مسافر کوچولو

Page 53

‫مسافر کوچولو‬ ‫آنتوان دو سنت اگزوپری‬

‫شهریار کوچولو تو حرف او دوید و گفت‪- :‬اما آتش‏فشان‏های خاموش می‏توانند از نو بیدار‬ ‫بشوند‪.‬‬ ‫فانی را نگفتید یعنی چه؟‬ ‫جغرافی‏دان گفت‪- :‬آتش‏فشان چه روشن باشد چه خاموش برای ما فرقی نمی‏کند‪ .‬آنچه به‬ ‫حساب می‏آید خود کوه است که تغییر پیدا نمی‏کند‪.‬‬ ‫شهریار کوچولو که تو تمام عمرش وقتی چیزی از کسی می‏پرسید دیگر دست بردار نبود‬ ‫دوباره سوال کرد‪- :‬فانی یعنی چه؟‬ ‫یعنی چیزی که در آینده تهدید به نابودی شود‪.‬‬‫گل من هم در آینده نابود می‏شود؟‬‫البته که می‏شود‪.‬‬‫شهریار کوچولو در دل گفت‪« :‬گل من فانی است و جلو دنیا برای دفاع از خودش جز چهارتا‬ ‫خار هیچی ندارد‪ ،‬و آن وقت مرا بگو که او را توی اخترکم تک و تنها رها کرده‏ام!»‬ ‫این اولین باری بود که دچار پریشانی و اندوه می‏شد اما توانست به خودش مسلط بشود‪.‬‬ ‫پرسید‪:‬‬ ‫شما به من دیدن کجا را توصیه می‏کنید؟‬‫جغرافی‏دان به‏اش جواب داد‪- :‬سیاره‏ی زمین‪ .‬شهرت خوبی دارد‪...‬‬ ‫و شهریار کوچولو هم چنان که به گلش فکر می‏کرد به راه افتاد‪.‬‬

‫‪53‬‬


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.