Nayab Issue #162

Page 1

TEL: 416-803-2353

Afghan Monthly Magazine Since 2003

nayabafg@gmail.com

Vol 14 Issue 162 November 2017

Tel: 416-803-2353

email: nayabafg@gmail.com


115 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


114 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


113 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


112 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


111 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


110 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


109 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


108 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


107 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


106 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


105 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪104 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داستـان دنـبـاله دار‬

‫شده؟ الال غفور یک نفس دراز کشیده گفت حاجی صاحب گپ‬ ‫بین خودما باشه ینگی ماره درد بی درمان گرفته‪ .‬چطور از کجا‬ ‫فامیدن حاجی پرسید؟ الال غفور یک اوفففف دراز کشیده وگفت‬ ‫دمـو اوالی طـوی داکتـر آغا چند دفـه از دانش خون امده بود و‬ ‫بر هیچکس نگفته بود تا که او هفته که شفاخانه بردنش داکتر‬ ‫خصوصی بر ملک صاحب گفته قصه ره‪.‬از مام پت کده بود ملک‬ ‫صاحب ایتو درپچالما کد که ما م انده ماندم و ال ال غفور سر خوده‬ ‫بطرف باال بلند کد اشکایشه حاجی نبینه و اوف کشیده سگرته‬ ‫کشـید و گفت حاجی صاحب میبخشـین اینمی اولین دفه است‬ ‫که پیش تان سگرت میکشم ‪.‬چی کنم از شما چی پت کنم دلم‬ ‫بسیار تنگ است دمی دود درش بتم که ارامم کنه‪.‬حاجی دست‬ ‫خوده سـر شـانیش مانده گفت غفور جان ماو شـما از خود اختیار‬ ‫نداریم مخلوق استیم باز نومید نیستیم خدا بزرگ است‪.‬‬ ‫الال غفور چایشـه شـپ کده و خیسـت و گفت حاجی صاحب‬ ‫گپ بین ما و شـما باشـه و خدا حافظی کده از سه دانه پایین شد‬ ‫و ده حولـی خوریگلـه صـدا کده گفت از طرف مه بر بیبی اروس‬ ‫تبریکی بته و قدم نورسیده مبارک باشه‪.‬خوریگل روی زبیده ره‬ ‫ماچ کده گفت جان خاله مام برم که یک کوت کار دارم ده خانه‬ ‫باز صبا انشاءلله خبرته میگیرم‪.‬‬ ‫شـیرینگل نوزاد را از قنداغش کشـیده باد از پاک کدن پرسید‬ ‫که چی وقت حمام دایته میگیرین جان خاله ؟ زبیده گفت والله‬ ‫خاله جان از خانمگل بپرسین که کدام روزه میگن‪ .‬آ جان خاله‬ ‫بخاطـر همیـس که گفتم که مه بـرم ده همو روز حمام (هبو) ره‬ ‫قـورغ کنـم باید چند روز پیش باید خبرشـان کنیم ‪.‬خـو ایکارا ره‬ ‫بانین ماو خانمگل درستش میکنیم تو فقط غم چوچه گکته بخو‬

‫شیرشـه ده وختـش بتـه ترو خشـکش کو که شـو نارامی نکنه و‬ ‫داکتره بی خو نکنه‪.‬زبیده خنده کده گفت خاله جان ده ای شـوا‬ ‫داکتر خو نداره هر دقیقه باالی سر ما میایه‪.‬شیرینگل گفت جان‬ ‫خاله اوالد اول اسـت دلکش نارام اسـت تاکه بخیر یک دوتای‬ ‫دگام بیایـن میفامـه چی کنه و خنده کد‪.‬خوریگل کاسـه لیتی ره‬ ‫اورد و گفت اینه شیرینگل جان هموتو که گفته بودی درستش‬ ‫کدم حاال دگه خودت میفامی و پطنوسـه پیش شـیرینگل ماند‪.‬‬ ‫شیرینگل پیش امده پطنوسه ده دستش گرفته و زبیده سر جایش‬ ‫شیشـته و پطنوسـه گرفت و گفت خاله جان مه خودم میخوروم‬ ‫زحمت نکشین و شروع کد یگان قاشق خوردنه‪ .‬چون بسیار چرب‬ ‫بود به شیرینگل گفت که روغنشه زیاد انداختن‪ .‬شیرینگل یک‬ ‫قاشق چشیده گفت جان خاله هنوز کم است شیردار استی باید‬ ‫چیزای بخوری که یکذره شیمه پیدا کنی ده زمانای قدیم بر زچه‬ ‫یکهفته شیر روغن میدادن حاال دگه کل چیزا تغیر کده خیرس‬ ‫جان خاله روغن زرد است روغن نباتی خونیست مغز استخوانته‬ ‫پر میکنه نوش جانت‪.‬‬ ‫زبیده کاسـه ی لیتی ره به هر قسـمی که بود خورد و ده همی‬ ‫وقت زق زق چوچه بلند شد و شیرینگل گفت جان خاله وقت‬ ‫شیرش است گشنه شده شیرشه بته که َخوش ببره تا چهل روز‬ ‫همی قسم نارامیها داره باد از چهل روز ارام بارام شیرشه که دادی‬ ‫مسـت َخو میکنه و خود تام غم نان خوردنته بخو که ده جانت‬ ‫شیمه بیایه شیر دارا ستی جان خاله‪.‬‬ ‫طرفای دیگر بود که داکتر سـرور خانه امد و یکه راسـت رفت‬ ‫پیش زبیده و دید که چوچه َخو است اهسته پرسید چطور است‬ ‫زبیده گفت شیر خوده خورد ه َخو است‪ .‬از خانه پایین شده سیده‬ ‫رفت پیش حاجی و بجرد دیدنش‬ ‫حاجی گفت بیا بچیم خدا بیاریت‬ ‫خـوب وخـت امـدی میخواسـتم‬ ‫یکدفه از ملک صاحب خبر بگیرم‬ ‫‪ .‬سـرور گفـت بسـیار خـوب مـام‬ ‫میخواستم ‪ .‬حاجی گفت خی مه‬ ‫تـا کاالیمه پوشـیدن تـو ام خوده‬ ‫اماده سـاخته اگه چیز میزی دلت‬ ‫میشـه بخو بچیـم که تـوام مالوم‬ ‫میشـه چیز نخـوردی مـه میفامم‬ ‫نـان شـفاخانه پریزانـه اسـت برو‬ ‫پاییـن پیش فیـروزه فکـر میکنم‬ ‫یگان چیز ی درسـت کدن یگان‬ ‫چشک زده باز پس که امدیم سم‬ ‫درسـت نان میخوریم‪.‬سرور پایین‬ ‫امـدو یکـه راسـت پیـش مـادرش‬ ‫رفـت مادرش صدا کد وای خوب‬ ‫شد جان مادر امدی مه امروز کله‬ ‫پاچـه پختـه کدیم بیا یک کاسـه‬ ‫از شـوروایش نـوش جـان کـو مه‬ ‫شـنیدم کـه همـرای پـدرت خانـه‬ ‫ملک صاحب میرین تا بیایین مه‬ ‫پلوام درست میکنم که امشو یک‬ ‫کلـه پـاو بخوریـم بگـی جـان ماد‬ ‫رو کاسـه ره پیش کد‪.‬سـرور چند‬

‫قاشـق خوردو گفت نه نه جان سـیرش زیاد اسـت اونجه میریم‬ ‫خوب نیسـت خیرسـت بچیم یک چند دانه هیله بجو بوی دانه‬ ‫گم میکنه و سرور که تقریبا نیم کاسه ره خالص کده بود گفت‬ ‫والله خوبش است بر زبیده چیز دادین؟ مادرش گفت بچیم فکر‬ ‫زبیده ره نکو شیرینگل پالویش است تا حمام دایش او میفامه‬ ‫و کارش فقـط میگـه ایچیـزه بیارن و ایکاره بکنیـن و خنده کده‬ ‫گفت مام تابع ‪.‬‬ ‫در همید وقت حاجی پایین شده سروره صدا کد که بریم بچیم‬ ‫که ناوخت میشـه و هردو بطرف خانه ی ملک روان شـدند‪.‬هنوز‬ ‫از خانه زیاد دور نشده بودن که الالغفور پیدا شد که طرف شان‬ ‫میامد سالم داده پرسید حاجی صاحب کجا بخیر؟‪ .‬حاجی جواب‬ ‫داده گفـت بیـا غفور جان خدا بیاریته امروز هوای ملک صاحب‬ ‫سر مازد سرور جانه گفتم بیا که یک چکر خبر شانه چند دقیقه‬ ‫بگیریم اینه خودتام هستی اگه کتی ما میری سرشو‪ .‬الال غفور‬ ‫گفـت واللـه نیتا صاف اسـت حاجـی صاحب مام امـده بودم که‬ ‫یکجای بریم خبر شانه بگیریم فکر کده بودم شاید داکتر امشو‬ ‫نوکری باشه ده شفاخانه اینه خوب شد سرور جان کتی ماست و‬ ‫باهم یکجا روانه ی خانه ملک شدند‪.‬‬ ‫دم دروازه خـان مامـد دروازه واز کـده الالغفـور پرسـید ملـک‬ ‫صاحب خانه هستند؟ آ بیاین داخل مه خبرشان میکنم و به دوش‬ ‫بطرف خانه باال رفت که بر ملک صاحب خبر بته که صدای ملک‬ ‫شیرو امد که گفت هله ببریشانه ده مهمانخانه و بی بی کوره خبر‬ ‫کو که الالغفور امده همرای حاجی صاحب‪.‬حاجی صاحب پیش‬ ‫و الال غفور و داکتر سرور از دنبالش بطرف مهمانخانه رفتند و دم‬ ‫دروازه ملک شـیرو از انها پذیرایی کده و همه داخل خانه شـدند‬ ‫و خان مامد رفت که چایه بیاره‪.‬باد از احوال پرسی حاجی بطرف‬ ‫ملک شیرو دیده گفت ملک صاحب توکل بخدا روز پنجشنبه‬ ‫نواسه گک تان ده روزه میشه و ما بخواست خدا روز نام مانیشه‬ ‫تعیین کدیم و خواستیم که شما و بی بی کو تشریف بیارین ‪ .‬شما‬ ‫کالن ماسـتین و باد از اذان دادن ده گوشـش نامشه بانین‪.‬ملک‬ ‫شـیرو گفت حاجی صاحب زنده باشـین مه و بی بی کو تصمیم‬ ‫داشـتیم کـه یک چکـر همونجه بیاییم اما بی بـی کو یک کمی‬ ‫پای دردی داشت نتانست بیایه انشاءلله میاییم بی بی کو ام دلش‬ ‫میخواست نواسه گک خوده ببینه گفتیم بانین که دایه کار خوده‬ ‫چند روز خالص کنه باز بخیر و در همینوقت بی بی کو گفت که‬ ‫امروز خو روز هفتمش است مچم که‪....‬الال غفور ده وسط گپش‬ ‫درامـد ه گفـت مـه فامیدم خـوارم چی میگه الال غفورت رسـم و‬ ‫رواجا یادش نرفته گوسفند عقیقه اش صباح اول صبح دم دروازه‬ ‫حاجی صاحب است به خلیفه امان قصاب پیش از پیش گفتیم‪.‬‬ ‫و بی بی کو خنده کده گفت الال جان زنده خو باشی از هوا گپه‬ ‫فامیدی‪ .‬خودگه یک رسم و رواج اس دگه باید که پوره شوه و بلند‬ ‫شـد ه گفت به اجازه تان مه رفته سرشـته شـوه میگیرم که الال‬ ‫غفور بلند شـد گفت خوارو جور باشـی خانه خود ماسـت زحمت‬ ‫نکشین ما چند دقه ملک صاحبه دیده رخصت میشیم خوارو ما‬ ‫خو بیگانه نستیم‪.‬بی بی کو وای الال جان چی گپا میزنی! حاال‬ ‫خیره س هر چی خدا وس ‪.‬الال غفور نی خوارو باشه باز بخیر باد‬ ‫از حمام دا و در همین وقت حاجی بطرف سـرور اشـاره کده و به‬ ‫ملک شیرو گفت اگه اجازه تان باشه رخصت شویم و ملک شیرو‬ ‫گفت والله مه چی بگویم خوار و بیادر خودشان میبرند و میدوزند‬ ‫شله ی تان‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪103 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داستـان دنـبـاله دار‬

‫اونموتـو لـچ ولـق ده خانـه بود یک هفته را پوره نکـده بود که ده‬ ‫جای انداختیش بیچاره زچه بیمار شد که قاف نی شده بود تا ایکه‬ ‫دوا و درمـان کـم کـم ده دمش رسـید و خوب شـد هنوز ام یگان‬ ‫استخوان دردی برش مانده از امو بی احتیاطیش‪ .‬و زبیده با تایید‬ ‫سرش را شور داده و گفت خاله جان خدا شماره نگیره زنده باشین‪.‬‬ ‫ناوخت شـو بود که شـیرینگل به مادر سرور گفت خوارو مه برم‬ ‫که بابه سـیر پریشـان میشـه که چطور شـد برم برش خبر خوشه‬ ‫بتم با ز صبا صوبکی مه میایم‪.‬وخدا حافظی کده میخواست برود‬ ‫که سرور گفت خاله جان صبر کنین مه گادی ره خواستیم مه و‬ ‫فیروزه همرایتان میریم چرا زحمت میکشین بچیم یکقدم راست‬ ‫نی خاله جان شـو ناوخت اسـت خیرهسـت بچیم مره خو گرگ‬ ‫نمیخـوره و خنـده کـد کـه در همین اثنا زنـگ گادی یصدا امد و‬ ‫سرور گفت خاله جان گادی تیار است ‪.‬هرسه تا ی شان سرور و‬ ‫زبیده و شیرینگل دگادی شیشته بطرف خانه مامور عبدالله رفتند‪.‬‬ ‫در راه شیرینگل یگان نصیحتهای مادرانه به داکتر سرور میکد که‬ ‫دم خانه ی مامور عبدالله رسیدند و شیرینگل را تا دم دروازه بدرقه‬ ‫کرده و خدا حافظی کردند و سرور به گادیوان گفت که صبا صوب‬ ‫و روی خوده بطرف شیرینگل کده پرسید چند بجه؟ و شیرینگل‬ ‫گفت امی هشت بجه خوب است که مامور صاحب سر کار میره‬ ‫مه خانه ره قلف کده تیار میباشـم و سـرور به گادیوان گفت صبا‬ ‫هشت بجه امینجه باشی ‪ .‬و خدا حافظی کرده بطرف خانه امدند‪.‬‬ ‫شـب به کندی میگذشـت و یگان ذق ذق نوزاد بیدارش میکرد و‬ ‫باالی سـر زبیده و نوزاد می امد و میدید که زبیده بیدار اسـت و‬ ‫میگفـت چـرا نمیخوابی من بیدار میمانـم و زبیده میگفت تو برو‬ ‫بخواب که صبا شفاخانه کار داری خاله جانمشان هستن سر مه‬

‫فکر نکو نوزاد تا هفته های اول همینطور میباشـد من اینهارا در‬ ‫زمـان بـار داری مطالعه کرده ام راحت باش و داکتر پیشـانی اش‬ ‫را بوسـید و در بسـتری که پهلویش بود دراز کشـید و چند دقیقه‬ ‫بعد بخواب رفت‪ .‬ساعتهای تقریبا هفت صبح بود که مادر سرور‬ ‫اهسـته اهسـته داخل اطاق شـد و زبیده که بیدار بود سالم داده و‬ ‫مادر سـرور گفت چطور بودین شـو ؟ زبیده گفت خوب بود یگان‬ ‫دفه ذق ذق میکد شیرشـه دادم حاال خواب اسـت و سـرور بیدار‬ ‫شد و سالم داده با عجله رفت که برای رفتن به شفاخانه تیار شود‬ ‫مادرش گفت جان ماد ر چایته تیار کدیم کتی پنیر و مربا نوش‬ ‫جان کده برو بخیر حاال شیرینگل میایه غم زبیده جانه میخوره‬ ‫بما گفته تا ما نیایم کسـی برش چیزی نته مام تابع امر و خنده‬ ‫کد‪.‬مادر سـرور به زبیده گفت جان خاله تو راحت باش وقتی که‬ ‫شیرین گل امد خبرت میکنم مه برم که حاجی ره چایشه بتم و‬ ‫بلند شد که صدای پای از دهلیز خانه امد فیروزه که تازه از خواب‬ ‫بیدار شده بود داخل شد و رفت باالی سر نوزاد و از زبیده پرسید‬ ‫بیادر زادیم چطور بود شو خودت چطور بودی؟زبیده گفت اینمی‬ ‫رقـم کـه میبینی از جـای خود شـور نخوردیم و خنـده کد‪.‬فیروزه‬ ‫پرسـید چی دلت میشـه برت درسـت کنم؟ زبیده گفت صبر کو‬ ‫که شرینگل بیایه بر خالیم گفته تا مه نه بیایم هیچکس چیزی‬ ‫برمه نته مام صبر خدا کده شیشتیم و خنده کد‪ .‬ده همی لحظه‬ ‫بود که صدای شیرینگل از پایین آمد و فیروزه گفت اینه بخیر‬ ‫شـیرینگل امد دگه غمته میخوره شـیرینگل همرای یک بخچه‬ ‫ی کالن داخـل کوشـکن خانـه شـد و گفت فیـروزه ‪..‬جان خاله‬ ‫زود برو اجاغه بل کو که بر زچه لیتی درست کنم که استخانایش‬ ‫نرم شوه و فیروزه فوری پایین رفت طرف مطبخ و در همینوقت‬

‫مادر سرور از اوطرف حولی می امد که صدای دروازه کوچه بلند‬ ‫شد و خوریگل درامد و از پشتش الال غفور و یک پطنوس کالن‬ ‫ده دسـتش داخل حولی شـدن‪ .‬مادر سرور چادرشه ده گرد سرش‬ ‫پیچانده گفت خوش امدین اوالال باز چی اوردی؟ هی یی خوارو‬ ‫یک چند تا پراته هوسی از داش زوار غالم علی اوردم تازه اس‬ ‫که بی بی اروس نوش جان کنه‪ .‬مادر سرور گفت الال جان زنده‬ ‫باشی تو هیچدفه دست خالی نمیایی خدا نگیریت‪ .‬و الال غفور‬ ‫پرسـید حاجی صاحب چطور اسـتن؟ شکر خوب اس ده سه دانه‬ ‫همونجه چایشه برش بوردم مادر سرور ایره گفت و ادامه داد خی‬ ‫شما برین پیش حاجی مه چایه همونجه بر تان میارم‪.‬‬ ‫الال غفور پیش حاجی رفت و بعد از سالمالیکی و مبارک گفتن‬ ‫پرسید چطور است تکلیفا حاجی صاحب؟‬ ‫واللـه چـه بگویـم غفور جـان ‪.‬و حاجـی ادامه داد از دینه شـو به‬ ‫ایطرف همی شـانه چپم دردش زیاد شـده به سـر ور جان گفتم‬ ‫صبا یک چکر بیا که بریم شفاخانه که ببینن چی مشکل است خو‬ ‫دگه خیر باشـه گفتن که (سـن که رسـید ده هفتاد ‪ ...‬بنده خدا از‬ ‫دسـت و پای افتاد‪).‬هر چی رضای خداست‪.‬الالغفور سرشه بلند‬ ‫کد و گفت حاجی صاحب ایگپاره نزنین انشاءلله هیچ گپ نیست‬ ‫ری نزنین‪.‬صبا مه خودم کتی تان میرم و چایشه شپ کده گفت‬ ‫حاجـی صاحـب یـک گپ بر تان بگویم که ینگـه ی ما م خوب‬ ‫نیست دیروز ملک صاحب از رای شفا خانه امد پیشم بسیا ر جگر‬ ‫خون بود برم گفت غفور جان ینگیت وضعش خوب نیست تنگم‬ ‫سست شد گفتم ملک صاحب چی گپ است؟ برم بگویین‪ .‬ملک‬ ‫صاحب یک نفسی کشید که خدا نشانت نته‪.‬خدا دل مرده درد نته‬ ‫! بسیار وضعش خراب بود‪.‬حاجی پرسید الال جان بگو چی گپ‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫بقیه از صفحه ‪89‬‬

‫‪102 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داستـان دنـبـاله دار‬

‫قصه ره همرای حاجی بخاطر مسـله داکتر زلمی واز کنه اما نشـد پیش خود گفت غفور جان دردته‬ ‫به قراری بخو بان که اینا خانه برن خاطر شان جم شوه باز همرای حاجی و خانمگل موضوع ره واز‬ ‫کده ببین که خدا چی قسمت میکنه‪.‬فاصله شفاخانه و خانه حاجی صاحب اوقه زیاد نبود صوبکیام بود‬ ‫و سرکام خلوت خلیفه گادیوان یگان نغمه ره خوانده اسپشه قمچین میکد تا دم خانه حاجی رسیدند‬ ‫الال غفور یک بسـتی ره بر خلیف داد گادیوان گفت میده ندارم ده رپیه میشـه الال غفور گفت برو‬ ‫پدر خدا یارت باشه بر چوچا کلچه بخر و خلیفه سالمی کده رفت دنبال کارش‪.‬حاجی و الالغفور‬ ‫که خانه رسـیدند دیدن که خانمگل لب باغچه شیشـته و زبیده لیلی ده بغلش قدم میزنه‪ .‬با دیدن‬ ‫شان خانمگل خیسته گفت ها خیر باشه چطو شد؟ حاجی گفت هیچ گپی نبوده یک کمی خستگی و‬ ‫ماندگی همیالی میارنش و خانمگل سر خوده لچ کده گفت خدایا شکر ‪.‬پیش از پای شما سرور رفت‬ ‫شفاخانه گفتم برش که خبربته که مه شو تا صوب َخو ده چشمم نامده زبیده جانم کتی مه تا صوب‬ ‫چاقو دسته کده‪.‬حاجی گفت خیر باشه حاال بی بی حاجی و حاجی صاحب و خوریگل فیروزه ره میارن‬ ‫سرشـته چـای مایـه کنیـن‪ .‬الال غفور گفت مه رفته از سـر کوچـه از دوکان خلیفه صفر پنیر میارم و‬ ‫بدوش از خانه بیرون شد ‪ .‬از دم راه از نانوایی خلیفه اکبر یک تبنگ نان شاگردشه گفت بیاره و پنیره‬ ‫از دوکان خلیفه صفر گرفته خانه رسید هنوز نرسیده بودند ‪.‬الالغفور استیناره بر زده به خانمگل گفت‬ ‫خوارو تو فقط غم دستر خوانه بخو دگایشه بان بر مه و رفت سماواته بر چای گرم کد‪.‬یک نیم سات‬ ‫باد زبیده پایین امد و گفت الال جان همیالی مه لیلی ره َخو دادم بان که مه چایه درست کنم که شاید‬ ‫برسن‪.‬شما برین پیش حاجی صاحب و ظرفای چایه درست کده سر دستر خوان اورد ده همی وقت‬ ‫شـاگرد نانوای دروازه ره تق تق کد و الالغفور صدا کد بیا بچیم کس نیسـت و پیش امد و نانا ره‬ ‫قوده کده سر دستر خوان روی تکری نان ماند و به خانمگل گفت چن تا ازی نانا ره سر فیروزه تکه‬ ‫کنین که ببرم بیرون که ده همی وقت خوریگل که زیر بغل فیروزه ره گرفته بود داخل شد خانمگل‬ ‫دویده فیروزه ره ده بغل خود گرفته رویش ره ماچ که گفت جان مادر تو خو ماره کشتی و زبیده امد و‬ ‫روی فیروزه ره ماچ کده گفت شکر خدا تر و تازه مالوم میشی و بی بی حاجی و حاجی صاحب با داکتر‬ ‫زلمی داخل حولی شدن خانمگل پیش رفته و بی بی حاجی ره ده بغل خود گرفته گفت خوارک خدا‬ ‫مره قوت بته که به شادی زلمی جان روی خوده بشویم زنده باشین خدا حاجی صاحبه هزار سال زنده‬ ‫داشته باشه ‪ .‬گفت خوارو ای چیست؟ بی بی حاجی گفت مه کتی خود قیماغ چای ده شفاخانه بوردم‬ ‫اینه گرمش کنن که بخورن نوش جان زنده باشی خوارک چرا ایقه زامت کشیدین؟ و الال غفور پیش‬ ‫امده حاجی صاحب را به خانه سه دانه هدایت کرد و خوریگل فیروزه ره ده خانه سر توشک شانده‬ ‫گفت ازی باد داکتر مره گفته چی کنم و فیروزه خنده کد‪.‬‬ ‫بعد از صرف چای بی بی حاجی بلند شد و حاجی همرایش روی فیروزه ماچ کد و گفت برَشو چیز‬ ‫درست نکنی خوار ‪.‬وای چرا؟ بی بی حاجی گفت مه یک هوسانه بر دخترم درس میکنم که ده ای‬ ‫دوروز نان شفاخانه ده جانش نه شیشته حاال قرار استراحت کنین و بطرف زبیده دیده گفت توام جان‬ ‫مادر متوجه لیلی گک باش فعال خدا یار تان ‪.‬خانمگل از پشتش تا دم دروازه کوچه امد و خدا حافظی‬ ‫کده ازش تشـکر کد‪..‬روزها میگذشـت و داکتر زلمی یگان خبر گیرایی میکد و داکتر سـروره همرای‬ ‫خود شفاخانه میبرد یگان روز یک پیاله چای همرای سرور میخورد‪.‬‬ ‫صبح یکروز تابستانی بود که زبیده به سرور گفت که یکدفه خالیمه صدا کو که مه خوب‬ ‫نیسـتم‪ .‬سـرور گفت درد داری گفت آ زود برو خالیمه خبر کو‪ .‬سـرورگفت بان که شفاخانه ببرمته‬ ‫‪.‬زبیده گفت یکدفه خالیمه خبر کو و دسـت خوده دکمر خود گرفت و گوشـه بالشـته ده دسـت خود‬ ‫پچق کده میرفت‪ .‬سرور به دوش اوطرف حولی رفت و صدا کد مادر جان یکدفه بیاین‪ .‬مادر سرور‬ ‫چادرش را بسرش اندخته چپلکایشه پوشیده به عجله و نفس سوخته پیش زبیده خوده رساند و گفت‬ ‫جان خاله چطور استی؟ و زبیده که رنگش گچ واری سفید شده بود دست خوده دکمر خود گرفته و‬ ‫با نفس نفس گفت خاله جان از شو فتره درد داشتم نخواستم نارام تان کنم حاله دیدم که زیاد شد‬ ‫صدایتان کدم‪.‬مادر سرور صدا کد فیروزه‪ .‬جان مادر یکدفه زود برو خوریگله خبر کو که همرای خود‬ ‫زن مامور عبدالله رام بیاره و دست زبیده ره گرفت و گفت جان خاله تشویش نکو بخیر دست و پایت‬ ‫ارام میشه مادر شدن خو ازیکارا داره جان مادر بیا جان خاله کم کم همرای مه را برو‬ ‫نیم سات باد بود که خوریگل نفسک زده همرای شیرین جان که یک بخچه کالن زیر بغلش بود‬ ‫خوده رساندن‪.‬شیرینجان بعد از سالم علیکی دست خوده سر شانه زبیده ماند و گفت جان خاله چرت‬ ‫ته خراب نکو شیرینجانت پیشت است ایتو بزایی که او واری خیره جان خاله یگان دردکاهس دگه‬ ‫طاقت کو‪ .‬و زبیده که از درد انگشتانش را چک میزد که صدا نکشه فقط میگفت وای خدا جان وی‬ ‫یییییی‪.‬شرینجان فیروزه ره صدا کده گفت جان مادر برو اوه گرم کو همرای طشت کالن بیار‪ .‬سرور‬ ‫که از یگان صدای زبیده طاقتش طاق شـده بود داخل خانه شـد گفت خاله جان ببریمشـه زایشـگاه‬

‫کـه خـدا ناکـده کدام چیزی نشـه وسـرش را پاین گرفت‪ .‬شـیرین گل چشـمه پت کد و دانـه واز که‬ ‫حاله که شما داکتر شدین زایشگا رو شدین ماره بر مسقره کدن خاستین و مادر سرور وسط حرفش‬ ‫دویده بازویشه پچق کده گفت شیرین گل جان بچه س دگه اول دفه پدر میشه دلکش نازک اس‪.‬‬ ‫وصداکد سرور جان برو خانه سه دانه اگه کار بود صدایت میکنم و شیرینگل گفت بچیم اینمی توره‬ ‫که ایتو شاخ برنتی شده ماره ده حساب نمیاری کتی دستای خودم مادرته زایاندم که صدایش نبرامد‬ ‫و مادر سـرور شـیرینگله گفت بان دگه ایگپاره خوار خدا توره ازما نگیره کل مردم دواگویت هسـتن‬ ‫که در همین لحظه حالت زبیده خراب شد و بزمین نشست و شیرینگل که زن تجربه کار بود زوت‬ ‫کده بخچه ی خوده واز کد و یک تکه کالن مثل پالسیتک واری روی زمین اوار کد و دست زبیده‬ ‫گرفته و رویش نشـاند و فیروزه ره صدا کرد اوگرم چی شـد و فیروزه دوان دوان طشـت کالنه اورد و‬ ‫دو تا دولچه او گرمه ده دان دروازه ماند و خودش بیرون استاده شد‪ .‬مادر سرور ده زیر زبان خود دوا‬ ‫میخواند و شیرینگل مصروف کارش بود‪ .‬زمان به کندی میگذشت و سرور روی خانه سه دانه قدم‬ ‫میزد پدرش اورا دلداری داده میگفت جان پدر ما ازی روزاره زیاد دیدیم ری نزن انشالله و رحمن بخیر‬ ‫پدر میشی و مه نواسه گک خوده میبینم اینه جان پدر اینمی زندگیس دگه و تقریبا دوساعت گذشت‬ ‫مثل اینکه دوسال باشه سرور به پدرش گفت بابه جان مه رفته یک موتر میارم که ببریمشه زایشگاه‪.‬‬ ‫که از خانه صدا برامد که البته صدای مادر سرور که میگفت خدایا شکر و یگان صدای ضعیف نوزاد‬ ‫شنیده میشد و در همینوقت فیروزه که پشت دروازه بود و همه گپاره میشنید دویده کده پیش بابیش‬ ‫امد و گفت مبارک باشـه و سـر سـرور را ده بغل خود گرفت و گفت مه عمه شـدم حاال عمه فیروزه‬ ‫اوخدا جان شکر و شیرینگل با صدای امرانه نوزاد را با پارچه ی مخصوصش صاف و پاک کده ده‬ ‫بغل زبیده داد و گفت اینه جان خاله دخترکت مثل خودت واری قندول و گلموره زبیده کجاشدی ؟‬ ‫بیا جان خاله که جم و جوم کنیم که زچه خانه پاک باشه و بطرف مادر سرور اشاره کده گفت اسپند‬ ‫و بوربو ره تیار ماندین‪ .‬زوت کده اسپنده دود کنین و سر بوربوره سوختانده بیارین داخل خانه گرد سر‬ ‫زچه بچرخانین یک دو سه غوزه سیر دگوشه تختش اویزان کنین و یکدانه پیازه کارد زده ده باالی‬ ‫سرش بانین‪ .‬اینه خدا نیک و مبارک کنه قدم نورسیده ره و زبیده ره صدا کد جان خاله حاجی صاحبه‬ ‫بگو کتی سـرور جان بیاین و به مادر سـرور گفت خوارو تو همینجه باش مه میرم همرای خوریگل‬ ‫ده مطبخ که سرشـته لیتی ره کنیم که اسـتخوانای زاچ گرم باشـه‪.‬حاجی و سرور هردوی شان داخل‬ ‫خانه شدند و سرور پیش امد و پیشانی زبیده ره بوسید و نوزاد را در بغل گرفت و بطرف پدرش پیش‬ ‫کد‪ .‬پدر سرور که اشک شادی در چشمش زنگوله بسته بود وروی ریشش ریخت با زبانی که پر از‬ ‫خوشحالی و گلوی گرفته از شوق بود گفت خدایا شکر که نواسه ی خوده دیدم پیش از یکه ازی دنیا‬ ‫برم و دوباره نوزاد را در بغل سرور داد و سرور بطرفش نگاهی کرد و دوباره در پهلوی زبیده قرارش‬ ‫داد و گفت مبارک هروی ما باشه‪.‬پدر سرور که دم دروازه رسیده بود گفت به همه ی ما مبارک باشه و‬ ‫پرسید چه نام برش انتخاب کدین شما جوانا خو پیش از امدن نوزاد چند تا نام برش انتخاب کده تیار‬ ‫میمانین و زبیده بطرف نوزاد نگاه کرد و کفت کا کا جان به اجازه تان مه نام لیلی ره انتخاب کدیم‬ ‫دار هستین هر نام‬ ‫که سـرور یکدفه دگ خورد و بطرفش دید و هیچ چیز نگفت باز شـما اختیار‬ ‫یک کاسه و‬ ‫دگه که دل تان خواسـت بانین‪.‬در همین وقت خوریگل همرای فیروزه‬ ‫پطنوس ده دسـت شـان داخل شـدن و شیرینگل همرای مادر‬ ‫سرور از پشت سر شان و دود اسپند و بربو فضای اطاق را گرفت‪.‬‬ ‫زبیده روی نوزاد را با پار چه ململ پوشاند و گفت خاله جان دود‬ ‫بر طفلها خوب نیسـت‪ .‬مادر سـرور صدا کد خیرسـت جان ماد‬ ‫دروازاره واز میکنیم خاله جانت میخواسـت همی هدومش‬ ‫پوره شوه که زچه خانه بی بربو نمانه و هردوی شان از اطاق‬ ‫خارج شده و خوریگل با قاشق چند قاشق لیتی که خوب‬ ‫زنجفیل داشت بر زبیده داد و گفت جان خاله اینمی برت‬ ‫فایده داره استخوانایته نرم میکنه و یکدانه کمپل جدید‬ ‫که همرای خود اورده بود سر زبیده انداخت و گفت جان‬ ‫خاله بان که گرم باشی که گفتن زچه بیعرق نباشه که‬ ‫خوب نیسـت و همرای یک دسـتمال ابریشـمی سر‬ ‫زبیده ره شخ و ترنگ بسته کد و گفت اینه جان‬ ‫خاله حاله دگه بخیر دست و پایت یکذره سبک‬ ‫شـوه تـا حمام دایـت بخیر اینمی قسـم خوده‬ ‫نـگاه کـو که خدا ناکـده مثـل اروس مدیر رزاق‬ ‫بابه شـکریه که دو روز باد از زایمان گپه نشـنید و‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪101 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫آرایـش و زیـبـایـی‬

‫‪ 5‬اشتباه در آرایش لب که سن شما را باال می برد‬ ‫استفاده نادرست از لبسرین می‌تواند شما را پیرتر از‬ ‫سن طبیعی‌تان نشان بدهد‬ ‫اسـتفاده نادرسـت از لبسـرین می‌توانـد شـما را پیرتـر از سـن‬ ‫طبیعی‌تان نشان بدهد و تناسب اجزای صورت را به هم بریزد‪ .‬در‬ ‫ادامه‪ ،‬شما را با رایج‌ترین اشتباهات در آرایش لب آشنا می‌کنیم‬ ‫تا بتوانید در آینده بهتر از این ابزار آرایشی کمک بگیرید‪.‬اکثریت‬ ‫زنـان بـه لبسـرین عالقـه خاصـی دارنـد و قابلیت‌های ایـن ابزار‬ ‫آرایشـی را هم می‌دانند ‪ :‬افزایش جذابیت چهره‪ ،‬افزودن گرما و‬ ‫شـادابی به زیبایی‌های صورت‪ ،‬و بهتر کردن جلوه‌های آرایشـی‬ ‫در کل‪ .‬با این‌حال‪ ،‬اسـتفاده نادرسـت از لبسرین می‌تواند زنان را‬ ‫پیرتر از سن طبیعی‌شان نشان بدهد و تناسب اجزای صورت را به‬ ‫ج ترین اشـتباهات در اسـتفاده از‬ ‫هم بریزد‪ .‬در ادامه‪ ،‬شـما را با رای ‌‬ ‫لبسرین آشنا می‌کنیم تا بتوانید در آینده بهتر از این ابزار آرایشی‬ ‫کمک بگیرید‪.‬‬ ‫استفاده از لبسرین روی لب‌های خشک و پوست ‌ه پوسته‬

‫لب‌هـای خشـک هیچ وقت جلـوه خوبی ندارند‪ ،‬امـا زنان از‬ ‫دوره میان‌سالی به بعد بیشتر با خشکی لب‌ها مواجه می‌شوند‪ .‬آنان‬ ‫معموال موقع اسـتفاده از رژ لب به خشـکی لب‌ها دقت نمی‌کنند‬ ‫و آن را روی لب‌هـای خشـک بـه‌کار می‌گیرنـد‪ .‬در این وضعیت‪‌،‬‬ ‫ذره‌هـای لبسـرین درون ترک‌هـای لـب فرو می‌رونـد و عالوه بر‬ ‫ایجاد بدشـکلی در لب‌ها‪ ،‬سـن زنان را بیشـتر به نظر می‌رسانند‪.‬‬ ‫برای جلوگیری از ایجاد این مشکل‪ ،‬از الیه‌بردارهای خفیف برای‬

‫تدریجی کارتان را پیش ببرید‪.‬‬

‫راحت بگذارید که لبسرین محو‬ ‫شود‬ ‫نمایـان بـودن خطـوط دور لـب و محو‬ ‫شـدن رنگ میان آن‌ها‪ ،‬یکی از ُمدهای قدیمی اسـت که امروزه‬ ‫جذابیتی ندارد و حتی نامطلوب شناخته می‌شود‪ .‬بنابراین‪ ،‬از ایجاد‬ ‫چنین حالتی روی لب‌های خودتان جلوگیری کنید‪ .‬برای این‌که‬ ‫ماندگاری رنگ لبسرین را افزایش بدهید‪ ،‬از براش آرایشی برای‬ ‫استفاده از لبسرین کمک بگیرید‪ .‬براش‌ها‪ ،‬ذرات لبسرین را بهتر‬ ‫به درون بافت لب‌ها فرومی‌برند‪ .‬اگر این کار برای بار دوم و سوم‬ ‫تکرار کنید‪ ،‬ماندگاری رنگ لبسرین را به حداکثر می‌رسانید‪.‬‬

‫یک‌دسـت کردن لب‌ها و جداسـازی سلول‌های‬ ‫ُمرده پوسـتی اسـتفاده کنید‪ .‬اگـر از محصوالت‬ ‫مرطوب‌کننـده لـب نیـز در سـاعات مختلـف روز‬ ‫کمک بگیرید‪ ،‬خشکی لب‌ها را تا حدود زیادی کنترل می‌کنید‪.‬‬ ‫عدم استفاده از پرایمر لب‬ ‫از ویژگی‌هـای مهـم پرایمر لب‌‪ ،‬این اسـت که نمی‌گذارد ذرات‬ ‫لبسرین ب ‌ه سمت خطوط دور دهان نفوذ کنند و در این قسمت‌ها‬ ‫پخـش شـوند‪ .‬بعضـی از زنانـی کـه از دوره میان‌سـالی بـه بعد از‬ ‫لبسرین استفاده می‌کنند‪ ،‬کامال با این مشکل آشنایی دارند ولی‬ ‫نمی‌دانند که چرا لبسرین به قسمت‌های مختلف دهان گسترش‬ ‫پیدا کرده است‪ .‬خوش‌بختانه‪ ،‬پرایمر لب می‌تواند این مشکل را‬ ‫استفاده از رنگ‌های بی‌روح‬ ‫حل کند‪.‬‬ ‫رنگ‌هـای بـی‌روح بـه زیبایی لب‌ها آسـیب می‌رسـانند و آن‌ها‬ ‫را غیرطبیعـی جلـوه می‌دهنـد‪ .‬بعضـی از زنان تمایـل دارند که از‬ ‫استفاده بدون مقدمه از لبسرین‬ ‫پس از دوران میان‌سالی و خصوصا در دوران سالمندی‪ ،‬استفاده رنگ‌های بسیار کم‌رنگ و خنثی به‌عنوان لبسرین استفاده کنند‪،‬‬ ‫از لبسـرین بـه دقـت زیـاد و مقدمـات الزم ماننـد ایجـاد خطـوط اما این رنگ‌ها واقعا زیبایی طبیعی لب‌ها را نابود می‌کنند که کلید‬ ‫یکدسـت دور لـب نیـاز دارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬به ابزارهای مناسـب دیگر اصلی برای داشتن لب‌های جوان و زیبا است‪ .‬بنابراین‪ ،‬بهتر است‬ ‫برای این کار نیاز پیدا می‌کنید‪ .‬ابزارهایی مانند خط لب به شـما که رنگ لبسرین شما به تیره‌ترین قسمت لب‌تان نزدیک باشد‬ ‫کمک می‌کنند تا خط کامال مشـخصی را دورتادور لب بکشـید و و حتی از رژلب‌های براق هم استفاده کنید‪ .‬برخالف تصور رایج‪،‬‬ ‫بعد ناحیه درون خطوط را با استفاده از لبسرین ُپر کنید‪ .‬حتی بهتر استفاده از لبسرین براق فقط برای ‪ ۲۰‬ساله‌ها نیست و زنان بعد از‬ ‫اسـت که ُپر کردن داخل خطوط را با کمک براش‌های آرایشـی دوران میان‌سالی هم می‌توانند از همین محصوالت برای افزایش‬ ‫انجام بدهید‪ ،‬چون میزان دقت در عملکرد را افزایش می‌دهند و زیبایی خودشان استفاده کنند‪.‬‬ ‫این امکان را برای شـما فراهم می‌سـازند که با حوصله و به‌طور‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪100 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫آرایـش و زیـبـایـی‬

‫آیا آرایش در سه ماه اول بارداری خطرناک است؟‬ ‫ترکیب را به خوبی هم بزنید تا کام ً‬ ‫ال یکدست شود‪ .‬یک شامپوی سیر‬ ‫غلیظ تولید می‌شـود‪ .‬آن را درون یک بطری هوابندی شـده بریزید و‬ ‫سپس آن را در جای خشک و خنک نگهداری کنید‪.‬‬

‫شامپوی سیر می تواند به شکل موثری ریزش مو را کنترل‬ ‫کند‬ ‫نحوۀ استفاده از شامپوی سیر‬ ‫استفاده از شامپوی سیر خیلی آسان است‪ .‬موهایتان را روزی یکبار‬ ‫ترجیحا هنگام صبح‪ ،‬با این شامپو بشویید‪ .‬در هنگام شستشو‪ ،‬پوست‬ ‫سرتان را به خوبی ماساژ دهید‪ .‬سپس‪ ،‬موهایتان را بشویید و با استفاده‬ ‫از یک شانه‪ ،‬خرده های سیر را از موها جدا کنید‪ .‬با این حال‪ ،‬اگر این‬ ‫شامپو به خوبی مخلوط و فراوری شده باشد‪ ،‬نباید خرده های سیر در‬ ‫آن چندان زیاد باشد‪.‬‬ ‫مزایای بهداشتی شامپوی سیر‬ ‫شامپوی سیر فواید بی شماری دارد‪ .‬این شامپو می تواند مشکالت‬ ‫و بیماری های مو را درمان کند‪.‬‬ ‫درمان و توقف ریزش مو‬ ‫استفاده از شامپوی سیر باعث تحریک رشد موهای جدید در کسانی‬ ‫می شـود که دچار ریزش مو هسـتند‪ .‬سیر مواد مغذی مورد نیاز برای‬ ‫فولیکول های مو را تامین می کند و باعث می شود که موهای جدید‬ ‫قوی تر باشند‪ .‬در مواردی که ریزش مو و کچلی در نتیجۀ عفونت باکتریایی باشد‪ ،‬این شامپو حاوی‬ ‫‪w‬استفاده از شامپوی سیر یک روند جدید در مراقبت از مو است‬ ‫سـیر سرشـار از خصوصیات ضدقارچ و ضدباکتری فوق العاده اسـت‪ .‬بنابراین‪ ،‬به درمان بسـیاری آنتی بیوتیک هایی است که از این بیماری ها پیشگیری کرده و ضخامت مو را افزایش می دهد‪.‬‬ ‫از مشکالت بهداشتی و زیبایی کمک می کند‪ .‬هرچند سیر اغلب در طبخ غذا به کار می رود‪ ،‬اما‬ ‫استفاده از شامپوی سیر یک روند جدید در مراقبت از مو است‪ .‬به دلیل ارزش دارویی سیر‪ ،‬پزشکان سالمت مو و پوست سر‬ ‫باستانی از آن برای درمان بیماری های پوستی و بیماری های سخت استفاده می کردند‪ .‬هرچند شامپوی سیر موهای آسیب دیده ناشی از رنگ و های الیت را تقویت کرده و آن را براق می کند‪.‬‬ ‫سیر بوی بدی دارد‪ ،‬اما می تواند برای ناخن‪ ،‬پوست و مو مفید باشد‪.‬شامپوی حاوی عصاره سیر می استفاده مستمر از این شامپو برای کسانی که دچار خارش پوست سر و خشکی مو هستند نیز مفید‬ ‫تواند عفونت های پوست سر را درمان کرده و به شکل موثری بهداشت مو را تقویت کند‪ .‬شامپوی است‪ .‬شامپوی سیر از طریق کاهش یا برطرف کردن کامل این عالیم به شما کمک می کند‪ .‬اگر‬ ‫سیر می تواند به شکل موثری ریزش مو ( به هر علتی ) را کنترل کند‪ .‬به عالوه‪ ،‬این یک شامپوی شامپو به خوبی روی پوست سر استفاده شود می تواند به سالمت و قوی شدن موها کمک کند‪.‬‬ ‫طبیعی برای بسیاری از مشکالت مو مانند شوره و خشکی مو است‪.‬‬ ‫آیا در جستجوی بهترین درمان برای ریزش مو بوده اید؟ بهترین درمان برای ریزش مو پیدا شده درمان موهای آسیب دیده‬ ‫است‪ .‬شامپوی سیر به شکل موفقیت آمیزی باعث کاهش ریزش مو می شود‪ .‬دستور ساخت این استفاده مستمر از سشوار می تواند آسیب های زیادی به موهای شما وارد کند‪ .‬استفاده از حالت‬ ‫شـامپوی خانگی در اینجا ارائه می شـود که می تواند به طرز شـگفت آوری ظاهر موهای شـما را دهنده های شـیمیایی نیز می تواند به موها آسـیب بزند‪ .‬شـامپوی سـیر می تواند کمک بزرگی به‬ ‫ترمیم و سالمت موها بکند‪ .‬ویژگی های طبیعی و اساسی سیر می تواند شکستگی های مو‪ ،‬ناشی‬ ‫تغییر دهد‪.‬‬ ‫از استفاده از حالت دهنده های شیمیایی و سشوار را متوقف کند‪ .‬این شامپوها همچنین گردش خون‬ ‫را افزایش داده و باعث دفع سمومی می شود که به ریشه موها آسیب می زنند‪.‬‬ ‫سیرهایی با کیفیت خوب بخرید‬ ‫برای تهیه این محصول‪ ،‬سـیر بنفش ترجیح داده می شـود زیرا سرشـار از ترکیبات ضد عفونی‬ ‫کننده‪ ،‬ضد التهابی و آنتی اکسـیدان اسـت‪ .‬اگر یافتن این نوع سـیر دشوار است‪ ،‬می توانید از سیر مزایای دیگر‬ ‫در هنگام ماساژ شامپوی سیر روی پوست سر‪ ،‬بهتر است که بگذارید شامپو چند دقیقه بماند‪ .‬این‬ ‫آبدار و سالم استفاده کنید‪.‬‬ ‫کار باعث می شود که مواد مغذی سیر جذب پوست شود‪ .‬سیر عالوه بر درمان مشکالت مو‪ ،‬مواد‬ ‫‪ ) ۱‬یک شامپوی ارگانیک تهیه کنید‬ ‫شامپوهای ارگانیک به خوبی و به طور یکدست با سیر ترکیب می شوند و شامپوی موثر و بسیار مغذی فراوانی نیز دارد‪ .‬سیر می تواند به شکستن کلسترول درون سرخرگ ها کمک کرده و فشار‬ ‫کارامدی تولید می کنند که باعث درمان و توقف ریزش مو می شـود‪ .‬شـامپوهای ارگانیک گران خون را پایین بیاورد‪ .‬این مواد مغذی همچنین برای درمان ذات الریه و سیاه سرفه هم موثر هستند‪.‬‬ ‫نیستند و بسیاری از سولفات ها و الکل که برای رشد مو مضر هستند را در خود ندارند‪.‬‬ ‫نتیجه گیری‬ ‫‪ ) ۲‬یک خمیر یکدست از سیردرست کنید‬ ‫حدود ‪ ۱۰‬حبه سـیر را با آب تمیز بشـویید تا مطمئن شـوید که خاک و آلودگی با شـامپو مخلوط شامپوی سیر به ویژه برای عفونت ها و مشکالت مو کاربردها و فواید زیادی دارد‪ .‬استفاده از آن‬ ‫نمی شود‪ .‬سپس پوست سیر را جدا کرده و آن ها را در میکسر آسیاب کنید تا به شکل خمیر درآید‪ .‬موثر بوده و سـاختن آن در خانه آسـان اسـت‪ .‬اگر مشـکلی در ارتباط با موهایتان دارید‪ ،‬در اسـتفاده‬ ‫مخلوط را هم بزنید و کم کم آب اضافه کنید تا خمیر شکل خامه ای پیدا کند‪ .‬مقداری روغن زیتون از شامپوی سیر تردید نکنید‪ .‬اما اگر با استفاده از این شامپو خانگی دچار خارش‪،‬یا قرمزی پوست‬ ‫بودار یا روغن جوجوبا به آن اضافه کنید تا بوی سیر را بگیرد‪.‬همه مواد را به خوبی با هم مخلوط شدید استفاده از شامپوی سیر را متوقف کنید‪ .‬ممکن است شما جزو معدود کسانی باشید که به سیر‬ ‫کنید تا خمیر یکدست و نرمی به دست آید‪ .‬شامپوی ارگانیک را با خمیر سیر مخلوط کرده و این حساسیت دارند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪99 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫آرایـش و زیـبـایـی‬

‫محبوب ترین رنگ موهای سال‬

‫دنیای مد انتهایی ندارد و همانند هر چیز دیگر‪ ،‬سـال به سـال‬ ‫تغییراتـی در آن رخ مـی دهـد‪ .‬در این زمینه رنگ موهای جدید و‬ ‫حتی سـبک رنگ کردن مو نیز هر سـال تغییر می کند‪ ،‬بنابراین‬ ‫بد نیسـت با رنگ موهای جدید و پرطرفدار سـال ‪ ۲۰۱۷‬نیز آشنا‬ ‫شوید‪.‬‬

‫را روی موهای هنرمندان مشهوری از جمله جسیکا آلبا و جنیفر‬ ‫لوپز دیده ایم‪ .‬نکته مثبت این رنگ این اسـت که فرق سـر تیره‬ ‫ترین حالت را دارد و به رنگ روشن پایین موها می رسد بنابراین‬ ‫هر بار که موهایتان رشد می کند نگران رنگ ریشه مو نخواهید‬ ‫بود و دائم نیازی نیست آن را رنگ کنید‪.‬‬

‫‪ ) ۳‬پاستلی‬ ‫رنگ موی پاستلی از جمله رنگهای هلویی‪ ،‬بنفش کمرنگ یا‬ ‫آبی و رنگهای کمرنگ اینچنینی طرفداران بیشتری پیدا کرده اند‪.‬‬ ‫این رنگها چهره شما را کامال متفاوت می کند‪ .‬اگر نمی خواهید‬ ‫تمـام موهایتـان را به این سـبک رنگ کنید می توانید به صورت‬ ‫هایالیـت رشـته هایی از موهایتـان را دکلره کـرده و یکی از این‬ ‫رنگها را روی آن بگذارید‪ .‬یادتان باشـد نگهداری رنهای فانتزی‬ ‫کار سختی است و نیاز به مراقب و تمدید رنگ هفته ای دارد‪.‬‬

‫‪ ) ۱‬تیره روشن‬ ‫مدل رنگ م ‪‎‬و‬ ‫این مدل تیره روشن مو به مدل خسوف مشهور است و همانند‬ ‫کانتورکـردن صـورت عمل مـی کند‪ .‬با این تکنیـک موهای دور‬ ‫تا دور صورت تیره تر از سـایر قسـمت ها رنگ می شـود که این‬ ‫کار باعـث می شـود گونـه هایتان الغرتر نشـان داده شـوند‪ .‬این‬ ‫مدل یکی از جدیدترین مدلهایی است که در سالن های آرایشی‬ ‫سراسر دنیا آموزش داده می شود‪ .‬برای اینکه این مدل رنگ مو‬ ‫به بهترین شکل روی صورت عمل کند باید پیش آرایشگر ماهر‬ ‫برویـد کـه بتواند موهایتـان را طوری رنگ کنند که این نتیجه را ‪ ) ۴‬رنگین کمان‬ ‫رنگهـای رنگیـن کمـان نیز هماننـد رنگهای پاسـتلی‪ ،‬فانتزی‬ ‫روی صورت ببینید‪.‬‬ ‫هسـتند با این تفاوت که رنگهایی پررنگ تر و تیره تری نسـبت‬ ‫به رنگهای پاستلی هستند‪ .‬رنگ آبی تیره و صورتی تیره از جمله‬ ‫‪ ) ۲‬رنگ موی آمبره چشم ببری‬ ‫رنگ مو آمبره یکی از محبوب ترین های سـال ‪ ۲۰۱۷‬اسـت‪ ،‬رنگهای محبوب این سری رنگهای فانتزی محسوب می شوند‪.‬‬ ‫رنگی که در آن می توان رنگهای عسـلی‪ ،‬کهربایی و هایالیت رنگهای تیره این دسته برای هر پوستی نیز مناسب است‪ .‬بنابراین‬ ‫هـای قهـوه ای روشـن را که به صورت بالیـاژ روی مو انجام می همـه مـی تواننـد ایـن رنگهـا را امتحان کننـد‪ .‬این دسـته رنگها‬ ‫شود‪ ،‬دید‪ .‬رنگ موی آمبره از اواخر سال ‪ ۲۰۱۶‬مد شد‪ .‬این مدل همانگونه که گفته شد فانتزی هستند و مراقبت ویژه الزم دارند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪98 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫موفقیت‬ ‫رازهای‬ ‫خـــبــری‬

‫ویژگی های سوال منطقی‪:‬‬ ‫‪ .1‬از مقوله فعل تحریکی باشد‪.‬‬ ‫‪ .2‬غرض از سوال‪ ،‬دانستن ندانسته باشد‬ ‫‪ .3‬سائل مخاطب را قادر به جواب بداند‬ ‫اگر سوالی این ویژگی ها را نداشته باشد دستوریست‬ ‫آیـا در سـواالت منطقـی هـم می تـوان ارزش داروی کـرد‪ ،‬می توان گفت سـوال خوبی کردی یا‬ ‫سـوال بدی کردی‪ .‬سـوال دارای ارزش مثبتی کردی یا سـوال دارای ارزش منفی گفتی‪ .‬سـخنان‬ ‫‪ evaluative‬گفتن در باب سوال امکان پذیر است یا نه؟ جواب مثبت است درباره سواالت منطقی‬ ‫می شود ارزش داوری کرد‪.‬‬ ‫چگونه سواالتمان را مطرح کنیم‬ ‫مورد اول‪:‬پیش فرض داشتن سوال‬ ‫اولین ارزش داوری که می شـود کرد این اسـت که اگر سـوال آمیخته باشـد دارای ارزش داوری‬ ‫منفی اسـت‪ .‬ما به یک سلسـله سواالت می گوییم سـواالت آمیخته یا سواالت مرکب یا ‪mixed‬‬ ‫‪ questions‬یا سواالت مشوب یعنی به شاعبه یعنی سوال مرکب سوالی است که سوال است اما‬ ‫در آن یکی‪ ،‬دو تا‪ ،‬سه تا اخبار هم پیش فرض گرفته نشده‪ ،‬مثال مشهورش این است که اگر قاضی‬ ‫به شوهر بگوید باز هم زنت را زدی؟ معنایش این است که الاقل یک بار قبل زنت را زده بودی‪.‬‬ ‫این یک اخبار یا پیش فرض است و پیش فرض قاضی این است که او الاقل یک بار زنش را زده‬ ‫اسـت و این یک پیش فرض اخباری دارد اما اگر قاضی بگوید زنت را زدی؟ این سـوال ‪simple‬‬ ‫باشد دارای ارزش داوری مثبت است و اگر آمیخته باشد دارای ارزش داوری منفی است انگار پیش‬ ‫فرض این تفکیک این است که انگار سوال بدون پیشداوری هم امکان پذیر است‪ .‬چون گفتم اگر‬ ‫سوالی پیش داوری داشته باشد ‪ Mixed‬است و اگر پیش داوری نداشته باشد ساده است‪.‬‬ ‫‬ ‫مورد دوم‪:‬خروج از محل بحث‬ ‫یک نوع ارزش داوری دیگر در باب سواالت می شود و آن این است که اگر سوالی خروج از محل‬ ‫بحث باشـد این سـوال دارای ارزش داوری منفی اسـت‪ .‬فرض کنید من دارم در باب جنایات هیتلر‬ ‫سخنرانی می کنم و می خواهم اثبات کنم هیتلر یک جنایت کار بوده و بعد می گویم خوب چه طور‬ ‫جنایت کار تلقی نکنیم کسی را که مثال شش میلیون یهودی را کشته است‪ ،‬فقط به این جهت که‬ ‫یهودی بودند‪.‬‬ ‫اگر شما وسط سوال پرسیدی شش میلیون را کشت یا شش میلیون و سه نفر را؟ یعنی خروج از‬ ‫محل بحث‪ .‬یعنی فرقی در نتیجه بحث ندارد‪ .‬چه شش میلیون را کشته باشد‪ ،‬چه شش میلیون و‬ ‫سه نفر‪ .‬گرچه سوال منطقی است و از جهلی بر می خیزد‪ .‬شما به اینکه دقیقا تعداد کشته شدگان‬ ‫چه قدر بودند نادانید‪.‬‬ ‫سوال منطقی است اما دارای ارزش داوری منفی است؟‬ ‫یعنی ما به این سوال ارزش منفی می دهیم و خروج از محل بحث است چون محل بحث جنایت‬ ‫کار بودن هیتلر است و جنایت کار بودن او به اینکه سه نفر را بیشتر کشته باشد یا کمتر فرقی نمی‬ ‫کند‪.‬یا مثل اینکه من بچه هایم را نصیحت می کنم و می گویم مثل پرویز‪ -‬پسر همسایه‪ -‬نباشید‬ ‫که دیروز سـه تا از شیشـه همسـایه ها را شکسـت‪ .‬و اگر آن وقت بچه من پرسـید سـه تا شیشـه را‬ ‫بابش ارزش داوری منفی می شود‪ ،‬چون در بحث من ربطی ندارد‬ ‫شکست یا دو تا؟ این سوال در ِ‬ ‫که سه تا شکسته باشد تا دو تا شکسته باشد‪ .‬بله‪ ،‬اگر می خواستیم برای همسایه ما شیشه بخریم‬ ‫باید دقیقا می دانستم که پرویز سه تا شیشه را شکسته یا دو تا شیشه را؟‬ ‫سواالتی که ناشی از این هستند که محل بحث را مورد توجه قرار دادیم محل بحث دو تا یا سه‬ ‫تا شیشه را شکستن نیست‪ ،‬محل بحث بی ادبی بچه همسایه است‪.‬‬ ‫مورد سوم‪:‬طرح نکردن مقدمات سوال‬ ‫یک مورد سـوم که برای سـواالت ارزش منفی قائل می شـوم سـواالتی اسـت که سـوال کننده‬ ‫مقدمات سـوال را برای طرح سـوال طی نکرده و سـوال می کند که این معنایش این اسـت که آن‬ ‫چه را به عهده خودش بوده انجام نداده و می خواهد دیگری این کار را برای او انجام بدهد معلم ها‬ ‫با این سواالت خیلی مواجه می شوند که طرف به این خاطر که درس جلسه قبل را نخوانده سوال‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫خوب تو باید مقدمات الزم را طی می کردی تا در باب سوالت ارزش داوری مثبت نشود بشود وقتی‬

‫تو آن چه را در پنج جلسه گذشته گفته شده را نخواندی یا مرور نکردی و باید نسبت به مطالب طرح‬ ‫شـده در این چند جلسـه عالم می شـدی سـوالت به لحاظ ارزش داوری‪ ،‬دارای ارزش داوری منفی‬ ‫است و معنایش این است که سوال ناشی از جهل است ولی جهلی که مقدمات الزم را برای طرح‬ ‫سوال منطقی طی کرده باشد‪.‬‬

‫مورد چهارم‪:‬عدم توانایی پاسخگویی بالفعل توسط مورد سوال قرار گیرنده‬ ‫ارزش داوری چهارمی که مطرح می شود وقتی است که سوال کامال سوال است و معنایش این‬ ‫است که مخاطبتان بالقوه و نوعا قدرت پاسخ گویی دارد ولی بالفعل و به لحاظ اوضاع و احوال قدرت‬ ‫جواب گویی ندارد‪ .‬اگر بالقوه و نوعا هم امکان جواب گویی نداشت سوال‪ ،‬سوال منطقی نبود و فقط‬ ‫سوال دستوری نبود‪.‬‬ ‫اینجا بالقوه و نوعا قدرت پاسخ گویی دارد اما در وضعیتی نیست که قادر به پاسخ گویی باشد‪ .‬مثل‬ ‫وقتی که شما در مورد چیزی سوال می کنید که االن اسناد و مدارکش پیش من حاضر نیست‪ .‬اگر‬ ‫اسناد و مدارک روی میزم بود که درست ولی االن اسناد و و مدارک پیش من حاضر نیست‪ ،‬در این‬ ‫وضع و حال و ‪ situation‬اگر کسی سوال کرد سوالش ارزش داوری منفی دارد‪ .‬اگرچه من نوعا و‬ ‫بالقوه قدرت پاسخ گویی به این سوال را دارم و بالفعل و در این وضع و حالی که قرار گرفته ام نمی‬ ‫توانم به سوال جواب بدهم‪.‬‬ ‫مورد پنجم‪:‬به کارگیری عبارات غامض و مبهم‬ ‫دیگر سواالتی که در آن ها عبارت غامض یا عبارات دارای ابهام یا ابهام به کار می رود‪ ،‬این هم‬ ‫در عقالنیت گفتاری ارزش داوری منفی به این سوال تعلق می گیرد‪ ،‬که نباید در سوال این گونه‬ ‫عبارات به کار برود‪ .‬البته تا جایی که می شود این چنین سخن نگفت‪ .‬ممکن است دیگر آسانتر از‬ ‫حدی نتوان سخن گفت‪.‬‬ ‫به قول انیشتین مطالب تان را ساده کنید اما نه ساده تر‪ .‬یعنی اگر از یک حدی ساده ترش کردید‬ ‫دیگر مطلب از دست رفته‪ .‬مثال یک نفر حرکت جوهری مالصدرا را هرچه توضیح می دهد قابل‬ ‫فهم نمی شود‪ ،‬آن وقت آنقدر ساده اش می کند تا این حد می گوید مالصدرا می گفت همه چیز‬ ‫حرکت می کند و اگر او چنین گفت‪ ،‬این صال سخن مالصدرا نیست و خیلی ساده اش کردید اما‬ ‫سـادگی اش اصالت سـخن را از بین برده و سـخن را از حدی نمی شـود ساده تر کرد چون آن وقت‬ ‫دیگر این سـخن تبدیل به سـخن دیگری می شـود‪ .‬ولی تا آن جا که می شـود سوال نباید غامض‬ ‫باشد‪ ،‬یا دارای ابهام و ایهام باشد‪.‬‬ ‫مورد ششم‪:‬ارزش داوری به حسب ذوقی و سلیقه ای بودن‬ ‫ارزش داوری منفی بعدی این است که سوال نباید درباره امور ذوقی و سلیقه ای باشد‪ ،‬این چیزی‬ ‫است که به آن می گوییم ‪ matters of stay‬نباید باشد‪ ،‬نباید از این ها سوال کرد‪ .‬به دلیل اینکه‬ ‫سوال از این ها چیزی را برای تو مکشوف نمی کند و باید اموری که به ذوق و سلیقه تو مرتبطند‬ ‫طرح نشوند چون سوال شونده چیزی را برای سوال کننده مکشوف نخواهدکرد‪.‬‬ ‫مورد هفتم‪:‬اعتراض کردن پس از سوال‬ ‫سواالت منفی دیگر سواالتی اندک ارزش داوری منفی درباره آن ها به خاطر اعتراضی است که‬ ‫پس از طرح سوال انجام می گیرد‪ ،‬مثال اگر شما از من بپرسید زندگی پس از مرگ وجود دارد؟‬ ‫و من بگویم خیر‪ .‬تا این جا مشـکلی وجود ندارد و اگر حاال بگویید که تو به چه حقی می گویی‬ ‫زندگی پس از مرگ وجود ندارد‪ ،‬که اگر چنین کنید در باب سوالتان ارزش داوری منفی کرده آید‪.‬‬ ‫چرا؟ به این دلیل که وقتی شما سوال می کنید زندگی پس از مرگ وجود دارد یا ندارد درواقع رای‬ ‫مرا می پرسید و وقتی اعتراض می کنید درواقع انگاری دارید می گویید چرا رای تو مثل رای من‬ ‫نیست و گویا معنایش این است که شما رایی داشتید در این باب و اگر رای داشتید این منافات دارد‬ ‫با اینکه سـوال باید با جهل آغاز بشـود و در محیط فعلی ما خیلی چنین چیزی وجود دارد‪ .‬قرار بود‬ ‫سوال با جهل آغاز بشود نه با علم یا ظن‪.‬‬ ‫وقتی شما از من می پرسید زندگی پس از مرگ وجود دارد یا نه‪ ،‬مفروضشان این است که نمی‬ ‫دانید زندگی پس از مرگ وجود دارد یا نه رای من را در این باب می پرسید‪ .‬و اگر من گفتم نه و شما‬ ‫اعتراض کردید یعنی گویی زندگی پس از مرگ وجود دارد و تو می گویید وجود ندارد‪ .‬خوب اگر تو‬ ‫می دانی وجود پس چرا سوال کردی؟ این را من گاهی به دو صورت گفتم‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫دوسـت داشـتم باشـم قرار می گیرد‪ ،‬هنوز هم‬ ‫یک لحظه با خودم می گویم «چرا من نه؟» این‬ ‫کام ً‬ ‫ال طبیعی اسـت‪ .‬شـما ربات نیستید‪ ،‬آدمید‪.‬‬ ‫بـه خودتـان اجازه دهید گاهی حسـادت کنید و‬ ‫دیوانه شوید ولی بعد هر کاری از دستتان برمی‬ ‫آید برای بیرون آمدن از این حالت انجام دهید‪.‬‬

‫‪ .5‬پیش روید‪.‬‬ ‫مـن چطـور پیـش رفتم؟ توانسـتم پیـش روم‬ ‫چـون واقعیت را قبول کرده بودم‪ ،‬اینکه خوش‬ ‫اقبالـی فـردی دیگر تاثیری بر شـانس و خوش‬ ‫اقبالی من ندارد‪ .‬این احتمال هست که یک روز‬ ‫هم اقبال شما برگردد و شما برنده میدان باشید‪.‬‬ ‫نه من مرکز جهان هسـتم و نه شـما‪ .‬اشـکالی‬ ‫نـدارد که برای خودتان بخاطر اینکه نتوانسـته‬ ‫اید چیزی که می خواسـتید را به دسـت آورید‪،‬‬ ‫متاسـف باشـید‪ ،‬مخصوصًا اگر خیلـی برای آن‬ ‫تالش کرده بودید‪.‬‬ ‫ولـی بعـد بایـد از آن بگذریـد و زندگـی تان را‬ ‫جلو ببرید‪ .‬شما تالشتان را کرده اید و هر کاری‬ ‫از دسـتتان برمی آمده را انجـام داده اید و برای‬ ‫رسـیدن آن روز طالیـی فقـط بایـد صبـر کنید‪.‬‬ ‫همین‪ .‬مطمئن باشید یک روز می آید‪.‬‬ ‫هر چقدر هم که شایسته و مستحق موفقیت‬

‫‪97 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫موفقیت‬ ‫رازهای‬ ‫خـــبــری‬

‫باشـید‪ ،‬دنیا خارج از دسـتان شماسـت‪ .‬همه آن‬ ‫آدم هایی که در یک لحظه تصور می کنید همه‬ ‫چیز دارند‪ ،‬واقعیت این است که اینطور نیستند‪.‬‬ ‫آنها مشـکالتی دارند که شما از آنها بی خبرید‬ ‫و آنهـا هم به بقیه حسـادت مـی کنند (حتی به‬ ‫خود شـما)‪ .‬خشـمگین بودن نسـبت به دیگران‬ ‫و کینه ورزیدن انرژی زیادی از شـما می گیرد‪.‬‬ ‫درعـوض بایـد سـعی کنیـد از این انـرژی برای‬ ‫انگیزه دادن به خودتان برای سـخت تر تالش‬ ‫کـردن اسـتفاده کنید‪ .‬چون تنهـا چیزی که می‬ ‫توانید واقعًا کنترلش کنید‪ ،‬خودتان هستید‪ .‬شاد‬ ‫و راضـی بـودن بـرای آنچـه که هسـتم بود که‬ ‫مـن را از گـرداب حسـادت نجات داد‪ .‬شـما هم‬ ‫چیـزی را پیـدا کنید که خوشـحالتان می کند و‬ ‫آن را انجام دهید‪ .‬مطمئن باشـید با ادامه دادن‬ ‫مسیرتان باالخره موفقیت به سمتتان می آید و‬ ‫خودتان و همه اطرافیانتان را خوشحال خواهد‬ ‫کرد‪ .‬البته ممکن اسـت بعضی از آنها بخواهند‬ ‫شـب هـا مخفیانه بخاطر این موفقیت شـما در‬ ‫تحتخوابشان گریه کنند ولی اگر دوست واقعی‬ ‫باشـند‪ ،‬خیلی زود به سـمتتان برمی گردند و از‬ ‫این هم که هستید باالتر می برندتان‪.‬‬

‫بهترین روش سوال کردن برای‬ ‫گرفتن نتیجه مطلوب‬

‫سوال پرسیدن یکی از ابزارهای اصلی برای جمع آوری داده و اطالعات به شمار می رود‪ .‬اما چگونه‬ ‫و چطور این سواالت را بپرسیم‪.‬‬ ‫انواع سوال و شیوه سوال پرسیدن در تعارض ها و اختالف نظرها‬ ‫سوال پرسیدن می تواند میزان فهم مخاطب از موضوع را مشخص کند اما کاربرد مهم تر پرسش‬ ‫‪ ،‬آموزش مطالب است‪ .‬یعنی با استفاده از پرسش و پاسخ می توانیم مطالب را به مخاطب یاد بدهیم‬ ‫‪.‬اما باید روش درست سوال پرسیدن را بلد باشیمسوال‬ ‫آیا در باب سوال ارزش داوری می شود کرد‪ .‬فرض کنید فعلن را فقط داریم راجع به سواالت منطقی‬ ‫حرف می زنیم‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪96 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫رازهای موفقیت‬

‫چرا به موفقیت دیگران‬ ‫حسادت میکنیم؟‬ ‫شاید این احساس را تجربه کرده باشید‬ ‫که از موفقیت دیگران‬ ‫ناراحت میشوید و‬ ‫به آن ها حسودی‬ ‫میکنید‪ ,‬علت این‬ ‫ناراحتی چیست؟‬ ‫علت حسادت به موفقیت‬ ‫دیگران‬ ‫به موفقیت دوستتان حسودی می کنید‬ ‫و دوسـت دارید بدانید چطور می توانید چنین حسی‬ ‫را در خود از بین ببرید؟ حسـادت احساسـی بسیار ناراحت کننده‬ ‫اسـت‪.‬موفقیت دیگران من همیشـه می دانسـتم که می خواهم‬ ‫یک نویسنده شوم‪ ،‬بخاطر همین وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل‬ ‫شـدم‪ ،‬آماده بودم که کارم را شـروع کنم‪ .‬موفقیت یک شبه من‬ ‫آنطور که برنامه ریزی شده بود پیش نرفت و تقریبًا یک دهه در‬ ‫تالش برای چاپ شدن نوشته هایم بودم‪ .‬بااینکه مطمئن بودم‬ ‫کـه این تجربه کام ً‬ ‫ال طبیعی اسـت ولی واقعیـت ناراحت کننده‬ ‫روبه رویم بود‪:‬افراد دیگری بودند‪ ،‬که خیلی هایشـان را هم می‬ ‫شـناختم‪ ،‬که بدون هیچ مشـکلی پیشـرفت کردند‪ .‬هر روز خبر‬ ‫موفقیـت فـروش کتاب یک زن را می شـنیدم‪ .‬آیا این زن ها به‬ ‫اندازه من نگاه دقیقی به زندگی داشتند؟ آیا به اندازه من بامزه‪،‬‬ ‫جـذاب و متواضـع بودند؟ نه نبودند! البته من اص ً‬ ‫ال نمی دانم که‬ ‫ایـن زن هـا چطـور آدم هایی بودند‪ .‬فقط می دانسـتم که از آنها‬ ‫متنفرم‪ .‬اینطور بود که سـالهای شـکنجه ام شـروع شد‪ ،‬یادتان‬ ‫باشـد که این شـکنجه ها بخاطر این نبود که اتفاق بدی برایم‬ ‫افتاده بود‪ .‬اینکه دست رد به سینه ات بزنند مطمئنًا درد جسمانی‬ ‫بـه دنبـال ندارد‪ .‬هیچکس هیچوقت امنیت من یا خانـواده ام را‬ ‫به خطر نینداخت‪ .‬درواقع‪ ،‬متن رد شدن نوشته هایم حتی یکی‬ ‫دو جمله تحسـین آمیز هم در خودشـان داشـتند و برایم آرزوی‬ ‫موفقیـت هم مـی کردند‪ .‬دلیل عصبانیت و ناراحتی من اتفاقات‬ ‫خوبـی بـود کـه بـرای دیگران مـی افتاد‪ .‬مـن مطمئن بـودم که‬ ‫باهوش تر‪ ،‬خوشگل تر و مستحق تر برای موفقیت هستم‪ .‬من‬ ‫سخت کوش بودم و برای موفق شدن آمادگی بیشتری داشتم‪.‬‬ ‫دلم میخواست آنهایی که کتاب هایشان چاپ می شد را در دریا‬ ‫بیندازم تا غرق شوند‪ ،‬دلم میخواست آنها را شکنجه کنم‪.‬‬ ‫خیلـی حس زشـتی اسـت – اینکـه از موفقیت کسـی ناراحت‬ ‫شوید – ولی آدمها اغلب زشت هستند‪ .‬و مطمئن هستم که شما‬ ‫هم تا بحال حس مشـابهی را تجربه کرده اید‪ .‬وقتی این اتفاق‬ ‫ها برای کسـانی غیر از شـما می افتد‪ ،‬حتی ممکن است دیوانه‬ ‫شوید‪:‬همسر پیدا کردن‪ .‬نمره باال گرفتن در کالس‪ ،‬قبول شدن‬ ‫درد انشـگاه‪ ،‬داشـتن والدین باحال‪ ،‬خوش هیکل بودن‪ ،‬گرفتن‬ ‫ترفیع کاری‪ ،‬و …‬ ‫شما هم از فکر کردن به این چیزها خسته شده اید؟ خشمگین‬ ‫بودن نسبت به آدمها انرژی زیادی از آدم می گیرد‪ ،‬مخصوصًا اگر‬ ‫بدی در حق شما نکرده باشند‪ .‬پس با این احساسات چه باید بکنید؟‬

‫چطـو ر‬ ‫مـی توانیـد‬ ‫آدم هـای بدبختـی کـه مـدام از وضعیـت‬ ‫یکـی از آن‬ ‫خودشـان شـکایت می کنند و به وضعیت دیگران حسـادت می‬ ‫کنند نباشـید؟ من یک برنامه چهار مرحله ای دارم که توانسـت‬ ‫من را از آن وضعیت بیرون بکشـد‪ .‬امیدوارم بتواند به شـما هم‬ ‫کمک کند‪.‬‬

‫کنیم‪ .‬سعی کنید همیشه به خاطر داشته باشید که همه ما دلمان‬ ‫می خواهد دوستانمان موفق باشند چون یک روز پیر می شویم‬ ‫و دلمـان می خواهد وقتی در جشـن تولدمـان به اطرافمان نگاه‬ ‫می کنیم به تک تک کسانی که اطرافمان هستند افتخار کنیم‪.‬‬ ‫و از طرف دیگر‪ ،‬داشتن دوستان موفق احتمال موفقیت شما‬ ‫را هم بیشتر می کند چون شما از آنها حمایت می کنید و‬ ‫آنها هم درمقابل از شما حمایت خواهند کرد‪ .‬موفقیت‬ ‫یک کار گروهی است‪ .‬پس عضو یک گروه باشید!‬

‫‪ .3‬با بدن تان بعنوان بخشی از خودتان‬ ‫رفتار کنید‪.‬‬ ‫کار دیگـری کـه واقعًا برای کنار آمدن با این وضعیت‬ ‫به من کمک کرد‪ ،‬انجام یوگا بود‪ .‬من همیشـه در مغزم زندگی‬ ‫مـی کـردم و بدنم را درواقع دشـمن مغزم می دانسـتم‪ .‬یادم می‬ ‫آید که وقتی دبیرستانی بودم‪ ،‬گفته فیلسوف فرانسوی معروف‬ ‫دکارت را شنیده بودم که می گفت‪ ،‬ذهن و جسم دو موجودیت‬ ‫جداگانه هستند‪ ،‬حتی اگر بر هم تاثیر داشته باشند و این بدترین‬ ‫شـکل تفسـیر یک فلسـفه بود‪ .‬با خودم فکر می کردم چرا همه‬ ‫طوری رفتار می کنند که انگار خیلی عجیب است ذهن و جسم‬ ‫از هم جدا باشند؟ اینطور است دیگر! البته به استثنای اینکه به‬ ‫آن سادگی ها که من فکر می کردم هم نبود‪.‬‬ ‫جسـم ما به شـدت به مغز و احساسـات ما مرتبط اسـت‪ .‬وقتی‬ ‫احساس بدبختی و حسادت می کنید و دلتان می خواهد با مشت‬ ‫توی صورت کسـی بزنید‪ ،‬حرکت دادن بدنتان می توانید خیلی‬ ‫مفید باشد‪ .‬من در سن ‪ 12‬تا ‪ 24‬سالگی به این ایده می خندیدم‬ ‫ولی واقعیت این اسـت که آن زمان بیشـتری احسـاس ناراحتی‬ ‫را در زندگـی ام داشـتم‪ .‬چـه دویـدن باشـد چه یوگا یـا انجام هر‬ ‫ورزش دیگـری کنار دوسـتانتان‪ ،‬حرکـت دادن بدنتان می تواند‬ ‫تاثیر فوق العاده ای بر وضعیت ذهنی تان داشته باشد‪ .‬من خودم‬ ‫بـه ایـن دلیل یوگا را دوسـت دارم که یک معلم عالی پیدا کردم‬ ‫که همیشه قبل از کالس کمی درمورد اینکه کاری که ما روی‬ ‫زیرانداز یوگایمان انجام می دهیم با زندگی آن زیرانداز در ارتباط‬ ‫است‪ ،‬برایمان حرف می زند‪.‬‬ ‫یوگا با مجبور کردن من برای کندتر کردن تنفسم و برخورد با‬ ‫بدنم بعنوان قسمتی از خودم‪ ،‬به من کمک کرد بتوانم چیزهایی‬ ‫که در کنترلم نیستند را رها کنم و به هیچ چیز وابسته نشوم‪.‬‬

‫‪ .1‬همه چیز را مدنظر قرار دهید‪.‬‬ ‫یـک راه بـرای کنار آمدن با همه خسـتگی تان این اسـت که‬ ‫یک قدم به عقب بردارید و به این فکر کنید که چه کرده اید‪ .‬من‬ ‫وقتی در ابتدای دهه بیسـت سـالگی ام بودم‪ ،‬شاید هیچکدام از‬ ‫کتاب هایم چاپ نشده بود‪ ،‬ولی نامزد خیلی مهربانی داشتم که‬ ‫در همه کارها به من کمک می کرد‪.‬‬ ‫سالمت بودم و رابطه فوق العاده ای هم با پدر و مادرم داشتم‪.‬‬ ‫دفعه بعدی که متوجه شدید بخاطر موفقیت یک نفر می خواهید‬ ‫خودخـوری کنیـد‪ ،‬بـه چیزهایـی مثل این فکـر کنیـد‪:‬او والدین‬ ‫مهربـان و حمایتگـری مثل من ندارد‪ ،‬من خیلی خوش شـانس‬ ‫بـوده ام کـه در همچنیـن خانواده ای هسـتم‪ .‬قـدر چیزهایی که‬ ‫داریـد را بدانیـد‪ ،‬مخصوصـًا چیزهایی که شـما داریـد و دیگران‬ ‫ندارند‪ .‬شاید باز هم از خشمتان برای موفقیت دیگران کم نکند‬ ‫ولی برای شـروع بد نیسـت‪ .‬به این فکر کنید این چیزی که آن‬ ‫فرد االن به دسـت آورده اسـت‪ ،‬تنها چیزی نیسـت که شـما در‬ ‫زندگی می خواهید و تنها چیزی هم نیسـت که در دنیا اهمیت‬ ‫دارد‪ .‬زندگی بسـیار پیچیده اسـت و همین است که جالبش می ‪ .4‬فریاد بکشید‪.‬‬ ‫وقتی همه چیز با شکست مواجه می شود و از عصبانیت و‬ ‫کند‪.‬‬ ‫حسادت و انواع و اقسام احساسات زشت و ناراحت کننده خسته‬ ‫شده اید‪ ،‬فریاد بزنید‪ .‬همه نیرویتان را جمع کنید و جیغ بزنید –‬ ‫‪ .2‬لیستی از تمام کسانی که به آنها حسادت می‬ ‫بی صدا‪ .‬از آنجایی که من در یک محله بسیار ساکت زندگی می‬ ‫کنید و از آنها خشم گینید تهیه کنید‪.‬‬ ‫حاضرم شرط ببندم که بیشتر آنها افراد هم سن و سال خودتان کنم‪ ،‬جیغ بلند کشیدن عصبی ام می کند ولی اگر شما دوست‬ ‫هستند – حتی دوستانتان‪ .‬یک نکته خیلی عالی درمورد دوستان دارید که سر و صدا کنید‪ ،‬می توانید یک جیغ بلند بکشید! می‬ ‫این است که با هم بزرگ شده اید و پیر می شوید‪ .‬من در سن ‪ 32‬دانـم شـاید بـه نظرتان احمقانه بیاید ولی مطمئن باشـید که اثر‬ ‫سالگی چندین دوست دارم که با خیلی از آنها از دوران دبیرستان دارد‪.‬‬ ‫گاهی وقت ها باید به خودتان یک لحظه خشم کامل بدهید‪،‬‬ ‫دوسـت بوده ام و خیلی ها هم به قبل از دوران دبیرسـتان تعلق‬ ‫دارند‪ .‬مطمئنم که طی بیست سال گذشته به هر کدام از آنها در حتـی اگر آن خشـم و عصبانیـت کام ً‬ ‫ال بدون دلیـل و بی هدف‬ ‫یک نقطه از زندگی ام حسادت کرده ام‪ .‬و این هیچ اشکالی ندارد‪ .‬باشد‪ .‬شما کامل نیستید‪ .‬من هم نیستم‪ .‬هیچکس نیست‪ .‬وقتی‬ ‫همـه مـا بزرگ و بالغ می شـویم و با سـرعت خودمان رشـد می کسـی که می شناسـم یک جایزه می برد یا در لیسـتی که من‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪95 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫رازهای موفقیت‬

‫شما هم دنبال راهی برای ایجاد خود‬ ‫باوری هستید؟‬

‫حالت زبان بدن برای‬ ‫جلب اعتماد دیگران‬ ‫در دنیـای ارتباطـات فـردی و اجتماعی زبان بدن نقش مهمی‬ ‫ایفـا مـی کنـد ‪ ،‬یـک فرد در مصاحبـه های کاری و حتی جلسـه‬ ‫خواستگاری بایستی مراقب حرکت دست و اعضای بدن خود باشد‪.‬‬ ‫با زبان بدن اعتماد دیگران را به خود جلب کنید‬

‫بـر ا ی‬ ‫قراردهیدکـه‬ ‫رسـیدن بـه‬ ‫ن‬ ‫لتـا‬ ‫حا‬ ‫هـدف بـه چنـد‬ ‫رابهترمیکند‪.‬اهدافروزانه‬ ‫فاکتور مهم نیاز داریم یکی‬ ‫ای راتعییـن کنیـد و بدانیدبـه دنبال‬ ‫از ایـن فاکتورهـا و قـدم هـای اصلی‬ ‫چه هسـتید این باعث میشـوددرزندگی دچارسـردرگمی‬ ‫باور توانایی‬ ‫هاست ؛ از اهمیت ایجاد خود باوری غافل نشوید و همین امروز شویدبرخی افرادهستندکه افکاراتشان پرازچیزهای بیهوده است‬ ‫وروی مبـل دراز میکشـندوهیچکاری انجام نمـی دهندکارهای‬ ‫تغییرات سازنده در خود ایجادکنید‪.‬‬ ‫روزانه خودرا یادداشت وطبق ان عمل کنید‪.‬‬ ‫‪ 5‬راه موثر برای ایجاد ایجاد خود باوری‬ ‫همـه ی مـا از زمـان کودکـی آرزوهای بزرگـی داریم مثال می تغییرنظر‬ ‫خواهیم ستاره سینما یا دنیای فضانوردها و یک سوپراستار ورزش همیشه همه ی افکاراتی که داریم مثبت نیست درواقع اغلب‬ ‫شـویم اما وقتی وارد جهان واقعی می شـویم ضربه میخوریم و افکاراتـی هـم وجودداردکـه منفـی اسـت وعمـل بـه انهاموجب‬ ‫احساس شکست می کنیم برای به دست آوردن چیزهایی که از شکست میشوددرموردافکاراتی که دارید و اتفاق های زندگیتان‬ ‫زندگی می خواهیم باید باورهایی را در خودمان بسـازیم یا بهتر اندکی فکر کنید اگر این افکارات باعث شکست در زندگی تان‬ ‫است بگوییم ایجاد خود باوری را عملی کنیم‪.‬ایجاد خود باوری می شودافکارات را تغییر دهید و به چیزهای مثبت فکر کنید‪.‬‬

‫توصیه های مثبت برای ایجاد خود باوری در فرد‬ ‫آزمودن اندیشه‬ ‫آزمودن اندیشه دوبخش دارد‪ ،‬با افرادی که وقت میگذرانیدتوجه‬ ‫کنید کسانی که باشماصحبت می کنندوبه حرفهای شماگوش‬ ‫میدهنـد ‪ ،‬اگراطرافتـان ادم هایـی باشـدکه انـرژی منفی بهتان‬ ‫میدهنـد بایـد بدانیـد که با هم صحبتی با انها ازپیشـرفت بازمی‬ ‫مانید پس اطرافتان رابا انسانهایی که مثبت هستندبسازید‪.‬‬ ‫کودکان دراجتماعات کوچکی رشد میکننداماپدران ومادرانشان‬ ‫ایـن باوررابـه انهامیدهندکـه هـرکاری درجهـان بخواهندانجـام‬ ‫دهندمی تواننددرچنین خانواده هایی شایدکودکان ثروتمندنباشند‬ ‫اماباورهـای مثبـت وانگیـزه موجـب رشدانهامیشـودافرادی کـه‬ ‫شماراضعیفمیکنندکناربگذارید‬ ‫بخـش دوم چیزی اسـت که میخوانیدوتماشـامیکنید ‪ ،‬ایا این‬ ‫موارد باپیشرفت شماارتباط دارد؟‬ ‫برخـی دوسـت دارنـد زندگینامـه افرادموفـق رامطالعه کنندکه‬ ‫ببینندچـه بـوده اندوچـه کارانجـام داده اندپیام هایی کـه ازتلفن‬ ‫تلویزیون کامپیوترمیرسدروی افکاراتمان تاثیرمیگذارد‪.‬‬ ‫برداشتن گامهای کوچک‬ ‫نیازبـه انجـام کارهای بزرگ نیسـت فقط کارهایـی رادرالویت‬

‫افـراد تمایـل دارنـد توانایـی خـود را در زمینـه روانشناسـی وفهم‬ ‫صداقت و چهره شناسی افراد باال ببرند دروغ گوهای ماهر در این‬ ‫زمینـه ها حالت چشـم وژسـت ها کارشـناس هسـتنداما زبـان بدن‬ ‫فاکتور قوی برای فهم صداقت است و همینطور ما تمایل بیشتری‬ ‫به کمک کردن به افراد ساکت و آنهایی که گفت و گو نمی کنند‬ ‫داریم اگرچه تقلید هم یک راه اعتمادسازی است‪.‬زبان بدن‬

‫لرزش دست‬ ‫تنها از یک دست استفاده کنید و دست را عمودی نگه دارید‪ .‬وقتی‬ ‫دو دست لرزان رو به روی خود بیاورید مثل افراد گستاخ می شوید‬ ‫چندان خوب نیسـت با کف دسـت دست دیگر را بگیرید واگر الزم‬ ‫شـد دسـت طرف مقابل راسخت بگیریدنه طوریکه استخوان های‬ ‫شـان را فشـار دهید در چنین مواقعی چشـم در چشم یکدیگر نگاه‬ ‫کنید و هرگز دستهارا داخل جیب نگذارید‪.‬‬

‫سعی کردن‬ ‫زندگـی کوتـاه اسـت وخیلی با سـرعت می گـذرد از چه چیزی‬ ‫ناراحـت هسـتید از خیلـی چیزها کـه ناراحت هسـتید واقعا مهم‬ ‫نیسـت فقط تالش کنید اگر در مورد تغییر شـغل فکر می کنید‬ ‫چون دوست ندارید زندگی خود را صرف کاری که دوست ندارید‬ ‫نکنید‪.‬‬ ‫کنترل موقعیت‬ ‫وقتـی در اوج موفقیـت به سـر مـی برید باید طوری باشـید که‬ ‫فکر نکنید همه چیز را می دانیدو به هر چه دوست دارید بگویید صحبت کردن یا گوش کردن‬ ‫چشم در چشم نگاه کردن بیشتر اوقات از اهمیت خاصی برخوردار‬ ‫وقتی متوجه می شوید هیچ کس انقدر بزرگ نیست درواقع نشان‬ ‫دهنده عزت نفس فروتنی اسـت هیچ وقت در زندگی آنطور که است اما گاهی اوقات می تواند غیر عادی باشد‪.‬‬ ‫فکر میکنید بد یا خوب نیستید در واقع در حد وسط هستید‪.‬‬ ‫نشستن یا ایستادن‬ ‫اگر می خواهید با مرد صحبت کنید بهتر است کنار او بنشینیدنه‬ ‫مقابل آنها بایستید این کار کمتر موجب عصبانیت آنها می شود تا‬ ‫اینکه مقابل یکدیگر و چشم در چشم باانها صحبت کنید اما مقابل‬ ‫یک خانم بایستید یابنشینید اینگونه برای آنها بهتر است‪.‬‬


94 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


93 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


92 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


91 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪90 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫بقیه از صفحه ‪41‬‬

‫نه چندان بزرگ باالی هم و با حرکت دادن بکمک دست گندم را به آرد مبدل مینماید‪ .‬مترجم( نه‬ ‫چندان بزرگ گذاشته شده بود‪،‬‬ ‫در حالیکه یرغینچاقهای غیر قابل انتقال)سنگین( توسط چوپانان و سائر باشندگان طبقه پائینی‬ ‫منهدم گردیده بود‪.‬‬ ‫خلص اینکه ما باتنویرمشـعل های دسـت داشـته‪ ،‬و با گرفتن نان‪ ،‬گوشـت‪ ،‬آب ونمک و سـایر‬ ‫مایحتاج مان حدود ‪ 200‬قدم به جلو رفتیم و عاقبتا به محلی و سیعی رسیدیم که با استا خانه های‬ ‫زرگری گنبدی شـهر بخارا شـباهت کلی و همسـان داشت ‪ .‬در وسط ساختمان ستون سفید رنگ‬ ‫و بزرگ مرمرینی قرار داشت که همانند یاقوت به محور اش میچرخید‪ ،‬ستونیکه با تاسف بعضی‬ ‫ازقسمت هایش شکسته و ریخته بنظر میرسید‪ ."......‬اگر موضوعات مندرج درین سفرنامه با وضعیت‬ ‫امروزی مقایسه گردد دقیقا که تغیرات مدحشی در آن رونما گردیده‬ ‫اسـت مثـال ازدرختـان میـوه داری که اطراف و اکناف کوه بشـمول دره هـا و کوچه ها یعنی‬ ‫بصـورت خلـص همه جارا با میـوه های متنوع اش رنگین نموده بود و یااز عمارت تداخلی غار که‬ ‫قبال حکایاتی از ان صورت گرفت بکلی محو ونابود گردیده اثری باقی نمانده است‪ .‬به همین سان‬ ‫نمیتوان از تخت های سـنگی‪ ،‬طاق و طاقچه های دیواری و یا هم ازپنجره های محافظتی آن‬ ‫حرفی بزبان آورد و یا هم اثری از آن را به تماشا گرفت‪ .‬به همین ترتیب از ساختمان های خاطره‬ ‫انگیز گنبدی"اسـتا خانه های زرگری گنبدی بخارا" قبه ها و پایه های آن نمیتوان سـخنی گفت‬ ‫درحالیکه از تقدیر و سرنوشت "نقش های ایسلیمی"خبری درمیان باشد‪ .‬بصورت خلص اینکه به‬ ‫گفته قدما‪":‬مال بی صاحب – دل بیرحم " یعنی بی صاحبی ‪ ،‬برخورد های نا عاقبت اندیشانه و کوتاه‬ ‫فهمی های معین مسولین و اهالی این گوشه تاریخی ‪ -‬فرهنگی ملی را به ویرانه ای مبدل واز‬ ‫آن مکان درندگان و الشخواران بالدار و چهارپا ها بار آورده است‪ .‬گفتنی است‪ ،‬گرچه در باره مغاره‬ ‫متذکره صحبت ها و سخنان بسی گفته شده ‪ ،‬و تاثرات معینی را بر دید و اذهان بازدید کنندگان‬ ‫باقی گذاشته ‪ ،‬ودرسده گذشته گروه های آموزشی و تحقیقی در باره آةموزش و مطالعات آن ایجاد‬ ‫و اقدامات ناچیزی صورت گرفته‪ ،‬و یا اینکه اسم مغاره مذکور در فهرست کتالوگ های تاریخی و‬ ‫جهانی گنجانیده شده است ‪ ،‬اما با آنهم‬ ‫در خصوص مطالعه و کشـف زوایای نامکشـوف آن توجه رسمی اندکی صورت گرفته است که‬ ‫بالنتیجه این مکان تاریخی قسـما از دیده ها بدور مانده اسـت که ایجاب تدقیقات الزم و برخورد‬ ‫مسوالنه مسولین ارگان های مسول داخلی وخارجی را مینماید‪ .‬زیرا تصور کلی فعلی در باره مغاره‬

‫مذکور همانند برخورد اماتور مابانه و گاها احساساتی این و یاآن شخص بوده و با تبصره و تذکار‬ ‫های گاه وبیگاه این و یا آن نویسنده و رهگذر اکتفا گردیده است و بس‪.‬‬ ‫بااتکا بر مطالب مطروحه با قاطعیت میتوان گفت که در پیچ و خم های مغاره چه راز و نیازهائی‬ ‫نهفته باشد‪ ،‬زیراموجودیت چوب ‪ ،‬شاخ و شاخچه های باقیمانده ‪ ،‬هکذا بقایای استخوان ها دال‬ ‫برگفته های مان میتواند داشته باشد‪ .‬باتوجه بر بقایای درختان موجود داخل مغاره میتوان چنین‬ ‫قیاس نمود که زمانی سطح اب تا این حد بلند بوده که باالثرجریان آب‪ ،‬بقایای درختان هم مسیر‬ ‫بداخل مغاره کشانیده است‪ .‬اما‪ ،‬استخوانها احتماال متعلق به دایناسورهائی باشد که ملیونهاسال‬ ‫قبل درین مکان زیسته اند‪ ،‬زیرا‪ ،‬در سنگ تیغه های مسیر مغاره بقایا و چاپ پای حداقل ‪ 23‬حیوان‬ ‫خورد و بزرگ بنظر میرسد)وجود دارد( که میتواند دلیلی بر ادعا مان باشد‪......‬‬ ‫در کشور اوزبیکستان گفته هائی وجود دارد مبنی براینکه گویا مغاره مذکور‪ ،‬طوالنی ترین مغاره‬ ‫در مقیاس کشوربوده ‪،‬وطول ان به ‪ 616‬متر میرسد‪ .‬اگر بر مبنی تذکرات فوق نتیجه گیری نموده‬ ‫باشیم بایستی اعتراف نمائیم که دالئل فوق آنقدر ها قناعت بخش نمی نماید‪ ،‬یعنی میتوان گفت‬ ‫که ما برداشت دقیق و مبظوطی در باره مغاره مذ کور نداشته و نداریم‪ .‬اگر به فلم تلویزیونی "مغاره‬ ‫امیر تیمور" توجه نمائیم به مطلبی که به تکرار به آن اشاره شده است پی میبریم‪.‬‬ ‫مثال در فیلم گفته میشود که ‪" :‬مغاره در انتهای دریاچه " موقعیت دارد‪ ،‬در حالیکه شاهدان عینی‬ ‫منجمله مولف مقاله‪،‬باعبور از دریاچه‪ ،‬کم از کم ‪ 30-20‬قدم بداخل مغاره پا گذاشته است)به جلو‬ ‫رفته است(‪ .‬اما توجه باید داشت که مسیربعدی )مسیر بعدی مغاره( به باال تداوم می یابد‪ ،‬راهیکه‬ ‫نمیتوان بدون نردبان و یا هم ریسـمان مسـتحکم احتیاطی طی نمود‪ .‬زیراراه باالرفت راه آسـان‬ ‫نبوده‪ ،‬راه های موجود)راه هائیکه بچشم میخورد( خیلی ها بلندو مرتفع بنظر میرسند‬ ‫که به آسانی نمیتوان به آن باالشدکه این امر به نوبه خود برموجودیت راهه بعدی و تداوم راه در‬ ‫میان مغاره داللت مینماید‪.....‬‬ ‫بصورت خلص میتوان گفت که ‪ :‬مغاره مذکور که هزاران – هزار راز و نیاز نهقته در سـینه دارد‬ ‫زمانی راز فشانی خواهد نمود و داشته های پنهانی اش را در اختیار همگان قرار خواهد داد‪ ،‬انگاه‬ ‫حقایقی مرتبط به وقایع گذشـته و حال مال همگانی خواهد بود تا اینکه بشـریت بتواند از ین راز‬ ‫های نامکشوف در تکوین و غنامندی های تاریخی اش سود مثمر برد‪ .‬به همین ترتیب در تکمیل‬ ‫وجوه های نا شنفته درباره تیمور بزرگ نیزمثمر ثمر واقع گردد‪.‬ختم‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪89 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داستـان دنـبـاله دار‬

‫بقیه در صفحه‪102‬‬

‫منظم بخو استراحت کو همه بتو احتیاج دارن دگه خو خودت میفامی طفل خورد خونیستی ‪ .‬مه‬ ‫میرم که خدا کنه از گپایما خوریگلم بیدار نشده باشه دو سات باد خبرته میگیرم‬ ‫وفیروزه در حالیکه چهره اش از شـرم سـرخ شـده بود گفت بچشـم داکتر صاحب و سـر خوده زیر‬ ‫رویکش کده خنده کد‪.‬خوریگل که از اول خوده ده َخو زده بود و همه چیزای که میگفتن شـنید و‬ ‫قسمی نشان داد که از َخو خیسته ایستاد ریکشه از سر فیروزه پس کد و رویش را بوسید و دعا کد‬ ‫خدا به ارمانی دلت برسانیته جان خاله و فیروزه خوده ده َخو زده بود‪ .‬ساعتی پنج صبح بود که داکتر‬ ‫زلمی امد و خوریگل که شیشته بود پرسید داکتر جان چطور اس فیروزه مه خو تخته چوب واری‬ ‫کلیم ده بغل تخت ایتو مره خو بورده که نفامیدم ده دنیا چی گپ اسـت‪ .‬داکتر زلمی گفت خاله‬ ‫جان مه دو سات پیش امدم چک کردم الحمد لله حالش خوب میشه اما یک موضوع هست خاله‬ ‫جان که فیروزه بخود نمیرسه سرزوری میکنه چیزی نمیخوره َخو درست نداره اینمیچیزاست که ده‬ ‫شفاخانه اوردیشه‪.‬خوریگل گفت زنده باشی داکتر جان گپ ماره خو نمیکنه اگه گپ توره بکنه خدا‬ ‫خیرت بته سرش سیاست کو بگو دگه اگه ایتو شدی باز مه کتیت میفامم‪ .‬طفلکه ببین قاف نی‬ ‫گشته خالیش بموره ای تو ته دلم اس داکتر جان مه ده بغل خود کالنش کدیم مثل تخم چشمم‬ ‫دوستش دارم ارمان دارم خوشیشه ببینم‪ .‬داکتر زلمی گفت حاال که َخو اس غرضش نگیرین باز مه‬ ‫پسانترک میایم که سات هفت صوب برش چای میارن و همشیرا میاین که چکش کنن‪.‬مه میرم‬ ‫که به مریضای دگه برسم‪.‬خوریگل گفت مه حاال از دل داکترا میایم بخدا یکشو بیدار َخوی ادمه‬ ‫نیم ادم میسازه خدا خیرتان بته دوای کل مریضا ده پشت تان هس و داکتر زلمی خدا حافظی کده‬ ‫بیرون رفت‪.‬خوریگل روی اطاق قدم میزد و هر دقیقه طرف کلکین شـفاخانه میدید که چه وقت‬ ‫افتو میبرایه بعد از مدتی در چوکی نشست و فیرزوه خواب بود زیرا ارامش خاطر پیدا کرده بود و در‬ ‫عالم رویا با داکتر زلمی بود‪.‬ساعتهای هفت صبح بود که صبحانه را اوردند هنوز همشیره ها شروع‬ ‫به معاینه نکرده بودند که فیروزه بیدار شـد و خیلی سـرحال به نظر میرسـید خوریگل دویده امد و‬ ‫سرفیروزه را ده بغلش گرفت و رویش را بویبد و گفت شکر جان خاله که بیدار شدی چطور هستی؟‬ ‫و در همین وقت بود که بی بی حاجی با حاجی صاحب و پدر فیروزه با الال غفور داخل اطاق شدن‬ ‫فیروزه به آنها سلام داده و بی بی حاجی امد و فیروزه را ده بغل گرفته گفت خالیت صدقه سـرت‬

‫چطور هستی؟ فیروزه به ارامی جواب داد تشکر خاله جان خوب استم شکر و پدرش صدا کرد جان‬ ‫پـدر تـو کلـه گـی ره وار خطا کدی خیر باشـه داکترا چی گفتن ؟خوریگل گفت امی چند دقه پیش‬ ‫خون گرفتن نتیجیشه بر داکتر زلمی میتن و همین لحظه بود که داکتر زلمی رسید و با دیدن پدر‬ ‫و مادرش متعجب شد و سالمالیکی کده پرسید شما چطور خبر شدین؟ حاجی گفت بچیم دیوارا‬ ‫موش داره موشا گوش داره و همه گی خندیدند‪ .‬داکتر زلمی دوسیه فیروزه بدستش بود گفت نتایخ‬ ‫الحمد لله خوب است مه بر خاله خوریگلم گفتم که چی کنن امکان داره امروز رخصت شوه حاجی‬ ‫پدر فیروزه از داکتر زلمی تشـکر کده گفت زنده باشـی داکتر جان خدا شـماره ازما نگیره خدا چراغ‬ ‫حاجی صاحبه روشن داشته باشه و خوریگل در وسط داخل شده گفت حاال مه از دل ای داکترا امدم‬ ‫َشـو تا صوب از ای اطاق ده او اطاق ای مرض دگه مریض خدا یار جان شـان باشـه‪.‬و بطرف داکتر‬ ‫زلمی دیده گفت جان خاله حاال چی وقت خانه میری ؟ داکتر زلمی گفت خاله جان سات نو بجه‬ ‫انشا الله تا او وخت فیروزه جانام بخیر میمانن که خانه بره که خالیم بسیار دلنگران است‪.‬در همی‬ ‫وقت دو تا همشیره ها امدن و به داکتر زلمی یک ورقه دادن داکتر با دیدن ورق بطرف فیروزه دیده‬ ‫گفت اینه فیروزه جان بخیر خانه میری اما مه بر خاله خوریگلم گفتیم که چی بکنن و خودتام متوجه‬ ‫باش ‪.‬و فیروزه اهسته گفت بچشم داکتر صاحب‪.‬بی بی حاجی که همرای خود قیماغ چای و روت‬ ‫اورده بود گفت حاله همی چایه خو بخورن و یکدانه روته کشیده بطرف همشیره ها دراز کده گفت‬ ‫بفرماین تازه اس نوش جان تان شمام جان دجان تان نمانده خدا شمارام خیر بته که ایقه زامت‬ ‫مریضا ره میکشین‪ .‬یکی از همشیره ها گفت خاله جان ای وظیفه ماس شکر که مریض تان خوب‬ ‫شـد در همیـن وقـت الالغفورگفت مه رفتـه گادی ره میارم که فیروزه جانه خانه ببریم بخیر داکتر‬ ‫زلمی گفت مام اینه خالص میشـم موتر اس الزم نیس که زامت بکشـین خوریگل به الال غفور‬ ‫گفت کل ما دموتر جای نمیشیم مه و بی بی حاجی وحاجی صاحب همرای فیروزه دموتر میریم شما‬ ‫همرای حاجی صاحب دگادی بیاین الال غفور گفت اگه جای براغه اللیم دموتر اسـت کتی شـما‬ ‫بـره مـه چـاره خـوده میکنم حاجی گفت نی الال جان ما و خودت میریم پیش ازینا خانه ‪ .‬اینا وقتی‬ ‫که خالص شدن همرای زلمی جان میاین‪ .‬حاجی از همه خدا حافظی کرده و همرای الالغفور از‬ ‫شفاخانه بیرون شدند و با گادی طرف خانه روان شدن ‪.‬ده راه دوسه دفه اللغفور میخواست که سر‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪88 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داستـان دنـبـاله دار‬

‫قسمت نوزدهم‬ ‫الالغفور‬ ‫چندقه باد الالغفور دم دروازه امد و گفت بی بی حاجی گادی تیار است‬ ‫و هردوی شـان از خانمگل خدا حافظی کده برامدن‪.‬حاجی پدر سـرور که‬ ‫نویسنده ‪:‬‬ ‫صوب وخت همرای خلیفه سـلیمان سـر تامیر مسجد نو رفته بودند هنوز‬ ‫سید مختار دریا‬ ‫نامـده بـودن نزدیـکای خفتن بود که حاجی امـد و دید که خانمگل چرتی‬ ‫شیشته ‪،‬پرسید خیر باشه دختر کاکا چرا ایتو چرتی ستی؟ خانمگل گفت بیا‬ ‫بشی دمته راس کو‪.‬حاجی پرسید فیروزه کجاس؟دمی وخت بود که خانمگل شروع کرد به گریه ‪.‬و‬ ‫گفت نمیفامم که چی سنگ اسمانی سرما خورده فیروزه پیش رویم چپه شد بوردنش شفاخانه الال‬ ‫غفور و خوریگل رفتن همرایش همیاله مادرداکتر زلمی پیشم امده بود خبر که شد وام خیست رفت‬ ‫که اوالشه بیاره حاجی پرسید سرور کجاست؟ خانمگل گفت وام مادر مورده سرشه ایتو درد گرفته‬ ‫که رنگ ده رخش نمانده دوا خورده ده باال َخو است دوشو سر بسر نوکریوال بود صوب که خانه امد‬ ‫فیروزه ایتو شد بوردیش شفاخانه ‪.‬خدا خیر کنه دمی چند روز از وختی که از شفاخانه امدیم جانش‬ ‫برامد نه نان درست میخورد نه َخو درست میکد خو دگه خدا و پیرا پشت و پنایش باشه‪.‬حاال بی بی‬ ‫حاجی و حاجی همرای الالغفور رفتن همونجه‪.‬حاجی سر توشک شیشت و تسبیح ره از ای دست‬ ‫ده او دست مینداخت‪ .‬چرتی بود‪ .‬گفت خودگه هرچی خیر است خدا پیش کنه مه امی نماز خفتنه‬ ‫بخوانم پناه بخدا ببینیم که چی میشه و رفت بر وضو گرفتن‪ .‬تازه از نماز خالص شده بود که بی بی‬ ‫حاجی رسید و به خانمگل گفت خوارک ارام باش شکر خدا حاال بحال امده خون ازش گرفتن برمه‬ ‫داکتر زلمی گفت که کاالیشه صبا بیارین امشو میمانه خوریگل همرایش است مه خودم همرای‬ ‫همی چشمایم دیدمش شکر خوب است اما یک کمی زووف است چرت نزن خوارک مه از خاطر‬ ‫تو امدم که دلکت ارام شوه حاجی صاحب ده گادیس مه برم که ناوخت میشه‪.‬حاجب پدر سرور گفت‬ ‫او خوار چرا حاجی صاحبه ناوردین صبر کو مه خودم پیشش میرم و حاجی بطرف دروازه کوچه رفت‬ ‫و با حاجی سالمالیکی کده گفت حاجی صاحب کس پشت دروازه خانه بیادر خود استاد میشه؟ ما ره‬ ‫شرمنده ساختین بیایین دم تانه راس کنین حاجی گفت نی حاجی صاحب زنده باشین میفامیم خانه‬

‫خود ماسـت ناوخت شـو اسـت نخواستم ینگیمه نارام کنم به مادر زلمی گفتم که خبر فیروزه جانه‬ ‫بته بر مادرش که بریم خانه شمام امروز از صوب خبر شدم رفته بودین سر تامیر مسجد خیرببینین‬ ‫آ والله خدا خیر بته ملک شـیرو ره که همی کار خیره شـروع کده امشـا الله و رحمن یکی دو ماه‬ ‫دگه تکمیل میشه امروز از بلدیه امده بودن دو سه تا انجنیرایشان همونجه اندازه گیری کده رفتن‪.‬‬ ‫ده همـی وقـت مـادر زلمی بی بی حاجی از خانه برامد و گفت حاجی صاحب چرت نزنین پنایشـانه‬ ‫بخدا بانین ما هر وقت خواسـته باشـین هسـتیم صبا صوبکی وخت خودم میرم پیشش شما متوجه‬ ‫خانمگل باشین بسیار چرتی شده دل انداخته بسیار‪.‬حاجی گفت زنده باشین خدا شماره نگیره خانه‬ ‫رفت‪.‬شو دیر شده بود که زبیده اهسته اهسته لیلی ده‬ ‫اباد و خذا حافظی کدن و گادی حرکت کد و‬ ‫َ‬ ‫بغلش امد پایین و به خانمگل گفت سرور جانه َخو بورده مه همرای لیلی امدم همینجه َخو بتمشه‬ ‫که َشـو زق زق میکنه داکتره بیدار میکنه‪.‬خانمگل گفت خوب کدی جان مادر بیا همرای مه مام‬ ‫تناستم مره کجا َخو میبره فیروزه َخوه از سرم پرانده‪ .‬زبیده گفت خاله جان تشویش نکنین انشالله‬ ‫چیز گپ مهم نیست داکتر بمه گفت سر خود فشار زیاد اورده استراحتام نکده نان درستام نخورده‬ ‫امشـو برش دوا میتن که َخو کنه صبا انشـالله گل واری جورشـده میایه‪ .‬خانمگل گفت زنده باشی‬ ‫بچیم خدا زبانته نیک کنه جان مادربیا همینجه سر توشک گلموره یمه بان که ارام َخو کنه‪.‬شب‬ ‫به نیمه میرسد و خواب بر چشمان همه غلبه داشت و خانمگل و زبیده و لیلی خوابیدند‪.‬در شفاخانه‬ ‫خوریگل پالو تخت فیروزه سر چوکی َخوش بورده بود که داکتر زلمی امد و زبیده ره چک کرد زبیده‬ ‫بیدار شد و داکتر پرسید چطور شد که یکدفه ایتو شدی؟ زبیده گفت مه خودمام نفامیدم یکدفه سرم‬ ‫چرخ خورد و افتیدم دگه نفامیدم تا ایکه ده شفاخانه همشیرا خون گرفتن و برم سیرم دادن‪.‬داکتر‬ ‫زلمی گفت چی خورده بودی؟ زبیده گفت هیچ چیز دلم نمیشد نخوردم‪.‬داکتر گفت کارام میکدی و‬ ‫َخوام نکدی؟ درست آ دگه خو نمیشه مادرم ایتو ‪ ،‬مردمام از خاطر مبارکی حمام دای زبیده میامدن‬ ‫خوریگلمام ده مطبخت ده دیگ وکاسه دستش بند بود خو تیر شد دگه‪.‬داکتر گفت ایمدفه تیر شد‬ ‫خیره اما دفه دگه‪ .....‬خودت میفامی که چی میشه ! چی میشه؟ داکتر خنده کده گفت کل خانه ره‬ ‫سرت جم میکنی ای خوب اس ؟خدا ناکده اگه توره چیز میشد مه چی‪ .‬می‪....‬یکدفه داکتر متوجه‬ ‫شد و گپه دور داده گفت که مه مجبور میشدم ده شفا خانه همینجه قیتت کنم و خنده کده گفت‬ ‫فشارنه دیدم خوب است اما متوجه باش قول بته که چیزیکه برت گفتم هموتو بکنی!چی کنم؟ نانته‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫حکایت‬

‫شخص فقیرتمامآ اسرار وعلم والیت ظاهري وباطنی شان ازبین رفته‬ ‫درحالیکـه بـه تعداد ده ها تن مریدان واخالصمندان آنجناب درآنمحل حضورداشـتند به اصطالح‬ ‫سـرلچ وپاي برهنه خدمت آن مرد فقیر آمده ومتوجه شـدند که یک شـخص الغراندام با موي هاي‬ ‫دراز وچشمان شرابی اش در مقابل یک دوکان عطاري نشسته و صورت خداداد‬ ‫هندوبچه را نگاه مینماید و زمانیکه چشـم آنجناب به جانب نــظام الدین اولیا افتاده فورآ ازجناب‬ ‫ایشان روي گشتاننده در حالیکه اکثرآ مردمان محل آنجا حضور داشتند وهمه میخواستند که جناب‬ ‫نــظام الدین اولیا را زیارت نمایند ومتوجه شدند که جناب نــظام الدین اولیا در مقابل یک درویش‬ ‫عـادي زانـو زده ومیگویـد کـه اي مـرد خداجو همان کاروان زعفران ازشـخض خودم بـود که آنرا به‬ ‫خاکستر تبدیل نموده ا ید قبول دارم ولیکین چرا علم والیت‬ ‫مرا گرفته اید ‪ .‬اي دوست خدا وند ج در حالیکه در چهار گوشه شهر هندوستان به صد هانفر مریدان‬ ‫واخالصمندان بشماري دارم یک مراتبه بزبان حال تان بگوئیدکه نــظام الدین اولیاباشنیدن چنین‬ ‫کلمه شخض فقیر بنظر خشم آلود بطرف آنمبارك نگاه نموده وچشمان خودراپایان انداخته چیزي‬ ‫نگفت که با دیدن چنین صحنه یکتن از مردمان اهالی آنجا گفت که قربانت شوم یا نـظام الدین اولیا‬ ‫نام این شخضی درویش عبداالله بوده که چندین هفته قبل باتعداد مریدان واخالصمندان شان ازاین‬ ‫کوچه باغ گذر مینمودند که ناگاه چشم آنجناب به روي ماه چهارده مالک دوکان عطاري افتاده و با‬ ‫سبحانه االله گفتن از همان روز بااینطرف عاشق ودلباخته همین هندوبچه شده که درمقابل دوکانش‬ ‫نشسته وخوش ندارد که لحظه اي‬ ‫هم در پیشروي چشمانش کسی دیگري باشد وهردقیقه قدرت پروردگار عالم را درصورت معشوقه‬ ‫خود مشاهده مینماید وحاال من بشما پیشنهاد مینمایم تا یکمراتبه هندو بچه راخواسته‬ ‫کـه بـراي ایـن مرد فقیر دسـتور‬ ‫دهیـد کـه تـا بگویـد نــظام الدین‬ ‫اولیـا ‪ .‬من یقین کامـل دارم که به‬ ‫عوض یکمراتبه شـاید چندین بار‬ ‫بگوئیـد کـه نــظام الدیـن اولیـا از‬ ‫یکطرف کارشما میشود واز جانب‬ ‫دیگرآنمـرد فقیرازصحبت ودیدن‬ ‫معشوقه اش خوش خواهد شد ‪.‬‬ ‫خــلا صــه اینــکه! یکـی از‬ ‫مریدان آنجنـاب نزدي هندو بچه‬ ‫رفتـه وگفـت کـه اي هنـدو بچـه‬ ‫توراپیـر مـن جنـاب خواجه نــظام‬ ‫الدین اولیا خواسته است ‪.‬‬ ‫باشـنیدن نـام پیـر هندوسـتان‬ ‫فورآهنـدو بچـه بـه دسـت بوسـی‬ ‫آنجنـاب آمـده وگفت کـه قربانت‬ ‫شـوم یـا نــظام اولیـا بـاالي ایـن‬ ‫نوکرتان چه امر وخدمت است ‪.‬‬ ‫جناب نـظام الدین اولیا فرمودند‬ ‫که اي هندو بچه من یک مشکل‬ ‫دارم کـه کشـایش آن بدسـت‬ ‫خـودت اسـت وبـس ‪ .‬هنـدو بچـه‬ ‫گفت قربانت شوم یاپیر کامل من‬ ‫درخدمت تان قرار دارم امرفرمائید‬ ‫کـه آنـرا اجـرا نمایـم ‪ .‬و آنجنـاب‬ ‫فرمودند که اي هندوپچه براي این‬ ‫شخض فقیر بگوئیدکه یک مراتبه‬ ‫مرا بزبان حال خود بگویدکه نـظام‬ ‫الدیـن اولیـا ‪ .‬هندو بچـه گفت که‬

‫‪87 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫قربانت شوم این خو کدام کار مشکل نیست یکمراتبه نی بلکه چندین مراتبه باالیش تکرار میکنم‬ ‫درحالیکه آن فقیر کامل سر خود را درباالي زانو هاي خود گذاشته وبه ریاضت خداوندي مشغول بود‬ ‫که یکبار هندو بچه باالیش صدا زده وگفت که اي ملنگ جان یکبار بگوئید که نظام الدین اولیا با‬ ‫شنیدن آوازمعشوقه خود آنمبارك با دستان خود موي ها ي سرش را به دوطرف روخساراش انداخته‬ ‫وبـا چشـمان خـواب آلود وشـرابی اش براي چند لحظه بطرف هندوبچه نـگاه عمیق نموده که گویا‬ ‫خداوندبزرگ ج در همان لحظه تمامآ شهرهندوستان را‬ ‫برایش بخشیده باشد و هندوبچه دوباره به بسیار احترام درمقابل آنمرد فقیر با کرامات زانوزده وگفت‬ ‫که اي ملنگ جان حاال یکمراتبه بگو ید که نظام الدین اولیا ‪.‬؟‬ ‫درحالیکه آنجناب از مدتها باعشـق عریان که داشـت گفت که اي هندوبچه خودت اولیا‪ ....‬پدرت‬ ‫اولیـا‪ ...‬وهفـت پشـتت اولیـا‪ .‬و هندوبچـه متوجه حال خود میشـود کـه خداوند بـزرك ج همان لحظه‬ ‫بقدرت خود وکرامات آن مرد فقیرکامل برایش دوچشم روشن ودرجه کشف القلوب راعنایت فرموده‬ ‫و فورآدسـتان آنمرد فقیررا بوسـیدهوگفت که من قربانت شـوم درطول همین مدت من گناه کارتان‬ ‫بوده وهستم که وقتآ فوقتآ درمقابل شما بسیاربی احترامی نمودم وازهمین حاال من بصفت یک مرید‬ ‫وخدمتگار خاصی تان بوده وهستم وحاال کلمه جناب حضرت محمد چطور است که تا آنرا گفته و‬ ‫مسلمان شوم ‪.‬آنجنا ب فرمودند که اي هندو بچه حاال بزبان من بگو ئید‪ .‬که‬ ‫بسم ااهلل الرحمن الرحیم الااهلل اال ااهلل محمد رسول ااهلل ص‪.‬‬ ‫در همین اثنا جناب خواجه نظام الدین اولیا فرمودند که اي هندو بچه عرض مرا بکنید در حالیکه‬ ‫به تعداد چندتن مریدان واخالصمندان آنجناب نیزحضور داشتند هندو بچه گفت که اي ولی خداوند‬ ‫ج حاال یکمراتبه یگوئید که نــظام الدین اولیا آنجناب یک تبسـم معنی دار بطرف حضرت خواجه‬ ‫نــظام الدین اولیا نموده وگفت‬ ‫کـه اي خواجه از اینکه واسـطه‬ ‫تـان قوي بوده که بعـد ازمدتها‬ ‫انتظاري بمقصد خود رسـیدم و‬ ‫حـاال میگویـم که نــظام الدین‬ ‫اولیا ‪.‬‬ ‫دوسـتان عزیزو خوانند ه گان‬ ‫محترم ! چنین روایت بوده که با‬ ‫گفتن آنمرد فقیر کامل خداوند‬ ‫بـزرگ ج دوبـاره مقـام والیت و‬ ‫درجه کرامات هفت اولیا دیگررا‬ ‫نصیـب حضـرت خواجـه نظـام‬ ‫الدیـن اولیا نمـوده که میگویند‬ ‫اگـرآدم یکمراتبـه از نزدیـک‬ ‫مرقدآنجناب را زیارت نماید‬ ‫وهفـت مراتـب دیگـر چـه‬ ‫در خـواب وچـه در بیـداري‬ ‫همـان شـخص آنجنـاب را‬ ‫درشهرهندوستانزیارتمینماید‬ ‫دوستان عزیز! این حکایت راکه‬ ‫درسـال‪1348‬اززبان دوسـت‬ ‫عزیزم جنـاب محمد طاهرجان‬ ‫ملـک زاده مدیـر عمومـی‬ ‫محاسـبه ریاسـت شـکر والیت‬ ‫قندوز شنیده بودم آنرانقل قول‬ ‫بشما نگاشته امید وارم که مورد‬ ‫قبول تان واقع شده باشد ‪.‬‬ ‫واالله اعـلـم وباالصـواب‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫حکایت‬

‫‪86 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫حکایت خواجه نـظام الـدین‬ ‫اولیا و مرد فـقـیر جاللی‬

‫نوشته عزیز حیدري‬

‫میگویندکه روزي یک فقیرصاحب حال با چندتن مریدان واخالصمندانش بمنظورزیارت نمودن‬ ‫پیر خویش ازیک قریه به قریه دیگرشهرآگره هندوستان میرفتند که درطول راه چشم آنجناب بیک‬ ‫دوکان عطاري افتاده که تعداد ازمردمان درعقب یک دیگرشـان صف بسـته وبه نوبت ادویه هاي‬ ‫مورد ضرورت شانرا می خرید ند ‪.‬‬ ‫وآنجناب متوجه شـده که مالک دوکان عطاري یک هندوبچه به سـن ‪ 14‬ویا ‪ 15‬سـاله بوده که‬ ‫خداوند بزرگ ج فقط ویرا در وقت بیکاري نقاشـی کرده باشـد و بیک نگاه تیرعشـق وي در قلب‬ ‫آنجناب اصابت کرده که به اصطالح یک دل نی بلکه صد دل عاشق ودلباخته آن هندو بچه شده‬ ‫که یکبار بطرف عالم باال نگاه نموده وگفت سبحان االله بی شک که قادرهستید در حالیکه لحظه‬ ‫به لحظه دست وپاي آنجناب سست وبی حال شده میرفت در مقابل دوکان وي بیک درخت توت‬ ‫تکیه زده ونشست که ساعت بعد مریدان واخالصمندان وي خواهش نمودند که یا پیر جان بیائید‬ ‫تا برویم بزیارت پیري تان ؟‬ ‫آنجناب فرمودند که اي مریدان واخالصمندان عزیز حاال من پیر خودرا در اینجا پیدا نمودم وشما‬ ‫هر جائیکه میخواید برویدومن همینجا هستم وبگفته شاعرکه فرموده است ‪.‬‬ ‫زاهد تومرا نشمري از خیل مریدان ــــ در کنج جهان پیرمن این تازه جوان است به هـر صـورت‬ ‫‪ :‬اخالصمندان و مریدان آنجناب بعد ازدست بوسی ایشان رفتند وآنمرد درویش بروزها ‪ ،‬هفته ها ‪،‬‬ ‫در مقابل دوکان هندو بچه نشسته وبه اصطالح مجاورت مینمود‪.‬‬ ‫طورمثال ‪ :‬صبح وقت قبل از برآمدن آفتاب پیشروي دوکان هندوبچه را خوب آب پاشی و جاروب‬ ‫کرده ودوباره درهمان جائی معینه خود نشسته وتا بوقت شام چشمان آنمبارك متوجه صورت خداداد‬ ‫وماه چهارده هندوبچه بوده وبس ‪.‬‬ ‫وهمچنان هندو بچه میدانست که از مدت ها همین شخص فقیر عاشق ودلباخته اوست وزمانیکه‬ ‫از طرف صبح دوکان خودرا باز مینمود ومیگفت که ملنگ جان امروز وظیفه تانراخوب اجرا کرده اید‬ ‫وبا گفتن چنین کلمه گویا براي آنمبارك هندو بچه تمامآشهر هندوستان را بخشیده است ‪ .‬چنانچه‬ ‫شاعري فرموده که‪.‬‬

‫گناه دیدن رویت درگردن ما ست ‪ ....‬گناه آنکه دل برده درگردن کیست‬

‫به هـر صـورت ‪:‬‬ ‫دریکی ازروزها که آنجناب متوجه صورت خدادادمعشوقه اش بوده که در همین اثنآ یک کاروان‬ ‫اشـترپیدا شـده و آهیسـته ء آهیسته ازپیشـرویش میگذ شـت وتااینکه آنمبارك بکلی دلتنگ شده‬ ‫وباالي راننده کاروان صدا زده فرمودند که عبداالله درباالي قطاراشتران تان چه باراست ؟ آنشخص‬ ‫گفت که ملنگ جان چه کار دارید زعفران است‬ ‫وشخص فقیرسخت جاللی شده وگفت که نی زعـفران خاکسترزعـفران باز هم فرمودند که این‬ ‫همهزعفرا ن ها مال کیست ‪..‬؟‬ ‫مالک کاروان گفت که مال خواجه نظام الدین اولیا است چه کار دارید ‪..‬‬ ‫با شـنیدن نام نــظام الدین اولیا سـخت جاللی شـده وگفت که نظام الدین نا اولیا ء نا اولیا مالک‬ ‫کاروان گفـت کـه اي ملنـگ جان این چه گپ هاي دیوانگی اسـت که میگوئیددر حالیکه آنجناب‬ ‫بمثل توصدا نفرمریدان ‪ ،‬اخالصمندان ‪ ،‬و نوکرآن دارد ‪ .‬آنجناب فرمودند که برواي مردکاروان ‪:‬‬ ‫خاك سـاران جهان را به عقارت منیگر ــــــــ تو چه دانی که در آن گردسـواري باشـد و زمانیکه‬ ‫قافله ایشان درکاروان سراي جابجا شده یکتن از مریدان بحضور نظام الدین اولیارفته وگفتند که یا‬ ‫پیر جان بعداز انتظاري زیاد ساعت قبل قافله مایان بخیر در کاروان سراي رسیده است ‪ .‬که با شنیدن‬ ‫چنین خوشخبري آنجناب فورآ بطرف کاروان سراي شتافته وزمانیکه باخوشحالی زیاد خورجین ویا‬ ‫جوال هارا ازباالي اشتران پائین نموده اند متوجه شدندکه تمامآ زعفرانها به خاکسر تبدل شده است ‪.‬‬ ‫جناب خواجه نظام الدین اولیا شخص مسئوول کاروان را مخاطب قرار داده وفرمودند که شمارفته‬ ‫به عوض زعفران برایم خاکسترخرید اري کرده اید؟‬ ‫ويدرجواب گفت که قربانت شوم یا پیرجان من براي جناب شما مقدار صد در صد زعفران اعلی‬ ‫خریداري نموده ودلیل آنرا نمیدانم که چرا این همه زعفرانها درطول راه به خاکسـتر تبدیل شـده‬ ‫اسـت و سـاعتی قبل یک شـخص درویش فقیر با مویهاي دراز‪ ،‬درازش که در مقابل یک دوکان‬ ‫عطـاري نشسـته بـود ومـرا بنام صـدا زده گفت کـه درباالي اشـترهان تان چه باراسـت ؟ گفتم که‬ ‫زعـفران آنجناب سخت جاللی شده وگفت که نی زعـفران ‪ ،‬خاکستر‬ ‫زعفران ‪ .‬ودوباره فرمودند که این همه زعـفران ها مال کی است ‪.‬؟‬ ‫گفتم که از نـظام الدین اولیا که باگفتن نام شما دوباره جاللی شده وگفت که نظام الدین نااولیاء‬ ‫نااولیا وزمانیکه خواجه نـظام الدین اولیا متوجه حال خود شده که بقدرت خداوندآ ج وکرامات همان‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪85 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫حسن رضایی‪ ،‬استاد جامعه‌شناسی معتقد است که مخالفت با موسیقی و کنسرت حاصل جمع‬ ‫تعامل دو موضوع است‪ :‬نخست مخالفت برخی متون دینی با موسیقی و دوم تفسیر از این متون‪ .‬او‬ ‫می‌افزاید در جامعه‌ای که دچار "انحطاط فرهنگی" باشد و به‌ویژه زمانی که پای زنان در میان باشد‪،‬‬ ‫چنین مخالفتی بیشتر دیده می‌شود‪.‬‬ ‫آقـای رضایـی می‌افزایـد در چنیـن جامعه‌ای اگرچه قوانین و اصول اساسـی آن رفتن به سـوی‬ ‫کثرت‌گرایی‪ ،‬دموکراسـی و "جامعه باز" در دسـتور کار جامعه و دولت باشـد‪ ،‬سیاسـت‌مداران برای‬

‫نوعی رابطه فکری نزدیکی وجود دارد که مجموعه آن را می‌توان "طالبانیسم" نامید‪ .‬نگرانی اصلی‬ ‫آقای حامد این اسـت که چنین تفکری برای مخالفت با مسـائل سـاده‌ای مثل برگزاری کنسـرت‬ ‫می‌تواند به "خشونت" بگراید‪.‬‬ ‫اگرچه در سمنگان کار به خشونت نکشید‪ ،‬اما آقای حامد می‌گوید که اگر در آغاز این جشنواره‬ ‫کنسرت با حضور زنان آوازخوان و شنونده برگزار می‌شد‪ ،‬احتمال آن وجود داشت که "افراطگراها"‬ ‫به محل کنسـرت بریزند و شـماری کشـته و زخمی شـوند‪ ،‬ولی سـازماندگان این جشـنواره برای‬ ‫جلوگیری از چنین رویدادی دست از کار کشیدند‪.‬‬

‫*جشنواره فرهنگی سمنگان به دلیل مخالفت روحانیون محافظه‌کار لغو شد‬ ‫*شورای علمای بامیان خواهان لغو جشنواره موسیقی 'دمبوره' شد‬ ‫*پس از اعتراض یک روحانی‪ ،‬کنسرت شفیق مرید در هرات لغو شد‬ ‫*پخش یک سریال ترکی در افغانستان ممنوع شد‬ ‫*اعتراض به یک فیلم‪ ،‬جشنواره سینمایی را در افغانستان تعطیل کرد‬ ‫*انتقاد از دستور توقف پخش ‪ ۵‬سریال در افغانستان‬

‫حفـظ پایگاه‌هـای اجتماعـی خود‪ ،‬حاضر می‌شـوند که از این اصول عدول کننـد و در عمل جانب‬ ‫محافظه‌کاران را بگیرند‪ .‬‬

‫پنج سال پیش کنسرت شفیق مرید در هرات به دلیل مخالفت روحانیان لغو شد‪،‬‬ ‫اما اعتراض هواداران او کارساز واقع نشد‬ ‫چالش‌ها‬ ‫حاال پرسش اساسی این است که اگر نفوذ روحانیان بتواند در جامعه فعالیت‌های فرهنگی مانند‬ ‫برگـزاری کنسـرت را بگیـرد و مقام‌های دولتی هم نتوانند جانـب فعاالن فرهنگی را بگیرند‪ ،‬باید‬ ‫نگران آینده فعالیت‌های فرهنگی در جامعه بود؟ این نگرانی تا چه حدی واقعی و جدی است؟‬ ‫جمعه محمدی‪ ،‬استاد جامعه‌شناسی‪ ،‬معتقد است که مخالفت شماری از روحانیان با موسیقی در‬ ‫سه والیت چالشی جدی شمرده نمی‌شود‪ .‬به نظر او‪ ،‬سه مورد مخالفت را نمی‌توان به سراسر کشور‬ ‫تعمیم داد‪ .‬آقای محمدی مخالفت روحانیان با موسـیقی در هرات‪ ،‬بامیان و سـمنگان را "چالشـی‬ ‫مقطعی" تلقی می‌کند‪.‬‬ ‫اما مشاور امور دینی وزارت اطالعات و فرهنگ تأیید می‌کند که مخالفت با موسیقی و هنر در‬ ‫افغانستان "چالشی" قابل توجه محسوب می‌‍شود‪ .‬آقای اندر توضیح می‌دهد که با تنگ شدن عرصه‬ ‫فعالیت‌های هنری‪ ،‬از جمله موسیقی‪ ،‬زمینه برای گسترش افراطگرایی در جامعه هموار می‌شود‪.‬‬ ‫سمیع حامد روحانیان محافظه‌کار را "افراط‌گرا" می‌داند و معتقد است که بین آنها و گرو طالبان‬

‫راه‌حل‌ها‬ ‫آقای رسولی مخالفت با موسیقی در افغانستان را ناشی از تقابل سنت و مدرنیته می‌داند‬ ‫در صورتی که اصول نظام سیاسی افغانستان نهادینه‌سازی مداراگرایی‪ ،‬گسترش چندصدایی‬ ‫و ارزش‌های لیبرال‌تر را تجویز می‌کند‪ ،‬چگونه ممکن است که برگزاری کنسرت را در جامعه به‬ ‫عنوان فعالیتی فرهنگی در چهارچوب این اصول در نظر گرفت و از مخالفت‌های محافظه‌کارانه‬ ‫کاست؟‬ ‫مقام‌های اجرایی دولت کم‌تر حاظر می‌شـوند به چنین پرسشـی پاسـخ دهند‪ .‬برای بسیاری‬ ‫از آنهـا نفـس طرح چنین موضوعی "حسـاس" تلقی می‌شـود؛ بنابراین‪ ،‬عالقـه چندانی ندارند‬ ‫که درباره مسائل حساس در جامعه اظهار کنند‪ ،‬چرا که ممکن است حامیان محافظه‌کار آنها‬ ‫دلخور شوند‪.‬‬ ‫امـا مشـاور امـور دینی وزارت اطالعات و فرهنگ معتقد اسـت که بـا حصول توافق "علمای‬ ‫واقعی" زمینه مخالفت علمایی که به گفته او‪ ،‬از متون دینی بی‌خبرند‪ ،‬تنگ می‌شود‪ .‬رحمت‌الله‬ ‫اندر‪ ،‬می‌افزاید علمای واقعی می‌توانند از طریق تبلیغات رسانه‌ای زمینه گسترش فعالیت‌های‬ ‫فرهنگی را در جامعه گسترش دهند‪.‬‬ ‫اما متخصصان مسـائل اجتماعی پاسـخ‌های متفاوتی به این پرسـش دارند‪ .‬جمعه محمدی‬ ‫معتقد است که در جامعه باید نوعی "وفاق ذهنی" به وجود آید؛ این وفاق شامل روحانیون هم شود‬ ‫تا آنها احساس کنند که به نحوی "اجازه" آنها هم در برگزاری محافل آوازخوانی و موسیقی گرفته‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫اما یاسین رسولی باور دارد که نباید انتظار داشت که دولت در این مورد راه‌حلی پیدا کند‪ .‬به گفته‬ ‫او‪ ،‬اص ً‬ ‫ال این موضوع را نباید به احکام قانونی ارجاع داد‪ .‬راه حل مورد نظر آقای رسول این است‬ ‫که فعاالن فرهنگی و مدنی بکوشند نگاه جامعه را تغییر دهند‪.‬‬ ‫مورد بامیان الگویی است که آقای رسولی به آن اشاره می‌کند‪ .‬به نظر او‪ ،‬فعالیت گسترده فعاالن‬ ‫مدنی و فرهنگی در بامیان باعث شد که حمایت وسیع سیاسی و اجتماعی برای برگزاری "جشنواره‬ ‫دمبوره" در این والیت جلب شـود؛ اما در هرات و سـمنگان به دلیل محدودیت چنین فعالیت‌ها‪،‬‬ ‫کنسرت‌های موسیقی در این دو والیت لغو شد‪.‬‬ ‫در جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که سه مورد مخالفت با موسیقی در سه والیت افغانستان بیانگر‬ ‫چالشی در برابری موسیقی در این کشور است که در زیر پوست جامعه جریان دارد‪ .‬این مخالفت‬ ‫ریشه در مسائل گوناگون مذهبی و سنتی دارد و در زمینه فرهنگی سنتگرا و نسبتًا بسته به چالش‬ ‫عمده‌ای تبدیل شده است‪.‬‬ ‫راه‌حل‌های پیشنهاد شده در این مورد با دشواری‌هایی همراه است؛ چرا که از یک طرف حصول‬ ‫توافق کلی در این مورد امکان‌پذیر نیست و از سوی دیگر‪ ،‬اتکا به فعالیت‌های مدنی در این مورد‬ ‫بـه تنهایی کارسـاز نیسـت‪ .‬بنابراین‪ ،‬کاهـش چالش‌های گوناگون در برابـر فعالیت‌های هنری در‬ ‫افغانستان نیاز به زمان دارد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪84 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫موسیقی‌ستیزی در افغانستان در کجا ریشه دارد؟‬ ‫با لغو جشـنواره فرهنگی سـمنگان در شـمال افغانسـتان در پی مخالفت روحانیان محافظه‌کار‪،‬‬ ‫نگرانی‌ها از افزایش چالش‌های افراطگرایانه در برابر فعالیت‌های فرهنگی در افغانستان افزایش‬ ‫یافته است‪.‬‬ ‫قرار بود این جشنواره از روز سه‌شنبه (‪ ۱۰‬اسد‪/‬مرداد) برای سه روز در شهر ایبک‪ ،‬مرکز والیت‬ ‫سمنگان‪ ،‬برگزار شود‪ ،‬اما شماری از روحانیان برگزاری کنسرت با حضور آوازخوان زن و مخاطبان‬ ‫زن مخالفت کردند و در نتیجه کل جشنواره لغو شد‪.‬‬ ‫مولـوی خیرمحمـد سـلطانی‪ ،‬رئیس شـورای علمای سـمنگان به بی‌بی‌سـی گفـت که علمای‬ ‫سـمنگان نگـران بودنـد کـه با برگزاری کنسـرت در فضای باز "هلهلـه و ولوله" راه‌انداخته شـود و‬ ‫کارهای "خالف شریعت اسالمی" صورت گیرد‪ .‬به گفته آقای سلطانی‪ ،‬از مسئوالن خواسته شد‬ ‫که به "توقع" علما در این مورد توجه کنند‪.‬‬ ‫سمیع حامد‪ ،‬سازمان‌دهنده اصلی این جشنواره‪ ،‬می‌گوید که مقام‌های دولتی به صورت تلویحی‬ ‫تفهیم کردند که ممکن است برگزاری چنین جشنواره‌ای دردسرهایی پدید آورد؛ بنابراین‪ ،‬بهتر‬ ‫است برگزار نشود‪ .‬برگزارکنندگان جشنواره هم برای جلوگیری از درگیری و به خطر افتادن جان‬ ‫شرکت‌کنندگان جشنواره را لغو کردند‪.‬‬ ‫این نخستین بار نیست که روحانیان با برگزاری کنسرت در افغانستان مخالفت می‌کنند‪ .‬مخالفت‬ ‫با موسیقی در افغانستان پیشینه درازی دارد‪ .‬مثال برجسته مخالفت با موسیقی در زمان حاکمت‬ ‫گروه طالبان از ‪ ۱۳۷۵‬تا ‪ ۱۳۸۰‬است که نواختن‪ ،‬پخش و شنیدن موسیقی را حرام می‪‎‬دانست‪.‬‬ ‫در دورۀ پساطالبان نیز در چند مورد مخالفت با موسیقی خبرساز شده است‪ .‬پیشتر شورای علمای‬ ‫بامیان با برگزاری جشـنواره موسـیقی محلی به این دلیل مخالفت کردند که به نظر آنها مردم را‬ ‫به "انحراف و فساد" می‌کشاند‪ .‬پنج سال پیش در هرات هم یک روحانی محافظه‌کار با استدالل‬ ‫مشابه مانع برگزاری کنسرت شفیق مرید شد‪.‬‬ ‫مورد سمنگان پرسش‌هایی را به میان آورده است؛ از جمله این که ریشه چنین مخالفت‌ها در‬ ‫کجا است؟ در حالی که موسیقی ممنوعیت قانونی ندارد‪ ،‬چرا مخالفت‬ ‫روحانیون می‌تواند تاثیرگذار باشد و مسئوالن دولتی‬ ‫در برابر آنها به نحوی سـکوت و حتی‬ ‫همنواییمی‌کنند؟‬

‫و چنین مخالفت‌ها تا چه حد چالشی جدی در برابر فعالیت‌های فرهنگی است؟‬

‫ریشه‌های موسیقی‌ستیزی‬ ‫مخالفت با موسیقی در افغانستان ریشه‌های مختلفی دارد‪ .‬روحانیونی که با بی‌بی‌سی صحبت‬ ‫کردند‪" ،‬حرام" بودن موسیقی را دلیل این مخالفت دانستند‪ .‬از جمله یاسین احمدی‪ ،‬رئیس شورای‬ ‫علمای بامیان به بی‌بی‌سـی گفت‪" :‬موسـیقی حرام اسـت‪ .‬آوازخوانی زن‌ها در حضور مردها وجه‬ ‫شرعی ندارد‪".‬‬ ‫آقای احمدی با اشاره به این جمله قانون اساسی که "دین دولت جمهوری اسالمی افغانـستان‪،‬‬ ‫دین مقدس اسالم است"‪ ،‬تأکید کرد که همه مکلف به اجرای احکام اسالمی هستند‪ ،‬اما این‌که‬ ‫دولت به پخش موسیقی اجازه می‌دهد‪ ،‬مرتکب خالف شده‪ ،‬ولی "زور مالها به دولت نمی‌رسد‪".‬‬ ‫اما رحمت‌الله اندر‪ ،‬مشاور امور دینی وزارت اطالعات و فرهنگ مخالفت با موسیقی را ناشی از‬ ‫"ناآگاهی" از متون اسالمی و تفکر "افراطی" می‌داند‪ .‬به نظر او‪ ،‬مخالفان موسیقی "علمای واقعی"‬ ‫نیستند‪ .‬به گفته آقای اندر‪ ،‬در متون معتبر اسالمی حرام بودن موسیقی صراحت ندارد و تنها در‬ ‫متون نامعتبر این موضوع صراحت دارد‪.‬‬ ‫ولی یاسـین رسـولی‪ ،‬که درباره روابط سنت و مدرنیته در افغانستان پژوهش کرده‪ ،‬می‌گوید که‬ ‫مخالفت روحانیون با برگزاری کنسرت ناشی از تقابل سنت و مدرنیته در این کشور است‪ .‬به گفته‬ ‫او‪ ،‬روحانیون‪ ،‬پاسداران سنت‌ها و محافظه‌کارانی که از تغییر هراس دارند‪ ،‬با نوگرایی و تزریق شور‬ ‫و شادی به جامعه مخالفند‪.‬‬ ‫آقای رسولی معتقد است که رویارویی سنت و مدرنیته محدود به افغانستان نمی‌شود‪ ،‬بلکه در‬ ‫سـایر مناطق جهان هم رخ می‌دهد و امری عادی اسـت‪ .‬به نظر او‪ ،‬سیاسـت‌مداران هم به دلیل‬ ‫"فرصت‌طلبی"‪ ،‬گاهی ممکن اسـت از نوگرایی حمایت کنند و زمانی دیگر از سـنتگرای؛ این امر‬ ‫بستگی به میزان حمایت اجتماعی هریک از این دو پایگاه فکری از این سیاست‌مداران دارد‪.‬‬ ‫سـمیع حامـد می‌گویـد‪" :‬مخالفـت با موسـیقی و حضور زنـان در تفکر‬ ‫روحانیون افراط‌گرا ریشـه دارد‪ ،‬اما در این موارد بیشـتر به‬ ‫گرایش‌های سنتی زن‌سـتیزانه پیوند دارد؛ زیرا‬ ‫گزینشـی عمل می‌شـود‪ :‬در سـمنگانی‬ ‫کـه مردهـا دمبـوره می‌نوازنـد و‬ ‫می‌خوانند‪ ،‬صدها سال است‬ ‫دمبوره ساخته و نواخته‬ ‫می‌شـود‪ ،‬اما زنان‬ ‫حـق ندارنـد‬ ‫مو سـیقی‬ ‫بشنوند‪".‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫محمدکاظمکاظمی‬

‫‪83 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫به یغما بردن یا اشتراک مفاخر؟‬

‫در سـرای اهـل قلـم نمایشـگاه کتـاب‬ ‫تهران مراسـمی برای تجلیل از غزنی و‬ ‫غزنویان برگزار شـد که در آن‪ ،‬شـاعران‬ ‫و پژوهشـگران افغانسـتان‪ ،‬قنبرعلـی‬ ‫تابـش و شـوکت‌علی محمـدی دربـارۀ نقـش غزنی در‬ ‫تکویـن شـاهنامۀ فردوسـی سـخن گفتنـد‪ .‬خبرگزاری‬ ‫مهـر گزارشـی از این مراسـم منتشـر کرد کـه در آن از‬ ‫«به یغما رفتن شاهنامه به دست افغان‌ها» سخن رفته‬ ‫بـود‪ .‬مـن مطلب زیر را در پاسـخ به آن گزارش نوشـتم‪.‬‬ ‫این یادداشـت با عنوان «فراموشـی مفاخر ادب پارسی‪،‬‬ ‫خواسـت دشـمنان فرهنگ مشترک ماسـت» در سایت‬ ‫خبرگزاری منتشـر شـد که باید از این جهت سپاسگزار‬ ‫دسـت‌اندرکاران آن خبرگزاری باشـم‪ .‬گفتنی اسـت که‬ ‫اصل سـخنرانی آقای شوکت‌علی محمدی و قنبرعلی‬ ‫تابـش و گـزارش خبرگـزاری مهر و پاسـخ‌های ما را به‬ ‫طور کامل در یک پست از وبالگ کانون ادبی کلمه نیز‬ ‫می‌توانیدبیابید‪.‬‬ ‫اخیـراً گـزارش خبرگـزاری مهـر از نشسـت «غزنـی‌‪،‬‬ ‫میراث مشترک فرهنگی جهان اسالم‌» در سرای اهل‬ ‫قلم در نمایشـگاه کتاب‌‪ ،‬بحث‌انگیز شـد و واکنشهایی‬ ‫برانگیخـت‌‪ .‬ایـن مطلـب بدون کم و کاسـتی از سـایت‬ ‫خبرگزاری به بعضی نشریات هم راه یافت و آنها نیز بدون این که درنگ کنند که اصل ماجرا چه بوده‬ ‫است و موضع سخنرانان چیست‌‪ ،‬آن را موبه‌مو نقل کردند‪.‬‬ ‫پیش از همه باید تصویری درست از محفل و سخنان سخنرانان افغانستانی آن داشته باشیم‌‪ .‬نام‬ ‫نشسـت‌‪« ،‬غزنی‌‪ ،‬میراث مشـترک فرهنگی جهان اسلام‌» بود‪ .‬این یعنی چه‌؟ یعنی غزنی از همه‬ ‫جهان اسالم است‌‪ ،‬آنچه در این شهر و زیر سایه‌ی حکومت غزنویان ایجاد شده است‌‪ ،‬از همه ماست‬ ‫و البته این را هم باید افزود که در آن روزگار‪ ،‬مرکزیت فرهنگی منطقه‌‪ ،‬در غزنی بوده است‌‪.‬‬ ‫با این وصف بسـیار طبیعی اسـت که سـخنرانان این نشست که از شاعران و پژوهشگران خبره‌ی‬ ‫افغانستان‌اند‪ ،‬بر این نقش فرهنگی غزنی تأکید کنند و یادآور شوند که بسیاری از مواریث و مفاخر‬ ‫فرهنگی و ادبی ما در آن روزگار‪ ،‬متأثر از این مرکزیت بوده است‌‪ .‬این موضوعی است تردیدناپذیر‪،‬‬ ‫همچنـان کـه مرکزیت بلخ و بخارا در عصر سـامانیان تردیدناپذیر اسـت و مرکزیـت هرات در عصر‬ ‫تیموریان و مرکزیت اصفهان در عصر صفویه و مرکزیت دهلی در زمان حکومت گورکانیان هند و‬ ‫مرکزیت تهران در حدود صد سال اخیر‪ ،‬همه تردیدناپذیرند و پذیرفتنی‌‪.‬‬ ‫پس این که ادیب افغانستانی بر این نقش کلیدی غزنی و حکومت غزنویان تأکید می‌کند‪ ،‬سخنی‬ ‫است طبیعی و مطابق انتظاراتی که از این نشست می‌رود‪ .‬پیش از این باری به یاد داریم که در همین‬ ‫تهران‌‪ ،‬یک کنگره باشکوه درباره‌ی حکومت سامانیان و نقش فرهنگی آنان در جهان اسالم برگزار‬ ‫شـد و بسـیاری از مقامـات ایرانی‌‪ ،‬با شـیوایی تمـام از بلخ و بخارا تمجید و تجلیل کردنـد‪ .‬اگر روزی‬ ‫نشسـتی با عنوان «اصفهان‌‪ ،‬میراث مشـترک فرهنگی جهان اسلام‌» هم برگزار شود‪ ،‬همین گونه‬ ‫سخنانی از سوی سخنرانان آن در تجلیل از نقش اصفهان گفته خواهد شد و بسیار هم به‌جاست‌‪ .‬چه‬ ‫کسی می‌تواند مکتب اصفهان در معماری عصر صفوی را منکر شود؟ چه کسی می‌تواند مرکزیت‬ ‫ادبی این شهر و ظهور شاعران بسیار در این خطه را انکار کند؟‬ ‫با این وصف‌‪ ،‬بسیار عجیب است که خبرگزاری مهر‪ ،‬با توجه به این که سخنرانان افغانستانی این برنامه‬ ‫از نقش غزنی و دولت غزنویان در تکوین شاهنامه سخن می‌گویند‪ ،‬با لحنی تنش‌برانگیز می‌نویسد‬ ‫«شاهنامه زیر گوش مسئوالن ارشاد به یغما رفت‌!» و در متن خبر هم از «مواضع انحصارطلبانه‌ی این‬ ‫ادیبان افغانی‌» می‌گوید‪ .‬اما جالب این است که سخنی که در همین خبر از آن «ادیبان انحصارطلب‌»‬ ‫نقل می‌شـود این اسـت‌‪« :‬شـیوایی و تأثیرگذاری کتابی چون شـاهنامه هم از فرهنگ و تمدن غالب‬ ‫غزنی متأثر بود و فردوسی هم شاهنامه را به دربار غزنویان یعنی سلطان‌محمود تقدیم کرد‪ ».‬به راستی‬ ‫این را می‌توان «به یغما رفتن شاهنامه دانست‌؟» این یک بحث بدیهی علمی است و موضوع جدیدی‬ ‫هم نیست‌‪ .‬همه می‌دانیم که شعر فارسی در آن عصر‪ ،‬در کنار شعر مکتب خراسانی‌‪ ،‬به «شعر دوره‌ی‬

‫غزنـوی‌» هـم معـروف اسـت‌‪ .‬غزنـی در‬ ‫آن زمـان بزرگ‌تریـن مرکـز تمدنـی و‬ ‫فرهنگـی در قلمـرو زبان فارسـی بوده و‬ ‫چنان که شـنیده‌ایم‌‪ ،‬چهارصد شـاعر در‬ ‫دربـار محمـود غزنوی حضور داشـته‌اند‪ .‬حتی شـاعری‬ ‫مثل غضایری رازی که اهل ری اسـت‌‪ ،‬شـاهان غزنی‬ ‫را مدح می‌گوید و وابسته به دربار آنان شمرده می‌شود‪.‬‬ ‫این مرکزیت بعداً در عصر سلجوقیان به مرو منتقل شد‪،‬‬ ‫در عصر ایلخانان به شیراز‪ ،‬در عصر تیموریان به هرات‌‪،‬‬ ‫در عصر صفویه به اصفهان و اینها حقایقی است روشن‌‪.‬‬ ‫جالب این است که در همه متنی که خود خبرگزاری‬ ‫مهر نقل می‌کند‪ ،‬حتی یک بار کلمه‌ی «افغانستان‌» از‬ ‫سخنرانان برنامه نقل نشده است‌‪ .‬آنها هیچ نگفته‌اند که‬ ‫فردوسی افغانستانی‌‪ ،‬شاهنامه مختص افغانستان است‬ ‫یا سـخنی دیگر از این قبیل که البته اگر گفته می‌شـد‪،‬‬ ‫سخت نابه‌جا می‌بود‪.‬‬ ‫بحث فقط «غزنی‌» اسـت و نقش فرهنگی و تمدنی‬ ‫این شهر در آن مقطع زمانی‌‪ .‬حاال این شهر در افغانستان‬ ‫واقع شده است‌‪ ،‬یک خبرگزاری ایرانی باید این را نیکو‬ ‫بشـمارد و در انعـکاس خبر‪ ،‬به همزبانـان ایرانی یادآور‬ ‫شود که این قلمرو زبان فارسی که شما می‌شناسید‪ ،‬در‬ ‫مرزهای ایران کنونی خالصه نمی‌شـود‪ ،‬بلکه حتی غزنی‌‪ ،‬در شـرق افغانسـتان هم روزگاری کانون‬ ‫زبـان و ادب فارسـی بـوده اسـت‌‪ .‬ایـن یعنی عظمت ایـن زبان و فرهنگ‌‪ .‬این انتظاری بـود که از این‬ ‫خبرگزاری می‌رفت که اتفاقًا نام «مهر» بر خود دارد‪.‬‬ ‫نکته‌ی جالب این که با آن که غزنی در افغانستان واقع است‌‪ ،‬در عنوان نشست تأکید شده است‬ ‫که «غزنی‌‪ ،‬میراث مشترک فرهنگی جهان اسالم‌»‪ .‬این یعنی چه‌؟ یعنی این شهر‪ ،‬این ادبیات‌‪ ،‬این‬ ‫فرهنگ‌‪ ،‬این مفاخر‪ ،‬همه میراثی مشـترک در میان مایند‪ .‬همه ما فارسـی‌زبانان در آن سـهم داریم‌‪.‬‬ ‫به راستی شایسته بود که این سخنان را «انحصارطلبانه‌» بنامند؟ یا درست این بود که خبرنگار این‬ ‫خبرگزاری یادآوری کند که در این نشسـت‌‪ ،‬شـهری که عم ً‬ ‫ال اکنون در افغانسـتان واقع شده است‌‪،‬‬ ‫یک میراث مشترک شمرده می‌شود‪ ،‬نه صرفًا مختص به آن قلمرو سیاسی‌‪.‬‬ ‫به واقع انتظار می‌رفت که مسئوالن خبرگزاری مهر و روزنامه‌هایی که این مطلب را نقل کردند‪،‬‬ ‫برگزاری این نشست را به فال نیک می‌گرفتند‪ .‬ما فارسی‌زبانان به این یادکردها‪ ،‬به این تجلیل‌ها و‬ ‫همنوایی‌ها نیاز داریم‌‪ ،‬تا بهتر همدیگر را دریابیم و مفاخر خود را بهتر بشناسیم‌‪ .‬من باری دیگر هم‬ ‫گفته‌ام که اگر دوستان ایرانی ما قدری دوراندیش باشند‪ ،‬باید نه تنها از این که در افغانستان و دیگر‬ ‫کشـورهای منطقه از مفاخر ادب فارسـی تجلیل می‌شـود دلگیر نشـوند‪ ،‬بلکه خود همزبانان خارج از‬ ‫ایران را بدین کار تشویق کنند‪ .‬شما نباید از این که خیابانهای شهرهای تاجیکستان به اسم مولوی و‬ ‫سعدی و حافظ نام‌گذاری می‌شود برآشفته شوید‪ .‬چه بهتر از این که بدین ترتیب‌‪ ،‬این میراث مشترک‬ ‫وسعت یابد و در همه جای این قلمرو شناخته شود‪ .‬آن کودکی که هر روز تندیس فردوسی را در شهر‬ ‫دوشنبه می‌بیند‪ ،‬بهتر تشویق می‌شود که شاهنامه بخواند‪ ،‬تا این که مث ً‬ ‫ال تندیس مایاکوفسکی یا‬ ‫پوشکین را ببیند (به اعتبار نفوذ شوروی سابق و فارسی‌ستیزی آن)‪ .‬آن جوانی که در کابل خیابانی‬ ‫به نام «سعدی‌» ببیند (که متأسفانه وجود ندارد) بیشتر به خواندن گلستان تشویق می‌شود تا این که‬ ‫خیابانی به نام «ملک فهد» ببیند (که وجود دارد‪ ،‬به خاطر مسجدی که از پول نفت سعودی در آنجا‬ ‫سـاخته شـده اسـت‌‪ ).‬این یعنی تثبیت بیشـتر و وسـعت یافتن این فرهنگ‌‪ ،‬این ادبیات و این میراث‬ ‫مشترک‌‪.‬‬ ‫ولی متأسفانه گاه می‌بینیم که در رسانه‌ها و خبرگزاریهای ایران‌‪ ،‬تجلیل و تمجید مفاخر ادب فارسی‬ ‫در خارج از ایران‌‪ ،‬به چشـم یک «خطر» نگریسـته می‌شـود و فوراً نسـبت به آن هشدار می‌دهند‪ ،‬در‬ ‫حالی که خطر اصلی این است که این مفاخر در آن سرزمینها از یاد بروند‪ ،‬چنان که خواست دشمنان‬ ‫این فرهنگ مشترک نیز همین است‌‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪82 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫جایزه عبدالقهار عاصی در بیست و سومین سال‌روز شهادتش به‬ ‫لیمه آفشـید‪ ،‬شـاعر و روزنامه‌نگار داده شـد‪ .‬بانو آفشید از شاعران‬ ‫جوان و فعالی است که ضمن کارهای خبرنگاری به شعر به گونه‬ ‫جـدی می‌پـردازد‪ .‬در مراسـمی کـه به مناسـبت بیسـت و سـومین‬ ‫سـال‌روز شـهادت قهار عاصی از شـاعران نام‌دار افغانسـتان به روز‬ ‫شنبه‪ ۸ ،‬میزان در کابل برگزار شده بود‪ ،‬صد‌ها تن از دانشجویان‪،‬‬ ‫منتقدان و استادان دانشگاه اشتراک کرده بودند‪.‬‬ ‫نجیب بارور شـاعر و یکی از برگزارکننده‌گان این محفل گفت‬ ‫که قهار عاصی یکی از شـاخه‌های بلند شـعر افغانسـتان بود که‬ ‫هیچ‌گاهی سـرش به زمین فرود نیامد‪« :‬وقتی شـعر قهار عاصی‬ ‫را می‌خوانیم‪ ،‬با صمیمتی ُپر از عشق و صداقت مواجه می‌شویم‬ ‫نمايشگاه «سواره کاري» که يک سبک ويژة نقاشي با استفاده که در واژ ‌ه واژه‌ی سـروده‌هایش موج می‌زند‪ ».‬داکتر سـمیع حامد‬ ‫از «سـاقة گندم» اسـت‪ ،‬در کابل گشايش يافت‪ .‬اين نمايشگاه از شاعران و منتقدان معروف افغانستان و یکی از سخنرانان این‬ ‫سه روزه از سوي ومان نيازي نقاش سر‌شناس کشور‪ ،‬با حضور محفل گفت‪« :‬عاصی شاعر دوران‌گذار بود و از این رو شعر او مانند‬ ‫شـماري از مقام‌هاي دولتي و عالقه مندان به هنر نقاشـي‪ ،‬در‬ ‫تاالر گالري ملي در کابل افتتاح شـد‪ .‬اسـدالله غضنفر مشـاور جایزه قهار عاصی به لیمه آفشید رسید‬ ‫فرهنگي رئيس جمهور در اين مراسـم‪ ،‬از کارکرد ومان نيازي‬ ‫تقديـر کـرد و گفت کـه اين هنرمند به دليل به کارگيري از قوه‬ ‫تخليل در آثارش‪ ،‬خوش درخشيده و آثار ماندگاري داشته است‪.‬‬ ‫وي افزود‪« :‬متاسفانه در اين اواخر همگي در شعر‪ ،‬داستان و يا‬ ‫در رسانه‌ها از مرگ‪ ،‬قتل و خونريزي ياد مي‌کنند؛ بايد کوشش‬ ‫شود که بيشتر به بازتاب زيبايي‌ها توجه شود‪».‬‬ ‫مشـاور فرهنگـي رئيـس جمهور خاطر نشـان کـرد که ومان‬ ‫نيازي‪ ،‬با واقع گرايي زيبايي‌ها را به درستي در آثارش به تصوير‬ ‫ هارون مجیدی‬‫کشيده است‪ .‬سيد عنايت الله سعيدي مدير عمومي نمايشگاه‬ ‫گالري ملي وزارت اطالعات و فرهنگ‪ ،‬به پژواک گفت که در‬ ‫اين نمايشـگاه ‪ 55‬اثر به نمايش گذاشـته شـده اسـت‪ .‬به گفته زنبور عسلی بود که از هر گلی شیره‌های شعریت را بر می‌داشت‪ ،‬به‬ ‫وي‪ ،‬ايـن آثـار بازتـاب زيبايي مناظر طبيعي و تصاوير شـماري همین سبب است که اثرگذاری زیادی در کارهایش دیده می‌شود‪».‬‬ ‫از شـخصيت‌هاي ملـي و چهره‌هاي سياسـي کشـور مي‌باشـد‪ .‬به باور داکتر حامد‪« :‬عاصی شاعر مقاومت است که فوق‌العاده روح‬ ‫ومان نيازي به پژواک گفت‪« :‬مي‌خواهم با استفاده ازهنر خود استبدادسـتیز داشـت و درضمـن عرفان‌گرا نیز بـود‪ ».‬در این حال‪،‬‬ ‫در برابرنابسـاماني درجامعه مبارزه کنم؛ اين کار خيلي ظرافت رحمت‌اللـه بیگانـه از یـاران قهـار عاصـی صحبت گفـت‪ :‬صداقت‬ ‫کاري دارد‪ .‬بـراي مـن وطنـم خيلي عزيز اسـت و مي‌خواهم به عاصـی‪ ،‬او را بـه پله‌هـای بلند شـهرت و محبوبیت رسـاند‪ .‬عاصی‬ ‫واسـطه نقاشـي ارزش فرهنـگ خود را به نمايش بگـذارم‪ ».‬اما کوتاه زیست‪ ،‬اما در این عمر کوتاه آثار گران‌باری را به دوست‌داران‬ ‫بـا وصف اين‪ ،‬اين هنرمند ازحکومت به دليل آنچه بي‌توجهي شـعر بـه جا مانـد‪ .‬به گفته‌ی آقای بیگانه‪ :‬عاصی از دوبیتی شـروع‬ ‫بـه ايـن هنـر خواند انتقاد کـرد و گفت که حکومـت بايد ضمن کرد‪ ،‬به تغزل و ترانه رو آورد و به شعر نیمایی و سپید پرداخت‪ ،‬او در‬ ‫تشويق هنرمندان به خاطر تاثير مثبت فعاليت‌هاي کاري شان‪ ،‬اوزان مختلف شعری‪ ،‬تجربه کرد و از پس این تجارب خیلی موفق‬ ‫از آنـان حمايـت کنـد تا با شـوق بـه کارخود ادامـه بدهند‪ .‬وي به‌درآمد‪.‬احمد‌ضیا رفعت استاد دانشگاه و از منتقدان ادبی در بخشی‬ ‫گفـت کـه پدرش‪ -‬عزيز گندمي‪ -‬که سـال‌هاي زيـادي از عمر از سـخنانش گفت‪« :‬عاصی بسـیار تنوع‌طلب بود و در حوزه فورم‬ ‫خـود را در عرصـه نقاشـي بـه ويژه خلـق آثار با سـاقه گندم کار به دنبال اشـکال گوناگون قالب شـعری رفته اسـت و این موضوع‬ ‫کرده است‪ ،‬اکنون ‪ 80‬ساله و بيمار است و هيچ مقام دولتي از سبب شده تا او در هیچ یک از قالب شعری‪ ،‬شاعری شاخص نشده‬ ‫او خبر نمي‌گيرد‪ .‬اين هنرمند با سابقه گفت‪15« :‬سال مي‌شود اسـت‪ ».‬عبدالقهار عاصی به سـال ‪ ۱۳۳۵‬خورشـیدی در دهکده‌ی‬ ‫که نقاشـي سـواره کاري (نقاشي با سـاقه گندم) را کار مي‌کنم؛ ملیمه از توابع والیت پنجشیر به دنیا آمد‪.‬‬ ‫اما تا کنون هيچ مورد حمايت دولت قرار نگرفته‌ا‪ .‬خواست من از آقای عاصی به عنوان شاعر نوگرا و کلیشه‌شکنی یاد می‌شود‬ ‫اين است که از هنرمندان حمايت شود و حداقل يک جاي براي که در قالب‌های کهن نیز شـعر سـروده اسـت‪ .‬یکی از راکت‌های‬ ‫آنان اختصاص داده شـود تا بتوانند بخاطر کار‌هاي شـان از آن طرف‌های درگیر در جنگ‌های کابل به تاریخ شـش میزان ‪۱۳۷۳‬‬ ‫اسـتفاده کنند‪ ».‬زادگاه هنر سـواره کاري يا نقاشي با ساقه‌هاي خورشیدی جان او را گرفت‪ .‬از عاصی چندین مجموعۀ شعر و یک‬ ‫گندم‪ ،‬چين اسـت و پيشـينه آن‪ ،‬به بيش از دو هزار سال پيش کتاب خاطره به یادگار مانده است‪.‬‬ ‫برميگردد‪ .‬از اين هنر در چين‪ ،‬به نام هنر دهقاني ياد مي‌شـود‪ .‬جایزه ادبی قهار عاصی همه‌ساله از سوی فرهنگیان و شاعران به‬ ‫در اين سبک نقاشي‪ ،‬از رنگ‌هاي کيمياوي استفاده نمي‌شود و یکی از شـاعران جوان تعلق می گیرد‪ .‬تا حال این جایزه به رامین‬ ‫مظهر و کریمه شبرنگ داده شده است‪.‬‬ ‫همه رنگ‌ها از حرارت دادن ساقه گندم ايجاد مي‌شوند‪.‬‬

‫نمایشگاه آثار نقاشی با ساقۀ‬ ‫گندم در کابل گشایش یافت‬

‫از چهره هاى برتر عرصۀ‬ ‫عکاسی تقدير به عمل آمد‬

‫در نخستين نمايشگاه ملى عکاسى که ديروز درشهرکابل پايان‬ ‫يافـت‪20 ،‬قطعـه عکس برتر انتخـاب و ازچهره هـاى نخبة اين‬ ‫عرصـه با اعطـاى جوايزتقدير به عمل آمد‪ .‬اين نمايشـگاه چهار‬ ‫روزقبـل (‪ 15‬اسـد) دربـاغ بابرشـهرکابل به ابتـکار وزارت اقتصاد‬ ‫وهمکارى اداره انکشـافي ملل متحـد (‪ ) UNDP‬زير نام «وطن‬ ‫مـن از ديـد مـن» بـه را ه انداخته شـده بود‪ .‬سـاجد تقوا مسـوول‬ ‫پـروژه اهداف انکشـاف پايدار ‪ ، UNDP‬گفت کـه با راه اندازى‬ ‫ايـن نمايشـگاه درخصوص روند انکشـاف درافغانسـتان به مردم‬ ‫آگاهـى داده شـد‪ .‬تقوا گفت «بزرگترين چالـش دربرابر ‪UNDP‬‬ ‫عـدم آگاهـي مـردم درمورد رونـد انکشـاف درافغانسـتان بود که‬ ‫خوشـبختانه با راه اندازى اين نمايشـگاه‪ ،‬توانستيم تا حدودى به‬ ‫اين اهداف خود برسيم‪ ».‬وي افزود که در قالب اين تصاوير‪ ،‬روند‬ ‫آموزش و پرورش‪ ،‬بازسـازي مکان هاي تاريخي‪ ،‬بافت شـهري‬ ‫شـهرهاي کالن‪ ،‬وضعيت حقوق بشـرى‪ ،‬تسـاوي حقوق زن و‬ ‫مرد‪ ،‬مسئله آب پاک‪ ،‬رشد اقتصادي وبرق درافغانستان انعکاس‬ ‫داده شـده اسـت‪ .‬بربنياد معلومـات منبع‪ ،‬پروسـه راهيابى به اين‬ ‫رقابـت ها حدود چهارماه قبل ازسراسرکشـور آغاز شـده بود‪ ،‬که‬ ‫درنتيجه ‪ 400‬قطعه عکس شـامل اين رقابت گرديد و سـرانجام‬ ‫يکصد قطعه برتر توانست درنمايشگاه ملى راه به نمايش گذاشته‬ ‫شـود ‪ .‬جاويـد وفـا کـه يـک قطعـه تصويـرش از جريان مسـابقه‬ ‫بايسکلراني زنان‪ ،‬دراين رقابت جايزه نخست را به دست آورده‪،‬‬ ‫درصحبت اختصاصى به آژانس خبرى پژواک گفت‪« :‬تصاويري‬ ‫که ازافغانستان براي جهان داده شده هميشه زاويه منفي داشته‪،‬‬ ‫بيشـتر تصاويرى از جنگ و فقر و بدبختي گرسـنگي و انفجار و‬ ‫انتحار بوده اسـت‪ ،‬کمترعکسـي ديده مى شـود که چهره مثبت‬ ‫افغانستان را به جهان نشان بدهد‪ « .‬اين عکاس نخبه که جايزه‬ ‫‪ 700‬دالرى را به دست آورده‪ ،‬افزود که زنان درکشور تا ‪ 15‬سال‬ ‫قبل نمي توانستند از خانه برايند‪ ،‬امروز مي توانند درکنار مردها‬ ‫در عرصـه هـاى مختلف به ويژه فعاليت هاي ورزشـي بپردازند‪،‬‬ ‫ايـن نشـان ميدهد که درقسـمت تسـاوي حقـوق زنان بـا مردان‬ ‫درافغانستان کار شده است‪ .‬محمد الله رهدل سر پرست رياست‬ ‫پاليسـي اقتصـادي وزارت اقتصاد‪ ،‬برگزارى اين نمايشـگاه را در‬ ‫رشد استعدادهاى هنرى عکاسان و معرفى بهتر زواياى مختلف‬ ‫ازپيشرفت ها درکشورعنوان کرد (پژواک)‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪81 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫گـونـاگـون‬

‫پوست انعطاف پذیر ساخته می شود‬

‫از ژنان بائو اسـتاد مهندسـی کیمیا در دانشـگاه اسـتنفورد سوال شـد چرا از طراحی باتری به ساخت‬ ‫پوسـت ترکیبی انسـان‪ ،‬گرایش پیدا کرد؛ او پاسـخ سـاده ای داد‪ « :‬به این فکر افتادم که حاال نوبت‬ ‫کمک به مردم است‪».‬‬ ‫تیم پژوهشی بائو در حال ساخت پوست انعطاف پذیری است که می تواند دما و لمس را حس کند‬ ‫تیم پژوهشی ‪ ۱۷‬نفر ٔه بائو در حال ساخت پوست انعطاف پذیری است که می تواند دما و لمس را‬ ‫حس کند‪ .‬این کار بسیار شبیه به چیزهایی است که دستگاه های رباتیک در سریال “دنیای غرب” از آن استفاده‬ ‫می کنند؛ با این تفاوت که پوست مختص انسان هاست‪ ،‬نه ربات ها‪ .‬در حال حاضر تقریبا دو میلیون آمریکایی‬ ‫بـا انـدام هـای مصنوعـی به زندگی خـود ادامه می دهند‪ .‬بسـته به تناسـب‪ ،‬اندازه‪،‬‬ ‫میزان تحرک‪ ،‬قابلیت کنار گذاشتن وسیله و هزینه شاهد تفاوت در‬ ‫چشم انداز اندام های مصنوعی هستیم‪ .‬اما اکثر اندام های‬ ‫مصنوعـی موجـود حتی مـوارد فوق پیشـرفته فاقد‬ ‫حس لمسی هستند‪.‬‬ ‫به مانند دست مصنوعی متصل به مغز‬ ‫که توسـط ‪ DARPA‬در سال ‪۲۰۱۵‬‬ ‫میلادی توسـع ‌ه یافـت‪ ،‬برخـی‬ ‫انـدام هـای مصنوعـی امکان‬ ‫حس کردن برخی احساس‬ ‫را بـه کاربـران می دهند؛‬ ‫فاقـد قابلیـت خمـش‪،‬‬ ‫پذیـری اسـت‪ .‬انـدام‬ ‫هیچ حسگری ندارند‬ ‫شـی مورد نظـر خود‬ ‫بصـری هسـتند‪ .‬به‬ ‫اساس آنچه که می‬ ‫کـه شـی ای را بـا‬

‫ِ فیزیکـی‬ ‫امـا ایـن انـدام‬ ‫کشـش و انعطـاف‬ ‫هـای دارای قابلیـت خمش‬ ‫و بیمـاران بـرای برداشـتن‬ ‫مجبـور بـه اتکا بـه کنترل‬ ‫عبـارت دیگـر‪ ،‬فقـط بـر‬ ‫بینیـد مـی توانیـد بگوئید‬ ‫موفقیت برداشته اید‪.‬‬ ‫پوسـت‬ ‫سـاخت‬ ‫تیم پژوهشـی بائـو برای‬ ‫عمـده روبـرو بـود‪:‬‬ ‫ترکیبی جدید با سه چالش‬ ‫انعطـاف پذیـری بـه‬ ‫‪ )۱‬دادن قابلیـت کشـش و‬ ‫لمسـی در ماده‪ ،‬قابلیت‬ ‫مـاده ‪ )۲‬تعبیـه کـردن حـس‬ ‫ارسـال اطالعات دریافت‬ ‫تشـخیص فشـار و دما ‪ )۳‬نحوه‬ ‫بائو‪ ،‬چالش سـوم مهمترین‬ ‫شده توسط پوست به مغز‪ .‬به گفته‬ ‫اگر پوست بتواند حس کند اما‬ ‫چالش پیش روی مهندسان بود زیرا‬ ‫لمسی در کار نخواهد بود‪.‬‬ ‫مغز قادر به درک آن نباشد‪ ،‬هیچ حس‬ ‫‬ ‫شده برای ساخت پوست ترکیبی‬ ‫یکی از حسگرهای کوچک استفاده‬ ‫توسط بائو‬ ‫اول و دوم تمامی موادشان را از نو می ساختند؛ یعنی‬ ‫بائو و تیمش می بایست برای فائق آمدن بر چالش های‬ ‫اظهار داشت‪ :‬پوستِ ترکیبی ما می تواند حرکت کرده و با‬ ‫باید کار را از همان مولکول های سازنده ماده آغاز می کردند‪ .‬بائو‬ ‫مشابهی بهره می بردند‪ .‬اما مواد الکترونیکی فعلی سفت و سخت اند‪.‬‬ ‫سطوح مختلف سازگار گردد؛ لذا مواد الکترونیکی ما هم باید از ویژگی های‬ ‫اخیراً جایزه علمی ‪ L’Oréal-UNESCO‬را در سال ‪ ۲۰۱۷‬برایش به ارمغان آورد‪.‬‬ ‫ی موادی جدیدی از سطحِ پایه و مولکولی بودیم‪ .‬کارهای تحقیقاتی بائو‬ ‫ما مجبور به طراح ‌‬ ‫تیم بائو برای دادن قابلیت حس کردن لمس و دما به طراحی ساختارهای کوچک هرم مانند پرداخت که صد برابر کوچکتر از عرض یک تار موی انسان است؛ مواد استفاده شده بسته به میزان گرم یا‬ ‫سرد بودن‪ ،‬رسانایی الکتریکی اش را عوض می کند‪ .‬با گرم کردن ماده‪ ،‬شاهد بسط یافتن آن هستیم‪ .‬تیم بائو می بایست روشی برای ترجمه اطالعات و ارسال آن به مغز می اندیشید‪.‬‬ ‫بائو افزود‪ :‬ما باید مدارهایی را طراحی کنیم که بتوانند تمامی اطالعات حسی را جمع کرده و آن را به پالس های الکتریکی تبدیل کنند؛ پالس هایی که مغز انسان قادر به درک آنها باشد‪.‬‬ ‫ما به مفهوم اولیه این طرح دست یافته ایم‪ .‬تیم ما نشان داده که امکان ساخت این پوست ترکیبی وجود دارد‪ .‬به گفته وی‪ ،‬این نوآوری برای اینکه به وسیله ای عادی تبدیل شده و بصورت عادی در‬ ‫دسترس عموم قرار گیرد‪ ،‬راهی طوالنی در پیش دارد‪ .‬اما بائو در خصوص آیند ٔه فناوری اندام های مصنوعی ابراز امیدواری کرده است‪ .‬ما قصد داریم با طراحی وسیله هایی که بتوانند عملکردی مشابه‬ ‫پوست انسان داشته باشند‪ ،‬آینده فناوری های الکترونیکی را دستخوش تغییر عظیمی قرار دهیم‪.‬‬ ‫‪bigbangpage.com -‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪80 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫گـونـاگـون‬

‫سریع ترین دوربین فیلمبرداری جهان ساخته شد‬

‫دوربین های پر سرعتی که در هر ثانیه صد هزار عکس می گیرند را فراموش کنید‪ .‬یک گروه پژوهشی در دانشگاه لوند‬ ‫سوئد دوربین فیلمبرداری پیشرفته ای ساخته است که می تواند پنج تریلیون عکس در هر ثانیه و رویدادهایی به کوتاهی‬ ‫‪ ۰٫۲‬تریلیونم ثانیه را ضبط کند‪ .‬چنین دوربینی در گذشته وجود نداشت‪.‬‬ ‫دوربین فیلمبرداری جدید فوق سریع قادر خواهد بود تا به طرز باورنکردنی از فرآیندهای علم شیمی‪ ،‬فیزیک‪ ،‬زیست‬ ‫شناسی و زیست پزشکی فیلم بگیرد‪ ،‬کاری که نمونه اش را در گذشته ندیده ایم‪ .‬محققان به منظور تشریح این فناوری‪،‬‬ ‫بطرز موفقیت آمیزی چگونگی حرکت نور را در فاصله ای برابر با ضخامت یک کاغذ فیلمبرداری کرده اند‪ .‬این کار در‬ ‫واقعیت فقط یک پیکو ثانیه طول می کشد‪ ،‬اما دوربین آن فرآیند را تا یک تریلیون بار ُکند تر کرده است‪.‬‬

‫در حـال حاضـر‪ ،‬دوربیـن های پر سـرعت توانایی تهیه تصاویر یک به یـک را در یک توالی دارند‪ .‬فناوری جدید بر پای ٔه‬ ‫الگوریتم نوینی قرار دارد و چندین تصویر رمز گذاری شده در یک عکس را ضبط می کند؛ سپس آن را در قالب سکانس ویدئویی عرضه می کند‪ .‬در این روش‪ ،‬از هر چیزی که در معرض نور به شکل فالش لیزری قرار می دهید‪،‬‬ ‫فیلمبرداری می شود‪ .‬و هر پالس نوری دارای یک رمز منحصر بفرد خواهد بود‪ .‬شی مورد نظر فالش نور را بازتاب می دهد و در یک عکس متمرکز و ادغام می شود‪ .‬سپس با کلید پنهان سازی زمینه برای جداسازی فالش های نور‬ ‫فراهم می آید‪.‬‬

‫این دوربین فیلمبرداری اصو ً‬ ‫ال برای محققانی ساخته شده که درصدد کسب اطالعات بیشتر در خصوص بسیاری از فرآیندهای فوق سریع هستند‪ .‬قسمت اعظمی از این فرایند ها در مقیاس یک پیکو ثانیه و فمتو ثانیه به وقوع می‬

‫پیوندند‪ .‬الیاس کریستنسون اظهار داشت‪ :‬امکان بکارگیری این دوربین در تمامی فرآیندها وجود ندارد؛ اما برای مثال می توان از انفجارها‪ ،‬فالش پالسما‪ ،‬احتراق آشفته‪ ،‬فعالیت مغز در حیوانات و واکنش های شیمیایی فیلم تهیه کرد‪.‬‬ ‫ما اکنون قادر به فیلمبرداری از چنین فرآیندهای بسیار کوتاه هستیم‪.‬‬ ‫بزرگترین منفعت فناوری یاد شده برای خود محققان این نیست که رکورد سرعت جدیدی را به ثبت برسانند‪ ،‬بلکه آنان در حال حاضر می توانند از چگونگی تغییر مواد مشخص در یک فرآیند فیلم تهیه نمایند‪ .‬کریستنسون در ادامه‬

‫افزود‪ :‬امروزه تنها راه تجسم تصویری این رویدادهای سریع‪ ،‬تهیه تصاویری آرام و ُکند از فرآیندهاست‪ .‬سپس باید نسبت به تکرار آزمایشات یکسان اقدام کنید تا تصاویر کند متعددی بدست آید‪ .‬پس از آن‪ ،‬می توان تصاویر را در‬ ‫قالب یک فیلم ویرایش کرد‪ .‬مشکل روش فوق الذکر این است که اگر آزمایشی را تکرار کنید‪ ،‬فرآیند یکسان خواهد بود‪.‬‬ ‫“الیاس کریستنسون” و “آندرئاس ان” روزهای زیادی را به انجام تحقیق بر روی احتراق اختصاص می دهند؛ مطالعه این حوزه سخت و دشوار است‪ .‬هدف غایی این تحقیق پایه‪ ،‬تولید موتورهای اتومبیل نسل بعد‪ ،‬توربین های‬ ‫گازی و زدایشگر دیگ بخار می باشد‪ .‬احتراق با یک سری فرآیند های فوق سریع در سطح مولکولی کنترل می شود که اکنون می توان با دوربین پیشرفته از آن فیلم گرفت‪ .‬برای مثال‪ ،‬محققان به مطالع ٔه ویژگی های شیمیایی برون‬ ‫ریخت پالسما‪ ،‬عمر حاالت کوانتومی در محیط های آتش سوزی و در بافت زیستی خواهند پرداخت‪ .‬چگونگی آغاز واکنش های شیمیایی نیز با بهره گیری از این فناوری میسر خواهد شد‪ .‬محققان این فناوری را “الگوریتم شناخت‬ ‫فراوانی فریم چند نمایشی” نامگذاری کرده اند‪.‬‬ ‫دوربین معمولی دارای فالش از نور معمولی استفاده می کند‪ ،‬اما محققان در این مورد از فالش نوری رمز گذاری شده استفاده کرده اند‪ .‬در صورت برخورد فالش نوری رمز گذاری شده به شی‪ ،‬آزاد سازی سیگنال تصویر توسط آن‬ ‫شی با رمز کامال یکسان انجام می پذیرد‪ .‬فالش های نوری دارای رمز های متفاوتی هستند و سیگنال های تصویر در یک عکس ضبط می شوند‪ .‬این سیگنال های تصویر رمزگذاری شده با استفاده از کلید پنهان سازی در کامپیوتر‬ ‫تفکیک می شوند‪ .‬یک شرکت آلمانی نمونه اولیه از این فناوری را به تولید رسانده است؛ پس تقریبا در طی دو سال آینده افراد بیشتری قادر به استفاده از آن خواهند بود‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪79 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫گـونـاگـون‬

‫درباره آینده‬ ‫پیوند اعضا‬ ‫را در بدن بیمار کار گذاشت تا کار کلیه که تصفیه خون از سموم است‪ ،‬را انجام دهد‪.‬‬ ‫یکی از فناوری‌های جدید که به سـاختن عضو پیوند کمک کرده اسـت‪ ،‬پرینت سـه‌بعدی است‪.‬‬ ‫محققان در آمریکا موفق شده‌اند با پرینت سه‌بعدی مثانه بسازند و به بیمار پیوند کنند‪ .‬اگرچه این‬ ‫فناوری در ابتدای کار است‪ ،‬ولی امیدواری بر است که با پیشرفت آن بتوانند اعضای پیچیده‌تری‬ ‫چون قلب‪ ،‬ریه‪ ،‬کبد یا کلیه را تولید کرد‪ .‬پیوند اعضا از حیوانات از دیرباز در فکر بشر بوده است‪ .‬بر‬ ‫سر دروازه ملل در تخت جمشید تصویری از موجودی با سر انسان و اعضایی از حیوانات متفاوت‬ ‫دیده می‌شود‪ .‬پیوند اعضای حیوانات در دهه ‪ ۷۰‬و ‪ ۸۰‬در پیوند کلیه‪ ،‬قلب و کبد آزمایش شده است‪،‬‬ ‫ولی به علت نتایج ناموفق و مسائل اخالقی مرتبط با آن برای چند دهه متوقف شده بود‪.‬‬ ‫اخیرا با استفاده از فناوری مهندسی ژنتیکی دوباره بارق ‌ه امیدی در این باره زنده شده است که شاید‬ ‫بتوان از اعضای حیوانات برای پیوند استفاده کرد‪.‬‬

‫یک مشکل پیوند‪،‬عضو پیوندی غیرخودی است و سیستم دفاعی بدن قصد پس زدن آن را دارد‬ ‫پیوند اعضا شاخه ای از علم پزشکی است که اندکی بیش از ‪ ۶۰‬سال از عمر آن می‌گذرد‪.‬‬ ‫این علم در این مدت با موفقیت های چشمگیری همراه بوده است‪ ،‬به طوری که به عنوان یکی از‬ ‫معجزات علم جدید یاد می‌کنند‪ .‬بسیاری از بیماران که قب ً‬ ‫ال به علت نارسایی عضو با مرگ دست و‬ ‫پنجه نرم می‌کردند‪ ،‬امروزه با موفقیت باالیی با پیوند قابل درمان هستند‪ ،‬ولی پیوند اعضا مشکالت‬ ‫خاص خود را دارد‪.‬‬ ‫فرآیند پیوند اعضا طوری اسـت که او ً‬ ‫ال باید عضوی در دسـترس باشـد که به فرد پیوند شـود‪ .‬لذا‬ ‫یکی از مشـکالت این رشـته کمبود عضو پیوندی اسـت‪ .‬متأسـفانه به علت این کمبود تعداد قابل‬ ‫توجهی از بیماران قبل از پیوند فوت خواهند کرد‪.‬‬ ‫دومین مشکل این است که تا زمانی که عضو پیوند شود‪ ،‬این عضو خارج از بدن است و خونرسانی‬ ‫ندارد‪ .‬خود این مسئله به عضو پیوندی آسیب می‌رساند‪.‬‬ ‫سومین مشکل این است که عضو پیوندی غیرخودی است و سیستم دفاعی بدن قصد پس زدن ‪ -۲‬مشکل رد پیوند‬ ‫ازآنجاکـه عضـو پیوندی غیرخودی اسـت‪ ،‬دسـتگاه ایمنی بـدن با آن مبارزه خواهـد کرد و قصد‬ ‫آن را دارد‪ ،‬یعنی مسئله «رد پیوند»‪.‬‬ ‫اگر این سه مشکل حل شود‪ ،‬بیماران بیشتری پیوند خواهد شد و میزان موفقیت پیوند باال می تخریب آن را دارد‪ .‬بنابراین این بیماران تا آخر عمر باید داروهای ضد رد پیوند را مصرف کنند‪ .‬این‬ ‫داروها بدون عارضه نیستند و هزینه زیادی دارند‪ .‬در ضمن علیرغم مصرف این داروها بازهم گاهی‬ ‫رود‪.‬‬ ‫رد پیوند رخ می‌دهد و منجر به ازکارافتادن عضو پیوندی می‌شود‪.‬‬ ‫پژوهشگران دانشگاه هاروارد در آمریکا موفق شده‌اند با استفاده هم‌زمان سلول‌های مغز استخوان‬ ‫‪ -۱‬کمبود عضو‬ ‫یکی از مشکالت بزرگ پیوند کمبود عضو پیوندی است‪ ،‬برای مثال در کشور ما هر ‪ ۷‬دقیقه یک و کلیه فرد دهنده وضعیتی ایجاد کنند که دسـتگاه ایمنی کلیه را پس نزند‪ .‬به این حالت مدارا یا‬ ‫نفـر بـه علت نبود عضو پیوندی نامناسـب فوت می‌کند‪ .‬در آمریکا بیـش از ‪ ۱۰۰‬هزار نفر در انتظار تولرانس می‌گویند‪.‬‬ ‫پیوند هستند و فقط ‪ ۳۰‬هزار نفر در سال پیوند می‌شود و بسیاری از بیماران در فهرست های انتظار با این کار دستگاه ایمنی متشکل از هردوی سلول‌های فرد دهنده و سلول‌های فرد گیرنده خواهد‬ ‫شـد‪ ،‬به‌طوری‌که کلیه پیوندی را از خود می‌داند و پس نمی‌زند‪ .‬به‌این‌ترتیب این بیماران به هیچ‬ ‫پیوند فوت خواهند کرد‪.‬‬ ‫یکی از راه حل های این معضل ساختن عضو از سلول های بنیادی خود بیمار است‪ .‬این کار نه دارویی برای جلوگیری از رد پیوند نیازی ندارند‪ .‬امید است که از این روش بتوان در پیوندهای دیگر‬ ‫تنها می تواند مشکل کمبود عضو را حل کند‪ ،‬بلکه چون سلول‌ها از خود بیمار هستند‪ ،‬مسئله رد نیز استفاده کرد‪.‬‬ ‫پیوند را نیز حل می‌کند و نیازی به مصرف داروهای ضد رد پیوند نیست‪ .‬خود این داروها عوارض‬ ‫‪ -۳‬مشکل خارج بودن عضو از بدن‬ ‫و هزینه بسیاری دارند‪.‬‬ ‫داکتران برای اولین بار با استفاده از سلول‌های بنیادی بیمار و روش‌های مهندسی بافتی موفق عضو پیوندی تا وقتی که به فرد گیرنده پیوند شـود‪ ،‬ممکن اسـت سـاعت‌ها از بدن خارج بماند و‬ ‫شـدند نای (مجرای هوایی به ریه) را بسـازند و در یک عمل ‪ ۹‬سـاعته آن را به کودک ‪ ۲‬سـاله‌ای خون‌رسانی ندارد‪ .‬این مسئله منجر به آسیب دیدن عضو پیوندی می‌شود‪ .‬گاهی باید روزها یا شاید‬ ‫هفته‌ها صبر کرد تا عضو به کار بیفتند‪ .‬در این مدت مث ً‬ ‫ال در پیوند کلیه می‌تواند فرد را دیالیز کرد تا‬ ‫پیوند کنند‪.‬‬ ‫این کار درباره ‪ ۶‬بیمار دیگر نیز انجام شـده اسـت‪ .‬محققان در تالش هسـتند با اسـتفاده از این عضو به کار بیفتد‪ ،‬اما در پیوند قلب یا کبد‪ ،‬اگر عضو کار نکند ممکن است به مرگ بیمار منجر شود‪.‬‬ ‫اخیراً دستگاه‌هایی ساخته شده است که محیط بدن را در خارج شبیه‌سازی می‌کند تا عضو آسیب‬ ‫روش‌ها اعضای دیگر بدن را با استفاده از سلول‌های بنیادی خود بیمار بسازند‪.‬‬ ‫یکی دیگر از راه‌حل‌های کمبود عضو‪ ،‬سـاختن اعضای مصنوعی مانند قلب یا کلیه اسـت‪ .‬اگر کمتری ببیند‪ .‬به‌طور مثال در بریتانیا کلیه روی دستگاه حاوی پمپی قرار می‌دهند که تا زمان پیوند‬ ‫می‌توان فرد مبتال به نارسایی کلیه را با دستگاه دیالیز زنده نگهداشت‪ ،‬چرا نتوان با ساختن دستگاه به عضو خون و اکسیژن را می‌رساند‪ .‬همین کار را با قلب‪ ،‬ریه و کبد هم انجام داده‌اند‪ .‬به‌این‌ترتیب‬ ‫دیالیزی کوچک و قابل پیوند به بیمار او را درمان کرد و یا همین کار را با قلب مصنوعی انجام داد‪ .‬تا زمان پیوند‪ ،‬عضو در همان وضعیت داخل بدن قرار دارد و به کار خود ادامه می‌دهد‪ ،‬مث ً‬ ‫ال در مورد‬ ‫قلب درواقع یک پمپ است‪ .‬محققان یک قلب مصنوعی کوچک ساخته‌اند که می‌توان آن را به کلیه در خارج بدن ادرار تولید می‌کند یا در مورد کبد صفرا می‌سازد‪.‬‬ ‫امید بر این است که با پیشرفت علم در این زمینه‌ها تعداد بیشتری از افراد مبتال به نارسایی اعضا‬ ‫بیمار وصل کرد یا درون سینه بیمار قرار داد تا کار قلب را انجام دهد‪.‬‬ ‫محققان دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو مشغول ساختن کلیه مصنوعی هستند که بتوان آن پیوند شوند و ن نتایج پیوند از این‌که هست‪ ،‬نیز بهتر شود‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪78 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تـاریـخـی دنـبـاله دار‬

‫و چرا پيشـنهاد مرا پذيرفته گفت‪ :‬يقين دارم دوسـت مشـترک ما‬ ‫محمد سـرور نورسـتانی قوماندان تولی تانک در قوای ‪ 4‬زرهدار از‬ ‫چنين پيشنهادی استقبال می کند‪ .‬واقعًا او هم عاشقانه پيشنهاد‬ ‫تغيير نظام را پذيرفت‪ ،‬و هم با تالش مشترک شان محمد يوسف‬ ‫(قوماندان تولی تانک در قوای ‪ )15‬و موالداد تانکيست قوای ‪ 4‬در‬ ‫صف ما قرار گرفتند‪ .‬حضور اين دو سر سپردۀ جوان که همکاری‬ ‫حبيب الله خان تانکيست‪ ،‬قوماندان بلوک تانک قوای ‪ 15‬در داخل‬ ‫ارگ شاهی‪ ،‬را با خود داشتند به آنان جرأت و اجازۀ آن را می داد تا‬ ‫فعاليت های محرمانۀ خويش را در جذب صاحب منصبان مؤثر و‬ ‫توانمند و معتقد به جمهوری شدن در قوای ‪ 4‬و ‪ 15‬زرهدار توسعه‬ ‫دهنـد‪ ،‬کـه در نتيجـه ديـد و واديدها نهايت مؤثـر و باعث تحکيم‬ ‫روابط دو جانبه و فعاليت های مؤثرتری می گرديد‪.‬‬ ‫چنانچـه در اثـر فعاليـت های غالم حيدر رسـولی‪ ،‬محمد سـرور‬ ‫نورسـتانی‪ ،‬محمد يوسـف و موالداد تعداد تانکيسـت ها در ظرف‬ ‫چند ماه به بيسـت نفر رسـيدند و برای نفوذ بيشـتر در اردو ايجاب‬ ‫می نمود تا ديدار چند نفری از نمايندۀ تانکيست ها با حضورداشت‬ ‫محمد داود سر به راه شود‪.‬‬ ‫از آنرو در يک ديدار رو در رو‪ ،‬که از هر جهت بايسـتی تصادفی‬ ‫تلقی می شد‪ ،‬در چهل تن پغمان محمد داود با غالم حيدر رسولی‪،‬‬ ‫محمـد سـرور نورسـتانی‪ ،‬محمـد يوسـف و مـوالداد رو بـه رو می‬ ‫شوند و پيرامون اقدامات عملی جهت تغيير نظام تبادل نظر کرده‬ ‫تصميم گرفته می شود که‪ :‬هر اقدامی در اين مورد با اتفاق آرای‬ ‫حاضريـن کـه اعضای آن در آينده نبايسـتی از ده‪ ،‬نهايتًا ‪ ،15‬نفر‬ ‫تجاوز نمايند اتخاذ گردد‪ .‬و در صورت کامياب شـدن در کودتا تا‬ ‫تصويب قانون اساسی جمهوری انتصاب رئيس دولت‪ ،‬صدراعظم‪،‬‬ ‫اعضای کابينه‪ ،‬مامورين عاليرتبه‪ ،‬طرح ادارۀ کشور و تعيين خط‬ ‫مشی دولت در سياست داخلی و خارجی از وظايف اينها می باشد‪،‬‬ ‫به عبارت ديگر حکومت دسته جمعی به جای حکومت فردی‪.‬‬ ‫همچنان فيصله شـد تا اشـخاصی که در جلب و جذب صاحب‬ ‫منصبان تحصيل يافته در صف کودتاچيان مهارت و رشادت داشته‬ ‫باشند در صورت کسب اتفاق آرا به حيث سرگروپ ناميده شوند‪.‬‬ ‫محمـد داود گفـت‪ :‬پاچاگل وفـادار را که صاحب منصب اليق و‬ ‫ً‬ ‫فعلا آمر مخابرۀ قوای هوايی اسـت می شناسـم و بـا وی در بارۀ‬ ‫کودتـا و اهـداف آن بحـث کـردم‪ .‬او از اشـتراک و اقـدام به کودتا‬ ‫استقبال نمود‪.‬‬ ‫محمـد يوسـف گفـت‪ :‬در حاليکـه صدراعظـم صاحـب او را می‬ ‫شناسند بهتر است او هم به حيث سرگروپ هوايی داخل جمعيت‬ ‫ما شوند‪.‬‬ ‫(تـا يـک روز قبـل از ‪ 26‬سـرطان ‪ ،52‬کودتاچيان محمـد داود را‬ ‫صدراعظم و بعد از آن رهبر کودتا خطاب می کردند‪).‬‬ ‫محمـد داود گفـت‪ :‬هميـن اکنون تصميم گرفته شـد تا شـمول‬ ‫بناء‬ ‫اشـخاص در رديـف سـرگروپ ها بـه اتفاق آرا پذيرفته شـود‪ً .‬‬ ‫بهتر اسـت به آنچه دسـته جمعی تصميم گرفته می شـود احترام‬ ‫گذاشـت نه به نظر اشـخاص‪( .‬ايکاش بعد از تأسـيس جمهوريت‬ ‫هم اين فيصله در نظر گرفته می شد تا از بسا بدبختی های وارده‬ ‫در افغانستان جلوگيری می گرديد‪).‬‬ ‫به هر صورت پاچاگل وفادار در روزهای بعد به اتفاق آرا به حيث‬ ‫سـرگروپ شـناخته شـد‪ ،‬زيرا علاوه بر اينکـه محمـد داود وی را‬ ‫می شـناخت‪ ،‬معاون خود عبدالحميد محتاط (سپس سرگروپ) و‬

‫تعـدادی از صاحـب منصبان با درايت و دارای تحصيالت عالی در‬ ‫قوای هوايی و دافع هوا را به کودتا راضی و جذب کرده بود‪.‬‬ ‫ديری نگذشـت که در اثر توجه و فعاليت سـرگروپ ها دو ستارۀ‬ ‫درخشان ديگر (احمد ضيا مجيد مدير پيژند قطعۀ انضباط و فيض‬ ‫محمد مدير حرکات کماندوها) در آسـمان کودتاچيان درخشيدند‪.‬‬ ‫ايـن هـا صاحب منصبان رشـيد و کليـدی کماندو و انضبـاط را به‬ ‫کودتـا در جهـت تغييـر نظـام جلب و جـذب کردنـد‪ .‬دو قطعه يی‬ ‫کـه واالحضرت سـردار عبدالولی به آن مـی نازيد و همه را از آنها‬ ‫می ترسـانيد‪ ،‬اکنون از توجه دو شـخصيت فوق از واالحضرت رو‬ ‫گرداندنـد و بـه صـف جمهـوری خواهـان پيوسـتند‪ .‬از آنرو فيض‬ ‫محمـد و احمـد ضيـا مجيد هم به حيـث سـرگروپ در کنار ديگر‬ ‫سرگروپ های سر به کف شامل شدند‪.‬‬ ‫دور و پيـش هميـن جلـب و جذب هـا بود که غـوث الدين فايق‬ ‫صاحب منصب احتياط اردو توسط غالم حيدر رسولی به سرگروپ‬ ‫ها معرفی شد‪ .‬با اينکه صاحب منصبان احتياط کنده کنده از جانب‬ ‫سرگروپ ها جذب می شدند‪ ،‬فعاليت غوث الدين فايق در اين باره‬ ‫چشـم گير تر شـده می رفت و در پهلوی آن وی وظيفه داشـت تا‬ ‫گفتـه ها و خواسـته های بعضی از کودتاچيـان را حتی المقدور به‬ ‫اطالع سرگروپ ها برساند‪ .‬از آنرو در روزهای نزديک به اقدامات‬ ‫عملی او هم در جمع کودتاچيان به حيث سرگروپ انتخاب شد‪.‬‬ ‫افزونـی در جلـب و جـذب و لـزوم ديـد و واديدهـای مشـورتی‬ ‫کودتاچيـان (جمهـوری خواهـان) در پيريزی هر چه سـريعتر قيام‬ ‫مسـلحانه (کودتـا) ايجـاب مـی نمـود تـا پناهـگاه های مصـون و‬ ‫بناء خانۀ سـيد‬ ‫مطمئنی را جهت ديدارهای مخفی جسـتجو کرد‪ً .‬‬ ‫عبداالله و دوسـت وی عبدالقدير نورسـتانی‪ ،‬که کمتر مورد توجه‬ ‫مـردم بودنـد و در آن روزها از محبـت و تواضع زياد آنان برخوردار‬ ‫بودم‪ ،‬به حيث مخفيگاه جمهوری خواهان همراه با سرپناه موالداد‬ ‫خان از جانب سرگروپ ها پذيرفته شد‪.‬‬ ‫اين دو نفر در تنظيم مالقات های مخفی و حفظ روابط سرگروپ‬ ‫ها زحمات و فعاليت های پی گيری را متحمل می شدند‪ .‬از آنرو‬ ‫هر دوی شان در اولين جلسۀ سرگروپ ها که بعد از موفقيت کودتا‬ ‫در روز ‪ 26‬سرطان ‪ 1352‬هـ‪.‬ش‪ .‬به نام کميتۀ مرکزی جمهوريت‬ ‫دائر و اعالم گرديد‪ ،‬به حيث اعضای کميتۀ مرکزی شامل جلسه‬ ‫شـدند‪ .‬ناگفته نماند که در اثر فعاليت سـرگروپ ها تعداد افسرانی‬ ‫کـه در تأسـيس جمهوريـت با هم متعهد و متحد شـده بودند و در‬ ‫شـب ‪ 26‬سـرطان ‪ 1352‬هـ‪.‬ش‪ .‬تحت رهبری محمد داود به قيام‬ ‫مسلحانه اقدام کردند همه با هم يکصد و نوزده نفر بودند‪.‬‬ ‫افسـران موصوف به صورت عموم به استثنای صاحب منصبان‬ ‫احتيـاط و دو سـه نفـر ديگـر‪ ،‬يا قوماندان بلوک و يـا از تولی بودند‬ ‫کـه در آن شـب قطعـات تحـت قوماندۀ خويـش را با نظـم و ادارۀ‬ ‫خارق العاده‪ ،‬مسـلح و به نکات قب ً‬ ‫ال تعيين شـده جهت دستگيری‬ ‫شخصيت های عالی مقام وابسته به سلطنت سوق دادند‪.‬‬ ‫اگرچـه تغييـر نظام در اثـر ارادۀ خلل ناپذير افسـران ناترس اردو‬ ‫تحـت رهبـری عالمانۀ محمـد داود جهت تأسـيس جمهوريت در‬ ‫ظرف چند سـاعت به پايان رسـيد و با شـور و شعف باالتر از تصور‬ ‫از جانـب اکثريـت کامـل مـردم اسـتقبال گرديد‪ ،‬ولی بـا وجود آن‬ ‫جمهوری خواهان از همان روز اول با دسائس و تبليغات بی امان‬ ‫طرفداران سلطنت و اخوانی ها‪ ،‬گالويز می شوند‪ ،‬و در پهلوی آن‬ ‫مخالفين با به راه انداختن سـه کودتای نظامی و چندين شـورش‬

‫مسـلحانه در نقاط مختلف کشـور در ظرف دو سال اول جمهوری‬ ‫جهـت سـقوط جمهوريـت و از پـای درآوردن جمهـوری خواهـان‬ ‫اقـدام کردنـد‪ .‬از آنجايی که جمهوری خواهان در تأسـيس و دفاع‬ ‫از جمهوريت و پياده کردن آرمان های شان (تحت عنوان خطاب‬ ‫به مردم افغانستان) عالمانه گرويده و فهميده مصمم شده بودند‪،‬‬ ‫با مخالفين مسـلح هم ناترسـانه رزميدند و آنان را يکی پشت سر‬ ‫ديگـری کنـار زدنـد‪ .‬از آنـرو دشـمن کـه از صحنۀ جنـگ رو در رو‬ ‫نـا اميد و دلسـرد شـده بـود‪ ،‬کوچه بدل می کند و کشـاکش های‬ ‫مسلحانه را با تبليغات تخدير کننده افکار عامه و ايجاد تفرقه در‬ ‫جمهوری خواهان تعويض می نمايند و با استفاده از مشهور نبودن‬ ‫جمهوری خواهان در جامعه آنرا پی می گيرند‪ .‬چون اکثريت کامل‬ ‫جمهـوری خواهان با وجود داشـتن تحصيالت عالـی‪ ،‬فرزندان ده‬ ‫و قريـه و ناشـناخته در جامعـه بودنـد‪ ،‬از آنـرو می شـد مانند جامۀ‬ ‫سپيد هر رنگی را به آن تاپه زد و بدين گونه از نفوذ آنان در توده‬ ‫هـا جلوگيـری نمود‪ .‬مخالفين هـم از همان دقائق اولـی به دامان‬ ‫پاکيزۀ آنان رنگ سرخ پاشيدند و توسط عقده برداشته گان داخلی‬ ‫و خارجی‪ ،‬که يکی منافع طبقاتی و ديگری منافع سياسی خويش‬ ‫را در تغيير نظام از دست داده بودند‪ ،‬تبليغ و ترويج می نمودند که‬ ‫جمهوری خواهان عناصر بی خدا و وابسـته به اتحاد شـوروی اند‬ ‫و بدينسـان ميان مردم مسـلمان افغانستان و فرزندان مؤمن شان‬ ‫به اميد بازگشـت نظام تخم تفرقه می کاشـتند و به انتظار سقوط‬ ‫جمهوريت دقيقه شماری می کردند‪.‬‬ ‫چنانچه صبح ‪ 26‬سـرطان هنگامی که مارشـال شـاه ولی خان‬ ‫غازی‪ ،‬کاکای اعليحضرت محمد ظاهر شاه‪ ،‬را از تفريحگاه شان‬ ‫در پغمـان بـه کابل می آوردند‪ ،‬می پرسـند‪" :‬بچه ها‪ ،‬به اين وقت‬ ‫صبح مرا به کجا آورديد؟" می گويند‪" :‬در کابل کودتا شده و شما را‬ ‫به درخواست عبدالولی جان (پسر مارشال) آورده ايم‪ ".‬مارشال‪" :‬بار‬ ‫ها به وی گفتم به چنين کاری اقدام نکند‪ ،‬آخر آنچه می خواست‬ ‫کرد‪ ".‬می گويند‪" :‬نه مارشال صاحب‪ ،‬عبدالولی کودتا نکرده است‪،‬‬ ‫محمد داود و رفقايش کودتا کرده اند‪".‬‬ ‫مارشال‪" :‬بدبخت ملک را به روس ها داد‪".‬‬ ‫از وی می پرسند‪" :‬مارشال صاحب اگر عبدالولی کودتا می کرد‪،‬‬ ‫مملکت را به کی می داد؟"‬ ‫مارشال جواب نمی دهد و خاموش می شود‪.‬‬ ‫از آوردن مارشال در توقيف خانۀ موقت (خانۀ عبدالقدير نورستانی‬ ‫در بينـی نيـزار) و گفتـه هايـش قبل از اينکـه محمـد داود از خانۀ‬ ‫خويش (محل قومانده) به صبح ‪ 26‬سرطان جهت پخش اعالميۀ‬ ‫موفقيـت جمهـوری خواهان در تغيير نظام به راديو کابل تشـريف‬ ‫ببرند‪ ،‬با موجوديت نويسنده اطالع داده شد‪.‬‬ ‫فرمودنـد‪ :‬مارشـال صاحـب خيلی پير شـده‪ ،‬هوش کنيد نـا آرام‬ ‫نشـوند‪ .‬سـال ها بعد از تأسـيس جمهوريت از يکی از دانشـمندان‬ ‫معروف افغانستان پوهاند داکتر عبدالفتاح نجم‪ ،‬داکتر مخصوص‬ ‫و دوست نزديک اعليحضرت محمد ظاهر شاه شنيده می شد که‬ ‫می گفت‪:‬‬ ‫"من با اعليحضرت که جهت معالجۀ چشم خويش به ايتاليا رفته‬ ‫بودند‪ ،‬شرف همراهی داشتم‪.‬‬ ‫"زمانـی کـه کودتـا را در کابل به رهبری محمد داود در صبح ‪26‬‬ ‫سرطان به اطالع شان رسانيدند رو به من کرده فرمودند‪:‬‬ ‫"به دامن روس افتيدن کار ساده بود‪".‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪77 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تـاریـخـی دنـبـاله دار‬

‫هيچ وقت طرفدار (‪ )Rubber Stamp‬بودن آن نبوديم‪ ،‬ولی نه‬ ‫پارلمانی که اقتدارش به سرحد استبداد و دکتاتوريت برسد‪.‬‬ ‫سـپردن چنيـن قوۀ بی حـد و حصر بهر پارلمانی که باشـد‪ ،‬ولو‬ ‫پارلمانی که زعامت آن بدست رجالی مانند (دانتن) و (ميغابو) هم‬ ‫باشـد گناهی سـت نابخشـودنی‪ ،‬تا چه رسـد به آنکه سـيادت آن‬ ‫بدسـت چند تن از قاچاق بران يا مملکت فروشـان چپ و راسـت‬ ‫تفويض شده باشد‪.‬‬ ‫بنابـر آن حکومـت از همـان وقـت به بعد بين فشـار پارلمانی و‬ ‫ويتـوی دايمی سـلطنت قـرار گرفت و در نتيجـه در فرصتی فاقد‬ ‫قـدرت گشـت کـه بايد از عالی ترين سـويه قـدرت ديموکراتيک‬ ‫برخوردار می بود‪.‬‬ ‫و روزی هم فرارسيدنی ست که توسط جارچی هم به اصطالح‬ ‫کانديد مناسب (صدراعظمی) برای آن ميسر نگردد‪ .‬ختم‬ ‫با مچاله شدن قانون اساسی در نزد مصنفين آن و داد و بيدادها‪،‬‬ ‫و بُز کشـی های سياسـی‪ ،‬پالن های انکشـافی در کشـور تقريبًا‬ ‫نفس های اخير خود را می کشيد‪.‬‬ ‫چنانچـه پـروژۀ بند سـرده در غزنی و سـاختمان سـرک کابل‪-‬‬ ‫گرديز‪ -‬خوست که بايستی در سال ‪ 1345‬تکميل می شدند‪ ،‬در‬ ‫اخير سال ‪ 1351‬هـ‪.‬ش‪ .‬کمتر از ‪ 15‬فيصد روی آنها کار شده بود‪.‬‬ ‫***‬ ‫پيشـنهادات محمد داود در تفکيک حکومت از سـلطنت‪ ،‬که با‬ ‫قبولـی صالحيـت های شـاه در قانون اساسـی ‪ 1343‬هــ‪.‬ش‪( .‬در‬ ‫همان روزهای اول) عمر خود را به دموکراسـی شـاهانه بخشيده‬ ‫بود‪ ،‬نه بحثی داشت و نه هم سوالی‪.‬‬ ‫گروه انگشت شمار ما هم در اثر وفات غالم حيدر عدالت وزير‬ ‫زراعـت‪ ،‬سـيد عبداللـه وزيـر داخله‪ ،‬محمـد صديق وزيـری والی‬ ‫قندهـار و جـذب محمـد آصف سـهيل و تقرر آن به حيث سـفير‬ ‫افغانستان در چين‪ ،‬منحصر شده بود به پيرو عصای پير (محمد‬ ‫داود و نويسنده) و يک دنيا آرزو به خاطر انتقال قدرت از سلطنت‬ ‫به مردم افغانستان‪.‬‬ ‫در کنـار آن بـا اينکه همه درها را جهت رسـيدن به قدرت يا به‬ ‫روی مـا بسـته کـرده بودنـد و يا خود به خود بسـته می شـد‪ ،‬ولی‬ ‫بازهم آرزوی انتقال قدرت از سلطنت به مردم افغانستان به جای‬ ‫تفکيک حکومت از سلطنت در ذهن ما رخنه کرده بود و ما را به‬ ‫سـوی کشـاکش های عجيب و غريب سياسی و ماجراجويی که‬ ‫انجام آن ناپيدا بود تيله می کرد‪.‬‬ ‫در پيرامون چنين سر در گمی روزی محمد داود گفت‪:‬‬ ‫بعد از سال ها تجربه به اين نتيجه رسيده ام که در سايۀ نظام‬ ‫موجود رسيدن مردم به قدرت سياسی‪ ،‬سيادت اقتصادی و وحدت‬ ‫ملی امکان ناپذير است‪ .‬از آنرو اگر با من هم عقيده باشيد بهتر‬ ‫اسـت روی تغييـر نظام انديشـيد نـه باالی فروعـات آن‪ .‬تا بدين‬ ‫وسـيله هـر فـرد افغان بدون هيچ نوع تبعيضـی در تعيين زعامت‬ ‫کشور خويش حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را داشته باشد‪.‬‬ ‫من که سال ها با قبول رياضت سياسی در کنار وی چنين روزی‬ ‫را دقيقه شـماری می کردم با فهم اينکه با افشـای چنين اقدامی‬ ‫محمـد داود متضـرر نخواهنـد شـد بلکه من و امثـال من جان به‬ ‫سالمت نخواهيم برد‪ ،‬از صميم قلب در اجرای چنين امر مقدسی‬ ‫با وی هم پيمان شدم‪.‬‬ ‫از اينکه بعضی ها تصور آنرا داشتند و برخی ها هنوز هم دارند‬

‫که گويا در خرابی روابط محمد داود با شاه تا سرحد اقدام به کودتا‬ ‫من مشوق محمد داود بوده ام‪ ،‬تصوری است بی جا و گفته ايست‬ ‫بی سند‪.‬‬ ‫اما در رفع کشيده گی ها نه تنها بين شان در سال های ‪1342‬‬ ‫تـا ‪ 1352‬هــ‪.‬ش‪ .‬تالش نکردم‪ ،‬بلکـه برعکس از اختالفات آنان‬ ‫جهت تضعيف سلطنت تا سرحد سقوط آن لذت هم می بردم‪ .‬از‬ ‫آنرو در يکی از روز های خزان ‪ 1349‬هـ‪.‬ش‪ .‬دو دوست به اتکاء به‬ ‫خداوند بزرگ به اميد سعادت و سربلندی‪ ،‬برادری و برابری مردم‬ ‫افغانستان موافقه نمودند تا برای تأسيس جمهوريت در افغانستان‬ ‫کودتا کنند‪.‬‬ ‫گرچـه ايـن دو از نظر تعلقات شـخصی با سـلطنت در دو قطب‬ ‫از هـم جـدا قـرار داشـتند‪ ،‬زيرا يکی سـر بـرآورده از کلبـۀ فقرزدۀ‬ ‫درويش گوشـه نشـينی و ديگری پسر کاکا و شوهر همشيرۀ شاه‬ ‫و از متصرفيـن قصـر شـاهی بـود و موقـف او به وی موقـع نداده‬ ‫بود تا رنج های نهفته و تضاد های درونی مردم را با سـلطنت در‬ ‫طبقات مختلف اجتماع با اينکه بهتر از هر شهزاده از آن آگاه بود‪،‬‬ ‫احسـاس نمايد ولی با عشـق همگون شـان با ديگران در انتقال‬ ‫قدرت از خانواده ای به ملتی اين کمبود را تحت الشعاع قرار داده‬ ‫بـود‪ ،‬طـوری کـه تا پايان جـان در تحکيم جمهوريـت مقاومت و‬ ‫پايداری کرد‪.‬‬ ‫به هر صورت در آن شرايط به اين نتيجه رسيده بوديم که تغيير‬ ‫نظام بدون همکاری اردو نا ميسر است‪ .‬ولی جنرال ها و قوماندان‬ ‫های اردو‪ ،‬برخالف تصورات ذهنی گرايانه‪ ،‬نه تنها با محمد داود‬ ‫مقاطعـه کـرده بودند‪ ،‬بلکه بدون کم و کاسـت در رديف آنانی قد‬ ‫بلنـدک و تظاهـر می کردند که از شـاه دوسـتی دم مـی زدند و از‬ ‫واالحضرت سردار عبدالولی فرمانبرداری می کردند‪.‬‬ ‫از جانب ديگر ايجابات وظايف و نزديکی آنان به شاه اجازه نمی‬ ‫داد تا در چنين امر خطيری آنها را در جريان گذاشت‪.‬‬ ‫بنـاء هيـچ جنرالـی در صف رفقـای محمـد داود در کودتای ‪26‬‬ ‫ً‬ ‫سرطان نه اشتراک داشت و نه هم از آن مطلع بود‪.‬‬

‫ايکاش بعد از ‪ ۲۶‬سرطان هم به دام آنها نمی افتاديم‬ ‫و به آنها اعتماد نمی کرديم‪.‬‬ ‫بـه هـر صورت تالش به سـوی صاحـب منصبان پايـان رتبه و‬ ‫کليـدی و تحصيـل يافتـه گان اردو معطـوف گرديـد که سلسـله‬ ‫مراتـب اردو بـه آنـان اجازه نمی داد تا با مقامات عالی سرگوشـی‬ ‫داشته باشند‪.‬‬ ‫از جانـب ديگـر در ايـن رديـف از صاحـب منصبـان‪ ،‬کـه دارای‬ ‫تحصيالت ليسـانس و حتی مافوق ليسـانس هم بودند‪ ،‬می شـد‬ ‫جوانـان ناتـرس و شـخصيت های مؤمن در تغيير نظام را بيشـتر‬ ‫و آسـانتر از گروه جنراالن دربار زده جسـتجو کرد‪ .‬ولی متأسفانه‬ ‫تاريخ سلطنت ساللۀ سردار پاينده محمد خان و جنگ برادران و‬ ‫پسران و احفاد امير دوست محمد خان بر سر قدرت مانع از آن بود‬ ‫که صاحب منصبان آگاه باور کنند که مخالفت محمد داود جهت‬ ‫تغيير نظام است نه کسب قدرت‪ .‬و هم در آن روز و روزگار مردم‬ ‫باور نمی کردند يکی از اعضای برجستۀ خاندان سلطنتی در رده‬ ‫های پايينی اجتماع تماس های ضد سلطنتی برقرار کند‪ .‬از آنرو‪،‬‬ ‫برخالف آنچه مخالفين جمهوری خواهان می الفند و می بافند‪،‬‬ ‫کار سياسـی بس دشـواری را که از در و ديوارش مرگ می باريد‬

‫کودتاچيان در اردو پيش رو داشتند و می بايستی با قبول مخاطرۀ‬ ‫بزرگ‪ ،‬برای هدف بزرگتر از آن به اميد خداوند توانا دست به کار‬ ‫می شدند‪.‬‬ ‫بالطبع رسـيدن به چنين هدفی ايجاب می کرد تا آنانی که در‬ ‫رأس قدرت قرار دارند‪ ،‬از شـاه گرفته تا صاحب منصبان ارشـد و‬ ‫وفادار به وی را‪ ،‬توسط رادمردان مؤمن به جمهوری شدن کشور‬ ‫جهت تغيير نظام و جلوگيری از خونريزی با جهش غافل گيرانه‬ ‫دستگير نمود‪ ،‬جهشی که چراغ خاموش ماندۀ برادری و برادری‬ ‫را در وطن ما بيفروزد و نظامی را به وجود آورد که تحوالت مثبت‬ ‫اجتماعی به صورت سالم در آن پياده شود‪ .‬نسل جوان احساس‬ ‫مصونيت نمايد و نشـو و نمای حرکات خرافی و ضد اجتماعی را‬ ‫مانع گردد‪.‬‬ ‫از آنـرو همـکاری صاحـب منصبانـی در نظـر گرفته شـد که در‬ ‫داخل گارد و قطعات گرد و نواحی ارگ شاهی مانند قوای ‪ 4‬و ‪15‬‬ ‫زرهدار‪ ،‬کماندو و قطعۀ انضباط وظيفه دار بودند‪.‬‬ ‫ناگفته نماند به همان اندازه ای که خواندن اين سطور و تنقيد‬ ‫روی آن در اين روزها سـهل و سـاده اسـت‪ ،‬در آن وقت هزار بار‬ ‫بلکه بيشـتر هم اقدام به آن هيجان انگيزتر و ترس آورتر بود و‬ ‫به راسـتی پشـت انسـان از يادآوری و اعتماد آن به ديگران می‬ ‫لرزد ولی عشق به جمهوری شدن کشور همه را عقب می زد و با‬ ‫نيروی غير مرعی انسان را به پيش گزه لک می کرد‪.‬‬ ‫همين گزه لک ها بود که باعث شد تا آشنای عزيز خويش غالم‬ ‫حيدررسولی را هرچه باداباد به جريان بگذارم‪.‬‬ ‫او شـوهر همشـيرۀ دوسـت بزرگـوارم غلام حيدر عدالـت وزير‬ ‫زراعت بود‪ .‬شـايد به همين مناسـبت بوده باشـد که رسـولی مرا‬ ‫دوست می داشت و بيش از آنچه مستحق باشم برای سال های‬ ‫سال مرا احترام می کرد‪.‬‬ ‫او را بعـد از فراغـت از ليسـۀ اسـتقالل به حربـی پوهنتون برده‬ ‫بودند و از ح‪ .‬پ‪ .‬در رشـتۀ تانک (وسـايل زرهدار) فارغ التحصيل‬ ‫شـده بـود‪ .‬سـپس جهـت تحصيلات مافوق ليسـانس در رشـتۀ‬ ‫زرهـدار وی را بـه هنـد فرسـتادند‪ .‬پـس از ختم تحصيالت عالی‬ ‫در قوای ‪ 4‬زرهدار که تازه در اردو تشـکيل شـده بود (پل چرخی)‬ ‫به حيث تانکيسـت موظف می شـود و برای مدت بيش از بيست‬ ‫سال تا رسيدن به رتبۀ رئيس ارکان قوای ‪ 4‬در همان قوا خدمت‬ ‫می کرد‪ .‬او در اين مدت با اکثر تانکيست های قوای ‪ 4‬و پانزده‬ ‫زرهـدار در پل چرخـی روابط نزديک و عالقه مندی برادرانه پيدا‬ ‫کـرده بـود‪ .‬احتمـا ً‬ ‫ال همين روابط باعث شـده بود تـا واالحضرت‬ ‫سـردار عبدالولـی قوماندان قوای مرکـز‪ ،‬وی را از قوای ‪ 4‬زرهدار‬ ‫چه‪ ،‬حتی از اردو براند و از وی در جايی مدير مکلفيت بسازد که‬ ‫صدهـا کيلومتـر از رشـتۀ تحصيلی وی و دههـا کيلومتر از قطعۀ‬ ‫منسوبۀ آن فاصله داشته باشد (غزنی)‪.‬‬ ‫‬ ‫ولی با وجود آن روابط و رفت و آمد او با هم رديفانش در قوای ‪4‬‬ ‫و ‪ 15‬زرهدار ادامه داشت‪ .‬اما با همه شناختی که از رسولی داشتم‬ ‫بازهـم آنچـه بيشـتر مرا دلير سـاخته بـود که تغيير رژيـم و کودتا‬ ‫را جهـت تأسـيس جمهوری در افغانسـتان بـا او در ميان بگذارم‪،‬‬ ‫همانـا عقـده منـدی وی از بی عدالتی بود کـه وی را از قطعه ای‬ ‫که در آن اُنس گرفته بود و به کارمندانش عشق می ورزيد بدون‬ ‫بناء او بـدون چون‬ ‫هيـچ مـدرک و سـندی بـه دور انداخته بودنـد‪ً .‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪76 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تـاریـخـی دنـبـاله دار‬

‫کود‌تای پنجم‬ ‫د‌ر سقوط د‌ولت جمهوری ‪,‬سرخ يا سياه‬ ‫از دوی آن هيـچ چيـزی سـاخته نيسـت‪ ،‬واقعًا من کـه دارم و‬ ‫ندارم يک بچه دارم‪ .‬عبدالولی جان‪ ...‬والله بچی ما اين عبدالولی‬ ‫جان که هسـت يک شخصيت است بی نظير‪ ،‬در شجاعت‬ ‫و دالوری‪ ،‬در ايثـار و قربانـی‪ ،‬يکتـای وقت خود می‬ ‫نويسنده‪ :‬داکتر محمد حسن شرق‬ ‫باشـد‪ .‬مـا بارهـا گفتيم که ای کاش مـن که پدرش‬ ‫قسمت چهارم‬ ‫هستم صدم حصۀ صفات او را می داشتم‪ .‬در همين‬ ‫برگرفته از سایت وزین کابل ناته‬ ‫جوانی که شما می دانيد که شيطان چطور غلبه می‬ ‫کند‪ ،‬وی آنقدر صاحب تقوی و پرهيزکار اسـت که‬ ‫مثلش را در تمام خاندان سراغ ندارم‪( .‬البته بعد از اعليحضرت)‪ ،‬خداوند سر مملکت سختی نياورد‪.‬‬ ‫من کس ديگری را نمی بينم که عالج آن را کرده بتواند‪.‬‬ ‫اگر در نتيجۀ اين ديموکراسی در مملکت "گدودی" رخ می دهد‪ ،‬شکر خداوند را بايد همۀ ما بجا‬ ‫بياوريم که مثل عبدالولی جان‪ ،‬يک فرزند صالح و با جرئت موجود است که مانند اعليحضرت شهيد‬ ‫وطن خود را از تباهی نجات دهد‪ .‬من شايد زنده نباشم بچيم‪ ،‬همين يک سخن من ياد تان باشد‬ ‫که عبدالولی جان از خود يک نام تاريخی باقی ماندنی است و خدا کند که شما به حيث يک برادر‬ ‫کالن با وی کمک کنيد‪.‬‬ ‫داکتر‪ :‬گوش هايم به اصطالح جرنگ صدا کرد‪ .‬زنگ خطر مغزم را پريشان ساخت‪ .‬با خود گفتم‬ ‫اين پير سالخورده مطالب بس عمده و تکان دهندۀ را ابراز می نمايد‪ .‬مطالبی که نه تنها مبين پالن‬ ‫و پروژۀ تحت الضمير خودش می باشـد‪ ،‬بلکه از طرز تلقی و تفکر ديگر مراکز قدرت خاندانی نيز‬ ‫ترجمانی می نمايد‪ .‬با طرز افادۀ سـادۀ خويش شـايد پاليسـی اصلی خاندان را در مورد ديموکراسی‬ ‫نوين به من ابالغ کرده باشد‪.‬‬ ‫بدين معنی که اين ديموکراسی تا زمانی دوام می کند که عبدالولی جان آمادۀ قيادت ملی گردد‪،‬‬ ‫در آن وقت موجبات گدودی فراهم می گردد و عبدالولی به حيث ناجی عرض اندام می نمايد‪.‬‬ ‫داکتر‪ :‬در بارۀ مادۀ (‪ )24‬قانون اساسی و مشکالتی که از آن ناحيه جهت به قدرت رسيدن عبدالولی‬ ‫جـان (البتـه بـه حيث صدراعظم) وجود دارد خواسـتم توضيحاتی بدهـم‪ .‬ولی هنوز جمله را تکميل‬ ‫نکرده بودم که مارشال بی صبرانه به آن حمله نمود‪.‬‬ ‫شـما بچيم بسـيار پشـت مادۀ (‪ )24‬نگرديد‪ .‬خدا روزش را نياورد‪ .‬بسـياری ماده ها از بين خواهند‬ ‫رفت‪ ،‬نه تنها مادۀ (‪.)24‬‬ ‫سپس به آواز نسبتًا نرم تر عالوه نمود‪:‬‬ ‫من کل قانون اساسی را تا حال نخوانده ام‪ ،‬الکن مادۀ (‪ )24‬را چندين بار به دقت مطالعه نموده‬ ‫ام‪ .‬يک مادۀ ديگری هم که بسيار مهم می دانم مادۀ اضطرار است و آنرا هم از رهگذر اهميتش‬ ‫چندين بار خوانده ام‪.‬‬ ‫من هر وقت به دوستان خود توصيه می کنم همين ماده را به دقت مطالعه نمايند و به اساس آن‬ ‫آمادگی بگيرند که اگر در مملکت گدودی رخ می دهد دستپاچه نشوند‪.‬‬ ‫داکتر‪ :‬آنچه را آن داستان دلچسپ مارشال نشان می داد اين بود‪:‬‬ ‫که با چنان پس منظر مملو از خدعه و مکر‪ ،‬و با آن دام تزويری که مرکز قدرت گسترده است نمی‬ ‫توان به آيندۀ ديموکراسی خوشبين بود‪.‬‬ ‫داکتر قيوم‪ :‬دلم اکثراً به پاکی و ساده­گی برخی از ليبرال های مملکت می سوزد که با ادراک همۀ‬ ‫اين دسايس ماکياولی مانند و با فهم فيصدی ناچيز موفقيت ديموکراسی‪ ،‬هنوزهم آنچه مقدور است‬ ‫در راه پيشبرد مرام های چنين ديموکراسی دريغ نمی نمايند‪.‬‬ ‫قبولی همۀ مسئوليت ها بدون شمه ای صالحيت مرکز قدرت (واالحضرت سردار عبدالولی جان)‬ ‫يا سلطنت را به درجۀ منتها بد آموز ساخته است‪ .‬چنانچه از صدراعظمان و وزراء به حيث غالمان‬ ‫حلقه به گوش استحصال وظيفه می نمايند‪ .‬ختم‬ ‫جناب داکتر‪ ،‬باور بفرماييد يا نه‪ ،‬با ارادتی که به خانوادۀ با علم و دانش شما داشتم و دارم‪ ،‬دلم از‬ ‫همۀ ليبرال های کشور بيشتر به شما می سوزد‪ .‬به فهم و درايت و شايستگی شما می سوزد‪ ،‬که با‬

‫ادراکی چنين از واقعيت ها و با همه شناختی که از اين ماکياوليست داشتيد‪ ،‬چه تالش هايی بود که‬ ‫در تشکيل و تنظيم لويه جرگه ای که از آن شاهی مطلقه سرکشيد نکرديد؟؟‬ ‫بازهم دلم به شـما می سـوزد که بعد از صحبت های مارشـال و پی بردن به دسـائس دربار (جوزا‬ ‫يـا سـرطان ‪ 1344‬هــ‪.‬ش‪ ).‬چـرا آنها را در وقت و زمـان آن به اطالع هموطنان ره گم کردۀ خويش‬ ‫نرسـانديد تا از حوادث ناگوار ‪ 3‬عقرب و بسـا حوادث ديگر جلوگيری می کرد و بهترين و دانسـته‬ ‫ترين شـخصيت های کابينۀ داکتر محمد يوسـف‪ ،‬امثال خود شـما و شخص خود شان‪ ،‬در لجنزار‬ ‫ماکياوليست ها‪ ،‬به خاطر حفظ موقف سردار عبدالولی‪ ،‬بدنام و سرگردان و آواره نمی شدند؟‬ ‫***‬ ‫اما وجود فتنه گری های پشت پرده‪ ،‬ظواهر دموکراسی نه تنها فريبايی خود را از دست نداده بود‬ ‫بلکه با کم رنگی مداخلۀ حکومت در انتخابات (به استثنای شهر کابل) در چشم يک دسته از مردم‬ ‫مانند چهل چراغی بَل بَلک هم می زد‪ .‬زيرا بين سـال های ‪ 1332‬و ‪ 1342‬هـ‪.‬ش‪ .‬به اشـخاص با‬ ‫نفوذی که بر ُگردۀ اکثريت خاموش جامعه افغانی گرنگی و يا با عقائد شان بازی می کردند‪ ،‬اجازه‬ ‫مداخله در انتخابات شورای ملی داده نمی شد‪.‬‬ ‫از آنرو انتخابات بين سال های ‪ 1343‬و ‪ 1352‬هـ‪.‬ش‪ .‬به استقبال گرم و حمايت بی سابقۀ صاحبان‬ ‫نفوذ مانند خوانين محلی‪ ،‬روحانيون و پيروان عقائد بيگانه به مردم افغانستان رو به رو می شود‪.‬‬ ‫بناء اکثريت اعضای شورای ملی را آنانی تشکيل می دادند که با بدرود گفتن به زمامدارانی که از‬ ‫ً‬ ‫آنان سلب مداخله در امور دولتی و پارلمانی کرده بودند پا به عرصۀ وجود گذاشته بودند‪.‬‬ ‫بازهم همين ها بودند که با ترغيب و تشـويق و حمايت مقامات دولتی‪ ،‬افواهات نادرسـتی را در‬ ‫تخريب شخصيت محمد داود و رفقايش در توده ها ترويج و تبليغ می کردند‪.‬‬ ‫در پهلـوی آن چيـده چيـده يـک روز به يکی و روز ديگر به جمعيتی از جانب حکومت اجازۀ نشـر‬ ‫جريده يا روزنامه در مطبعۀ دولتی و به مصرف دولت داده می شد که با ما ستيزه گری داشتند و اگر‬ ‫روزی در نشريه ای چيزکی به ذوق شان به نشر نمی رسيد و جريده­ای مصادره می گرديد فردای‬ ‫آن باز همان آش بود و همان کاسه‪ ،‬و همانند همان نگارندۀ سرکوب گر ما‪ .‬و بدينسان دولت ما را‬ ‫با مشتی اراجيف تاريخ زده و تعدادی از تشنه گان قدرت عمداً می خواستند مشت و گريبان کنند‪.‬‬ ‫ولی جهت دوری جسـتن از ماجراهای تنظيم شـده‪ ،‬قهراً به اعتکاف سياسـی روی آورده بوديم و‬ ‫بدينگونه خود به خود از جامعه تجريد شده بوديم‪.‬‬ ‫از جانب ديگر اکثر آنانی که با محمد داود "روزگاری" الف برادری و يکرنگی می زدند‪ ،‬يکی به ُدم‬ ‫ديگری جهت حفظ موقف خويش چهره بدل می کردند‪.‬‬ ‫عجيب تر اينکه وزراء و جنرال های زمان صدارت شان‪ ،‬با وجود کبر سن گوی مسابقه را در چهره‬ ‫بدله­کانی از ديگران می ربودند‪.‬‬ ‫از آنرو در پايان دو سـه سـال اول دموکراسـی (حکومت داکتر محمد يوسـف) تعداد رفقای ما به‬ ‫سختی به شمار انگشتان يک دست می رسيد‪.‬‬ ‫ولـی بـا سـقوط حکومت داکتر محمد يوسـف و فروپاشـی چند حکومت ديگر يکـی پی ديگری‪،‬‬ ‫مناسبات اجتماعی ما بهتر شده می رفت‪ .‬زيرا به تعداد آنانی افزوده می شد که مانند داکتر عبدالقيم‬ ‫صالحيـت‪ ،‬اعتبـار و معلومـات آنرا داشـتند تا دسـائس پشـت پرده را بـرای ايجاد گـدودی به جای‬ ‫دموکراسی افشا کنند‪.‬‬ ‫افشاگری محارم دربار از يک سو و بی جلو شدن وکالی جلو گسيختۀ ولسی جرگه از جانب ديگر‪،‬‬ ‫و در ضمن تظاهرات دنباله دار و بی هدف محصلين پوهنتون و مکاتب کار را به جايی کشانيده بود‬ ‫تا احزاب نو ظهور "قانونی ناشده" علنًا مشوق کمونيزم شوروی و اسالميزم پاکستان در افغانستان‬ ‫خصوصًا در شهر کابل شوند‪.‬‬ ‫از آنـرو دموکراسـی در نـزد مردم شـباهت بيشـتر به گدودی مارشـال صاحب پيدا کـرده بود تا به‬ ‫دموکراسی شاهانه‪.‬‬ ‫باز هم داکتر عبدالقيوم و همان مجله‪ ،‬اما اين بار در صفحۀ ‪ .92‬شروع‪:‬‬ ‫درست است که ما همه (مصنفين قانون اساسی ‪ 1343‬هـ‪.‬ش‪ ).‬پارلمان مقتدری می خواستيم و‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪75 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫ده سیاره دیگر با احتمال وجود حیات کشف شد‬ ‫سازمان ملی هوانوردی و فضایی آمریکا‪ ،‬ناسا از کشف ده سیاره جدید‬ ‫با شرایط مناسب برای حیات در کهکشان راه شیری خبر داد‪ .‬ناسا روز‬ ‫دوشنبه اعالم کرد تلسکوپ فضایی کپلر از سال ‪ ۲۰۰۹‬به مدت ‪ ۴‬سال با‬ ‫رصد کردن ‪ ۲۱۹‬سیاره در خارج از منظومه شمسی‪ ،‬ده تا از آنها را که‬ ‫تقریبا هم اندازه زمین و دارای کوه و صخره هستند‪ ،‬کشف کرده‌اند‪.‬‬ ‫به گزارش عصر ایران به نقل ازیورو نیوز دانشمندان آژانس فضایی‬ ‫آمریکا می‌گویند احتماال در این سیاره‌ها آب در حالت مایع وجود دارد‬ ‫و شرایط برای وجود حیات در آنها مهیاست‪ .‬فاصله آنها با خورشید‬ ‫منظومه‌شان هم تقریبا به اندازه فاصله زمین با خورشید در منظومه شمسی‬ ‫بوده و دمای سطح آنها برای وجود آب و احتماال حیات مناسب است‪.‬‬ ‫این کشف به معنی تأیید وجود حیات در خارج از کره زمین نیست‪ ،‬اما‬ ‫یکی از دانشمندان به نام ماریو پرز با اشاره به این کشف می‌گوید‪« :‬ممکن‬ ‫است ما در کیهان تنها نباشیم»‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪74 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫چـرا سوفسـطاییان آمـوزگاران بدنـام تاریـخ لقـب گرفتنـد؟‬ ‫سوفسـطاییان کـه بودند؟ چه می‌گفتند؟ چه می‌خواسـتند؟ و چرا‬ ‫این‌همه در تاریخ بدنام و بداقبال شدند؟! آیا آن‌ها به واقع مخالفان‬ ‫فلسفه بوده‌اند و یا این‌که حقیقتًا معلمان بی‌ادعای فلسفه به شمار‬ ‫می‌رفتند؟‬ ‫ویـل دورانـت در باب سوفسـطاییان می‌گوید‪ :‬مشـخص‌ترین و‬ ‫عمیق‌ترین پیشرفت فلسفه با آن‌ها شروع شد؛ زیرا آن‌ها حکمای‬ ‫دوره‌گـردی بودنـد کـه به خود فرو رفته بودند و دقت‌شـان بیش از‬ ‫آن‌چه به جهان اشـیا معطوف باشـد‪ ،‬به تفکر در طبیعت خودشان‬ ‫متوجه بود‪ .‬در فلسفه نظری و عملی نیز کم‌تر مسأله و راه‌حلی را‬ ‫می‌توان یافت که سوفسطاییان آن را درک نکرده باشند و یا مورد‬ ‫بحث قرار نداده باشند‪.‬‬ ‫سوفسـطاییان معمو ً‬ ‫ال اهل دایرهالمعارف و دانشـمندان‬ ‫پرمایـه بودنـد و از راه و روش خـود‪ ،‬هـم نتایـج نظری‬ ‫و هـم نتایـج عملـی می‌گرفتنـد‪ .‬نتیجه نظـری راه‬ ‫و روش آن‌هـا ایـن بـود که محال اسـت معرفت‬ ‫یقینی داشت و نتیجه عملی تعالیم‌شان این بود‬ ‫که به فرض اگر سیستم فالن جامعه با فالن‬ ‫روش سازمان یابد‪ ،‬بهتر و رساتر است‪.‬‬ ‫هم‌چنین برخالف سـایر فالسفه پیش از‬ ‫سقراط که به وجود شاگرد اهمیتی نمی‌دادند‬ ‫و وجـود دانـش آمـوز و شـاگرد برای‌شـان‬ ‫فرعی بود و هدف‌شـان صرفًا یافتن حقیقت‬ ‫بود‪ ،‬برای سوفسـطاییان داشتن شاگرد امری‬ ‫اساسی بود؛ زیرا هدف آن‌ها تعلیم و تربیت و نه‬ ‫صرفًا درک حقیقت بود‪.‬‬ ‫سوفسـطاییان برخلاف فالسـفه پیشـین یونـان‪،‬‬ ‫موضـوع شناسـایی را از متعلـق شناسـایی بـه فاعـل‬ ‫شناسـایی برگرداندنـد‪ .‬بـه عبـارت دیگـر‪ ،‬بـه جـای مباحـث‬ ‫جهان‌شناسی فالسفه پیشین‪ ،‬به مباحث انسان‌شناسی پرداختند و‬ ‫عصر جهان‌شناسی و کیهان‌شناسی را به عصر انسان‌شناسی احاله‬ ‫دادند که این رویکرد جای تأمل فراوان دارد‪.‬‬ ‫بنابراین واژه «سوفیست» در آغاز به معنای دانشمند و معلم بود و‬ ‫معنای مذمومی نداشت؛ ولی بعدها به دلیل پاره‌یی از عوامل‪ ،‬افت‬ ‫معنایی پیدا کرد و از معنای رفیع دانشمند به معنای «مغالطه‌گر»‬ ‫تنزل یافت‪.‬‬ ‫کاپلسـتون درباره علل بدنامی سوفسـطاییان به مواردی اشـاره‬ ‫می‌کند‪ ،‬از جمله این‌که‪:‬‬ ‫‪۱‬ـ سوفسـطاییان به تعلیم فن سـخنوری و بالغت می‌پرداختند‬ ‫و بـا ایـن کار که فی‌نفسـه امر نادرسـتی هـم نبود‪ ،‬مـردم را برای‬ ‫دسـت‌یابی بـه فضیلت سیاسـی و فضیلـت اشـرافیت جدید یعنی‬ ‫اشرافیت هوش و لیاقت‪ ،‬پرورش می‌دادند؛ اما از آن‌جا که این فن‬ ‫(فن سخنوری) ممکن بود مورد سوءاستفاده واقع شود و در خدمت‬ ‫اندیشه یا سیاستی مغرضانه قرار گیرد‪ ،‬از این‌رو سوفسطاییان به‬ ‫بدی شهره شدند‪.‬‬ ‫‪۲‬ـ آن‌ها به تعلیم فن جدل و مباحثه می‌پرداختند که به معنای‬ ‫دادن امر غیرعادالنه بود و بـا روش دیرین برخورد‬ ‫عادالنـه جلـوه ِ‬ ‫حقیقت‌جویانه فالسفه‪ ،‬بسیار اختالف داشت‪.‬‬ ‫‪ -۳‬آن‌هـا بـه انتقاد از قواعـد اخالق سـنتی می‌پرداختند‪ ،‬بدون‬ ‫این‌که چیز واقعًا جدید و درستی را به جای آن معرفی کنند و این‬

‫امر را نیز به جوانان تعلیم و آموزش می‌دادند‪.‬‬ ‫‪۴‬ـ آن‌ها از اتحاد اقوام یونانی (هلنیسم)‪ ،‬نظریه‌یی که در یونان‬ ‫دولت‌شهر مورد نیاز بود‪ ،‬طرف‌داری می‌کردند‪.‬‬ ‫‪ -۵‬آن‌ها در مقابل تعلیم و آموزش شاگردان‪ ،‬مزد و اجرت طلب‬ ‫می‌کردند‪.‬‬ ‫کاپلستون بعد از ذکر موارد بدنامی سوفسطاییان‪ ،‬چنین نتیجه‬ ‫می‌گیـرد کـه بـا وجود ایـن‪ ،‬سوفیسـم سـزاوار محکومیت قطعی‬ ‫نیسـت‪ .‬او معتقـد اسـت کـه در ابتـدا‪ ،‬کلمـه سوفسـطایی معنای‬ ‫ناپسندی نداشت و سوفسطاییان نیز در بین مردم اعتبار و احترام‬ ‫حتـا بعضـًا بـه‬ ‫داشـتند و‬

‫انتقام افالطونی‬ ‫عنـو ا ن‬ ‫می‌شدند‪ .‬می‌توان گفت‬ ‫سفیر شهر خود انتخاب‬ ‫که مهم‌ترین عامل بدنامی آن‌ها‪ ،‬مخالفت سـقراط و افالطون با‬ ‫ایشـان بود‪ .‬زیرا افالطون آنـان را دکان‌دارانی با کاالهای معنوی‬ ‫معرفی می‌کرد‪.‬‬ ‫از نظر راسـل‪ ،‬سوفسـطاییان معمو ً‬ ‫ال به کسـانی تعلیم می‌دادند‬ ‫که خود یا اطرافیان‌شـان توانگر بودند و همین امر موجب تمایل‬ ‫خاصی در آن‌ها می‌شد؛ اما مردم معمو ً‬ ‫ال با توانگران هم به دلیل‬ ‫حسـادت و هـم به دلیل این که معتقد بودنـد آن‌ها بی‌دین و فاقد‬ ‫اخالق هستند و عقاید مردم را خراب می‌کنند‪ ،‬دشمنی می‌کردند‪.‬‬ ‫علاوه بـر این‪ ،‬راسـل به عوامل دیگری نیز اشـاره می‌کند که در‬ ‫ایجاد خصومت نسبت به سوفسطاییان بی‌تاثیر نبوده؛ از آن جمله‪،‬‬ ‫قوت فکر ایشـان بوده اسـت؛ زیرا آن‌ها حاضر بودند به هرجا که‬ ‫اسـتدالل راهنمایی‌شان کند‪ ،‬بروند و اسـتدالل هم غالبًا آن‌ها را‬ ‫به شکاکیت راهنمایی می‌کرد‪ .‬عمل آن‌ها نیز موجب جای‌گزینی‬ ‫بدبینی و پرده‌دری زیرکانه و بیرحمانه به جای ساده‌گی شده بود‪.‬‬ ‫هم‌چنین آن‌ها برخالف دیگران و برخالف رسم زمانه‪ ،‬برای تبلیغ‬ ‫و ترویـج افکار خود به تأسـیس مدرسـه نپرداختنـد و معتقد بودند‬ ‫که تعالیم‌شان ربطی به دین و اخالق ندارد و می‌گفتند که صرفًا‬ ‫فـن جدل و اسـتدالل می‌آموزند‪ .‬به بیـان دیگر‪ ،‬کار آن‌ها همانند‬

‫عمـل وکالی دعـاوی امـروز بوده اسـت؛ یعنی آن‌هـا دالیل له و‬ ‫علیه را تعلیم می‌دادند و جانب استدالالت خود را نمی‌گرفتند‪ ،‬اما‬ ‫این مشـی دقیقًا برخالف مشـی کسانی بود که فلسفه و دیانت را‬ ‫هم‌بسته و طریقی از زیستن می‌دانستند‪.‬‬ ‫گمپرتس نیز درباره بدنامی سوفسطاییان به عوامل زیادی اشاره‬ ‫می‌کند که به اختصار می‌توان به موارد زیر اشاره کرد‪:‬‬ ‫‪۱‬ـ سوفسـطاییان اهـل پژوهـش در اسـرار طبیعـت و اهل تفکر‬ ‫درباره مسایل مربوط به شناسایی‪ ،‬اخالق و حقوق بودند‪ ،‬اما این‬ ‫امر موجب شد تا آن‌ها به کنجکاوی ناروا و بی‌دینی متهم شوند‪.‬‬ ‫‪ -۲‬سوفسـطاییان به پیشـه‌وری اشـتغال داشـتند که وظیفه آن‬ ‫توسعه و توزیع علم میان اقشار مردم بود‪ ،‬به‌ویژه به انجام کارهای‬ ‫ذهنـی و فکری برای دیگـران در مقابل اخذ مزد می‌پرداختند که‬ ‫عملی بسـیار ناشایسـت و خالف حیثیت شـخصی و به منزله‬ ‫بنده‌گی داوطلبانه تلقی می‌شد‪.‬‬ ‫شدن احساسات کسانی که پول کافی‬ ‫‪ -۳‬جریحه‌دار ِ‬ ‫برای پرداخت حق‌الزحمه سوفسـطاییان نداشتند نیز‬ ‫از جملـه عواملی اسـت کـه می‌تـوان در این زمینه‬ ‫برشـمرد؛ زیرا آن‌ها معتقد بودند که بدین وسـیله‬ ‫چـه در مبارزات سیاسـی و چه در دعاوی حقوقی‬ ‫از حریفانی که از سوفسـطاییان درس گرفته‌اند‪،‬‬ ‫عقب می‌مانند‪.‬‬ ‫‪ -۴‬مخالفـت شـخصیتی هم‌چـون افالطـون‬ ‫ـ کـه از قدرت نویسـنده‌گی واالیی برخـوردار بود‬ ‫ـ با سوفسـطاییان نیز در بدنام کردن آن‌ها بسـیار‬ ‫موثر بود؛ زیرا افالطون معمو ً‬ ‫ال به آن جنبه‌هایی از‬ ‫کار سوفسطاییان می‌پرداخت که برای روحیه اشرافی‬ ‫همشـهریان و به‌ویژه افراد طبقه خـودش انزجارآور بود؛‬ ‫فروتنی آنان که از‬ ‫مانند دریافت مزد در مقابل تعلیم و احیانًا‬ ‫ِ‬ ‫نظر افالطون فضیلت محسوب نمی‌شد‪.‬‬ ‫البتـه راسـل به‌حق و انصاف در مقام پاسـخ بـه افالطون و تمام‬ ‫کسـانی کـه بـه تبعیـت از وی بـه این عمـل سوفسـطاییان یعنی‬ ‫گرفتن مزد در ازای تدریس اعتراض کرده‌اند‪ ،‬می‌گوید‪ :‬افالطون‬ ‫بضاعت مالی داشت و به ظاهر نمی‌توانست نیازمندی‌های کسانی‬ ‫را که مانند او توانگر نبودند‪ ،‬درک کند؛ اما شگفت این‌جاست که‬ ‫استادان امروزی هم که دلیلی برای رد کردن حقوق ماهیانه خود‬ ‫ندارند‪ ،‬خرده‌گیری‌های افالطون را مکرر تکرار می‌کنند‪.‬‬ ‫بـه طـور خالصـه می‌تـوان گفت کـه تحـول معنایـی اصطالح‬ ‫ت‪‎‬آمیز‬ ‫بردن آن در معنای اهان ‌‬ ‫سوفسـطایی و به‌ویژه علت به کار ِ‬ ‫که موجب شـد سوفسـطاییان بهای دولت مستعجل خویش را با‬ ‫بدنامی دوهزارساله بپردازند‪ ،‬معلول عوامل زیر است‪:‬‬ ‫‪ -۱‬دگرگونی در نحوه به کار بردن زبان‪.‬‬ ‫‪ -۲‬نبوغ نیرومندترین نویسنده و یا دست‌کم یکی از نیرومندترین‬ ‫نویسنده‌گان جهان یعنی افالطون (که تیرهای مزاح و ریشخند را‬ ‫به جان سوفسطاییان نشانه رفت)‪.‬‬ ‫‪ -۳‬در زمـره امـوات درآمدن سوفسـطاییان‪ .‬زیرا ایـن آموزگاران‬ ‫دوره‌گرد که در هیچ جا ساکن نمی‌شدند‪ ،‬نه مکتبی تأسیس کردند‬ ‫و نـه شـاگردان وفـاداری داشـتند کـه از نوشته‌های‌شـان مراقبت‬ ‫به‌عمل آورند و یادشان را زنده نگاه دارند‪.‬‬ ‫٭ حاضر متن ویرایش و تلخیص شده مقاله جامع و مفصل دکتر‬ ‫عبداللـه نیک‌سیرت است‪.‬‬


73 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


72 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪71 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫برای شکست تروریسم در افغانستان از محصوالت تریاک در ننگرهار آغاز کنید کابل‬

‫نویسنده‪ :‬اندرس کوور ‪ -‬منبع‪ :‬مجله فوربس ‪ -‬برگردان‪ :‬بهار مهر‬

‫در ماه جاری دولت اسالمی (داعش) مدعی حمل ‌ه بر بیمارستان نظامی در کابل شد که‬ ‫جان بیش‌تر از ‪ ۴۰‬تن بیماران غیر نظامی بی‌دفاع را گرفت‪ .‬این حمله دو روز پس از آن‬ ‫رخ داد که ارتش افغانسـتان اعالن کرد عملیات «شـاهین ‪ »۲۵‬در جریان این ماه ‪۲۵۰‬‬ ‫تن از جنگجویان داعش را در پایگاه این سازمان تروریستی در ننگرهار کشته است‪.‬‬ ‫دو هفته پیش از آن یک ماین دست‌ساز داعش سه سرباز ارتش ایاالت متحده را در‬ ‫شهر جالل‌آباد مرکز ننگرهار زخمی کرد‪ .‬هفته گذشته ارتش ایاالت متحده در افغانستان‬ ‫اعلان داشـت کـه داعـش را تـا پایـان سـال ‪ ۲۰۱۷‬در ایـن منطقـه شکسـت می‌دهـد‪.‬‬ ‫حملات هوایـی و شـبیخون در برابـر داعـش و طالبـان یک ضرورت اسـت‪ ،‬اما زمانی که‬ ‫این ستیزه‌جویان بازداشت یا کشته می‌شوند‪ ،‬همین گروه‌های هراس‌افگن می‌توانند به‬ ‫سرعت از میان هموطنان خود در آن طرف مرز (پاکستان) به استخدام و جذب هم‌دستان‬ ‫جدیـد بپردازنـد‪ .‬برای پایان‌دادن به چرخه اسـتخدام دولت اسلامی (داعش)‪ ،‬طالبان و‬ ‫سـایر خشـونت‌های برخاسـته از فعالیت تروریست‌ها در افغانسـتان‪ ،‬نیاز است تا منابع‬ ‫مالی تروریست‌ها از جمله در قسمت عرضه و تقاضای درآمد مواد مخدر که به سهم خود‬ ‫در تمویل تروریسم نقش دارد‪ ،‬منجمد شود‪.‬‬ ‫‬ ‫افغانستان ‪ ۷۰‬تا ‪ ۸۰‬درصد تریاک جهان را تولید می‌کند‪ ،‬در ‪ ۲۰۱۵‬بیشتر از ‪۱۲۷۰۰۰‬‬ ‫تـن در سراسـر جهـان در پـی اسـتفاده از تریاک درگذشـتند‪ .‬در ‪ ۲۰۱۶‬تولیـد تریاک در‬ ‫افغانستان به دلیل معرفی تخم اصالح شده خشخاش ژنیتکی توسط چین در ‪،۲۰۱۵‬‬ ‫‪ ۴۳‬در صد افزایش یافت‪ .‬هدف قراردادن و محو تولید تریاک در افغانستان به دو دلیل‬ ‫به موقع خواهد بود‪ :‬تریاک به معتادان در سراسـر جهان آسـیب می‌رسـاند و به عنوان‬ ‫یک اقتصاد نامشـروع‪ ،‬مشـوقی برای فسـاد و جنایت‌کاری اسـت و پیوسـته منبع تمویل‬ ‫تروریسم بوده است‪ .‬در بحث اقتصادی‪ ،‬محصول تریاک افغانستان اثرات عمده‌ی جانبی‬

‫بین‌المللی دارد و این اثرات جانبی صرفاً می‌تواند به گونه‌ی کامل با تطبیق و اجرای قانون‬ ‫کنترول شود‪.‬‬ ‫دهقانان و کارگران فاقد زمین در افغانستان که در کشت و زرع محصوالت تریاک کار‬ ‫می‌کنند فقیرترین مردم جهان‌اند‪ .‬طرز معیشت غیر مشروع آن‌ها از سر ناگزیری است‪،‬‬ ‫بناً ما باید نسـبت به وضع اسـفبار آن‌ها درک همدالنه داشـته باشـیم‪ .‬فرصت‌های بهتر‬ ‫باید به زارعین تریاک پیشکش شود تا آن‌ها را از وابستگی اقتصادی به تریاک بیرون‬ ‫بسـازد‪ .‬اما قوانین اقتصادی معموالً شـماری از این زارعین را با باال رفتن قیمت تریاک‬ ‫دوباره جذب خواهد کرد‪ .‬از این رو‪ ،‬بازدارنده‌ها مانند محو کشت کوکنار ضروری است‪ .‬در‬ ‫افغانستان برای کاهش عرضه مواد مخدر‪ ،‬محو کوکنار توسط پاشیدن گرد علف کش از‬ ‫طریق هوا و مصادره زمین‌هایی که برای کشت کوکنار استفاده می‌شوند‪ ،‬باید شتاب یابد‪.‬‬ ‫واکنش سیاسی به تروریسم مواد مخدر در افغانستان با گریز سیاسیون از قبول ریسک‬ ‫پرداختن به این مساله‪ ،‬فساد مقامات‪ ،‬روشن‌فکران محتاط و بزدلی کارشناسان توسعه‬ ‫که از اجرای بازدارنده‌ها بر دهاقین فقیر تریاک خجالت می‌کشند‪ ،‬خفه شده است‪.‬‬ ‫کسانی که توسط تولیدکنندگان تریاک‪ ،‬مانند قربانیان افغان و جهانی تروریسم‪ ،‬جرم‬ ‫و جنایت‪ ،‬فسـاد و مواد مخدر صدمه دیده‌اند‪ ،‬هم‌مانند تولیدکنندگان تریاک منسـجم و‬ ‫سـازمان یافته نیسـتند‪ .‬آن‌ها در مقایسه با تولیدکنندگان تریاک‪ ،‬که منافع متمرکزتری‬ ‫دارنـد و قـادر بـه نفـوذ بر سیاسـت‌مداران محلی و ملی‌اند‪ ،‬گروهی دارای منافع مشـترک‬ ‫نیستند‪.‬‬ ‫اندرس کوور کارشناس اطالعاتی‪ ،‬مبارزه با تروریسم و امنیت فضایی است‪ ،‬سال‌های‬ ‫زیادی در افغانستان به عنوان کارشناس ایفای وظیفه کرده است و از نزدیک با مسایل‬ ‫خاورمیانه‪ ،‬افریقا و امریکای التین آشنا است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪70 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫گروهـی از دختران جـوان در کابل‪ ،‬با چاپ‬ ‫نخسـتین مجلـه‌ی مـود و فیشـن ویـژه زنان‬ ‫در افغانسـتان‪ ،‬آمده‌انـد تـا برخلاف افزایش‬ ‫نگرانی‌هـا در بـاره چگونگی وضعیـت زنان و‬ ‫فضای به وجود آمده جدید سیاسی در کشور‪،‬‬ ‫به مسایل مربوط به زنان به ویژه مود و فیشن‬ ‫بپردازند‪.‬‬ ‫ایـن مجله که «گالره» نام دارد‪ ،‬نخسـتین‬ ‫شـماره آن روز پنج‌شـنبه‪ ،‬بیسـت و هشـتم‬ ‫ثور رونمایی شـد‪ .‬صاحـب امتیاز مجله گالره‬ ‫شـرکت نشـراتی «روشـنا» اسـت و توسـط‬ ‫گروهی از دختران جوان گرداننده‌گی می‌شود‪.‬‬ ‫گالره یـک واژه کـردی بـه مفهوم مردمک‬ ‫چشم است‪ .‬دست‌اندرکاران مجله گالره این‬

‫گالره آمده تا به زیبایی بپردازد‬

‫واژه کردی را به منظور ستایش از دختران و زنان جوان کردی عراقی که علیه گروه داعش مبارزه‬ ‫می‌کنند‪ ،‬برای مجله‌ی خود انتخاب کرده‌اند‪.‬‬ ‫فتانه حسـن‌زاده مدیر مسـوول این مجله در باره انتخاب واژه کردی «گالره» برای مجل ‌هی‌شـان‬ ‫می‌گوید‪« :‬ما شاهد بودیم که طی سال‌های اخیر یک تعداد از دختر خانم‌های کردی بلند شدند و در‬ ‫برابر داعش سالح گرفتند و رزمیدند‪ .‬این به نحوی یک نوع الگو برداری بود‪ .‬ما خواستیم که گالره‬ ‫را کردی انتخاب بکنیم تا ستایش کرده باشیم از خانم‌هایی که در برابر داعش بلند شدند و حداقل‬ ‫یک الگو خلق کردند‪ .‬مهم‌تر از همه معنایش هم مردمک چشم است و مردم چشم هم به معنای‬ ‫زیبایی است یا حداقل عضوی که می‌تواند زیبایی‌ها را ببیند‪».‬‬ ‫دست‌اندرکاران این مجله در نخستین شماره گالره که روز پنج‌شنبه رونمایی شد‪ ،‬گفتند این مجله‬

‫در کشوری که تاگلو پر از ترس‪ ،‬هیجان‪ ،‬لذت و خطر است‪ ،‬آمده تا به زن‪ ،‬زنده‌گی و زیبایی بپردازد‬ ‫و تصویر و تصور دیگری از افغانستان ارایه کند‪ .‬این گروه از دختران جوان که در شماره اول مجله‬ ‫گالره نوشته‌اند‪« :‬کار ما برجسته‌سازی رخ دیگر زنده‌گی در افغانستان است‪ ،‬رخی که زیر چادر‪ ،‬کنج‬ ‫بُقچه و ته‌ی صندوق‌چه‌های قدیمی سنت‪ ،‬غیرت و تاریخ مردانه پنهان مانده است‪ .‬گالره می‌خواهد‬ ‫بگوید که زن افغانستان همیشه آن مظلوم بی‌دست و پایی که زیر مشت و لگد ُخرد می‌شود نیست‪،‬‬ ‫بلکه این موجود در کنار دیگر توانایی‌ها و خالقیت‌هایی که همه انسان‌ها از آن برخوردار اند‪ ،‬مملو‬ ‫و سرشار از نیرو و شور الیزال زنده‌گی و زیبایی نیز هست‪».‬‬ ‫آن طوری که دست‌اندرکاران این مجله می‌گویند‪ ،‬گالره از زنده‌گی زنان گرفته تا مسایل روزمره‪،‬‬ ‫لباس‪ ،‬رنگ‪ ،‬هنر و سینما و هر آن‌چه که با حضور و وجود زن زیباتر می‌شوند‪ ،‬می‌پردازد‪ .‬در سرمقاله‬ ‫گالره آمده است‪« :‬ما در پی بیرون‌زدن از قالب تصویرهای سیاه و سفید و نمایش رنگین از زنده‌گی‬ ‫ی هستیم‪ ،‬زنی که غیرت‪ ،‬سنت و تاریخ آن را هیمشه سیاه و سفید نشان داده است‪».‬‬ ‫زن افغانستان ‌‬ ‫فتانه حسن‌زاده مدیر مسوول مجله گالره‪ ،‬هم‌چنین می‌گوید که همکارانش در این مجله به هر‬ ‫آن‌چه که مثبت و زیباست می‌پردازند‪.‬‬ ‫هم‌چنین زهره یوسف‪ ،‬مشاور بانوی اول کشور نیز‪ ،‬در مراسم رونمایی نخستین شماره گالره‪ ،‬از‬ ‫اقدام این گروه از دختران جوان برای نشر مجله گالره ستایش کرده می‌گوید که تا کنون تصاویر‬ ‫زیادی از زنان قربانی در افغانسـتان نشـان داده شـده اما حاال فرصت این اسـت تا تصاویر زیباتری‬ ‫از زنان ارایه شود‪ .‬خانم یوسف گفت‪« :‬من به نسل افغانستانی تعلق دارم که یک افغانستان بسیار‬ ‫رمانتیک‪ ،‬زیبا و پر از صلح و صفا بود‪ .‬افغانسـتانی بود که ما با آهنگ‌های احمدظاهر فقید بزرگ‬ ‫شدیم‪ ،‬ولی متاسفانه آن دوره گذشت‪ .‬اما بسیار خوب است که یک نسل دیگر در این عصر و زمان‬ ‫به‌وجود می‌آید که افغانستان امروز را با افغانستانی که ما بزرگ شدیم‪ ،‬وصل کند و همین مدتی که‬ ‫جنگ‪ ،‬سیاهی و بدبختی بود را از بین ببرد‪».‬‬ ‫‬ ‫گالره قرار اسـت به صورت ماهوار به چاپ برسـد‪ .‬در نخسـتین شـماره آن به موضوعاتی از قبل‬ ‫مصاحبـه بـا برخی از هنرمندان زن‪ ،‬چگونگی پوشـش یک زن در دوره‌هـای مختلف زنده‌گی‌اش‪،‬‬ ‫معرفی شـماری از فلم‌هایی که زنان و دختران در آن نقش مرکزی داشـته‌اند‪ ،‬پرداخته شـده است‪.‬‬ ‫ارایه معلوماتی در باره مهم‌ترین برنامه‌های ارایه شـده مود و فیشـن در برخی از کشـورها‪ ،‬معرفی‬ ‫برخی از قوانین در باره خانواده‪ ،‬لباس‌های زنانه با مود و دیزاین جدید‪ ،‬مکان‌های تاریخ افغانستان‪،‬‬ ‫بحث‌های روان‌شناسی و معرفی رمان‌هایی که زنان باید بخوانند از دیگر موضوعاتی‌اند که در مجله‬ ‫گالره بازتاب یافته است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫شـعـر‬

‫‪69 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫ناسپاس‬ ‫با من ببین چه کـرده ای ‪ ،‬ای یارناسپاس‬ ‫”ریشه ی پیوند ”‬ ‫در خون من غرور نیاکان نهفته است‪ ‬‬

‫چون باده هردقیقه می افتی‪ ،‬بیک گیالس‬ ‫اکنـون بدان به نقـطه ی آخــر رسیـده ایم‬ ‫شـرط وفــا نبـود در آیـی بـه هــر لبــاس‬ ‫ای بی وفــا که قـامت صبرم شکستـه ای‬

‫خشم و ستیز رستم د ستان نهفته است‬

‫بیهوده بود دل به تو بستن بر این اسـاس‬

‫در تنگنای سینه ی حسرت کشیده ام‪ ‬‬

‫دگـر مـرا به حــال خـودم واگـذار و بـس‬

‫گهواره ی بصیرت مردان نهفته است‪ ‬‬

‫دارم حضـور انـورعـــالـي ات التمــاس‬

‫خاک مرا جزیره ی خشکی گمان مبر‪ ‬‬

‫عمرت خـدا دهـد که به خیرم رسیـده ای‬ ‫ازاینکه درک داشتی و نگرفته ای تماس‬

‫دریای بیکران و خروشان نهفته است‪ ‬‬

‫یک کار نیـک کـردی و دیگـر نیــامـدی‬

‫خالی دل مرا تو زتاب و توان مدان‪ ‬‬

‫من بـا کـدام زبـان بـگـویـم تـو را سپـاس‬

‫شیر ژیان میان نیستان نهفته است‪ ‬‬ ‫پنداشتی که ریشه ی پیوند من گسست‪ ‬‬ ‫در سینه ام هزار خراسان نهفته است‬ ‫سکندر ” ختالنی ”‬

‫ق عارف‬ ‫دخترم نور چشمم‬ ‫ناب ترين شعر نا سروده ام‬ ‫چشمانت به زيباي دريا‬ ‫دلم را هر لحظه تا اعماق زيباي هاي جهان مي كشاند‬

‫تن های هرزه را‬

‫غبار غم ها را از خاطرم مي زدايد‬ ‫دستان كوچك ات كليد دروازه هاي خوشبختي‪ ‬‬

‫سنکسارمیکنند‪.‬‬

‫هرگاه بر دٓورگلويم حلقه مي شوند من خوش بختي را‬

‫غافل از انکه شهر پر از‬

‫حس مي كنم‬

‫فاحشه های مغزی است‬ ‫وکس نمیداند که‬

‫طنين صدايت با طراوت ترين ترانه ي كه‪ ‬‬ ‫بر پيكر افسرده ام نفس تازه مي دمد‬ ‫تو چراغ خانواده‪ ‬‬

‫مغزهای هرزه ویرانگر تر از تن های‬

‫الگو مهرباني‪ ‬‬

‫هرزه میباشد‪.‬‬

‫تصوير حقيقي زندگي‬

‫(ف‪ .‬فرخزاد )‬

‫مكتبانسانيت‪.‬‬

‫غزلی که نماد َت َفوق روح بر جسم است‬ ‫از موالنا جالل الدین مح ّمد بلخی رومی‬ ‫ای خدایی که چو حاجات به تو برگیرند‬ ‫هر مرادی که ُب َودشان همه در بر گیرند‬ ‫جان و دل را چو به پیک د ِر تو بسپارند‬ ‫جان باقی ِخوش ِشا ِد معطر گیرند‬ ‫بندگانند ترا کز تو توی شان مقصود‬ ‫پای در راه تو بنهند و کم سر گیرند‬ ‫ترک این شرب بگویند در این روزی چند‬ ‫عوض شرب فنا شربت کوثر گیرند‬ ‫شب تاریک پی مه گردند‬ ‫چون ستاره ِ‬ ‫چو مه چارده رخسار منور گیرند‬ ‫گر بمانند یتیم از پدر و مادر خاک‬ ‫روحانی دیگر گیرند‬ ‫پدر و مادر‬ ‫ِ‬ ‫چون ببینند که تن لقمه گورست یقین‬ ‫جان و دل زفت کنند و تن الغر گیرند‬ ‫بس کن این لکلک گفتار رها کن پس ازین‬ ‫تا سخن‌ها همه از جان مطهر گیرند‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫شـعـر‬

‫‪68 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫مختار دریا‬ ‫در صورت امکان میتوانید به این ایمیل من‬ ‫در تماس شده برما منت گذارید‪.‬‬ ‫ایمیل (‪) gmail.com@saiddarya2014‬‬

‫هر جا که مطربی کند از عشق نغمه سر ‪ ....‬در پرده‬ ‫پرده ساز و نوا می پرستمت‬ ‫وطن" در شعر استاد خلیل اهلل خلیلی‪:‬‬ ‫میهنم تو را می پرستم‬

‫که بعد خدا می پرستمت ‪ ....‬هان ای وطن مگو که‬ ‫چرا می پرستمت‬ ‫ذرات هستیم زتو بگرفته است جان ‪ ....‬چون برتری‬ ‫زجان همه جا می پرستمت‬ ‫هر صبحدم باز کند آسـمان درش ‪ ....‬با سد هزار‬ ‫دست دعا می پرستمت‬ ‫چون پای تا سر تو سزاوار حرمت است ‪ ....‬با عضو‬ ‫عضو خود سرو پا می پرستمت‬ ‫چون مرغ پر شکسته ای از آشیان جدا ‪ ....‬اینک از‬ ‫آشیان جدا می پرستمت‬ ‫از یـاد رودهـای کف آلود نعره زن ‪ ....‬دیوانه ام به‬

‫بعد مکان اثر نکند در دیار عشق ‪ ....‬ای دور از نظر‬ ‫بکجا می پرستمت‬ ‫ثروتمدار شهر سزاوار ذکر نیست ‪ ....‬از یاد کودکان گدا‬

‫الله ها با داغ دل لبخند خونین بر لب اند‬

‫می پرستمت‬

‫بنگر این بد خصلتی زآن دشمن غدار ما‬

‫از یاد رفتگان بخون غرق گشته ات ‪ ....‬در خون و اشک‬

‫مادر میهن هزاران رخم بر پیکر چراست؟‬

‫کرده شنا می پرستمت‬

‫شرم بادا بر تو ای همسایه ی خونخوار ما‪.‬‬

‫از یاد آنک بر لب شمشیر آبدار ‪ ....‬سد بوسه داده روز‬

‫در کنر جان داده تاجک ازبک و نور و بلوچ‬

‫دعا می پرستمت‬

‫سر دهد پشتون هزاره معدن ایثار ما‬

‫از یاد سـنگری که سـرافراز مردمان ‪ ....‬با خون خویش‬

‫در دفاع خاک و میهن ما یکیم ویکدلیم‬

‫کرده بنا می پرستمت‬

‫تیغ وحدت بر رگت کرد اشنا این کار ما‬

‫گه با صریر خامه و گه با زبان دل ‪ ....‬هم آشکار و هم‬

‫در مقام جان سپردن در ره مام وطن‬

‫خفا می پرستمت‬

‫زن سرشار ما‬ ‫بنگر این شیراوژنان مردو ِ‬ ‫تا که یک افغان در این میهن بود ما زنده ایم‬

‫شورو سدا می پرستمت‬ ‫از یاد آن فضای فروزان نور بار ‪ ....‬در زیر آن گرفته‬

‫خروش همدلی‬

‫فضا می پرستمت‬

‫بنگرید ای دوستان این حال و روز ِ زار ما‬

‫از یاد آن چنار کهن سال سبز پوش ‪ ....‬در پیش برگ‬

‫میچکد خونابه از هر دیده ی خون بار ما‪ ‬‬

‫برگ جدا می پرستمت‬

‫گلشن ما سوخت باغ میهنم اتش گرفت‬

‫چـون بـوی کل بیاد توام می برد بباغ ‪ ....‬با لرزش‬

‫ابر نیسان اشک ریزان شو بحال زار ما‬

‫نسیم صبا می پرستمت‬

‫ناله های جویباران را‪ .‬زپغمانم شنو‬ ‫شیون هر چشمه سار‪ .‬از شعله ی گلزار ما‬

‫عالم اندرحیرت افتاده ست زاین رفتار ما‬ ‫ما چو مشی بسته چون اهن بفرق دشمنیم‬ ‫ای لجن طینت نگراین قدرت و پیکار ما‬ ‫از رگ دریا اگر سیراب شد نخل وطن‬ ‫حاصلش بنگر‪ .‬ثمار وحدت افکار ما‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫رادیو بی بی سی اعالن كرد‬ ‫طیاره های امریكایى ‪ 3‬نقطه مهم وردک را بمبارد كرد‬ ‫وردكی از خنده زوف مانده بود‬ ‫رفیقش پرسان کرد چرا خنده میكنی‬ ‫وردکی گفت دروغ میگن وردک نقطه ندارد‬ ‫*****‬ ‫دعای کودک‬ ‫خدایا برای زنان فقیری که عکسهاشان در فیسبوک پدرم هست لباس بفرست‬ ‫*****‬ ‫مریض‪ :‬آقای داكتر! همیشه فكر می كنم كه گاو شده ام‬ ‫داكتر‪ :‬از كی چنین احساسی داری؟‬ ‫مریض‪ :‬از وقتی كه گوساله بودم‬ ‫*****‬ ‫یك طالب دید که کسی نیست از دوزخ آهسته بطرف جنت گریخت‪،‬‬ ‫در راه مالئك گیرش کردند لت و کوبش میکردن‬ ‫طالب چیغ میزدكه بخدا من جنتی استم‬ ‫رفته بودم دوزخ كه از رفیقم نسوار بگیرم‬ ‫*****‬ ‫معلم از شاگردی پرسید‬ ‫این جمله من حمام میروم ‪ ،‬تو حمام میروی ‪ ،‬او حمام میرود این چه زمانی است؟‬ ‫شاگرد‪ :‬این که سوال نمیخواهد روز جمعه است‬ ‫*****‬ ‫شخصی از حافظ غزلی به یکی از شاهان خواند شاه بعد از شنیدن لب به تحسین گشود‬ ‫وگفت شعرقشنگی است ولی گوینده حافظ است‬ ‫مرد بادستپاچگی گفت خیر قربان سروده من است‪ .‬وحافظ آن را دزدیده است‬ ‫شاه گفت مردک آن وقت که حافظ این شعر را سروده بود تو وپدرت هم نبودید‬ ‫مرد گفت‪ :‬درست است اما اگر من میبودم پدرش دزدیده نمیتوانست‬ ‫*****‬ ‫یک شعبده باز که روی صحنه هنر نمایی میکرد‬ ‫خطاب به تماشاچیان گفت‬ ‫حالی یک خانم روی ستیژ بیایه مه کاری میکنم که غیب شوه !‬ ‫مردی دفعتًا از جایش برخاست و با صدای بلند گفت‬ ‫چند لحظه صبر کنین مه خشویمه میارم‬ ‫*****‬ ‫معلم به شاگردش گفت‬ ‫با باقی جمله بساز‬ ‫شاگرد گفت ما دیشب پیتزا خوردیم !‬ ‫معلم پرسید پس باقی اش كو ؟‬ ‫شاگرد گفت ‪ :‬باقی اش ده یخچال اس‬ ‫*****‬ ‫یک لوده به زنش گوشواره میخرد‬ ‫زنش میگه تو پول نداشتی گوشواره را از کجا خریدی؟‬ ‫میگه فلم عروسی مارا در مینا بازار کابل فروختم‬ ‫*****‬ ‫تركی سوار آسانسور (لفت) میشه‬ ‫متوجه نوشته میشه ظرفیت ‪ 12‬نفر‬ ‫با خودش میگه عجب بدبختی !‬ ‫حاال ‪ 11‬نفر دیگه رو از كجا بیارم ؟‬

‫‪67 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫جـوک ‪ -‬طـنـز‬

‫*****‬ ‫از یک لوده پرسیدند‪ :‬چرا گناه میکنی از روز قیامت نمی ترسی ؟‬ ‫لوده گفت ‪ :‬تا روز قیامت کی زنده کی مرده‬ ‫*****‬ ‫روزی چند نفر از مال ها به جایی مهمان بودند‬ ‫انقدر خوردند که یکی از مال ها چار پالق افتاد‬ ‫در همین لحظه صاحب خانه امد واز انها پرسان کرد مال صاحب هاسیر کردید‬ ‫یکی از انها جواب داد یکی ما سیر شده‬ ‫*****‬ ‫شخصی میره خواسگاری‬ ‫پدر دختر میگه دختر ما فعلن درس میخانه‬ ‫نفر میگه درست است‪ .‬مه یک ساعت بعد میآیم‬ ‫*****‬ ‫یک گدا پشت دروازه پیرزن تق تق کرد‬ ‫پیرزن دروازه را باز کرد گفت‬ ‫اف ده قاروغضبی خدا شوی باز خیرات میخواهی‬ ‫گدا گفت خی دلت بود پشتت خاستگاری میامدم‬ ‫*****‬ ‫یارو میره دبی‬ ‫در رستوران میگه الکباب ‪ ,‬کباب میارن براش‬ ‫میگه الپیاز‪ ,‬پیاز میارن براش‬ ‫میگه البرنج ‪ ,‬برنج میارن براش‬ ‫ی بلد باشه‬ ‫با غرور میگه چقدر خوبه آدم عرب ‌‬ ‫گارسون میگه ‪ :‬اگر من افغانی نبودم الگوز هم بهت نمی‌دادند‬ ‫*****‬ ‫دو نفر در مراسم تشییع جنازه ای شرکت کرده بودند‬ ‫یکی از آنها پرسید در اینگونه مراسم شخص در جلو تابوت باشد بهتر است یا عقب آن ؟‬ ‫دومی گفت‪ :‬جلو یا عقب بودن مهم نیست باید کوشش کنی که داخل تابوت نباشی؟‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪66 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫جـوک ‪ -‬طـنـز‬

‫ميگن روزی يک لوده موتر خوده ميشست از نمبر پليت موتر شروع كرد‪.‬‬ ‫کسی پرسانش کد‪ :‬چرا از نمبر پليت شروع كدي؟‬ ‫لوده گفت‪ :‬دفه پیش وقتي موتره شستم به نمبر پليت كه رسيدم فاميدم كه از خودم نبود‪.‬‬ ‫یک لوده همرای چندتا خر فوتبال ميكد‪.‬‬ ‫یک نفر پرسانش کد‪ :‬چرا همرای خرا فوتبال ميكني؟ مگر نمی فامی که اینا خر استن؟‬ ‫لوده گفت‪ :‬او قدر هم خر نيستن تا به حال مره چند گول زدن……‬ ‫لوده ره گفتند خرته دوست داري يا زنته؟‬ ‫گفت ده قهر خدا شوي مره هم دو دله كدي…‪.‬‬

‫نفر بایسکل سوار گفت گوشه کو خوده که بریک هم نداره!!‬ ‫معلم به شاگرد گفت‪ :‬بچیم دشمن را تعریف کنید!‬ ‫شاگرد گفت‪ :‬من خو دیوانه نیستم پیش شما خود تانه تعریف کنم!!‬ ‫یک اطرافی به شهر آمد‪ ،‬دید موچی ده کاسه چرم ره تر کده‪.‬‬ ‫اطرافی خیال شوربا کد و به موچی گفت‪ 5 :‬افغانی ره شوربا بتی‪.‬‬ ‫موچی آب را با چرم بریش داد اطرافی خورد‪ ،‬وقتی تمام شد گفت‪:‬‬ ‫پیسه مره خو گرفتی‪ ،‬فکر نکنی که لوده هستم‬ ‫شوربا یخ و گوشتش هم سخت بود‪!!.‬‬

‫لوده ره گفتن که پدرت بمیره خوش میشی‪ ،‬بخاطر که میراث میمانه بریت‪.‬‬ ‫لوده گفت موتر بزنیش که تاوان هم بگیرم…‬ ‫نصف شب پولیس شخصی ره که سوار بایسکل بود صدا کرد‪:‬‬ ‫ایستاد کو بایسکلت چراغ نداره جریمه هستی!‬ ‫رییس‌جمهور کشور طی یک سخنرانی طبی‪ ،‬وزارت داخله را قلب فساد در افغانستان خواند‪ .‬این‬ ‫تشـبیه علمی که در دنیای طبابت و کالبدشناسـی بی‌پیشـینه بوده اسـت‪ ،‬از طرف نهاد‌های علمی‬ ‫زیادی مورد استقبال قرار گرفت‪ .‬داکتر فاروک «واو» متخصص زانوی فساد در دانشگاه کارولینای‬ ‫جنوبی این تشبیه را سریع‌الفهم خواند و گفت که اگر فسادشناسان اناتومی بدن‬ ‫‪ -‬موسی ظفر‬

‫تشریح اناتومی فساد‬

‫یک عضو کوچک گوشـتی که در آن عقب پنهان شـده‪ ،‬همان عضو مشـهور یعنی قلب فسـاد یا‬ ‫وزارت داخله اسـت‪ .‬این عضو ‪ ۲۴‬سـاعت در خدمت مردم اسـت‪ .‬سـابق خون را از طریق رگ‌ها به‬ ‫بقیه اعضای می‌رساند‪ ،‬فعال این کار را توسط رنجر می‌کند‪ .‬فقط گاهی که خون در دسترس نیست‪،‬‬ ‫گوسـفند‪ ،‬قالین‪ ،‬چوب‪ ،‬زغال سـنگ‪ ،‬الماری و تخت خواب را جابه‌جا می‌کند تا شـعار خدمت ‪۲۴‬‬ ‫ساعته خدشه‌دار نشود‪.‬‬ ‫عضو گالبی که شبیه یک جوره تل کفش در قسمت سینه موقعیت دارد‪ ،‬وزارت اطالعات و‬ ‫فرهنگ است‪ .‬وظیفه بس مهمی را انجام می‌دهد‪ ،‬اما در نهایت کارش همان داخل کشیدن‬ ‫و بیرون پف کردن باد است‪ .‬دانشمندان عرصه داخلی هنوز پی نبرده‌اند که باوجود باال بودن‬ ‫اهمیت این عضو در بدن‪ ،‬چرا هیچ‌کس‪ ،‬به‌شمول قصاب‌ها آن را جدی نمی‌گیرند‪.‬‬ ‫آن شئی سیاه و گرد که در عقب بقیه اعضای داخلی و در وسط بدن جا خوش کرده‌است‪،‬‬ ‫بانـک مرکـزی یا شـکمبه فسـاد اسـت‪ .‬در ظاهـر جای متعفن و مملـو از بول و باد اسـت ولی‬ ‫ن گفته مشـهور که «گنج در ویرانه اسـت» را اولین بار به همین مناسـبت به‌کار‬ ‫متقدمین ای ‌‬ ‫برده‌اند‪.‬‬ ‫عضو کوچک دیگر که شـبیه لوبیای بزرگ در دو طرف بدن گذاشـته شـده‌اند‪ ،‬وزارت آب و‬ ‫بـرق و یـا گرده فسـاد اسـت‪ .‬از آنجا که این عضو با برق میانه خوبـی ندارد‪ ،‬فع ً‬ ‫ال فقط وظیفه‬ ‫تصفیه آب را پیش می‌برد‪ .‬وظیفه برق‌رسـانی را عضو دیگری به اسـم برشـنا یا آپندکس‪ ،‬که‬ ‫بود و نبودش تاثیر زیادی بر بدن ندارد‪ ،‬به‌پیش می‌برد‪ .‬برشنا یا آپندکس به علت تاریکی در‬ ‫عکس فوق دیده نمی‌شود‪.‬‬ ‫حاال می‌رسـیم به قسـمت تحتانی بـدن که به خاطر رعایت اصول روزنامه‌نـگاری و حفظ آبروی‬ ‫تاریخ پنج هزار سـاله کشـور از نشـان دادن آن معذوریم‪ .‬هرچند روی این اعضا پرده کشـیده شده‪،‬‬ ‫ولی ادارات خیلی مهم و حساس در همین قسمت موقعیت دارند‪ .‬ساحه فعالیت ریاست امنیت ملی‪،‬‬ ‫وزارت دفـاع‪ ،‬وزارت خارجـه‪ ،‬وزارت اقوام و قبایل‪ ،‬وزارت مهاجرین‪ ،‬وزارت جدیدالتاسـیس توریزم‬ ‫و وزارت امور پارلمانی در عقب همین پرده پوشـیده اسـت‪ .‬دانشـمندان دانشـگاه کارولینای جنوبی‬ ‫گفته‌اند که بقیه ادارات به‌هرصورت‪ ،‬ولی وزارت انکشاف توریزم نباید در این ساحه تاسیس می‌شد‪.‬‬ ‫به‌گفته آنها‪ ،‬وزارت توریزم با رفت و آمد خارجی‌ها سـروکار دارد و این محل برای انکشـاف چنین‬ ‫فعالیتی اصال مناسب نیست‪.‬‬ ‫پ‪.‬ن‪ .‬از دانشـگاه‌های خصوصی طب و دانشـکده طب در دانشـگاه‌های کشـور خواهش‌مندیم تا‬ ‫منبعد به‌جای استفاد از عکس‌های کالبدشناسی قبلی که در آن حجاب رعایت نشده پرهیز نمایند‬ ‫و از عکس منتشـر شـده در این صفحه اسـتفاده کنند‪ .‬این‌گونه داکتران محترم درضمن شناسـایی‬ ‫اعضای داخلی‪ ،‬با ادارات دولتی افغانستان نیز آشنا خواهند شد‪ .‬این خواهش برادرانه شامل دانشگاه‬ ‫ننگرهار نمی‌شود‪ .‬مسوولین دانشگاه محترم ننگرهار می‌توانند با همان ابزار قبلی و بیرق‌های سیاه‬ ‫و سفید به تدریس ادامه دهند‪.‬‬

‫فساد را قبال این‌گونه تشریح می‌کردند‪ ،‬جهان اکنون جای بهتری برای زیست بشر و پشه‬ ‫مالریا بود‪ .‬داکتر فاروک «‪ »WOW‬گفت که مسـوولین دانشـگاه کارولینای جنوبی بااسـتفاده از‬ ‫تشبیه علمی رییس‌جمهور افغانستان اناتومی فساد را بازتعریف کرده و اکنون طرح جدید آن را با‬ ‫تشریحات کامل در اختیار استادان دانشکده فسادولوژی قرارداده تا مورد هرنوع استفاده قرار گیرد‪.‬‬ ‫طبـق تقسـیم‌بندی دانشـگاه کارولینای جنوبـی‪ ،‬آن عضو کوچک و بخیه‌خـورده که در جمجمه‬ ‫موقعیت دارد‪ ،‬ارگ گفته می‌شود‪ .‬دانشمندان می‌گویند که تمام اعضای دیگر از همین عضو دستور‬ ‫می‌گیرند‪ .‬مغز یا ارگ مرکز فرماندهی بدن است‪ .‬به الیه‌های بدریخت و پر چین و چروک آن که در‬ ‫قسمت مرکزی آن قرار دارد‪ ،‬مغز متفکر گفته می‌شود‪ .‬بیشترین تصامیم عزل و نصب را بر مبنای‬ ‫سـلیقه شـخصی همین قسـمت می‌گیرد‪ .‬به قسـمت صاف‌تر آن که در عقب موقعیت دارد شورای‬ ‫امنیت یا مغز ناخودآگاه گفته می‌شـود‪ .‬البته این ناخودآگاهی با ناخودآگاه اصطالحی فرق دارد‪ .‬به‬ ‫عقب مغز از این جهت ناخودآگاه گفته می‌شود که این عضو از فعالیت همه اعضای دیگر آگاه است‪،‬‬ ‫به‌جز فعالیت و وظیفه خودش‪.‬‬ ‫عضو دیگری که شکل چوب‌خط نانوایی را دارد‪ ،‬وزارت مالیه یا گلوی فساد است‪ .‬این عضو وظیفه‬ ‫دارد تا نخست سهم خود را از عایدات بردارد و باقی‌مانده را به داخل بدن راهنمایی کند‪ .‬بدن فساد‬ ‫اگر سالم باشد‪ ،‬این عضو حتی آروغ نمی‌زند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪65 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫جالب‪،‬سرگرمی ومعما‬

‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫سخنان بزرگان‬ ‫موفقیت همیشگی نیست‬ ‫شکست هم کشنده نیست‬ ‫تنها یک چیز مهم است‬ ‫و آن هم شهامت ادامه دادن است‬ ‫وینستون چرچیل‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫جمالت بزرگان‬ ‫بزرگترین نقطه ضعف ما در تسلیم شدن است‪ .‬مطمئن‌ترین راه برای موفق شدن‬ ‫این است که همیشه یک بار دیگر تالش کنید‪.‬‬ ‫توماس ادیسون‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫بهترین سخنان بزرگان‬ ‫تا زمانی كه بگيم گرفتارم واقعا گرفتار خواهيم بود‪...‬‬ ‫بسیاری از مردم به هنگام گفتگو‪،‬‬ ‫کلماتی مخرب را ادا میکنند‪،‬مثل‪:‬‬ ‫مریضم‪ ،‬ورشکست شدم‪ ،‬جانم به لبم رسید‪ ،‬بد شانسم و‪....‬‬ ‫به یاد داشته باشید‪،‬از سخنان تو‪ ،‬بر تو حکم خواهد شد‪.‬‬ ‫کالمتان بی اثر باز نخواهد گشت‪ ،‬و آنچه را بر زبان رانده اید بجا خواهد آورد‪.‬‬ ‫پس کالمتان را عوض کنید‪،‬تا جهان شما دگرگون شود‪.‬‬ ‫فلورانس اسکاول شین‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫سخنان بزرگان در مورد زندگی‬ ‫چیزی كه می‌‌خواهم به دیگران‪ ،‬به‌خصوص به جوان‌ها بگویم این است كه باید سریع‬ ‫حركت كنید‪ ،‬خیلی سریع‪ ،‬ریسک‌‌پذیر باشید و جاه‌طلب‪ ،‬سعی كنید قدم‌های‬ ‫بزرگ بردارید‪ ،‬از انجام كارهای بزرگ نترسید‪ ،‬بهتر است كاری را امتحان كنید و در‬ ‫آن موفق نشوید تا این‌كه همیشه در حسرت انجام دادن آن كار بمانید!‬ ‫مارک زاکربرگ‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫سخـنان حکیـمانه از بـزرگان‬ ‫مواجه با شکست نشان میدهد که‪،‬‬ ‫برنامه‌هایتان کامل نبود ‌ه است‪،‬‬ ‫پس‪،‬از نو برنامه‌ریزی کنید‪،‬‬ ‫دوباره به سمت هدفتان حرکت کنید تا تغییر را ایجاد کنید‪...‬‬ ‫ناپلئون هیل‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫بهترین سخنان بزرگان‬ ‫مشکالت افراد موفق کمتر از افراد شکست خورده نیست‪ .‬تنها یک دسته‬ ‫از مردم هستند که هیچ مشکلی ندارند‪ :‬آن ها در گورستان خوابیده اند‪.‬‬ ‫آنتونی رابینز‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫سخـنان حکیـمانه از بـزرگان‬

‫اگر فکر میکنید هزینه رسیدن به اهدافتان زیاد است‬ ‫پس صبر کنید تا صورت حساب تالش نکردنتان را ببینید‬ ‫وین دایر‬ ‫جمالت بزرگان‪ ,‬جمالت زیبا از بزرگان‬ ‫جمالت زیبا از بزرگان‬ ‫مهم نیست چه داریم‬ ‫بلکه‬ ‫مهم اینست با آنچه داریم‬ ‫چه میکنیم‬ ‫آلفرد ادلر‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫سخـنان حکیـمانه از بـزرگان‬ ‫آدم هایی هستند که وقتی خوشحالی‪،‬‬ ‫کنارت نیستند‪،‬چون حسودند‪...‬‬ ‫وقتی غمگینی در آغوشت نمیگیرند‪،‬‬ ‫چون خوشحالند‪..‬‬ ‫وقتی مشکل داری به ظاهر همدردند ‪،‬‬ ‫اما در واقع بی خیال تو هستند‪..‬‬ ‫امـا ‪...‬‬ ‫وقتی خـودشان مشکل دارند‪،‬‬ ‫با تو خیلی مهربانند ‪...‬‬ ‫این ها بدبخت ترین انسان های روی زمین هستند!‬ ‫که هيـچ آرامشى در زندگى ندارند‪!..‬‬ ‫پائولو_كوئيلو‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫جمالت بزرگان‬ ‫اﻓﺮﺍﺩ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻧﻴﺎ‬ ‫ﺗﻄﺒﻴﻖ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ‪.‬‬ ‫ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ‬ ‫ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻄﺒﻴﻖ ﺩﻫﻨﺪ!‬ ‫ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ‬ ‫ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﻴﺮﻣﻨﻄﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ!‬ ‫جرج_ﺑﺮﻧﺎﺭﺩ_ﺷﺎﻭ‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫گـلواژه های مانـدگار از دیـدگاه بـزرگان‬ ‫به زنان خود تهمت نزنید و نسبت ناروا ندهید‪ ،‬زیرا در این کار‪ ،‬برای شما‬ ‫پشیمانی طوالنی و کیفری سخت خواهد بود‪.‬‬ ‫امام صادق (ع)‬ ‫سخنان حکیمانه بزرگان‪ ,‬جمالت بزرگان‬ ‫سخنان بزرگان جهان‬ ‫رویا متعلق به کسانیه که به اندازه کافی برای رسیدن به خواسته هاشون‬ ‫تالش نمی کنند‬ ‫استیو جابز‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫بقیه از صفحه ‪47‬‬

‫شـده بود و در یک دسـتش شمشـیر داسـی شـکل و شـومی قرار‬ ‫داشـت‪ ،‬دیـده میشـد‪ .‬از دیدگانـش نـور منفـور آبـی رنگی سـاطع‬ ‫میگردید‪ .‬باالی شانه چپش یک کالغ کم پر‪ ،‬بدقواره و پیاله ی‬ ‫در گردان انداخته نشسته بود‪.‬هرازگاهی در گوش آن هیوال جامخ‬ ‫چیزهای میگفت و قاغ‪...‬قاغ میکرد ‪.‬مورچه ها آن دوستان بی ریا و‬ ‫فداکارم نیز چاپلوسانه و شرمسارانه دورادور آن فرمانروای زشتی و‬ ‫تاریکی‪،‬آن دیو فرقار و بی رحم با آنتن های شان تعظیم میکردند‬ ‫‪ .‬مورچه ها هم بدرسـتی فهمیده بودند‪ ،‬دیگر نمیتوانند در دخمه‬ ‫غمم جا داشـته باشـند‪،‬دیگر همه چیز برایم روشـن شـده بود‪ ،‬که‬ ‫باالی موجودات زمینی نمیشـه اعتماد کرد‪.‬جانور عجیب الخلقه‪،‬‬ ‫زن محکوم به گناه نکرده را از حلقه پائین آورده و کشان کشان با‬ ‫خود میبرد‪ ،‬بعد از چند قدم محدودی‪ ،‬ایسـتاده میشـد و به عقب‬ ‫نگاه میکرد و قت قت میخندید‪ ،‬خندخ ای که مو را بر اندام انسان‬ ‫راست میکرد‪ ...‬سگ ها و موش های غول پیکر با خوشحالی و خیز‬ ‫و جست کنان گام به گام به تعقیبش روان بودند‪ .‬و در میان تاریکی‬ ‫و مه سـربی رنگ ناپدید شـدند‪...‬من با خوف و رجا هر قدر کوش‬ ‫کردم و کمک خواستم‪ ،‬صدایم در نیامد و بودنم در آن لحظه غم‬ ‫انگیـز بـی اثـر بـود‪ ،‬و توان و شـیمه دیـدن آن جنایـت متوحش و‬ ‫دهشتناک را نداشتم ‪ ...‬از وهم و بیچارگی چشمانم را پنهان کردم‪،‬‬ ‫حـس کـردم کـه در یک گودال عمیـق و طوالنی که هیچ نیروئی‬ ‫گرانیـش باالیـم اثر گذار نیسـت و در فضـای بی انتها و بیکران با‬ ‫سرعت کند و قهقرائی در حال سقوط موج وار هستم؛نمیدانم چه‬ ‫زمانـی در ایـن وضـح بـی وزنی و سـبکی قرار داشـتم کـه ناگهان‬ ‫سقوطم پایان یافت و یک وضعیت تغییر کرده را در یک دریا کم‬ ‫آب و لجن زار خفه شـده احسـاس کردم‪ ،...‬وقتی چشـم گشـودم‪،‬‬ ‫بروی اتاق افتاده بودم‪ ،‬عرق سـرد بر پیشـانیم نشسـته بود ‪.‬سـرم‬ ‫گرنگ‪،‬گیج و باد کرده بود‪ .‬گوشهایم بنگ بنگ میکردند‪ ،‬چشمان‬ ‫پخل آلو و پف کرده ام سوزنک سوزنک میشدند ‪ ...‬نمیدانستم چند‬ ‫ساعت و یا روزی در این حالت بی خبری قرار داشتم‪ ،‬تفاوت شب‬ ‫و روز را درک نمیکـردم‪ .‬ابتـدا نتوانسـتم بفهمم‪ ،‬چـی اتفاق افتاده‬ ‫است؛ اما بعد از سپری شدن لحظه ی محدودی همه چیز را بیاد‬ ‫آوردم‪ .‬تنـم را کـش و قـوس کـردم و بطـرف رختخواب مایوسـانه‬ ‫برگشتم‪،‬وینوس کامال خود را با ملحفه ی پیچیده بود ‪ .‬باالی لبه‬ ‫تخت نشستم و رویم نشد بیدارش کنم؛ یک بوی بی سابقه الشه‬ ‫تجزیه شـده جسم زندۀ مشـامم را می آزرید‪.‬ساعت ها پای تخت‬ ‫نشستم تا او بیدار شود‪ .‬با هر پری که پرنده زمان بهم میزد‪،‬رنگ‬ ‫ملحفه تیره و تیره تر میشد و جسم باریک وینوس باریک باریک‬ ‫تر میگردید ‪.‬یک وقت متوجه شـدم‪ ،‬بجز قسـمت سرش همه ای‬ ‫تنـش زیر آن پارچه نفرین شـده محو شـده بود‪،‬و همینکـه آنرا از‬ ‫رویش برداشتم‪ ،‬چیزی بنام وینوس تحت ملحفه و روی رختخواب‬ ‫وجود نداشـت و فقط لشـکری از کرم های سفید و پشم آلوی که‬ ‫جق جق میکردند و بروی هم میلولیدند دیده میشـدند‪.‬هر کرمی‬ ‫کوشـش میکـرد‪ ،‬دیگـری را از پـا در آورده و بخورد؛و آنگاه ی که‬ ‫روشـنایی مرده و شـوم اتاقم به روی شان تابید‪ ،‬همه هراسان بال‬ ‫در آورده‪ ،‬به شـبپره های سـبز مبدل شـدند‪ ،‬شتابان بسوی سقف‬ ‫پرواز کردند‪،‬هنوز به سـقف نرسـیده به گردۀ آبی بی رنگی مبدل‬ ‫شـده و ناپدیـد شـدند ‪...‬دیـدن این منظره رقت انگیز اشـکم را بی‬ ‫اختیار جاری ساخت‪ .‬خنکی سوزنده ی را حس میکردم و ضعف و‬ ‫کرختی سراسر عضالت بدنم را فراگرفته بود‪ .‬بروی چشمانم پرده‬ ‫تاریک و خفه کننده ی کشیده شده و توان باز نگهداشتن شان را‬

‫‪64 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫نداشتم ‪ ...‬دو باره با عجله دستم را به لبه ارسی گذاشته و به هزار‬ ‫جان کندن و سختی و زحمت خود را بلند کردم و به آنطرف نگاهی‬ ‫انداختم صحنه جنایت کال عوض شده بود‪،‬مهتاب شرمنده کوشش‬ ‫میکـرد بـا پارچه کوچک و ناچیز ابری خود را مخفی کند؛ سـتاره‬ ‫دلمه بسته‪ ،‬حیران و خجالت زده‪،‬بدون چشمک زدن بسوی زمین‬ ‫نگاه میکردند‪...‬باد توان لرزش درختان بی دم را نداشت و دیگر آواز‬ ‫بوسه زدن برگ ها شنیده نمیشد‪...‬انگار زمان مرده بود و همه چیز‬ ‫در حالت تعجب و بالتکلیفی قرار داشـتند‪ ...‬اشـخاص متعددی در‬ ‫شاخچه های درختان حلقه آویز شده‪ ،‬دیده میشدند‪...‬در آن میان‬ ‫یـک نفـر جلـب توجـه ام را کرد آن زن شـلخته همسـایه بـود‪ ،‬در‬ ‫پهلوی او مرد الغر و باریک اندام با ریش و موی انبوهی شانه نه‬ ‫شده‪ ،‬را از پا در چنگک قصابی آگیشیده بودند‪...‬خوب بدقت نگاه‬ ‫کردم‪ ،‬خودم بودم؛پیر‪ ،‬فرتوت‪ ،‬خمیده و از پا افتاده‪.‬با دیدن خودم‬ ‫همی موها بدنم حتی موهای ریز و مومیم راست شد‪ .‬دیدگانم به‬ ‫طرز غریب و باور نکردنی از کاسه سرم بیرون زده بود‪ .‬پوست تنم‬ ‫کامال سیاه و کبود شده بود‪،‬سگ های زرین گوش و موش های‬ ‫جهنمی در گوشـه ی نشسـته بودند‪ .‬زبان در دهن درون و بیرون‬ ‫میکردند‪ .‬و به خونم که دیگر خون نبود‪،‬به لجن و قیح تبدیل شده‬ ‫بود‪ ،‬لب نمیزدند‪ .‬پارچه های فاسده شده و گندیده ی بدنم از بس‬ ‫که پوسیده بودند‪ ،‬بزمین میریختند‪ .‬با هر چکه ی خون تیررنگ و‬ ‫قیرگونـه ام کـه بـروی خاک مـی افتاد‪ ،‬کرم هـای عظیم الجثه را‬ ‫هراسـان پراگنده میکرد؛ بیم و لرزه سـراپای جانداران و بی جان‬ ‫های را که آنجا دیده میشـد فرامیگرفت‪ ...‬انگار خونم‪ ،‬گوشـت و‬ ‫پوستم زهری یا سم قاتلی بود‪ ،‬که تمام اشیا را به نیستی و نابودی‬ ‫میکشانید‪...‬طرف راستم دیو سیاه پوش با شمشیر داسی اش باالی‬ ‫کنده بریده درختی نزدیک به من نشسته بود و مغروانه و متکبرانه‬ ‫جمجمه انسـانی را بروی زانوی چپ اش گذاشـته بود؛ سوسـک‬ ‫های بال قرمز با اواره های بلند و تیغی از مغاک تاریک چشـمان‬ ‫آن سر خشک شده‪ ،‬داخل و خارج میشدند‪ .‬و او بوسیله ناخن های‬ ‫دراز و بد ترکیبش خرخر سر را میخاراند وهمان خنده راست کننده‬ ‫ی موهای بدن آدمی را سر میداد‪ ،‬غبار تیره رنگ و انواع حشرات‬ ‫مرموز‪ ،‬ناشناخته و کریه منظره را به هر سو پراگنده میکرد‪ .‬گوئی‬ ‫اهریمن با دار و دسته اش در آن مکان و ماتمسرا تشریف داشتند‪...‬‬ ‫آنسوتر نزدیک پاهای کشال و شل شده ی خودم دختر رویاهایم‪،‬‬ ‫و معبـودم زانـو زده‪ ،‬نشسـته بـود‪ ،‬عاجزانـه و آس و پـاس با ناله و‬ ‫استغاثه از آن موجود اهریمن سرشت‪ ،‬طلب عفو و بخشش گناه‬ ‫نکـرده را‪ ،‬میکرد ‪...‬لیکن موجود شـریر و محیـل مصروف نوازش‬ ‫جمجمه و کالغ بدقواره ی خودش بود ‪...‬ناگهان از جا بلند شـد و‬ ‫آهسـته آهسـته شـبیه پرواز باد به کالبدم نزدیک گردید و دفعتا با‬ ‫یـک حالـت درنـده گی و گرسـنگی ناپیدائـی منهومانه شـروع به‬ ‫خوردنم کرد ‪ .‬من افسـون و فلج شـده‪ ،‬این نمایش مضحک را با‬ ‫نفـرت و انزجـار نـگاه میکردم و هیچ چیزی از من سـاخته نبود‪ ،‬و‬ ‫کمترین احساس دردی را که با خورده شدن اعضای بدنم بوجود‬ ‫می آمد‪ ،‬نداشتم ‪.‬یک نوع رخوت مکیفی در بدنم رخنه کرده بود‪،‬‬ ‫بوضوح میدیدم که تک تک ساختمان های خورد و بزرگم درونیم‬ ‫را بترتیـب بیـرون میکند و پاره پـاره کرده‪ ،‬میخورد و زمانیکه کل‬ ‫ذرات بدنم را بلعید‪ ،‬رویش را به عقب بر گردانید‪...‬من انگشتم را به‬ ‫دندان گزیدم ‪.‬هیوال کسی نبود‪ ،‬جز آن مردک محیل‪ ،‬مهمل گوی‬ ‫دکان دار سرکوچه ‪ ...‬یک حالت مهوع توام با دلتنگی و دلزده گی‬ ‫تارتار و نسـج نسـج تنم را درهم میفشـرد‪ .‬استفراغ پشت استفراغ‬

‫حالم را گرفته بود و زانوهایم ضیعفانه تاب تاب میخوردند ‪ ...‬چی‬ ‫میتوانسـتم بکنـم ؟‪...‬بعضـی اوقـات فکر میکنم؛ شـاید مـن مرده‬ ‫باشم‪ ...‬و این نعش بدون روح‪،‬بدجنس و نفهمم است که بصورت‬ ‫اشـباح سـرگردان در دنیـا جـای برای خـود قایم کـرده و ظالمانه‪،‬‬ ‫وقیحانه و گسـتاخانه توام با کینه‪ ،‬بغض‪ ،‬حسـادت حق زنده ها را‬ ‫میـدرد و میـدزدد‪...‬از یـک انسـان وقواق‪ ،‬ترسـو و بـزدل چه کاری‬ ‫ساخته است ‪...‬دیگر هیچ چی نفهمیدم و نعشم روی زمین سست‪،‬‬ ‫بی حرکت و بی جنبش در غلتید ‪ ...‬هوا روشن بود و آفتاب انوار‬ ‫زرینش را با شـوق و ذوق پخش میکرد‪ .‬گرمی مطبوع همه جا را‬ ‫فراگرفتـه بود‪.‬لیکـن اتاق نم زده ای من کـه بوهای گوناگون را از‬ ‫سال ها مانند یک امین امانت کار برخی شان را شبیه بوی عرق‪،‬‬ ‫بوی ادرار‪،‬بوی منی‪ ،‬بوی دهن‪،‬بوی پیاز سوخته‪،‬بوی گالب‪،‬بوی‬ ‫بابونه و لش تجزیه شده‪ ،‬بالخره نمیدانم ده ها بوی که من درک‬ ‫مـی کـردم ‪.‬نمی کردم‪ ،‬نگهداری کرده بود‪ ،‬میـداد‪ .‬محروم از این‬ ‫انـوار جانبخـش بـود‪ ،‬و تاریکـی و ظلمت زجرآور خـودش را حفظ‬ ‫کرده بود ‪ .‬یک احساس شکست بی معنا‪ ،‬بی مفهوم و با کور گره‬ ‫های بی سر و ته روحم را‪ ،‬گژدم وار نیش میزد ‪ ...‬ناخواسته بلند‬ ‫شدم ارسی را جستجو کردم‪ ،‬متعجبانه دریافتم که این اتاق به جز‬ ‫یک در‪ ،‬دیگر کلکینی و روزنۀ برای ارتباط به جهان وحشـی ها‪،‬‬ ‫خودپسـند هـا‪ ،‬خودفروش هـا و دلقک هـا ندارد‪...‬اصال چار چوبی‬ ‫برای ارسی در این زاغه نشین کهنه‪،‬کثیف و بوناک وجود نداشت‬ ‫‪...‬و بسوی آیینه اتاقم رفتم بادیدن تصویر آیینه جاخوردم و خودم‬ ‫را نشناختم ‪...‬نه‪ ،‬خودم نیستم‪،‬خوب یادم بود ریشم را صبح وقت‬ ‫تراشیده بودم و موهای سیاه سرم اصالح شده بود‪ ،‬چرا تصویر چیز‬ ‫دیگـری را بیـان میکرد؟‪... ،‬آن مردی با سـیمای تکیده‪ ،‬خمیده و‬ ‫کـپ را نشـان میـداد؛ و در صـورت بـی قیافه‪ ،‬بـی روح‪ ،‬پر چین و‬ ‫چروک‪ ،‬زبر و سوخته اش صرف دو جفت چشم وامانده و مصیبت‬ ‫زده‪،‬ثابت و بدون تغییر مانده بود‪ ،‬و در حالیکه استخوان های وجه‬ ‫اش بشـکل زننده و برجسـته بی ریخت شده بودند وموهای سر و‬ ‫ریـش اش ژولیـده و سـفید بودند‪ ،‬انگشـتان طویل‪ ،‬بی گوشـت و‬ ‫پوسـت اش بـروی هـم چسـبیده بودند‪.‬پیراهن و تنبـان اش انگار‬ ‫بروی مترسکی کشیده شده بود‪...‬با ناباوری‪،‬باورم شد که به یکباره‬ ‫گی و یک شـبه همه چیزم را‪،‬جوانیم را‪،‬نشـاطم را وهمه هست و‬ ‫بودم را از دست داده ام‪.‬بدرستی میدانستم که هیچکدام شان برایم‬ ‫بهائی و قیمتی نداشتند‪ .‬من از اولش بی اهمیت‪ ،‬بی مقدار و رانده‬ ‫شده از همدارگان آدمیان بودم‪ ...‬تعدادی از افراد پولیس و مردم‬ ‫محل در مقابل تعمیر تخریب شده و فرسودۀ ایستاده بودند‪ .‬کسی‬ ‫را اجازه وارد شـدن نمیدادند‪...‬پولیس های که داخل شـده بودند از‬ ‫دیدن صحنۀ دورنی یکی از اتاق متحیر بودند که چه تصمیم اخذ‬ ‫کنند ‪...‬دو جسد دیده میشد؛ یکی باالی تختخواب کهنه که کامال‬ ‫محو و از بین رفت بود؛ فقط مقدار کمی از استخوان های جمجمه‬ ‫و چند عظم طویله اش به جا ماند بود‪ .‬که نشان میداد انسانی زمانی‬ ‫در آنجا به آرام خوابیده بوده اسـت‪ .‬و دیگری در حلقه آویزان که‬ ‫تمام گوشت های بدن اش به روی زمین انبار شده بود و بوی الشه‬ ‫ای تجزیه شده همه جا را فرا گرفته بود ‪...‬‬ ‫اجسـاد به محل پزشـکی قانون انتقال داده شـدند ‪...‬هویت شان‬ ‫نامعلـوم در پـرده ابهـام باقی مانده و هیچ کس نتوانسـت از آن ها‬ ‫سرنخی و یا نشانه ای به یاد بیآرود ‪...‬فقط جسدیکه روی بستر قرار‬ ‫داشـت دانسـته شـد که مربوط به خانمی است که سال ها قبل به‬ ‫صورت مرموز از سردخانۀ پزشک قانونی مفقود شده بود‪...‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪63 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫کـودکـان و والـدیـن‬

‫دالیل دیر حرف زدن کودک چیست؟‬ ‫وقتی کودک صحبت میکند هرچیزی‬ ‫را که از حرف هایش می فهمید ‪ ،‬تکرار‬ ‫کنید‬ ‫اگـر دقـت کنیـد و بـه صحبت هـای کودک‬ ‫گـوش دهیـد ‪ ،‬کـم کم شـروع به فهم زبـان او‬ ‫خواهید کرد‪ .‬وقتی او صحبت میکند هرچیزی‬ ‫را کـه از حـرف هایش می فهمید ‪ ،‬تکرار کنید‪.‬‬ ‫از جملات سـاده برای صحبت کـردن در مورد‬ ‫کاری کـه داریـد انجـام مـی دهیـد یـا آنچه که‬ ‫ممکن است او احساس کند ‪ ،‬استفاده کنید‪.‬‬ ‫هیچوقـت کودکتـان را برای صحبـت کردن‬ ‫تحـت فشـار قـرار ندهیـد‪ .‬صحبـت کـردن هر‬ ‫کـودک بـا رونـد طبیعـی خـاص خـود او کامـل‬ ‫میشود و این امر در رابطه با هر کودک متفاوت‬ ‫است ‪:‬‬ ‫مراحل و گام ها ‪:‬‬ ‫‪ . 1‬بـا دقت به صحبـت های کودکتان گوش‬ ‫دهیـد‪ .‬بعـد از مدتـی متوجه میشـوید کـه واقعا‬ ‫معنایـی پشـت اصـوات او وجـو دارد‪ .‬او با گفتن‬ ‫کلماتی مثل (( با )) یا (( گا )) قصد دارد مفهومی‬ ‫را به شما برساند‪.‬‬ ‫‪ . 2‬با عالقه ‪ ،‬نسبت به آن چه کودکتان قصد‬ ‫دارد به شما بفهماند ‪ ،‬پاسخ دهید‪.‬‬ ‫‪ . 3‬اولین تالش های کودکتان را برای استفاده‬ ‫از زبان ‪ ،‬با تکرار کردن آن چه ک فکر می کنید‬ ‫او در حال گفتن آن به شماست ‪ ،‬تشویق کنید‪.‬‬ ‫هنگامـی کـه مثال او در حـال گفتن کلمه ی‬ ‫توپ است به او بگویید ‪ (( :‬توپ ‪ .‬اون یه توپه ))‪.‬‬ ‫یا مثال وقتی متوجه شدید که او سعی در گفتن‬ ‫کلمـه ی دختـر دارد به او بگوییـد ‪ (( :‬آره دختر‪.‬‬ ‫اون جا یه دختره ))‪.‬‬ ‫‪ . 4‬از جملـه های سـاده بـرای صحبت کردن‬ ‫با کودکتان استفاده کنید ‪ ،‬مثل (( من دارم شام‬ ‫می پزم )) یا (( می خوای بری پارک ؟)) در مورد‬ ‫چیزهایی که در حال اتفاق افتادن می باشـد با‬ ‫او صحبت کنید ‪ .‬بدین ترتیب شما میتوانید هر‬ ‫واژه را بـه موضوعـی کـه در اطرافتـان در حـال‬ ‫وقوع است ‪ ،‬ربط دهید‪.‬‬

‫‪ . 5‬نسـبت به احساسـی کـه کودکتان ممکن‬ ‫است در مورد چیزی داشته باشد ‪ ،‬با صدای بلند‬ ‫عکـس العمل نشـان دهیـد‪ .‬مثال بـه او بگویید‬ ‫‪ (( :‬تـو ناراحـت شـدی ‪ ،‬چـون پدربـزرگ رفـت‬ ‫خونشون ))‪ .‬بدین ترتیب او میتواند احساساتش‬ ‫را با حوادث مرتبط سازد و یاد بگیرد که چگونه‬ ‫آنها را با حرف زدن بیان کند‪.‬‬ ‫‪ . 6‬هنگامـی کـه کودک احساسـاتش را بیان‬ ‫مـی کنـد ‪ ،‬به او گوش دهیـد ‪ ،‬حتی اگر از نظر‬ ‫شما ترس او از چیزی غیرمعقول باشد‪ .‬اگر شما‬ ‫به احساسـاتش گوش دهیـد ‪ ،‬او حس می کند‬ ‫که بیشـتر مورد قبول واقع شـده و بیشـتر مورد‬ ‫عالقـه ی شماسـت‪ .‬جـای امیدواری اسـت که‬ ‫وقتـی کـودک میتواند کامال صحبـت کند ‪ ،‬به‬ ‫راحتی در مورد احساساتش با شما حرف خواهد‬ ‫زد‪.‬‬ ‫توصیه های مفید‬ ‫بچه هایی که در خانواده های نسبتا پر جمعیت‬ ‫متولد میشوند ‪ ،‬به تنهایی صحبت کردن را یاد‬ ‫مـی گیرند و نیازی نیسـت بـرای آموختن زبان‬ ‫به آنان از فلش کارت ( کارت حافظه ) یا دیگر‬ ‫لوازم یادگیری استفاده کرد‪.‬‬ ‫در هـر حـال توجه داشـته باشـید کـه مجبور‬ ‫کـردن کـودک ‪ ،‬پیش از آن که او آمادگی الزم‬ ‫را بـرای ایـن گونـه آمـوزش ها به دسـت آورده‬ ‫باشد ‪ ،‬میتواند به استعداد ذاتی وی در یادگیری‬ ‫‪ ،‬صدمه بزند‪.‬‬ ‫بـرای کودکتـان کتاب بخوانید‪ .‬بـا این کار نه‬ ‫تنها قدرت درک او را در زبان و توانایی صحبت‬ ‫کـردن بـاال میبریـد ‪ ،‬بلکـه زمینـه ی عالقه به‬ ‫مطالعه را نیز در او ایجاد می کنید‪.‬‬ ‫( به یاد داشته باشید که بین آموختن و خواندن‬ ‫برای کودک تفاوت وجود دارد‪ .‬وقتی شما برای‬ ‫او کتـاب مـی خوانیـد ‪ ،‬در واقـع از او انتظـاری‬ ‫نداشـته و او را بـرای گرفتـن اطالعـات خاصی‬ ‫تحت فشار قرار نداده اید )‪.‬‬ ‫به خاطر داشته باشید که آلبرت انیشتن تا قبل‬ ‫از سه سالگی شروع به صحبت نکرد!‬ ‫بگذارید کودکتان با روند طبیعی رشد خویش‬ ‫شروع به صحبت کردن نماید‬

‫شعر خواندن برای بچه‌ها چه فایده ای دارد؟‬ ‫شعر خواندن‪ ، ,‬چند خاصیت بسیار‬ ‫مهم برای رشد قوای شناختی و کالمی‬ ‫کودکان دارد‬ ‫حتی بی‌ذوق‌ترین و کم قریحه‌ترین افراد ‪-‬به‬ ‫لحاظ ادبی‪ -‬هم می‌توانند دسـت‌کم چند شـعر‬ ‫کوتاه دوران کودکی‌شان را از حفظ بخوانند‪ .‬این‬ ‫شعرها که مانند سایه تا آخر عمر ما را همراهی‬ ‫می‌کننـد‪ ،‬قـدرت زیـادی در سـاختن دیـدگاه ما‬ ‫نسبت به زندگی حال و آینده‌مان دارند‪ .‬بنابراین‬ ‫مهـم اسـت کـه اوال بـرای کودکانمـان شـعر‬ ‫بخوانیم و دوما شـعرهایی بـرای آن‌ها بخوانیم‬ ‫که پایه زندگی آتی آن‌ها را محکم‌تر کند‪.‬‬ ‫شـعر خواندن چه فواید دیگـری برای کودک‬ ‫شما دارد؟‬ ‫شـعر خوانـدن به‌جـز تأثیـر بلندمدتـی کـه در‬ ‫زندگی کودکان دارد‪ ،‬چند خاصیت بسـیار مهم‬ ‫هـم برای رشـد قـوای شـناختی و کالمی آن‌ها‬ ‫دارد کـه چهار مورد از شـاخص‌ترین این دالیل‬ ‫شامل موارد زیر هستند‪:‬‬

‫می‌شـود یا در زمینه‌ای قـرار میگیرد که معنای‬ ‫آن را به‌طـور کامـل تغییـر می‌دهـد‪ .‬شـعرهای‬ ‫کـودکان هم با اینکه سـاده هسـتند امـا به‌طور‬ ‫کامل از این قبیل بازی‌های ادبی به دور نیستند‪.‬‬ ‫درنتیجه شعر خواندن به بچه‌ها کمک می‌کند تا‬ ‫یاد بگیرند که گاهی ممکن است شکل کلمه‌ای‬ ‫عوض بشود اما همان معنی را داشته باشد و یا‬ ‫برای فهمیدن معنی کلمه‌ها باید به زمینه‌ای که‬ ‫کلمـه در آن قرارگرفته اسـت هم توجه داشـته‬ ‫باشـد‪ .‬کسـب ایـن مهارت‌هـا بـه بچه‌ها کمک‬ ‫می‌کنـد تـا در آینـده بتواننـد به‌خوبـی از عهـده‬ ‫خوانـدن و درک متن‌هـای طوالنـی و پیچیـده‬ ‫بربیایند‪.‬‬

‫‪ .3‬معرفی مفاهیم ادبی‬ ‫وقتی بـرای بچه‌ها شـعر می‌خوانیم‪ ،‬کلماتی‬ ‫هـم مطرح میشـوند که به‌اصطلاح بزرگ‌ترها‬ ‫جزء صنایع ادبی هسـتند مانند تشـبیه‪ ،‬استعاره‬ ‫و‪ . ...‬این کلمات معموال مورد سؤال بچه‌ها قرار‬ ‫می‌گیرند و پاسـخی که شـما به سـواالت آن‌ها‬ ‫می‌دهیـد‪ ،‬فرصـت مغتنمـی اسـت که بـه زبان‬ ‫‪ .1‬روان‌خوانی‬ ‫معمـوال اولیـن چیزی کـه بچه‌ها موقع شـعر ساده کودکان با این مفاهیم آشنا بشوند‪ .‬آشنایی‬ ‫خوانـدن بـه خاطـر می‌سـپارند‪ ،‬قافیه‌هـای آن با این مفاهیم می‌تواند دانش زبانی کودک شما‬ ‫اسـت‪ .‬قافیه‌هـا بـه کـودکان کمـک می‌کنند تا را باالتر ببرد و نویسنده بهتری از او بسازد‪.‬‬ ‫بتوانند آواهای مشابه در کلمات متفاوت را درک‬ ‫کننـد و درنتیجه بتوانند روان‌تر بخوانند و حتی ‪ .4‬تقویت حافظه‬ ‫به خاطر سپردن شعر به بچه‌ها کمک می‌کند‬ ‫بعدها روان‌تر بنویسند‪.‬‬ ‫تا تلفظ صحیح کلمه‌های جدید را یاد بگیرند‪.‬‬ ‫این اتفاق باعث می‌شود که آن‌ها هم در خواندن‬ ‫‪ .2‬درک هر چه‌بهتر کلمات‬ ‫در شـعر کلمـات لزومـا بـه همـان شـکلی که قوی‌تر باشند و هم در برقراری ارتباط با دیگران‬ ‫در محـاوره یـا کتاب‌هـا به کار می‌روند اسـتفاده آدم‌های موفق‌تری بشوند‪.‬‬ ‫نمی‌شـوند‪ ،‬برای مثال گاهی کلمـه‌ای کوتاه‌تر‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪62 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫کـودکـان و والـدیـن‬

‫تنها راه پیشگیری از تنبلی چشم‪ ،‬تشخیص به‌موقع عوامل‬ ‫ایجاد كننده آن است‬ ‫در آمریکا از هر صد کودک دو یا سه مورد از آنها به تنبلی چشم‬ ‫مبتال می شوند که آمار چندان خوشایندی هم نیست‪ .‬اگر این‬ ‫آمار را به کل کودکان جهان تعمیم دهیم خواهیم فهمید که‬ ‫کودکان فراوانی در سراسر دنیا از این عارضه رنج می برند‪.‬‬ ‫خوشبختانه پیشرفت های اخیر علم پزشکی توانسته در‬ ‫بسـیاری از ایـن مـوارد‪ ،‬بهبود کامل را بـرای کودک به‬ ‫همراه داشـته باشـد اما باید این موضوع را هم در نظر‬ ‫داشـت که هرچه سـریع تر تشخیص و به متخصص‬ ‫مراجعه شـود شـانس درمـان به همان انـدازه افزایش‬ ‫خواهد یافت‪ .‬ابتدا تعریفی کلی از این عارضه خواهیم‬ ‫داشـت و سپس به نشـانه های احتمالی آن که ایجاد‬ ‫مشـکالتی را برای کودکان می کند اشاراتی خواهیم‬ ‫کـرد و در انتهـا نیـز راه هـای درمانی فعلـی را نیز مرور‬ ‫خواهیم کرد‪.‬‬

‫کودک در خواندن مطالب تاخیر دارد‬ ‫زمانی که کودک مبتال به تنبلی چشـم به مدرسـه می رود‪ ،‬روند‬ ‫خواندن مطالب او را خسـته می کند‪ .‬چشـم ضعیف تر سـرعت‬ ‫خوانـدن را از او مـی گیـرد و ممکـن اسـت برخـی از لغات را‬ ‫هـم جـا بیاندازد یا دوباره بخواند‪ .‬همچنین این امکان نیز‬ ‫وجود دارد که اشتباه بخواند و لغاتی را نیز به متنی که در‬ ‫حال خواندنش است اضافه کند‪ .‬دکتر لدرر در این باره‬ ‫مـی گویـد‪" :‬این کودکان برای خواندن یک متن باید‬ ‫انرژی بیشتری مصرف کنند تا بتوانند تمرکز خود را‬ ‫برای خواندن مطالب آن صفحه باالتر ببرند‪”.‬‬

‫تنبلی چشم‬ ‫در کودکان!‬

‫تنبلی چشم چیست؟‬ ‫دکتر «پل جی‪ .‬لدرر» در مورد تنبلی چشـم یا «آمبلیوپی» می گوید‪ ،‬با بر هم‬ ‫خوردن تقارن در چشم و کاهش دید یکی از چشم ها اتفاق می افتد‪ .‬خود تنبلی‬ ‫چشم هم انواع گوناگونی دارد که یکی از آنها «لوچی» یا ‪ strabismus‬است و زمانی رخ می دهد‬ ‫که چشم ها به طور متناوب به سمت داخل و خارج گردش پیدا می کنند‪ .‬تشخیص این نوع تنبلی‬ ‫برای والدین آسان تر است‪ .‬به طور معمول تنبلی چشم‪ ،‬تنها یکی از چشم ها را تحت تاثیر قرار می‬ ‫دهد اما در برخی موارد نیز هر دو چشـم درگیر می شـوند‪ .‬دکتر توصیه می کنند که برای اطمینان‬ ‫از این روند در ‪ ۶‬ماهگی معایناتی انجام شـود‪ .‬دکتر دیوید اِپلی» رئیس مرکز بیماری های چشـم‬ ‫کودکان در کیرکلند واشنگتن می گوید‪" :‬بعد از ‪ ۴‬ماهگی اگر تقارن کافی در چشم ها وجود نداشته‬ ‫باشد‪ ،‬وضعیت نرمالی نیست و بهتر است که مورد معاینه قرار گیرد‪”.‬‬

‫کودک با مشکالتی در انجام مهارت های‬ ‫حرکتی مواجه است‬ ‫دکتـر اِلپـی مـی گوید زمانـی که کودک شـما در‬ ‫نوشـتن دچار مشـکل اسـت یـا اینکه نمـی تواند به‬ ‫درستی روی خطوط بنویسد و از خطوط صفحه باالتر‬ ‫یا پایین تر می نویسـد‪ ،‬ممکن از نشـانه تنبلی چشـم او باشد‪ .‬علت این‬ ‫امر هم این است که چشم ضعیف یا به اصطالح تنبل‪ ،‬با درک نادرست‬ ‫خود نمی تواند روی خط ها حرکت کند‪.‬‬

‫در توجه کردن دچار مشکالتی می شود‬ ‫دکتر لدرر می گوید این عارضه برای کودک حاالتی شـبیه مشـکالت توجه را به وجود می آورد‪.‬‬ ‫برای آنکه کودک در یکی از از چشـم هایش با مشـکل و ضعف روبرو اسـت‪ ،‬برای درک اطالعات‬ ‫اطراف گاهی از جریان جا می ماند و مجبور است به برخی از قسمت ها توجه بیشتری کند‪.‬‬ ‫اگـر متوجـه شـدید کـه کودکان تـان در جریان برخی از فعالیـت های دیداری از جملـه خواندن با‬ ‫مشکل روبرو است احتمال دارد یکی از نشانه های تنبلی چشم در او باشد‪.‬‬ ‫در بازی کردن و برخی از فعالیت های ورزشی با مشکل مواجه است‬ ‫دکتر لدرر می گوید‪ ،‬تنبلی چشم سبب می شود که کودک در تشخیص مکان و عمق دچار مشکل‬ ‫شود و در نتیجه نتواند در انجام برخی از بازی ها توفیقی داشته باشد‪.‬‬ ‫دکتر لدرر می افزاید‪" :‬شـما به هر دو چشـم برای تشـخیص مکان ها نیاز دارید‪ .‬زمانی که یکی از‬ ‫آنها به خوبی کار نمی کند‪ ،‬نمی توانید تشخیص دهید که یک شئ تا چه اندازه به شما نزدیک یا‬ ‫از شما دور است‪”.‬‬ ‫به عنوان مثال چنین کودکانی ممکن است پله های وسایل بازی را به خوبی تشخیص ندهند و یا‬ ‫به تاب از جلو یا پشت برخورد کنند‪.‬‬

‫اگر کودک هنگام تماشا کردن تلویزیون‪ ،‬سرش را حرکت می دهد‬ ‫دکتـر اِلپـی مـی گویـد اگر متوجه شـدید کـه کودکان تـان به طور مـدام و در هنگام تماشـای‬ ‫تلویزیون‪ ،‬سرش را می چرخاند‪ ،‬می تواند یکی از نشانه های تنبلی چشم در او باشد‪ .‬در کودکانی‬ ‫که به این عارضه مبتال هستند‪ ،‬عمدتا یکی از چشم ها غالب است و کودک برای دیدن بیشتر به آن‬ ‫وابسته است‪ .‬به همین خاطر هم کودک سرش را هنگام انجام فعالیت هایی چون تماشای تلویزیون‬ ‫می چرخاند تا بتواند از آن چشم که قوی تر است بهتر استفاده کند‪ .‬کودک به طور مداوم چشمانش‬ ‫را کج می کند‪ ،‬آنها را می مالد و یا روی آن را می پوشاند دکتر اِلپی می گوید‪ ،‬زمانی که کودک یکی‬ ‫از چشم هایش را در برخورد با آفتاب می بندد‪ ،‬به دور دست ها نگاه می کند‪ ،‬دائم چشم هایش را درمان تنبلی چشم‬ ‫یکی از رایج ترین درمان های تنبلی چشم قرار دادن تکه پارچه مخصوصی روی چشم سالم‬ ‫می مالد و یا هر دو چشم را تنگ می کند‪ ،‬می تواند نشانه ای از تنبلی چشم را داشته باشد‪ .‬همچنین‬ ‫زمانی که دائم با دستانش روی یکی از چشم هایش را می پوشاند‪ ،‬می تواند نشانه ضعف موجود در و وادار کردن چشم ضعیف تر به تمرکز بیشتر است‪ .‬همچنین عینک زدن هم می تواند این عدم‬ ‫آن چشم باشد‪ .‬کودک با قرار دادن دست روی آن چشم تالش می کند که دید بهتری داشته باشد‪ .‬تعادل میان دو چشـم را برطرف کند‪ .‬این روش ها مغز را مجبور می کنند تا چشـم ضعیف تر را به‬ ‫چالش و فعالیت بیشتری هدایت کند‪.‬‬ ‫دکتـر اِلپـی مـی گویـد‪ ،‬در مورد درمان لوچی هم بسـتگی دارد که چشـم به سـمت داخل یا خارج‬ ‫درمان تنبلی چشم‪,‬عالیم تنبلی چشم‬ ‫انحـراف داشـته باشـد‪ .‬بـرای برطـرف کردن این عارضـه نیز یا از عینک و یـا از تمرین های بینایی‬ ‫زمانی که کودک مبتال به تنبلی چشم به مدرسه می رود‪ ،‬خواندن مطالب او را خسته می کند‬ ‫سنجی استفاده می شود‪.‬‬ ‫کودک با درس ریاضی مشکل دارد‬ ‫دکتر اِلپی می گوید عدم تقارن دید در دو چشم سبب دوبینی و یا تار دیدن صفحات کتاب شود‪ .‬و بر این باور است که اگر چشم به سمت داخل انحراف داشته باشد‪ ،‬بهترین راه می تواند عمل‬ ‫برخی اوقات هم لوچی‪ ،‬می تواند سبب آن شود که چشم چیزها را از هم جدا ببیند و در نتیجه آن جراحی باشـد چرا که دادن تمرین های بینایی سـنجی در این حالت و زمانی که چشـم ها بسیار به‬ ‫شیء را به صورت اشتباهی در مکان مورد نظر قرار دهد‪ .‬عددها در هم و بر هم برای او نشان داده هم نزدیک هستند‪ ،‬دشوار است‪.‬‬ ‫می شوند و برای مغز هم ایجاد چنین تطابقی دشوار است‪ .‬دکتر اِلپی می گوید‪" :‬زمانی که کودک اگـر یکـی یـا تعـدادی از این نشـانه هـا در کودک تان ظاهر شـد‪ ،‬حتما با مشـورت گرفتن از یک‬ ‫برای ایجاد تمرکز مجدد تالش بیشتری می کند تا از هر دو چشم خود استفاده کند‪ ،‬تشخیص از متخصص چشم در صدد درمان آن برآیید‪.‬‬ ‫دست او خارج می شود و دقت انجام این کار را نیز از دست می دهد‪”.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪61 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫کـودکـان و والـدیـن‬

‫تشخیص بیماری قلبی نوزاد‬

‫بیماری های قلبی نوزادان علل مختلفی دارد‬ ‫از هر صد زن باردار تقریبًا یک نوزاد ممکن است با بیماری مادرزادی قلب متولد شود‪.‬‬ ‫ی کنند یا مشکلی‬ ‫ی ها خفیف هستند و خود ب ‌ه خود بهبود پیدا م ‌‬ ‫خوشبختانه اکثر این بیمار ‌‬ ‫ی کنند‪.‬‬ ‫ایجاد نم ‌‬ ‫ی توانند حیات آینده‬ ‫ی ها شدیدند و اگر به موقع تشخیص داده نشوند‪ ،‬م ‌‬ ‫اما برخی از این بیمار ‌‬ ‫کودک را به خطر بیندازد‪.‬‬ ‫یکی از مسائلی که مهم است این است که خانواده‌ها به عالئم هشدار دهنده توجه داشته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫چون برخی از اوقات ممکن است این عالئم برای پزشک چندان واضح نباشد و حتی صدای‬ ‫قلبی به علت گریه کودک شنیده نشود‪.‬‬ ‫ی شود‪.‬‬ ‫در چنین شرایطی این دقت خانواد ‌ه هاست که باعث تشخیص بیماری م ‌‬ ‫ی توانند آنها را تشخیص‬ ‫ی ها چه عالئمی دارند و خانواد ‌ه ها چگونه م ‌‬ ‫این بیمار ‌‬ ‫دهند؟‬ ‫ی خورند‪ ،‬در هنگام‬ ‫ی کشند‪ ،‬کودکانی که به خوبی شیر نم ‌‬ ‫– نوزادانی که به کندی نفس م ‌‬ ‫ی کنند رنگ پوستشان صورتی دلچسب نیست و حالت تیر ‌ه رنگ دارد‪ ،‬کبود‬ ‫شیر خوردن عرق م ‌‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫سابقه فامیلی بیماری مادرزادی قلب در بستگان درجه یک آنها وجود دارد‪.‬‬ ‫ی تواند عالئمی از یک بیماری‬ ‫رشد بچه مناسب نباشد و به خوبی وزن گیری نکند‪ ،‬همگی م ‌‬ ‫قلبی باشد‪.‬‬ ‫ی های دیگری باشد‪ ،‬اما بهتر است کودک مورد‬ ‫البته این عالئم ممکن است به علت بیمار ‌‬ ‫بررسی پزشک قرار بگیرد‪.‬‬ ‫برخی از خانواده‌ها می‌پرسند هر کودکی که صدای اضاف ‌ه ای در قلبش دارد حتمًا مشکل دارد؟‬ ‫باید گفت خیر‪.‬‬ ‫ی آزار گفته می‌شود‪ ،‬به خاطر گردش‬ ‫ی گناه یا ب ‌‬ ‫خوشبختانه این صداها که به آن صدای ب ‌‬ ‫خون در دریچ ‌ه ها است و معمو ً‬ ‫ال هم هیچ مشکلی ندارند‪.‬‬ ‫ی توان با قطعیت‬ ‫اما تا زمانی که یک پزشک متخصص این مسائله را بررسی و معاینه نکند نم ‌‬

‫ی آزار است و مشکلی ندارد‪.‬‬ ‫گفت که این صداها ب ‌‬ ‫درمان بیماریهای قلبی نوزادان‬

‫از هر صد زن باردار تقریب ًا یک نوزاد ممکن است با بیماری مادرزادی قلب متولد‬ ‫شود‬ ‫دلیل ابتالی کودکان به بیماری‌های قلبی مادرزادی چیست؟‬ ‫ی ها علت مشخصی ندارند چون مولتی فکتوریال و چند عاملی هستند‪.‬‬ ‫– ‪ ۹۳‬درصد این بیمار ‌‬ ‫ی کنند‪ .‬اما عوامل‬ ‫ی ها را ایجاد م ‌‬ ‫ی دهند و این بیمار ‌‬ ‫– چندین عامل دست به دست هم م ‌‬ ‫ی های زمان حاملگی است‪ ،‬مانند سرخچه در سه ماهه‬ ‫شناخته شد ‌ه ای که وجود دارد یکی بیمار ‌‬ ‫اول بارداری‪ ،‬دیابت مادر‪ ،‬آلودگی هوا‪ ،‬تماس مادر با مواد شیمیایی مانند پاک‌کنند ‌ه ها‪ ،‬رنگ مو‪،‬‬ ‫ی شود‪.‬‬ ‫الک ناخن و موادی که برای پاک کردن الک استفاده م ‌‬ ‫– زمانی که زنان بارداری بیشتر از هر زمان دیگری مستعد آسیب هستند در همان سه ماه اول‬ ‫است و بسیاری از زنان در چهار الی پنج هفته اول از بارداری خود اطالع ندارند‪ ،‬همین مساله‬ ‫ی شود با بسیاری از این مواد نادانسته ارتباط داشته باشند‪.‬‬ ‫موجب م ‌‬ ‫ی شود خطرناک است و زنان باردار‬ ‫ک شویی لباس استفاده م ‌‬ ‫– همچنین موادی که برای خش ‌‬ ‫نباید با آن ارتباط داشته باشند بلکه لباس‌ها باید ترشویی شده و در آفتاب خشک شود‪.‬‬ ‫ی تواند موثر باشد‪.‬‬ ‫– اشع ‌ه های مختلفی در محیط وجود دارد که این اشع ‌ه ها نیز م ‌‬ ‫ی های کوروموزمی مانند سندرم داون بیماری‌‬ ‫– سوابق بیماری ژنتیکی در خانواده مانند بیمار ‌‬ ‫های قلبی نیز در میان آنها بیشتر است‪.‬‬ ‫– بهتر است که زنان با برنامه باردار شوند به ویژه زنانی که سابقه تولد کودکی با بیماری‬ ‫قلبی را دارند بهتر است در ‪ ۱۸‬هفته اول مراجعه کنند و قلب جنین را اکو کنیم و در مواردی‬ ‫ب العالج بوده و حیات کودک و مادر را به خطر می‌‬ ‫که بیماری شدید قلبی داشته باشند که صع ‌‬ ‫ی دهد‪ .‬توصیه دیگرم این است حتمًا از مکمل‌‬ ‫اندازدداکتری قانونی تا ‪ ۱۹‬هفتگی مجوز سقط م ‌‬ ‫ی تواند از برخی‬ ‫ها در طول حاملگی استفاده کنند از جمله فولیک اسید که شناخته شده است و م ‌‬ ‫ی ها جلوگیری کند‪.‬‬ ‫از بیمار ‌‬ ‫منبع‪ :‬روزنامه سپید‬


60 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


59 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


58 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


57 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪56 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫اسـرار خـانـه داری‬

‫آشنایی با اشتباهاتی در اصول پخت مرغ‬ ‫معموال تصور همه ما این است که مرغ راحت ترین غذایی است که می توانیم برای راحت کردن‬ ‫خودمان درست کنیم‪ .‬مرغ ها داخل ظرف‪ ،‬کمی آب و یک کمی هم پیاز و ادویه‪ .‬اما درست کردن‬ ‫مرغ اینقدرها هم که فکر می کنید راحت و ساده نیست بلکه فنون خاص خودش را دارد و یکسری‬ ‫اشتباهات که خیلی ها مرتکب می شوند‪.‬‬

‫اشتباهاتی در اصول پختن مرغ‬ ‫هنگام خرید مرغ باید کنار آن ادویه جاتی مثل فلفل و نمک هم تهیه کنید‪ .‬البته مراقب باشید‬ ‫که زیاد ادویه روی مرغ نزنید‪ .‬عالوه بر روی مرغ داخل مرغ را هم نادیده نگیرید و کمی نمک و‬ ‫فلفل هم داخل شکم مرغ بزنید‪.‬‬ ‫در آب نمک نخواباندن گوشت‬ ‫همیشه قبل از پختن مرغ آن را ساعت ها در ترکیبی از آب و ادویه جات بخوابانید‪.‬‬ ‫قبل از پختن مرغ آن را چند ساعت در ترکیبی از آب و ادویه جات بخوابانید‬ ‫پختن مرغ از طرف غلط‬ ‫برای پختن مرغ داخل فر باید سینه مرغ به سمت پایین باشد‪ .‬سینه مرغ بزرگ ترین قسمت مرغ‬ ‫است بنابراین بهتر است از حرارت مستقیم دور باشد تا خشک نشود‪.‬‬ ‫سرخ نکردن پوست مرغ‬ ‫می توان گفت فرق بین مرغ خوشمزه و بدمزه پوست سرخ شده آن است‪ .‬وقتی مرغ کامال پخت‬ ‫فر را روی حالت گریل قرار دهید تا پوست آن سرخ شود‪.‬‬ ‫فرق بین مرغ خوشمزه و بدمزه پوست سرخ شده آن است‬ ‫دور ریختن بعضی از قسمت های مرغ‬ ‫دور ریختن هر قسـمتی از مرغ کامال اشـتباه اسـت‪ .‬گردن‪ ،‬بال‪ ،‬دل و قلوه و جگر و … با همه‬ ‫قسمت های مرغ می توان خوشمزه ترین غذاها را درست کرد‪.‬‬ ‫بالفاصله خوردن مرغ آماده‬ ‫همیشه بعد از پخته شدن مرغ ‪ ۱۰‬دقیقه صبر کنید بعد سرو کنید‪ .‬چون مرغ آب بیشتری پس‬ ‫می دهد و نرم و خوشمزه تر می شود‪.‬‬ ‫همیشه بعد از پخته شدن مرغ ‪ ۱۰‬دقیقه صبر کنید بعد سرو کنید‬

‫نکات کاربردی‬ ‫درباره آشپزی‬ ‫• مواد خمیر برگر یا فیله های‬ ‫ماهی را به طور جداگانه در کیسه‬ ‫نایلونی بپیچانید یا قبل از فریز کردن میان آنها کاغذ روغنی قرار دهید تا در صورت نیاز به طور‬ ‫جداگانه یخ هر یک آب شود‪.‬‬ ‫• قبل از خرید هرگونه ماده اولیه‪ ،‬دستور تهیه را از آغاز تا پایان بخوانید‪ .‬ماده اولیه ای که دارید‬ ‫یا موادی که به اندازه کافی نیستند را کنترل کنید و حتما موادی را که خانواده و یا مهمانان تان‬ ‫ممکن است به آنها آلرژی داشته باشند را از لیست مواد حذف کنید‪.‬‬ ‫• نان را دور نیندازید‪ .‬می توانید از آن برای تهیه کروتن (تکه نان مکعب شکل برشته و یا سرخ‬ ‫شده که در سوپ یا روی ساالد می ریزند) یا خرده نان استفاده کنید‪ .‬می توانید از آن برای تهیه‬ ‫کروتن از تکه نان های بیات یا خرده نان استفاده کنید‬ ‫• برای شستن آسان سبزیجات ابتدا آنها را در ظرف حاوی آب سرد قرار دهید‪ .‬آنها را هم بزنید‬ ‫و اجازه دهید به مدت چند دقیقه در آب سرد بمانند‪ .‬سپس آنها را از آب درآورید و دوباره این کار‬ ‫را تکرار کنید البته کمی نمک سنگ به آب اضافه کنید تا آب تمیز بوده و آلودگی و رسوب در آن‬ ‫دیده نشود‪.‬‬ ‫• سفیده و زرده تخم مرغ ها را با استفاده از کفگیر جدا کنید‪ .‬استفاده از دست ها یا حرکت داردن‬ ‫زرده به عقب و جلو در میان پوسته های تخم مرغ می تواند آن را در معرض باکتری قرار دهد و‬ ‫غذا را فاسد سازد‪.‬‬ ‫• برای به سرعت نرم کردن کره آن را به قطعات کوچک برش دهید‪ .‬همچنین می توانید کره را‬ ‫میان دو ورقه کاغذ ضدچربی (‪ )grease proot‬قرار دهید و سپس با استفاده از وردنه آن را پهن‬ ‫کنید‪ .‬اجازه دهید به مدت چند دقیقه در همان حال بماند تا به دمای محیط برسد‪.‬‬ ‫• کچالو و بادمجان سیاه را پس از برش دادن در آب سرد قرار دهید تا از تغییر رنگ آنها‬ ‫جلوگیری شود‪.‬‬ ‫• شکر قهوه ای سخت شده را به همراه یک برش سیب نگهداری کنید تا آن را دوباره نرم کند یا‬ ‫اینکه شکر را برای ‪ 20‬ثانیه در مایکروویو قرار دهید‪.‬‬ ‫• هنگام نگهداری غذاهای کنسروی آنهایی را که تاریخ انقضای نزدیک تری دارند در جلوی‬ ‫قفسه یا روی آن قرار دهید تا زودتر مصرف کنید‪.‬‬ ‫• کیله را از سایر میوه ها دور نگه دارید‪ ،‬زیرا آنها گازهایی از خود آزاد می کنند که می توانند سبب‬ ‫رسیدن میوه ها شود‪.‬‬ ‫• خامه‪ ،‬آب مرغ‪ ،‬آب گوشت و سبزیجات‪ ،‬آب میوه ها و سایر مایعات را از طریق فریز کردن آنها‬ ‫در ظرف های یخ نگهداری کنید‪ .‬هنگامی که فریز شدند‪ ،‬آنها را به یک کیسه نایلونی انتقال داده‬ ‫و روی آنها تاریخ زده و در زمان نیاز از آن استفاده کنید‪.‬‬ ‫• کیک ها را حداکثر ‪ 20‬دقیقه قبل از سرو برش دهید تا از خشک شدن آنها جلوگیری کنید‪.‬‬ ‫• ماندگاری سبزیجات تازه را با فریز کردن افزایش دهید‪ .‬آنها را از بسته بندی شان درآورید و در‬ ‫زیر آب سرد آب بکشید‪ ،‬پس از اینکه آنها گرفته شد روی حوله ای کاغذی پخش کنید‪ .‬سپس‬ ‫آنها را در کیسه نایلونی قرار داده و در جایخی نگهداری کنید‪.‬‬ ‫• برای نگهداری سبزیجاتی مانند سیر‪ ،‬پیاز و کچالو که باید در محلی خنک و خشک و درجریان‬ ‫هوا قرار گیرند از سبدهای مخصوص بخارپز با جنس بامبو که در تایلند بسیار کارایی دارند‪،‬‬ ‫استفاده کنید‪.‬‬ ‫• خشکبار را با نگهداری آنها در کیسه های پالستیکی و بالفاصله فریز کردن تازه نگه دارید‪• .‬‬ ‫قارچ های تازه را بدون شستن آنها درون پاکت کاغذی در یخچال نگهداری کنید‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫تهیۀ جلبی با استفاده از قالب‬

‫شپ‬ ‫تغذهی و آ زی‬ ‫آشپزی‬

‫در این طرز تهیه سعی بعمل آمده تا جلبی با استفاده از قالب تهیه شود‪ .‬شربت اضافی که در داخل‬ ‫جلبی های وطنی گاهی ذخیره میشود در این نوع جلبی موجود نیست زیرا جلبی شکل (چوری)‬ ‫میان تهی را بخود نمیگیرد که در آن شربت ذخیره شود‪ .‬و هم گلهای جلبی در قالب کوچکتر از‬ ‫جلبی های عادی تهیه میشوند و برای کسانیکه شیرینی زیاد مصرف نمیکنند یک اندازۀ دلخواه‬ ‫اسـت در غیـر آن بایـد جلبـی های وطنی عادی را شکسـتانده و نصف یا یک چهـارم آنرا مصرف‬ ‫کنند‪.‬من از زرین جان نوری که این طرزتهیه با قالب را پیشهاد کردند تشکر میکنم‪ .‬برای جزییات‬ ‫استفاده از قالب و هم عکس های طرز تهیۀ جلبی به لینک های زیر رجوع نمایید‪:‬‬

‫مواد الزم‪:‬‬ ‫(پیمانه ظرفی است که گنجایش ‪ 125‬گرام آرد را داشته باشد)‬ ‫دو پیمانه آرد سفید‬ ‫یک و نیم پیمانه آب گرم‬ ‫یک قاشق چایخوری خمیر مایۀ پودری‬ ‫نیم پیمانه آب گرم‬ ‫ده قطره رنگ شیرین و یا نظر به خواهش‬ ‫روغن برای سرخ کردن‬ ‫برای شربت‪:‬‬ ‫چهار پیمانه بوره (شکر)‬ ‫سه پیمانه آب‬ ‫‪ 1‬قاشق غذا خوری جوس لیمو‬ ‫یک قاشق غذا خوری عرق گالب‬ ‫ده عدد دانۀ زندۀ هیل‬ ‫طرز تهیۀ شربت‪:‬‬ ‫مواد شربت را در یک دیگ بجوشانید تا مثل عسل غلیظ شود‪.‬‬

‫‪55 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫باخانم زرغونه ستانیزی عادل‬

‫طرز تهیۀ خمیر‪:‬‬ ‫آرد – رنگ شیرین و یک و نیم پیمانه آب را باهم مخلوط کنید‪. .‬خمیر مایه را در نیم پیمانه آب‬ ‫گرم حل نموده و به خمیر اضافه کرده و خوب مخلوط کنید تا یکدسـت شـود‪( .‬میتوانید خمیر را‬ ‫به دو حصۀ مساوی در دو ظرف جا داده و از دو رنگ مختلف کار بگیرید)‪ .‬ظرف ها را بپوشانید و‬ ‫بگذارید تا خمیربرسد‪ .‬رسیدن خمیر از ‪ 20‬دقیقه تا دو ساعت میگیرد بستگی به هوای اطاق دارد‪.‬‬ ‫برای استفاده از قالب به لینک باال مراجعه کنید‪ .‬بعد از آنکه جلبی به یک رو قاق شد روی دیگر‬ ‫آنرا دور بدهید‪ .‬جلبی را به کمک پنجه کشیده و داخل شربت کنید‪( .‬شربت را قب ً‬ ‫ال گرم کنید اما‬ ‫نجوشد) بعد از اینکه جلبی حالت شفاف را بخود گرفت با پنجه به بشقاب انتقال بدهید‪ .‬سعی کنید‬ ‫برای سـرخ کردن و شـربت از دو پنجه کار بگیرید در غیر آن شـربت به روغن داغ انتقال یافته و‬ ‫میسوزد و سوختگی ها به جلبی می چسپند‪.‬‬ ‫جلبی را با چای نوش جان کنی‬

‫شامی کباب صحی داشی‪:‬‬ ‫طرز تهیه‪:‬‬ ‫داش را بـه ‪ 400‬درجـۀ فـارن هایت مطابق ‪ 200‬درجۀ سـانتی گرید گرم نماییـد‪ .‬پیاز را در روغن‬ ‫گالبی کرده و از جالی صاف کنید تا روغن آن برطرف گردد‪ .‬کچالو ها را در یک ظرف پشت پنجه‬ ‫کنید تا کام ً‬ ‫ال نرم شده و شکل حلوا را بگیرد‪ .‬در یک ظرف گوشت چرخ شده ‪ -‬کچالو – پیازسرخ‬ ‫شده ‪ -‬سیر ‪ -‬مرچ سیاه ‪ -‬نمک‪ -‬تخم گشنیز و گشنیز تازه راعالوه کرده و با دستان خوب مخلوط‬ ‫کنید تا یکدست شود‪ .‬پتنوس داش را چرب نموده و مخلوط گوشت را مانند کباب های لوله و یا‬ ‫شامی مطابق عکس شکل داده و در آن جا دهید‪ .‬پتنوس را در وسط داش قرار داده و برای ‪35-30‬‬ ‫دقیقه و یا تا وقتیکه کباب ها تغیر رنگ بدهند بپذید‪ .‬اگر کباب های تیره تر خوش دارید کباب را‬ ‫در داش به درجۀ باالی (بریان ‪ -‬برویل) برای ‪ 5‬دقیقۀ بیشتر بپزید‪ .‬با ترکاری تزیین کرده و نوش‬ ‫جان کنید‪.‬‬ ‫مواد الزم ‪:‬‬ ‫پیمانه = پیالۀ که گنجایش ‪ 125‬گرام آرد را داشته‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫سه عدد کچالوی متوسط پخته و پوست شده‬ ‫یـک ونیـم کیلـو گوشـت چرخ شـدۀ فیل مـرغ از‬ ‫قسمت ران آن و یا گوشت دلخواه تان‬ ‫یک عدد پیاز بزرگ ریزه شده‪.‬‬ ‫یک دسته گشنیزریزه شده‬ ‫شش حبه سیر چرخ شده‬ ‫یک ونیم قاشق چایخوری مرچ سیاه تازۀ درشت آسیاب شده‬ ‫سه و نیم قاشق چایخوری نمک و یا به قدر ضرورت‬ ‫یک قاشق غذاخوری تخم گشنیز آسیاب شدۀ درشت‬ ‫روغن برای چرب کردن‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫شپ‬ ‫تغذهی و آ زی‬ ‫آشپزی‬

‫ترشی پوست لیمو‪:‬‬

‫طرز تهیه‪:‬‬ ‫لیمو ها را چهار توته کرده و هر توته را در یک ظرف فشار داده و جوس آنرا جمع کنید و کنار‬ ‫بگذارید ( در ترشی از آب لیمو استفاده نمیشود)‪ .‬با یک قاشق داخل پوست لیمو ها را تراش کرده‬ ‫و بدور بیاندازید تا یک قشر نازک سفید روی پوست لیمو باقی بماند‪ .‬پوست های لیمو را برای سه‬ ‫روزیا تا وقتیکه سفیدی داخل آن شفاف شود در نمک آب بگذارید‪ .‬بعداً آب آنرا صاف کرده و سه‬ ‫بـار در آب تـازه جـوش داده و صاف نمایید تا تلخی آن برطرف گردد‪.‬آب پوسـت لیمو ها را صاف‬ ‫کرده و پوست ها را در یک دیگ جا دهید‪ .‬مرچ تازه را به آن علوه کرده و یک پیمانه آب را اضافه‬ ‫کنید و برای ‪ 10-5‬دقیقه و یا تا وقتی که ناخنگیر شود بجوشانید و بگذارید سرد شود‪ .‬باقی مواد‬ ‫را به آن مخلوط کنید‪ .‬سرکه را عالوه کنید تا مواد ترشی را بپوشاند‪ .‬ترشی را برای یک هفته کنار‬ ‫بگزارید تا ذایقه ها با هم در آمیزند‪ .‬نوش جان‪.‬‬ ‫مواد الزم‪ :‬پیمانه = ‪ 250‬گرام‬ ‫ده عدد لیموهای بزرگ زرد‬ ‫آبیکه در آن نمک حل شده باشد‬ ‫یک پیمانه سرکۀ سفید‬ ‫یک قاشق غذا خوری مرچ های کوچک سرخ و یا به دلخواه‬ ‫یک قاشق غذا خوری مرچ خشک جوکوب‬ ‫یک قاشق چایخوری نعنای خشک‬ ‫یک پیمانه برگ نعنای تازه‬ ‫یک قاشق چایخوری سیر میده شده و یا بقدر دلخواه‬ ‫دو قاشق چایخوری نمک‬ ‫یک پیمانه آب‬

‫‪54 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫باخانم زرغونه ستانیزی عادل‬

‫مربای بهی‪:‬‬

‫یکی از بهترین استفاده ها از بهی تهیۀ آن به صورت مربا است‪ .‬این میوۀ خوش رایحۀ زمستانی‬ ‫در سراسر جهان از صد ها سال در تهیۀ مربا استفاده داشته است‪.‬این هم مربای خوش خور و لذیذ‬ ‫بهی افغانی‪:‬‬ ‫‬ ‫طرز تهیه‪:‬‬ ‫بهی ها را پوست وچهار توته کرده و خسته های آنرا دور کنید‪ .‬بعداً هر توته را مطابق عکس سه‬ ‫توته کرده و در سه پیمانه آب برای نیم ساعت بپزید تا ناخن گیر شده و آب آن جذب شود‪.‬بوره –‬ ‫لیمو – زعفران و آب جوش را عالوه کرده و باالی حرارت متوسط برای ‪ 30‬دقیقه بپزید‪ .‬مغز باب‬ ‫ هیل و عرق گالب را در آن مخلوط کرده و برای دو دقیقۀ بیشتر بپزید‪ .‬آتش را خاموش کنید و‬‫مربا را به آهستگی مخلوط کنید و چند لحظه انتظار بکشید تا کف روی مربا به تدریج ناپدید شده‬ ‫و توته های بهی شفاف شوند‪.‬به مرتبان انتقال داده و آمادۀ نوش جان کردن است‪.‬‬

‫مواد الزم ‪ :‬پیمانه = ‪ 250‬گرام‬ ‫یک کیلو گرام میوۀ بهی که بسیار نرم و یا پخته نباشد‬ ‫سه پیمانه آب‬ ‫سه پیمانه بوره (شکر)‬ ‫یک پیمانه آب جوش‬ ‫نوک قاشق زعفران ساییده شده‬ ‫یک قاشق غذا خوری آب لیمو‬ ‫دو قاشق چایخوری هیل آسیاب شدۀ تازه‬ ‫دو قاشق غذا خوری خالل پسته‬ ‫یک قاشق غذا خوری بادام ورق شده یا خالل بادام‬ ‫نیم قاشق غذا خوری عرق گالب‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪53 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫مشـوره های زنـاشـویـی‬

‫یا «اعتمادبه‌نفست پایینه»‬ ‫درست نیست‪ .‬درواقع‪ ،‬حسادت در بعضی موارد می‌تواند نشان‌دهنده باال بودن اعتماد‌به‌نفس باشد‪:‬‬ ‫«من به خودم اجازه نمیدهم اینطور با من رفتار شود‪».‬‬ ‫حسادت می‌تواند نشان دهنده ارزش‌های واالی شما باشد‬ ‫روانشناسـان‪ ،‬بخصـوص روانـکاوان‪ ،‬به حسـادت بعنوان نشـانه‌ای از ناامنی‌هـای عمیق و نواقص‬ ‫شـخصیتی نگاه می‌کنند‪ .‬ما به حسـادت بعنوان احساسـی پیچیده‌تر نگاه می‌کنیم‪ .‬درواقع‪ ،‬حسادت‬ ‫ممکن است منعکس‌کننده ارزش‌های واالی شما از تعهد‪ ،‬تک‌همسری‪ ،‬عشق‪ ،‬صداقت و خلوص‬ ‫باشد‪ .‬ممکن است بخاطر اینکه می‌خواهید رابطه‌ای متعهد داشته باشید و می‌ترسید که چیزی که‬ ‫برایتان ارزشمند است را از دست بدهید‪ ،‬حسادت کنید‪.‬‬ ‫بعضی‌ها ممکن اسـت بگویند «تو صاحب آن فرد نیسـتی»‪ .‬البته درسـت اسـت‪ ،‬هر رابطه‌ای باید‬ ‫براسـاس آزادی متفابـل باشـد‪ .‬امـا برمبنـای انتخاب‌هایی کـه دو طرف دارند هم اسـتوار اسـت‪ .‬اگر‬ ‫همسرتان آزادانه تصمیم می‌گیرد که با فرد دیگری باشد‪ ،‬آنوقت دالیل کافی برای حسادت کردن‬ ‫دارید‪ .‬ما صاحب همدیگر نیستیم اما متعهد بودن به همدیگر را می‌توانیم قبول کنیم‪.‬‬ ‫ک همسری باشد‪ ،‬حسادتتان ممکن است‬ ‫اما اگر ارزش‌های واالی شما مبتنی بر صداقت‪ ،‬تعهد و ت ‌‬ ‫رابطه را به خطر بیندازد‪ .‬شما در یک پیوند هستید‪ .‬نمی‌خواهید ارزش‌های واالیتان را از دست بدهید‬ ‫اما نمی‌خواهید هم بخاطر حسادتتان اذیت شوید‪.‬‬

‫کاهش حسادت‬ ‫خیلی مهم است که حسادت را یک احساس طبیعی بدانیم‬ ‫احساسات حسادت‌آمیز با رفتارهای حسادت‌آمیز فرق دارد‬ ‫همانطور که بین احساس عصبانیت یا عصبانی رفتار کردن تفاوت وجود دارد‪ ،‬بین حس حسادت‬ ‫داشتن و حسودانه رفتار کردن هم تفاوت هست‪ .‬خیلی مهم است که بفهمید رابطه‌تان بخاطر رفتار‬ ‫حسـودانه‌تان به خطر می‌افتد – مثل بازجویی‌های دائم‪ ،‬به دنبال تایید طرف‌مقابل بودن‪ ،‬بدخلقی‬ ‫خودتان‬ ‫کردن و عصبانی رفتار کردن‪ .‬در این زمان‌ها دسـت نگه داشـته و با‬ ‫ر ا‬ ‫بگویید‪« ،‬می‌دانم که حسـودی میکنم اما الزم نیسـت حسادتم‬ ‫نشان بدهم‪ ».‬باید درک کنید که این یک حس در‬ ‫درون شماسـت‪ .‬انتخـاب بـا خودتـان اسـت کـه آن را بیـرون‬ ‫بریزید یا نه‪.‬‬ ‫افکار و احساسات حسودانه‌تان را ببینید و بپذیرید‬ ‫وقتـی متوجه می‌شـوید که حسـودی‬ ‫کرده‌اید‪ ،‬لحظه‌ای مکث کنید‪ ،‬آرام‌‬ ‫تـر نفـس بکشـید و بـه‬

‫افکار و احساساتتان نگاه کنید‪ .‬درک کنید که افکار حسودانه جزئی از واقعیت نیستند‪ .‬ممکن است‬ ‫فکـر کنیـد که همسـرتان به فردی دیگر عالقه‌مند شـده اسـت امـا این به آن معنا نیسـت که حتمًا‬ ‫همینطور است‪ .‬فکرهای شما و واقعیت ممکن است متفاوت باشند‪.‬‬ ‫الزم نیست از افکار و احساسات حسودانه‌تان اطاعت کنید‬ ‫متوجه باشید که عصبانیت و اضطرابتان وقتی عقب بنشینید و به این تجربیات نگاه کنید‪ ،‬بیشتر‬ ‫می‌شوند‪ .‬قبول کنید که می‌توانید یک حس را داشته باشید و بگذارید در شما بماند‪ .‬الزم نیست از‬ ‫شـر آن حس خالص شـوید‪ .‬وقتی آگاهانه مکث کنید و ببینید که حسـی درونی تان وجود دارد‪ ،‬به‬ ‫احتمال زیاد آن حس خودبه‌خود ضعیف‌تر می‌شود‪ .‬حسادت هم مثل خیلی نگرانی‌های دیگر به دنبال‬ ‫قاطعیت است‪« .‬میخواهیم مطمئن باشم که از او خوشش نمی اید‪ ».‬یا «میخواهیم مطمئن باشیم‬ ‫که رابطه‌مابهم نمیخوره‪ ».‬خیلی‌ها برای رسیدن به این قطعیت‪ ،‬یک بحران درست می‌کنند‪« .‬قبل‬ ‫از اینکه خودش رابطه رابا من بهم بزنه‪ ،‬من با او بهم میزنم!»‬ ‫ولـی عدم‌قاطعیـت و اطمینـان بخشـی از زندگـی اسـت و مـا بایـد یـاد بگیریـم کـه آن را بپذیریم‪.‬‬ ‫عدم‌قاطعیت یکی از آن محدودیت‌هایی است که هیچ کاری برای آن نمی‌توانیم بکنیم‪ .‬هیچوقت‬ ‫نمی‌توانید بفهمید که همسـرتان شـما را ترک می‌کند یا نه‪ .‬اما اگر مدام او را متهم کنید‪ ،‬خودتان‬ ‫پیشگویی‌تان را به مرحله عمل خواهید کشاند‪.‬‬

‫تصورات تانرا در مورد رابطه بررسی کنید‬ ‫حسادت شما ممکن است بخاطر ایده‌های غیرواقع بینانه درمورد روابط باشد‪ .‬این ایده‌ها می‌تواند‬ ‫شامل این باور باشد که روابط قبلی (که همسرتان داشته است) تهدیدی برای رابطه فعلی شماست‪.‬‬ ‫یا ممکن است باور داشته باشید که «همسرم هیچوقت نباید از کسی خوشش بیاید»‪ .‬همچنین ممکن‬ ‫است تصور کنید احساسات شما (از حسادت و اضطراب) نشانه این است که مشکلی وجود دارد‪ .‬ما به‬ ‫این استدالل احساسی می‌گوییم که معمولن روش بسیار بدی برای تصمیمگیری است‪.‬‬ ‫یا ممکن است باورهای مشکل‌سازی برای احساس امنیت بیشتر داشته باشید‪ .‬مث ً‬ ‫ال ممکن است‬ ‫باور داشته باشید که می‌توانید طرفتان را مجبور کنید دوستتان داشته باشد – یا عالقه‌اش را به آن‬ ‫دیگری از دست بدهد‪ .‬ممکن است باور داشته باشید که قهر کردن و بی‌توجهی کردن به همسرتان‬ ‫این پیام را به او می‌رساند و او سعی خواهد کرد به شما نزدیک‌تر شود‪ .‬اما بی‌توجهی فقط او را از شما‬ ‫دورتر خواهد کرد‪.‬‬ ‫گاهی‌اوقات تصورات شـما درمورد رابطه تحت‌تاثیر تجربیات کودکی یا روابط قبلی‌تان اسـت‪ .‬اگر‬ ‫والدینتان بخاطر خیانت پدرتان از هم طالق گرفته باشند‪ ،‬احتمال اینکه باور کرده باشید که این اتفاق‬ ‫برای شما هم خواهد افتاد زیاد است‪ .‬یا ممکن است در یک رابطه قبلی خیانت دیده باشید و فعلن فکر‬ ‫می‌کنید که در رابطه کنونی‌تان هم همین اتفاق تکرار خواهد شد‪.‬‬ ‫از مهارت‌های موثر همسرداری استفاده کنید‪.‬‬ ‫بـرای مطمئن‌تـر ومطمیـن کـردن رابطه‌تـان نبایـد به حسـادت و‬ ‫رفتارهـای حسـودانه تکیه کنیـد‪ .‬می‌توانید رفتارهـای موثری را به‬ ‫کاربگیریـد‪ً .‬‬ ‫مثلا به همدیگر پـاداش دهید‪ .‬همدیگر را تحسـین‬ ‫کنید‪ ،‬برای تجربیات مثبت با هم برنامه‌ریزی کنید و سعی کنید‬ ‫از انتقاد کردن‪ ،‬کنایه زدن به هم‪ ،‬برچسـب زدن و متهم کردن‬ ‫همدیگر خودداری کنید‪ .‬یاد بگیرید چطور برای حل مشکالت‬ ‫مسـئولیت‌پذیر باشـید‪ .‬از مهارت‌هـای متقابـل حـل مشـکل‬ ‫اسـتفاده کنید‪ .‬با ایجاد فهرسـتی از رفتارهای مثبت و خوش‬ ‫اینـد کـه از هم توقع داریـد‪ ،‬روزهایی را به لذت بردن در کنار‬ ‫همدیگر اختصاص دهید‪ .‬بعنوان مثال‪ ،‬می‌توایند بگویید‪« ،‬بیا‬ ‫ایـن هفتـه یـک روز را روز لذت تو و یـک روز را روز لذت من‬ ‫گذاریم‪ .».‬لیستی از رفتارهای ساده و خوشایندی که از طرفتان‬ ‫می‌خواهید تهیه کنید‪« :‬درمورد کارم با من حرف بزن‪ ، ،‬با هم غذا‬ ‫درست کنیم‪ ،‬با هم به پیاده‌روی برویم‪».‬‬ ‫حسادت به ندرت باعث محکم شدن رابطه‌ای می‌شود‪ .‬تمرین راهکارهای‬ ‫موثر همسرداری جایگزین بسیار بهتری برای حسادت است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪52 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫مشـوره های زنـاشـویـی‬

‫از شر حسادت های عاشقانه خالص شوید!‬

‫مشاجرات حسودانه‬ ‫روابط بخاطر مشاجراتی که از روی حسادت است بر هم می‌خورند‬ ‫حسادت کشنده است‪ .‬روابط بخاطر مشاجراتی که از روی حسادت است بر هم می‌خورند و آدم‌ها‬ ‫از روی حسادتشان آدم‌های دیگر را می‌کشند‪.‬‬ ‫این را تصور کنید‪ .‬در یک مهمانی هستید و یک نفر حس دوستانه‌ای دارد و شما هم به او لبخند‬ ‫می‌زنید‪ .‬همسـرتان تصور می‌کند به او خیانت می‌کنید‪ .‬یا مث ً‬ ‫ال همسـرتان خاطره‌ای از یک عشـق‬ ‫قدیمی برایتان تعریف می‌کند و شما احساس خطر می‌کنید‪ .‬خشم و اضطراب را درونتان احساس‬ ‫می‌کنید و نمی‌دانید چه باید بکنید‪.‬‬ ‫ممکن است این داستان‌ها برایتان آشنا باشد و قب ً‬ ‫ال آن را تجربه کرده باشید‪ .‬در این مواقع ممکن‬ ‫است به همسرتان خیره نگاه کنید و سعی کنید پیامی برای او بفرستید که ناراحت شده‌اید‪ .‬امیدوارید‬ ‫که پیامتان را بگیرد‪ .‬خیلی وقت‌ها ممکن است اخم کنید و با خودتان بگویید که حتمًا بخاطر این‬ ‫کار او را مجازات می‌کنید‪ .‬اما هیچکدام از اینها اثر نمی‌کند‪ ،‬بیشتر همسرتان را سردرگم می‌کند‪.‬‬ ‫خیلی وقت‌ها هم ممکن است از همسرتان سوال کنید که‬ ‫آیا هنوز برایش جذاب هستید یا نه‪.‬‬ ‫آیا از شما خسته شده است؟‬ ‫آیا اص ً‬ ‫ال دوستتان داشته است؟‬

‫همسرتان باز سردرگم می‌شود که چرا چنین سواالتی‬ ‫می‌کنید و چه چیز باعث ناراحتی‌تان شده است‪.‬‬ ‫و وقت‌هایی هم که همه چیز برایتان غیرقابل‌تحمل‬ ‫می‌شود سر او داد می‌زنید که‬ ‫«چرا اص ً‬ ‫ال نمیری پیش اش پیشنهاد دوستی نمی‬ ‫دهی؟‬ ‫معلومه که میخواهی با او باشی!»‬ ‫این نوع مشـاجرات حسـودانه می‌توانـد باعث برهم‬ ‫خوردن رابطه‌تان شود‪.‬‬ ‫اما اگر آدم حسودی هستید‪ ،‬معنی‌اش این است که‬ ‫مشکلی دارید؟‬ ‫وقتـی حسـودی می‌کنیـم‪ ،‬نگـران می‌شـویم کـه‬ ‫همسـرمان ممکـن اسـت یـک نفـر دیگر کـه برایش‬ ‫جذاب‌تـر اسـت را پیـدا کنـد و شـما را تنهـا بگـذارد‪.‬‬ ‫بخاطر اینکه احساس ترس کرده‌ایم که همسرم فرد‬ ‫جذاب‌تری را پیدا کند‪ ،‬این تهدید حس حسادت در ما‬ ‫فعال می‌شود‪ .‬باور داریم که حسادت ما باعث می‌شود‬ ‫بعداً غافلگیر نشویم‪ ،‬بتوانیم از حقوق خود دفاع کنیم‬ ‫و طرفما را مجبور کنیم دست از آن فرد دیگر بردارد‪.‬‬ ‫حسـادت هم مثل نگرانی می‌تواند یک «اسـتراتژی»‬ ‫باشـد که بفهمیم مشـکل چیسـت و احسـاس واقعی‬ ‫طرف ما چیست‪ .‬ممکن هم هست که فکر کنیم که‬ ‫حسـادت مـا بـه مـا انگیزه بدهد کـه بتوانیم رابطه را تمام کنیم و دیگر آسـیب نبینیم‪ .‬اگر شـما هم‬ ‫احساس حسادت می‌کنید‪ ،‬خیلی مهم است که از خودتان سوال کنید می‌خواهید با این حسادت چه‬ ‫چیز به دست آورید‪ .‬ما حسادت را یک استراتژی مقابله‌ای می‌بینیم‪.‬‬ ‫حسـادت هم مثل انواع دیگر نگرانی‌ها باعث می‌شـود فقط روی نقاط منفی متمرکز شـویم‪ .‬رفتار‬ ‫طرف ما را عدم عالقه به خودمان و عالقه‌مند شدن به فردی دیگر برداشت می‌کنیم‪ .‬حسادت هم‬ ‫مثل نگرانی‌های دیگر باعث می‌شود همه چیز را به خودمان بگیریم و فقط احساسات منفی دیگران‬ ‫را ببینیم‪.‬‬ ‫حسادت می‌تواند یک احساس تطبیقی باشد‬ ‫در فرهنگ‌های مختلف‪ ،‬افراد برای حسودی کردن دالیل مختلف دارند‪ .‬اما حسادت یک احساس‬ ‫جهانی است‪ .‬دیوید باس (‪ )David Buss‬روانشناس تکاملی در کتاب «احساس خطرناک» توضیح‬ ‫می‌دهد که حسادت بعنوان یک مکانیزم برای دفاع از عالیق ما تکامل یافته است‪ .‬از اینها گذشته‪،‬‬ ‫پیشـینیان مـا هـم برای حفظ جین‌هایشـان رقبای شـان را از میدان به در می‌کردنـد‪ .‬درواقع نرهای‬ ‫متجاوز (چه شیر باشند و چه انسان) نوزادها و بچه‌های نرهای جانشین را می‌کشتند‪ .‬حسادت در آن‬ ‫زمان راهی برای دفاع از منافع حیاتی بوده است‪.‬‬ ‫خیلی مهم است که حسادت را یک احساس طبیعی بدانیم‪ .‬اینکه به دیگران بگوییم‪،‬‬ ‫«چون حسودی مشکل عصبی داری»‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪51 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫گردشـگـری و سیـاحـت‬

‫مونیخ شهری ساکت و اعیانی است‬

‫‪ -5‬پارک ملی برشتسگادن‬ ‫(‪Berchtesgaden National‬‬ ‫‪)Park‬‬ ‫ایـن پـارک ملـی بهشـتی در‬ ‫منطقـه‌ی آلپ با جنگل‌های با‌شـکوه‪،‬‬ ‫سراشـیب‌های سـنگی‪ ،‬رودخانه‌هـای‬ ‫کریسـتالی‪ ،‬روسـتا‌های زیبـا و‬ ‫چمنزار‌های سرسـبز اسـت‪ .‬تنها شـما‬ ‫هسـتید و صـدای آواز پرنـدگان‪،‬‬ ‫زنگولـه‌ی گاو‌هـا‪ .‬در ایـن مناظـر زیبـا‬ ‫می‌توانیـد بـه پیـاده‌روی پرداختـه یـا‬ ‫دوچرخه سواری کنید‪.‬‬ ‫پـارک ملـی بهشـتی دارای‬ ‫جنگل‌هـای با‌شـکوه‪ ،‬رودخانه‌هـای‬ ‫کریستالی و چمنزار‌های سرسبز است‬

‫قلعه‌ی نیسوانستاین‪ ،‬لعه‌ای مربوط به قرن ‪ ۱۹‬میالدی است‬

‫‪ -10‬از پارک المپیک مونیخ دیدن کنید‬ ‫ایـن ورزشـگاه بـزرگ کـه در مونیخ‬ ‫واقـع شـده‪ ،‬در ابتـدا بـرای برگـزاری‬ ‫بازی‌هـای المپیـک در سـال ‪۱۹۷۲‬‬ ‫سـاخته شـد‪ .‬در بـاالی این ورزشـگاه‪،‬‬ ‫بزرگ‌تریـن سـقف جهـان قـرار دارد‬ ‫کـه بیـش از ‪ ۷۰۰۰۰۰‬فـوت اسـت‪.‬‬ ‫رسـتورانی فوق‌العـاده در این‌جـا وجود‬ ‫دارد و تور‌هـای بازدیـد از ایـن پـارک‬ ‫بسـیار عالی هستند‪ .‬همچنین موزه‌ی‬ ‫بی‪.‬ام‪.‬دبلیو در نزدیکی این‌جا است‪.‬‬ ‫پارک المپیک مونیخ ‪ ،‬در ابتدا برای برگزاری بازی‌های المپیک در سال ‪ ۱۹۷۲‬ساخته شد‬

‫‪ -11‬از شهر فرانکفورت دیدن کنید‬ ‫فرانکفورت شهر دیگر آلمان است که پر از رستوران‌های مختلف‪ ،‬مکانهای تاریخی و جاذبه‌هایی‬ ‫اسـت که روح هر بیننده را تازه می‌کند‪ .‬سـالن نمایش خیلی بزرگی در این شـهر وجود دارد ـ یکی از‬ ‫بزرگ‌تریـن سـالن‌های نمایـش در دنیـا ـ و چندین موزه‌ی علمی که می‌توانید بـا دیدن آن‌ها اوقاتی‬ ‫‪ -6‬یک روز را در کلن بگذرانید‬ ‫شهری تاریخی با کلیسای جامع بسیار بزرگی است‪ .‬در راه رفتن به هلند یا بازگشت از آن‌جا‪ ،‬کلن خوش داشته باشید‪ .‬فرانکفورت در مقایسه با دیگر شهر‌های آلمان شهری ارزان و همچنین دارای‬ ‫بهتریـن مـکان بـرای توقف در غرب آلمان اسـت‪ .‬خود کلیسـا به تنهایی نیز ارزش دیـدن دارد‪ ،‬زیرا فرودگاهی بزرگ و مجهز است‪.‬‬ ‫فرانکفورت شهر دیگر آلمان است که پر از جاذبه‌هایی است که روح هر بیننده را تازه می‌کند‬ ‫کلیسای بسیار بزرگی است‪.‬‬ ‫کلن‪ ،‬شهری تاریخی با کلیسای جامع بسیار بزرگی است‬ ‫‪ -12‬به قلعه‌ی کلدیتز (‪ )Schloss Colditz‬بروید‬ ‫ایـن قلعـه‌ی دوره‌ی رنسـانس‪،‬‬ ‫‪ -7‬از شهر درسدن (‪ )Dresden‬دیدن کنید‬ ‫در میـان گنجینه‌هـا‪ ،‬سـاختمان‌های بلنـد و زیبایی ناموزون این شـهر کـه در کنـار رود البه (‪ Elbe‬تاریخـی طوالنی و عجیب دارد‪ .‬در‬ ‫‪ )River‬قرار گرفته‪ ،‬گردش کنید‪ .‬این شهر پس از جنگ به‌طور کامل بازسازی شد و امروز یکی از دوره‌‌هـای مختلـف تاریخـی از این‬ ‫قلعه به عنـوان مکان‌های مختلف‬ ‫بزرگ‌ترین مراکز تفریحات شبانه برای جوانان است‪.‬‬ ‫مثـل محل شـکار‪ ،‬گداخانه و حتی‬ ‫درسدن‪ ،‬مرکز ایالت زاکسن در کشور آلمان است‬ ‫بیمارسـتان روانـی اسـتفاده شـده‬ ‫اسـت‪ .‬از این قلعـه در دوران جنگ‬ ‫‪ -8‬از شهر تری‌یر (‪ )Trier‬دیدن کنید‬ ‫جهانی دوم به‌عنوان زندان استفاده‬ ‫تری‌یـر قدیمی‌تریـن شـهر آلمـان‬ ‫می‌شد و همین دلیل اصلی شهرت‬ ‫اسـت‪ .‬این شـهر با تاریخ ‪ ۲۰۰۰‬سـاله‌ی‬ ‫آن اسـت‪ .‬همچنین مـوزه‌ای درون‬ ‫خـود‪ ،‬خانـه‌ی شـش امپراطـور رم بـوده‬ ‫این قلعه وجود دارد‪.‬‬ ‫و باقیمانده‌هـای باسـتانی و تأثیر‌گـذاری‬ ‫قلعه‌ی کلدیتز‪ ،‬تاریخی طوالنی و عجیب دارد‬ ‫در ایـن شـهر وجـود دارنـد‪ .‬یکـی از ایـن‬ ‫باقی‌مانده‌های تاریخی‪ ،‬در سیاه است که‬ ‫‪ -13‬باغ وحش هاگن‌بک (‪)Tierpark Hagenbeck‬‬ ‫زمانی قسمتی از دیوار شهر بوده است‪.‬‬ ‫در ایـن بـاغ وحـش با مسـاحت ‪ ۲۴۲۰۰۰‬متر مربـع‪ ،‬بیش از ‪ ۲۵۰۰‬حیوان زندگـی می‌کند‪ .‬این باغ‬ ‫تری‌یر قدیمی‌ترین شهر آلمان است‬ ‫وحش عالوه‌بر جاذبه‌های کالسیک‪ ،‬خانه‌ی حیوانات خانگی و اهلی نیز است و خط آهن مینیاتوری‪،‬‬ ‫اسب‌های کوچک‪ ،‬زمین بازی فوق‌العاده مخصوص کودکان و باغی ژاپنی برای بزرگساالن از جمله‬ ‫‪ -9‬از قلعه‌ی نیسوانستاین (‪ )Neuschwanstein Castle‬دیدن کنید‬ ‫جاذبه‌هـای ایـن باغ وحش هسـتند‪.‬‬ ‫قلعـه‌ای مربـوط بـه قـرن ‪ ۱۹‬میالدی‬ ‫ایـن بـاغ وحـش در شـهر هامبورگ‬ ‫اسـت که روی تپه‌ای در نزدیکی فوسن‬ ‫واقع است‪.‬‬ ‫(‪ )Füssen‬قـرار دارد‪ .‬ایـن قصـر توسـط‬ ‫جاذبه های گردشگری آلمان‬ ‫پادشاه دیوانه‌ی بایرن یعنی لودویگ دوم‬ ‫باغ وحش هاگن‌بک‪ ،‬با مسـاحت‬ ‫(‪ )Ludwig II‬به‌عنـوان خانـه‌ای بـرای‬ ‫‪ ۲۴۲۰۰۰‬متـر مربع‪ ،‬بیـش از ‪۲۵۰۰‬‬ ‫ریشـارد واگنـر (‪)Richard Wagner‬‬ ‫حیوان زندگی می‌کند‬ ‫سـاخته شـد‪ .‬این قصـر به عنـوان مدلی‬ ‫برای قصر دیزنی استفاده شد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪50 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫گردشـگـری و سیـاحـت‬

‫مکان های‬ ‫دیدنی آلمان‬

‫آلمان را با می توان با غذا‪ ،‬سوسیس‪ ،‬جدیت مردم‪ ،‬پیاده‌روی‪ ،‬قلعه‌ها و مهمانی‌ها‬ ‫و ‪ ...‬به یاد آورد‪ .‬هنر زنده و موسیقی در برلین‪ ،‬کلیسا‌های جامع‪ ،‬قلعه‌ها‪،‬‬ ‫جنگل‌های زیبا در غرب و کوه‌های آلپ در جنوب این کشور و شهر‌های تاریخی در‬ ‫سراسر کشور‪ ،‬مکان‌های دیدنی این کشور هستند‪.‬‬ ‫‬ ‫آلمان را با می توان با غذا‪ ،‬سوسیس‪ ،‬جدیت مردم‪ ،‬پیاده‌روی‪ ،‬قلعه‌ها و مهمانی‌ها و ‪ ...‬به یاد آورد‪.‬‬ ‫مـردم آلمـان عموما افرادی جدی شـناخته می‌شـوند‪ .‬با وجود جدیت‪ ،‬یکـی از مهربان‌ترین مردم‬ ‫اروپا هستند‪ .‬آلمانی‌ها به سردی چیزی که نشان می‌دهند‪ ،‬نیستند‪ .‬آلمان کشوری بزرگ است که‬ ‫چیز‌های زیادی با هزینه‌ی مناسب برای عرضه به مسافران دارد‪.‬‬ ‫اما نکته مهمی که باعث کاهش هزینه خرید بلیط پرواز خارجی می‌شود تهیه بلیت هواپیما از وب‬ ‫سایت‌های معتبر و دارای صالحیت خرید و فروش بلیط هواپیما و بلیط قطار است‪.‬‬ ‫‪ -1‬اگر می‌خواهید هزینه کمتری را برای هر شب اقامت داشته باشید‪ ،‬به دنبال هتل‌های مشهور‬ ‫نباشید‪ ،‬هزینه این هتل ها ‪ 50‬یورو به ازای هر شب است‪ .‬به جای آن می‌توانید از متل استفاده کنید‬ ‫هزینه هر شب اقامات در متل حدود ‪ 10‬تا ‪ 30‬یورو است‪ .‬در مجموع هزینه هر شب اقامت در آلمان‬ ‫از سایر کشورهای اروپایی کمتر است‪.‬‬ ‫‪ -2‬غذا در آلمان بسیار ارزان است‪ .‬شما می‌توانید با پرداخت ‪ ۲‬تا ‪ ۴‬یورو از دست‌فروشان غذا تهیه‬ ‫کنید (سوسیس پخته و سوسیس خام و پر از ادویه)‪ .‬ساندویچ‌های از قبل آماده شده ‪ ۵‬یورو هستند و‬ ‫برای فست فود باید نزدیک به ‪ ۷‬یورو پرداخت کنید‪ .‬تنها با پرداخت ‪ ۵‬یورو می‌تونید غذا‌های ترکی‪،‬‬ ‫خاورمیانه‌ای و آسیایی تهیه کنید‪ .‬اگر بخواهید خودتان غذا درست کنید‪ ،‬هزینه‌ی مواد اولیه برای‬ ‫یک هفته بین ‪ ۳۵‬تا ‪ ۶۵‬یورو می‌شود‪.‬‬ ‫‪ -3‬قطار‌های تندرو در آلمان گران هستند‪ .‬برای سفر از برلین به مونیخ با این قطار‌ها باید ‪ ۱۸۰‬یورو‬ ‫شـهری درجه دو بین ‪ ۴۰‬تا ‪ ۷۰‬یورو اسـت‪ .‬اسـتفاده از‬ ‫پرداخت کنید‪ .‬هزینه‌ی اکثر قطار‌های درون‬ ‫ِ‬ ‫قطار‌های محلی یا اتوبوس‌های شبانه ارزان‌تر خواهد بود‪ .‬هزینه‌ی سیستم حمل و نقل شهری بین‬ ‫‪ ۱‬تا ‪ ۳‬یورو برای هر بلیت یک‌نفره است‪.‬‬ ‫‪ -4‬هزینه‌ی موزه‌ها بین ‪ ۱‬تا ‪ ۱۵‬یورو اسـت و برای تور‌های دوچرخه‌سـواری و قایق‌سـواری روی‬ ‫رودخانـه بیـن ‪ ۲۴‬تـا ‪ ۴۰‬دالر بایـد پرداخـت کنید‪ .‬اکثر تور‌های شـهری بین ‪ ۱۲‬تا ‪ ۲۵‬یورو هسـتند‪.‬‬ ‫هزینه‌ی اجاره‌ی دوچرخه ‪ ۱۸‬یورو برای ه ‌ر روز است‪.‬‬ ‫مکان های دیدنی در آلمان را بشناسید‬ ‫‪ -1‬در برلین گردش کنید‬

‫پایتخت آلمان‪ ،‬شـهری با موزه‌های زیبا‪،‬‬ ‫تاریخ غنی و بهترین تفریحات شبانه در اروپا‬ ‫است‪ .‬از موزه‌ها تا هنر و از موسیقی تا غذای‬ ‫ارزان‪ ،‬همـه و همـه بـه جذابیت‌هـای ایـن‬ ‫شهر می‌افزایند‪ .‬برلین شهری شگفت‌انگیز‬ ‫است و یکی از ارزان‌ترین پایتخت‌های اروپا‬ ‫محسوب می‌شود‪.‬‬ ‫‬ ‫پایتخت آلمان‪ ،‬شـهری با موزه‌های زیبا‪،‬‬ ‫تاریـخ غنـی و بهتریـن تفریحات شـبانه در‬ ‫اروپا است‬

‫‪ -2‬از رودخانه‌ی کنستانس (‪ )Constance‬دیدن کنید‬ ‫این رودخانه که در جنوب غربی آلمان و در مرز سوئیس و اتریش قرار دارد‪ ،‬رودخانه‌ی کنستانس‪،‬‬ ‫بزرگ‌تریـن رودخانـه‌ی آب تـازه در‬ ‫آلمان است‪ .‬منطقه‌ی اطراف رودخانه‬ ‫تـا پاییـن دره‌ی رایـن‪ ،‬آب و هوایـی‬ ‫معتـدل و دل‌پذیـر دارد‪ .‬زمین‌هـای‬ ‫حاصلخیز‪ ،‬این منطقه را به مهم‌ترین‬ ‫ناحیـه‌ی تولید میوه در کشـور تبدیل‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫رودخانه‌ی کنسـتانس ‪ ،‬بزرگ‌ترین‬ ‫رودخانه‌ی آب تازه در آلمان است‬ ‫‪ -3‬در جنگل سیاه پیاده‌روی کنید‬ ‫ایـن جنـگل کـه در نزدیکی مرز فرانسـه واقع شـده‪ ،‬به دلیـل وجود درخت‌های کاج به رنگ سـبز‬ ‫تیره‪ ،‬به جنگل سـیاه معروف اسـت‪ .‬امکان پیاده‌روی و گردش تا صد‌ها مایل وجود دارد‪ .‬در میانه‌ی‬ ‫راه می‌توانیـد در شـهر‌هایی کـه‬ ‫ت دیواری‌هـای زنـگ‌دار‬ ‫بـرای سـاع ‌‬ ‫و غذا‌هـای محلـی مشـهور هسـتند‪،‬‬ ‫توقـف کنید‪ .‬این‌جا مکانی اسـت که‬ ‫در پاییز بسیار دیدنی است‪.‬‬ ‫جنـگل سـیاه‪ ،‬بـه دلیـل وجـود‬ ‫درخت‌هـای کاج به رنگ سـبز تیره‪،‬‬ ‫به جنگل سیاه معروف است‬ ‫‪ -4‬مونیخ‬ ‫مونیخ شهری ساکت و اعیانی است‪ .‬مونیخ با خیابان‌های کوچک‪ ،‬غذا‌های فوق‌العاده‪ ،‬پارک‌های‬ ‫زیبا و قصر سـلطنتی‪ ،‬شـهری غوطه‌ور در تاریخ اسـت‪ .‬یکی از گران‌ترین شهر‌های آلمان است‪ ،‬اما‬ ‫مکان‌های زیبا و شهر‌های بایرن این استان‪ ،‬مونیخ را به شهری مناسب برای سفری یک روزه تبدیل‬ ‫کرده است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫نشانه‌های عفونتگرده‬

‫‪49 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫صـحـت و سـالمتـی‬

‫عفونت مثانه موجب احساس سوزش هنگام دفع ادرار می شود‬ ‫عفونت های گرده به واسطه باکتری هایی که ابتدا در مثانه حضور دارند و عفونت دستگاه ادراری‬ ‫پایینـی‪ ،‬ماننـد عفونت مثانه را ایجاد می کنند‪ ،‬شـکل می گیرند‪ .‬در صـورت بقای باکتری ها‪ ،‬این‬ ‫امکان وجود دارد که آنها به قسمت های باالیی وارد شده و موجب عفونتگرده شوند‪.‬‬ ‫عفونت های گرده که در جامعه صححی به نام «پیلونفریت» شناخته می شوند‪ ،‬به واقع مشکل‬ ‫آفرین هستند‪ .‬این یک عفونت اندامی جدی است و فرد مبتال باید به خوبی به این شرایط رسیدگی‬ ‫کند‪ .‬در شرایطی که عفونت های مثانه به واقع ناراحت کننده و آزار دهنده هستند‪ ،‬اما عفونت های‬ ‫گرده می توانند حتی مرگبار باشند‪.‬‬ ‫ج ترین بیماری های‬ ‫متاسفانه‪ ،‬عفونت های گرده در نقاط مختلف جهان شایع هستند و یکی از رای ‌‬ ‫اورولوژی محسوب می شوند‪ .‬در بانوان‪ ،‬عفونت های گرده اغلب به واسطه عدم توجه به نشانه های‬ ‫عفونت های مثانه یا استفاده از درمان های خانگی مانند نوشیدن آب بیشتر‪ ،‬استفاده از مکمل ها‪،‬‬ ‫یا نوشیدن آب کرنبری رخ می دهند‪ .‬در شرایطی که این اقدامات می توانند در تسکین نشانه های‬ ‫موثر باشـند‪ ،‬اما موجب مرگ باکتری هایی عامل عفونت نمی شـوند‪ .‬مصرف آب کرنبری درمانی‬ ‫برای عفونت دستگاه ادراری نیست‪ .‬اگرچه مصرف آن می تواند به پیشگیری از اسیدی شدن ادرار‬ ‫کمک کند‪ ،‬اما مرگ باکتری های عامل عفونت را موجب نمی شود‪.‬‬ ‫عفونت گرده اغلب به واسطه عدم توجه به نشانه های عفونت های مثانه است‬ ‫از آنجایـی کـه همـه چیـز به یکدیگر مرتبط اسـت‪ ،‬عفونت های گـرده از نظر فنی عفونت های‬ ‫دستگاه ادراری هستند‪ ،‬اما نشانه های متفاوتی بین عفونت های مثانه و عفونت های گرده وجود‬ ‫دارند‪.‬‬ ‫عفونت های مثانه به طور کلی موجب یک احساس سوزش هنگام دفع ادرار‪ ،‬نیاز افزایش یافته‬ ‫به اسـتفاده از دستشـویی‪ ،‬و احتمال مشـاهده خون در ادرار می شـوند‪ .‬اما عفونت های گرده افزون‬ ‫بر این نشانه ها می توانند به درد در ناحیه کمر‪ ،‬جایی که گرده ها قرار گرفته اند‪ ،‬تب‪ ،‬و لرز منجر‬ ‫شوند‪ .‬اگر عفونتگرده درمان نشود می تواند وارد خون شود و حتی مرگ فرد را در پی داشته باشد‪.‬‬

‫عامل کلیدی این است که نشانه های عفونت مثانه را جدی گرفته و هرچه سری ‌ع تر آنها را درمان‬ ‫کنید‪ .‬اما اگر با نشانه های عفونت گرده مواجه هستید‪ ،‬توصیه می شود هرچه سریع‌تر به پزشک‬ ‫متخصص مراجعه کنید‪ .‬با توجه به شدت عفونت‪ ،‬مصرف آنتی بیوتیک برای بیمار تجویز خواهد‬ ‫شد‪.‬‬ ‫همچنین‪ ،‬شما می توانید در وهله نخست بخشی از طرح کاهش خطر ابتال به عفونت مثانه باشید‪.‬‬ ‫در همین راستا‪ ،‬مصرف منظم آب کرنبری ممکن است مفید باشد و همچنین به گفته کارشناسان‪،‬‬ ‫دفع ادرار پس از رابطه جنسی مهم است‪ .‬پیش از رابطه جنسی نباید ادرار کنید و این کار را باید بعد‬ ‫از آن انجام دهید‪ .‬از این طریق جریانی قوی شکل می گیرد که به حذف باکتری هایی که ممکن‬ ‫است طی رابطه جنسی باال آمده باشند‪ ،‬کمک می کند‪.‬‬ ‫مهم‌ترین نکته این است که از خوددرمانی عفونت دستگاه ادراری پرهیز کنید‪ ،‬زیرا ممکن است‬ ‫م تر شدن شرایط منجر شود و شما را در معرض خطر بیشتری برای ابتال به عفونت گرده‬ ‫به وخی ‌‬ ‫قرار دهد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪48 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫صـحـت و سـالمتـی‬

‫امیدهای تازه در درمان بیماری سنگ کلیه‬ ‫یک تحقیق تازه نشان می دهد درمان بیماران مبتال به سنگ کلیه از طریق نوعی باکتری خاص‬ ‫می تواند راه موثری برای کاهش خطر تکرار دردآور این بیماری در آنها باشد‪.‬‬ ‫بر اساس این تحقیق افرادی که به طور طبیعی در بدن خود باکتری اوکسالوباکتر را حمل می کنند‬ ‫به میزان هفتاد درصدر با ریسک کمتری در دچار شدن به سنگ کلیه روبرو هستند‪.‬‬ ‫محققان دانشگاه بوستون در آمریکا در حال حاضر مشغول تحقیق درباره احتمال استفاده از این‬ ‫باکتری در شیوه های درمانی خود هستند‪.‬‬ ‫نتایج این تحقیق در نشریه انجمن متخصصان کلیه آمریکا منتشر شده است‪.‬‬ ‫سنگ کلیه‪ ،‬سنگی کوچک و سخت است که از مواد زائد ادرار ساخته می شود‪.‬‬

‫اندازه این سنگ ها معموال از یک دانه شن تا یک مروارید متفاوت است‪ .‬این سنگ ها می توانند‬ ‫سطحی صیقلی یا زمخت داشته باشند و معموال زرد یا قهوه ای رنگند‪.‬‬ ‫با تشکیل سنگ در کلیه‪ ،‬این سنگ می تواند از طریق سایر بخش های سیستم ادراری فرد حرکت‬ ‫کند و باعث کندی جریان ادرار‪ ،‬عفونت‪ ،‬درد شدید و از کارافتادگی کلیه شود‪.‬‬ ‫در بریتانیا سه نفر از هر ‪ 20‬مرد و یک نفر از هر ‪ 20‬زن در طول زندگی خود دچار سنگ کلیه می‬ ‫شـوند‪ .‬سـنگ کلیه بیشـتر در سنین میان ‪ 20‬تا ‪ 40‬سال تشکیل می شود‪ .‬حدود ‪ 80‬درصد از سنگ‬ ‫های کلیه از ماده ای به نام کلسیم اکسالت تشکیل می شوند‪ .‬اوکسالوباکتر که در بدن اغلب افراد‬ ‫بالغ دیده می شود‪ ،‬می تواند این ماده تشکیل دهنده سنگ را در مسیر روده هدف قرار دهد‪.‬‬ ‫گروه محققان بوستون ‪ 247‬بیمار را که کلیه های سنگ سازی از ماده کلسیم‬ ‫اکسالت داشتند با ‪ 259‬نفر بدون سابقه این بیماری مقایسه کرده اند‪.‬‬ ‫بر اساس یافته های این گروه‪ ،‬تنها ‪ 17‬درصد بیماران دارای این باکتری خاص بودند در حالی که‬ ‫‪ 38‬درصد افراد سالم آن را دارا بودند‪.‬‬ ‫پروفسور محقق این تیم‪ ،‬دیوید کافمن گفته است‪" :‬یافته های ما می تواند اهمیت درمانی باالیی‬ ‫داشته باشد‪ .‬احتمال استفاده از این باکتری برای درمان در مراحل اولیه تحقیق قرار دارد‪".‬‬

‫راهی به روشنی‬ ‫درک ماشین‪ ،‬مدیر درمانگاه بیماری های کلیوی و مجاری ادرار در بیمارستان اینتری گفته است‬ ‫یافتن راهی برای درمان کلیه های سنگ ساز‪ ،‬گام مهمی به جلو است‪ .‬به گفته او سنگ های کلیه‬ ‫ای که نسبتا بزرگتر هستند در حال حاضر با استفاده از امواج لیزر خورد می شوند اما این راه همیشه‪،‬‬ ‫کامال موثر نیست‪ .‬عبور یک سنگ از مجرای ادرار به شدت دردناک است و حتی خالص شدن از‬ ‫سنگ های ریزی که باشکسته شدن سنگ بزرگ ایجاد شده اند می تواند دردی بسیار شدید داشته‬ ‫باشد‪ .‬به گفته دکتر ماشین" برای عده ای سنگ کلیه مشکلی است که تمام عمر باید با آن دست‬ ‫و پنجه نرم کرد و در مواردی سنگ کلیه پیش از آنکه یافته شود می تواند کلیه را از کار بیاندازد‪".‬‬ ‫بـا ایـن همه دکتر ماشـین هشـدار می دهد کـه پیش از اسـتفاده از این باکتری بـرای درمان‪ ،‬باید‬ ‫تحقیقـات بسـیاری صـورت بگیـرد‪ .‬بـه گفته او سـنگ کلیه بـه کم آبی بـدن نیز مرتبط اسـت و در‬ ‫کشـورهایی چون عربسـتان سـعودی که هوایی گرم و خشـک دارند شـایع تر اسـت‪ .‬در مواردی نیز‬ ‫تشکیل این سنگ می تواند به میزان باالی دفع کلسیم مرتبط باشد‪ .‬با این همه به گفته دکتر ماشین‬ ‫در بسیاری موارد دلیل و شرایط مشخصی در ایجاد سنگ کلیه یافت نمی شود‪ .‬این بیماری به ویژه‬ ‫برای خلبان ها بسیار مشکل ساز است چرا که در صورت داشتن سنگ کلیه اجازه پرواز ندارند‪.‬‬

‫استخوان ممکن است در موارد نادر‬ ‫خطر شکستگی را افزایش دهد‪.‬‬

‫مقام های نظارتی در آمریکا به بیماران هشدار داده اند که استفاده از داروهای‬ ‫مقابله با پوکی استخوان ممکن است در موارد نادر خطر شکستگی را افزایش‬ ‫دهد‪.‬‬ ‫سازمان مواد غذایی و دارویی آمریکا (اف دی اِی) می گوید همه داروهای طبقه "بیسفوسفونات"‬ ‫باید حامل برچسبی با هشدار درباره این خطر باشند‪.‬‬ ‫با این حال این سازمان می گوید که بیماران باید به مصرف این قرص ها ادامه دهند مگر آنکه‬ ‫پزشک توصیه کند مصرف آن متوقف شود‪.‬‬ ‫در بریتانیا تنها داروی حاوی بیسفوسفونات ‪ -‬موسوم به "آلندرونات" ‪ -‬حاوی اخطاری در این زمینه‬ ‫است اما مقام های بریتانیا درحال بررسی لزوم حفظ یا حذف این هشدار هستند‪.‬‬ ‫تقریبا سـه میلیون نفر در بریتانیا به بیماری پوکی اسـتخوان (اوستیوپروسـیس) مبتال هستند که‬ ‫باعث شکنندگی استخوان می شود و به ‪ 230‬هزار مورد شکستگی در سال منجر می شود‪.‬‬ ‫بیسفوسفونات ها برای بیش از نیم میلیون نفر از این بیماران تجویز می شود که هدف آن تقویت‬ ‫استخوان و کاهش خطر شکستگی است‪.‬‬ ‫اما با یافتن ارتباطی میان استفاده از این داروها و نوعی شکستگی غیرعادی پا‪ ،‬کارشناسان بیش‬ ‫از پیش نگرانند که این داروها ممکن است اثر معکوس داشته باشند‪.‬‬ ‫درحال حاضر قطعا معلوم نیست که آیا این شکستگی ها مستقیما به معالجات با بیسفوسفونات‬ ‫مربوط است یا نه‪ ،‬اما احتمال ارتباط آنها مردود دانسته نشده است‬ ‫سخنگوی انجمن ملی پوکی استخوان بریتانیا‬

‫"اف دی اِی" می گوید که معلوم نیست آیا بیسفوسفونات ها عامل این شکستگی‬ ‫ها در استخوان ران هستند یا نه‪ ،‬اما می افزاید که آنقدر نگران هست که از‬ ‫داروسازان بخواهد هشداری به برچسب این داروها بیافزایند‪.‬‬ ‫ترزا کیهو یک مقام اف دی اِی گفت که این سازمان همچنان بی خطر بودن این داروها را تحت‬ ‫نظر خواهد داشت و افزود‪" :‬همزمان مهم است که بیماران و خدمه پزشکی همه اطالعات ایمنی‬ ‫موجود هنگام تعیین بهترین شیوه درمان پوکی استخوان را در اختیار داشته باشند‪".‬‬ ‫یک سخنگوی انجمن ملی پوکی استخوان بریتانیا گفت‪" :‬در حال حاضر کامال معلوم نیست که آیا‬ ‫این شکستگی ها مستقیما به معالجات ارتباط دارند یا نه اما احتمال آن مردود دانسته نشده است‪".‬‬ ‫او گفـت‪" :‬بیسفوسـفونات هـا رونـد (طبیعی) نابودی و جایگزینی اسـتخوان را کند می کنند که از‬ ‫طریق کاهش فعالیت سلول های اوستیوکالست که استخوان را تجزیه می کند انجام می شود‪".‬‬ ‫"هرچنـد ایـن یک فرآیند مفید برای جلوگیری از نابودی اسـتخوان و شکسـتگی اسـت‪ ،‬نگرانی‬ ‫هایی هست دایر بر اینکه در یک دوره زمانی طوالنی‪ ،‬این ممکن است به 'پیر' شدن استخوان و‬ ‫شـکنندگی آن منجر شـود‪ ".‬او گفت باید توجه کرد که شکسـتگی های غیرعادی ذکر شده توسط‬ ‫اف دی اِی به ندرت اتفاق می افتد و برای اکثریت گسـترده بیماران فواید معالجه بسـیار بیش از‬ ‫خطرات آن است‪ .‬یک مطالعه که ماه گذشته در "نشریه پزشکی بریتانیا" چاپ شده بود استفاده از‬ ‫بیسفوسفونات ها را به سرطان مری ربط می دهد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫محکوم به گوشـه نشـینی در انزوا‪،‬شـلی و تنبلی سرشـار میکند‪،‬‬ ‫باشـد‪...‬این نابهنجاری های روحی و روانی مردود با من اسـت و با‬ ‫من خواهد بود‪ ...‬آیا من شوم و نحس نیستم؟!‪ ...‬با تولدم‪ ،‬والدینم‬ ‫بطور معماگونه ی ناپدید شدند‪ .‬با رسیدنم به آن مکانی که کودکان‬ ‫بی کس را نگهداری میکردند‪.‬دختر یتیم آنجا دچار مرض العالجی‬ ‫شـد‪...‬و آن زن حشـری‪،‬جاف و چغاز همسایه که فقط یک دفعه با‬ ‫مـن خوابید‪ ،‬بشـکل ظالمانه ی به قتل رسـید‪ ،.‬ایـن مرتبه نه نه‪،‬‬ ‫نمیخواهم این دختر ‪ ،‬این تندیس زیبائی را دچار آتش خیم‪ ،‬نفرت‬ ‫انگیز و ستمگریکه همیش در تعقیب منست‪ ،‬کنم ‪ »...‬خواستم که‬ ‫از نزد آن مهمان ناآشـنا‪ ،‬حس میکردم جزئی از گوشـت‪ ،‬پوست‪،‬‬ ‫رگ و پی خودم است دوری کنم از بال و درد عزیزیکه خود میکشم‬ ‫و کسی را نمیخواهم بچشانم‪ ،‬نجات دهم‪ .‬اما دیگر دیر شده بود ‪.‬‬ ‫او دسـتانش را بـدور گردنم محکم حلقـه کرده بود و پاهایش بهم‬ ‫گره شده و چسبنده به پشتم مرا به خود میفشرد‪ .‬پهلو به پهلوغلت‬ ‫میزدیـم و از تمام داشـتنی های بدنـی و روحی هم لذت میبردیم‪.‬‬ ‫وقتی نوک قهوه ی رنگ پستان هایش را با دندان می گرفتم‪،‬تکان‬ ‫خفیفی در سراسر تن اش دیده میشد‪ .‬و هر باریکه لب های برنگ‬ ‫انارش را بوسـه میزدم با ناز و کرشـمه ای دیوانه کننده ای‪،‬غنچه‬ ‫میشـد‪ .‬لبها و پستانهایش سـرد بودند‪ ،‬همی تنش سرد بود؛ انگار‬ ‫جسد متحرکی بود که بدورم می پیچید‪ ،‬چشمانش حالت خمار و‬ ‫نشه جذابی داشت ‪....‬نفس نفس میزد‪ ،‬سینه های سفید و لختش‬ ‫بشدت باال و پائین میشد‪.‬سرش را اینسو و آنسو میچرخاند و توسط‬ ‫ناخن های قشنگ و ظریفش پشتم را می خراشید‪.‬و با دندان های‬ ‫صدفی اش بازوان و گردنم را گاز میگرفت ‪ ...‬ناله های که از اعماق‬ ‫استخوان و حجره حجره بدنش توام با شهوت و هوس سرچشمه‬

‫‪47 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫میگرفت فضای اتاق را پر کرده بود ‪...‬من نیز مانند حیوان گرسنه‬ ‫ی برجسته گی های بدن زنی را که کامال تسلیم و راضی به کام‬ ‫گیـر بـود‪ ،‬چنگ میزدم‪ ،‬فشـار میدادم و لذت میبـردم‪ .‬من زندگیم‬ ‫را‪،‬بدبختی هایم را‪،‬خدایم را بکلی و یکبارگی از خاطر مکدرم پاک‬ ‫کـرده و در اقیانـوس کیـف و عیـش مانند یک کشـتی شکسـته و‬ ‫طوفـان زده خـود را در اختیـار وینـوس قـرار دادم‪ ... ...‬ناخـودآگاه‬ ‫توسط یک نیروی نامرئی بسوی ارسی کشیده میشدم‪ .‬ارسی که‬ ‫هیچگاه و هرگز آنرا ندیده بودم و شاید دیده بودم و لیکن آنقدر در‬ ‫خود غرق بودم‪ ،‬که توجهی به آن نکرده بودم ‪ .‬و در ضمن گرد و‬ ‫خاک ضخیمی رویش نشسته بود‪ ،‬که شباهت زیاد به دیوار داشت‬ ‫تا ارسـی ‪ ...‬وقتی دسـتگیر را چرخاندم‪ ،‬کلکین با آواز شکسـته و‬ ‫نفـرت انگیـزی که مغز آدمی را میخورد و میآزارید باز شـد‪ .‬هوای‬ ‫سرد و تازه توام با بوی خاک نم کشید و طربناک داخل اتاق گردید‪.‬‬ ‫هوا کامال با مه و نژم سربی رنگی آلوده و تیره بود‪.‬دانه های ریز‬ ‫بـاران شلاق وار بـروی گیاهـان و اشـجار تازیانـه وارد میکردنـد‪.‬‬ ‫درختان دست بدست هم داد غچ غچ کنان میچرخیدند؛ خنکی و‬ ‫سرما را با دل و جان و پیکره های ناجور و بیمارشان ناچارأ تحمل‬ ‫میکردند‪...‬برای اندک مدتی با چشـمان بسـته هوا سـرد را تنفس‬ ‫کـردم و زمانیکه چشـم گشـودم‪ ،‬دفعتا از دیدن منظـره مقابلم جا‬ ‫خوردم و دهنم باز ماند‪ ،‬و با حیرت چشمان سرخ و متورمم را با کف‬ ‫دستهایم مالیدم و وقتی دوباره نگاه کردم به یقین دریافت آنچه را‬ ‫که میبینم‪ ،‬صحنه ای واقعی است نه هذیان و توهم ‪...‬این اولین‬ ‫مرتبـۀ بـود‪ ،‬انسـانی را‪ ،‬آنهم زنی را در حلقـه ی آویزان میدیدم ‪...‬‬ ‫چشم های زن بشکل زشتی بیرون زده بود‪ ،‬زبانش سیاه و تحت‬ ‫دندانها محکم بهم کلید شـده بود‪ ،‬و دسـتانش به دو طرف تنش‬

‫کشال بود‪ ،‬و چکه های خون از انتهای انگشتان کبود شده اش هر‬ ‫چند ثانیه ی بعد شبیه ناقوس زنگ زده با صدای چلپ چلپ داخل‬ ‫حوضچه کوچکی مملو از کرم های غول آسا و گرسنۀ که‪ ،‬در روی‬ ‫زمین زیر پاهایش توسـط خون سـاخته شـده بود‪ ،‬میچکید‪ .‬لباس‬ ‫هایـش پاره پـاره و خون آلود بود‪،‬موهای خاکسـتری ابریش موج‬ ‫خروشانی را با قدرت باد مشئوم میساخت ‪...‬زن کامال برایم بیگانه‬ ‫بود‪ ،‬هر قدر تالش کردم که او را بشناسم ممکن نبود‪.‬میدیدم عده‬ ‫ی سگ های زرین گوش‪ ،‬ولگرد و گرسنه همرای چند موش کور‬ ‫و بزرگتر از سگان سمجانه و باچشم پارگی در زیر درخت ایستاده‬ ‫و خون های ریخته شـده را جائرانه می لیسـند ‪ .‬گله مگس های‬ ‫سیاه و ریزی که آنها را باالی هیچ زباله ی و کثافاتی تاحاال ندیده‬ ‫بـودم‪ ،‬بـا بی قراری و نشـه وار داخل سـوراخ های بینی او شـده و‬ ‫زمانیکه از دهنش بیرون میگردیدند؛ جسم شان کالن و کالنتر و‬ ‫سیاه و سیاه تر میشد‪،‬و متوحشانه فرار میکردند‪ .‬بعد از طی مسافت‬ ‫کمی برمیگشتند و باز مشغول میشدند‪...‬و با تابیدن نور به قسمت‬ ‫های پشـمی پشـت شان اشـعه بی رنگی منعکس میگردید‪ .‬بز بز‬ ‫کنان دور و بر الشه مسحور شده و آگشیده‪ ،‬گشت میزدند؛و با هر‬ ‫بال زدن شان بوی متعفن و مشئمز کننده فورم الدیهاید و فینول‬ ‫اتـاق تسـلیخ پزشـک قانونـی و اسـتخوان هـای پوسـیده هـوا را‬ ‫فرامیگرفت ‪ ...‬چند زنبور سیاه هیکل و درشت‪ ،‬لقمه های از گوشت‬ ‫لخم و کبود شده و در حال گندیده شدن زن مظلوم برمیداشتند و‬ ‫رقصان رقصان میگریختند ‪...‬کرم ها هم بی کار نبودند‪ ،‬از گودال‬ ‫خونین خیز برمیداشتند و خود را به پاهای جسد رسانده و شروع به‬ ‫لولیدن میکردند ‪...‬کمی دورتر از این صحنه قبیع و زشت‪ ،‬موجودی‬ ‫انسان گونه با قد بلند که تمام بدنش توسط یک شنل سیاه پوشیده‬ ‫بقیه در صفحه‪64‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫گفتن داشتند و خاطره ای را در حافظه شان حفظ کرده بودند‪...‬اما‬ ‫هرگز حوصله سر زدن به آنها را نداشتم ‪...‬دیگر قسمأ عادت کرده‬ ‫بودم که به آن اجسـام سـاکت و صامت اتاقم که گاه گاهی روح‬ ‫در جسم شان دمیده می شد و اشباح وار میجنبیدند‪ ،‬نگاه نکنم‪...‬‬ ‫بکلی آنها را قصدأ بفهمی نفهمی فراموش کرده بودم‪.‬زیرا دیگر‬ ‫عالقه ای به دانسـتن دردها و مصیبت های آن ها را نداشـتم‪...‬‬ ‫اگر از من سوال میشد اتاقم دیوار دارد ؟‪...‬متحیر میشدم‪ ،‬که چی‬ ‫جوابی بدهم!‪،‬بلی‪ ...‬یا نه‪ ...‬و یا ممکن خاموش میماندم ‪...‬صرف‬ ‫تابلوی اسرار آمیز و معشوق بی همتایم را‪ ...‬و آن النه ی مورچه‬ ‫هـای ریـز و کوچـک زرد رنگـی که در گوشـه ی سـقف بـا اواره‬ ‫های خورد خورد شـان سـاخته بودند‪ ،‬هیچگاه و هرگز حسادتم‬ ‫را برنمـی انگیختنـد و نیـز در حدود ده سـانتی متری آن نزدیک‬ ‫نمیشـدند با تمام جزیاتش تشـریح و توضح میکردم ‪...‬از مورچه‬ ‫ها خوشـم می آید‪...‬آن ها اولین و تنهاترین موجوداتی هستند‪...‬‬ ‫که بعد مرگم به هیچ چندشی و تکبری پیکره نحیفم را متالشی‬ ‫کـرده و محـو و نابـود میکنند‪ .‬تا اثری از مـن در این دنیا جادوگر‬ ‫نماند‪...‬دوریم از انسـان ها‪ ،‬عدم اعتماد و باوری اسـت که به این‬ ‫آنام دو روی‪ ،‬دوپشت و خدعه باز دارم‪...‬تنها یار و رفیق لحظات‬ ‫انـدوه بـار و رنـج آورم‪ ،‬همـان مورچه ها هسـتند‪،‬که بدون هیچ‬ ‫خسـته گی و اعتراض به یاوه سـرائی ها‪ ،‬چرند و جفنگ گوئی‬ ‫هایم گوش فرامیدهند و از همۀ پنهان کاری های مخفی شده‬ ‫در خلوت گاه قلبم با خبر هسـتند و عشـقم را باشـکوه و ماورای‬ ‫میداننـد‪ ...‬کـم کـم خـواب با همـه نیـروی موهومـی اش حصار‬ ‫بیـداری و هوشـیاریم را تسـخیر میکرد‪،‬و مرا همـراه با رویاهای‬ ‫معماگونه و پیچیده اش بسوی نقاط دور‪ ،‬تاریک و پر از چیزهای‬ ‫ابهـام انگیـز دنیای خودش میبرد ‪ .‬هنوز کامال نخوابیده بودم در‬ ‫میان همستگان شکنجه دهنده ی خواب و بیداری قرار داشتم‪...‬‬ ‫ناگهان وسـط دیوار اتاق با صدای ناشـناخته و گالیه آمیزی باز‬ ‫شـد‪ .‬روشـنای جادوانه و بنفش لرزان لرزان به روی اتاق تابید‪.‬‬ ‫موسیقی روح نوازیکه در هیچ کجای میلودی و ترنم آدمیان شنید‬ ‫نمیشد‪،‬می شنیدم‪ .‬در آنسوی دروازه یک ردیف پله هایکه رنگ‬ ‫شـان را نمیتوان در میان رنگ های شـناخته شده یافته‪ ،‬نمایان‬ ‫گردید ‪...‬دیر نپاید چیزی شـبیه اندام انسانی‪،‬انسان نه فرشتۀ در‬ ‫آستانه ی آن ظاهر شد؛ موجودی بود ریز نقش که چشمان براق‬ ‫سیاه‪،‬درخشنده داشت‪.‬پوست بدن اش سفید‪ ،‬شفاف و نازکتر از‬ ‫گل های یاسـمن و موهای سـرش نرم خاکسـتری رنگ و ابری‬ ‫بود که از فرط بلندی تا زانوهایش میرسید‪ .‬تنها میتوان در خواب‬ ‫او را دید ‪...‬لباس اش نازک و شفاف بود‪ .‬بدن نیمه برهنه اش را با‬ ‫دلفریبی از البه الیش نشان میداد و هوس را در دل هر مرده ی‬ ‫زنده میکرد‪.‬آیا انسان بود ؟‪...‬نه انسان هرگز نمیتواند صادق‪،‬پاک‪،‬‬ ‫وفادار‪ ،‬بی آالیش و معصوم باشـد‪.‬نیمه الهه و نیمه انسـان بود‪...‬‬ ‫آخ بـاز انسـان گفتـم و الهه گفتم ‪ :‬نه نه ‪...‬الهه موجودیسـت که‬ ‫ترس ها‪ ،‬بیچارگی ها‪ ،‬ناچاری ها و درمانده گی های بشـر آنرا‬ ‫سـاخته اسـت‪.‬نه نباید او را با اندیشـه‪ ،‬آئین‪ ،‬مذهب و نام انسان‬ ‫این موجود مقلد‪ ،‬حیله گر‪ ،‬و زمینی که در آن کثافت کار هایشان‬ ‫را انجـام میدهنـد و هوای اش را تنفس میکند در هم آمیخت‪...‬‬ ‫حتی فرشـته ها هم شـبیه او بوده نمیتواند و نخواهد بود‪.‬او جدا‬ ‫و بیـرون از همـه داشـتنی ها و خیال های تصورشـدنی بود‪.‬هیچ‬ ‫پیکر تراشی و هیچ هنرمندی قدرت تراش و ترسیم اندام موزن‬ ‫و چهره قشنگ او را ندارد و نخواهد داشت‪ ...‬ابتدا نهاز بی سابقه‬

‫‪46 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫ی سراسر بدنم را فراگرفت و با ناراحتی تصمیم گرفتم فرار کنم‬ ‫‪...‬اما مبهوتانه پاهایم توان جنبش نداشتند و هر نوع کوششی از‬ ‫من سلب شده بود‪.‬هرگز هول و وحشت واقعی را در طول حیاتم‬ ‫امتحان نکرده بودم‪.‬و چیزی برای ترسیدن در کل زنده گیم وجود‬ ‫نداشـت‪ .‬خود را نابود شـده و فنا میپنداشـتم‪ ...‬تار تار تنم مثل تار‬ ‫کارتنک در برابر باد ناچیز و ضعیف با آشوب زده گی تکان تکان‬ ‫خوران میلرزیدند‪.‬بالخره تلقین ها و مبارزه ها با خوفم مجبورم‬ ‫کـرد کـه خـود را بـه تقدیر سـپرده و منتظر حـوادث بعدی بمانم‬ ‫‪...‬دختر خرامان خرامان‪ ،‬شبیه اسطوری شهوت و محبت یونانی‬ ‫در حالیکه خم شراب نقاشی شده را زیر بغل داشت و پستان های‬ ‫دل انگیزش مانند دو پرنده ی اسـیر پرمیزد‪،‬بسـوی من آهسـته‬ ‫آهسته‪،‬باوقار و نااستوار نزدیک میشد‪ ...‬با پریشانی و گیجی به او‬ ‫متفکرانه نگاه میکردم ‪.‬قلبم با یک آواز ناشناخته ی میتپید‪.‬نفس‬ ‫نفـس میزدم‪.‬بغضم گلویم را با پنجه های نیرومندش میفشـرد‪.‬‬ ‫او پیاله دراز و بلندی را بدسـت گرفته شـروع به ریختن شـراب‬ ‫ارغوانی رنگ کرد و آنرا بسویم گرفته و گفت ‪« :‬سالم ‪...‬نامم ‪...‬‬ ‫است ‪...‬از من ‪ »...‬اما سرفه های اشتدادی و عسرت تنفس لعنتی‬ ‫پنام سخن زدنش میشد‪...‬‬ ‫مـن بـا دیدن جام شـراب‪ ،‬یکه خوردم‪ .‬هرگز لب به شـراب تر‬ ‫نکرده بودم‪ .‬در گوشـهایم صدای آن مردک حقه باز و سـیبیل‪،‬‬ ‫ارغه‪ ،‬آن پرسفونه فریبکار‪ ،‬تعویذ نویس‪،‬تعویذفروش که دستار‬ ‫سفید و چرک و کهنه برسر میکند‪ .‬چشمانش همیشه سرمه دارد‬ ‫‪.‬و در سـرکوچه ما با آن دکان محقرش که با هزاران راه سـازی‬ ‫هـا‪ ،‬خرفـات‪ ،‬جـادو و جنبـل بازی پـول مردم بیچاره و بـی نوا را‬ ‫میقاپید‪،‬صـدا مـی کـرد‪ .‬و خوردن شـراب را از بزرگترین گناهان‬ ‫میشمرد‪ ،‬نوشنده آن را کافر و بیرون از بهشت و محروم از شراب‬ ‫بهشـتی میدانسـت‪ .‬انـگار جرعـه ی از آن مـی نـاب‪ ،‬دنیـا را به‬ ‫آخـرش خواهـد رسـاند ‪ .‬امـا دیگـر همه چیـز را ثـواب را‪ ،‬گناه را‬ ‫بکلی فراموش کرده بودم و خود را فارغ از همه حساب و کتاب‬ ‫دنیوی و اخروی میدانستم‪...‬بی اراده و افسون شده با دودلگی و‬ ‫دلهره گی‪ ،‬دل به دریا زده و با یک حالت منگ و تب کرده جام‬ ‫رایکه از می سائغ پر بود‪ ،‬به دستانم که از شرم‪ ،‬نفرین‪ ،‬تلقین‪،‬‬ ‫آثام غیرقابل بخشش تکان میخورد‪ ،‬گرفتم و الجرعه سرکشیدم‬ ‫‪،‬ابتدا سـوزش خفیفی در قسـمت گلو و مری حس نمودم و بعدا‬ ‫شـور و شـوق بـی انتهـای همـی تنـم را در هم فشـرد و بـا زبان‬ ‫ارتعاشی اظهار کردام «نام ‪...‬نام م م ‪...‬رثام‪»...‬‬ ‫«چرا از من این همه وحشت کردی؟‪ »...‬با یک حالت تعجب‬ ‫آور و ناخواسته ابروانم درهم شد و گفتم ‪« :‬خوب هر کی بجای‬ ‫من میبود‪ ،‬همین حالت را میداشت‪» ...‬‬ ‫باچشمان خمارش توام با گالیه و کنایه گفت ‪«:‬آیا از بودن من‬ ‫در این جا ‪...‬ناراحت هستی ؟» من با دستپاچگی گفتم ‪«:‬نمیدانم‬ ‫مـن هرگـز بـا زنـی ‪...‬زنی تنهـا روبرو نشـده ام ‪ .‬و هیچ زنـی را با‬ ‫لباس این همه نازک و بدن نما ندیده ام ‪...‬در اصل گیج و کالفه‬ ‫شدم و ‪...‬نمیدانم ‪...‬در همه عمر فقط یک مرتبه ‪»...‬از شرم سرخ‬ ‫شـدم و حرفم را سـریع قطع کردم‪ ...‬دختر خنده ای شـهوت آلود‬ ‫و مسـتانه ی کرد و با حرکات لوندانه خود را چسـبیده به پهلویم‬ ‫رسـانید‪.‬و ران های سـفت و لخت و ساق های خوش تراشش را‬ ‫در معرض دیدگان عطش زده و نادیده ام قرار داد ‪...‬من هیجانی‪،‬‬ ‫ملتهب و حریصانه پیکر قشنگ و تحریک کننده او را با دیدگان‬ ‫بیـرون برآمـده و مـات میپایـدم و حس و غریزه جنسـیم نرمک‬

‫نرمک توام با رعشـه لذت انگیز بیدار میشـد‪...‬حالت چاچه ای را‬ ‫حس میکردم و آب دهنم خشک شده بود‪ ،‬چکه باقی مانده آب‬ ‫دهنم را بسختی قورت دادم‪ ...‬نفسم بند آمده بود و مستی شبیه‬ ‫سرب گداخته ای سراسر تنم را می پیمائید‪.‬ناگهان‪ ،‬خیط و خجل‬ ‫بفکـر تابلـوی عزیزم‪ ،‬همدم و همراز تنهائـی هایم مورچه های‬ ‫ریزیکه شمارشانرا بدقت میفهمیدم افتادم‪ .‬خجالت زده و پشیمان‬ ‫از خیانتی که با محبوب نازنینم انجام داده بودم ‪....‬به آنسو نگاه‬ ‫کردم برایم باورکردنی نبود؛ دختر در جایگاه اش وجود نداشت و‬ ‫هم مورچه ها دیده نمیشدند‪.‬چشمان شیطانی زننده تر‪ ،‬درشتتر‬ ‫و روشنتر شده بودند ‪"...‬وینوس" شق و رق و بدون کمترین شرم‬ ‫و خجالـت خـود را بـه من نزدیک میکرد و حـرارت بدن و رایحه‬ ‫خوش اش که از موها و تنش استشمام میشد مرا از خود بیگانه‬ ‫میکرد‪...‬و با لبخند زیبائی که آدمی‪ ،‬هرگز ندیده و احساس نکرده‬ ‫بریده بریده گفت ‪ « :‬منم ‪...‬از آن تابلو و نشستن بروی کنده ی‬ ‫درخـت بـی جان‪ ،‬بدون حادثه و تحرکی دیگر خسـته شـدم ‪ ...‬و‬ ‫خواسـتم ترا لمس کنم و نفس های گرمت را روی گونه هایم‬ ‫حـس کنم و انگشـت زمخت و مردانت مرا نـوازش کند ‪...‬از من‬ ‫مهراس و دوری مکن‪ ،‬این شب را غنیمت شمار و در آغوش من‬ ‫سحر کن‪...‬همه چیز و همه کس را بدست فراموشی بسپار‪ ،‬چی‬ ‫دانی که فردا چی خواهد شد؟‪...‬میخواهم انتقامم را از همه ‪» ...‬‬ ‫سخن اش را ناتمام گذاشت و خاموش شد‪.‬‬ ‫من از نزدیک شـدن به او بیم داشـتم‪ .‬در دریای افکار درهم و‬ ‫برهم خودم غرق بودم؛ و با من های درونی سرکوب شده ام که‬ ‫میخواسـتند او را درآغوش کشـند‪ ،‬مذبوحانه در جنگ و جدال‬ ‫بودم‪ .‬نهادم با خواص حیوانی‪ ،‬بی شرمانه و پادچم اش تقاضای‬ ‫کام گرفتـن بـی قیـد و شـرط او را میکـرد؛ لیکن منـم با دالیل‬ ‫فلیسوف مآبانه میگفت‪ «:‬اول به نرمی و مهربانی دلش را بدست‬ ‫بیاور و بعد هر چه دلت خواست بکن» و اما ابر منم با پیشکش‬ ‫نمودن گناهان صغیره‪،‬کیبره‪ ،‬دوزخ‪ ،‬عذاب و شکنجه های روز‬ ‫قیامت‪ ،‬پنام هرگونه عملم میشد و من پرخاشانه با راینش های‬ ‫منطقی بعضی از خواسته هایشان را رد و بعضی را تائید میکردم‬ ‫و میگفتـم ‪«:‬مـن با زندگـی در این دنیای مسـخره و در حالیکه‬ ‫دردها و زخم های سلعه یی‪ ،‬ناشناخته و غریبی که با واژه گان‪،‬‬ ‫کلمات و استعاره ها نمیتوان آنرا بیان کرد و شبیه سوهان کند و‬ ‫مضحکی تمام هسـت و بودم را از درون میسـاید دست و پنجه‬ ‫نرم میکنم‪ .‬این زخم ها از زمان تولد با من بوده ‪،‬هرگاه بمیرم و‬ ‫اگر دوباره روح تسلیخ شده ام؛ در جسمی حلول کند باز با همین‬ ‫زخـم هـای وحشـی درگیر خواهم بـود ‪ ...‬این زخـم های جذامی‬ ‫دورنیـم بـی دوا و بـی درمان بوده؛ و هیچ کسـی تـا ایدون حس‬ ‫نکـرده و درگیـر آن هـا نشـده کـه درک کند من چی میکشـم و‬ ‫میسوزم ‪...‬انسان های بی شعور‪ ،‬نادان و بدلعاب برای هر دردی‬ ‫یکنوع دوای را بدون اینکه آنرا درک کنند ساخته اند‪ ...‬برای من‬ ‫همـه ای دواهـا و درمـان هـا بـی فایـده و بیهـوده انـد‪.‬گاه گاهی‬ ‫احساس میکنم شاید من در گذشته ها یک جغد شوم بودم که با‬ ‫نشستن بروی هر بام خانه ای‪ ،‬در آن محل باعث بدبختی و سیه‬ ‫روزی کسـان چار اطرافم میشـدم‪ .‬یا موش کوری بودم که نور و‬ ‫روشـنای مـرا شـکنجه و ناراحـت میکـرد و تحمـل آنرا نـدارم و‬ ‫همیش به نقطه ی سیاه‪ ،‬تیره و تار پناه میبرم‪ ...‬انگار بدبختی با‬ ‫من زاده شـده‪ ،‬و شـاید نام دیگر بدبختی‪ ،‬نام من یا هر زهر مار‬ ‫دیگریکـه کار‪ ،‬فعالیت‪ ،‬اندیشـه و ابتـکار را از آدم میرباید و او را‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫از آن فرار میکنم‪ ،‬و از خودم فرار میکنم و نمیخواهم خودم را به‬ ‫آن شـکلیکه هسـتم‪ ،‬حتی برای سـایه ام که دیگر از من نیست و‬ ‫تصویر روی آیینه ام بشناسانم‪...‬من یک موجود بی سایه و گمشده‬ ‫در غبار زندگی هستم‪...‬بعضا آنقدر از خود بیگانه میشوم‪ ،‬حتی نامم‬ ‫را بکلی از یاد میبرم و بخاطر بیاد آوری آن از شناسنامه ام استفاده‬ ‫میکنم‪.‬کم کم شناسنامه را نیز از بس که می آپارشیدم‪ ،‬فرسوده و‬ ‫غیر قابل خوانش کرده ام ‪ .‬چیزی برای خوانش در آن وجود ندارد‪.‬‬ ‫نامم کامال پاک شده است ‪ .‬و چرا باید نامم را به یاد داشته باشم؟!‪...‬‬ ‫نام داشتن یعنی با این دنیای خاین در آمیزش بودن!؛ و این همان‬ ‫دنیای آدم فروش و نابکاریست که دوست بسیار عزیزم را‪ ،‬دختر‬ ‫یتم و بی نوای پرورشگاه مان را که چشمان سیاه براق‪ ،‬درخشان‬ ‫و پر از اشـک داشـت ‪.‬گیسـوان ابری خاکسـتری رنگ و اندام اش‬ ‫نحیف بود ‪ .‬هرگاه سـخن میزد سـرفه های سـخت و زجر دهندۀ‬ ‫لعنتی امانش نمیداد‪ .‬بنام مریضی خطرناک و غیر قابل عالج که‬ ‫توانسـته باشـند دیگران را نجات بدهند از من جدا کردند‪.‬چطور با‬ ‫این جهان ریاکار و پرتزویر کنار بیآیم که او را از من دور کردند ‪...‬‬ ‫کـم کم سسـتی و خمودگـی ام ژرف و ژرفتر میگردید‪ .‬اشـیایی‬ ‫محقر اتاقم هر یک به ترتیب جان میگرفتند و بیدار میشدند‪ ،‬دست‬ ‫و پا میکشیدند و با سر و گردن های مجهول و توهم آور از اینسو‬ ‫به آنسـو میپریدند و مسـخره ام میکردند‪،‬و بی هیچ نشـانۀ محو و‬ ‫ناپدید میشدند‪،‬آواز میخواندند‪،‬اما گوش هایم توان شنیدن و درک‬ ‫آهنگ شـان را نداشـتند‪ .‬وشـاید خودم نمیخواستم هیچ چیزی را‬ ‫بشـنوم و بیبنم‪...‬این آواز های زشـت از سلول سلول میخله زنگ‬ ‫زده و موریانـه خـورده خـودم سرچشـمه میگرفتند و در تـار و پودم‬ ‫طنین انداز میشـدند‪.‬به این حالت تقریبا همیشه از زمان طفولیتم‬

‫‪45 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫و هنگامیکـه میخواسـتم پلک های ناسـورم را بهم بگـذارم دچار‬ ‫میشدم ‪...‬حس میکردم سر واسوخته ام النه زنبورها است‪ ،‬همیش‬ ‫صدای وزوز بهم خوردن بال های شـان به دور سـرم را میشـنوم‪.‬‬ ‫هزارها نیش زهرآگین شـان را در مغز خاکسـتری رنگم ‪.‬که دیگر‬ ‫پادزهرش خود به خود در بدنم ساخته شده است‪ ،‬با همه توان فرو‬ ‫میکردند و میزدند حس میکنم‪...‬‬ ‫خـود را و کـج سـلیقه گیم را همه وقت لعـن و نفرین مینمودم‪...‬‬ ‫چـرا ایـن ماتمکـده را انتخـاب کرده ام‪.‬و چـرا در این اتـاق ؟‪...‬اتاق‬ ‫نـه گـور تنـگ‪...،‬و در ایـن دهلیز؟ دهلیـز نه؛ در حقیقت شـبیه به‬ ‫ردیف های به هم فشـردۀ یک گورسـتان فراموش شـده و بوناک‬ ‫کـه قبرهـای قدیمـی و فروریختـه ای را در خود جـا داده بود‪،‬بود‪،‬‬ ‫زندگـی میکـردم‪ ...‬زندگی نه فقط میخواسـتم زنـده بمانم و نفس‬ ‫بکشم‪،‬چرا زنده بمانم ؟‪...‬این هم نکته مهم و قابل بحث برایم بود؛‬ ‫که آیا زندگی وازده و بی معنی ارزش زندگی کردن را دارد؟‪...‬و نیز‬ ‫تاریکترین‪ ،‬سردترین و نم ناکترین نقطه آن ساختمان جن زده و‬ ‫حقیـر بود‪.‬هیچـگاه آفتاب نور آرام بخـش و روح انگیزش را به آن‬ ‫دخمه غم نمی گستراند‪ ...‬دیوارهایش تا نصف نم کشیده بودند‪ ،‬و‬ ‫رنگ آنها رقت انگیز و اندوه بار بودند‪ .‬تنها دلبستگیم‪ ،‬تابلوی نسبتا‬ ‫بـزرگ و محزونـی بـود که در دیوار شـمالی اتاقم نصب شـده بود‪.‬‬ ‫نمیدانستم چی وقت و چی زمانی این نقاشی معسر کننده را بدست‬ ‫آورده ام؟‪ ...‬آیا کسی برایم تحفه داده بود؟‪ ...‬و یا خودم آنرا خریده‬ ‫بودم ؟‪ .‬در آن زن دیده میشـد‪ ،‬باریک اندام‪ ،‬ریزنقش‪ ،‬موی های‬ ‫خاکسـتری ابری‪،‬چشـمان سـیاه و درشت سـرزنش کننده و وعده‬ ‫دهنده ‪ ...‬لبان اش مانند گل الله نازک و سـرخ بود‪ ،‬انگار از یک‬ ‫بوسه طوالنی و داغ عاشقانه تازه جدا شده بود‪ .‬تعریف و تمجید آن‬

‫در توان عقل همه ای مخلوقات زمینی نیست؛ تقریبا نیمه برهنه‬ ‫بود و اعضای برجسته بدنش بشکل جالب و جذب کنندی نمایان‬ ‫بودند‪ .‬در یک جنگل تاریک بروی کندۀ درخت بریده ی نشسته‬ ‫بود‪ .‬تنها لباس تنش چادر حریری برنگ مه سـفید که با دسـتان‬ ‫خود خیاط طبیعت ساخته شده بود‪،‬بود‪ .‬انواع و اقسام گیاهان و گل‬ ‫هـای عجیب و غریب‪ ،‬سـحرآمیز و جـدا از نباتات روی زمین چار‬ ‫اطرافش را احاط کرده بودند و بسـوی او انگار مجذوب شـده اند و‬ ‫بطرز شـگفت زده و آشـفته ی با همه وجود تماشـا و می آزوییدند‬ ‫‪....‬در دستش یک خم زیبا با منظره و نقوش طبیعت وجود داشت‪.‬‬ ‫و بـا دیـدگان مجروح و عزا گرفته اش؛ همیش از یک طلسـمی‪،‬‬ ‫جادوی‪ ،‬منتری‪ ،‬ترس و هراسی با زبان گنگ و مبهم بیان میکرد‪.‬‬ ‫و منتظر فرصتی بود که همه راز و گفتنی هایش را برای من بدون‬ ‫هیچگونه شرم و حیائی که سالها مانع فاش شدن آن راز میشد با‬ ‫ادا و اطوار ظاهر سازد‪.‬با دیدن تابلو یک دلخوشی انتزاعی و کذایی‬ ‫برایم دست میداد که نمیدانستم چرا؟‪...‬خیلی جستجو کردم تاشاید‬ ‫نقاشی را که این تابلو و این طلسم را با ذهن علیل و سوخته اش‬ ‫سـاخته و رنگ آمیزی کرده اسـت‪،‬پیدا کنم شـد‪ ،‬نشـد‪ ...‬و اینکه‬ ‫چرا میخواستم او را بشناسم هم برایم گنگ بود ‪...‬هر وقتی به آن‬ ‫نگاه میکردم‪ ،‬انگار میخواسـت با من سـخن زند و چیزی بگوید؛‬ ‫اما بیم داشت مبادا مورد استهزا و تمسخرم واقع شود ‪...‬در حقیقت‬ ‫مظهر پرستش‪ ،‬زندگی‪ ،‬عشق‪،‬شهوت‪،‬امید و آرزوهای برباد رفته‬ ‫و فروریختـه ام بـود‪ ...‬در نقطه دور‪ ،‬سـیاه و تاریکتر آن یک جفت‬ ‫چشم سرخ و پر از خون‪ ،‬وحشتناک و تحقیر کننده دیده میشد و‬ ‫سرتاسر‪ ،‬کنج و کنار منظره را نظاره و نگهبانی میکرد‪ .‬نشان دهنده‬ ‫یک موجود سالتونی و شرور بود ‪ ...‬هر بخشی از اتاقم چیزی برای‬

‫بقیه در صفحه‪45‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪44 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫تابلو‪...‬‬

‫نویسنده ‪ :‬داکتر نجیب الرحمن "بهروز"‬ ‫به خانه بازگشته بودم‪...‬‬ ‫یک روز کامال مالل آور و نفس گیر را سپری کرده بودم ‪.‬یعنی‬ ‫در حقیقت همه ای روزهایم بد بودند با بی حوصله گی و دلدقی‪...‬‬ ‫مثل هر روز دیگر بصورت یکنواخت احساس دل تنگی‪ ،‬نفس‬ ‫تنگی و خفه گی میکردم‪...‬یک زنده گی منحصر بفرد‪ ،‬کلیشه ی و‬ ‫پیش ساخته و پرداخته و خفقان آور داشتم که نمیدانم پاسخدارش‬ ‫خودم بودم یا‪ ...‬تنفر و بیزاری شگرفی در برابر همه موجودات حیه‬ ‫و غیر حیه چار اطرافم دارم ‪...‬و این من های دورنی بیچاره و آسی‬ ‫ام را نمیتوانـم قانـع سـازم تـا سـازگاری در برابر اشـیا و موجودات‬ ‫گوشه و کنارم پیشه کنند‪...‬‬ ‫اثار تزلزل و نگرانی را در تمام امور زندگیم بوضوع میبینم ‪...‬‬

‫یک یک دکمه های لباسم را با بی میلی باز کرده‪ .‬نعش لخت‬ ‫و زده شده م را باالی بستر کشیدم ‪.‬میخواستم کوفته گی و مانده‬ ‫گی روزی را که در حال مردن بود‪ ،‬از تن بدر کنم‪.‬همیش زمانیکه‬ ‫به اتاقم میرسم یگانه نشانۀ دنیا لجاره ها و لجن ها را که همان‬ ‫لبـاس هایـم اسـت از تـن بـدر میکنم تا با تمـام معنـی از این دنیا‬ ‫چرکین جدا و تنها شوم‪...‬چند نفس عمیق و پی هم کشیدم ‪.‬هنوز‬ ‫نیمی از ساعت را استراحت نکرده بودم‪،‬که حیوان خفتۀ درونیم با‬ ‫فشـار و ریختن سـم اش تدریجأ شـروع به بیدار شدن کرد‪ .‬همان‬ ‫جانـوری که هیـچ منطقی‪،‬راینشـی‪،‬دینی‪،‬مذهبی و بالخره هیچ‬ ‫مکتبی و فلسفه ای را نمی پذیرد و فقط باید درنده وار همه چیز‬ ‫را بخورد‪ ...‬باهیچ ذوق و خواسـتی سـوی آشـپزخانه رهسپار شدم‬

‫‪...‬بخوبی میدانستم چیز قابل خوردن و پرکردن گودال دهشتناک‬ ‫داخلیـم وجـود ندارد‪ .‬بجز دو عدد تخم مـرغ‪ ،‬عدۀ فلفل مریض و‬ ‫سیاه شده و بادنجان رومی شاریده ‪...‬‬ ‫ماهیتاب راباالی دسترخوانی که پر از لکه های رنگین غذاهای‬ ‫مختلف بود قرار دادم؟‪...‬و بعد از اینکه مقدار کمی نان و تخم مرغ‬ ‫سرخ شده خوردم‪ .‬دستانم را با کنج دسترخوان پاک کرده و دوباره‬ ‫بـی اراده روی رختخـواب افتادم‪...‬یـک حالت خلسـه و نشـه‪ ،‬یک‬ ‫کرختی و یک فراموشی بی انتهای لذت انگیز سراسر تنم را شبیه‬ ‫کیف افیون خالص فراگرفت‪.‬افکارم بشـتاب و سـرعتیکه تا حال‬ ‫نوع بشـر قادر به سـنجش و اندازه گیریش نیست‪ ،‬بطرف گذشته‬ ‫های سراسر رنج و تعبی ام‪ ،‬که چیز قابل درک و فهم در آن وجود‬ ‫ندارد ‪،‬روان شدند؛ یعنی خاطراتم ؛مانند‪ :‬کتاب آتش گرفته یست‬ ‫که فقط چند برگ نیمه سـوخته آن را بشـکل ناخوانا و پاک شـده‬ ‫میتوانـم بـه یاد بیآورم‪ ...‬بـاز هم به کنجکاوی در البالی حیات پر‬ ‫از نکبـت و مسـکنتم پرداختـم تـا لحظۀ پر از مناعات و نشـاط را‬ ‫دریابم ‪ ...‬لیکن همه زنده گیم درد‪ ،‬رنج‪ ،‬دل شوره گی‪،‬دلزده گی‬ ‫و پشـیمانی اسـت‪ ،‬بـود ‪ ...‬در کل دورانـی که ماننـد ذیروحی فقط‬ ‫میخوردم و دوباره آنرا از مخرجم بیرون میکردم حسرت و آرمان‬ ‫یک لبخند؛ صرف یک لبخند حتی بصورت دروغین و تصنعی را‬ ‫از همدردی‪ ،‬دوستی و معشوقه خیالی را شبیه محکومین به اعدام‬ ‫که هر دقیقه تمنای بخشش را میکنند‪ ،‬میخوردم ‪ .‬کاش با افکارم‬ ‫میتوانستم به گذشته هایم سفر کنم و بعضی از حوادث و اتفاقاتی‬ ‫را که زنده گیم را این گونه زهرآگین و دردناک سـاخته اند تا حد‬ ‫امکان تغیر بدهم ‪...‬‬ ‫«اما چی را ؟ ‪» ...‬‬ ‫«کجای زنده گیم را ؟ ‪» ...‬‬ ‫« کدام بخش موهومش را ؟ ‪» ...‬‬ ‫حتـی دوسـتان نزدیـک خانـواده گـی ما؛مـرا از مهـر‪ ،‬محبـت و‬ ‫نوازششان محروم کردند ‪ .‬از تحمل و پرداخت کمترین هزینه ناچیز‬ ‫یک کودک شـیرخوار ابا ورزیدند و مرا تسـلیم پرورشگاه نمودند‪...‬‬ ‫خوب زنده گی از این بهتر برای چی و چرا ؟ ‪...‬آیا میخواهم نمونه‬ ‫ی از انسان های جاحد آنسوی این جبانه ی کهنه؛ که قاطع ترین‬ ‫نیروی سـازنده زندگی شان را شهوت پرستی‪،‬طول عمر شکنجه‬ ‫دهنده و انگیزه تملک و سود جوی به هر شکل و وسیله حتی از‬ ‫فاسد ترین راه و حرص برای پول‪ ،‬آن هم بیشترین مقدار مال و‬ ‫پول تشـکیل میدهد‪ ،‬و این خواص ژنیتکی مورثی در همه افراد‬ ‫جامعه اعم از خدمه ها‪ ،‬پزشکان‪،‬هنرمندان‪ ،‬روحانیون‪،‬روسپی ها‪،‬‬ ‫رشـوه خـواران‪ ،‬سربازان‪،‬اشـراف زاده ها‪ ،‬خـان زاده ها‪،‬قماربازان‬ ‫و گدایان نهفته اسـت‪ ،‬باشـم‪...‬اگر شـخصی پشـت پا به همه ای‬ ‫ارزش های بی ارزش این جهان بزند؛ به زعم خودشان و برداشت‬ ‫سطحی‪ ،‬غیر منطقی و بی مسئوالنۀ که دارند او را ساده‪ ،‬احمق‬ ‫میدانند‪...‬در حالیکه با این افکار نو و این دنیا مدرن شـان که توام‬ ‫با دسـت آوردهای بی شـمار علمی است؛ حتی حجره را تحلیل و‬ ‫تجزیه کردند‪ ،‬هسـته اش را شـکافته اند و سیارات را تقریبا دارند‬ ‫مسـتعمره ی خود میسـازند ‪.‬نتوانسـته انـد میلیون هـا درد درونی‬ ‫تخریـش کننـده روان آدمی را درمان کنند‪ .‬باز هم در جسـتجوی‬ ‫آسیب رساندن‪،‬قتل و غارت همنوع شان به بدترین شکل ممکنه‬ ‫اش هسـتند‪...‬در اندیشـه نجات خود و بقای نسل کثیف و در حال‬ ‫انقراض خویش بوده‪،‬هسـتند‪ .‬بآلخره نمیشـه باایـن دنیا جاهل و‬ ‫غرق شـده در گرداب فسـاد و فضیحت سـاخت‪...‬دنیائی که اکثرا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫روانـشنـاسی‬

‫و ذهنـی رنـگ هـا روی انسـان هـا‬ ‫در تمامی جنبه های زندگی اسـت‪.‬‬ ‫ناگفتـه نمانـد کـه در فرهنگ های‬ ‫مختلف تفسیر‪ ،‬معنی و درک رنگ‬ ‫ها متفاوت است‪.‬‬ ‫اسـتفادهاز روانشناسـی رنـگ هـا‬ ‫در زندگـی روزانـه آیا می دانسـتید‬ ‫محیطی که در آن زندگی می کنید‬ ‫روی احساسـات و وضعیـت ذهنـی‬ ‫شما تاثیر می گذارد؟‬ ‫آیا تا به حال توجه کرده اید که بعضی مکان ها شـما را خشـمگین می کنند اما بعضی مکان ها‬ ‫آرامش می دهند؟ یکی از عوامل ایجاد چنین تاثیراتی تاثیر رنگ های محیط است‪.‬‬ ‫در هنر درمانی رنگ ها در ارتباط با احساس فرد هستند و روی وضعیت جسمی و ذهنی او تاثیر‬ ‫می گذارند‪ .‬تحقیقات نشان داده است کسانی که به دنبال رنگ قرمز هستند در اثر این رنگ ضربان‬ ‫قلب افزایش پیدا می کند و منجر به افزایش آدرنالین در جریان خون می شـود‪ .‬در رابطه با اثرات‬ ‫روانی رنگ ها آن ها را به دو دسته تقسیم می کنیم‪ :‬رنگ های گرم و رنگ های سرد‪ .‬رنگ های‬ ‫گرم مثل قرمز‪ ،‬زرد و نارنجی باعث ایجاد احساساتی چون آسایش و خصومت و عصبانیت می شود‪.‬‬ ‫رنگ های سـرد مثل سـبز‪ ،‬آبی و بنفش احسـاس آرامش و به همان اندازه احسـاس غم و ناراحتی‬ ‫ایجاد می کند‪.‬‬

‫روانشناسی‬ ‫رنگ ها‬

‫‪43 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫روانشناسی رنگ های سرد‬ ‫اگر می خواهید خالقیت داشته باشید و به سیناپس های مغزی کمک کرده باشید از رنگ بنفش‬ ‫اسـتفاده کنید‪ .‬بنفش با ترکیب آبی و بنفش بین احسـاس آرامش و انگیزش که مشـوق خالقیت‬ ‫هستند تعادل ایجاد می کند‪ .‬بنفش روشن در محیط آرامش ایجاد می کند و تنش را از بین می برد‪.‬‬ ‫استفاده از این رنگ در فضای خانه و دفتر کار عالی است‪.‬‬ ‫اگر به دنبال یک محیط آرام هستید از رنگ های سبز یا آبی استفاده کنید‪ .‬این رنگ های سرد‬ ‫آرام بخش هسـتند‪ .‬از نظر علمی ثابت شـده اسـت که چشـم ها مستقیما روی رنگ سبز با شبکیه‬ ‫متمرکز می شود و این باعث می شود به ماهیچه های چشم کمتر فشار بیاید‪.‬‬ ‫از رنگ آبی در اتاق های پر رفت و آمد و اتاق هایی که ساعات زیادی را در آن می گذرانید استفاده‬ ‫کنید‪ .‬رنگ آرام بخش آبی سرعت تنفس و فشار خون را کاهش می دهد‪ .‬اتاق خواب بهترین مکان‬ ‫برای استفاده از این رنگ آرام بخش است‪.‬‬ ‫روانشناسی رنگ های گرم‬ ‫اگر می خواهید فضایی پر شور و هیجان ایجاد کنید یا اشتهای میهمان ها را باال ببرید از رنگ‬ ‫های زرد و نارنجی استفاده کنید‪ .‬این رنگ ها با غذا در ارتباط هستند و باعث می شوند شکم تان‬ ‫به غرغر بیفتد‪ .‬به همین دلیل رستوران ها بیشتر از این رنگ ها استفاده می کنند‪ .‬در استفاده از این‬ ‫رنگ ها باید بسیار مراقب باشید زیرا رنگ های زرد و نارنجی نور زیادی را منعکس می کنند و چشم‬ ‫را تحریک می کنند‪ .‬در نتیجه منجر به ناراحتی چشم ها می شوند‪ .‬اگر رژیم دارید و کالری غذاها را‬ ‫محاسبه می کنید شاید دلتان نخواهد که از این رنگ ها در آشپزخانه خود به کار ببرید‪.‬‬

‫روانشناسی رنگ در تبلیغ و بازاریابی‬ ‫روانشناسی رنگ ها‬ ‫روانشناسی رنگ ها را می توان در زندگی روزانه به کار برد‪ .‬به عنوان مثال اگر تصمیم گرفته اید روانشناسـی رنگ ها در تبلیغ و بازاریابی تاثیر زیادی دارد‪ .‬بیشـتر کمپانی ها تحقیقات زیادی در‬ ‫کـه دیوارهـای اتـاق خانه را رنگ کنید به توضیحات زیر که دربـاره رنگ ها و تاثیرات روانی آن ها این زمینه انجام می دهند تا از آن ها استفاده درستی در تبلیغات و بازاریابی استفاده کنند‪ .‬آن ها از‬ ‫رنگ ها برای ایجاد حس گرسنگی‪ ،‬حس اعتماد‪ ،‬آرامش یا انرژی و خیلی چیزهای دیگر استفاده‬ ‫آمده است توجه کنید‪.‬‬ ‫می کنند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪42 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫روانـشنـاسی‬

‫اعتیاد عاطفی!‬ ‫عاشق واقعی‪ ،‬معشوق را همان‌طور كه هست مي‌پذیرد‬ ‫زن و شوهر دو زوج مكمل‌اند‪ .‬اینان سنت نبی اكرم را به جای آورده‌اند و با ازدواج مي‌روند كه حیات‬ ‫دمنده‌ای را رقم بزنند كه نه تنها سعادت و شكوهمندی بزرگی برای خود فراهم سازند‪...‬‬ ‫بلكه فرزندانی برومند و شاداب به جامعه تحویل دهند و این دو رسالت مهم ممكن نمي‌شود‪ ،‬مگر‬ ‫در سایه فهم و درك یكدیگر‪ .‬تنور رابطه‌ها گرم نمي‌شوند‪‌،‬مگر در سایه اندیشه و تفكر‪ .‬قلب‌ها به‬ ‫یكدیگر نزدیك نمي‌شود‪ ،‬مگر در سایه ایثار‪ ،‬زندگي‌ها به تفاهم و یكرنگی نمي‌رسد‪‌،‬مگر در سایه‬ ‫شناخت خود و همسر‪.‬‬ ‫آلفرد آدلر مي‌گوید‪” :‬انسان رابطه گراست و نیاز به حشر و نشر دارد‪ .‬با حرف زدن و با گوش دادن‬ ‫نیازهـای روحـی و روانـي‌اش برطرف مي‌شـود‪ ،‬زیرا اجتماعی به دنیا آمـده و زندگی در اجتماع به او‬ ‫امنیت مي‌دهد‪ “.‬اریك فروم مي‌گوید‪” :‬انسان از لحظه‌ای كه به دنیا مي‌آید تا آن دمی كه از جهان‬ ‫مي‌رود‪ ،‬هر كاری كه مي‌كند در جهت رفع احساس تنهایي‌اش است‪ .‬عشق مي‌ورزد تا عشق دریافت‬ ‫كند‪ .‬مي‌بخشد تا مهر و محبت عایدش شود‪ .‬میهمانی مي‌دهد تا مدح و ثنا‪ ،‬دست و پا كند‪ .‬در جمع‬ ‫حضور پیدا مي‌كند‪ ،‬زیرا از تنهایی وحشت دارد‪ .‬به دنبال همدلی است‪ ،‬زیرا به مونسی قابل اطمینانی‬ ‫نیاز دارد‪ .‬در فكر پیدا كردن همدمی است‌‪ ،‬زیرا نیاز به جفت دارد‪ .‬در فكر تسخیر قلب‌هاست‪ ،‬زیرا‬ ‫فتح كردن را دوست دارد‪ .‬با سلیقه‪ ،‬عقیده و باورهایش عاشق مي‌شود‪ ،‬بدون این‌كه بداند ناخودآگاه‬ ‫به چه راهی كشیده شده است‪.‬‬ ‫نیاز به جفت‪ ،‬منحصر به بشر نیست‪ .‬پرندگان‪ ،‬حشرات و پروانه‌ها همه و همه جفتی دارند‪ .‬عاشق‬ ‫مي‌شوند و با خواندن‌‪ ،‬ندای عاشقانه سر مي‌دهند و تولیدمثل مي‌كنند تا بقای طبیعت تداوم یابد‪ ،‬ولی‬ ‫انسان كه اشرف مخلوقات است‪ ،‬شرایط ویژه‌ای دارد‪.‬‬ ‫آیا ممكن اسـت فاكتوری منفعت‌طلبی و احسـاس مالكیت را در دوسـتي‌ها به فراموشی بسپاریم‬ ‫و اگر چنین اتفاقی افتاد آیا ما حق داریم كه بگوییم عشـق بي‌آالیش یعنی دوسـت داشـتن در حد‬ ‫متعالی؟ و اگر به این درجه از رشد و شكوفایی عقلی و احساسی رسیدیم‪ ،‬حق داریم كه بگوییم به‬ ‫دو افتخار زیر نایل گشته‌ایم‪:‬‬ ‫الف‪ :‬بر عزت نفسمان افزوده شده و در نتیجه احترام به خودمان زیادتر شده است‪.‬‬ ‫ب‪ :‬به وحدت وجود مي‌رسیم‪ ،‬یعنی با دوست داشتن هویت شخصی خود را از دست نمي‌دهیم‪.‬‬ ‫اعتیاد عاطفی چیزی شبیه اعتیاد به موادمخدر یا اعتقاد به مشروبات الكلی است‬ ‫چنین عاشقی اجازه رشد‌‪ ،‬بالندگی و شكوفایی را به طرف مقابلش مي‌دهد‪ ،‬یعنی به عنوان پشتیبانی‬ ‫استوار تالش مي‌كند كه معشوق به توانمندی درونی برسد‪ ،‬زیرا مي‌داند كسی كه از درون توانمند‬ ‫شد‪ ،‬قادر است به دیگران توانمندی ببخشد‪.‬‬

‫پس عاشـقی كه میل دارد معشـوق به روش او تصمیم بگیرد‪ ،‬كماكان درگیر ”من“ خودش اسـت‬ ‫و احساس مالكیت سراسر وجودش را فرا گرفته است‪ .‬عاشقی كه دایما تالش مي‌كند كه معشوق‬ ‫را تغییر دهد‪ ،‬از احترام به خود محروم و هنوز نمي‌داند كه عاشـق واقعی‪ ،‬معشـوق را همان‌طور كه‬ ‫هسـت مي‌پذیرد‪ .‬براندن مي‌گوید‪” :‬عشـق و عاطفه به هیچ وجه نمي‌تواند جایگزین هویت انسانی‬ ‫شود‪ “.‬یعنی شما ضمن این‌كه شخصی را دوست دارید‪ ،‬هویت خود را از دست نمي‌دهید‪ .‬ولی دیگر‬ ‫فالسفه اعتقاد دارند اگر شما عاشقی شیدا و دلداده‌ای بي‌چون و چرا باشید حرمت به خود را از دست‬ ‫مي‌دهید‪ .‬یعنی به جای عشق به طرف مقابلتان‪ ،‬به او اعتیاد پیدا مي‌كنید‌‪ ،‬زیرا دیگر هویتی برای‬ ‫شما باقی نمانده كه در پناه آن استقالل خود را حفظ كنید‪ .‬در این صورت اگر خللی به رابطه شما‬ ‫وارد شـود‪ ،‬دچار افت روحی و روانی شـده و تا مرز از خود بي‌خود شـدن پیش مي‌روید‪ .‬خودكشي‌ها‪،‬‬ ‫اسیدپاشي‌ها و متنفرشدن‌ها از معشوق‪ ،‬همه و همه ناشی از‪ ،‬از دست دادن هویت است‪ .‬اگر عاشقی‬ ‫ارزش و احترام الزم را برای خود قایل باشد‪ ،‬به یقین جدایي‌ها را فاجعه نمي‌پندارد و دست به اعمال‬ ‫جنون‌آمیز نمي‌زند‪ .‬پس اگر بخواهید عاشـقی معرفی شـوید كه عشـق اصیل و سالم را مي‌شناسد‪،‬‬ ‫باید ضمن احترام به خود‪ ،‬به عقیده‪ ،‬سلیقه و‌آالآعالقه‌های معشوق خود احترام بگذارید و این مهم‬ ‫میسر نمي‌شود‪ ،‬مگر طرفین از یك رشد درونی و غنای معنوی برخوردار باشند‪.‬‬ ‫از نظر روان‌شناسان اعتیاد عاطفی چیزی شبیه اعتیاد به موادمخدر یا اعتقاد به مشروبات الكلی‬ ‫است كه شخص فقط به حكم نیاز به طرف او جذب مي‌شود‪ .‬پس فقر معنوی در عاشق باعث مي‌شود‬ ‫كه به شـدت به معشـوق وابسـته شـده و در خیلی از موارد آویزان او شـود و اگر به دالیلی رابطه‌اش‬ ‫قطع یا تضعیف شـود معتاد عاطفی دچار چالش‌های شـدیدی مي‌شـود و همانند معتادی كه او را از‬ ‫مصرف موادمخدر منع كرده‌اند‪ ،‬در تب و تاب مي‌افتد‪ .‬عاشـق واقعی نه كسـی را اسـتعمار مي‌كند و‬ ‫نه مستعمره كسی مي‌شود‪ .‬كسی كه استقالل رای و نظر دارد‌‪ ،‬نه ملك مطلق كسی مي‌شود و نه‬ ‫احساس مالكیت بر دیگری دارد‪ .‬اغلب كسانی كه مایلند مستعمره نفرت‌انگیز دیگران بشوند باید‬ ‫در تفكر خود تجدیدنظر كرده و تالش نمایند تا دوباره هویت انسـانی خود را بازیابند‪ .‬برای این‌كه‬ ‫نتیجه‌گیری مختصری از این بحث بسیار پیچیده بگیریم‪ ،‬مشخصات عشق اصیل را برمي‌شماریم‪:‬‬ ‫عشاق واقعی ضمن احترام به خود‪ ،‬به ارزش و اعتبار معشوق بها مي‌دهند‪ .‬هر كدام در فكر رشد و‬ ‫بالندگی دیگری هستند‪ .‬فرق عشق را با دوست داشتن مي‌دانند و حساب این دو را از هم جدا كرده‌اند‪.‬‬ ‫در عین این‌كه یك دل و یك دلبرند‪ ،‬قادرند دیگران را دوسـت بدارند و برای امنیت یكدیگر تالش‬ ‫كنند و باالخره قدرشناس یكدیگر باشند‪ .‬به این ترتیب نهال عشق كه در ابتدا نورس بود‪ ،‬تدریجا‬ ‫همه وجود عاشق و معشوق را در بر مي‌گیرد و به درخت تنومندی با ریشه‌های مقاوم تبدیل مي‌شود‪.‬‬ ‫روانشناسـی رنـگ هـا را مـی توان در زندگـی روزانه به کار برد‪‎‬روانشناسـی رنگ هـا‪ ،‬اثرات عاطفی‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪41 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫از رفع خستگی از کلیه کنج و کنار "قلعه شیران" تماشا نمودیم که تعداد مان به بیست تن میرسید‪.‬‬ ‫درین هنگام حدود ‪ 50‬تا صد قدم باالترازجائیکه بقایای دروازه بزرگ بچشم میخورد قرار داشتیم‪.‬‬ ‫بعد از عبور ازهمین جا به قلعه ای داخل شدیم‪ ،‬در فاصله یک صد قد می ساختمان‪ ،‬آشپزخانه و‬ ‫اسپ خانه سرپوشیده ای به چشم میخورد که در داخل کوه بشکل غار ساخته شده بود‪ .‬غاریکه طول‬ ‫عمارت آن به ‪ 30‬گز میرسید ودر دیوارهایش توسط سنگ های تراشیده شده ای چیده شده بود‪......‬‬ ‫بلندی عمارت نیز بلند تر از قامت اسپ سوار شمشیر دردست بود‪.‬‬ ‫در اثناء تماشا ‪ ،‬به دری)دروازه( روبرو گردیدیم که مارا بخارج از‬ ‫قلعه رهنمائی مینمود‪ .‬با حرکت بدان صوب دربزرگی‬ ‫در مقابـل دیـدگان مـان قرارگرفـت‪ ،‬دری کـه‬ ‫مشـابه آنـرا میتـوان عمدتا در شـهر های‬ ‫بزرگ مشاهده نمود‪.‬‬ ‫باگذشـتن از در‪ ،‬زینه های سنگی )‬ ‫زینه های چیده شـده از سـنگ( دیده‬ ‫میشـد که در جناح راسـت قرارداشت‬ ‫‪ ،‬درین هنگام‬ ‫از کسـی )از یکـی از هـم سـفران‬ ‫مان(خواهـش نمودیـم تا با بلند کردن سـر )‬ ‫کله کشک( موقعیت را از نظر بگذراند‪.‬‬ ‫قسـمیکه گفتند در باال‪ ،‬یک باب تخت و چندین سـوفه‬ ‫سنگی )چیده شده از سنگ( وجود داشته است‪ .‬الزم به یاد آوریست‬ ‫نفت سوز و که بنده قبل از حرکت بصوب غار و بمنظور حفظ ماتقدیم دو‪ -‬سه عدد فانوس )چراغ‬ ‫ً‬ ‫معموال قابل حمل‪ 4-3 ، (.‬مشعله آهنی )چراغ‪ ،‬قندیل‪ ،‬مشعل (‪ ،‬دو کاسه روغن ذغیر‪،‬‬ ‫محفظه دار و‬ ‫و ‪ 3 – 2‬قداق شمع )قداق عبارت از واحد اندازه گیری تیل خاک هست که در قدیم ها و همین اکنون‬

‫نیز از آن استفاده میگردد قداق‪ -‬وزنی به اندازه ‪ 400‬گرام‪ .‬ایضاح‪ :‬یارقین حلیم‪ (.‬با خود آورده بودم‪.‬‬ ‫ما اهسـته آهسـته بداخل قدم گذاشـتیم‪ ،‬قسـمیکه بمشاهده رسـید بلندی تعمیر حدودا ‪ 20‬گز اما‬ ‫قسمت فوقانی )بام( ساختمان‬ ‫بسـته بـود‪ ،‬زیرا قسـمت فوقانی)بـام( و اطراف آن بـا تیغه های کوه احاطه گردیـده بود) یعنی خود‬ ‫سـاختمان بداخل غار اعمارگردیده بود‪ .‬مترجم(‪ .‬ما‪ ،‬یواش – یواش بداخل قدم گذاشـتیم‪ ،‬جا ئیکه‬ ‫ارتفـاع شـیپ )سـقف( به اندازه ارتفاع اسـپ خانـه و ارتفاع خود سـاختمان حدود ‪20‬‬ ‫گز بود‪ .‬در حالیکه سقف واطراف آن توسط سنگ های کوهی‬ ‫پوشانیده شده )احاطه گردیده( بود‪.‬‬ ‫نکتـه قابـل توجـه اینسـت که قسـمت های‬ ‫داخلی دیوار با نقش و نگارهای اسـلیمی‬ ‫)اسـلیمی‪ :‬نوعـی نقشـونگار مرکـب از‬ ‫خطهای منحنی مارپیچ با شاخههای‬ ‫کوتـاه و بـرگ وُگل کـه در کتیبهها‬ ‫و بعضـی دیگـر از کارهـای نقاشـی‪،‬‬ ‫کاشـیکاری‪ ،‬بـکار رفته اسـت ‪.‬گفتنی‬ ‫است که بعضی از محققان کلمۀ اسلیمی‬ ‫را همان کلمۀ »اسـالمی« دانسته و گفتهاند‬ ‫که ‪ Δ‬سرمشق گرفته شده از خط کوفی میباشد‪،‬‬ ‫زیرا طرحهای مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی‬ ‫دارد‪ .‬لغتنامه یارقین حلیم( و سـائر تزئینات نفیسـی تزئین گردیده بود‪.‬‬ ‫نبایستی فراموش گردد که در دیوارهای جناحی )درهردوطرف( طاق وطاقچه هائی وجود داشت که با‬ ‫پنجره های سنگی احاطه گردیده بود‪ .‬در گوشه و کنار خانه‪ ،‬شمع دان های سنگی بچشم میخوردو‬ ‫در ‪ 3‬الی ‪ 4‬قسمت خانه یرغینچاقهای ) وسیله ابتدائیه سنگی که با قراردادن دوسنگ تراشیده شده‬ ‫بقیه در صفحه‪90‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪40 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫بمناسبت ‪ 681‬مین سالگرد تولد‬ ‫خاقان ‪ ,‬خاقانان جهانگشا امیر‬ ‫تیمور کوره گانی‬

‫قسمتی از سفرنامه چنین آغاز میگردد‪:‬‬ ‫"شکرگذارم ازینکه بمنظور تماشا مناظرزیبا طبیعی وبمنظوربهره مندی ازعجائبات کوه ها دوبار‬ ‫به منطقه تاشـقرغان سـفرنمودم‪ .‬دریکی از سفرهادر باره قلعه اعجاز آمیز"شیران" اگاهی‬ ‫بدست آورده و درپی تماشاآن بودم تا اینکه با مشایعت افراد مطمئنی ازاهالی‬ ‫محل بدان صوب حرکت نمودم‪ .‬درین سفر تقریبا ‪ 23‬تن از افراد خوب‬ ‫و مطمئـن محلـی همراهی ام مینمودند‪ .‬هنگام سـفر ما یک شـب‬ ‫در راه سـپری شـد‪ .‬علی الرغم اینکه فصل سال مصادف به ماه‬ ‫راز ورموزمغاره ایی بنام"مغاره امیر"‬ ‫عقرب )قیسقیچ باقه برچی( بود اما سردی شدیدی احساس‬ ‫هرگاه سخن از صاحبقران امیر تیمور بزبان آید ناخوداگاه تصوری‬ ‫مینمودیـم ‪ ،‬بنـا باغروب آفتـاب آتش عظیمی افروختیم و‬ ‫در بـاره مغـاره ای که در جلغه های "کوه حصار" واقع ناحیه "یکه‬ ‫خـود درمیـان چادر)خیمـه( در اطراف آتـش قرارگرفتیم‪.‬‬ ‫باغ" والیت قشـقه دریای کنونی موقعیـت دارد دراذهان تداعی‬ ‫درین شب هوا آنقدر به‬ ‫میگـردد‪ .‬گرچـه گفته هائی وجـود دارد که محـل مذکورقدم‬ ‫سـردی گرائیـد کـه خـارج از تحمـل بـود‪ ،‬زیـرا آن‬ ‫گاه هاشـم ابـن حکیـم مقنـی یکـی از چهـره هـای ظالم و‬ ‫قسـمت هائـی از وجـود که دورتر از آتش قرارداشـت‬ ‫تبهکارعرب تبار بوده اسـت‪ ،‬اما مغاره مذکوردر میان مردم‬ ‫ازشدت سرما داشت به یخ مبدل میگردید‪....‬‬ ‫بنام "مغاره امیر تیمور" شـهره گردیده اسـت‪ .‬عالوه بایستی‬ ‫عـاالوه بایسـتی نمـود کـه مـا سـحرگاهان به‬ ‫نمـود کـه حضرت علی شـیر نوائی در اثر فنا ناپذیر" سـبع‬ ‫سـفرمان ادامـه داده‪ ،‬ظهرهنـگام به یکـی از منازل‬ ‫السیر" اش )درحکایه مربوط به‪" :‬مسافری ازپنج اقلیم"( از‬ ‫مقـرب کوهـی مواصلت نمودیم ‪ ،‬جائیکـه در دامنه‬ ‫محـل متذکـره یاد آوری نمـوده واندر وصـف اش حداقل‬ ‫هـای تیغه های موازی کـوه مقابل حدود ‪ 20‬طناب‬ ‫یازده سطر شعر ناب سروده است‪.‬‬ ‫زمین وجود داشـت)درقدیم طناب یکی از واحد های‬ ‫بـه همیـن ترتیـب در باره مغـاره مذکور معلومـات الزم و‬ ‫اندازه گیری زمین و سطوح زمین بود که بوسیله آن‬ ‫مکفـی در آثـار و نوشـته هـای تعـداد کثیـری از مورخین و‬ ‫زمیـن هـای متعلقـه را اندازه گیـری مینمودنـد‪ .‬اندازه‬ ‫نویسـندگان منجمله مرحوم "نرشخی"مورخ شهیرترکستان‬ ‫طنـاب در برگیرنـده ‪ 1/6‬الـی نیـم هکتارزمیـن شـمرده‬ ‫زمین بمشاهده میرسد‪ .‬گفتنی است که محل مذکور در ادوار‬ ‫میشـد ‪ .‬لغاتنامـه یارقیـن‪ .‬حلیم(‪.‬الزم به یاد آوریسـت که‬ ‫تاریخ در مرکز توجه علما و دانشمندان کته گوری های مختلف‬ ‫ازمیـان کـوه هـای مذبور جوی خروشـانی )دریاچـه ای( که‬ ‫و موثرعصروزمانش قرارداشته و بمنظور تحقیق و تدقیق گوشه‬ ‫سرچشمه دریای"یککه باغ"شمرده میشد درجریان بود‪ .‬درینجا‬ ‫برگردان ‪ :‬سولمس خیرمحمد‪.‬‬ ‫های نامکشوف آن تالش های الزم صورت پذیرفته است‪.‬‬ ‫) درمحل(درختـان زردالو‪،‬گیالس‪ ،‬سـیب‪ ،‬و آلوچه های وحشـی)‬ ‫بمنظور کشـف سـر و اسـرار نهفته در مغاره و بمنظورکشف ونمایش‬ ‫هـدف ازتذکار درختان وحشـی متذکره همانا درختـان خودرو ‪ ،‬پیوند‬ ‫جلوه های طبیعی آن‪ ،‬طی سالهای اخیر)هدف همانا زمان اتحاد شوروی‬ ‫ناشـده و بی مراقبت بوده اسـت که بدون مالک و بدون مواظبت روئیده و‬ ‫و دوره هـای مابعـد آنسـت( گـروه های تحقیقـی داوطلب متشـکل از جوانان و‬ ‫میوه میداده است‪ .‬مترجم( به وفرت دیده میشد‪ ،‬درختانی که محاسبه و شمارش‬ ‫دانشـمندان جوان تشـکیل و تنظیم گردیده و از مسـافات دور و نزدیک بدانجا عزیمت‬ ‫نموده اند‪ .‬توجه باید داشت که اهالی محل و هم عده ای از شاهدان عینی ازموجودیت راز واسرار خارج ازتوان بود‪ .‬نکته قابل توجه اینست که درختان جناح مقابل کوه داشت تازه درحال شگفتن‬ ‫های بی مانند و نا مکشوفی درین مغاره سخنها و حکایه ها گفته اند ‪ .‬درین رابطه چشم دید یکی بود‪ ،‬در حالیکه درختان سمت متقابل حاصل برداشته بود )میوه داشت(‪.‬گفتنی است که تیغه های‬ ‫ازاربابان قلم بدست آنزمان که خاطرات اش را در رابطه به آسیای میانه بصورت بصورت کل و در موازی ومتقابل کوه ها ازچنان جلوه و جال خاصی برخوردار بود گوئی هنرمندی باظرافت خاصی‬ ‫آنرا صیقل داده است‪ .‬در وسط کوه جناح راست‪ ،‬دروازه ای باالی چهارکنده درختی قرارداشت که‬ ‫رابطه وضع بخارا و محل ماحول منجمله مغاره‬ ‫امیر بصورت ایکسـکلوزیف)خاص( به تصویر کشـیده و آنرا بشـکل سـفرنامه منحصر به فرد در قسمت فوقانی آن توسط چهار خاده تراشیده شده "میزان یا میزانه" گردیده بود‪ .‬ازجمله خاده های‬ ‫چهارگانه "میزانه" سـه عدد آن مسـتحکم و یک عدد آن بنابرعواملی سـقوط نموده بود ) به پائین‬ ‫آورده است پیشکش حضور مینمائیم‪.‬‬ ‫الزم به یاد آوریست که سفرنامه مذکور متعلق به شخصی به اسم میرزا سلیم بیک میباشد‪ ،‬افتاده بود(‪.‬با دید اولی میتوان گفت که دروازه مذکور یکجا با میزان یا میزانه هایش در ارتفاع حدودا‬ ‫شخصیکه طی سالهای ‪ 1898-1893‬منحیث بیک ناحیه یککه باغ ایفای وظیفه نموده و از زمره ‪ 40-30‬گز باالتراز زمین و حدود‪ 50-40‬گز پائینتر ازارتفاع تیغه های متذکره قرارداشت‪ .‬ما هنگام‬ ‫زمامداران با نفوذ و با اعتبار امیر بخاراشـمرده میشـده اسـت‪ .‬گفته شده است که کتیبه فوق که با تماشا ساختمان مذکور تالش ورزیدیم تا در خصوص مقصد ومرام اعماراین‬ ‫بناء‪ ،‬هویت اعمارکننده و راه های رفت وبرگشت آن معلومات اندکی بدست آریم که موفق بدان‬ ‫دست خط )الفبا( عربی اما با مفاهیم فارسی تحریر گردیده‬ ‫اسـت در اواسـط سـالهای ‪ 50‬قرن گذشـته توسـط یکی از گروه های تحقیقاتی کشف و بدست نگردیدیم‪ ،‬در حالیکه درمیان ما ‪ 2‬الی ‪ 3‬تن از تاشقرغانیان آگاه و پرمعلوماتی حضور داشت ‪ ،‬اما با‬ ‫آمده است‪ .‬مطلبی که بعد هاتوسط نعیم نارقولوف مورخ و دانشمد مشهور آن زمان از زبان فارسی) تاسف ایشان نیزنتوانستند درباره اندکترین معلوماتی دراختیارمان قراردهند‪.‬‬ ‫تاجکی( به زبان روسی برگردان ومنحیث سند "داکتری" دفاع شد‪ .‬متذکر باید شد که سفرنامه ‪ 300‬فـوران آب نهایـت سـرد ازجلغه های جناح چپ کوه‪ ،‬یکی از دیگر عجائبـات کوه بود ‪ ،‬آبیکه از‬ ‫صفحه ای فوق منحیث یکی از با اعتبارترین و نایاب ترین معلومات ناگفته و ناشـنیده در تاریخ سوراخ بزرگ تر از اندازه تربوز از ارتفاع بلند در حالت فوران بود‪ .‬گفتنی است که آب مذکور در مسیر‬ ‫بخارا شمرده میشود‪ ،‬معلوماتی که معانی و مفاهیم با اهمیت و مشابهی را نمیتوان در هیچ یک راه )الی رسیدن به سطح زمین( به قطره های کریستالی مبدل و بشکل ذره های پریشان بزمین‬ ‫از آثار دیگری دریافت‪ .‬زیرا در سفرنامه مذکور معلومات مکفی در باره "غار امیر" غاریکه با حیات اصابت نموده هوای غبارگونه‪ ،‬اما گوارائی تشکیل میداد‪.‬‬ ‫و فعالیت امیر تیمور ارتباط تنگاتنگ و ناگسسسـتنی داشـته و بادالیل و ارگومنت مقنع بیان شـده در نتیجه اثابت قطره های کوچک آب‪ ،‬حباب های خورد وبزرگی تشکیل و یکجا با جریان آب در‬ ‫است بازگو شده است‪ .‬بناء اگر وقایع متذکره را با سوابق یک قرنه آن مدنظر داشته و با معلومات مسیر الزم به حرکت می افتاد وبعد از طی طریق اندک در میان سنگالخ های دریائی محو میگردید‪.‬‬ ‫الزم به یاد آوریست که ما نیز با اشتیاق کامل به نزدیکی های حدممکن ساختمان قرارگرفته و این‬ ‫و اندوخته های امروزی مقایسه کنیم خود گوینده مسایل مبرمی است که ماشاهداش بوده ایم‪.‬‬ ‫ارمغان خداوندی را با دقت کامل و با تفکر عمیق تماشا نمودیم‪ .‬یعنی بعد از ظهر همان روز و بعد‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪39 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪38 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫کهنه و فرسوده خط بطالن کشیده نظام مالی را با معیارها روز برابر ساخت‪.‬‬ ‫بـرای تقویـت بخشـیدن تولیدات قانـون را زیر عنوان تقاوی وضع نمود‪.‬وضع تجارت خوب شـد‬ ‫ساحه تجاری وسیع تر شد‪.‬گمرکات ملغی شد‪،‬تجارت خانه ها ایجادگردید‪.‬قرارداد تجاری با کشور‬ ‫انگلستان بامضاء رسید‪.‬‬ ‫به همین ترتیب شـاه از ایجاد ورکشـاپ ترمیم طیارات در لویه جرگه ‪ 1307‬به مردم اطالع داد‪.‬‬ ‫دولت بمنظور ایجاد خط آهن پرداخت‪.‬قراداد پروژه خط آهن با دو شرکت فرانسوی و جرمنی عقد‬ ‫گردید که جنوب را به شـمال وصل مینمود و تا ده سـال آینده آن پروژه به بهره براداری سـپرده‬ ‫میشد‪.‬‬ ‫تمدید لین تلفون بین مرکز و والیات زیر دست گرفته شد‪.‬ستیشن های تولید برق در جالل‬ ‫آباد‪،‬کابل و قندها زیر دست گرفته شد‪.‬در بخش های تأسیسات فابریکات نساجی‪،‬قند سازی‪،‬پارچه‬ ‫بافی‪،‬باروت سازی و سمنت در پالن دولت جا داشت‪.‬‬ ‫ازدیـات مالیـات کـه قب ً‬ ‫ال فـی جریب زمین به ‪ 5‬افغانی بـود به ‪ 8‬افغانی ارتقا کـرد‪.‬در ‪ 1920‬پول‬ ‫کاغذی ‪ 1،5،25،50‬و ‪ 100‬افغانگی بچاپ رسید‪.‬مسکوکات طالیی و نقره یی نیز ضرب زده شد‪.‬‬

‫در بخش اداری‪:‬‬ ‫دولت متوجه بمیان آوردن وحدت ملی گردید و یک سلسله اصالحات را در قانون اساسی جا داد‬ ‫که بگونه مثال از بعضی ماده های آن یادآوری میکنیم‪.‬‬ ‫ماده ‪:۹‬کافه تبعه افغانستان در امور دینی و مذهبی و نظامات سیاسی دولت پابند بوده و آزادی‬ ‫حقوق شخصی خود را مالک هستند‪.‬‬ ‫ماده ‪:16‬کافۀ تبعه افغانستان به حضور شریعت و نظامات دولت در حقوق و وظایف مملکت حق‬ ‫مساوات دارند‪.‬‬ ‫مراسم مذهبی امامیه آزاد شد‪.‬برده گی هزاره ها که از امیر عبدالرحمان خان به میراث مانده بود‬ ‫آزاد اعالن گردید‪.‬باقیات پول جزیه هندوان افغانستان طبق فرمان شاه امان الله در حمل ‪1299‬‬ ‫مرفوع گردید‪.‬‬

‫درکل بذر تبعیض های کاشـته شـده قبلی از نظر نژادی ‪،‬زبانی‪،‬مذهبی و قبله وی ازبین رفته و‬ ‫حقوق ملت مساوی اعالن گردید‪.‬‬ ‫دولت مانند امروز دارای قوای ثالثه (قضائیه‪،‬اجرائیه و مقننه بود)‪.‬‬ ‫قانون اساسـی در جرگه بزرگ بااشـتراک ‪ 872‬نفر در جالل آباد توسـط ملت و اعضای حکومت‬ ‫تصویب و در جرگه پغمان در سرطان ‪ 1303‬شمسی تصدیق و امضاء شد‪.‬‬ ‫در نتیجه دوره امانی با دستآوردهای چشمگیر آالیش شده بود‪.‬البته قابل یادآوریست که نقش‬ ‫همکارومشاور دانشمندش محمود طرزی نیز قابل ستود است‪.‬در این دوره افغانستان صفحه پرامید‬ ‫را برای ملت خود بازنمود که همه خواستهای ملت درچوکات اصالحات شاه امان الله خان جاداده‬ ‫شده بود ولی با دسایس خصمانه دشمنان وطن این آرزوهای مردم یکباردیگر فدای خشونت های‬ ‫داخلی که بیشتر از سوی انگلیس تشویق میشد‪،‬قرارگرفت‪.‬‬ ‫بهرصورت در نتیجه این سـیل آشـوبها شـاه امان الله بعد از سـفر هفت ماهه اش از کشورهای‬ ‫ایران‪،‬مصر‪،‬ترکیه و بعضی کشورهای اروپایی وضیعت کشور بحدی بسوی بحران کشانده شده‬ ‫بود که شاه استعفای خودرا در مظهر مردم و ملت افغانستان پیشکش کرده واز آن تاریخ ببعد حبیب‬ ‫الله دوم معروف به بچه سقاو زمام امور را بدست گرفت و کشور یکباردیگر بسوی انارشیزم سوق‬ ‫یافت‪.‬‬ ‫شـاه امان الله از آن تاریخ ببعد به کشـورهای اروپایی سـفرکرد و مدت ‪ 30‬سـال زندگیش را در‬ ‫دیارغربت بسربرد و بتاریخ ‪ 25‬اپریل ‪ 1960‬در کشورسویس وفات نمود‪.‬روح اش شاد باد‪.‬جسد شاه‬ ‫از سویس به جالل اباد انتقال داده شد و در جوار مقبره پدرش شاه حبیب الله خان بخاک سپرده‬ ‫شد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪37 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫بند آن نهفته بود‪ ،‬نمود‪.‬‬ ‫شاه جوان نیز در عملی ساختن آن باوجود دسایس دشمنان خونخوار ساعی بینظیر از خودبخرچ‬ ‫داد و تاحد زیاد توفیق عملی ساختن از آن اش بود‪.‬‬ ‫قابل تذکار است که اصالحات امانی به دو مرحله صورت گرفت‪.‬‬ ‫دوره اول آن از سـال ‪ 1919‬تا ‪ 1924‬بصورت درسـت به پیش میرفت اما متأسـفانه بعد از این‬ ‫تاریخ با تعینان خویشـاوندان مادرش و خود سـری های ایشـان ‪ ،‬قوانین در رشـته تطبیق چندان‬ ‫قرارنمیگرفت‪.‬‬ ‫مرحلـه دوم آن از سـال ‪ 1927‬شـروع میشـود کـه سـاحه عملی چندانی نداشـت‪ ،‬بنقـل از غباز‬ ‫نویسنده معروف کشور عدم عملی شدن قوانین در این دوره‪ ،‬در عدم همایت مردم و انکشافات‬ ‫است نه به مخالفت کشورهای بیگانه و نه هم به مخالفت فیوداالن و روحانیون‪.‬پس علت بانجام‬ ‫نرسـیدن مرحله دوم در سـوء اداره‪،‬بی کفایتی مامورین دولتی بوده که هر کار حیاتی را با رشـوت‬ ‫خوری و خیانت میکردند‪،‬است‪.‬‬

‫اصالحات در بخش تعلیم و تربیه‪:‬‬ ‫مطابق به ماده ‪ 68‬نخسـتین قانون اساسـی افغانسـتان تحصیل معارف تادرجه ابتدایه اجباری‬ ‫خوانده شد که واقعًا شاه میخواست سطح بینش و دانش مردم خودرا بلند برد‪.‬‬ ‫بیشتر از ‪ 322‬باب مکتب ابتدایی در تمام والیت کشور بازشد‪،‬تعداد شاگردان ابتدایه دراین دوره‬ ‫به ‪ 51000‬نفرمیرسید که در بخش های مختلف مشغول فراگیری علم و دانش بودند‪.‬‬ ‫تعداد از دانشجویان افغانی به کشورهای روسیه‪،‬جرمنی‪،‬فرانسه ‪،‬ایتالیا و ترکیه از سوی وزارت‬ ‫معارف آنوقت جهت فراه گیری علم و دانش فرستاده شد‪.‬‬ ‫شـاه به تعليم زنان بیشـتر اهميت میداد مدرسـه‌ای بنام مكتب مسـتورات در كابل داير كرد و‬ ‫دسته‌ای از دوشيزگان را برای تحصيالت عالی به تركیه فرستاد‪.‬‬ ‫دولت بتعداد دو باب کتابخانه بزرگ در پایخت کشور تأسیس کرد‪،‬سینما و تیاتر در کابل ایجاد‬ ‫شد‪.‬‬ ‫مطبع معارف جهت طبع ونشـرمواد درسـی معارف تأسـیس شـد‪.‬درحدود ‪ 13‬جریده و مجله از‬ ‫بودجه دولت در مرکز و والیت منتشر میشد از جمله مجالت و هفته نامه ها میتوان بطور نمونه‬ ‫از جریـده ی ارشادالنسـوان در ‪ 1922‬از طـرف زنـان آنعصر بنشـر میرسـید‪،‬جریده ی دیگر مجله‬ ‫معارف‪،‬جریده هفته وار امان افغان و … نام گرفت‪.‬‬ ‫در بخش اقتصاد‪:‬‬ ‫نخسـتین اصالحات شـاه در امور اقتصادی دستان وسـاطت فیوداالن را از جمآوری مالیات‬ ‫برچید‪،‬مالیات باالی پیشه آوران ملغی اعالن شد‪،‬مالیات زمین نقدی تعین شد‪،‬تمام مالیه دهندگان‬ ‫بصورت مستقیم به وزارات مالیه کشور جهت پرداخت مالیات خود که قب ً‬ ‫ال به وساطت خوانین و‬ ‫مالکین اجراء میشد‪،‬معرفی گریدند‪.‬‬ ‫برای منظم سـاختن سیسـتم مالیاتی‪ ،‬دولت به تأسـیس مکتب زیرعنوان اصول دفتر پرداخت‬ ‫‪،‬فارغین این مکتب به ماموریت های مالیه کشور گماشته میشدند‪.‬با این کار خود دولت به سیستم‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪36 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫اصالت آن بارسنگین امانت را متوک ً‬ ‫ال و معتصمًا بالله به عهده گرفتم‪،‬وقتیکه ملت بزرگ من‬ ‫تاج شاهی را برسرمن نهاد‪،‬من عهد بستم که بایستی دولت افغانستان مانند سایر قدرت های‬ ‫مستقل جهان‪ ،‬در داخل و خارج کشور آزاد و مستقل باشد‪،‬ملت افغانستان در داخل کشور آزادی‬ ‫کامل داشته و از هرگونه تجاوز و ظلم محفوظ و مردم فقط باید مطیع قانون باشند و بس…»‬ ‫ایـن اعالمیـه مذکور چون مطابقت به خواسـت هـای دیرینه مردم داشـت بیدرنگ مورد‬ ‫حمایت و استقبال گرم مردم (دهقانان‪،‬مالداران‪،‬تجار‪،‬کسبه کاران و روشنفکران) قرارگرفت‪.‬‬ ‫شـاه جـوان و متفکـر بـا درک اوضاع چون میدانسـت که پدرمتوفـا اش از حمایت قـوی اردو‬ ‫برخورداربود‪،‬ایشـان نیز خواسـت که حمایت این قشـررا باخود داشـته باشـد‪،‬پس عاملین قتل‬ ‫پدرش را حدف قرارمیداد و شعار میداد که ایشان را به پنجه قانون خواهم سپرد‪،‬سپس معاش‬ ‫اردو را از ‪ 12‬روپیه به ‪ 20‬روپیه در هرماه ارتقاء داده توجه ایشان را بازیرکی خاص بخود جلب‬ ‫نمود همین بود که اردوی شصت هزار نفری افغانستان دلگرم وظایف خود گردیدند و پشتبانی‬ ‫خاص خود را از شاه جوان اعالم نمودند‪.‬‬ ‫گفتنیست وقتی شاه امان الله خان سخنی درمورد جهاد علیه انگلیسها ورد زبان کرد‪،‬حمایت‬

‫نیز عقب رانده شده بود… اما ملت آزادی خواه افغانستان بادرک خطرات قابل پیش بینی‪،‬آزادی‬ ‫خودرا رسمًامیگرد و به کشورهای مختلف منجمله هندبریتانوی‪،‬روسیه و کشورهای اروپایی نامه‬ ‫های در رابطه به رسمیت شناختن استقاللیت افغانستان و تأمین روابط دوستی ومودت میفرستد‪.‬‬ ‫در این مقطع زمانی اولین کشـوریکه اسـتقالل افغانستان را برسمیت میشناسد‪ ،‬روسیه است‪.‬‬ ‫ممکن دلیل این امر نیز در پیوند به رقابت دوابرقدرت جهانی وقت (روسـیه و انگلس) باشـد‪.‬در‬ ‫همچو یک وضعیت انگلیس نیز مجبور میگردد که باید استقالل افغانستان را برسیمت بشناسد‬ ‫چون از یکطرف پیشروی روابط روسیه و از طرف دیگر تظاهرات و جنگهای چریکی و پراگنده‬ ‫داخلی حیطه قدرت شان را با هواهوی آزادی خواهی سایه میافگند‪.‬‬

‫تام مردم را باخود جلب نمود‪ ،‬اما قشر فیودال بدلیل سلب امتیازات شان برعلیه دولت قرارگرفتند‬ ‫ولی قشر روشنفکر که ملی میاندیشیدند و امتیازات مادی را فدای آزادی و استقالل کشورنموده‬ ‫بودند تااخیرین رمقه حیات با شاه جوان همکاری صادقانه داشتند‪.‬‬

‫اوضاع کشورهای دوروپیش در جریان استقرار استقالل افغانستان‪:‬‬ ‫در این وقت وضع اقتصادی اروپا بمثل بیماری میماند که تازه صحت یاب شده باشند چون‬ ‫ایشان بتازگی از ماجرای جنگ خونین اول جهانی(‪ 28‬جوالی ‪ 1914‬الی ‪ 11‬نوامبر ‪1918‬م) فاروغ‬ ‫شده بودند ومانند گرگان گرسنه بجان یکدیگر افتاده بودند‪.‬‬ ‫درمرزغربی ایران تحمیل قرارداد ننگین فرسا ‪ 1919‬که بر اساس آن ایران رسمًا مستعمره ی‬ ‫انگلیس اعالم شد‪ .‬سود ماده های این قرارداد که به امضای وثوق الدوله و هیئت انگلیسی رسید‬ ‫تمامیت ارضی و استقالل سیاسی و اقتصادی و نظامی ایران را به کلی از بین برد‪ .‬عایدات نفت‬ ‫جنوب‪ ،‬گمرکات و مدیریت اجرایی تمام امور کشوری و نظامی و تعیین فرماندهان نظامی و سایر‬ ‫مسـئولین به دسـت انگلیسـی ها افتاد و مجلس مشروطه کام ً‬ ‫ال به حاشیه رانده شد; بدین ترتیب‬ ‫انقالبی که صدها نفر از مردم و دانشـمندان در راه پیروزی آن به شـهادت رسـیدند با دسیسـه ی‬ ‫استعمارگران انگلیسی کام ً‬ ‫ال منحرف و باطل شد‪ .‬پس از قرار داد ‪ 1919‬دخالت های استعماری‬ ‫انگلیسی در امور ایران افزایش یافت‪.‬‬ ‫در جنـوب کشـور پهناورهند تحت اسـتعمار مسـتقل بریتانیا قرارداشـت ولی جرقه هـای آزادی‬ ‫خواهی در نزدیکی های مرز افغانستان بگوش میرسید‪.‬‬ ‫در همچو یک وضعیت افغانستان استقالل تام خود را در سال ‪ 1919‬میالدی اعالم میدارد بادرک‬ ‫مصئون بودن از سوی شمال( روسها) و احساس خطرات بیشتر از پیش از سوی انگلس ها که برنده‬ ‫و فاتح جنگ جهانی اول بودند‪.‬چون قوای جرمنی هماراه با متحیدینش نیز ازبین رفته بود‪،‬امریکا‬

‫چگونگی روابط بین المللی افغانستان بعداز استقرار استقالل‪:1919‬‬ ‫بعد از اعالن اسـتقالل کشـور‪ ،‬شـاه امان الله بفکر تحکیم روابط بین المللی گردید‪.‬مقدمتر از‬ ‫همه شاه افغانستان دولت فیدرالی روسیه را برسمیت شناخته و به ایجاد روبط سیاسی وبه تبادله‬ ‫دیپلومات های دوکشور پرداخت که ازسوی روسیه نیزاین درخواست جانب افغانی لبیک گفته‬ ‫شد‪.‬بالمقابل روسیه نیز استقالل افغانستان را در یک اعالمیه رسمی در ‪ 28‬مارچ ‪ 1919‬برسمیت‬ ‫شناخت‪.‬‬ ‫در این ایام افغانسـتان نتنها بر تحکیم روابط با کشـورهای دور پیش برخاسـت بلکه حتی با آن‬ ‫کشورهای که از هیچ لحاظ امکان همکاری بین دول نبودند‪،‬تمایل روابط دوستی نشان داد‪.‬‬ ‫کشور افغانستان به رهبری شاه امان الله پس از جنگ سوم افغان انگلیس به ایجاد روابط بین‬ ‫دول با کشور باهم برادرایران که دارای فرهنگ و مرز مشترک هستند پرداخت‪.‬در این ایام کشور‬ ‫ایران زیر سلطه مستقیم بریتانیه قرارداشت‪.‬‬ ‫در ماه مارچ ‪ 1921‬میالدی با کشور ترکیه به اساس سوابق و کلتور مشترک دست دوستی پیش‬ ‫کرد‪.‬به همین ترتیب در ‪ 30‬می ‪ 1928‬میالدی قرارداد دوستی با کشورتاریخی مصر بست‪.‬‬ ‫بهمین ترتیب قرارداد دوسـتی با کشـور ایتالیه به تاریخ ‪ 3‬جون ‪ 1921‬برقرارگردید و به تاریخ ‪9‬‬ ‫سپتمبر ‪ 1922‬با کشور فرانسه عقد گردید‪.‬‬ ‫خالصه دولت افغانستان تا سال ‪ 1928‬میالدی به عقد قرارداد دوستی با سائیر کشورهای مطرح‬ ‫آسیایی و اروپایی چون جاپان‪،‬سویزرلند‪،‬پولند‪،‬فنالند و لیبریا‪،‬فایق آمد‪.‬افغانستان با تحکیم روابط‬ ‫تجارتی‪،‬سیاسی با ممالک مهم اروپایی و آسیایی ساعی بخرچ داده و حیطه روابط خارجی خودرا‬ ‫وسیع تر ساخت‪.‬‬ ‫رفورم شاه امان اهلل‪:‬‬ ‫امان الله خان بدنبال عملی ساختن اولین خطبه خود که به ملت افغانستان بشارت خدمتگذاری‬ ‫و طرقی داده بود مسیر مشخصی را برای سرنوشت کشور تعین کرد‪.‬گفتنیست که محمود طرزی‬ ‫وزیر دانشمند و روشنفکرو مشاور بزرگ شاه امان الله تمام مقتضیات آن عصر را مطالعه کرده قالب‬ ‫بندی نمود و شاه را راهی عملی ساختن آن اهداف ارزشمندی که خواست ملت افغانستان در هر‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫استقالل افغانستان ‪ 1919‬م‬

‫‪35 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫ملت پرافتخار افغانستان ‪ 98‬سال پیش در یک مبارزه قاطعانه با دستان خالی ولی باقلوب مملو از‬ ‫عشق و ایمان با رژیم استبدادی انگلیس آزادی و استقاللیت خودرا باجانبازی های جوانان میهن‬ ‫پرست خود‪،‬بدست آوردند‪.‬‬ ‫فرزندان فرزانه و نجیب کشـور با عقیده راسـخ و شـعور آزادی خواهی‪ ،‬اسـتقاللیت کشورخودرا با‬ ‫بهای خون شـهیدان رای آزادی وطن بدسـت آورده که نقطه قابل عطف درصفحات تاریخ معاصر‬ ‫کشور بشمار میرود‪.‬این جوان مردان آزاده با یک ابرقدرت بزرگ و فاتح جنگ جهانی اول (بریتانیا)‬ ‫بخاطر استقرار استقاللیت‪،‬تمامیت ارضی و حفظ حیثیت ملی در تقابل قرارمیگرد که با نیرووعشق‬ ‫که در قلوب شان نهفته بودند‪،‬پرچم آزادی افغانستان عزیز را در احتزاز در آوردند‪.‬‬ ‫در اول جنوری ‪ 1919‬امیر حبیب الله خان پدر شاه امان الله خان به شهر جالل آباد برای سپری‬ ‫نمودن زمستان سفرنمود‪ ،‬بالخره امیر بخاطر شکارماهی از جالل آباد به کله گوش لغمان عزیمت‬ ‫نموده بود که در شـب بیسـت یکم فبروری ‪ 1919‬در داخل خیمه توسـط شـخص ناشـناس بضرب‬ ‫گلوله بقتل رسید‪.‬‬ ‫سپس سردار نصرالله خان (کاکای شاه امان الله خان) حیرت زده شده با عجله تام جسد امیر را به‬ ‫جالل آباد منتقیل سـاخت و در آنجا اعالن امارت نموده و بگرفتن بیعت آغاز بکارشـد‪.‬وی نامه ی‬ ‫جهت کسب بیعت امان الله خان به کابل فرستاد ولی در این وقت شهزاده امان الله خان پسر سوم‬ ‫امیر حبیب الله خان بتاریخ ‪ 23‬فبروری ‪ 1919‬به مسـند پادشـاهی تکیه زد و در ‪ 28‬فبروری همان‬ ‫سـال در یک اعالمیه مفصل چاپی مرام و هدف خود را به مردم ابالغ نموده که قسـمت آن ذی ً‬ ‫ال‬ ‫آمده است‪.‬‬ ‫«ای ملت معضم افغانستان! من هنگام شهادت پدر و کالت سلطنت را در کابل داشتم و اکنون به‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫این موسسه تا سال ‪۱۹۸۶( ۱۳۶۵‬م) تحت اداره وی فعال بوده و‬ ‫مغازه مركزی آن مدت چهل سال در جاده والیت كابل در خدمت‬ ‫هموطنان قرار داشـت‪ .‬همزمان با كار موسسـه مقاالتی در مورد‬ ‫نباتات طبی كشـور و طریق اسـتفاده از آن نوشـته به جراید ملی‬ ‫می فرستاد كه مورد توجه وزیر اقتصاد ترقی خواه و وطن دوست‬ ‫شـهید عبدالملـك عبدالرحیمزی قرار گرفته‪ ،‬كـه دفتر تحریرات‬ ‫وزارت حسب هدایت وی نظرات و پیشنهادات یوسفی را در مورد‬ ‫طلب نمودند‪ ( .‬متن نامه وزارت اقتصاد )‬ ‫محترم حیات الله یوسفی! ‪ ۲۴‬جوزا ‪ ۱۳۳۲‬در وزارت اقتصاد در‬ ‫زمرهء سائر انكشافات صناعتی موضوع صدور نباتات طبی شامل‬ ‫دارد بدینوسیله از شما كه در اینموضوع دلچسپی داشته و مقاالت‬ ‫از شما در جراید و مطبوعات مملكت بمطالعه رسیده خواهشمند‬ ‫اسـت نظریـات خویش را بر اسـاس آتی ترتیب نموده بـه وزارت‬ ‫گسیل دارید بعید از مساعدت نخواهد بود‪.‬‬ ‫‪ -۱‬انـواع نباتاتیكـه از نقطـه نظـر صـادرات حائز اهمیـت اند با‬ ‫مناطق پیدوار و مقدار استحصال‪.‬‬ ‫‪ -۲‬استحصال كدام ادویات از نباتات در مرحلهء اول امكان پذیر‬ ‫و دستگاه آن چند قیمت خواهد داشت‪.‬‬ ‫‪ -۳‬نظریات شما راجع به ساختن امپول و تابلیت چیست‪.‬‬ ‫لطفًا با رعایت مطالب فوق نظریات خویش را ترتیب فرمائید‪.‬‬ ‫مدیـر قلم مخصـوص بجواب این درخواسـت وزارت‪ ،‬یوسـفی‬ ‫مفص ً‬ ‫ال راپورش را نوشـته و ارسـال نمود‪ ،‬مرحوم عبدالرحیمزی‬ ‫در نظر داشت شیرین بویه را بعد از صنعتی شدن برای دوا سازی‬ ‫بخـارج صـادر نماید و درین مورد با یوسـفی مذاكراتی هم نموده‬ ‫بود زیرا این نبات با قیمت نهایت ناچیز به پاكستان برده می شد‬ ‫و از آنجا بعد از صنعتی شـدن دهها برابر قیمت تر به اروپا صادر‬ ‫می گردید اما متاسفانه عبدالرحیمزی فقید قربانی توطعه بازی ها‬ ‫گردیده و به اتهام جعلی كودتا زندانی شد و وزیر بعدی پروگرام او‬ ‫را ادامه نداد‪ .‬موسسه یوسفی در كمترین مدت شهرت سرتاسری‬ ‫در كشـور پیـدا نمـود ‪ ۲۲ ،‬مغـازه و نمایندگـی در مركـز و والیات‬ ‫افتتاح و در سنبله ‪ ۱۳۳۸‬برای نخستین بار در نندارتونهای جشن‬ ‫استقالل اشتراك نمود‪ .‬با آغاز فعالیت های این موسسه مطبوعات‬ ‫كشـور باربـار طـی مصاحبه ها و گزارشـات عمل نیك یوسـفی را‬ ‫ستوده و آنرا به هموطنان معرفی می نمودند‪ .‬چنانچه‪:‬‬ ‫راپورتر روزنامه ملی انیس در شـماره پنجشـنبه ‪ ۵‬عقرب ‪۱۳۳۳‬‬ ‫نوشت‪» :‬شاغلی حیات الله یوسفی یكی از جوانان با درد و حساس‬ ‫افغـان اسـت كه بمحض برخـورد با او میتوان بـه اندازه محبت و‬ ‫عالقه او بوطن و ملت بخوبی آشنا شد… شاغلی یوسفی را این‬ ‫پیش آمد مردم بیشتر محرك و مشوق شده با حرارت و دلگرمی‬ ‫زیادتـر بـكار خود ادامـه داد‪ ،‬و بعد در كابل به چندین وزارت خانه‬ ‫و مؤسسـه قرار داد های منعقد و رنگ طرف احتیاج شـان را كه‬ ‫به پول گزافی از خارج وارد میشـد بنرخ ارزان در دسـترس شـان‬ ‫گذاشـت و سـبب شـد مقداری اسـعار بنفع مملكت از ریختن در‬ ‫جیب خارجیان محفوظ بماند… رویهمرفته مؤسسه مصنوعات‬ ‫كیمیاوی شـاغلی یوسـفی از نظر من با وجود محدودیت مالی و‬ ‫تخنیكـی كـه فع ً‬ ‫ال بدان مواجه اسـت كار بزرگـی انجام میدهد و‬ ‫سرمشـق خوبی برای همه برای آن جوانان اسـت كه قلبًا آرزوی‬ ‫خدمتگذاری بوطن و ملت خود را دارند‪«.‬‬ ‫نویسنده و اخبار نویس شناخته شده كشور محمد یونس حیران‬ ‫مدیر مسئول جریدهء ثروت طی نشستی با یوسفی مرحوم نوشت‪:‬‬

‫ادبــی‬

‫‪34 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫»… خدمت گذاری بیسابقه است‪ .‬این خدمت گذاری بی سابقه‬ ‫از طرف یك خدمتگذار طرح شـده اسـت و آن شـاغلی حیات الله‬ ‫یوسفی است كه میخواهد از راهی به صحت و زیبای نیازمندان‬ ‫خدمت كند‪ «.‬او در گفت و شنودی می پرسد‪ :‬ادویه خارجی بكار‬ ‫می برید یا داخلی‪ ،‬جواب ميشنود كه‪» :‬در صورت داشتن سامان‬ ‫آالت بیشتر مواد ابتدائی خویشرا از خود مملكت تهیه كرده می‬ ‫توانیـم خصوصـًا یك حصه مهم تولیدات ما را عطریات تشـكیل‬ ‫میدهد‪ .‬در صورت داشتن سامان هرگاه از گلهای خوشبوی وطن‬ ‫استفاده نمائیم ادعا كرده می توانیم كه عطریات طبیعی ما از اكثر‬ ‫ممالك عالم بهتر و خوشبوتر خواهد بود‪ .‬هرگاه طوریكه الزم است‬ ‫تقویه شویم نه تنها احتیاجات داخلی خود را تكافو مینمائیم بلكه‬ ‫تا اندازهء به خارج نیز صادر كرده خواهیم توانسـت… فع ً‬ ‫ال اكثر‬ ‫مواد ابتدائی خود را به مشـكالت زیاد از خارج مقابل اسـعار بازار‬ ‫سیاه وارد می نمائیم…‪.‬‬ ‫مراجعیـن مـا رو بـه ازدیـاد می باشـد خصوصًا دریـن اواخر نظر‬ ‫به خواهش یكعده خانم ها غرفهء در باغ عمومی زنانهء شـهرآرا‬ ‫بنـام یكـی از خانـم هـای كاریگـر و فعال ما میرمـن واعظی بهار‬ ‫افتتاح نمودیم كه فروش و اداره غرفه مصنوعات ما توسط یكی‬ ‫از دوشـیزگان منور ما ثریا بیگم متعلمه صنف ‪ ۱۱‬لیسـه زرغونه‬ ‫كـه شـوق زیـاد به پیشـرفت و ترقی مصنوعات وطـن دارد بعمل‬ ‫می آید…‪ .‬پیشرفت كار ما اطمینان بخش است زیرا فورمولهای‬ ‫ما از بهترین نسـخه های فرانسـوی و انگلیسـی به اصول فنی و‬ ‫صحیـح تركیب شـده و قیمت آن نسـبت به مصنوعـات خارجی‬ ‫كم می شد و به پول خیلی كم هر كس از آن استفاده كرده می‬ ‫تواند… مشكالت فعلی ما به نسبت نداشتن سامان می باشد كه‬ ‫آن هـم متعلـق بـه پول اسـت و بدون پول به ایـن زودی ها نمی‬ ‫توانیـم بخوبـی و ترقی مصنوعات خود بیفزائیم چنانچه ده سـال‬ ‫قبل وقتیكه تمام جهان به آتش جنگ جهانی می سوخت و راه‬ ‫های تجارت از هر طرف مسدود گردیده بود و الزم بود هر كس‬ ‫برای رفع احتیاج هموطنان خود می كوشید من همه به نوبه خود‬ ‫به هزاران انس رنگ قلم ساخته رفع احتیاج بعضی دوایر رسمی‬ ‫و ملی را در وقتی برآوردم كه همه به قلت رنگ قلم مانند سـایر‬ ‫اموال وارداتی به مشكالت زیاد سردچار بودند… چون جنگ به‬ ‫پایان رسید و راه تجارت باز گردید رنگ قلم به مقدار زیادی وارد‬ ‫گردید و ما نسبت نداشتن سامان مكفی و كمی سرمایه به وظیفه‬ ‫خود دوام داده نتوانستیم…‬ ‫روزنامه انیس‬ ‫طی مصاحبه ء مرحوم یوسفی گفته بود‪»:‬هدف از تاسیس این‬ ‫موسسـه خدمتـی بوطن می باشـد تـا ازین طریق پـول ما بجیب‬ ‫دیگران نریزد و همچنان امروز كه وطن در تمام عرصه ها بسوی‬ ‫ترقی گام می گذارد ما هم مصنوعات ملی را در اختیار هموطنان‬ ‫عزیز گذاشته و در نظر داریم تا عدهء از هموطنان را درین رشته‬ ‫تربیه نمائیم تا در نزدیكی قادر باشـند درین رشـته به هموطنان‬ ‫خدمـت نماینـد‪ «.‬قیمـت مصنوعات مـا نظر به تولیـدات خارجی‬ ‫خیلی ارزان است و هر كس میتواند كه با یك افغانی و یا پنجاه و‬ ‫حتی ‪ ۲۵‬پول مصنوعات ما مثل كریمها و غیره را بدست آورد‪«.‬‬ ‫مدیر مسـئول جریدهء هفته وار(د كلیو پراختیا ریاسـت) محترم‬ ‫غالم حبیب نوابی نوشت‪» :‬چون در دهات بعضی مواد مصنوعات‬ ‫كیمیاوی شـهرت یافته اسـت بنابرآن تاز موقع اسـتفاده کرده با‬ ‫شـاغلی حیات الله یوسـفی موسـس و رئیس موسسه مصنوعات‬

‫کیمیـاوی مصاحبه بعمـل آوردم‪ .‬وی گفت مواد مورد ضرورت ما‬ ‫فابریكاتی بكار دارد كه از محاصیل آن در پیشبرد مرام كار بگیریم‬ ‫مثل فابریكه بوتل سـازی و چینی سـازی و… تعدا موظفین این‬ ‫موسسه كوچك فع ً‬ ‫ال (‪ )۲۲‬نفری می باشد كه اكثر شان اشخاص‬ ‫فهیم و دوستدار انكشاف و ترقی مملكت می باشد…‪«.‬‬ ‫به خبرنگار روزنامه كابل تایمز در پهلوی معرفی موسسه گفت‪:‬‬ ‫»مـا ً‬ ‫فعلا ‪ ۲۲‬نفـر كارگرداریم كه ‪ ۱۲‬نفر آن زنـان و دختران می‬ ‫باشـد‪ «.‬خبرنگارهمیـن روزنامـه بعد ها (‪ ۲۸‬جون ‪ )۱۹۶۶‬نوشـت‬ ‫كه غرض مطالعه و بازدید موسسـات و فابریكات پیشـرفته اروپا‬ ‫رئیس این موسسـه به ایتالیا‪ ،‬فرانسـه‪ ،‬سویس‪ ،‬آلمان و بریتانیه‬ ‫و سـویدن سـفر و مطالعـات نمـوده و غرض تورید ماشـین آالت‬ ‫صنعتـی موافقتنامـه های را امضا نمود‪ .‬اکثریت مجالت و جراید‬ ‫کشـور به شـمول رساله ( رهنمای کابل ) ‪ ،‬سالنامه ها و مجالت‬ ‫نندارتون از فعالیت های این موسسه با قدر دانی یاد نموده اند‪.‬‬ ‫در جنوری ‪ ۱۹۷۶‬سفری به هند نمود و رئیس اطاقهای تجارت‬ ‫و صنایع هند نوشـت‪» :‬آمدن شـان در هند برای جلب و تشـریك‬ ‫مساعی شركت های هندی می باشد تا یك شركت هند و افغان‬ ‫بروی كار بیاورند‪ .‬اطاقهای تجات هند میخواهد به آقای یوسفی‬ ‫كمك بنماید… ضمنًا آنها به صادرات نباتات طبی افغانی به هند‬ ‫نیز دلچسپی دارند‪ «.‬موسسه مصنوعات کیمیاوی‬ ‫مرحوم یوسفی در البراتوار موسسه كیمیاوی سال ‪ ۱۳۴۳‬ش‬ ‫متقاب ً‬ ‫ال رئیس اطاق صنایع بمبئی در ‪ ۲۸‬جنوری ‪ ۱۹۸۶‬نوشت‬ ‫كـه ‪ :‬او امكـــانات تأسـیس بعضـی صنایـع كوچـك و همچنـان‬ ‫صادرات گیاه های طبی را جستجــــو می كـــرد كه ما معلومات‬ ‫الزم را در اختیارش گذاشتیم همچنان ما سعی ترتیبات مشاهده‬ ‫ویرا از یك یا دو كمپنی در بمبی ترتیب می دهیم…‪«.‬‬ ‫در سالهای ‪ ۵۵- ۱۳۵۴‬سلسله مقاالت سابقه خویشرا در جراید با‬ ‫مجموعه گنجینه های علمی و تجربی تطابق داده رسالهء (طالی‬ ‫خود رو یا نباتات طبی افغانستان) را نوشت چنانچه خبرنگار مجله‬ ‫انگلیسـی بنـام ‪ Cosmetic World News, London‬در‬ ‫اكتوبر ‪ ۱۹۷۷‬بعد از توصیف از مجموعه كار این موسسه نوشت‪:‬‬ ‫»در كابل دواخانه بنام كیمیاوی یوسفی كه سی ساله سابقه دارد‬ ‫دیدن نمودم و او كتابی راجع به نباتات افغانسـتان نوشـته بود كه‬ ‫بزبـان دری بـود و من چون فارسـی (دری) خوانده نمی توانسـتم‬ ‫عالقـه منـد آن مانـدم…‪ «.‬و بـا آنهـم مقاالتـی دریـن رابطه به‬ ‫روزنامه انیس از او نشر می گردید‪ .‬در ‪ ۱۳۵۷‬رساله اش را غرض‬ ‫اجازه نشر به وزارت اطالعات وكلتور وقت برد که به موانع مواجه‬ ‫شد‪ .‬در جنوری ‪ ۱۹۸۶‬مجبور گشت وطن عزیز و دوست داشتنی‬ ‫و مردمی را كه بیش از ‪ ۴۵‬سال نهایت تالش برای خدمت آنها را‬ ‫نموده بود ترك نماید ولی تا آخرین لحظات عمر از یاد آن غافل‬ ‫نبود و اخبار می شنید و ضبط می نمود‪ .‬در سال ‪ ۱۹۸۷‬در مراسم‬ ‫حج ‪ ،‬بدربار پروردگار عالمیان با سینه پرسوز و درد به آرامی وطن‬ ‫دعـا نمـود‪ .‬مرحومی در سـال ‪ ۱۳۲۵‬ش (‪ )۱۹۴۶‬ازدواج نموده بود‬ ‫كـه دو پسـر از وی باقـی مانـده دكتور عبدالله یوسـفی كه بعد از‬ ‫ختم تحصیالت عالی فع ً‬ ‫ال در یونیورستی شهر ‪ Rennes‬تدریس‬ ‫می نماید و حمید الله یوسفی كه بعد از ختم تحصیالت عالی در‬ ‫رشـته آرت پالستیك مصروفیت شـخصی دارد‪ .‬در ‪ ۱۴‬می ‪۱۹۹۱‬‬ ‫بعمر هفتاد و سه سالگی در شهر ‪ Rennes‬فرانسه داعی اجل را‬ ‫لبیك گفته به رحمت ایزدی پیوست‪ .‬یادش گرامی و خاطره اش‬ ‫احسان لمر( فرانسه)‬ ‫جاویدانی باد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫زندگینامهء مرحوم‬ ‫حیات اهلل یوسفی‬

‫حیات الله یوسفی بنیان گذار و اولین‬ ‫اسـتاد كورس دوا سازی در افغانستان‬ ‫دریـن ردیف حیات الله یوسـفی بنیان‬ ‫گذار و اولین اسـتاد كورس دوا سـازی‬ ‫در كشور‪ ،‬مؤسس موسسه مصنوعات‬ ‫كیمیاوی یوسفی و هم اولین شخصی‬ ‫كه پیشنهاد تاسیس فابریكه دوا سازی‬ ‫جنریك را در كشور نمود‪ ،‬قرار دارد‪.‬‬ ‫وی در فامیل روشن ضمیری در ده افغانان شهر كابل در ‪۱۲۹۸‬‬ ‫هـ ش (‪۱۹۱۸‬م) تولد و رشـد یافته بود (پدرشـان مرحوم مرزا خدا‬ ‫داد یوسفی برادر حاجی محمد اكبر یوسفی (مشروطه خواه اول)‪،‬‬ ‫در عهد امانیه وكیل تجار (آتشه تجارتی) افغانی در كویته‪ ،‬سكرتر‬ ‫عالمـه محمـود طـرزی در دوره سـفارت وی در فرانسـه و بعد ها‬ ‫سناتور پارلمان كشور بود‪.‬مرحوم حیات الله یوسفی‬ ‫حیـات الله یوسـفی بعـد از اكمال مكتب امانیه در رشـته كیمیا‬ ‫آموزش خویشرا دوام داد‪ .‬مرحومی از آغاز جوانی فعالیت و كارش‬ ‫را بــا عشق بــی انتها و سرشــار بوطن و مردم آن آغاز كرد‪ ،‬او‬ ‫قلبًا به آن دو عشق داشت و به این بیت اقبال عمل می نمود كه‬ ‫گفته بود‪:‬‬ ‫مسلم هستی بی نیاز از غیر شو‬ ‫اهـل عـــــالم را سراپا خیر شو‬ ‫ایـن دو بیت سـر مشـق‪ ،‬رهنمـا و رهبـر زندگی او بـود‪ ،‬وی نه‬

‫ادبــی‬

‫‪33 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫تنها تالش فراوان داشـت كه وطن »بی نیاز از غیر« شـود بلكه‬ ‫در عمل و پراتیك زندگی روزمره »سـراپا خیر« بود‪ .‬نه تنها بدرد‬ ‫دوست و آشنای بی بضاعت غرض كمك می شتافت بلكه غرض‬ ‫كمك مستمندان و تشویق معارف كارتی طبع نمود كه در صورت‬ ‫تصدیق آمریت مكاتب به متعلمین بی بضاعت رنگ قلم رایگان‬ ‫عرضه می نمود و همچنان ده ها طفل فامیل های غریب كار را‬ ‫به تشویق و حمایه مالی خود شامل مكتب ساخته بود‪.‬‬ ‫یكسـال بعـد از ماموریـت رسـمی بـا مالحظـه از وضـع جامعه‬ ‫چنانچـه خودش می نویسـد‪»:‬چون اكثریت دواخانه های كشـور‬ ‫توسـط كمپودران هندی اداره می شد« بفكر تاسیس كورسهای‬ ‫دواسـازی گردید‪ .‬پیشـنهاد خود را ضم پروگرام درسی و اداری در‬ ‫ظـرف دو هفتـه آمـاده و به وزیر صحیه وقـت (غالم یحیی خان‬ ‫طرزی) سـپرد كه پس از منظوری مقامات ذیصالح‪ ،‬از دوسـتش‬ ‫مولـوی محمـد حسـین خـان بـرای تدریـس زبـان دری طالـب‬ ‫همكاری شد‪ .‬در ابتدا صنف درسی برای این مامول نیك نداشتند‬ ‫تا باالخره اتاقی از یتیم خانه كابل را عاریت گرفته برای نخستین‬ ‫بار دستهء (‪ )۱۱‬نفری را تدریس و به جامعه بحیث دوا ساز تقدیم‬ ‫نمودند كه مطبوعات وقت فوتو و راپور مفصل آنرا نشر نموده و‬ ‫مقام وزارت صحیه با تقدیر از كار وی لقب »اولین سردوا ساز« را‬ ‫برایش تفویض نمود‪ ۱۳۱۹( .‬ش)‬ ‫نشسته دست راست موسس و معلم دواسازی حیات الله یوسفی‬ ‫و دسـت چـپ محمد حسـین خـان معلـم دری (‪۱۹۴۰‬م) در جمع‬ ‫اولین فارغان کورس دوا سازی‬ ‫یكسـال بعد وقتی که معاونیت فروشـات دیپوی مركزی ادویه‬ ‫را بعهـده داشـت ‪ ،‬روزی پیـر مـردی از قـرای دور دسـت بكابـل‬

‫آمـده تـا ادویـه فرزند جوانـش را كه مبتال به توبركلـوز بود خرید‬ ‫نمایـد کـه قیمـت آن یكصدو بیسـت افغانی بود ‪ ،‬وقتی یوسـفی‬ ‫مرحـوم آنـرا به پیر مرد گفت نسـخه از دسـت لـرزان او به زمین‬ ‫افتاد زیرا توان خرید آنرا نداشـت‪ .‬یوسـفی نسخه را برداشت و به‬ ‫ارزش دوای جنریك محاسـبه نمود كه بیشـتر از سـه افغانی نمی‬ ‫شـد‪ ،‬او كـه با تمـام انرژی به (بی نیـازی از غیر) تالش می نمود‬ ‫پیشنهادی نوشت تا اجازه دهند ادویه جنریك بسازد تا بدین طریق‬ ‫عالیترین احساس و عشق و عالقه خویش را در خدمت و كمك‬ ‫به وطنداران بخصوص كتلهء بی بضاعت متبارز سازد‪ ،‬منظوری‬ ‫مقامات ذیصالح را میگیرد ولی مغرضان اسـتفاده جو و مرتشـع‬ ‫سد اهداف عالی وی میگردند و او هم برسم احتجاج از ماموریت‬ ‫رسمی استعفاء میدهد و هرگز در اداره دولتی كارنكرد‪.‬‬ ‫چون همای بلند پرواز را شایسته روی خاكسار زیستن نیست‪،‬‬ ‫یوسـفی بـار دیگر ابتكار عمل را در دسـت گرفته و بـاز هم برای‬ ‫نخسـتین بـار در مقابل امتعه گران قیمت اجنبـی ‪ ،‬اجازه تولید و‬ ‫سـاختمان رنـگ قلم ‪ ،‬رنگ بوت و كریم هـای روی را به وزارت‬ ‫اقتصـاد ملی پیشـنهاد كرد‪ ،‬زیـرا این اجناس از هنـد بریتانوی با‬ ‫قیمت گزاف به كشور ما وارد می شد كه اكثریت هموطنان توان‬ ‫خریـد آنرا نداشـتند‪ ،‬پیشـنهاد او منظـور و در سـرطان ‪ ۱۳۲۴‬ش‬ ‫(‪۱۹۴۵‬م) فعالیت خویش را شـروع نمود كه در اثر سـعی و تالش‬ ‫فراوان توجه هموطنان را به صنایع ملی جلب نمود‪.‬‬ ‫دوسـال بعـد در هـرات نمایشـگاه مـواد كاسـمتكی را بـر گـزار‬ ‫نمـود تـا باالخـره در اثر فعالیت مثمـر وی وزارت معادن و صنایع‬ ‫در سـال ‪ ۱۳۳۵‬ش (‪۱۹۵۶‬م) بنـام موسسـه مصنوعـات كیمیاوی‬ ‫برای نخسـتین بار در كشـور تقاضای او را منظور و رسـمیت داد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫از معارف و رهنمودهاى دینى در آن خبرى نباشد‪ ،‬نظیر بعضى‬ ‫از مذهبى‌‌‌سـرایان دورۀ صفوى و قاجارى‪ .‬او به طور مشـخص و‬ ‫صریح‪ ،‬بسـیار به موضوعات صرفًا مذهبى اشـاره ندارد که مث ً‬ ‫ال‬ ‫شـعرى در وصف قرآن گفته باشـد و شـعرى در سـتایش امر به‬ ‫معـروف و نهـى از منکـر و شـعرى دیگر مث ً‬ ‫ال در سـتایش کعبه‪.‬‬ ‫نحـوۀ کار ایـن اسـت که به جاى تجلیل از قرآن‪ ،‬مى‌‌‌کوشـد که‬ ‫مفاهیم قرآنى را مطرح کند و به جاى ستایش امر به معروف و‬ ‫نهى از منکر‪ ،‬خود عم ً‬ ‫ال در شعرش این فرضیه را انجام مى‌‌‌دهد‪.‬‬ ‫بـه عبـارت دیگر‪ ،‬او بیـش از آن که به موضوعات دینى بپردازد‪،‬‬ ‫موضـع دیـن را مدنظـر دارد و بـه این لحاظ‪ ،‬شـعرش را آموزنده‬ ‫مى‌‌‌یابیم و پرمعنى‪.‬‬ ‫‌‌‌چه مانى بهر ُمردارى چو زاغان اندر این پستى؟‬ ‫‌‌‌قفس بشکن چو طاووسان‪ ،‬یکى بر پر بر این باال‬ ‫‌‌‌عروس حضرت قرآن نقاب آن‌‌‌گه براندازد‬ ‫مجرد بیند‬ ‫‌‌‌که دارالملک ایمان را ّ‬ ‫از غوغا‬ ‫‌‌‌عجب نبـود گر از قـرآن نصیبت‬ ‫نیست جز نقشى‬ ‫‌‌‌کـه از خورشـید‪ ،‬جـز گرمى نیابد‬ ‫چشم نابینا‬ ‫‌‌‌اشـاره بـه آیات قـرآن و احادیث‪،‬‬ ‫تلمیح‌‌‌هایى به سرگذشت پیامبران‬ ‫و بـزرگان دیـن و ح ّتى گاه تفسـیر‬ ‫منظوم و شاعرانۀ قرآن‪ ،‬آثار سنایى‬ ‫را مجموعـه‌‌‌اى ارجمنـد از معـارف‬ ‫دینى سـاخته و جالب این است که‬ ‫ایـن مفاهیم‪ ،‬همه جنبـۀ کاربردى‬ ‫یافته‌‌‌اند براى جامعۀ پیرامون شاعر‪،‬‬ ‫یعنـى او آن‌‌‌هـا را در شـعرش حـل‬ ‫کـرده و در لباسـى شـاعرانه عرضه‬ ‫داشـته است‪ .‬گشـت‌‌‌وگذار در این دنیاى معانى و هنرمندى‌‌‌هاى‬ ‫شاعرانه‪ ،‬مجالى بیش از این مى‌‌‌خواهد که در دسترس ما نیست‪.‬‬ ‫ما به ناچار به نقل خالصه‌‌‌اى از یک قصیدۀ شکوهمند این شاعر‬ ‫بسـنده مى‌‌‌کنیـم و آن‪ ،‬قصیده‌‌‌اى اسـت داراى ابعـاد گوناگون و‬ ‫مفاهیـم واال کـه پـس از سـنایى نیـز شـاعرانى کوشـیده‌‌‌اند در‬ ‫استقبال از آن طبع آزمایى کنند ـ از جمله جمال‌‌‌الدین عبدالرزاق‬ ‫اصفهانى ـ ولى نتوانسته‌‌‌اند در قد و قامت سنایى ظاهر شوند‪ .‬ما‬ ‫فقط ‪ ۴۶‬بیت از این قصیدۀ ‪ ۱۰۷‬بیتى را انتخاب کرده‌‌‌ایم‪:‬‬ ‫اى خداوندان مال! االعتبار االعتبار‬ ‫اى خداخوانان قال! االعتذار االعتذار(‪)۲‬‬ ‫پیش از آن کاین جان عذرآور فرو میرد ز نطق‬ ‫پیش از آن کاین چشم عبرت‌‌‌بین فروماند ز کار‬ ‫پند گیرید اى سیاهیتان گرفته جاى پند‬ ‫عذر آرید اى سپیدیتان دمیده بر عِذار(‪)۳‬‬ ‫تا کى از دارالغرورى ساختن دارالسرور؟‬ ‫تا کى از دارالفرارى ساختن دارالقرار؟‬ ‫در جهان شاهان بسى بودند کز گردون ملک‬ ‫تیرشان پروین‌‌‌گسل بود و سنان جوزا فکار‬

‫ادبــی‬

‫‪32 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫بنگرید اکنون بنات‌‌‌النعش‌‌‌وار(‪ )۴‬از دست مرگ‬ ‫نیزه‌‌‌هاشان شاخ‌‌‌شاخ و تیرهاشان پارپار‬ ‫مى نبیند آن سفیهانى که ترکى کرده‌‌‌اند(‪)۵‬‬ ‫همچو چشم تنگ ترکان گور ایشان تنگ‌‌‌وتار‬ ‫کشف(‪)۶‬‬ ‫بنگرید آن جعدشان از خاک چون پشت َ‬ ‫بنگرید آن رویشان از چین چو پشت سوسمار‬ ‫سر به خاک آورد امروز آن که افسر بود دى‬ ‫تن به دوزخ برد امسال‪ ،‬آن که گردن بود پار‬ ‫ننگ ناید مر شما را‪ ،‬زین سگان پرفساد؟‬ ‫دل نگیرد مر شما را‪ ،‬زین خران بى‌‌‌فسار؟‬ ‫این یکى گه زین دین(‪ )۷‬و کفر را زو رنگ و بوى‬ ‫وان دگر گه فخر ملک و ملک را زو ننگ و عار‬ ‫زین یکى ناصر عبادالله‪ ،‬خلقى ترت و مرت(‪)۸‬‬ ‫وز دگر حافظ بالدالله جهانى تار و مار‬

‫گرچه آدم‌‌‌سیرتان سگ‌‌‌صفت مستولیند‪،‬‬ ‫هم کنون بینند کز میدان دل عیاروار‬ ‫جوهر آدم(‪ )۹‬برون تازد برآرد ناگهان‬ ‫زین سگان آدمى کیمخت(‪ )۱۰‬و خرمردم‪ ،‬دمار‬ ‫گر مخالف خواهى‪ ،‬اى مهدى! در آ از آسمان‬ ‫ور موافق خواهى‪ ،‬اى دجال! یک ره سر برآر‬ ‫یک طپانچۀ(‪ )۱۱‬مرگ و زین مردارخواران یک جهان‬ ‫یک صداى صور و زین فرعون‌‌‌طبعان صد هزار‬ ‫باش تا از صدمت صور سرافیلى شود‬ ‫صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار‬ ‫تا ببینى مورى‪ ،‬آن خس را که مى‌‌‌دانى امیر‬ ‫تا ببینى گرگى‪ ،‬آن سگ را که مى‌‌‌خوانى عیار‬ ‫باش تا کل بینى آن‌‌‌ها را که امروزند جزو‬ ‫باش تا ُگل یابى آن‌‌‌ها را که امروزند خار‬ ‫آن عزیزانى که آن جا گلبنان دولتند‪،‬‬ ‫تا ندارى‌‌‌شان بدین جا خیره همچون خار‪ ،‬خوار‬ ‫ژنده‌‌‌پوشانى که آن جا زندگان حضرتند‬ ‫تا ندارى خوارشان از روى نخوت زینهار‬ ‫وآن سیاهى کز پى ناموس حق ناقوس زد‬

‫در عرب بواللیل بود‪ ،‬اندر قیامت بونهار‬ ‫همرهان‪ ،‬با کوه‌‌کوهانان به حج رفتند و کرد‬ ‫رسته از میقات و حرم و جسته از سعى و جمار‬ ‫تو هنوز از راه رعنایى ز بهر الشه‌‌‌اى‬ ‫گاه در نقش هویدى(‪ ،)۱۲‬گاه در رنگ مهار‬ ‫تا به جان این جهانى زنده چون دیو و ستور‪،‬‬ ‫گرچه پیرى همچو دنیا‪ ،‬خویشتن کودک شمار‬ ‫مال دادى‪ ،‬لیک روى است و ریا اندر بنه‬ ‫کشت کردى‪ ،‬لیک خوک است و ملخ در کشتزار‬ ‫خشم را زیر آر در دنیا‪ ،‬که در چشم صفت‬ ‫سگ بود آن‌‌‌جا‪ ،‬کسى کاین‌‌‌جا نباشد سگ‌‌‌سوار‬ ‫راستکارى پیشه کن کاندر مصاف رستخیز‬ ‫نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار‬ ‫حق همى گوید؛ بده تا ده مکافاتت دهم‬ ‫آن به حق ندهى و پس آسان بپاشى در شیار‬ ‫اى بسا غبنا کت اندر حشر خواهد بود از آنک‬ ‫هست ناقد بس بصیر و نقدها بس کم عیار‬ ‫گِرد خود گردى همى چون گرد مرکز دایره‬ ‫از پى اینى به‌‌‌سان خشک‌‌‌مغزان در دوار(‪)۱۳‬‬ ‫از نگارستان نقّاش طبیعى برتر آى‬ ‫تا رهى از ننگ جبر و طمطراق اختیار‬ ‫عقل اگر خواهى که ناگه در عقیله‌‌‌ت نفکند‬ ‫الرحمن درآر‬ ‫گوش گیرش‪ ،‬در دبیرستان ّ‬ ‫عقل جزوى کى تواند گشت بر قرآن محیط؟‬ ‫ِ‬ ‫عنکبوتى کى تواند کرد سیمرغى شکار؟‬ ‫عاشقان را خدمت معشوق‪ ،‬تشریف است و بر‬ ‫عاقالن را طاعت معبود‪ ،‬تکلیف است و بار‬ ‫زخم تیغ حکم را چه مصطفى‪ ،‬چه بوالحکم؟‬ ‫ذوالفقار عشق را چه مرتضى‪ ،‬چه ذوالخمار؟‬ ‫بر چنین باال مپر گستاخ‪ ،‬کز مقراض «ال»‬ ‫جبرئیل پر بریده است اندر این ره صد هزار‬ ‫هیزم دیگى که باشد شهیر روح‌‌‌القدس‬ ‫خانه‌‌‌آرایان شیطان را در آن مطبخ چه کار؟‬ ‫علم و دین در دست مشتى جاه‌‌‌جوى و مال‌‌‌دوست‬ ‫چون به دست مست و دیوانه است ُد ّره(‪ )۱۴‬و ذوالفقار‬ ‫زان که مشتى ناخلف هستند در ّ‬ ‫خط خالف‬ ‫آب‌‌‌روى و باد ریش‪ ،‬آتش‌‌‌دل و دین‌‌‌خاکسار‬ ‫شاعران را از شمار راویان مشمر که هست‬ ‫جاى عیسى آسمان و جاى طوطى شاخسار‬ ‫با ِد رنگین است شعر و خاک رنگین است زر‬ ‫تو ز عشق این و آن چو آب و آتش بى‌‌‌قرار‬ ‫زان چنین بادى و خاکى چون سنایى بر سرآى‬ ‫تا ُچنو در شهرها بى‌‌‌تاج باشى شهریار‬ ‫ورنه چون دیگر خسان زین خزان عشوه‌‌‌خر‬ ‫خاک رنگین مى‌‌‌ستان و باد رنگین مى‌‌‌سپار‬ ‫خاطر کژ را چه شعر من چه نظم ابلهى؟‬ ‫کور عینین را چه نسناس(‪ )۱۵‬و چه نقش قندهار؟‬ ‫نکته و نظم سنایى نزد نادان چنانک‬ ‫پیش کر بربط‌‌‌سراى و نزد کور آیینه‌‌‌دار‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫آنگاه هر دسته از شعرها را به یک پاره نسبت مى‌‌‌دهیم‪ .‬براى جدا‬ ‫کـردن ایـن دوپاره از هم‪ ،‬نیز حکایتـى همچون جریان «رندالى‬ ‫تحول باشد‪.‬‬ ‫خوار» مى‌‌‌تراشیم تا توجیه‌‌‌کنندۀ این ّ‬ ‫‌‌‌ما با این سـخنان‪ ،‬نمى‌‌‌خواهیم ارزش شـخصیت سـنایى را به‬ ‫تحولى در او و نظایر او باشیم‪.‬‬ ‫زمین زده باشیم و یا منکر هرگونه ّ‬ ‫فقط مى‌‌‌خواهیم او را چنان که بوده بشناسیم و وقتى تک و توک‬ ‫شعرهاى مدحى در دیوانش نیابیم‪ ،‬از توجیه آن درنمانیم‪.‬‬ ‫‌‌‌‬ ‫‌‌‌متأسـفانه شـعر فارسـى با اخالق و معنویت شـروع نشـد‪ .‬شـعر‬ ‫رسمى ما زاییدۀ دربارها بود و حاصل طبع شاعران دربارى‪ .‬فساد و‬ ‫نابسامانى دربارهاى سالطین‪ ،‬الجرم بر شعرها رنگى بیش از حد‬ ‫زمینى مى‌‌‌داد‪ ،‬چون شـاعران هم بنا بر مقتضاى حال مخاطبان‬ ‫شعرهایشـان‪ ،‬کوشـیدند از آن چیـزى بگوینـد کـه ممدوحـان را‬ ‫خـوش آیـد نه چیزى که بر آن‌‌‌ها گـران افتد‪ .‬ممدوحان نیز طبعًا‬ ‫شیرینى مدح و تغزل و وصف مى و معشوق را بر تلخى پند و اندرز‬ ‫و بیـان بى‌‌‌اعتبـارى دنیا ترجیح مى‌‌‌دادند‪ .‬ولى دیرى نگذشـت که‬ ‫جریان منحرف شده را به بستر‬ ‫چند شاعر حکیم برخاستند و این‬ ‫ِ‬ ‫اصلى خود هدایت کردند‪ .‬این سه شاعر ناصر خسرو‪ ،‬فردوسى و‬ ‫سنایى هستند‪.‬‬ ‫‌‌‌شاید اگر این سه تن نبودند‪ ،‬بناى پند و حکمت به این استوارى‬ ‫در شـعر فارسـى نهـاده نمى‌‌‌شـد و در آن صـورت مشـکل بود که‬ ‫شـاعرانى چـون نظامـى‪ ،‬خاقانى‪ ،‬سـعدى‪ ،‬حافظ و موالنـا با این‬ ‫قدرتمنـدى عـرض اندام کنند‪ .‬اینان این بار را از جایى برداشـتند‬

‫ادبــی‬

‫‪31 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫که آن سـه تن بر زمین نهاده‌‌‌بودند‪ .‬البته شـعر ناصرخسـرو براثر‬ ‫غلبۀ معانى بر هنرمندى‌‌‌هاى شاعرانه‪ ،‬کمى خشک و عالمانه از‬ ‫کار درآمد و عقاید این شـاعر نیز امکان تأثیرگذارى شـعر او را بر‬ ‫دیگران کم کرد‪ ،‬ولى فردوسى و سنایى کمال تأثیر را بر شاعران‬ ‫پس از خود گذاشته‌‌‌اند؛ فردوسى در عرصۀ داستان‌‌‌سرایى و سنایى‬ ‫در پند و حکمت‪.‬‬ ‫‌‌‌بـا ایـن مقدمات‪ ،‬بایـد دو ویژگى را در کار سـنایى قابل توجه و‬ ‫تأمل بسـیار دانسـت‪ .‬یکى گرایش‌‌‌هاى عرفانى در شعر است که‬ ‫پیش از او تقریبًا بى‌‌‌سابقه بود و دیگر‪ ،‬مفاهیم اجتماعى و اخالقى‬ ‫که در قصیده‌‌‌ها و مثنوى‌‌‌هاى این‌‌‌شـاعر دیده‌‌‌مى‌‌‌شـوند‪ .‬ما اکنون‬ ‫بیشتر به بخش‌‌‌دوم نظرداریم چون شعر عرفانى پس از سنایى در‬ ‫کار موالنا و حافظ به کمال رسید ولى این مفاهیم اجتماعى با آن‬ ‫صراحت و صالبت بیان‪ ،‬دیگر مجال بروز نیافتند‪.‬‬ ‫‌‌‌در دورانى که هم و غم مدیحه‌‌‌سرایان‪ ،‬تجلیل و تزئین و حتى‬ ‫تقدیس حاکمان است‪ ،‬سنایى با مهارت تمام از روى زشتى‌‌‌هاى‬ ‫موجـود در جامعـه از صـدر تا ذیل پـرده برمى‌‌‌دارد‪ .‬ما که در شـعر‬ ‫عنصـرى و معـ ّزى بـا جهانـى روبه‌‌‌رو هسـتیم پـر از عـدل و داد و‬ ‫نعمت و آسایش‪ ،‬ناگهان در شعر سنایى با چنین جامعه‌‌‌اى روبه‌‌‌رو‬ ‫مى‌‌‌شویم‪:‬‬ ‫‌‌‌هر که را بینى ُپرباد از کبر‬ ‫‌‌‌آن نه از فربهى‪ ،‬آن از ورم است‬ ‫‌‌‌امرا را ز پى ظلم و فساد‬ ‫‌‌‌دل به زور و زر و خیل و حشم است‬

‫‌‌‌فقها را غرض از خواندن فقه‬ ‫‌‌‌حیلۀ بیع ربا و سلم است‬ ‫‌‌‌علما را ز پى وعظ و خطاب‬ ‫تعصب به دم است‬ ‫‌‌‌جگر از بهر ّ‬ ‫‌‌‌صوفیان را ز پى راندن کام‬ ‫‌‌‌قبله‌‌‌شان شاهد و شمع و شکم است‬ ‫‌‌‌حاجیان را ز گدایى و نفاق‬ ‫‌‌‌هوس و هوش به طبل و علم است‬ ‫‌‌‌ادبا را ز پس کسب لجاج‬ ‫‌‌‌اندوه نصب لن و جزم لم است‬ ‫‌‌‌و بـه همیـن ترتیـب‪ ،‬پـرده از کار پادشـاهان‪ ،‬زاهـدان‪ ،‬غازیان‪،‬‬ ‫فاضالن‪ ،‬متکلمین‪ ،‬اطبا و حتى دهقانان برداشـته مى‌‌‌شـود‪ .‬این‬ ‫چنین توصیفى عینى و واقعى از جامعه را در کمتر شـعرى از آن‬ ‫روزگار و حتى روزگاران بعد سراغ داریم‪.‬‬ ‫‌‌‌مضامین این دسته از شعرهاى سنایى را بیشتر توصیف وضعیت‬ ‫روزگار‪ ،‬اشـاره بـه ناپایـدارى دنیا و لزوم پند گرفتن از سرگذشـت‬ ‫گذشـتگان‪ ،‬پرهیز از دنیاطلبى‪ ،‬تشـویق به دیـن‌‌‌دارى‪ ،‬نکوهش‬ ‫مالدوسـتى و نکاتى از این دسـت تشکیل مى‌‌‌دهد که البته در هر‬ ‫یک از قصاید‪ ،‬یک یا چند مضمون خاص را پررنگ‌‌‌تر مى‌‌‌یابیم‪.‬‬ ‫اگر از جنبۀ پشـتوانۀ فرهنگى بنگریم‪ ،‬این شـعرها را گنجینه‌‌‌اى‬ ‫خواهیـم یافـت از علـوم و معـارف اسلامى‪ .‬جالب این اسـت که‬ ‫این معارف به صورت تص ّنعى و خام ارائه نشده‌‌‌اند که مث ً‬ ‫ال شاعر‬ ‫همه‌‌‌اش در توصیف و تجلیل بزرگان دین سخن گفته باشد ولى‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫ادبــی‬

‫‪30 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫خیز و بیا ملک سنایی ببین‬

‫منتشر شده در فصلنامۀ خانۀ خورشید‪،‬‬ ‫بس که شنیدى صفت روم و چین‬ ‫خیز و بیا ملک سنایى ببین‬ ‫تا همه دل بینى بى‌‌‌حرص و بخل‬ ‫تا همه جان بینى بى کبر و کین‬ ‫زر‪ ،‬نه و کان ملکى زیر دست‬ ‫جو‪ ،‬نه و اسب فلکى زیر زین‬ ‫سنایى غزنوى از شاعران محورى‬ ‫زبـان فارسـى اسـت‪ .‬در توضیح این‬ ‫کـه مراد مـا از «محورى» چیسـت‪،‬‬ ‫بایـد بگویـم که صرف نظـر از قوت‬ ‫و ضعـف شـاعران‪ ،‬بعضـى از آنـان‬ ‫داراى موقعیتـى منحصـر بـه فـرد‬ ‫هسـتند‪ ،‬بـه گونـه‌‌‌اى کـه در یـک‬ ‫سـبک یا شـیوۀ خـاص‪ ،‬بى‌‌‌همتایند‬ ‫و سرمشـق‌‌‌دهنده بـراى دیگـران‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثلا منوچهـرى شـاعرى محورى‬ ‫اسـت بـه خاطـر تخیـل خویـش‪ ،‬محمدکاظمکاظمی‬ ‫فردوسى شـاعرى محورى است به منتشر شده در فصلنامۀ خانۀ خورشید‪،‬‬ ‫خاطـر داستانسـرایى‌‌‌هایش‪ ،‬ناصـر‬ ‫خسـرو به‌‌‌خاطـر شـعرهاى مذهبـى‬ ‫و اعتقـادى‌‌‌اش‪ ،‬سـعدى بـه خاطـر‬ ‫غزل‌‌‌هـا و حکایت‌‌‌هاى بوسـتانش و‬ ‫همیـن طـور حافـظ‪ ،‬موالنـا‪ ،‬بیدل‪،‬‬ ‫صائـب‪ ،‬نظامـى‪ ،‬خاقانـى‪ ،‬انـورى‬ ‫و عبیـد زاکانـى هـر یـک در وجهى‬ ‫است‪ ،‬بى‌‌‌بهره کرده‪.‬‬ ‫خاص‪ ،‬برتر از دیگران به شمار مى‌‌‌آیند‪.‬‬ ‫ولـى در کنار این‌‌‌ها‪ ،‬ما شـاعرانى هماننـد نورالدین عبدالرحمان پیش از آن که به بدایع ویژۀ شـعر سـنایى بپردازیم‪ ،‬باید با خود‬ ‫جامى را داریم‪ .‬جامى شاعرى است بزرگ‪ ،‬عارفى است واالمقام‪ ،‬این شاعر آشنا شویم‪ .‬ابوالمجد مجدود بن آدم سنایى متولد شهر‬ ‫اندیشمندى است برجسته و نویسنده‌‌‌اى است پرکار‪ ،‬ولى متأسفانه غزنه یا غزنین است‪ .‬این شهر‪ ،‬در جنوب شرقى افغانستان کنونى‬ ‫در هیـچ یـک از این عرصه‌‌‌ها نتوانسـته اسـت بى‌‌‌نظیر و بى‌‌‌بدیل واقع شده و اکنون البته غزنى نامیده مى‌‌شود‪ .‬این همان پایتخت‬ ‫حد خاقانى؛ غزل عاشقانه و عارفانه غزنویان اسـت و خاسـتگاه سـنایى غزنوى و سیدحسن غزنوى و‬ ‫باشد‪ .‬قصیده دارد‪ ،‬ولى نه در ّ‬ ‫دارد‪ ،‬ولى نه در حد سعدى و حافظ؛ منظومه‌‌‌هاى داستانى سروده‪ ،‬بعضى از دیگر بزرگان‪ .‬مزار سـنایى هم‌‌اکنون در این شـهر وجود‬ ‫حـد نظامى‪ .‬نـه هفت اورنگ او از خمسـۀ نظامى برتر دارد‪ ،‬اگر جنگ‌‌هاى سال‌‌‌هاى اخیر آن را به ویرانى نکشیده باشد‪.‬‬ ‫ولـى نـه در ّ‬ ‫(‪ )۱‬در سال تولد و وفات سنایى اختالف است‪ .‬فقط مى‌‌‌توان گفت‬ ‫است و نه بهارستان او از گلستان سعدى‪.‬‬ ‫پس وقتى مى‌‌‌گوییم سنایى شاعرى محورى است‪ ،‬این فرض در حوالى ‪ ۴۷۰‬هـ ‪ .‬ق به دنیا آمده و در حوالى ‪ ۵۳۵‬هـ ‪ .‬ق در همان‬ ‫را پیـش کشـیده‌‌‌ایم کـه شـعر او از بعضـى وجـوه‪ ،‬پس از خـود او شـهر بدرود حیات گفته اسـت‪ .‬سنایى شـاعر اواخر دورۀ غزنوى و‬ ‫نیز نظیر نداشـته اسـت‪ .‬حاال این وجود چه هسـتند؟ بعداً خواهیم اوایل دورۀ سلجوقى است‪ .‬این دوران از سیاه‌‌‌ترین اعصار تاریخى‬ ‫گفت‪ .‬به هر حال‪ ،‬ما باید این گونه شاعران را بشناسیم و بکوشیم این سـرزمین اسـت‪ .‬حکومت غزنوى پس از دوران اقتدار خویش‬ ‫تعصب محمود غزنوى‬ ‫کـه وجـه برتـرى آنهـا را دریافتـه و شعرشـان را از آن جنبـه مورد که با درایت و شـجاعت و البته قسـاوت و ّ‬ ‫حد فراهم آمده بود‪ ،‬دچار تشـتت شـده در ضعف و هرج و مرج به سر‬ ‫دّقت و اسـتفاده قرار دهیم‪ .‬حاال ممکن اسـت همه این‌‌‌ها در ّ‬ ‫قّله‌‌‌هایى همچون حافظ و سعدى و موالنا و بیدل نباشند‪ .‬این دلیل مى‌‌‌برد‪ .‬مى‌‌‌دانیم که هرج و مرج‪ ،‬نتیجۀ طبیعى استبداد است‪.‬‬ ‫نمى‌‌‌شود که ما آثارشان را به فراموشى بسپاریم‪ .‬منوچهرى البته حاکمیـت قلدرانـۀ محمـود‪ ،‬ناراضیانـى را پدید آورد کـه آنان از‬ ‫شاعرى همتاى حافظ و سعدى نیست‪ ،‬ولى از یک زاویۀ خاص‪ ،‬بى‌‌‌تدبیرى فرزندش مسعود استفاده کردند و هر یک از گوشه‌‌‌اى‬ ‫یعنى قدرت توصیف طبیعت‪ ،‬نه تنها از آن دو‪ ،‬که شـاید از همۀ سـر برداشـتند‪ .‬این درگیریها بى‌‌‌ضایعه هم نبود و باالخره پس از‬ ‫شاعران ما پیشى گرفته است‪ .‬همچنین است وضعیت خاقانى و یک دورۀ هرج و مرج‪ ،‬به استبداد سلجوقیان خاتمه یافت و همان‬ ‫انورى و ناصر خسرو و برخى دیگران که هر یک از وجهى خاص‪ ،‬دور البته تکرار شد تا قرن‌‌‌ها بعد‪.‬‬ ‫تنها میداندار عرصه‌‌‌اند‪ .‬بدبختانه توجه شدید و بسنده کردن ما به ‌‌‌بـارى‪ ،‬سـنایى در چنیـن شـرایطى پـرورش یافـت‪ .‬در دوره‌‌‌اى‬ ‫سه‪ ،‬چهار شاعر معروف‪ ،‬ما را از بدایعى که در شعر دیگران نهفته کـه فسـاد در همـۀ ارکان حکومـت و حتى جامعه رخنـه کرده بود‬

‫و بـازار ریـا و تمّلـق گرم بود‪ .‬شـاعران‬ ‫آن روزگار نیـز یا باید مثل امیر مع ّزى‬ ‫نوکـرى سلاطین را پیشـه مى‌‌‌کردند‬ ‫و به نان و نوایى مى‌‌‌رسـیدند و یا باید‬ ‫همچـون ناصرخسـرو قبادیانـى‬ ‫عمرى را در تبعید و غربت به سـر‬ ‫مى‌‌‌بردند‪ .‬سـخن از دین و ایمان و‬ ‫پند و وعظ‪ ،‬حداقل در دربار شاهان‬ ‫خریدارى نداشت و شاعران هم که‬ ‫البته جز همین دربارها تکیه‌‌‌گاهى‬ ‫نداشـتند‪ .‬چنیـن بود که سـنایى در‬ ‫آغاز‪ ،‬همان روش مدیحه‌‌‌سرایان را‬ ‫پیـش گرفـت و چندین سـال را در‬ ‫غفلـت و بى‌‌‌خبرى در خدمت دربار‬ ‫غزنوى گذراند‪.‬‬ ‫فرخـى و مع ّزى‬ ‫‌‌‌ولـى او بـا امثال ّ‬ ‫تفاوت‌‌‌هایى داشـت‪ .‬او شاعرى بود‬ ‫بهره‌‌‌منـد از حکمـت و آن هـم نـه‬ ‫حکمتى که در آموختن علوم رایج‬ ‫روزگار خالصـه شـود و سـایه‌‌‌اى‬ ‫بـر روح و جان شـاعر نینـدازد‪ .‬این‬ ‫جذبه‌‌‌هـاى معنـوى‪ ،‬کم‌‌‌کم شـاعر‬ ‫را بـه سـویى دیگـر کشـید و البتـه‬ ‫سفر به بلخ و همنشینى با بزرگان‬ ‫علم و ادب آن شـهر نیز در روحیۀ‬ ‫او مؤثـر بـود‪ .‬چنین بـود که کم‌‌‌کم‬ ‫مدیحه‌‌‌سرایى را به حاشیه نهاد و راه زهد و عرفان پیش گرفت‪.‬‬ ‫‌‌‌دربارۀ این تغییر روحیۀ سنایى‪ ،‬داستان‌‌‌هایى نیز نقل شده است‪.‬‬ ‫بعضـى از آن را بـه دیـدار او با «رند الى‌‌‌خوار» نسـبت مى‌‌‌دهند و‬ ‫تحول روحى شـاعر مى‌‌‌دانند‪ .‬این‬ ‫آن مجنـون مجـذوب را عامـل ّ‬ ‫حکایت و نظایر آن‪ ،‬با دالیل مختلف رد شـده و اکنون سـندیت‬ ‫تاریخى ندارد‪ .‬اکنون دیگر مسّلم است که سنایى دچار یک تحول‬ ‫ناگهانى نشده‪ ،‬آن گونه که از ستایشگرى صرف به زهد و عرفان‬ ‫مطلق رسیده باشد‪ .‬زندگى و شعر او ترسیم ّ‬ ‫خطى روشن بین این‬ ‫دو بخش آثار او را ناممکن مى‌‌‌کند‪ .‬او سال‌‌‌ها پس از سفر به بلخ‬ ‫و حتى در اواخر عمر خویش نیز مدایحى دارد که نشان مى‌‌‌دهند‬ ‫به کّلى این شیوه را رها نکرده و بلکه آن را به حاشیه رانده و البته‬ ‫تعدیل کرده است‪.‬‬ ‫‌‌‌به نظر مى‌‌‌رسـد ساخته‌‌‌شـدن حکایت‌‌‌هایى نظیـر تحول روحى‬ ‫سـنایى در اثـر سـخنان رند الى‌‌‌خـوار‪ ،‬از مطق‌‌‌نگـرى و عالقه به‬ ‫قهرمان‌‌‌سـازى ما ریشـه مى‌‌‌گیرد‪ .‬ما انسـان‌‌‌ها غالبًا دوست داریم‬ ‫تکبُعدى ببینیم‪ ،‬یا مثبت مثبت و یا منفى منفى‪.‬‬ ‫شخصیت‌‌‌ها را ‌‌‌‬ ‫عده‌‌‌اى کام ً‬ ‫ال بى‌‌‌عیب و نقص باشند و عده‌‌‌اى دیگر‬ ‫دوست داریم ّ‬ ‫مظهر هرگونه زشتى و پلیدى‪ .‬عطار‪ ،‬موالنا‪ ،‬حافظ‪ ،‬سعدى و امثال‬ ‫این‌‌‌ها جزو شخصیت‌‌‌هاى مثبت هستند و انورى‪ ،‬عنصرى‪ ،‬رشید‬ ‫وطواط و دیگران هم شـخصیت‌‌‌هاى منفى‪ .‬در چنین شـرایطى‪،‬‬ ‫وقتى شاعرى همچون سنایى پیدا مى‌‌‌شود که از هر دو گونه شعر‬ ‫با حجم چشمگیرى دارد‪ ،‬گاهى ما راه دیگرى برمى‌‌‌گزینیم‪ ،‬یعنى‬ ‫زندگى او را دوپاره مى‌‌‌کنیم‪ ،‬پاره‌‌‌اى سـیاهى و پاره‌‌‌اى سـفیدى؛ و‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫زابل شاه یا رتبیل شاه؟‬

‫ادبی‬

‫‪29 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫‌ی اول اسالمی اختیار کردند و آن را به رتابله‪/‬‬ ‫زنبیل… ‪ .‬بهار صورت ُرتبیل را که مورخین دوره ِ‬ ‫رطابله جمع می‌بستند‪ ،‬بی‌معنا می‌داند‪ ،‬و خود صورت « ُزنتبیل» را که تحول یافته‌ی «ژنده پیل»‬ ‫می‌داند ترجح نهاده ادعا می‌کند که «آن لقب پادشاهان کابل و سجستان و ُر َخد بوده است»‪ .‬بهار‬ ‫(پیشنهادی برای تصحیح یک غلط تاریخی)‬ ‫به نسخه‌ی دست‌نویس ترجمه‌ی تاریخ طبری استناد می‌کند که به عقیده‌ی او در قرن ششم‬ ‫نوشته شده‪ ،‬و در آن‌جا در یک مورد این اسم را زنده‌پیل نوشته بوده است‪ .‬از دیدن این امال‪ ،‬بهار‬ ‫به این نتیجه می‌رسد که «اصل این کلمه زنتبیل بوده و زنتبیل همان زنده‌پیل است که در ادبیات‬ ‫فارسی هم مکرر در تعریف پهلوانان استعمال شده» [پاورقی ص‪ .]۱۲۵‬اما‪ ،‬جعفر مدرس صادقی که‬ ‫‪].‬چاپ تازه‌ای از تاریخ سیستان منتشر ساخته‪ ،‬صورت « ُزنتپیل» را ترجیح نهاده است[ص‪۲۴۱‬‬ ‫ی تاریخ طبری را که به دست اسحق بن محمد‬ ‫مرحوم مجتبی مینوی نسخه‌ی خطی ترجم ‌ه ‌‬ ‫بن عمر بن محمد شیروانی‪ ،‬در سال ‪ ۵۸۶‬هـ‪.‬ق در شهر ارزنجان ( از بالد روم) نوشته شده‪ ،‬چاپ‬ ‫عکسی نموده است‪ .‬از روی تفحصی که در این نسخه کردم‪ ،‬کلمه‌ی مورد نظر سیزده بار نوشته‬ ‫شده است؛ به این ترتیب‪ :‬در صفحه‌ی ‪۳( ۳۶۲‬بار)‪ ،‬در صفحه‌ی ‪۴( ۳۶۳‬بار)‪ ،‬در صفحه‌ی ‪۳۶۴‬‬ ‫(‪۳‬بار)‪ ،‬در صفحه‌ی ‪۱( ۳۷۱‬بار)‪ ،‬در صفحه‌ی ‪۱( ۳۷۸‬بار)‪ ،‬در صفحه‌ی ‪۱( ۴۲۵‬بار)‪ .‬از آن جمله این‬ ‫دو مورد را به‌طور نمونه ذکر می‌کنم‪« :‬قتیبه به سجستان شد و از آنجا به غزو هندوستان شد به‬ ‫حرب زینییل و یک سال آنجا بماند» [ص‪« .]۳۷۱‬روی به زمین هندوستان نهادند بر زییل شدند به‬ ‫داکتر محی‌الدین مهدی‬ ‫زنهار» [ص‪ .]۴۲۵‬در این نسخه صورت‌های ذیل به کار رفته است‪ :‬زببل‪ ،‬زسل‪ ،‬زینبل‪ ،‬رتبیل‪ ،‬و‬ ‫‪.‬زنبیل که مینوی آن را صحیح می‌داند‬ ‫مقارن ورود لشکر اسالم به سرزمین‌های شرق شاهنشاهی ساسانی‪ ،‬شامل خراسان شرقی‪،‬‬ ‫و اما این قول بهار که این کلمه لقب است‪ ،‬به شرطی درست می‌نماید که صورت درست کلمه‌ی‬ ‫سیستان‪ ،‬کابلستان‪ ،‬تخارستان و زابلستان‪ ،‬خانواده‌هایی حکومت می‌کردند که به عقیده‌ی‬ ‫مورد بحث‪ ،‬در جنب کلمه‌ی «شاه» نوشته شود؛ و در این صورت فقط لقب شاهان زابلستان‬ ‫‪.‬محققین‪ ،‬به کوشانیان نَ َسب می‌رسانیدند‬ ‫‪).‬می‌تواند باشد (نه از کابلستان‪ ،‬آن‌گونه که بهار می‌پندارد‬ ‫اینان القابی چون شاه‪ ،‬شار‪ ،‬خداه‪ ،‬مرزبان‪ ،‬دهقان و غیره داشتند‪ .‬تاریخ سیستان‪ ،‬حکم‌ران آن‌جا‬ ‫را که در سال ‪۲۸‬هـ‪.‬ق با ربیع بن زیاد بن اسد ّ‬ ‫اختالف در امالی این کلمه یا از عدم دسترسی نویسنده‌گان دوره‌ی اول اسالمی به منبع موثق‬ ‫الذیال الحارثی‪ ،‬اول جنگ سپس صلح کرد‪ ،‬شاه‬ ‫است که صورت درست این کلمه در آن درج بوده؛ و یا این تحریف ‪-‬مانند موارد فراوان دیگر‪ -‬یک‬ ‫می‌خواند‪« :‬شاه سیستان ایران بن رستم بن آزادخو بن بختیار»[ص ‪ .]۱۱۶‬بالذری همین شخص‬ ‫تصحیف است که به دلیل ناآشنایی نسخه‌نویسان عرب به کلمات فارسی‪ ،‬اسامی اشخاص و جاها‬ ‫را «اپرویز مرزبان سجستان» می‌خواند [ص ‪ .]۴۰۱‬فردوسی حاکمان زابلستان و کابلستان را خداه‬ ‫‪،‬پیش آمده‪ .‬بهار مثال های یوزاسف و فیلقوس را که مصحف بوذاسپ و فیلفوس است می‌آورد‬ ‫گفته‪ :‬همی‌رفت مهراب کابل خدای‪ /‬سوی خیمه‌ی زال زابل خدای‬ ‫اسدی طوسی و فردوسی به جای زابل‪ ،‬زاول نیز گفته‌اند‪ :‬کزین بار بندم به زاولستان‪ /‬بگیرم شهی که در اصل بوذا و فیلیپ بوده باشد‪ .‬مثال بسیار مشهور در این زمینه «ششویه» است که به جای‬ ‫«بیستویه» آمده‪ ،‬و معمای چگونه‌گی نقل دیوان از فارسی به عربی را به وجود آورده؛ معمایی که‬ ‫‪.‬تا به کاولستان‬ ‫بیش از هزار سال ناگشوده ماند‪ ،‬تا مرحوم دکتر محمد محمدی مالیری آن را حل کرد (این مورد‬ ‫مولف ناشناخته‌ی مجمل التواریخ و القصص حک‌مران زابل را «زابل شاه» خوانده است [ص‬ ‫‪).‬را بازگو خواهم کرد‬ ‫«رتبیل» ‪-‬که در این‌جا مورد بحث ماست‪ -‬نیز از این قبیل القاب‬ ‫«رتبیل»‪ُ « ،‬زنتبیل ‌» یا ُ‬ ‫‪ .]۲۵‬گویا ُ‬ ‫اصل لقب که در پهلوی نام شخص می‌آمده‪« ،‬زابل‌شاه» یا «زاول‌شاه» بوده‪ ،‬که ناسخان ابتدا‬ ‫‪.‬بوده است‬ ‫جزو دوم آن ‪-‬یعنی شاه‪ -‬را از قلم انداخته‌اند؛ سپس در کلمه‌ی زابل یا زاول تصحیف به عمل‬ ‫بالذری کلمه‌ی مورد نظر را بیش از ‪ ۱۳‬بار به کار برده‪ ،‬که ظاهراً همه‌جا «رتبیل» نوشته است‪:‬‬ ‫«گویند کابل‌شاه آماده‌ی کارزار با مسلمین می‌گردید و هر کس از تازیان در شهر وی بود برون راند‪. .‬آورده‌اند‬ ‫برای اثبات این ادعا‪ ،‬مقدم بر شهادت مجمل‌التواریخ و القصص‪ ،‬اینک سندی از همان سلسله‌ی‬ ‫‪].‬رتبیل نیز بر زابلستان و رخج غالب آمد و به بست رسید» [ص ‪۲۷۴‬‬ ‫شاهان محلی در دست است که به طور قاطع نشان می‌دهد که این لقب در اصل «شاه‌زابل‪/‬‬ ‫تاریخ سیستان ربیع مذکور را در سال ‪ ۴۷‬هـ‪.‬ق در حال پیشروی به سوی شرق سیستان توصیف‬ ‫‪.‬شاه‌زاول» است‪ ،‬که مقلوب آن زابل‌شاه یا زاول‌شاه می‌باشد‬ ‫می‌کند‪« :‬به بست و ُر َخ ْد و آن ناحیت شد‪ ،‬و آن رییل که رفته بود با او حرب کرد‪ ،‬و زنبیل به‬ ‫هزیمت از پیش او برفت و به زمین هندوان شد» [ص ‪ .]۱۲۵‬در جایی دیگر‪[« :‬عبدالعزیز بن عبدالله زابل یا زاول نام یکی از قبایل هفتالی است که در سده‌های اول میالدی به سرزمینی وارد شدند‪،‬‬ ‫که بنام شان زابلستان یا زاولستان خوانده شد‪( .‬عالوتًا «زاولی» به یکی از لهجه‌های زبان فارسی‬ ‫بن عامر بن کریز از سیستان] به راه بیابان برفت‪ .‬زبیل لشکری از ترکان فراهم کرده بود‪ ،‬حربی‬ ‫‪).‬گفته می‌شود؛ برهان قاطع‪۱۰۰۱ ،‬‬ ‫قوت دشمنان و شوکت‬ ‫صعب بکردند چنان‌که مسلمانان فرو ماندند و خواستند که بگریزند از ّ‬ ‫ی حاکم‪ ،‬یعنی از «مهیراکوال» (حدود‪ ۵۰۰‬میالدی)‬ ‫سنگ‌نوشته‌ای از نامورترین فرد این خانواد ‌ه ‌‬ ‫ایشان‪ ،‬عمر بن شان العاری مردی مرد و معروف بود با عبدالعزیز یکجا بود‪ ،‬حمله کرد و زنبیل‬ ‫ی‬ ‫در ارزگان باقی مانده‪ ،‬که پروفیسور بیوار انگلیسی آن را در سال ‪۱۹۵۳‬م خوانده‪ ،‬و در مجل ‌ه ‌‬ ‫هزیمت شد‪ ،‬و بکشت از ترکان بسیار و هزیمت کردند‪ ،‬و مسلمانان بسیار غنایم یافتند و برده‌گان‬ ‫‪].‬افغانستان (شماره ‪ ۴‬جلد ‪ )۸‬منتشر کرد [حبیبی‪ ،‬هفت‌کتیبه‌ی قدیم‪ ،‬ص ‪۳‬‬ ‫بسیار و اسب و سلیح‪ ،‬و کار کابل و زابل او را مستقیم گشت و مظفر به سیستان باز آمد»[ص‬ ‫‪:‬آوانویسی کتیبه‌ی مهیراکوال این است‬ ‫‪ .]۱۳۸‬در جایی دیگر در زیر عنوان «رفتن یعقوب به رخد به حرب زنبیل»‪« :‬چون به نزدیکی رخد‬ ‫‪۱٫ Bago s. Shaho zaoo Mihrooo… Zi… O‬‬ ‫برسید پسر زنبیل بگریخت و به کابل شد‪ ،‬و یعقوب به طلب وی شد‪ ،‬چون به حاساب[؟] برسید‬ ‫‪۲٫ Bago s. Shaho zaooo Mihrzki… .‬‬ ‫برف افتاد… روزگاری ببود و سوی کابل بیرون رفت مقصود پسر زنبیل‪ ،‬روز شنبه پنج روز مانده‬ ‫ترجمه‪ :‬مهیرا… مقدس و خدایی‪ ،‬شاه زابل‬ ‫از ربیع االول سنه‌ی ثمان و خمسین و مأیتی‪ ،‬چون به زابلستان برسید‪ ،‬پسر زنبیل به قلعه‌ی نای‬ ‫چون نوشته‌های دیگری با همین زبان و رسم الخط‪ ،‬از همین سلسله شاهان محلی به دست‬ ‫المان بر شد و حصار گرفت‪ ،‬و یعقوب آن جا بایستاد و حرب پیوسته کرد تا او را از آن جا فرود‬ ‫ش دقیقی ارایه شده است‬ ‫‪.‬آمده ‪ ،‬با مقایسه اینان به یک‌دیگر‪ ،‬خوان ‌‬ ‫‪:‬آورده بند بر نهاد … ‪[».‬ص‪ .]۲۳۲‬وصیف سکزی همین معرکه را توصیف کرده‬ ‫بنا بر این‪ ،‬اصل کلمه‌ای که به صورت‌های متعدد پیچیده و نامفهوم نوشته می‌شده‪ ،‬و اهل‬ ‫‪.‬به لتام آمد زنبیل و لتی خورد به لنگ‪ /‬لتره شد لشکر زنبیل و هبا گشت کنام‬ ‫تحقیق – از آن میان‪ -‬بر صورت بی‌معنای «رتبیل» اتفاق کرده‌اند‪ ،‬همان «زابل» یا «زاول» است‪.‬‬ ‫در نسخه‌ی خطی‌ای که از تاریخ سیستان در دست مرحوم بهار بوده‪ ،‬کلمه‌ای که زنبیل نوشتیم‪،‬‬ ‫پیشنهاد می‌کنم که مورخین و نویسنده‌گان‪ ،‬بعد از این به جای «رتبیل شاه» و «رتبیل شاهان»‪،‬‬ ‫بیش از نزده بار تحریر گردیده و هر بار به صورتی غیر از صورت پیشین‪ :‬رییل‪ ،‬زوتبیل‪ ،‬رییسل‪،‬‬


28 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫زبان فارسی در افغانستان در‬ ‫خطر است‬

‫دکتر صفر عبدالله‪ ،‬از دانشـمندان بزرگ تاجیکسـتان عصر دیروز در نشسـت زبان فارسـی در‬ ‫آسیای میانه که در سرای اهل قلم برگزار شد‪ ،‬گفت‪ :‬از دکتر شبستری تشکر می کنم زیرا ایشان‬ ‫برای بهم پیوستن دو ملتی که قبال یک ملت بودند‪ ،‬تالش کردند و می کنند‪ .‬از روزهایی که در‬ ‫تاجیکستان جنگ بود ایشان به مردم کمک می کردند که آرامش خود را پیدا کنند‪.‬‬ ‫دکتر عبدالله با بیان اینکه زبان فارسی تعریف طوالنی دارد‪ ،‬عنوان کرد‪ :‬از روزگاری که ایرانیان‬ ‫اسالم را پذیرفتند حساب خود را با اسالم و عرب روشن کردند‪ .‬ایرانیان با فرهنگ و تمدن بزرگی‬ ‫که داشـتند‪ ،‬عرب نشـدند و ایرانی ماندند‪ .‬میراث بزرگی که از دوره سـامانی برای ما ماند گواه‬ ‫آن است که فرهنگ ما دوره بزرگی را پشت سر گذاشت‪ ،‬شاهنامه را سامانیان سفارش کردند‪.‬‬ ‫این دانشمند بزرگ تاجیکستان اظهار داشت‪ :‬در بسیاری از شهرهای تاریخی در و دیوار با زبان‬ ‫فارسـی با شـما صحبت می کند‪ .‬از قرن ‪ ۱۶‬میالدی از یک سـو انگلیس و از سـوی دیگر روس‬ ‫شروع به کشورگشایی کردند و این باعث شد که جغرافیای زبان فارسی محدود شود‪ .‬در قفقاز و‬ ‫آسیای مرکزی قبل از آمدن روس ها زبان فرهنگ و تمدن‪ ،‬زبان فارسی بود‪ .‬تاثیر عمیقی که‬ ‫زبان فارسی در آن منطقه گذاشته شده است هنوز پابرجاست‪.‬‬ ‫وی خاطرنشان کرد‪ :‬متاسفانه از قرن ‪ ۱۶‬میالدی به بعد به دلیل جنگ بین صفویان و ازبکان‬ ‫ایران پاره پاره شد‪ .‬آهسته آهسته بخشی از ایران در محیطی قرار گرفت که از اقوام قوی تر از‬ ‫دشت ها و شهرها آمدند و جایگزین شدند و محدوده زبان فارسی روز به روز تنگ تر شد‪ .‬روس‬ ‫ها متاسفانه هر کاری که کردند به ضرر زبان فارسی بود‪.‬‬ ‫دکتر عبدالله بیان کرد‪ :‬روس ها با دالیل بسیار عجیب و غریب تصمیم گرفتند قلمرو آسیای‬ ‫میانه را میان اقوام تقسیم کنند و سمرقند و بخارا که گهواره زبان و ادبیات فارسی بود از تاجیک‬ ‫ها گرفته شـد‪ .‬آهسـته آهسـته مدارس بسته شد و زبان فارسی در ازبکستان محدود به خانه ها‬ ‫شد‪ .‬حزن انگیز این است که وقتی تقسیم بندی آسیای مرکزی انجام شد ‪ ۶۲‬درصد در قلمرو‬ ‫ازبکستان ماندند و بقیه در قلمرو تاجیکستان‪ .‬زبان فارسی در بادکوبه نیز یواش یواش از دست‬ ‫رفت‪.‬‬ ‫این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در مورد خط فارسی عنوان کرد‪ :‬شکر که مردم ایران‬ ‫نگذاشـتند‪ ،‬ما از خط فارسـی جدا شـویم‪ .‬دستور زبان فارسی را در تاجیکستان روس ها نوشتند‪.‬‬ ‫زبان فارسی در تاجیکستان تحت تاثیر زبان روسی بود در نتیجه زبان فارسی ضعیف شد‪ .‬روسیه‬ ‫همیشه تاکید بر جدایی زبان ها می کرد‪ .‬در حال حاضر زبان فارسی در افغانستان در خطر است‪.‬‬ ‫این فاجعه است چون افغانستان مهد زبان فارسی است‪ .‬زبان فارسی در کابل طلوع کرد‪ .‬همه‬ ‫فارسی زبانان باید نسبت به خطری که زبان فارسی در افغانستان را تهدید می کند‪ ،‬بیندیشند‪.‬‬ ‫در بادکوبه نیز امیدی به رشـد زبان فارسـی نیسـت‪ .‬امروز وضع زبان فارسـی در تاجیکستان هم‬ ‫نگران کننده است‪.‬‬

‫ادبــی‬

‫‪27 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫ما همه فانی و بقا بس تراست‬ ‫به مناسبت پانزدهمین سالگشت‬ ‫خاموشی داکتر جاوید‬

‫ یادداشتی از داکتر اخشید جاوید‬‫پانزدهمین سـال‌روز افول سـتاره‌ی تاب‌ناک آسـمان پرشکوه و با عظمت زبان و ادب فارسی‬ ‫دری‪ ،‬روان‌شـاد اکادمیسـین پوهاند داکتر عبداالحمد جاوید‪ .‬مرگ پوهاند داکتر جاوید‪ ،‬ضایعه‬ ‫بزرگ فرهنگی بود؛ درگذشـت ایشـان در وضعیتی به وقوع پیوسـت که هنوز شـمار زیادی از‬ ‫پژوهش‌ها و تالیفات‌شان‪ ،‬نشر نشده بودند‪.‬‬ ‫پـس از مـرگ پوهانـد جاویـد‪ ،‬در کوتاه‌ترین فرصت ممکن دسـت به کار شـدم و به تنهایی و‬ ‫هزینه‌ی شخصی‪ ،‬تألیفات و پژوهش‌های بازمان ‌ده‌ی آن مرحومی را پیاپی نشر کردم تا از یک‌سو‬ ‫از خطر نابودی و فراموشی در امان باشند و از سوی دیگر در معرض استفاده‌ی عالقه‌مندان قرار‬ ‫گرفته‪ ،‬خاطره‪ ،‬نام و کارکرد‌های جاوید جاودان‌تر شود‪.‬‬ ‫کتاب اوسـتا (مرتبه‌ی دوم در سـال ‪ ،)۱۳۸۴‬نوروز خوش‌آیین (مرتبه‌ی دوم در سـال ‪،)۱۳۸۴‬‬ ‫افسانه‌های قدیم شهر کابل در سال ‪ ،۱۳۹۰‬مقاالت جاوید (در چهار جلد) در سال ‪ ،۱۳۹۰‬تاریخ‬ ‫ادبیات فارسی دری در سال ‪ ،۱۳۹۰‬نگاهی به اشعار دری خوشحال خان ختک در سال ‪،۱۳۹۰‬‬ ‫کابل در آیینه‌ی تاریخ در سال ‪ ،۱۳۹۱‬بامیان در باستان و داستان در سال ‪ ،۱۳۹۱‬فرهنگ جاوید‬ ‫در سـال‪ ،۱۳۹۱‬صحبت‌های رادیویی جاوید در سـال ‪ ۱۳۹۵‬و سخن‌سـرایان افغانستان در سال‬ ‫‪ ۱۳۹۶‬اقبال چاپ یافتند‪.‬‬ ‫در سـال‌مرگ آن پیر فرزانه‪ ،‬می‌خواهم بگویم که سلسـله‌ی نشـر و تکثیر آثار اسـتاد جاوید‬ ‫کماکان ادامه خواهد داشـت‪ .‬قرار اسـت سـایر نبشته‌‌های‌شـان در آینده و حتاالمقدور به چاپ‬ ‫برسند‪.‬‬ ‫اطمینان خاطر دارم که آن روز فراخواهد رسید که نسل جوان و فرهنگیان ما اعم در داخل و‬ ‫خارج از کشور قادر شوند تا از ارزش‌ها و دست‌آوردهای فرهنگ اصیل و جلیل این مرز و بوم به‬ ‫وجه احسن و شایسته ارج‌گزاری و پاس‌داری به عمل آوردند‪.‬‬ ‫روان جاوید شاد و یادش پایا و ماندگار باد!‬


26 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


25 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


24 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


23 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪22 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫ احسان‌الله بکتاش‬‫حوالی ساعت ‪ ۹‬صبح دیروز بود که‬ ‫در چهارراهـی بره‌کـی و در نزدیکـی‬ ‫دانشـگاه خصوصـی رنـا‪ ،‬شـماری از‬ ‫دانشجویان این دانشگاه با هم گالویز‬ ‫شدند و به سوی هم‌دیگر مشت و لگد‬ ‫حوالـه کردند‪ .‬ازدحـام ترافیک در این‬ ‫چهارراهـی سـنگین بـود‪ ،‬در جـاده‌ی‬ ‫مقابل دانشـگاه وسـایط زیادی توقف‬ ‫کـرده و منتظر دسـتور مأمور ترافیک‬ ‫بـرای حرکـت بودنـد‪ .‬دسـتور مأمـور‬ ‫ترافیـک بـرای توقـف‪ ،‬فرصتـی شـد‬ ‫تـا راننـده‌گان و سرنشـینان وسـایط‬ ‫نظاره‌گـر ادامـه‌ی نبـرد دانشـجویان‬ ‫باشـند‪ .‬مـدت کوتاهـی در چهارراهی‬ ‫توقـف کردیم‪ ،‬به نظر نمی‌رسـید که‬ ‫ادامـه‌ی ایـن نبرد جدی شـود‪ .‬شـاید‬ ‫هیچ‌کسـی بـاور نمی‌کرد افـرادی که‬ ‫بـرای فراگیـری دانش بـه یک محل‬ ‫اکادمیـک آمده‌انـد به‌جـای کتـاب و‬ ‫قلم‪ ،‬در جیب و زیر بغل‌شان تفنگچه‬ ‫داشته باشند‪.‬‬ ‫لحظـه‌ای نگذشـته بـود کـه برخلاف‬ ‫تصور‪ ،‬وضعیت جدی‌تر شد و محافظان مسلح دانشگاه هم برای پایان‌دادن به نبرد‪ ،‬وارد عمل‬ ‫شـدند‪ .‬پس از کش‌وکوب میان دانشـجویان‪ ،‬صدای شـلیک چند مرمی از میان نبردکننده‌گان‬ ‫شنیده شد‪ .‬معلوم نشد که شلیک‌ها مستقیم به سوی طرف‌های درگیر بود یا این‌که هوایی‪ ،‬اما‬ ‫یکی از جوانانی که ظاهراً دانشجو به نظر می‌رسید‪ ،‬دستش روی ماشه‌ی تفنگچه بود‪.‬‬ ‫با بلندشدن صدای شلیک تفنگچه‪ ،‬ناظران صحنه که از چندسو وضعیت را نظاره‌گر بودند‪،‬‬ ‫بـه تقلا افتادنـد تا زودتر صحنه را ترک کنند‪ .‬ترس بیننـده‌گان از این بود که مبادا کدام مرمی‬ ‫سرگردان به آنان اصابت کند‪ .‬هر چند انتظار نمی‌رفت که در جلو یک محل اکادمیک‪ ،‬از سوی‬ ‫کسانی که در این محل رفت و آمد دارند‪ ،‬چنین عملی انجام شود‪.‬‬ ‫تو‌خیز از میان کسانی که در محل درگیری بودند‪،‬‬ ‫به دنبال شلیک حد اقل چهار گلوله‪ ،‬جس ‌‬ ‫شروع شد و شماری از نیروهای امنیتی در محل‪ ،‬به دنبال کسی که شلیک کرده بود‪ ،‬را ‌ه افتادند‪.‬‬ ‫در همین زمان‪ ،‬مأمور ترافیک هم لطف کرد و دستور حرکت داد و این‌گونه ما از خیر تماشا و‬ ‫ترس گذشتیم‪.‬‬ ‫دلیل این نبرد برای کسانی که مثل من تنها نظاره‌گر بودند‪ ،‬معلوم نشد و هم‌چنین نفهمیدیم‬ ‫کـه هـر دو طـرف درگیری دانشـجویان بودند یا این‌که کسـانی بیرون از دانشـگاه‌ها هم در آن‬ ‫دخالت داشتند‪.‬‬ ‫به هر حال‪ ،‬شهر کابل بیشتر اوقات شاهد چنین درگیری‌ها و شلیک سالح سبک و گاهی هم‬ ‫سنگین بوده است‪ ،‬اما زیر بغل‌گرفتن تفنگچه توسط دانشجویان احساس مصونیت از همه‌ی‬ ‫محالت به ویژه مکان‌های اکادمیک و تحصیلی را از میان می‌برد‪.‬‬ ‫مراکز تعلیمی و تحصیلی افغانستان به یکی از محالت مهم نگرانی مردم بدل شده‌اند‪ .‬برخوردها‬ ‫و رفتارهای خشونت‌‌آمیز میان دانشجویان و دانش‌آموزان و هم‌چنین احتمال منحرف‌شدن آنان‬ ‫تو‌سوهای دیگر‪ ،‬دلیل اصلی این نگرانی‌ها است‪.‬‬ ‫به سم ‌‬ ‫در برخی از مکاتب و دانشـگاه‌ها دانشـجویان و دانش‌آموزان با خود سلاح گرم و سـرد حمل‬ ‫می‌کنند‪ .‬استفاده از چاقو‪ ،‬بوکس‌پنجه و دیگر نوع سالح سرد در میان تعدادی از دانش‌آموزان و‬ ‫دانشجویان به یک امر معمولی بدل شده است‪.‬‬

‫زمانـی که تفنگچه به جای کتاب‬ ‫زیر بغل دانشـجویان قرار می‌گیرد‬ ‫در نیمه‌ی ماه حمل امسال‪ ،‬وزارت معارف از کشته‌شدن یک دانش‌آموز توسط دانش‌آموزی‬ ‫دیگر در لیسه نادریه‪ ،‬در چند قدمی دانشگاه خصوصی «رنا» خبر داد‪ .‬این وزارت گفته بود که‬ ‫محبوب‌الدین از شاگردان منفک‌شده‪ ،‬سراج‌الدین شاگرد صنف یازدهم این لیسه را با ضربات‬ ‫چاقو به قتل رساند ‌ه است‪.‬‬ ‫مصونیت دانش‌آموزان در مکاتب برای خودم جداً مساله‌ی مهم است‪ .‬زیرا من به عنوان یک‬ ‫پدر واقعًا از مصونیت فرزندم نگرانم و به دلیل همین نگرانی‪ ،‬همه‌روزه خودم و یا هم همسرم‬ ‫مجبوریم که همه‌روزه فرزندمان را از مکتب تا خانه و از خانه تا مکتب همراهی کنیم‪ .‬پسـرم‬ ‫شاگرد صنف سوم یکی از مکاتب خصوصی است‪ ،‬اما در مسیر خانه و مکتب توسط شماری از‬ ‫دانش‌آموزان مکاتب دولتی مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد‪.‬‬ ‫همه‌روزه که سمت مکتب حرکت می‌کند‪ ،‬نگرانی جدی در پیشانی‌اش دیده می‌شود و مرتب‬ ‫ن چند روز پیش بود که‬ ‫سوال می‌کند که امروز چه کسی او را تا مکتب همراهی می‌کند‪ .‬همی ‌‬ ‫او با جمعی از هم‌سن‌وساالنش توسط دانش‌آموزان یکی از مکاتب دولتی مورد آزار و اذیت قرار‬ ‫گرفته بودند‪ .‬او از مجهز‌بودن دانش‌آموزان این مکتب دولتی با بوکس‌پنجه حکایت داشت‪.‬‬ ‫جنگ و درگیری در میان دانشـجویان و دانش‌آموزان ممکن یک امر غیرجدی تلقی شـود‪،‬‬ ‫اما چنین برخوردهایی در افغانسـتان خیلی جدی و خشـن اسـت‪ .‬سـ ‌ه سـال قبل‪ ،‬یک درگیری‬ ‫میان دانشجویان دانشگاه کابل‪ ،‬تمامی دانشگاه‌های کشور را به تعطیلی یک ماهه کشاند‪ .‬این‬ ‫درگیری که پس از یک مشاجره لفظی در‌باره فوتبال شروع شد‪ ،‬نزدیک به هفت ساعت میان‬ ‫دانشـجویان خواب‌گاهـی دوام کـرد‪ .‬در این درگیری دانشـجویان بر ضد هم از چاقو‪ ،‬شیشـه و‬ ‫سنگ استفاده کرده بودند و در نتجیه بیش از بیست تن‌شان زخمی شدند‪ .‬برای پایان‌دادن به‬ ‫رفتارهای خشونت‌آمیز در مراکز تعلیمی و تحصیلی‪ ،‬دولت و خانواده‌ها مسوولیت دارند تا رفتار‬ ‫دانش‌آموزان و دانشجویان را تحت نظر داشته باشند‪.‬‬ ‫هـرگاه دست‌رسـی بـه سلاح گـرم و سـرد و انتقـال آن بـرای مـردم به ویـژه دانش‌آمـوزان و‬ ‫دانشـجویان آسـان باشـد‪ ،‬انتظار نمی‌رود که در آینده درس‌خوانده‌های ما افراد سالم و مفید به‬ ‫جامعه بار آیند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪21 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫در بخشی از گزارش ذکر شده که دولت در جهت ارایه توضیحات به فامیل‌ها در مورد این‌که مکتب عملی وجود دارد‪.‬‬ ‫برای تمام کودکان ضروری و الزامی است و اطمینان‌دادن دولت در‌باره این‌که سیستم تعلیم و تربیت آقای غنی گفته که حکومت می‌خواهد در همکاری با جامعه‌ی مدنی‪ ،‬خالها و مشـکالت فراراه‬ ‫سکتور معارف را بررسی و راه‌های حل مناسب در این خصوص جستجو کند‪.‬‬ ‫پذیرای تمام شاگردان می‌باشد‪ ،‬ناکام مانده است‪.‬‬

‫نظام ناکارآمد آموزشی معارف‬ ‫در همین حال بانک جهانی در تازه‌ترین گزارش تحقیقی خود گفته که نظام آموزشی افغانستان با‬ ‫یک سیستم ناکارآمد آموزشی و کیفیت پایین تعلیمی‪ ،‬مواجه است‪.‬‬ ‫در این گزارش بانک جهانی‪ ،‬وضعیت ‪ ۳۲‬مکتب ابتدایی و لیسه شهر کابل بررسی شده است‪.‬‬ ‫بانک جهانی در گزارش خود نوشته که به ندرت شواهد و نشانه‌هایی مبنی بر وجود یک سیستم‬ ‫کارآمد و با کیفیت آموزشی و تدریسی در این صنف‌های درسی قابل مشاهده است‪.‬‬ ‫بر‌اساس این گزارش‪ ،‬شیوه‌های تدریس و توانایی‌های تخصصی معلمان این مکتب‌ها به هیچ‌وجه‬ ‫مورد ارزیابی حکومت و نهادهای مسوول قرار نگرفته است‪.‬‬ ‫بانک جهانی هم‌چنان در گزارش خود نوشته‪« :‬بنابر تعداد محدود دانش‌آموزان و آموزگارانی که ما‬ ‫در جریان پروسه‌های نظرسنجی و ارزیابی در شماری از مکاتب شهر کابل مالقات کردیم‪ ،‬می‌توان‬ ‫گفت که افغانستان مایل به پیوستن به کاروان آموزشی همانند سایر نقاط جهان است‪ .‬اما آموزگاران‬ ‫در این کشور اکثراً فاقد مهارت‌های تدریسی اثربخش هستند‪».‬‬ ‫گفتنی اسـت که بعد از نشـر این گزارش‪ ،‬ریاسـت‌جمهوری نشسـتی را با حضور شماری از فعاالن‬ ‫جامعه‌ی مدنی ب ‌ه منظور بهبود و ارتقای کیفیت معارف کشور دایر کرد‪.‬‬ ‫فعاالن جامعه‌ی مدنی در این نشست نظریات‌شان را جهت بهبود کیفیت و محتوای نصاب تعلیمی‪،‬‬ ‫سهم مردم در همکاری با معارف‪ ،‬اصالحات و شفافیت در پروسه‌های استخدام‪ ،‬رابطه‌ی معارف با‬ ‫بازار کار‪ ،‬اهمیت تکنالوژی آموزشی و ایجاد مکاتب مسلکی و حرفوی‪ ،‬مطرح کردند‪.‬‬ ‫رییس‌جمهـور غنـی در این نشسـت گفته که برای تطبیق این مسـایل فرصت‪ ،‬ظرفیـت و اراده‌ی‬

‫رونمایی چهار کتاب حرفه برای سوادآموزان‬ ‫در همین حال‪ ،‬وزارت معارف و صندوق وجهی سازمان ملل روز گذشته چهار کتاب سوادآموزی که‬ ‫چهار حرفه را برای سوآدآموزان آموزش می‌دهد را رونمایی کردند‪.‬‬ ‫این کتاب‌ها قرار است برای ‪ ۲۱‬هزار سوادآموز در ‪ ۳۰‬والیت کشور توزیع شود‪.‬‬ ‫حمایت مالی و تخنیکی چاپ این کتاب‌ها را صندوق وجهی سازمان ملل (یونسیف) به عهده داشته‬ ‫است‪.‬‬ ‫سـردارمحمد رحیمـی‪ ،‬معیـن سـوادآموزی وزارت معارف می‌گوید کـه ‪ ۹‬ماه آموزش سـوادآموزی‬ ‫عمومی نیاز سـوادآموزان بزرگ‌سـال را برآورده نمی‌توانسته است و آنان عالق ‌ه داشته‌اند که در کنار‬ ‫سوادآموزی‪ ،‬حرفه‌ای نیز بیاموزند‪.‬‬ ‫به قول او باید سوادآموزی هدف‌مند‪ ،‬سود‌مند و کاربردی باشد‪.‬‬ ‫معینیت سوادآموزی و یونیسف در کنار آموزش سواد‪ ،‬هشت حرفه را مطابق به اولویت و عالقه‌مندی‬ ‫افراد سوادآموز تهیه کرده است‪.‬‬ ‫ایـن حرفه‌هـا شـامل تجـارت شـخصی‪ ،‬زنبـورداری‪ ،‬مـرغ‌داری‪ ،‬لبنیات‌سـازی‪ ،‬خیاطـی‪ ،‬صحت‪،‬‬ ‫ی می‌شود‪ .‬از میان این هشت حرفه‪ ،‬کتاب‌های آموزش‬ ‫کمک‌های اولیه‪ ،‬پرورش ماهی و کشت سبز ‌‬ ‫حرفه‌های تجارت شخصی‪ ،‬زنبورداری‪ ،‬مرغ‌داری و لبنیات‌سازی چاپ شده است‪.‬‬ ‫قابل ذکر است که در حال حاضر ‪ ۴۵۰‬هزار تن تحت پوشش برنامه‌های سواد حیاتی وزارت معارف‬ ‫قرار دارند و به قول معین سوادآموزی‪ ۳۵۰ ،‬هزار تن‌شان تا پایان امسال فارغ می‌شوند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪20 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫بست‪‎‬های معلمان خرید و فروش می‌شود‬ ‫میزان ‪ - ۱۳۹۶‬حسین حیدری‬ ‫سـفارت فنلنـد در کابل که یکـی از حامیان مالـی وزارت معارف‬ ‫است‪ ،‬می‌گوید به حقایقی دست‌یافت ‌ه که نشان می‌دهد بست‌های‬ ‫معلمان در وزارت معارف خرید و فروش می‌شود‪.‬‬ ‫نماینـده‌ی ایـن سـفارت کـه در رونمایـی چهـار کتـاب حرفه‌ی‬ ‫سـوادآموزی روز سه‌شـنبه‪ ۲۵ ،‬میـزان حضـور یافتـه بـود‪ ،‬گفـت‪:‬‬ ‫«جای تأثر اسـت که این حقایق برای ما می‌رسـد که بسـت‌های‬ ‫معلمین در وزارت معارف خرید و فروش می‌شـود و کتاب‌هایی را‬ ‫که دونر‌ها چاپ می‌کنند‪ ،‬در بازار فروخته می‌شود‪ .‬ما وزارت معارف‬ ‫و معینیت سوادآموزی را همکاری می‌کنیم تا این مشکالت را از‬ ‫میان بردارند‪».‬‬ ‫در همیـن حال اسـدالله‌حنیف بلخـی‪ ،‬سرپرسـت وزارت معارف‬ ‫می‌گویـد کـه ایـن وزارت‪ ،‬مبـارزه با فسـاد را در سـر‌لوحه کار خود‬ ‫قرار داده است‪ .‬آقای بلخی افزود‪« :‬در بعضی موارد‪ ،‬تخطی‌هایی‬ ‫صـورت گرفته اسـت‪ ،‬اما هم‌چـون فایلی برای ما نرسـیده که آن‬ ‫را پی‌گیری نکرده باشـیم‪ ،‬این حرف‌ها [خرید و فروش بسـت‌ها]‬ ‫شایعاتی است که به آدرس وزارت معارف گفته می‌شود‪ ».‬از جانب‬ ‫دیگر شماری از متقاضیان کار نیز شکایت دارند که آنان ناچار‌اند‬ ‫برای قبول‌شدن در یک بست دولتی رشوه بدهند و یا آن را بخرند‪.‬‬

‫دوسوم دختران افغان به مکتب نمی‌روند‬ ‫در همین حال‪ ،‬دیده‌بان حقوق بشر با نشر گزارشی می‌گوید که‬

‫با بدتر‌شدن وضعیت امنیتی در افغانستان‪ ،‬پیش‌رفتی که در جهت‬ ‫رفتن تمام دختران به مکاتب ایجاد شده بود‪ ،‬ممکن است نتیجه‌ی‬ ‫معکوس دهد‪.‬‬ ‫در این گزارش آمده که تخمینًا دوسوم دختران افغان به مکتب‬ ‫نمی‌رونـد و چهل‌ویـک درصـد تمـام مکاتـب در افغانسـتان فاقـد‬ ‫سـاختمان‌اند هم‌چنیـن اکثر کـودکان از نزدیک‌ترین مکتبی که‬ ‫قادر به حضور در آن باشند‪ ،‬بسیار دور زنده‌گی می‌کنند‪ ،‬این امر بر‬ ‫دختران به طور خاص تأثیرگذار است‪.‬‬ ‫در گزاش دیده‌بان حقوق بشر که روز سه‌شنبه‪ ۲۵ ،‬میزان در مورد‬ ‫معارف کشور نشر شد‪ ،‬ذکر شده است‪« :‬حکومت جدید افغانستان‬ ‫به ریاست حامد کرزی و تمویل‌کننده‌گان بین‌المللی و مؤسسات‬ ‫دولتـی و غیردولتـی بـه حمایت مؤسسـات تمویل‌کننـده‪ ،‬مکاتب‬ ‫را ایجاد کردند‪ ،‬معلمان و اسـتادان را اسـتخدام و تربیت کردند و‬ ‫دختران و فامیل‌های آن‌ها را جهت رفتن به مکتب تشویق کردند‪،‬‬ ‫تعداد واقعی دخترانی که در طول این مدت به مکاتب رفتند‪ ،‬دقیق‬ ‫نیست‪ ،‬اما این اتفاق نظر به طور وسیع وجود دارد که از سال ‪۲۰۰۱‬‬ ‫به این‌سو‪ ،‬میلیون‌ها دختری که در زمان حاکمیت طالبان از تعلیم‬ ‫و تربیـت دور بودنـد‪ ،‬اکنـون تـا حدودی به مکتب رفتـه و آموزش‬ ‫دیده‌اند‪ ،‬اما این دست‌آورد ناتمام و شکننده است‪».‬‬ ‫در گـزارش اخیـر دیده‌بـان حقـوق بشـر‪ ،‬موانـع عمـده دربـاره‬ ‫شـرکت‌نکردن همه‌ی دختران در مکاتـب و متوقف‌کردن دروس‬ ‫آن‌ها در مرحله متوسطه مکتب نیز برررسی شده است‪.‬‬ ‫این موانع شـامل رفتارهای تبعیض‌آمیز در برابر دختران توسـط‬

‫هـر یـک از مسـووالن دولتـی و اعضـای جامعه‪ ،‬ازدواج زیر سـن‪،‬‬ ‫ناامنی و خشـونت ناشـی از جنگ دو‌ام‌دار و بی‌قانونی عمومی به‬ ‫شمول حمالت باالی مراکز آموزشی‪ ،‬استفاده نظامی از مکاتب‪،‬‬ ‫اختطاف و آدم‌ربایی‪ ،‬حمله با تیزاب‪ ،‬اذیت و آزارهای جنسی‪ ،‬فقر‬ ‫و کار کـودکان‪ ،‬نبـود مکتب در بسـیاری از مناطق‪ ،‬کیفیت پایین‬ ‫آموزش و نبود معلمان زن می‌شود‪.‬‬ ‫در بخش دیگر این گزارش دیده‌بان حقوق بشر گفته که آمار در‬ ‫مورد تعداد کودکان خارج و شـامل در مکتب در افغانسـتان به‌طور‬ ‫چشم‌گیری متفاوت و متضاد است‪ ،‬اما وزارت معارف می‌گوید که‬ ‫حدود ‪ ۹‬میلیون تن در مکتب‪ ،‬مصروف آموزش استند که بیشتر از‬ ‫چهار میلیون آن را دختران تشکیل می‌دهند‪.‬‬

‫دولت گام‌های مهمی نبرداشته است‬ ‫در گـزارش اخیـر دیده‌بان حقوق بشـر هم‌چنان آمـده که دولت‬ ‫افغانسـتان در راسـتای تطبیق قانون اساسی که تعلیم و تربیت را‬ ‫برای تمامی اتباع اجباری کرده اسـت‪ ،‬گام‌های مهمی برنداشـته‬ ‫اسـت‪ .‬براسـاس قانـون‪ ،‬هرچند تمـام کودکان مکلـف به تکمیل‬ ‫ب اند‪ ،‬اما دولت نه ظرفیت فراهم‌سازی‬ ‫درس‌شان تا صنف ‪ ۹‬مکت ‌‬ ‫این سویه‌ی تعلیم و تربیتی برای تمام کودکان را دارد و نه دارای‬ ‫سیسـتمی اسـت که سـبب حصول اطمینان از حضور و شمولیت‬ ‫همه‌ی کودکان در مکاتب گردد‪ .‬تعداد زیادی از کودکان عم ً‬ ‫ال به‬ ‫تعلیم و تربیت دست‌رسـی ندارند‪ ،‬یا آ‌ن‌‌هایی که دست‌رسـی هم‬ ‫دارند‪ ،‬فرصت‌های تعلیمی‌شان از صنف نهم باال نرفته است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪19 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫ورود قطارآهن چین به افغانستان متوقف شد‬ ‫آرش یونسـی رئیـس اتـاق تجارت و صنایع زون شـمال به رادیو آزادی گفـت که از زمان بهره‬ ‫برداری از خط آهن چین ‪ -‬افغانستان تنها سه بار به بندر تجارتی حیرتان اموال چینی به وسیله‬ ‫واگون‌های تجارتی از طریق خط آهن وارد شده‌اند‪.‬‬ ‫ق تجارت و صنایع در زون شـمال افغانسـتان شکایت دارند که به دلیل مداخالت‬ ‫مسـئوالن اتا ‌‬ ‫ازبکستان در امور تجاراتی افغانستان واردات چین از طریق خط آهن به بندر تجارتی حیرتان در‬ ‫شمال افغانستان متوقف شده‌است‪.‬‬ ‫آرش یونسی رئیس اتاق تجارت و صنایع زون شمال به رادیو آزادی گفت که از زمان بهره‬ ‫برداری از خط آهن چین – افغانستان تنها سه بار به بندر تجارتی حیرتان اموال چینی به وسیله‬ ‫واگون‌های تجارتی از طریق خط آهن وارد شده‌اند‪.‬‬ ‫وی گفت به دلیل این که ازبکستان به صادرات اموال تجارتی افغانی به وسیله واگون‌های‬ ‫تجارتی از خاک خود اجازه عبور به سـایر کشـورهای آسـیای میانه را نمی‌دهد‪ ،‬اکنون واردات‬ ‫اموال تجارتی چین به افغانستان نیز از راه خط آهن متوقف شده‌است‪.‬‬ ‫آقای یونسی در رابطه گفت‪ ”:‬از آغاز فعالیت خط آهن تا اکنون سه پارت اموال تجارتی چین‬ ‫به افغانسـتان وارد شده‌اسـت‪ ،‬اما هیچ صادرات از سـوی افغانسـتان به وسیله خط آهن از بندر‬ ‫تجارتی حیرتان صورت نگرفته اسـت‪ .‬اکنون واردات از کشـور چین به دلیل عدم صادرات از‬ ‫سوی افغانستان از طریق خط آهن متوقف است‪”.‬‬ ‫ق تجارت و صنایع زون شـمال افغانسـتان می‌گوید در کنار مداخله ازبکسـتان در‬ ‫رئیـس اتـا ‌‬ ‫امور تجارتی و صادرات این‌کشـور‪ ،‬افزایش ناامنی‌ها نیز باعث شـد ‌ه تا سـطح سـرمایه گذاری‬ ‫تجار در زون شـمال افغانسـتان ‪ ۵۰‬درصد کاهش یابد‪ .‬وی گفت‪ ،‬مسیر راه‌های ترانزیت بنادر‬ ‫آقینه‪ ،‬حیرتان و شیرخان بندر نا امن بوده و تجار افغان نمی‌توانند به راحتی اموال وارداتی از‬

‫کشورهای اروپای شرقی و آسیای میانه را به کابل و والیات جنوبی و شرقی کشور انتقال بدهد‪.‬‬ ‫تاجران افغان نیز در شمال افغانستان شکایت دارند که متوقف شدن واردات از طریق راه آهن‬ ‫چین‪ -‬ازبکسـتان به بندر تجارتی حیرتان بر سـرمایه گذاری آنان در داخل کشـور تأثیرات منفی‬ ‫گذاشته‌است‪ .‬حاجی مایل یکی از سرمایه گذاران افغان در زون شمال است‪ .‬وی می‌گوید اکنون‬ ‫اموال تجارتی از چین و سایر کشورهای آسیای میانه به وسیله موتر تا ازبکستان منتقل شده و بعد‬ ‫توسط کشتی‌های تجارتی وارد خاک افغانستان می‌شوند که نسبت به واردات از راه آهن چندین‬ ‫برابر هزینه بر می‌دارد‪.‬‬ ‫حاجی مایل از حکومت افغانستان می‌خواهد تا هر چه زودتر مشکل صادرات اموال تجار افغان‬ ‫به وسیله خط آهن از راه ازبکستان را حل نموده و جلو فرار سرمایه گذاری‪‎‬ها از کشور را بگیرد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫ترمپ امرسفربری هزار پیلوت‬

‫جنگی به افغانستان را صادر کرد‬

‫نشریه امریکایی یو‪ ،‬اس بالستینگ نیوز به تازه گی گزارش داد‪.‬‬ ‫به گزارش نشریه یو‪ ،‬اس بالستینگ نیوز‪ ،‬امریکا درصدد بازسازی فعالیت های‬ ‫خود درافغانستان است و رئیس جمهور دونالد ترمپ قصد دارد دست کم هزار تن‬ ‫از خلبانان (پیلوت ها) های بازنشسته را دو باره به خدمت فرابخواند‪ .‬رئیس جمهور‬ ‫رهنمود هایی را امضاء کرده که براساس آن خلبانان می توانند دو باره به وظایف‬ ‫جنگی شان در نیروی هوایی برگردند‪.‬‬ ‫اداره ترمپ در نظر دارد به عنوان بخشی از استراتیژی جدید درمقابله با تهدیدات‬ ‫طالبان و دیگر دسته جات تروریستی درافغانستان کمبود خلبانان جنگی را جبران‬ ‫کند‪ .‬تا این دم تنها ‪ 25‬تن خلبان بازنشسته به خدمت بازگشته بودند اما به دلیل‬ ‫کمبـود شـدید خلبانـان کار آزمـوده اکنـون این رقم بـه هزار تن تغییر یافته اسـت‪.‬‬ ‫روزنامه انگلیسی دیلی میل گزارش کرده است که کمبود خلبانان مجرب در اردوی‬ ‫امریکا یک مشکل واقعی است که امریکا با آن رو به رو است‪ .‬سخنگوی پنتاگون‪،‬‬ ‫دریا سـاالر گری راس تایید کرده اسـت که کمبود خلبانان می تواند بر امور دولت‬ ‫بلکه بر سیستم حمل ونقل هوایی امریکا اثرات منفی برجا بگذارد‪ .‬جیمز ماتیس‪،‬‬ ‫وزیر دفاع خاطر نشان کرد که هدف از فراخوانی خلبانان بازنشسته در چهار چوب‬ ‫اسـتراتیژی ترمپ مقابله با کمبود شـدید خلبانان درجنگ افغانستان علیه طالبان‬ ‫درافغانستان است‪.‬‬

‫‪18 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫نگاه نگران نیویورک تایمز به سفر رکس‬ ‫تیلرسون به کابل‬

‫گزارشگر نیویورک تایمز نوشته است که امریکا درحال حاضر از استقامت مناطق وسیعی که تحت کنترول طالبان‬ ‫قرار دارد احاطه شده است‪.‬‬ ‫گـزارش نورمـال رسـانه هـای داخلـی این بود کـه وزیرخارجـه امریکا دریک سـفر تقریبن اضطراری بـا دکترغنی و‬ ‫دکترعبدالله دیدار کرده و برتعهدات کشورش نسبت به افغانستان دو باره تاکید کرد‪ .‬اما خبرنگار نیویورک تایمز درین‬ ‫باره از زاویه دیگری به مساله نگاه کرد‪.‬‬ ‫رکس دبلیو تیلرسون وزیرخارجه امریکا که شب گذشته از پایگاه اصلی نیروی هوایی امریکا در بگرام یک دیدار دو‬ ‫ساعته انجام داد‪ .‬در حدود بیست هزار پرسنل نظامی‪ ،‬پیمانکاران و دیگران کارکنان امریکایی در پایگاه هوایی بگرام‬ ‫درشمال کابل مستقر هستند‪ .‬اکثرآنان به هنگام پیاده شدن وزیرخارجه از هواپیمای حمل نقل نظامی نسبت به یک‬ ‫حمله موشکی که درین روز ها درآن حوالی اتفاق می افتد نگرانی داشتند‪ .‬که تیلرسون اکنون حتی نمی تواند مثل‬ ‫وزرای خارجه قبلی از سفارت به شدت حفاظت شده امریکا و کاخ ریاست جمهوری افغانستان دیدارکوتاه انجام دهد‪.‬‬ ‫ایـن نشـان دهنـده تغییـر امنیتـی فزاینده درکابل اسـت و این واقعیت را آشـکار می کند که امریکا درحـال حاضر از‬ ‫استقامت مناطق وسیعی که تحت کنترول طالبان قرار دارد احاطه شده است‪.‬‬ ‫تیلرسون درنخستین سفربه افغانستان اظهار داشت که به دلیل تهدیدات امنیتی درافغانستان پیش بینی وضع امنیتی‬ ‫این کشور تقریبا نا ممکن است‪ .‬اما تیلرسون در یک کنفرانس شتابزده خبری هشت دقیقه ای در یک اتاق کوچک‬ ‫بدون پنجره اظهار داشت که ظرفیت پیروزی درافغانستان وجود دارد‪ .‬وی گفت‪:‬‬ ‫"فکر می کنم اگر اوضاع کنونی افغانستان را که ما دقایقی پیش در باره آن صحبت داشتیم درنظر بگیریم و به شرایط‬ ‫سالیان قبل نگاه کنیم اکنون با مردمی نهایت پرجوش وخروش‪ ،‬سیستم آموزشی‪ ،‬ساختاراقتصادی وسیع تر رو به رو‬ ‫هستیم‪ .‬ازین قرار‪ ،‬زمینه ها برای تقویت شالوده های یک جامعه ظفرمند درافغانستان وجود دارد‪.‬‬

‫بعد از تحرکات ترمپ‪ ،‬نماینده خاص پوتین وارد دهلی جدید شد‬ ‫آیندۀ تقابل ها درسطح منطقه شمال افغانستان را به مرکز تعیین کننده سیاست و جنگ‬ ‫تبدیل می کند‪.‬‬ ‫اکونومیک تایمز به نقل از اندیا تایمز گزارش داد که نیکوالی کوداشیف نماینده پوتین به‬ ‫دهلی رسیده است و به روز جمعه آینده با جی شنکر مقام وزارت خارجه هند دیدار خواهد‬ ‫داشت‪.‬کوادشـیف در یک نشسـت خبری در اوایل ماه جاری گفته بود که همکاری با هند‬ ‫یکی از اولویت های اصلی سیاست خارجی روسیه است‪ .‬به گفته وی "روابط دوستانه روسیه‬ ‫با هند در سطح مشارکت ویژه استراتیژیک و فوق العاده قرار دارد و ما سعی داریم تا این‬ ‫روابط ابعاد تازه ای کسب کند‪.‬‬ ‫پیش ازین رئیس جمهور پوتین یک هیات ویژه را به رهبری ضمیرکابلوف نماینده ویژه‬ ‫برای افغانستان روانه دهلی جدید کرده و موصوف با رئیس شورای امنیت ملی هند اجیت‬ ‫دووال مذاکراتی را انجام داده بود‪.‬‬ ‫دولت هند با توجه به ماهیت حساس موضوع سفر ضمیر کابلوف به دهلی اطالعاتی به‬ ‫رسانه ها نداده بود‪ .‬اما منابع رسمی هند گفته بودند که مذاکرات دو طرف روی پیشرفت وضعیت امنیتی درافغانستان و نقش پاکستان درآن کشور متمرکز بوده است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خـــبــری‬

‫کمیته مسـتقل مشـترک نظـارت وارزیابی مبارزه علیه فسـاد‬ ‫اداری گزارش جدیدی را در پروژه رشد زراعت و انکشاف دهات‬ ‫نشـر کرد‪ .‬گزارش نشـان می‌دهد که تنها ‪ ۳۳‬درصد از مجموع‬ ‫‪ ۴۵‬میلیون دالر بودجه اختصاص داده شده به این پروژه مصرف‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫اولیـن مرحلـه پـروژه رشـد زراعت و انکشـاف دهات در سـال‬ ‫‪ ۲۰۰۹‬آغاز شده بود و تا سال ‪ ۲۰۱۴‬ادامه داشت‪ .‬ولی نهادهای‬ ‫دولتی نتوانسته‌اند پولی را که برای این پروژه حیاتی اختصاص‬ ‫داده شده بود‪ ،‬مصرف کنند‪.‬‬ ‫باری سالم‪ ،‬کمیشنر کمیته مستقل مشترک نظارت و ارزیابی‬ ‫مبارزه با فساد اداری‪ ،‬روز یکشنبه هنگام ارایه این گزارش گفت‪:‬‬ ‫«کمیتـه نظـارت و ارزیابـی در کنار این کـه پروژه‌های داخلی را‬ ‫بررسی می‌کند‪ ،‬پروژه‌هایی که از سوی دونرها تمویل می‌شوند‬ ‫را نیز مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌دهد»‪.‬‬ ‫آقـای سلام افزود که یک بخش عظیم پـول که بیش از ‪۶۰‬‬ ‫درصـد کل پـروژه می‌شـود‪ ،‬صـرف مصارفـی شـده کـه در واقع‬ ‫بـرای افغانسـتان نبوده‪ ،‬یعنی در بخش‌های تخنیکی از سـوی‬ ‫قراردادی‌های خارجی‌ها به مصرف رسیده است‪.‬‬ ‫مرحله دوم این برنامه که بین سـال‌های ‪ ۲۰۱۴‬و ‪ ۲۰۱۸‬تطبیق می‌شـود‪ ،‬دارای ‪ ۹۰‬میلیون دالر‬ ‫بودجـه اسـت‪ .‬در گـزارش ایـن ایـن نهاد آمده اسـت کـه در پروژه رشـد زراعت و انکشـاف دهات‪،‬‬ ‫خویش‌خوری در مدیریت برنامه‪ ،‬بی‌نظمی در روند کمک‌های بالعوض و قراردادهای تدارکاتی و‬ ‫تنظیمات اداری پیچیده‪ ،‬وجود داشته است‪.‬‬ ‫همچنان در بخشی از این تحقیق گفته شده است که احتمال تخطی قانونی در قرارداد کارکنان‬ ‫وجود دارد و تمویل کنندگان مخالف ارزیابی از اجراات شان هستند‪.‬‬ ‫اما کمیته نظارت و ارزیابی می‌گوید در فساد موجود در افغانستان تنها داخلی‌ها یا حکومت مقصر‬

‫‪17 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫پول‌های کمک شده به افغانستان در خارج مصرف می‌شود‬ ‫نیسـت؛ بلکه بخشـی از فسـاد به نهادهای بین‌المللی بر می‌گردد‪ .‬آقای سلام در این مورد گفت‪:‬‬ ‫«پروژه کاردیف نشان می‌دهد که دونرها نیز عملکردهایی داشته‌اند و پروژه‌هایی را تمویل کرده‌اند‬ ‫که سبب گسترش فساد در افغانستان شده است‪ .‬نمونه آشکار آن همین پروژه رشد زراعت است‬ ‫که این ادعا را ثابت می‌سازد»‪ .‬اعضای این کمیته گفتند شرکتی که این پروژه را به پیش برده در‬ ‫افغانستان فاقد اعتبار بوده و در این کشور اصال ثبت نشده است‪.‬‬ ‫مسووالن این کمیته‪ ،‬تاکید کردند که چگونگی دیزاین این پروژه زمینه ساز فساد بوده است و‬ ‫بربنیاد تفاهمنامه موجود میان افغانستان و تمویل کنندگان بین‌المللی‪ ،‬دونرها قرارداد را به شرکت‬ ‫خصوصی انگلیسـی «اتوس کنسـلتنگ لمتد» داده اسـت و با آنکه این شـرکت فاقد رسـمیت در‬ ‫افغانستان بود‪ ،‬این پروژه را مدیریت کرده است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خــبــری‬

‫‪16 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫آمار تازه‌ی اداره‌ی مرکزی‬ ‫احصاییه‪ :‬بیش از ‪۸۴‬‬ ‫درصد افغان‌ها آب‬

‫‪۸‬صبح‪ ،‬کابل‪ :‬آمارها از سـروی تازه‌ی اداره‌ی‬ ‫مرکزی احصاییه نشـان می‌دهـد که تنها حدود‬ ‫‪ ۱۶‬درصـد افغان‌هـا بـه آب خالـی از مکـروب‬ ‫دست‌رسـی دارنـد و از آن می‌نوشـند و بقیـه‬ ‫(بیـش از ‪ ۸۴‬درصـد) ناگزیر اند به دلیل نبود آب‬ ‫نوشیدنی خالی از میکروب‪ ،‬از آب‌های آلوده به‬ ‫ِ‬ ‫میکـروب و مدفوع‌های انسـانی و حیوانی برای‬ ‫نوشیدن استفاده کنند‪.‬‬ ‫در نتایـج سـروی اداره‌ی مرکزی احصاییه که‬ ‫در سال ‪ ۱۳۹۵‬راه‌اندازی شده‪ ،‬آمده است‪« :‬تنها‬ ‫در حـدود ‪ ۱۵٫۸‬درصـد مردم به آب آشـامیدنی صحی‬ ‫مدیریت شده دست‌رسی دارند‪».‬‬ ‫بـر بنیاد این گزارش‪ ۶۰ ،‬درصد آب‌های افغانسـتان‬ ‫آلوده به مدفوع‌های انسانی و حیوانی است‪.‬‬ ‫این سروی به شکل نمونه در ‪ ۱۰‬والیت افغانستان‬ ‫صورت گرفته اسـت‪ .‬کابل‪ ،‬هرات‪ ،‬قندهار‪ ،‬بدخشان‪،‬‬ ‫بلخ‪ ،‬سـمنگان‪ ،‬دایکندی‪ ،‬ننگرهار‪ ،‬خوست و کاپیسا‬ ‫والیت‌هایی اند که این سروی تحت پوشش خود قرار‬ ‫داده است‪.‬‬ ‫آلوده‌گی بیشتر آب در روستاها‬

‫کودتای اپراتیفی‬ ‫درباری علیه جنرال دوستم‬

‫میکروبی می‌نوشند‬

‫نـام دارد‪ ،‬از ‪ ۲۰۰۳‬آغـاز شـده بـود و ایـن بـار در ادامه‌ی کارش‪،‬‬ ‫آمـار گرفتـه شـده از شـهرها و روسـتاها در بـاره‌ی‬ ‫چگونه‌گـی کیفیـت آب‪ ،‬متفاوت اسـت‪ .‬بر بنیاد آمار ارائه شـده چگونه‌گی آب آشـامیدنی شهروندان را در ده والیت‪ ،‬مورد غور‬ ‫از ایـن سـروی‪« ،‬در روسـتاها حـدود ‪ ۱۰٫۵‬درصـد مـردم به آب و بررسی قرار داد‪.‬‬ ‫آشامیدنی صحی دست‌رسی دارند» در حالی که گفته شده است‬ ‫آمـار دست‌رسـی مـردم بـه آب آشـامیدنی صحی در شـهرها به کابل و صحی‌ترین آب؟‬ ‫نتیجـه‌ی این سـروی هم‌چنـان حکایت می‌کند «بدخشـان و‬ ‫‪ ۳۰٫۴‬درصد می‌رسد‪.‬‬ ‫مسووالن اداره‌ی مرکزی احصاییه گفتند که «با این سروی‪ ،‬کابل صحی‌ترین آب و سمنگان و بلخ‪ ،‬آلوده‌ترین آب را دارند»‪.‬‬ ‫خوشـبختانه افغانسـتان از جمله ‪ ۱۲‬کشـور محدود جهان است در حالی که پیش از این‪ ،‬گزارش‌ها حاکی از این بود که آب‌های‬ ‫کـه توانسـته این ارقـام را جمـع‌آوری بکند» و میـزان میکروب نوشـیدنی در شـهر کابـل اکثراً آلـوده به انـواع میکروب‌ها اند و‬ ‫«ایکـوالی» (میکـروب ناشـی از موجودیـت مدفـوع) را در آب برای نوشـیدن‪ ،‬صحی نیسـتند‪ .‬در یکی از این گزارش‌ها اداره‬ ‫ملی حفاظت از محیط زیست افغانستان گفته بود که ‪ ۷۰‬درصد‬ ‫تشخیص بدهد‪.‬‬ ‫ب‪‎‬های زیرزمینی کابل غیربهداشتی و غیر قابل نوشیدن است‪.‬‬ ‫آ ‌‬ ‫تنها ‪ ۱۵٫۸‬درصد آب عاری از میکروب‬ ‫در گزارش سروی بررسی وضعیت زنده‌گی مردم توسط اداره‌ی اداره‌ی محیط زیست هم‌چنان گفته بود که آب‌های زیرزمینی‬ ‫مرکـزی احصاییـه آمده اسـت که «تنهـا در حـدود ‪ ۱۵٫۸‬درصد پایتخت افغانسـتان عمدتـا آلوده به مواد کیمیایـی و باکتری‌ها‬ ‫مردم به آب آشامیدنی صحی مدیریت شده دست‌رسی دارند»‪ .‬است‪.‬‬ ‫این اداره می‌گوید که منظور از «آب آشامیدنی مدیریت یافته» از جانـب دیگـر‪ ،‬بـا ارائـه‌ی گزارش سـروی تازه و بـا توجه به‬ ‫آب عـاری از میکـروب و هدف آنـان از این میکروب‪ ،‬میکروب میکروبـی بـودن بیـش از ‪ ۸۴‬درصد آب‌های نوشـیدنی کشـور‪،‬‬ ‫مسـووالن اداره‌ی مرکـزی احصاییـه‪ ،‬وزارت صحـت و وزارت‬ ‫«ایکوالی» است‪.‬‬ ‫گـزارش سـروی اداره‌ی مرکـزی احصاییـه می‌گویـد‪« :‬ایـن انکشـاف دهـات از شـهروندان خواسـتند کـه برای داشـتن آب‬ ‫میکروب «ایکوالی» خیلی خطرناک بوده و به صورت تدریجی آشـامیدنی پـاک‪ ،‬از مـواد ضـد میکروب اسـتفاده کننـد و یا هم‬ ‫باعـث ایجـاد بیماری‌هـای بسـیار خطرنـاک می‌شـود و نظر به آب‌های نوشیدنی‌شان را پس از جوشاندن‪ ،‬بنوشند‪.‬‬ ‫تعریف سازمان صحی جهان‪ ،‬اگر‪ ۱۰۰‬ملی لیتر آب کمتر از یک آنان هم‌چنان گفتند که باید برای نگهداری آب‌های نوشیدنی‪،‬‬ ‫میکروب «ایکوالی» وجود داشت‪ ،‬آب قابل استفاده است و به توجه بیشتر به خرج داده شود‪ ،‬زیرا «بیشتر آب‌ها‪ ،‬در زمان انتقال‬ ‫صحت انسان ضرر ندارد و اگر از آن باالتر باشد‪ ،‬مضر است‪ ».‬و نگهداری آلوده می‌شوند»‪.‬‬ ‫ایـن آمارگیری را اداره‌ی احصاییه مرکزی‪ ،‬به همکاری مالی در گزارش این سروی آمده است که اداره‌ی مرکزی احصاییه‪،‬‬ ‫صنـدوق وجهـی کودکان سـازمان ملل یا یونیسـف انجـام داده وزارت انکشاف دهات و وزارت صحت عامه پالن‌های مشترکی‬ ‫را در چگونه‌گی پاک‌ساختن منابع آبی از میکروب‌ها‪ ،‬روی دست‬ ‫است‪.‬‬ ‫ایـن سـروی کـه «بررسـی وضعیـت زنده‌گـی در افغانسـتان» خواهند گرفت‪.‬‬

‫جنبش ملی تاریخ خونین و دردناکی دارد و سرنوشت‬ ‫سیاسی و حضور رسمی دولتی چنین تشکیالتی که‬ ‫از انتخابات مردمی بیرون آمده در جمع سیاسیون‬ ‫خوش پوش ومعطر در زیر سقف تاالر دولتی که به‬ ‫نابودی جنبش سوگند خورده است؛ تعیین نمی شود‪.‬‬ ‫یـک گـروه از سیاسـیون تـرک تبار بعد از چند هفتـه مذاکره با‬ ‫نماینده گان شورای امنیت ملی و بحث های حضور با دکترغنی‬ ‫سـرانجام درجهـت خلع سیاسـی جنـرال دوسـتم و باتور دوسـتم‬ ‫مصمـم شـده اند‪ .‬ازین قرار‪ ،‬بخش انشـعابی جنبـش ملی با تیم‬ ‫ارگ وارد معاملـه شـده و به قول معـروف از دایره محافظه کاران‬ ‫جنبش بیرون شده اند‪.‬‬ ‫سـید نورالله سـادات به بی‌بی‌سی گفت در آخرین کنگره حزب‬ ‫جنبش که سـه سـال پیش برگزار شـده بود‪ ،‬او به عنوان رئیس‬ ‫این حزب انتخاب شد و هنوز نامش در وزارت عدلیه‪/‬دادگستری‬ ‫افغانستان به همین عنوان ثبت است‪.‬‬ ‫آقای سادات می‌گوید‪،‬او دیگر با آقای دوستم قطع رابطه کرده‬ ‫و فکـر هـم نمی‌کنـد که ژنرال دوسـتم بتواند به ایـن زودی‌ها به‬ ‫افغانستان بازگردد‪ .‬دو عضو ارشد دیگر این حزب که نمی‌خواهند‬ ‫نامی از آن ها گرفته شود‪ ،‬هم می‌گویند که با آقای دوستم روابط‬ ‫خود را قطع کرده‌اند‪ .‬ژنرال دوسـتم ماه‌ها اسـت در پی اتهامات‬ ‫احمد ایشچی‪ ،‬از مخالفان سیاسی‌اش مبنی بر بدرفتاری جنسی‬ ‫معـاون اول رئیـس جمهوری با او‪ ،‬افغانسـتان را تـرک کرده و در‬ ‫ترکیه در تبعید خودخواسته به سر می‌برد‪ .‬آقای سادات می‌گوید‬ ‫بـه تازگـی شـماری از نزدیکان ژنرال دوسـتم و از اعضای ارشـد‬ ‫حـزب جنبش با اشـرف غنـی‪ ،‬رئیس جمهوری افغانسـتان دیدار‬ ‫کرده‌اند‪ .‬در این دیدار برعالوه آقای سـادات‪ ،‬شـاکر کارگر مشاور‬ ‫آقای دوستم‪ ،‬نقیب‌الله فایق‪ ،‬رئیس اداره نورم و استندرد‪ ،‬خیرالله‬ ‫انـوش‪ ،‬والـی پیشـین سـمنگان‪ ،‬محمداللـه بتاش وزیر پیشـین‬ ‫ترانسـپورت‪ ،‬سـید کامل آقا و عنایت‌الله کمال‪ ،‬همه از اعضای‬ ‫ارشد حزب جنبش ملی و عالم ساعی‪ ،‬از موسسان حزب "جنبش‬ ‫نوین" حضور داشـتند‪ .‬آقای سـاعی پیشتر با احمد ایشچی حزب‬ ‫جنبش نوین را ایجاد کردند که تصور می‌شود این اقدام در برابر‬ ‫آقـای دوسـتم و حـزب جنبـش بوده اسـت‪ .‬ترکیـب این دیـدار با‬ ‫حضور چهره‌های وفادار به ژنرال دوستم در کنار عالم ساعی که‬ ‫از مخالفان آقای دوستم در میان ترکتباران است‪ ،‬نشان می‌دهد‬ ‫در غیبت رهبر سـنتی و قدرتمند ازبک‌ها‪ ،‬مخالفان و موافقان او‬ ‫در کابل در تالش ایجاد یک اتحاد جدید هستند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خــبــری‬

‫‪15 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫هنوز از پروژه ای که خیلی زود فروپاشید‪ ،‬چه عبث امید یک برداشت سیاسی به صرفه دارند‪.‬‬ ‫ماهانه بیست میلیون افغانی مخارج پیدا وپنهان حکمتیار از بودجه ملی تادیه می شود‪ .‬یک میلیون افغانی‬ ‫تقریب ًا برابر با بیست هزار دالر امریکایی است‪.‬‬ ‫امرالله صالح ‪:‬‬ ‫یعنی مصارف آقای عفو شده پس از هفده سال دسیسه و توطیه در برابر ملت افغانستان معادل ساختن بیست باب مکتب در‬ ‫یک سال است‪ .‬این تنها بخش علنی و فریبنده‬ ‫ای کار است و کشورما دارای هیچ نهاد مستقل‬ ‫و یا کمی مستقل تفتیش نیست که معلوم کند‬ ‫که از کدام فصل و باب دیگر چه مقدار پاداش‬ ‫برای قتل عام و دسیسه گری پرداخته میشود‪.‬‬ ‫درین معامله کی باید بشرمد؟ حکومت ؟ عفو‬ ‫شده ؟ ملت ؟‬ ‫امـا آنچـه هویداسـت ایـن کـه نقـاب هـای‬ ‫دروغین و ریا در برابر چشمان ملت فرو میریزند‬ ‫و آنهایی که چهل سال فریاد از عدالت عمری‬ ‫زدنـد و چـه موجی از جوانـان و نوجوانان را زیر‬ ‫نام ارمان و دین به قتل گاه بردند و حاال پاداش‬ ‫خودشان همین چند ملیون از کیسه فقیر ترین‬ ‫ملـت دنیـا در ماه‪ ( .‬خدایا هیچ شـک نـدارم که‬ ‫عزت و ذلت بدسـت توسـت‪ .‬شـاهد چه صحنه‬ ‫های ننگین دیگر خواهیم بود) ‪.‬‬

‫ت‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫ی‬ ‫ک‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫هلل صالح از‬ ‫ک‬ ‫م‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫گ‬ ‫ل‬ ‫ب‬ ‫د‬ ‫ی‬ ‫ن به سوی‬ ‫اتمر پرتاب کرد‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خــبــری‬

‫آیا معاینات پرده بکارت اساس‬ ‫واقعی‪ ،‬علمی و یا طبی دارد؟!‬

‫مؤسسه خدماتی علوم عدلی افغانستان می‪‎‬گوید‪ ،‬معاینات پرده بکارت اساس‬ ‫واقعی‪ ،‬علمی و یا طبی ندارد‪.‬‬ ‫این مؤسسه می‪‎‬گوید‪ ،‬استفاده از معاینه پرده بکارت به‌خاطر تثبیت این‪‎‬که یک زن با مردی رابطه‬ ‫جنسی برقرار کرده یا نه؟ هیچ‪‎‬گونه پایه و اساس واقعی‪ ،‬علمی و طبی ندارد‪.‬‬ ‫مسئوالن این نهاد روز چهار شنبه هنگام ارائه تحقیق تازه‌شان در این مورد گفتند که سالم بودن‬ ‫پرده بکارت نشـان دهنده باکره بودن یک دختر نیسـت و نباید به جبر و یا هم زور معاینات بکارت‬ ‫صورت گیرد‪.‬‬ ‫آنان گفتند‪ ،‬در جامعه افغانی بکارت دختران مهم و یک شرط اساسی عدم مقاربت جنسی قبل از‬ ‫ازدواج خوانده می‪‎‬شود‪.‬‬ ‫محمد اشرف بختیاری رئیس این نهاد می‪‎‬گوید‪ ،‬معاینات اجباری بکارت یک رفتار غیر انسانی‪،‬‬ ‫بی‌رحمانه و اهانت‌آمیز می‪‎‬باشد و باید از آن جلوگیری صورت گیرد‪.‬او افزود‪:‬‬ ‫"تحقیق که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که این معاینه اساس ندارد چرا ندارد به‌خاطر این‪‎‬که‬ ‫باورهای فرهنگی با واقعیت‪‎‬های علمی فرق دارد‪ .‬باورهای فرهنگی می‪‎‬گوید خونریزی دلیل بر باکره‬

‫‪14 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫بودن و باکره بودن دلیل بر پاکی یک خانم است و نبود خونریزی دلیل نبود بر باکره بودن‬ ‫و آلوده بودن وی می‪‎‬باشد‪ .‬اگر خونریزی داشت خانم باکره است و اگر نداشت هیچ جرمی‬ ‫را مرتکب نشده‪".‬‬ ‫آقـای بختیـاری می‪‎‬گویـد‪ ،‬چنین معاینات از لحاظ روانی و فزیکی یک دختر و یا یک زن‬ ‫را متأثر می‪‎‬سازد‪.‬‬ ‫مسئوالن این نهاد می‪‎‬گویند‪ ،‬داشتن پرده بکارت در جامعه سنتی افغانستان برای دختران‬ ‫یک امر حیاتی است‪.‬‬ ‫پرده بکارت برای دختران افغان‪ ،‬حکایت از عزت دختر و خانواده او می‪‎‬کند و سالم نبودنش‬ ‫پیامدهای ناگوار داشته و حتی معاینات آن زنده‪‎‬گی شماری از دختران را دگرگون می‪‎‬سازد‪.‬‬ ‫به‌گفته آقای بختیاری‪ ،‬در صورتی‪‎‬که نتیجه آزمایش منفی باشـد‪ ،‬برخی دختران کشـته‬ ‫شـماری دیگری آنان طالق داده می‌شـوند و به تعدادی هم تا آخر عمر در خانه به چشـم‬ ‫حقارت دیده می‪‎‬شود‪.‬‬ ‫بر اساس معلومات داکتران‪ ،‬پرده بکارت یک پرده نسبتًا کم خون بوده و حتی اگر پاره شود‬ ‫ممکن خونریزی زیادی نداشته باشد‪.‬‬ ‫پیش از این سازمان دیده‌بان حقوق بشر‪ ،‬سازمان صحی جهان و کمیسیون مستقل حقوق‬ ‫بشر افغانستان نیز معاینات پرده بکارت را نقض تکان دهنده حقوق بشر خوانده و خواهان‬ ‫توقف این عمل شده‪‎‬اند‪.‬‬ ‫در این حال داکتر عبدالباقی وردک متخصص نسایی والدی و عقامت در مورد چگونگی‬ ‫پاره شدن پرده بکارت به رادیو آزادی گفت‪:‬‬ ‫"سالم بودن پرده بکارت نماینده‪‎‬گی نمی‪‎‬کند که یک شخص رابطه جنسی برقرار نکرده‬ ‫یعنی در برخی حاالت یک فرد در دوره طفولیت می‪‎‬افتد بکارت تخریب می‪‎‬شود خودش خبر ندارد‪.‬‬ ‫در معاینات تخریب بکارت تعین می‪‎‬شود‪ ،‬اما چگونگی آن را که چطور و به وسیله چی تخریب شده‬ ‫در معاینات تشخیص شده نمی‪‎‬تواند‪".‬‬ ‫ی‌گویند که معاینات بکارت اساس علمی نداشته‬ ‫مسئوالن مؤسسه خدمات علوم عدلی افغانستان م ‪‎‬‬ ‫و از لحاظ قانونی اجرای این عمل بر دخترانی که به علت خشونت‌های خانواده‪‎‬گی و گریز از ازدواج‬ ‫اجباری از خانه فرار می‌کنند‪ ،‬درست نیست‪.‬‬ ‫کمیسـیون مسـتقل حقوق بشـر افغانسـتان نیز می‌گوید‪ ،‬آزمایش پـرده بکارت دختـران مخالف‬ ‫کنوانسیون‌های جهانی است‪.‬‬ ‫ثریا صبحرنگ یک عضو این کمیسیون به رادیو آزادی گفت‪ ،‬حکومت افغانستان اخیرا آزمایش‬ ‫بکارت را در کود جزای این کشور جرم خوانده‌است‪.‬‬ ‫بـه گفتـه وی‪ ،‬لـوی سـارنوالی و وزارت صحـت عامه نیز به آنـان گفته‌اند که آزمایـش بکارت در‬ ‫افغانستان مردود می‌باشد‪.‬‬

‫پناهجوی افغان که دانشجوی دکترای کمبریج شد‬

‫رابعه نسیمی‪ ،‬دانشجوی مقطع دکترا در دانشگاه کمبریج است‬ ‫رابعـه زمانـی کـه در‬ ‫پنج‌سالگی با خانواده‌اش وارد‬ ‫بریتانیا شـد و شروع به درس‬ ‫خوانـدن کـرد‪ ،‬هیـچ کودک‬ ‫دختـری در افغانسـتان اجازه‬ ‫رفتـن بـه مکتب‪/‬مدرسـه را‬ ‫نداشـت‪ .‬طالبان که در سـال‬ ‫‪ ۱۹۹۶‬بـر سـر قدرت شـدند‪،‬‬ ‫زنـان و دختـران را از رفتـن‬ ‫بـه مکتب و دانشـگاه ممنوع‬ ‫کرده بودند‪‌.‬‬

‫رابعه نسیمی ‪ ۲۳‬سال دارد و ‪ ۱۸‬سال پیش در یکی از روزهای پاییزی زمانی که موتر حامل او‬ ‫و خانواده‌اش در بندر دو‪-‬ور در جنوب انگستان رسید‪ ،‬والدینش نفس راحتی کشیدند‪ .‬پدر و مادر‬ ‫رابعه یک‌جا با دو دختر و یک پسر خردسال شان از رژیم طالبان فرار کرده بودند تا در کشور امنی‬ ‫زندگی جدیدی را شروع کنند‪.‬‬ ‫او در کشور جدید در شش سالگی به مکتب‪/‬مدرسه رفت و بعد از آن در دانشگاه گولداسمیت لندن‬ ‫در مقطع لیسانس جامعه شناسی و سیاست خواند و پس از آن دوره کارشناسی ارشد (ماستری‌) را‬ ‫در همین رشته در مدرسه اقتصاد و سیاست دانشگاه لندن (‪ )LSE‬تمام کرد و حاال دانشجوی مقطع‬ ‫دکترا در کمبریج‪ ،‬یکی از بهترین دانشگاه‌های جهان است‪.‬‬ ‫رابعه از سفر دشواری که خانواده‌اش تا رسیدن به بریتانیا طی کردند چیزهای زیادی به یاد ندارد‪،‬‬ ‫اما می‌گوید قص ‌ه سختی‌های راه را همیشه از پدر و مادرش شینده است‪.‬‬ ‫رابعـه اگـر چـه در بریتانیـا بزرگ شـد و درس خواند‪ ،‬امـا هیچ‌گاه رابطه‌اش را بـا وطن اصلی‌اش‬ ‫افغانسـتان نبرید‪ .‬شـاید به همین دلیل‪ ،‬با وجود این که در جامعه انگلیسـی‌زبان بزرگ شـده و به‬ ‫انگلیسی تحصیل کرده‪ ،‬می‌تواند‪ ،‬به فارسی روان حرف بزند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ -۱۶۲‬عقرب ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪13 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com‬‬

‫سخن اول‬

‫مؤسس‪ :‬فاروق حفیظی‬ ‫ناشر‪ :‬شرکت افغان استار روابط عمومی‪ :‬فاروق حفیظی‬

‫■ مسئولیت مقاالت منتشره باخود نویسندگان است‪.‬‬ ‫■ نایاب در حک و اصالح مطالب با حفظ دیدگاه نویسنده‬ ‫آزاد است‪.‬‬ ‫■ نایاب هیچ مسؤلیتی در قبال آگهی ها ندارد‪.‬‬ ‫■ استفاده از طرح ها و دیزاین های نایاب منوط به‬ ‫اجازه کتبی است‪.‬‬ ‫■ آخرین فرصت برای تغییر آگهی ها تاریخ بیستم هر ماه‪.‬‬

‫‪Tel: 416-803-2353‬‬

‫اولین محموله بزرگ گندم هند از‬ ‫طریق چابهار به افغانستان می‌رسد‬

‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪Email: nayabafg@gmail.com‬‬ ‫‪Mailing Address: P.O.Box: 53141‬‬ ‫‪Thornhill, ON L3T 3C0‬‬ ‫‪Graphic & Design: Kheradmand‬‬ ‫‪www.khrd.ca‬‬

‫خبری ‬

‫‪۱۴‬‬

‫اجتماعی ‬

‫‪۱۸‬‬

‫تاریخ و تمدن ‬

‫‪۳۵‬‬

‫ادبی ‬

‫روانشناسی ‬

‫داستان کوتاه ‪ -‬دنباله دار ‬ ‫صحت و سالمتی ‬

‫گردشگری و سیاحت ‬

‫‪۲۷‬‬ ‫‪۴۲‬‬

‫‪ ۴۷‬و ‪۴۴‬‬ ‫‪۴۸‬‬ ‫‪۵۰‬‬

‫مشوره های زناشویی ‬

‫‪۵۲‬‬

‫اسرار خانه داری ‬

‫‪۵۶‬‬

‫جالب‪،‬سرگرمی ومعما ‬

‫‪۶۵‬‬

‫شعر ‬

‫‪۶۸‬‬

‫آشپزی ‬

‫کودکان و والدین ‬ ‫جک و طنز ‬

‫جالب و خواندنی ‬

‫‪۵۴‬‬ ‫‪۶۱‬‬ ‫‪۶۶‬‬ ‫‪۷۰‬‬

‫تاریخی دنباله دار ‬

‫‪۷۶‬‬

‫فرهنگ و هنر ‬

‫‪۸۲‬‬

‫داستان دنباله دار ‬

‫‪۸۸‬‬

‫آرایش و زیبایی ‬

‫‪۹۹‬‬

‫گوناگون ‬ ‫حکایت ‬

‫رازهای موفقیت ‬

‫‪79‬‬ ‫‪۸۶‬‬ ‫‪۹۵‬‬

‫وزیر امور خارجه افغانسـتان (راسـت) در یک گفت‌وگوی‬ ‫ویدیویی با همتای هندی‌اش از فرستاده شدن این محموله‬ ‫استقبال کرد‬ ‫اولین محموله کمک‌های هند که از طریق بندر چابهار در‬ ‫ایران به افغانسـتان خواهد رسـید‪ ،‬امروز یکشنبه ‪ ۷‬عقرب‪/‬‬ ‫آبان هند را ترک کرد‪.‬‬ ‫ایـن محمولـ ‌ه شـامل ‪۱۵‬هـزار تن گنـدم کمکـی هند به‬ ‫افغانستان است‪.‬‬ ‫وزیـران امـور خارجه افغانسـتان و هنـد در یک کنفرانس‬ ‫ویدیویـی اسـتفاده از بنـدر چابهار را برای نزدیکـی روابط و‬ ‫توسعه اقتصادی هر سه کشور مهم خواندند‪.‬‬ ‫سال گذشته افغانستان‪ ،‬هند و ایران موافقتنامه سه جانبه‬ ‫چابهـار را امضـا کردنـد که بـر مبنای آن افغانسـتان و هند‬ ‫می‌توانند مبادالت تجاری‌شان را از طریق بندر چابهار ایران‬ ‫انجام دهند‪.‬‬ ‫سوشـما سـواراج‪ ،‬وزیـر امـور خارجـه هنـد در کنفرانـس‬ ‫ویدئویـی امـروز اعلام کرد ارسـال محموله‌هـای گندم به‬ ‫افغانسـتان آغـاز شـده و گفـت کـه ایـن محموله‌هـا از بندر‬ ‫کندال در ایالت گجرات از طریق بندر چاه بهار به افغانستان‬ ‫می‌رسد‪.‬‬ ‫هنـد در سـال جـاری میالدی وعـده کـرده ‪ ۱۱۰‬هزار تن‬ ‫گندم به افغانسـتان کمک کند که در شـش ماه آینده از راه‬ ‫بندر چابهار به افغانستان خواهد رسید‪.‬‬ ‫قرار است این گندم در "ذخایر استراتژیک وزارت زراعت و‬ ‫مالداری" در شش والیت افغانستان نگهداری شود‪.‬‬ ‫در همیـن حـال نارندرا مودی‪ ،‬نخسـت وزیر هنـد هم در‬ ‫توییتـر آغـاز انتقـال محموله گندم را به افغانسـتان و ایران‬ ‫تبریک گفت و نوشت که "این پیشرفت صفحه جدیدی را‬

‫در همکاری‌ها و روابط منطقه‌ای رقم می‌زند‪".‬‬ ‫سوشما سواراج وزیر امور خارجه هند گفت‪" :‬ما به منظور‬ ‫برداشتن موانع و با استفاده از جغرافیا و افکارمان راه دهلیز‬ ‫هوایـی را افتتـاح کردیم و اینک برای گسـترش آن تالش‬ ‫می‌کنیم تا راه‌های آبی را هم بپیماییم و به همدیگر برسیم‪".‬‬ ‫صالح‌الدین ربانی‪ ،‬وزیر امور خارجه افغانستان هم گفت‬ ‫بندر چابهار تجارت و ترانزیت در منطقه را افزایش می‌دهد‪:‬‬ ‫"ایـن بنـدر می‌توانـد نقـش خوبـی در وصـل و انکشـاف‬ ‫اقتصادی کشورهای آسیای جنوبی‪ ،‬مرکزی وحتی اروپایی‬ ‫داشـته باشـد و ما آرزومند هسـتیم که دیگر کشورها هم از‬ ‫این بندر استفاده کنند‪".‬‬ ‫هنـد در یـک و نیـم دهـه گذشـته بـرای تحکیـم روابـط‬ ‫اقتصادی با افغانستان تالش زیادی کرده است‪.‬‬ ‫این کشور از سال ‪ ۲۰۰۲‬میالدی وعده کمک ‪ ۱.۱‬میلیون‬ ‫تن گندم به افغانستان را کرده که تا حاال بیشتر از هفتصد‬ ‫هزار تن آن را از راه‌های مختلف به افغانستان رسانده است‪.‬‬ ‫حـاال مقامـات هـر دو کشـور امیدوارند کـه ‪ ۱۱۰‬هزار تن‬ ‫گنـدم کمـک هنـد تا شـش مـاه دیگـر از طریق چابهـار به‬ ‫افغانستان برسد‪.‬‬ ‫افغانستان به عنوان یک کشور محاط به خشکی همواره‬ ‫به راه‌های ترانزیت کشورهای همسایه خود بویژه پاکستان‬ ‫نیازمند است‪ ،‬هر چند پاکستان گاهی هم برای افغانستان‬ ‫مشکالت ترانزیتی ایجاد می‌کند‪.‬‬ ‫افغانسـتان سـال‌ها اسـت تالش دارد تا از این وابسـتگی‬ ‫بکاهـد و می‌گویـد بندر چابهـار می‌تواند به یک نقطه مهم‬ ‫همکاری‌های منطقه‌ای و جهانی تبدیل شود‪.‬‬


12 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


11 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


10 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


9 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


8 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


7 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


6 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


5 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


4 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


3 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


2 Nayab Magazine - Vol 14 -# 162-November 2017- nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ عقرب‬-۱۶۲ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫ماهنامه جامعه افغانهای کانادا‪ -‬تلفن‪۴۱۶-۸۰۳-۲۳۵۳ :‬‬

‫سال تاسیس‪ - ۲۰۰۳ :‬سال ‪ - ۱۴‬شماره ‪- ۱۶۲‬عقرب ‪۱۳۹۶‬‬


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.