سردبير
فرهاد عبداهللزادگان
پژواك
روز سياه
محكو مباد
15
فوريه
توطئهي 15فوريه از ديدگاه رهبر آپو 7و8
قريب به دو سده است كه قيامهاي خلق كرد در راستاي احقاق طبيعيترين و انسانيترين حقوق خويش به شكست منتهي شدهاند .از قيام بابان در جنوب كردستان گرفته تا بدرخان ،از شورش سمكو گرفته تا جمهوري مهاباد ،از شيخ سعيد پيران گرفته تا آرارات و درسيم همگي بينتيجه ماندهاند و پس از شكست و اعدام سركردگانشان خلق كرد هرچه بيشتر تحت سركوب، كشتار ،اعدام و در يك جمله با سياستهاي همهجانبهي نسلكشي سياسي ،فرهنگي ،اقتصادي، اجتماعي و ...مواجه گشته است .اگرچه PKKرا ميتوان وارث تمامي اين قيامها و بهتعبيري نقطهي تكامل همهي اين سرهلدانها برشمرد ،اما تفاوتها و تمايزات برجستهاي نيز دارد كه آن را در جايگاه ويژهاي قرار ميدهد .برخورداري از ايدئولوژي مختص به خويش ،محدود نماندن به يك بخش از كردستان ،اسير زهر مليتگرايي نگشتن و از همه مهمتر برخورداري از سازماندهي و رهبري استراتژيك سبب شدهاند كه هيچ نيرويي ،چه منطقهاي و چه فرامنطقهاي نتوانند آن را تصفيه كنند و يا اينكه در مسير اهداف خويش آن را بهكار گيرند .از اين نقطهنظر ميتوان PKKرا روح كرد و ميالدش را ميالد دگربار خلق كرد عنوان نمود؛ به همين سبب ميبايست توطئهي 15فوريه را حملهاي به موجوديت خلق كرد در همهي بخشهاي كردستان قلمداد نمود 13.ساال از اين توطئه گذشت اما از كين و نفرت خلق كرد نسبت به اين روز و عامالن توطئه نهتنها كاسته نشد بلكه خلق كرد ،جنبش آزاديخواهي و رهبر آپو با در پيش گرفتن موضع شرافتمندانهي مقاومت اين توطئه را نقش برآب ساختند و به همگان اثبات نمودند ضربهاي كه مرگبار نباشد ،توانمندتر ميسازد .امروز ميبينيم كه اين توطئهگران و مزدورانشانند كه دچار بحراني ژرف شدهاند و خلقها اگر بخواهند قادرند هر استبدادي را در هم بشكنند. همهيمان شاهد بوديم آتشي كه از تونس شعلهور شد ،با سرايت به مصر ساختار فرعوني آن را در همشكست و منجر به فرار حسني مبارك ـ كه در توطئهي 15فوريه دست داشت ـ شد . نكتهاي كه برايم جالب توجه بود فرار حسني مبارك از مصر و جشن انقالب ،در روز 22بهمن همزمان با پيروزي انقالب اسالمي در ايران بود 31 .سال پيش آنچه كه در ايران روي داد در مصر تكرار شد و نشان داد جنبشها و انقالبهاي مردمي در يك كليت قرار داشته و داراي همبستگي فوقالعادهاي ميباشند .فقط اميدواريم كه سرنوشت اين انقالب مردمي نيز به سرنوشت انقالب خلقهاي ايران ،يعني گسست از اهداف و ايدهآلهايش دچار نگردد .مورد ديگري كه ميبايست بدان اشاره نمود ترافيك ديپلماتيك مابين مسئوالن كشورهاي موقعيتگراي منطقه پس از سقوط حكومت مصر بود .سفر جالل طالباني به سوريه ،ديدار عبداهلل گل از ايران و رفتن هياتي از مسوالن حكومت اقليمي كردستان به تركيه نشانهي ترس و خوف آنان از وقوع هرگونه تحركات مردمي ،تحت تاثير وقايع مصر و ديگر كشورهاي عربي ميباشد .بههر حال خاورميانه جغرافيايي است عجيب ،منحصربهفرد و گويي يك روح و يك پيكره؛ هر رويداد و واقعهاي در آن نهتنها ديگر بخشها بلكه تمامي دنيا را تحت تاثير قرار ميدهد .اربابان جهان بيش از هركس ديگري لرزه به جانشان افتاده است؛ چرا كه ميدانند پديد آمدن هرگونه ساختاري در خاورميانه كه مطابق ميلشان نباشد ،بهمعناي در هم شكستن نظامهاي ليبرال آنها هم خواهد بود .به تكاپو افتادنشان پس از آخرين تحوالت خاورميانه را نميتوان بهگونهاي ديگري تاويل و تفسير نمود. ي آلترناتیو هفتهنامه
مركز مطبوعات حزب حیات آزاد کردستان(پژاک)
نقش زنان در انقالب و فرجام آن انقالب خلقها از آمد (دياربكر) تا قاهره
10 4
خودمديريتي دموكراتيك
شكست توطئهي 15فوريه آخرين نامهي شهيد فرهاد وكيلي
هفتهنامهی سیاسیـ اجتماعیـ فرهنگی دورهی دوم شمارهی 5
12
ارزيابيهاي شهيد حسين خضري در مورد 15فوريه
سازماندهي ،يگانه راه پيروزي اقتصاد سياسي و دولتيشده = افول جامعه
6
11 9
سهشنبه 26بهمن 15 / ١٣٨٩فوريه 2011
زمان بر قراري دموکراسي خلقها و در هم شکستن توطئهي بين المللي عليه خلقها فرا رسيده است پس از گذشت 13سال از اجراي توطئهي بينالمللي 15ف��وري��ه عليه «رهبر ب��ا نگاهي ب��ه م��ب��ارزهي آپ�������و»، خلق کرد و مدنظر قرار دادن آزاديخواهي مبارزهاي گستردهتر عليه توطئهي تحوالت منطقهاي، بينالمللي و توطئهگران را براي همه الزامي ميدارد. 30سال مبارزهي خستگيناپذير جنبش آزاديخواهي شکستن خلق کرد به پيشاهنگي «رهبر آپو» ـ با درهم ِ سياستهاي انکار ،نابودسازي و آسميالسيونـ حياتي دوباره به خلقي بخشيد که در پيشگاه قدرتهاي بزرگ جهاني و زير وحشيانهترين ستمهاي دولتهاي منطقهاي محکوم به مرگ شدهبود .توطئهي 15فوريه تحقير خلقي است که براي احقاق مشروعترين حقوق خود متحمل دهها هزار شهيد ،هزاران مفقوداالثر ،هزاران روستاي به آتش کشيدهشده ،هزاران زنداني سياسي و غيرانسانيترين شکنجهها شدهاست .اعمال توطئهي 15فوريه عليه خلقي که در عصر آزاديها هنوز زبان و هويتش انکار ميگردد، داغ ننگي است بر چهرهي قدرتهاي مدعي دموکراسي. اگرچه مبارزه در راه رسيدن به آزادي مردم کردستان هميشه هزينههاي گزافي براي مبارزان آن در پي داشته و جنايات اِعمالشده عليه اين خلق هميشه در چارچوب منافع مشترک قدرتها و دولتهاي منطقهاي ايضاح گشته است ،اما با توجه به گستردگي توطئهي 15فوريه لزوم تحليل آن در چارچوبي فراتر از اين نگرش ضروري مينمايد .توطئهي 15فوريه انعکاس هراس قدرتهاي جهاني نسبت به نحوهي نگرش ،ايدهها و چگونگي مبارزهي «رهبر آپو» براي آزادي خلق کرد و پيامدها و تاثيرات آن در سرتاسر خاورميانه ميباشد .مبارزهي مداوم «رهبر
آپو» که منجر به گذار وي از نگرشهاي سنتي و کليشهاي در قبال مسئلهي کرد و خارج نمودن آن از دايرهي سرنوشت مکرر و بيفرجام «قيام و سرکوب» گرديد ،فصل نويني در مبارزات آزاديخواهي خاورميانه گشود .تالش «رهبر آپو» در حل دموکراتيک مسئلهي کرد و کشاندن آن از عرصهي خشونتبار به گسترهي سياست دموکراتيک و تاکيد وي به اتحاد خلقها و پايان دادن به جنگها و کشمکشهاي نشأتگرفته از نگرشهاي ناسيوناليستي ،در واقع دليل اصلي اعمال توطئهي 15فوريه عليه ايشان و مبارزهي آزاديخواهانهي خلق کرد است .تداوم تالشهاي «رهبر آپو» به شيوهاي گسترده و همهجانبه در چهارچوب تحولي بنيادين در انديشهها و ديدگاههاي مبارزاتي وي پس از دستگيري ،اصليترين عامل در تداوم مبارزه عليه توطئه و نقش بر آب ساختن آن است. ِ بازتعريف آزادي در حيطهاي خارج از تالش صرف سياسي جهت قدرتيابي و تغيير حاکميت بهعنوان هدف غايي و بيان اصل آزادي در احياي حقيقت جامعه و ارزشهاي بنيادين آن ،منجر به تغيير پارادايم مبارزاتي خلق کرد از نگرشي مبتني بر دولتـ ملتگرايي به پارادايم «جامعهي دموکراتيک» گشت .اين تحول بنيادين که نمايانگر هر بيشتر اراده و نيروي ذاتي جامعهي کرد ميباشد چه ِ و برادري خلقها را به دنبال خواهد داشت ،محصول سير تحول و تکامل فکري و سازماني است که توطئهي بينالمللي در راستاي متوقف نمودن آن بهوقوع پيوست. جامعهي کرد در چنين سير تکاملي و تحت تاثير چنين انديشه و مبارزهاي خود را براي ايفاي نقش واقعي خود در خاورميانه آماده مينمايد .قيام 3اسفند 1377متعاقب دستگيري «رهبر آپو» در همهي شهرهاي شرق کردستان، در واقع پيام مهيا بودن خلق کرد براي مشارکت و
پيشاهنگي در مبارزات دموکراتيک خلقهاي ايران بود. پيوند ناگسستني خلق کرد با رهبريتي که پيشاهنگ فکري و عملي اين خلق براي ايفاي نقش بازيگر اصلي در ميدان مبارزات دموکراسي است و همچنين خشم و کينه مردم کردستان در برابر بي عدالتي و تحقيري که در توطئهي بينالمللي عليه آنها روا داشته شده ،منجر به چنين قيام فراگيري شد .قيام 3اسفند با اهداي بيش از دهها شهيد ،مرحلهي نويني در مبارزات خلق کرد در ايران و دريدن پوستهي مبارزهي سياسي سنتي کرد و همچنين نخستين قيام سراسري پس از 20سال خفقان ديکتاتوري جمهوري اسالمي در ايران بود .تاثيرگذاري قيام 3اسفند و پيشاهنگي آن در آغاز مبارزات دموکراسيخواهي ايران حقيقتي غيرقابلانکار است .حزبمان ،حزب حيات آزاد کردستان( )PJAKمحصول اين تحول ريشهاي در مبارزهي خلق کرد در شرق کردستان و پيوند با مبارزات دموکراتيک سرتاسر ايران است .تداوم مبارزاتي PJAK و قيام مردم ماکو در سالروز توطئهي بينالمللي در سال ،1384پافشاري خلق کرد را در به پيروزي رساندن اين مبارزهي نوين نشان ميدهد. ارزشهايي که مبارزهي آزاديخواهان عليه توطئهي شکستن توطئه و بينالمللي آفريد ،نشاندهندهي درهم ِ عدم دستيابي به اهداف آن و متحقق نمودن دموکراسي راستين خلقها است .خاطرهي قتلعام مردم بهپاخاستهي کرد در جريان تظاهرات سالهاي 1377و ،1384و همچنين قتل ناجوانمردانهي دموکراسيخواهاني همچون داريوش و پروانهي فروهر با همکاري تيمهاي ترور ادامه در صفحهي 5
ديدگاه
رهبر آپو :دفاع ذاتي ،سازماندهي همهجانبهي خلق
3
چكيدهي متنديدار با رهبر خلق كرد (عبداهلل اوجاالن) «رهبر آپو» طي ديدار اخير خود با وکاليش در سيزدهمين سالگرد توطئه بينالمللي ،تاريخ نابودي کردها را تحليل کرد .وي خاطرنشان ساخت تاريخ 85سالهي امحاي ملت كرد اكنون توسط (AKPحزب عدالت و توسعه) تداوم مييابد .ايشان با بيان اينکه در ترکيه آغاز توطئهي امحاي کردها در 15فوريهي سال 1925با توطئه علي ه شيخ سعيد انجام گرفت ،گفت :همه به مسئلهي توظئهي صورتگرفته عليه شيخ سعيد واقفند كه درنهايت منجر به اعدام وي گشت .در 15فوريهي سال 1925توطئه علي ه شيخ سعيد انجام گرفت و باز در 15فوريه[ ]1999طي توطئهاي مرا به ترکيه تحويل دادند .شيخ سعيد در 29ژوئن بهدار آويخته شد؛ همچنانک ه صدور حكم اعدام من نيز همان 29ژوئن بود 15 .فوريهي 1925در جمهوري ترکيه آغاز تاريخ امحاي کردهاست 85 .سال از آن تاريخ سپري شده ،اما هنوز هم اين سياست نابودي به انحاي مختلف ادامه دارد. نابودي کردها بسيار شديدتر از نابودي ارمنيها بوده كه همينك نيز اِعمال ميشود .با اين وجود کردها همواره از خود ايستادگي نشان دادهاند و نتوانستهاند آنها را از نابود كنند؛ هنوز به حيات خود ادامه ميدهند .نابودي کردها نهتنها بهشکل فيزيکي ،بلکهدر عرصههاي فرهنگي ،اقتصادي، سياسي و آييني و بهشيوههاي مختلف،اِعمال ميگردد .وي با بيان اينکه چنين اَعمالي امروز بهوسيلهي AKPعملي ميشوند ،افزود :گالديو در نابودي کردها نقش موثري داشته و از سال 1950تا به حال تغييرات فراواني به خود ديده است و همينك توسط AKPتبديل بهگالديويي ويژه شدهاست .ايشان در اين بار ه چنين گفت :سال 1925در ترکيه نيروي هژمونيک (CHPحزب جمهوريخواه خلق) قدرت را در دست داشت و بهوسيله آنان نابودي کردها آغاز گرديد؛ اما در سال AKP ،2000کردها را نابود ميکند .بهعبارتي ديگر امروز AKPنمايندگي CHPسال 1925را ميکند .سال 1950پس از آنکه ترکيه به عضويت ناتو در آمد ،انكار و امحا به اشکال گوناگون و توسط نيروهاي متفاوتي ادامه يافت .با کودتاي 27مي(،)1971 گالديوي ملي و نيروهاي چپ تصفيه شدند .در دوران چيللر پروژهي گالديوي مستقل مطرح شد و در سال 2000 نيز و در دوران زمامداري ،AKPگالديوي ويژهطرحريزي شده است« .رهبر آپو» با بيان اينکهجناحهايي از گالديوي مستقل که خواهان جنگ نبودند تحت عنوان ارگنکون تصفيه شدند ،گفت :سال 1999با آوردن من ،جناحهاي گالديوي مستقل کهبيشترين جنگها را با ما انجام دادند ،به اين نتيجه رسيدند که مسئل ه از راههاي خشونتآميز حل نخواهدگشت .آنان كه خواهان خاتمهي جنگ بودند، تصفيه شدند .گروههايي که خواهان ادامهي جنگ بودند، تحت عنوان گالديوي ويژهسازماندهي شدند .اين موضوع ُپرواضح است و بنيان آن نيز در ديدار اردوغان و بوش در واشنگتن پيريزي شد .اپراسيونهاي گالديوي ويژه ،AKP عليه گالديوي مستقل گورش و چيللر امروز انجام ميگيرد. وي با اشاره ب ه اينکه گروهي که در امرالي با وي ديدار کردهبودند نيز تصفيه گرديدند ،افزود :در اوايل انتقال من به امرالي ،فرماندهاني که به اينجا ميآمدند ،ميگفتند ما ميتوانيم با مشارکت هم ،مسئلهرا حل کنيم؛ اما من بر اين باورم که نيرويي مانع از عملينمودن اينکار شد .پس از آنكه AKPقدرت را در اختيار گرفت ،موج نابودي سالهاي 2002تا 2004شروع شد .زمانيکهسياست نابودي موفق نشد ،آنگاه سياست فرسودهسازي را آغاز کردند. آخرين بار در سال 2007در جلس ه کاخ دُ لمه باغچه(كاخ نحستوزيري تركيه واقع در آنكارا) ،ارتش و دولت بر سر مسئلهي[شيوهي انكار و امحاي] کردها به توافق رسيدند. «رهبر آپو» با اشاره به خطر سياسي کردن حزبالکنترا اظهار نمود که حزباهلل بخش کوچکي از سازماندهي عميقي است كه جهت اجراي برنامههاي پاكسازي آينده انجام خواهدگرفت .اکنون صحبت ازعفو نمودن آنان و همچنين سياسي کردن و عدم ممانعت از[فعاليت سياسي] اين قاتالن که اعمال وحشيانهاي انجام دادهاند ،به ميان ميآيد .اين به چهمعناست؟ مگر تشکيالتي سياسي است که صحبت از تغيير و تحول آنها ميکنند؟ به اَعمال آنها بنگريد،
هميشه کردهاي آزاد را آماج حمالت خود قرار داده و به قتل رساندهاند .آنها تشکيالت نيستند؛ قاتالن و آدمکشاني هستند کهاكنون براي ازبينبردن سياستهاي کردها مورد استفادهقرار ميگيرند .زمانيکه از «حماس کردها» صحبت بهميان ميآوردم به خطرات ناشي از آن هشدار ميدادم. بدون درک صحيح اين سياستها ،چگونه ميتوان چنين بازيهايي را خنثي کرد؟ از ژيتم( تشكيالت مركزي استخباراتي و ژاندارمري) پيشين و ژيتم جديد سخن ميگويند .برخي از نويسندگان به اين تفاوت پيبرد ه و نبايد بگويند که متوجه نشديم ،بههرحال امکان دارد دانست ه يا ندانسته در اين بازيها مورد استفاد ه قرار بگيرند .اينكه ميگويند نبايد حزباهلل را جدي گرفت و نيرويي ندارند و سهچهار نفر بيشتر نيستند ،صحيح نيست .حزباهلل تنها بخش کوچکي از اين ارگانيزاسيون وسيع است و مهم آن است که نيرو و برنامههاي گستردهاي وراي آن نهفت ه است .رهبر ملت کرد مجدداً يادآوري نمود که هدف AKPنابودي است و گفت :بهخاطر اينکه در شيوههاي سابق موفق نشدند، سياستهاي نابودي جديدي را در دست اجرا دارند و در اين رابط ه چنين ادامهداد :ببينيد ،بخشي از ارتش ،خواهان جنگ نيست و از آن بيزار است AKP .نميتواند از طريق آنها جنگ را بهپيش ببرد ،بههمينخاطر نيرويي ويژ ه متشكل از 50هزار نفر را سازماندهي نموده و آنها را به خود وابسته کرده است و به هريک از آنان يکونيم تا دو ميليارد[ليره] پول ميدهد .همچنين ارتشي را کهشامل 15هزار آخوند است به مناطق مختلف كردستان فرستادهاند؛ وظايف ويژهاي به آنها محول نمودهاند AKP .با ايجاد ارتش ويژه ِ و آخوندهاي ويژهو همچنين با آزادي اعضاي حزباهللدر تالش نابودي کردهاست .در بسياري از مناطق ُمالها و افراد حزباهلل را مورد استفاده قرارميدهند .اکنون در تالشند هويت کردي را در درسيم ازبين ببرند .ببينيد ،در اپراسيون 2 ،KCKهزار سياستمدار کرد را بازداشت کردند .آيا اين نابودي فيزيکي ،سياسي و معنوي نيست؟ رهبر ملت کرد با بيان اينکه سياستهاي نابودي در هم ه عرصهها اِعمال ميگردند ،در مورد برنامههاي مخاطرهآميز اينچنين گفت: براي نابودي کردها برنامههاي بسياري دارند .راهکارهايي ک ه مورد استفاد ه قرار ميگيرند نيز بسيار مخاطرهآميزند. پيشتر تعدادي از سياستمداران کرد را بهعنوان مخالفان جنگ مطرح کردند و خواستند بدينترتيب آنها را نابود کنند .چنين بازيهايي انجام دادند .بدونشک اين برنامهاي فراتر از AKPاس��ت؛ آن��ان بخش کوچکي از اين ارگانيزاسيون ميباشند .جناحي که آن را طرحريزي نموده ،آمريکاست .بايد نيروهايي را که ارگانيزاسيون امحا را پايهريزي کردهاند ،بهوضوح ببينيم« .رهبر آپو» اعالن کرد که ديدارها با مسئولين حکومتي ادام��ه دارن��د و تالشهايش براي حل مسئله ادامه دارد .اما دولت بايد وظايفش را انجام دهد .همچنين با بيان اينکه اتفاقات ماه مارس تعيين کننده خواهند بود ،افزود :در ماه مارس مشخص خواهد شد که ،آيا روند موجود بهصورت مثبت به جلو خواهد رفت يا با بنبست مواجه خواهدشد .بهخاطر شرايطم قادر نيستم اينجا ديداري[در جهت چارهيابي مسئله] انجام دهم؛ امکانات بسيار محدودي دارم .در شرايط سخت زندان بهسر ميبرم .با آوردن مثالي ميتوانم وضعيتم را نشان دهم .استخري خالي از آب وجود دارد و به من ميگويند درون اين استخر شنا کن .در استخر خالي ازآب چگونه ميتوانم شنا کنم؟ در واقع نميگويم استخر تهي از آب است؛ در استخر آب تا زانوهايم وجود دارد ،حال به من ميگويند در چنين استخري شنا کن .براي اينکه بتوانم شنا کنم آب بايد به چانهي من برسد .در غير اينصورت در شرايط موجود ،قادر نخواهم بود جهت دستيابي به صلح نقشم را ايفا نمايم .کسي چنين انتظاري از من نداشته باشد؛ انتظاري منطقي نيست .حکومت ترکيه نيز بايد وظايفش را بهجاي آورد .اگر تالشهاي ما بهنتيجه نرسند ،حل مسئله ميسر نخواهد بود .در ماه مارس خويش را[از مسئله] کنار خواهم کشيد .قبل از اين نيز گفته بودم سخنانمدر رابطه با ماه مارس فراخوان براي جنگ نيست« .رهبر آپو» اعالم کرد ک ه جالل طالباني رئيسجمهور عراق ميتواند در
چارهيابي مسئلهي کرد نقش ايفا کند .ايشان با يادآوري پروسهي آتش بس سال ،1993گفت :طالباني چند سال قبل از اين گفته بود ،حل مسئلهي کرد در جنوب کردستان بدون توجه به وضعيت شمال کردستان ميتواند صورت پذيرد .اين شرايط به وضعيت امروز مصر ميماند؛ همچنانکه تغيير در نظامهاي حاکم در منطقه ،به تغيير در نظام مصر بستگي دارد حل مسئلهي کرد در جنوب کردستان نيز به حل مسئلهي کرد در شمال کردستان بستگي دارد، بدينخاطر نقش شمال کردستان براي کردها همچون نقش مصر براي عربهاست .وي با اشاره به اهميت جنبههاي امنيتي و دموكراتيك براي حل مسئلهي کرد ،مفهوم دفاع مشروع را اينگونه مورد تحليل قرار داد :مفهوم دفاع مشروع بهمعناي سازماندهي خلق در تمامي عرصههاست. بدينجهت بايد مفهوم دفاع مشروع گسترش يابد .نبايد آنرا با نيروي مسلح اشتباه گرفت .ايشان فعاليتهاي دموكراتيك ملت را يکي از شيوههاي دفاع مشروع دانست و قيام مردم مصر را نمونهاي از اين دفاع مشروع ناميد و گفت :اگر همچون مصر در شهر آ َمد(دياربكر) نيز خلق کرد روزهاي متوالي درخيابانها حضور يابند و خواستههايشان را بيان کنند ،آنگاه صلح شکل خواهدگرفت .در آن صورت اردوغان نيز ناچار خواهد شد خواهان حل مسئله و رفع مشکالت موجود شود .موقعيتي که در شهر آ َمد ميليونها نفر را گردِ همآورند ،فراهم است .اين شيوهاي از دفاع مشروع است .من قصد تحريک مردم را ندارم؛ من خواهان حل مسئله از ُطرق مسالمتآميز ميباشم .ايشان با بيان اينکه تحوالت مصر و تونس بر تحليالت مطرحه در دفاعياتش در مورد خاورميانه صحه مينهد ،ب ه اهميت کنفدراليسم دموكراتيك اشاره نمود و گفت :قبل از اين نيز گفته بودم رژيمهاي ديکتاتور خاورميانه با برقراري سيستم کنفدراليسم دموكراتيك ،از بين خواهند رفت .اين سيستم تنها راهحل است .شروع ماه مارس بهمعناي روز قيام نيست؛ بالعکس هدف ما حل مسئلهي کرد به طرق دموكراتيك و صلحطلبانه است .اگر تالشهاي صلحجويانهي ما با بنبست مواجه شوند ،خشونتها فزوني خواهنديافت ،که ميتواند منجر به انفصال و جدايي نيز بشود .جهت خلعسالح بايستي مسير تالشهاي دموكراتيك را هموار سازند .همچنين به عدم مجازات متجاوزين(200نفر) به دختر ماردين اشاره نمود و افزود :در شخصيت اين دختر همهي زنان کرد ،مورد تحقير قرار گرفتند و اين سياستي است که در بسياري از مناطق اجرا ميشود« .رهبر آپو» در رابطهبا انتخابات ماه ژوئن در ترکيه چنين گفت :کردها از طريق کانديداهاي مستقل در انتخابات شرکت خواهندنمود .چرا که اگر در چارچوب حزبي در انتخابات شرکت کنند و حتي حدنصاب 10 درصدي را نيز کسب کنند ،دولت بههرترتيبي ک ه شده از ورود آنها ممانعت بهعمل خواهدآورد .مهم آنست کساني که کانديد ميشوند داراي شخصيتي آگاه و کارآمد باشند و ميتوانند جبههاي دموكراتيك و ملي تشکيل داده و بدينگونه در انتخابات شرکت نمايند .وي با اشارهبهاهميت سياست دموكراتيك گفت :بايستي در آکادميهاي سياسي، فعاليتهاي تاريخي ،اجتماعي ،هنر و ادبيات را پيشبُرد دهند .ايشان از ملت کرد خواست ک ه تاريخ خود را بهخوبي ادراك كنند و در اين رابطهبراين نکات تأکيد نمود :فقط کرد بودن صرف ،کافي نيست؛ ملت کرد بايد بر تاريخ واقعي خود اِشراف كامل داشتهباشد .در سالهاي 67ـ،1966 زمانيک ه در دبيرستان تحصيل ميکردم براي اولين بار آوازهاي آرام تيگران را شنيدم و از آن زمان از کرد بودن خود صيانت بهعمل آوردم .رهبر ملت کرد با اشاره به مبارزات آزاديخواهانهي زنان گفت :زنان قادرند ِ روزکردن خاورميانه را بر عهده پيشاهنگي و نمايندگي به بگيرند؛ ايفاي اين نمايندگي مسئلهاي حائز اهميت است. [پيشاهنگي و] نمايندگي الههها پس از هزاران سال ،اهميت بسياري دارد .درصورتيکه زنان ،خود را به اين سطح رهبري[مديريت جامعه] برسانند آنگاه نيرومندتر شده و حيات نيز بامعناتر خواهد شد .در اين رابط ه زنان کرد ميتوانند پيشاهنگي زنان خاورميان ه را بر عهده بگيرند.
تفسير خبري
كارايالن :در حال ارزيابي روند تحوالت هستيم مراد کارايالن رياست شوراي رهبري KCKضمن تحليل
آمد(دياربكر) ميزبان سومين كنفرانس بينالمللي زنان
مرحلهي عدم انجام عمليات نظامي اظهار داشت که آنها ناگزير
جميل بايک ،عضو شوراي رهبري کنفدراليزم جامعهي د مو کر ا تيککر د ستا ن ، در گفتگويي با آژان��س خ��ب��رگ��زاري ف���رات در سالگرد توطئهي بينالمللي 15فوريه ،اين روي��داد را مورد ارزيابي قرار داد و بيان داشت که سياستهاي قتلعامي كه از يا آزادي ،يا آزادي سال 1925آغاز ش��ده ،ام��روز هم بهاشكال جداگانه ادامه دارند و حكومت AKPسعي دارد اين سياستها را با موفقيت به نتيجه برساند .جميل بايک با
15فوريه در شرق كردستان طي روزه��اي اخير توطئهي 15 فوريه در شهرهاي پيرانشهر و شنو محكوم گرديد .جوانان آپوئيست شهرهاي شرق كردستان در راستاي محكومكردن توطئهي بينالمللياي كه عليه رهبر آپو صورت گرفت، اقدام به پخش پوستر در ميادين و مناطق مختلف نمودند .با وجود فضاي اختناق شديد در شرق كردستان، جوانان آپوئيست جهت محكومكردن توطئهگران و بهويژه رژيم جمهوري اسالمي ،نارضايتي خ��ود را نشان دادند .تصاوير رهبر آپو و شهيد حسين خضري ،در امكان عمومي مناطق شرق كردستان ،توجه عموم خلق را به خود
نمايد ،چرا که خواهان افشاي جنايات نيستند AKP .بخاطر آنکه با گالديو توافقاتي دارد خواهان چارهيابي مسالهي كرد
از ارزيابي مجدد در اين رابطه پيش از ماه مارس ميباشند.
نبوده و سعي در به اسارتکشيدن اين خلق دارد .کارايالن
حكومت در تدارک حملهاي عليه آنهاست.کارايالن همچنين
به همکاري و ارتباط آنها با دولت ترکيه و ارتش آن کشور
کارايالن با اشاره به اقدامات حکومت ترک هشدار داد که
سومين کنفرانس بينالمللي زنان با شعار زن آفريننده ي زندگي نوين است ،پس از 2روز رايزني وگفتگو به پايان رسيد .يكي از مواردي كه در اين كنفرانس مورد بحث قرار گرفت ،درپيش گرفتن مبارزهي مشترك در راه آزادي زنان بود .زنان شرکتکننده در اين کنفرانس بر اهميت مبارزات مشترک عليه هر نوع خشونت و سياستهاي تبعيضآميز تأکيد نمودند .پيشنهادات و تصميمات اين کنفرانس از اين قرار است: ـ هدف اساسي کنفرانس پيشبرد فرهنگ دمکراسي است. ـ ايجاد امکانات و عرصههاي توليدي براي زنان. ـ ايجاد مجالس زنان در مناطق مختلف. ـ تالش جهت توسعه و پيشبرد انتشارات فمنيستي ـ ارتقاء سطح مبارزاتي عليه مليتاريسم ،نژادپرستي ،تبعيض جنسي. ـ تالش در راستاي پذيرش توافقنامهي خودمديريتي مصوبه اروپا از سوي دولت ترکيه. ـ تالش بيشتر جهت رفع شرايط متشنج در خاورميانهکهتاثير فراواني بر زندگي و وضعيت زنان و بهويژه کودکان داشته است. ـ حکومت ايران بايد دست از سياستهاي اعدام بردارد. ـ افزايش تالشها جهت برقراري خودمديريتي بوميان آمريکا و مکزيک ـ به منظور حل مشکالت زنان منطقه الزم است مسالهي ملت کرد حل شده و نيروهاي حاکم بايد سياستهاي انکار و امحا را کنار بگذارند.
2
در رابطه با سکوت نيروهاي بينالمللي در اين مورد با اشاره
در رابطه با کشف گورهاي دستهجمعي تصريح کرد که پيش
گفت :سکوت آنها به سبب همکاري و مشارکت در تمامي اين
دست يافت .کارايالن با بيان اينکه ديگر باور ندارد که AKP
و ارتش ترک در کردستان با نظر موافق آنها انجام گرفته
از افشاي کامل گورهاي جمعي ،نميتوان به صلحي پايدار بتواند با داستان گشايش دمکراتيك مردم را فريب دهد ،بيان
داشت AKP :در يك جمله يعني اشغال كردستان .آن نيرويي
جرائم و جنايات بودهو همهيقتلعامها و کشتارهاي حکومت
است .ديگر مسالهي کرد بر هر چيز ديگري ارجحيت دارد.
ملت کرد خواستار آزادي است ،الزم است تمامي اقدامات
که اشغال کردستان را نمايندگي ميکند خود AKPاست.
وحشيانهاي را که تاکنون با آن روبرو بوده افشا شوند تا از
بهبود شرايط و تعديل اوضاع نياز به نرمش بيشتري وجود دارد،
و تالشهاي مردم به نتيجه خواهد رسيد که از هماکنون
دسته جمعي اظهار داشت :دولت ترکيه و حكومت AKPدر
براي همزيستي مسالمتآميز و صلحي پايدار الزم است که
از افشاي اقدامات و جنايات پليدي که در طول 30سال
گرفته افشا شوند و عامالن آن را نيز مشخص شوند ،پس از
کارايالن در اشاره به اهميت ماه مارس تأکيد نمود که جهت
اما AKPاز آن خودداري ميکند .وي در رابطه با گورهاي
رابطه با چارهيابي مسالهي کرد ،هميشه درصدد برآمدهاند
مسببين آن حساب خواهي شود .اين مهم نيز بر اثر مبارزات
شاهد آغاز واكنشها ميباشيم.کارايالن خاطر نشان نمود که پيش از هر چيز ،هر گونه اقدامات پليد و جناياتي که انجام
گذشته مرتكب شدهاند ،پيشگيري کنند .کارايالن در ادامهي
آن پروسهي عفو و بخشش در جامعه مطرح شود .کارايالن از
افشاي جنايات ضدانساني و قتلعامهاي حکومت در کردستان
نفري و دادن برنامه و سياست به امامان جمعه تحت عنوان
ارزيابيهايش گفت AKP :سعي دارد به هر شکل ممکن از پيشگيري نمايد .براي آنکه اقدامات پليد آنها در کردستان
آشکار نشود پروندهي ارگنکون در کردستان را نيز مطرح
نکردند .گورهاي دستهجمعي نمود بارز اين جنايات وحشيانه
است .همه بايستي بدانند که چگونه حيات صدها قهرمان يك ملت را در زبالهدانيها مدفون كردهاند .هيچکس به اين شکل
نخواهد توانست صلح و دمکراسي برقرار کند .کارايالن در
رابطه با مواضع AKPبيان داشت :گرچه به اشكال مختلف و گواهي مطلعين گورهاي جمعي کشف شوند هم اما AKPقلب ًا از اين يك خشنود نيست و سعي دارد از افشاي آنها جلوگيري
اشاره به تشابهات بسياري که در تهاجم عليه رهبر ملت کرد عبداهلل اوجاالن و قيام شيخ سعيد وجود دارد ،چنين گفت: رهبر آپو در روز دستگيري شيخ سعيد دستگير شد و در روز اعدام او محكوم به اعدام شد .در 15فوريه رهبر آپو ربوده شد و در 29ژوئن نيز حکم اعدام وي صادر گرديد؛ با اين کار قصد تکرار تاريخ را داشتند .آنها ميخواستند به کردها بگويند که تاريخ و سرنوشتشان اين است و بايد آنرا بپذيرند .جميل بايک عضو شوراي رهبري ،KCKگفت15 : فوريه براي ملت کرد روز نابودي سياسي بينالمللي است و کردها بايد اين روز را بهمنزلهي روزي ننگين تشريح و تفسير کنند .بايک با بيان اينکه سياستهاي نابودي در حال حاظر نيز ادامه دارند ،اينچنين به سخنان خود ادامه داد: امروز وجود كردها را انكار نميكنند ،اما آنها را بهعنوان يك ملت قبول ندارند .ميخواهند سياستهاي فريبکاري و
جلب نمود و سيماي تازهاي از زندگي و مقاومت را به اين شهرها بخشيد .همچنين شمار زيادي هفتهنامهيآلترناتيو(شمارهي وي��ژهي 15فوريه) در ميان خلق پخش گرديد كه با استقبال گرم آنان مواجه شد .بايستي افزود كه اعتراضات عليه توطئهي 15فوريه عالوه بر شرق كردستان ،در سرتاسر بخشهاي كردستان و جهان كماكان ادامه دارد و خلق كرد به پيشاهنگي جنبش آزاديخواهي عزمش را جزم كردهاست تا سيزدهمين سالگرد توطئه را به سال آزادي رهبر آپو و بهعبارتي به سال آزاي خويش مبدل سازند.
ادامه عملياتهاي نابودي سياسي ،آمادهسازي ارتش 50هزار
ارشاد ،به عنوان اهداف و مواضع AKPنام برد.کارايالن در رابطهبا آزادي اعضاي حزباهللو ضمن رد تند اظهارات آنان گفت که درگيري نه مابين PKKو حزباهلل ،بلکه ميان آنان
وحکومت بوده است .کارايالن با بيان اينکه آنها پيش از اين حزب الکنترا را بخوبي نشناخته بودند گفت :اکنون شرايط
فرق کرده و ملت ما الزم است بداند که کمبودهاي گذشته
رفع شدهو ما در شرايطي هستيم که قادر به دفاع و صيانت از
ملت خود هستيم.
نيرنگ سابق را مجدداً اجرا نمايند؛ آنچه ک ه انجام ميگيرد، عبارت يك بازي خطرناك است .بايک با اشاره به اينکه حکومت AKPاز آنجا ک ه نتوانست جنبش آزاديخواهي ملت کرد را از بين ببرد ،چماقداران و مزدوران حزباهلل را آزاد کرد و اظهار داشت AKP :سعي دارد قاتالن ملت کرد را پاک و منزه نشان دهد .بايک در سيزدهمين سالگرد توطئهي بينالمللي از خلق کرد خواست تا براي نيل به آزادي سطح مبارزات و قيامهاي خود را هرچه بيشتر ارتقا دهند .بايد در عرصههاي ايدئولوژيک ،سياسي ،ديپلماتيک، سازماني ،اجتماعي ،فرهنگي و زندگي اخالقي ،مبارزات بيوقفهاي انجام داد .ما ديگر نبايد بردگي را بپذيريم. بايستي با بينش «يا آزادي يا آزادي» حرکت نماييم .اين کار هزينههايي دربر دارد اما قطع ًا به نتيجه خواهيم رسيد.
پيام تسليت حزب حيات آزاد كردستان PJAK حزب حيات آزاد كردستان PJAKبهمناسبت درگذشت شيخ عزالدين حسيني به همهي ملت كرد تسليت گفت .در اين پيام ريزان جاويد عضو كورديناسيون PJAKضمن ارزيابي ابعاد شخصيتي اين مبارز كرد كه تمامي حيات گرانقدر خويش را صرف مبارزه در راه آزادي ،اتحاد و يكپارچگي خلق كرد نمود ،در شخص شيخ عزالدين ياد و خاطرهي تمامي شهدايي را كه در راه آزادي جان خويش را فدا نمودهاند گرامي داشت و اظهار داشت: بهجاي آوردن و پراكتيزهنمودن آرزو و خواست تمامي شهداي كردستان وظيفهاي سنگين و مقدس بردوش تمامي كساني كه خويش مبارز و آزاديخواه ميخوانند .ريزان جاويد با اشاره به آخرين وصيتهاي شيخ عزالدين در رابطه با اتحاد و يكپارچگي خلق كرد و همچنين شخصيت ژرف و آگاه اين شهيد گفت :امروز PJAKاحقاق حقوق حقهي خلق كرد در شرق كردستان را در سرلوحهي برنامههاي خويش قرار داده و تمامي تالشش در اين راستاست تا بتواند به تمامي آرزوهاي شهداي كردستان جامهي عمل بپوشاند. الزم به ذكر است كه شيخ عزالدين روز 11فوريه در اثر بيماري پس از سالها مبارزه در سن 89سالكي درگذشت.
سياسي ريزان جاويد
خلقها و انقالب
5
اس��اس��اً همهي با بحرانها و معضالت عديدهاي روبرو است و با توجه به انقالبها و قيامهايي که از طريق خلقها و بهشکل گسترده سطح بحرانها و بسته به سطح آگاهي جوامع ،اعتراضات بوقوع ميپيوندد با هدف آزادي صورت ميپذيرند .مقولهي گستردهاي بوقوع پيوسته و به نتيجه نيز دست خواهد يافت، آزادي و تعاريف ارائهشده از آن موضوعي است بسيار اما آنچه حائز اهميت است تشخيص داليل و مشکالتي است ژرف و وسيع و جاي بحث فراواني دارد که بسته به سطح که جامعه را بسوي چنين عکسالعملهايي سوق ميدهد. آگاهي جوامع ،به اشکال گوناگون و در قالب مطالباتي بدون شک خلقها در هر نقطهاي از جهان از آنچه بر آنها متفاوت جهت آن مبارزات صورت ميپذيرند .بدون شک تحميل ميشود ،ناخشنود و ناراضيند .در غرب ،خلقها و پرسش در مورد داليل وقوع انقالب و ريشهيابي مشکالت جوامع در منجالب نظام کاپيتاليستي و مدرنيتهي منفور آن و معضالت و در نتيجه دستيابي به جواب اين سئوالها بر هر با معضالت و بحرانهاي شديدي روبرو هستند که منجر ذهن آگاهي خطور ميكند :جامعه چه ميخواهد و چه چيز به بروز بيماريهاي روحي و رواني شديدي در آن جوامع را نميپذيرد؛ با چه مواردي مخالف است و يا با کدامين گشته است .فردگرايي و عوارضي ناشي از همگسستگي آنها موافق؛ از چه چيز گريزان است و به سوي چه كشيده بافتهاي اجتماعي و شکاف عظيم ميان نظامهاي موجود با ميشود؟ اين در حالي است که ميتوان عوامل و داليل واقعيت و حقيقت بشريت ،افراد و جوامع ،جهان را با تهديد متعددي را در بروز يک انقالب برشمرد .براي نمونه ممکن مواجه نموده است .در جناح شرق و خاورميانه نيز ارتجاع و است توازنات سياسي( برنامه و عملکردهاي دولتي در مورد نظامهاي واپسگرا بسان بيماري سرطان ،خلقها و جوامع را دولت ديگر و يا نيرويي در مورد نيروي ديگر) و يا حتي تهديد نموده و موجي از سرگرداني و بيچارگي را در جوامع برنامهي سياسي ،ايدئولوژيکي و اجتماعي و اقتصادي سازمان بسط دادهاند .بيارادگي و تسلميت را بر جوامع تحميل نموده و يا حزبي در سرعتبخشي و يا تحريک انقالبها دخيل و جوامع را بازيچهي قدرتشان قرار دادهاند .در راستاي تداوم باشند ،ولي به هيچوجه اين نميتواند همهي صورت مساله اقتدارشان نه تنها افراد ،بلکه جوامع را قرباني نموده ،جامعه را را تشکيل دهد .از نظر برخي ،انقالبها عکسالعملهاي بکلي سرکوب نموده و ضعيفگي را بر آنان تحميل ميكنند. آني و شديد يک جامعهي عاري از ريشههاي تاريخي را نظامهايي که به تمامي با سوءاستفاده از دين و سياسينمودن منعکس مينمايند .در برخي ديدگاهها نيز تالش مستمر در آن ،باورداشتهاي خلقها که بسان انقالبي در مقابل همان راستاي دستيابي به اهدافي ازپيشتعيينشده از جانب يک ظلم مستمر به پاخاسته است را بسان ضدانقالبي عليه خلقها جناح ،نيرو ،سازمان و يا يك جنبش منجر به وقوع انقالب بکار ميگيرند .آنچه که در جوامع بشري منجر به انقالب و در بين خلقها ميگردد .ديدگاه اول اشتباهات بزرگي را بروز اعتراضات گسترده ميگردد هم در البهالي جزئيات نسبت به انقالب ها و مطالبات خلقها به ميان ميآورد .چرا اين موارد نهفته است و هم در عدم ارضاء خلقها از آنچه که که چندان توجهي به داليل و ريشههاي انقالب ندارد .در وجود دارد ،همچنين گوش فرادادن به نداهاي دروني و يافتن ديدگاه دوم نيز نواقصي به چشم ميخورد ،چرا که برنامههاي تضادهايي بين آنچه که پيش آمده و آنچه که مي خواهند .با ازپيشتعيينشدهي جناح و يا سازماني تنها در صورتي منجر نگاهي به تاريخ انقالب و اعتراضات گسترده در سطح جهان به وقوع انقالب خواهد گرديد که مطالبات و برنامههاي آن و بهويژه رويدادهاي پس از آن بوضوح مشاهده ميشود تطابقي كامل با مطالبات و نارضايتيهاي خلقها داشته باشد؛ که آنچه پس از انقالبها روي ميدهد ،مطابقت چنداني هرچند كه گاهگاهي تحرکات سياسي سازمانها و جناحها با آنچه که خلقها ميخواستهاند ندارد .اساساً بسان گرفتار بسان جرقهاي مطالبات و اعتراضات را نيز بسوي انقالب آمدن در حلقهي بستهي «انقالب ،ضدانقالب ،انقالب» بوده جهتدهي مينمايد .امروزه در سطح جهاني ،جامعهي بشري که دور باطل «اقتدار ،سرنگوني ،اقتداري ديگر» تكرار گشته
است .چرا که تعاريف و ديدگاههاي الزمه جهت رسيدن به نتيجه ،از جانب خلقهايي که بپاخاسته و انقالب کردهاند، مشخص نگشته و معيارهاي آن دستنشان نشدهاند .نتيجهي انقالبها در اکثريت قريب به اتفاق موارد ،از سوي خلقها تعيين نگشته و يا جناحي فرصتطلب ،نيرويي خارجي و يا خطمشياي اشتباه در شرايط بحراني انقالب و ...خود را نمايندهي اعتراضات نموده و دستاوردهاي آن را ازآن خود دانستهاند .در نهايت بسان ضد انقالبي در مقابل خلقها ظهور پيدا كردهاند .آنچه در ايران و انقالبهاي آن شکل گرفت، موردي اينگونه بود .مطالبات و اعتراضات خلقهاي ايران كه در مقابل نظام شاهنشاهي ،تقليدي و تحميلي پهلوي شکل گرفت ،نتيجهاي عکس داد .خلقها اينبار با شاهي عمامه بهسر روبرو گشتند که بهجاي نظام غربي تحميلي، استبداد و ارتجاع شرقي را جايگزين نمود .تغييرات تنها در اشخاص صورت گرفت و امروزه اعتراضات و نارضايتيهاي گستردهاي در مقابل نتايج بهدستآمده از انقالب گذشته شکل گرفته است .حتي احتمال بروز انقالبي ديگر در مقابل ضد انقالب شکلگرفته در مقابل انقالب گذشته وجود دارد .آنچه که امروزه بهعنوان مخاطرهاي جدي در مقابل انقالبها و قيامهاي جديد منطقه و بويژه اعتراضها و انقالبهاي تونس ،مصر و ديگر كشورها وجود دارد نيز همين مورد است .عدم سازماندهي خلقها و عدم ارائهي آلترناتيوي مردمي و بهويژه عدم پايهريزي نظامي مردمي از جانب خود خلقها نتايج فوق را دربر خواهد داشت .آنچه الزم و ضروري است ،تدارکات و آمادگيهاي گستردهاي است که خلق ها خود بايد براي آن اقدام نمايند .خلقها بايستي با تکيه بر نيروي ذاتي خويش که قادر به انجام انقالب است ،آلترناتيوها و مطالبات برحق خويش را آشکار نمايند و به شکلي منظم و سيستماتيک ،نظام خود را شکل دهند .خالصي و رهايي از اين بحرانها و دستيابي به آزادي راستين ،تنها با شکستن حلقهي بسته «انقالب ،ضدانقالب و انقالبي ديگر» ممکن خواهد شد.
قيامهاي مردمي خاورميانه ماهيتي رفرميستي ندارد. ساختار دولتهاي استبدادي خاورميانه بهگونهايست که جهت بقاي خود در صدد تمرکزدهي و انحصار هرچهبيشتر قدرت و حذف مخالفان برميآيد .اصالحات با کاراکتر اصلي اين رژيمها در تضاد است .اين مسئلهاي است که از جانب مردم بهپاخاسته ،درک گرديده شدهاست .در اين راستا اميد به اصالحات در درون نظام جمهوري اسالمي نيز آزموني پايانيافته است .بهدنبال قيامهاي مردمي خاورميانه ،بايستي جنبش مردمي ايران و فعاالن آن نيز از گفتمان اصالحطلبي درون نظامي دست برداشته و به گفتمان دموکراسيخواهي خلقها روي آروند .هدف اصلي قيامهاي مردمي خاورميانه ،نه صرفا تغيير حاکميت، موانع بر سر راه آزادي ،دموکراسي بلکه برداشتن کليهي ِ و رفاه جوامع است .ايجاد مانع بر سر راه دستيابي به دموکراسي و رفاه را نه فقط در شخص حاکمان مستبد، بلکه در ماهيت دولتهاي استبدادي بايد جست .از اين رو بازتوليد دولتـ ملت در نتيجهي چنين مبارزهاي چيزي جز به انحراف کشانيدن آن نيست .خلقهاي بهپاخاستهي خاورميانه مجبور به انتخاب ميان دوگزينهي جمهوري اسالمي و جمهوري ترکيه بهعنوان مدل مديريتي خود پس نقاب تقيهي حزب اسالمي عدالت نيستند .درحاليکه ِ و توسعه در ترکيه ،سياستهاي فاشيستي و سرکوبگرانهي اين دولت پنهان است .بحرانهاي عميقش همچنان تداوم دارد و عملکردهاي سرکوبگرانهي جمهوري ترکيه در قبال حل مسئلهي کرد و دستگيري گستردهي مخالفان سياسي و پايمالنمودن حقوق و آزاديهاي فردي و اجتماعي در اين کشور به شيوهاي سيستماتيک ادامه مييابند .ارائهي جمهوري ترکيه بهعنوان يک مدل دموکراتيک به خلقهاي بهپاخاستهي خاورميانه از جانب سازمانهايي که در مبارزهي دموکراتيک ايران جايي ميگيرند ،نگرانکننده و جاي بسي انتقاد
است .زمان آن فرارسيده که دموکراسيخواهان ايران، با گذار از پارادايم دولتـ ملت و ذهنيت مليگرايانه، در پي تعريفي واقعي از دموکراسي در ايران باشند. مبارزه در راستاي بازتوليد پديدهي دولتـ ملت نهتنها منجر به دموکراسي و چارهيابي مسائل نخواهد گرديد، بلکه تداوم انکار هويتها و گسترش تضادها را بهدنبال ِ متناقض دولت اصالحشده يا اصطالح خواهدداشت .شعار ِ ِ دولت دموکراتيک بايد به دولت +دموکراسي تغيير يابد .تنها نيروي دموکراسي برخاسته از اراده و هويت خلقها و خودمديريتي دموکراتيکشان منجر به نيرومند شدن دموکراسي و تضعيف دولت خواهد شد .مبارزهي دموکراتيک و برحق مردم ايران ،در گسترهي مبارزات جوامع و خلقها و تنها با اتكا به نيروي ذاتيشان به پيروزي خواهدرسيد .اتحاد دموکراتيک خلقهاي ايران زمينهي زايش مجدد هر نوع ديکتاتوري را از ميان خواهدبرد .همبستگي خلقها تداوم دموکراسي را به ارمغان خواهد آورد .همبستگي مردم ايران همراستا با مبارزهي دموکراتيک ديگر خلقهاي خاورميانه، اعتالي مبارزهي دموکراتيک را بهدنبال خواهدداشت. اين نگرشي است که توطئهگران طي توطئهي 15فوريه 1999قصد ازميانبرداشتن آن را داشتند .در اين راستا ما ضمن اعالن پشتيباني و مشارکت در همبستگي مردم ايران با مردم بهپاخاسته ي مصر و ديگر کشورهاي خاورميانه و با تداوم مبارزه عليه توطئهي 15فوريه و ايجاد ارادهي آزاد خلق کرد و اتحاد خلقها ،در ارتقاي مبارزهي دموکراسيخواهي در ايران و کردستان کوشا خواهيم بود.
دولتهاي ترکيه و جمهوري اسالمي ايران ،همهي آزاديخ��واه��ان را ملزم به ت��داوم چنين مبارزهاي مينمايد .مبارزه در راستاي كسب ارادهي آزاد مبتني بر هويت جوامع از طريق همبستگي و اتحاد خلقها ،منجر به درهمشکستن توطئه و پيروزي نهايي دموکراسي در تمامي منطقه خواهدشد .تحوالت اخير خاورميانه ،مهيا بودن زمينهي اين پيروزي را نشان ميدهد .قيامهاي مردمي تونس و مصر در حقيقت پيروزي ارادهي دموکراتيک خلق بر نظامهاي دولتـ ملت پوسيدهاي است که جز استبداد ،نظاميگري و فقر ،چيز ديگري به ارمغان نياوردند .قيامهاي مردمي خاورميانه سرآغاز مرحلهاي است که «رهبر آپو» آن را بهار خلقها نام نهاده است؛ بهاري که بهدنبال حاکميت زمستاني تاريک و وحشتناك از جانب دولتـ ملتها بر خاورميانه (به طول يك سده) ،نويدبخش ايجاد هويت آزاد جوامع خواهدبود .عصر وداع با پديدهي دولتـ ملت فرا رسيده است؛ پديدهاي که پايههايش بر ناسيوناليسم فاشيستي و انکار هويتها ،مبتني بر جنگ و تضاد ميان خلقها و گسترش فقر و بيچارگي استوار است .مشروعيتزدايي دولتـ ملتها و مبارزه عليه تاثيرات آن ،روندي است که آزاديخواهان و دموکراسيطلبان خاورميانه و ايران بايستي تبيين و تفهيم آن را سرچشمهي اصلي خطمشي مبارزاتي خود قراردهند .چنين روندي نه در نتيجهي جهانيشدن سرمايه و برنامههاي فراگير قدرتهاي بزرگ ،بلکه در نتيجهي مبارزات دموکراتيک خلقها عليه پديدهي تحميلي دولتـ ملت ،سرانجامي پيروزمندانه خواهديافت .نظام جمهوري اسالمي سعي در حزباللهي جلوهدادن قيامهاي مردمي خاورميانه و بهرهبرداري سياسي از آنها را دارد .ضعف دموکراسيخواهان و مخالفين نظام در تبيين ماهيت وسازماندهي اين قيامها و عدم عبرتآموزي از قيامهاي قبلي ،جاي انتقاد دارد.
کورديناسيون حزب حيات آزاد کردستان PJAK 1389 /11/23
4
تضاد و تقابل اسالم سياسي ـ اسالم فرهنگي ريوار آبدانان
در اين برههي حساس از تاريخ خاورميانه ،شاهد اوجگيري
1ـ داراي تعاليم اخالقي است .لذا همچون عاملي مديريتي
بخش اول +قدرت(به خصوص قدرت سياسي كه در فرم دولتـ ملت به
كه اين موج اسالم سياسي ،همهي خلقها را تحت شديدترين
نيروهاي تمدنگرا و دولتي است3 .ـ هم حوزهي مادي و هم
و همچون ابزاري براي بهرهكشي و استثمار مورد سوءاستفاده
موج ديگري از اسالم سياسي هستيم .در ايران بيش از سه دهه است
تهاجمات قرار داده است .ذهن و پيكرهي جامعه روزانه توسط
نظام جمهوري اسالمي فتح ميگردد .همه نوع سركوب سياسي، ممنوعيت فرهنگي ،وابستهسازي با توسل به محرومگذاري
اقتصادي ،عوامفريبي تحت نام مقدسات ،دستگيريها ،احكام ناعادالنه ،تجاوز ،شكنجه و اعدام روا داشته ميشود؛ زيرا
«تسليمشدن» تمام چيزي است كه اين نظام ميخواهد همگان را بدان ناگزير گرداند .در كشوري همچون تركيه اين اسالم
سياسي ،رنگوبويي ميانهرو بهخود گرفته است .يعني تالش
ميگردد تا جامهاي مدرن بر تن آن پوشانيده شود .در ايران
نيز بهويژه پس از ظهور جريانات اصالحطلبانه ،اختالفات بسياري بر سر چگونگي شاكلهبندي دوبارهي اسالم سياسي در ايران پديد
ميتواند ايفاي نقش كند2 .ـ سازماندهي جامعه در برابر يورش معنوي را دربر ميگيرد .يعني اينكه دين صرفا به عالم پس از مرگ محدود نميماند و در اصل به مسائل زندگي اجتماعي و
فرهنگي فاصله يافته و قالبي سياسي به خود ميگيرد نهتنها اين
كاربرد داشته ،در تضاد است .دين سياسي نهتنها پاسخگوي
و فصل مشكالت جامعه بوده است .وقتي دين ،از حالت مقولهاي كاركردها را از دست ميدهد ،بلكه باژگونه شده و خود به مشكل و سرچشمهي معضل مبدل ميگردد .نمونهي اين باژگونگي
در شمال كردستان ،تونس ،مصر ،ايران و ساير مناطق شاهديم .از همين رو سلطهگران غرب در صدد آنند تا از طريق اسالم سياسي ميانهرو ،اين مبارزات دموكراتيك را از مسير خود منحرف سازند.
دين رسمي موضعگيري مينمايد .اما نهاد روحانيت شيعي متأثر
در اصل جناح چپ و خلقمحور اسالم است كه عليه دولت و از صفويان ،يك نهاد قدرتگرا و دولتي است و هيچ پيوندي عرفان كه محتوايي اجتماعي و معترض به نظام قدرت دارد، اجتماعي ايراني در جنگ و جدال دايمي بوده است .نمونهي
معنوي» .دين نيز مقولهاي فرهنگي است كه ميتوان چندين كاركرد را ب��راي آن برشمرد:
مطلقگرايانهي اين نظام كه همهي قوانين خود را بر محور دين
سياسي طرح و اجرا ميسازد ،اشغال شده است .درگيريهاي قدرتطلبانهي جناحهاي درون نظام(طيف اقتدارگراي مطلق و اصولگرايان) نشان ميدهد كه آنچه در يك نظام مبتني بر
اسالم سياسي دغدغهي حاكمان را تشكيل ميدهد عبارت است
زيرا حالج از حقيقت اجتماعي بحث ميكرد و روحانيون درباري
عرصه را بر جامعه تنگ كردهاند .در ميان جامعه نيز اين اسالم
منصور حالج شوريدند و حكم برداركردن وي را صادر كردند.
نگران جاه و مقام خويش بودند .فتنهگري شريعتگرايان دولتي
خواهيم نمود اندكي جوهرهي اسالم سياسي را تحليل نماييم.
است از تجمع ذهنيتي تمام عرصههاي اجتماعي اعم از مادي و
گرفتار ساخته است .دل و ذهن افراد جامعه ،بهواسطهي حاكميت
از كسب سود ،مقام و قدرت بيشتر است .اينان دلمشغولياي بهنام
دست داشته است .يعني روحانيت سياسي شيعه در ايران ،نهادي
دموكراتيك خود آورده را خاطرنشان ميسازيم« :فرهنگ ،عبارت
اجتماعي خلقهاي ايران كه تحت شديدترين سلطهگريهاي
اختالف و جدال ميان شريعتگرايان دولتي و عرفاي جامعهگرا بسيار است .مث ً ال شريعتپرستان پيرامون دستگاه خالفت ،بر ضد
بهويژه با فعاليتهاي مدني ليبرال و منفعل ،سعي دارند انرژي
قبل از هر چيز تعريف كوتاهي كه رهبر آپو در مانيفست تمدن
انديشهي آزاد را از جامعه سلب ميكند .بدين ترتيب جامعه را
نظام جمهوري اسالمي هستند ،آنها را به وضعيتي اسفناك
همواره عرفا ،درويشان و حقطلبان راستين را هدف گرفته است.
خلق را تخليه و به بيراهه ببرند .جهت درك اين مقوله سعي
نياز معنوي نوع انسان نيست ،بلكه ارزشهاي طبيعي ،پويايي و
را ميتوان همزمان با ايجاد تشيع صفوي در ايران ديد .تشيع،
شاهديم .نكته در اينجاست كه اين اسالم سياسي ،تهديدي
خلقهاي منطقه نيز به اوج رسيده است .نمونهي آنها را بهويژه
است .چنين ديني ،با روح دين كه از همان ادوار قديم بشري
دچار جمود و مرگ معنويـ اخالقي مينمايد .كثرت مشكالت
همخوان و سازگار است .در طول تاريخ ،شريعت سياسي با عرفان
مداخلهي جهان غرب در خاورميانه ،مبارزات دموكراتيك
و شخصيتي نظير آن وجود داشته كه در پشت دستورات ديني
دنياي كنوني ميپردازد .كما اينكه مسجد در اسالم مركز حل
آمده است .از مدل اسالم سياسي احمدينژاد كه در انديشهي
جدي عليه گرايشات دموكراتيك خلقهاي ايران است .پابهپاي
قرار گرفته است .همواره شاه ،حاكم ،امير ،سلطان ،شيخ ،آخوند
به كسب سود سرشار پرداخته و به قدرت بالمنازغ دست يافته
با نهاد روحاني جامعهي ايراني ندارد .جامعهي ايران بيشتر با
هستهايشدن است تا اسالم سياسي ميانهرو جبههگيريهايي را
اوج ميرسد) شكل گرفته ،دين از نقش فرهنگي خود بيگانه شده
دستگاه مرجعيت دولتي شيعي همواره عنان اين فتنهگري را در
قدرتپرست است و با روح «اجتماعيبودن ،اخالق ،آزادي و معنويات» در تضاد است .بيشك منظورمان آن دين و نهاد
روحاني جامعه كه در ميان اقشار ستمديده و سركوبشده وجود
دارد ،نيست .زيرا ميتوان از دو نوع دين بحث به ميان آورد: الف) دين سياسي ب) دين فرهنگي .هرگاه در جايي تركيب دين
حل مشكالت خلق ندارند .خود ايناناند كه با افزونطلبيهايشان
سياسي تيپ شخصيتي بيماري را آفريده است كه ميتوان خصوصيات آن را برشمارد :منافق و دورو(نمونهي آن را ميتوان
بهوفور در ميان كارمندان دولتي ،بسيجيان و مواجببگيراني كه جانماز آب ميكشند مشاهده كرد)؛ نيرنگباز؛ جنسيتگرا و ضد آزادي زن؛ پولپرست(منتها زير نقاب تجارت اسالمي)؛ مليگرا(بهطوري كه حاضر است همگان را برچسب كافر بزند و گردن بزند) و بسياري از ديگر خصيصههاي منفوري كه از جانب
دين و آيين فرهنگي ،پليد و اهريمني شمرده ميشوند.
انقالب خلقها ،از آمد(دياربكر) تا قاهره گريال كردستاني
اين روزها خبر اعتراضات مردمي در مناطق مختلف خاورميانه و شمال ميدهد؟ تجاربي كه در تاريخ معاصر جهان كسب شدهاند گوياي آن است آفريقا توجه همهي جهانيان را به خود جلب كرده است .همگان منتظرند تا كه هرچند اعتراضات دموكراتيك توانمند باشند اما در صورت رويآوري ببينند در اردن ،تونس ،مصر ،سودان ،الجزاير و ساير مناطق ماجرا به كجا به آرماني دولتگرايانه ،در دور باطل «قيامـ تشكيل دولتـ قيام» گرفتار ميانجامد .چنين خيزشهايي در گذشته نيز روي دادهاند؛ اما اينبار كيفيت خواهند آم��د .يعني اين خيزشها ،به علت حاكمشدن يك جريان خيزشها ميتواند بسيار متفاوتتر باشد .در گذشته ،جريانات چپگرا ،قدرتطلب ،سرانجام با تشكيل دولتـ ملت يا انجام اصالحات نرم دولتي، اسالمگرايان راديكال و نيروهاي سرمايهدار جهاني سه طرف اصلي را از مسير آزاديخواهانه و مردمي خود فاصله گرفته و سرانجام خاموشي تشكيل ميدادند .با تباني نيروهاي اسالمگرا و سرمايهداري غرب ،تجربهي ميگيرند .بخش ديگري از مخالفتهاي دموكراتيك خاورميانه مربوط مبارزات چپ در خاورميانه با شكست جدي مواجه گرديد .زيرا غرب به كردستان و عليالخصوص شمال كردستان است .تفاوتي كه بايد براي تمام توان خود را بهكار برد تا با ايجاد كمربند سبز اسالمي از توسعهي اعتراضات دموكراتيك در كردستان قائل شد در همين نكته نهفته است. سوسياليسم به سرتاسر جهان ممانعت بهعمل آورد .نتيجهي اين همپيماني رهبر آپو به دليل عدم جايگيري در نقشهاي كه نيروهاي سلطهگر جهاني تشكيل دولتهاي محافظهكار اسالمي يا الئيك در خاورميانه بود .سرانجام براي تغيير مرزهاي سياسي خاورميانه در سر دارند ،با عظيمترين توطئهي نيز اين دولتها جز سركوب و فشار چيز ديگري براي خلقهاي عرب ،قرن بيستم رويارو شد .زيرا تن به خواست نيروهاي سلطهگر جهاني نسپرد. كرد ،ترك ،فارس ،بلوچ ،آذري و ...به ارمغان نياوردند .در گرماگرم وي براي آنكه مبارزات آزاديخواهانهي خلق كرد را به سرمنزل مقصود اعتراضات خلق مصر و تونس هر طرفي سعي دارد تا تفسيري بر وفق مراد برساند ،دست به تحولي ريشهاي در جهانبيني و سرمشق(پارادايم) جنبش خويش ارائه نمايد .خامنهاي آن را تداوم انقالب اسالمي ايران دانست .زد .رهبر آپو سيستم كنفدراليسم دموكراتيك را كه ساختاري غيردولتي مخالفان رژيم ايران اين خيزشها را برآمده از بطن جامعه و متأثر از جنبش دارد پيشنهاد نمود .دليل تداوم توطئهي 15فوريه و منزويسازي رهبر آپو سبز ايران خواندند .برخي از اسالمگرايان مترصدند تا با برافتادن حكومت در زندان امرالي همين است .زيرا مدل چارهيابياي كه وي ارائه نمود و در اين كشورها ،جرياني از اسالم سياسي راديكال يا ميانهرو را وارد صحنه اينك درعمل پيشبرد مييابد ،موافق ميل نيروهاي سلطهگر جهاني نبود. سازند .اما آنچه واقعگرايانهتر مينمايد اين است كه اعتراضات مردمي در از منظر اين نيروها ،هر نيروي مخالفي يا بايد بهشيوهاي خشن در نظام خاورميانه و شمال آفريقا خصلتي دموكراتيك دارند و در اصل به جريانات سرمايهدار جهاني ذوب گردد يا اينكه نهايتاً با گرفتن سهمي ،به جزئي از اسالمي راديكال شرق و ميانهروي غرب وابسته نيستند .با اين حال سير آن مبدل گردد .اين سهم ،همانا تشكيل يك دولتـ ملت نوين يا جايگيري اين خيزشها هنوز گمانبرانگيز است .مسئله در اين است كه چه نيروي يك حزب يا گرايش در نظام دولتي فعلي است. حال مسئله در اين است كه آيا با تشكيل دولتي تازه نظير سودان جنوبي فكري و سازماني اين مخالفتها را پيشبرد خواهد داد .مسئله تنها محدود به مصر و تونس نيست .حتي مخالفتهاي مردم ايران پس از انتخابات يا رويكار آمدن يك جريان اسالمي نظير اخوانالمسلمين بهجاي مبارك رياست جمهوري نيز همچنان بحثبرانگيزند .ميتوان از زواياي مختلفي ميتوان اوضاع را به كام خلقها متحول سازد؟ تجربهي رويكار آمدن اين مخالفتهاي دموكراتيك را سنجيد .اما نكتهي كليدي در اين است جمهوري اسالمي در ايران پس از انقالب خلقهاي ايران در سال 57نشان كه عامل پيشبرندهي اين اعتراضات داراي چه نوع ذهنيت و برنامهاي ميدهد كه چنين تحولي ،خلقها را به مطالبات دموكراتيك خود نميرساند براي حل مسئله است .آيا ميخواهد به رويكردي دولتگرا و قدرتطلب و عامل پيشبرندهي اعتراضات كنوني بايد روش ديگري در پي گيرد. متوسل گردد يا اينكه رويكردي اجتماعي و غيردولتي را شالوده قرار
کتاب
شهيد رامان جاويد كتاب مسالهي شخصيت در كردستان نويسنده :عبداهلل اوجاالن مترجم :شهيد رامان جاويد دومين تيپ شخصيتي كه دردورهه���اي بحراني نمود مييابد ،شامل افرادي ميشود كه منسوب به طبقات مياني جامعه ميباشند .اينها در ستاتوي(موقعيت) افراد سركوبگر و سركوبشونده جاي نميگيرند .اين اقشار كه همان مالكين كوچك ميباشند همانگونه كه تا درجهاي از سوي نظام موجود متضرر گشتهاند ،آرزوهايشان در راستاي افزايش امكانات مادي و رسيدن به موقعيت بهتر در جامعه به حد كافي تحقق نميپذيرد .در نتيجهي همين امر اگرچه وابستگيشان به نظام ناگسستني نباشد نيز اما بهعلت واهمهشان از [پيوستن به] قشر انقالبي ،تا به آخر نيز كاراكتر شخصيتي انقالبي را به خود نميگيرند .تحت تأثير بحراني كه در جامعه نمود يافته قرار گرفته و [معيارهاي] جامعه قبلي را نپذيرفته و نميتوانند آن را ادامه دهند ،اما در ابداع جامعهاي نوين نيز ناتوان هستند .هرچند كه ابعاد سياست سركوب و استعمار در قبال اين قشر ـكه گفتيم از طبقات مياني تشكيل ميشودـ همانند طبقات سركوبشونده گسترده نباشد ،اما در دورههاي بحراني كه طبقات سركوبگر و سركوبشوندهي جامعه قبلي رو به نيستي ميروند ،حيات اين طبقات مياني نيز با خطر مواجه ميگردد .اين وضعيت ،آنها را بهسوي جستجوي راه برونرفت از بحران سوق ميدهد .بهدليل آنكه طبقات مياني از ساختاري هموژن برخوردار نبوده و براي برونرفت از بحران فاقد نيروي ذاتي و قابليت كافي هستند ،جهت جستجوي راه برونرفت از بحران با نيروهاي جداگانهاي پيمان ميبندند .بهويژه دستهاي [از آنها] كه از وضعيت مادي نسبتاً خوبي برخوردارند ،روزبهروز واپسگرا گشته و همپيمان سازمانها و نمايندگان طبقهي سركوبگر ميشوند .اما قشر محرومتري كه سركوبشده بهميزان اعتقاد و يا احتمال به يافتن جايگاهي مناسب در جامعهي نوين الزم ميبينند كه به نمايندگان و سازماني كه پيشاهنگي ايجاد جامعهاي نوين را برعهده دارند ،وابسته باشند .بدين شكل در حاليكه يك قشر عنوان واپسگرا و محافظهكار را به خود ميگيرد ،قشر ديگر نيز كه تحت تأثير رهبري و شخصيت طبقهي مترقي، در موقعيت نوگرايان قرار ميگيرند .اين تيپ شخصيتي كه خود را بهعنوان مركز دنيا قلمداد ميكند ،جهت برونرفت از بحران تالشي جدي را از خود بهنمايش نميگذارد؛ نه به هواداري از قشر سركوبگر و نه قشر سركوبشونده؛ اما توانايي اين را ندارد كه خود را از تاثيرات اين دو قشر هم برهاند .بهدليل ويژگيهاي شخصيتي بينهايت منفعتطلب، بيثبات و شياد در دورهي انقالب همواره در ميان دو طرف سركوبگر و سركوبشونده در حركت است .در دورههايي كه نيروهاي انقالبي هنوز ضعيف هستند از هويت كهنهپرست بهتمام معنايي برخوردار است؛ اما زمانيكه نيروهاي انقالبي به سطح آلترناتيوي براي نظام قدرت مبدل ميگردند نيز خود را همچون يك انقالبي آتشين نشان ميدهد .تمامي غم و هم وي آن است تا در جامعهي آيندهاي كه حاكم مي گردد جايي به خود اختصاص ميدهد .البته در حين انجام اين كار نه به توان ،قابليت و سطح مبارزهي خويش بلكه همواره در اين راه به بازيهايش[جستجوي متفقي براي خود] اطمينان دارد .بر اين اساس نيز بينهايت سازشكار و با حساب و كتاب(توازن) برخورد ميكند .نميخواهد خويش را چندان به دردسر ان��دازد .يكي از بارزترين ويژگيهاي اين تيپ شخصيتي اين است كه از توان ايفاي نقش پيشاهنگي جهت ايجاد جامعهاي نوين ،ارتقاي مبارزه و جستجو براي شكلي از جامعه به خودي خود برخوردار نيست.
اندیشه
توطئهي 15فوريه از ديدگاه رهبر آپو
7
برگرفته از مقدمهي دفاعيات رهبر آپو
مقدمهي تمامي دفاعيات رهبر آپو كه در زندان امرالي به رشتهي تحرير درآورده است به توطئهي 15فوريه اختصاص دارد؛ توطئهاي كه ايشان آن را حملهاي همهجانبه به موجوديت خلق كرد بهمنزلهي هويت نوين خاورميانه و در معنايي ديگر حملهاي به شخصيت كرد آزاد عنوان مينمايد. هنگامي كه مرا به زندان امرالي آوردند ،اولين كسي كه به استقبالم آمد ،نمايندهي كميتهي پيشگيري از شكنجه وابسته به شوراي اروپا بود. اولين سخن نمايندهي مذكور كه در سطح رياست كميته جاي داشت ،اين بود« :در اين زندان بهسر خواهي برد؛ ما هم از راه شوراي اروپا نظارت ميكنيم و سعي بر يافتن راهحلهايي خواهيم نمود ».دولت يونان با خيانت در برابر دوستي، به شيوهاي كه نظير آن در تاريخ كمتر يافت ميشود ،مرا به سياـآمريكا تحويل داد .هنگامي كه مناسبات يونان با تركيه به معادلهي منافع[ميان دولتها] افزوده شد ،در عصر شاهان عريان و خدايان بينقاب ،در ميان صخرههاي امرالي به زنجيرم كشيدند و به محكوميت تقديرگرايانهاي كه بدتر از افسانهي «پرومته» است ،دچار گشتم. معادلهي[سياسي] موجود در مسئلهي خروج از سوريه كه راه بر وقوع اين مرحله گشود ،جالبتر است .ماهيت نگرشي كه مرا به خروج از سوريه واداشت ،متكي است بر سهمي كه براي دوستي قائل بودم و تصادم با سياست اتخاذي اسرائيل در مورد ُكردها .اسرائيل كه بهويژه بعد از جنگ جهاني دوم خود را براي ايفاي نقش ارباب در مسئلهي ُكرد آماده ميكرد ،چنان حساس بود كه نميتوانست دومين شيوهي حل مسئلهي ُكرد را، كه به تدريج توسط من پيشرفت مينمود ،تاب آورد .قطعاً اين مسئله با محاسباتشان همخواني نداشت .نبايد منكر اين حق گردم كه موساد از راهي غيرمستقيم مرا دعوت به مشاركت در راهحل مورد نظر خويش نمود؛ اما من ،هم از نقطهنظر اخالقي و هم سياسي حاضر به چنين كاري نبودم. دستاندركاران عرب سوريه هيچگاه نخواستند از روابطي كه كفهي تاكتيكي آن سنگينتر بود، فراتر روند« .حافظ اسد» كه بر اساس درگيري ِ رهبري بين آمريكا و شوروي بر سر هژموني، خويش را برقرار ساخته بود ،طي مرحلهي بحراني فروپاشي شوروي ،در چنان وضعيتي قرار داشت كه قادر به حفظ هيچ نوع رابطهي تاكتيكي نبود. از طريق من(تشكل ، )PKKتركيه را در تعادل نگاه داشته و به گونهاي در پي يافتن پاسخ در برابر تهديدي بود كه جمهوري تركيه از سال 1958به طرفداري از اسرائيل ،عليه سوريه نموده بود .چون PKKابزار مناسبي براي اين موضوع بود ،امكان يك رابطهي تاكتيكي بسيار بلندمدت را فراهم نمود .چندان طالب آن نبودند كه ببينند رابطهي مذكور ،راهگشاي سياستي ديگر در مسئلهي ُكرد گردد .تمامي تالشهاي دولتمردان تركيه ،از اين نظر مؤثر واقع نميشد .همين يادآوري مختصر نيز كافي است تا نشان دهد آن نيروي اساسي كه مرا از سوريه خارج ساخت ،اسرائيل است.
بدون شك ،فشارهاي سياسي آمريكا و فشارهاي نظامي تركيه نيز در اين مسئله ،ايفاي نقش نمودند .نبايد فراموش ساخت كه تركيه از سال 1950بدينسو پيماننامههايي مخفي داشته و طي معاهدهي الحاقي ديگري در سال 1996تحت نام «آنتي تروريسم» ،توافق PKKستيزانهي آمريكاـ اسرائيل و تركيه كامل گشت .عامل مهم ديگري كه بايد بر مرحلهي ذكرشده افزود ،اين است كه دستاندركاران حزب دموكرات كردستان ،PDKاتحاديهي ميهني كردستان YNKكه با آمريكا و اسرائيل رابطه داشتند و بهعبارت ديگر مجلس و حكومت فدرال ُكرد(تشكيلشده در سال )1992بر بنياد PKKستيزي با تركيه همكاري مينمودند .بيگمان در شرايط آن دوران ،دولت و نيروهاي نظامي تركيه بر اساس نگرشي تاكتيكي عمل ميكردند .اما تاريخ، سيري مختص به خويش را داراست .ادراكهاي بسيار متنوع ،پيشامدها و پيشرفتهاي مهمي را تعيين ميكنند .اشتباه تاريخياي كه تركيه امروزه نسبت به آن دچ��ار خشم بسيار ميگردد ،از ادراكي محدود ،خودخواهانه و يكطرفه نشأت ميگيرد .در سال 1998در اثر تلفيق همهي اين عواملي كه عليه ما بود ،از سوريه خارج شدم. بايستي آشكارا بگويم من نيز كام ً ال متوجه بودم كه بايد از سوريه خارج شوم .در يك مقطع زماني ،بيش از حد انتظار كشيدم .اما جذابيت ايجاد يك خطمشي سياسي با نام كردستان و تمايل به اعتالي رويكرد دوستانهام تا سطحي استراتژيك ،مرا به حالت يك اسير درآورده بود .بايستي اعتراف نمايم كه باالترين مقامهاي سوريه ،مخاطرهآميز بودن اين امر را بهطور مؤ ّكد گوشزد نمودند .اما من هنوز هم ناچار بودم كه ِ ناپذيري «دوستيِ استراتژيك از اهميت و اغماض خلقها» دفاع نمايم .نگرشي كه مرا بهسوي يونان كشانيد نيز همان بود .اگر امكان ايجاد رابطه با دولت يونان وجود نميداشت ،در درجهي دوم، عالقه به پيشبرد روابط دوستانهي ارزشمند با خلق يونان توجه مرا بهسوي خود معطوف مينمود .داد و ستد با فرهنگ كالسيك و تاريخ تراژيكشان بسيار مهم و به معناي وجوب برآوردن مقتضيات دوستي بود .يكي ديگر از راهه��اي برونرفت براي من ،كوهستانهاي كردستان بود .مدتها قبل بود كه[به زبان ُكردي] عنوان ديگري داشتم: Dînê çiya - Dînê çolêبه معناي مجنون صحرا و كوهستان! اما در مقايسه با اين رهيافت، مدنظر قرار دادن دو عامل موجب ميگشت كه گزينهي يادشده از نقطهنظر انتخاب ،به درجهي دوم موكول گردد .اگر به كوهستانهاي ميهن ميرفتم ،محل سكونتم با همه نوع تسليحات مورد بمباران واقع ميگشت؛ اين مسئله خلق و رفقا را دچار آسيب و خسران مينمود ،در ارتباطات نيز محدوديتهايي ايجاد ميكرد و ناگزيرمان ميساخت تنها به شيوهي نظامي به تفكر و تعمق بپردازيم و برخوردمان بهصورت همهجانبهاي نظامي ميشد .مورد مهم
6
سياسي
هيچ كس نخواهد توانست خورشيدمان را به ظلمت بكشاند متن گفتگو با شهيد حسين خضري(هيمن اورميه) در مورد توطئهي 15فوريه هر ساله با فرارسيدن 15فوريه امکان ندارد توطئهي بينالمللي عليه رهبر خلق کرد رهبر آپو به ذهن و فکرمان خطور نكند .بيشک براي هر کردي كه توطئهي 15را درك كرده است ،بحث از اين روز بسيار دشوار است .بهويژه براي خلق كرد در شرق کردستان؛ چراكه اين توطئه شرق كردستان را وارد مرحلهاي نوين كرد و خلقمان بيش از پيش به موقعيت خويش پيبرد .نيروهاي حاكم بر دنيا با اين توطئه درصدد آن بودند تا در شخص رهبر آپو خلقمان را در خدمت منافع خويش قرار داده و آنان را بياراده كنند .نيروهاي توطئهگر ،خواستند توطئهاي را كه ريشه در يك سدهي اخير دارد كامل كنند و با هميشگي ساختن آن ،به ارادهمند گشتن خلق كرد براي هميشه پايان دهند .گستردگي اين توطئه براي خلق كرد مورد تازهاي بود .سطح آگاهي و معرفت ملي در ميان خلق كرد تا آن هنگام چندان پيشرفتي به خود نديده بود و اگر هم احساس و انديشهاي وجود داشت ،صرفا به بخشي از كردستان محدود و محصور مانده بود 15 .فوريه همانند پلي بود كه خلق كرد در شرق کردستان با توسل به آن با ديگر بخشهاي كردستان پيوند برقرار نمود .به همين دليل ميتوان گفت که 15فوريه در شرق کردستان بستر ميالدي نوين براي خلقمان در اين بخش بود .از تمامي اقشارجامعه ،پير ،جوان ،زن، مرد ،نوجوان همه با يک صدا و يك رنگ متحد شده بودند و همين امر سبب شد که نخستين گامهاي جنبش آپوئيستي بهشکلي ايدئولوژيک ،فلسفي و سازماني در شرق کردستان برداشته شود .خلق کرد در گذشته به کرات در مقابل دولتهاي جبار و حاکم بر کردستان مبارزه نموده بود و در اين راه شهداي بيشماري هم داده بود؛ 15فوريه سطح اين مبارزه را هرچه بيشتر ارتقا داد و خلق بيش از پيش به اهميت و تواناييهاي ذاتي خويش پيبرد .تالشهاي دشمنان در راستاي درهمشکستن و بياراده كردن را از نزديک و به گونهاي آگاهانه درک نمود .كردها پس از اين توطئه هوشيارتر شدند و بيش از هر زماني جهت صيانت از ارادهيشان به همديگر پيوند خوردند .خلق كرد بهشکلي همصدار و يكپارچه موضعش را اتخاذ نمود .هيچ كس از مرگ ،شكنجه و بازداشتشدن ترسي بهدل نداشت .شاهد مبارزات زيادي در شرق کردستان بودهايم ،اما 15فوريهي سال 1999بهمعناي جهشي در اين مبارزات بود و روحي ملي بهخلقمان بخشيد .بعد از اتخاذ اين موضع بود كهارادهاي ملي پديد آمد و فصل جديدي از مبارزات شرق كردستان آغاز شد .دهها شهيد داديم و هزاران انسان از سوي دولت ايران با شکنجه روبرو شدند .در تمامي شهرها بهخصوص در سنندج ،مهاباد،
15فوريه همانند پلي بود كه خلق كرد در شرق کردستان با توسل به آن با ديگر بخشهاي كردستان پيوند برقرار نمود .به همين دليل ميتوان گفت که 15فوريه در شرق کردستان بستر ميالدي نوين براي خلقمان در اين بخش بود. اروميه و ماکو دولت دست به قتلعام خلق زد .در حقيقت خلقمان ميخواست اعتراضش به اين توطئه را به گوش جهانيان برساند .شهادتهاي آن روز سرآغازي بود براي توسعهي جنبش آپوييستي در شرق كردستان و نخستين گامهاي مبارزه كه در آن روز برداشته شد ،امروز تداوم داشته و بر عمق اين مبارزه هرچه بيشتر افزوده شده است .نهتنها خونهاي ريخته شده از ياد برده نشد ،بلكه سرچشمهاي شد براي هرچه بيشتر نيرومند شدن مبارزات .امروز بيشتر كساني كه از شرق كردستان به جنبش آپوييستي و نيروهاي گريال پيوستهاند را ميتوان فرزندان 15 فوريه ناميد كه با متاثر شدن از اين توطئه به صفوف مبارزات پيوستهاند .به همين دليل ميتوان قيام آن روز خلق کرد را ميالدي نوين قلمداد نمود. توطئه همچنان ادامه دارد و دشمنان دست از تداوم اين توطئه نكشيدهاند .اگر توجه داشته باشيم ميبينيم كه با مسموم كردن رهبر آپو اين توطئه بهشكل ديگري ادامه دارد و در اين بين برخي از كردهاي ناآگاه نيز همچون نيروهاي منطقهاي در اين توطئه شرکت دارند؛ همه چيز حاكي از آغاز يورش تازهاي به خلقمان است .نيروهاي خارجي بمانند آمريکا ،انگليس و دولتهاي منطقهاي يعني ايران و سوريه که پشتيبانان اين توطئه هستند بار ديگر درصددند که ارادهي خلق کرد را بشکنند و ميخواهند نيروهاي گريال را به تسليميت بكشانند. همهروزه جوانان كرد را بهكام مرگ ميكشانند، بدون دادگاهي و بدون اطالع به خانوادههايشان آنها را به قتل ميرسانند و مخفيانه دفنشان ميکنند. همهي اين اقدامات دربردارندهي پيامهايي است كه ميخواهند به اين خلق بدهند .ميخواهند بگويند به سياستهاي قتل عام شما(خلق کرد) ادامه خواهيم داد و دست بردار آن نخواهيم بود. اولين رفيقمان(رفيق عگيد) از سوي دولت ايران اعدام شد .خوب بر اين واقفيم که دولت ايران منظورش چيست و ميخواهد چه بگويد .همهي اين اقدامات تداوم توطئه را نشان ميدهند .هيچ نقطهاي از مناطق حفاظتي مديا نمانده که بوسيلهي هواپيماهاي جنگي ترکيه و دولتهاي همپيمانش مورد هدف قرار نگيرد .اين اقدامات نشان از ترس و خوفي دارد كه نيروهاي منطقهاي از جوانان كرد دارند .اسناد زيادي وجود دارد که بيانگر آنند نيروهاي توطئهگر امروز در صددند به شکلي ديگر
بر خلقمان يورش آورده و توطئهاي ديگر را در سر ميپرورانند .همگي اين سياستها ،فاش شده و الزم مي نمايد در تقابل با آن به مانند قيام سال 99امروز نيز خلقمان موضعگيري نموده و ساكت نمانند .بايستي بهشكلي يكپارچه و ارادهمند عليه اين توطئه موضعگيري نموده و بار ديگر اثبات نمايند که «هيچ کس نخواهد توانست خورشيدمان را به ظلمت بكشاند» .بايستي بر هركسي آشكار سازند که خلق کرد تحت هيچ شرايطي از مطالبات آزاديخواهانهاش دست نخواهد كشيد و عقبنشيني نخواهد كرد و به هيچوجه خفت و خواري را نخواهد پذيرفت. به همين دليل ميبايست جوانان ،پيشاهنگ مبارزات باشند .امروز تمامي کساني که در شرق کردستان مبارزات آزاديخواهانه را تحت لواي KCR,YJRK و PJAKبه پيش مي برند ،در روز 15فوريه انسان بودن ،كردبودن و آزاد زيستن را درك كرده و بار سنگن مبارزه را بر عهده گرفتهاند .روزانه دهها جوان کرد از شرق کردستان به جنبش آزاديخواهي ملحق ميشوند .الزم است که با مشارکت خويش ارادهيشان را نشان داده ،تسليميت را نپذيرفته و هر گامشان انقالبي باشد .عليه توطئهي بينالمللي که امروز هم ادامه دارد ،اعتراض خويش را نشان داده و اين توطئه را نپذيرند .ميبايست هر جوان کرد و هر انسان کردي بداند که ما محکوم به پيروز شدن هستيم و همانگونه که رهبر آپو اشاره مينمايد، ديگر کسي نخواهد توانست ما را از اين راه و مبارزه منصرف و تسليم كند .الزم است خلقمان همصدا و به شکلي گسترده با راهپيمايي مستمر تا 4آوريل (روز تولد رهبر آپو) اثبات نمايند که سال ،2008 سال آزادي رهبر آپو و سال ارتقاي مبارزه در شرق کردستان خواهد بود؛ سال آزادي تمامي کساني خواهد بود که امروز در زير سرکوب دولت ايران و ديگر دولتهاي منطقه قرار دارند و در زندانها با شديدترين شکنجهها روبرويند و بدون دادگاهي عادالنه اعدام ميگردند .در صورتي به موفقيت دست خواهيم يافت كه ايستار مقاومت و آزادي را برگزينيم.
اي��ن گفتگو در س��ال 2008ميالدي در كوهستانهاي آزاد كردستان صورت گرفته است.
همهروزه جوانان كرد را بهكام مرگ ميكشانند ،بدون دادگاهي و بدون اطالع به خانوادههايشان آنها را به قتل ميرسانند و مخفيانه دفنشان ميکنند .همهي اين اقدامات دربردارندهي پيامهايي است كه ميخواهند به اين خلق بدهند .ميخواهند بگويند به سياستهاي قتل عام شما ادامه خواهيم داد و دست بردار آن نخواهيم بود.
اجتماعي
سيروان آريو ليالخ
اقتصاد سياسي و دولتيشده = افول جامعه
اقتصاد ،علم برآوردهنمودن نيازهاي مادي جامعه و از اساسيترين مسائل مرتبط با زنده ماندن و پويايي آن ميباشد .عرصهاي است كه بر نحوهي شكلگيري جامعه تأثير بهسزايي دارد .بدون آن تصور جامعه ممكن نخواهد بود .انسانها نيازهاي مربوط به تغذيه ،مسكن ،پوشاك و ...را از طريق آن برطرف ميسازند .در اقتصاد راستين ارزش كاربردي ويژگي اجناس در زمينهي برآوردهسازي نيازهاي زندگي انسانها ميباشد .اما اقتصاد سياسي و دولتيشده ،ارزشافزونهي خلقها را به تاراج ميبرد .آنان علم اقتصاد را براي الپوشاني دزديهاي خود از جامعه كه روزان��ه انجام ميدهند بهكار ميآورند .تجارت دولتي ضد بازار و اقتصاد بوده و شكل انحصارگرانهي سوداگري مالي ميباشد. عدم تنظيم عرضه و تقاضا باعث كاهشدهي و يا افزايشدهي قيمت واقعي كاال بهدور از در نظر گرفتن ارزش كاربردي و ميزان زخمتي كه جهت ايجاد آن كشيده شده ،ميباشد .سياست عرضه و تقاضا بهگونهاي اِعمال ميشود كه قيمت واقعي كاالي توليد شده از سوي كشاورزان و تاجران كه خارج از حيطهي دولت قرار گرفتهاند را كاهش ميدهند .قشر زحمتكش نميتواند از سود مشروع استفاده نمايد و با خريد فرآوردههاي آنها از سوي دولت و احتكارشان ،همچنين سياستهاي صادراتي و وارداتي خود و تسلط بر بازار و اقتصاد ،سودي كالن و نامشروع بدون اينكه هيچ سهمي در توليد محصول داشته باشند اكتساب مينمايند . .تجارت كالن عرصهي سوداگري است و در اقتصاد واقعي سود مطرح نيست .توليد كاال با هدف استفاده از آن و مبادله اساس گرفته ميشود .اقتصاد برابر با سرمايه نيست بلكه نوع امرار معاش و تأمين تغذيه ميباشد كه ميتوان با روشهايي آن را عملي نمود .با بهوجود آوردن بحرانهاي اقتصادي ،جامعهاي مملو از بيكاران شكل ميدهند .گرسنگي و فقر را به جامعه تحميل نموده و به عمق بحران ميافزايند .جامعه را با پولهايي كه در اختيار دارند يا اسير خواستههاي نارواي خود ميكنند و يا مجبور به انجام اموري كه بر ساخت اخالقي جامعه ضربه ميزند ،از جمله قاچاق مواد مخدر ،تنفروشي زنان و دزدي ،راهزني و ... ميكنند .ترور شخصيتي جامعه هدف اساسي چنين رويكرد اقتصادي ميباشد؛ اهداف و مقاصد سياسي در آن نهفته است .برخي از افراد سود وافري كسب مينمايند و برخي از افراد زير خط فقر بهسربرده و پيوسته نيازمند اين دولت و طبقهي فرادست وابسته به آن ميباشند .دولت منفعتطلب كه فعاليتهاي اقتصادياش مبتني بر كسب سود ميباشد ،با ايجاد بيكاري ،دستمزدبگيران را با كمترين اجرت به خدمت ميگيرد و رنج و زحمت آنها را غصب ميكند .بيش از نيمي از شاغالن ايران در بخش خدماترساني مشغول به كارند و بدينشيوه جامعه را از حالت جامعهاي توليديـ كه بتواند جهت رفع مايحتاج اقتصادي مستقل در پيش بگيردـ خارج نموده و به مصرفكنندهاي صرف و يا كارگر، دهقان يا تاجري تحت كنترل كامل ارگانهاي دولت مبدل ميسازند .آنان را در سطح دستمزدي بخورونمير تغذيه نموده و با كمال بيشرمي
مقدار ناچيزي از ارزشافزونهي دزديدهشده را با بهكارگيري ترفندهاي اقتصاد دولتي به عنوان كمك و مساعدت به آنها برميگردانند .پويايي جامعه را جهت رويارويي با دولت از آن سلب ميكنند و مديون خود ميكنند .افراد شاغل دولتي را به نيروي محافظ نظام مبدل ميسازند كه خارج از كاركردن در ارگانهاي دولتي گزينهي ديگري براي زندگي و امرار معاش نداشتهباشند .تمامي ارادههاي محلي خلق در مناطق خارج از حيطهي دولت را از بين برده و در خدمت اقتصاد كالن خود بهكار ميآورند. بدينگونه برآنند تا جامعهاي كام ً ال وابسته به خود كه امكان قيام و اعتراض در آن به پائينترين سطح خود برسد را بهوجود آورند. دولت احمدينژاد زير نام واگذاري سهام عدالت و هدفمند نمودن يارانهها كه بهقول خودشان فاصلهي ميان طبقات را كم ميكند ،يارانه را از كليهي كاالهاي پُرمصرف برداشتهاست .كاالهايي كه نياز روزان��هي خلق ميباشد و در عوض آن مقدار ناچيزي پول نقدي به آنها پرداخت مينمايد. بدينگونه سودي نامشروع و فراوان به دست آورده است .همچنين خواهان آنست كه جامعهاي گداپرور پديد آورد و آن را كام ً ال وابسته به اين مقدار پول ناچيز كند .بدينگونه قشر آسيبپذير جامعه براي ب��رآوردن مايحتاج خود دچار مشكالت فراواني ميشود ،به گونهاي كه آمار خط زير فقر و خط زير گرسنگي هر روز در جامعه رو به ازدياد ميگذارد. هژموني خود را روي كشاورزي و صنعتگري شهري كه هر روز با تخليهي روستاها از سكنه رو به ترقي ميرود ،برقرار مينمايند .شركتهايي كه توسط سپاه پاسداران اداره ميشوند و كمپانيهاي وابسته به آنان انحصار اقتصادي را در دست گرفته و اقتصاد جامعه را فلج نمودهاند .بدون وجود دولت امكان ايجاد فرصتهاي شغلي وجود ندارد ،چون از صدور پروانهي كاري كارگاهها و اماكن تجاري كه بهصورت مشاركتي از سوي خلق اداره شوند جلوگيري بهعمل ميآورند .ايجاد مانع در راه ايجاد نهادهاي اقتصادي براي ملتها و خلقهاي ديگر غير از طبقهي فرادست وابسته به دولت را در دستور كار خود قرار دادهاند .دولت با چپاول منابع زيربنايي و روبنايي مناطق مختلف كشور بدون اينكه شغلزايي به همراه داشتهباشد ،فقط بر قدرت اقتصادي خود ميافزايد .مانع از رشد و شكوفايي اقتصادي ساكنان اين مناطق ميشود .نرخ بيكاري در ايران همسطح با كشوهاي بسيار فقير جهان از لحاظ منابع روبنايي و زيربنايي ميباشد .طبق گزارش شاخص توسعهي انساني 2010سازمان ملل متحد نرخ بيكاري در ايران در حدود %33ميباشد .در جغرافيايي غني مانند ايران كه از شرايط مناسبي براي اشتغالزايي و برآورده نمودن مايحتاج زندگي برخوردار است مشاهده نمودن چنين مشكالت عميقي هر كسي را به تأمل واميدارد .بدون شك ايران با توجه به شرايط جغرافيايياش از وضغيت مطلوبي برخوردار بوده و ميتواند يكي از قطبهاي كشاورزي باشد .ولي مانعتراشيهاي دولت و سياستهاي دولت جهت عدم خريد محصوالت داخلي و عدم همكاري براي فراهم نمودن امكانات براي باال بردن سطح بازدهي
9
و همچنين سوءاستفادههاي دولتي و بازار خصوصي وابسته به آن ،ارزش واقعي كاالهاي توليدشده از سوي آنها را كاهش داده و سود و ارزشافزونهي كشاورزان زحمتكش را ميربايند .به همين دليل نميتوانند از اين منبع جهت برطرف نمودن مايحتاج روزانه و امرار معاش بهرهگيري كنند و مجبور به كوچ به شهرهاي بزرگ ميشوند. در كالنشهرها ُكردها و ديگر اقوام دور از محيط اجتماعي خويش نميتوانند خود را سازماندهي نموده و به فرهنگ حكومت مركزي و طبقهي فرادست گرايش پيدا ميكنند .مجبورند براي امرار معاش از هويت و فرهنگ خود گريزان باشند و با عضويت در نهادهاي جاسوسي و اطالعاتي رژيم به خلقشان خيانت كنند.زراعت ،صنايع دستي ،صنايع تجاري كوچك و نهادهاي اقتصادي تنها هنگاميكه سودي نزديك به تجارت كالن دولتي داشته باشند، اجازهي توسعه يافتنمييابند .توليد شهري بر توليد غيرشهري پيشي گرفته اس��ت .شاغالن عرصهي كشاورزي(به حدود يكپنجم از درصد شاغلين اي��ران) كاهش يافته است .روستاييها را مجبور به مهاجرت به شهرها و اِسكان در آنجا ميكنند. باكوچاندن رابطهي خلق با جغرافيايش از بين رفته و جامعه رو به افول مينهد .بدينگونه بر جامعهي ساكنِ شهر كه از حاكميت دولتي با سازماندهي خود در همهي عرصهها مستولي گرديده ،چيرگي كامل مييابند .هر جا ارزشاف��زون��ه و محصول مازاد وجود داشتهباشد ،دولت و نهادهاي اقتصادي وابسته به آن نيز براي به استثمار كشيدن آنها حضور مييابد .ساكنين شهر افرادي بياراده و مصرفگرا مبدل ميشوند .آمار بيكاران در آنجا سربهفلك كشيده است .درحاليكه اگر امكانات روبنايي و زيربنايي كشور ايران بهگونهاي مطلوب مديريت شده و نه در خدمت منافع سودطلبانهي دولتي بلكه در جهت خدمت به برآورده نمودن نيازهاي جامعه بهكار گرفته سود ،بيكاري ،فقر ،گرسنگي و ... باقي نخواهد ماند .دولت ايران از سويي هميشه دم از حق انرژي اتمي ميزند و از سوي ديگر شاهد آنيم كه حقرفاه ،توسعه و اشتغال به پائينترين ميزان خود رسيده اس��ت .تحريمهاي اقتصادي اِعمالشده عليه ايران به علت انرژي اتمي خلقهاي ايران را زير بار كمرشكنترين فشارهاي اقتصادي ق��رار داده اس��ت .جامعه در برابر اين سياستها بايد با بنياد نهادن ارگانهاي اقتصادي خويش و همچنين عدم مهاجرت روستائيان به شهرها و بازگشت كوچاندهشدهگان به روستاها كه ميزان تسلط دولت كمتر ميباشد و همچنين راهاندازي صنايع تجاري خارج از حيطهي دولت بر قدرت اقتصادي خود براي برطرفسازي نيازهاي خود بيافزايند .بدينگونه سياست اقتصادي انحصارگر و متمركزگراي دولت را با شكست مواجه سازند و اقتصادي مبتني بر ساخت دموكراتيك را جايگزين آن نمايند .كسي نميتواند منكر اهميت حوضهي اقتصاد در ايجاد جامعهاي اخالقي و سياسي شود .در برساخت جامعهاي آزاد نقشي اساسي ايفا ميكند و بدون آن عرصههاي ديگر با نقصان مواجه ميشود.
اندیشه
8
ناگزيرم يكي از سخنانم را كه بسيار بر زبان ميآورم ،مجدد ًا تكرار كنم« :چنان لحظاتي پيش ميآيند كه تاريخ در يك شخصيت ،و شخصيت در يك تاريخ نهفته است ».اين امر قابل انكار نيست كه اين شرافت شخصيتي را ـ عليرغم اينكه بسيار دردناك طي شدـ نسبتا تعميم دادم .تفاوت من در اين نكته است :بسيار نيك ديگر ،فقدان آموزش جوانان واقفم كه چون در پي ايفاي نقشي فراتر از يك «قرباني تقدير» اين تاريخ تراژيك برآمدم ،آماج چنين نيرنگهايي ـآنه��������م ب��ه گرديدم .به همين سبب است كه شعار اين دعوي را بدين صورت تعيين نمودم« :آزادي ،پيروز خواهد شد».
شكلي ناباورانهـ و ضرورت حتمي آموزش آنها بود كه مرا از انتخاب اين مسير بازميداشت .خالصه اينكه ادعايي حاكي از در تنگنا قرار گرفتن ما و كسب نتيجه از سوي آنها، كه از سوي بسياري از محافل رسمي و غيررسمي تركيه بر زبان رانده ميشود ،چندان واقعيت ندارد. همچنانكه آزمودن همهجانبهي سياست فشار بر روي ايران و عراق ،بهجاي اينكه نتيجهبخش باشد ،سبب شده تا مسئله بهصورت گرهكور درآيد و الينحل گ��ردد .از هماكنون نميتوان پي برد كه ارتباط تاكتيكي با ايران و سوريه چه نتايجي را دربر خواهد داشت .ميتوان گفت به سياستي متوسل شدهاند كه آبستن موارد و احتمالت بسياري است .وقتي دوگانگي بلوك «آمريكاـ اروپاـ اسرائيل» و «ايرانـ روسيهـ چين» قطعي گ��ردد ،آيا جمهوري تركيه آمادهي متحملشدن هرگونه پيامدي خواهد بود؟ درسهايي كه از ماجراي سهماههي آتنـ مسكوـ رم فرا گرفتهام ،بدون شك ارزش تاريخي دارند. شناختي از بطن مدرنيتهي كاپيتاليستي ـ اصطالح اساسي اين دفاعيات منـ كه با هزار و يك زره و نقاب خويشتن را نهان نموده است ،ارتباط مستقيمي با همين ماجرا دارد .اگر اين رويداد نميبود ،شايد نهتنها نميتوانستم اين تحليالت را انجام دهم ،بلكه در نگرش «دولتـ ِ ملت» مبتني بر مليگرايي ابتدايي سنتي گرفتار ميآمدم و يا همانند هزاران نمونهي ديگر(حتي آنها كه تشكيل دولت دادهاند) بهعنوان يك جنبش چپ كالسيك ،به سرنوشتم راضي ميگشتم .بهمثابهي يك اصل آگاهي اجتماعي، هيچگاه بهصورت امري قطعي سخن نميگويم .اما در اين رابطه احساسي قوي دارم كه اگر مرحلهي يادشده نميبود ،به نيروي چارهيابي كنوني دست نمييافتم .آشكار است تا زماني كه به تحليل نظام افسونگر و مدرنيتهي كاپيتاليستي نپردازم ،همان كه در هيأت خانم هفتاد سالهي نمايندهي شوراي اروپا ـ دعوتكنندهي من به زندان امرالي!ـ ظاهر گشت، نميتوانم سرنوشتم را بهصورت صحيحي تحليل و تعيين نمايم .رويدادها بهتمامي از طرف اسرائيلـ آمريكاـ اروپا و روسيهي پس از فروپاشيِ شوروي، رقم زده شدهاند .نقش دولتهاي سوريه ،يونان و تركيه در درجهي دوم قرار دارد و از خدمات بروكراتيك فراتر نميرود .در دوران بازجويي، آشكارا خطاب به مقامات تركيه بيان داشتم كه اظهار خرسندي از دستگيري من ،بيمعناست .اينكه طي توطئهاي بيسابقه در برابر دوستي ،مرا به گونهاي بسيار پستفطرتانه و خائنانه به درون هواپيما انداختند و خود را بر سر و روي من افكندند ـ چنانكه بههيچ وجه برازندهي اصول انساني و حتي بدويان بيابان نيز نميباشدـ شيوهي جنگ جسورانهاي نيست .حتي
همين واقعيت نيز بهصورت نمونهي بسيار جالبي نشان ميدهد مدرنيتهي كاپيتاليستي ـكه آمريكا بر آن حاكم استـ چه ليبراليسم حيلهگر و نامطلوبي ميباشد .چنان نظامي است كه در اعمال فشار و استثمار حد و مرزي نميشناسد .البته كه در نظام مبارزاتي خويش از شناخت «دولتـ ملت»گراييِ ت ُرك ،بيگانه نيستم .حتي به تنهايي و در ضعيفترين وضعيت خويش ،جسارت مخالفت با آن را نشان دادم .تمامي شاهدان نيز ميدانند كه مبارزهي موفقي انجام دادم .اين واقعيت ،داراي هيچ جنبهي غريبي نيست .چيزي كه در اين بين واضح است، صدور دستور مرگ براي ُكردهاست .يا بايستي از انسانيت و حيثيت خويش دست نميكشيدم و مبارزه ميكردم ،و يا در درون نوعي بردگي(كه حتي رنگ و جنس آن نيز معلوم نيست) مفقود ميگشتم و از بين ميرفتم .به بحث در مورد اين واقعيت نميپردازم و حتي نسبت به آن احساس خشم هم نمينمايم. مسئلهاي اساسي كه دچار خشمم ميسازد اين است كه عليرغم تمامي تالشها نتوانستم از حماقت فكري و ايدئولوژيكي ممانعت بهعمل آورم .نظامي است كه حقوق بشر چنان در نزد آن واالست كه گويي در زمين و آسمانش نميگنجد! اما مورد واقعاً موجود ،سطحي از جنگ و استثمار است كه گروهي از انسانها عليه تمامي انسانيت و نوع خويش در نظر گرفتهاند؛ چنان جنگ و استثماري است كه در نظام هيچ جانداري ديده نميشود .به اين نيز بسنده نميكند ،تمامي محيط زيست و روي و زير طبيعت را زهرآگين مينمايد و به انسانها عرضه ميدارد. شخصاً هيچ شكي به دل راه ن��دادهام كه تمامي پروسهاي كه با قدمگذاشتن به اروپا آغاز گرديد و به امرالي ختم شد ،با همكاري مشترك اياالت متحدهي آمريكا و اتحاديهي اروپا تحقق يافته است .گماني نيز به دل راه ندادم كه نقش واگذارشده به جمهوري تركيه ،زندانباني است .در حالي كه واقعيت عريان همين امر است ،چرا اينهمه راههاي پرپيچ و خم آزموده ميشوند؟ شايد به نظر برخي اين داوري من ،قضاوتي سفتوسخت باشد .تنها اگر اين نكته را بگويم كه در 2فوريهي سال 1999به دستور ويژهي «ناتو» تمامي فرودگاههاي اروپا بر روي هواپيمايي كه در آن ب��ودم بسته شدند(در روزنامههاي آن دوران بهصورت خبر درآمد) ،شايد به اندازهي كافي متقاعدكننده باشد .خو ِد اعالم رسمي ربودنم از كنيا و تحت نظارت قراردهي(در فرودگاه تمامي نامهها و نوارهاي كاست مرا توقيف نمودند) و تحويل دادنم به تركيه از طرف ژنرال «گالتيري» نمايندهي بيل كلينتون رئيسجمهور اياالت متحده نيز به اندازهي كافي روشنگر[مسئله] ميباشد .در زمينهي اشاره به خيانتهاي به تصور درنيامدنيِ مقامات يوناني(و
در رأس آنها وزارت خارجه ،مأموران درجه يك سازمان استخبارات ملي و سركنسولگري ،مأمور ويژه سرگرد كالندريديس همچنين خود نخستوزير سميتيس) حتي لزومي احساس نميكنم .اينها، مواردي بسيار روشناند .آشكار است كه مسئلهي من چنان نبود كه مجهول باقي بماند .فارغ از اينكه نظام تمدن مركزي از چه نيرويي برخوردار است(به رهبري قدرت هژمونيك اياالت متحده و اتحاديهي اروپ��ا) ،اين واقعيتي انكارناپذير است كه تمامي نيروهاي نظام بهشكلي غيرقابل انكار در دعوي، دستگيري و محاكمهام نقشي فعال بازي ميكنند. حال آنكه در اين برهه ،تمامي خلقم بهطور پيوسته در برابر اين دسيسهي بزرگ به قيام برخاستند ،اعتراض كردند ،صدها شهيد تقديم نمودند و هزاران تن از آنها دستگير شدند .خلقم بهگونهاي بسيار نيك پيوند دعويام را با تراژدي تاريخي خويش درك نمودند و با علم به اينكه مسير رهايي از برهمزدن اين تراژدي ميگذرد ،به پشتيباني پرداختند .وظيفهي شرافتمندانهي روشنسازي اين[مسئله] نيز بر عهدهي ِ سازي من قرار گرفت .واضح است كه بدون شفاف تمامي ابعاد هويت اجتماعيام كه شكلدهندهي واقعيت خلقمان ـكه شايد هم دچار بزرگترين ِ مركزي حداقل ظلم و استثمار طول تاريخ نظام تمدن پنج هزار ساله شده استـ ميباشد ،روشنگردانيدن موضوع دع��ويام نميتواند م��ورد بحث باشد و مطرح گردد .معيارهاي غيرقابل چشمپوشي در امر تأمل اينگونهي من بر روي دفاعياتم ،در واقعيات مذكور نهفته است .ناگزيرم يكي از سخنانم را كه بسيار بر زبان ميآورم ،مجددا ً تكرار كنم« :چنان لحظاتي پيش ميآيند كه تاريخ در يك شخصيت، و شخصيت در يك تاريخ نهفته است ».اين امر قابل انكار نيست كه اين شرافت شخصيتي را ـ عليرغم اينكه بسيار دردن��اك طي شدـ نسبتاً تعميم دادم. تفاوت من در اين نكته است :بسيار نيك واقفم كه چون در پي ايفاي نقشي فراتر از يك «قرباني تقدير» اين تاريخ تراژيك برآمدم ،آماج چنين نيرنگهايي گرديدم .به همين سبب است كه شعار اين دعوي را بدين صورت تعيين نمودم« :آزادي ،پيروز خواهد شد» .براي آنكه بتوان هر دردي را متحمل گرديد، كافيست تا اين تقديري كه هميشه در بازيهاي تراژيك تكرار ميشود ،به نفع آزادي برهمزده شود. سهمي كه در حين اجراي بازي مربوط به دعوي من و رفقايم ـ كه اينبار عنواناش خود حقيقت استـ ازآ ِن تقدير ميشود ،شكست است.
آزمودن همهجانبهي سياست فشار بر روي ايران و عراق ،بهجاي اينكه نتيجهبخش باشد ،سبب شده تا مسئله بهصورت گرهكور درآيد و الينحل گردد .از هماكنون نميتوان پي برد كه ارتباط تاكتيكي با ايران و سوريه چه نتايجي را دربر خواهد داشت .ميتوان گفت به سياستي متوسل شدهاند كه آبستن موارد و احتمالت بسياري است .وقتي دوگانگي بلوك «آمريكاـ اروپاـ اسرائيل» و «ايرانـ روسيهـ چين» قطعي گردد ،آيا جمهوري تركيه آمادهي متحملشدن هرگونه پيامدي خواهد بود؟
پويش
جودي گابار
پس از شكلگيري طبقات و هيرارشي در جامعه اولين قشري كه از اين بي عدالتيهاي اجتماعي متضرر شدند جوانان بودند؛ چراكه جوانان هميشه نقش پيشاهنگ را در جامعه برعهده دارند و بهعنوان نيروي ديناميك جامعه هميشه در پي گرايشات، ايدئولوژيهاي نوين ،تغيير و تحول و در كل نوگرايي مي باشند .عدم ايجاد زمينه براي چنين امري و يا ايجاد مانع بر سر راه آن و تالش براي راكد نگه داشتن آنها از لحاظ فكري در تضاد و تقابل وضعيت روحي و حتي فيزيولوژيكي جوانان بوده و اين يك نقطهي آغازي است براي مبارزات جوانان. آنچه كه امروز در مخالفت با رژيم هاي صواپسگرا و دسپوتيك درجهان و بهويژه خاورميانه شاهد آن ميباشيم ،گواهي است بر اين مدعاي ما. از طرف ديگر عدم سازماندهي جوانان موجب ميشود نيروهايي كه قصد عملي كردن افكار و آمال خود را دارند در پي مناسبترين نيرو براي اين منظور باشند؛ به همين دليل اكثر مواقع از پويايي جوانان سوءاستفاده ميشود .نمونهي بارز آن نيز انقالب اسالمي اي��ران ميباشد كه ميتوان آن را ماحصل رنجها ،زحمات و بديلهايي بهشمار آورد كه جوانان كشيدند و دادند ،اما امروز نهايتا ميبينيم كه بيبهرهترين قشر اجتماع از رفاه و آزادي جوانان ميباشند .در واقع عدم وجود سازمانيافتگي منسجم و هدفمند هميشه با خود اين پتانسيل را دارد كه اين
سازماندهي ،يگانه راه پيروزي قشر مورد استفادهي ابزاري نيروهاي اقتدارگرا واقع شوند. خالء ژرف عدم سازمانيافتگي كه در ميان جوانان ايران وجود دارد را بايد اساسيترين مانع در مقابل رسيدن جوانان به جامعهي آزاد و دموكراتيك قلمداد نمود .كما اينكه ميتوان علت اساسي عدم تداوم اعتراضاتي را كه در سال 2008به نتيجهي انتخابات رياستجمهوري صورت گرفت و بهعبارتي بينتيجهماندن آن را در نبود سازمانيافتگي جوانان جست .چه بسا اگر بر حسب اتفاق اين اعترضات كه در آن جوانان زيادي به شهادت رسيدند به پيروزي خلقها در ايران ميانجاميد هم به داليلي كه ذكر كرديم دوب��اره همان دور باطل يعني عدم رهايي جامعه از چنگ اقتدار تكرار ميگرديد .براي ازميان برداشتن سيستم حاكم بر جامعه كه با وعدهاي دروعين و خيالي سعي در بياراده وانهادن جوانان دارد ،نيازي مبرم و حتي واجبتر از آب و نان به سازماندهي جوانان در همه سطوح جامعه وجود دارد .نهادينگيهاي كوچك دانشجويي ،كارگري و زيستمحيطي كه قادر به گذار از ايدئولوژي حاك نميباشند ،نخواهدتوانست درعرصهي اجتماعي پاسخگوي معضالت باشد؛ به همين منظور براي انجام مبارزات ريشهاي بايد همه نهادهاي جوانان اعم از دانشجويي ،كارگري با ديگر نيروهاي موجود در جامعه زير يك چتر و با هدفي مشتر ك كه همن
گريال
ر .حسين آمد از نظر من روز 15فوريه را ميتوان ب��راي خنثي نمودن نقشههاي دشمن به بهترين بهانهي مبارزه مبدل نمود .چرا كه دشمنان براي نابودي خلق ُكرد ،با به اسارت گرفتن رهبر آپو آينده انسانيت را هدف حمالت غير اخالقي خود قرار دادن��د .بنابرين تنها با ارتقاء دادن سطح مبارزه و سازماندهي ميتوان پايبندي خود را به رهبر آپو و خلق خويش ثابت كرد. ر .فرميسك آرارات
آزادي و دموكراتيزاسيون ميباشد گرد هم آيند. همانگونه كه ميدانيم سطح پيشرفت هر جامعه همبستگي مستقيم با ميزان سازمانيافتگي آن جامعه دارد .نمونهي بارز چنين امري سازمانيافتگي منسجم جوانان كرد در شمال كردستان ميباشد كه جهت رسيدن بهحقوق حقهي خويش دولت تركيه را كه سومين دولت قدرتمند ناتو در سطح جهان ميباشد، فلج كردهاند. ام��روز در اي��ران شاهد اع��دام جواناني ميباشيم كه براي دفاع از هويت و كرامت انسانيشان كه از سوي اقتدارگرايان ناديده گرفته ميشود و در مقابل جامعه هيچ عكسالعملي را نشان نميدهد و يا اينكه داراي واكنشي بسيار ضعيف است .جوانان بايد با هماهنگي ،اتحاد و انسجام عكسالعمل الزم را كه همانا به معناي زنده بودن اجتماع ميباشد ،به حكام نشان دهند و اين ممكن نميگردد مگر با سازماندهي وسيع .اگر جوانان خود را سازماندهي نمايند توان ايجاد بزرگترين تغيير و تحوالت را در جامعه دارند. وقايع تونس و مصر ميتواند نقطهي عطفي باشد براي قيامهاي جوانان در ديگر كشورهاي خاورميانه و به ويژه ايران؛ چرا كه خلقها و عليالخصوص جوانان ديگر نخواهند توانست ساختار موجود را تاب آورند.
ر .روژدا ماكو
من اين روز سياه را محكوم و لعنت ميكنم .در روز 15فوريه روي كريه و ناصميمي خدايان ظالم اين عصر بر خلق ُكرد چنان نمايان وآشكار شد كه ديگر هيچ ماسكي تحت نام رفاقت نميتوانست آن را بپوشاند .همين مورد سبب شد كه ديگر خلق ُكرد بيشتر از هميشه به اين حقيقت پي ببرد كه تنها با متكي بودن بر ارادهي آزادي كه رهبر آپو در تمام لحظات زندگي و مبارزهي خود براي آفريدن آن از هيچ كوششي فروگذار نكرده است ما را به آزادي خواهد برد. ر.نودا كوتول
15فوريه برايم روزي سرشار از حس نفرت و انتقام است .حسي كه سعي خواهم كرد با هميشه تازه نگهداشتنش به نيروي مبارزه رسيده و به راهكارهاي موفقيتآميز سازماندهي دست يابم .نه حسي زودگذر و لحظهايي كه راهي به موفقيت نميبرد. چراكه بر اين اعتقادم اين گونه ميتوان خطر نقشههاي پليد دشمنان را بيتاثير نمود.
خيالهاي به واقعيت نزديك شدهي خلق ُكرد را خواستند محكوم نابودي كنند .ولي غافل از اينكه بزم آزادي با خون شهيداني كه در راه رسيدن به آن به درخت تنومندي مبدل شده كه هيچ طوفاني حتي توان لرزاندن آن را در خود نميبيند .توطئه 15فوريه نيز يكي از اين طوفانهايي بود كه نه تنها نتوانست مانعي در راه مصمم بودن خلق ُكرد براي رسيدن به هدف ايجاد كند ،بلكه چون هميشه طعم شكست را به توطئهگران چشاند.
ر .اوين راميار ُ توطئه روز 15فوريه را محكوم و لعنت ميكنم .در واقع طرحريزي اين توطئه عليه رهبر خلق كرد نشان دهندهي آن بود كه دشمنان اين خلق از فكر و رهنمودهاي رهبر آپو كه آيندهي تمام خلقها به آن بستگي دارد ،ترسيده بودند .دشمنان خلق ُكرد كساني هستند كه فكر ،اراده و انديشهي انسانها را تنها براي به خدمت گرفتن خود ميخواهند .رهبر آپو اين را اثبات نمودند :كه خلق ُكرد تنها با تكيه بر اراده و اخالق اجتماعي خود ميتواند انسان باشد .در آن حال كه ،دشمنان هر چيزي كه اليق زندگي انساني بود را از ما گرفته بودند .رهبر آپو بود كه راه آزادي را نشان ما داد .بنابرين خلق ُكرد و گريال تا آخرين قطرهي خون خود تا رسيدن به هدف از پا نخواهد نشست. ر .هورام كامياران
11
با محكوم نمودن توطئه روز 15فوريه و لعنت كردن همهي دولتهايي كه در اين برخورد پليد با انسانيت دست داشتند نفرت و انزجار خودم را از اين عملكرد غير انساني به زبان ميآورم .خلق ُكرد با نشان دادن روح هميشه مبارز و مقاوم خود در محكوم كردن اين روز به استبداد فهماند كه پايان عمر ديكتاتوران رسيده است .زيرا به خيال دشمنان خلق ُكرد بعد از دسگيري رهبر آپو نيروي مبارزه را هرگز پيدا نخواهد كرد ،ولي همه به اين نتيجه رسيدند كه بعد از اين همه سال هنوز مصمم است .چراكه شكنجه،اسارت ،تهديد ،تبعيد ،تحقير و ترس نتوانست اين ارادهي هم خلق ُكرد در راه رسيدن به آزادي ّ راسخ را بشكند .همين جا بود كه خلق ُكرد اثبات نمود كه ديگر هيچ ديكتاتوري نميتواند آينده را از ما بگيرد .
زن
بسه شيمال آيا ميتوان در دنيا انقالبهايي را يافت كه زنان پيشاهنگي آنها را ننموده باشند؟ و يا اينكه انقالبي كه زنان پيشاهنگي آن را ننموده باشند آيا ميتواند كاراكتر يك انقالب راستين را داشته باشد؟ در واق��ع اين پرسشها ،پرسشهايي از آن دست ميباشند كه ميتوان بر روي آنها بسيار انديشيد .اما جهت يافتن جواب و يا جوابهايي قانعكننده ،پيش از هر چيز ميبايست براي اين پرسش كه خود انقالب چيست جوابي درخور يافت .پسدر اين صورت انقالب چيست؟ آيا ميتوان آن را صرفاً تغيير اقتدارهاي سياسي حاكم قلمداد نمود؟ آي��ا انقالب يعني سرنگوني يك اق��ت��دار مستبد و جايگزيني اقتداري مشابه بهجاي آن؟ و يا اينكه آيا انقالب يعني از تنگ كردن عرصه براي ابزار «دولت ـ اقتدار» كه بر روي خلق به اعمال حاكميت و سركوب ميپردازد و بهتعبيري بيتاثير ،بيمعنا و بياعتباركردن آن؟ بيگمان در طول تاريخ نقاط عطف و تحوالتي كه به موفقيت دست يافته باشند و ميتوان آنها را انقالب عنوان نمود وجود دارند .مطمئناً به موازات اكتساب صفت انقالب از سوي اين نقاط عطف كه داراي نقشي تعيينكننده بوده و همچنين جنبشهايي كه مسير تاريخ را تغيير دادهان��د ،تغيير و تحوالت آزاديخواهانه، مساواتطلب و دموكراتيكنيز بهشكلي متناسبپيشرفت كردهاند .جنبشهاي انقالبي در هر زماني به ميزاني كه عرصهي دموكراسي و آزادي را پوشش داده باشند به همان ميزان نيز برخوردار از صفت انقالبي بودهاند .براي نمونه انقالب كبير فرانسه اگرچه پس از آنكه قشر ب���ورژوا ابتكار عمل را بهدست گرفت و انقالبي بورژوازي نام گرفت ،اما حقيقت امر اين است كه اين انقالب به پيشاهنگي زنان تحقق يافتهاست .انقالبهاي ويتنام ،كوبا ،چين ،آنگوال ،موزامبيك ،روسيه و بسياري از انقالبهاي مشابه كه در دوران خود با موفقيت همراه ب��وده،از آن دست انقالبهاي بزرگي هستند كه به پيشاهنگي آكتيو زنان روي دادهان��د .لنين در مورد انقالب اكتبر روسيه چنين ميگويد»:انقالب اكتبر، انقالبي است كه با ابتكار عمل زنان صورت پذيرفته است» .متاسفانه تمامي اين انقالبها گرچه از نقطهنظر شرايط و مراحلي كه در آن روي دادهان��د به اهداف خويش رسيدهباشند نيز اما به ايدهآلهاي خويش دست نيافتهاند .بهتعبيري اگر هدف تصفيهي اقتدارهاي سياسي موجود باشد به اين هدف خود دست يافتهاند؛ اما در نيل به ايدهآلهاي زندگي برابر ،آزاد و دموكراتيك ناكام ماندهاند .چرا كه پس از مدتي قادر نشدهاند خود را از شبيهشدن به اقتدارهاي سرنگونساخته برهانند .آنچه كه ِ دولت» سرنگون ساختهاند نه نظام و ذهنيت «اقتدارـ پنجهزارساله بلكه اقتدارهاي نسبي چندساله بوده است. به همين دليل نيز پس از گذشت مدتزماني نهچندان طوالني در جامعه دردو رنج و فرسودگي ناشي از سركوب و استثمار تداوم پيدا كرده است .اين انقالبها اگرچه با ندا و ارادهي مشترك تمامي اقشار ستمديده و در راس آنها زنان صورت گرفته باشند هم ،اما به دليل اينكه نتوانستهاند از پارادايم مدرنيست كاپيتاليسم و انديشههاي اقتدارگرا و دولتگرا گذار نمايند ،نهايتاً در تقابل با ايدهآلهايشان قرار گرفتهاند .به دليل اينكه خودشان هدف را كاربست ابزار «دولت و اقتدار» قرار دادهاند ،اين ابزار آلوده ايدهآلهايشان را نيز به آلودگي كشانيد .هنگامي هم كه اب��زارش��ان دول��ت و اقتدار سوسياليستي شد ،سوسياليسم حقيقي كه طبيعتش به تمامي درب��رگ��ي��رن��دهي ارزشه���اي دموكراتيك، آزاديخواهانه و مساواتطلب ميباشد و به هيچوجه تناسبي با اقتدار و دولت ن��دارد ،جامهي عمل بر تن نخواهد كرد .زنان هم در اين انقالبها نتوانستهاند گامي فراتر از پارادايم مدرنيست و رهنمودهاي آن ب��ردارن��د .در نگاهي به تاريخ انقالبها يكي از
نقش زنان در انقالب انقالبهاي بسيار متمايز انقالب اسالمي ايران ميباشد. مشاركت زنان درانقالب اسالمي سال 1979ايران كه در قاموس تاريخ كالسيك از آن بهمنزلهي يك انقالب يا ميشود ،داراي چنان گسترهاي است كه قطعاً نميتوان آن را كوچك انگاشت .خشم از رژيم شاهنشاهي اتوريتر و دسپوتيك در ميان تمامي اقشار اجتماعي ستمديده مشترك بود .رژيم شاهنشاهي رژيمي مستبد بود كه ارزشهاي مادي و معنوي جامعه را به طاليهدار كاپيتاليسم يعني آمريكا پيشكش ميكرد ،با دستان آن بر سر اقتدار آمده بود و از حمايت آن برخوردار بود. رژيمي كه تنها كارش مكيدن زالووار خون جامعه بود. خشم و واكنش زنان ،جوانان ،كارگران ،روستاييان، دينداران ،كمونيستها ،آنارشيستها ،آذريها ،كردها، عربها ،بلوچها ،تركمنها و ....مشترك بود .چرا؟ براي آنكه گرسنگي ،فقر ،فساد و بياخالقي بيداد ميكشيد .ظلم و سركوب هيچ مرز و معيار اخالقي نميشناخت .اين همان وضعيتي است كه تمامي اقشار اجتماعي را در مبارزه يكپارچه ميساخت .با قيام تمامي اقشار و طبقاب اجتماعي رژيم شاهنشاهي مستبد و م��زدور سرنگون شد و جاي آن را رژيمي مستبدتر گرفت .رژيم مونارشيك اتوريتر جايش را به رژيمي ديكتاتورـ اتوكراتيك داده است .البته كه ميتوان بر روي اين وضعيت تراژيك بسيار به بحث پرداخت .اما من ميخواهم بدون پرداختن به جزييات بهاختصار به اين موضوع اشاره نمايم .هميشه در طول تاريخ در جنبشهاي مردمي ،سازمانيافتهترين جناح،جنبش و يا سازمان ،در هنگام نتيجهگيري(به بياني ديگر برداشت محصول) و يا شكلگيري «سياست ـ سيستم» داراي نقشي تعيينكنند بوده و يا بيشتر هر كسي تاثيرگذار بوده است .آنچه كه در انقالب اسالمي ايران هم روي داد همين مورد بود .اگرچه انقالب اسالمي حاصل ائتالف مشترك تمامي اقشار اجتماعي باشد و بهعبارتي انقالبي مردمي باشد هم ،جنبشي كه خميني رهبري آن را برعهده داشت ،جنبشي بود با رهنمود اسالم سياسي كه سازماندهيشدهترين و مجهزترين نيروي انقالب بود و با بهدست آوردن رندانهي ابتكار عمل تاج اقتدار را بر سر گذاشت .اين جنبش شعارهاي دموكراسي ،برابري، عدالت و آزادي را مبدل به يك سپر نمود و دست به توطئهاي اجتماعي زد و اين اقدامش با موفقيت نيز همراه بوده است .براي نمونه اگر در اين موج انقالب ي��ك جنبش آزاديخ����واه و ب��رخ��وردار از نگرش دموكراسي رادي��ك��ال نيرومند ،سازماندهيشده، تاثيرگذار و داراي ابتكار عمل پيدا ميشد و تواناني متحول نمودن اين خيزش اجتماعي به يك سازماندهي نهادينهشدهي دموكراتيك را از خود نشان ميداد ،بدون شك ميتوانست اساسيترين نيرو در شكلگيري نظام بعد از سرنگوني شاه باشد.امروز خيزش خلق در تونس و مصر و موج انقالب كه اين كشورها را دربرگرفته داراي وضعيتي مشابه ميباشد .پرسشمان اين است كهدر اي��ن كشورها خلقي كه برضد ديكتاتورها بهپاخاسته پس از سرنگون كردن آنها ،چه كسي و يا چه نظامي را جايگزين خواهد نمود؟ بدون شك باتوجه به رئاليتهي حاكم بار ديگر نيرويي در تعيين سيستم تعيينكننده خواهد بود كه در هنگامهي مقاومت اجتماعي سازماندهيشدهترين نيرو باشد و از حمايت تودهي مردمي برخوردار باشد .در صورت عدم وجود چنين نيرويي احتمال اينكه نيرويي خارجي ابتكار عمل را بهدست بگيرد نيز وجود دارد .فكر ميكنم مورد مداقه قرار دادن مشاركت زنان و بر اين اساس تاثير آنها در انقالب نيز اشتباه نخواهدبود .تمامي جنبشهاي انقالبي كه زنان بهشكلي آگاهانه ،سازماندهيشده و هدفمند در آنها مشاركت نمودهاند،استاندارهاي آزادي و برابريشان در سطح هرچه ب��االت��ري ب��وده است.
10 عرصههاي دموكراسي و آزادي هرچه بيشتر گسترده شدهاند .بر ميزان اخ�لاق ،آگاهي ،رف��اه و آرامش اجتماعي هرچه بيشتر افزوده شدهاست .طبيعت آزاديخ��واه و دموكرات زنان نظام را متاثر نموده و سياست را به مسالهي دموكراسي حساستر كرده است. بهويژه در مورد مراحل اوليهيجنبشهاي رئالسوسياليست اين مورد صدق ميكند .اما اگر كمي دقت به خرج دهيم خواهيم ديدكه اين انقالبها حتي اگر بدانها انقالبهاي مردمي ،انقالبهاي متكي بر ابتكار عمل زن��ان هم گفته ش��ود ،به دليل اينكه نتوانستهاند از باورداشت و انديشههاي پاراديم مدرنيست گذار نمايند، قادر به رهانيدن خويش از متحول شدن به ضدانقالب نگشتهاند .به دليل عدم سپري كردن نظام دولت ـ اقتدار كه داراي كاراكتر دشنمي با زنان ميباشد ،خودشان تيشه بر ريشهيشان زدهاند .در تاريخ جملهي مشهوري با اين مضمون وجود دارد»:انقالب فرزندش را ميبلعد». به نظرم اين جمله براي تمامي جنبشهاي انقالبي و تراژدياي كه با آن مواجه شدهاند بر زبان رانده شده است؛ انقالبهايي كه داراي ايدهآلهايي پاك اما ابزار كاربردي ناپاكي بودهاند .كس و يا كساني كه اين سخن را برزبان راندهاند حتي اگر نتوانسته باشند بهاندازهي كافي حقيقت را واشكافي نمايند هم با مبنا قرار دادن وقايع ،به شكلي بسيار برجسته آنچه كه را حس نمودهاند در اين جملهي كوتاه اما فصيح بيان كردهاند .هماكنون در منطقهيمان نيروي عظيم انقالبي خلقها كه در حال متحول شدن به انقالب ميباشد ،انسان را بهوجد م��يآورد .خلقهاي جغرافياي زيبايمان كه از سوي عروسككوكيها و جاسوسان كاپيتاليسم مبدل به يك جهنم شدهاست و در دستان ديكتاتورها در حال تقالست ،امروز با ندايي رسا فرياد آزادي سر ميدهند و به ميادين ريختهاند .اين موج عصيان بدون هيچ شك و شبهاي پيكرهي ايران ،تركيه و سوريه را نيز به لرزه درخواهد آورد .مقاومت و عصيان موجود در منطقه در يك جمله ايستاري است برضد رژيمها وسيستمهاي ديكتارتور و كاپيتاليسمي كه برايش جاسوسي ميكنند. اين رژيمها كه تنها كارشان تصفيه و انكار حق و حقوق خلقها و بهويژه زنان ميباشد ،به مرحلهاي رسيدهاند كه محكوم به سوختن در آتشي هستند كه خودشان برپا كردهاند .و در راس اين رژيمها نيز دولت واپسگراي ايران قرار دارد .اين رژيم كه با اقداماتي چون اعدام، سنگسار ،فقرزايي ،فحشا ،مزدورسازي و ترويج اعتياد جامعه را به بند كشانيده و كشوري زيبا همچون ايران را به زنداني براي خلقها مبدل ساخته البته كه محكوم به فروپاشي است .در حاليكه فرهنگ مقاومت ژرف اجتماعي در ايران بزرگترين نيروي مادي و معنوي خلقهاي ايران ميباشد ،مقاومت ارزشمند و سرشار از معناي خلقها در تونس و مصر هم ميتواند يك سرچشمهي بزرگ الهام براي خلقهاي ايراني باشد .اگر خلقها و زنان ايراني نيرويشان را يكي نموده و رژيم واپسگراي اسالم سياسي را كه با توطئه اقتدار را بهدست گرفت سرنگون سازند ،آن هنگام است كه در معنايي واقعي قادر خواهند بود از سنت مقاومتشان صيانت بهعمل آورده و ب��رخ��وردار از حياتي معنادارگردند كه برازندهي تاريخ ايران باشد .واقعيت اين است كه جامعه و زن ايراني مطمئماً از اين نيروي موفقيت و مقاومت برخوردارند .انقالبي نوين بر مبناي ارادهي سازماندهيشده ،ابتكار عمل باال و شعور آزاديخ��واه و دموكراتيك زنان اي��ران ،ميتواند به انقالب در معناي واقعي آن مبدل گردد .و اين نيز به خودي خود نظام كنفدرال دموكراتيك ،بهمنزلهي نظام آزاد و دموكراتيك خلقها را بهارمغان خواهد آورد.
نشریهیسیاسی ،اجتماعی و فرهنگی صاحب امتیاز :مركز مطبوعات حزب حیات آزاد کردستان pjak مدیر مسئول :هیأت تحریریه آلترناتيو چاپخانهي گريال
حقیقت ما رد ابتدا ی اتریخ نهفته، اتریخ نیزرد امروز ما
ALTERNATIVE سه شنبه 26بهمن 15 / ١٣٨٩فوريه 2011
هفتهنامهی سیاسیـ اجتماعیـ فرهنگی دورهی دوم شمارهی 5
هر كس رد جستجوي آن است ات انسان گمشدهي خويش را رد من بيابد. ن ج ب ش س جنبش آزاديخواهي خلق كرد ي ا ت
كه مرگ را نيز از پاي ردآورد.
رهبر آپو
مرگ اگر اژدهاست ،در دل من مورچهای است بیآزار!
مرگ يعني عشق ،آسمانبودن ،رفتن .مرگ يعني جدايي ،کوتاهشدن دست از جهان .مرگ يعني ترک ديار؛ دوري هميشه از ياران. مرگ يعنيرفتن ،رفتن بدونبازگشت.دريک کالم مرگيعني مرگ ،اما پيش من هر چه از مرگ ميگويند دردلهراسيايجاد نميشود. مرگ اگر اژدهاست ،در دل من مورچهايست بيآزار؛ مرگ براي من سعادتي است هديهشده از سوي دوست زيرا براي ملت است. بعد از مرگ ،من ياد خواهم شد با ياد شهدا .مرگ براي من يعني دوبارهبودن ،يعني دل به عشق سپردن ،يعني تولد .و اگر عمر من يعني طول مسافتي مابين دو ايستگاه ،پس رسيدن به مقصد برايم رؤياييست بس عظيم .زيرا من و ملتم و عزيزانم و فرزندان و يارانم در اين دنيا بيپناه بوديم ،اما آرزوي ناشکفتهي من در راه اين سفر که ميدانم کجا ميروم و چه خواهم شد مرا به سوي مرگ ميکشاند؛ شايد پس از مرگ من و با مرگ من ،خون انساني که آيندگان او را شهيد خواهند خواند پشتيباني باشد براي ملتم و وطنم و فرزندانم ...و اگر قرار است در کشاکش اين امواج ،مرا ديوانهوار به ساحل بکوبند و مشتي استخوان از من باقي بماند ،من مرگ را به آغوش خواهم کشيد ...که اين نه مرگ است بلکه پيونديست ميان من ،گذشتگان و آيندگان ...پس ،از اين مرکب که دنيا ميخوانندش پياده خواهم شد و پياده به سوي عشق خواهم رفت. ديگر بوي ياس و نرگس و نسترن مرا به سوي خود نخواهد کشيد؛ زيرا كه خود ،ايستگاهي خواهم بود براي بوييدن نرگس و ياس و نسترن ...و من براي هميشه از چيدن گلهاي زيبا خود را محروم خواهم ساخت زيرا باور دارم بهترين گلها را بهترين انسانها به من هديه خواهند کرد .مسير رفتن اگر چه سخت بود و دشوار اما پاياني بس دلپذير خواهد داشت .دلتنگم ...دلتنگ از دنيا ،از مکرش ،از ظلمش و بيعدالتيهايش ...تن رنجور من ديگر تحمل کشيدن بار مسئوليتي جديد را نخواهد داشت. باور کنيد که نميتوانم؛ سخت است ...چه ميدانيد چه سختيها کشيدم ،از آن زمان که فهميدم وارث خون خوبان هستم ...و چه رنجها ديدم ،از آن زمان که به پاکي دختران زاگرس شهادت دادم و شجاعت پسران آرارات و قنديل را ستودم و چه دشوار بود آن زمان که شاهو هم سنگينياش را بر دوش خسته و رنجورم افزود ...پس بايد رفت؛ بايد عاشق بود؛ خستگيام نه از پيمودن ادامهي راه بلکه ترس از دست دادن اينهمه لذت و ارزش است که امروز به آن دست يافتهام. شهيد قهرمان فرهاد وكيلي
پنجشنبه ۲۳ ،ارديبهشت ۱۳ / ۱۳۸۹مي ۲۰۱۰