Nayab Issue #157

Page 1

TEL: 416-803-2353

Afghan Monthly Magazine Since 2003

nayabafg@gmail.com

Vol 14 Issue 157 June 2017

Tel: 416-803-2353

email: nayabafg@gmail.com


115 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


114 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


113 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬

Available in your local supermarkets


112 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


111 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


110 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


109 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


108 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


107 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


106 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


105 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫حکایت‬

‫‪104 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫دخترم گلچهره جان دفن نمائید دوم اینکه ! شـما مردم شـریف از‬ ‫بیـن خـود یک حا کم عاقل وعـادل را که خدمـت گارواقعی برای‬ ‫تمامـا مـردم ده و قریـه باشـد انتخـاب نمائید سـوم اینکه ! همین‬ ‫قلعه بزرگم را بنام حکومتی نموده تا اینکه در بین آن همان حاکم‬ ‫عدالـت دایمـی را بقرار نمائید ‪ .‬واز جانب دیگر از اینکه مریم جان‬ ‫دختر همسایه بنده یگانه خواهر خوانده ودو ست همیشگی دخترم‬ ‫گلچهـره جـان بوده وبخاطرخوشـنودی دخترم تمـا ما جنس های‬ ‫خانه اش را من هم برای مریم جان داده ومی بخشید م وهمچنان‬ ‫تمامآ مصرف عروسی مریم جان که بوی دخترم ازاو میاید بدوش‬ ‫مـن میباشـد ‪ .‬خالصـه اینکه ! جنـاب ماما عبدالرحیم آفسـانه گو‬ ‫اضافـه نمـوده که جنـاب حاکم صاحب وریش سـفیدان قریه حاال‬ ‫سوال من بکلی حل شده وهم چنان صد فی صد برایم ثابت شده‬ ‫که شخص بی بی گلچهره دختر ملک غالم سخی همین همشیره‬ ‫است که در پیشروی مایان نشسته است ‪.‬‬ ‫جنـاب حاکـم فرمودندکـه ای مامـا عبدالرحیـم همـان طوریکه‬ ‫میگوئیـد برایـم ثابت کن ؟ ماما عبدالرحیم خنده نموده وگفت که‬ ‫جنـاب حاکـم صاحب پس خیـر درآنصـورت توجه نمائیـد ! همان‬ ‫خواهر خوانده بی بی گلچهره که مریم نام داشت همین داستان را‬ ‫چندصد سـال قبل بزبان خود برای مادرکالن هایم گفته بوده که‬ ‫از آن تاریخ به بعد این حکایت بشکل فولکلوریک سینه به سینه‬ ‫درخانـدان مـا میراث مانده اسـت ‪ .‬وحاال میگویم که من به همان‬ ‫مریم جان دوست نزدیک بی بی گلچهر جان چه میشوم ؟‬ ‫درهمین اثنا گلچهره بی طاقت شده وگفت که ماما عبدالرحیم‬ ‫حاالمریم جان کجاست‪.‬؟ ماما عبدالرحیم گفت که دختر گلم من‬ ‫تقربنـآ هفـت پشـت بعد بـه همان‬ ‫خواهـر خوانده نزدیک شـما مریم‬ ‫جـان مرسـم ‪ .‬گلچهـره گفـت که‬ ‫پـدر جان چطور‪.‬؟ ماما عبدالرحیم‬ ‫گفت که دخترگلم پس خیر گوش‬ ‫کـن ‪ :‬مـن پسـراش نـی ‪ ،‬نواسـه‬ ‫اش نـی ‪ ،‬کواسـه اش نـی ‪ ،‬کـون‬ ‫کاسه اش نی ‪ ،‬ولخک دروازه اش‬ ‫هـم نبـوده بلکـه بیگانـه در بیگانه‬ ‫بـه آن خواهرخوانـده شـما مریـم‬ ‫جـان خـدا بیامرزمیرسـم ‪ .‬که پس‬ ‫درآن صـورت شـما فکر نمائید که‬ ‫از آن تاریـخ بـا اینطـرف چندصـد‬ ‫سـال گذشـته اسـت وهمچنـان‬ ‫ماماعبدالرحیـم اضافـه نمـوده که‬ ‫جنـاب حاکم صاحـب همین قلعه‬ ‫بزرگ که حاال حکومتی شما بوده‬ ‫واقعـا خانه پدری بـی بی گلچهره‬ ‫جان میباشد و ازجانب دیگرهمین‬ ‫قبـری که فعلا درصحـن حویلی‬ ‫حکومتـی شـما قـرار دارد وبـه‬ ‫اصطلاح زیـارت گاه عـام وخاص‬ ‫مـردم ده وقریه بـوده مرقد پدر بی‬ ‫بی گلچهره جان یعنی ملک غالم‬

‫سـخی خان میباشـد ‪ .‬در حالیکه از فوت ملک غالم سخی ومریم‬ ‫جان چندین صدسال گذشته که این هم یکی ازاسرارهای خداوندی‬ ‫بوده واست ‪ .‬خـلا صه اینکه ! ماما عبدالرحیم گفت که دخترگلم‬ ‫از اینکه چشم های مقبول شما به چشمان جناب مبارك حضرت‬ ‫سـلطان سـید احمد کبیرافتاده شما هم در جه والیت راداریدوحاال‬ ‫بیاید که به اتفاق هم درآن غارسیاه کوه رفته وآنجناب را از قید وبند‬ ‫زنجیرها خالص نمایم ‪ .‬زمانیکه جناب حاکم وتعداد زیادازمردمان‬ ‫ده وقریـه بمنظورخلاص نمودن آنجناب ازقیـد زنجیرها برآمدن‬ ‫شخص حاکم گفت که دخترگلم گلچهره جان حاال بگوئید که آن‬ ‫مبارك درکدام دامنه های غارسیاه کوه قرارداشته تا رفته انرا ازقید‬ ‫خالص نمایم وزمانیکه شخص گلچهره میخواست آنهارا رهنمائی‬ ‫نمائیدکه بقدرت خداوندج فورآاززبان گنگه وازگوشـها گرشـده وتا‬ ‫اخرعمردرهمـان قلعـه پـدری خـود زنـده گی نموده وهرشـخصی‬ ‫راکـه دوعـا مینمود به امر خداوند ج مشـکل اش حل شـده ودیگر‬ ‫اینکه بی بی گلچهره تااخرعمرشوهرنکرده وبعد از یک مدت که‬ ‫نامبرده فوت میشود مردم آن ده وقریه ویرا درپهلوی قبری پدراش‬ ‫ملـک غلام سـخی دفن نمـودن که فعلا درآنجا زیـارت گاه عام‬ ‫وخاص مردمان شهر وده بوده واست برج قوس ‪ 1377‬مطابق ماه‬ ‫دسمبر‪ 1998‬واالله عــلــم وبــاالــصـواب‬ ‫دوسـتان عزیز ‪ :‬این حکایت را که در سـال ‪ 1366‬از زبان دوست‬ ‫عزیزم سید غالم محی الدین خان واعظی مشهور به سیدآغا وکیل‬ ‫گذرناحیه سوم بریکوت شهر کابل شنیده بودم آنرا نقل قول بشما‬ ‫دوستان نگاشته امیدوارم که خوش تان آمده باشد ‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫بقیه از صفحه ‪87‬‬

‫بـزرگ ج وجـود‬ ‫تانـرا معجـزی اسرارآمیزبسـازد که اگر هر حاجمنـد ویا مریض را‬ ‫دوعا نمائید به امر ولطف خداوند ج از اثر دوعای شما بکلی صحت‬ ‫یاب شود ‪ .‬همان بود که من گوسفند خودرا گرفته ودوباره بطرف‬ ‫قلعه خود آمدم درحالیکه اضافتر از یک ساعت را هم سپری نکرده‬ ‫ام وحـاال کـه مبینـم تماما ده وقریه ما بکلی عوض شـده اسـت و‬ ‫نمیدانم که این چه اسرارخداوندی بوده واست ‪.‬‬ ‫خالصه اینکه ‪ :‬بعد از شنیدن حکایت یک ساعته گلچهره همه‬ ‫مردمان قریه تعجب نموده و شخص ماما عبذالرحیم به اصطالح‬ ‫ازمغـزدل خنـده های قهقه نموده وگفـت که جناب حاکم صاحب‬ ‫حا ال دیگر سوال من بکلی حل شده همین همشیره که درمقابل‬ ‫چشمان تان قرار دارد همان بی بی گلچهره جان بوده که حاال من‬ ‫داسـتان واقعی آنرا برای همه شـما عزیزان تعریف مینمایم پس‬ ‫درآنصورت خیر گوش نمائید‪.‬‬ ‫دوستان عزیز ! شصت پنج سال قبل از امروز من حکایتی را بنام‬ ‫گلچهـره دختر ملک غالم سـخی اززبان پدر مرحـوم خود اینطور‬ ‫شنیده بودم که او میگفت که این حکایت را تقریبآ پنچاه سال قبل‬ ‫اززبان مادرمرحوم خود شنیده بوده است که این حکایت به اصطالح‬ ‫ازچندین پشت بااینطرف دربین فامیل های ما بشکل قصه های‬ ‫فولکلوریـک سـینه به سـینه انتقال نموده اسـت کـه ‪ .‬میگویند در‬ ‫زمانهـای بسـیار قدیـم درهمیـن قریه یک آدم بسـیار مسـلمان ‪،‬‬ ‫مهربـان ‪ ،‬وعـادل بنام ملک غالم سـخی دریک قلعـه بزرگ زنده‬ ‫گی مینموده که موصوف درزنده گی اش صرف وصرف یک دختر‬ ‫جوان بنام گلچهره داشته که انهم دروحسن ‪ ،‬اخالق ‪ ،‬وهمچنان‬

‫حکایت‬

‫رویه نیک در بین دختران قریه سرخیل همه بوده و روزی ازروزها‬ ‫گلچهـره با شـوق وعالقه خاصی که داشـته باجمـع دختران قریه‬ ‫گوسـفندان خـودرا بمنظور سـبزه ویـا علف خـوردن درمقابل قلعه‬ ‫بزرگ خویش که فعال همین حکومتی میباشد بردند ‪.‬‬ ‫زمانیکـه میخواسـتند دوبـاره بطـرف خانـه هـای خـود بروند که‬ ‫درهمیـن اثنأیکی ازگوسـفندان دوسـت داشـتنی گلچهـره خود را‬ ‫ازبین رمه جدا ساخته وبطرف دامنه سیاه کوه بلند رفته که گلچهره‬ ‫گوسفندان دیگرخود را بدست دوست نزدیک اش بنام مریم جان‬ ‫تسـلیم نموده وخودش به عقب گوسـفند بره گک دوست داشتنی‬ ‫اش رفتـه کـه بـه اصطلاح دوباره پـس نیامد‪ .‬ملک غالم سـخی‬ ‫باامکا نات دست داشته خویش بمنظور دریافت نمودن دخترش هر‬ ‫قدریکه تب و تالش نموده موفق نشده وفکر مینمود که دخترشرا‬ ‫شاید در قسمت دامنه های کوه گرگ خورده باشد وگاهی هم فکر‬ ‫مینموده که شاید کسی آنرا بخاطردشمنی کشته باشد‪ .‬وگاهی هم‬ ‫درذهـن موصـوف مفکوره دیگری پیدا میشـد که گلچهره از نگاه‬ ‫مقبولی دربین تماما دختران قریه به اصطالح سـرخیل همه بوده‬ ‫امکان دارد که کسی درحق آن بی نا موسی کرده وبعدآویرا کشته‬ ‫درکدام گوشه انداخته باشد ‪.‬‬ ‫خالصه اینکه ‪ :‬از ناپدید شـدن گلچهره بروزها ‪ ،‬هفته ها ‪ ،‬ماه‬ ‫ها وحتی سال گذشت که بالخره به اثر انتظاری های زیاد وگریه‬ ‫نمـودن صبـح وشـام ملـک غالم سـخی کم کـم از روشـنی ودید‬ ‫چشمان خود بازمانده ونابینا گردید ‪ .‬میگویند که در یکی از روز ها‬ ‫ملک غالم سـخی تماما مردمان ده وقریه را درهمین قلعه بزرگ‬ ‫دعوت نموده که بعد از صرف نان چاشت حاضرین را مخاطب قرار‬

‫‪103 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫داده و گفت که برادران و دوسـتان عزیز ‪ :‬بشـما مردم شـریف ده‬ ‫وقریه بهتر معلوم بوده واسـت که تما مآ سـرمایه زنده گیم در دنیا‬ ‫صـرف وصـرف یگانه دخترم گلچهره جان بوده وبس ‪ .‬در حالیکه‬ ‫بخاطر دریافت نمودن آن هرکدام شما از هیچ گونه زحمت کشی‬ ‫در حـق بنـده دریـغ نکرده ولیکن با تاسـف باید گفت کـه دیدار به‬ ‫قیامت ماندم ‪ .‬دوستان وبرادران عزیز ‪ :‬بشما معلوم است که من از‬ ‫پدر ‪ ،‬پدر درحدودشصت و شش جریب زمین های زراعتی در چهار‬ ‫طرف قلعه ام بین کاریز باال وکاریزهای پائین داشته که میخواهم‬ ‫به همین ارتباط چند نقط را با شما دوستان در میان یگذارم ‪ .‬امروز‬ ‫کـه بـرای ما وشـما روزهای اول سـال میباشـد و از غیابت دخترم‬ ‫اضافتر ازیکسال گذشته است که در همین روز سال تولدی یگانه‬ ‫دخترگم شـده ام گلچهره جان بوده که به همین منظورمن شـما‬ ‫ریش سفیدان ‪ ،‬عالمان دین ومردمان شریف رادراینجا زحمت داده‬ ‫که همین شـصت و شـش جریب زمین های شخصی ام راطوری‬ ‫مساوی یا نه به اندازه شش ‪ ،‬شش بسوه بخاطر خو شنودی وتحفه‬ ‫سـال تولدی دخترم گلچهره جان بشـما دوسـتان خیرات نمائیم‪.‬‬ ‫وازجناب مولوی صاحب مسجد شریف خواهیشمندم تا نام نویس‬ ‫مکمل اشـخاص مسـتحق قریه را در ظرف بیسـت چهار سـاعت‬ ‫ترتیـب داده و بـه اسـاس قره کشـی بـدون تفاوت بطور مسـاوات‬ ‫تقسیم نموده باشم واز جانب دیگر ما وشما میدانیم که مرگ حق‬ ‫وحتمـی بـوده و به هیچ وصـورت آدم ازمرگ گریزکرده نمیتواند ‪.‬‬ ‫ویگانه وصیت من بشما مردمان شریف ده وقریه چنین بوده که‬ ‫فعالمریضی باالیم غلبه نموده و زمانیکه من فوت میشوم بعد از‬ ‫خوانـدن نمازجنازه مرا درصحن حویلی مقابـل دروازه درآمد اطاق‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫آرایـش و زیـبـایـی‬

‫‪102 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫مرطوب کننده خانگی‬ ‫مخصوص زمستان را‬ ‫با این دستورات به‬ ‫راحتی درست کنید‬ ‫مجموعه‪ :‬لوازم آرایشی‬

‫صورتتان مالیده و اجازه دهید خشک شود‪ ،‬سپس با‬ ‫آب نیم گرم آب کشی نمایید‪.‬‬

‫پوست به سه دسته پوست خشک‪ ،‬معمولی و چرب تقسیم می _ مواد تشکیل دهنده مرطوب کننده خانگی شماره ‪ 3‬برای‬ ‫شـود‪ .‬برای هر کدام از این نوع پوسـت می توانید با دسـتورات زیر پوست خشک‬ ‫مرطوب کننده های مفید و بی ضرر خانگی درست کنید‪.‬‬ ‫آیا می‌خواهید پوستتان بصورت طبیعی صاف و ابریشمی باشد؟ روغن زیتون ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫مرطوب نگاه داشـتن پوسـت کمک خواهد کرد تا چین و چروک‪ ،‬کره ‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫سـلول‌های مرده‪ ،‬دانه‌های سـر سیاه و هر عالئمی بر پوست شما روغن نارگیل ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫کاهش یابد‪ .‬اسـتفاده از مرطوب کننده ی مناسـب‪ ،‬حتی پوسـت این سه چیز را به خوبی با یکدیگر مخلوط کرده و‬ ‫ل دهنده در به صورت تان بمالید‪ ،‬اجازه بدهید خشک شود و‬ ‫صـاف تـری را برای شـما رقم خواهـد زد‪ .‬مواد تشـکی ‌‬ ‫مرطـوب کننـده هـا بایـد از میوه‌هـا و سـبزیجات طبیعی باشـد تا سپس با آب نیم گرم بشویید‪.‬‬ ‫مرطوب نگاه داشتن پوست کمک خواهد کرد تا چین و چروک‬ ‫بهترین نتیجه را بگیرید‪.‬‬ ‫در زیر روش ساخت چندین نرم کننده ی خانگی را برایتان آورده پوست کاهش یابد‬ ‫ایم‪ ،‬یکی را با توجه به نوع پوستتان انتخاب کرده‪ ،‬بسازید و از آن‬ ‫مرطوب کننده خانگی زمستانی برای پوست معمولی‬ ‫لذت ببرید‪.‬‬

‫این دو چیز را بخوبی باهم مخلوط نمایید‪ ،‬به‬ ‫صورتتان مالیده و اجازه دهید خشک شود‪ ،‬سپس با‬ ‫آب نیم گرم آب کشی نمایید‪.‬‬ ‫_ مواد تشکیل دهنده مرطوب کننده خانگی شماره ‪ 3‬برای‬ ‫پوست معمولی‬ ‫خمیر آووکادو ‪ :‬نصف قاشق غذاخوری‬ ‫ماست ‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫عسل ‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬

‫این سه چیز را به خوبی با یکدیگر مخلوط کرده‬ ‫و به صورتتان بمالید‪ ،‬اجازه بدهید خشک شود و‬ ‫سپس با آب نیم گرم بشویید‪.‬‬

‫مرطوب کننده خانگی زمستانی برای پوست چرب‬ ‫مواد تشکیل دهنده مرطوب کننده خانگی شماره ‪ 1‬برای پوست‬ ‫چرب‬ ‫_ مـواد تشـکیل دهنـده مرطوب کننـده خانگی شـماره ‪ 1‬برای خمیر سیب ‪ :‬نصف فنجان‬ ‫مرطوب کننده خانگی زمستانی برای پوست خشک‬ ‫عسل ‪ :‬نصف قاشق غذاخوری‬ ‫_ مـواد تشـکیل دهنـده مرطوب کننـده خانگی شـماره ‪ 1‬برای پوست معمولی‬ ‫این دو چیز را باهم مخلوط کرده به صورتتان بمالید‪،‬‬ ‫ماست ‪ 1 :‬فنجان‬ ‫پوست خشک‬ ‫اجازه دهید خشک شود و سپس صورتتان را با آب‬ ‫آب پرتقال ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫روغن زیتون ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫آب لیمو ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫آبلیو ‪ :‬نصف قاشق غذاخوری‬ ‫سر آبکشی کنید‪.‬‬ ‫مواد تشکیل دهنده مرطوب کننده خانگی شماره ‪ 2‬برای پوست‬ ‫این دو چیز را بخوبی باهم مخلوط نمایید‪ ،‬به‬ ‫تخم مرغ ‪ 1 :‬عدد‬ ‫صورتتان مالیده و اجازه دهید خشک شود‪ ،‬سپس با چرب‬ ‫این سه چیز را به خوبی با یکدیگر مخلوط کرده و‬ ‫آبلیمو ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫آب نیم گرم آب کشی نمایید‪.‬‬ ‫به صورت تان بمالید‪ ،‬اجازه بدهید خشک شود و‬ ‫ل دهنـده مرطوب کننـده خانگی شـماره ‪ 2‬برای سفیده تخم مرغ ‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫_ مـواد تشـکی ‌‬ ‫سپس با آب نیم گرم بشویید‪.‬‬ ‫عسل ‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫_ مـواد تشـکیل دهنـده مرطوب کننـده خانگی شـماره ‪ 2‬برای پوست معمولی‬ ‫خمیر توت زمینی ‪ :‬نصف فنجان‬ ‫عسل ‪ :‬نصف قاشق غذاخوری‬ ‫پوست خشک‬ ‫این چهار جزء را به خوبی باهم مخلوط نمایید‪،‬‬ ‫آبلیمو ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫بلغور جو دو سر پخته‬ ‫سپس به صورتتان مالیده اجازه دهید خشک شود‪،‬‬ ‫کشک ‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫عسل ‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬

‫این دو چیز را بخوبی باهم مخلوط نمایید‪ ،‬به‬

‫سپس صورتتان را با آب سر بشویید‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫آرایـش و زیـبـایـی‬

‫خواب با موی تر ممنوع !‬

‫‪101 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫سر خود نگه دارید‪ .‬از دیگر معایب این به معنای آن است که موهای مرطوب و حوله تر موجب می‬ ‫بـه خـواب رفتن با موهای تر می شوند تا رطوبت به بالش منتقل شود و مکانی مناسب برای حضور‬ ‫و رشد باکتری ها شکل بگیرد‪.‬‬ ‫توان به موارد زیر اشاره کرد‪:‬‬

‫خارش‬ ‫سردرد‬ ‫هرگـز بـا موهای تر به خواب نرویـد زیرا دمای بدن افزایش می خوابیـدن بـا موهـای تر مـی تواند در نتیجـه رطوبـت موجود در‬ ‫یابد و شـکل گیری سـردرد را به همراه دارد‪ .‬افزایش دمای بدن و پوست سر به ایجاد خارش در آن منجر شود‪.‬‬ ‫رطوبت می توانند موجب سـردرد شـوند زیرا اختالف دمایی بیش‬ ‫درد عضالنی‬ ‫از اندازه وجود دارد‪.‬‬ ‫به خواب رفتن با موهای تر موجب تغییر دمای بدن می شود‪ ،‬که‬ ‫این شرایط می تواند به گرفتگی های شدید عضالنی و حتی فلج‬ ‫شکستگی مو‬ ‫یکـی دیگـر از دالیـل خوبـی که نباید بـا موهای تر به خـواب بروید صورت منجر شود‪.‬‬ ‫جلوگیری از شکستگی مو است‪ .‬موهای مرطوب هنگامی که در طول‬ ‫شوره سر‬ ‫شب خواب هستید‪ ،‬احتمال بیشتری دارد دچار شکستگی شوند‪.‬‬

‫چسبندگی مو‬ ‫خوابیـدن در شـرایطی کـه موهـا همچنان مرطوب هسـتند می‬ ‫تواند به چسبندگی موها در صبح روز بعد منجر شود‪ ،‬و گیر افتادن‬ ‫تارهای مو در یکدیگر را به همراه داشته باشد‪.‬‬ ‫خوابیـدن بـا موهـای مرطوب مـی تواند به چسـبندگی موها در‬ ‫صبح روز بعد منجر شود‬

‫خوابیـدن بـا موهـای تر مـی تواند در نتیجـه رطوبـت موجود در‬ ‫پوست سر به ایجاد خارش در آن منجر شود‪.‬‬ ‫بسـیاری از مردم عادت دارند با موی تر به تختخواب بروند‪ ،‬اما‬ ‫ایـن مـی تواند عادتی به واقع بد باشـد‪ ،‬که نه تنها بر موهای سـر‬ ‫تاثیرگذار است‪ ،‬بلکه می تواند سالمت کلی فرد را نیز تحت تاثیر‬ ‫قرار دهد‪ .‬به گزارش "جاست نچرال الیف"‪ ،‬خوابیدن با موهای تر‬ ‫می تواند به التهاب پوست سر منجر شود زیرا رطوبت برای مدت‬ ‫زمانی طوالنی حفظ می شود و موجب خارش می شود‪ .‬افزون بر عفونت‬ ‫بالش چربی بدن‪ ،‬سلول های مرده و عرق را جذب می کند و بر‬ ‫این‪ ،‬تخلخل مو به واسطه آسیب به یال افزایش می یابد‪.‬‬ ‫این به معنای آن اسـت که نباید حوله را به مدت طوالنی روی همین اساس‪ ،‬مکانی ایده آل برای باکتری ها محسوب می شوند‪.‬‬

‫پوسـت سـر دارای غدد سباسه است‪ ،‬که رطوبت پوست سر می‬ ‫تواند در عملکرد آنها اختالل ایجاد کند‪ .‬به عنوان مثال‪ ،‬آنها می‬ ‫تواننـد میـزان چربی بیشـتر یا کمتر از حالت عـادی را تولید کنند‪.‬‬ ‫این شرایط به اختالل در تعادل ‪ pH‬طبیعی پوست سر منجر می‬ ‫شـود‪ .‬در نتیجه‪ ،‬ممکن اسـت از شوره سر یا چربی اضافی پوست‬ ‫سـر رنج ببرید‪ .‬همان گونه که مشـخص است خوابیدن با موهای‬ ‫مرطوب و تر می تواند به مشـکالت سلامت جدی منجر شـود و‬ ‫بـرای پیشـگیری از آنها باید این عادت را کنـار بگذارید‪ .‬افزون بر‬ ‫این‪ ،‬همواره به خاطر داشـته باشـید که ملزومات خواب شـما باید‬ ‫تمیز و خشک باشند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫آرایـش و زیـبـایـی‬

‫‪100 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫باید دور ریخته شـوند‪ .‬اما اگر شـما ریملی که تازه‬ ‫خریـداری کرده اید و اسـتفاده زیادی از آن نکرده‬ ‫اید‪ ،‬خشـک شـده باشـد با دو ترفند زیر می توانید‬ ‫ریمل خشک شده تان را دوباره نو کنید‪.‬‬

‫ریمل خشک شده تان را‬

‫مانند روز اول نو کنید!!!‬ ‫مجموعه‪ :‬لوازم آرایشی‬

‫با ریمل خشک شده چه کنیم؟‬ ‫ریمل یکی از مهم ترین لوازم آرایشـی اسـت که هر خانمی باید در کیف لوازم آرایش اش داشـته‬ ‫باشـد‪ .‬حتـی اگـر هم شـما اهل آرایش حرفه ای و غلیظ نباشـید حتما باید در آرایش صـورت تان از‬ ‫ریمل استفاده کنید‪ .‬ریمل ها انواع و اقسام بسیاری دارند‪ ،‬برخی از آنها بلند کننده مژه و برخی دیگر‬ ‫پر کننده هستند‪ .‬برخی از انواع ریمل هم ریمل های دو رنگ هستند که نسبت به مابقی ریمل ها‬ ‫برتری دارند‪ .‬اگر شما هم می خواهید یک ریمل باکیفیت و عالی تهیه کنید باید هزینه بسیاری را‬ ‫صرف خرید ریمل کنید‪.‬‬ ‫ریمل ها بعد از ‪ 3‬الی ‪ 4‬ماه استفاده‪ ،‬به دلیل اینکه دفعات بسیاری درب شان باز و بسته می شود‪،‬‬

‫دلیلپوستهپوسته‬ ‫شدن لب ها چیست؟‬ ‫مجموعه‪ :‬سالمت پوست‬

‫روش اول برای رفع خشکی ریمل‪:‬‬ ‫اولین چیزی که می توانید برای رفع خشکی ریمل تان از آن استفاده کنید قطره های چشمی است‪.‬‬ ‫کافی است ‪ 2‬تا ‪ 3‬قطره چشمی را درون ریمل تان ریخته و آن را کامل تکان دهید تا مخلوط شود‪.‬‬ ‫دومین روش بازسازی ریمل خشک شده‪:‬‬ ‫دومین وسیله برای رفع خشکی ریمل‪ ،‬روغن زیتون است‪ .‬کافی است ‪ 2‬تا ‪ 3‬قطره روغن زیتون را‬ ‫درون ریمل تان ریخت و آن را خوب تکان دهید‪ .‬نکته قابل توجه این است که روغن زیتون یکی از‬ ‫بهترین تقویت کننده های مژه های تان هم است‪.‬‬

‫افراد در معرض نور خورشـید اسـت؛ افرادی مانند کشـاورزان و‬ ‫کسـانی که در محیطهای باز به مدت طوالنی زیر نور مسـتقیم‬ ‫خورشید کار می کنند‪ ،‬عالوه بر عالئم ذکر شده‪ ،‬ممکن است‬ ‫در موارد شدیدتر به صورت دلمه در روی لبهای آنها ظاهر شود‬ ‫که متأسفانه این افراد در معرض ابتال به سرطان لب نیز هستند‪.‬‬ ‫دکتـر داودی همچنیـن گفت‪ :‬لبهـای افرادی که سـیگار می‬ ‫کشند هم ممکن است پوسته شده یا ترک بخورد و گاهی آثار‬

‫خشکی پوست لب‪ ،‬علتهای مختلفی دارد‬ ‫یک متخصص پوست و مو برای پوسته پوسته شدن‬ ‫لبها و یا ترک خوردن آن‪ ،‬به خشکی پوست لب اشاره‬ ‫کرد و گفت‪ :‬خشکی پوست لب‪ ،‬علتهای مختلفی دارد‬ ‫کـه بعد از بررسـی علت‪ ،‬می توان بـرای رفع آن اقدام‬ ‫کرد‬ ‫دکتر داودی‪ ،‬شـایعترین علت پوسـته شـدن لب را‪،‬‬ ‫خشـکی پوسـت دانسـت و افـزود‪ :‬برخـی عـادت دارند‬ ‫لبهای خود را مرتب به وسیله زبان مرطوب کرده و یا‬ ‫آنها را به داخل دهان فرو برده و با آب دهان تر کنند که همین سـوختگی هم در لبهای آنها دیده می شـود؛ اشخاصی هم که‬ ‫امر موجب خشـک شـدن لبها شده‪ ،‬در نهایت به ایجاد ترک یا مشکل تنفس از طریق بینی دارند و مجبور به تنفس از طریق‬ ‫دهان هستند‪ ،‬این پوسته ریزی را تجربه می کنند‪.‬‬ ‫پوسته شدن لب منجر می شود‪.‬‬ ‫وی عنوان کرد‪ :‬از دالیل دیگر خشکی لب‪ ،‬قرار گرفتن برخی وی افـزود‪ :‬در بعضـی موارد علت خشـک شـدن لـب به دلیل‬

‫مصـرف برخـی داروهاسـت‪ ،‬ازجملـه‪ ،‬دارویـی که بـرای درمان‬ ‫جوش تجویز می شـود‪ ،‬مانند آکوتان که خشـکی لب‪ ،‬یکی از‬ ‫عوارض مصرف این دارو است‪.‬‬ ‫ایـن متخصـص مطرح کرد کـه‪ :‬گاهی اوقات عارضه پوسـته‬ ‫شـدن لبها در افرادی که به بیماری خاصی مبتال هسـتند دیده‬ ‫مـی شـود کـه مشـهورترین آنها بیماری پوسـتی صـدف یا داء‬ ‫الصدف (پسوریازیس) است‪.‬‬ ‫عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی در خصوص‬ ‫درمان این عارضه‪ ،‬با بیان اینکه تنها راه برطرف کردن‬ ‫خشـکی لبهـا چـرب کـردن آنهاسـت‪ ،‬گفت‪ :‬بسـته به‬ ‫علت به وجود آمدن این عارضه برطرف کردن آن نیز‬ ‫متفاوت خواهد بود به طور مثال افرادی که لبهای خود‬ ‫را با آب دهانن تر می کنند باید سعی کنند این عادت‬ ‫را ترک کرده و از کندن پوست آن خودداری کنند ولی‬ ‫در مـواردی ماننـد مصرف دارو این عارضه با قطع دارو‬ ‫برطرفف خواهد شد‪.‬‬ ‫وی برای برطرف کردن خشکی لبها توصیه کرد‪ :‬برای چرب‬ ‫کردن از کریمهای معمولی و یا چرب کننده های بیرنگ طبی‬ ‫لب که حاوی موم کندوی زنبورعسـل اسـت و مواد شـیمیایی‬ ‫کمتری دارند استفاده شود‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫آرایـش و زیـبـایـی‬

‫راه هایی ارزان برای زیباتر شدن‬

‫‪99 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫‪.1‬تـوت زمینـی ‪ ،‬حـاوی اسیدسالیسـیلیک اسـت‪ .‬اسیدسالیسـیلیک‪ ،‬یکـی از‬ ‫مهم‌تریـن مـواد تشـکیل‌دهنده کرم‌های پیلینگ و ضدلک محسـوب می‌شـود‬ ‫بنابراین می‌توانید کمی توت زمینی رنده شده را با یک عدد سفیده تخم‌مرغ و‬ ‫‪ 2‬قطره روغن زیتون مخلوط کنید و آن را به مدت ‪ 20‬دقیقه روی پوستتان قرار‬ ‫دهید‪ .‬با این کار از شر سلول‌های مرده و لکه‌های پوستی خالص خواهید شد و‬ ‫پس از ‪ 2‬هفته پوستی نرم و شفاف خواهید داشت‪.‬‬ ‫‪.2‬کمی روشور (سفیدآب) را رنده و با مقداری آبلیموی ترش مخلوط و خمیر‬ ‫یکدستی درست کنید‪ .‬این خمیر را پیش از استحمام ‪ 15‬دقیقه روی پوست‬ ‫صورتتان قرار دهید‪ .‬پس از شستن آن‪ ،‬می‌بینید تمام سلول‌های مرده پوستتان‬ ‫کنده می‌شوند و صورتتان طراوت خاصی به دست می‌آورد‪ .‬اگر هفته‌ای یک یا‬ ‫‪ 2‬مرتبه‪ ،‬این کار را انجام دهید‪ ،‬تا حد زیادی از شر جوش‌های سرسیاه‪ ،‬جای‬ ‫جوش و لکه‌های پوستی خالص می شوید‪.‬‬

‫مجموعه‪ :‬سالمت پوست‬ ‫می توانید با استفاده از وسایلی که در خانه هست‪ ،‬به خودتان برسید و زیباتر‬ ‫شوید زیباتر شدن همیشه هم گران نیست‪ ،‬می توانید با استفاده از وسایلی که‬ ‫در خانه یافت می شود و ارزان است‪ ،‬به خودتان برسید و زیباتر شوید‪.‬‬ ‫همه به فکر نظافت خانه و رسـیدگی به سـر و وضعشـان هسـتند‪ ،‬همه می‬ ‫خواهند در دید و بازدید های نوروز‪ ،‬زیباتر شوند و مشکالت زیباییشان به چشم‬ ‫نیاید‪ ،‬از همین روزهای اسـفند ماه شـروع کنید و تا عید از انواع و اقسـام روش‬ ‫های زیبایی طبیعی بهره بگیرید‪ .‬همین لوازمی که در آشپزخانه ای یافت می‬ ‫شود می تواند قدمی در راه زیباتر شدن ما باشد‪ ،‬از انواع روغن ها گرفته تا میوه‬ ‫جات و سبزیجات‪.‬‬ ‫برای از بین بردن لکه‌های پوستی ‬ ‫‪ -1‬روزی ‪ 2‬بار یک پنبه تمیز را به کمی آب مالته یا آب لیموترش آغشته کنید‬ ‫و آن را روی لکه‌های پوسـت دسـت یا صورتتان بمالید‪ .‬آب مالته و لیموترش‪،‬‬ ‫حاوی مقادیر قابل‌توجهی ویتامین ‪ C‬و انواع آنتی‌اکسیدان هستند و می‌توانند‬ ‫در کم‌رنگ كردن لکه‌های پوستی نقش بسزایی داشته باشند‪ .‬‬ ‫‪ -2‬مخلوطی از ‪ 2‬عدد بادام پوست‌کنده و رنده‌شده‪ ،‬یک عدد سفیده تخم‌مرغ‬ ‫و نصف قاشق غذاخوری آب لیموترش درست کنید‪ .‬این مخلوط را پس از هم‬ ‫زدن و یکدسـت كـردن‪ ،‬روی پوسـت صورتتـان بمالید و اجازه دهید تا خشـک‬ ‫شود‪ .‬در حالی که این ماسک طبیعی روی پوستتان است‪ ،‬با کسی حرف نزنید و‬ ‫نخندید تا روی صورتتان خشک نشود و پوستتان چروک نیفتد‪ .‬پس از گذشتن‬ ‫‪ 10‬دقیقه‪ ،‬صورتتان را با آب خنک بشویید و با حوله‌ای نرم آن را خشک کنید‪.‬‬ ‫اگر این کار را روزی یکبار‪ ،‬به مدت ‪ 10‬روز انجام دهید‪ ،‬مطمئن باشید پوستی‬ ‫شفاف‪ ،‬زیبا و بدون لک خواهید داشت‪.‬‬ ‫‪100 -3‬گرم برگ ریحان و نعناع خشـک و پودر شـده را با هم مخلوط کنید‪.‬‬ ‫سپس کمی پودر زردچوبه و آب گل محمدی به آن بیفزایید و خمیری یکدست‬ ‫با آنها تهیه کنید‪ .‬این خمیر را یک روز در میان به مدت ‪ 2‬هفته روی صورتتان‬ ‫بگذارید و هر بار هم پس از ‪ 10‬تا ‪ 15‬دقیقه‪ ،‬با آب ولرم آن را بشویید تا پوستی‬ ‫صاف و بدون لک داشته باشید‪.‬‬ ‫برای انجام پیلینگ خانگی‬ ‫پیش از هر چیزی‪ ،‬پس از پیلینگ پوست صورتتان‪ ،‬حتما از نرم‌کننده‌های مالیم استفاده کنید تا‬ ‫دچار خشکی و ترک پوست نشوید‪ .‬ضمن اینکه مواد مخصوص پیلینگ را هم نباید اطراف چشم‌ها‬ ‫بمالید‪.‬پس از پیلینگ پوسـت صورت‪ ،‬کمی خیار رنده شـده روی پوسـت خود قرار دهید تا التهاب و‬ ‫سرخی ناشی از پیلینگ از بین برود‪.‬‬

‫‪.3‬یک عدد سفیده تخم‌مرغ را با ‪ 2‬قاشق غذاخوری آب مالته مخلوط کنید‪.‬‬ ‫ایـن مخلـوط را ‪ 20‬دقیقـه روی پوسـتتان قـرار دهیـد تـا اثـر شـگفت‌انگیز و‬ ‫طبیعی آن را در پیلینگ پوستتان ببینید‪ .‬سفیده تخم‌مرغ‪ ،‬حاوی آنزیمی به نام‬ ‫«لیسوزین» است که باکتری‌های سطح پوست را جذب می‌کند و از بین می‌برد‪.‬‬ ‫آب مالته هم حاوی اسیدسیتریک است‪ .‬اسیدسیتریک سلول‌های مرده پوست‬ ‫را از سطح آن جدا می‌کند و باعث ترمیم پوست با سلول‌های تازه می‌شود‪.‬‬

‫کچالو‬ ‫بهتریـن راه بـرای برطرف کردن حلقه های سـیاه اطراف چشـم‪ ،‬اسـتفاده از‬ ‫کچالو است‪ .‬کچالو بزرگی را در مخلوط کن بیندازید‪ ،‬آب خمیر به دست آمده‬ ‫را بگیرید و تفاله مانده را ‪ ۲‬قسمت کرده و برای‪ ۱۰‬دقیقه روی ‪۲‬چشم بگذارید‪.‬‬ ‫جوی دو سر‬ ‫اگر دچار خارش پوست هستید جو را امتحان کنید‪.‬‬ ‫اگر از آفتاب‌سوختگی‪ ،‬نیش حشرات‪ ،‬اگزما‪ ،‬خشکی پوست یا دیگر مشکالت‬ ‫پوسـتی رنج می‌برید جو می‌تواند تا حد زیادی شـما را تسـکین دهد‪ .‬از جوهای‬ ‫بسـته‌بندی که دارای هرگونه طعم‌دهنده و افزودنی هسـتند روی پوسـت خود‬ ‫استفاده نکنید‪ .‬جو را برای چند دقیقه داخل مخلوط کن بریزید و سپس با آب‬ ‫گرم ترکیب کنید‪ .‬خمیر را روی پوست خود بگذارید‪.‬‬ ‫محصـوالت طبیعـی‪ ،‬نگهدارنده و ترکیب شـیمیایی ندارد کـه بخواهد برای‬ ‫پوسـت شـما آسـیبی به همراه داشـته باشد‪ ،‬اما ممکن اسـت به آنها حساسیت‬ ‫داشته باشید‪ ،‬پس ابتدا در گوشه ای از پوستتان آن را امتحان کنید و در صورت‬ ‫عـدم بـروز خارش‪ ،‬آن ها را اسـتفاده کنید‪ ،‬نکتـه ی دوم در باره ی طول مدت‬ ‫اثرپذیری اسـت که مطمئنا بیشـتر از محصوالت شیمیایی زمان می برد‪ ،‬پس‬ ‫صبور باشید‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫موفقیت‬ ‫رازهای‬ ‫خـــبــری‬

‫‪98 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫چگونه رفاقت را جایگزین قضاوت کنیم؟‬

‫بدانیـد قضاوت کـردن و انتقادکردن‬‫بـه راحتـی جـزو عـادت هـا مـی شـود‪.‬‬ ‫بـا نگـرش منفـی بـه آن دامـن نزنیـد و‬ ‫گسترش شان ندهید‪.‬‬ ‫کاستی ها و ضعف هایتان را بپذیرید‪.‬‬‫قضـاوت کـردن و انتقادکـردن را بـا‬‫افـکار مثبـت جایگزیـن و روی نـکات‬ ‫خوب دیگران تمرکز کنید‪.‬‬ ‫دیگران را به دلیل اشـتباهات شـان‬‫ببخشـید‪ .‬مهربان باشـید و آنها را درک‬ ‫کنید‪.‬‬

‫مجموعه‪ :‬برای زندگی بهتر‬ ‫چگونـه مـی تـوان دسـت از قضـاوت‬ ‫دیگـران کشـید؟ آیا با تمریـن و آگاهی‬ ‫مـی توان قضاوت کردن درباره دیگران‬ ‫را کاهـش داد و افـراد را بـدون پیـش‬ ‫فرضهـای ذهنـی پذیرفـت؟ آیـا ما می‬ ‫توانیـم عملـی را که برای مـا و دیگران‬ ‫ناخوشـایند و آزاردهنـده اسـت‪ ،‬متوقف‬ ‫سازیم؟‬ ‫هنگامـی کـه یـك خبـر كوتـاه دربـاره‬ ‫یـك اتفـاق‪ ،‬در فضای مجـازی یا كانال‬ ‫یا گروهی منتشـر می شـود‪ ،‬خیلی زود‬ ‫متوجـه مـوج قضـاوت هـا و نظـرات و‬ ‫كارشناسی های مختلفی می شوید كه‬ ‫درباره خبر مورد نظر‪ ،‬فضای مجازی را‬ ‫پر كرده اسـت‪ .‬حتـی در این میان قطعا‬ ‫شاهد دعوا و كل كل عده ای موافق و مخالف هم‬ ‫هسـتید‪ .‬در واقـع بـدون هیچ تعلل و صبـری راحت‬ ‫قضاوت می کنید‪.‬‬ ‫کسـانی که دیگـران را قضاوت می کننـد‪ ،‬درباره‬ ‫خودشـان خیلی بی رحم تر عمل می کنند‪ .‬کسانی‬ ‫که به اندازه کافی نسبت به خودشان احساس خوب‬ ‫دارند این خوبی را در دیگران هم می بینند‪ .‬قبل از‬ ‫اینکه به قضاوت کردن درباره دیگران خاتمه دهید‬ ‫اول از قضاوت کردن درباره خودتان دسـت بکشید‪.‬‬ ‫فراموش نکنید خیلـی از اوقات قضاوت کردن جزء‬ ‫عادت های فرد می شود‪.‬‬ ‫چرا مدام دیگران قضاوت می شوند؟‬ ‫ رشـد در شـرایط طاقت فرسا‪ :‬بعضی ها به دلیل‬‫رشـد در شرایط طاقت فرسـای انتقادی در خانواده‪،‬‬ ‫قضـاوت کـردن دربـاره دیگـران را بـه عنـوان یک‬ ‫عامل کمکی در برقراری رابطه هایشـان یاد گرفته‬ ‫اند‪.‬‬ ‫ مخفی کردن خود‪ :‬بعضی ها دیگران را قضاوت‬‫می کنند تا در اصل‪ ،‬خودشان را مخفی کرده باشند‬ ‫چراکه مواردی را در دیگران می بینند که در خودشـان هم وجود‬ ‫دارد و آنها این ویژگی را دوست ندارند‪.‬‬ ‫اعتماد به نفس پایین‪ :‬بعضی ها اعتماد به نفس پایینی دارند و‬‫درمورد همه چیز در زندگی دورنمایی منفی دارند‪.‬‬ ‫تحقیر دیگران و بزرگ نمایی خود‪ :‬بعضی ها از تحقیر دیگران‬‫برای مهم جلوه دادن خود و داشتن حس بهتر استفاده می کنند‪.‬‬ ‫یادتان باشـد‪ ،‬هیچ کدام از این دالیل باعث نمی شـوند قضاوت‬ ‫کـردن حس بهتری به شـما بدهد زیرا خود قضـاوت کردن دارای‬ ‫بار منفی است‪.‬‬

‫چطور بی خیال قضاوت شوید؟‬ ‫شما می توانید به صورت آگاهانه زاویه دید منفی را به زاویه دید‬ ‫مثبت تغییر دهید‪ .‬این کار فقط تمرین می خواهد‪ .‬تمرین هایی از‬ ‫جمله اینکه‪:‬‬ ‫دیگران را همان گونه که هستند بپذیرید و به آنها عشق بورزید‪.‬‬‫به خودتان بگویید هیچ کس کامل نیست‪ .‬هر فردی نقاط منفی‬‫و ضعف هایی دارد همان طور که نقاط مثبت و مهارت هایی دارد‪.‬‬ ‫این ترکیب انسان ها را منحصر به فرد می کند‪.‬‬

‫و اما یک توصیه‬ ‫دکتر سید معتمدی‪ ،‬روانپزشک و عضو‬ ‫هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و‬ ‫توانبخشی در این باره چند توصیه دارد‪،‬‬ ‫وی مـی گوید‪ :‬متاسـفانه قضـاوت های‬ ‫همـراه با بدبینـی به خصوص در میان همسـران با‬ ‫احساس حسادت و حس بد و ناخوشایندی از تصور‬ ‫محبوب نبودن و جذاب نبودن همراه است‪ .‬به دنبال‬ ‫آن و با تداوم بدبینی و شـکی که فرد را به قضاوت‬ ‫اشـتباه وادار می کند‪ ،‬احسـاس تحقیر شدن و مورد‬ ‫بی احترامی واقع شدن برای شخص مورد قضاوت‬ ‫پیش می آید‪ .‬بروز این اتفاقات در زندگی زناشویی‬ ‫نتیجه ای جز کاهش عالقه‪ ،‬بروز رفتارهای خشونت‬ ‫آمیـز‪ ،‬پرخاشـگری و در نهایـت ناکامـی نسـبت به‬ ‫تداوم زندگی مشترک نخواهد داشت‪.‬‬ ‫همیـن طور بروز چنیـن رفتارهایی به ایجاد حس‬ ‫بی اعتمادی میان والدین و فرزندان منتهی می شود‬ ‫و به نوعی میان آنها به شدت فاصله می اندازد که‬ ‫تبعـات منفی خـود را دارد‪ .‬اما در محیط های کاری‬ ‫شـخصی که براحتی دیگران را مورد قضاوت های‬ ‫اشتباه قرار می دهد‪ ،‬به عنوان فردی زیر آب زن و‬ ‫بدخواه شناخته می شود و به تدریج طرد می شود‪.‬‬ ‫اولیـن و مهم ترین گام عذرخواهی و باز گرداندن‬ ‫و جبران صدماتی است که به دنبال قضاوت اشتباه‬ ‫به شـخص مورد قضاوت وارد شـده اسـت‪ .‬البته در‬ ‫بسـیاری موارد الزم اسـت به فردی که مورد قضاوت اشـتباه قرار‬ ‫گرفته‪ ،‬فرصت داده شـود تا خودش را بازسـازی کند و بتواند ما را‬ ‫ببخشد‪ .‬البته جبران اثرات منفی ناشی از قضاوت اشتباه به شدت‬ ‫عالئم و صدمات ایجاد شده بستگی دارد و در برخی موارد ممکن‬ ‫نخواهـد بـود‪ .‬چراکه در برخی موارد قضاوت ها به از دسـت رفتن‬ ‫حیثیت فرد‪ ،‬موقعیت و جایگاه شـغلی یا ارتباطات وی منجر می‬ ‫شود و جبران آن به سادگی ممکن نخواهد بود‪ .‬در زندگی زناشویی‬ ‫حتـی ممکن اسـت قضـاوت های ناآگاهانه بـه جدایی نیز منتهی‬ ‫شود‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫موفقیت‬ ‫رازهای‬ ‫خـــبــری‬

‫‪97 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫خنده را به لوازم‬ ‫آرایش خود اضافه کنید!‬

‫خلـق و خوی زیبا و‬ ‫کاهش و درمان استرس فقط با خندیدن‪ ،‬شاد بودن و تغییر رویه جذاب از نظر دیگران‬ ‫ت آیا تا به حال از خود پرسـیده‌اید که چگونه‬ ‫زندگـی ممکـن اسـ ‪‎‬‬ ‫می‌توان صورت زیباتری داشت؟ بسیاری از پزشکان معتقدند که تقویت ذهن‬ ‫راه درمـان بسـیاری از امـراض روحی و جسـمی‪ ،‬کاهش و درمان از جمله رفتارهای‬ ‫اسـترس و فشـار روانی اسـت که این فقط با خندیدن‪ ،‬شـاد بودن جذاب برای دیگران‬ ‫و تغییر رویه زندگی ممکن اسـت‪ .‬ضمن اینکه باید بدانید همین که باعث می‌شود از‬ ‫فشارهای روانی و اضطراب‌ها سبب بی‌خوابی و تاثیر آن در کاهش شـما در ذهن خود و‬ ‫شادابی و جذابیت چهره می‌شوند‪ .‬برای داشتن زیبایی صورت‪ ،‬باید در معرفی شما برای دیگران از آن یاد کنند‪ ،‬خوشرویی‬ ‫در رفتار و برخورد است که جنبه‌های گوناگونی را شامل می‌شود‪.‬‬ ‫روح زیبایی هم داشت و خوشحال بود‪.‬‬ ‫اما این رفتارهای کدامند و چگونه می‌توان یک فرد جذاب بود؟‬ ‫‪ -۱‬یک شنونده خوب باشید‪ ،‬به چشمان کسی که با شما صحبت‬ ‫فواید خندیدن برای زیباتر شدن و سالمتی‬ ‫افزایـش ترشـح هورمـون ضدپیـری در بـدن و جوان‌تر شـدن و می‌کنـد‪ ،‬نـگاه کنیـد و با حرکت سـر نشـان دهید که بـه او گوش‬ ‫می‌دهید و کامال در جریان چیزی که تعریف می‌کند هستید‪ .‬این‬ ‫زیبایی بیشتر چهره‬ ‫ارتباط چشمی او را جذب شما می‌کند‪.‬‬ ‫گیرایی و جذابیت نگاه و چشم‌ها‬ ‫‪ -۲‬مهربان باشید‪ .‬مهربانی شما را جذاب‌تر می‌کند‪ .‬افراد مهربان‬ ‫پوستی شاداب و تازه‬ ‫در قلـب دیگـران جـای دارند و آن‌ها هرگز با چهره‌شـان شـناخته‬ ‫کاهش بیماری‌ها‬ ‫نمی‌شوند‪ ،‬بلکه با قلبشان معرفی می‌گردند‪.‬‬ ‫کاهش و تسکین درد‬ ‫‪ -۳‬لبخنـد بزنید‪ .‬به همه لبخنـد بزنید‪ .‬اگر لبخند هم نمی‌زنید‪،‬‬ ‫کمک به کاهش وزن‬ ‫الاقل اخم نکنید و عبوس نباشید‪ .‬لبخند تا عمق وجود فرد مقابلتان‬ ‫بهبود تنفس‬ ‫رسوخ می‌کند و صالح بسیار قدرتمندی در جذب دیگران به سمت‬ ‫خوابی راحت و عمیق‬

‫شما محسوب می‌شود‪.‬‬ ‫‪ -۴‬مـورد اعتمـاد باشـید‪ .‬رازدار و امانت‌دار باشـید‪ .‬این رفتارهای‬ ‫زیبا‪ ،‬شـما را جذاب‌تر می‌کند و باعث می‌شـود‪ ،‬دیگران ناخواسته‬ ‫شما را دوست بدارند‪ .‬افراد رازدار و مورد اعتماد‪ ،‬هر فردی را جذاب‬ ‫و متشخص‌تر می‌کند‪.‬‬ ‫‪ -۵‬همیشـه بوی خوب بدهید‪ .‬رایح ‌ه خوبی که از شـما به مشام‬ ‫دیگران برسد‪ ،‬آن‌ها را به سمت شما جذب می‌کند‪.‬‬ ‫‪ -۶‬لباس‌های رنگی بپوشید‪.‬‬ ‫‪ -۷‬اعتماد به نفس داشته باشید‪ .‬محکم و مودب صحبت کنید و‬ ‫از خجالتی بودن بپرهیزید‪ ،‬هیچ کس از افراد خجالتی و بی‌اعتماد‬ ‫به نفس خوشش نمی‌آید و جذبش نمی‌شود‪.‬‬ ‫‪ -۸‬وقت شناس باشید‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫رازهای موفقیت‬

‫‪96 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫اگر همسر شما هم ولخرج است اینگونه با او زندگی کنید‬ ‫در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج و دیگری اهل جم ‌ع کردن‬ ‫اسـت تنش‌ها بیشـتر هستن ‪‎‬د در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج‬ ‫و دیگری اهل جم ‌ع کردن و پس‌انداز است تنش‌ها بیشتر هستند‪.‬‬ ‫زندگـی بـا فـردی که در مورد مسـائل مالی کام ً‬ ‫ال متفاوت از شـما‬ ‫عمل می‌کند‪ ،‬می‌تواند بسیار دشوار باشد‪.‬‬

‫زندگی با همسر ولخرج‬ ‫زندگی با فردی که در مورد مسـائل مالی کام ً‬ ‫ال متفاوت از شـما‬ ‫عمـل می‌کنـد‪ ،‬می‌توانـد بسـیار دشـوار باشـد‪ .‬نحوه خـرج کردن‪،‬‬ ‫سرمایه گذاری‪ ،‬پس‌انداز و تشخیص اولویت‌های مالی هر کسی‬ ‫متفاوت است‪ .‬آدم‌ها مثل هم فکر نمی‌کنند و روش‌های متفاوتی‬ ‫دارند‪ .‬تفاوت‌ها طبیعی هستند اما زمانی که این تفاوت‌ها شدید و‬ ‫باعث اختالف نظر باشند در رابطه دچار مشکل می‌شوید‪.‬‬ ‫در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج و دیگری اهل جم ‌ع کردن‬ ‫و پس‌انداز اسـت تنش‌ها بیشـتر هسـتند‪ .‬اگر شما هم دچار چنین‬ ‫تنش‌هایی هستید ابتدا باید این مسأله را درک کنید که هیچ‌کس‬ ‫چوب جادویی برای تغییر این شرایط و ایجاد همخوانی و همراهی‬ ‫بین شـما و شـریک زندگی‌تان ندارد اما راهکارها و پیشنهادهایی‬ ‫بـرای ایجـاد تعادل در نوع و شـیوه خرج کردن شـما و همسـرتان‬ ‫وجود دارد که تنش‌ها و اختالف‌ها را کمتر می‌کند‪.‬‬ ‫او شایسته قدردانی است‬

‫تو‌گـوی منطقی و‬ ‫پاسـخ‌ها و دالیـل دیگـری نیز باشـید‪ .‬یک گف ‌‬ ‫تو‌گوهایتان‬ ‫چالشی می‌تواند حقایق زیادی را نشان بدهد‪ .‬در گف ‌‬ ‫متوجه می‌شوید چقدر ممکن است روش شما و همسرتان اشتباه‬ ‫یا درست است و باید روی چه چیزهایی کار کنید و چه چیزهایی‬ ‫را به تعادل برسانید‪.‬‬

‫شما اهل پس‌انداز و پرداختن به اولویت‌ها هستید اما همسرتان‬ ‫همیشه دوست دارد بخشی از پولش را صرف موارد دیگری کند‪.‬‬ ‫امـا تفـاوت در عملکـرد نباید همیشـه باعـث ناراحتی‌تان شـود به‬ ‫جنبه‌های مثبت فکر کنید؛ اینکه چطور تفاوت شما در خرج کردن‬ ‫شـما را در حد وسـط نگه داشـته و جلوی افراط و تفریط را گرفته‬ ‫است‪.‬از این به بعد به خاطر تفاوت‌ها قدردان باشید و کمتر عصبانی‬ ‫ج کردن‬ ‫برنامه‌ریزی برای خر ‌‬ ‫شوید‪.‬‬ ‫ت ‌و گـو بایـد بـرای یک شـیوه عمل مناسـب و مورد‬ ‫بعـد از گفـ ‌‬ ‫تأیید برنامه‌ریزی کنید‪ .‬این برنام ‌ه ریزی برای هر فرد و رابطه‌ای‬ ‫از تفاوت‌ها بگویید‬ ‫چیزی که معمو ً‬ ‫ت ‌و گویی صریح و متفاوت است‪ .‬بنابراین نمی‌توان یک شیوه عمل خاص را پیشنهاد‬ ‫ال در رابطه‌ها غایب است گف ‌‬ ‫بی‌پرده است‪ .‬در رابطه باید باید آزادانه‪ ،‬بدون ترس و نگرانی درباره داد! چیزی که برای ارتباط شـما مفید اسـت برای دیگران کارکرد‬ ‫فکرها‪ ،‬باورها‪ ،‬احساسات خوب و رنجش‌هایشان حرف بزنید‪ .‬اگر ندارد‪ .‬بنابراین راهکارها را باید خودتان بیابید‪.‬‬ ‫از حرف زدن می‌ترسید و واکنش‌های همسرتان نگران‌تان می‌کند‬ ‫راهکارها برای ایجاد تعادل‬ ‫مسأله شما فراتر از اختالفات مالی است‪.‬‬ ‫‌‪‌-‬سعی نکنید از همسرتان چیزی بسازید که دوست ندارد‪.‬‬ ‫‌‪‌-‬همان‌قدر که شـما باید واقعیت را بپذیرید همسـرتان نیز باید‬ ‫برای تغییر پافشاری نکنید‬ ‫روی هیچ چیزی پافشـاری نکنید و حق به جانب نباشـید‪ .‬شـما درک کند که شما خرج کردن بدون برنامه‌ریزی را دوست ندارید‪.‬‬ ‫‌‪ -‬برای خرج کردن محدودیت قایل شوید‪.‬‬ ‫همیشـه بحق نیسـتید و او همیشـه اشـتباه نمی‌کند‪ .‬همسـرتان‬ ‫ممکن اسـت خیلی راحت خرج کند اما ممکن اسـت شـما هم در یـک میـزان مشـخص از درآمدتـان را تعییـن کنید کـه هرکدام‬ ‫منبع ‪ :‬سیمر‬ ‫خرج نکردن سخت بگیرید‪ .‬حق با هیچ کدام از شما دو نفر نیست‪ .‬آزادانه بتوانید آن را خرج یا پس‌انداز کنید‪.‬‬ ‫درباره این مسأله حرف بزنید و همان اندازه که می‌گویید‪ ،‬منتظر‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫رازهای موفقیت‬

‫‪95 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫کنترل زندگی خود را در دست بگیرید تا از‬ ‫روزمرگی رها شوید‬

‫هـر یـک از مـا هر روز تقریبـا ‪ ۱۰‬تا ‪ ۱۲‬سـاعت از زندگی خود را‬ ‫به کار اختصاص می‌دهیم‪ .‬زمان آن است که از خود بپرسیم «آیا‬ ‫ایـن همان کاری اسـت کـه می‌خواهم انجام دهم یا کاری اسـت‬ ‫که باید انجام دهم؟» ما هر روز ساعت ‪ ۶:۳۰‬صبح از خواب بیدار‬ ‫می‌شویم‪ ،‬همه روز کار می‌کنیم‪ .‬به سر کار می‌رویم و برمی‌گردیم‬ ‫و این پروسه همچنان تکرار می‌شود‪ .‬از خودمان یک سوال ساده‬ ‫بپرسیم «آیا من در کنترل زندگی هستم یا زندگی در کنترل من‬ ‫است؟» زمان آن است که از روزمرگی رها شوید و به خود قدرت‬ ‫دهید تا به آنچه می‌خواهید برسـید‪ .‬انجام فعالیت‌های زیر باعث‬ ‫بهتر شدن روز کاری شما می‌شود و در کار و زندگی‌تان پیشرفت‬ ‫حاصل خواهد شد تا بتوانید از طریق ایجاد تعادل‪ ،‬راندمان کاری‬ ‫بهتری نیز داشته باشید‪.‬‬

‫هفت اصل مهم که به شما قدرت می‌دهند کنترل‬ ‫زندگی خود را دوباره در دست بگیرید عبارتند از‪:‬‬ ‫اسـتعداد‪ :‬به معنی اسـتعدادی اسـت که در شخصیت شما وجود‬ ‫دارد یـا بـه عبارتی نیروی درونی که شـما را به حرکـت وا می‌دارد‬ ‫و سـرعت زندگی‪ .‬این اصل یک پرسـش را مطرح می‌کند «چقدر‬ ‫فشـار را بر خود تحمل می‌کنید؟» شـاید به شما گفته باشند که از‬ ‫لحـاظ رفتـاری «نوع ‪ »A‬هسـتید‪ .‬ایـن یعنی احتمـال دارد که زیر‬ ‫فشـار دائمـی باشـید و کل زندگی را در رقابـت ببینید و اینکه باید‬ ‫نسـبت بـه خودتـان و دیگـران سـختگیر باشـید‪ .‬اگر از «نـوع ‪»A‬‬ ‫هستید‪ ،‬می‌خواهید همه کارها را سریع و به شکل وظیفه‌گر اتمام‬ ‫کنیـد و در ایـن حالـت کار بـرای شـما با سـرعت و انـرژی باالیی‬ ‫مدیریـت می‌شـود‪ .‬در ایـن صورت بـا توجه به وسواسـی که برای‬ ‫انجـام کارهـا وجود دارد شـاید وقتـی برای تفکر و تعمـق و اینکه‬ ‫به کجا می‌خواهیم برسـیم‪ ،‬وجود نداشـته باشد‪.‬تناسب اندام‪ :‬این‬ ‫اصل به شـرایط کلی سلامت بدنی شـما می‌پردازد و اینکه رژیم‬ ‫غذایی‌تـان چقـدر بـه این سلامتی و تناسـب‌اندام کمک می‌کند‪.‬‬ ‫همیشـه در خدمت کار بودن ممکن اسـت باعث شـود از سالمتی‬ ‫خود غافل شـوید‪ .‬باالخص اگر از سـاعت ‪ ۹‬صبح تا ‪ ۵‬عصر پشت‬ ‫میز می‌نشـینید‪ .‬در این صورت کمتر احتمال دارد که زمانی را به‬

‫ورزش کردن اختصاص دهید یا پیاده‌روی کنید‪ .‬برای آنکه تعادل‬ ‫میـان کار و زندگـی وجود داشـته باشـد به این موضـوع فکر کنید‬ ‫که چگونه می‌توانید گام‌های مسـتحکم‌تری در جهت سلامت و‬ ‫تناسـب انـدام خود بردارید و دسـت‌کم حداقل‌هـا را انجام دهید تا‬ ‫قوی و سالم بمانید‪ .‬رژیم‌های تناسب اندامی را انتخاب کنید که در‬ ‫آن ورزش هفتگی گنجانده شده باشد‪.‬‬ ‫تغذیـه و رژیـم غذایـی‪ :‬چـه می‌خوریـد و آنچـه می‌خورید چقدر‬ ‫سـالم اسـت‪ .‬آیـا یـک رژیم سـالم و مغذی دارید؟ بیشـتر افـراد از‬ ‫نیازهـای کلـی و خاص خود درباره رژیم غذایی‌شـان آگاه نیسـتند‬ ‫و فقـط غذاهایـی را می‌خورند کـه از آن لذت می‌برند‪ ،‬بدون توجه‬ ‫به تاثیر آن بر بدنشان‪ .‬برای داشتن تعادل میان کار و زندگی باید‬ ‫در رژیم غذایی هم تعادل وجود داشته باشد‪ .‬پس روی این مساله‬ ‫برنامه‌ریزی و سـازماندهی داشـته باشید‪ .‬درباره آن مطالعه کنید و‬ ‫یک رژیم سـالم را انتخاب کنید که بتوانید آن را ادامه دهید و به‬ ‫عادت غذایی شما تبدیل شود‪.‬‬ ‫سالمت فردی‪ :‬ممکن است به‌عنوان فردی که زیاد کار می‌کند‬ ‫بدن خود را نادیده بگیرید و آن قدر به وضعیت خود بی‌توجه باشید‬ ‫تا تبدیل به یک مشـکل جدی شـود‪ .‬ممکن اسـت به وزن‪ ،‬رژیم‬ ‫غذایی و سلامت فیزیکی خود کم‌توجهی کنید و به اندازه کافی‬ ‫استراحت نکنید‪ .‬برای ایجاد تعادل مناسب میان کار و زندگی باید‬ ‫به بدن خود اهمیت بدهید‪ .‬برای این کار از کنار گذاشتن یک یا دو‬ ‫عادت نامناسب که به سالمتی‌تان ضرر می‌رساند شروع کنید مثال‬ ‫ترک سیگار‪ ،‬کافئین یا الکل‪.‬‬ ‫تعادل احساسی‪ :‬این به آن معناست که چقدر به سالمت ذهنی‬ ‫و احساسی خود اهمیت می‌دهید‪ .‬پرسشی که در این اصل مطرح‬ ‫می‌شـود ایـن اسـت که «آیا من اغلـب اوقات از لحاظ احساسـی‪،‬‬ ‫حـس خوبـی دارم؟» آیـا تاکنـون احسـاس کرده‌اید هـر روزی که‬ ‫می‌گذرد «چالشـی برای غلبه کردن» اسـت؟ این مسـاله می‌تواند‬ ‫روی فراست و درون‌بینی شما اثر منفی بگذارد‪ .‬برای داشتن تعادل‬ ‫میان کار و زندگی فکر کنید که چگونه مسائل را آسان‌تر بگیرید و‬ ‫از زندگی خود راضی باشید و زندگی را به منزله یک «تجربه جدید»‬ ‫ببینید‪ .‬با نزدیک‌تر بودن به دیگران می‌توان احسـاس راحت‌تری‬

‫داشت‪ .‬سعی کنید با وقایع زمانی که رخ داده‌اند روبه‌رو شوید و به‬ ‫استقبال اتفاقات بد نروید‪ .‬درک کنید که سخت است بتوان حس‬ ‫نگرانی را متوقف کرد‪ .‬خودآگاهی بیشتری کسب کنید‪ .‬خودآگاهی‬ ‫اغلب اولین قدم برای داشتن تفکر مثبت است‪.‬‬ ‫عادات احساسی و کنترل آن‪ :‬به احساسات و اندیشه‌های درونی‬ ‫خود گوش دهید‪ .‬سـپس تا حدی که الزم اسـت زندگی و محیط‬ ‫پیرامـون خـود را کنتـرل کنید تا به آن درجه از کنترل که مطلوب‬ ‫است برسید‪ .‬نگران این نباشید که دیگران درباره شما چگونه فکر‬ ‫می‌کنند یا اینکه همیشه باید همه کارها را «درست» انجام دهید‪.‬‬ ‫اگـر ایـن اثر ادامـه پیدا کند امـکان دارد از لحاظ احساسـی حالت‬ ‫فرار به خود بگیرید یعنی مثال از نگرانی در سکوت به نشان دادن‬ ‫آشـکار ناراحتی خود (یا حتی نشـان دادن خشم) روی بیاورید‪ .‬باید‬ ‫اتـکا بـه نفـس خود را باال ببرید تا در زندگـی روی خودتان کنترل‬ ‫داشته باشید‪ .‬در این صورت هم در محیط کار راحت‌تر خواهید بود‪،‬‬ ‫هم عیب‌های خود را راحت‌تر می‌پذیرید و هم راحت‌تر می‌توانید از‬ ‫دیگران کمک بخواهید؛ بدون آنکه احساس خشم داشته باشید‪.‬‬ ‫تعـادل میـان کار و زندگی‌‪ :‬اصول فوق به این موضوع می‌پردازد‬ ‫که نسـبت به کار خود چه احساسـی دارید و درباره نحوه مدیریت‬ ‫و کنترل آن چگونه فکر می‌کنید نه اینکه کار شـما را مدیریت و‬ ‫کنتـرل کنـد‪ .‬بعضی از افـراد کار را « اجباری» می‌دانند و معتقدند‬ ‫باید آن را «تحمل» کرد و تا جایی که بتوانند از آن فراری‌اند‪ .‬نباید‬ ‫اجازه دهید مشکالت کاری روی زندگی خوبی که خارج از محیط‬ ‫کار دارید‪ ،‬اثر بگذارد‪ .‬کار را به به‌عنوان یک بخش چالش‌برانگیز‬ ‫و جالب زندگی خود ببینید که می‌توانید هر آنچه می‌خواهید از آن‬ ‫به‌دسـت آوریـد؛ بدون آنکه اجازه دهیـد بر زندگی عادی‌تان چیره‬ ‫شـود‪ .‬شـما حق انتخاب دارید یا کاری که از آن لذت می‌برید پیدا‬ ‫کنید یا آن را طوری تغییر دهید که انجام آن با رضایت بیشتری‬ ‫برایتـان بـه همـراه باشـد‪ .‬هر جـا امـکان هرگونه تغییر بـرای دید‬ ‫مثبت‌تر شما وجود دارد آن را انجام دهید‪ .‬اگر این هم امکان‌پذیر‬ ‫نبـود‪ ،‬فکـر کنید چه قدم‌هایی می‌توانید بردارید که همه چیز را با‬ ‫منبع‪ :‬سالمت‬ ‫هم تغییر دهید‪.‬‬


94 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


93 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


92 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


91 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫بقیه از صفحه ‪47‬‬

‫کند‪ ،‬بعد از آن کف کف مى شوم‪ ،‬مگس و کرم مى خورندم و سياه‬ ‫مى شوم باز خشک مى شوم و مى پوسم‪ .‬خوب اينش به من ربطى‬ ‫ندارد‪ .‬تنها چيزى که با آن جداً رو به رو مى شوم اين است که در‬ ‫وقت اصابت گلوله ها چه رنگى خواهم شد‪.‬‬ ‫از بيـرون صـداى گپ دو مرد را مى شـنوم‪ .‬قفلى باز مى شـود و‬ ‫نغمه‬ ‫بعد لوالکهاى دروازه به صدا در مى آيند‪ .‬اين صداى خشک ً‬ ‫مرگ را به گوشـم مى خواند‪ .‬يکباره نور تند و گرماى آزار دهنده‬ ‫يى درون کانتينر را پر مى کند‪(( :‬برخيز!))‬ ‫قياقه برادرم را دارد سالحش را به‬ ‫به زحمت بر مى خيزم‪ .‬آنى که ً‬ ‫کهنه سربازى دست هايم را‬ ‫شانه مى آويزد و مى آيد و با کمر بند ً‬ ‫از پشت مى بندد‪ .‬با خود مى گويم‪(( :‬معلوم است که از رو به رو مى‬ ‫زنند‪ ،‬زيرا دولت هم وقتى از اين ها مى گيرد از رو به رو مى زند‪)).‬‬ ‫انتظار مى کشم که بروند و دست زندانى ديگرى را که گپ مى‬ ‫زد ببندنـد‪ ،‬اما به تنهايى مى کشـندم‪ .‬بـه عقب می نگرم‪ .‬جز من‬ ‫تشنه کانتينر باز مى‬ ‫هيچ کسى ديگر در کانتينر نبوده است‪ .‬دهان ً‬ ‫ماند و مرا با دو مرد مسلح قى مى کند‪ .‬به طرف کوه نزديک ما که‬ ‫سنگ هايش در شرف سقوط به جوى خشک و عريضی است‪ ،‬راه‬ ‫مى افتيم‪ .‬مى بينم که اين سنگ ها از قديم تا به حال همين طور‬ ‫در يـک شـاخ بندنـد‪ .‬نگاه دزدانه يى به آن يکـى مى اندازم‪ .‬خيلى‬ ‫دلم مى خواهد بگويمش که چال گونه ها و چشم هايش به برادرم‬ ‫مى مانند؛ اما غيرتم نمى گذارد‪ .‬اگر بگويمش شايد فکر کند که‬ ‫ترسـيده ام؛ شـايد فکر کند که اين بهانه را مى آورم که سـر رحم‬ ‫بيايد و رهايم کند‪ .‬چشمم را پايين مى اندازم و به طرف کوه مى‬ ‫روم‪ .‬تشـنه ام و عرقى که در کانتينر از سـر و رويم جارى بود‪ ،‬در‬ ‫گرماى سـوزان در حال خشـک شـدن است‪ .‬زبانم به سقف دهانم‬ ‫درسايه يک‬ ‫چسپيده است‪ .‬دندان هايم را سخت بر هم مى فشارم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫سنگ بزرگ دو مرد منتظر مايند‪ .‬يکيش عرب است و ديگرش نه‪.‬‬ ‫نزديکش که مى رسيم‪ .‬دو مرد همراهم از عقب سالم مى دهند‪.‬‬ ‫من هم بيخود سالم مى دهم‪ .‬مرد همراه عرب پيراهن و تنبان به‬ ‫تن دارد و کاله نمديش را تا سـر ابرو ها پايين کشـيده اسـت‪ .‬چند‬ ‫عدد بمب دستى را به کمرش بسته است‪ .‬نگاه هايش به گونه يی‬ ‫اسـت کـه فکر مى کنـم از تمام گناهانم خبـر دارد‪ .‬با عجله حرف‬ ‫هايى را که معلوم مى شـود از قبل آماده دارد‪ ،‬ازم مى پرسـد‪(( :‬تو‬ ‫رانندهء تانکر تيل هستى؟))‬ ‫کوتاه مى گويم‪(( :‬ها!))‬ ‫((چند ساله هستى؟))‬ ‫((بيست و نه ساله‪)).‬‬ ‫مـرد عـرب دو سـه گـپ حلقومـى مـى زنـد که نمـى دانـم‪ .‬مرد‬ ‫همراهش دوباره سر گپ مى آيد‪ .‬در آغاز فکر مى کنم که حرف‬ ‫هـاى مـرد عـرب را ترجمه مـى کند‪ ،‬اما گپ هايـش طوالنى مى‬ ‫شود‪ ،‬مى فهمم که حرف خودش است‪ .‬گپ هايش به رجز خوانى‬ ‫شـبيه اسـت‪ .‬در آخـر مى گويـد‪(( :‬تو به کابل تيل مـى برى که در‬ ‫تانک ها و هليکوپتر ها بريزند و باز بيايند ما را بزنند؟))‬ ‫مـى خواهـم بگويـم که مـن ديزل مى بـردم‪ ،‬چيزى کـه به درد‬ ‫بخارى ها و موتر ها مى خورد‪ ،‬اما مى گويم‪(( :‬کمى آب بدهيد‪)).‬‬ ‫لحنـم آمرانـه اسـت‪ .‬از ايـن که عـذر و البه نکرده ام‪ ،‬احسـاس‬ ‫رضاييت مى کنم‪.‬‬ ‫مرد مى پرسد‪(( :‬زن دارى؟))‬ ‫مى گويم‪(( :‬ها!))‬ ‫و به ياد زهره مى افتم‪.‬‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫مرد عرب مى نشـيند‪ .‬سـياه و کبود به نظر مى رسد و هر لحظه‬ ‫احتمـال مـى رود که از بدنش رعد و برق برخيزد‪ .‬کسـى آبم نمى‬ ‫دهد‪ .‬اما انسان با هر حالتى عادت مى کند‪ .‬وقتى تشنه گى شديدى‬ ‫احساس مى کنم که به فکرم مى رسد که تشنه ام‪.‬‬ ‫دو مرد از عقبم صدا مى زنند‪(( :‬تکان نخور‪ ،‬راست ايستاده شو!))‬ ‫متوجه مى شـوم که خم شـده ام‪ .‬به زحمت خودم را راسـت مى‬ ‫کنم‪ .‬اما پا هايم سستى مى کند‪.‬‬ ‫به دو زانو مى افتم‪ .‬دو مرد از بازو هايم مى گيرند و بلندم مى‌کنند‪.‬‬ ‫کسى که با مرد عرب در سايه ايستاده است‪ ،‬مى گويد‪(( :‬کسى که‬ ‫به راه غلط مى رود بايد کشته شود‪)).‬‬ ‫با خود مى گويم‪(( :‬گپ آخر را مى گويد‪ :‬خوب‪ ،‬آب که از سر پريد‬ ‫چه يک نيزه‪ ،‬چه صد نيزه ))‬ ‫دلم مى شود که به اين محکمه اعتراض کنم‪ .‬بگويم‪ ،‬بايد وکيل‬ ‫و شـاهدى باشـد‪ .‬مى گويم‪(( :‬تنها چيزى که مى فهمم اين اسـت‬ ‫که من در میدان جنگ گرفتار نشده ام‪ .‬دوم اين که کى مى فهمد‬ ‫و يا مى خواهد ثابت کند که اين تيل براى تانک و هليکوپتر برده‬ ‫مى شـود‪ .‬من شـما را مالمت نمى کنم‪ .‬شما هر لحظه مى توانيد‬ ‫مرا بکشيد‪ ،‬اما اگر احساس کردم که مردن خيلى هم جالب است‪،‬‬ ‫پس وا به حال شـما‪ .‬شـما شکسـت مى خوريد‪ .‬تنها دعا کنيد که‬ ‫بتوانم به زهره برسانم که به راستى وقتى آدم مى میرد‪ ،‬مثل اين‬ ‫اسـت که انزال مى شـود‪ .‬خيلى کيف دارد‪ .‬و اين را هم بگويم که‬ ‫فاصله دور‬ ‫گلوله ها خيلى زود به آدم مى خورند‪ ...‬اگر گلوله ها از‬ ‫ً‬ ‫آتش شـوند‪ ،‬آدم با تکانى مى افتد و اگر از نزديک شـليک شـوند‬ ‫بى تکان‪...‬‬ ‫مى افتم‪ .‬سرم مى چرخد‪ ،‬کاش اين گپ ها را گفته بودم‪ .‬همه‬ ‫اش در کلـه ام دوران دارد‪ .‬نمـى دانم که از اثر تشـنه گى‪ ،‬ترس و‬ ‫يا فشار پايين خون افتاده ام يا اين که دليل خاصى نداشته است‪.‬‬ ‫اين بار خود بر مى خيزم‪ .‬کمربند کشيده شده است و کف و پشت‬ ‫دست هايم سردند و خون در آنها گره شده است‪.‬‬ ‫چهار پنج دقيقه مى گذرد‪ ،‬خاموشم و زانوانم مى لرزند‪ .‬مرد عرب‬ ‫دسـت انداختـه و حلقومى با مـرد همراهش گپ مى زند‪ .‬فکر مى‬ ‫کنم شايد ديگر نتوانم در گيالسم که تصويرى از آفتاب دارد چاى‬ ‫بنوشـم‪ .‬آن جاکـت را نخواهـم پوشـيد‪ .‬بـاز به ياد زهـره مى رفتم‪.‬‬ ‫کاش مى توانستم با وى خدا حافظى کنم‪ .‬يک روز که نوشته يى‬ ‫از کسى خوانده بود ‪ ،‬آمد و گفت‪ (( :‬زنده گى يک ازل و ابد کوتاه‬ ‫است‪)).‬‬ ‫گفتم‪(( :‬فلسفه ملسفه ات را براى خودت نگه کن))‬ ‫کـرم کتـاب بـود‪ .‬من از کارش تنها مـى فهميدم که معلمى مى‬ ‫کند و عصر ها به خانه بر مى گردد‪ ،‬مى رود يکراست به آشپزخانه‬ ‫غالبًا بادنجان بورانى و ماکارونى مى پزد‪ ،‬به خاطر من‪ ،‬نمى دانم‬ ‫آن پاکت هاى ماکارونى که با هم در المارى چيده بوديم و دو سه‬ ‫پاکتش باقى مانده بود‪ ،‬به شکم کى خواهد رفت؟‬ ‫بـا خـود مى گويم‪(( :‬شـايد هم زنده بمانـم‪ .‬مگر زهره نمى گفت‬

‫‪90 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫چيزى که در اين دنيا ناممکن است‪ ،‬ممکن است؟))‬ ‫از پشت صداى مرمى ها را مى شنوم که در خوابگاه کالشنیکوف‬ ‫هـاى نگهبانانـم مى گذرند‪ .‬مرگ به من اشـاره مى کنـد‪ .‬زبان در‬ ‫دهانم ورم کرده اسـت‪ .‬چشـم هايم را که باز مى کنم مرد عرب و‬ ‫آن دسـتيارش را نمى يابم‪.‬غيب شـده اند‪ .‬تنها من و دو نفرى که‬ ‫آماد ًه کشـتنم هسـتند ميان کوه و کشـتزار بى پير مين مانده ايم‪.‬‬ ‫جاى هولناکي است‪ .‬اگر آن ها با من دوست مى بودند‪ ،‬همديگر‬ ‫را کمک مى کرديم که از اين جا به سلامت برآييم و برسـيم به‬ ‫شهر و آباديى‪.‬‬ ‫يکيش مى گويد‪(( :‬مسأله را ختم کن‪)).‬‬ ‫نمى فهمم که مخاطبش منم و يا همسـنگرش‪ .‬چشـم که مى‬ ‫جمجمه حيوانى ايسـتاده ايم‪ .‬بوى‬ ‫گردانـم‪ ،‬مى بينـم که نزديک‬ ‫ً‬ ‫گوشت فاسد شده به دماغم مى خورد‪ .‬آن طرفتر کشتزار مين واقع‬ ‫اسـت‪ .‬دامنه هاى کوه ها به کشـتزار وصل اند در واقع سـه طرفم‬ ‫کشـتزار ميـن اسـت‪ .‬فکر مى کنم اين جا پهلـوى اين حيوان می‬ ‫ميرم و روزى از گوشت فاسد شده ام کس ديگرى مشمئز خواهد‬ ‫شد‪ .‬لرزه بر اندامم مى افتد‪ .‬يکيش مرا پيش مى زند‪ .‬رو به کشتزار‬ ‫ميـن مى افتم‪ .‬تکانى مى خورم‪ .‬سـرم را مـى گردانم‪ .‬از البه الى‬ ‫مـژه هـاى خاک آلود به آن ها مينگرم‪ .‬هر دو پهلوى هم زانو مى‬ ‫زنند‪ .‬يکيش صدا مى زند‪(( :‬رويت را بگردان‪))!،‬‬ ‫کارم ختم است‪ .‬شوخى نيست‪ .‬همه چيز حقيقت دارد‪ .‬مى بينم‬ ‫که از آن دو مرد يکيش به برادرم شبيه است و آن ديگرش ابروان‬ ‫نامه زهره پيش آن ابرو گشـاده باشد‪ .‬زهره‬ ‫گشـاده يى دارد‪ .‬شـايد ً‬ ‫نمى دانست که تفى که بر لب پاکت مى زند‪ ،‬خشک مى شود و‬ ‫مى افتد به دسـت آدمى که نه من مى شناسـمش و نه او‪ .‬دسـت‬ ‫هايـم مثـل گلوله هاى بزرگ سـربى در پشـتم افتاده انـد‪ .‬نه‪ ،‬بايد‬ ‫زنده بمانم‪ .‬مى خواهم عشـقبازى کنم‪ ،‬مى خواهم ودکا بخورم؛‬ ‫ماکارونـى بخـورم‪ .‬هميـن اسـت ديگر‪ ،‬زهره؛ بچه يـى که با پا به‬ ‫ديـوار شـکمش مى زند؛ گيالسـم‪ ،‬جاکتم‪ ،‬باغچه يـى که آفتاب‬ ‫دارد‪ ،‬نـود ًه تـاک انگـورى که خود سـرانه در کنج حويلى سـرزده ‪،‬‬ ‫بالش پر مان که وقتى صبح از خواب بر مى خاستيم جاى سر من و‬ ‫زهره رويش مى ماند‪ ،‬همه اش با زنده گى من رابطه دارند‪ .‬به شور‬ ‫مـى افتـم‪ .‬ديگر غيرت دردى را دوا نمى کند‪ .‬ناگهان به گريه مى‬ ‫افتم‪ .‬با صدا گريه مى کنم‪ .‬مى بينم که آن دو توجهى نمى کنند‪.‬‬ ‫مى روم و نزديک پا هاى شان به زمين دراز مى کشم‪ .‬مى خواهم‬ ‫پا هاى شان را ماچ کنم‪ ،‬اما دور اند‪ .‬لب هايم را به خاک مى مالم و‬ ‫صدقه سرتان مى شوم‪ ،‬مرا ببخشيد!))‬ ‫فرياد مى زنم‪(( :‬مرا نکشيد‪،‬‬ ‫ً‬ ‫عذر و زاريم زنانه است‪ ،‬بى غيرت شده ام‪ .‬به زحمت از جايم بر‬ ‫مى خيزم و در چند لحظه‪ ،‬بدون اين که فکر کنم از سوراخ تفنگ‬ ‫آن ها گلوله ها مى پرند‪ ،‬رو به عقب مى کنم و ميد وم‪.‬‬ ‫صدايى از عقبم مى شنوم‪(( :‬ندو‪ ،‬می زنم!))‬ ‫چنـد قدمـى پشـت به آن هـا مـی دوم‪ .‬کارى نمى شـود‪ .‬با افت‬ ‫و خيـز ده قدمـى ديگـر مى دوم‪ .‬ناگهان جوى خشـکى پيش پايم‬ ‫دهان مى گشايد‪ ،‬جويی که مثل روحم خشک و درز برداشته است‪.‬‬ ‫پيش رويم چندين جمجمه و استخوان بويناک و گرم حيوانات و‬ ‫يا شايد هم آدم هايى را مى بينم که همه به طرف من مى خندند‪.‬‬ ‫درياچه پر‬ ‫در دو قدمـى ام کشـتزار ميـن را مى بينم که مثل يـک‬ ‫ً‬ ‫تشنه گام و پا هايم‬ ‫از تمساح پيش پايم افتاده است‪ .‬کشتزار مين ً‬ ‫اسـت‪ .‬متـردد مـى مانم‪ .‬ميان تفنگـداران و کشـتزار مين بى رمق‬ ‫پايان‬ ‫ايستاده‌ام‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫ازسیاسرا دگه نزدیک نیستن‪ .‬حاجی سر خوده شور داده زیر زبان‬ ‫گفت انالله و انا الییه راجعون‪ .‬قادر جان ینگیت ده شـفاخانه سـت‬ ‫صبر کو مه یکی ره کتیت روان میکنم‪.‬و صدا کد فیروزه جان پدر‬ ‫برو د تاخت خانه الال خوریگله خبر کو و فیروزه بچشم چادرشه‬ ‫گِـر سـرش پیچانـده بـه دوش بطـرف خانـه خوریـگل روان شـد‪.‬‬ ‫خوریگل صدا یتق تق دروازه ره شـنید به الالغفور گفته یکدفه‬ ‫بی بین که کی است ده ای صوب وخت خدا خیر کنه و الالغفور‬ ‫اوچت خیسته طرف دروازه کوچه رفت وقتی فیروزه ره دید گفت‬ ‫جان الالیش خیرباشه؟ فیروزه نفس سوخته گفت خوریگلمه بابه‬ ‫جانم خاسـته‪.‬خیر باشـه مادرت چطور است؟ شـکر او خوب است‬ ‫صوبکـی وخـت مالم قادر امـده برما گفت که زنش‪ ....‬و با گلون پر‬ ‫‪ ..‬مو ووورده‪ .‬زنای دگه نزدیک نیسـتن که مادرمه خبر کنه خبر‬ ‫نداشـت بو بویم شـفاخانه ست بابه جانم گفت که خوریگلمه خبر‬ ‫کنـم‪ .‬و الالغفـور زود بطرف اطاق رفت و خوریـگل که دم دروازه‬ ‫استاده بود گفت مه خبر شدم یکدقه صبر کو مه چادریمه گرفته‬ ‫میـرم ‪ .‬الال غفـور گفـت خی دگه مام کتیتان میرم کدام کار نشـه‬ ‫مالم قادر بیچاره تنا دست اس‪ .‬اوخدا چی حال اس‪ !.‬هر سه شان‬ ‫بـراه افتـادن دم دروازه خانه حاجی مالم قادر اسـتاده بود الالغفور‬ ‫باد از سالمالیکی برش سر سالمتی داده گفت مالم صاحب ُکل‬ ‫ماو شما یکروز رفتنی ستیم یکی پس یکی پیش راضی به رضای‬ ‫خالق هستیم ‪ .‬به خوریگل گفت مه میرم مادر پروین و گل مکی‬ ‫ره خبر میکنم که بیاین و مالم صاحب شما ره خدا صبر بته و دست‬ ‫خوده ده سـینه خود زد اینه ما و روی خوده طرف حاجی صاحب‬ ‫کده گفتت هستیم شما غم خانه ره بخورین ما دگه کاراره درست‬ ‫میکنیـم و روی خـوده بطـرف حاجی کـرده و گفت مه میرم ملک‬ ‫صاحبه خبر میکنم بر بی بی کویم مام میگم و از رای خود مولوی‬ ‫عینو رام خبر کده اگه شـد کتی خود میارمشـه‪.‬و خدا حافظی کده‬ ‫رفـت‪ .‬حاجـی به زبیده گفت جان پـدر ده خانه باش داکتر که امد‬ ‫خبرش کو و آهسته زیرگوشش گفت هوش کو مادرت خبر نشه‬ ‫که تکان میخوره دختر خالیش اس فامیدی جان پدر؟و خودش‬ ‫بـه مالم قادر گفت یکدق همینجه باشـیم مه یکدفـه ده خانه برم‬ ‫پـس میایـم و بزودی باالخانه رفت و از زیر توشـکش یک بندل‬ ‫پیسه ره ده جیب بغلش مانده و پایین شده بطرف مالم قادر رفته‬ ‫و گفت بریم بخیروهمرای مالم قادر بطرف خانه مالم قادر روان‬ ‫شدن در راه از جیب بغلیش بندل پیسه ره کشیده و بدست مالم‬ ‫قادر داده گفت مالم صاحب ما و شـما غمشـریک هسـتیم ینگی‬ ‫ما سـر ما حق داره اینمی ره پیش تان باشـه نگاه کنین کار نشـه‬ ‫و مالـم قـادر هرقدر کرد حاجی اصرار کده ده جیبش ماند و گفت‬ ‫مالم صاحب جیب ماو شماره کس تقسیم نکده‪.‬و در این وقت بود‬ ‫که یک قطره اشک از چشم مال قادر ریخت و با نفس دراز گفت‬ ‫حاجی صاحب خودت مرد استی بچه مرد مه ایره تا سرم ده سنگ‬ ‫لحد بخوره فراموش نمیکنم و هردو در چند قدمی خانه مالم قادر‬ ‫رسیدند که الال غفور دگادی همرای مولوی عینو رسیدند و باد از‬ ‫سالمالیکی و تسلیت مولوی عینو با چند حدیث و آیت کمی دل‬ ‫مالم قادره تسلی داده و گفت مه قاسم جانه روانکدم پشت خلیفه‬ ‫غالم غوث گور َکو‪ ،‬شـاید وام بیایه و پرسـید مالم صاحب هدیره‬ ‫دمو سخی است؟ بلی همونجه که والدیمه دفن کدیم ده پالویش‬ ‫جـای هسـت ‪.‬زنده باشـین مولوی صاحب ده همـی گپ بودن که‬ ‫الال غفور همرای همرای قاسم جان و خلیفه غالم غوث گور َکو‬ ‫رسیدن مولوی عینو به خلیفه غالم غوث هدایت داد و مالم قادر‬

‫داستـان دنـبـاله دار‬

‫را خواسـته ده و گـپ زدن و خلیفـه غلام غوث یگان گپ و ُگپ‬ ‫همرای مولوی زد و خدا حافظی کده رفت ‪.‬‬ ‫سر قبر مولوی عینو چند آیت از کالم الله مجید خواند و بمردم‬ ‫گفت او بیادرا ُکل ما و شما یکروز ده زیر همی خاک میریم خوشا‬ ‫بحـال او کسـی کـه از خود نام نیـک بانه و کار خیر کده باشـه مه‬ ‫شـهادت میتم که امی مرحومه زندگی خوده به دین اسلام تیر‬ ‫کـد و یـک زن خـدا جوی بـود و ُکل مردم گفتن راسـت اس خدا‬ ‫مغفرتش کنه‪.‬‬ ‫هرکدام سـر قبر پیش مالم قادر امده سـر سلامتی داده و رفتند‪.‬‬ ‫حاجی به مولوی عینو گفت که صبا شـو شـو جمعه س بیادرا ره‬ ‫بگویین که شـو جمه گی گرفتیم ختم مام هسـت ده خانه ما مه‬ ‫همرای مالم قادر گپ زدیم‪.‬و خدا حافظی کده همه رفتن‪.‬‬ ‫الالغفور پیش امد و به حاجی گفت خانمگل خو خبر نداره؟ نی‬ ‫غفور جان بانیشه وضعش خوب نیست غرضش نگی بان که بخیر‬ ‫خانـه کـه آمد بریش میگی مو حاجی گفـت که غفور جان یکدفه‬ ‫بریم شفاخانه که خانمگله خبرشه بگیریم از صوب تا حاله ما خو‬ ‫کلـه ونگ بودیم‪ .‬درسـت اسـت حاجی صاحب تـوکل بخدا بریم‬ ‫بخیر ‪ .‬و گفت یکدقه صب کنین که مه رفته گادی ره بیارم و دوان‬ ‫دوان رفت‪ .‬در راه همرا ی حاجی الال غفور گپه واز کده گفت خو‬ ‫حاجی صاحب نگفتین که خانمگل دگه کدام مشکلی یا شکایتی‬ ‫نداشت؟ حاجی یک نفس دراز کشیده گفت غفور جان ای یک‬ ‫سال اس که خانمگل خون قی میکنه و بر مام نگفته بود تا ای که‬ ‫داکترسـونارام برمه گفت که قصه چیسـت و مه ده دل خود خون‬ ‫میخـوردم و نمیفامیـدم چی کنـم او برمه گفته بود که مریضیش‬ ‫بسـیار پیش رفته خدا یار جانش باشـه خانمگل زن غیرتی سـت‬ ‫برمام نمیگفت تا که او روز ده تشناب و سر خوده پایین کده ‪...‬در‬ ‫حالیکه یگان قطره اشک از چشمش میریخت خون قی کد‪.‬برمه‬ ‫داکتر گفته بود اگه خون قی کد بفامین که کار از کار گذشته زود‬ ‫شفاخانه بیاریشه‪ .‬اینه غفور جان دروازه دلمه برت واز کدم فقط‬ ‫امید ما بخدا ست‪.‬الال غفور که صد کارد میزدی یک چلکه خون‬ ‫ازش نمیریخـت یـک اوف بلند کشـیده گفت حاجـی صاحب ای‬ ‫گپه بان بین ماو خودت اگه سرور جان چیز گفت خو خوب اگه‬ ‫نگفت ما و شما میفامیم که چی کنیم‪ .‬دم دروازه شفاخانه رسیدن و‬ ‫الال غفور یک بیستی ره ده حیب گادیوان مانده گفت برو پدر خدا‬ ‫یارت‪ .‬و داخل شفاخانه شدن‪ .‬دم دروازه داکتر سرور امد و با قیافه‬ ‫خیلی بشـاش و گفت که داکتر متخصص هالندی امروز مادرمه‬ ‫چک کد و گفت که شکر صحت شان خوب است باد از شش ماه‬ ‫یکبار دیگر بر چک بیاین و هر وقت میتانن خانه برن‬ ‫الالغفـور از شـنیدن ایـن خبر چشـمایش لق لـق برامده بطرف‬ ‫حاجی دیده و گفت نه گفته بودم که خانمگلم بخیر خوب میشه؟‬ ‫و دوان دوان بطـرف اطـاق شـفاخانه روان شـد‪ .‬دم دروازه اطـاق‬ ‫سـرور ه دید و ده بغل گرفت و گفت او خدا شـکر و بطرف بسـتر‬ ‫خانمـگل رفـت و دیـد که خانمگل سـر تخت خود شیشـته دویده‬ ‫دستایشـه گرفـت و مـاچ کد و گفـت خدا ره شـکر ‪.‬خانمگل گفت‬ ‫غفور جان کجاست خوریگل؟ الال غفور یکدفه بفکر افتاد که نباید‬ ‫بر خانمگل قصه ره بگویه‪.‬گفت خانمگلجان دور از جانت خوریگل‬ ‫ایتو ریزش کده که برش گفتم از خانه نبرای هر چی کد نماندمش‬ ‫چرا که ده شـفاخانه نمیمانیشـه‪.‬خانمگل گفت میفامم او اصال د‬ ‫جـان خـود فکـر نمیکنه ده ای تغییـر هوا‪ .‬خودگه خـدا یار جانش‬ ‫باشه سر زور است و الال غفور خند کده گفت چی کنیم خانمگل‬

‫‪89 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫جـان خودت ماره کتیش اغشـته کـدی‪ .‬خانمگل گفت بس دگه‬ ‫غفـور جان غیبت خوریگله پیش مه نکـو‪.‬و در همین وقت حاجی‬ ‫داخل اطا ق شد و گفت اینه خانمگل ماره خوب جزا دادی شکر‬ ‫الحمد لله ُست و ل ُغت بخیر میریم خانه‪ .‬مه چی گنایم اس اینمی‬ ‫داکتراس دگه یکروز خون بگی یکروز عکس بگی یکروز دگه ده‬ ‫او ماشین که مثل گور واریست مره تقی کدن‪ .‬خودگه ده شفاخانه‬ ‫کـه رفتی بـدل خود برامدنت بدل داکتراسـت‪ .‬وحاجی خنده کده‬ ‫گفت اینه بخیر سرور جان میایه که بگه چی وخت میریم خانه‬ ‫بخیر‪.‬در همی وخت بود که سرور امد و گفت که مادر جان شماره‬ ‫اجازه دادن که خانه برین ‪ .‬دوتا نرس امدن و کاالی خانمگله جمع‬ ‫کده و برشان گفتن که شما میتانین برین‪ .‬الالغفور به دوش طرف‬ ‫دروازه شـفاخانه رفت که گادی ره بیاره که داکتر سـرور دم راهش‬ ‫امـد و گفـت کـه داکتر زلمـی یکـی از رفقایش موترشـه اورده که‬ ‫مادمه ببریم خانه‪ .‬و الالغفور دوباره به طرف اطاق امد و بر حاجی‬ ‫گفت که داکتر زلمی موتر خوده اورده که خانمگله خانه ببریم‪.‬‬ ‫در راه حاجی از داکتر زلمی تشـکر کرد وداکتر زلمی در جوابش‬ ‫گفت که مه مدیون داکتر سرور هستم او دو شو کامل نوکریوال‬ ‫شفاخانه بود و متوجه خالیم بود مه هرچه بکنم باز از زیر بار منتش‬ ‫برامـده نمیتانـم‪ .‬الالغفور در وسـط حرفش داخل شـده گفت دنیا‬ ‫اینمیست داکتر جان تو بر مه‪ ،‬مه بر تو ‪ .‬خو دگه بیادری و رفیقی‬ ‫همیس داکتر جان از ادمیزاد چی میمانه غیر از نام نیکش؟و حاجی‬ ‫سرشـه شـور داده و گفت راسـت گفتی غفور جان و در همینوقت‬ ‫نزدیک خانه حاجی رسـیدن و خانمگل دوا کده گفت داکتر جان‬ ‫خیر ببینی بیایین یک چای بخورین‪ .‬داکتر زلمی در جواب گفت‬ ‫خالـه جـان تشـکر خانه خود ماسـت انشـا ءلله همـرای مادرجانم‬ ‫بدیـدن تـان میاییم زنده باشـین و موتر نزدیک خانـه توقف کرد ‪.‬‬ ‫همه از موتر پایین شدن و با داکتر زلمی خدا حافظی کده بطرف‬ ‫خانه رفتن و دم دروازه زبیده از خوشحالی پای لج دویده و مادرشه‬ ‫ده بغل گرفت و گریه کده گفت مادر جان تو ماره کشـتی‪ .!.‬داکتر‬ ‫زلمی از همه خدا حافظی کرده و حرکت کرد‪.‬‬ ‫خانمـگل کـه ده خانـه داخـل شـد دم رایش زبیـده لیلی دبغلش‬ ‫پیش آمد و باد از سالمالیکی گفت خاله جان شکر که بخیر خانه‬ ‫آمدین و با انگشتش زیر زناق لیلی را دکه داده گفت بی بی جانت‬ ‫آمده سلام نمیتی؟ و خانمگل رویشـه ماچ کده گفت خدا کالنت‬ ‫کنـه جـان بـی بی و بطرف خانه سـه دانه حرکت کـردن‪ .‬در همی‬ ‫وقـت بـود کـه داکتـر پیـش آمد و گفـت مادر جـان دگه چنـد روز‬ ‫خوده زامت نتین قرار دجایتان باشین اینه نام خدا فیروزه است‬ ‫خوریگلـم هسـت تـا کـه بخیر خوب شـوین بابه جانم ُکل شـوا‬ ‫ده اطاقش قدم میزن َخو نداشـت‪ .‬دگه اگه هر مشـکل خداناکده‬ ‫پیداشد مره خبر کنین و حاجی رویش را گشتانده بطرف خانمگل‬ ‫گفـت ببـی ‪ ..‬خانمـگل که چند روز دور بودنت از خانه چی سـر ما‬ ‫امـده ‪ .‬خوریـگل که تازه جای خانمگله درسـت کده بود گفت خدا‬ ‫یک سات َخو هر دوی تانه کم نکنه اینه جای تان تیار اس بخیر‬ ‫همینجه بشینین چند دقه دم تان راس شوه مه میرم که سرشته‬ ‫دیـگ و کاسـه ره کنـم فیـروزه‪ ،‬جـان خاله بیـا کـه کارت دارم و‬ ‫زیر‬ ‫همه خانمگل را به اطاقش بردند و حاجی دستشه‬ ‫قـول خانمـگل گرفته خنده کده گفـت ماره بیاد‬ ‫آستابرویت انداختی دختر کاکا ‪ .‬همه خنده کدن‪.‬‬ ‫ادامه دارد‪...‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫قسمت چهاردهم‬ ‫شـب خوریگله َخو نمیبرد سرسام شده‬ ‫بود الالغفور بیرون خانه سر زینه شیشته‬ ‫بود و سـگرت میکشـید‪ .‬خوریگل بیرون‬ ‫نویسنده ‪:‬‬ ‫برامـده گفت نی که توام مثل مه َخو ده‬ ‫سید مختار دریا سرک شدی بچه عمه جان ؟‬ ‫الالغفـور یـک کش دراز ده سـگرت‬ ‫کـده دودش را مثـل نولـه بخـاری از بینیش بیـرون کده گفت که‬ ‫مه ده ای ُچرت هستم که خانمگل خو جور و تیار بود چطور شد‬ ‫که ده شـفاخانه کارش رسـید و امروز رنگ و رویشه دیدی؟ پریده‬ ‫بود خدا خیر کنه‪.‬خوریگل گفت خداوراسـتی دیروز که ده تشـناب‬ ‫رفت و خون َقی کد مره ُچرت برد هرچی پرسیدم خانمگل چطور‬ ‫اسـتی؟گفت نـی چیزی نیسـت ای یک مدت زیـاد اس که یگان‬ ‫دفه میایه سـرم باز خوب میشـه‪.‬خو خیر با شه صبا مالوم خاد شد‬ ‫پناه بخدا بیا بچه عمه جان سرکته با ن َخو کو خدا بزرگ اس‪.‬الال‬ ‫غفور از جای خیسـته وداخل خانه شـد و روی توشـک مثل تخته‬ ‫چوب افتاد و بعد از چن دقیقه ُخر ُخرش بلند شـد‪.‬تقریبا سـاعتای‬ ‫ده بجه ی َشو بود که داکتر سرور خسته و کوفته خانه آمد و یکه‬ ‫راست رفت باال‪ ،‬زبیده تازه لیلی ره َخو داده بود آهسته رفت و روی‬ ‫لیلی ره بوسید و زبیده پرسید خالیم چطور اس؟ سرور گفت هنوز‬ ‫نتایج البراتوار نیامده فردا عصر امکان دارد مالوم شوه‪.‬زبیده پرسید‬ ‫چیـز خـوردی ‪ ،‬برت درسـت کنم؟ نی جانم تـو راحت بخواب مه‬ ‫دلم چیزی نمیشه یک گیالس شیر خورده مام َخو میکنم که صبا‬ ‫صوب برم شـفاخانه ببینم مادرم چطور اسـت‪.‬مرام میبری کتیت؟‬ ‫لیلی چطور میشه؟سرور پرسید زبیده گفت خیره پیش عمیش می‬ ‫مانیمشه یک دوسات دگه ‪ .‬تشکر که گفتی خیره بر مادرم میگم‬ ‫که تو میخاستی بیایی مه نماندمته بخاطر لیلی‪ .‬زبیده گفت ده دل‬ ‫نگرفت‪.‬چرت نزن بانیشه برمه‬ ‫خالیم نگرده که اروسش خبرشه‬ ‫ُ‬ ‫واز اطاق بیرون شد‪.‬‬ ‫صوب وخت بود که خوریگل همرای الالغفور خانه حاجی امدن‬ ‫و خوریـگل همـرای خـود یک دیگک چوچـه همرای یک چند‬

‫داستـان دنـبـاله دار‬

‫تا بوالنی اورده بود‪ .‬باد از سالمالیکی حاجی پرسید خوریگلجان‬ ‫ای چیست که آوردی؟ خوریگل گفت یک چند تا بوالنی همرای‬ ‫شـوله غوربندی برخانمگلـم آوردیم ‪.‬خـدام ده ای روزا چی خورده‬ ‫! زنده باشـی مچم که ده شـفاخانه میمانن یانی حاله خو زامت ته‬ ‫کشیدی میبریم توکل بخدا‪ .‬بشینین چایه بخورین که هنوز بسیار‬ ‫وخت اس داکترا باد از نو بجه مریضا ره میبینن سرور جان وخت‬ ‫پیش از پای شما رفته همونجه هست‪ .‬الال غفور پرسید ‪ ،‬حاجی‬ ‫صاحب خانمگل کدام تکلیف دگه خو نداشت؟ حاجی سر خوده‬ ‫بـه عالمـت نفی تکانداده گفت نی والله دمی چندروز سـلفه زیاد‬ ‫میکد باز بر خود جوشانده درست کد سلفیش خوب شد اما از قصه‬ ‫خون َقی کدنش دیروز خبر شـدم که زود بر سـرور جان گفتم‪.‬خو‬ ‫دگـه خیـر باشـه خدا مهربان اسـت‪.‬فیروزه چایـه آورد و همه چایه‬ ‫خورده و الالغفور خیست که مه برم گادی ره بیارم تا او وخته شما‬ ‫تیار باشین و از خانه برامد‪.‬‬ ‫بعد از نیمسـاعت همه گی بگادی شیشـتن و طرف شـفاخانه‬ ‫حرکـت کـدن ‪ .‬نزدیـک دروازه ی شـفاخانه گادی اسـتاد کـد و‬ ‫گادیوان بر الالغفور گفت الالجان چی وقت پشت تان بیایم؟الال‬ ‫غفـور گفـت والله نمی فامم طرفای دیگر اگـه چکرت ایطرفا بود‬ ‫خبر ماره بگی اگه نی خدا یارت پدر زنده باشی و یک نوت بیستی‬ ‫ره ده جیـب گادیـوان انداخت او نمیگرفت الال گفت پدر ای کار‬ ‫یکروز دو روز نیست جور باشی خدا یارت و بطرف دروازه شفاخانه‬ ‫پـس کارش رفت‪.‬داخـل اطـاق‬ ‫امـد و گادیـوان اسپشـه دور داده ِ‬ ‫خانمگل سـر بسترش شیشـته بود که حاجی و خوریگل و فیروزه‬ ‫داخل شدن فیروزه دوید مادرشه ده بغل گرفته سالم داد و گفت‬ ‫چطور استی مادر جان؟ و حاجی باد از احوال پرسی گفت که چطور‬ ‫بودین َشو؟ خوریگل گفت اینه نام خدا گل واریستی خانمگل جان‬ ‫ماره وار خطا کدی مام برت یک کمکی شوله غوربندی همرای‬ ‫بو النی گندنه آوردیم نوش جان کو و ال ال غفور پیش امده گفت‬ ‫خوارو دردت ده کوه و سـارا ماره خو ده ُچرت انداختی چی گفتن‬ ‫داکترا؟ که ده همی وقت سـرور با یکی از رفقای داکترش داخل‬ ‫دیشو چطور‬ ‫شدن و باد از سالمالیکی بطرف مادرش رفته پرسید َ‬ ‫بودین؟ مادر سرور گفت خوب بودم امی دمای صوب کمی سلفه‬

‫‪88 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫کدم یک کمی خون امد دگه خوب اسـتم‪ .‬سـرور گفت مادر جان‬ ‫شـکر الحمد لله که خوب هسـتین اما داکترا گفتن که چند ماینه‬ ‫ی دگام مانده که بکنین باز بخیر نتیجه که مالوم شد خانه میرین‬ ‫بخیر‪ .‬فیروزه پرسید حاله چی وقت باز ماینه میکنن ؟ سرور گفت‬ ‫متخصص امروز میایه میبینیشان باد ازو ماره میگه که چی کنیم‪.‬‬ ‫حاله فکر میکنم که مادرم یکی دو روز دگام میمانن‪ .‬راستی یادم‬ ‫نره صوب که میبرامدم زبیده گفت مرام کتیت ببر خیره لیلی ره‬ ‫پیـش عمیـش میمانیم یک دو سـات مـه برش گفتم کـه احوال‬ ‫شماره برش میبرم ‪ .‬مادر سرور ‪.‬خوب کدی بچیم او طفل ماصومه‬ ‫چطو تنا بانه عمیش اس اما طفل خورد بوی مادرشه میفامه جان‬ ‫مـادر‪ .‬خیـره از طرف مه رویشـه ماچ کو بگو که متوجه خود باشـه‬ ‫که اینه بخیر هفته دگه چله گریزش اس‪.‬خوریگل پرسید شو ده‬ ‫اینجه مره میمانن باشـم کتیت خوارو؟ سـرور گفت نی خاله جان‬ ‫امشـو مه میمانم کتی‬ ‫شـفاخانه اجازه نمیته ‪.‬وااای مه گفته بودم‬ ‫َ‬ ‫خوارم‪ .‬خوریگل گفت‪.‬سـرور گفت مه امشـو نوکریوال شـفاخانه‬ ‫سـتم شـما َری نزنین‪ .‬خوریگل گفت وای خدا خالیت بمره دیشو‬ ‫ام َخو نکدی امشوام ‪ ...‬خو دگه چی بگویم جان خاله راس گفتن‬ ‫که داکترا شو و روز ندارن‪.‬داکتر سرور گفت‪ .‬خاله جان ای وظیفه‬ ‫ماسـت همی مسـلکه ما خودما انتخاب کدیم‪ .‬الال غفور در وسط‬ ‫امد و گفت جان الال خدا به همرایت باشه اینمی کاری که میکنی‬ ‫کالن اجر داره خدا ُکل تانه خیر بته‪.‬‬ ‫سـاعتها به سرعت میگذشـتند و به ساعت هشت شب نزدیک‬ ‫میشد و سرور برشان گفت شما برین بخیر که وقت استراحت شان‬ ‫اس مه اینجه هستم خاطر تان جم باشه‪.‬حاجی بلند شد و دستشه‬ ‫سـر شـانه خانمگل مانده گفت بخیر زود جور شو که خانه بی تو‬ ‫خانه نیس ‪ .‬خدا حافظی کده از دروازه اطاق خارج شـد همه گی‬ ‫خدا حافظی کدن و بطرف در خروجی شفاخانه براه افتادن‪ .‬از دور‬ ‫گادیوان زنگ گادی ره زد و الال غفور سرش صدا کد چطور الل‬ ‫جان منتظر ماندی؟ الل مامد گادیوان گفت الال جان یک ترنگ‬ ‫پیـش یک سـواری داشـتم ده همی طرفا گفتم بیـا چند دقه صبر‬ ‫کنم خوب شد که شمام خالص شدین‪ .‬الالغفور گفت جور باشی‬ ‫الل جان و همه گی سوار گادی شده و گادیوان راه خانه حاجی را‬ ‫گرفته روان شـد‪.‬دم خانه حاجی که رسـیدن الال غفور به حاجی‬ ‫صاحب گفت پناه شما بخدا مه و خوریگل با ز صبا صوب پیش‬ ‫تان میاییم و حاجی از جیب خود یک بیستی ره کشیده بر گادیوان‬ ‫داد و گادیوان طرف الال غفور دیده و گفت حاجی صاحب پیسیشه‬ ‫پیشـکی الال داده ‪ .‬خیـره الل جـان بـر اوالدا یکچیزی بخر زنده‬ ‫باشی و نوت بیستی را ده جیب الل مامد ماند و گفت ُخو دگه‬ ‫غفـور جـان کارته کدی و خنده کده خدا حافظی کرده طرف خانه‬ ‫روان شد‪.‬‬ ‫سـاعت شـش صبح بـود کـه دروازه کوچه تق تق شـد و فیروزه‬ ‫چشـمای ُپر َخو صدا کد کیسـت؟ از پشـت دروازه صدا آمد که مه‬ ‫ستم مالم قادر حاجی صاحب بیدار هستند؟ فیروزه دویده بطرف‬ ‫اطاق بابیش و گفت پدر جان پشت دروازه کوچه مالم قادر است‬ ‫‪ .‬بگـو بیایـه داخل حولی اینه مام پایین میشـم و فیروزه به دوش‬ ‫طـرف دروازه کوچـه دویـد و گفت بفرمایین داخـل اینه بابه جانم‬ ‫پایین میشن‪ .‬و حاجی نیم استین چپنه پوشیده از زینا پایان شده‬ ‫ده حولـی کـه رسـید دیـد که مالم قادر اسـتاده بعد از سلامالیکی‬ ‫پرسید خیر باشه قادر جان؟ حاجی صاحب از خیر گذشته ینگیتان‬ ‫عمـر خـوده بـه شـما داده آمـدم که ینگی مه خبر کنم که کسـی‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫وهـردو دسـتان خـود را درگوشـهایش بـرده وبـا فریاد هـای بلند ‪،‬‬ ‫بلندش میگفت که جناب حاکم صاحب من چه میشنوم اعصاب‬ ‫من بکلی بجاست ودیوانه هم نیستم پس درآنصورت شمارا بخدا‬ ‫کـه مـرا کمـک نما ئید‪ .‬حاکم شـهر کـه آدم عاقل وبـا تجربه هم‬ ‫بود برای گلچهره اطمینان داده و گفت که دختر گلم شـما بکلی‬ ‫خاطرجمع باشد حاال بخاطررفع اشتباه شما من وتو درهمان قلعه‬ ‫بـزرگ کـه میگوئید خانه ماسـت یکجا میرویم تا بسروچشـم تان‬ ‫ببیند که اشتباه تان رفع شود واز طرف دیگر تما مآ مشکل تانرا در‬ ‫آنجا رفع میسازم ‪.‬‬ ‫دوسـتان عـزیـز ! حاکم شهراز نگاه تجربه چندین ساله حکومت‬ ‫داری که داشت باالی چند نفر از قریداران خود دستور داده که با‬ ‫نواختن دهل وسـرنا همین لحظه به قریه های دیگری رفته ودر‬ ‫ظرف کمتر از یک سـاعت به تعداد چندین نفر از ریش سـفیدان‬ ‫هر محل را که سـن شـان از هشـتاد سال پائین نباشد بطورعاجل‬ ‫ایشانرا در حکومتی حاضردارید خـالصه اینکه ! ساعتی نگذ شته‬ ‫بـود که چندین نفرازمردمان ریش سـفیدان‬ ‫که سـن آنها باالترازهشتاد سال‬ ‫بوده بدستورحاکم حاضر شدند ‪.‬‬ ‫شـخص حاکـم بعـد‬ ‫ازسپاسـگذاری بـه ریـش‬ ‫سـفیدان قریه رشته سخن‬ ‫را اینطوراغـاز نمـوده‬ ‫وفرمودنـد کـه ای ریـش‬ ‫سـفیدان بزرگوار ‪ :‬من شما‬ ‫را بخاطـر یک کارمشـکل‬ ‫طور عاجل در اینجا دعوت‬ ‫نمـودم ‪ .‬در حالیکـه بشـما‬ ‫بهتـر معلـوم بـوده کـه بـه‬ ‫اصطلاح هزاران مشـکل‬ ‫را مـن مشـکل کشـاه بوده‬ ‫وهستم وامروزبیک مشکل‬ ‫عجیب وغریب مواجه شدم‬ ‫که بجواب دادن آن بمانند بازی‬ ‫تختـه شـطرنج مات شـده ماندم‬ ‫یکی از ریش سفیدان گفت که جناب حاکم‬ ‫صاحب حاال بگوئید که موضوع از چه قراراسـت تا بتوا نم طوری‬ ‫دسته جمعی به حل آن موفق شویم ‪.‬‬ ‫حاکم گفت که ای ریش سفیدان بزرگوار همین همشیره که در‬ ‫مقابـل چشـمان تان قـرار دارد میگوئید که نام من گلچهره اسـت‬ ‫ودختر ملک غالم سـخی قریدارهمین محل میباشـم وهمچنان‬ ‫همین قلعه بزرگ که حاال حکومتی میباشد خانه ماست ؟‬ ‫ازجانب دیگر از نگاه سـی سـاله تجربه حکومت داریم طور همه‬ ‫جانبه همین دختر را تحت غور ومطالعه خویش که قرار داده ام با‬ ‫اطمینان کامل گفته میتوانم که نامبرده صد فیصد آدم بسیار عاقل‬ ‫‪ ،‬دانا ‪ ،‬هوشیار ‪ ،‬وخوش صحبت هم میباشدکه من در بین این دو‬ ‫پراپلم به اصطالح راه گم بوده لطفآ شما ریش سفیدان این مشکل‬ ‫مرا حل بسازید که چاره چیست وچکنم ‪ .‬وازجانب دیگر در طول‬ ‫سی سال حکومت داری خود تا کنون بنام ملک غالم سخی کسی‬ ‫را نمی شناسم واگر شما با ملک غالم سخی معرفت داشته باشید‬ ‫لطفآ همین همشـیره را کمک نمائید ‪ .‬درجمله همان تعدادریش‬

‫حکایت‬

‫سفیدان قریه شخص بنام ماما عبدالرحیم قصه گو ویا افسانه گو‬ ‫کـه اضافتر ازنودسـال عمرداشـت گفت که جنـاب حاکم صا حب‬ ‫اگراجازه شما باشد تا از این همشیره یک سوال کنم ‪..‬؟‬ ‫حاکـم گفـت چـرا نی شـمارا بخاطر همین مطلب خواسـتم که‬ ‫سوال وجواب نموده وتا بتوانیم بیک نتیجه مثبت برسم ‪ .‬خـالصـه‬ ‫اینکـه ! مامـا عبدالرحیـم قصه گو گلچهـره را مخاطب قـرار داده‬ ‫وگفت که دخترم ازسـالهای سـال باینطرف هسـت که نام مقبول‬ ‫گلچهره درذهن من بکلی آشـنا میباشـد واگرامکان داشـته باشـد‬ ‫اندکـی داسـتان تانـرا برایم قصه نمائید وتـا اینکه یقین من بکلی‬ ‫حاصـل شـود که ایاشـماهمان گلچهـره مورد نظرمن هسـتید ویا‬ ‫چطور‪ ..‬؟ گلچهره گفت که پدرجان حکایت من ازاینقراراست پس‬ ‫شـما توجه نمائیـد‪ .‬امروزبعدازخواندن نماز دیگربـه اتفاق چند تن‬ ‫ازدختران قریه گوسفندان خویشرا بمنظور علف ویا سبزه خوردن در‬ ‫باالی زمین های زارعتی پدرم مقابل همین قلعه بردیم ‪ .‬وزماینکه‬ ‫گوسفندان ما ازعلف ویا سبزه خوردن سیرشدند ومیخواستم که به‬

‫اتفـاق هـم دیگر خویش دو باره بطرف خانـه های خود بیایم ‪ .‬که‬ ‫در همین اثنأ از جمع دیگر گوسـفندانم یک گوسـفند خورد سـال‬ ‫مـن بطـور ناگهانی بدون موجب خودرا جدا سـاخته وبطرف دامنه‬ ‫همین سیاه کوه سرکشیده باال میرفت جالبتر ازهمه اینکه عجیب‬ ‫اسرارخداوندی را در وجود همین گوسفندبره خود مالحظه نمودم ‪.‬‬ ‫طـور مثـال ‪ :‬بیـک عالقمندی خـاص بطرف دامنه کـوه باالمی‬ ‫دویـده وگاهی هم درمسـافه یک متری اسـتاده میشـد و زماینکه‬ ‫میخواسـتم انرا بگیرم بانهم به بسـیار شـوق وعالقه خاص دوباره‬ ‫باال رفته و با آوازی مقبولش صدا زذه و میگفت که به ‪ ،‬به ویا هم‬ ‫بـدل خـودش بیا‪ ،‬بیا گفته میرفت وآنرا از جمع دیگر گوسـفندانم‬ ‫کرده بمانند اوالد خود دوست داشتم مجبور بودم که به عقب آن‬ ‫به دامنه کوه بروم ‪ .‬درهمین اثنا ماما عبدالرحیم گفت که دختر م‬ ‫گلچهره جان شما چرا دیکر گوسفندان خودرا اینقدر دوست نداشته‬ ‫که میگوئید من همین گوسفند بره خود را درجمع تما مآ گوسفندان‬ ‫خویش بمانند اوالد خوددوست دارم ایادلیل آن چیست ‪ .‬؟‬

‫‪87 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫گلچهره ‪ :‬داسـتان خود وگوسـفند ش را اینطورآغازنموده وگفت‬ ‫که دوماه قبل ازامروز درحالیکه همین گوسفند بره گک بین پانزده‬ ‫روزه ویا بیست روزه بوده که تصا د فنآ در بین طویله خانه پدرم یک‬ ‫گرگ درنده بمنظور شکارخود ازطرف کوه ‪ ،‬وصحرا داخل شده که‬ ‫بیـک حمله وحشـی هانه شـکم مادرهمیـن بره گک مـرا پاره ‪،‬‬ ‫پـاره نموده که سـاعت بعد مـادرش جان داده ومـرد ‪ .‬جالبترازهمه‬ ‫اینکـه بادیـدن چنین حادثه دلخراش این بره گک ا عصاب خودرا‬ ‫از دسـت داده وبـا صـدا هـای نا لیشـت کنان خود گاهـی به پیش‬ ‫یک گوسفند وگاهی هم درپیش گوسفند دیگر رفته و به اصطالح‬ ‫شکایت مینمود که گرگ مادرم را خورده وحاال من بی مادر شدم ‪.‬‬ ‫از اینکه من هم در سن خورد سالی رنج بی مادری را کشیده بودم‬ ‫این حادثه سخت باالیم تاثیر اندخته وبا همان عاطفه انسانی که‬ ‫داشته ودارم بحالت گریه کنان همین گوسفند بره گک را در بغلم‬ ‫گرفتـه واز طویلـه خانه بیرون شـدم که از همـان تاریخ تا به امروز‬ ‫ویرا مورد نوازیش وپروریش خود بمثلی یک مادر دلسوزقرار داده‬ ‫ام ‪ .‬امیدوارم که سوال تان حل شده باشد ‪ .‬به‬ ‫هرصورت ‪ :‬بخاطراینکه از موضوع‬ ‫دور نرفته باشـم چند دانه گوسفند‬ ‫های دیگر خودرا بدست یک‬ ‫خواهرخوانده بسیار نزدیکم‬ ‫بنام مریم جان تسلیم نموده‬ ‫کـه آنرا به قلعه ما ببره ومن‬ ‫هم به عقب همین گوسفند‬ ‫بره گکم بطـرف دامنه های‬ ‫سـیاه کـوه مسـتی کنـان‬ ‫میرفتم ‪.‬‬ ‫یـک وقـت متوجـه شـدم‬ ‫کـه همین بـره گکم بحالت‬ ‫دویـش کنان دریک سـوراخ‬ ‫کالن غـار کـوه داخل شـده‬ ‫وباخـود گفتم که خوب شـد‬ ‫وحاال گرفته نش برایم خیلی‬ ‫ساده شـده است درحالیکه بداخل‬ ‫غار کوه آهیسـته ‪ ،‬آهیسـته پیش‬ ‫میرفتم و متوجه شـده ام کـه ازداخل غاریک‬ ‫صدای جانسوز به گوشم رسیده که میگفت خداوندا اگرمن از قید‬ ‫زنجیـر هایـت خالص شـوم وتما مـآ دیوارها ی دوزخ تانـرا ویران‬ ‫نکنم سلطان سید احمد کبیر نباشم ‪.‬‬ ‫خالصه اینکه ‪ :‬بعد ازادای سالم علیکم برایش گفتم که پدرجان‬ ‫نـام مـن گچهـره اسـت ودخترملـک غلام سـخی قریدارمباشـم‬ ‫وبخاطرگرفتن همین گوسفندم دراینجا آمدم ‪ .‬واضافه کرده گفتم‬ ‫که پدرجان شمارا کدام ظالم خدا ناترس به این حال وروز انداخته‬ ‫است وحاال میخواهم که شما را از بند زنجیر ها خالص نمایم ‪ .‬آن‬ ‫مرد بزرگوار فرمودند که دخترم خالص نمودن من ازاین بند های‬ ‫زنجیـر کار یک نفر نبوده حاال گوسـفند خـود را گرفته و بروید که‬ ‫باالی تان ناوقت نشود و برای پدرت که قریه دار هست بگوئید تا‬ ‫فردا صبح همرای چند نفر با قلمهای آهنی اینجا آمده ومرا از قید‬ ‫زنجیرها خالص نمایند ‪.‬‬ ‫وازجانب دیگرقبأل گفته اید که من شما را کمک مینمایم وحاال‬ ‫من هم بحق شما دوعا مینمایم که خداوند‬ ‫بقیه در صفحه‪103‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫حکایت‬

‫‪86 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫حکایت حضرت سلطان سید احمد کبیر در والیت لوگر‬ ‫چنیـن روایـت بوده‬ ‫نوشته عزيز حيدری‬ ‫ً‬ ‫که صد ها سـال قبل‬ ‫تورانتو کانادا‬ ‫ازامـروز شـخص بنام‬ ‫ملـک غلام سـخی‬ ‫دریـک قلعـه بزرگ پخسـه ئـی واقع یکـی ازقریه هـای دورافتاده‬ ‫والیت لوگر زنده گی مینمود که نامبرده شخص نهایت مسلمان‬ ‫و دربین مردم از شهرت خاص برخوردار بوده وتمامأ مردم آنمحل‬ ‫از خورد تا بزرگ ویرا دوست میداشتند ‪ .‬ملک غالم سخی در زنده‬ ‫گی اش صرف یک دختر جوان بنام گلچهره داشـت که آنهم در‬ ‫بین دختران قریه از نگاه اخالق ‪ ،‬جوانی ورویه نیک وهمچنان از‬ ‫صورت خدا داده اش به اصطالح سرخیل تماما دختران قریه بوده‬ ‫که تماما دختران محل گلچهره را برابرجان خوددوست میداشتند‪.‬‬ ‫بـه هـرصـورت ! روزی از روزها گلچهره به اتفاق دیگر دختران‬ ‫قریه تعداد ازگوسفندان خویشرا گرفته وطور دسته جمعی بمنظور‬ ‫چریدن ‪ ،‬ویا علف خوردن دردامنه های کوه مقابل قلعه شان رفتند‬ ‫‪ .‬تقریبًا نزدیک های شام بودکه آنها میخواستند دو باره بطرف خانه‬ ‫های شان بروندکه درهمین اثنا ازجمع گوسفندان گلچهره یکدانه‬ ‫گوسفند بره آن خود راجدا ساخته و بطرف دامنه کوه مقابل قلعه‬ ‫ایشان آهیسته ‪ ،‬آهیسته باال میرفت ‪.‬‬ ‫هرقدریکه شـخص گلچهره به گرفتن آن تب وتالش مینموده‬ ‫متا سـفانه کـه بگرفتن آن موفق نشـده وباالخـره گلچهره بیکی‬ ‫ازدختران همسایه گانش بنام مریم که آنهم ازجمله دوست بسیار‬ ‫نزدیکش بوده دسـتور داده تا گوسـفندان دیگرش رابه قلعه شـان‬ ‫بـرده وخـودش به عقب همان گوسـفند برهدوسـت داشـتنی اش‬ ‫بطرف دامنه کوه باال رفت ‪.‬‬ ‫خـالصـه اینکه ! گوسفند گلچهره به اصطالح مستی کنان بطرف‬ ‫دامنـه های کوه باالمیرفت و هرقدریکه نامبرده کوشـش مینمود‬ ‫ویرا گرفته نمیتوانست که بالخره گوسفندش دربین یک غارنسبتآ‬ ‫بزرگتر کوهرفته و گلچهره هم به تعقیب اش بسم االله گفته داخل‬ ‫غارشده درحالیکه هنوزهم در مسافه ده قدمی پیش نرفته بود که‬ ‫از داخـل غاریـک آواز جانسوزبگوشـش آمده کـه میگفت خداوندا‬ ‫مـن کـی میگـذارم تـا همه دیـوار هـای دوزخ تانرا ویـران ویا چپه‬ ‫نکنم‪ .‬درحالیکه وحشت وترس درجان گلچهره جا گرفته بود بانهم‬ ‫خداوند بزرگ را یاد نموده آهیسته ‪،‬آهیسته به تعقیب صدا پیش‬

‫رفته که ناگاه چشم موصوف درهمان تاریکی داخل کوه به چهره‬ ‫نورهائـی یک شـخص افتاده کـه صورت آنمبـارك بمانند مهتاب‬ ‫شـبی چهارده درخشـان بـوده ودربین زنجیرهای خـورد وکالن به‬ ‫اصطالح چهاردست وپای بسته شده ومیگوید که خداوندا اگر من‬ ‫از قید زنجیر هایت خالص شوم تما مآ دیوارهای دوزخ تاترا ویران‬ ‫مینمایـم بخاطـر اینکه دنیا برای عشـق و محبت اسـت پس چرا‬ ‫اومتان حضرت محمد رسول االله ص درآنجا بسوزد واگر همه آنرا‬ ‫ویران نکردم پس درآنصورت من سلطان سید احمد کبیرنباشم‬ ‫گلچهـره چند قدم دیگرنزدیکتررفتهوگفت که پدرجان ازسلام‬ ‫علیکم ‪ .‬آن مرد بزرگوارگفت واعلیکم ازسالم دخترمتوکی هستی‬ ‫‪ ،‬واینجا چه میکنید ‪.‬؟‬ ‫گلچهـره گفـت که پدرجـان من دخترملک غالم سـخی قریدار‬ ‫میباشم که بخاطر بردن همین گوسفندم اینجا آمدم ‪ .‬وحاال شما‬ ‫بگوئید که آن خدا ناترس ها چرا شـما راتوسـط زنجیر های خورد‬ ‫و کالن چهار دسـت و پای بسـته نموده انددلیل آن چه میباشد ‪.‬؟‬ ‫وهمین حاال من شما را ازاین بند ها آزاد مینمایم ‪.‬‬ ‫آنجناب فرمودند که دخترم واقعا شـما مهربان هستیدو خالص‬ ‫کـردن مـن کار سـاده نبوده حاال گوسـفند خود را گرفتـه واز اینحا‬ ‫بروید که باالی تان ناوقت نشـود گلچهره گفت که بسـیار خوب‬ ‫ولیکـن مـن هم ازشـما یک خواهـش دارم ‪ .‬آنجنـاب فرمودند که‬ ‫بگوئید دخترم از من چه میخواهید ‪ ..‬گلچهره گفت که پدر جان نام‬ ‫شما چیست ‪ :‬وشما را چرا دراینجا زنجیر پیچ نموده اند ‪.‬‬ ‫آنمردبزرگـوار فرمودنـد کـه دختـرم نام من سـلطان سـید احمد‬ ‫کبیرمیباشد وساعت قبل درهمینجا نماز خواندم وگفتم که خداوندا‬ ‫دنیا را برای عشق ومحبت پیدا نموده اید ودر پهلوی چنین نعمت‬ ‫های بی مانند تان چرا دوزخ را افریده اید وحاال میروم تمامأ دیوار‬ ‫های دوزخ تانرا ویران وچپه مینمایم ‪.‬‬ ‫لحظه ای بعد باالیم الهام شـده که ای نازدانه من سـلطان سید‬ ‫احمد کبیر دراینجا یک اسرار است که آنرا من میدانم وتو نمیدانی‪.‬‬ ‫بــه هـرصــورت ! دختـرم قبلا گفتیـد کـه مـن شـمارا ازقیـد‬ ‫زنجیرهاخالص مینمایم ‪ .‬ومن هم شما را دوعا مینمایم که خداوند‬ ‫بـزرگ ج وجودتانـرا کیمیا ومعجزه بسـازد وهرمریـض را که دوعا‬ ‫حاجـت نمائیـد به امرخدا وند بـزرگ ج دوعای تان قبول شـود ‪ .‬و‬ ‫بخاطر اینکه باالیت ناوقت نشود حاالگوسفند تانرا گرفته وازاینجا‬ ‫بروید وبرای پدرتانرا بگوئید که فردا صبح باقلمهای آهنی بشمول‬ ‫چنـد نفر اینجـا آمده ومرا از این قید خالص نمایند ‪ .‬گلچهره بعد‬

‫از خدا حافظی گوسـفندش را گرفته وبطرف قلعه خود روان شـده‬ ‫وزمانیکه در نزدیکی قلعه خویش میرسد متوجه میشود که شکل‬ ‫قریه شان بکلی تعغییرنموده و با خود گفت که خداوندا نمیدانم که‬ ‫من خواب هستم ویابیدارچه می بینم این اپارتمان ها ‪ ،‬این دوکانها‬ ‫‪ ،‬این خانه ها ‪ ،‬وباالخره درظرف کمتر ازیکسـاعت تما مآ شـکل‬ ‫قریه و قشلاق ما چطورعوض شـده اسـت ‪ .‬درحالیکه گرسـنگی‬ ‫باالیـش غلبـه نمـوده بـود و بخاطر خریـدن یکدانه نـان به عقب‬ ‫نانوائـی رفتـه وزمانیکـه پول خودرا بـرای نانوا داده وشـخص نانوا‬ ‫بادیدن سکه های ناچل گلچهره دفعتآ به غالمغال پرداخته وصدا‬ ‫زده میگفـت کـه او مـردم بیاید که من دوزسـکه هـای طال را پیدا‬ ‫نمودم ‪ .‬در همین اثنا حاکم شـهر توسـط اسپش ازحکومتی خارج‬ ‫شـده ومیخواسـت بجای برود ‪ .‬که باشـنیدن کلمه دوزگفتن فورآ‬ ‫اسپ خودرا توقف داده وگفت که ای نانوا گپ ازچه قرار است ‪..‬؟‬ ‫شـخص نانوا گفت که حاکم صاحـب درجیب این دخترازهمین‬ ‫سکه های ناچل طال بتعداد بشمارموجود بوده وشما پرسان نمائید‬ ‫که انرا ازکجا دزدی کرده است حاکم شهرکه شخص عاقل وعادل‬ ‫بـوده متوجـه گلچهره شـده کـه بقدرت خداونـد ج از سـر ورویش‬ ‫نورمیتابد وموضوع رااینطورمطرح نموده فرمودند که دخترم نامت‬ ‫چیست ‪ ،‬وبا این همه زیبائی که خداوند ج برایت داده است ازکدام‬ ‫قریه هسـتید ؟ ‪ ،‬گلچهره گفت که حاکم صاحب من دختر ملک‬ ‫غالم سخی هستم وگلچهره نام دارم ‪.‬‬ ‫حاکـم گفـت کـه دختـرم دراین قریه شـخصی بنـام ملک غالم‬ ‫سـخی نبوده ونیسـت ‪ .‬حاال بگوئید که خانه تان درکجاست تا ترا‬ ‫کمک نمایم ‪ .‬گلچهره گفت که جناب حاکم صاحب همین قلعه‬ ‫بزرك مقابل چشمان تان قلعه ما می با شد ولیکن نمیدانم که در‬ ‫ظرف کمتر از یک ساعت این دوکانها وسرای ها در پهلوی قلعه‬ ‫ما از کجاشده است ‪ .‬ونمیدانم که من خواب مبینم ویا بیدار هستم‬ ‫؟ لطفآ مرا کمک و راهنمائی نمائید ‪ .‬حاکم فرمودند که دختر گلم‬ ‫از سالهای سال بااینطرف همین قلعه بزرگ حکومتی وقوماندانی‬ ‫پولیس بوده که تقریبآاز مدت سـی سـال باایطرف میشـود که من‬ ‫در اینجا حاکم‬ ‫هسـتم وشـما میگوئیدکه همین قلعه بزرك ازماست در حالیکه‬ ‫بماننـد مـن تاکنـون چندین حاکمـان آمـده ورفتند ولی افسـوس‬ ‫میکنم که شـما دخترجوان با این همه زیبائی ومقبول که خدوند‬ ‫بزرگ ج برایت عنایت نموده اعصاب خودرا از دست داده اید ‪.‬‬ ‫از شـنیدن چنیـن موضـوع اعصاب گلچهره بکلی ناراحت شـده‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫‪85 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نمایش فیلم آرمان‌شهر در جشنواره فیلم‌هایی آسیایی لندن‬ ‫محجوبه نوروزی‬ ‫بی‌بی‌سی‬ ‫خانـم زکریـا تحصیالت حرفه‌ای در رشـته هنر‬ ‫سـینما نـدارد اما هنرنمایـی وی در این فیلـم‪ ،‬جایزه‬ ‫بهتریـن بازیگر زن را در جشـنواره جهانی فیلم‌هایی‬ ‫آسیایی در لس آنجلس در سال ‪ ۲۰۱۵‬نصیب او کرد‬ ‫فیلـم آرمان‌شـهر‪/‬یوتوپیا (‪ )Utopia‬بـه نیابـت از‬ ‫افغانستان در کنار فیلم‌های دیگر جهان در جشنواره‬ ‫فیلم‌هایی آسیایی لندن در مرکز این شهر در یازدهم‬ ‫مارس روی پرده سینما رفت‪.‬‬ ‫این فیلم به کارگردانی حسـن ناظر‪ ،‬ایرانی سـاکن‬ ‫اسـکاتلند‪ ،‬و تهیه کنندگانی از افغانسـتان تولید شده‬ ‫است‪.‬‬ ‫این جشـنواره تنها جشـنواره سـینمایی لندن است‬ ‫که صرفا بر فیلم‌های آسیایی متمرکز است و امسال‬ ‫هم مثل سال‌های گذشته با نمایش بیست‌وسه فیلم‬ ‫منتخب از کشـورهای مختلف‪ ،‬سـعی داشـته اسـت‬ ‫چهره متفاوت‌تری از سینمای آسیا برای تماشاچیان‬ ‫بریتانیایی ارائه کند‪.‬‬ ‫در ایـن جشـنواره هـم مجموعـه‌ای از بهتریـن‬ ‫فیلم‌های سـینمایی آسـیا به نمایش گذاشـته شـد و‬ ‫هدف اصلی آن ایجاد پل ارتباطی میان فیلمسـازان‬ ‫آسیایی و صنعت فیلمسازی هالیوود بود‪.‬‬ ‫جشنواره فیلم هایی آسیایی لندن در نهم مارس با‬ ‫نمایش فیلم انگلیسی زبان رویاهای منگو (‪Mango‬‬ ‫‪ )Dreams‬با کارگردانی جان اپچورچ در لندن افتتاح‬ ‫شـد‪ .‬این جشـنواره تا روز یکشنبه نوزدهم ماه مارس‬ ‫ادامه خواهد داشت‪.‬‬

‫در گفت‌وگـوی با برنامه‌ای خبرونظر بی‌بی‌سـی گفت‪:‬‬ ‫"بـا آنکـه در رشـته دنـدان درس خوانـده‌ام و دسـتیار‬ ‫دنداپزشک هستم‪ ،‬همیشه عالقه زیاد به روایت کردن‬ ‫قصه‌های مردم داشـته‌ام و همین امر باعث شـد من به‬ ‫جهان سینما روی بیاورم‪".‬‬ ‫او می‌گویـد در سـنین نوجوانـی دو فیلمنامـه‌مسـتند‬ ‫درباره فرهنگ نوروز نوشته وکارگردانی کرد ‌ه است‪.‬‬ ‫خانم زکریا افزود‌‪" :‬همیشـه آرزو داشـتم داستان‌هایی‬ ‫که می‌نویسم به فیلم تبدیل شوند‪ .‬حتی درباره بازیگران‬ ‫ایـن فیلم‌هـا هم فکـر می‌کـردم و باخـود می‌گفتم اگر‬ ‫بازیگر خاصی برایش پیدا نشـود‪ ،‬خودم این نقش‌ها را‬ ‫بازی خواهم کرد‪".‬‬ ‫او در حـال حاضـر روی دو فیلـم دیگر کار می‌کند که‬ ‫یکـی آن در بـاره زندگـی یـک پناهنده افغـان در ایران‬ ‫است و خانم زکریا نقش مرکزی را در این فیلم دارد‪.‬‬

‫آرمان‌شهربرنده چندین جایزه‬ ‫فیلم آرمان‌شـهر تا به حال در ‪ ۲۴‬جشـنواره شـرکت‬ ‫کرده و سـیزده جایزه گرفته اسـت و تا دو ماه دیگر (در‬ ‫بیست‌وچهارم اردیبهشت‪/‬ثور) در شهرهای بزرگ ایران‬ ‫نیز به نمایش گذاشته خواهد شد‪.‬‬ ‫اتوپیا به وسـیله "ناین مدیا پروداکشـن" و توسط تهیه‬ ‫کنندگانی از افغانسـتان‪ ،‬ایران و اسـکاتلند تولید شده‪،‬‬ ‫و در سـال ‪ ۲۰۱۵‬نماینـده افغانسـتان بـرای اسـکار نیز‬ ‫انتخاب شده بود‪.‬‬ ‫فیلم آرمان‌شهر تا به حال در ‪ ۲۴‬جشنواره شرکت‬ ‫کرده و سیزده جایزه گرفته است‬ ‫اما منتقدان می‌گویند که در افغانسـتان روند انتخاب‬ ‫فیلم برای اسکار‪ ،‬شباهت به همان مثل "قرض گرفتن‬ ‫تبـر همسـایه دارد" و فیلم‌هایـی بـرای اسـکار انتخـاب‬ ‫ماللی زکریا در نقش جانان‬ ‫می‌شـوند که با همکاری کشـورهای همسایه و به‌ویژه‬ ‫این فیلم داستان زنی را بازگو می‌کند که همسرش‬ ‫ایران ساخته شده‌اند‪.‬‬ ‫هشت سال پیش در جنگ دچار قطع نخاع شده و‬ ‫آنهـا بـا انتقـاد از دولـت افغانسـتان می‌گوینـد کـه‬ ‫فلج است‬ ‫سـرمایه‌گذاری اندکـی بـرای سـینما کـرده و طی یک‬ ‫ماللـی زکریـا‪ ،‬زن افغانـی کـه نقـش مرکـزی در‬ ‫دهه اخیر از مدیریت "غیرحرفه‌ای و ضعیف" در عرصه‬ ‫ایـن فیلـم دارد‪ ،‬نقـش جانان را در فیلـم "اتوپیا" بازی‬ ‫فیلمسازی برخوردار بوده است‪.‬‬ ‫کرده‌است‪ .‬این فیلم داستان زنی را بازگو می‌کند که‬ ‫بـه بـاور بسـیاری از فیلمسـازان‪ ،‬اتحادیـه صنفـی‬ ‫همسرش هشت سال پیش در جنگ دچار قطع نخاع‬ ‫فیلمسازی افغانستان هم از کمبود اعضای حرفه‌ای در‬ ‫شده و فلج است‪.‬‬ ‫حوزه هنر سـینما رنج میبرد‪ .‬از سـوی دیگر درین اواخر‬ ‫در ایـن فیلم ‪ ۹۰‬دقیقه‌ای‪ ،‬جانان می‌خواهد با لقاح‬ ‫بسـیاری از فیلمسـازان افغانسـتان را بـه دلیـل ناامنی‪،‬‬ ‫اسـکاتلند‪ ،‬بریتانیا‪ ،‬افغانستان‪ ،‬پاکسـتان و هند روایت شد ‌ه است‪.‬‬ ‫مصنوعی باردار و صاحب فرزند شـود‪ .‬او برای انجام‬ ‫این کار به اسکاتلند سفر می‌کند‪ .‬اما بعد از اهدای نطفه از سوی مراحـل فنـی فیلم در اسـکاتلند انجام شـده‪ ،‬اما موسـیقی فیلم را بیـکاری و بی‌توجهـی دولـت بـه مسـایل فرهنگ و هنـر‪ ،‬را ترک‬ ‫کرده‌انـد‪ .‬ولـی برخی از فیلمسـازان جوان افغانسـتان همچنان به‬ ‫ویلیام‪ ،‬یک مرد جوان اسکاتلندی که عاشق فلسفه و دین است‪ ،‬آرمان موسی‌پور در ایران ساخته است‪.‬‬ ‫سرنوشت جانان تغییر می‌کند‪ .‬این داستان در چند کشور منجمله خانـم زکریـا هـم که از بازی در این فیلم بسـیار خرسـند اسـت‪ ،‬تولید فیلم و مستند در داخل کشور ادامه می‌دهند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫"خودم هم دوست داشتم از شرایط همان روزگار بگویم‪ ،‬روزگاری‬ ‫که از روز کربال چیزی کم نداشت‪ .‬آن روزگار‪ ،‬چطور خواندن برایم‬ ‫مهم نبود‪ .‬مهم این بود که شعر باید اجرا شود و پیام باید به گوش‬ ‫ها برسد"‪ .‬سرخوش از سه حادثۀ بزرگ در زندگی خود یاد می کند‬ ‫کـه باعث شـد زندگـی او متحول شـود‪ .‬قتل عام خانواده در سـال‬ ‫‪ 1362‬خورشـیدی اولیـن حادثۀ بزرگ زندگـی او بود‪ .‬حادثۀ دیگر‬ ‫اولیـن برگشـت او پـس از مهاجرت بود به وطن‪ .‬وقتی او در سـال‬ ‫‪ 1993‬میالدی به وطن مراجعت کرد‪ ،‬قصد کمک کردن داشـت‪.‬‬ ‫انواع تخم گندم و نهال با خود برده بود و می خواست شفاخانه ببرد‪:‬‬ ‫" آنجـا کـه رفتم‪ ،‬دیدم آن گونه کـه من فکر می کردم نبود‪ .‬دیدم‬ ‫از همه چیز یک بازیچه درسـت شـده که برای تقویت یا سرکوب‬ ‫فالن کس اسـتفاده می شـود‪ .‬سـخت ناامید شدم‪ .‬برای چند سال‬ ‫نتوانستم کاری اجرا کنم"‪.‬‬ ‫حادثۀ سوم سال ‪ 1997‬میالدی در شهر مزار شریف اتفاق افتاد‪.‬‬ ‫رفته بود زیارت سخی‪ .‬مردی را دید که مقابل زیارت با دو کودک‬ ‫ایستاده است و از رهگذران به زاری می خواهد کسی آن دو را به‬ ‫فرزندی قبول کند‪ ،‬زیرا ممکن است از گرسنگی بمیرند‪:‬‬ ‫"از ریشه لرزیدم‪ .‬آن روزها صبور پسرم یک ساله می شد‪ .‬به خود‬ ‫گفتم‪ ،‬طفلی که گرسـنه می ماند یا انسـانی که کشـته می شـود‪،‬‬ ‫اص ً‬ ‫ال فرق نمی کند کیست یا اوالد کیست"‪.‬‬ ‫داوود سـرخوش امـروز در محیـط تـازه بـه دیـد تازه یی رسـیده؛‬ ‫فضاهای باز طرز دید او را دگرگون کرده است‪ .‬بسیار می خواهد‪،‬‬ ‫پنجره ای که با کار و موسیقی خود خواهد گشود‪ ،‬مملو از هوای‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫تازه باشد‪ .‬او از جمله هنرمندان معدودی است که از برجسته کردن‬ ‫نقاط ضعف و قوت کارهای خود چندان نمی هراسد‪:‬‬ ‫"من نتوانسته ام از زمان فرار کنم‪ .‬در دوره های خاص‪ ،‬حساسیت‬ ‫های داشته ام که باید آنها را می گفتم‪ .‬من سال های سال فقط‬ ‫بـرای هـزاره ها خوانـده ام اما امروز "بازی" را مـی خوانم‪ .‬امروز به‬ ‫اینجا می رسم که وقتی که می گفتیم و می گوییم‪ ،‬مال من‪ ،‬مال‬ ‫تـو‪ ،‬خانـۀ مـن‪ ،‬خانۀ تو‪ ،‬این ها بازیی بیش نبوده و نیسـت‪ .‬گاهی‬ ‫بـه مـن می گویند که من کارهای دیـروز خود را نمی خوانم چون‬ ‫آنها را دیگر دوست ندارم‪ .‬می گویم‪ ،‬دوست دارم ولی برای همان‬ ‫دوره دوسـت دارم‪ .‬می گویم‪ ،‬اگر کسـی می خواهد احمد ظاهر را‬ ‫بشناسد‪ ،‬باید به دورۀ احمد ظاهر برگردد"‪.‬‬ ‫یک لیست ناتمام از آهنگ هایی که توسط داوود سرخوش اجرا‬ ‫شده‪ ،‬می تواند چنین باشد‪:‬‬ ‫آهنگ آهنگساز شعر‪/‬تصنیف‬ ‫سرزمین من آهنگ ترکی امیر جان صبوری‬ ‫یا موال علی امیر جان صبوری امیر جان صبوری‬ ‫جره جو داوود سرخوش داوود سرخوش‬ ‫آی مردم آخر ای مردم امیر جان صبوری امیر جان صبوری‬ ‫دمی که با تو می گذارم داوود سرخوش داوود سرخوش‬ ‫به ای ملکای مردم امیر جان صبوری امیر جان صبوری‬ ‫مریم داوود سرخوش شریف سعیدی‬ ‫شب های بی ترانه امیر جان صبوری امیر جان صبوری‬ ‫شهرستانی داوود سرخوش سرخوش‪/‬فولکلور‬

‫‪84 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫سرخوش برای بار اول با آلبوم "سرزمین من" که در سال ‪1999‬‬ ‫میلادی نشـر شـده بـود‪ ،‬مطـرح گردیـد‪ .‬جالب اسـت گفته شـود‬ ‫بسیاری از آهنگ های آن قب ً‬ ‫ال توسط آوازخوانان دیگر هم خوانده‬ ‫شده بود‪ ،‬همچنان ثبت آلبوم هم حاصل زحمت فقط یک شبه یی‬ ‫هنرمندان بوده است‪ .‬ولی استقبالی که از این آلبوم صورت گرفت‬ ‫بـرای داوود سـرخوش‪ ،‬داوود سـرخوش شـدن را به ارمغـان آورد‪.‬‬ ‫تا حال از او پنج آلبوم نشـر شـده به نام های سـرزمین من‪ ،‬پری‬ ‫جو‪ ،‬سپید و سیاه‪ ،‬مریم و بازی‪ .‬این روزها در آستانۀ ثبت آلبومی‬ ‫ایستاده است که شاید "جنگ و جنون" و شاید هم "جنون" نام بگیرد‪.‬‬ ‫دو کار دیگـری کـه عـزم انجام دادن آنها را دارد با دمبوره‪ ،‬این یار‬ ‫دیرین او در پیوند است‪ .‬می خواهد آهنگ های مخصوص دمبوره‬ ‫را با همان اصالت شان آلبوم کند و نگذارد بادهای فراموشی آنها‬ ‫را از یادهـا محـو کند‪ .‬با اسـتفاده از تکنیک هـای ثبت می خواهد‬ ‫در نوازندگی دمبوره هم نوآوری های کند و به بیان خودش‪" ،‬می‬ ‫خواهم دمبوره از تنهایی خود بدر آید"‪.‬‬ ‫داوود سرخوش هنرمند کم کار است‪ .‬روزگاری بیشتر در بند "چه‬ ‫خواندن" بوده تا "چگونه خواندن"‪ .‬امروز برایش هر دو مهم اسـت‪.‬‬ ‫انتظـار او ایـن نیسـت که کارهایش به هر صـورت و تا حد ممکن‬ ‫تمام مخاطبان را طرف قرار بدهد‪ .‬او با دغدغه ها و تنهایی های‬ ‫غربت در ویانا خلوتی دارد که با مخاطبانی نه چندان عام آن ها را‬ ‫مطرح می کند‪ .‬و اما دمبوره نواختن او بیشتر به مغازله با این ساز‬ ‫نفیس شباهت دارد‪ :‬سرخوشی های یک داوود سرخوش‪.‬‬ ‫پانوشـت‪« :‬مختـه»‪ ،‬نوعـی ترانـه هزارگـی اسـت کـه درونمایه‬ ‫تراژیک دارد و معمو ً‬ ‫ال در سوگ از دست رفته ها خوانده می شود‪.‬‬

‫در اولين جشنواره هنری بین جایزه بزرگ‬ ‫هنری برای فیلمساز ترکی امین آلپر اهدا شد‬ ‫همـه سـاله اکادمی هنرهـای برلین "بزرگتریـن جایزه هنری‬ ‫برلین" را اهدا می کند‪ .‬این جایزه که روز گذشته در برلین ‬ ‫امین آلپرجایزه بزرگ هنری برلین را به این دلیل به دست آورد‬ ‫که او موقفش را به عنوان حکایتگر برجسته یی از داستان بی‬ ‫نظیر سینمایی به اثبات رسانده است‪ .‬این فیلمساز ‪ ۴۲‬ساله یک‬ ‫ناظر حساس می باشد‪ .‬در دو فیلمش "‪ "Beyond the Hill‬یا‬ ‫"آن سوی تپه ها" و ("‪ )"Abluka‬یا "جنون"‪ ،‬او به سبکی ماهرانه‬ ‫موفق شـد که از دنیای درونی بازیگران و قهرمانان اصلی اش‬ ‫یـک تصویـر عمیق از پاره یی از خشـونت هـای روزمره جامعه‬ ‫ترکیه را به تصویر بکشد و تازه ترین جریانات در سطح باالی‬ ‫سیاسی کنونی ترکیه را به نمایش بگذارد‪.‬‬ ‫امین آلپر دکترا از رشته تاریخ دارد و کارگردان سیاسی است‪.‬‬ ‫حتـی بـه عنوان یـک جوان هیجانی‪ ،‬امین آلپـر برای فیلم ها‪،‬‬ ‫نخست به مسیرهای شغلی مختلف رفت‪.‬‬ ‫آلپـر در سـال ‪ ۱۹۷۴‬در قونیـه در آناتولی مرکـزی به دنیا آمد‪.‬‬ ‫بـرای تحصیلات او بـه انقـره رفـت‪ .‬در آنجا او بـرای اقتصاد و‬ ‫تاریـخ ثبـت نـام کرد‪ .‬بعدهـا او دکترایـش را در رشـته تاریخ در‬ ‫ترکیه گرفت و در دانشـگاه فنی اسـتانبول تدریس می کرد‪ .‬او‬ ‫بـه عنوان تجربه کلیدی سـینمایی اش فیلـم "‪Die Zeit der‬‬

‫‪ "Zigeuner‬یـا دوران کولیهـا" در سـال ‪ ۱۹۸۸‬از ایمیـر‬ ‫کوستوریسا را نام برده است‪.‬‬ ‫آلپر شـروع به انتشـار نقد فیلم کرد‪ ،‬در آن زمان مجالت‬ ‫فیلـم در ترکیـه وجود نداشـت‪ .‬مدت کوتاهی بعـد از ورود به‬ ‫صحنه به عنوان بازیگر در فیلم های مختلف‪ ،‬او نسخه اولیه‬ ‫فیلم نامه را نوشـت‪ .‬اولین فیلمش "آن سـوی تپه ها" که در‬ ‫سال ‪ ۲۰۱۲‬ساخته شد‪ ،‬یک تمیثل طعنه آمیز با ژانر هنری‬ ‫وسترن ‪ -‬که مادر همه ژانرهای هنری است‪ -‬با پس منظر‬ ‫و اشارات ظریف و عمیق به واقعیت های جامعه ترکیه دارد‪.‬‬ ‫این فیلم در همان سال در جشنواره بین المللی فیلم برلین‪،‬‬ ‫برلیناله که یکی از بزرگترین جشنواره های سینمایی در جهان‬ ‫و اروپا اسـت به نمایش گذاشـته شـد و موفق به کسـب جایزه‬ ‫کالیگاری شد‪ .‬تاکنون این کارگردان مجموعا ‪ ۳۰‬جایزه ملی و‬ ‫بین المللی را کسب کرده است‪.‬‬ ‫هیـات داوران اکادمـی هنـر برلین به امین آلپـر جایزه را اعطا‬ ‫کـرده اسـت‪ .‬ایـن جایـزه تا کنـون از جملـه به فیلمسـاز آلمانی‬ ‫اندریـاس فایـل بـا فیلـم ("‪ )"Black Box BRD‬یا جعبه سـیاه‬ ‫بـی‪ .‬آر‪ .‬دی" که یک فیلم مسـتند اسـت و در ماه مـی ‪ ۲۰۰۱‬در‬ ‫سینماها و چندین بار در تلویزیون ها نشر شد‪ ،‬اهدا گردید‪ .‬فایل‬

‫بـا ایـن فیلم مسـتندش تحت نـام "‪ "Beuys‬یا "بویـس" در بهار‬ ‫امسـال در رقابـت برای دریافت خرس طالیی جشـنواره برلین‬ ‫شرکت کرده بود‪.‬‬ ‫ایـن جایـزه از سـوی آکادمی به نمایندگـی از برلین تحت نام‬ ‫"جایـزه بـزرگ هنـری" اعطا می شـود و همه سـاله بـه نوبت به‬ ‫یکی از شـش بخش دانشـگاهی تعلق می گیرد‪ .‬در سال ‪۲۰۱۷‬‬ ‫این جایزه به بخش فیلم اختصاص داده شده بود‪ .‬این جایزه به‬ ‫ارزش ‪ ۱۵۰۰۰‬یورو است که امسال به امین آلپر فیلمساز ترکی‬ ‫رسید و به تاریخ ‪ ۱۸‬مارچ توسط میشاییل مولر‪ ،‬شهردار برلین و‬ ‫جیانینه میراپفیل‪ ،‬رئیس اکادمی برلین به وی اهدا شد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫فراوان شدن سازمان ها‪ ،‬شعله های جنگ افروخته تر شد‪ .‬بسیاری‬ ‫از متنفذیـن منطقـه جان خود را در آن نبردهای میان سـازمانی از‬ ‫دسـت دادند‪ .‬در شـب اول عید قربان سـال ‪ 1362‬خورشـیدی‪ ،‬در‬ ‫اثر یک حملۀ وسیع در منطقه‪ 23 ،‬تن از اعضای خانوادۀ داوود به‬ ‫شمول برادرش سرور سرخوش‪ ،‬کاکا‪ ،‬پسران کاکا‪ ،‬پسران عمه و‬ ‫پسـران ماما در یک شـب به قتل رسیدند‪ .‬کودکان و زنان خانواده‬ ‫که از دم تیغ قتل عام نجات یافته بودند مدت ها متواری بودند تا‬ ‫این که غربت سرای کویته را به عنوان اقامتگاه موقت برگزیدند و‬ ‫یک بار دیگر در آنجا کنار هم جمع شدند‪.‬‬ ‫داوود بـه علـت ناآشـنایی با زبان اردو‪ ،‬مکتـب را باید دوباره آغاز‬ ‫می کرد‪ .‬صنف اول تا سوم را در یک سال و صنف چهارم و پنجم‬ ‫را در سـال دیگـر خواند‪ .‬در شـهر کویته در مجمـوع اجازه یافت تا‬ ‫صنف دهم را به پایان برساند‪ .‬تحصیل بیشتر برای مهاجرین افغان‬ ‫میسر نبود‪ .‬سال ‪ 1999‬میالدی از پاکستان به انگلستان آمد‪ .‬یک‬ ‫سال را در انگلستان به سر برد و از سال ‪ 2000‬میالدی بدینسو در‬ ‫اتریش در شهر ویانا به سر می برد‪ .‬داوود در سال ‪ 1995‬میالدی‬ ‫با کبرا نیکزاد که از کودکی با هم آشنا بوده اند‪ ،‬ازدواج کرده و هر‬ ‫دو صاحب سه پسر با نام های صبور‪ ،‬ذوالفقار و یاسر هستند که به‬ ‫ترتیب ‪ 16‬ساله‪ 14 ،‬ساله و ‪ 7‬ساله می باشند‪.‬‬

‫دمبوره‪ ،‬تربیونی برای گفتن ‬ ‫سرخوش تصمیم دارد دو کار جدیدش را با دمبوره اجرا کند‪.‬‬ ‫سرخوش تصمیم دارد دو کار جدیدش را با دمبوره اجرا کند‪.‬‬ ‫آن گوشۀ دورافتاده که داوود در آن چشم به جهان گشوده بود‪،‬‬ ‫جایـی نبـود که وقتی نوایی از نایی بلند می شـود‪ ،‬فریاد تحسـین‬ ‫خلق برخیزد‪ .‬زیباترین میلودیی که از گریبان تاری رها می شـد‪،‬‬ ‫محکوم به پنهان شدن در درون سینه ها و در میان کوه ها و دره ها‬ ‫بود‪ .‬دمبوره‪ ،‬سازی نبود که در هر خانه و خانواده حضور خواسته و‬ ‫بی خطر داشته باشد‪ .‬در چنین احوالی آغازگر موسیقی در خانواده‪،‬‬ ‫بزرگترین فرزند خانواده‪ ،‬برادر بزرگ داوود‪ ،‬سـرور سـرخوش بود‪.‬‬ ‫سـرور سـرخوش که طبع شعر هم داشت احتما ً‬ ‫ال در زمان خدمت‬ ‫سـربازی در ولسـوالی لعـل در والیت غور به دمبـوره نواختن روی‬ ‫آورد‪ .‬موسـیقی شـناس جاپانـی خانـم هیرومـی لوریـن سـکاتا از‬ ‫دانشگاه سیاتل که به قصد تحقیق موسیقی فولکلور به افغانستان‬ ‫سفر کرده بود‪ ،‬چند آهنگ از آن زمان ها از سرور سرخوش ثبت‬ ‫کرده است‪ .‬سرور سرخوش در رادیو تلویزیون دولتی افغانستان هم‬ ‫چند آهنگ ثبت کرده و پس از سفر به پاکستان و آشنایی با اهل‬ ‫موسیقی آن دیار‪ ،‬در رادیوی کویته نیز آهنگ هایی از او به ثبت‬ ‫رسیده است‪.‬‬ ‫باری داوود که کودک خوردسـالی بود از سـرور پرسیده بود‪ ،‬چرا‬ ‫از آن آالت موسـیقی که در خواندن های او اسـتفاده شـده اسـت‪،‬‬ ‫در خانۀ شـان نیسـت‪ .‬سرور سرخوش با اشاره به دمبوره گفته بود‪:‬‬ ‫"یک چوب خشک که این قدر مصیبت آورده‪ ،‬فکر کن اگر فرضًا‬ ‫هارمونیه در خانه باشد‪ ،‬چه قیامتی برپا خواهد شد"‪.‬‬ ‫داوود اما از همان کودکی ها می دانست چه می خواهد‪ .‬آرزوی‬ ‫او ایـن بـود که شـامل مدرسـۀ دینی شـود و به عنـوان یگانه عالم‬ ‫دین در خانواده شـناخته شـود‪ .‬در همان آوان شـوق خواندن نوحه‬ ‫و روضه داشت و عالقۀ زیاد به سینه زنی در درون او می جوشید‪.‬‬ ‫سرنوشـت امـا راۀ دیگری برایش انتخاب کـرده بود‪ .‬وقتی او پس‬ ‫از قتل عام خانواده در سـال ‪ 1362‬خورشـیدی به کویته مهاجرت‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫کـرد‪ ،‬مهاجـران آنجا اطالع یافتند که از خانوادۀ سـرور سـرخوش‬ ‫نوجوانی تازه آمده اسـت‪ .‬آن روزگار دو رادیو از پاکسـتان به زبان‬ ‫دری نشرات داشتند‪ :‬رادیو دوست از اسالم آباد و رادیو هزارگی از‬ ‫کویته‪ .‬داوود برای مصاحبه با رادیو هزارگی دعوت شد‪ .‬در ضمن‬ ‫مصاحبه از او خواستند مانند برادر‪ ،‬او هم آهنگی بخواند‪ .‬او پیش‬ ‫از آن هیچگاهـی‪ ،‬جـز در خلـوت با خود‪ ،‬نخوانده بود‪ .‬به یاد سـفر‬ ‫دشواری افتاد که از کوهپایه های وطن تا غربت آباد کویته پشت‬ ‫سر گذاشته بود‪ .‬با کاکایش زمان اطرافی در سوگ عزیزان از دست‬ ‫رفتۀ خانواده در کوه و کوتل سفر بسیار گریسته بود‪ .‬اطرافی برای‬ ‫سـرور سـرخوش وقتی با داوود در گریز گم می شـدند‪ ،‬یک مرثیه‬ ‫سروده بود‪" :‬چرا کشتی تو ای ظالم‪ ،‬چو سرخوش مرد آزادی"‪.‬‬ ‫داوود در مصاحبه به یاد آن "مخته" افتاد و به عنوان اولین آهنگ‬ ‫خـود آن را در سـوگ بـرادر اجرا کرد‪ .‬وقتی کوچک تر بود‪ ،‬سـرور‬ ‫سرخوش برایش دو تخلص برگزیده بود‪" :‬صافی" و "روشن ضمیر"‪.‬‬ ‫گفته بود هر وقت بزرگ شد خودش یکی را انتخاب کند‪ .‬آن روز‬ ‫وقتی مصاحبۀ داوود نشر می شد‪ ،‬نامش را داوود سرخوش اعالن‬ ‫کردنـد و همـکاران رادیـو گفتند نبایـد این نام از یادها پاک شـود‪.‬‬ ‫دیگران برایش دمبوره نواختند‪ .‬هنوز با دمبوره پیوند یاری نبسته‬ ‫بود‪ .‬از آن روز به بعد در رادیوی هزارگی در کویته آغاز به کار کرد‪.‬‬ ‫جـواب بـه نامـه ها را می نوشـت‪ .‬بعداً اخبار را هم می نوشـت‪ .‬آن‬ ‫روزگار در دو دکانی که آن ها را با هم وصل کرده بودند‪ ،‬با بیشتر‬ ‫از بیست نفر یکجا زندگی می کرد‪ .‬هنوز باقی خانواده به او نپیوسته‬ ‫بودند‪ .‬وقتی با دوستان خود از یک کاله و یک پارچه چوب موفق‬ ‫به ساختن چیزی مشابه به دمبوره شد‪ ،‬شب ها بعد از مکتب و کار‬ ‫در سـاعت سـازی و کار در رادیو‪ ،‬کوشـش می کرد میلودی های‬ ‫را که در ذهنش آرمیده بود‪ ،‬احضار کند‪ .‬شـب ها سـحر می شـد و‬ ‫دستان او آشناتر با دمبورۀ خود ساختۀ او‪.‬‬ ‫در اواخر سال ‪ 1362‬خورشیدی یکی از روزها که با دستان چرک‬ ‫و آلوده به سیاهی‪ ،‬مصروف کار در دکان بود‪ ،‬دو فرستاده از جانب‬ ‫"تنظیم هزارۀ مغول" آمدند و گفتند‪ ،‬بیایید که کنسرت است‪ .‬نمی‬ ‫دانسـت کنسرت چیسـت‪ .‬می خواسـت همان گونه با لباس های‬ ‫کار بـرود‪" .‬بـرادران افشـار" ‪ -‬دو بچۀ کابل دیده که در همسـایگی‬ ‫شـان دکان خیاطـی داشـتند ‪ -‬فـوراً او را بـه دکان خـود بردند و از‬ ‫لبـاس هـای نیم دوز و خام کوک‪ ،‬چیزی نزدیک بـه اندازۀ او پیدا‬ ‫کردند و فرسـتادندش به سـوی برنامه‪ .‬آنجا اعالم کردند که برادر‬ ‫سرور سرخوش دو آهنگ اجرا خواهد کرد‪ .‬وقتی داوود دوازده ساله‬ ‫بـا آن لبـاس هـای عجیب و غریب بر اسـتیژ ظاهر شـد‪ ،‬اکثریت‬ ‫حاضران محفل را ترک کردند‪ .‬داوود شروع کرد به خواندن شعری‬ ‫که خودش آن را سـروده بود‪" :‬دگر قبول نداریم از غیر فرمان بعد‬ ‫از ایـن"‪ .‬هنـوز خواندن به آخر نرسـیده بود که سـالون دوباره مملو‬ ‫از جمعیت شـد‪ .‬در میان چک چک ها و تشـویق های فوق العادۀ‬ ‫مـردم آن آهنـگ را چهـار بار اجرا کـرد‪ .‬از فردای آن روز در شـهر‬ ‫کویته تبدیل به یک ستاره شده بود‪ .‬در رادیو هزارگی در کویته به‬ ‫عنوان خواننده و نوازنده هم شـروع به کار کرد‪ .‬اواخر سـال ‪1365‬‬ ‫خورشیدی بود که روزی در رادیو خبر آمدن یکی از اساتید موسیقی‬ ‫کالسیک پیچید‪ .‬همکاران رادیو که می دانستند داوود هیچگاهی‬ ‫آموزش موسیقی ندیده‪ ،‬پیشنهاد کردند نزد استاد ارباب علی خان‬ ‫کهوسو که هر سال به سبب گرمای شدید والیت سند برای مدتی‬ ‫به کویته می آمد‪ ،‬برود‪ .‬هنرمندان با نام و نشـانی در آنجا شـاگرد‬ ‫استاد بودند‪ .‬ارباب علی خان کهوسو پیرمرد فقیرمشربی بود‪ .‬هنگام‬

‫‪83 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫آمدن او به شهر کویته‪ ،‬شاگردان او در یک ساختمان متروک که‬ ‫با آمدن اسـتاد آن را پاک کرده بودند‪ ،‬به دورش حلقه می زدند و‬ ‫از دانش بسـیار اسـتاد فیض می بردند‪ .‬داوود آنجا نزد اسـتاد رفت‪.‬‬ ‫استاد دست او را باالی هارمونیه گذاشت و گفت‪ ،‬آنچه را برایش‬ ‫نشان می دهد یک هفته تمرین کند‪ ،‬بدون این که آواز هارمونیه‬ ‫بلند شـود‪ .‬داوود هارمونیه نداشـت‪ .‬در رادیو هارمونیه را در الماری‬ ‫قفل می کردند‪ .‬اما در ستدیو پیانوی بزرگی قرار داشت که سال ها‬ ‫می شد از کار افتاده بود‪ .‬نوازنده های که عادت به کشیدن نسوار‬ ‫داشتند بال پیانو را بلند می کردند و نسوار خود را داخل آن تف می‬ ‫کردند‪ .‬داوود یک هفته پشت آن پیانو همان گونه که استاد گفته‬ ‫بود تمرین کرد‪ .‬پنج شش ماهی که استاد زنده بود از او آموخت‪.‬‬ ‫بـار دیگـر فرصـت آمـوزش موسـیقی در اتریـش برایش میسـر‬ ‫شـد‪ .‬بـا این کـه در اتریش می خواسـت ژورنالیزم بخوانـد اما این‬ ‫آرزویـش برنیامـده باقـی ماند‪ .‬چیزی کمتـر از دو سـال را در "ویانا‬ ‫موزیک سکول" صرف آشنایی با مقدمات موسیقی اروپایی نمود‪.‬‬ ‫پس از گذشتاندن یک دورۀ فشردۀ سه ماهه در مکتب خصوصی‬ ‫موسـیقی‪ ،‬شـامل کنسـرواتور یا هنرستان عالی موسـیقی شد‪ .‬در‬ ‫پهلوی آموزش موسیقی مجبور بود برای گذران زندگی به کارهای‬ ‫مثل کارهای ساختمانی نیز بپردازد‪ .‬پنج سال طول کشید تا سند‬ ‫فراغت آن موسسه را به دست آورد‪ .‬امروز در یک مکتب خصوصی‬ ‫موسیقی شاگردان مبتدی موسیقی را رهنمایی می کند‪ .‬سرخوش‬ ‫از اسـتاد زبیـر بختیـار‪ ،‬یگانه پروفیسـر افغـان در اتریش به عنوان‬ ‫استاد غیررسمی موسیقی خود یاد می کند‪ .‬از "مخته" تا "مریم"‬ ‫مهاجرت در کویته برای داوود سرخوش شدن دو چیز با اهمیت‬ ‫در اختیـار او قـرار داد‪ :‬اولـی آن کتابخانـه های "غـازی" و "هجرت"‬ ‫بود که پیوند او را با زبان و فرهنگ افغانستان زنده نگه میداشت‪.‬‬ ‫دومـی‪ ،‬آشـنایی بـا چهـره های فرهنگی و سیاسـی بود‪ .‬کوشـش‬ ‫های پنهان و آشـکار برای جلب و جذب جوانان در سـازمان های‬ ‫سیاسی‪ ،‬ممد این آشنایی ها بود‪ .‬در سیزده سالگی با خانمی آشنا‬ ‫شد که معلم بود و برایش افغانستان در مسیر تاریخ را توضیح می‬ ‫داد‪ .‬آشنایی با او برای داوود مثل آن بود که بار سنگینی را از شانه‬ ‫هایش برداشته باشند‪ .‬وقتی بود که باید آهسته آهسته می دانست‬ ‫که بسیار چیزها را نمی داند‪ .‬روزگاری بود که معلم فزیک به جای‬ ‫توضیح قانون نیوتن افکار یوری افاناسیف را تشریح می کرد‪.‬‬ ‫داوود می گوید‪" :‬آنچه من امروز هستم نتیجۀ کار و همکاری آدم‬ ‫های بسیاری است که من حتی نام های اصلی آن ها را نمیدانم"‪.‬‬ ‫به واسـطۀ همین شـناخت ها گاهی سری می زد به دیپارتمنت‬ ‫فارسـی دانشـگاه بلوچسـتان‪ .‬شـاهد بحث ها و صحبت ها میان‬ ‫استادانی می بود که در پهلوی داشتن دانش بسیار‪ ،‬بر زبان فارسی‬ ‫نیز مسلط بودند‪ .‬می دید که عالم مصباح که استاد زبان و فلسفه‬ ‫بود چگونه با شـرافت عباس اسـتاد دیگر همان دانشگاه مسألۀ را‬ ‫مطـرح مـی کنند‪ .‬شـنیدن این چنیـن صحبت هـا و همچنان جو‬ ‫سیاسـی آن سـال هـا‪ ،‬او را به این برداشـت رسـانده بـود که وقت‬ ‫خواندن اشعاری که در آن گپ از زلف چون مار و چشم چون پیاله‬ ‫اسـت‪ ،‬دیگر گذشـته اسـت‪ .‬وقتی از کشته ها پشته ها ساخته می‬ ‫شود‪ ،‬چرا باید از آنها نخواند؟‬ ‫داوود سـرخوش کوشـش می کرد زندگی روزمرۀ مردم دور و بر‬ ‫خود را شـعر و تصنیف سـاخته و بخواند‪ .‬برای شـجاعت و رشادت‬ ‫جنگاوران می خواند‪ .‬برای کارگران معدن ذغال سنگ می خواند‪.‬‬ ‫برای چپلی دوزها می خواند‪:‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫فـرهـنـگ و هـنـر‬

‫‪82 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫در مسیر داوود سرخوش شدن‬

‫جامعه و فرهنگ‬ ‫در سلسله برنامه «یک پنجه ساز؛ گپی با هنرمند»‪ ،‬این بار داوود‬ ‫سـرخوش معرفی می گردد‪ .‬داوود پس از کشـته شـدن ‪ 23‬عضو‬ ‫خانواده اش به پاکسـتان مهاجرت کرد‪ .‬آنجا او روزگار دشـواری را‬ ‫سپری کرد و به هنر روی آورد‪.‬‬ ‫نمی دانسـت چند روز اسـت که پاهایش را دیگر بر خاک وطن‬ ‫نمی گذارد‪ .‬از آن روز چند شنبه که برای آخرین بار شاهد غروب‬ ‫آفتاب در پشت کوه های خانۀ پدری خود بود‪ ،‬شاید هم هفته ها‬ ‫گذشـته اسـت‪ .‬اینجا هر چیز طور دیگر است‪ .‬خانه ها نقشۀ دیگر‬ ‫دارند‪ .‬خیابان ها نام های دیگر دارند‪ .‬خاطره ها صاحبان دیگر دارد‪:‬‬ ‫ناصر آباد‪ ،‬شهر کویته‪ ،‬سال ‪ 1362‬خورشیدی‪.‬‬ ‫اعضای خانواده‪ ،‬جدا جدا و یکی یکی تا به اینجا آمده اند‪ .‬چشم‬ ‫همه سوی دست های کار آزمودۀ برادر بزرگ تر است‪ .‬برادر‪ ،‬دکان‬ ‫سـاعت سـازی و رادیوسـازی باز کرده؛ او باید پهلوی برادر بیاستد‬ ‫تا روزگار سخت مرد افگن‪ ،‬برادر را از پا نیافگند‪ .‬هنوز فقط دوازده‬ ‫بهار عمر را شاهد بوده‪ .‬کار را کم کم از برادر فرا گرفته است‪ .‬زمان‬ ‫می گذرد و او از پی عقربه های سـاعت‪ ،‬بیهوده پشـت زمان گم‬ ‫شده می گردد‪ .‬دکان آهسته آهسته کالن تر می شود‪ .‬دو تا جوان‬ ‫که از لوگر هسـتند شـریک دکان شده اند‪ .‬آنها ترمیم تلویزیون و‬ ‫رادیـو را به عهده گرفته اند‪ .‬شـب هـا اما عاید دکان عادالنه چهار‬ ‫قسمت می شود‪ .‬بچه های دیگر هم ـ چه بزرگ تر و چه کوچک‬ ‫تر ـ هر کس به کاری مشغول است‪ .‬هر روز از مقابل دکان‪ ،‬جوان‬ ‫های می گذرند که در معدن ذغال عرق ریزی می کنند‪ .‬گاهی بر‬

‫سر و گاهی در دست های شان کاله های پالستیکی است که آن‬ ‫را هنـگام کار در معـدن می پوشـند‪ .‬او چند تـا از آن بچه ها را می‬ ‫شناسـد‪ .‬یـک روز صـدا می زند‪ :‬فالنی! اگـر از این کاله ها یک تا‬ ‫اضافه پیدا شد‪ ،‬من آن را کار دارم‪.‬‬ ‫شب ها چیزی در خیاالتش سرگردان است‪ ،‬چیزی جدا از عقربه‬ ‫های ساعت‪ .‬چندی نمی گذرد که یکی از بچه ها برایش از همان‬ ‫کاله هـای کارگران معدن را می آورد‪ .‬چشـم هایـش از دیدن آن‬ ‫می درخشـد‪ .‬می داند فردا کجا باید برود‪ .‬می رود به دکانی که از‬ ‫آن همیشـه سـودا می خرد‪ .‬این بار بر خالف همیشـه مقابل یک‬ ‫صندوق خالی چای خشک می ایستد‪ .‬دکاندار که سکوت او را می‬ ‫بیند‪ ،‬می پرسـد که چه می خواهد‪ .‬این بار خواهش عجیبی دارد‪.‬‬ ‫از دکانـدار مـی خواهـد برایـش یکی از تخته هـای صندوق خالی‬ ‫چای را بدهد‪ .‬دکاندار که شاید خودش هم صاحب فرزندانی است‬ ‫بدون این که از او چیزی بپرسد‪ ،‬یک تخته را از صندوق جدا کرده‬ ‫برایش می دهد‪ .‬شب با برادرزاده و پسر کاکای خود یکجا تالش‬ ‫مـی کننـد بـا اسـتفاده از این تخته چـوب و آن کاله پالسـتیکی‪،‬‬ ‫چیزی بسـازند که پیش از این شـاید به این صورت کسـی آن را‬ ‫نساخته باشد‪ .‬از ساختن که فارغ می شود‪ ،‬خنده اش می گیرد‪ .‬می‬ ‫بیند به هر چه شـباهت دارد جز به یک آلۀ موسـیقی‪ ،‬آنچه که او‬ ‫در صدد ساختنش بوده است‪ .‬اما او آن را دمبوره می نامد‪ .‬آرزوی‬ ‫داشتن دمبوره‪ ،‬نوجوان دوازده ساله را آرام نمی گذاشت‪ .‬با خود می‬ ‫گوید‪" :‬به نظر من رفیق خود را یافته ام"‪.‬‬ ‫از همیـن جـا دمبوره همراه و همکار همیشـگی سـفر و حضر او‬ ‫می شود‪.‬‬

‫غربت ناگزیر‬ ‫داوود در ششـم ثـور ‪ 1350‬خورشـیدی برابـر بـا ‪ 26‬اپریل ‪1971‬‬ ‫میلادی در قریـۀ ُ"غ ُجـر بـاش" ولسـوالی "بندر" والیـت دایکندی‬ ‫(ارزگان سابق) چشم به جهان گشود‪.‬‬ ‫پدرش غالم حیدر که از متنفذین منطقه به شمار می رفت‪ ،‬هم‬ ‫در زمان محمد ظاهر شاه و هم محمد داوود‪ ،‬وکیل انتخابی منطقه‬ ‫بود و به همین دلیل به نام وکیل شهرت داشت‪ .‬غالم حیدر وکیل‬ ‫با کیمیا‪ ،‬مادر داوود که در تذکره او را فاطمه نوشته بودند‪ ،‬ازدواج‬ ‫کرده بود‪ .‬حاصل ازدواج آنها چهار پسر و هشت دختر بود که از این‬ ‫میان یک پسر و یک دختر دیگر در قید حیات نیستند‪ .‬غالم حیدر‬ ‫از دو ازدواج دیگر خود فقط صاحب یک فرزند شد‪.‬‬ ‫داوود کـه بـه عنـوان یازدهمیـن فرزند خانواده به دنیـا آمده بود‪،‬‬ ‫هنوز کودکی بیش نبود که مادر را از دست داد‪.‬‬ ‫تا هفت سـالگی‪ ،‬قرآن‪ ،‬خواجه حافظ و شـهنامه را در خانه نزد‬ ‫پدر خواند‪ .‬وقتی یگانه معلم قریه که از هرات بود در سـال ‪1357‬‬ ‫خورشیدی مانند همیشه به قریه آمد‪ ،‬پس از امتحان گرفتن دید‬ ‫که داوود خواندن و نوشـتن می تواند‪ .‬او را مسـتقیمًا شامل صنف‬ ‫سـوم سـاخت‪ .‬سـال بعد در آغاز صنف چهارم که تازه قلم و کتاب‬ ‫و کتابچه را از مکتب گرفته بودند‪ ،‬یکباره جنگ آغاز شـد‪ .‬میز و‬ ‫چوکی که مکتب آنها به عنوان یگانه مکتب در منطقه آن را تازه‬ ‫به دسـت آورده بود‪ ،‬سـوختانده شـد و آن یگانه معلم قریه هم به‬ ‫سختی توانست جان سالم بدر ببرد‪.‬‬ ‫هنگام قیام های مردمی بود‪ .‬سازمان ها به وجود آمدند و همراه با‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫بقیه از صفحه ‪45‬‬

‫پسر کاکایش را درین ماجرا داخل کند ‪ ،‬یک رشته لبخند گریزان‬ ‫در سیمای قاضی هاشم پدیدار گشت و گفت ‪:‬‬ ‫ خـدا خـودش کارهـا را برابر می کنـد ‪ ...‬این گونه چانس های‬‫خوب را فقط در خواب می توان دید !‬ ‫درآن لحظه این سوال در ذهن غیر سیاسی نادر خطور نکرد که‬ ‫قاضی هاشم چی گونه در عالم ناشناسی ‪ ،‬بی هیچ گونه پرسشی‬ ‫تأییـد کـرد که نصر الدین در عملیات ترور مسـتقیمًا باوی سـهیم‬ ‫شود ‪.‬‬ ‫اگر چه حقیقت موضوع را بال فاصله بعد از عمل سوء قصد علیه‬ ‫شـاه محمود کشـف کرد؛ ازلحاظ روانی در موقعیتی قرار نداشـت‬ ‫که درمقابل تصمیم های قاضی هاشم پرسش های عریانی را بر‬ ‫زبان بیاورد ‪ .‬به راسـتی که وضعیت خاصی داشـت ‪ .‬چنان سر شار‬ ‫از هیجان بود که نه تنها گوهر نسـاء ونور بیگم نش را نیز ازیاد‬ ‫برده بود ! درحالی که یکماه از ترور شاه محمود سپری شده بود ‪.‬‬ ‫هنوز هم شب را در مخفیگاهی تقریبًاخارج از شهر به سر می برد ‪.‬‬ ‫درین کار چه حکمتی نهفته بود که شـب را در پناهگاه و روز را‬ ‫درکام اژدهای زندۀ خطر بگذراند ؟‬ ‫اضافـه بر آن ‪ ،‬دسـتور صریح قاضی هاشـم که قبـل از رفتن به‬ ‫پاکستان در گوشهایش ریخته بود‪ ،‬او را همچون سربازی همیشه‬ ‫حاضر به وظیفه ‪ ،‬روی پا نگهداشته بود ‪ ،‬قاضی گفته بود ‪:‬‬ ‫ تا وقتی از پاکسـتان بر نگشـته ام ‪ ،‬شـب را در همانجایی که‬‫فقط من وتو وخدا از آن خبر داریم ‪ ،‬بگذران ‪ ...‬به نصر الدین کاری‬ ‫نداشته باش ‪ ...‬او یاد گرفته است چگونه زبانش را نگهدارد وبا تو‬ ‫تماس نداشته باشد!‬ ‫نادر در روزهای اول یک سر مو از گفته های قاضی عدول نکرد‬

‫داسـتـان دنباله دار‬

‫‪ ،‬گویـا آتـش کینه اش هنوز هم فرو ننشسـته بود‪ .‬اختیار ونیروی‬ ‫تمر کز درونی اش نیز در دست خودش قرار نداشت ‪ ،‬گویا نیرویی‬ ‫باالتر از قدرت مطلقۀ جنون زای طال وتریاک در وی سر بر داشته‬ ‫بود‪ ،‬اما یک هفته بعد دگرگونی غیر منتظره یی او را درهم شکسته‬ ‫ونزد زن وفرزندانش برگشت ‪.‬‬ ‫همـان طور که پیش بینـی کرده بود ‪ ،‬نور بیگم به عنوان عامل‬ ‫اعتراض وپرخاش رو در رویش ایستاد و او را به باد سوال ومالمت‬ ‫گرفت‪ .‬درآن لحظه ‪ ،‬قدرت اشک های نور بیگم باالتر از کلماتی‬ ‫بودند که ذهن پریشانش بیرون می ریخت ‪ .‬شاید علت این بود که‬ ‫پیـر زن چیـز های نا گواری را احسـاس کرده بود که برآورده نمی‬ ‫توانسـت‪ .‬در عوض گوهر نسـاء با حسن و الطاف شوهرش با نگاه‬ ‫می کرد وبا کلمات فرح انگیز کودکانش را نوازش می داد ‪.‬‬ ‫نادر مشاهده کرد که اگر بیش از این خاموش بماند‪ ،‬خطابۀ پایان‬ ‫بنـاء با لحن آرامش‬ ‫نـا پذیـر نوربیگم باز هـم ادامه خواهد یافت ‪ً ،‬‬ ‫بخشی گفت ‪:‬‬ ‫ میدانی که نوکر یک لقمه نان هستم ‪ ،‬چه داد واویال انداخته‬‫ای ‪ ...‬درین نوبت در حیرتان مواد نبود ‪ ،‬انتظار کشیدم تا از شوروی‬ ‫مواد آوردند‪.‬‬ ‫با این وصف ‪ ،‬احساس می کرد سخنانش چقدر از حقیقت فاصله‬ ‫دارند‪ .‬نگاه های مسکوت گوهر نساء پیام می دادند که ‪:‬‬ ‫ دلم گواهی می دهد که راست نمی گویی !‬‫دالیل نادر ازیک نظر نامناسب می نمودند‪ ،‬ولی مدرکی در تأیید‬ ‫گفته هایش وجود داشت‪ .‬در سال های اخیر ‪ ،‬بیشتر اوقات عمرش‬ ‫را خـارج از منـزل درسـیر وسـفر گذرانـده بـود‪ .‬چون توفـان روحی‬ ‫دهشـت انگیـزی را از سـر گذرانـده بود‪ ،‬هنگام پنهان داشـتن آن‬ ‫«رازمهم » خودش رامثل درختی‬ ‫احساس می کرد که از کمر بریده‬ ‫شـده وفقط برای اغوای دیگران‬ ‫مؤقتـًا در زمیـن فرو شـده اشـت!‬ ‫دیری نگذشـت که قاضی هاشم‬ ‫از پاکستان بر گشت و یک شب‬ ‫بارانـی ‪ ،‬زنـگ دوازۀ منـزل او را‬ ‫فشـار داد ‪ .‬نادر با شـنیدن صدای‬ ‫باریک زنگ ‪ ،‬مضطرب شـد وبه‬ ‫سوی گوهر نساء نگریست ‪:‬‬ ‫ درین وقت شب کی باشد ؟‬‫چـون هنـوز هـم احسـاس می‬ ‫کرد قهرمان بالمنازع یک معرکۀ‬ ‫پایـان نا پذیر اسـت ‪ ،‬پرده تردید‬ ‫هایش را به کنار زد وبا قدم های‬ ‫اسـتوار بـه سـوی در رفـت وآن‬ ‫راگشود ‪...‬‬ ‫قاضی هاشـم بـا ریش رسـیده‬ ‫اورا نـگاه مـی کـرد ولبخندی بر‬ ‫لـب هایـش یـخ بسـته بـود‪ .‬نادر‬ ‫دسـت پیـش بـرد وبـه سـویش‬ ‫آغوش گشـود ‪ ،‬سـپس زیر تأثیر‬ ‫احساسـاتی درهم وبرهم ‪ ،‬دست‬ ‫قاضـی را اندکـی بـه سـوی خود‬ ‫کشـید تـا هـر دو بـه درون خانـه‬

‫‪81 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫داخل شوند‪ .‬قاضی اظهار داشت که برای انجام کار مهمی آمده‬ ‫است ‪.‬‬ ‫نادر با قیافه یی شادمان به سوی او نگاه می کرد ودرین حال می‬ ‫اندیشید که قاضی تا چه حدی چهره یک شخص رسمی رایه خود‬ ‫گرفته است ‪ .‬قاضی با آهنگ محرمانه گفت ‪:‬‬ ‫ آمدم ‪ ،‬ببینم درخانه هستی یانی ‪...‬‬‫نادر انتظار داشـت که قاضی هاشـم درین نکته به وی اعتراض‬ ‫کنـد کـه چرا مخفی گاه خارج از شـهر را رها کـرده وبه خانه آمده‬ ‫است ‪ .‬حقیقت این بود که قاضی به طرح پرسش هایی که با واژۀ‬ ‫« چرا » آغاز می شـوند ‪ ،‬دلبسـته گی چندانی نداشـت‪ .‬همیشه رد‬ ‫چاره کار را می گرفت ‪ .‬درعوض‪ ،‬مشغلۀ فکری نادر درآن لحظه‬ ‫از نوع همان وسواسـی بود که یک آدم بی تجربه غیر سیاسـی را‬ ‫درمواجه با افراد سیاسی و رازدان فرا می گیرد ‪.‬‬ ‫قاضـی بـی مقدمه سـفارش کرد که شـخصًا مواد طبی و اسـناد‬ ‫محرم « کمیته کابل » را درتول بکس موترش جاسازی کرده تا به‬ ‫نشانی قب ً‬ ‫ال گفته شده تحویل داده شود‪.‬‬ ‫تا لحظه هایی که قطار از حیرتان به سوی شهر پلخمری نزدیک‬ ‫می شد‪ ،‬احتمال یک حادثۀ بد خیلی اندک وچه بسا که اص ً‬ ‫ال وجود‬ ‫نداشت ‪ .‬مگر نادر هرچه سعی می کرد وضعیت خود را در مال قات‬ ‫دومـی قاضـی هاشـم درذهن خود تصویر کند ‪ ،‬نتیجه روشـنی به‬ ‫دست نمی آورد ‪ .‬حاال باعصبانیت به خود خطاب می کرد که چرا‬ ‫به چنین کار خامی دست زده است ؟‬ ‫آیا نادر به ناگاه تغییر ماهیت داده بود؟‬ ‫پاسـخی برای این سـوال نداشـت ‪ .‬چنین احسـاس می کرد در‬ ‫احتـرام واطاعت از قاضی هاشـم خیلی افراط کرده اسـت‪ .‬طبیعتًا‬ ‫این نکته را نمی دانسـت که از نخسـتین لحظه های آشـنایی با‬ ‫قاضی‪ ،‬حالت عادی نداشته ودست نیرومند بحران عاطفی اورا به‬ ‫سوی خود کشیده بود‪ .‬حاال کم وبیش می توانست به یاد بیاورد که‬ ‫قاضی برایش گفته بود که این مواد خیلی « مهم وخطرناک » اند‬ ‫‪ .‬او در پاسخ چه گفته بود ؟‬ ‫تـه مانـدۀ توفـان روحـی همچنان درسـرش موج مـی زد وبه یاد‬ ‫آورده نمی توانست که آیا به اطاعت محض گردن نهاده بود یا آن‬ ‫که به نوبۀ خود فیصله عقل سلیم خودرا به قاضی ابالغ‬ ‫کرده بود؟‬ ‫آه ‪ ...‬اینک یک جرقۀ بازگشته از انبوهۀ خاطرات گم گشته اش‬ ‫اطلاع مـی داد که قاضی هاشـم در لحظاتی که مواد « خطرناک‬ ‫» رابرایش تحویل می داد‪ ،‬بال درنگ به ستایش وی نیز پرداخته‬ ‫بود ‪ ...‬او به حدی با کلمات نغز و پر مغز بازی کرده که اورا دلگیر‬ ‫ساخته بود ‪ .‬پس او برای رهایی ازآن تأثیر رو به افزایش ‪ ،‬به وی‬ ‫اطمینان داده بود‪:‬‬ ‫ این کارها درنظر من مثل نوشیدن یک گیالس آب است !‬‫دریـن بـاره فکر نکرده بود کـه واقعیت ها اکثر اوقات تباه کنندۀ‬ ‫برنامه ها هستند ‪ .‬در زنده گی مردم کمتر دیده شده است که ایده‬ ‫آل ها باعث تغییر واقعیت ها شده باشند ‪ ،‬چه بسا که واقعیت ها‬ ‫بـا قوانیـن بیرحم خویش طومار برنامه ها ونقشـه های ذهنی آدم‬ ‫را درهم می پیچید ‪ .‬این مسایل در چهار چوب افکار او گنجایش‬ ‫نداشـتند‪ .‬شـاید به همین علت احسـاس می کرد که سر انجام در‬ ‫قمار حساب شدۀ زنده گی‪ ،‬برنده گی اش مسلم است ‪.‬‬ ‫یک بار دیگر به خود فرصت داد تا این مسأله را روشن کند که آیا‬ ‫قاضی در بارۀ این که پیر مردمحاسـن سـپیده‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫دشواری است که دقت بسیار زیادی را می طلبد‪ .‬کف اقیانوس ها‬ ‫شدیداً پهناور بوده و ارتفاعشان از سطح دریا به شدت متغیر است‪.‬‬ ‫درست مانند توده های قاره‌ای‪ ،‬آنها هم از گودال ها و دامنه های‬ ‫کوهـی برخوردارنـد‪ .‬در برخـی موارد‪ ،‬گودال ها بسـیار عمیق تر از‬ ‫عمق متوسط هستند‪.‬‬ ‫با این حال‪ ،‬اقیانوس آرام از لحاظ عمق متوسط به عنوان عمیق‬ ‫ترین اقیانوس شـناخته می شـود‪ .‬اگرچه محاسـبات متغیر اند‪ ،‬اما‬ ‫کل کـف اقیانـوس بـا مقدار تقریبـی ‪ ۴۲۸۰‬متر تخمین زده شـده‬

‫اسـت کـه ‪ ۵۰۰‬متر عمیق تر از متوسـط جهانی یعنـی ‪ ۳۷۰۰‬متر‬ ‫میباشد‪ .‬گودال ماریان به عنوان یکی از دالیل احتمالی مطرح شده‬ ‫چرا که به طرز قابل توجهی ژرف است!‬

‫ویژگی ها‬ ‫گـودال ماریان در بخش غربی اقیانـوس آرام در مجاورت جزایر‬ ‫ماریانـا‪ ،‬بـا فاصله ای برابر نسـبت به فیلیپین و جاپان واقع شـده‬ ‫اسـت‪ .‬گودال هاللی شـکل بوده و طول و عرض متوسـط آن به‬ ‫ترتیب به ‪ ۲۵۵۰‬کیلومتر و ‪ ۶۹‬کیلومتر می رسد‪ .‬این گودال در دره‬ ‫ی کوچک واقع در کف اش که به ژرفای چلنجر(‪)challenger‬‬ ‫معروف است‪ ،‬عمق بیشینه ای معادل ‪ ۱۰۹۹۴‬متر دارد‪ .‬کشورهای‬ ‫نزدیـک ایـن گودال عبارتنداز جاپان ‪ ،‬پاپوا گینه جدید‪ ،‬اندونزی و‬ ‫فیلیپین‪ .‬ویژگی‌های هندسـی نتیجه‌ی پدیده فرو روی اند که در‬ ‫مرز میان دو صفحه تکتونیک(صفحه اقیانوس آرام و فیلیپینو) به‬ ‫وقوع می پیوندند‪ .‬نتیجه حاصله را سیستم فرو روی ایزو‪-‬بونین‪-‬‬ ‫ماریانا نامیده‌اند‪ .‬حاشیه غربی صفحه اقیانوس آرام به زیر صفحه‬ ‫کوچکتر ماریانا فرو می رود‪.‬‬ ‫حرکت صفحات آرام و ماریانا به شـکل گیری جزایر ماریانا نیز‬ ‫ختـم شـد کـه جزایری آتش فشـانی به حسـاب می آینـد‪ .‬آنها در‬ ‫نتیجه گداز آبدهی(سـرد شـدن گدازه داغ توسط آب) ناشی از آب‬ ‫محبوس شده در قسمت فرو رفته صفحه اقیانوس آرام می باشد‪.‬‬ ‫بـرای فهمیـدن این موضـوع که گـودال ماریانا چقدر عمـق دارد‪،‬‬ ‫بگذاریـد آن را بـا کوه اورسـت مقایسـه کنیـم‪ .‬اگر کوه اورسـت را‬ ‫درون گودال ماریانا قرار دهید‪ ،‬بیش از دو هزار متر از آب آن کوه‬ ‫را در بر خواهد گرفت‪.‬‬ ‫فشار آب موجود در گودال ماریانا در حدود ‪ psi ۱۵۷۵۰‬می باشد‬ ‫که صد برابر بزرگتر از فشار اتمسفری استاندارد در سطح دریاست‪.‬‬ ‫این بدان معناسـت که اگر می توانسـتید در بخش تحتانی گودال‬ ‫ماریانا قرار بگیرید‪ ،‬فشار شما را نابود می ساخت!‬

‫گـونـاگـون‬

‫نام داشت که بین سالهای ‪ ۱۸۷۲‬و ‪ ۱۸۷۶‬میالدی به انجام رسید‪.‬‬ ‫آنان با استفاده از شیوه های مناسب به اندازه گیری عمیق ترین‬ ‫نقطه گودال ماریانا تا ‪ ۹۶۳۶‬متر پرداختند‪.‬‬ ‫چلنجر ‪ HMS‬در سال ‪ ۱۹۳۱‬میالدی بررسی دیگری نیز انجام‬ ‫داد‪ .‬پژوهشـگران در ایـن عملیـات بـه روش دقیـق ژرفـا سـنجی‬ ‫پژواکی تکیه ورزیدند و مقدار ‪ ۱۰۹۰۰‬متر را به عنوان عمیق ترین‬ ‫عدد بدسـت آمده اعالم کردند‪ .‬بعدها این ناحیه را ژرفای چلنجر‬ ‫نامگذاری نمودند‪ .‬در طول نیمه دوم قرن بیستم‪ ،‬عملیات متعددی‬ ‫انجـام گرفـت‪ .‬در سـال ‪ ،۱۹۵۷‬کشـتی شـوروی در محلـی به نام‬ ‫“حفـره ماریانـا”‪ ،‬عمق ‪ ۱۱۰۳۴‬متر را ثبت کرد‪ .‬کشـتی بازرگانی‬ ‫آمریکایی به نام اسپنسـر اف‪ .‬بیرد در سـال ‪ ۱۹۶۲‬عمق بیشـینه‬ ‫‪ ۱۰۹۱۵‬متـر را بـا اسـتفاده از ابزارهـای دقیق انـدازه گیری عمق‬ ‫ثبت نمود‪.‬‬ ‫کشـتی پیمایشـی جاپـان بـا نـام تاکویـو در سـال ‪ ۱۹۸۴‬از یک‬ ‫دسـتگاه ژرفا سـنج پژواکی اسـتفاده کرده و عمق بیشینه ‪۱۰۹۲۴‬‬ ‫متر را گزارش کرد‪ .‬یک کشتی دیگر جاپان ی در سال ‪ ۱۹۹۵‬به‬ ‫عمیـق ترین ناحیه گودال ماریانا دسـت یافت‪ .‬بنابرایـن‪۱۰۹۱۱ ،‬‬

‫متـر بـه عنوان عمیق ترین ناحیه ثبت گردید‪ .‬در سـال ‪ ،۲۰۰۹‬ناو‬ ‫تحقیقاتـی آمریـکا به نام کیلو موانا دقیق ترین انـدازه گیری را از‬ ‫گـودال ماریانـا تا به امـروز انجام داد‪ .‬در این پروسـه از یک ردیاب‬ ‫آوایـی اسـتفاده شـد که نقطـه‌ای را بـا عمق بیشـینۀ ‪ ۱۰۹۷۱‬متر‬ ‫شناسایی کرد‪.‬‬

‫کاوش‬ ‫تا کنون چهار عملیات در گودال ماریانا به انجام رسـیده اسـت‪.‬‬ ‫نخستین عملیات با نام تریست به کمک ناو طراحی شده توسط‬ ‫سـوئیس و سـاخته شـده توسـط ایتالیا صـورت گرفت کـه نیروی‬ ‫دریایی آمریکا مالک آن ناو بود‪ .‬ناو و دو سرنشین آن در بیست و‬ ‫سوم ژانویه ‪ ۱۹۶۰‬به بخش تحتانی گودال رسیدند‪ ،‬یعنی عمقی‬ ‫معادل ‪ ۱۰۹۱۶‬متر‪ .‬عملیات توسط ناو گمنامی در سال ‪ ۱۹۹۶‬و ناو‬ ‫مستقلی به نام نریوس در سال ‪ ۲۰۰۸‬ادامه یافت‪ .‬در سه عملیات‬ ‫نخست‪ ،‬عمق مشابه ‪ ۱۰۹۰۲‬تا ‪ ۱۰۹۱۶‬متر مستقیما مورد اندازه‬ ‫گیری قرار گرفت‪ .‬چهارمین عملیات در سال ‪ ۲۰۱۲‬انجام شد که‬ ‫طی آن‪ ،‬کارگردان کانادایی جیمز کامرون با استفاده از زیردریایی‬ ‫چلنجـر عملیاتـی را ترتیـب داد‪ .‬او در ‪ ۲۶‬مارس به بخش تحتانی‬ ‫گودال ماریانا رسـید‪ .‬از ‪ ۲۰۱۲‬عملیات متعددی برنامه‌ریزی شـده‬ ‫اسـت که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشـاره کرد‪ :‬زیردریایی‬ ‫های تریتون (شرکت فلوریدایی که به طراحی و ساخت زیردریایی‬ ‫اندازه گیری‬ ‫اندازه گیری های مختلفی از گودال در طی چند سال به کمک های خصوصی می پردازد) و شرکت فناوری های دریایی ‪DOER‬‬ ‫روش های مختلف صورت پذیرفته است‪ .‬اولین عملیات “چلنجر” در نزدیکی سانفرانسیسکو که در نظر دارد دو یا سه نفر را به بستر‬

‫‪80 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫دریا بفرستد‪ .‬دنیای اقیانوس ها در ورای خط ساحلی‪ ،‬ژرف و رازآلود‬ ‫اسـت‪ .‬قسـمت اعظمی از آن هنوز کشـف نشـده و آثار حیاتی که‬ ‫دانشمندان در آن جا پیدا کرده‌اند بسیار مرموز می باشد‪ ،‬بطوریکه‬ ‫مـی تواند سـرنخ هایـی هم در خصوص حیـات در دنیا های دیگر‬ ‫بدسـت دهد‪ .‬این مسـئله معقول بنظر می رسـد که فضای درونی‬ ‫می تواند بینش ما را نسبت به حیات در فضای بیرونی ارتقأ بخشد‪.‬‬ ‫چند اقیانوس در دنیا وجود دارد؟ چه عواملی منجر به جزر و مد‬ ‫می شود؟ آیا شهاب سنگ ها نقشی در پیدایش اقیانوسهای زمین‬ ‫داشته‌اند؟ چند درصد زمین را آب تشکیل می دهد؟‬

‫آیا می دانید دلیل اسـتفاده توپ سرخ روی سیم برق‬ ‫چیست‬ ‫شـاید دیده باشـید که روی سـیم های برق بین کیبل های برق‬ ‫بیرون شهرها توپ سرخی بزرگ دیده می شود و با خود می گویید‬ ‫که این توپ های سرخ چیست با ما همراه شوید تا بفهمید چرا این‬ ‫توپ های سرخ روی سیم های برق نصب شده است‪.‬‬ ‫علت گذاشتن و نصب کردن این توپ های سرخ روی سیم های‬ ‫برق این است که بالگردها و گالیدرها این توپ های سرخ را ببینند‬ ‫و بـه این سـیم های برق برخورد نکند و هـم دکل برق را واژگون‬ ‫نکنند و هم به بالگرد یا گالیدر آسیب نرسد‪ .‬این توپ های سرخ‬ ‫چون رنگشان سرخ و روشن است هم در شب قابل رویت هستند‬ ‫و هم در روز؛ پس رنگ سـرخ این توپ ها بی دلیل نیسـت رنگ‬ ‫این توپ ها مانند شبرنگی می ماند که رفتگرها بر روی لباس شان‬ ‫دارند تا در تاریکی شب خودروها به آن صدمه نزنند‪.‬‬ ‫به عالوه با افزایش یا کاهش پیدا کردن درجه ی حرارت طول‬ ‫این سیم های برق افزایش یا کاهش می یابد؛ این توپ های سرخ‬ ‫با داشتن فنری درون خود طول کابل را در یک جهت افزایش یا‬

‫کاهش می دهند‪.‬‬ ‫بـرای تغییـر فریکانـس همسـانی (رزونانس) بـرای جلوگیری از‬ ‫پارگی سـیم نیز این توپ ها‪/‬گوی های سـرخ مورد اسـتفاده قرار‬ ‫می گیرند‪ .‬اگر تا حاال دقت کرده باشید اگر به سر یک دریل یک‬ ‫میلـه با طول مشـخص وصل کنیم با افزایـش دور چرخش دریل‬ ‫به قسمت خاصی از میله نیرو وارد می شود‪ .‬این توپ هایسرخنیز‬ ‫همین کار را انجام می دهند و در مقابل باد از وارد شدن مستقیم‬ ‫نیرو به یک نقطه جلوگیری می کنند و باعث می شوند که نیرو در‬ ‫یک نقطه متمرکز نشود‪.‬اصلی ترین وظیفه توپ های سرخ که در‬ ‫میان کابل های برق وجود دارند چیست؟‬ ‫از یک مهندس مکانیک انتظار می رود در پاسخ خودش نگوید‬ ‫بـرای جلوگیـری از برخورد اجسـام پرنده (هلی کوپتـر یا هواپیما)‪.‬‬ ‫نگوید برای جلوگیری از کاهش و افزایش طول کابل انتظار می‬ ‫رود اولین کلمه ای که به زبونش می آورد ارتعاش خارجی کیبل‬ ‫باشد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫الکترومگنت های موجود ثابت کنند‪.‬‬ ‫چهل سـال پیش‪ ،‬فیزیکدان کانادایی “بیل اونروه”‪ ،‬با اسـتفاده‬ ‫از نظریـه‌ی کوانتـوم‪ ،‬فرضی را مطرح کرد که تعجب بسـیاری را‬ ‫برانگیخت‪ .‬این نظریه که با نام “اثر اونروه” شناخته می‌شود‪ ،‬پیش‬ ‫بینی می کند در جائی که یک مشاهده گر (ناظر) ساکن‪ ،‬قادر به‬ ‫دریافت تابشی از جسم سیاه نخواهد بود یک مشاهده گر‬ ‫(ناظر) شتابدار شده می‌تواند تابش جسم سیاه را مشاهده‬ ‫کند‪.‬‬ ‫ایـن موضـوع‪ ،‬یکـی از اهداف پژوهش جدیدی اسـت‬ ‫که در دانشـگاه سـائوپائولو در برزیل انجام گرفته اسـت‪.‬‬ ‫در واقع‪ ،‬این پژوهشگران در تالش بودند تا “اثر اونروه”‬ ‫را با اسـتفاده از آزمایش‌های سـاده و با اتکا به تکنولوژی‬ ‫های موجود به اثبات برسـانند‪ .‬این آزمایش ها‪ ،‬هم می‬ ‫توانند ثابت کنند که آیا “اثر اونروه” حقیقت دارد یا خیر‪،‬‬ ‫و هم به انسـان کمک خواهند کرد که بتواند برای سـفر‬ ‫بین ستاره ای برنامه ریزی کرده و یک روز آنرا به واقعیت‬ ‫تبدیل کند‪.‬‬ ‫در نظریه‌ی نسـبیت انیشتین بیان شده است که درک‬ ‫ما از فضا و زمان کامال به چارچوب اینرسـی مرجعی که‬ ‫در آن قرار داریم‪ ،‬بستگی دارد‪ .‬به عنوان مثال‪ ،‬اگر یک‬ ‫مشـاهده‌گر با سـرعت ثابت در یک فضای خالی حرکت‬ ‫کنـد‪ ،‬به این نتیجه می‌رسـد کـه دمای خالء مطلق برابر‬ ‫با صفر مطلق خواهد بود؛ اما‪ ،‬اگر همین مشـاهده گر با‬ ‫استفاده از یک شتاب دهنده شتاب گیرد‪ ،‬آنگاه ممکن است دریابد‬ ‫که دمای فضای خالی در حالِ گرم شدن است‪ .‬مطابق با فرضیه‌ی‬ ‫“اثر اونروه” ذرات شتاب گرفته دلیل افزایش تابش ها خواهند بود‪.‬‬ ‫مثـال ذکـر شـده در واقع همان چیزی اسـت که ویلیـام اونروه‪،‬‬ ‫نظریـه پـرداز دانشـگاه بریتیش کلمبیا‪ ،‬در سـال ‪ ۱۹۷۶‬در ونکوور‬ ‫بیان کرد‪ .‬مطابق با این نظریه‪ ،‬یک مشاهده‌گر شتاب گرفته (برای‬ ‫مثال یک فوتون یا ذرات دیگر) می‌تواند منشا یک حمام حرارتی‬ ‫(گرمایی) شـود و قاعدتا هرچه شـتاب مشـاهده‌گر بیشتر شود‪ ،‬اثر‬ ‫ایجـاد شـده نیز شـدیدتر خواهد بود‪ .‬متاسـفانه هیچکـس قادر به‬ ‫اندازه‌گیـری ایـن اثـر نخواهد بـود‪ ،‬زیرا تاکنـون هیچ فضاپیمایی‬ ‫ساخته نشده که بتواند به سرعت مورد نیاز برای انجام این آزمایش‬ ‫دست پیدا کند‪.‬‬ ‫پژوهشگران یک آزمایش ساده برای آزمودن اثر اونروه طراحی‬ ‫کـرده انـد‪ .‬ایـن پژوهـش به رهبـری گابریـل کوزال از موسسـه‌ی‬ ‫فیزیک نظری (‪ )ITF‬سائوپائولو انجام گرفته است و پژوهشگران‬ ‫در آن ادعـا کرده‌انـد کـه آزمایش طراحی شـده می تواند از طریق‬ ‫انـدازه گیـری یـک پدیده‌ی الکترومغناطیسـی کـه در حال حاضر‬ ‫شناخته شده است‪ ،‬بحث‌های پیرامون این نظریه را خاتمه دهد‪.‬‬ ‫در واقـع‪ ،‬پژوهشـگران ادعـا کردنـد که ایـن احتمال وجـود دارد‬ ‫کـه بتـوان اثـر اونروه را بـا اسـتفاده از اندازه‌گیری آنچـه به تابش‬ ‫الرمـور معروف اسـت‪ ،‬شناسـایی کـرد‪ .‬تابش الرمور یـک انرژی‬ ‫الکترومغناطیسی است که از ذرات باردار شتابیده (مثل الکترون‪،‬‬ ‫پروتون یا یون) منتشر می‌شود‪ .‬پژوهشگران امیدوارند بتوانند اثر‬ ‫نگشتی از اثر اونروه را در تابش منتشر شده از ذرات باردار شتابیده‪،‬‬ ‫پیدا کنند‪ .‬واکنشی که این ذرات در اثر انتشار این تابش‌ها از خود‬ ‫نشـان می‌دهند ایجاد یک لرزش خفیف می‌باشـد و پژوهشـگران‬ ‫معتقدند که این لرزش در مختصات ایندلر رخ می‌دهد و می‌تواند‬

‫گـونـاگـون‬

‫‪79 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نتیجـه‌ی تعامل بار ذرات شـتابیده با فوتون‌هـای موجود در حمام فرض‌ها در هر دو فریم (چارچوب) بستگی به این دارد که واقعا ابر‬ ‫مه آلودی از فوتون‌ها تشکیل شود!‬ ‫حرارتی اونروه باشند‪.‬‬ ‫دیاگـرام آزمـون طراحی شـده برای آزمایش اثر اونـروه؛ در این در واقع‪ ،‬این آزمایش یک آزمون سـاده را پیشـنهاد می کند که‬ ‫آزمایـش‪ ،‬الکترون‌هـا بـه یـک میدان مغناطیسـی وارد شـده و در می‌تواند تخمین بزند که آیا اثر اونروه واقعا وجود دارد یا خیر‪ .‬یکی‬ ‫از زیباترین قسمت های این آزمایش‪ ،‬هدایت شدن آن بوسیله‌ی‬ ‫معرض نیروهای کششی افقی و عمودی قرار می‌گیرند‪.‬‬ ‫شـتاب دهنده های ذرات و الکترومگنت هایی می باشـد‬ ‫که در حال حاضر وجود دارند‪ .‬در سمت دیگر این بحث‪،‬‬ ‫عده‌ی دیگری وجود دارند که ادعا می‌کنند اثر اونروه‪ ،‬در‬ ‫واقع یک اشتباه ریاضیاتی توسط اونروه و همکارانش بوده‬ ‫اسـت‪ .‬این آزمایش بـرای این افراد نیز مفید خواهد بود‪،‬‬ ‫زیرا می‌تواند به طور موثری این نظریه را بی اعتبار کند!‬ ‫صـرف نظر از این موضـوع‪ ،‬کازال و همکارانش مطمئن‬ ‫هستند که آزمایش پیشنهادی آن‌ها با نتایج مثبتی همراه‬ ‫خواهد بود‪ .‬پروژه‌ی استارشات‪ ،‬به عنوان اولین سفر بین‬ ‫ستاره‌ای بشر شناخته می‌شود‪.‬‬ ‫پژوهشگران می‌گویند‪« :‬ما یک آزمایش ساده طراحی‬ ‫کرده‌ایـم کـه توسـطِ آن می توان حضور حمـام حرارتی‬ ‫اونـروه را بصـورت تابش‌هـای الرمور نشـر شـده از ذرات‬ ‫باردار شـتاب گرفته‪ ،‬رمزگشایی نمود‪ .‬سپس‪ ،‬یک سری‬ ‫محاسبات الکترودینامیکی کالسیک ساده که بوسیله‌ی‬ ‫نظریـه‌ی میـدان کوانتومی تـک بعدی چک شـد‪ ،‬برای‬ ‫اثبات آن انجام دادیم‪ .‬این نتایج و محاسبات را می‌توان‬ ‫به صورت تقریبی مشاهده‌ای از اثر اونروه در نظر گرفت‪».‬‬ ‫چنانچـه ایـن آزمایش با موفقیت انجام شـود و وجـود اثر اونروه‬ ‫به اثبات برسـد‪ ،‬یک نتیجه‌ی بسـیار مهم به همراه خواهد داشت‬ ‫و آن برنامه‌ریزی برای یک ماموریت به اعماق فضا با استفاده از‬ ‫سیسـتم‌های نیرو محرکه‌ی پیشـرفته خواهد بود‪ .‬در نهایت‪ ،‬هم‬ ‫برای پروژه‌ی استارشات‪ ،‬و هم برای ماموریتهای پیشنهادی دیگر‬ ‫که شـامل فرسـتادن یک سـفینه به دیگر سیسـتم های ستاره‌ای‬ ‫هستند‪ ،‬باید اثرات ناشی از ابر مه آلود فوتونی و حمام حرارتی به‬ ‫عنوان عوامل موثر درنظر گرفته شوند‪.‬‬

‫آیا می دانید عمیق ترین اقیانوس زمین کجاست؟ ‬ ‫یک نگاه اجمالی به کره زمین از طریق نقشـه یا تصویر گرفته‬ ‫شـده از فضـا بـرای درک بزرگـی و اهمیـت اقیانوس هـای زمین‬ ‫کفایت می‌کند‪ .‬اقیانوس ها ‪ ۷۲‬درصد از سـطح سـیاره را پوشـش‬ ‫داده و حجمـی در حـدود ‪ ۱٫۳۵‬میلیـارد کیلومتـر مکعب را اشـغال‬ ‫کرده اند‪ .‬اهمیت آنها برای حیات بر همگان آشکار است‪ .‬رازهای‬ ‫بسیاری در اعماق آنها نهفته است که هنوز به کشف نرسیده اند‪.‬‬ ‫‬ ‫عمیق ترین اقیانوس زمین‪ ،‬اقیانوس آرام نام دارد‬ ‫به پاس علم نوین‪ ،‬ابزارها و دستگاههای اکتشاف پیشرفته یکی‬ ‫از مسـائل دشـوار حـل و فصل شـده اسـت و آن محـل قرارگیری‬ ‫عمیـق تریـن اقیانوس زمین می باشـد‪ .‬این محل‪ ،‬اقیانـوس آرام‬ ‫نام دارد که عمق متوسط آن تقریبا ‪ ۴۲۸۰‬متر بوده و عمیق ترین‬ ‫قسمت شناخته شده (گودال ماریانا) را در میان تمامی اقیانوس ها‬ ‫درون خود جای داده است‪.‬‬

‫ایـن آزمایـش براسـاس پایـش نـور نشـر شـده از الکترون‌هـای‬ ‫شـتابیده داخـل دو فریـم (چارچوب) مجزا طراحی شـده اسـت‪ .‬در‬ ‫اولین فریم (چارچوب)‪ ،‬که به آن “فریم (چارچوب) شتاب دهنده”‬ ‫گفتـه می‌شـود‪ ،‬الکترون‌هـا در یـک مسـیر افقـی بـه درون یـک‬ ‫میدان مغناطیسـی شـلیک شده و شـروع به حرکت در یک مسیر‬ ‫دایـره‌ای می‌کنند‪ .‬دومین فریم (چارچوب) با نام “فریم (چارچوب)‬ ‫آزمایشـگاهی” جاییسـت کـه در آن‪ ،‬یک میدان عمـودی بر روی‬ ‫الکترون ها اعمال شده و سبب حرکت رو به باالی آن ها در یک‬ ‫مسیر مارپیچی می گردد‪.‬‬ ‫در فریم (چارچوب) شتاب دهنده‪ ،‬کازال و همکارانش فرض را بر‬ ‫این گذاشتند که الکترون‌های شتابیده‪ ،‬در یک منطقه به ابری مه‬ ‫آلود از فوتون های نشـر شـده‪ ،‬برخورد خواهند کرد؛ این فوتون‌ها‬ ‫هم از الکترون‌های شتابیده و هم از حمام حرارتی اونروه تابیده و‬ ‫منتشر می‌شوند‪ .‬در فریم (چارچوب) آزمایشگاهی‪ ،‬حرارت اطراف‬ ‫الکترون‌هـا در اثر شـتاب عمودی افزایـش خواهد یافت و این امر روش‬ ‫سبب نشر فوتون‌هایی با طول موج بلندتر خواهد شد‪ .‬صحت این البتـه تعییـن عمق اقیانـوس بنابـه دالیل کامال مشـخص‪ ،‬کار‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫گـونـاگـون‬

‫‪78 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫سال نوری‬ ‫چیست؟‬

‫مجموعه‪ :‬آیا می دانید ؟‬ ‫در حالـی که بیشـتر نقـاط کیهان رمزآلود و بکر باقـی مانده اند‪،‬‬ ‫حقیقت این جمله برایمان بسـیار آشـکار است‪ :‬فضا بزرگ است‪،‬‬ ‫بسیار بزرگ… برای تعیین کمیت گستره ی کیهان‪ ،‬اخترشناسان‬ ‫معموال به پدیده هایی اشاره می کنند که چند سال معینِ نوری از‬ ‫ما دور هستند‪ .‬اما این واقعا به چه معنی است؟‬ ‫اتحادیه ی جهانی ستاره شناسی سال نوری را فاصله‬ ‫ای می داند که نور در ‪ ۳۶۵٫۲۵‬روز طی می کند‬ ‫برخالف آنچه به نظر می رسد؛ “سال نوری” واحد اندازه گیری‬ ‫فاصله است‪ ،‬نه زمان و فاصله ای است که نور در یک سال در فضا‬ ‫طی می کند‪ .‬به طور دقیق تر‪ ،‬اتحادیه ی جهانی سـتاره شناسـی‬ ‫سـال نوری را فاصله ای می داند که نور در ‪ ۳۶۵٫۲۵‬روز طی می‬ ‫کند‪ .‬به زبان مشابه‪ ،‬می توان ‪ ۶۰‬مایل را در واحد اتومبیل‪-‬ساعت‬ ‫( فاصلـه ای کـه یک اتومبیل در یک سـاعت و در بـزرگ راه طی‬ ‫می کند) بیان کرد‪ .‬در واقع ما در در طول روز برای بیان فاصله از‬ ‫معیار زمان اسـتفاده می کنیم‪ .‬به عنوان مثال‪“ ،‬ده دقیقه مانده تا‬ ‫برسم” و …‬ ‫نور با سرعت ‪ ۲۹۹۷۹۲‬کیلومتر بر ثانیه حرکت می کند‪ .‬فاصله‬ ‫ی مـا تـا نزدیـک ترین سـتاره ‪ ۴٫۳‬سـال نـوری یـا ‪ ۴۰٫۷‬تریلیون‬ ‫کیلومتر اسـت‪ .‬اولین اشـارات به سـال نوری به سـال ‪ ۱۸۳۸‬و به‬ ‫دانشـمند آلمانی به نام فریدریش بسـل بر می گردد‪ .‬او فاصله ی‬ ‫ما تا سـتاره ای به نام “ماکیان ‪ ”۶۱‬را اندازه گرفت و اندازه ی آن‬ ‫‪ ۶۶۰‬هزار برابر بزرگتر از شعاع مداری زمین بود‪ .‬او به این تنیجه‬ ‫رسـید که نور در عرض ده سـال می تواند به این سـتاره برسد‪ ،‬اما‬ ‫عالقه ی خاصی در به کار بردن واژه ی “سال نوری” نداشت‪ (.‬به‬ ‫این دلیل که در آن مقطع هنوز مشخص نشده بود که سرعت نور‬

‫عنصری بنیادی در طبیعت اسـت)‪ .‬در سـال ‪ ،۱۸۵۱‬این واژه برای‬ ‫نخسـتین بار در آلمان و نشـریۀ نجومی ‪ ،Lichtjare‬ظاهر شـد‪.‬‬ ‫بعدها اخترشناسان این واژه را به کار بردند و امروزه “سال نوری”‬ ‫حتی در متون علمی نیز واژه ای آشنا به حساب می آید‪.‬‬ ‫‬ ‫نور با سرعت ‪ ۲۹۹۷۹۲‬کیلومتر بر ثانیه حرکت می‬ ‫کند‬ ‫عالوه بر سـال نوری‪ ،‬پارسـک نیز واژه ای پرکاربرد به حسـاب‬ ‫می آید‪ .‬پارسک معادل ‪ ۳٫۲۶‬سال نوری است‪ .‬پارسک تعداد ثانیه‬ ‫های قوسی ( ‪ ۱٫۳۶۰۰‬ام درجه) است که موقعیت ظاهری ستاره‬ ‫در زمان اندازه گیری فاصله ی آن تغییر می کند‪ .‬آرتور ادینگتون‬ ‫بریتانیایی‪ ،‬متخصص اخترفیزیک و دانشـمند برجسـته در اوایل‬ ‫سده ی بیستم استفاده از پارسک را ترجیح داد و سال نوری را فاقد‬ ‫شرایط الزم دانست‪ ،‬اما در اثبات این ادعا ناموفق بود‪ .‬سال نوری‬ ‫قابل تقسیم به روز نوری‪ ،‬ساعت نوری یا حتی ثانیه نوری است‪،‬‬ ‫بـا ایـن حال واحدهای مذکور کمتر مورد اسـتفاده قرار می گیرند‪.‬‬ ‫خورشید از ما ‪ ۸‬دقیقه ی نوری فاصله دارد‪ ،‬یعنی نور برای اینکه‬ ‫از خورشید به زمین برسد به ‪ ۸‬دقیقه زمان نیاز دارد‪.‬‬ ‫همه ی این موارد به دانستن سرعت نور بستگی دارد‪ ،‬که اندازه‬ ‫گیری آن به دلیل سـرعت بسـیار زیاداش دشـوار اسـت‪ .‬گالیله در‬ ‫سـال ‪ ۱۶۳۸‬اقـدام بـه انـدازه گیری سـرعت نـور کرد‪ .‬او در شـرح‬ ‫آزمایشـی می گوید‪ :‬شـخصی مانع از رسیدن نور فانوس می شود‬ ‫و همزمـان شـخص دیگـری بـر روی بـرج در فاصله ای سـعی در‬ ‫اندازه گیری مدت زمان رسـیدن نور به خود‪ ،‬را دارد‪ .‬این آزمایش‬ ‫به نتیجه ای نرسید و تنها جوابی که گالیله در برابر پرسش سرعت‬ ‫نور داد این بود که هر چقدر که سرعت نور زیاد بود نه واکنش های‬ ‫حسی انسان و نه ساعت به آن اندازه پر سرعت نبودند‪ (.‬تخمین او‬ ‫برای سرعت نور چیزی حداقل ‪ ۱۰‬برابر سرعت صدا بود‪ ،‬اما این‬

‫فرضیه ای بیش نبود)‪.‬‬ ‫‬ ‫سال نوری قابل تقسیم به روز نوری‪ ،‬ساعت نوری یا‬ ‫حتی ثانیه نوری است‬ ‫اولـه رومـر اخترشـناس دانمارکـی‪ ،‬در سـال ‪ ۱۶۷۶‬توانسـت بـا‬ ‫استفاده از ماه گرفتگی های آیو قمر سیاره ی مشتری به فرضیاتی‬ ‫نایل شود‪ .‬بعدها در سال ‪ ،۱۷۲۹‬جیمز بردلی به استفاده از پدیده ی‬ ‫انحراف نور ستاره ها که طی آن موقعیت های ظاهری ستارگان‬ ‫در آسـمان بسـته به حرکت زمیـن تغییرات اندکی پیـدا می کرد؛‬ ‫سـعی کرد به فرضیات صحیح تری نسـبت به سـرعت نور دسـت‬ ‫یابد‪.‬‬ ‫دانشمندان بر ارتقای این فرضیات تالش کردند و تا سال ‪۱۸۶۰‬‬ ‫فیزیکدان اسـکاتلندی جیمز کلرک مکسـول‪ ،‬نشـان داد که موج‬ ‫های الکترومغناطیسـی با سـرعت مشـخصی در خال حرکت می‬ ‫کنند‪ .‬این سرعت ثابت است و در آن زمان اکثر فیزیکدانان نور را‬ ‫صرفا یک موج میداستند‪ (.‬اکنون میدانیم که اینگونه نیست‪ ،‬نور‬ ‫می تواند ذره هم باشد‪ ).‬در نهایت‪ ،‬در سال ‪ ۱۹۰۵‬نظریه ی نسبیت‬ ‫خاص آلبرت انیشـتین عنوان کرد که نور با سـرعت ثابتی فارغ از‬ ‫اینکه از کدام نقطه مشاهده می شود‪ ،‬حرکت می کند‪ .‬این قدمی‬ ‫بزرگ به حساب می آمد‪ .‬زیرا طولی نکشید که سرعت نور به یکی‬ ‫از عناصر جهان و در نتیجه به یکی از واحدهای مفید برای اندازه‬ ‫گیری فاصله تبدیل گشت‪.‬‬

‫آیا سفر به اعماق فضا منجر به ذوب شدن فضانوردان‬ ‫می شود؟‬ ‫نظریه‌ی «اثر اونروه» که در طی چهل سال گذشته همواره مورد‬ ‫بحث و جدل بوده اسـت‪ .‬پژوهشـگران کانادایـی ادعا کرده‌اند که‬ ‫مـی توانند این نظریه را با اسـتفاده از شـتاب دهنده هـای ذرات و‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫نظامی‌و سیاسی برای دولت بسیار مهم و استراتژیک بودند‪.‬‬ ‫عصمت مسلم در نوامبر سال ‪ ۱۹۸۷‬هنگام دایر شدن لویه‌جرگه‬ ‫که آن‌را شـخص داکتر نجیب‌الله باید افتتاح می‌کرد‪ ،‬خواسـت با‬ ‫سلاح و محافظین مسلح داخل سـالون پل‌تخنیک کابل شود‪ .‬از‬ ‫ورود او به تاالر ممانعت صورت گرفت و در درگیری‌ای که صورت‬ ‫گرفت زخم سطحی برداشت‪ .‬با آن‌هم توانست خودش را از ساحه‬ ‫پل تخنیک بیرون سـاخته و به یکی از منازل خویش در شـهر نو‬ ‫برساند‪ .‬منزل او در شهرنو تحت محاصره قرار گرفت‪.‬‬ ‫عصمت مسلم به‌خاطر تالفی این حالت و نجات از حبس خانگی‬ ‫به افراد خویش دستور گروگان‌گیری کارمندان دولتی در قندهار را‬ ‫داد و به این وسیله توانست خودش را رها سازد‪ .‬اطالعات ناموثق‬ ‫وجـود دارد کـه بـه فرمـان او صد‌ها تـن از کارمندان خـاد و ادارات‬ ‫ملکی به گروگان گرفته شـدند تا این‌که عصمت مسـلم از حبس‬ ‫خانگی در کابل رهایی یافت‪.‬‬ ‫او یکی از اعضای شورای انقالبی حکومت بود‪ ،‬ولی بعد‌ها داکتر‬ ‫نجیب‌اللـه از او منزجـر شـد و از اعتیـاد او بـه شـراب و مواد مخدر‬ ‫چندین بار واضح یادآوری کرده بود‪.‬‬ ‫پایگاه اصلی عصمت مسـلم در منطقه سـپین بولدک بود‪ .‬ارقام‬ ‫پراکنـده و معلومـات غیرموثـق حاکـی از آن اسـت که او در سـال‬ ‫ی کـه روس‌هـا قندهـار را تـرک کردند‪ ،‬بیـن ‪ ۲۰‬تا‬ ‫‪ ۱۹۸۸‬هنگامـ ‌‬ ‫‪ ۵۰‬هزار نفر اعاشـه‌خور داشـت که مسـلما شماری از آن‌ها مسلح‬ ‫بودند‪ .‬بیشترین افراد وفادار به او از عشیره اچکزی بودند‪ .‬برادرش‬ ‫ابراهیـم در رهایـی جمعـه اسـک‪ ،‬یکـی از جنراالن خلقـی که در‬ ‫نـزد جبهـه مقاومـت زندانی بود‪ ،‬نقـش کلیدی داشـت‪ .‬او در عین‬ ‫حال با دسترسی محکم به سلسله قومی‌ای‌که در کویته داشت‪،‬‬ ‫اطالعات موثر در اختیار احمدشاه مسعود‪ ،‬قهرمان ملی افغانستان‬ ‫ی در‬ ‫قرار می‌داد‪ .‬جنرال جمعه اسک یکی از چهره‌های نام‌دار نظام ‌‬ ‫دوره داکتر نجیب‌الله‪ ،‬در اسارت قرار داشت و به وساطت محمود‬ ‫خان اچکزی و ابراهیم جان برادر عصمت مسلم‪ ،‬از حبس رها شد‬ ‫و به پاکستان رفت‪.‬‬ ‫عصمت مسلم در سال ‪ ۱۹۹۱‬در یکی از شفاخانه‌های روسیه از‬ ‫اثر شارید‌گی جگر و استفاده زیاد مشروبات الکلی و دوا‌های تقویه‬ ‫شهوت جان باخت‪ .‬برادرش ابراهیم گفت بعد از مرگش‪ ،‬برای چند‬

‫تـاریـخـی دنـبـاله دار‬

‫ماه درگیر رفت‌وآمد زن‌های زیادی بودیم که مدعی ازدواج نکاحی‬ ‫مسـلم را داشـتند و میراث می‌خواستند‪ .‬باالخره فیصله خانواد‌گی‬ ‫کردیم که غیر از چهار زن اولی او دیگران را حتا اگر کودکی هم از‬ ‫عصمت مسلم داشته باشند‪ ،‬نپذیریم‪ .‬با این کار از مشکل و جنجال‬ ‫کنیز‌های شـهری مسـلم یا بهتر گفت برده‌های جنسـی او نجات‬ ‫یافتیم‪ .‬در دوران حکومت مجاهدین در زمان حکومت پروفیسـور‬ ‫ربانی وزارت حج و اوقاف را در چند خانه‌ای که از عصمت مسـلم‬ ‫در تصرف دولت بودند‪ ،‬مستقر ساختند‪.‬‬ ‫با این حال تجربه ملیشه‌سازی در قندهار‪ ،‬خالف این کار شمال‬ ‫که توانست چهره‌هایی را در صحنه رهبری قرار بدهد‪ ،‬تجربه‌ای‬ ‫ناکام و نافرجام بود‪ .‬از عصمت مسـلم با وصف تمام امکاناتی که‬ ‫در اختیـار داشـت و زمینه‌هایـی را کـه برایـش ایجاد کـرده بودند‪،‬‬ ‫چیزی به‌عنوان میراث مثبت باقی نمانده است‪ .‬او مردمان زیادی‬ ‫را شـکنجه کرد و کشـت و شـمار زیادی از ملیشه‌هایش در جنگ‬ ‫کشـته شـدند‪ .‬از دید تاکتیک و اتکا به روش‌های تجربی و علمی‌‬ ‫جنگ‪ -‬تفاوت‌های زیادی بین شمال و جنوب وجود داشت‪ .‬مردم‬ ‫قندهار در هر صفی که بودند هجومی‌و احساساتی می‌جنگیدند و‬ ‫این روش باعث تلفات بیشترشان شده بود‪ .‬با آن‌که ارقام مشخص‬ ‫و احصایه‌ای وجود ندارد؛ اما باور عام وجود دارد که تعداد معلولین‪-‬‬ ‫کشته‌ها و زخمی‌های کندهار در تناسب با نفوس آن والیت نسبت‬ ‫به دیگر مناطق افغانستان بیشتر بود‪.‬‬ ‫ابتـکار دوم داکتـر نجیب‌اللـه در حفـظ قندهـار و دفـع حملات‬ ‫مجاهدیـن‪ ،‬تعیین نورالحق علومی‌به‌عنوان رییس تنظیمیه بود‪.‬‬ ‫ایـن تشـکیل کـه گاهـی اسـم زون را هم بـه خود می‌گرفـت‪ ،‬در‬ ‫ی صالحیت داده شـده بود‬ ‫محتـوا تاز‌گـی داشـت‪ .‬به جنـرال علوم ‌‬ ‫که تمام امور دولتی را مانند یک ایالت خودمختار زیر نظر داشـته‬ ‫باشـد‪ .‬او صالحیت داشـت که اسیران مجاهدین را به‌خاطر ایجاد‬ ‫روابط عشیره‌ای و اطالعاتی آزاد سازد‪ ،‬بدون حساب به شماری از‬ ‫ت نظامی‌‌شان‬ ‫مجاهدین پول پرداخت کند و گاهی هم مانع عملیا ‌‬ ‫شـود‪ .‬این اسـتراتژی که محور آن را مناسـبات عشـیره‌ای و پول‬ ‫تشـکیل می‌داد‪ ،‬توانست مرکز قندهار را از حمالت مجاهدین به‬ ‫دور نگهـدارد و راه میـان شـهر و میدان هوایی را به قیمت بسـیار‬ ‫گـزاف جانـی و مالـی به‌روی قطار‌هـای اکماالتی باز نگهـدارد‪ .‬به‬

‫‪77 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫ی که از عشـیره بارکزی و‬ ‫همیـن دلیـل بـود که وقتی آقـای علوم ‌‬ ‫متعلـق به یکـی از خانواده‌های نامدار قندهار اسـت‪ ،‬خودش را در‬ ‫نظام پس از طالبان نامزد شورای ملی ساخت‪ ،‬به‌عنوان نماینده از‬ ‫قندهار رای آورد و کامیاب شد‪ .‬او بعد‌ها شامل ایتالف سیاسی زیر‬ ‫رهبری پروفیسـور ربانی شـد و مناسباتش را پس از شهادت استاد‬ ‫ربانـی بـا داکتـر عبدالله عبدالله ادامـه داد‪ .‬پـس از ایجاد حکومت‬ ‫وحـدت ملی در سـال ‪ ۲۰۱۴‬بـه مدتی به‌عنوان وزیر داخله خدمت‬ ‫کـرد‪ .‬بـا وصف آن‌که دوره ماموریت آقای علومی‌در کندهار برای‬ ‫حکومـت داکتـر نجیب‌الله پردسـت‌آورد بود‪ ،‬اما چند مـاه پیش از‬ ‫پیروزی مجاهدین‪ -‬به اساس آن‌چه در سوانح خود نوشته است‪-‬‬ ‫او را از کار برکنار ساخته و جهت درمان به شوروی فرستادند‪ .‬سفر‬ ‫به مقصد تداوی در آن زمان‪ ،‬تا حدی مترادف تبعید نرم است‪.‬‬ ‫قندهار از دید ترکیب قومی‌متشـکل از چند قوم بزرگ اسـت و‬ ‫داکتـر نجیب‌الله توانسـته بود در میـان بارکزایی‌ها از طریق آقای‬ ‫علومـی و در میـان اچکزی‌هـا از طریق عصمت مسـلم نفوذ کند‪.‬‬ ‫حـزب دموکراتیـک خلـق افغانسـتان در رده رهبـری‪ ،‬کادر‌هـای‬ ‫تحصیل‌یافتـه‌ای از حـوزه قندهـار داشـت ولـی چون آن‌هـا رفتار‬ ‫تشـکیالتی و فکـری داشـتند‪ ،‬پـس از خـروج شـوروی نفـوذ و‬ ‫ریشـه‌های مردمی‌شـان خشـکیده بود‪ .‬از دید تشکیالتی چنان‌که‬ ‫بیان شد‪ ،‬زون در آن زمان‪ ،‬شامل آن‌چه امروز لوی کندهار گفته‬ ‫می‌شـود‪ ،‬می‌شـد‪ .‬به این اسـاس والیت زابل‪ ،‬ارزگان و هلمند از‬ ‫توابع تشکیالتی قندهار به شمار می‌رفت‪ .‬قصه‌های زیاد دیگری‬ ‫از روش‌هـای منفـی و مثبت ملیشه‌سـازی در هلمنـد و زابل وجود‬ ‫دارد که پرداختن به آن‪ ،‬دوری‌جستن از محتوای کلی این سلسله‬ ‫از نوشته‌ها خواهد بود زیرا هدف اصلی این نبشته‌ها بیان تجارب‬ ‫کامیـاب و نـاکام حکومـت نجیب‌الله برای آماد‌گی بـه آنچه دفاع‬ ‫مستقالنه نامیده می‌شود‪ ،‬هست‪.‬‬ ‫والیت هلمند با آن‌که از نظر وسعت خاک و اهمیت اقتصادی‪،‬‬ ‫کم‌تر از قندهار نیست‪ ،‬در محراق توجه رژیم نبود‪ .‬شهر لشکر‌گاه‬ ‫و دور و بـر گرشـک را دولـت در اختیـار داشـت و متباقـی سـاحات‬ ‫در اختیـار مجاهدیـن بـود که در بخش‌های بعـدی به آن خواهیم‬ ‫پرداخت‪.‬‬ ‫ادامه دارد…‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫تـاریـخـی دنـبـاله دار‬

‫‪76 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫جاسوسان با افتخار‬ ‫قسمت بیستم‬

‫امرالله صالح‬ ‫(نقـش اسـتخبارات در جنگ‌هـای کوچـک و دیپلوماسـی در‬ ‫افغانستان از دوره نورمحمد تره‌کی تا حامد کرزی)‬ ‫اتحاد چپ دموکراتیک در شمال و شمال‌شرق به حکومت داکتر‬ ‫نجیب‌الله قوت مانور بیشتری بخشید‪ .‬گروه‌ها و احزاب چپی نه تنها‬ ‫قسما قاعده سیاسی حکومت را وسعت بخشیدند‪ ،‬بلکه توانستند‬ ‫فشـار روز‌افـزون باالی نیرو‌های منظـم دولتی (اردو‪ ،‬سـارندوی و‬ ‫امنیت دولتی) را بود نیز کم بسازند‪.‬‬ ‫در جنوب اما ساختار‌ها بیشتر استوار بر مناسبات عشیره‌ای بود‪.‬‬ ‫به‌خاطـر کاهش فشـار در جنـوب در پس از توافقـات ژنیو و داخل‬ ‫شـدن بـه مرحلـه‌ای کـه دفـاع مسـتقالنه خوانـده می‌شـد‪ ،‬داکتر‬ ‫نجیب‌الله در مشورت با استخبارات نظامی‌شوروی (کی‪ .‬جی‪ .‬بی)‬ ‫دو ابتکار را به‌خرج داد‪.‬‬ ‫اول‪ :‬یکی از صاحب منصبان اردو به نام عصمت‌الله مسلم را که‬ ‫متعلق به عشیره اچکزی و یکی از خان‌های قومی که به رتبه تورنی‬ ‫در سال ‪ ۱۹۸۱‬به پاکستان رفته و قوماندان مستقل مجاهدین شده‬ ‫بود با کار استخباراتی دوباره به طرف دولت کشانید‪ .‬عصمت مسلم‬ ‫در اوایل رفتنش به پاکستان از اردوی پاکستان اسلحه و امکانات‬ ‫را مسـتقیم به‌دسـت می‌آورد اما دیری نگذشـت که پاکسـتانی‌ها‬ ‫متوجـه رفتـار دو‌گانه‌ی او شـدند و مجبورش سـاختند که به یکی‬ ‫از تنظیم‌هـای جهـادی بپیوندد‪ .‬نتیجتـا او به تنظیم محاذ ملی به‬ ‫رهبری پیر سـید احمد گیالنی پیوسـت‪ .‬از این‌که عصمت مسـلم‬ ‫یکـی از صاحـب منصبان تحصیل یافته شـوروی بـود کی‌جی‌بی‬ ‫توانست با او تماس برقرار نماید و دوباره در دولت جذب شود‪.‬‬ ‫عصمت مسلم در اواخر سال ‪ ۱۹۸۵‬به دولت پیوست و پوسته‌های‬ ‫ملیشه‌های عمدتا قومی‌اچکزی را در شهر قندهار و منطقه سپین‬ ‫بولدک ایجاد کرد‪ .‬قبل از تسـلیم شـدن به دولت‪ ،‬او بار‌ها تالش‬ ‫کرده بود که روابط خود را با سـازمان اسـتخبارات پاکستان بهبود‬ ‫بخشـیده و از آن طریق بتواند پول و امکانات بیشـتری به‌دسـت‬ ‫آورد؛ اما با رفتار سرد از جانب پاکستانی‌ها مواجه شده و مجبور شد‬ ‫به دولت تسلیم شود‪.‬‬ ‫عصمـت مسـلم که گاهـی او را به نام مسـلم کندهـاری نیز یاد‬ ‫می‌کردنـد‪ ،‬مـرد عیاش و معتـاد به می‌خوار‌گی بـود‪ .‬او در کابل در‬ ‫منطقـه شـهر نـو و وزیر اکبـر خان چندیـن خانه خریـداری کرد و‬ ‫موتر‌های مدل سال را از خارج وارد می‌کرد و چندین زن نکاحی و‬ ‫غیر نکاحی داشت‪ .‬به عبارت امروزی زنان غیر نکاحی او بیشتر به‬ ‫برده‌های جنسی شباهت داشتند‪ .‬در آن زمان که بیشترین رهبران‬ ‫و جنراالن دولت‪ ،‬امتیاز داشتن بیشتر از یک اپارتمان و یک جیپ‬

‫یا والگای روسی نداشتند‪ ،‬زند‌گی عصمت مسلم بیشتر به هنرپیشه‬ ‫فلم‌های مافیایی شباهت داشت تا به یک جنرال نظامی‪.‬‬ ‫عصمت مسـلم‪ ،‬عادت داشـت که گاه‌‌گاهی با یکی از زنانی که‬ ‫با خود داشـت به جبهه برود‪ .‬یکی از انجنیران قوای هوایی برایم‬ ‫قصه کرد که «در سال ‪ ۱۹۸۷‬از مزار به طرف کابل پرواز داشتیم و‬ ‫مسافر ما عصمت مسلم و همراهانش بود و بس‪ .‬نمی‌دانم او برای‬ ‫چه کاری به مزار رفته بود‪ .‬وقتی داخل طیاره شد‪ ،‬خیلی مست بود‬ ‫و دوتا زن جوان همراهش بودند‪ .‬قبل از پرواز در حالی که دسـت‬ ‫خود را بر شانه‌ی یکی از این زنان انداخته بود به کابین طیاره آمد و‬ ‫از من پرسید از کجای افغانستان استی؟ من گفتم از شمالی استم‪.‬‬ ‫پرسید آیا احمد شاه مسعود را می‌شناسی؟ گفتم نامش را شنیده‌ام‬ ‫ولـی از نزدیـک نمی‌شناسـم‪ .‬چند حرف مثبـت و مبالغه‌آمیز ازین‬ ‫طرف و آن‌طرف در باره احمد‌شـاه مسعود گفت‪ ،‬چون می‌دانستم‬ ‫که نشه و مست است از خود واکنش نشان ندادم و حرفی به زبان‬ ‫نیاوردیـم‪ .‬وقتی طیاره ما از باالی سـالنگ عبور کـرد‪ ،‬او دوباره به‬ ‫کابین آمد‪ ،‬سـخت مسـت بود و از پیلوت خواست که طیاره بالدار‬ ‫‪ 12-AN‬را در پنجشیر فرود بیاوریم‪ .‬ما برایش عذر می‌کردیم که‬ ‫پنجشیر میدان هوایی ندارد یک دره‌ای تنگ است‪ ،‬چون تفنگچه‬ ‫در اختیارش بود خیلی ترسـیده بودیم‪ .‬به هر حال وقتی دوباره در‬ ‫جایش نشست یکی از آن دو زن را نزدیک خود خواست و شروع‬ ‫کرد به لذت بردن از بدنش‪ .‬در این پرواز نزدیک به ‪ ۱۵‬نفر محافظ‬

‫یا حاضر‌باش مسلح او را همراهی می‌کردند‪.‬‬ ‫این نوع رفتار او یکی از آوازه‌های سرچوک و بازار شده بود و در‬ ‫بسـا موارد انزجار مردم را ایجاد کرده بود‪ .‬بسـیاری‌ها حیران بودند‬ ‫که چگونه حاضر‌باش‌ها و محافظین او دیدن چنین صحنه‌هایی را‬ ‫تاب می‌آورند و از خود واکنشی نشان نمی‌دهند‪.‬‬ ‫در سال‌های مقاومت ( ‪ )۲۰۰۱-۱۹۹۶‬این موارد را با برادر عصمت‬ ‫مسلم به اسم ابراهیم جان اچکزی که د ‌ر آن دوره با ما همکاری‬ ‫اطالعاتی داشـت پرسـیدم‪ ،‬او گفت‪« :‬درسـت اسـت که عصمت‬ ‫تو‌آمد اروپای شـرق و‬ ‫مسـلم عیـاش بود ولی وقتی پـای او به رف ‌‬ ‫شوروی بازشد رفتار‌های ضد اخالقی و می‌خوار‌گی‌اش بیشتر شد‪».‬‬ ‫باور برادرش این بود که روس‌ها او را معتاد به شراب ساختند؛ اما‬ ‫مشکل است که این را باور کرد‪ ،‬زیرا ضعیف و معتاد‌سازی عصمت‬ ‫مسلم به نفع کی‌جی‌بی و اهداف‌شان در افغانستان نبود‪ .‬اما محمد‬ ‫یوسف در کتاب مشهور خویش زیر عنوان تلک خرس می‌گوید که‬ ‫عصمت مسلم حتا وقتی با مجاهدین همراه بود نیز معتاد شراب‬ ‫بوده و عیاشی می‌کرد‪.‬‬ ‫عصمت مسـلم به‌عنوان قوماندان ملیشـه در قندهار توانست به‬ ‫نفع حکومت داکتر نجیب‌الله فعالیت‌های کوچک محاربه‌ای زیاد‬ ‫انجام بدهد و در ایجاد بن‌بست نظامی‌دولت را همکاری کند‪ .‬ولی‬ ‫از دید سیاسـی و حیثیت‪ ،‬یک درد سـر بزرگ برای کابل شده بود‪.‬‬ ‫عشیره اچکزی که در هر دو سوی مرز در کندهار قرار دارند از دید‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫‪75 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫حیواناتی با دهان های ترسناک‬ ‫وقتی صحبت از ترس و وحشت می شود‪ ،‬بیشتر افراد به یاد فیلم های خیالی درباره روح ها و‬ ‫جن ها می افتند‪ .‬اما در دنیای واقعی نیز مواردی وجود دارند که می توانند شما را حیرت زده کنند‪.‬‬ ‫خورده شدن توسط حیوانات درنده مطمئنا راه دلخواه ما برای مردن نیست؛ به خصوص اگر دندان‬ ‫هایی تیز و برنده داشته باشند‪.‬‬

‫مارماهی‬ ‫با این که مارماهی ها حیواناتی بدون آرواره هستند‪ ،‬اما دهان مکنده آن ها بسیار ترسناک به‬ ‫نظر می رسـد‪ .‬این آبزی با اسـتفاده‬ ‫از دهانـش بـه طعمـه خـود حملـه‬ ‫مـی کنـد و تـا زمانـی کـه خـون را‬ ‫احسـاس کند‪ ،‬توسط دندان هایش‬ ‫آن را گاز مـی گیـرد‪ .‬بـا ایـن کـه‬ ‫گزارش های کمی درباره حمله آن‬ ‫هـا به انسـان وجـود دارد‪ ،‬اما چنین‬ ‫اتفاقی بی سابقه نیست‪.‬‬ ‫سنگ بقه دریایی‬ ‫ظاهرا دهان این موجود از شـخصیت های فیلم جنگ سـتارگان بر گرفته شـده اسـت‪ .‬در‬ ‫دهانسـنگ بقه دریایی دندانه های‬ ‫زیادی به نام «پاپیل» مشـاهده می‬ ‫شـود‪ .‬خبر خـوب این اسـت که آن‬ ‫هـا تمایلی به خوردن مـردم ندارند‪.‬‬ ‫سـنگ بقـه هـا از گلـوی خـاردار‬ ‫خود برای نـوش جان کردن غذای‬ ‫محبـوب خـود «عـروس دریایـی»‬ ‫استفاده می کنند‪.‬‬ ‫زبان ببر‬ ‫دالیـل کافـی و قانـع کننـده ای‬ ‫برای ترس از بزرگترین گربه سـان‬ ‫کـره زمین وجود دارد‪ ،‬اما تنها جثه‬ ‫و دندان های این موجود وحشتناک‬ ‫نیسـتند‪ .‬آن هـا زبـان بسـیار تیزی‬ ‫دارند که از خارهای متعدد پوشـیده‬ ‫شـده و مـی تواننـد بـه وسـیله آن‬ ‫گوشـت اسـتخوان طعمه خود را لیس بزنند‪ .‬بدون شـک شما هیچ گاه دوست ندارید با چنین‬ ‫حیوانی رو به رو شوید‪.‬‬ ‫ماهی پاکو ‬ ‫نگاه کردن به دهان این ماهی ما‬ ‫را به یاد خودمان می اندازد‪ .‬پاکو از‬ ‫نسل ماهی های «پیرانا» است و با‬ ‫اسـتفاده از دندان های انسان گونه‬ ‫خـود‪ ،‬دانـه هایـی که بـه درون آب‬

‫افتاده را می شکند‪.‬‬

‫اسب آبی ‬

‫بـا این که اسـب های آبی گیاه خوار هسـتند‪،‬‬ ‫اما یکی از ترسـناک ترین دهان ها را در اختیار‬ ‫دارند‪ .‬آن ها تنها برای ترسـاندن دیگر جانوران‬ ‫خمیـازه نمی کشـند‪ .‬این موجـودات غول پیکر‬ ‫بیش از حیواناتی مانند شیر‪ ،‬فیل‪ ،‬پلنگ‪ ،‬بوفالو‬ ‫و کرگدن به کشتن انسان ها شهرت دارند‪.‬‬

‫کوسه دیو شکل ‬ ‫ظاهـر ایـن موجود‪ ،‬بـه طور حتم شـما را به یاد‬ ‫مخلوقـات عجیب فیلم «بیگانه» می اندازد‪ .‬آن‬ ‫هـا مـی تواننـد آرواره های خود را تـا حد زیادی‬ ‫باز کنند و تقریبا به جلوی نوک نیزه مانندشـان‬ ‫برسانند‪.‬‬ ‫بوزینه ها ‬ ‫ظاهـر ایـن پسـتانداران رنگارنـگ بیشـتر بـه‬ ‫حیوانـات بامـزه شـباهت دارد‪ ،.‬امـا هنگامی که‬ ‫آن ها دهانشـان را باز می کنند‪ ،‬همه چیز تغییر‬ ‫می کند‪ .‬دندان های بلند بوزینه ها به قدری تیز‬ ‫هسـت که حتی پلنـگ ها هـم از آن دوری می‬ ‫کننـد‪ .‬این دندان ها بـرای تهدید دیگر جانوران‬ ‫اسـتفاده مـی شـود و اگـر حیوانـی بیـش از حـد‬ ‫نزدیک گردد‪ ،‬طعم آن ها را خواهد چشید‪.‬‬ ‫مارماهی دهان گرد ‬ ‫ایـن موجـود یکـی از عجیب ترین و ترسـناک‬ ‫ترین دهان ها را در اختیار دارد‪ .‬دو ردیف دندان‬ ‫هماننـد شـانه بـر روی صفحات غضروفـی قرار‬ ‫گرفتـه اند و به راحتی می توانند گوشـت طعمه‬ ‫را پـاره کننـد‪ .‬مارماهی دهان گرد به النه طعمه‬ ‫های خود حمله کرده و آن ها را به دام می اندازد‪.‬‬ ‫ماهی خون آشام ‬ ‫بـا نـگاه کردن به دهان این ماهی می توان به‬ ‫علت نام گذاری آن پی برد‪ .‬دندان های نیشی که‬ ‫از لثه پایین بیرون آمده اند‪ ،‬بیش از ‪ ۱۵‬سانتیمتر‬ ‫طول دارند‪ .‬نوع خاص جمجمه ماهی خون آشام‬ ‫از آسـیب دیـدن جانور به وسـیله ایـن دندان ها‬ ‫جلوگیری می کند‪ .‬آن ها معموال به طعمه های‬ ‫بزرگ حمله ور نمی شوند‪ ،‬با این حال بهتر است‬ ‫از آن ها دوری کنید‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫‪74 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫گران‌قیمت ترین قهوه دنیا‬ ‫این قهوه اخیرا در بازار چهار کشور عرضه می شود و قدمت عرضه آن به کمتر از دو سال‬ ‫می رسد‪ .‬شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید این نوع قهوه از گران‌قیمت ترین قهوه‌های‬ ‫موجود در دنیاست و هر کیلوی آن بالغ بر ‪ ۱۱۰۰‬دالر قیمت دارد! همچنین بد نیست بدانید‬ ‫قیمت یک پیاله از این قهوه در هوتل های لوکس و گران‌قیمت حدود ‪ ۵۰‬دالر می باشد!‬ ‫در حقیقـت بهتریـن و گران‌قیمـت ترین قهوه دنیا مربوط به کشـور تایلند اسـت که به‬ ‫شکل عجیبی هم به عمل می آید یا بهتر است بگوییم در فرایند عجیبی تولید می شود!‬ ‫این قهوه که به نام عاج سیاه معروف و مشهور است‪ ،‬با کمک فیل ها تولید می شود؛‬ ‫یعنی قهوه را به خورد فیل می دهند‪ ،‬دستگاه گوارش فیل پروتئین این قهوه را از بین‬ ‫می برد و به آن طعم خاص و منحصر به فردی اعطا می کند‪ .‬باید بدانید اینگونه هم‬ ‫نیست که این قهوه به مقدار فراوان تولید شود‪ ،‬بلکه این قهوه فقط و فقط توسط یک‬ ‫شرکت تایلندی تولید می شود و به مقدار بسیار محدودی عرضه می شود‪.‬‬ ‫در حال حاضر نیز برای دسترسی به این نوع قهوه محدودیت های زیادی وجود دارد و فقط‬ ‫ثروتمندان چند کشـور‬

‫پرنده ای که نصفش‬ ‫نر است‬ ‫پرنـده زیبایی کـه در تصویر زیر می‌بینید‪ ،‬نـه دچار یخ‌زدگی‬ ‫شـده‪ ،‬نـه عارضـه پوسـتی (و در ایـن مـورد خـاص پـری!) پیدا‬ ‫کرده و نه نیمه‌زال متولد شـده اسـت‪ .‬این پرنده منحصربه‌فرد‬ ‫نیمه‌سرخ‪-‬نیمه‌سـپید کـه از گونه کنری شـمالی (با نام علمی‬ ‫‪ ) Cardinalis cardinalis‬اسـت‪ ،‬جین‌های جنسیتی این‬ ‫پرنهـد پـس از انعقـاد نطفه کامال از هم جدا نمی‌شـوند و به همین دلیل این پرنده نصفش نر‬ ‫و نصف دیگر ماده است‪ .‬جنس نر کاردینال شمالی عموما به رنگ سرخ و جنس ماده آن به‬ ‫رنگ سفید است‪ ،‬اما کاردینالی که در تصویر می‌بینید به خاطر این مشکل جینتیکی نصفش‬ ‫سرخ‌رنگ شده و نصف دیگرش سفیدرنگ‪.‬‬ ‫پژوهشـگران دانشـگاه وسـترین‌ایلی‌نویز در پژوهشـی‪ ،‬رفتار این پرنده را به‌مدت یک سال‬ ‫بررسـی کردنـد و متوجـه شـدند هرچند این پرنده نتوانسـت جفت مناسـب خـود را پیدا کند و‬ ‫هم‌چنین نتوانست آواز خاص خود را مشابه دیگر هم‌نوعانش اجرا کند‪ ،‬اما دیگر کاردینال‌ها‬ ‫هم او را به‌خاطر این ظاهر عجیب‌وغریب هدف قرار ندادند!‬

‫خاص می‬ ‫تواننـد از ایـن نوع قهوه بنوشـند‪ .‬در پایان باید خاطرنشـان کنیـم این پروژه‬ ‫توسط بلیک دینکین راه اندازی شد و اولین بار فقط در یک هتل عرضه گردید؛ اما حاال می‬ ‫بینیم که محبوبیت این قهوه بسیار فراتر از این حرف هاست!‬


73 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


72 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫‪71 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫بزرگترین عقاب دنیا‬ ‫عقاب های پرندگانی باهوش و فوق العاده قوی هسـتند‪ .‬در این مطلب با بزرگ‬ ‫ترین عقاب دنیا آشنا می شوید‪.‬‬ ‫عقاب فیلیپینی که با نام عقاب میمون‌خوار نیز شناخته می‌شود به عنوان بزرگ‌ترین‬ ‫عقاب جهان از نظر طول و سطح بال‌ها شناخته شده است‪.‬‬

‫آناکوندا بزرگ ترین و غول پیکرترین مار دنیا‬ ‫آناکوندا از بزرگ ترین و غول پیکرترین مارهای دنیا می باشد که بسیار کمیاب است و در مقابله با آن باید خیلی خوش‬ ‫شانس باشید که بتوانید زنده بمانید‪.‬‬ ‫بزرگتریـن مـار جهـان بنام آناکوندا بطـول ‪ 134‬فوت و ‪2067‬کیلوگرم در جنگل آمازون آفریقا توسـط گـروه ‪Africa’s‬‬ ‫‪ Royal British commandos‬کشته شد‪ ،‬این مار ‪ 257‬انسان و ‪ 2325‬حیوان را خورده بود‪.‬‬ ‫آناکوندای سـبز نام سـنگین ترین و بزرگترین گونه مار بوده و دومین مار دراز بعد از پایتان به شـمار می رود‪ ،‬در ادامه‬ ‫تعدادی از عکس های این حیوان عظیم الجثه را می بینید‪.‬‬

‫کشف یک گونه نادر و عجیب از مگس‬

‫پیدا شدن یک موجود عجیب و یک گونه نادر از مگس ها در استرالیا‬ ‫گونه‌ای جدید از مگس در استرالیا به صورت تصادفی کشف شد‪.‬‬

‫یک محقق استرالیایی به تازگی یک گونه جدید از مگس‌ها را در اسنوی مونتینز کشف کرده‌‬ ‫که دارای ویژگی های عجیبی است‪.‬‬ ‫دانشمند حوزه محیط زیست استرالیایی‪ ،‬گانتر تیشینگر این گونه مگس را که در گروه خاصی‬ ‫از مگس‌ها با پاهای بلند قرار دارد‪ ،‬در پارک ملی کوزیوسکو به صورت کامال اتفاقی کشف کرده‬ ‫اسـت‪ .‬تیشـینگر که ‪ ۵۰‬سـال سابقه در حوزه جانورشناسی دارد‪ ،‬درباره کشف این مگس گفت‪:‬‬ ‫این مگس اصال شبیه دیگر مگس‌هایی که دیده‌ام‪ ،‬نیست‪.‬‬ ‫بعد از بررسی‌هایی که روی بدن این حشره انجام شد‪ ،‬دیده شد که این مگس دارای دو آلت‬ ‫تناسـلی اسـت که برای اولین بار در یک مگس دیده می‌شـود و همچنین این حشـره بال‌های‬ ‫کوچـک و ضعیفـی دارد کـه نمی‌تواند آن را از زمین بلند کند در نتیجه این گونه مگس قادر به‬ ‫پرواز نیست‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫جـالـب و خـوانـدنـی‬

‫‪70 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫روبت هایی که عساکر را سوپرمن می سازد!‬ ‫از وسـایل مختلـف‪ ،‬یکـی هم بکار گرفتـن روبت ها یا‬ ‫وسـایل مغلق الکترومیخانیکی اسـت که بیشـتر به نام‬ ‫روبت یا آدم های ماشینی یاد می شود‪.‬‬ ‫زمانیکـه از روبـت هـا گفتـه مـی شـود‪ ،‬ماشـین های‬ ‫متحـرک فلـزی در ذهن انسـان مجسـم می شـود‪ ،‬اما‬ ‫جالب این است که بدانید روبت ها دیگر صرف وسایل‬ ‫ماشینی فلزی متحرک نیستند‪.‬‬ ‫اخیـراً انسـتیتوت ویـس پوهنتـون هـاروارد امریـکا‬ ‫(‪ )Harvard’s Wyss Institute‬کـه در عرصـهء‬ ‫میکانیـکل و بیومیدیکل انجنیرنـگ تحقیق می کند‪،‬‬ ‫یـک قرار داد ‪ 2.9‬ملیون دالـری را از ادارهء برنامه های‬ ‫تحقیقـات پیشـرفته دفاعـی امریـکا حاصـل کـرد و بـا‬ ‫استفاده از آن روی روبت های کار می کند که با الهام از‬ ‫انجنیری بیولوژیک‪ ،‬نرم بوده‪ ،‬انسان آن را مانند لباس‬ ‫می پوشد‪.‬‬ ‫کونـر جـی‪ .‬والـش (‪ )Conor J. Walsh‬اسیسـتانت‬ ‫پروفیسور بیومیدیکل انجنیرنگ می گوید‪:‬‬ ‫"ما برخورد کام ً‬ ‫ال متفاوت با این مسـاله داشـته‪ ،‬روی‬ ‫روبـت هـای کار مـی کنیم که مانند لباس پوشـیده می‬ ‫شـوند‪ ،‬آن ها مانند پوسـت دوم انسـان خواهند بود و با‬ ‫شیوهء ساختن اسکلت های خارجی کام ً‬ ‫ال تفاوت دارند‪".‬‬ ‫به گفته تیم تحقیق کننده گان‪ ،‬این روبت ها عساکر‬ ‫را قادر می سازد تا فاصله های زیاد را بدون خسته گی‬ ‫پیمـوده‪ ،‬قدرت بدنـی آن ها را طوری افزایش می دهد‬

‫به یقین که می دانید تعدادی زیاد از اختراحات و اکتشـافات در عرصهء سـاینس و تکنولوژی به‬ ‫شکلی از اشکال با مسایل دفاعی و نظامی ارتباط داشته‪ ،‬مدیون آنست‪ .‬طوریکه یا نظامیان آن را‬ ‫سـرمایه گزاری کرده اند‪ ،‬یا هم نیازهای دفاعی و نظامی باعث شـده اسـت تا دانشمندان جهان در‬ ‫یک زمینهء مشخص ساینس و تکنولوژی تحقیقات گسترده تری را انجام داده‪ ،‬به نتایج مطلوب و‬ ‫دلخواه و گاهی هم غیر قابل انتظار و تصور برسند‪.‬‬ ‫مثال برجستهء این مدعا‪ ،‬سرمایه گزاری و تحقیقات نظامیان در زمینهء فضای مجازی وشبکهء‬ ‫انترنت است که منجر به یک انقالب بزرگ غیر قابل تصور در عرصهء ارتباطات انسانی و دسترسی‬ ‫به اطالعات در سطح جهان شد‪.‬‬ ‫امروز هم تحقیقات گستردهء مخفی و نیمه مخفی برای بهبود نیازهای مختلف نظامی صورت می‬ ‫گیرد‪ .‬امروز کمترعسکر نیروهای کشور های پیشرفته را می توان سراغ کرد که کمپیوتر و جی‪ .‬پی‪ .‬که می توانند‪ ،‬وزن های خیلی گران را روی شانه هایشان حمل کنند‪.‬‬ ‫به این ترتیب با پیشرفت سریع ساینس و تکنولوژی که شاهد آنیم‪ ،‬دیری نخواهد گذشت که شاهد‬ ‫اس و ده ها وسیلهء محرم و مخفی دیگر جز تجهیزات شخصی وی نباشد‪.‬‬ ‫گاهی هم عسـاکر مجبور می شـوند که ده ها کیلومتر را پای پیاده بپیمایند‪ ،‬در حالیکه اسـلحه‪ ،‬دیدن عساکری باشیم که با پوشیدن روبت های خاص‪ ،‬قدرت بدنی شان مانند قهرمانان افسانوی‬ ‫مهمات و تجهیزات خیلی وزنین را هم با خود حمل می کنند‪ .‬در کنار ده ها طریقهء متفاوت و استفاده ویدیو گیم ها و فلم های تخیلی ساینسی خواهد بود‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫شـعـر‬

‫سعدی در وصف مادر‬

‫بانو بهار سعید مرا بتراش‬ ‫بانو بهار سعید‬

‫جوانـــی ســـر از رأی مـــادر بتافـــت‬

‫بي ــا مــ ــرا بــتــ ــراش ای تـنـ ــم بدس ــتانت‬

‫دل دردمنـــدش بـــه آذر بتافـــت‬

‫بـــه بـــت ســـرای دلـــت در شـــبان رويايـــی‬

‫چـــو بیچـــاره شـــد پیشـــش آورد مهـــد‬

‫بيـــا مـــرا بتـــراش تـــا سحــــر مـــرا بتـــراش‬

‫ک ــه ای سس ــت مه ــر فرام ــوش عه ــد‬ ‫نـــه در مهـــد نیـــروی حالـــت نبـــود‬ ‫مگ ــس ران ــدن از خ ــود مجال ــت نب ــود؟‬ ‫ت ــو آن ــی ک ــزان ی ــک مگ ــس رنج ـه‌ای‬ ‫کـــه امـــروز ســـاالر و ســـرپنجه‌ای‬

‫بـــه لمـــس و بوســـه و نـــاز و نيـــازو زيبايـــی‬ ‫بيـــا مــــرا بتـــراش در حريـــر و ابــــريشم‬

‫بشـ ــوق پـ ــنجه کش ــيدن زپ ــای ت ــا بس ــرم‬ ‫چــــونوروسوسه شـــمع ذوق چشـــمانت‬ ‫ً‬ ‫زبوســـه ريـــز لبانـــت ببــــار گـــــل بـــه تنـــم‬

‫بـــه حالـــی شـــوی بـــاز در قعـــر گـــور‬ ‫کـــه نتوانـــی از خویشـــتن دفـــع مـــور‬

‫بـبـردلــــم بــــه ســـــر بـالــــهای مـژگــــانت‬

‫دگـــر دیـــده چـــون برفـــروزد چـــراغ‬

‫بــه جـــذبه هــای نگاهــت زخــود فرويــم ريــز‬

‫چ ــه پوش ــیده چش ــمی ببین ــی ک ــه راه‬ ‫ندانـــد همـــی وقـــت رفتـــن ز چـــاه‬

‫فریدون مشیری‬ ‫روز مادر‬

‫بـــه بســــتر شـــب تنهائـــی سوزعريانــــت‬

‫شــــراب تشـــنگی عشـــق در گلــــويم ريـــز‬

‫چـــو کـــرم لحـــد خـــورد پیـــه دمـــاغ؟‬

‫‪69 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫بک ــش م ــرا ب ــه خ ــم و پي ــچ ه ــای آغوش ــت‬ ‫بــه کــوره ی نفــســـت آتشــم کن‪،‬آبــم کــن‬ ‫مي ــان عش ــق قـ ــوی پنج ــه ی دو بازوي ــت‬ ‫بگيـــرم و بــــفشار‪ ،‬بشـــکن و خرابـــم کـــن‬

‫مـــادرم‪ ‬ای بهتـــر از فصـــل بهـــار‬ ‫مـــادرم روشـــن تـــر از هـــر چشـــمه ســـار‬ ‫مـــادرم ای عطـــر نـــاب زندگـــی‬ ‫مـــادرم ای شـــعله ی بخشـــندگی‬ ‫مـــادرم ای حـــوری هفـــت آســـمان‬ ‫مـــادرم ای نـــام خـــوب و جـــاودان‬ ‫مـــادرم ای حـــس خـــوب عاشـــقی‬ ‫مـــادرم خوشـــتر ز عطـــر رازقـــی‬ ‫مـــادرم‬

‫ای‬

‫مایـــه‬

‫مـــادرم‬

‫ای‬

‫واژه‬

‫ی‬ ‫ی‬

‫آرامشـــم‬ ‫آسایشـــم‬

‫مـــادرم ای جـــاودان در قلـــب مـــن‬ ‫مـــادرم ای صاحـــب ایـــن جســـم و تـــن‬ ‫مـــادرم مـــی خواهمـــت تـــا فصـــل دور‬ ‫مـــادرم پاینـــده باشـــی پـــر غـــرور‬ ‫مـــادرم روزت مبـــارک نـــاز مـــن‬ ‫مـــادرم تنهـــا تویـــی آواز مـــن‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫شـعـر‬

‫‪68 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫مختار دریا‬ ‫در صورت امکان میتوانید به این ایمیل من‬ ‫در تماس شده برما منت گذارید‪.‬‬ ‫ایمیل (‪) gmail.com@saiddarya2014‬‬

‫مختار دریا‬ ‫مادر‬

‫ابوالقاسم حالت‬ ‫در وصف مادر‬

‫هرگـز نشـد محبـت یـاران و دوستـــان‬

‫همپایـه محبـت و مهـر و وفــای تـو‬

‫مهرت برون نمی رود از سـینه ام که هسـت‪ ‬‬

‫ایـن سـینه خانـه ی تـو و ایـن دل سـرای تـو‬

‫آن گـــوهر یگانـه دریـای خلقـت‪ ‬‬

‫کاندر‪ ‬بـرون زعهـد مـدح و ثنـای تــو‬

‫هـر بهـره ای کـه بـرده ام از حسـن تـــربیت‬

‫بــاشد زفیـض کوشـش بـی منتهـای تـو‬

‫ای مـادر عزیـزم کـه جـان داده ای مــرا‪ ‬‬

‫سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو‬

‫گـــر جـان خویـش هـم زبرایـت فـدا کنـم‬

‫کاری بـزرگ نیسـت کـه باشـد سـزای تــو‬

‫تنهـا همـان توئـی که چـو برخیزی از میــان‪ ‬‬

‫هــرگز کسـی دگـر ننشـیند بـه جـای تـو‬

‫خوشـنودی تـو مایـه خوشـنودی مـن اسـت‪ ‬‬

‫زیـرا بـود رضـای خــدا در رضـای تـو‬

‫گـر بـود اختیـار جهانـی بـه دسـت مـن‪ ‬‬

‫مـی ریختـم تمـام جهـان را بـه پـای تـو‬

‫من در سکوت خلوت وتنهایی ام هنوز‬ ‫در انتظار دست نوازشگر تو ام‬ ‫بوی نبود تو‬ ‫در گوشه ای ز کلبه ی تاریک خاطرم‬ ‫با دود شمع و آه ونفسهای خسته ام‬ ‫یاد آوری زقصه گکای شبانه بود‬ ‫اندم که لمس دست تو بر روی چهره ام‬ ‫افیون خواب را بدماغم چکانده بود‬ ‫من‪ .‬با نسیم بوسه ی پر مهر هرشبت‬ ‫پارو زنان به سینه ی دریای کودکی‬ ‫با زورقی که خاطره ات باد بان او‬ ‫با موجهای دجله ی ارام‪ .‬و صاف وصاف‬ ‫بازی کنان بسوی افقهای پر امید‪ .‬‬

‫شعر پروین اعتصامی‬ ‫در مورد مادر‬

‫میرفتم ونوای‪ .‬تو در گوشهای من‬ ‫زیبا ترین ترنم ناز زمانه بود‬

‫اگـــر افالطـــن و ســـقراط بـــوده انـــد بـــزرگ‬

‫بـــزرگ بـــوده پرســـتار خـــردی ایشـــان‬

‫مادر‪..‬یک لحظه زان دریچه ی خاموشی زمان‬

‫بـــه گاهـــواره مـــادر بســـی خفـــت‬

‫س ــپس ب ــه مکت ــب حکم ــت حکی ــم ش ــد لقم ــان‬

‫بار ی دگر به چهره ی‪ُ .‬پر گرد عمر من‬

‫در آن سرایی که زن نیست ‪ ،‬انس و شفقت نیست‬

‫در آن وجـــود کـــه دل مـــرد ‪ ،‬مـــرده اســـت روان‬

‫دستی نوازشت بکش و آن ترانه ی‬

‫بـــه هیـــچ مبحـــث و دیپاچـــه ای قضـــا ننوشـــت‬

‫بـــرای مـــرد کمـــال و بـــرای زن نقصـــان‬

‫کاو خاطرات کودکی ام را نواگر است‬

‫زن از نخســـت بـــوده رکـــن خانـــه هســـتی‬

‫ک ــه س ــاخت خان ــه ب ــی پ ــای بس ــت و ب ــی بنی ــان‬

‫تا باز نو جوان شوم و زندگی کنم‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫جـوک ‪ -‬طـنـز‬

‫‪67 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫اولی چطور ميشود چهار نفر زیر یک چترایستاده شده و تر نشوند ؟‬ ‫دومی وقتی هوا آفتابی باشد‪.‬‬

‫از خشايار پرسيدند ‪ :‬گاو بهتره يا گوسفند‬ ‫ترافیک‬ ‫خشاياره ميگه ‪ :‬گاو بهتره‬ ‫ترافیک از کریم امتحان رانندگي مي‌گرفت‌پرسد اگر يک نفر وسط‬ ‫مي پرسند چرا‬ ‫ميگـه ‪ :‬گاو وقتـي ميخـواد بـره آنطرف جاده اول سـمت راسـت نگاه سرک بود‪ ،‬هارن ميزني يا چراغ؟‬ ‫کریم میگوید‪ :‬برف پاك كن جناب! ‪،‬‬ ‫ميکنه بعد سمت چپ را ‪ ،‬بعد ميره ‪،‬‬ ‫ترافیک مي‌پرسد يعني چي؟‬ ‫ولي گوسفند مثل گاو سرشه ميندازه پايين تیر ميشه‬ ‫کریم میگوید جناب ترافیک ‌‪ ،‬يعني يا برو اين طرف يا برو آن طرف!‬

‫پیغام گیرتلفن باباطاهر‪:‬‬ ‫تلیفون کرده ای جانم فدایت‬ ‫الهی مو به قربون صدایت‬ ‫چو از صحرا بیایم نازنینم‬ ‫فرستم پاسخی از دل برایت‬

‫قبرستان‬ ‫دزدی دسـتار مـردی را ربـوده فـرار کـرد مرد به قبرسـتان رفته آن جا‬ ‫نشسـت مردمان او را گفتند که آن مرد دسـتار تو را به طرف باغ برد تو‬ ‫چرا در قبرستان نشسته ای ؟‬ ‫گفت‪ :‬بالخره گذرش به این جا خواهد افتاد‬

‫سوال‬ ‫معلم‪ :‬به شـخصی که با وجود عدم عالقه حاضرين‪ ،‬به حرف زدنش خطای تصویر وطبابت‬ ‫نقاش حرفه ای نقاشی را ترک کرده ومشغول طبابت شد‬ ‫ادامه ميده چي ميگن؟‬ ‫حکیمـی بـه او گفت ‪ :‬کاربسـیار خوبـی انجـام داده ای زیرا خطا های‬ ‫شاگر‪ :‬ميگن معلم!‬ ‫تصویر را همه میبینند ومالمت می نمایند اما خطاهای طبابت را خاک‬ ‫می پوشاندو از نظرها مخفی میماند‬ ‫باران‬

‫پول دوستي‬ ‫واب داد‪ :‬آنقدر دوست دارم كه محتاج به مردمان لئيم و‬ ‫سي از مال پرسيد‪ :‬تو هم پول را دوست داري؟ مال ج‬ ‫خسي‬ ‫بي وجدان نباشم‬

‫تازه وارد‬ ‫مال‬ ‫وارد شهري شده و در كوچه و بازار گردش ميكرد و به اينطرف و آنطرف مينگريست كه مردي جلو آمده و‬ ‫پرسيد‪ :‬آقا‬ ‫ممكن است بگويي امروز چند شنبه است؟ مال نگاهي به قيافه آن مرد انداخت و گفت‪ :‬والله نميدانم چون‬ ‫من تازه وارد اين شهر شده ام و هنوز هيچ جا را بلد نيستم‬

‫خوابم پريده‬ ‫وكي دار به او رسيده پرسيد‪ :‬مال در اين وقت شب در‬ ‫صف شب از خانه خارج شده در كوچه ها ميگشت چ‬ ‫مال بعد از ن‬ ‫اليت نكند سر شب خوابم پريده و چند ساعت است هر‬ ‫چه ميكني؟ مال گفت خان چوكي دار صاحب خدا مبت‬ ‫كوچه ها‬ ‫چه ميگردم گردش نمي رسم‬ ‫جايی نرو‬ ‫مال به لب چاه رفت و به داخل آن نگريست و گفت‪:‬‬ ‫چاه پر از آبی افتاده و فرياد ميزد و کمک ميخواست‬ ‫پسر مال به‬ ‫نرو تا بروم از ده باال زينه ای آورده و تو را نجات بدهم‬ ‫پسر جايی‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫جـوک ‪ -‬طـنـز‬

‫‪66 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫سوزن‬ ‫شخصی سوزنی را در خانه گم کرده بود ودرکوچه آن را می پالید‪.‬‬ ‫او را گفتند‪ :‬سوزن را به خانه گم کرده ای ولی درکوچه آن را می پالی‬ ‫گفت‪ :‬احمق خانه تاریک است ولی کوچه روشن است‪.‬‬

‫شتر قربانی‬ ‫مرد عرب درروز عید قربان شتری قربانی کرد ودرشهر به راه افتاد وفریاد کنان به مردم خبرداد که ایها الناس من امروز‬ ‫شتری قربانی کرده ام به او گفتند ‪ :‬چه می گویی این که افتخاری ندارد‪.‬‬ ‫مرد عرب گفت‪ :‬سبحان الله خداوند تبارک یک بچه گوسفند در عوض حضرت اسمعیل برای قربانی فرستاد ودر چند‬ ‫جای قران موضوع را نقل کرد من شتری قربان کنم وبه هیچکس نگویم‪.‬‬

‫تحصیل در کودکی‬ ‫استاد به شاگردان خود میگفت تحصیل در کودکی می باید کرد هرچه در کودکی یاد گیرید هرگز فراموش نمیشود من پنجاه سال است که سوره فاتحه را یاد گرفته ام و با وجود آن‬ ‫که هرگز نخوانده ام هنوز به یادم است‬

‫ایثار یا انبار‬ ‫بزرگ زاده ای لباس خودش را به درویشی داد خبر به گوش پدر رسید‬ ‫با پسـر دعوا کرد پسـر گفت‪ :‬در کتابی خواندم که هرکه بزرگی خواهد‬ ‫باید هرچه دارد ایثارکند‬ ‫پدر گفت ‪ :‬ای ابله لفظ ایثار را غلط خوانده ای و صحیح آن این است‬ ‫که بزرگان گفته اند که هرکه بزرگی خواهد باید هرچه دارد انبارکند‬

‫شتر قربانی‬ ‫مرد عرب درروز عید قربان شتری قربانی کرد ودرشهر به راه افتاد وفریاد کنان به مردم خبرداد که‬ ‫ایها الناس من امروز شتری قربانی کرده ام به او گفتند ‪ :‬چه می گویی این که افتخاری ندارد‪.‬‬ ‫مـرد عـرب گفت‪ :‬سـبحان الله خداوند تبارک یک بچه گوسـفند در عوض حضرت اسـمعیل برای‬ ‫قربانی فرستاد ودر چند جای قران موضوع را نقل کرد من شتری قربان کنم وبه هیچکس نگویم‪.‬‬ ‫***********‬ ‫دونفر درمراسم تشییع جنازه ای شرکت کرده بودند یکی از آنها پرسید‪:‬‬ ‫در اینگونه مراسم شخص در جلو تابوت باشد بهتر است یا عقب آن ؟‬ ‫دومی گفت‪ :‬جلو یا عقب بودن مهم نیست باید سعی کنی داخل تابوت نباشی؟‬ ‫*********‬

‫غزل از حافظ‬ ‫شخصی از حافظ غزلی به یکی از شاهان خواند شاه بعد از شنیدن لب به تحسین گشود وگفت‬ ‫شعر نغزی است ولی گوینده حافظ است‪.‬‬ ‫مرد بادستپاچگی گفت خیر قربان از من است‪ .‬وحافظ ان را دزدیده است‪.‬‬ ‫شاه گفت مردک آن وقت که حافظ این شعر را سروده تو وپدرت هم نبودید‪.‬‬ ‫مرد گفت‪ :‬درست است اما اگر من میبودم پدرش دزدیده نمیتوانست‪.‬‬ ‫***********‬

‫روزی ‪ 5‬قاشق برنج بخور‬

‫مضر است‬ ‫داکتری را پرسیدند ‪ :‬آیا قلیان مفید است یا مضر؟‬ ‫گفت‪ :‬مضراست به بیست ونه دلیل‬ ‫گفتند‪ :‬آن دالیل چه است؟‬ ‫گفت‪ :‬مضراست‪ ،‬مضراست ومضر همینطور تابیست ونه مرتبه ‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫جالب‪،‬سرگرمی ومعما‬

‫‪65 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫هوش خودرا بیازمائید‬ ‫معما های جالب وخنده دار‬

‫‪ -1‬اگر اسکلت از باالی دیوار به پائین بپرد چه می شود ؟‬ ‫‪ -2‬جاپانی ها به گوساله چه می گویند ؟‬ ‫‪ -3‬فرق بین عینک و تفنگ چیست ؟‬ ‫‪ -4‬دندان کرسی چه فایده ای دارد ؟‬ ‫‪ -5‬چرا آب هنگام جوشیدن قل قل می کند ؟‬ ‫‪ -6‬اگر قلب کسی ایستاد چه می کنیم ؟‬ ‫‪ -7‬اگر یک زنبور داخل دهان گربه رود ‪ ،‬گربه چه می گوید ؟‬ ‫‪ -8‬چرا بایسکل خودش نمی تواند بایستد ؟‬ ‫‪ -9‬چطور میشود چهار نفر زیر یک چتر بایستند و تر نشوند ؟‬ ‫‪ -10‬چطور می توان یک پرنده را به راحتی کشت ؟‬ ‫‪ -11‬چـرا بعضـی ها نمـی توانند یخ درسـت‬ ‫کنند ؟‬

‫معما های ریاضی با جواب‬ ‫دو دوست از بین تعدادی عدد‪ ،‬هر کدام چهار عدد متمایز را انتخاب می کنند‪.‬‬ ‫علـی و امیـر هـر کـدام چهـار عـدد متمایـز از بیـن اعـداد‬ ‫{‪ }۴٬۵٬۷٬۸٬۱۲٬۱۳٬۱۴٬۲۳٬۲۴‬را انتخـاب کـرده اسـت‪ ،‬بـه طـوری که‬ ‫همه‌ی اعداد علی متفاوت از اعداد امیر هستند‪ .‬مجموع اعداد انتخابی‬ ‫علی سه برابر مجموع اعداد انتخابی امیر است‪ .‬عدد انتخاب نشده کدام‬ ‫است؟‬ ‫الف) ‪۴‬‬ ‫ب) ‪۷‬‬ ‫ج) ‪۱۳‬‬ ‫د) ‪۱۴‬‬ ‫هـ)‪۲۳‬‬

‫دنیای ضرب المثل ضرب المثل انگلیسی با ترجمه فارسی‬

‫‪One should not look a gift horse in the mouth‬‬ ‫دندان اسب پیشکشی را نمی شمارند‪.‬‬

‫‪While the grass grow, the cow starves‬‬ ‫بزک نمیر بهار میاد‪ ،‬خربزه با خیار میاد‪.‬‬ ‫**********‬

‫پاسخ ها‪:‬‬

‫‪The cat dreams of mice‬‬ ‫شتر در خواب بیند پنبه دانه‪.‬‬ ‫**********‬

‫‪.You can’t see the wood for the trees‬‬ ‫آنقدر سمن است که یاسمن پیدا نیست‪.‬‬ ‫**********‬

‫‪To dance to a person’s tune‬‬ ‫به ساز کسی رقصیدن‪.‬‬ ‫**********‬

‫‪ -1‬هیچ وقت اینکار را نمی کند ‪ ،‬چون جگر نداره‬ ‫‪ -2‬نی نی گاوا !!‬ ‫‪ -3‬عینک را می زنند و می بینند ولی تفنگ را می بینند و می‬ ‫زنند‬ ‫‪ -4‬در زمستان ما را گرم می کند‬

‫‪One swallow does not make summer‬‬ ‫با یک گل بهار نمی شود‪.‬‬ ‫**********‬

‫‪ -5‬چون میکروبهای آن می سوزند و فریاد می کشند‬ ‫‪ -6‬برایش چوکی می گذاریم‬ ‫‪ -7‬میوز ‪ ......‬میوز‬ ‫‪ -8‬چون خیلی خسته است‪.‬‬ ‫‪ -9‬وقتی هوا آفتابی باشد‪.‬‬ ‫‪ -10‬آن را از باالی صخره به پائین پرتاب می کنیم‪.‬‬ ‫‪-11‬چون همیشه دستور العمل تهیه را فراموش می کنند‪.‬‬

‫‪no news is good news‬‬ ‫بی خبری خوش خبری است‪.‬‬ ‫**********‬

‫‪,You buy land‬‬ ‫‪,you buy stones, you buy meat‬‬ ‫‪you buy bones‬‬ ‫گنج بی مار و گل بی خار نیست‪.‬‬ ‫**********‬

‫‪a Word to the wise is enough/sufficient‬‬ ‫در خانه اگر کس است یک حرف بس است‪.‬‬ ‫**********‬

‫پاسخ معمای المپیادی‪ :‬عدد انتخاب نشده!‬ ‫گزینه‌ی (د) درست است‪.‬‬ ‫مجموع اعدادی که آن‌ها دارند باید بر ‪ ۴‬بخش‌پذیر باشد‪:‬‬ ‫‪4x=3x+x‬‬ ‫چون باقی‌مانده‌ی مجموع اعداد بر ‪ ۴‬برابر ‪ ۲‬است باید‬ ‫عددی حذف شود که باقی‌مانده‌اش بر ‪ ۴‬برابر ‪ ۲‬باشد و تنها‬ ‫عدد با این ویژگی ‪ ۱۴‬است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪64 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫جالب‪،‬سرگرمی ومعما‬

‫اآلن آينـه مـي‌آورم تـا در آينه ببيني‪ ،‬كه رنگـت كام ً‬ ‫ال عادي‬ ‫حکایت جالب «معلم و كودكان» اسـت‪ .‬اسـتاد فريـاد زد و گفـت‪ :‬نه تو و نه آينـه‌ات‪ ،‬هيچكدام‬ ‫راست نمي‌گوييد‪ .‬تو هميشه با من كينه و دشمني داري‪ .‬زود‬ ‫بسـتر خـواب مـرا آماده كن كه سـرم سـنگين شـد‪ ،‬زن كمي‬ ‫ديرتر‪ ،‬بسـتر را آماده كرد‪ ،‬اسـتاد فرياد زد و گفت تو دشـمن‬ ‫حکایت های موالنا‬ ‫كودكان مكتب از درس و مشـق خسـته شـده بودند‪ .‬با هم مني‪ .‬چرا ايستاده‌اي ؟ زن نمي‌دانست چه بگويد؟‬ ‫مشورت كردند كه چگونه درس را تعطيل كنند و چند روزي بـا خـود گفـت اگـر بگويـم تـو حالت خـوب اسـت و مريض‬ ‫از درس و كالس راحت باشـند‪ .‬يكي از شـاگردان كه از همه نيستي‪ ،‬مرا به دشمني متهم مي‌كند و گمان بد مي‌برد كه من‬ ‫زيركتـر بـود گفت‪ :‬فردا ما همه بـه نوبت به مكتب مي‌آييم و‬ ‫يكي يكي به اسـتاد مي‌گوييم چرا رنگ و رويتان زرد اسـت؟‬ ‫مريض هستيد؟ وقتي همه اين حرف را بگوييم او باور مي‌كند‬ ‫و خيال بيماري در او زياد مي‌شـود‪ .‬همة شـاگردان حرف اين‬ ‫كودك زيرك را پذيرفتند و با هم پيمان بستند كه همه در اين‬ ‫كار متفق باشند‪ ،‬و كسي خبرچيني نكند‪.‬‬ ‫فردا صبح كودكان با اين قرار به مكتب آمدند‪ .‬در مكتب‌خانه‬ ‫كالس درس در خانة استاد تشكيل مي‌شد‪ .‬همه دم در منتظر‬ ‫شـاگرد زيرك ايسـتادند تا اول او داخل برود و كار را آغاز كند‪.‬‬ ‫او آمد و وارد شد و به استاد سالم كرد و گفت ‪ :‬خدا بد ندهد؟‬ ‫چرا رنگ رويتان زرد است؟‬ ‫استاد گفت‪ :‬نه حالم خوب است و مشكلي ندارم‪ ،‬برو بنشين‬ ‫درسـت را بخوان‪.‬اما گمان بد در دل اسـتاد افتاد‪ .‬شـاگرد دوم‬ ‫آمد و به استاد گفت ‪ :‬چرا رنگتان زرد است؟ وهم در دل استاد‬ ‫بيشتر شد‪ .‬همينطور سي شاگرد آمدند و همه همين حرف را‬ ‫زدند‪ .‬استاد كم كم يقين كرد كه حالش خوب نيست‪ .‬پاهايش‬ ‫سست شد به خانه آمد‪ ،‬شاگردان هم به دنبال او آمدند‪ .‬زنش‬ ‫گفت چرا زود برگشـتي؟ چه خبر شـده؟ استاد با عصبانيت به در هنـگام نبـودن او در خانه كار بد انجام مي‌دهم‪ .‬اگر چيزي‬ ‫همسرش گفت‪ :‬مگر كوري؟ رنگ زرد مرا نمي‌بيني؟ بيگانه‌ها نگويم اين ماجرا جدي مي‌شود‪ .‬زن بستر را آماده كرد و استاد‬ ‫نگـران مـن هسـتند و تـو از دورويـي و كينـه‪ ،‬بدي حـال مرا روي تخـت دراز كشـيد‪ .‬كودكان آنجا كنار اسـتاد نشسـتند و‬ ‫نمي‌بينـي‪ .‬تو مرا دوسـت نداري‪ .‬چـرا به من نگفتي كه رنگ آرام آرام درس مي‌خواندند و خود را غمگين نشـان مي‌دادند‪.‬‬ ‫شاگرد زيرك با اشاره كرد كه بچه‌ها يواش يواش صداشان را‬ ‫صورتم زرد است؟‬ ‫بلند كردند‪ .‬بعد گفت ‪ :‬آرام بخوانيد صداي شـما اسـتاد را آزار‬ ‫زن گفت‪ :‬اي مرد تو حالت خوب است‪ .‬بد گمان شده‌اي‪.‬‬ ‫استاد گفت‪ :‬تو هنوز لجاجت مي‌كني! اين رنج و بيماري مرا مي‌دهد‪ .‬آيا ارزش دارد كه براي يك ديناري كه شما به استاد‬ ‫نمي‌بيني؟ اگر تو كور و كر شـده‌اي من چه كنم؟ زن گفت ‪ :‬مي‌دهيد اينقدر درد سـر بدهيد؟ اسـتاد گفت‪ :‬راست مي‌گويد‪.‬‬

‫برويد‪ .‬درد سـرم را بيشـتر كرديد‪ .‬درس امروز تعطيل است‪.‬‬ ‫بچه‌ها براي سلامتي اسـتاد دعا كردند و با شـادي به سـوي‬ ‫خانه‌ها رفتند‬ ‫‪ .‬مادران با تعجب از بچه‌ها پرسيدند ‪ :‬چرا به مكتب نرفته‌ايد؟‬ ‫كودكان گفتند كه از قضاي آسمان امروز استاد ما بيمار شد‪.‬‬ ‫مـادران حـرف شـاگردان را بـاور نكردنـد و گفتند‪ :‬شـما دروغ‬ ‫مي‌گوييـد‪ .‬ما فردا به مكتـب مي‌آييم تا اصل ماجرا را بدانيم‪.‬‬ ‫كودكان گفتند‪ :‬بفرماييد‪ ،‬بروييد تا راسـت و دروغ حرف ما را‬

‫بدانيد‪ .‬بامداد فردا مادران به مكتب آمدند‪ ،‬استاد در بستر افتاده‬ ‫بـود‪ ،‬از بـس لحاف روي او بـود عرق كرده بود و ناله مي‌كرد‪،‬‬ ‫مادران پرسـيدند‪ :‬چه شـده؟ از كي درد سر داريد؟ ببخشيد ما‬ ‫خبر نداشـتيم‪ .‬اسـتاد گفت‪ :‬من هم بيخبر بودم‪ ،‬بچه‌‌ها مرا از‬ ‫اين درد پنهان باخبر كردند‪ .‬من سرگرم كارم بودم و اين درد‬ ‫بـزرگ در درون مـن پنهـان بـود‪ .‬آدم وقتـي بـا جديـت به كار‬ ‫مشغول باشد رنج و بيماري خود را نمي‌فهمد‪.‬‬ ‫داستانهای مثنوی‬

‫تست هوش‪:‬‬

‫تست هوش فضایی‪:‬‬

‫سلول متفاوت!‬

‫چند پهلو !؟‬

‫تعدادی سلول داریم‪ .‬یکی از‬ ‫این سـلول ها بـا بقیه متفاوت‬ ‫اسـت و مـی خواهیـم آن را‬ ‫بیابیـم‪ .‬به نظر شـما کدام یک‬ ‫از این سـلول ها را باید از بقیه‬ ‫جدا کنیم؟‬ ‫پاسـخ تسـت هوش‪ :‬سـلول‬ ‫متفاوت! گزینه ‪E‬‬

‫شـکلی داریـم کـه مـی خواهیـم‬ ‫تعـداد وجـه هـای آن را مشـخص‬ ‫کنیم‪.‬‬ ‫آیـا می توانید در مدت کمتر از ‪2‬‬ ‫دقیقه بگویید این شکل چند (پهلو)‬ ‫دارد؟‬ ‫پاسخ تسـت هوش فضایی‪ :‬چند‬ ‫پهلو !؟ ‪ 18‬وجه‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫کـودکـان و والـدیـن‬

‫‪63 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫چ‬ ‫گ‬ ‫ون‬ ‫ه‬ ‫ک‬ ‫و‬ ‫د‬ ‫کا‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ن‬ ‫ظ‬ ‫ب‬ ‫ط‬ ‫ک‬ ‫ن‬ ‫یم؟‬ ‫بچه‌های کوچک‌تر فرصت‬ ‫دادن یـا تایـم اوت دادن‪ ،‬گیج‌کننـده و خسـته‌کننده اسـت‪ .‬اگـر‬ ‫کودکتان آنقدر بزرگ هسـت که معنای فرصت دادن را بفهمد‪‌،‬از‬ ‫این زمان‌ها‪ ،‬کم استفاده کنید و آنها را به ‪ ۳‬دقیقه یا کمتر برسانید‬ ‫بـه انـدازه‌ای کـه او بتواند خودش را کنترل کنـد‪ .‬به جای اینکه او‬ ‫را به اتاقش بفرسـتید‪ ،‬او را روی یک صندلی بنشـانید‪ .‬چون شـما‬ ‫نمی‌خواهید که او با تنبیه‌کردن‪ ،‬به اتاقش وابسته شود‪ .‬بنابر‌این در‬ ‫نظر بگیرید که با او نشسته‌اید‪ .‬او احتماال زودتر آرام می‌شود و شما‬ ‫هم دوباره می‌توانید استراحت کنید‪.‬‬

‫باید به نظم و انضباط به عنوان بخشی از آموزش نگاه‬ ‫کرد نه شکلی از تنبیه کردن‬ ‫مهـم نیسـت که کودکتان چقدر بد رفتـار می‌‌کند‪ ،‬اما به هر‌‌حال‬ ‫شما نباید از گزینه کتک زدن استفاده کنید‪ .‬ضربه محکم به باسن‬ ‫و یا سـیلی زدن به بچه باعث می‌شـود که او ترس از پدر و مادر را‬ ‫یاد بگیرد‪ .‬حتی اگر شـما قصد صدمه زدن به فرزندتان را نداشـته‬ ‫باشـید‪ ،‬اما در زمان عصبانیت خیلی راحت کنترل‌تان را از دسـت‬ ‫می‌دهید‪ .‬اگر شما حس می‌کنید که دلتان می‌خواهد فرزندتان را‬ ‫کتک بزنید‪‌،‬به خودتان کمی فرصت دهید تا این احساس فروکش‬ ‫کند‪.‬‬ ‫نظـم و انضبـاط همیشـه نتیجـه منفـی نـدارد‪ .‬وقتـی فهمیدیـد‬ ‫کودکتان خوب شـده اسـت به او جایزه بدهید مانند بازی کردن با‬ ‫اسباب‌بازی‌ها به همراه یک دوست و یا یک ظرف غذای خوشمزه!‬ ‫بنابر‌این او یاد می‌گیرد که برای جلب توجه شما نباید بی‌ادبی کند‪.‬‬ ‫در نهایـت بـرای کـودکان به راحتی این کار را ممکن می‌کنید که‬ ‫کار‌های درست را انجام دهد‪ .‬برای مثال وقتی فرزندتان خسته و‬ ‫گرسـنه اسـت‪ ،‬او را به خرید‌های طوالنی نبرید تا با چیز‌هایی که‬ ‫اجازه ندارد به آنها دست بزند محاصر ‌ه نشود‪ .‬اگر دنیای کودکتان با‬ ‫وسوسه به هم بریزد‪ ،‬شما تمام روز را باید صرف «نه» گفتن کنید‪.‬‬ ‫ت بیشتری برای بازی کردن و کشف کردن بدهید اما در‬ ‫به او فرص ‌‬ ‫عوض شانسش را برای به دردسر افتادن کاهش دهید‪.‬‬ ‫مجموعه‪ :‬تعلیم و تربیت‬ ‫بهترین روش برای منضبط کردن کودکان‬ ‫بایـد بـه نظـم و انضباط بـه عنوان بخشـی از آموزش نـگاه کرد‬ ‫نـه شـکلی از تنبیـه کـردن‪ .‬فرزنـد شـما باید یـاد بگیـرد چگونه با‬ ‫دیگران همراه شـود و در امان بماند‪ .‬او دانش‌آموز مشـتاقی اسـت‬ ‫اما مهم‌ترین درس‌ها (مانند سهیم شدن با دیگران‪ ،‬صبر‪‌،‬همکاری‬ ‫و احتیـاط) چند سـالی زمان می‌برد تـا برایش جا بیفتند‪ .‬به عنوان‬ ‫ی فرزندتان‪‌،‬این وظیفه شما است که این آموزش‌ها را‬ ‫معلم اصل ‌‬ ‫با پیگیری‪ ،‬صبر و دلسوزی تقویت کنید‪ .‬ثبات داشتن برای بچه‌ها‬ ‫بسیار مهم است‪.‬‬

‫از تکـرار کـردن خودتـان نترسـید‪ .‬شـاید الزم باشـد یک کودک‬ ‫نوپا‪ ،‬قبل از اینکه پیامی را بگیرد و درک کند‌واقعا آن را صد‌‌مرتبه‬ ‫بشنود‪ .‬زمانی که او در مقابل خواسته‌ای که دارد بی‌ادبی و گستاخی‬ ‫می‌کند نیازی به سـخنرانی ندارد‪ .‬به او یک «نه» محکم بگویید‬ ‫و اگـر دلتـان خواسـت توضیح کوتاهی هـم برایش بدهید مثال به‬ ‫او بگویید «ممکن اسـت آسـیب ببینی» یا «آن یک اسباب‌بازی»‬ ‫نیسـت‪ .‬سـپس نظـرش را به یـک فعالیت مطلوب‌تـر تغییر دهید‪.‬‬ ‫کـودکان نوپـا معمـوال کم‌حوصله‌انـد بنابر‌این او با پیشـنهاد شـما‬ ‫خوشحال می‌شود و آن کار را شروع می‌کند‬ ‫فرصت دادن به بچه می‌تواند مفید باشـد‪ .‬اما تعداد بسـیار کمی‬ ‫از کودکان‪ ،‬تا قبل از ‪‌۳‬سالگی مفهوم آن را درک می‌کنند‪ .‬برای‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫کـودکـان و والـدیـن‬

‫‪62 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نظرات هربارت در باب تعلیم و تربیت‬ ‫مجموعه‪ :‬تعلیم و تربیت‬ ‫جان دیویی معتقد است ‪ ،‬هربارت اولین کسی بوده که تعلیم و‬ ‫تربیت را از صورت امری اتفاقی و بدون نقشـه بصورت منظم در‬ ‫آورد ‪ ،‬هربارت برای تعلیم روشـی مطرح سـاخت که پشتوانه اش‬ ‫روان شناسـی تداعی گرایانه بود‪ ،‬او معتقد بود که آموزش فکری‬ ‫بایـد پیونـد تنگاتنگـی با آموزش اخالقی داشـته باشـد و به هدف‬ ‫واقعی و اصولی آموزش و پرورش ‪،‬که همانا رشد دادن شخصیت‬ ‫باشد کمک می کند‪.‬‬ ‫او معتقـد اسـت تربیت یعنی رشـد منش فرد‪ ،‬هربـارت بر هدف‬ ‫اخالقی آموزش و پرورش و رابطه آن با تعلیم تأکید دارد‪ ،‬به نظر‬ ‫او اخالقیـات آغـاز و انجـام تربیت اند اخالق محک تربیت اسـت‬ ‫واین بدین معنی است که عقل نظری مقدمه عقل عملی و دانش‬ ‫سرآغاز عمل است‪.‬‬ ‫هربـارت یـاد آوری کرد که کـودکان برای یادگیری بهتر باید در‬ ‫وضعیتی قرار داده شـوند که آماده یادگیری شـوند و مطلب مورد‬ ‫تعلیم باید متناسب مرحله رشدکودک باشد‪.‬‬ ‫او می گوید ‪ :‬علی رغم سـخت گیری هایی که در راهنمایی به‬ ‫کار می برید ‪ ،‬کودکان را به وضعی که آن را دوست دارند و موجب‬ ‫آزادی و اطمینـان ایشـان می شـود این بزرگتریـن تقاضا در عالم‬ ‫تربیت اسـت‪ ،‬به نظر هربارت تعلیم باید محسـوس ‪ ،‬مداوم ترقی‬ ‫دهنده و مربوط به زندگی باشد‪ ،‬در نظریات هربارت و پیروان او سه‬ ‫مفهوم اهمیت خاصی دارد ‪:‬‬ ‫‪ -1‬سابقه ذهنی‬ ‫‪ -2‬تمرکز‬ ‫‪ -3‬عالق‬ ‫اول ‪ :‬سابقه ذهنی ‪:‬‬ ‫فرآیندی که هربارتی ها روشهای آموزشی خود را به آن استوار‬ ‫ساختند فرآیند درک ما سبق بود‬

‫درک ما سبق ‪ :‬تماس ما با جهان پیرامون با دریافت از راه حواس آموخته هایش در چه مواردی از زندگی می تواند استفاده کند‬ ‫مانند بسـاوایی ‪ ،‬بنیایی و شـنوایی برقرار می گردد‪ .‬درک سـاده با‬ ‫معانـی از پیـش موجـود در ذهن ما تالقی می کند‪ ،‬هنگامی که با دوم تمرکــز ‪:‬‬ ‫معانی متشابه می آمیزد می تواند در ذهن بماند وضوح پیدا کند‪ ،‬این مفهوم به برنامه درسـی در نظریه هربارت مربوط می شـود‬ ‫وبطـور مناسـب با طیفـی از معانی دیگر در ذهن پیونـد یابد ‪ ،‬این هربارتی ها نوعی برنامه درسـی پیشـنهاد کردند که در آن یک یا‬ ‫گروهـی درس‪ ،‬محور برنامه را تشـکیل می دادنـد و دروس دیگر‬ ‫سطح دوم فرآیند همگون سازی ‪ ،‬درک ما سبق نام دارد‪،‬‬ ‫هربـارت معتقد اسـت ‪ :‬آموزگار نباید صرفًا انتقـال دهنده دانش ‪ ،‬حول آن تابع و مرتبط با آن شـکل می گرفتند اصطالح تمرکز‬ ‫باشـد ‪ ،‬او باید جریان درک ما سـبق را بیدار باش دهد ‪ ،‬تحریک بعدها در بیان پیروان هربارت جای خود را به همیشگی داد‬ ‫کند ‪ ،‬ورهنمون گردد او باید تعلیمات خود را با تجربه شاگرد پیوند‬ ‫دهد هربارت روش خاصی برای تدریس به معلمان پیشنهاد کرد سوم عالقــــه ‪:‬‬ ‫کـه شـامل چهار مرحله بود‪ ،‬بعدهـا پیروانش مرحله دیگری برآن عالقه از دید هربارت عامل محرک در تعلیم و حلقه اتصال کار‬ ‫تعلیم با رفتار اخالقی بود هربارت می گفت ‪ :‬یکی از اهداف اصلی‬ ‫افزودند ‪:‬‬ ‫‪ -1‬مرحله آماده سـازی ( ‪ ) Preparation‬در این مرحله معلم آموزش و پرورش بار آوردن افرادی با عالیق فراوان است هربارتی‬ ‫مـی کوشـد افـکار و معلومات قبلی دانش آمـوزان را که با افکار یا ها می گویند ‪ :‬عالقه مفهومی است که در آن عاطفه با یک مفهوم‬ ‫درس تازه بسـتگی دارند به یادشـان بیاورد وآنها را مرتب و منظم فکری در می آمیزد هربارت از شش گونه عالقه نام می برد‪:‬‬ ‫آنهایی که از دانش نتیجه می شوند ‪:‬‬ ‫کند‬ ‫‪ -2‬مرحله عرضه کردن ‪ ) L: ( Presentation‬درس به کمک ‪ -1‬تجربی ‪ -2‬نظری ‪ -3‬زیبا شناسی‬ ‫آنهایی که ازمراوده اجتماعی ناشی می شوند‪:‬‬ ‫تصویرهـا بـه دانـش آمـوزان عرضـه مـی شـود کـه تا حـد امکان‬ ‫‪ -4‬همدالنه ‪ -5‬اجتماعی ‪ -6‬مذهبی‬ ‫محسوس شود‬ ‫‪ -3‬هضم یا همخوانی ‪ ) Asscimilation ( :‬بعداز عرضه داشتن طبـق نظریه او هدف تعلیـم و تربیت را می توان نه پدید آوردن‬ ‫افکار یا درس تازه ‪ ،‬معلم باید میان مطالب قبلی و موضوعی تازه دانشـی پـر جانبـه بلکه ایجـاد عالقه ای پر جانبه دانسـت انسـان‬ ‫بـا عالیق فراوان کسـی اسـت کـه به طیف وسـیعی از فعالیت ها‬ ‫ارتباط واقعی بوجود آورد‬ ‫‪ -4‬تعمیم یاتنظیم ‌( ‪ )Systematieation‬در این مرحله معلم حساسیت نشان می دهد تربیت به نظر جان دیویی هدفی خارجی‬ ‫فکـر کلی مورد نظـرش را بصورت واحد مرتب در آورد تعمیم می نـدارد ‪ ،‬بلکـه عبـارت از نوسـازی دائمی تجربه اسـت ولی به نظر‬ ‫دهـد و معلومـات دانش آموز بـا همدیگر در آمیخته بصورت واحد هربـارت تربیـت هدفـی اخالقـی دارد که باید با تجربـه تاریخی و‬ ‫نورآرزوهای روحی عمیق بشـر مشخص می شود" هربارت ایمان‬ ‫کل در می آیند و نظام دار می شوند‬ ‫‪.5‬اجـرا یـا کار بـرد ‪ )Application ( :‬دانـش باید بـه کار رود و داشت که تربیت سر انجام علم می شود و بزرگی اودر همین ایمان‬ ‫بخشـی از رندگـی روزمـره شـود ‪ ،‬دانـش آموز یاد می گیـرد که از نهفته است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫کـودکـان و والـدیـن‬

‫تربیت کودکان ‪ 3‬تا ‪ 14‬سال‬ ‫مجموعه‪ :‬تعلیم و تربیت‬ ‫آیا برای تربیت کودکان اصول یکسانی وجود دارد که والدین با‬ ‫رعایـت آن اصـول بتوانند به نحو مطلوبی عمل کنند؟هر چند که‬ ‫شاید نتوان اصول کامال روشنی را برای تربیت بیان کرد‪ ،‬ولی می‬ ‫توان به چند اصل کلی اشـاره کرد که فرایند تربیت را آسـانتر می‬ ‫کند‪ .‬در زیر به برخی ار مهارتها و اصول مهم اشاره می شود‪:‬‬ ‫با ثبات عمل کنید‬ ‫ثبات داشـتن در رابطه با کودک یکی از اصول مهم فرزندداری‬ ‫است معهذا ممکن است در پیروی از آن در موقعیت های روزانه‬ ‫با مشکل مواجه شوید‪ .‬اگر هنگامی که کودک کاری را انجام می‬ ‫دهد به او لبخند بزنید لکن در زمان دیگری همان کار یا شبیه آن‬ ‫را انجام دهد به او سخت بگیرید کودک به شدت دچار سردرگمی‬ ‫می شود‪ .‬چرا این عمل در یک زمان خطای بزرگی بود و در زمان‬ ‫دیگـر خنـده آور؟ هنگامی که اجازه می دهید حاالت خلقی شـما‬ ‫عکـس العمـل هایتان را نسـبت به کودک تحت تاثیر قـرار دهد‪،‬‬ ‫قرار گرفتن در این بی ثباتی آسـان می شـود‪ .‬پس مواظب باشـید‬ ‫کـودک خـود را به علت رفتار مثبت کـه انجام داده‬ ‫تشویق نمایید و به علت رفتار منفی تنبیه نمایید‬ ‫نه اینکه مالک تشویق یا تنبیه شما حاالت خلقی‬ ‫شـما باشد‪ .‬روزی شـاد و پر حوصله و روز دیگر به‬ ‫دالیل گوناگون خسته و بی حوصله‪.‬‬ ‫هماهنگ باشید‬ ‫بعنوان پدر و مادر الزم است اصول‬ ‫یکسـانی داشـته باشـیم حداقـل در‬ ‫جلـوی کـودکان وانمود کنیم که در‬ ‫تربیـت آنان هماهنگیم‪ .‬اگر رفتاری‬ ‫را پـدر تائیید می کند و مادر رد‪ ،‬باعث‬ ‫تعارض کودک می شود پس بهتر است به‬ ‫عنوان والدین قبال با یکدیگر هماهنگ باشیم‬ ‫و حداقل در جلوی کودکان عدم هماهنگیمان‬ ‫را بروز ندهیم‪.‬‬ ‫در مـورد فرزنـد خـود مودب باشـید‪ .‬صحبت‬ ‫مودبانـه درهنـگام خشـم و ناراحتـی‪ ،‬معلـم‬ ‫خوبـی بـرای کـودک و نوجوان اسـت که حتی‬ ‫در هنـگام خشـم به طور صحیحـی رفتار کنند‪.‬‬ ‫زمانـی خـاص بـرای توجه بدون قید و شـرط به‬ ‫بچه ها اختصاص می دهید منظور از توجه بدون‬ ‫قیـد و شـرط‪ ،‬یعنی بـدون توجه بـه رفتار کودک‬ ‫زمان خاصی را با وی صحبت می کنیم‪ ،‬درد دل‬ ‫مـی کنیـم‪ ،‬درد دل او را گوش میدهیم و یا بازی‬ ‫می کنیم‪ ،‬بستگی به سن فرزندان دارد‪ .‬وی باید‬ ‫احسـاس کند زمانی خاص را به وی اختصاص‬ ‫داده ایم‪ .‬می توانیم هر روز چند دقیقه و در آخر‬

‫‪61 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫ها بیشتر از آنکه از کالم ما آموزش ببینند‪ ،‬از رفتار ما آموزش می‬ ‫بینند‪ .‬پس ابتدا از خود شروع کنیم‪.‬‬

‫آزادی و محدودیت زیاد ایجاد نکنید‬ ‫کودک نباید زیاد آزاد باشـد و نه زیاد محدود‪ .‬محدودیتهایی که‬ ‫هفته یک ساعت این کار را انجام دهیم‪.‬‬ ‫ایجاد می شود باید پایدار و منطقی باشد‪ .‬اگر می گویید شب باید‬ ‫در منزل خودتان بخوابد و منزل کس دیگری نباشـد‪ ،‬دلیل آن را‬ ‫رابطه ای سالم با کودکتان برقرار کنید‬ ‫برای ایجاد رابطه ای سـالم از شـیوه گوش دادن فعال اسـتفاده توضیـح دهیـد و در برابر اصـرار کودک و دیگران کوتاه نیایید‪ .‬اگر‬ ‫کنید‪ .‬وقتی فرزندتان چیزی می گوید به خوبی به سخنانش گوش محدودیتها منطقی باشـد‪ ،‬چانه بردار نیسـت و برای آینده کودک‬ ‫دهید‪ ،‬حتی اگر با کودک موافق نیستید‪ ،‬اجازه دهید صحبتهایش بهتر است‪.‬‬ ‫تمام شـود‪ ،‬تماس چشـمی مناسـب و انجام ندادن کاری دیگر در‬ ‫هنگام صحبت با کودک‪ ،‬به وی می فهماند که برای حرف زدن درموقع مناسب به کودک دستور دهید‬ ‫وی ارزش قائلید و عقاید او برای شـما مهم اسـت‪ .‬لحن صحبت اگر دستوری که به کودک می دهید درحد توانایی اش نیست یا‬ ‫شما در هنگام امر کردن به وی باید مودبانه باشد و حتی االمکان اینکه فعال سرگرم کار دیگری است و دستورش را اجرا نمی کند‪،‬‬ ‫دستوری نباشد‪ .‬به همان اندازه که نسبت به بهترین دوست خود به هیچ وجه به وی دسـتور ندهید زیرا این کار وی را نافرمان بار‬ ‫مودب هسـتید در مورد فرزند خود مودب باشـید‪ .‬صحبت مودبانه می آورد‪.‬‬ ‫به کودک یاد می دهد که حتی در هنگام خشم به طور صحیحی‬ ‫رفتار کنند‪ .‬اگر خیلی هم از دسـت فرزند خود ناراحتید بگویید تو الزم نیست همه خواسته های کودک برآورده شود‬ ‫فلان کار را انجـام دادی و من به این علت عصبانیم ولی توهین در این مورد منطقی عمل کنید و بالفاصله بعد از این که کودک‬ ‫نکنید‪ .‬وعظ کردن و بحث اخالقی را در حداقل خود بکار برید‪ ،‬زیرا چیزی خواست برایش تهیه نکنید‪ .‬ضمن اینکه باید زیاد او را ناکام‬ ‫نگذارید ولی عمل کردن به همه خواسـته های او باعث می شـود‬ ‫آنها در بازنگهداشتن ارتباط‪ ،‬مفید نمی باشد‪.‬‬ ‫در آینده از کنترل شما خارج شود‪.‬‬ ‫مواظب باشید کودک خود را به علت رفتار مثبت که انجام داده‬ ‫باشید‬ ‫الگوی مناسبی‬ ‫کنیـد‪ ،‬بهتر اسـت در ابتدا تشویق نمایید و به علت رفتار منفی تنبیه نمایید نه اینکه مالک‬ ‫هر چه امر می‬ ‫کار را انجام دهید و از هر تشویق یا تنبیه شما حاالت خلقی شما باشد‪ .‬متناسب سن کودک‬ ‫خودتـان آن‬ ‫را باز مـی دارید خودتان به او کار و مسئولیت محول کنید‬ ‫چه فرزندتان‬ ‫الزم نیست همه کارهای فرزندتان را شما انجام دهید و‬ ‫هم انجام ندهید‪ .‬بچه‬ ‫کودک در منزل فقط مصرف کننده باشد‪ .‬همچنانکه‬ ‫کودک رشد می کند می تواند بسیاری از کارهای‬ ‫خود و خانه را انجام دهد‪ .‬چنین اسـتقاللی را به‬ ‫کـودک بدهید‪ .‬در غیر این صورت کامال متکی‬ ‫به دیگران تربیت می شود‪.‬‬ ‫در مورد موفقیتها و شکستهای‬ ‫کودکان منطقی عمل کنید‬ ‫برخـورد منطقـی بـا شکسـتها و‬ ‫موفقیتهـا باعث می شـود انگیـزه برای‬ ‫کارهای بعدی در کودک از بین نرود‪.‬‬ ‫بـزرگ کـردن موفقیـت و زیـاد منفی‬ ‫جلوه دادن شکست هیچ کدام صحیح‬ ‫نیسـت‪ .‬اگـر فرزندتان در یک مسـابقه‬ ‫ورزشـی مـدال مـی آورد‪ ،‬آن را زیاده‬ ‫از حد بزرگ و با اهمیت جلوه ندهید‪،‬‬ ‫زیـرا اگر دوباره نتوانسـت مـدال بیاورد‬ ‫شـدیدا احسـاس بی ارزشی می کند و اگر هم‬ ‫شکست خورد آن را زیاد مهم تلقی نکنید تا بتواند‬ ‫باز تالش خود را از سر گیرد‪ .‬در این مورد‪ ،‬شکست‬ ‫و موفقیت در تحصیل حائز اهمیت ویژه ای است‬


60 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


59 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


58 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


57 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫اسـرار خـانـه داری‬

‫‪56 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نکاتی برای شستن کاالی خواب‬ ‫کـم کـم بـه روزهـای پایانی‬ ‫سـال نزدیک می شویم و بازار‬ ‫شستشـوی لـوازم و اثایه منزل‬ ‫داغ شـده اسـت‪ .‬از شستشـوی‬ ‫فـرش و مبـل هـا تـا نظافـت و‬ ‫شستشـوی کاالی خـواب‪،‬‬ ‫فعالیـت های اولیه ای هسـتند‬ ‫کـه پیـش از آغـاز خانـه تکانی‬ ‫عید انجام می گیرند به همین‬ ‫منظـور امـروز مـا مـی خواهیم‬ ‫شـما را را روش هـای شسـتن‬ ‫لحـاف و پتـو و سـایر کاالهای‬ ‫خـواب آشـنا کنیـم پـس بـا ما‬ ‫همراه باشید‪.‬‬ ‫‬ ‫شستشوی کاالی خواب‬ ‫علت و اهمیت شستن لحاف و کاالی خواب‬ ‫همه ی ما با علل و اهمیت شستن کاالی خواب آشنا هستیم‪،‬‬ ‫اگـر بتوانیـد کاالی خـواب خود را زیر میکروسـکوپ قـرار دهید‬ ‫قطعـا با ملحفه‌های تخت خود را زیر میکروسـکوپ بگذارید‪ ،‬از‬ ‫آن چه می‌بینید متعجب می شـوید‪ ،‬تقریبا در هر کاالی خوابی‬ ‫غباراتی متشـکل از موجودات ریز میکروسـکوپی وجود دارد که‬ ‫از سلول های مرده پوست تغذیه می کنند و تنها راه حل کنترل‬ ‫این موجودات شستشوی منظم کاالهای خوابتان می باشد‪ .‬‬ ‫تنها راه حل کنترل موجودات میکروسکوپی شستشوی منظم‬ ‫کاالهای خوابتان می باشد‬

‫زمان مناسب شستن لحاف و کاالی خواب‬ ‫به طور کلی ممکن است شستن لحاف و کاالی خواب ماهی‬ ‫یک بار انجام پذیرد‪ ،‬اما بهتر اسـت در صورت امکان زمان این‬ ‫شستشو را به دو هفته یک بار تغییر دهید‪ .‬بالش های قابل شست‬ ‫و شـو را باید دو بار در سـال بشـویید و به صورت هفتگی رویه ی‬ ‫آن ها را تعویض نمایید‪.‬‬ ‫بهتر است زمان شستن کاالی خواب را ماهی یکبار یا دوهفته‬ ‫ای یکبار انجام دهید‬ ‫چگونگی شستن لحاف و کاالی خواب‬ ‫حاال که با روش های نگهداری و علل شستشوی کاالی خواب‬ ‫آشـنا شـده اید بهتر اسـت با نحوه ی شستن لحاف و پتو و سایر‬ ‫کاالهای خواب خود آشنا شوید‪ .‬به همین منظور می توانید در بند‬ ‫های بعدی نکات اساسی شستن کاالهای خواب را دنبال کنید‪:‬‬ ‫یکـی از نـکات مهم در شسـتن لحاف و ملحفه ها شستشـو با‬ ‫ماشین لباسشویی است‬

‫خشـک کنیـد‪ .‬همچنیـن پتوهـای‬ ‫خـاص مثـل پتوهـای برقـی و یـا‬ ‫موهر را خشکشویی بدهید‪ ،‬چرا که‬ ‫شستشـوی خاصی را نیـاز دارند که‬ ‫ممکن است شستشوهای معمولی‬ ‫به آن ها آسیب برساند‪.‬‬ ‫پتوهای پشمی را باید با آب سرد‬ ‫بشـویید و روی دور کـم ماشـین‬ ‫لباسشویی خشک کنید‬

‫شستن ملحف ‌ه ها‬ ‫یکـی از نـکات مهـم در شسـتن لحاف و ملحفه ها شستشـو با‬ ‫ماشـین لباسشـویی است‪ .‬زیرا در شستشـوی دستی امکان باقی‬ ‫ماندن مواد شوینده به دلیل عدم آبکشی صحیح و سنگین بودن‬ ‫وزن کاالهخای خواب پس از خیس شدن می باشد‪ ،‬که در نتیجه‬ ‫باعث آلرژی و ایجاد حساسیت های پوستی می شود‪ .‬بنابراین اگر‬ ‫به هر دلیلی امکان استفاده از ماشین لباسشویی را نداشتید حتما‬ ‫چندین بار عمل آبکشی را انجام داده و از پودر شستشوی کمتری‬ ‫استفاده نمایید‪ .‬در هنگام شستشو ملحفه ها با ماشین لباسشویی‬ ‫حتما به نکات زیر توجه نمایید‪:‬‬ ‫پیش از شستشو ملحفه ها لکه های موجود روی آن را از بین‬ ‫ببرید‪.‬‬ ‫هرگز ملحف ‌ه را با لباس‌ها نشویید چون ممکن است باعث رنگ‬ ‫دادگی و تغییر رنگ ملحفه های شما شود‪.‬‬ ‫بهتـر اسـت ملحفه‌هـا را با آب گـرم و صابون بشـویید و داخل‬ ‫خشک‌کن کامال خشک نمایید‪.‬‬ ‫همچنیـن یکـی از روش‌هـای طبیعـی بـرای روشـن شـدن‬ ‫ملحفه‌های سفید‪ ،‬اضافه کردن ¼ پیمانه آبلیمو و شستن آن با‬ ‫آب‌گرم است‪.‬‬ ‫برای جلوگیری از آسـیب رسـاندن به بافـت پارچه ملحفه‌ها را‬ ‫بـه صـورت گرد داخل ماشـین لباسشـویی قرار دهید‪ .‬ایـن کار از‬ ‫کشیدگی و تغییر شکل آن جلوگیری می‌کند‪.‬‬ ‫بهتـر اسـت ملحفه‌هـا را با آب گـرم و صابون بشـویید و داخل‬ ‫خشک‌کن کامال خشک نمایید‬

‫شستن روتختی ها‬ ‫در هنـگام شستشـو روتختـی هـا‬ ‫دقت کنید که رنگشان ثابت باشد‪،‬‬ ‫برای اطمینـان از این موضوع قبل‬ ‫از شستشـوی کامـل‪ ،‬قسـمتی از‬ ‫روتختـی را امتحـان کنیـد‪ ،‬بـه این صورت که گوشـه ی مخفی‬ ‫از روتختـی را داخـل کمی ماده شـوینده فرو ببریـد و به رنگ آن‬ ‫توجه کنید‪ .‬در صورت تغییر رنگ‪ ،‬آن را برای شستشو به خشک‬ ‫شویی بدهید‪ .‬همچنین روتختی ها را با آب سرد بشویید و درجه‬ ‫خشک‌کن را روی دمای کم بگذارید‪ .‬و پس از آن در هوای آزاد‬ ‫خشک نمایید‪.‬‬ ‫نکته‪ :‬توجه داشـته باشـید که تمامی کاالهای خواب را پس از‬ ‫شستشو در هوای آزاد و نور آفتاب خشک نمایید‪.‬‬ ‫در هنگام شستشو روتختی ها دقت کنید که رنگشان ثابت باشد‬ ‫شستن لحاف ها‬ ‫بـرای شسـتن لحـاف ها از همـان ترفندهـای ارائه شـده برای‬ ‫روتختی ها کمک بگیرید‪ .‬اما در صورتی که لحاف شـما با پنبه‬ ‫پر شده است بهتر است شستشو را با دست انجام دهید و بعد از‬ ‫چندین بار آبکشی در هوای آزاد خشک نمایید‪ .‬همچنین لحاف‬ ‫های پر و یا پشم شیشه را برای شستشو به خشکشویی بسپارید‪.‬‬ ‫بعد از شستشـو روبالشـی ها حتما آن ها را در هوای آزاد و نور‬ ‫خورشید خشک نمایید‬

‫شستن روبالشی ها‬ ‫شستشو روبالشی ها را مانند سایر کاالهای خواب پیش بگیرید‬ ‫و تنها به چند نکته توجه داشته باشید که‪:‬‬ ‫پیش از شستشو روبالشی ها آنها را تکان دهید تا گردو غبارشان‬ ‫از بین برود‪.‬‬ ‫ی ها از آب سـرد اسـتفاده کنید‪ .‬را با آب‬ ‫برای شستشـو روبالشـ ‌‬ ‫سرد بشویید و با درجه سرد خشک کنید‪.‬‬ ‫شستن پتوها‬ ‫پتوها را باید پیش از شستشـو به چند دسـته تقسـیم کرد‪ ،‬و هر بعد از شستشـو روبالشـی ها حتما آن ها را در هوای آزاد و نور‬ ‫کدام را متناسب با نوع شان شست‪ .‬به طور مثال پتوهای پشمی خورشید خشک نمایید‪.‬‬ ‫را بایـد بـا آب سـرد بشـویید و روی دور کـم ماشـین لباسشـویی‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫‪55 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫شپ‬ ‫تغذهی و آ زی‬ ‫آشپزی‬

‫باخانم زرغونه ستانیزی عادل‬

‫ترشی مساله دار اَم‪:‬‬

‫ایـن ترشـی مسـاله دار و‬ ‫چاشـنی داربـرای صـرف‬ ‫کـردن بـا انـواع شـوله هـا در‬ ‫فصل زمسـتان خـوش مزه اسـت‪ .‬با چلو و‬ ‫قورمۀ گوشت هم لذت خاصی دارد‪.‬‬

‫شیرینی زردک‪:‬‬ ‫‪Syrup-Soaked Cornmeal Cake‬‬

‫شده و توته شده‬ ‫دو پیمانه بوره (شکر)‬ ‫یک قاشق چایخوری آب لیمو‬ ‫دو قاشق چایخوری هیل کوبیده‬ ‫یک قاشق غذا خوری عرق گالب یا بقدر خواهش‬ ‫نیم پیمانه پستۀ جو کوب‬ ‫پسته برای تزیین‬

‫مواد الزم‪:‬‬ ‫پیمانـه = کـپ‬ ‫سـتندرد = پیالـۀ کـه‬ ‫گنجایـش‪ 125‬گـرام‬ ‫آرد را داشته باشد‪.‬‬ ‫(البتـه آرد در ایـن‬ ‫رسپی بکار نمیرود)‬ ‫یک کیلو زردک پوست‬

‫طرز تهیه‪:‬‬ ‫زردک را در ماشـین به شـکل حلوا چرخ یا آسـیاب کنید‪ .‬بعداً در یک ظرف یا کاسـه جا‬ ‫داده و بوره را عالوه کرده و خوب مخلوط کنید‪ .‬برای ‪ 15‬دقیقه بگذارید تا بلور های بوره‬ ‫آب زردک را جذب کرده و حل شوند‪ .‬زردک را به یک دیگ (نسوز) یا (نان ستک) انتقال‬ ‫داده و به حرارت متوسط برای ‪ 30‬الی ‪ 45‬دقیقه با یک قاشق لیمو بپزید‪ .‬در این جریان‬ ‫باید زردک را شـور بدهید تا حجم آن نصف شـده و شـفاف گردد و مثل حلوای پخته از‬ ‫کناره ها و سطح دیگ خود را جدا کند‪.‬پستۀ جوکوب‪ -‬هیل و عرق گالب را در شیرینی‬ ‫زردک مخلوط کنید و برای ‪ 5‬دقیقۀ بیشتر تفت بدهید‪ .‬ظرف زردک را از حرارت دور کرده‬ ‫و بگذارید کام ً‬ ‫ال سرد شود‪ .‬شیرینی زردک را به ‪ 12‬قسمت مساوی تقسیم کرده و بشکل‬ ‫گلوله ها در بیآورید‪ .‬با پسته تزیین کرده و نوش جان کنید‪.‬‬

‫‪Pickled Mangos‬‬

‫مواد الزم‪:‬‬ ‫دو عدد ام (که پوست سبز دارند) پوست –‬ ‫توته و هستۀ آن دور شده باشد‬ ‫یک قاشق غذا خوری سیر کوبیده شده‬ ‫سه پیمانه آب یک پیمانه سرکۀ سفید‬ ‫یک چهارم پیمانه ُگر و یا بورۀ نصواری‬ ‫سه قاشق چایخوری و یا به قدر ضرورت نمک‬ ‫یک چهارم قاشق چایخوری میخک پودری‬ ‫یک چهارم قاشق چایخوری زیرۀ پودری‬ ‫یک قاشق غذا خوری و یا بقدر خواهش مرچ سبز چرخ شده‬ ‫نیم پیمانه چهار مغز جوکوب‬ ‫برگ نعنا برای تزیین‬ ‫یک قاشق چایخوری سیاه دانه ‬ ‫طرز تهیه‪:‬‬ ‫ام را با سه پیمانه آب نیمپز کرده و بگذارید کام ً‬ ‫ال سر شود‪ (.‬ام باید ناخنگیر شده و بسیار نرم‬ ‫نشـود‪ ).‬سـیر‪-‬نمک – بوره – میخک و زیره را در سـرکه مخلوط کرده و به ام و آب آن اضافه‬ ‫کنید‪ .‬ترشـی را توسـط یک قاشـق تدریجی در یک مرتبان اضافه کرده و در البالی آن چهار‬ ‫مغز – مرچ و نعنای تازه جا داده و سیاه دانه بپاشید‪ .‬سر مرتبان را محکم بسته و برای یک هفته‬ ‫بگذارید برسد‪ .‬نوش جان‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫کیک شربت دار‬ ‫جواری‪:‬‬

‫‪Syrup-Soaked Cornmeal Cake‬‬

‫عربـی بنـام (بسبوسـه)یاد شـده انـد کـه از آرد‬ ‫سـوجی یا سیمولینا به نسـبت دانه دار بودن و‬ ‫مقاومت (خمیرک نشـدن) آن در برابر شـربت‬ ‫از آن استفاده میشود‪ .‬این کیک آرد سوجی در‬ ‫یونـان و ترکیـه بنـام (ریوانی) یاد میشـود‪ .‬قابل‬ ‫یاد آوری اسـت که در کشـور ایـران بنام (کیک‬ ‫شـربتی) یاد شـده و با آرد ترمیده و شربت کمتر‬ ‫تهیه میشـود‪ .‬چون آرد جـواری خاصیت دانه دار‬ ‫بودن و خمیرک نشـدن مانند سـوجی را دارد این‬ ‫کیک با نو آوری و کمی تغیر برای دوسـت داران‬ ‫آرد جواری پیشکش میگردد‪.‬‬

‫پیمانه = کپ = پیالۀ که گنجایش ‪250‬‬ ‫گرام آرد را داشته باشد‪.‬‬ ‫‬ ‫مواد الزم‪:‬‬ ‫دو پیمانه آرد جواری زرد از نوع درشت آن‬ ‫یک پیمانه ماست که ترش نباشد‬ ‫یک پیمانه بوره (شکر)‬ ‫چهار عدد تخم مرغ‬ ‫یک پیمانه روغن مایع‬ ‫دو قاشق چایخوری هیل تازه آسیاب شده‬ ‫یک قاشق غذا خوری بیکینگ پودر‬ ‫برای شربت‪:‬‬ ‫دو پیمانه بوره (شکر)‬ ‫یک و نیم پیمانه آب‬ ‫یک چهارم پیمانه عرق گالب‬

‫‪54 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫شپ‬ ‫تغذهی و آ زی‬ ‫آشپزی‬

‫کیـک‬ ‫هـا ی‬ ‫شـر بتی‬ ‫از قدیـم‬ ‫االیـام در‬ ‫کشـو ر‬ ‫هـا ی‬

‫باخانم زرغونه ستانیزی عادل‬

‫یک قاشق چایخوری هیل تازه آسیاب شده‬ ‫برای تزیین‪:‬‬ ‫نیم پیمانه مخلوط جوکوب شدۀ چهار مغز و پسته‬

‫طرز تهیه‪:‬‬ ‫برای آماده کردن شـربت آب و بوره را برای هفت دقیقه به مالیمت بجوشـانید تا شـربتی شود‬ ‫یعنی وقتی که قاشـق را در آن داخل کنید و بیرون بکشـید باید یک قشـر شـربت در سـطح آن‬ ‫تشکیل شود‪ .‬عرق گالب و هیل را در آن مخلوط کرده و کنار بگذارید تا سرد شود‪ .‬آرد جواری –‬ ‫بوره – هیل و بیکینگ پودر را با هم خوب مخلوط کنید‪ .‬تخم ها را در یک ظرف جداگانه بهم زده‬ ‫و به مخلوط آرد اضافه کنید‪ .‬ماست را عالوه کرده و با پنجه در خمیر بهم بزنید‪ .‬روغن را عالوه‬ ‫کرده و خمیر را به هم بزنید تا یکدسـت شـده و شکل‬ ‫یک لیتی غلیظ را به خود بگیرد‪ .‬به یک ظرف کیک‬ ‫پـزی انتقـال داده و بـه داش کـه قب ً‬ ‫ال بـه ‪ 375‬درجۀ‬ ‫فارن هایت مطابق ‪ 190‬درجۀ سـانتی گرید حرارت‬ ‫داده اید برای ‪ 30‬دقیقه و یا تا وقتی که سطح باالیی‬ ‫و پایین آن طالیی شود بپزید(ظرف کیک را چرب‬ ‫نمیکنیم زیرا خمیر روغن کافی داشـته و به ظرف‬ ‫در وقت پختن نمی چسپد)‪ .‬کیک را به شکل لوزی‬ ‫بریده و بگذارید کام ً‬ ‫ال سـرد شـود‪ .‬با شـربت سـرد‬ ‫سـیراب کنیـد‪ .‬روی کیـک را هـم شـربت بریزید‬ ‫وبرای ‪ 5-4‬سـاعت کنار بگذارید تا شربت در آن‬ ‫جـذب شـود‪ .‬با چهار مغز و پسـته تزییـن کرده و‬ ‫نوش جان کنید‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫می‌گیریـد‪ .‬اگـر از نظر عاطفی و مالی قوی باشـید احتمال شـروع‬ ‫دوباره رابطه‌ای که پرمسأله بوده است بسیار کمتر خواهد بود‪.‬‬ ‫زندگی گذشـته شـما با وجود تنش‌ها و هزینه‌های دردناکی که‬ ‫برایتـان داشـته اسـت یک تجربه عالی اسـت بـرای اینکه اکنون‬ ‫درسـت تصمیـم بگیرید‪ .‬پـس از عبور از آن دوران شـما می‌توانید‬ ‫مشکالت رابطه را بهتر بررسی کنید و مسیر آینده را بر مبنای آن‬ ‫مشخص کنید‪ .‬حاال این فرصت برایتان وجود دارد که یک رابطه‬ ‫متعادل را با هشیاری و آگاهی بیشتری شروع کنید‪.‬‬ ‫اگر فوراً به درخواسـت او جواب بدهید یا واکنش نشـان بدهید و‬ ‫زندگی‌ای که برای خودتان ساخته‌اید را متوقف کنید احتمال اینکه‬ ‫دوباره همان اشـتباه را تکرار کنید بسـیار زیاد اسـت‪ .‬صرف نظر از‬ ‫اینکه او چقدر برای بازگشت شما تالش می‌کند در این موقعیت‬ ‫الزم اسـت کمی بی‌توجه باشـید و آن را فرصتی برای ارزیابی او‬ ‫در نظر بگیرید‪ .‬برای شـروع یک رابطه دوباره باید مطمئن باشـید‬ ‫که مشکالتی که عامل جدایی‌تان بوده‌اند حل شده‌اند‪ .‬هر کسی‬ ‫باید اشـتباه خودش را پذیرفته باشـد‪ .‬این رابطه باید صرف نظر از‬

‫‪53 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫مشـوره های زنـاشـویـی‬

‫نیازهـای شـدید عاطفی یا مالـی و ضعف روحی یکـی از دو نفر از‬ ‫سـر گرفته شـود وگرنه هیچ بعید نیست که شما همان راه رفته را‬ ‫برگردید و اشتباه‌تان را دوباره تکرار کنید‪.‬‬ ‫اگر می‌خواهید دوباره با همسـر قبلی تان رابطه را شـروع کنید‬ ‫(یـا بـا هـر کس دیگری) ابتـدا باید ظرفیت‌های روحـی خودتان را‬ ‫باالببرید و یادبگیرید زندگی مستقل خود‌تان را شکل بدهید‪ .‬هیچ‬ ‫تالشـی بـرای طـرد کردن او یـا جذب او به خودتـان انجام ندهید‪.‬‬ ‫پیـش از شـروع هـر رابطـه‌ای ابتـدا بایـد کمـی زندگی مسـتقل و‬ ‫شخصی خودتان را داشته باشید؛‬ ‫بازگشت به زندگی با همسر سابق امری کامال ممکن است و تنها‬ ‫در موارد معدودی که پس از تالش های الزم و بررسی های حرفه‬ ‫ای و کارشناسانه الزم‪ ،‬مشخص می شود دو نفر واقعا برای زندگی‬ ‫مشترک با یکدیگر مناسب نیستند و از ابتدا انتخاب نادرستی انجام‬ ‫داده اند‪ ،‬بهتر است افراد‪ ،‬به زندگی مشترکشان بازنگردند‪.‬کسب‬ ‫دو ویژگی برای برپا کردن خیمه زندگی مشترک بسیار مهم است‪:‬‬ ‫کسـانی که توانسـتند اسـتقالل خود را دوباره به دست بیاورند‪ ،‬در‬

‫دوره پس از جدایی به نقش خود در رابطه با همسـر سـابق شـان‬ ‫اندیشیدند و سهم تقصیر و مشکالت خود را پیدا کردند و دانستند‬ ‫همه عوامل و تقصیرها مربوط به همسرشان نبوده است بلکه خود‬ ‫آنان نیز سهم قابل تأملی در این ماجرا داشته اند و در ازدواج دوباره‬ ‫با همسر سابق مشکالت رفتاری خود را حل کردند‪.‬‬ ‫نکته قابل تامل دیگر این است که زوج ها پس از جدایی خیلی‬ ‫سـریع بـه ازدواج مجـدد روی نیاورنـد و به خود فرصت بررسـی و‬ ‫ارزیابی بدهند‪ .‬در عین حال ترک مقایسه های مردود همسر سابق‬ ‫با دیگران ضروری است‪.‬‬ ‫مـا برخلاف زوج هایی که گمان می کنند و اصـرار دارند که به‬ ‫درد هـم نمـی خورنـد و بایـد جدا بشـوند‪ ،‬معتقدیم کـه آن ها می‬ ‫توانند کنار هم زندگی کنند فقط راه درست را بلد نیستند‪ ،‬پس آن‬ ‫ها را به آموختن راه درست زندگی کردن و مهارت های مورد نیاز‬ ‫دعوت می کنیم‪.‬‬

‫در رابطه‌مان چقدر نزدیک شویم؟‬

‫عمیق دو انسان به یکدیگر است‪ .‬این نزدیک شدن به‬ ‫شـناخت و مطالعه فرد دیگر نیـاز دارد‪ .‬آنهایی‬ ‫کـه زودهنـگام و پیش از شـناخت کافی‬ ‫ابراز عشـق مي‌کنند‪ ،‬کسانی هستند‬ ‫کـه عشـق را جـدی نمي‌گیرنـد‪.‬‬ ‫اسلامی را با جنس مخالف به فرزندانشـان نمي‌دهند‪ ،‬گاهی این‬ ‫مشکل را پیچیده‌تر مي‌کنند‪ .‬باید قبول کنیم که عشق اگر صرفا آنهـا افـراد خودمحـوری هسـتند‬ ‫مجموعه‪ :‬نامزدی‪ ،‬عقد‬ ‫داسـتان مشـترک بسـیاری از رابطه‌هـای عاشـقانه در عالم خیال باشـد‪ ،‬خطرناک مي‌شـود‪ .‬رابطه‪ ،‬موهبتی است که کـه بـه خودشـان و نیـاز‬ ‫این اسـت کـه فردی را مي‌بینیـم که ظاهر انسان‌ها را وارد دنیای واقعیت‌ها مي‌کند‪ .‬بیشتر جانفشاني‌ها (شما‬ ‫و رفتـارش بـه دلمـان بخوانید خودآسیبي‌ها) برای عشق به‌وسیله کسانی انجام مي‌شود‬ ‫که عشق را در عالم خیال تجربه کرده‌اند‪ ،‬نه در یک رابطه واقعی‪.‬‬ ‫کـه از‬ ‫رابطـه بـه مـا این مجـال را مي‌دهد‬

‫و‬ ‫مي‌نشـیند‬ ‫سـپس احسـاس‬ ‫مي‌کنیـم دوسـت‬ ‫را ببینیم‪.‬‬ ‫داریـم بار دیگـر هم او‬ ‫شـاید‬ ‫مي‌زنیـم‬ ‫در واقـع حـدس‬ ‫هنو ز‬ ‫بتوانیـم یک رابطه عاشـقانه را بـا او تجربه کنیم اما‬ ‫اطمینان نداریم‪ .‬فقط یک احساس مبهم و خام شکل گرفته است‪.‬‬ ‫این مرحله یکی از مهم‌ترین زمان‌های عشـق اسـت‪ .‬زمانی است‬ ‫کـه هنوز عشـقی شـکل نگرفته اما خیال‌پـردازی در مورد عشـق‬ ‫وجـود دارد‪ .‬بسـیار پیـش مي‌آیـد کـه انسـان‌ها خـود را بـا واقعیت‬ ‫رابطه رویاروی نمي‌کنند و در این مرحله شاعرانه و خیال‌پردازانه‬ ‫مي‌مانند‪ .‬در تب و تاب معشوقی مي‌سوزند که او بي‌خبر از احساس‬ ‫آنهاست‪.‬‬ ‫تصویـری شـورانگیز و پـر از مهربانی از یـک لبخند یا یک نگاه‬ ‫معشـوق در ذهن نقش مي‌بندد و دسـتمایه خیال‌پردازي‌های دور‬ ‫و دراز عاشـقانه مي‌شـود‪ .‬یکی از آسـیب‌های عشق‪ ،‬گسستگی از‬ ‫واقعیـت رابطـه و سـیر در دنیای خیال اسـت‪ .‬پـدر و مادر‌هایی که‬ ‫اجـازه رابطه مشـروع و تحت‌نظارت‪ ،‬در چارچـوب قانون و اخالق‬

‫موهـوم عاشـقانه‬ ‫خیا ل‌پر د ا ز ي‌هـا ی‬ ‫سـوال پیـش مي‌آیـد کـه‬ ‫نجـات پیـدا کنیـم‪ .‬حـال ایـن‬ ‫چقدر در رابطه خودمان را به دیگری نزدیک کنیم؟ خیلی وقت‌ها‬ ‫ممکـن اسـت پـس از یک مالقات احسـاس کنیم کـه چیزی که‬ ‫نامش «عشـق» اسـت‪ ،‬در ما شـکل گرفته و بخواهیم آن را ابراز‬ ‫کنیم‪ .‬فرستادن پیامک عاشقانه پس از اولین مالقات یکی از این‬ ‫رفتار‌هاست؛ رفتاری که مصداق از سر دیگر بام فرو افتادن است‪.‬‬ ‫عشـق‪ ،‬دلدادگی در یک فیلم هندی نیسـت‪ ،‬عشق نزدیک شدن‬

‫شخصي‌شـان بـه عشـق‬ ‫ورزیدن توجه مي‌کنند‪ ،‬نه به شکل‌گیری یک‬ ‫رابطه عمیق و منحصربفرد عاشـقانه و انسانی‪.‬‬ ‫آسیب جدي‌تری که ممکن است در عشق پیش‬ ‫بیاید‪ ،‬نزدیک شدن زودهنگام و ناسنجیده جسمانی است‪.‬‬ ‫متاسفانه در جامعه ما هر دو سر طیف دیده مي‌شود؛ هم آنهایی‬ ‫که آنقدر از برقراری رابطه واقعی خودداری مي‌کنند که عشقشان‬ ‫خیالی و مجازی مي‌شود‪ ،‬هم آنها که ناسنجیده و زودهنگام وارد‬ ‫رابطه جسمانی مي‌شوند‪ .‬عشق ارتباط دو انسان در سطح دو جسم‬ ‫نیست‪ ،‬عشق ارتباطی عمیق و ماندگار است که در سطوح عمیق‌تر‬ ‫روان انسان‌ها شکل مي‌گیرد‪ .‬درست است که یک عشق طبیعی‬ ‫با تمایل‌های جسمانی همراه است اما الزم است این ارتباط بسیار‬ ‫بـا احتیـاط و سـنجیده تـا زمان حصـول اطمینـان از پیدایش یک‬ ‫عشق راستین به تعویق افتد‪ .‬یکی از آسیب‌های عشق‪ ،‬بي‌اهمیت‬ ‫دانسـتن آن و برخـورد بـا آن به‌عنوان یک پدیده سـطحی از سـر‬ ‫ولنگاری و سهل‌انگاری است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫مشـوره های زنـاشـویـی‬

‫‪52 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫بازگشت به زندگی با همسر سابق امری کامال ممکن است‪‎‬‬ ‫مجموعه‪ :‬دانستنیهای قبل از ازدواج‬ ‫من و همسرم بعد از شش سال زندگی مشترک از هم جدا شدیم‬ ‫ولـی بعـد از یـک مـاه رابطه تلفنی را با هم شـروع کردیـم و هردو‬ ‫پشـیمان هستیم و میخواهیم برگردیم‪ ،‬ولی چند تا مشکل پیش‬ ‫رویمان اسـت‪ .‬مشـکل اصلی مخالفت خانواده هایمان اسـت و در‬ ‫درجه بعد حرف مردم و ترس از آبرو‪ .‬دلمان پیش هم اسـت و از‬ ‫اینکه طالق گرفته ایم خیلی پشیمانیم ولی نمی دانیم چه کنیم‬ ‫و ناامید شده ایم‪".‬‬ ‫کسانی که بعد از طالق متوجه میشوند که اشتباه بزرگی کرده‬ ‫اند‪ ،‬از طرفی با سختی های زندگی پس از طالق مواجه میشوند‬ ‫و از طرف دیگر درمیابند که دلیلی که به خاطر آن جدا شـده اند‪،‬‬ ‫آنقدرها هم بزرگ و آزار دهنده نبود‪ .‬و خالصه احساس پشیمانی‬ ‫به سراغشـان می آید و دوسـت دارند که برگردند‪ ،‬اما برگشـت به‬ ‫این آسانی ها نیست و اما و اگرهای زیادی با خود دارد‪.‬گاهی هم‬ ‫دیگر دیر شـده اسـت‪ ،‬یکی از زوجین تمایلی به برگشـت ندارد یا‬

‫قصد ازدواج با فرد دیگری را دارد‪.‬‬

‫چه باید کرد؟‬ ‫کسانی میتوانند ازدواج موفقی پس از طالق داشته باشند که در‬ ‫دوره پس از جدایی به نقش خود در رابطه با همسـر سـابق شـان‬ ‫اندیشیدند و سهم تقصیر و مشکالت خود را پیدا کردند و دانستند‬ ‫همه عوامل و تقصیرها مربوط به همسرشان نبوده است بلکه خود‬ ‫آنان نیز سهم قابل تأملی در این ماجرا داشته اند و در ازدواج دوباره‬ ‫با همسر سابق مشکالت رفتاری خود را حل کردند‪.‬‬ ‫مهم‌ترین کاری که باید کنید ادامه زندگی خودتان است‪ .‬به خاطر‬ ‫ایـن فـرد نباید از تالش‌هایی که برای سـاختن دوبـاره زندگی‌تان‬ ‫کرده‌اید دسـت بکشـید‪ .‬صرف نظـر از اینکه می‌خواهیـد دوباره با‬ ‫ایـن فـرد رابطـه را شـروع کنید (یا با هـر کس دیگـری) ابتدا باید‬ ‫ظرفیت‌های روحی خودتان را باالببرید و یادبگیرید زندگی مستقل‬ ‫خود‌تان را شکل بدهید‪ .‬هیچ تالشی برای طرد کردن او یا جذب او‬

‫به خودتان انجام ندهید‪ .‬پیش از شروع هر رابطه‌ای ابتدا باید کمی‬ ‫زندگی مسـتقل و شـخصی خودتان را داشـته باشـید؛ به کارهایی‬ ‫بپردازید که همیشه دوست داشتید انجامش بدهید‪ ،‬به سفر بروید‪،‬‬ ‫کار کنیـد تـا درآمـدی داشـته باشـید‪ ،‬یک زبـان تازه یـاد بگیرید‪،‬‬ ‫اگـر الزم اسـت درس بخوانیـد‪ ،‬ورزش کنیـد و از زندگی‌تان لذت‬ ‫ببرید‪ .‬همه این کارها برای این اسـت که ظرفیت روحی خودتان‬ ‫را برای یک تصمیم درسـت بیشـتر کنید‪ .‬برای برگشتن به رابطه‬ ‫(یا شروع هیچ رابط ‌ه تازه‌ای) عجله نکنید‪ .‬چون این کار عم ً‬ ‫ال راه‬ ‫تصمیم‌گیری درست و عاقالنه را می‌بندد‪ .‬بسیاری از روابط گذشته‬ ‫فقط به این دلیل دوباره از سر گرفته می‌شوند که فرد نتوانسته از‬ ‫نظر عاطفی خود را مسـتقل احسـاس کند یا به خاطر نیاز مالی یا‬ ‫ترس از آینده این کار را کرده اسـت‪ .‬اینکه شـما زندگی مسـتقل‬ ‫خودتان را ادامه بدهید از این نظر بسـیار ارزشـمند و مؤثر اسـت‪.‬‬ ‫زمانـی کـه حال بهتری دارید‪ ،‬وضعیت مالی خوبی پیدا کرده‌اید و‬ ‫توانسته‌اید به کار و فعالیت مورد عالقه‌تان بپردازید بهتر تصمیم‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫زیباترینقلعههایجهان‬ ‫قصر اسکون بران ‪،‬‬ ‫اتریش ‪:‬‬ ‫قصر اسـکون بـران محل‬ ‫سـکونت تابسـتانی خانـواده‬ ‫سـلطنتی در ویـن اتریـش‬ ‫اسـت‪ .‬ایـن قصـر یکـی از‬ ‫مهـم تریـن یادبودهـای‬ ‫فرهنگـی در اتریـش اسـت‪.‬‬ ‫از سـال ‪ 1960‬ایـن قصـر‬ ‫یکی از پربازدیدترین مقاصد‬ ‫گردشـگری وین به حسـاب‬ ‫می آید به طوری که در سال‬ ‫‪ 2009‬بیـش از ‪ 5‬میلیـون‬ ‫گردشـگر از ایـن مجموعـه‬ ‫دیدن کردند‪ .‬در سـال ‪1996‬‬ ‫این قصر در فهرست میراث‬ ‫جهانی یونسکو ثبت شد‪.‬‬

‫قصر ملی پنا ‪ ،‬پرتگال ‪:‬‬ ‫قصـر ملـی پنـا در پرتـگال‪ ،‬قدیمـی تریـن قصـر الهـام گرفته از مکتـب هنری‬ ‫رمانتیک اروپا‪ ،‬بر باالی تپه ای بر فراز شهر سینترا واقع شده و روز روشن از شهر‬ ‫لیسـبون پرتگال قابل‬ ‫رویت است‪ .‬در ابتدا در‬ ‫قرن پانزدهم میالدی‬ ‫بـه عنـوان یـک قصر‬ ‫ساخته شـد‪ ،‬اما بعدها‬ ‫پـس از نوسـازی ‪ ،‬بـه‬ ‫عنـوان صومعه تقدیم‬ ‫کلیسا شد‪.‬‬

‫ایـن قصـر در زلزلـه‬ ‫سـال ‪ 1755‬بـه شـدت‬ ‫آسـیب دیـد‪ ،‬تـا اینکه‬ ‫شـاهزاده فرنانـدو در‬ ‫‪ 1838‬آن را بازسـازی‬ ‫کـرد‪ .‬سـبک معمـاری‬ ‫آن ترکیبـی از سـبک‬ ‫رمانتیـک و آفریقایـی‬ ‫اسـت‪ .‬ایـن قصـر در‬ ‫فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده و یکی از عجایب هفتگانه پرتگال است‪.‬‬

‫گردشـگـری و سیـاحـت‬

‫‪51 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫قصر میسور ‪ ،‬هندوستان ‪:‬‬ ‫قصـر میسـور در شـهری بـه همیـن نـام‬ ‫در جنـوب هندوسـتان قـرار دارد‪ .‬این قصر‬ ‫اقامت گاه رسـمی خانواده سلطنتی میسور‬ ‫و محل برگزاری میهمانی های دربار است‪.‬‬ ‫میسور را معمو ً‬ ‫ال به عنوان شهر قصرها می‬ ‫شناسـند اگـر چه اصطالح قصر میسـور به‬ ‫یکی از ساختمان های داخلی قصر مربوط‬ ‫می شود‪ .‬شاهان ودیار که حکمرانان محلی‬ ‫میسـور هستند ابتدا در قرن چهاردم شروع‬ ‫به ساخت قصر کردند‪ .‬ساخت قصر کنونی‬ ‫از سـال ‪ 1897‬آغاز ‪ ،‬در سـال ‪ 1912‬کامل‬ ‫و در سال ‪ 1940‬گسترده تر شد‪ .‬هم اکنون‬ ‫قصر میسور بعد از تاج محل یکی از معروف‬ ‫ترین جاذبه های گردشـگری هند است به‬ ‫طوری که ساالنه ‪ 2.7‬میلیون بازدید کننده‬ ‫دارد‪ .‬چنـد نکتـه ی جالـب در مـورد بازدیـد‬ ‫کـردن از ایـن قصر وجود دارد و آن این که‬ ‫اگـر چه گردشـگران قادر بـه بازدید از قصر‬ ‫هسـتند اما حـق عکـس بـرداری در داخل‬ ‫قصـر را ندارنـد و بـرای ورود بـه قصـر باید‬ ‫کفش های خود را در بیاورند‪.‬‬

‫شهر ممنوعه ‪ ،‬چین ‪:‬‬ ‫شهر ممنوعه شهری قدیمی در منطقه پکن‪ ،‬پایتخت کشور چین است و یکی از مهمترین دیدنی‬ ‫‌های تاریخی این کشـور به شـمار می‌آید‪ .‬این شـهر به روایتی وسـیع‌ترین و کامل‌ترین مجموعه‬ ‫معماری چوبی در جهان به شمار می‌رود‪ .‬احداث شهر ممنوعه در سال ‪ ۱۴۰۶‬میالدی با دستور جو‬ ‫دی دومین امپراتور سلسله مینگ آغاز گردید و ظرف ‪ ۱۴‬سال ساخته شد‪.‬‬ ‫تا سـال ‪ ۱۹۱۱‬میالدی و نابودی سلسـله چینگ (قریب ‪ ۵۰۰‬سـال) جمعا ‪ ۲۴‬امپراتور در این شـهر‬ ‫ممنوعـه اقامـت کـرده و بـر چیـن فرمان رانـده اند‪ .‬از سـال ‪ ۱۹۲۴‬بازدیـد از این مجموعـه به عنوان‬ ‫کاخ موزه برای عموم آزاد گردید و ممنوعه بودن آن پایان پذیرفت‪ .‬شهر ممنوعه کامال طبق نظام‬ ‫تشریفاتی سلسله‌های فئودالی و اصول طبقاتی ساخته شده است‪ .‬طرح کلی‪ ،‬وسعت ‪ ،‬شیوه معماری‪،‬‬ ‫رنگ و تزیینات همه نمایانگر امتیاز خاندان‬ ‫سلطنتی و سلسله مراتب اشرافی است‪.‬‬ ‫سـه قصر این مجموعـه یعنی قصر تای‬ ‫حـه‪ ،‬قصـر جـون حـه و قصـر بایـو حه که‬ ‫توجه را بیشتر جلب می‌کنند‪ ،‬محل اعمال‬ ‫قـدرت امپراتـوری امپراتـوران و برپایـی‬ ‫مراسـم پرشکوه بوده است‪ .‬قصر تای حه‪،‬‬ ‫مرکز تمام شهر ممنوعه و تخت سلطنتی‬ ‫طالیی رنگ امپراتور در این قصر دیده می‬ ‫‌شود‪ .‬این قصر دارای مجلل‌ترین معماری‬ ‫در شهر ممنوعه است‪ .‬این قصر در شمال‬ ‫میدان بر سـکوی مرمری سـفید رنگی به‬ ‫مساحت ‪ ۳۰‬هزار متر مربع و بلندای ‪ ۸‬متر‬ ‫ساخته شده است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫گردشـگـری و سیـاحـت‬

‫‪50 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫بزرگترین باغ گل دنیا در بیابان های دبی‬ ‫ها هم نظرتان را جلب کند‪ ،‬چرا که از زیبایی های دیگر این باغ‬ ‫ایـن اسـت کـه انـواع پروانـه در این باغ جمع آوری شـده انـد و در‬ ‫بخشی جداگانه به نام باغ پروانه در معرض دید عموم قرار گرفته‬ ‫اند‪.‬زیبایی های باغ گل معجزه دبی انتها ندارد‪ .‬برای چشم نوازتر‬ ‫شدن این باغ گل وسیع سه حوضچه با ماهی های رنگارنگ نیز‬ ‫در این باغ ساخته اند تا بازدیدکنندگان بتوانند لب آن ها نشسته و‬ ‫از هوای خوش و مناظر زیبا در کنار ماهی ها لذت ببرند‪.‬‬ ‫«‪ »Miracle garden dubai‬به دلیل داشتن دیوارهای بلند‬ ‫گل در اشکال مختلف در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است‪.‬‬ ‫اکنون شما را به دیدن تصاویری چشم نواز و فوق العاده زیبا از‬ ‫آن دعوت می کنیم‪.‬‬ ‫در تمـام قسـمت هـای بـاغ معجـزه‪ ،‬ماکـت هایـی از ماشـین‪،‬‬ ‫ساختمان یا حتی برج ها قرار داده اند‬ ‫این باغ گل ‪72000‬مترمربع مساحت دارد وبالغ بر ‪ 45‬میلیون‬ ‫مجموعه‪ :‬مکانهای تفریحی جهان‬ ‫ایـن بـاغ معجـزه نام دارد و در شـهر مـدرن و حیـرت انگیز دبی شـاخه گل در آن اسـت‪ .‬البته باید توجه داشته باشید که هر سال‬ ‫تعـداد ایـن گل هـا کمی تغییر مـی کند زیرا همه سـاله در فصل‬ ‫ساخته شده است‬ ‫در وسط کویر داغ و سوزان دبی ناگهان با باغی پر از گل‪ ،‬رنگ تابستان باغ گل تعطیل شده و به بازسازی و گل کاری مجدد در‬ ‫و عطر گیاهان خوشبو مواجه می شوید‪ .‬برای لحظه ای این تصور آن می پردازند‪.‬‬ ‫به سـراغتان می آید که در یک مکان اسـتوایی خوش آب و هوا‬ ‫و سرسبز هستید‪ ،‬اما باور کنید اینجا شهر صحراها در وسط کویر باغ معجزه همزمان با ‪ ۱۴‬فوریه ( روز عشق ) سال‬ ‫است که در دل آن و زیر این آفتاب سوزان‪ ،‬باغی پر از گل ساخته ‪ ۲۰۱۶‬به روی عموم بازگشایی شد‬ ‫اند‪ .‬خود را به دست زیبایی ها بسپارید و همراه با ما قدم زدن میان نـوع معمـاری بـاغ معجزه به گونه ای اسـت که به صورت سـه‬ ‫بعدی به نظر بیاید‪ .‬از تپه ها و ماکت ها اسـتفاده کرده اند تا باغ‬ ‫گل ها را آغاز کنید‪.‬‬ ‫همزمـان بـا ‪ ۱۴‬فوریه ( روز عشـق ) سـال ‪ ۲۰۱۶‬به روی عموم به صورت برجسته تر دیده شود‪ .‬در تمام قسمت های آن ماکت‬ ‫بازگشـایی و بعد از آن موفق به کسـب جایزه ی بهترین باغ سال هایی از ماشین‪ ،‬ساختمان یا حتی برج ها قرار داده اند که آن ها‬ ‫شد و توانست نام خود را به عنوان بزرگترین باغ گل دنیا به ثبت را با گل پوشانده اند‪ .‬به عبارت دیگر در اتومبیل ها و مجسمه ها‬ ‫برساند‪ .‬این باغ در وسط بیابان های خشک و بایر امارات بنا شده و و اشیایی از این دست گل کاری کرده اند‪.‬‬ ‫در کنار این همه زیبایی و گل های رنگارنگ شاید وجود پروانه‬ ‫از این نظر با سایر باغ های گل جهان تفاوت دارد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫صـحـت و سـالمتـی‬

‫کار در پیری راهی‬

‫برای جلوگیری از‬ ‫فراموشی‬

‫‬ ‫گفته می شود فعالیت مغزی و جسمی به کاهش خطر‬ ‫فراموشی در پیری مرتبط است‬ ‫تحقیقـات تـازه حاکیسـت کـه کار کـردن در دوران‬ ‫سـالخوردگی مغز را فعال نگاه داشـته و مـی تواند راهی‬ ‫موثر برای پس زدن بیماری آلزایمر باشد‪.‬‬ ‫محققان داده های مربوط به ‪ 1320‬بیمار از جمله ‪382‬‬ ‫مرد را که مبتال به فراموشی بودند تحلیل کردند‪.‬‬ ‫آنها دریافتند که برای مردان‪ ،‬ادامه کار در سنین پیری‬ ‫کمک می کند مغز هوشیار بماند و چیره شدن فراموشی‬ ‫را عقب می اندازد‪.‬‬ ‫ایـن مطالعه توسـط موسسـه روانپزشـکی در کینگـز کالج لندن‬ ‫انجام شده و نتایج آن در نشریه "‪ "Geriatric Psychiatry‬چاپ‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫هم اکنون حدود ‪ 700‬هزار نفر در بریتانیا دچار فراموشی هستند‬ ‫و کارشناسان تخمین زده اند که تا سال ‪ 2051‬این رقم می تواند‬ ‫به یک میلیون و ‪ 700‬هزار نفر برسد‪.‬‬

‫تخمیـن زده مـی شـود که این بیماری سـاالنه ‪ 17‬میلیـارد پوند‬ ‫هزینه بر اقتصاد بریتانیا تحمیل می کند‪.‬‬ ‫فراموشـی ناشـی از نابـودی جمعـی سـلول هـای مغـز اسـت و‬ ‫متخصصـان معتقدنـد که یـک راه جلوگیـری از آن ایجاد حداکثر‬ ‫تعداد ممکن اتصاالت میان سلول های مغز از طریق انجام فعالیت‬ ‫مغزی در طول زندگی است‪ .‬این به "حفظ قوای فکر" موسوم است‪.‬‬ ‫شـواهدی وجـود دارد کـه نشـان مـی دهد تحصیلات خوب به‬ ‫کاهش خطر ابتال به فراموشی مرتبط است‪.‬‬

‫‪49 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫و تـازه تریـن مطالعـه بـر فوایـد ادامه فعالیـت ذهنی تا‬ ‫سنین باال داللت دارد‪.‬‬ ‫کسانی که دیر بازنشسته شدند در مقایسه با کسانی که‬ ‫تصمیم گرفتند زود بازنشسته شوند‪ ،‬در مراحل متاخرتر‬ ‫زندگی به آلزایمر مبتال شدند‪.‬‬ ‫هـر یـک سـالی که فرد دیرتر بازنشسـته شـد به تاخیر‬ ‫شش هفته ای در شروع فراموشی مربوط بود‪.‬‬ ‫سـایمون الوستون محقق در این باره گفت‪" :‬تحریک‬ ‫فکری ناشی از بودن محیط کار برای افراد پیرتر ممکن‬ ‫است مانع افت توانایی های ذهنی شود و در نتیجه فرد‬ ‫را برای مدتی طوالنی تر در برابر فراموشی مصون بدارد‪".‬‬ ‫با این حال او افزود که "تحقیقات خیلی بیشـتری نیاز‬ ‫اسـت تا درک کنیم چگونه می توان فراموشـی را عقب‬ ‫انداخت یا به کلی از آن جلوگیری کرد‪".‬‬ ‫دکتـر سـوزان سورنسـن سرپرسـت تحقیقـات انجمن‬ ‫آلزایمـر بریتانیا گفت که کوچک بودن جامعه مطالعاتی‬ ‫نتیجه گیری در مورد آن را سخت می کند‪.‬‬ ‫وی گفت‪" :‬ممکن است دالیل مختلفی در مورد اینکه‬ ‫چرا تاخیر در بازنشستگی به ابتالی دیرتر به فراموشی ارتباط دارد‬ ‫وجود داشته باشد‪".‬‬ ‫وی گفـت‪" :‬مردانـی که زود بازنشسـته می شـوند اغلب این کار‬ ‫را به دلیل شـرایط جسـمانی‪ ،‬مانند فشار خون یا دیابت‪ ،‬که خطر‬ ‫فراموشی را افزایش می دهد می کنند‪".‬‬ ‫"همچنین می تواند این باشد که کار کردن ذهن و جسم را فعال‬ ‫نگاه می دارد که ما می دانیم خطر فراموشی را کم می کند‪".‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫صـحـت و سـالمتـی‬

‫‪48 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫درمان میخچه با طب گیاهی‬

‫مجموعه‪ :‬داروهای گیاهی و طب سنتی‬ ‫میخچه از مشکالت رایجی است که در نقاط مختلف پا و به ویژه‬ ‫در انگشـتان پا ایجاد می‌شـود و علت به وجود آمدن آن‪ ،‬ضخیم‬ ‫شدن الیه‌های پوست به دلیل وجود فشار و سایش متوالی است‪.‬‬ ‫آیا تا به حال دچار مشـکلی به نام میخچه شـده اید؟ اکثر افراد‬ ‫این دردسر را تجربه کرده اند‪ .‬میخچه به برآمدگی و ضخیم شدن‬ ‫بخش هایی از پوسـت پا بخصوص در نواحی انگشـتان و مفاصل‬ ‫گفته می شـود که این مشـکل ناشـی از فشـار زیاد و مسـتمر و نا‬ ‫مناسب بودن کفش است‪ .‬در واقع میخچه هم به عنوان یك ضایعه‬ ‫پوستی‪ ،‬نوعی واكنش طبیعی بدن برای حفاظت از خود است‪.‬‬ ‫میخچـه دالیـل مختلفـی دارد ولـی از مهمتریـن آنها پوشـیدن‬ ‫کفش های تنگ و نامناسب است‪.‬‬ ‫کفش های نامناسـب اغلب باعث بروز مشـکالتی برای پا می‬ ‫شـود که میخچه و پینه از عمده ترین آنهاسـت‪ .‬البته نباید‬ ‫میخچه و پینه را یکی دانست‪.‬‬ ‫ی شـود كه الی ‌ه های پوسـت‬ ‫پینـه زمانـی ایجاد م ‌‬ ‫بـه دلیـل فشـارها و سـایش‌های پـی‌در پی ضخیم‬ ‫ی شـود‪ .‬این حالت بیشتر در زیر مفاصل‬ ‫و سـخت م ‌‬ ‫انگشـتان پا یا در پاشـنه پا و دسـت‌ها و هر نقط ‌ه ای‬ ‫از بدن كه تحت فشـار باشـد ظاهر می‌شود‪ .‬پینه‌ها‬ ‫معموال دردناك نیستند‪ .‬زمانی كه پینه گسترده شده‬ ‫ل هـای مرده پوسـت تجمع می‬ ‫و در مركـز آن سـلو ‌‬ ‫‌كننـد‪ ،‬تبدیل به میخچه می‌شـود‪ .‬میخچه معموال‬ ‫در قسـمت باالیـی انگشـتان پا و یا در كنـاره و جاهای‬ ‫برجسته پاها ایجاد می‌شود و عموما به دلیل این كه اعصاب‬ ‫ی شود‪ .‬به عالوه میخچه كوچك‬ ‫پوست را درگیر می‌كند دردناك م ‌‬ ‫تر از پینه است‪.‬‬ ‫میخچه همانقدر که دردناک و آزاردهنده است راه درمان ساده و‬ ‫ارزانی دارد ‪ .‬درمانهای خانگی متداولی برای این مشکل وجود دارد‬ ‫که در اینجا سعی می شود به چند مورد از ساده ترین ها اشاره شود‪.‬‬

‫علل میخچه‬ ‫اگرچه رعایت نکردن بهداشـت پا و اسـتفاده از کفش‌های تنگ‬ ‫عامل اصلی این عارضه اسـت‪ ،‬اما علت‌های دیگری نیز دارد که‬ ‫عبارتند از ‪:‬‬ ‫فشار بر روی انگشتان پا‬ ‫آلوده بودن ناخن انگشتان پا‬ ‫پوشیدن کفش و یا جوراب تنگ‬

‫اسـت‪ .‬سـطح اسـیدیته سـرکه سـفید به نرم کردن پوست سخت‬ ‫تماس کفش و انگشت‬ ‫کمک میکند‪ .‬به عالوه‪ ،‬ضد قارچ اسـت و خواص ضد باکتریایی‬ ‫کج بودن انگشتان‬ ‫آن خطر ابتال به عفونت را کاهش میدهد‪.‬‬ ‫پوشیدن کفش یا صندل بدون جوراب‬ ‫قبل از رفتن به رختخواب‪ ،‬یک قسـمت سـرکه سـفید را با سـه‬ ‫استفاده از کفش‌های پاشنه بلند‬ ‫داشتن قوس کف پا که روی انگشت و پاشنه پا فشار وارد می‌کند قسـمت آب مخلوط کنید تا رقیق شـود سـپس با وسـیله نرمی بر‬ ‫روی میخچه بمالید صبح روز بعد پوسته پوسته می شود آن را با‬ ‫تقسیم نامتعادل وزن روی پاها‬ ‫سنگ پا تمیز کنید و سپس روغن زیتون یا روغن نارگیل بمالید هر‬ ‫روز یکبار این کار را انجام دهید تا میخچه بطور کامل از بین برود‪.‬‬ ‫عالیم میخچه‬ ‫درد مفصل انگشتان و کف پا‬ ‫سیر‬ ‫التهاب‬ ‫سـیر یـک آنتی اکسـیدان طبیعـی اسـت و از ایـن رو در درمان‬ ‫ضخیم شدن پوست‬ ‫میخچه بسـیار مفید اسـت‪ .‬همچنین‪ ،‬خواص ضد باکتری و ضد‬ ‫برآمدگی سفت‬ ‫قارچ آن از عفونت جلوگیری می کند‪.‬‬ ‫خشک و یا پوسته پوسته شدن پوست‬ ‫نصف سیر را در محل میخچه مالیده ‪ .‬اجازه دهید پوست‬ ‫خشک شود ‪ ،‬با یک نوار زخم بندی ببندید و یک شب‬ ‫بماند‪ .‬صبح روز بعد‪،‬پانسمان را باز کرده و پای خود‬ ‫را با آب گرم بشویید‪ .‬این کار را هر شب تا زمانی که‬ ‫میخچه از بین می رود تکرار کنید‪ .‬روش دیگر‪ ،‬دو تا‬ ‫سه حبه سیر را به قطعات کوچک برش داده ‪ ،‬کمی‬ ‫نمک ریخته بزنید و رویش را بندید سـه روز بماند‬ ‫بعد از سه روز میخچه از بین می رود در صورت نیاز‬ ‫این روش را دوباره تکرار کنید ‪.‬‬ ‫گزینـه دیگـر این اسـت کـه دو حبه سـیر‪ ،‬کمی‬ ‫سرکه را بطور مستقیم روز میخچه می مالیم ‪ .‬با قرار‬ ‫دادن یک توپ پنبه روی آن را با زخم میبندیم‪ .‬مدت دو تا‬ ‫سه ساعت و سپس پانسمان را برداشته و تمیز میکنیم چند هفته‬ ‫این کار را انجام دهید‪.‬‬ ‫داروی خانگی برای درمان میخچه‬ ‫زردچوبه‬ ‫یکی دیگر از درمانهای خوب برای درمان میخچه زردچوبه است‪ .‬لیمو‬ ‫بـا توجه به ماهیت ضد التهابـی آن‪ ،‬زردچوبه می تواند ناراحتی را یکی دیگر از شیوه های درمان میخچه پا خود لیمو است‪ .‬اسید‬ ‫موجود در لیمو برای نرم کردن پوست سخت است که باعث می‬ ‫تسکین‪ ،‬درد را کاهش و به سرعت بهبود دهد‬ ‫یک قاشق چای خوری زردچوبه و کمی عسل مخلوط کنید تا شود میخچه از بین برود‪.‬‬ ‫خمیر شود به محل آسیب دیده بزنید ‪ .‬بگذارید خشک شود دو یا آب لیموی تازه را روی میخچه زده و میگذاریم خشـک شـود‬ ‫سـه بار در روز برای حداقل یک هفته یا تا زمانی که درمان شـود حداقل روزانه سه بار این کارر ا انجام دهید‪.‬‬ ‫روش دیگـر‪ ،‬خیـس کـردن دو قطعـه از میخـک در یک قاشـق‬ ‫ادامه دهید‪.‬‬ ‫غذاخـوری آب لیمـو به مدت ‪ 15‬دقیقه اسـت ‪ .‬میخک باید کامال‬ ‫حـل شـود وقتـی مالیدیم میگذاریم درمعرض هوا خشـک شـود‬ ‫سرکه سفید‬ ‫سـرکه سفید شـیوه درمانی بسیار عالی برای درمان میخچه پا روزی چند بار این کاررا انجام می دهیم‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫صدايم به گوشم مى رسد‪(( :‬خوب‪ ،‬مى کشندم‪ .‬دست هايم را از‬ ‫پشت مى بندند‪ ،‬چشمانم باز اند و اما از رو به رو مى زنند‪ .‬فاصله‬ ‫اش به انداز ًه توپ پنالتى تا گولکيپر است و يا هم شايد از نزديک‬ ‫به کله آتش کنند‪ .‬صداى تق تقش را خواهم شنيد يا نه؟ بى پير‬ ‫مثل برق مى رسد‪)).‬‬ ‫يک چيز داغ‪ .‬بر مى خيزم و سر جسدم مى ايستم‪ .‬ديگر شايد با‬ ‫قاتلم هر کارى کرده بتوانم‪ .‬نمى توانم؟‬ ‫شـايد روحـم بتوانـد حرکت کند‪ .‬مثل آدم ها‪ .‬پيش زنم ايسـتاده‬ ‫مردم چه احسـاس کردم‪ .‬حداقل مى شود‬ ‫شـوم و بگويم که وقتى ُ‬ ‫که در خوابش بيايم‪ .‬برايش بگويم که تو ناحق مى ترسى‪ ،‬مرگ‬ ‫آن قدر هم بدنيست‪ .‬پرکيف است‪ ،‬مثل اين که‪...‬‬ ‫ديگر خفه مى شوم‪ .‬کسى در کانتينر است که انديشه ها و افکارم‬ ‫را مى دزدد و دو باره تکرار مى کند‪.‬‬ ‫نمى دانم چرا پيهم زهره و عشقبازى هاى با او به يادم مى آيد‪.‬‬ ‫هيـچ نمـى فهمم‪ .‬به ياد مى آورم روزى را که جاکت پشـمى سـه‬ ‫رنگم را قات مى کرد تا در زمسـتان سـال بعد هم به دردم بخورد‪.‬‬ ‫آن جاکت در کجاى الماريسـت؟ گيالسـم که تصوير يک آفتاب‬ ‫خندان داشت در کجاست؟ بوتل عطرم که زهره در روز هاى اول‬ ‫آشنايى مان آن زمانى که در مکتب بوديم خريده بود؛ اگر بروم از‬ ‫پاشويه‬ ‫آن استفاده مى کنم‪ .‬اما نه ‪ ،‬هيچ گاه‪ .‬نمى دانم سرنوشت‬ ‫ً‬ ‫تشـناب که موقع برآمدنم بند بود‪ ،‬چه خواهد شـد؟ اوه‪ ،‬تشـنه ام‪.‬‬ ‫تشنه ام‪ .‬می ميرم‪ .‬گفته بودم که در بازگشت ترميمش مى کنم؛‬ ‫اما که بفهمد که دو ماه در مزار بند مى مانم‪ .‬مى دانست که جنگ‬ ‫بين دولت و مخالفانش دوامدار مى شود‪ .‬وقتى مى آمدم پيشانيش‬ ‫را مـاچ کـرده بـودم‪ .‬مى گفت‪((:‬پيشـانيم را ماچ نکـن‪ ،‬جدايى مى‬

‫آورد!))‬ ‫چه زهره يى بود! عشقبازى را گناه مى پنداشت‪ ،‬گناهى که بيشتر‬ ‫مسـببش مـن بودم‪ .‬وانمـود مى کرد که هيچ خوش نـدارد که زير‬ ‫بيفتد‪ .‬چشم هايش را خمار مى کرد و به تکرار و آهسته مى گفت‪:‬‬ ‫((نکن‪ ،‬نکن!)) مى فهميدم که همه گفتار زنها برعکس است‪ ،‬حتا‬ ‫((نـه)) و ((نکـن)) گفتن هاى شـان‪ .‬به آهسـته گى لـب هايم را بر‬ ‫اندامـش مـى گرداندم‪ .‬مى گفت‪ :‬تراکتور‪ .‬مى گفت‪(( :‬رند ًه نجار))‪.‬‬ ‫مى گفت‪(( :‬مثل اين که کسى مين ها را در مزرعه يى بپالد‪ )).‬هوم!‬ ‫يک چيزى در ميان پاهايم به سرعت سبز مى شد‪ .‬ساق هايش را‬ ‫نيشگون مى گرفتم؛ شکم سفتش را ليس مى زدم‪ ،‬به کمرش که‬ ‫به کمر يک گيتار هسپانيايى شباهت داشت‪ ،‬چنگ مى انداختم‪....‬‬ ‫چى کار کنم‪ .‬حاال بايد فکر ديگرى بکنم‪ .‬مگر چاره يى است؟‬ ‫فـرار‪ .‬هـوم! اگر هميـن جا رهايم کنند و بگويند که برو نمى توانم‬ ‫راهم را پيدا کنم‪ .‬درست آن طرفتر‪ ،‬به پر ًه کوه هاى سياه نرسيده‬ ‫زمين هموار پر از مين اسـت‪ .‬بسـيار جرأت مى خواهد که آدم به‬ ‫تشنه گام و پا ها یند‪ .‬فکر‬ ‫طرفش برود‪ .‬مين دارد‪ ،‬مين هايى که ً‬ ‫مى کنم‪ .‬فکر اين را که تا حال اگر ترسـيده ام‪ ،‬با خود ترسـيده ام‬ ‫و در خود ترسـيده ام‪ .‬خصوصًا که هيچ دليلى وجود ندارد تا از آن‬ ‫هـا عـذر خواهى بکنـم و يا بخواهم کـه رهايم کنند‪ .‬ايـن نيرو در‬ ‫من هسـت‪ ،‬هيچ وقت از کسـانى که بهتر از من نيسـتند نخواهم‬ ‫خواسـت کـه مرا ببخشـند‪ .‬به مرگ آمـاده مى شـوم‪ ،‬يک نيروى‬ ‫ناآشـنا مى گويد که شـهامتم را بيازمايم‪ .‬براى مرگ همان‬ ‫انتظارى را مى کشم که براى رهايى‪ .‬دنيا برجا خواهد ماند‪.‬‬ ‫بعد از آن که زدندم‪ ،‬مثل يک پارچه چوب مى افتم‪ ،‬خير و‬ ‫خالص‪ .‬شـروع مى کنم به فاسد شـدن اول اندامم ورم مى‬

‫بقیه در صفحه‪90‬‬

‫شد و به صورتم خورد‪ .‬يکيش از يخنم کشيد و از تانکر پايينم کرد‪.‬‬ ‫گفت‪(( :‬بی دین هستی؟))‬ ‫جوابى ندادم‪.‬‬ ‫بعد لگدى پراند‪ .‬درد در زیر نافم تيرکشيد‪ .‬افتادم‪ .‬تهوع و دلبدى‬ ‫بهم چنگ انداخت‪.‬خاطر جمع بودند‪ .‬هيچ کسى در آن حوالى نبود‪،‬‬ ‫پشـه پـر نمـى زد و آفتاب غروب مـى کرد‪ .‬جيب هايـم را پاليدند‪.‬‬ ‫کتابچه‬ ‫آينه خورد و‬ ‫ً‬ ‫نامه زهره را گرفتند‪ .‬تنها ً‬ ‫همه کاغذ ها‪ ،‬حتا ً‬ ‫يادداشت را گذاشتند‪.‬‬ ‫از تانکر که زياد دور شديم‪ ،‬يکى از آن سه راکت ضد تانکش را‬ ‫کوک کرد‪ .‬در سکوت دره و دريا صدايى کاشت‪ .‬مثل صداى رعد‬ ‫بود‪ .‬راکت رفت و به اندام تانکر نشسـت و انفجار مهيبى سراسـر‬ ‫کوه و دره را تکان داد‪ .‬دود و آتش‪ ،‬اوه‪ ،‬نزديک آمد‪.‬حاال گير افتاده‬ ‫ام‪ .‬ديگر می ميرم‪ ،‬اما دنيا باقى مى ماند‪ ،‬نمى فهمم‪ ،‬مى انديشم‪:‬‬ ‫((همين لحظه در آن سـو‪ ،‬دور تر از اين جا کسـانى هم هسـتند‬ ‫کـه هيـچ خبـر ندارند که لحظاتى بعد کسـى در ايـن جا می ميرد‪.‬‬ ‫زهره‪ ،‬شـايد هم روحش با خبر شـده باشـد‪ .‬شايد هم چند روز بعد‬ ‫خبر شود که مرده ام‪ .‬چقدر مرا دوست داشت‪ .‬خوب‪ ،‬يک مرده را‬ ‫ديگر چه کند؟ هرکس از مرده مى ترسد و نمى خواهد که با يک‬ ‫جسد همخوابه شود‪ .‬هر زن براى شوهرش تنها چند روزى گريه‬ ‫مى کند‪ .‬بچه اش را به دنيا مى آورد‪ .‬سال ها مى گذرد و از ياد مى‬ ‫رود‪ .‬روزى هم مى آيد که بچه اش فکر مى کند که وى پدرى بايد‬ ‫داشته باشد‪ .‬حتمًا به کارت هويتش به دنبال نام خود نام پدرش را‬ ‫هم مى بيند‪)).‬‬ ‫کاش بتوانم جواب سـؤال زهره را بدهم که مردن چطور اسـت‪.‬‬ ‫مرگ با گلوله و يا تشنه گى چه فرق دارد‪.‬‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫‪47 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫داستان نایاب‬

‫خالد نويسا‬

‫لگد سختى به کمرم مى خورد‪ .‬به رو درون کانتينر خالى و داغى‬ ‫مـى افتـم‪ .‬دردى آرنـج ها و کمـرم را مى فشـارد‪ .‬درواز ًه کانتينر از‬ ‫پشت سرم بسته مى شود‪ .‬از لوالکهاى سنگينش صداى خشکى‬ ‫بر مى خيزد‪ -‬صدايى که به کشـيده شـدن برک يک موتر سـريع‬ ‫مى ماند‪ .‬کانتينر براى لحظه يى از تاريکى پر مى شود‪ .‬خود را به‬ ‫سـختى راسـت مى کنم‪ .‬پيراهنم شـل از جانم آويزان است‪ .‬نمى‬ ‫دانم که خود را گم کرده ام يا سايه ام را‪ .‬سايه ندارم‪ .‬فکر مى کنم‬ ‫هرگز سايه نداشته ام؛ نمى دانم‪ .‬مى نشينم‪ .‬هوا خود را جمع کرده‬ ‫ازم فرار مى کند‪.‬‬ ‫گرمـا از تنـم عـرق را جـارى مى کند‪ .‬شـنيده ام کـه در دورادور‬ ‫کانتينـر اسـراء جويچـه يى مى کننـد و بعد در آن نفـت مى ريزند‬ ‫و آتشـش مى زنند‪ .‬گرماى آتش با آفتاب داغ ماه سـرطان يکجا‬ ‫مى شـود‪ ،‬در آن حال يک اسـير بى دهل مسـت مى شـود و کف‬ ‫پاهايش مى سوزد‪ ،‬قوله مى کشد و درون کانتينر مى رقصد‪ .‬اين‬ ‫را هم شنيده ام که بعض ها مثل يک کيک درون داش پخته مى‬ ‫زواله ديگرى در آن‬ ‫شوند‪ .‬پخته که شد بيرونش مى کشند و بعد ً‬ ‫مى گذارند‪.‬‬ ‫کتابچه يادداشتى در جيبم است‪.‬‬ ‫آينه کوچک و‬ ‫ً‬ ‫خود را مى پالم‪ً .‬‬ ‫نامه زهره گم شـده اسـت‪ .‬هر چه جسـتجو مى کنم نمى يابم‪ ،‬اما‬ ‫ً‬ ‫از بـس آن را خوانـده ام از بـرش کرده ام‪ .‬نوشـته بود‪(( :‬اين خط را‬ ‫به دست کسى که با طياره طرفت مى آيد‪ ،‬روان کردم‪ .‬مى فهمم‬ ‫کـه راه بنـد اسـت‪ ،‬پـل ها را پرانده انـد و تو با تمام قطار تانکر‬ ‫مزار بند مانده‬ ‫که تيل مى آورند در‬ ‫ها يى‬ ‫میرم ‪ ...‬گپ‬ ‫اى‪ ...‬برايـت مـى‬ ‫يادم است‬ ‫هايـت بـه‬

‫داسـتـان کـوتـاه‬

‫‪ ،‬در یادم هستی ‪ ...‬آرزو ها ميان فاصله ها مى میرند‪،،...‬‬ ‫مى دانم گپ هاى من که شايد به ياد زهره مانده باشند همه‬ ‫اش هرزه اند‪ .‬يک بار که در آغوشـم مى لرزيد‪ ،‬پرسـيد‪ (( :‬خوب‬ ‫ترين لحظات در زنده گيم اين اسـت که با تو بنشـينم و به چشـم‬ ‫هايـت نـگاه کنم‪ ،‬راسـتى بهترين لحظه در زنـده گى تو چه وقت‬ ‫است؟))‬ ‫کوتاه گفتم‪(( :‬وقتى که انزال مى شوم‪)).‬‬ ‫با سيلى به سينه ام زد و با خشم و خنده گفت‪(( :‬نه‪ ،‬نه‪ .‬نگو‪ ،‬بى‬ ‫تربيه نباش!))‬ ‫چيزى در کنارم مى جنبد‪ ،‬لحظه يى بعد از ميان تاريکى صدايى‬ ‫به گوشم مى رسد‪(( :‬يعنى که مى کشدم))‬ ‫صدا مثل صداى من است‪ ،‬با همان لرز مخصوصى که دارد‪.‬‬ ‫مى گويم‪(( :‬تو‪ ،‬تنها تويى يا کسى ديگرى هم اين جا هست؟))‬ ‫پاسخ مى شنوم‪(( :‬ديگر چيزى برايم نگذاشتند‪ ،‬سند را گرفتند‪،‬‬ ‫آينه خورد را که آدم مى تواند رويش را در آن ببيند برايم‬ ‫تنها يک ً‬ ‫گذاشتند‪)).‬‬ ‫از ترس منجمد مى شـوم‪ .‬صداى بمى در کله ام دوران دارد‪ .‬نه‬ ‫حرکتى‪ ،‬نه عملى‪ .‬چيزى نمى شنوم و نمى بينم‪ .‬فقط صداى اسير‬ ‫((نامه زنم را‬ ‫را مى شـنوم‪ .‬گويى با خود حرف مى زنم‪ .‬مى گويم‪ً :‬‬ ‫گرفتند‪)).‬‬ ‫صدا به گوشم مى خورد‪(( :‬زنم نوشته بود که به يادم است‪)).‬‬ ‫هراسم دو چند مى شود‪ .‬اين همان چيزى است که زهره به من‬ ‫نوشته بود‪ .‬سرم مى چرخد‪.‬‬ ‫ديوار هاى کانتينر که پيش چشـمم سـرخ و زرد مى شوند‪ ،‬پس‬ ‫مـى رونـد و پيـش مى آيند‪(( :‬چند لحظه بعد می ميـرم‪ .‬بدون اين‬ ‫کـه کـوه آن سـوى دريـا چيـزى از ايـن راز بداند‪ ،‬بـدون اين که‬ ‫طبعيت نيز بميرد‪ ،‬بدون اين که دريا خشـک شـود‪ .‬فقط اين منم‬ ‫که می ميرم و اما نمى دانم که يک مشـت خاطره و تصميم چه‬ ‫مى شوند؟))‬ ‫شروع مى کنم به لرزيدن‪ .‬چيزى را مى شنوم که من آن را مى‬ ‫انديشم‪ .‬از يک کنج کانتينر که از هوا خاليست به کنج ديگر مى‬ ‫لغـزم‪ .‬از صدايـى که به سـويم مى آيد‪ ،‬مى ترسـم و اين ترس رو‬ ‫بـه فزونـى مى رود‪ .‬طبيعت پيش چشـمم را فقط چند پارچه آهن‬ ‫ضخيم کانتينر پنهان ساخته و من نمى توانم هواى پاک را کش‬ ‫کنم‪ .‬اما نه‪ ،‬سوى يگانه سوراخى که طرف چپ کانتينر وجود دارد‬ ‫و به انداز ًه يک سکه است مى روم‪ ،‬سوراخى که‬ ‫گلوله کوچک پديد‬ ‫ظاهراً بـا يک ً‬ ‫آمده اسـت‪ .‬ديـوار کانتينر پوزم‬ ‫را مـى خراشـد‪ .‬آهـن‬ ‫داغ به لبم مى‬

‫‪46 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫خورد از فرط سـوزش مى پرم‪ .‬از درون سـوراخ به کلبه گکى مى‬ ‫بينم که از ديروز عصر تا چند دقيقه پيش با مردى در آن زندانى‬ ‫بودم‪ .‬آن مرد از همرزمان تفنگ دارانى بود که حاال اسيرش استم‪.‬‬ ‫محاکمه صحرايى شد‪ .‬از پيش من بردندش‬ ‫از جنگ گريخته بود و‬ ‫ً‬ ‫و چند لحظه بعد صداى گلوله ها برخاست و من فهميدم که کشته‬ ‫شد‪ .‬آن مرد زياد حرف نمى زد‪ .‬اما تنها برايم قطعه زمين وسيعى‬ ‫را بـا کلک نشـان داد و گفت‪(( :‬هوش کـن به آن طرف نگريزى‪،‬‬ ‫سراسر پر ًه کوه و اين زمين ها از مين پر است‪ ،‬ده هزار مين دارد!))‬ ‫گپش را قبول مى کنم؛ زيرا وقتى مرا از باالى صخره هاي غير‬ ‫قابل عبور پايين مى آوردند‪ ،‬جمجمه ها و استخوان هاى پوسيد ًه‬ ‫سگ ها و شغال هايى را ديدم که حتمًا در اين کشتزار مين مرده‬ ‫بودند‪.‬‬ ‫صداى کسى که در کانتينر است به گوشم مى رسد و در کله ام‬ ‫دوران مى کند؛ ((يک روز زنم پرسيد که مردن چگونه است‪ ،‬آدم‬ ‫چطور احسـاس مى کند که مى میرد‪ .‬مگر احسـاس مى کندکه‬ ‫می ميرد؟‪))....‬‬ ‫مـن گيـج بودم‪ .‬حتمًا چيز هايى اسـت که مـرگ را کامياب مى‬ ‫سازد‪ .‬گفته بودم‪(( :‬بشر نتوانسته است بفهمد چگونه به خواب مى‬ ‫رود و يا می ميرد و باز گفته بودم که زنده گى يک دروغ جاويدان‬ ‫است؛ گفته بودم‪ ،‬اما مرگ پر کيف است‪ .‬وقتى آدم می ميرد مثل‬ ‫اين است که انزال مى شود‪ )).‬زنم با دو دست به سینه ام مى زد و‬ ‫در حالت خنده و ناز مى گفت‪(( :‬بى تربيه نباش!))‬ ‫مو بر اندامم راسـت مى شـود‪ .‬صاحب صدا هرکس که اسـت از‬ ‫تمام احوال و انديشه ام با خبر است‪ .‬او از من گپ مى زند؛ با مغز‬ ‫مـن مى انديشـد و همچنـان مى گويد‪ .‬تب از پيشـانيم پايين مى‬ ‫لغزد‪ .‬از تشنه گى گيج و بى حال شده ام‪ .‬مى خواهم که ديگر به‬ ‫چيزى نينديشـم‪ ،‬اما نمى شـود‪ .‬انديشه هاى پر از هراس و تب و‬ ‫نومیدى از کله ام پخش مى شود‪ ،‬به تخته آهن هاى داغ کانتينر‬ ‫مـى خـورد و دوبـاره بهم بر مى گـردد‪ .‬ديگر خفه مى شـوم‪ .‬دفعتًا‬ ‫فکرم به تانکر تيل بر مى گردد‪ ،‬تانکرى که من راننده اش بودم‪.‬‬ ‫ديـروز‪ ،‬خـر شـدم و از قطـار تانکر ها دور ماندم‪ .‬سـى چهل راننده‬ ‫بوديم که با تانکر هاى مان به کابل ديزل مى آورديم‪.‬از همان آغاز‬ ‫گردنه رو به رويم سبز شدند‪،‬‬ ‫وقتى اين سه چريک را ديدم که از‬ ‫ً‬ ‫فهميدم که کارم يکسـره اسـت و ديگر نانى نصيبم نخواهد شـد‪.‬‬ ‫آن يکيش که مرا با لگد اين جا انداخت‪ ،‬چهره اش به برادرم مى‬ ‫ماند‪ ،‬با همان چشمان ميشى و چال گونه هايى که دارد‪.‬‬ ‫با ريشخند گفت‪(( :‬کمى تيل نمى دهى؟))‬ ‫گفتم‪(( :‬همه اش از شما‪ ،‬همه اش!))‬ ‫شيشـه پيش روی‬ ‫تفنگـش را تـاب داد و به‬ ‫ً‬ ‫پارچـه پارچـه‬ ‫تانکـر زد‪ .‬شيشـه‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫اند !‬ ‫جمـال بـا شـنیدن این خبـر واکنشـی از خود ظاهر نسـاخت وبه‬ ‫دریای به ظاهر آرامی شبیه بود که موج های دیوانه وبیقرار در تۀ‬ ‫آن جاریست ‪...‬‬ ‫چند قدم از داخل رستوران به حیاط سرای آمد‪ .‬بی درنگ عقب‬ ‫پیشخوان بر گشت ‪:‬‬ ‫« نادر به مراد رسید ! »‬ ‫در حالی که از قاضی ونادر همچنان اطالعی در دست نبود ‪.‬‬ ‫ هفتم‪-‬‬‫جمـال از غیابـت قاضـی هاشـم و نـادر در ورطۀ حـدس و قیاس‬ ‫افتاده بود ‪ ،‬گمانی در نزد او پیوسته شکل می گرفت که آنان بعد‬ ‫از انجام عمل ترور ‪ ،‬هیچ گونه رد پایی از خود به جا نگذاشته اند‬ ‫‪ .‬نتیجـۀ قریـن به حقیقت ظاهراً همین بـود که حد اقل نادر بنا به‬ ‫صوابدید قاضی هاشم عازم پاکستان شده است‪ .‬جادوی گمان به‬ ‫هر مقیاسـی که در وجود انسـان اثر خارق العادۀ خویش را اعمال‬ ‫کنـد ‪ ،‬بازهـم روزنـه هـای دیگـری پدیـد می آیند که شـخص در‬ ‫باریکه امکانات موهوم و درعین حال پهناور احساس های متضاد‬ ‫به سفر جستجوی خویش ادامه دهد ‪ .‬نباید فراموش کرد که جمال‬ ‫درامواج حس گالیه آمیزی رها شده بود که چرا او را درین ماجرا‬ ‫در حاشیه رها کرده اند و از این جهت اولین قربانی توقعات بیش‬ ‫از حد خویش شده بود ‪ ،‬اما او از مشوره های عقل سلیم خویش‬ ‫اطاعت می کرد و می گفت ‪ ،‬مبادا بر سـر دوسـتانش حادثۀ بدی‬ ‫سایه انداخته باشد ؟ !‬ ‫درحالی که از این سرنوشت مجهول به درستی سر درنمی آورد‬ ‫‪ ،‬چند بار به خانه نادر سری زد و با قیافۀ دگرگون ‪ ،‬همانند تنه گره‬

‫داسـتـان دنباله دار‬

‫دار درخت بلوط ‪ ،‬خاموشـانه عقب در می ایسـتاد‪ ،‬نور بیگم در هر‬ ‫نوبت با چشم های اشک‬ ‫آلود وصورت آشوب زده‪ ،‬در را تا نیمه باز می کرد وبا آهنگی پر‬ ‫تشویش شکایت از آن داشت که نادر دیریست به خانه بر نگشته‬ ‫است !‬ ‫در حالی که چشـم هایش به عالمۀ باز پرسـی به سیمای جمال‬ ‫پنجه می انداختند‪ ،‬می گفت‪:‬‬ ‫ پسرم را پیدا کنید ‪ ،‬اورا چه شده باشد ؟‬‫شانه های جمال زیر بار سنگین احساس مالمتی خم می شدند‬ ‫وبه رستوران باز می گشت ‪.‬‬ ‫در واقعیت امر‪ ،‬وضع طور دیگری بود وقاضی هاشم اسیر تهور‬ ‫عجیبـی شـده بود؛ چنانچـه پس از انجـام عمل ترور‪ ،‬خـود برای‬ ‫مدت کوتاهی به پاکسـتان رفت‪ .‬تعبیر سـادۀ رفتن به پاکسـتان‪،‬‬ ‫نوعـی گریـز از افتـادن در دام « خـاد » بـود ‪ ،‬مگـر او از جنس آدم‬ ‫هایی نبود که میدان را برای همیشه ترک گوید‪ .‬او در اجرای یک‬ ‫تکتیک پرخطر‪ ،‬مهارت شگفت انگیزی رابه کار زده بود ‪ ،‬یا بهتر‬ ‫است گفته شود که نقد زنده گی نادر را در قماری گذاشته بود که‬ ‫چانس برنده گی اش به مراتب کمتر بود‪ .‬در قدم اول ‪ ،‬این واقعیت‬ ‫هیچگاه قابل پیش بینی نبود که وی از چه طریقی توانسـته بود‬ ‫فقط سه روز پس از آشنایی با نادر ‪ ،‬اورا به عنوان راننده در ریاست‬ ‫کاماز شامل وظیفه کند؟‬ ‫مسـلمًا ایـن کار از عهـدۀ شـخص عادی بر نمی آمـد‪ .‬ویژه گی‬ ‫او شـاید این بود که افکار خویش را با هیچ مصلحتی باز دارنده ‪،‬‬ ‫معارضه نمی کرد ‪ .‬مگر آیا درین باره نیاندیشیده بود که در صورت‬ ‫اندکترین لغزش ممکن بود نادر با وضع فجیعی رو به رو شود ؟‬

‫‪45 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نکتـه شـگفت ایـن که بعـد از ترور شـاه محمود ‪ ،‬بـرای این که‬ ‫مامورین « خاد » را اغفال کند‪ ،‬به نادر توصیه کرده که حتی لحظه‬ ‫یی از انجام وظیفه در ریاست کاماز غیابت نکند‪ .‬نادر با آن که می‬ ‫دانست در برابر خطر آشکاری قرار گرفته است ‪ ،‬هنوز هم در طلب‬ ‫خواهـش های ناشـناخته یی می سـوخت و به اطاعـت از این امر‬ ‫گردن می نهاد‪ .‬او از این که چانس بزرگی برایش دسـت داده بود‬ ‫تا آرزوی محالی را بر آورده کند‪ ،‬احساس پیروزی می کرد ‪ ،‬ولی‬ ‫خودش را به برنامه های « تنظیمی » قاضی هاشـم چندان مقید‬ ‫نمی دانست ‪ .‬او قاضی هاشم را تا سر حد از خود گذری دوست می‬ ‫داشت وهردم زیر زبانی می گفت ‪:‬‬ ‫ نوکر آدم جوانمرد هستم !‬‫درین صورت ‪ ،‬مفهوم قرار دادی جبن وترس نزد وی ارزش خود‬ ‫را باخته بود‪ .‬حتی نیازی احساس می کرد که از این مرز فراتر بتازد‬ ‫وتوقف فعالیت هایی از این دست ‪ ،‬در نظرش بسی مایۀ ذلت بود ‪.‬‬ ‫در ترور شـاه محمود بی آن که هنر خاصی درمیان باشـد‪ ،‬روش‬ ‫ساه یی کار گر افتاد!‬ ‫وقتـی قاضی هاشـم برنامه ترور را درچند کلمـه برای نادر بیان‬ ‫داشت ‪ ،‬او با عطش فروکش نا پذیری به آن لبیک گفت؛ اما وقتی‬ ‫به یاد آورد که نصر الدین پسر کاکایش با اطمینان کامل می تواند‬ ‫او را در کشـتن شـخص مورد هدف یاری رسـاند ‪ ،‬شور وحرارتش‬ ‫بسی فزونی یافت ‪ .‬نصر الدین پیش از او رانندۀ ریاست کاماز بود و‬ ‫در حلقه پنهانیی که از سوی افراد قاضی هاشم در ریاست کاماز بر‬ ‫ضد دولت فعالیت داشت‪ ،‬عضویت یافته بود؛ این رازی بود که نادر‬ ‫از آن اطالع نداشت ‪ .‬هنگامی که از قاضی هاشم خواست تا پای‬ ‫بقیه در صفحه‪81‬‬

‫بقیه در صفحه‪81‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫داسـتـان دنباله دار‬

‫رمان عصر‬ ‫خود کشی‬ ‫نویسنده‪ :‬رزاق مامون‬ ‫سال‪1379 :‬‬ ‫قسمت هفتم‬ ‫او احساسـات افـراد عـادی را به خوبـی برمی انگیخت ‪.‬‬ ‫همچنان استعداد آن را داشت تا عواقب ناشی از پیشروی‬ ‫های احساسات را به نفع خودش در اعتدال نگهدارد‪ .‬فکر‬ ‫می کرد‪:‬‬ ‫ موضوع انتقام ازکسی درمیان است !‬‫یقینًا اشتباه نکرده بود‪ .‬انتظار داشت جمال شرح خواسته‬ ‫های خود را از سر گیرد ‪ .‬جمال اگرچه ازدرد وخسته گی‬ ‫گرانبار شده بود‪ ،‬راهی نداشت جز آن که خود را به آرامش‬ ‫برساند وسپس رأی نهایی قاضی را به دست بیاورد ‪ .‬چنان به خود‬ ‫تلقین کرد که نکات مهم قتل سلیمان را به دست منشی کمیتۀ‬ ‫حزبی ریاسـت کاماز به درسـتی آشـکار سـازد‪ .‬به نظر او تراژیدی‬ ‫ازهمین جا آغاز می شد‪ ،‬چنانچه در پایان سخنانش مشاهده کرد‬ ‫که قاضی هاشم با شور وجذبه یی قابل مالحظه ازوی سوال کرد‬ ‫که منشی کمیتۀ والیتی فع ً‬ ‫ال در کجا ست؟‬ ‫وقتی پاسـخ کوتاه وقاطعی از جمال دریافت داشـت‪ ،‬بال فاصله‬ ‫خامـوش مانـد‪ .‬چنان مـی نمود‪ ،‬هیجانـی که از شـنیدن این خبر‬ ‫تأسف انگیز بر وی دست داد؛ با هیچ چیزی قابل مقایسه نبود‪ .‬او‬ ‫بـا خونسـردی ظالمانه یی ازهر گونه ابـراز نظر پیش از موقع خود‬ ‫داری می کرد ‪.‬‬ ‫سـرانجام درهمـان ناوقت شـب وقتی پیشـنهاد کـرد که عالقه‬ ‫مند مالقات با نادر است‪ .‬جمال مثل جغدی که بانگاه های آلوده‬ ‫بـه شـک در گوشـه های مرموز تاریکـی خیره می مانـد‪ ،‬او را می‬ ‫نگریست‪ .‬گمان می کرد چون قاضی هاشم حالت افروخته یی به‬ ‫خود گرفته است ؛ نا آرامی اورا ظاهراً درک نمی کند؛ ولی واقعًا‬ ‫چنیـن نبـود ‪ .‬جمال گفت می خواهد فردا ‪ ،‬نادر را به آن جا بیاورد‬ ‫‪ .‬قاضی نخست موافقت خودرا نشان داد؛ مگر ناگهان تغییر رأی‬ ‫پیشه کرد وگفت‪:‬‬ ‫ همین حاال اورا به خانۀ من بیاور!‬‫جمال با بهت وکم باوری از جا برخاست‪:‬‬ ‫ می آورمش !‬‫بعد از آن مجادلۀ پر از حرارت وسـوء تفاهم ‪ ،‬جاده یی به سـوی‬ ‫یک ماجرای تازه بازمی شد‪ .‬وقتی جمال تا آستانۀ در پیش رفت‪،‬‬ ‫قاضی هاشم هم به دنبالش راه افتاد ‪ ...‬جمال چون به عقب نگاه‬ ‫کرد‪ ،‬قاضی هاشم در قفایش گام می گذاشت وسایه اش زیر نور‬ ‫مهتاب روی زمین می لغزید‪.‬‬ ‫جمال زیر لب گفت‪ « :‬کجا می روی؟ » شـاید هیچیک از آنان‬ ‫نمی دانستند که به سوی سرنوشت دیگری کشانیده می شوند و‬ ‫یا این که در قلمرو سرنوشـت دیگران می راندند‪ .‬شـاید زنده گی‬ ‫حکم می کرد تا به هر طریق ممکن به آرامشـی دسـت یابند که‬ ‫در انتظار آن می سـوختند‪ .‬مسـلمًا نمی دانسـتند آرامشی که آنان‬

‫در جسـتجویش بودنـد‪ ،‬چـه آب ورنگی داشـت و آیـا در اصل می‬ ‫توانست در آن لحظه ها قابل توضیح باشد؟‬ ‫جمال با شگفتی به سوی قاضی برگشت‪:‬‬ ‫ کجا می روی ؟‬‫هیکل نامریی قاضی درمتن تیره گی رقیق شب بسی اسرار آمیز‬ ‫مـی نمـود‪ .‬به سـوال جمال اعتنایی نکـرد‪ .‬در عـوض ‪ ،‬بی آن که‬ ‫سخنی بر زبان بیاورد ‪ ،‬با سیمای مضطرب سویش نزدیک شد ‪ .‬او‬ ‫چگونه از حالت عادی بدر رفته بود؟‬ ‫شـاید زبان مصلحت نا پذیر جمال به هنگام شـرح صحنه های‬ ‫قتل سلیمان چون رعدی بر قاضی هاشم فرود آمده بود ‪ ...‬ظاهراً‬ ‫گمان می رفت توصیف های سخاوتمندانه یی که جمال از عادات‬ ‫پسندیدۀ نادر به گوش هایش ریخته بود ؛ او را به چیزهای دیگری‬ ‫امیـدوار سـاخته بـود‪ .‬لحظـه بعد معلوم شـد این موضـوع قرین به‬ ‫حقیقت بوده است ‪.‬‬ ‫هنـوز چند گامـی دیگر باقی بود تا نبش کوچه را بگذرند وعقب‬ ‫اولین دورازه فلزی آبی رنگ بیا یستند ‪ .‬درین اثناء قاضی به آرامی‬ ‫دست جمال را گرفت وگوشه یی کشید‪:‬‬ ‫ به گپ هایی که در باره نادر گفتی ‪ ،‬چقدر ایمان داری ؟‬‫جمال با قاطعیت پاسخ داد ‪:‬‬ ‫ صد فیصد!‬‫قاضی درنگی به پایین نگریست وسپس تقریبًا دستور داد ‪:‬‬ ‫ زنگ در را فشار بده !‬‫انگشـت سبابه دست راسـت جمال روی دکمه زنگ دروازه قرار‬ ‫گرفت ‪.‬‬ ‫در کمتر از یک دقیقه‪ ،‬صدای پا از آنسـوی در به گوش رسـید ‪.‬‬ ‫چراغ آویخته از فراز در‪ ،‬باالی دو هیکل وسایه های تیره آنان که‬ ‫نقش کجی بر زمین انداخته بودند؛ نور کمرنگی می ریخت‪ .‬دروازه‬ ‫صدای خشکی کرد؛ زبانۀ قفل به یکسو کشیده شد ونادر با چهره‬ ‫تکیده وهول انگیز در چو کات در قرار گرفت ‪.‬‬ ‫جمال بال فاصله دست به سوی نادر دراز کرد ‪:‬‬ ‫ نادر ‪ ،‬آمده ایم ‪ ،‬احوالت را بگیریم !‬‫وبه سوی قاضی اشاره کرد ‪:‬‬ ‫‪ -‬قاضی صاحب را شناختی ؟‬

‫‪44 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نـادر چـون بـه قاضـی نـگاه کـرد ‪ ،‬برق گمشـده یـی در‬ ‫چشـمانش روشـن شد و قدم جلو گذاشت وآغوش باز کرد‬ ‫‪ .‬قاضی هاشـم در نخسـتین لحظه های گذرنده مشـاهده‬ ‫کرده بود که چهره نادر به لیمویی شباهت داشت که دست‬ ‫پرزوری‬ ‫آبش را فشـرده باشـد! نا گاه صدای قاضی‪ ،‬جمال را در‬ ‫جایش میخکوب کرد‪.‬‬ ‫ جمـال ‪ ،‬از همیـن لحظـه وظیفـه ات ختم اسـت ‪ ...‬تا‬‫دیدار بعد یکدیگر را نمی شناسیم!‬ ‫جمـال قصد آن داشـت تا حرفـی بگوید؛ مگر نگاه های‬ ‫سرد وجدی قاضی‪ ،‬پیام آشکاری داشتند که ‪:‬‬ ‫ نیازی به سـخن گفتن نیسـت ‪ ...‬پس از این من می‬‫دانم که چه باید کرد!‬ ‫جدیـت آنـی قاضـی با آن لب هـای درهم فشـرده برای‬ ‫جمال تازه گی داشت ودر حالی که چون سایه یی در پناه‬ ‫کوچه تاریک از نظر نا پدید می شد؛ با خود اندیشید « چه‬ ‫خواهد کرد؟ » احساس کرد که قوۀ حدس وپیشبینی را از‬ ‫دست داده است ‪ .‬فقط می دانست بازی تازه یی در شرف‬ ‫آغازیدن بود؛ بازیی که آخرین دنباله اش خطی از خون بود که تا‬ ‫مرزهای نا دیدنی باطن آن ها امتداد می یافت ‪.‬‬ ‫فردا وقتی به رسـتوران آمد‪ ،‬با تالش بیهوده سـعی کرد سـراغ‬ ‫نـادر را بگیـرد ‪ .‬چون به نتیجه یی دسـت نیافت ‪ ،‬اعتراف کرد که‬ ‫قب ً‬ ‫ال چیزی اورا از درون هشدار داده بود که دیگر نادر را به آسانی‬ ‫نخواهد دید‪ .‬وقتی به این حقیقت رسید‪ ،‬مرحله تازه یی از نا آرامی‬ ‫هـای غیـر قابـل توضیـح دروی پدیدار گردید‪ .‬به همین سـبب او‬ ‫پیشاپیش آماده شده بود که خبر حادثه یی را خواهد شنید ‪ .‬زیر لب‬ ‫ازخودش پرسید ‪:‬‬ ‫ آیا همه کارها را من روبه راه کرده ام ؟‬‫چون بیش از این ‪ ،‬از وسوسه های نا مالیم نفرت پیدا کرده بود ؛‬ ‫به عقب دیوار خاطرات خویش پرتاب گردید وبا لحن خفه یی برای‬ ‫خود اتمام حجت کرد‪ « :‬خودت را قایم کن‪ ...‬تیر رفته از کمان بر‬ ‫نمی گردد! » آیا او در گرداب ندامت وترس غرقه گشته بود؟‬ ‫تـا آنـدم نیـز نمی دانسـت کـه ممکن اسـت حـس نامتعارفی بر‬ ‫نفسـش غالب شـده باشـد ‪ .‬این حس پس از لحظه های هیجان‬ ‫وغریزۀ وحشی انتقام ‪ ،‬شاید به اشکال گوناگونی در روح آدم حلول‬ ‫کند؛ مگر شمارکسانی که وجود آن را باور می کنند ‪ ،‬بسیار اندک‬ ‫انـد وچنیـن احساسـاتی معمو ً‬ ‫ال از صندوق نا گفتـه ها بیرون نمی‬ ‫آیند؛ چون اعتراف به وجود آن ها از توان یک شخص خارج است‪.‬‬ ‫در آخریـن دقایـق‪ ،‬ذهن جمال به تعریف احساسـات ناهمگونش‬ ‫پرداخت و به خود گفت ‪:‬‬ ‫ما دست به کار شدیم تا آتش را با پترول خاموش کنیم!‬ ‫روزهای بعد ‪ ،‬وضعیت عادی بار دیگر در زنده گیش مسلط گشت‪.‬‬ ‫چون خودش را از مسیر باد فرض وگمان مؤقتًا بیرون کشیده بود‬ ‫؛ نـا خود آگاه سـعی داشـت حقیقـت اعمال نادر وقاضی هاشـم را‬ ‫عاری ازخطر و مزاحمت توجیه کند‪ .‬این در واقع گریز نا خود آگاه‬ ‫از رویا رویی با حقیقت بود‪ .‬مسأله را وقتی فهمید که قریب دوماه از‬ ‫آخرین دیدارش با قاضی و نادر سپری گشته بود وبرف کوچ شایعه‬ ‫وحقیقت ‪ ،‬خبری را به حرکت در آورده بود که تا رسیدن به گوش‬ ‫او ‪ ،‬آهنگی شبیه فریاد یک هیوال را به خود گرفته بود ‪.‬‬ ‫‪ -‬شـاه محمود منشـی کمیته حزبی ریاسـت کاماز را ترور کرده‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫پیش بینی نشده کوچک‪ ،‬این پتانشیال را دارند که روی طرح و‬ ‫برنامه های ما تأثیر بگذارند و بر ما سایه افکنند‪.‬‬ ‫استرس موضوعی نیست که بتوان از آن اجتناب کرد‪ .‬برعکس‪،‬‬ ‫اینکه چگونه با آن مقابله کنید‪ ،‬مهم ترین موضوع است‪ .‬کنترل‬ ‫استرس بخشی از یک زندگی با قلب سالم است بهترین روش‬ ‫برای مقابله با آن از یک راه حل صحیح است‪.‬‬

‫*برای مقابله با استرس چه می توان کرد‬ ‫بسیاری از جنبه های استرس زا در زندگی وجود دارند که نمی‬ ‫توانید از آن چشـم پوشـی کنید‪ ،‬اما پیروی از برخی اسـتراتژی‬ ‫های اساسی برای مقابله با استرس و نگه داشتن یک ذهن آرام‬ ‫حتی زمانی که در یک محیط آشفته هستید‪ ،‬کمک شایانی به‬ ‫شما خواهد کرد ‪.‬‬ ‫*استرستان را بشناسید‬ ‫شـناخت عوامل اسـترس زا همیشـه اولین گام است‪ .‬بسیاری‬ ‫از مردم را می بینم که در اسـترس غرق هسـتند‪ ،‬اما نمی دانند‬ ‫چرا؟ درباره عوامل استرس زای زندگیتان فکر کنید‪ .‬پول؟ کار؟‬ ‫سلامتی ؟ از چیزهایی که در مواجه با آن ها عصبی می شـوید‬ ‫دوری کنید‪ .‬بعضی از افراد معتقدند که یادادشت کارهای روزانه‬ ‫به سازماندهی افکار کمک می کند و با دیدن الگوها درمی یابیم‬ ‫کـه چگونه در رخدادهای زندگی واکنش نشـان دهیم‪ .‬خواه آن‬ ‫ها را یادداشت کنید‪ ،‬خواه درباره آنچه مضطربتان می کند تفکر‬ ‫کنید‪ ،‬برای کنترل استرس ابتدا باید آنها را بشناسید‪.‬‬

‫روانـشنـاسی‬

‫*عوامل کنترل کننده را ارزیابی کنید‬ ‫نکته مهم بعدی برای انجام آن‪ ،‬تقسـیم عوامل استرس زای‬ ‫خود در دو سـتون اسـت آنهایی که می توانید کنترل کنید و آن‬ ‫هایی که نمی توانید‪ .‬به مواردی در فهرسـت تان که شـما توان‬ ‫مقابله با آن ها را ندارید‪ ،‬نگاهی بیاندازید‪ .‬این موارد ممکن است‬ ‫شامل یک استرس کاری باشد که شما نمی توانید کام ً‬ ‫ال از آن‬ ‫به دور باشید یا مسائل شخصی خانوادگی‪ .‬اجازه دهید آن ها به‬ ‫عنوان عوامل استرس زا باقی بمانند و با واقعیت روبرو شوید‪.‬‬ ‫ستون بعدی می تواند منبعی از توانایی ها باشد‪ .‬هنگامی که به‬ ‫این ستون نگاه کنید‪ ،‬چیزهایی که می توانید تغییر دهید را می‬ ‫بینید‪ .‬تحقیقی راجع به مشاوره ازدواج‪ ،‬قطع یک رابطه استرس‬ ‫زا را شـروع کنید یا راه جدیدی بیابید تا در اوقات فراغتتان پول‬ ‫بیشـتری بدسـت آورید‪ .‬اقدامی کنید که بتواند از یک اسـترس‬ ‫بزرگ رها ی تان کند‪ ،‬این امر کمک می کند تا کنترل زندگیتان‬ ‫را دوباره بدست بگیرید‪.‬‬ ‫*نفس بکشید‬ ‫دم و بـازدم‪ ،‬یـک راه تدریجـی و علمـی اسـت کـه مـی توانـد‬ ‫فیزیولوژی قلب و عروقتان را تغییر دهد و سـطح استرسـتان را‬ ‫کاهـش دهـد‪ .‬چهـار ثانیه نفس بکشـید‪ ،‬چهار ثانیه نفسـتان را‬ ‫حبس کنید و شش ثانیه نفستان را خارج کنید‪.‬‬ ‫این نوعی از تنفس برای آرام سـازی قلب اسـت‪ ،‬اتسـاع خون‬ ‫باعث کاهش فشار خون و آرام سازی سیستم عصبی می شود‪.‬‬ ‫مـی توانیـد ایـن ورزش هـای تنفسـی را روزانه انجـام دهید و از‬ ‫استرس جلوگیری کنید‪.‬‬

‫‪43 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫*مدیتیشن کنید‬ ‫مدیتیشـن یـک راه موثـر بـرای حرکـت سیسـتم عصبـی از‬ ‫برانگیختگـی بـه سـمت آرامش اسـت‪ .‬انجـام مدیتیشـن دوبار‬ ‫در روز بـه مـدت بیسـت دقیقه در زندگیتـان می تواند به کاهش‬ ‫کلسترول‪ ،‬فشار خون و کاهش بروز بیماری های قلبی و سکته‬ ‫مغزی کمک کند‪.‬‬ ‫*یوگا یا ورزش را امتحان کنید‬ ‫ورزش یـک مسـکن اثبـات شـده ضـد اسـترس‪ ،‬تونیـک ضد‬ ‫افسردگی و به طور کلی برای بدن مفید است‪ .‬ورزش‪ ،‬قدرتمند‬ ‫ترین دارویی است که ما برای حفظ سالمت و شفا در دسترس‬ ‫داریم‪ .‬ورزش قوای بدن را برای مواجه بهتر با اسـترس بازیابی‬ ‫مـی کنـد‪ .‬ورزش محبوبتـان را بیابید‪ ،‬مثل پیـاده روی‪ ،‬دویدن‪،‬‬ ‫صنف های ورزش‪ ،‬شنا‪ .‬مهم این است که ضربان قلبتان را باال‬ ‫ببرید‪ ،‬همچنین باید در آرامش و خونسردی ورزش کنید‪ .‬یوگا‪،‬‬ ‫پیاده روی‪ ،‬همه انتخاب های خوبی هستند‪.‬‬ ‫اسـترس اجتناب ناپذیر اسـت‪ .‬مهم این اسـت که یاد بگیرید‬ ‫آن را کنترل کنید و با آن روبرو شوید‪ :‬اگر ما در حبابی از کمال‬ ‫زندگی می کردیم‪ ،‬از اینکه نمی توانسـتیم بیرون بیائیم‪ ،‬بسیار‬ ‫عصبی و نگران می شدیم‪.‬‬ ‫همه چیز به دیدگاه شما وابسته است‪ .‬زمانی که استرس دارید‬ ‫آن را بـرای افزایـش کیفیـت کار در آغـوش بگیرید‪ ،‬سـپس یاد‬ ‫بگیرید که به اسـترس اجازه بدهید‪ ،‬برود‪ .‬حتی اگر قادر نیسـتید‬ ‫منبع استرس را تغییر دهید‪ ،‬می توانید پاسخ خود را تغییر دهید‪.‬‬ ‫منبع‪ :‬نیوز‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫روانـشنـاسی‬

‫آخرین‌بار کی خندیدی؟‬

‫ت‬ ‫خنده بر هر درد بی‌درمان دواس ‪‎‬‬ ‫خندیدن برحسب تحقیق‌های علمی مثل بمب خوشبختی عمل‬ ‫می‌کند‪ ،‬معموال ما خنده‌هایمان را از یاد نمی‌بریم‪ .‬یادمان نمی‌رود‬ ‫آخرین مرتبه که از ته دل خندیدیم چه زمانی بود‪ .‬شاید هم یادمان‬ ‫بـرود‪ ،‬مخصوصـا اگر از آن آدم‌های عیب‌جو و کینه‌ای باشـیم که‬ ‫نبض زندگی‌مان را به دست تلخی‌ها داده‌ایم‪.‬‬ ‫با این حال‪ ،‬اگر اهل خنده باشیم‪ ،‬کم پیش می‌آید که خنده‌های‬ ‫از ته دل را فراموش کنیم؟‬ ‫آخرین مرتبه که از شدت خنده دل‌درد شدی کی بود؟‬ ‫«هیچ‌چیـز بـه اندازه خنده آدم را شـاد نمی‌کند‪ ».‬این جمله را در‬ ‫پایان بیشتر تحقیق‌های علمی روانشناسی می‌خوانیم‪ .‬چه‌بسا به‬ ‫تعداد موهای سر یک انسان پرمو این جمله را شنیده باشیم‪ .‬این‬ ‫جمله آن‌قدر پرتعداد شده که باورش سخت به نظر می‌رسد‪ .‬مثل‬ ‫ضرب‌المثل‌ها که گاهی آن‌قدر می‌شنویمشان که معنایشان را از‬ ‫یاد می‌بریم‪ .‬یادمان می‌رود که تجربه شـده‌اند و حاال به کمک ما‬ ‫می‌آیند‪ .‬این جمله نیز از فرط تکراری بودن‪ ،‬از معنای خود خارج‬ ‫شده است‪ .‬جای علت و معلول در آن تغییر کرده و به نظر می‌رسد‬ ‫امیـدی بـه تحقـق آن نیسـت‪ .‬دسـت‌کم در دوره‌ای کـه کیومرث‬ ‫صابری فومنی با شعار «خنده بر هر درد بی‌درمان دواست»‪ ،‬مجله‬ ‫گل‌آقـا را به خانه‌های ما می‌فرسـتاد‪ ،‬چنین معنایـی آن‌قدر دور از‬ ‫ذهنمان نبود که امروز هست‪ .‬در آن دوره باورمان بود که می‌توان‬ ‫خندید و به شادمانی رسید‪ .‬درحقیقت ما جایی به بن‌بست رسیدیم‬ ‫کـه شـادمانی را به‌عنوان پیش‌شـرط خنده در نظـر گرفتیم‪ .‬غافل‬

‫از استرس سبقت‬ ‫بگیرید‬

‫‪42 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫ماندیـم از موقعیتـی کـه خنـده برایمـان ایجـاد‬ ‫می‌کنـد‪ .‬یادمـان رفـت کـه خنـده به‌خودی‌خود‬ ‫می‌توانـد مـا را به امید برسـاند و سـوژه‌هایی به‬ ‫مـا بدهـد که فکرمـان را باز کنـد‪ .‬هورمون‌های‬ ‫ترشح‌شـده در وجودمـان را از یـاد بردیـم و یادمان رفت‬ ‫که با خنده آدم‌هایی آسان‌گیر می‌شویم و می‌توانیم علیه فراموشی‬ ‫منطقی‌تر و البته خوش‌بین‌تر به زندگی‌مان نگاه خندیدن برحسب تحقیق‌های علمی مثل بمب خوشبختی عمل‬ ‫می‌کند‪ ،‬معموال ما خنده‌هایمان را از یاد نمی‌بریم‪ .‬یادمان نمی‌رود‬ ‫کنیم‪.‬‬ ‫آخرین مرتبه که از ته دل خندیدیم چه زمانی بود‪ .‬شاید هم یادمان‬ ‫بـرود‪ ،‬مخصوصـا اگر از آن آدم‌های عیب‌جو و کینه‌ای باشـیم که‬ ‫خنده در اولویت‬ ‫درباره خندیدن یک واقعیت وجود دارد‪ ،‬واقعیتی نبض زندگی‌مان را به دست تلخی‌ها داده‌ایم‪ .‬با این حال‪،‬‬ ‫اگر اهل خنده باشیم‪ ،‬کم پیش می‌آید که خنده‌های از ته دل را‬ ‫کـه سـال‌های طوالنی اسـت در ذهـن ما خانه‬ ‫کرده و دسـت از سـرمان برنمی‌دارد‪ .‬می‌گوییم فراموش کنیم؟ آخرین مرتبه که از شدت خنده دل‌درد گرفتید کی‬ ‫مردمان شـادمانی نیسـتیم و به نشـانه افسـوس بود؟ آن مرتبه که از فرط خنده احساس می‌کردید استخوان‌های‬ ‫سـر تـکان می‌دهیـم و گاهـی یادمـان مـی‌رود فک از صورتتان جدا می‌شوند‪ .‬آن مرتبه که با خودتان فکر کردید‬ ‫کـه خودمـان در ایـن تعریف نقش بـازی می‌کنیم‪ .‬به هـر حال ما اگر از خندیدن دسـت برندارید‪ ،‬ممکن اسـت بالیی سـر خودتان‬ ‫هـم مردمانی هسـتیم‪ ،‬مردمانی که به دیگرانی که خنـده از روی بیاورید‪ .‬آن مرتبه را به خاطر بیاورید‪ .‬چه زمانی بود؟‬ ‫لبانشان پاک نمی‌شود القاب منفی می‌دهیم‪« .‬فالنی که سرخوش اصال شما در طول روز چند مرتبه می‌خندید؟‬ ‫است»‪« ،‬بهمانی که دیوانه شده»‪ .‬اگر بخواهیم مثبت‌تر بگوییم‪ ،‬در طول هفته چطور؟‬ ‫بـه طـرف مقابل می‌گوییم «دلشـاد» یا «خجسـته»‪ .‬امـا از این دو چه سوژه‌هایی شما را به خنده می‌اندازد و نفستان را بند می‌آورد؟‬ ‫ایـن سـوال را کـه از چنـد نفـر پرسـیدیم‪ ،‬بـا چشـمان متعجب‬ ‫صفت به‌عنوان لقبی منفی استفاده می‌کنیم‪ .‬منظور واضحمان این‬ ‫است که یک تخته‌اش را کم آورده و دست از سر خنده برنمی‌دارد‪ .‬نگاهمان کردند‪ .‬شما هم اگر از اطرافیانتان این سوال را بپرسید‪،‬‬ ‫باورتان نمی‌شود؟ خودتان را چنین آدمی نمی‌بینید؟ به دوروبرتان احتماال همین نتیجه را می‌گیرید؛ «نمی‌دانم‪ ،‬دلت خوش است؟»‪،‬‬ ‫نگاه کنید‪ .‬به همکارتان‪ ،‬به دوست‪ ،‬آشنا‪ ،‬خانواده‪ ،‬به آن کسانی «این‌قدر زندگی سخت است که یادم نمی‌آید»‪.‬‬ ‫که صدای خنده‌شان هیچ‌وقت پایین نمی‌آید‪ .‬آن‌هایی که اصوال ما و تمام کسانی که شادمانی را پیش‌شرط خنده در نظر گرفته‌ایم‪،‬‬ ‫هر سوژه‌ای را که برای خندیدن پیدا می‌کنند‪ ،‬تا مدت‌ها لبخند از معموال چنین پاسـخی می‌دهیم‪ .‬یادمان نمی‌آید آخرین خنده را‪.‬‬ ‫روی لب‌هایشان پاک نمی‌شود‪ .‬آن‌ها که بعد از حقوق دیرشده یا مگـر اینکـه همیـن امـروز و دیروز بوده باشـد‪ .‬کمی کـه تاریخش‬ ‫بچه در بیمارستان مانده‪ ،‬می‌توانند به خنده خاطره‌ای بگویند‪ .‬آن بـه عقب مـی‌رود‪ ،‬از خاطرمـان به‌کل پاک می‌شـود‪ .‬حتی یادمان‬ ‫همکارانی که با بی‌خیالی ظاهری و با شانه‌ای که باال می‌اندازند‪ ،‬نمی‌آیـد آن غریبـه‌ای را کـه در اتوبـوس مـا را به خنـده انداخت‪،‬‬ ‫می‌توانند بگویند امروز از جلوی سـوپرمارکت راهش را کج کرده بچه کوچکی که در اتوبوس از دست یک غریبه شکالت قاپ زد‪،‬‬ ‫تا مبادا بقال او را ببیند و بی‌آبرویش کند به خاطر حسـاب‌وکتاب این‌ها را که یادمان نمی‌آید‪ .‬اما یادمان هست که چه دردسرهایی‬ ‫ن کسی که اجاره‌خانه‌اش را پرداخت نکرده و هرروز در زندگی می‌کشـیم‪ .‬یادمان هسـت که سـوژه‌های تلخ و تاریک‬ ‫عقب‌افتاده‪ .‬یا آ ‌‬ ‫به بهانه‌ای با یک ظرف غذا به سمت صاحب‌خانه می‌رود و امیدوار سیاسی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬فرهنگی این روزها را تلگرامی دست‌به‌دست‬ ‫اسـت بـا ثانیه‌ای خنده بتوانـد فرصت چنـدروزه‌ای از صاحب‌خانه بچرخانیم‪ .‬با این حال اگر از این به بعد خواستید سر صحبت را با‬ ‫بگیرد‪ .‬این خنده‌ها از درد داستان که چیزی کم نمی‌کند‪ ،‬اما باعث کسی باز کنید‪ ،‬به جای نرخ کرایه تاکسی و‪ ...‬به سراغ یک سوژه‬ ‫می‌شود ما تبدیل به آدم‌هایی دیگر شویم‪ .‬آدم‌هایی که می‌توانند خنده‌دار بروید‪ .‬شاید بد نباشد بعضی وقت‌ها از خودمان و دیگران‬ ‫به دردسرهای زندگی بخندند‪ .‬راهی برای تفریح پیدا کنند و سعی بپرسیم؛ «راستی آخرین بار کی خندیدی؟»‬ ‫منبع‪ :‬سالمت‬ ‫‌کنند از شرایط آشفته زندگی راهی به سمت شادمانی بیابند‪ .‬این هیچ‌چیز به اندازه خنده آدم را شاد نمی‌کن ‪‎‬د‬

‫استرس مزمن می تواند تمام عادات سالم را تضعیف کند‬ ‫پیدا کردن بهترین روش برای مقابله با استرس یک راه حل‬ ‫صحیح و شناخت عوامل استرس زا اولین گام است‪.‬‬ ‫هنگامی که صحبت از سالمتی و تندرستی می شود‪ ،‬بیشتر‬ ‫مردم تمایل به تمرکز روی ورزش و رژیم غذایی دارند‪ .‬با این‬ ‫وجود‪ ،‬سواالت زیادی درباره استرس ذهن را مشغول می کند‪.‬‬ ‫استرس مزمن می تواند تمام عادات سالم را تضعیف کند و‬ ‫سالمتی را غیر ممکن می سازد و مانع از تمرکزمی شود‪.‬‬

‫آدم‌ها همان کسانی هستند که می‌توانند به خاطر تمام دردسرهای‬ ‫ایـن زندگـی شـما را بـه خنـده بیندازنـد و می‌توانند از پـس القاب‬ ‫نامناسـبی که برایشـان انتخاب کرده‌اید‪ ،‬خودشـان را به گونه‌ای‬ ‫شادمان‌تر نشان دهند‪.‬‬

‫اسـترس مزمن نیز عوارض جسـمی به همراه دارد‪ .‬اسـترس‬ ‫طوالنی با پمپ مداوم هورمون های اسـترس در سراسـر بدن‪،‬‬ ‫باعث اختالل می شود‪ .‬فشار خون و ضربان قلبتان را افزایش‬ ‫می دهد و می تواند با پاسخ بدن به صورت درد و تورم در بدن‬ ‫آغاز شود‪ .‬این پاسخ التهابی می تواند منجر به صدمه به دیواره‬ ‫سـرخ رگ ها‪ ،‬سـپس تشکیل پالک‪ ،‬انسـداد رگها و در نهایت‬ ‫حمالت قلبی شود‪.‬‬ ‫اکثـر مردم دارای اندکی اسـترس روزانه هسـتند‪ .‬رویدادهای‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫ دیوان اشعار ناصر خسرو بلخی‬‫‪‌ 1‬‬ ‫اساطیری زیادی نیز باشد‪.‬‬ ‫دیـوان اشـعار ناصرخسـرو بلخـی از جملـه بهترین آثـار ادبیات‬ ‫فارسی به حساب می اید ‪ .‬این دیوان شمال ‪ 278‬قصیده ‪ 4 ،‬رباعی‬ ‫فرعـون روزگار زمـن کینـه جـوی گشـت‬ ‫و حدود ‪ 11047‬بیت است ‪ .‬ناصر خسرو در سرودن اشعارش پیرو‬ ‫چون من به علم در کف موسی عصا شدم‪12‬‬ ‫سبک خراسانی به حساب می آید ‪ .‬دیوان او مملو از ابیات اخالقی‬ ‫چون که بینا شد به سوی جامه ی یوسف پدر‬ ‫‪ ،‬فلسـفی ‪ ،‬کالمـی ‪ ،‬تاریخـی ‪ ،‬اجتماعـی ‪ ،‬پنـد و انـدرز و تعلم و‬ ‫زان سپس کش چشم نابینا ببود ازبس محن‪13‬‬ ‫و سـرانجام تلميحاتيازاونسـبت به رشـادت هـای حضرت علی تبلیغ است ‪ .‬شاید به همین علت است که بعضی نظر داده اند که ‪:‬‬ ‫(ع) در جنـگ هـای صفیـن ‪ ،‬خنـدق ‪ ،‬خوابیـدن او در رختخـواب شعر ناصر خسرو از هیجانات و عواطف شاعرانه و خیاالت باریک‬ ‫و دقیـق شـارعران دیگـر خالی اسـت و آنچه که شـاعران دیگر را‬ ‫پیامبر(ص) و قضیه غدیر‪:‬‬ ‫مجذوب می کند از قبیل ‪ :‬زیبای محیط مظاهر زیبای و … در او‬ ‫هیچ اثری ندارد ‪ .‬در شعر او عشق جای ندارد ‪ ،‬حتی عشق عرفانی‬ ‫روز صفیـن و بـه خندق به سـوی ثغر جحیم‬ ‫و او بیشتر درگیر حقایق عقلی و مبانی دینی است ‪17.‬‬ ‫عاصـی وطاغـی را تیـغ علـی بـود مشـر ‪14‬‬ ‫ناصر خسرو بلخی به شعر و دیوانش بسیار ارج می نهد و آن را‬ ‫آن را کـه کـس به جای پیغمبر جز او نخفت‬ ‫« بهره عمر » ش میداند و سخنانش را به منزله َز ّر و ُد ّر و جواهر‬ ‫بـا دشـمنان صـب بـه هنـگام هجرتـش‪15‬‬ ‫می پندارد آنجا که می سراید ‪:‬‬ ‫بـا خردبـاش یـک دل و همبـر‬ ‫چـون نبـی بـا علـی بـه روز غدیـر ‪16‬‬ ‫ز عمر بهره همین گشـت مر مرا که به شـعر‬ ‫به رشته می کنم این َز ّر و ُد ّر و مرجان را ‪18‬‬ ‫آثار ناصر خسرو‬ ‫بـه اعتـراف بسـیاری از پژوهشـگران ادبیات‪ ،‬آثار ناصر خسـرو‬ ‫بلخی جزو بهترین و برترین‌های ادبیات فارسی به حساب می آید‪ -2 .‬سفرنامه‬ ‫سفرنامه ‪ ،‬ره آورد هفت سال مسافرت ناصر خسرو به سرزمین‬ ‫این شخصیت نام آور در عرصه نظم و نثر قلم زده و آثار ارزشمند‬ ‫و بی نظیری را خلق کرده است‪ .‬در مورد تعداد آثاراو نظریه های هـای مختلـف اسـت ‪ .‬او همزمـان با سـفرش قلم را نیز در دسـت‬ ‫گرفـت و در تمام مدت هفت سـال مسـافرت خود تمـام دیده ها و‬ ‫متفاوتی نقل شده است و مشهور ترین آثار او عبارتند ‪:‬‬ ‫شنیده های خود را صادقانه به ثبت رساند که به نام سفرنامه ناصر‬

‫‪41 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫خسرو نام گرفت ‪.‬‬

‫‪ -3‬زادالمسافرین‬ ‫این اثر ارزشمنند پس از تالیف سفرنامه و قبل از نوشتن کتاب‬ ‫جامع الحکمتین دریمگان نوشته شده است ‪ .‬این کتاب مهمترین‬ ‫اثـر شـاعر بلخـی به حسـاب مـی آید ‪ .‬ناصـر خسـرو در این کتاب‬ ‫اعتقـادات و مبانـی مذهب اسـماعلیه را با روی کرد فلسـفی بیان‬ ‫داشته اند چنانچه خود او می گوید ‪:‬‬ ‫المسـافر‬ ‫زاد‬ ‫مـن‬ ‫زتصنیفـات‬ ‫کـه معقـوالت را اصـل اسـت و قانـون‬ ‫اگـر برخـاک افالطـون بخواننـد‬ ‫ثنـا خوانـد مـرا خـاک افالطـون ‪19‬‬

‫‪ -4‬جامع الحکمتین‬ ‫محققین تاریخ تالیف این اثر را سال ‪ 462‬هجری دریمگان ذکر‬ ‫کرده اند ‪ .‬این کتاب بنابر درخواست امیر بدخشان نوشته شده است‬ ‫‪ .‬جامع احکمتین با زاد المسـافرین شـباهت زیادی دارد و در واقع‬ ‫شکل کامل تر آن است ‪.‬‬ ‫آثـار دیگـری وجـود دارد کـه درنسـبت دادنـش به ناصر خسـرو‬ ‫دیدگاه های متفاوتی وجود دارد مانند ‪ :‬کتاب گشایش و رهایش ‪،‬‬ ‫وجه دین و مثنوی های بنام روشـنایی و سـعادت نامه‪ ،‬ولی اغلب‬ ‫پژوهشگران این آثار را از ناصر خسرو بلخی ذکر کرده اند ‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫حلب ‪ ،‬شـام‪ ،‬سـوریه‪ ،‬فلسـطین ‪ ،‬جزیره العرب ف مصر و تونش‬ ‫و سـودان را سـیاحت نمود‪ ،‬حدود سـه سـال را در پایتخت خلفای‬ ‫فاطمی در کشور مصر اقامت نمود و مذهب و کیش اسماعلیه را با‬ ‫دل و جان می پذیرفت‪ ،‬سپس به قصد ترویج و نشر عقاید مذهب‬ ‫خود‪ ،‬به وطن خویش در بلخ در سن ‪ 50‬سالگی بازگشت‪ .‬این امر‬ ‫سـبب گرديد که مردم بر علیه او شـورش کنند و علمای قشری و‬ ‫امیران سلجوقی با تهمت قرمطی ‪ ،‬ملحد ‪ ،‬رافضی و بد دین او را‬

‫بخش اول‬ ‫زندگی ناصر خسرو بلخی‬ ‫ابو معین الدین ناصر بن حارث دانشمند و شاعر نامدار در سال‬ ‫‪ 394‬هــ ‪ .‬ق در زمـان سـلطنت یمیـن الدولـه محمـود غزنـوی در‬ ‫قبادیـان بلخ در خانواده محتشـم و صاحب عنـوان و ضیاع و عقار‬ ‫زاده شد‪ 1.‬از ابتدای جوانی بتحصیل علم و ادت پرداخت ‪.‬تقریبا در‬ ‫تمام علوم متداوله عقلی و نقلی آن زمان‪،‬‬ ‫مخصوصـا علـوم یونانـی … و هـم چنین‬ ‫در علم کالم و حکمت متالهین تبحر پیدا‬ ‫کرد‪2.‬‬ ‫و در روانشناسی‪ ،‬موسیقی و تفسیر قرآن‬ ‫نیـز صاحب اندیشـه بـود‪ .‬او از همـان آوان‬ ‫کودکی به درس و مدرسه عالقمند بود و در‬ ‫حقیقت درس و مکتب سبب شد تا او پنجره‬ ‫تازه ای به دنیا بگشاید و دنیا و زیبایی های‬ ‫آن‪ ،‬از آنچه در دید دیگران جلوه داشت‪ ،‬در‬ ‫دیدگان او جلوه بیشـتری داشـته باشد‪ .‬این‬ ‫بود که جوانه شـعر و ادب در بوسـتان سـبز‬ ‫خاطراو سرکشید تا به هستی و جلوه های‬ ‫آن ‪ ،‬شاعرانه بنگرد‪ .‬از سری دیگر جذابیت‬ ‫جـاه ‪ ،‬مقام و شـهرت کم کم ناصر خسـرو‬ ‫جوان را برای کسب آن‪ ،‬به دربار امیران و‬ ‫پادشان میکشاند‪.‬‬ ‫به نقل بعضی نویسندگان‪ ،‬او هنوز جوان‬ ‫نو خاسـتهای بود که در کار دبیری ورزیده‬ ‫شـد و پیش از آن که به سـن سـی سالگی‬ ‫برسـد‪ ،‬بـه درگاه پادشـاه و امیـر راه یافـت‪.‬‬ ‫در عهـد مسـعود غزنوی او نیـز مانند دیگر‬ ‫همگنان‪ ،‬خود را لحجه بی پایان عشرت و‬ ‫لذت غرق کرد ‪ .‬پس از آن ناصر خسرو در‬ ‫دستگاه طغر و چغری (حکمان سلجوقی در مرو) راه يافته همچنان از شهر و دیارش تبعید و هجرت دهد ‪.‬‬ ‫ناصر خسرو به ناچار راه دیار غربت و آوارگی را در پیش گرفت‬ ‫به کارهای دیوانی اشتغال جست‪ .‬تا چهل سالگی همچنان سرگرم‬ ‫این کارها بود‪ ،‬کام میداند و جاه و نام میجسـت و غبار دلتنگی و و مدتـی را در نیشـابور‪ ،‬سـپس در مازنـدران سـپری كـرد تا اینکه‬ ‫در سـال ‪ 456‬یمگان را در ناحیه بدخشـان افغانستان مکان آرام ‪،‬‬ ‫اندوه خود را در امواج شراب فرو میشست‪3.‬‬ ‫جهت تبلیغ و ترویج مذهب اسـماعلیه و تالیف و خلق بیشـتر آثار‬ ‫گران بپای خود بر می گزید ‪ .‬اودر مدت سال اقامت خود دریمگان‬ ‫بخش دوم‬ ‫گاهی از عزت و شکوه خویش یاد می کند‪ ،‬ولی گاهی درد غربت‬ ‫زندگی شاعر بلخ‬ ‫حکیم و شاعر بلخ با ذهن وقاد حقیقت جوی که درشت تعبد و و دوری از شهر ودیارش او را به واقعیت عالم هجرت وا میدارد و‬ ‫دنباله روی را بر خورد عار می دانست و بنابر بقول خودش «چون از درد و فروق غربت با زبان شعر می نالد‪:‬‬ ‫آزرده کـرد کـژدم غربـت جگـر مـرا‬ ‫و چرا» همیشـه خاطر او را مشـوش نموده و جوابی قناعت بخش‬ ‫گويـی زبـون نیافـت ز گیتـی مگـر مـرا‬ ‫برای خودش نمی یافت‪ ،‬تا این که شب خوابی که در ماه جمادی‬ ‫در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم صفرا‬ ‫اآلخر سال‪ 436‬در جوزجانان ديد‪ ،‬بقصد وصل به حقیقت‪ ،‬به سفر‬ ‫همـی برآیـد از انـدوه بـه سـر مـرا‪4‬‬ ‫حج عازم و برادر کوچکتر خود‪ ،‬ا بوسعید و یک غالم هندی سفر‬ ‫حجـاز را در پیـش گرفـت‪ .‬ایـن مسـافرت که هفت سـال به طول‬ ‫سرانجام با تحمل مصیبت ها وسختی ها در راه دفاع از آرمان و‬ ‫انجامید‪ ،‬و با برگشـت به بلخ در سـال ‪ 444‬و دیدار دوباره‪ ،‬با برادر‬ ‫بزرگتـر خـود‪ ،‬خواجه ابوالفتح عبدالجلیل‪ ،‬پایـان یافت‪ ،‬آغاز یک اعتقاداتش‪ ،‬در یک روز گرم در عالم غربت و آوارگی در سال ‪481‬‬ ‫هـ ‪ .‬ق دریمگان دار فانی را وداع گفت ‪.‬‬ ‫دوره جدید و گشودن پنجره تازه در زندگی او بحساب می آید‪.‬‬ ‫او در این مدت مسـافرت هفت سـاله چهار بار حج نموده‪ ،‬شـهر‬ ‫هـای مختلـف ایران‪،‬ديگر كشـورهاي اسلامي‪ ،‬آسـیای صغیر ‪ ،‬جایگاه قرآن ‪ ،‬حدیث و تاریخ در شعر ناصر خسرو‪:‬‬

‫‪40 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫قرن پنجم ‪ ،‬خسرو مهمترین و درخشان ترین قرنهاست از این‬ ‫جهت که در این مقطع از تاریخ ‪ ،‬مردم برای آموختن و حفظ قرآن‬ ‫و احادیث نبوی فوق العاده تمایل نشان می دادند ‪ .‬شاعران نیز خود‬ ‫را مکلف می دانستند تا در مکتب خانه ها‪ ،‬قرآن بیاموزند و با دل و‬ ‫جان آن را حفظ باشند ‪ .‬این امر سبب شد که شاعران و ادیبان در‬ ‫اشعار خود از قرآن و حدیث تاثیر بپذیرند‪.‬‬ ‫ناصر خسرو که خود مفسر و حافظ قرآن کریم بود تجلی قرآن‬ ‫‪ ،‬حدیث و تاریخ‪ ،‬از برجستگی های شعر او‬ ‫بحساب می آید که به چند نمونه آن اشاره‬ ‫می کنم‪:‬‬ ‫بدهـد‬ ‫نیکـی‬ ‫نیکـی‬ ‫جـرزی‬ ‫مـان‬ ‫سـوی‬ ‫را‬ ‫بـد‬ ‫اوخبـر بـدی جزانیسـت‪5‬‬ ‫ایـن بیـت صورت شـعری آیه ‪ 60‬سـوره‬ ‫الرحمان اسـت کـه می فرمایـد ‪ :‬هل جزاء‬ ‫االحسان االاحسان ‪.‬‬

‫در جای دیگر دارد‪:‬‬ ‫یکـی‬ ‫خدایـت‬ ‫را بـه ده وعـده کـرد‬ ‫گرانـداری‬ ‫بـده‬ ‫بـه دل در خلـل ‪6‬‬ ‫این بیت برگرفته از آیه ‪ 160‬سوره انعام‬ ‫است که می فرماید ‪ :‬من جاء باالحسنه فله‬ ‫عشر امثالها‪.‬‬ ‫و دوباره دارد ‪:‬‬ ‫گرمـن در ایـن‬ ‫سـرای نبینـم در آن سـرای‬ ‫امـروز جـای خویـش چـه باشـد بصـر مـرا‪7‬‬ ‫این بیت ترجمه آیه ‪ 72‬سوره اسرای است که می فرماید‪ :‬و من‬ ‫کان فی هذه اعمی فهو فی االخره اعمی و اضل سبیال‪.‬‬ ‫احادیث نبوی نیز در دیوان اشعار شاعر بلخ جلوه و تبلور خاصی‬ ‫دارد مانند‪ ،‬این ابیات ‪:‬‬ ‫بهشـت کافـر و زنـدان مومـن‬ ‫جهـان اسـت‪ ،‬ای بدنیـا گشـته مفتـون‪8‬‬ ‫بر گرفته از این حدیث نبوی است که می فرماید ‪ :‬الدنیا سجن‬ ‫المومن و جنته الکافر‪9‬‬ ‫در بیت دیگر دارد‪:‬‬ ‫پیغمبـر بـود شـهر همـه علـم و بـرآن شـهر‬ ‫شایسـته دری بـود و قـوی حیـدر کـرار‪10‬‬

‫این بیت اشاره به حدیث معروف ‪ :‬انا مدینه العلم و‬ ‫علی بابها‪11‬‬ ‫علـم و دانـش وسـیع ناصـر خسـرو در عرصـه هـای مختلـف‪،‬‬ ‫سـبب شـده است که اشعار او آیینه تمام نمای قضایای تاریخی و‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫‪39 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫ناصرخسرو بلخی‪ ،‬شاعر رنج و آوارگی‬ ‫در گذشـته تاریـخ کشـورمان افغانسـتان ‪،‬انسـانها و‬ ‫شخصیت های صاحب وفضل و دانش ‪ ،‬وجود‬ ‫داشته اند که در عرصه های مختلف ‪ ،‬چون‬ ‫سـتارگان درخشـان بسـیار خوش درخشیده‬ ‫اند ‪.‬‬ ‫بـدون شـک ‪ ،‬نام و آثـار آنان برای آیندگان‬ ‫‪ ،‬در طـول تاریـخ ماندگار خواهد بـود ‪ .‬در این‬ ‫میـان ‪ ،‬حکیـم ناصرخسـرو بلخـی از همـان‬ ‫شخصیت های جاوید االثر که در قرن پنجم‬ ‫در عرصه ادبیات فارسی با شیوه خاصی که‬ ‫در قصیده سرایی داشته اند‪ ،‬چهره ای است‬ ‫یگانه ‪ .‬او با توانی که از خود در میدان فقط‬ ‫نشـان مـی دهـد ‪ ،‬به معنی و مفهوم شـعر ‪،‬‬ ‫توجه خاصی دارد و از لغو و بیهوده گوی در‬ ‫سخن ‪ ،‬بشدت اجتناب می کند و سخن که‬ ‫در آن نکتـه نهفتـه نباشـد هرگز بـه آن ارج‬ ‫نمی نهد ‪.‬‬ ‫حکیـم و شـاعر بلخـی یکـی از محـدود‬ ‫شـاعران است که در شعرش نه عشق زمینی‬ ‫را میسـتاید‪ ،‬نه شـراب و و عیش در زندگی را‬ ‫توصیـف میکند‪ ،‬نـه امید فرومایـه را مدح و‬ ‫ستایش می کند بلکه او بیشتر به زهد عمار‬ ‫و ابوذر ؛ هدایت و تبیین جایگاه انسانی ارج‬ ‫می نهد ‪ .‬او با ذهن وقار و حقیقت جوی خود‬ ‫همیشه در جستجوی حقیقت و قلم زدن در‬ ‫این راه عمر صرف نمود ‪ .‬و جاه دارد که اهل‬ ‫فهم درجهت ترجمه احوال و روشـن افکنی‬ ‫اندیشه ادبی آن مرد بزرگ سخن بگوید‪.‬‬ ‫زندگـی هشـتاد و هفـت سـاله آن شـاعر و‬ ‫ادیب فارسـی را به دو بخش می توان تقسـیم‬ ‫کرد‪:‬‬ ‫الف) چهل و سه سال اول زندگی‬ ‫او که از بدو تولد ‪ ،‬دورا کودکی ‪،‬‬ ‫تحصیل ‪ ،‬اشتغال به امور دیوانی و‬ ‫گذراندن در عیش و شراب نوشی را‬ ‫در بر می گیرد‪.‬‬

‫ب) دورا انقالب درونی او که بعد‬ ‫از سال ‪ 437‬هـ ق بر اثر خوابی‬ ‫که در جوزجانان می بیند از خواب‬ ‫و غفلت همیشگی بیدار می شود و‬ ‫این بیداری تتا آخر عمر او ادامه‬ ‫پیدا می کند ‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫بوده‌است‪ ،‬مولینا به آنجا شتافت‪ ،‬اثری از قبر بجا نمانده بود‪».‬‬ ‫استاد مجددی سپس در صفح ٔه ‪ ۸۷‬کتابش می‌افزاید‪« :‬در (آثار‬ ‫الصنادیـد) میر سـید احمـد که در سـال ‪ ۱۸۴۷‬میالدی نوشـته‬ ‫شده‌است و نیز در کتبی که بعد از آن تألیف گردیده‪ ،‬ذکری از‬ ‫قبر بیدل نرفته‌اسـت‪( ».‬مراجعه شـود به کتاب‪ :‬بیدل شناسـی؛‬ ‫مؤلـف‪ :‬پوهانـد غالم حسـن مجـددی؛ چاپ مطبعـ ٔه پوهنون؛‬ ‫‪ )۱۳۵۰‬ایـن که شـادروان مجددی می‌نویسـد کـه در اثر غفلت‬ ‫متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید‪ .‬و یا اینکه نوشته‌است‬ ‫که شاید در طول سه یا چهار عشر ٔه اول سد ٔه سیزدهم هجری‬ ‫در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد‪ ،‬ادعا‌ها و نظریه‌های‬ ‫خیلی ضعیف و بی اساسی می‌باشند‪ .‬آیا از میان هزاران قبر‪ ،‬این‬ ‫کار صـرف در مـورد قبـر بیدل صورت گرفته اسـت؟ چرا سـایر‬ ‫مـزارات و مقابـر دهلـی از گزنـد روزگار در امـان مانـده اند؛ و یا‬ ‫هزاران قبر‪ ،‬حتا قبور اشخاص گمنام‪ ،‬در هرات و غور و بلخ و‬ ‫کابل و غزنی با وجود گذشت سده‌ها هنوز پابرجا هستند ؟ ولو‬ ‫هزاران قبر اشخاص گمنام در میان آنها وجود دارد‪.‬‬ ‫شـادروان محمد حیدر ژوبل که اسـتاد کرسـی تاریـخ ادبیات‬ ‫در فاکولتـ ٔه ادبیـات کابـل بودنـد‪ ،‬در کتـاب مؤلفـ ٔه خویـش زیر‬ ‫عنـوان (بیـدل و تأثیر سـبک وی در ادبیات مـا) در صفح ٔه ‪۱۲۹‬‬ ‫نگاشته‌اسـت که‪« :‬بیدل بعمر هفتاد و هفت سـالگی در دهلی‬ ‫وفات نمود و در خان ٔه خود در شاه جهان آباد (دهلی) مدفون شد‬ ‫و…‪ .‬بعـد بکابل انتقال داده شـد‪ ».‬پـس به صراحت باید گفت‬ ‫که پژوهش‌های عاری از اهداف شـخصی و نفسـی شـادروان‬ ‫سـید داؤد حسـینی‪ ،‬طوری کـه در فوق نظر سـلجوقی مرحوم‬ ‫را خواندیم‪ ،‬کام ً‬ ‫اظهر من الشـمس اسـت که‬ ‫ال درسـت بوده و ُ‬ ‫ِ‬ ‫ظریـف) قریـ ٔه خواجه‬ ‫حضـرت بیـدل همـه دل در محلهء(یکـه‬ ‫رواش کابـل آرمیده‌اسـت‪ .‬بیـدل به ویژه در کشـور افغانسـتان‪،‬‬ ‫قسـمتی از ترکستان چین و تاجکستان و ازبکستان محبوبیت‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫بسیار دارد‪.‬‬ ‫آثار‬ ‫مجمـوع آثـار این سـخن پـرداز و متفکر بزرگ‪ ،‬بـه اهتمام و‬ ‫دقتی که شایسـت ٔه آن بود‪ ،‬تا سـال ‪ ۱۳۴۱‬شمسـی طبع نشـده‬ ‫بـود‪ .‬تقریبـًا مجموعی از آثار در سـال ‪۱۲۹۹‬هجـری قمری در‬ ‫مطبعـ ٔه صفـدری در بمبئی به اهتمام مال نور دین بن جیواو به‬ ‫فرمایش مختار شاه کشمیری و مال عبدالحکیم مرغینانی طبع‬ ‫شده‌اسـت‪ .‬چند باری هم در هند و ماورأالنهر – گاهی غزلیات‬ ‫و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر وی چاپ گردیده بود؛‬ ‫ولی هیچ یک از این نسـخ مشـتمل بر کلیه آثارش نبوده‌است‪.‬‬ ‫تنها نسـخ ٔه مطبع ٔه صفدری نسـبت به تمام نسـخه‌های چاپ‬ ‫شـده جامـع تـر بوداما این نسـخه نیز تمام آثار منظـوم و منثور‬ ‫بیدل را در بر نداشـت و مملو از خطا‌های امالیی بود‪ .‬گذشـته‬ ‫از آن چـون طبـع کتـاب در متـن و حاشـیه صـورت گرفته بود‪،‬‬ ‫برای خواننده خسـته کن بود‪ .‬با وجود کمبودی‌های موجود در‬ ‫کتاب‪ ،‬متأسـفانه نسـخه‌های آن نایاب شـده بود‪ .‬نسخ ٔه جامع‬ ‫دیگری بعد‌ها به اراد ٔه مرحوم سردار نصرالله خان نائب السلطنه‬ ‫در ماشـینخان ٔه کابـل به شـکل حروفی با قطع بـزرگ زیر چاپ‬ ‫گرفته شد‪ .‬بدبختانه چاپ نسخ ٔه مذکور‪ ،‬که در ترتیب و تدوین‬ ‫آن جمعی از دانشمندان کشور اهتمام ورزیده بودند‪ ،‬نزدیک به‬ ‫پایان ردیف دال رسیده بود که نائب السلطنه جهان را وداع نمود‬ ‫و دیوان غزل حضرت بیدل نا تمام ماند‪.‬‬ ‫در ضمن سایر جنبش‌های علمی و ادبی که نوأم با نهضت‌های‬ ‫اجتماعی در سالهای چهل شمسی پدید آمد‪ ،‬تصمیم اتخاذ شد‬ ‫تا کلیات بیدل در مطبع ٔه معارف افغانستان طبع گردد‪.‬‬ ‫همان بود که در اوایل اسـد سـال ‪ ۱۳۴۱‬شمسـیغزلیات بیدل‬ ‫که به حیث جلد اول از آثار او قرار داده شده بود‪ ،‬در مدت کمتر‬ ‫از یـک سـال در همـان مطبعـه از طبـع بر آمد و به این وسـیله‬

‫‪38 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫پیامـی کـه ایـن شـاعر و متفکر بزرگ بـه جهان بشـریت دارد‪،‬‬ ‫به دسـترس عالقمندان گذاشـته شـد‪ .‬و به همین ترتیب‪ :‬جلد‬ ‫دوم کلیات که شامل ترکیب بند‪ ،‬ترجیع بند‪ ،‬قصاید‪ ،‬قطعات‪،‬‬ ‫رباعیات و مخمسـات اسـت در ماه سـرطان ‪۱۳۴۲‬؛ رباعیات به‬ ‫صورت جداگانه در ماه جدی ‪ ۱۳۴۲‬شمسـی؛ جلد سـوم کلیات‬ ‫کـه شـاملعرفان‪ ،‬طلسـم حیرت‪ُ ،‬طـور معرفـت و محیط اعظم‬ ‫می‌باشـد در مـاه دلـو ‪ ۱۳۴۲‬شمسـی؛ و جلد چهـارم کلیات که‬ ‫چهـار عنصـر‪ ،‬رقعـات و نـکات را در بر می‌گیرد در مـاه جوزای‬ ‫‪ ۱۳۴۴‬شمسـی یکـی بعـد دیگر از چاپ برآمدنـد‪ .‬در این دیوان‬ ‫هـر غـزل به ترتیـب هروف هجا کـه در آخر قافیه‌هـا آمده‪ ،‬به‬ ‫سلسل ٔه حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع‬ ‫اول مطلع نیز رعایت گردیده‌اسـت‪ .‬در پایان هر جلد فهرسـتی‬ ‫نیز ترتیب و طبع گردیده که در پالیدن و یافتن غزل‌ها آسـانی‬ ‫پیش می‌آید‪ .‬در طبع این دیوان توجه فاضل محترم دکتور میر‬ ‫نجم الدین انصاری‪ ،‬سعی ملک الشعرا استاد عبدالحق بیتاب‪،‬‬ ‫همکاری خطاط شهیر سید محمد داؤد حسینی خاصه اهتمام‬ ‫و کوشـش شـباروزی شاعر و محقق محترم خال محمد خسته‬ ‫قابل یاد آوریست‪.‬‬ ‫در ایـن دیـوان هـر غـزل بـه ترتیب حـروف هجا کـه در آخر‬ ‫قافیه‌ها آمده‪ ،‬به سلسل ٔه حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در‬ ‫حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیده‌است‪.‬‬ ‫در پایـان هـر جلـد فهرسـتی هم ترتیـب گردیده‌اسـت که در‬ ‫پالیدن و یافتن غزل‌ها آسانی دست می‌دهد‪ .‬قابل تذکار است‬ ‫کـه مطابـق به ادعـای رابندرابنداس خوشـگو‪ ،‬مؤلف «سـفین ٔه‬ ‫خوشگو‪ ،‬طبع پتنه‪ ،‬بهار» کلیات بیدل در هنگام حیات خودش‬ ‫نیـز تدوین شـده بـود و تعداد اشـعار او را قید نمـوده که نظمًا و‬ ‫نثراً آثار بیدل را نودونه هزار بیت می‌داند و از آنجمله شـمارهء‬ ‫غزلیات را پنجاه و چند هزار ضبط کرده‌است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫نـام میـرزا بیدل اشـتهار یافـت‪ .‬نظامی دریـن باره به کلی اشـتباه‬ ‫نموده‌اسـت و غرضـی داشته‌اسـت‪ .‬قبـر مذکـور به هیـچ وجه من‬ ‫الوجـوه از بیـدل نیسـت‪ .‬به طوری که شـاگردان و معاصران بیدل‬ ‫می‌نویسند‪ ،‬خانه و قبر بیدل در جوار درواز ٔه دهلی محل ٔه کهکریان‬ ‫کنار دریای جمنا واقع بوده که از قبر ملک نورالدین یارپران زیاده‬ ‫از دو میـل فاصلـه دارد‪ .‬بـه عالوه قبر ملک یارپران و مقابلش قبر‬ ‫ابوبکر طوسی از زمان عالءالدین بلخی موجود و مشهور بوده‌است‬ ‫و هیـچ یـک از معاصران و شـاگردان حضرت میرزا – قبر بیدل را‬ ‫نزدیک بدین دو قبر و قلع ٔه شیرشـاه سـوری اشـارت نکرده‌اسـت‪.‬‬ ‫همچنیـن در کتـاب مزارات اولیـای دهلی و آثـار الصنادید وچراغ‬ ‫دهلی و واقعات حکومت دهلی و مسافر دهلی و غرابت نکر وغیره‬ ‫از مقبر ٔه بیدل در صد سال هیچ جا ذکری نرفته‌است‪ .‬شاعر نامور‬ ‫هنـد میـرزا اسـدالله غالـب در زمان حیات خود بسـیار جسـتجو و‬ ‫تفحص نموده تا اثری از قبر بیدل در دهلی بیابد‪ .‬در یک مکتوب‬ ‫خود این مطلب را نوشـته و عدم موفقیت خود را اظهار می‌نماید‪.‬‬ ‫خالصه تا زمان مؤلف عقد ثریا یعنی ‪ ۱۱۹۹‬هجری قمری که ‪۲۳‬‬ ‫سال بعد از مرگ میرزا بیدل مزار حضرتش معلوم بوده‌است و بعد‬ ‫از آن بـه کلـی نـا معلوم و کسـی از آن سـراغی نداده‌اسـت‪ ».‬این‬ ‫موضوع را میتوان در کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل که به‬ ‫وسـیل ٔه دکتور عبدلغنی اسـتاد دانشکاه پنجاب تألیف گردیده و اثر‬ ‫بسیار گرانبهایی در مورد زندگی و آثار بیدل است مطالعه نمود‪ .‬وی‬ ‫می‌نویسـد‪« :‬باالخره در آثار الصنادید سـر سـید احمد که در سـال‬ ‫‪ ۱۸۴۷‬میالدی نوشـته شده‌اسـت و نیز در کتابهایی که بعد از آن‬ ‫تصنیـف گردیـده غرابـت نگار ‪ ،‬مـزارات اولیـای دهلـی و واقعات‬ ‫دارالحکوم ٔه دهلی ذکری از قبر بیدل نرفته‌است‪ .‬قابل توجه‌است‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫که کتاب آخرالذکر در این موضوع به صورت جامع بحث می‌کند‬ ‫و حتـی از خرابه‌هـای دهلی نیز نام می‌برد‪ .‬آثار الصنادید نیز درین‬ ‫زمینه بسـیار مهم اسـت‪ .‬میرزا اسـد الله خان غالب (‪۱۸۶۹-۱۷۹۷‬‬ ‫میالدی) که از پیروان ارادتمند بیدل بود تقریظی بر کتاب مذکور‬

‫‪37 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نوشـته‪ .‬اگـر اثـری از قبـر بیـدل در سـال ‪ ۱۸۴۷‬میلادی وجـود‬ ‫میداشت‪ ،‬غالب حتمًا از (سر سید احمد خان) در خواست می‌نمود‬ ‫تا از آن در کتاب خویش یاد کند‪ .‬بنابرین واضح اسـت که در آن‬ ‫وقت قطعًا اثری از قبر بیدل بجا نمانده بود‪ .‬نظر به این همه دالیل‬ ‫عقید ٔه من این است که مولینا حسن نظامی به کشف محل اصلی‬ ‫قبر بیدل موفق نشده بود‪ .‬قبری که با وجود شکل غیر مشخخص‬ ‫خود از طرف مولینا حسن نظامی در سال ‪ ۱۹۴۱‬میالدی (مطابق‬ ‫‪ ۱۳۵۹‬هجری) تشـخیص شده نتوانسـت در سال ‪ ۱۸۴۷‬میالدی‬ ‫یعنـی یـک قرن پیشـتر بصورت بهتری قابل تشـخیص بـود‪ .‬اما‬ ‫میدانیم که غالب و سر سید احمد حتی یک کلمه نیز راجع به بیدل‬ ‫در آثـار الصنادیـد اظهـار نکرده‌اند‪ .‬بنابرین بـرای تعیین قبر بیدل‬ ‫تحقیـق علمـی در خـود همـان جـای الزم اسـت‪(.‬رجوع شـود به‬ ‫کتاب‌هـای‪ :‬سـی مقاله در بار ٔه بیدل‪ ،‬کابـل ‪ ،۱۳۶۵‬صفح ٔه ‪-۲۱۵‬‬ ‫‪ ۲۲۰‬و احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل)‪ .‬مرحوم پروفیسر غالم‬ ‫حسن مجددی در صفح ٔه ‪ ۸۶‬کتاب بیدل شناسی چنین می‌نویسد‪:‬‬ ‫«در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید‪ .‬قب ً‬ ‫ال ذکر‬ ‫گردید که در پایان سد ٔه دوازدهم هجری خان ٔه بیدل بحالت ویرانی‪،‬‬ ‫چون کسی نبود که از قبر مراقبت کند شاید در طول سه یا چهار‬ ‫عشر ٔه اول سد ٔه سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان‬ ‫رفته باشـد‪ .‬داکتر عبدالغنی میگوید‪ :‬مولینا حسـن نظامی مصنف‬ ‫آثار متعددی در بار ٔه دهلی‪ ،‬بمن نوشته‌است که چون مرقع دهلی‬ ‫مؤلف ٔه درگاه قلی خان را به زبان اردو ترجمه می‌نمود‪ ،‬در آن ذکر‬ ‫گردیده بود که قبر بیدل معلوم نیست‪ .‬و مولینا شاه سلیمان صاحب‬ ‫پهلواری پس از خواندن ترجم ٔه مذکور بوی نوشت که قبر در مقابل‬ ‫(قلع ٔه قدیم) و در مجاورت قبر حضرت ملک نورالدین یارپران واقع‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫تاریـخ و تـمـدن‬

‫‪36 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫عبدالقادر بیدل شاعر افغانستان‬ ‫زندگی‌نامه‬ ‫ابوالمعانـی میـرزا عبدالقـادر بیـدل فرزنـد میـرزا عبدالخالـق در‬ ‫سـال ‪ ۱۰۵۴‬هحری قمری در پتنه هندوسـتان زاده شـد‪ .‬او شـاعر‬ ‫پارسـی‌گوی هندی اسـت که از ترکان جغتائی برالس بدخشـان‬ ‫بود؛ اما در هندمتولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه‬ ‫جهان‌آباد دهلی بعزلت و آزادی زندگی کرد و با اندیشه‌های ژرف‬ ‫آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود‪.‬‬ ‫او در سـال ‪ ۱۰۷۹‬هـ‍‪ .‬ق‪ .‬بخدمـت محمداعظـم بـن اورنگ زیب‬ ‫پیوسـت‪ .‬سپس به سـیاحت پرداخت و سـرانجام در سال ‪۱۰۹۶‬ه‍‪.‬‬ ‫ق‪ .‬در دهلـی سـکنی گزیـد و نزد آصف جـاه اول‪( ،‬نظام حیدرآباد)‬ ‫دکن منزلت بلند داشـت‪ .‬بیدل بروز پنج شـنبه چهارم صفر سـال‬ ‫‪ ۱۱۳۳‬هـ‪ .‬ق‪ .‬در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه اش‪،‬‬ ‫جاییکـه خـودش تعیین کرده بود‪ ،‬دفن گردید‪ .‬دکتور عبدالغنی در‬ ‫صفح ٔه ‪ ۱۶۹‬کتابش احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل نگاشته‌است‬ ‫که‪« :‬آزاد بلگرامی‪ ،‬در صفح ٔه ‪ ۱۵۰‬سـرو آزاد می‌نویسـد که بیدل‬ ‫در سـوم صفر ‪ ۱۱۳۳‬هـ‪ .‬وفات یافت‪ .‬این تاریخ صحیح نیسـت‪».‬‬ ‫پژوهش‌های بعدیی که توسـط اسـتاد سـید محمد داؤد الحسینی‬ ‫صورت گرفته‌است‪ ،‬همه متفق و گواه بر آن اند که عظام بیدل بعد‬ ‫از دفن مؤقت در صحن خانه اش‪ ،‬به وسیل ٔه مریدان و ارادتمندان‬ ‫و بازمانـدگان خاندانـش‪ ،‬به وطن اصلی او افغانسـتان انتقال داده‬ ‫شده و مزار وی در هند نیست‪ ،‬بلکه در قری ٔه خواجه رواش کابل‬ ‫می‌باشد‪.‬‬ ‫عالمه صالح الدین سلجوقی در صفح ٔه ‪ ۸۷‬نقد بیدل خویش‬ ‫می‌نویسد‪« :‬حینیکه به هند بودم از بیدل خیلی‌ها جستجو نمودم‬ ‫ولـی معلـوم شـد که مردم هنـد کنون بیـدل را فرامـوش کرده‌اند‪.‬‬ ‫(مظهر) و (ظهوری) نزد ایشان بار‌ها بلند تر است از بیدل‪ .‬قبر بیدل‬ ‫هم پیدا نشد و من به درج ٔه اخیر به حیث یک جنرال قونسل افغانی‬ ‫که نزد اهل هند محترم است خیلی کوشیدم‪ .‬و در پایان کوشش‬ ‫خود به این فکر آمدم که بقایای او را به کابل آورده‌اند و من درین‬ ‫باره با اسـتاد سـید محمد داؤد الحسینی همنوا هستم‪ .‬اسناد استاد‬ ‫موصوف خوب قوی است‪ .‬و عالوه بر آن‪ ،‬گم شدن و ناپدید شدن‬ ‫ناگهانی قبر در زمانی که در آن محیط بزرگ‌ترین شاعر و صوفی‬ ‫و ادیب محسوب می‌شد‪ ،‬هیچ معنی ندارد به جز این که جث ٔه او را‬ ‫از خانه اش (که طبعٌا قبر در خانه معنی دیگری ندارد بجز این که‬ ‫مؤقت باشد) رسمًا بوطنش و باز بجاییکه در قری ٔه (خواجه رواش)‬ ‫بنام محل ٔه چغتایی‌ها‪ ،‬یعنی اقوام بیدل‪ ،‬معمور و معروف بوده‌است‬ ‫و تـا کنون مرکز صوفی‌هـای وحدت الوجودی یعنی انصاری‌های‬ ‫پای منار اسـت‪ ،‬آورده‌اند»‪ .‬اسـتاد سلجوقی سـپس ادامه می‌دهد‪:‬‬ ‫«اینکـه اگـر بعضـی می‌گویند و یـا بگویند که قبر بیـدل از طرف‬ ‫بعضـی مهاجمیـن از بیـن رفته‌اسـت معنیـی نـدارد‪ .‬مهاجمین به‬ ‫بسیاری قبر‌ها حمله کرده‌اند‪ .‬ولی قبر از میان نرفته‌است‪ .‬این کار‬ ‫به قبر جامی هم صورت گرفت ولی قبر باقی ماند و کنون مرجع‬ ‫خاص و عام است‪ .‬مخصوصًا که مهاجم مانند سیل زود گذر باشد‪.‬‬ ‫و طبیعـی اسـت کـه آنطور مقبـر ٔه مورد تجـاوز هنوز محتـرم تر و‬ ‫محبوب تر و آباد تر می‌گردد‪ ».‬اسناد زنده یاد حسینی که شادروان‬

‫از آنها یاد‬ ‫سلجو قی‬ ‫از حـدود ‪۸۶‬‬ ‫نمو د ه‌ا سـت ‪،‬‬ ‫نـام همـ ٔه آنان درین فشـرده‬ ‫شخصیت می‌باشد که آوردن‬ ‫میسر نیست‪ .‬در اینجا تنها برخی از این دانشوران تذکر می‌یابند‪:‬‬ ‫ملک الشـعرا اسـتاد بیتاب‪ ،‬عالمه صالح الدین سـلجوقی‪ ،‬غالم‬ ‫حضرت شایق جمال‪ ،‬میر غالم محمد غبار‪ ،‬سرور گویا اعتمادی‪،‬‬ ‫استاد خلیل الله خلیلی‪ ،‬دکتور میر نجم الدین انصاری‪ ،‬پروفیسر‬ ‫میر امان الدین انصاری‪ ،‬میر محمد آصف انصاری‪ ،‬پروفیسر غالم‬ ‫حسن مجددی‪ ،‬محمد ابراهیم خلیل‪ ،‬علی محمد خان آدینه وزیر‬ ‫دربار‪ ،‬خال محمد خسـته‪ ،‬فیض محمد زکریا وزیر معارف و وزیر‬ ‫خارجه‪ ،‬دکتور نجیب الله توروایانا‪ ،‬محمد ابراهیم صفا‪ ،‬پروفیسر‬ ‫داکتر احمد جاوید‪ ،‬احمد علی کهزاد‪ ،‬محمد حیدر ژوبل‪ ،‬پروفیسر‬ ‫عبدالحی حبیبی‪ ،‬محمد طاهر بدخشی‪ ،‬سید شمس الدین مجروح‪،‬‬ ‫دکتور محمد انس‪ ،‬غالم سـرور ناشـر‪ ،‬پروفیسر الکساندر بوسانی‬ ‫اسـتاد دانشـگاه نیاپل ایطالیا‪ ،‬مولوی فیض الله قندهاری‪ ،‬موالنا‬ ‫سید محمد عمر هروی‪ ،‬موالنا عبدالقدیر شهاب‪ ،‬مولینا فضل حق‬ ‫رامپـوری و مولینا اشـرف علی نهادنـی و موالنا امجد علی بهاری‬

‫رحمهـم الله‪ ،‬دکتور عبدالغنی نویسـند ٔه کتاب احـوال و آثار میرزا‬ ‫عبدالقادر بیدل و پروفیسر محمد باقر رئیس دانشگاه پنجاب‪ .‬این‬ ‫دانشمندان همه متفق و به یک نظر اند که عظام حضرت بیدل به‬ ‫وطن اصلی آن شاعر انتقال داده شد‪ .‬بقایای جسد بیدل را در کنار‬ ‫مقبر ٔه میرزا ظریف و شخص دیگری که غازی خان نام داشته‌است‪،‬‬ ‫به خاک سپردند‪ .‬به اساس مدارک و شواهد به دست آمده و روایت‬ ‫اهـل خبـرت‪ ،‬حفریاتی که به وسیلهءدانشـمندان در مزار بیدل در‬ ‫خواجه رواش کابل صورت گرفت‪ ،‬دخمه یی در آنجا ظاهر شد که‬ ‫در سمت غربی آن گوری موجود بود که با گچ و آجر پخته کاری‬ ‫شـده بود و لوحه سـنگ نیمه شکسـته یی داشـت‪ .‬از عبارت لوحه‬ ‫سنگ بر می‌آمد که قبر از کدام مبارز بوده و در سال ‪ ۱۰۲۶‬قبل از‬ ‫والدت حضـرت بیدل وفات نموده‌اسـت‪ .‬در سـمت شـرقی دخمه‬ ‫عظام دو شخص به وضع غیر منظم در صحن دخمه گذاشته شده‬ ‫بود که دلیل قاطع بر انتقال عظام می‌باشد‪ .‬محل ٔه مذکور از قدیم‬ ‫نزد مردم بهیکه ظریف یعنی ظریف آباد شهرت دارد‪ ،‬بدون آن که‬ ‫متوجه باشند که میرزا ظریف مامای بیدل بوده‌است و اوالده اش‬ ‫در خواجه رواش سـاکن هسـتند‪ .‬بر تربت بیدل لوحه سـنگی هم‬ ‫موجـود بـود‪ ،‬ولـی در دور ٔه حکمروایـی امیـر عبدالرحمـن خان در‬ ‫هنـگام قیـام هـزاره کـه در اثر آن از سـال ‪ ۱۸۹۱‬تـا ‪ ۱۸۹۳‬جنگ‬ ‫شدیدی جریان داشت‪ ،‬این لوحه سنگ به وسیل ٔه تیمور شاه‪ ،‬احمد‬ ‫شاه و سلطان شاه‪ ،‬صاحبان باغ و زمینی که مزار بیدل و مامایش‬ ‫میـرزا ظریـف در آن قـرار دارد‪ ،‬از بین برده شـد‪ .‬آنـان بر این باور‬ ‫بودنـد کـه توجه شـخص امیر عبدالرحمن خان کـه به زیارت‬ ‫بیدل آمده بود و تصمیم سـاختن آبده یی را داشـت‪ ،‬باعث به‬ ‫اصطالح سـرکاری شـدن باغ و جایداد ایشـان خواهد شد‪ .‬تمام‬ ‫جزئیات از بین بردن و ناپدید سـاختن لوحه سـنگ تربت بیدل را‬ ‫صاحـب شـاه‪ ،‬وارث عاملان ایـن کار اعتراف نمـوده و به صورت‬ ‫تحریری به پژوهشگر تسلیم نموده‌است‪ .‬در اواخر سال‌های چهل‬ ‫شمسی قرار بود به پیشنهاد و ابتکار حسینی و تایید و اراد ٔه دولت‬ ‫وقـت گنبـدی بـر مدفن بیدل آباد شـود‪ .‬لوحه سـنگی هم به خط‬ ‫موصـوف کـه خطـاط شـهیری بود‪ ،‬تهیـه گردید و بـر تربت بیدل‬ ‫گـذارده شـد‪ .‬اعمـار مزار این شـاعر متصوف که از سـوی ریاسـت‬ ‫ساختمان وزارت دفاع ملی افغانستان آغاز شده بود‪ ،‬با تأسف که بنا‬ ‫بر تغییرات پیهم سیاسی در افغانستان تا کنون به پایان نرسیده‌است‪.‬‬ ‫شایسـت ٔه یادهانیسـت کـه این پژوهشـگر بیـش از پنجاه سـال بر‬ ‫زندگی‪ ،‬اندیشه و شعر بیدل و پیرامون اصطالحات کابلی بیدل و‬ ‫مزارش پژوهش و کوشش کرده‌است‪ .‬در مورد قبری که بعداً بنام‬ ‫قبـر بیـدل در دهلـی معرفـی گردیـد‪ ،‬مرحـوم سـرور گویـا چنیـن‬ ‫می‌نویسـد‪« :‬در این اواخر یعنی در سـال ‪ ۱۳۵۹‬قمری در نزدیکی‬ ‫قلع ٔه شـیر شـاه سـوری مشـهور به پرانه قلعه مقابل آرامگاه ملک‬ ‫نورالدین یار پران کنار جاد ٔه مترا‪ ،‬خواجه حسن نظامی دهلوی بنا‬ ‫بر علتی در خرابه‌ای مرتفع و تپه زاری قبری به نام بیدل شهرت‬ ‫داد و از نظام حیدر آباد در خواسـت نموده تا به امداد وی مقبره را‬ ‫آبـاد نمایـد نظـام حیدر آبـاد دکن دو هـزار روپی ٔه هندی فرسـتاد و‬ ‫صفحه و صورت قبر از پارچ ٔه رخام و خشت و سمنت آباد گردید و‬ ‫کتیبه یی هم به زبان اردو خواجه حسن نظامی بر آن نوشت و به‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫در این روز گلبدین حکمتیار‪ ،‬رهبر حزب اسالمی‬ ‫بعد از امضاء موافقتنامه صلح با دولت افغانسـتان‪،‬‬ ‫رسما به افغانستان برگشت و صف خود را از صف‬ ‫نیروهای مخالف دولت افغانستان جدا کرد‪.‬‬

‫پشت تنهایی‬ ‫پشت تنهایی من کیست که پنهان شده است‬ ‫دلم از سایهء خود نیز گریزان شده است‬ ‫تازه از آمدن سال دو روزی نشده‬ ‫که سفر کرده پرستو و زمستان شده است‬ ‫باد‪ ،‬خوابیده ولی راوی بر بادی هاست‬ ‫برگ زردی که رها روی خیابان شده است‬ ‫پاره پاره دل توفان زدهء غمگینم‬ ‫گل سرخی ست که زیر لگد تان شده است‬ ‫بی تو‪ ،‬بی صبح تن تو‪ ،‬چه حزین می سوزد‬ ‫بر سر طاقچه شمعی که فروزان شده است‬ ‫ردی از سایهء یک سار در آن پیدا نیست‬ ‫چقدر پنجره لبریز کالغان شده است‬ ‫نیشخندی ـ چه گزنده ـ به سیهکاری ماست‬ ‫پشت لبخندم اگر گریه نمایان شده است‬ ‫قدم می زنم ترا‬ ‫با خون خود دوباره رقم می زنم ترا‬ ‫ای زنده گی ساده به هم می زنم ترا‬

‫ادبــی‬

‫امروز اگر به کام دل خسته نگذری‬ ‫فردا مگر به فرق سرم می زنم ترا‬ ‫گیرم به گوش هر که صدای تو خوش نخورد‬ ‫گیتار من ! برای خودم می زنم ترا‬ ‫تو خوشترین فروغ حیاتی به چشم من‬ ‫کی پیش آب و آینه کم می زنم ترا؟‬ ‫در جذرو مد‪ ،‬سرود من از تو لبالب است‬ ‫در ساز زیر و نغمه بم می زنم ترا‬ ‫آهسته‪،‬اشپالق زنان‪ ،‬درد دل کنان‬ ‫در جاده صبح زود قدم می زنم ترا‬

‫گل سوری‬ ‫بسیار شد جدایی و دوری عزیز من‬ ‫احساس تلخ زنده به گوری عزیز من‬ ‫قلب مرا که مرده در او هر چه اشتیاق‬ ‫دعوت چه میکنی به صبوری عزیز من‬ ‫رفتی و خط فگنده جدایی میان ما‬ ‫صد ساله ره مسافت نوری عزیز من‬ ‫از خوان دهر‪ ،‬غیر من از کس شنیده ای‬ ‫آشی خورد به این همه شوری عزیز من‬ ‫پاییز هست و هر که در اندیشة سفر‬ ‫از جمله هم یکی گل سوری عزیز من‬ ‫تا گرد راه شوید از احساس خسته ات‬ ‫با یک پیاله چای چطوری عزیز من ؟‬

‫‪35 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫ادبــی‬

‫‪34 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫اسدالله عفیف باختری‪ ،‬شاعر‬ ‫و روزنامه‌نگار شناخته شده‬ ‫افغانستان در شهر مزار شریف‬ ‫درگذشت‪.‬‬ ‫عفیف باختری؛ شاعر دوچرخه سوار بلخ درگذشت‬

‫سید رضا محمدی‬ ‫مردیم و من هنوز خیالم که زنده‌ام‬ ‫آنقدر زنده‌ام که گرفته است خنده‌ام‬ ‫این شروع یکی از غزل‌های مثالی عفیف باختری است‪ .‬ریشخند‬ ‫زندگـی و بـه طور عمیق تر‪ ،‬ریشـخند زندگی امـروز افغانی‪ .‬ملتی‬ ‫که دیرگاهی است زیر سایه سنگین قصه‌ها‪ ،‬اساطیر و افتخارات‬ ‫تاریخی مرده است‪.‬‬ ‫اما با تصور زیسـتنی پر فخر به سـر می‌برد‪ .‬زیسـتنی ماالمال از‬ ‫تناقض و تضاد و مضحکه‪ .‬نوعی کمدی آمیخته به تراژدی و این‬ ‫هنر ویژه عفیف باختری بود که غزل‌های پر از شور و کنایه‪ ،‬او را‬ ‫نه تنها محبوب شاعران بلکه محبوب همه نسل نو روشنفکران و‬ ‫اهل فرهنگ افغانستان ساخته بود‪.‬‬ ‫عفیف‪ ،‬تنها شاعری بود که در اوج انزوایی شعر‪ ،‬اقبال شگفت را‬ ‫با خود به همراه داشت‪ ،‬بی اینکه برای جذب مخاطب مجبور به‬ ‫شعار دادن شود‪ .‬عصبانیت او بر خالف معمول جریان روشنفکری‬ ‫امروز افغانسـتان‪ ،‬آغشـته به فحاشـی و جهت گیری‌های صریح‬ ‫و‏خشـم شـعارزده‪ ،‬هیچ وقت نشـد‪ .‬بخاطر همین ویژگی بود که‬ ‫جایـگاه ادبی او هر روز گسـتردگی بیشـتری می‌یافـت و احترام و‬ ‫ستایش نسل‌های مختلف و گروه‌های مخالف را جلب می‌کرد‪.‬‬ ‫در اوج بحران نزاع‌های داخلی هم رئیس جمهوری افغانستان به‬ ‫او مدال افتخار اهدا کرد‪ ،‬هم والی مشهور بلخ‪ ،‬به طور ویژه از یک‬ ‫عمر فعالیت ادبی با ارزش او تجلیلی در خور کرد و هم معاون اول‬ ‫رئیس جمهوری او را تقدیر کرد‪ ،‬و او تقریبا هیچ وقت دلبسـتگی‬ ‫سیاسـی به هیچ جناحی نشـان نداد و در سـایه سـاری از آزادگی و‬ ‫بی‌نیازی روشـنفکرانه‪ ،‬پیشنهاد حمایت هر مقامی را رد کرد‪ .‬این‬ ‫بـی نیـازی واضـح بود که بـرای او نوعی فقـر درویشـانه و انزوای‬ ‫خودخواسته را به ارمغان داشت‪.‬‬ ‫مردی مثل عفیف باختری که وقت شعر خوانی‌اش همه حضار‬ ‫به هیجان می‌آمدند و برای هر مصرع شعرش با شوق و تشویق بر‬ ‫می‌خواستند و از طرفی بت مثالی ادبی نسل نو بود‪ ،‬از مال زندگی‬ ‫دوچرخه‌ای داشت که با آن شناخته می‌شد‪ ،‬دوچرخه‌ای کهنه که‬

‫هر صبح او را به دفتر محلی هالل احمر در مزار شریف می‌برد و‬ ‫عصرها با سودایی مختصر بر ترم زین او را به خانه‌ای که در حال‬ ‫فرو ریختن‪ ،‬به حاشـیه شـهر برمی‌گرداند‪ .‬درین بین اما سـاعاتی‬ ‫بود که در اتاقی نیمه متروک‪ ،‬شـاعران و نویسـندگان جوان را به‬ ‫دیدنش می کشاند‪.‬‬ ‫عفیف باختری نوعی فقر درویشـانه و انزوای خود خواسـته را به‬ ‫ارمغان داشـت‪ .‬عفیف همیشـه آرزوی دفتر کوچکی را داشـت که‬ ‫بتواند از جوانان بیشـتری پذیرایی کند‪ .‬این وعده را از من گرفته‬ ‫بود اما قبل از عملی شدن وعده‪ ،‬عالقمندان و شاگردان و یارانش‬ ‫را برای همیشه ترک کرد‪ .‬با این‌همه در طول دو دهه گذشته او به‬ ‫تنهایی خودش یک جریان بود و ده‌ها چهره طراز اول فرهنگی را‬ ‫تربیت و حمایت کرد‪.‬‬ ‫جریانی که از زیر سایه سنگین سنت فرهنگ مافیایی و اربابان‬ ‫پر مرید آن جسته و قدرتمند شده بود‪ ،‬جریانی که جدا از ادبیات‪،‬‬ ‫سینما‪ ،‬روزنامه‌نگاری و فلسفه‌ورزی را نیز در کنار خود می‌دید‪.‬‬ ‫اسدالله عفیف باختری‪ ،‬در سال ‪۱۳۴۱‬شمسی در مزار شریف به‬ ‫دنیا آمد‪ .‬پدر او نیز شاعر بود اما مثل خودش اهل انجمن و اشتهار‬ ‫نبود‪ .‬در دانشگاه کابل‪ ،‬از رشته زراعت فارغ التحصیل شد‏‪.‬‬ ‫در همان دانشکده‌ای که قهار عاصی شاعر دیگر افغانستان نیز‬ ‫درس می‌خواند‪ .‬اما او برخالف آقای عاصی و دیگران اهل رفت و‬ ‫آمد و محافل ادبی نبود و در سـالهای بعدی حتی با نوعی انکار و‬ ‫کتمان مجالس رسمی مواجه بود‪.‬‬ ‫برای این بود که نشر اولین مجموعه شعر او سالها طول کشید‪.‬‬ ‫با اینکه شاعران روزنامه‌ای و مورد حمایت حلقات استادانه که بعد‬ ‫از او نوشتن را شروع کرده بودند‪ ،‬چندین کتاب نشر شده داشتند و‬ ‫اولین کتاب او بعد از سال ‪ ۲۰۰۱‬میالدی منتشر شد و با استقبال‬ ‫نسل جدید مواجه شد‪.‬‬ ‫یکی از اولین مقاالت درباره عفیف‪ ،‬نوشته این نگارنده در سلسله‬ ‫نقدهای بوطیقای نو بود که تابوی انکاراو را شکست و برایم موجی‬ ‫از دشمنی را سبب شد تا بعد نسل جدید شاعران نوجوی بلخ بودند‬ ‫که رابطه‌ای پویا را با او شکل دادند‪.‬‬ ‫امتیـاز عفیـف بـر دیگـران‪ ،‬علاوه بـر متفـاوت و عمیـق بـودن‬ ‫شعرهایش‪ ،‬آشنایی او با دیگر انواع هنر مدرن مثل نقاشی مدرن‪،‬‬ ‫سـینما‪ ،‬تیاتـر و رمـان نـو بود‪ .‬عفیف جهـان مدرن را بسـیار خوب‬

‫می‌شـناخت‪ ،‬بـا انقالبی‌هـای کتاب خـوان چپ‪ ،‬رفاقت داشـت و‬ ‫تاملات خـاص خود را نسـبت به ادبیـات‪ ،‬جامعه‪ ،‬انسـان و تاریخ‬ ‫داشـت‪ .‬شـعرهای او پر از کنایه‌های بدبینانه به وضع موجود و در‬ ‫عین حال سرشار از امید روشنفکران برای تغییرست‪.‬‬ ‫ماه من ای به جهان تاج شهنشاهی من‬ ‫روزگاریست که شهزاده تان دلتنگ است‪.‬‬ ‫‪...‬‬ ‫عمری خالف مردم خوش پوش خوش خیال‬ ‫در دل غم زمانه گرفتم گریستم‬ ‫دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین‬ ‫خود نعش خود به شانه گرفتم گریستم‬ ‫ناگهان قطع شود با تو اگر پیوندم‬ ‫گور خود چیست به گور پدرم می‌خندم‬ ‫از چه خود را پدر شعر جهان پندارم‬ ‫من که زن دارم و بابای دو سه فرزندم‬ ‫این طنز تلخ و نگاه عمیق او به جهان و البته نترسی او از پیش‬ ‫رفتـن بـا جریان‌هـای جدید ادبـی در جهان‪ ،‬او را شـاعری یگانه و‬ ‫جاودانه از روزگار امروز افغانستان می‌سازد‪ .‬شاعری که با شعرها‪،‬‬ ‫دانش ادبی و شیوه زیستن منحصر به فردش‪ ،‬محبوبیتی بی مثال‬ ‫یافته بود‪.‬‬ ‫مرگ ناگهانی او بعد از تجلیل‌های پی در پی و بی‌سابقه مقامات‬ ‫محلـی‪ ،‬دولتـی و بین‌المللـی از کارنامه ادبـی او‪ ،‬او را تـازه از انزوا‬ ‫بیرون کشیده بود‪.‬‬ ‫ماه گذشته اتحادیه نویسندگان افغانستان‪ ،‬به عنوان شاعر ویژه‬ ‫ده سال اخیر در میان استقبال با شکوه شاعران از او تجلیل کرد‪،‬‬ ‫بعـد جایـزه ویژه جشـنواره بین‌المللی فجـر در ایران‪ ،‬به او رسـید‪،‬‬ ‫مـدال عالـی دولتی از طـرف رئیس جمهوری افغانسـتان‪ ،‬تجلیل‬ ‫ویـژه والـی و فرهنگیان بلخ برای یک عمـراز فعالیت ادبی‪ ،‬دیگر‬ ‫سـتایش‌ها بـرای شـاعری بزرگ بود کـه عمری انکار شـده بود و‬ ‫عادت به ستایش نداشت‪.‬‬ ‫مرگ او اندوهی بزر گ برای جامعه ادبی بود که شوکه شده بودند‬ ‫و واکنش‌های گسـترده شـان هشـت ثور‪/‬اردیبهشـت که سالگرد‬ ‫پیروزی مجاهدین افغانسـتان اسـت و اتفاقات درشـت سیاسـی را‬ ‫تحت تاثیر قرار داد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خـواه خـواب و خیال یک نوجوان شـهوت‌زده‬ ‫(سـتواری که دود شـد) و خواه خیانت یک زن‬ ‫شوهردار (سایه لرزان)‪ ،‬به هر صورت این نکته‬ ‫از دیگر بدعتشـکنی‌های این مجموعه است‪.‬‬ ‫شـاید کمتر نویسنده‌ای تا جایی که من سراغ‬ ‫دارم‪ ،‬بـا چنیـن برهنگـی و صراحتـی در مورد‬ ‫مسایل جنسی نوشته باشد‪ .‬به چند نمونه ذیل‬ ‫توجه کنید‪:‬‬ ‫«پـری لبخنـد زد و نازکنـان انگشـتش را به‬ ‫عالمت «نی» تکان داد و بعد پیراهن نازکش‬ ‫[را] از تـن کنـد و دور انداخـت… هـا موسـی‬ ‫ببوس! من از تو هستم‪ ،‬این تن از توست‪ ،‬ببوس و مرا از خود بی‌خود کن!…»(صفحه ‪)۷۰-۶۹‬‬ ‫«شیرین ناگهان دست بر زیر گردن او برد و سر او را باال کرد و دیوانه‌وار شروع به بوسیدن‬ ‫کرد‪ .‬گونه و بعد لب‌های او را بوسـید و بعد به گردن و سـینه او پایین آمد‪ .‬شـیرین شـهوانی و‬ ‫شهوانی‌تر می‌شد…»( صفحه ‪)۱۴۷‬‬ ‫در «بوی بهی» مثل بیش‌تر کتاب‌های چاپ شده در کابل‪ ،‬چند نادرستی نوشتاری کوچک‬ ‫و غیر ملموس که شـاید هنگام تایپ رخ داده باشـد‪ ،‬به چشـم می‌خورد که این به نوبه‌ی خود‬ ‫مشکل کمبود ویراستار را در چاپ و نشر کتاب در افغانستان به ما یادآوری و گوش‌زد می‌کند‪.‬‬ ‫امیدوارم این اشتباهات هر چند کوچک‪ ،‬در چاپ‌های بعدی برطرف گردد‪.‬‬ ‫آقـای سـیامک هروی در کنار مجموعه‌ی داسـتان «بوی بهی» آثـار دیگری از جمله «مرغ‬ ‫تخم طالیی» (مجموعه قصه‌های فولکلور) که زیر عنوان «زرین‌تاج دختر بابه خارکش» نیز به‬ ‫چاپ رسیده است‪« ،‬مرده‌های عصبانی» (مجموعه طنز)‪ ،‬و شش رمان به نام‌های‪« :‬اشک‌های‬ ‫تورنتو در پای درخت انار»‪« ،‬گرگ‌های دوندر»‪« ،‬سرزمین جمیله»‪« ،‬تاالن»‪« ،‬گرداب سیاه»‬ ‫و «بازگشت هابیل» را تا به حال منتشر کرده است‪.‬‬

‫ادبــی‬

‫‪33 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خلیل‌احمد‬ ‫عرب‬ ‫هفتـه‌ی پیـش‬ ‫کتـاب «بوی بهی»‬ ‫نوشـته‌ی احمدضیا‬ ‫سیامک هروی که‬ ‫بـه تازگـی توسـط‬ ‫نشر زریاب در کابل‬ ‫به چاپ رسیده است‪ ،‬به دستم رسید‪.‬‬ ‫بـا چـاپ «بـوی بهـی» آثار این نویسـنده به ‪ ۹‬جلد می‌رسـد‪ .‬به‬ ‫سـادگی می‌تـوان گفـت کـه احمدضیا سـیامک هـروی یکی‬ ‫از پرکارتریـن نویسـندگان افغانسـتان اسـت و در حلقـه‬ ‫دوسـت‌داران ادبیات معاصر به خصوص ادبیات داستانی‬ ‫کشور ما از اهمیت و احترام خاصی برخوردار است‪ .‬کمتر‬ ‫کسـی را می‌تـوان دیـد که به کتـاب خوانی‪ ،‬داسـتان و‬ ‫ادبیات عالقه داشـته باشـد و کارهای سیامک هروی را‬ ‫نخوانده باشد و از آن‌ها لذت نبرده باشد‪.‬‬ ‫«بـوی بهـی» یـک بـار دیگـر نشـان داد کـه احمدضیـا‬ ‫سـیامک هـروی نه تنهـا رمان‌نویس خوبی اسـت‪ ،‬بلکه از‬ ‫عهده نوشـتن داسـتان کوتاه که کار سخت‌تری است‪ ،‬نیز‬ ‫به خوبی بدر می‌آید‪ .‬شاید در نخست چنین به نظر آید که‬ ‫سـیامک هـروی با این کار خواسـته بخت و اقبـال خود را‬ ‫در نوشتن داستان کوتاه نیز بیازماید‪ ،‬اما در واقع می‌توان‬ ‫گفت او با این کار به دنبال چیزی فراتر از یک نوع آزمایش‬ ‫در نویسـندگی است‪ .‬برای نویسنده‌ای چون هروی‪ ،‬داستان‬ ‫کوتـاه فرصـت و مجال خلـق آثار زیادی را بـا بن‌مایه‌ی اجتماعی‬ ‫فراهم می‌سازد‪ .‬عالقمندان رمان و داستان که اخیرا از برنده‌شدن‬ ‫رمـان «گرگ‌هـای دوندر» سـیامک هـروی در نهمیـن دور جایزه‬ ‫ادبی جالل‌آل احمد آگاه شدند‪ ،‬انتظار داشتند از این نویسنده اثر‬ ‫تـازه و متفاوتـی بخوانند‪« .‬بوی بهی» که چنـد روزی بعد از اعالم‬ ‫ایـن جایزه به نشـر رسـید‪ ،‬توجه زیـادی را به خود جلـب کرد و در‬ ‫کانون‌های ادبی فرهنگی و در شبکه‌های اجتماعی از آن استقبال‬ ‫زیادی صورت گرفت‪.‬‬ ‫از نقطـه نظـر موضـوع‪ ،‬به جز «داسـتان یک داسـتان» که تمی‬ ‫سوریالیستی دارد‪ ،‬دیگر داستان‌های «بوی بهی» منعکس‌کننده‌ی‬ ‫موضوعاتی اند که خواننده افغان با آن‌ها به خوبی آشـنا اسـت‪ .‬به‬ ‫نظر نویسنده این چند سطر‪ ،‬در کنار ارزش ادبی داستان‌های این‬ ‫مجموعه‪ ،‬بایستی به ارزش جامعه‌شناختی این داستان‌ها نیز درنگ‬ ‫کرد‪ .‬اکثریت این داستان‌ها می‌تواند مدرک مناسبی برای کسانی‬ ‫باشد که به جامعه‌شناسی ادبیات داستانی افغانستان عالقه‌مند بوده‪،‬‬ ‫می‌خواهند در این باره تحقیق کنند‪ .‬ازدواج اجباری (داستان‌های‬ ‫«بود و نبود» و «نیمه‌ی گم‌شده»)‪ ،‬چند همسری (داستان‌های «بود‬ ‫و نبود» و «دلی که ریس ریس شـد»)‪ ،‬عشـق (داستان‌های «بوی‬ ‫بهی» و «نیمه‌ی گم‌شـده»)‪ ،‬خیانت و خشـونت (داستان «سرخ و‬ ‫سـفید»)‪ ،‬آمیختن عشق و هوس (داسـتان‌های «ستواری که دود‬ ‫شـد» و «سـایه لرزان»)‪ ،‬رابطه انسـان و حیوان (داستان‌های «بود‬ ‫و نبود» و «سرخ و سفید»)‪ ،‬پیچیدگی جنگ افغانستان (رویارویی‬ ‫دو بـرادر یـا «بچه»‌ی کاکا که یکی برای طالبـان و دیگری برای‬ ‫دولت تفنگ برداشته و می‌جنگند در داستان «اگر تفنگ من صدا‬

‫نگاهی به‬ ‫«بوی بهی»‬

‫ادبــی‬ ‫کرده بود») این‌ها تنها دغدغه نویسنده نه‪،‬‬ ‫بلکه از دغدغه‌های روزمره شهروندان‬

‫افغانستان است که چهل سال می‌شود جنگ را می‌بینند‪ ،‬تجربه‬ ‫می‌کنند‪ ،‬می‌نالند و حسرت داشتن زندگی‌ای در صلح و آرامش را‬ ‫می‌کشند‪.‬‬ ‫«من هم در میان شـما آشـنا دارم‪ .‬پسـر کاکایم نفر مال یاسـین‬ ‫اسـت‪ .‬یک سـال می‌شـود که تفنگ او را در شـانه دارد‪ .‬مادرش از‬ ‫صبح تا شام ضجه و ناله دارد و برای او دعا می‌کند‪ .‬از صبح تا شام‬ ‫نـگاه بـه دروازه دارد که فرزندش برگردد… خوب شـد تفنگ من‬ ‫صدا نکرد‪ ،‬شـاید او در دم تفنگ من برابر شـده بود و کشـته شده‬ ‫بود‪ .‬چه می‌دانم‪ ،‬در جنگ حلوا بخش نمی‌کنند‪( ».‬صفحه‌ی ‪)۱۹‬‬ ‫یکی از ابزارهایی که در «بوی بهی» توسـط سـیامک هروی به‬ ‫کار برده شده‪ ،‬زاویه دید دوم شخص «تو» است (داستان‌های «بود‬ ‫و نبود» و «حسرت») که در داستان کوتاه خیلی هم مروج نیست‪.‬‬ ‫در حقیقت استفاده از این زاویه دید کار چندان آسانی نیست و شاید‬ ‫از این روست که در میان نویسندگان داستان کوتاه خیلی طرفدار‬ ‫ندارد‪ ،‬ولی سیامک هروی توانسته از این زاویه دید به نفع خود به‬ ‫خوبی استفاده کند‪ .‬برای مثال‪:‬‬ ‫«حوصلـه بگـو مگو نـداری‪ ،‬مـی‌روی به اتاقت می‌خـزی‪ .‬پیش‬ ‫روی آیینـه‌ای کـه در اتـاق گذاشـته اسـت‪ ،‬می‌ایسـتی‪ .‬آیینه گرد‬ ‫اسـت و چـوکات فلـزی زنـگ‌زده‌ای دارد‪ .‬آن را جابه‌جا می‌کنی تا‬ ‫در آن رخ بنمایی‪ ،‬می‌نمایی‪ .‬ابروهایت درهم رفته‌اند و چشم‌های‬ ‫آبی‌ات فروغی ندارند‪ .‬درونت را می‌توانی در سیمایت ببینی‪ ،‬یاس‬ ‫جان‌کاهی تو را در هم پیچانده است…» (صفحه ‪)۳۹‬‬ ‫یا در جای دیگر‪:‬‬ ‫«رفتـن ثریـا پتـک محکمـی بـر پیکـر تـو شـد و تو سرگشـته و‬

‫‪32 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫سـرخورده‪ ،‬سـال‌های زیادی پرسـه زدی و با‬ ‫روسـپی‌های زیادی هم‌بسـتر شدی و‬ ‫برای فراموش‌کردن شکست‌هایت‬ ‫به الکل پناه بردی‪ ،‬اما الکل حال‬ ‫تـو را بیش‌تـر زار کـرد تـا این‬ ‫کـه در پنجاه و دوسـاله‌گی‬ ‫ناگهان سـکته کردی‬ ‫شـفاخانه شـدی…»‬ ‫و راهـی‬ ‫(صفحه ‪)۱۱۱‬‬ ‫نثـر داسـتان‌های «بـوی‬ ‫بهی» سیامک هروی به‬ ‫همـان انـدازه روان و‬ ‫بی‌آالیش است که‬ ‫در رمان‌های او به‬ ‫چشـم می‌خـورد‪.‬‬ ‫ز یا د ه‌گو یـی‬ ‫نیسـت‪ ،‬اگـر‬ ‫بگویـم کـه‬ ‫سـیا مک‬ ‫هـر و ی‬ ‫آن‌چنـان کـه‬ ‫می‌خواهـد و‬ ‫همان‌طور که‬ ‫در گذشـته به‬ ‫خوبـی از پس‬ ‫آن برآمده‪ ،‬طیف وسـیعی از خوانندگان را جلب نوشـته‌های خود‬ ‫کـرده و آن‌هـا را به مصرف‌کنندگان دایمـی آثار خود تبدیل کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫داستان‌های «بوی بهی» آغاز‪ ،‬اوج و پایان‌های بی‌بدیلی دارند‪.‬‬ ‫پایان تمامی داستان‌ها باز است‪ .‬این ویژه‌گی‪ ،‬داستان‌ها را در ذهن‬ ‫ته‌نشـین می‌کنـد و تا دیر زمانی در ذهن خواننـده نگه‌‌می‌دارد و او‬ ‫را بـه تفکـر وا مـی‌دارد‪ .‬در حقیقت این خواننده اسـت که تصمیم‬ ‫می‌گیـرد داسـتان را چگونـه پایـان بخشـد‪ .‬فضـای هـر داسـتان‬ ‫مطابق به مقتضیات همان داسـتان سـاخته و پرداخته شده است‪.‬‬ ‫شخصیت‌های داستان‌ها از «ارسالن» گرفته تا «سارا» و «مریم»‬ ‫و «موسی» و از «نادر» و «رستم» که نقش فرعی دارند تا «تیمور»‬ ‫و «شیرین» و«امیر» که در نقش اصلی ظاهر می‌شوند‪ ،‬نقش خود‬ ‫را به خوبی بازی می‌کنند‪.‬‬ ‫یکـی دیگـر از ویژه‌گی‌های داستان‌نوسـی سـیامک هـروی چه‬ ‫در رمان‌هایـش و چـه در داسـتان‌های کوتاهـش ایـن اسـت کـه‬ ‫شـخصیت‌ها نام‌هـای قلمبه‌سـلبمه ندارنـد‪ .‬او بـا‌شـناختی کـه از‬ ‫جامعه‌اش دارد نام‌هایی انتخاب می‌کند که خیلی با فضا‪ ،‬جایگاه‬ ‫اجتماعی پرسوناژ و نوع قصه هم‌خوانی دارد و خواننده زود با آن‌ها‬ ‫انـس می‌گیـرد و بـا کنش‌هـا و حوادثی کـه می‌آفرینند‪ ،‬عالقمند‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫در «بوی بهی» سیامک هروی‪ ،‬تابوی روابط جنسی نیز شکسته‬ ‫می‌شـود و در ایـن مجموعـه در چنـد قسـمت بـه تفصیـل بـه آن‬ ‫پرداخته می‌شود‪ .‬خواه این رابطه جنسی صحنه به تصویر کشیدن‬ ‫«خانـه‌داری» یـک زوج جـوان (دلـی کـه ریس ریس شـد) باشـد‪،‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫تیموریان و گورکانیان مانند آفتاب بر تارک‬ ‫ادبیات دری می درخشند؟‬ ‫هویت‌سازی فرهنگی یکی از راهبردهای‬ ‫اساسـی بـرای کاهش خشـونت و تعارضات‬ ‫قومـی در یک کشـور چند قومی اسـت‪ .‬چه‬ ‫هویـت فراگیرتـر و زیباتـر از هویـت زبـان‬ ‫فارسـی و فرهنـگ درخشـان دری می‌تواند‬ ‫این چتر هویتی را برای ملت ما فراهم سازد؟‬ ‫سخت‌گیری و تعصب خامی است‬ ‫تا جنینی کار خون‌آشـامی اسـت(موالنای‬ ‫بلخی)‬ ‫در ایـن زمینـه ایـران مثـال موفقی اسـت‪.‬‬ ‫درحالی‌کـه جغرافیـای ایران کنونی نسـبت‬ ‫بـه جغرافیای کشـورما( بلـخ و غزنه و هرات‬ ‫بامیان و بدخشان و…) در پرباری و بالندگی‬ ‫فرهنگ و تمدن فارسـی نقش کمتری داشـته اسـت‪ ،‬اما رضاشاه‬ ‫توانسـت بر محور زبان فارسـی و تمدن ایرانی و خراسانی از اقوام‬ ‫پراکنده ایران یک ملت واحد و متحد بسـازد‪ .‬به‌گونه‌ای که امروز‬ ‫نه بلوچ ایران تجزیه‌طلب است و نه کرد و ترک و ترکمن و عرب‬ ‫ایـن کشـور‪ .‬چه چیـز این‌همه تنوع قومـی را در ایران به یکرنگی‬ ‫مبدل ساخته است؟ از دوست شاعر کردی‌ام در ایران پرسیدم شما‬ ‫کردهـای ایـران هـم در آرزوی تجزیه‌اید ماننـد کردهای ترکیه و‬ ‫عراق؟ پاسخ داد‪:‬نه‪ .‬زیرا ما دوست نداریم از مفاخر ایران جدا شویم‪.‬‬

‫ادبــی‬

‫پرسش من این است که ما چرا نتوانیم از این تجربه درخشان در‬ ‫راسـتای هویت‌سـازی و همبستگی ملی خود استفاده کنیم؟ مگر‬ ‫فرد فرد افغانسـتانی نمی‌دانند که کشـور ما در خلق و شـکوفایی‬ ‫تمدن فارسی و فرهنگ دری نقش یگانه و منحصربه‌فردی داشته‬ ‫است؟‬ ‫از این دیدگاه اسـت که من پیش‌ازاین از سـخنان ریس جمهور‬ ‫غنـی دربـاره تاریـخ هزارسـاله و مفاخـر زابلسـتان و جاده ابریشـم‬ ‫اسـتقبال کـرده بـودم و آن را بارقه امیـد هویتی تلقی می‌کردم اما‬

‫‪31 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫اظهارات اخیر آقای غنی در ارتباط با زبان فارسی این جدول امید‬ ‫را در ذهن من تکمیل کرد‪.‬‬ ‫شایسـته اسـت فرهنگیان و رسانه‌های کشـور و نیز وزارت‌های‬ ‫اطالعـات و فرهنگ‪ ،‬تحصیلات عالی و دیگر نهادهای علمی و‬ ‫مدنی کشور‪ ،‬این اظهارنظر استراتژیک ریس جمهور غنی را درباره‬ ‫فرهنـگ فاخر فارسـی‪ ،‬غنیمت شـمرده و یک راهبرد هویت‌سـاز‬ ‫و همبسـتگی بخـش ملی و سراسـری را در راسـتای ایـن دیدگاه‬ ‫طراحی و به مرحله اجرا گزارند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫ادبــی‬

‫قنبرعلی تابش‬ ‫ریـس جمهـور غنـی در بخشـی از سـخنرانی خویـش در‬ ‫هم‌اندیشـی تجلیـل از موسـی شـفیق یک‌جملـه‌ای را بـر‬ ‫زبان آورد که از چشـم‌انداز راهبرد همبسـتگی ملی و فرایند‬ ‫ملت‌سـازی می‌تواند بسـی ارزشمند و شایسته‬ ‫سـال‌ها تحلیـل و تجلیل باشـد‪ .‬ریس جمهور‬ ‫پـس از حـدود دو قـرن کم‌توجه‌یـی (و‬ ‫گاهـی سـتیزه‌جویی) حاکمان کشـور با‬ ‫فرهنگ پربار فارسی‪ ،‬در مراسم نیکوداشت‬ ‫موسی شفیق چنین جمله ای زرینی‬ ‫را بـر زبـان آورد ‪« :‬فرهنـگ بزرگ‬ ‫دری ما متعلق به همه افغان‌ها است‬ ‫و مخصوصا به پشـتو زبان‌های این‬ ‫مملکت»!‬ ‫بـا تاسـف که برخـی از کاربـران به این‬ ‫اظهـارات غنـی واکنش منفی نشـان داده‬ ‫و آن را تالشـی در راسـتای تصاحـب و‬ ‫مصـادره زبـان دری به نفع قوم پشـتون‬ ‫ارزیابی کرده‪.‬‬ ‫مـن امـا باور دارم که ایـن موضع‌گیری ریس‬ ‫جمهـور غنـی بـرای ایجاد وحـدت و یکپارچگی ملی بسـیار‬ ‫ضروری و استراتژیک است‪ .‬ضروری‌تر از پیمان استراتژیک‬ ‫بـا آمریـکا‪ .‬ضروری‌تر از احیـاء جاده ابریشـم و ضروری‌تر از‬ ‫صدها طرح انکشافی و پروژه‌های اقتصادی‪.‬‬ ‫از طریـق‬ ‫مبـارزه با ناامنی در افغانسـتان تنها‬ ‫سیا سـی‬ ‫نظامـی و‬

‫ممکن نیست‪ .‬ریشه‌های ناامنی و بحران‬ ‫منازعـات افغانسـتان علاوه بـر عوامـل سیاسـی ـ اعـم از ملـی و‬ ‫بین‌المللی– عوامل فرهنگی و شکاف‌های هویتی نیز بوده است‬ ‫‪ .‬شـکاف‌های هویتـی از منظر داخلی بسـی اوقـات مایه منازعات‬ ‫خونیـن بـوده اسـت‪ .‬بیگانگان نیز با اسـتفاده از همین شـکاف‌ها‪،‬‬ ‫همـواره در صفـوف مـا نفوذ کرده‌اند و با تشـدید این شـکاف‌ها به‬ ‫آتـش جنگ‌هـا و نزاع‌های مزمن داخلی دامن زده‌اند‪ .‬تا زمانی که‬ ‫این شکاف‌های هویتی و اجتماعی همچنان در جامعه افغانستان‬ ‫فعال باشـد هرلحظه احتمال آغاز برخورد دیگر و درگیری تازه‌ای‬ ‫وجود خواهد داشت‪.‬‬ ‫شکاف‌های فرهنگی و هویتی مانند شکاف‌های زبانی و مذهبی‬ ‫سال‌ها مایه آشوب و جنگ در کشور بوده است‪ .‬بارها شهروندان‪،‬‬ ‫شـاهد جنگ‌های خشـونت‌بار فیزیکی نمایندگان پارلمان بر سـر‬ ‫مسـایل زبانـی بوده‌انـد‪ .‬قانـون تحصیلات عالی چندین سـال به‬ ‫دلیل همین اختالفات در پارلمان کشور متوقف ماند که سرانجام‬ ‫در سـال ‪ ۹۵‬این گره گشـوده شـد و این قانون به تصویب رسـید‪.‬‬

‫‪30 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫یگانه هویدا‬ ‫گل‌رخانی‪ ،‬اسـرار عشـق خویش را در پرتو همین در ُ‬ ‫کرده‌اند‪.‬‬ ‫البته این‌که خواسـتگاه این زبان‪ ،‬بلخ بامی بوده اسـت و اینکه‬ ‫غزنین و هرات باسـتان و شـهرهای خراسـان زمین در شکوفایی‬ ‫آن نقـش منحصـر بـه‌فـردی داشـته‌اند‪ ،‬بـاز جایی‬ ‫هیچ تردیدی نیسـت و در واقعیت یادشـده تغییری‬ ‫نمی‌آورد‪.‬‬ ‫اما اعتراف به این واقعیت‌ها‪ ،‬هرگز به این‬ ‫مفهـوم نخواهد بود که زبان فارسـی دری زبان‬ ‫قـوم خاصـی بوده باشـد‪ .‬تاریـخ فرهنگ‬ ‫و تمـدن فارسـی ایـن برداشـت را تاییـد‬ ‫نمی‌کنـد‪ .‬تمـدن مربـوط بـه حـوزه زبان‬ ‫فارسـی هم‌چنان که جغرافیای وسیعی‬ ‫را در درازنـای تاریـخ تحـت پوشـش‬ ‫داشـته اسـت‪ ،‬اقوام و تبارهای گوناگونی را‬ ‫نیـز دربرمی گرفته اسـت‪ .‬ازنظر دینی نیز زبان‬ ‫دری منحصـر به آیین و مذهب خاصی نبوده‬ ‫است‪.‬‬ ‫در جغرافیایی که تمدن فارسی در آن بالیده است‬ ‫اقوام و نژادهای گوناگونی در طول تاریخ زیسته‌اند‪:‬‬ ‫اقوامی از قبیل عرب و عجم‪ ،‬سیاه‌وسفید و زرد‪ ،‬عراقی و ایرانی‪،‬‬ ‫چینی و هندی‪ ،‬رومی و روسی‪ ،‬ترک و تاجیک‪ ،‬هزاره و پشتون‪،‬‬ ‫کرد و بلوچ‪ ،‬ازبیک و ترکمن‪ ،‬پشه‌ای و نورستانی‪ ،‬و…‪.‬‬ ‫ازنظـر دینـی نیـز زبـان فارسـی‌زبان فـرا دینـی بـوده و شـامل‬ ‫مسلمان‪ ،‬زرتشـتی و بودایی‪،‬‬ ‫و‬ ‫ا ر منـی‬ ‫و یهـودی و…‬ ‫میتر ا یـی‬ ‫می ‌شـد ه‬ ‫است‪.‬‬

‫بـر ا ی‬ ‫ختـم این غایله هم‬ ‫حکومـت وحـدت ملی و هم برای پارلمان کشـور یک‬ ‫دستاورد محسوب می‌شود‪.‬‬ ‫پیش‌ازاین‌ها بارها تاریخ ما شاهد برخوردهای خشونت‌آمیز بین‬ ‫شهروندان بر سر زبان دری و پشتو بوده است و متأسفانه گاه‌گاهی‬ ‫این منازعات بین جوانان و دانشجویان به درگیری‌های خون باری‬ ‫انجامیده اسـت‪ .‬اگر این معضل همچنان حل نا شـده باقی بماند‬ ‫بازهم احتمال تشـدید و قربانی گرفتن آن وجود دارد لذا شایسـته‬ ‫اسـت که سیاسـت مـدران ما به مسـاله زبان فارسـی نـگاه ملی و‬ ‫فراقومی داشـته باشـند و بـا طرح یک راهبـرد واقع‌بینانه و مبتنی‬ ‫بـر حقایـق تاریخی‌‪ ،‬زبان و فرهنگ دری را نه‌تنها مایه اختالف و‬ ‫واگرایی بلکه مایه هویت بخشی و انسجام ملی کشور بدانند‪.‬‬ ‫زبان فارسی به‌صورت انحصاری زبان قوم خاصی نبوده و نیست‪.‬‬ ‫این زبان در سـیر تکوین و تطور خود گسـتره وسیعی را‪ ،‬از فرارود‬ ‫گرفته تا خلیج‌فارس و دریای هند و چین‪ ،‬تحت پوشش داشته و‬ ‫کام و زبان اقوام زیادی را دراین جغرافیای پهناور شهدآگین کرده‬ ‫است‪ .‬بسی عاشقانی با این زبان بهشتی عشق ورزیده‌اند و فراوان‬

‫زبان فارسی در این قلمرو گسترده‪،‬سال‌ها‬ ‫زبـان دیـن و دانـش و فرهنـگ بـوده اسـت‪ .‬در صدف ایـن تمدن‬ ‫دیرپـای و کهن‪ ،‬خر َدل تعصب وخرمهره سـخت‌گیری جایگاهی‬ ‫نداشته است و متون گران‌سنگ آن از ریگ ویدا و اوستا گرفته تا‬ ‫شـاهنامه فردوسـی و مثنوی معنوی از آیه‌های تساهل و بردباری‬ ‫لبالب‌اند و از سوره‌های عشق و مهربانی سرشار‪.‬‬ ‫در بالندگـی این فرهنگ غنی و درخشـان‪ ،‬تمـام اقوام و مناطق‬ ‫کشور ما از پامیر تا غزنه و قندهار و هلمند و هرات و بلخ و بدخشان‬ ‫سهم و مشارکت داشته‌اند‪.‬‬ ‫همچنـان که سـهم تاجیک‌ها و هزاره‌ها در شـکوفایی فرهنگ‬ ‫دیرپای فارسـی قابل کتمان نیسـت و در برگ برگ شـاهکارهای‬ ‫فرهنگ دری از سنایی غزنوی گرفته تا ناصرخسرو بلخی نمایان‬ ‫اسـت‪ .‬نقش درخشـان فرهیختگان پشـتون از احمدشـاه ابدالی و‬ ‫عایشه درانی گرفته تا محمود طرزی‪ ،‬عبدالحی حبیبی و سلیمان‬ ‫الیـق را نیـز نمی‌تـوان در ایـن رنگین‌کمان انکار کـرد‪ .‬گهر بافی‬ ‫های ترک‌تباران کشور را در هزار نقش آسمان ادب دری چگونه‬ ‫ی که دوره‌های درخشـان غزنویان و‬ ‫می‌توان نادیده گرفت در حال ‌‬


29 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


28 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫ادبــی‬

‫‪27 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نگاهـی به جشنـواره شعر امروز افغانستان‬ ‫که دیدگاه زنانه و جهان‌بینی و زیبایی‌شناسی نگاه زنان در انتخاب‬ ‫آثاری که شعر امروز افغانستان نامیده می‌شود‪ ،‬هیچ اهمیتی ندارد‬ ‫زهرا اسرافيل‬ ‫زبان در افغانسـتان همواره با آسـیب‌های جنگ و اسـتفاده‌های و نقش آن برای برگزارکنندگان این جشنواره حایز اهمیت نبوده‬ ‫سیاسی همراه بوده است مخصوصًا زبان‌هایی که به عنوان‬ ‫زبـان رسـمی کـه در ادارات و ارگان‌هـای دولتـی و نهاد‌هـا‬ ‫کاربرد دارند و مورد استفاده قرار می‌گیرند‪.‬‬ ‫در چنـد دهـه گذشـته‪ ،‬آسـیب‌های جـدی بر پیکـر زبان‬ ‫پارسـی وارد شـده و دولـت نیز تا کنون هیـچ توجه خاصی‬ ‫بـه آن نشـان نداده اسـت‪ .‬حتا وزارت اطالعـات و فرهنگ‬ ‫نیـز برنامـه‌ی خاصـی بـرای پویایـی زبان‌هـای رسـمی و‬ ‫همین‌طـور بـرای نویسـندگان و شـاعران کشـور نداشـته‬ ‫اسـت‪ .‬بی‌مهـری‌ای که دولت نسـبت بـه زبـان و ادبیات از‬ ‫خـود نشـان داده تا کنون‪ ،‬کار نهادهـای ادبی غیردولتی را‬ ‫دشـوار و کفه‌ی ترازو را برای آنان سـنگین‌تر ساخته است‪.‬‬ ‫در بستر چنین شرایط نابه‌سامانی برای بهبود وضعیت زبان‬ ‫و ادبیات افغانسـتان‪ ،‬اتحادیه‌ی نویسندگان جشنواره‌ای را‬ ‫تحت عنوان نخستین «جشنواره شعر امروز افغانستان» در‬ ‫سوم حوت امسال برگزار کرد‪.‬‬ ‫جشنواره‌ای که با خود قبل از برگزاری و بعد از برگزاری‬ ‫حـرف و حدیث‌هـای فراوانـی به همراه داشـت و سـبب به‬ ‫میان‌آمدن پرسش‌های زیادی گردید‪.‬‬ ‫این جشـنواره که هدف از آن را آقای سـیدرضا محمدی‬ ‫رییس اتحادیه و برگزارکننده‌ی جشنواره در مصاحبه‌اش با‬ ‫‪۸‬صبح «ضرورت شـناخت شـاعران از یک‌دیگر و تفکیک‬ ‫اشعار خوب و بد و شناساندن آن‌ها به مردم» بیان می‌کند‬ ‫که البته با داشـتن چنین دیدگاهی از سـوی مسـووالن جشـنواره اسـت‪ ،‬ورنه بودند ظرفیت‌های بزرگی از زنان که اکنون عم ً‬ ‫ال در‬ ‫در انتخـاب عنـوان آن یعنـی «جشـنواره شـعر امروز افغانسـتان» دانشـگاه‌ها کار می‌کننـد و یـا در این رشـته مطالعـه و صاحب‌نظر‬ ‫باید تأملی داشـت‪ ،‬زیرا چنین هدفی نمی‌تواند جواب‌گوی عنوان هستند‪.‬‬ ‫گذشته از قید‌هایی که می‌تواند این جشنواره را زیر سؤال ببرد‪،‬‬ ‫انتخابی باشد‪.‬‬ ‫مخصوصـًا این‌کـه انتخـاب شـاعران برگزیـده از سـوی داوران نظیر قید زمانی ده سال کار‪ ،‬داشتن مجموعه و قید ماندن جغرافیا‬ ‫نشان‌دهنده آن است که داوران توجه‌شان بیشتر بر شاعران جوان برای شاعران‪ ،‬زمان جشنواره نیز بسیار کوتاه و شتاب‌زده بود‪ .‬آقای‬ ‫بوده است تا بررسی سابقه‌ی ده سال از کسانی که در این راه قلم محمـدی در مصاحبـه‌ای که بـا خبرگزاری فرهنگ ‪ ۱۳‬دلو سـال‬ ‫زده‌اند و رنج نوشـتن بر آسـوده نشسـتن را ترجیح داده‌اند که البته جاری داشـت با روشـنی‌دادن در باره‌ی جشنواره اشاره دارد که «ما‬ ‫این نیز کار بزرگی اسـت برای نسـل جوان که می‌توانست تمرکز ‪ ۲۰۰‬جلـد از آثـار شـاعران را از کابـل و سـایر والیـات جمـع‌آوری‬ ‫بر همین بخش تغییردهنده‌ی عنوان آن باشد و چه بسا بهتر بود کرده‌ایم که تاریخ بررسـی آن از ‪ ۱۵‬دلو شـروع می‌شود» و این در‬ ‫اگر نام جشنواره «شعر شاعران جوان» خوانده می‌شد‪ .‬هر چند در حالی است که ما در ‪ ۳‬حوت سال روان‪ ،‬شاهد برگزاری جشنواره‬ ‫میـان برگزیـدگان نـام کاوه جبران‪ ،‬کریمه شـبرنگ و روح‌االمین نیم‌روزه بودیم‪.‬‬ ‫حاال چطور می‌شود بیش از ‪ ۲۰۰‬مجموعه را در کم‌تر از ‪ ۱۷‬روز‬ ‫امینی نیز می‌درخشد‪.‬‬ ‫از آن‌جـا کـه اعتبار هر جشـنواره‌ای بـر اعتبار هیـأت داوران آن بررسی و ارزیابی کرد؟‬ ‫اسـتوار اسـت پرسـش‌هایی نیز در انتخاب هیأت داوران و توانایی چقـدر می‌توانـد بررسـی این آثار شـفاف و منصفانه باشـد‪ ،‬حال‬ ‫آن‌ها در عرصه شناخت شعر و انتخاب خود آنان ابهاماتی پا بر جا آن کـه عزیزانـی نظیـر امـان پویامـک که بیش از ده سـال اسـت‬ ‫ست و دیگر این که لیست اسامی داوران نشان‌دهنده‌ی آن است در خلـق آثـار ادبـی از جمله شـعر‪ ،‬چهره‌ی درخشـانی دارند‪ ،‬دیده‬ ‫کـه هنـوز دیدگاه مردمحورانه بر فضای ادبی افغانسـتان گام‌های نمی‌شـوند و حتا برگزاری جشـنواره‌ای که می‌توانست بسیار حایز‬ ‫اسـتواری دارد‪ .‬زیرا اسامی مذکر لیسـت داوران حاکی از آن است اهمیت باشـد در ظرف چند سـاعت برگزار شود؟ چنان که دیدیم‪،‬‬

‫این جشـنواره در نیم روز پایان یافت که اگر هدف همان شـناخت‬ ‫و معرفی شـاعران افغانسـتان هم بود‪ ،‬می‌توانست بیش از یک یا‬ ‫دو روز باشـد و مفصل‌تر به آثار خلق‌شـده در دهه پسـین بپردازد‪،‬‬ ‫حـال آن کـه تراکـم برنامه نسـبت بـه وقت تعیین‌شـده‌ی‬ ‫آن بسـیار ناقص و سـطحی به نظر می‌رسـید‪ .‬تقدیر از سه‬ ‫شاعر عزیزی که ارج‌گذاری و ستایش آثار شان‪ ،‬زمان‌های‬ ‫جداگانانه‌ای می‌طلبید که البته شخصیت ادبی خانم خالده‬ ‫فروغ‪ ،‬قنبرعلی تابش و آقای محمداسـحاق فایض نیز بر‬ ‫هیچ یک از اهل قلم پوشـیده نیسـت و چه بهتر بود اگر در‬ ‫برنامـه و زمانی مشـخص‌تر به خوانش آثـار و زندگی ادبی‬ ‫این عزیزان در چند ده سال گذشته پرداخته می‌شد‪.‬‬ ‫ت بزرگ اسـتاد‬ ‫همیـن طور گرامی‌داشـت از دو شـخصی ‌‬ ‫حیدری وجودی و فدایی هروی هم‌زمان با سایر برنامه‌ها‪،‬‬ ‫آن هـم در ظـرف کم‌تـر از ‪ ۴‬سـاعت یکـی دیگـر از نقـاط‬ ‫ضعف این جشـنواره محسـوب می‌شود و این جشنواره نیز‬ ‫می‌توانست سرنوشت خوبی داشته باشد‪ ،‬نظیر جشنواره گل‬ ‫سوری که تا اکنون نیز یاد آن در خاطره‌ها باقی است‪.‬‬ ‫حرمت‌گـزاری بـه صاحـب اثر یکـی دیگـر از اصل‌هایی‬ ‫اسـت که جشـنواره‌های ملی و نوپا باید آن را رعایت کنند‬ ‫و با دادن حق انتخاب نامزدی در جشنواره‌ها به شخصیت‬ ‫خالق اثر ارج‌نهنده باشـند‪ .‬در حالی که بسـیاری از نامزد‌ان‬ ‫و حتا برندگان این جشنواره با عدم اشتراک در روز محفل‬ ‫و یـا اظهـار بی‌اطالعـی از نامزدشدن‌شـان‪ ،‬اعتـراض خود‬ ‫را نشـان دادنـد‪ .‬کاوه جبـران نیـز یکی از شـاعران برگزیده‬ ‫و تأییدیافتـه‌ی هیـأت داوران بـود کـه بـا ماندن پسـتی در‬ ‫صفحـه‌ی فیس‌بوکـش از نامزدشـدنش در ایـن جشـنواره ابـراز‬ ‫بی‌اطالعی و مالحظاتی را در رابطه با این جشنواره مطرح کرد‪.‬‬ ‫حتا تجربه‌ی جشنواره جالل آل‌احمد اهمیت این موضوع را نیز‬ ‫نشان داده بود و اعتراض خسرو مانی در نامزدشدن اثرش و عدم‬ ‫اطالع او از این موضوع‪ ،‬در مراحل پایانی که خواسـتار حذف نام‬ ‫کتابـش شـد‪ ،‬که عـدم رعایت حق نامـزدی به صاحب اثـر در آن‬ ‫جشنواره‪ ،‬انتقادهایی را به همراه داشت‪.‬‬ ‫با تمام این اوصاف‪ ،‬بحث و چالش‌هایی که این جشنواره با خود‬ ‫داشت‪ ،‬می‌تواند راه‌گشای جشنواره‌ی بعدی و کارهای بزرگ‌تر در‬ ‫راستای ارتقای ظرفیت‌های ادبی باشد‪.‬‬ ‫اتحادیـه‌ی نویسـندگان نیـز از زمان تأسـیس خـود فعالیت‌های‬ ‫مفیـد و اثرگـذاری انجـام داده که قابل یادآوری اسـت‪ ،‬مخصوصًا‬ ‫با ایجاد کورس‌های نویسندگی تالش‌های مفیدی برای پرورش‬ ‫اسـتعدادهای نسـل نـو در عرصـه‌ی نویسـندگی و شـعر دارد کـه‬ ‫ایـن خـود یکـی از بزرگ‌تریـن دسـت‌آوردهای جامعـه‌ی ادبـی‬ ‫کابـل می‌باشـد و امید اسـت انتقادها و نظریاتی کـه پیرامون رد و‬ ‫تأیید عمل‌کرد اتحادیه در باره‌ی جشـنواره صورت گرفته‪ ،‬سـبب‬ ‫پربارشـدن برنامه‌های آینـده‌ی این نهاد پرکار ادبی در سـال‌های‬ ‫اخیر باشد‬


26 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


25 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


24 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


23 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫یک جـواز و دو دانشگاه‬ ‫نورالعين‬ ‫موسسه‌ی تحصیالت عالی ملی‪ ،‬هم در سرای شمالی و هم در‬ ‫لب جر ساختمان و لوحه دارد و یکی از این دو ساختمان‪ ،‬نمایندگی‬ ‫دوم این دانشـگاه نیسـت‪ ،‬بلکه هر کدام خود را دانشـگاه مستقل‬ ‫ولـی با همان یـک نام و یک جواز می‌داننـد‪ .‬یافته‌های روزنامه‌ی‬ ‫ی‪‎‬دهـد که این دانشـگاه به اسـاس اختالف میان‬ ‫‪۸‬صبـح نشـان م ‌‬ ‫سـهم‌دارانش تجزیـه شـده و در جریـان ماه‌هـا اختالف‪ ،‬اسـتادان‬ ‫از تدریـس و دانشـجویان از آمـوزش بـه دور مانده‌انـد و هنوز این‬ ‫اختالف‌ها حل نشده است‪.‬‬ ‫سـهم‌داران این دانشـگاه‪ ،‬پس از کشـمکش فراوان‪ ،‬ناگزیر به‬ ‫کشـاندن اسـتادان و دانشـجویان به دنبال خود شـدند و هر کدام‪،‬‬ ‫خـود را رییس موسسـه‌ی تحصیالت عالی و مدیرکل اسـتادان و‬ ‫محصالنمی‌گرفتند‪.‬‬ ‫یک تن از استادان این موسسه‌ی تحصیالت عالی که نمی‌خواهد‬ ‫نامـی از وی بـرده شـود‪ ،‬می‌گوید‪« :‬وقتی به لب جـر می‌رفتیم‪ ،‬از‬ ‫سرای شمالی به من زنگ می‌زدند که چرا این‌جا نیامدی و زمانی‬ ‫که به سـرای شـمالی برای درس دادن می‌رفتم‪ ،‬از لب جر به من‬ ‫زنگ می‌زدند و این سخن‌ها را تکرار می‌کردند‪ ،‬حیران بودیم که‬ ‫کجا برویم‪».‬‬ ‫در سندهایی که به دست روزنامه‌ی ‪۸‬صبح رسیده‪ ،‬مسال ‌ه از این‬ ‫قرار اسـت که سـهم‌داران مؤسسـه‌ی تحصیالت عالی ملی میان‬ ‫هم درگیر شده‌اند و پس از چندی‪ ،‬تن به جدایی ساختمان‌ها نیز‬ ‫داده‌انـد‪ .‬در ایـن میان اما‪ ،‬دانشـجویان و اسـتادان بیـش از دو ماه‪،‬‬ ‫سـرگردان و حیران بوده‌اند که به کدام سـاختمان تدریسی بروند‪،‬‬ ‫سرای شمالی یا لب جر؟ آنان می‌گویند که در میان این حیرانی و‬ ‫سرگردانی‪ ،‬دو ماه از آموزش و تدریس‪ ،‬به دور مانده بودند‪.‬‬ ‫دانشـجویان موسسـه‌ی تحصیالت عالی ملی می‌گویند که دو‬ ‫سهم‌دار این موسسه‌ی تحصیالت عالی‪ ،‬هرکدام با گفتن این که‬ ‫«جواز پیش من است»‪ ،‬هر روز دانشجویان را به هر یک از این دو‬ ‫سهم‌دار‪ ،‬مشکوک و بی‌باور می‌ساختند‪.‬‬ ‫در جریان دو ماه گذشته محصالن موسسه‌ی تحصیالت عالی‬ ‫ملـی‪ ،‬بـه حدی حیـران مانده‌اند که ندانسـته‌اند به کـدام اعالن و‬ ‫اعالمیه‌ی این موسسـه گوش بدهند و اعتماد کنند‪ .‬در حالی که‬ ‫غالم‌علـی مالـک سـاختمان قبلـی این موسسـه و دارنـده‌ی جواز‬ ‫آیسـا به نام موسسـه تحصیالت عالی ملی در یکی از شبکه‌های‬ ‫تلویزیونی اعالن کرده که به ساختمان قبلی بیایند‪ ،‬اما گروه دیگر‪،‬‬ ‫این اعالن را تکذیب کرده و به دانشجویان اطالعیه پخش کردند‬ ‫که موسسه تغییر مکان کرده است‪.‬‬ ‫در حالـی کـه رونـد انتقـال یـک موسسـه از یـک سـاختمان بـه‬ ‫ساختمان دیگر‪ ،‬قرار طرزالعمل وزارت تحصیالت عالی در یک ماه‬ ‫باید صورت بگیرد‪ ،‬اما شاخه‌ی طرف‌دار انتقال موسسه که بر بنیاد‬ ‫اطالعات ریاسـت تحصیالت عالی خصوصـی وزارت تحصیالت‬ ‫عالی‪ ،‬موسس این نهاد است‪ ،‬با اعالمیه‌ای گفته است که درس‌ها‬

‫در ساختمان جدید ادامه‬ ‫دارد و امتحـان در آخـر‬ ‫مـاه جاری (جـدی) اخذ‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫از‬ ‫شـماری‬ ‫دانشـجویان ایـن‬ ‫موسسه می‌گویند که‬ ‫آنـان در جریـان زمان‬ ‫جنجال‌هـا‪ ،‬بارهـا بـه‬ ‫وزارت تحصیالت و به ویژه ریاست‬ ‫موسسـات تحصیلات عالی خصوصـی مراجعه کرده‌انـد‪ ،‬اما این‬ ‫ریاست به دادشان نرسیده‌اند‪.‬‬ ‫یکی از این دانشجویان می‌گوید‪« :‬نزد آقای کامه‌وال که رییس‬ ‫دانشـگاه‌های خصوصی اسـت‪ ،‬رفتیم‪ .‬ایشـان گفت که از وسـع و‬ ‫قدرت من باال اسـت‪ ،‬من کاری نمی‌توانم و هم‌چنان ایشـان یک‬ ‫مکتوب دادند به یکی از سـهم‌داران دانشگاه ملی‪ .‬نام سیف‌الدین‬ ‫(یکی از سهم‌داران) در مکتوب گنجانیده شده بود که از این به بعد‬ ‫درس در [سـاختمان تدریسـی] پوهنتون جدید‪ ،‬آدرس چهارراهی‬ ‫لب جر ادامه دارد‪».‬‬ ‫در همیـن حـال او روی دیگر مسـاله را چنیـن بیان می‌کند‪« :‬اما‬ ‫آقای کامه‌وال به یک زبان و یک قول نیسـتند‪ ،‬روز بعدی‌اش در‬ ‫حصه‌ی اول سـرای شـمالی‪[ ،‬در ساختمان سـابق] پوهنتون ملی‬ ‫حضور پیدا کرد و [به دانشجویان] گفت درس‌هایی روزمره خود را‬ ‫در این‌جا ادامه بدهید وعده سپرد که من لوحه [ساختمان تدریسی‬ ‫به نام این] پوهنتون جدید را پایین می‌کنم‪».‬‬ ‫یـک منبـع از ایـن موسسـه کـه نمی‌خواهـد نامـی از وی بـرده‬ ‫شـود‪ ،‬می‌گویـد‪« :‬موسسـه‌ی تحصیالت عالی ملـی به اثر بعضی‬ ‫از مشـکالت ایجاد شـده در دو سـاختمان [با رییسـان و تشـکیل]‬ ‫جداگانه فعالیت می‌کند‪ ،‬اما از یک جواز فعالیت برخوردار است‪».‬‬ ‫او می‌گویـد‪« :‬در نهایـت مسـووالن ایـن موسسـه بـه نتیجه‌ای‬ ‫نرسیدند و به دو گروه تقسیم شدند‪ .‬یک گروه در سرای شمالی با‬ ‫سرنوشت جوانان بازی می‌کند و گروه دیگر در چهارهی لب جر‪».‬‬ ‫شماری از استادان این موسسه در گفت‌وگو با روزنامه‌ی ‪۸‬صبح‬ ‫کـه نمی‌خواهنـد نامی ازشـان برده شـود‪ ،‬نیز می‌گوینـد‪« :‬یکی از‬ ‫دلیل‌های بروز این مشکل‌ها را در نبود «اعتماد و صداقت» میان‬ ‫سهم‌داران این موسسه می‌دانند و می‌گویند که سهم‌داران وقتی‬ ‫با خود صادق نیستند‪ ،‬با دانشجویان و استادان نیز صادق نخواهند‬ ‫بود‪».‬‬ ‫در همین حال‪ ،‬یافته‌های ‪۸‬صبح نشان می‌دهد که با وجود دوماه‬ ‫زیان مالی و زمانی دانشجویان در موسسه‌ی تحصیالت عالی ملی‪،‬‬ ‫هنوز هم تنش‌ها بر سر ملکیت و تصاحب این موسسه‌ی تحصیالت‬ ‫عالـی میـان سـهم‌داران آن ادامـه دارد‪ ،‬اما بر بنیاد سـندهایی که‬ ‫‪۸‬صبـح دریافت کرده اسـت‪ ،‬آنـان از ترس این که دانشـجویان و‬ ‫اسـتادان این موسسـه را ترک نکنند‪ ،‬به بخشـی از سـفارش‌های‬

‫‪22 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫نهادها عمل کرده‌اند‪.‬‬ ‫در نامه‌ای که ریاست‬ ‫پوهنتون‌ها و موسسات‬ ‫عالـی‬ ‫تحصیلات‬ ‫خصوصی به موسسه‌ی‬ ‫تحصیلات عالـی ملـی‬ ‫فرسـتاده‪ ،‬نوشـته اسـت‪:‬‬ ‫«درس سمسـتر کنونـی‬ ‫در ساختمان کنونی ادامه‬ ‫یابد و مشـکل سـهم‌داران‬ ‫حقوقـی اسـت‪ ،‬بایـد در‬ ‫محکمـه‌ی تجارتـی حـل‬ ‫شود‪».‬‬ ‫سرنوشت صـدها دانشـجو‪،‬‬

‫دو مـاه در گـروگان یـک فرد‬ ‫موسسسـه‌ی تحصیالت عالی ملی که صدها دانشـجو دارد‪ ،‬دو‬ ‫ماه کامل از سوی غالم‌علی‪ ،‬یکی از سهم‌داران این موسسه با زور‬ ‫به گروگان گرفته شده است‪.‬‬ ‫در نامه‌ی (‪ )۲۵۷۸‬مورخ ‪ ۱۳۹۵/۹/۲۹‬کمیسیون سمع شکایات‪،‬‬ ‫مصونیـت و امتیـازات وکالی مجلـس نماینـدگان که به ریاسـت‬ ‫پوهنتون‌ها و موسسات تحصیالت عالی فرستاده شده‪ ،‬آمده است‪:‬‬ ‫«چـون تمـام دارایی‌هـای نقدی توسـط مالک تعمیر (سـاختمان)‬ ‫غالم‌علی ولد قلم‌الدین به گروگان گرفته شده‪ ،‬این شخص باید‬ ‫بـه نهادهـای عدلـی و قضایی جهت تصفیه‌ی حسـاب‌ها‪ ،‬معرفی‬ ‫گردد‪».‬‬ ‫دانشجویان و استادان می‌گویند‪« :‬تا زمانی که یکی از سهم‌داران‬ ‫طرف در جنجال‪ ،‬سهم خود را به دیگری نفروشد‪ ،‬احساس امنیت‬ ‫داشتن در این موسسه امکان ندارد‪».‬‬ ‫آنـان می‌گوینـد کـه «زورگویی و تهدیـد» در برخی مـوارد علیه‬ ‫استادان‪ ،‬کادر علمی و دانشجویان صورت گرفته است‪.‬‬ ‫موســسه‌ی تحصــیالت عــالی ملی در معرض «ایجاد مشکل‬ ‫امنیتی»‬ ‫بنـا بـر یافته‌هـای روزنامه‌ی ‪۸‬صبـح‪ ،‬به دلیـل مخالفت‌ها میان‬ ‫سـهم‌داران موسسـه‌ی تحصیلات عالـی ملـی‪ ،‬در این موسسـه‬ ‫«امکان ایجاد مشکل امنیتی» وجود دارد‪.‬‬ ‫تحلیـل و ارزیابی‌هـای کمیسـیون سـمع شـکایات‪ ،‬مصونیت و‬ ‫امتیازات وکالی مجلس نمایندگان نشـان داده اسـت که در این‬ ‫موسسه‪« ،‬امکان ایجاد مشکل امنیتی» وجود دارد‪.‬‬ ‫در بخشـی از دریافت‌هـای نامـه‌ی کمیسـیون سـمع شـکایات‪،‬‬ ‫مصونیت و امتیازات وکالی مجلس نمایندگان آمده است‪« :‬چون‬ ‫امکان ایجاد مشکل امنیتی از طرف مالک تعمیر (غالم‌علی) برای‬ ‫موسسین و هیأت علمی وجود دارد‪ ،‬برای حفظ امنیت‪ ،‬باید در این‬ ‫زمینه حوزه‌های امنیتی مربوطه همکاری الزم کنند‪».‬‬ ‫از جانب دیگر‪ ،‬یکی دیگر از استادان این دانشگاه که نمی‌خواهد‬ ‫نامـی از وی در گـزارش بـرده شـود‪ ،‬می‌گوید‪« :‬بی‌پروایـی وزارت‬ ‫تحصیالت عالی باعث این مشـکالت شـده و اگر هم‌چنین ادامه‬ ‫یابد‪ ،‬مشـکالت بیشـتر خواهد شـد و نه تنها سـهم‌داران و هیأت‬ ‫اداری‪ ،‬بلکه جان دانشجویان هم در خطر خواهد افتاد‪».‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫کاله گذاشتن سر دکانداران‬ ‫اقدام‌های فراقانونی گلبهار حبیبی مالک شرکت سرمایه‌گذاری‬ ‫گلبهار تنها به این خالصه نمی‌شود‪ .‬مالک گلبهار تاورز پس از این‬ ‫که تصمیم به ساخت این مجتمع رهایشی می‌گیرد‪ ۸۸ ،‬باب دکان‬ ‫که به شـکل موقتی در این زمین سـاخته شده بود را تخریب و به‬ ‫ی‪‎‬پرداختند‪ ،‬وعده می‌دهد‬ ‫دکاندارانی که در این محل به کار و بار م ‌‬ ‫که دکان‌های جدید را به شکل اسفالت در اختیار آن‌ها قرار دهد‪.‬‬ ‫اما پس از حدود دو سـال از این وعده‪ ،‬آن را اجرایی نکرده و این‬ ‫گونه بر سر این شمار دکانداران نیز کاله گذاشته است‪.‬‬ ‫ایـن توافق بین دکانداران و گلبهار حبیبی درج «تفاهم‌نامه»‌ای‬ ‫اسـت کـه میـان آن‌هـا بـه امضا رسـیده اسـت‪ .‬یـک کاپـی از این‬ ‫تفاهم‌نامـه که در اختیار ‪۸‬صبح قرار گرفتـه در ماده اول آن آمده ‪:‬‬ ‫«گلبهار حبیبی متعهد شده که در بدل دکان‌های فعلی دکاندارانی‬ ‫کـه سـابقه طوالنی در این سـاحه داشـته‌اند و اکنـون تحت پالن‬ ‫تخریبی محترم گلبهار حبیبی می‌آیند‪ ،‬و قرار است در این ساحه‬ ‫مجدداً دکان‌های متذکره به شـکل اساسـی و پخته مطابق نقشه‬ ‫ترتیب شده و اعمار گردد‪( .‬گلبهار حبیبی) در مدت ‪ ۵‬ماه دکان‌های‬ ‫جدید را اعمار و به عوض دکان‌های قبلی به دسـترس دکانداران‬ ‫مذکور قرار دهد‪».‬‬ ‫اکنـون دکاندارانـی کـه پیـش از ایـن در این سـاحه بـه کار و بار‬ ‫می‌پرداختنـد می‌گویند‪ ،‬که مالک شـرکت سـرمایه‌گذاری گلبهار‬

‫اجـتـماعی‬

‫خلاف وعده‌اش عمل کـرده و دکان‌های جدید را در اختیار آن‌ها‬ ‫قـرار نـداده اسـت‪ .‬ایـن دکانـداران می‌گویند که این خلاف‌ورزی‬ ‫گلبهار حبیبی آن‌ها را در حالت بی‌سرنوشتی قرار داده است‪.‬‬ ‫یکی از این دکانداران به شرط افشا نشدن نامش به ‪۸‬صبح گفت‬ ‫که تا اکنون درب‌های زیادی را جهت بررسـی و حل مشکل‌شـان‬ ‫کوبیده‌انـد امـا ظاهـراً هیـچ نتیجـه مثبتـی در این مورد به دسـت‬ ‫نیاورده‌انـد‪ .‬بـه گفته وی‪ ،‬این موضوع تا اکنون با مسـووالن حوزه‬ ‫شـانزدهم امنیتی پولیـس کابل و برخـی از اتحادیه‌های صنفی و‬ ‫هم‌چنان مجلس سـنا نیز در میان گذاشـته شـده اسـت‪ .‬سندهای‬ ‫مکتوبی که در این زمینه در اختیار ‪۸‬صبح قرار دارد نیز این موضوع‬ ‫را تأیید می‌کند‪.‬‬ ‫بـا ایـن حـال‪ ،‬بـه تاریـخ ‪ ۲۹/۰۹/۱۳۹۵‬ایـن موضـوع بـا حضـور‬ ‫مسـووالن شرکت سرمایه‌گذاری گلبهار تاورز‪ ،‬در کمیسیون رفاه‬ ‫عامه‪ ،‬محیط زیست‪ ،‬منابع طبیعی‪ ،‬صحت و کار و کارگر مجلس‬ ‫سنا به بحث گرفته می‌شود‪.‬‬ ‫معـروف قادری‪ ،‬رییـس اتحادیه کارکنان افغانسـتان که در این‬ ‫نشست به نمایندگی از امکا حضور داشته می‌گوید‪ ،‬گلبهار حبیبی‪،‬‬ ‫مالک شرکت سرمایه‌گذاری گلبهار در این نشست حضور نیافت اما‬ ‫به گفته قادری‪ ،‬در این نشست کارمندان شرکت گلبهار انوسمنت‬ ‫حضـور یافتـه بودنـد و ایـن افراد تعهـد کردند که شـرکت مذکور‪،‬‬ ‫دکان‌های جدید را در اختیار این افراد می‌گذارد‪ ،‬ولی به گفته وی‪،‬‬ ‫این کار صورت نگرفته و آن‌ها به تعهدشان عمل نکرده‌اند‪.‬‬

‫‪21 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫تالش‌های روزنامه ‪۸‬صبح به خاطر در میان گذاشتن این ادعای‬ ‫دکان‌داران با مسووالن شرکت گلبهار حبیبی بی‌نتیجه ماند و این‬ ‫مسووالن از پاسخ‌دهی خودداری کردند‪.‬‬ ‫ایـن بـار نخسـت نیسـت کـه گلبهـار حبیبـی‪ ،‬مالـک شـرکت‬ ‫سـرمایه‌گذاری گلبهـار (گلبهار انوسـمنت) متهم بـه غصب زمین‬ ‫دولـت و هم‌چنـان فـرار از پرداخـت پول شـاروالی کابل می‌شـود‪.‬‬ ‫مالک گلبهار سنتر در ماه جون سال ‪ ۲۰۱۲‬به اتهام «جعل‌کارى با‬ ‫استفاده از ُمهر و امضاى مقامات بلندرتبه‌ی دولتى» متهم شده بود‪.‬‬ ‫رییس عمومى سارنوالی مبارزه با جرایم فساد ادارى لوى سارنوالی‬ ‫در آن هنگام آقای حبیبی را به جعل امضای مارشال فهیم‪ ،‬معاون‬ ‫نخست رییس جمهور کرزی‪ ،‬در پیوند به زمین گلبهار تاورز متهم‬ ‫ساخته بود‪.‬‬ ‫در کنار این‌ها‪ ،‬مقداری از پول مرکز تجارتی «گلبهار سنتر» که‬ ‫متعلق به آقای گلبهار حبیبی است‪ ،‬نیز پرداخته نشده است‪ .‬اسناد‬ ‫شاروالی کابل نشان می‌دهد که شرکت سرمایه‌گذاری گلبهار بابت‬ ‫قیمت زمین‪ ۱۸۹ ،‬میلیون و چهارصد و هفت هزار و شش صد و‬ ‫چهل افغانی از شهرداری کابل بدهکار است‪.‬‬ ‫مسـووالن در شـاروالی کابل می‌گویند با وجود آن که شـاروالی‬ ‫کابـل چندین بار با ارسـال مکتوب‌های رسـمی خواهـان پرداخت‬ ‫بدهی‌های‌شـان از ایـن شـرکت شـده‌اند‪ ،‬اما شـرکت سـاختمانی‬ ‫گلبهار سنتر حاضر به پرداخت قرض‌هایش نشده است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫‪20 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫بالک‌های رهایشی «گلبهار تاورز» مجوز ندارد‬ ‫علی آرش‬ ‫روزنامه‌ی ‪۸‬صبح دریافته که بالک‌های رهایشـی گلبهار تاورز‪،‬‬ ‫به گونه‌ی غیرقانونی و بدون اجازه شـهرداری کابل اعمار شـده و‬ ‫پول استمالک زمین این مجتمع مسکونی نیز به شهرداری کابل‬ ‫پرداخته نشده است‪ .‬در کنار این‪ ،‬شهرداری کابل مدعی است که‬ ‫مالک گلبهار تاورز‪ ۲٫۹۷ ،‬جریب زمین این شهرداری را نیز در این‬ ‫ساحه غصب کرده است‪.‬‬ ‫سووالن در شهرداری کابل می‌گویند با آن که در آوان اعمار این‬ ‫مجتمع مسکونی‪ ،‬کوشیده‌اند که جلو ساخت و ساز غیرقانونی آن‬ ‫را بگیرند اما به گفته شهرداری‪ ،‬مسووالن پیشین دولتی با ارسال‬ ‫مکتوب بر دوام کار این بالک‌ها دستور داده‌اند‪.‬‬ ‫در کنـار ایـن‪ ،‬ده‌هـا مکتوبـی که در اختیـار روزنامـه ‪۸‬صبح قرار‬ ‫گرفته‪ ،‬نیز نشـان‌دهنده آن اسـت که حامد کرزی‪ ،‬رییس جمهور‬ ‫پیشین‪ ،‬مسووالن پیشین وزارت‌های داخله‪ ،‬مالیه و اقتصاد کشور‬ ‫با ارسـال چندین مکتوب به جانب شـهرداری کابل دستور ساخت‬ ‫غیرقانونی این مجتمع را صادر کرده‌اند‪ .‬در این مکتوب‌ها هدف از‬ ‫این کار حمایت از تاجران و سکتور خصوصی خوانده شده است‪.‬‬ ‫مجتمع رهایشی گلبهار تاورز در ناحیه شانزدهم شهرداری کابل‬ ‫و در سـاحه «پل محمود خان» قرار دارد و این مکان رهایشـی در‬ ‫زمینی به مساحت ‪ ۱۳‬جریب در این ناحیه شهرداری کابل ساخته‬ ‫شده است‪ .‬با آن که اکنون این مجتمع رهایشی به شکل غیرقانونی‬ ‫به بهره‌برداری رسیده‪ ،‬اما مسووالن شهرداری کابل می‌گویند که‬ ‫حاال موضوع را بررسـی می‌کنند و با مالک این سـاختمان تصفیه‬ ‫حساب خواهند کرد‪.‬‬ ‫در صورتی که قیمت زمین غصب شده شهرداری کابل پرداخته‬ ‫شود‪ ،‬مالک مجتمع رهایشی گلبهار تاورز‪ ،‬باید حدود ‪ ۶‬میلیون دالر‬ ‫به جانب شـهرداری کابل بپردازد‪ .‬پولی که در حکومت پیشـین به‬ ‫سادگی نادیده گرفته شده بود‪.‬‬ ‫در کنار این‪۸ ،‬صبح به اسـنادی دسـت یافته که نشـان می‌دهد‬ ‫مالک گلبهار تاورز‪ ،‬از تحویل‌دهی ‪ ۸۸‬باب دکان به مالکان قبلی‬ ‫آن خـودداری می‌کنـد‪ .‬بـر اسـاس این اسـناد با آن که مسـووالن‬ ‫«گلبهار انوسمنت» به این دکانداران وعده می‌دهند که در صورت‬ ‫واگذاری جای دکان‌شان به این شرکت‪ ،‬دکان‌های جدید به دست‬ ‫می‌آورنـد امـا در پایـان کار‪ ،‬شـرکت گلبهار انوسـمنت از واگذاری‬ ‫دکان به مالکان قبلی آن ابا می‌ورزند‪.‬‬ ‫از سویی هم هرچند دوسیه جنجال این شرکت و مالکان دکان‌ها‬ ‫از چندین سال به این سو ادامه دارد و ارگان‌های امنیتی نیز جهت‬ ‫حل این موضوع مداخله کرده‌اند‪ ،‬اما ظاهراً تا اکنون گره کور این‬ ‫مشـکل نیز باز نشـده و این موضوع هم‌چنان الینحل باقی مانده‬ ‫است‪.‬‬

‫گلبهـار تاورز در سـال ‪۱۳۸۸‬‬ ‫کارهـای ابتدایی خود را آغاز‬ ‫کـرد‪ .‬به گفته وی مالک این‬ ‫پـروژه از اوایـل هیـچ گونـه‬ ‫اسـنادی در اختیـار نداشـت‬ ‫و کارهایـش را بـه شـکل‬ ‫غیرقانونی آغاز کرد‪.‬‬ ‫ایـن مسـوول ناحیـه‬ ‫شانزدهم شهرداری کابل می‌گوید‪ ،‬مالک شرکت گلبهار با استفاده‬ ‫از تاریکـی شـب و هم‌چنـان روزهـای رخصتی با اسـتخدام صدها‬ ‫نفر به هموارسـازی محل این مجتمع می‌پرداخت‪ .‬او گفت با آن‬ ‫که شهرداری کابل مانع ادامه کار این ساحه می‌شد اما مسووالن‬ ‫شرکت گلبهار حبیبی به آن وقعی نمی‌گذاشتند و به کارشان ادامه‬ ‫می‌دادند‪ .‬در پی همین بی‌توجهی‪ ،‬شـاورالی کابل از وزارت داخله‬ ‫خواهان کمک می‌شود و مسووالن حوزه شانزدهم امنیتی پولیس‬ ‫با اعزام نیرو به این محل‪ ،‬مانع کار ساخت می‌شوند‪.‬‬ ‫مدیر عمومی انجنیری ناحیه شانزدهم شهرداری کابل گفت که‬ ‫افراد مؤظف پوسته ناحیه شانزدهم پس از چندی به دالیل نامعلوم‬ ‫از این محل دور شدند و کار این مجتمع رهایشی دوباره آغاز‌شد‪.‬‬ ‫مسـووالن شـهرداری کابل می‌گویند که در پی همین جنجال‌ها‬ ‫هدایت غیرقانونی نیز از سـوی ریاسـت جمهوری و وزارت داخله‬ ‫به جانب شهرداری کابل صادر می‌شود و بر دوام کار گلبهار تاورز‬ ‫دستور داده می‌شود‪.‬‬

‫استفاده نهادهای دولتی علیه یک دیگر‬ ‫مسـووالن شـهرداری کابل ادعا دارند که مالک گلبهار تاورز‪ ،‬با‬ ‫استفاده از نفوذ خود‪« ،‬نهادهای دولتی را علیه یک دیگر استفاده‬ ‫کـرده اسـت‪ ».‬ده‌هـا مکتوبـی کـه در اختیـار روزنامـه ‪۸‬صبـح قرار‬ ‫گرفته نیز حکایت از آن دارد که مسـووالن پیشـین دولتی هدایت‬ ‫غیرقانونی به اداره شهرداری کابل صادر کرده‌اند‪.‬‬ ‫صـادق مدبـر‪ ،‬رییـس عمومـی اداره امور و داراالنشـای شـورای‬ ‫وزیران به تاریخ ‪ ۱۵/۵/۱۳۹۲‬با ارسال مکتوب شماره ‪ ۳۵۲۳‬عنوانی‬ ‫وزارت امور داخله نگاشـته اسـت‪« :‬با در نظرداشـت هدایت صریح‬ ‫رییـس جمهور اسلامی افغانسـتان مبنـی بر ایجاد سـهولت‌های‬ ‫الزم برای تجار ملی جهت سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف‪،‬‬ ‫شـرکت گلبهار انوسـمنت پروژه رهایشـی و تجارتی به نام گلبهار‬ ‫تـاورز در سـاحه پـل محمـود خـان (گلبهـار تـاورز در ایـن سـاحه‬ ‫موقعیت دارد) اعمار می‌نماید‪ .‬به منظور جلوگیری از متضرر شدن‬ ‫سـرمایه‌گذاری‪ ،‬اتالف وقت و رفع مشـکل بی‌سـرپناهی در شـهر‬ ‫کابل به شما نگارش یافت‪ ،‬توقع می‌رود تا از هر گونه مزاحمت در‬ ‫قسمت کار اعمار ساختمان پروژه گلبهار تاورز جلوگیری به عمل‬ ‫آورید‪ .‬بعداً تمامی اسناد مربوط آن را از شعب ذی‌ربط طی مراحل‬ ‫می‌کنند‪ ».‬اما هنوز به گفته مسووالن شهرداری کابل‪ ،‬طی مراحل‬ ‫کار غیرقانونی با استفاده از تاریکی شب‬ ‫انجنیر سـمون شیرزی‪ ،‬مدیر عمومی انجنیری ناحیه شانزدهم اسناد این مجتمع تکمیل نشده است‪.‬‬ ‫شـهرداری کابـل که بـه نمایندگی از این ناحیـه (جایی که گلبهار با این حال پس از این هدایت ریاسـت جمهوری‪ ،‬وزارت داخله‬ ‫تـاورز قـرار دارد) بـا ‪۸‬صبح صحبت می‌کرد‪ ،‬گفـت که بالک‌های بـه قومندانـی امنیه والیت کابل دسـتور می‌دهد کـه این موضوع‬

‫را بررسـی کند‪ .‬فرماندهی پولیس والیت کابل طی مکتوب نمبر‬ ‫‪ ۱۵۳۲‬تاریـخ ‪ ۳۱/۵/۱۳۹۲‬عنوانی حوزه شـانزدهم امنیتی پولیس‬ ‫نگاشته است‪« :‬مراتب به شما اخبار و ‪ ۸‬ورق کاپی اسناد و هدایات‬ ‫واصله ضمیمه به شما ارسال شد‪ ،‬به مالحظه آن به سهم خویش‬ ‫اصـو ً‬ ‫ال اجـراات و مطابق احکام مقام محترم وزارت مانع کارشـان‬ ‫نشـوید‪ ».‬کاپی‌های این مکتوب عنوانی ریاست تحقیقات جنایی‬ ‫والیت کابل و معاونیت شهری نیز فرستاده شده است‪.‬‬ ‫در کنـار ایـن‪ ،‬حضـرت عمر زاخیلوال‪ ،‬وزیر مالیه پیشـین نیز به‬ ‫تاریخ ‪ ۱۲/۵/۱۳۹۲‬در مکتوبی شـماره ‪ ۱۵۹۶۱-۵۱‬عنوانی وزارت‬ ‫داخلـه از ایـن وزارت خواسـته کـه «در قسـمت اعمـار و تکمیـل‬ ‫ساختمان پروژه گلبهار تاورز از هرگونه مزاحمت جلوگیری به عمل‬ ‫آورده و تمام اسناد آن را طی مراحل کنند‪».‬‬ ‫هم‌چنان روزنامه ‪۸‬صبح مکتوب‌های «ریاسـت عمومی نظارت‬ ‫بر تطبیق احکام قطعی و نهایی دادگاه عالی» و «اداره مبارزه علیه‬ ‫فسـاد اداری» را نیز به دسـت آورده و این ارگان‌های دولتی نیز بر‬ ‫«عدم مزاحمت کار از سوی شهرداری کابل» تأکید کرده‌اند‪.‬‬ ‫از سـویی هم محمدیونس نواندیش‪ ،‬شـهردار پیشـین کابل در‬ ‫گفتگو با ‪۸‬صبح گفت که شهرداری با ارسال مکتوب به نهادهای‬ ‫اجرایی خواهان کمک شده بود اما به گفته وی‪ ،‬این نهادها در آن‬ ‫هنگام هم‌کاری نکردند‪ .‬او گفت که کارکنان شهرداری در مقابل‬ ‫افراد مسلح غیرمسوول در این ساحه نمی‌توانستند مقاومت کنند و‬ ‫به همین دلیل تن به تسلیم دادند‪.‬‬ ‫نواندیـش در ادامـه افزود‪ ،‬با آن که موضوع غصب زمین در این‬ ‫ساحه را با مقام‌های پیشین دولت در میان گذاشته‌اند‪ ،‬اما به گفته‬ ‫وی‪ ،‬کسی در این میان همکاری نکرده است‪.‬‬ ‫او گفت در کنار این که زمین این ساحه استمالک نشده‪ ،‬مالک‬ ‫گلبهار تاورز اجازه اعمار ساختمان را نیز در چنین ساحه‌ای نداشته‬ ‫اسـت‪ .‬به این دلیل که به گفته وی‪ ،‬اعمار این مجتمع مسـکونی‬ ‫مطابق به پالن شـهری نبوده و این کار به اسـتفاده از زور صورت‬ ‫گرفته است‪.‬‬ ‫نواندیـش بـه ‪۸‬صبح گفت که مالک گلبهار تاورز رییس جمهور‬ ‫پیشـین را وادار سـاخت که به ساخت این مجتمع اجازه کار بدهد‪.‬‬ ‫او گفت که رییس جمهور به شکل شفایی به خود او (شهردار) نیز‬ ‫ساختو‌ساز اجازه داده شود‪.‬‬ ‫‌‌‬ ‫توصیه کرده بود که به این‬ ‫اکنون اما شهرداری کابل می‌گوید که از روی ناگزیری در برابر‬ ‫فرمان‌هـای غیرقانونی مقام‌های پیشـین از مزاحمـت در برابر کار‬ ‫گلبهار تاورز خودداری کردند ولی هنوز آن را به رسمیت نشناخته‬ ‫و کارهای آن را در این نهاد‪ ،‬طی مراحل نکرده‌اند‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫‪19 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫چطور با فساد مبارزه کنیم؟ ‪ ۵‬عنصر مهم سازمان شفافیت بین‌المللی‬ ‫باز‪ ،‬مطبوعات آزاد‪ ،‬حسابدهی و دسترسی به اطالعت را‬ ‫بـرای مدت زیـاد تجربه کرده‌اند‪ .‬دسترسـی به اطالعات‪،‬‬ ‫دولـت را مجبـور بـه پاسـخدهی می‌سـازد و شـهروندان‬ ‫به‌صورت موثرانه در امور کشوری عالقه می‌گیرند‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬امید شریفی‬ ‫راه‌حـل فوری برای مبارزه با فسـاد وجـود ندارد‪ .‬تعدادی‬ ‫از کشـورها دسـت‌آوردهای مهمی در امر مبارزه با فسـاد‬ ‫داشته‌اند؛ هم‌چنان متخصصان امور در جستجوی راه‌های‬ ‫حل و تاثیرات‬ ‫آن بوده‌اند‪ .‬در ذیل‪ ۵ ,‬طریقه که شهروندان و دولت برای مبارزه‬ ‫موثر با فساد در پیش گرفته اند مختصر بیان می‌شود‪:‬‬

‫اول‪ :‬پایان دادن به مصونیت‬ ‫تطبیـق موثرانه قانون به‌صورت یک‌سـان و باالی همه یکی از‬ ‫عناصر مهم مبارزه با فساد است‪ .‬برای تطبیق موثرانه قانون‪ ,‬شما‬ ‫نیـاز بـه قوه قضاییه متعهد‪ ،‬قوی و مسـتقل دارید‪ .‬جامعه مدنی با‬ ‫تشویق حسابدهی و شفافیت نیز می‌تواند در پروسه موثر واقع شود‪.‬‬

‫چهارم‪ :‬توانمندسازی شهروندان‬ ‫هـر زمانـی کـه شـهروندان بـا قـدرت بیشـتر خواهـان‬ ‫حسـابدهی دولت شـوند‪ ،‬اعتماد میان دولت و شهروندان‬ ‫محکم‌تر می‌شـود و یکی از راه‌های پایدار مبارزه با فسـاد‬ ‫می‌باشـد‪ .‬به‌طور مثال‪ ،‬برنامه‌های نظـارت محلی در پیدا‬ ‫کـردن فسـاد کمک می‌کند‪ ،‬و خدمات دولتـی را از لحاظ‬ ‫کمی و کیفی باال می‌برد‪.‬‬ ‫دوم‪ :‬اصالحات در ادارات دولتی و مدیریت مالی‬ ‫اصالحـات کـه باعث تقویت بیشـتر مدیریت مالـی و حمایت از پنجم‪ :‬حمایت جهانی و کار مشترک‬ ‫نهاد‌های مستقل تفتیش در سکتور عامه شود‪ ،‬در بعضی کشور‌ها بـدون دسترسـی بـه مالـی جهانـی‪ ،‬فاسـدین قـادر نیسـتند تـا‬ ‫سـرمایه‌های غیـر قانونی را به راحتی بـه دیگر نقاط جهان انتقال‬ ‫باعث کاهش فساد شده است‪.‬‬ ‫یـک نمونـه از این اصالحـات‪ ،‬معلومات در مورد بودجه سـاالنه دهنـد‪ .‬بانک‌هـا و نهاد‌هـای مالـی بین‌المللـی باید در صـدد یافتن‬ ‫راه‌هایی باشـند تا این خاینین پول‌های سـرقت شـده را نتوانند در‬ ‫دولت می‌باشد که می‌تواند از سوءمدیریت منابع جلوگیری کند‪.‬‬ ‫حسـابات جداگانـه انتقـال دهنـد و پول‌شـویی کنند‪ .‬قانـون جدید‬ ‫پول‌شویی اتحادیه اروپا یک گام مثبت در این راستا است‪.‬‬ ‫سوم‪ :‬تشویق شفافیت و دسترسی به اطالعات‬ ‫کشور‌هایی که در امر مبارزه با فساد موفق بوده‌اند‪ ،‬فرهنگ دولت‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫اجـتـماعی‬

‫‪18 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫ُدرخشش نقش اتحادیه تاجران افغان‪-‬کانادا در تجارت و سرمایه گذاری‬

‫برشنانظری‪ -‬تورانتو‬ ‫برگزاری نشسـت رهنمـودی اتحادیه تاجـران افغـان‪ -‬کانادا در‬ ‫تورانتو با اسـتقبال گسـترده یی رو به رو شـده و بسیاری از جوانان‬ ‫تـازه کار افغـان در عرصـه تجـارت و معاملات تجارتـی در کانـادا‬ ‫خواستار ادامه برگزاری چنین مجالس و نشست های گردیده اند‪.‬‬ ‫با آنکه این نشست به تاریخ سیزدهم ماه اپریل به ابتکار هیئت‬ ‫رهبری اتحادیه تاجران افغان‪ -‬کانادا راه اندازی گردیده بود‪ ،‬اما‬ ‫بسیاری از اشتراک کننده های این نشست و کسانی که صحبت‬ ‫ها و برنامه های نشست را حضوری و از طریق صفحات اجتماعی‬ ‫دنبـال کـرده اند‪ ،‬می گویند که از تبادل تجارب و سـخنرانی های‬ ‫که در این نشست صورت گرفت‪ ،‬چیز های زیادی را آموخته اند‪.‬‬ ‫سامعه اصیل‪ ،‬یکی از اشتراک کننده های نشست اخیر اتحادیه‬ ‫تاجران افغان – کانادا در صفحه فیسبوک خود نوشته است ‪ « :‬این‬ ‫اولیـن باری بود که در گردهمایـی اتحادیه تاجران افغان در کانادا‬ ‫اشـتراک کـردم‪ ،‬بحـث های کـه در این جا صـورت گرفت‪ ،‬خیلی‬ ‫مفیـد بـود و برایـم مانند یـک گنـج ارزش دارد»‪ .‬وی نیز بـه ادامه‬ ‫برگزاری چنین نشست ها و حضور جوانان و افرادی که در زمینه‬ ‫تجارت و سرمایه گذاری عالقمندی دارند‪ ،‬تاکید کرده است‪.‬‬ ‫از سوی دیگر شماری از کانادایی های که در این محفل حضور‬ ‫یافتـه بودنـد‪ ،‬گفتـه اند که فعالیت های تاجران و سـرمایه گذاران‬ ‫افغان در تورانتو و سـایر شـهر ها‪ ،‬باعث رونق اقتصادی و فراهم‬ ‫شدن تسهیالت دسترسی به بازار گردیده است‪.‬‬ ‫پروفیسور گری گریفام ‪ ،‬یکی از استادان دانشگاه تورانتو که در‬ ‫مورد اهمیت فعالیت های تجارتی افغانها در این نشست سخنرانی‬ ‫کرده بود‪ ،‬در صفحه تویتر خود نوشـت ‪ « :‬جامعه تجارتی افغانها‬ ‫چـی چیـزی را بـه تورانتو داده می تواند؟ » وی خود به پاسـخ این‬ ‫پرسش پرداخته و نوشته است ‪ «:‬شماری از بهترین تاجران افغان‬ ‫را »‪ .‬اتحادیـه تاجـران افغان‪ -‬کانادا گفته اسـت که هدف اساسـی‬ ‫از برگـزاری نشسـت رهنمـودی این بـود تا موضوعـات تجارتی و‬ ‫مشـکالت و راه های بهتر سـرمایه گذاری در تورانتو و سایر شهر‬ ‫های کانادا مورد بحث و بررسی قرار بگیرد‪.‬‬ ‫عزیـز امیـری رئیـس اتحادیـه تاجران افغـان – کانـادا می گوید‬ ‫کـه بـا توجه به درخواسـت های که برای برگزاری چنین نشسـت‬ ‫ها صورت گرفته اسـت‪ ،‬سـعی بر این خواهد بود تا نشسـت ها و‬ ‫سیمینار های مشابه در آینده نیز برگزار شود و افراد بیشتری برای‬ ‫اشتراک و تبادل تجارت و اندوخته های شان‪ ،‬دعوت گردند‪ .‬وی‬ ‫به ادامه افزود ‪ « :‬همزمان با تشویق سرمایه گذاری ها و افزایش‬ ‫فعالیت های تجارتی ‪ ،‬تالش ما بر این است تا همه کسانی که به‬ ‫فعالیت های تجارتی می پردازند‪ ،‬آگاهی های ضروری را داشـته‬ ‫باشند و درعین حال رهنمایی های الزم نیز در اختیار آنان قرار داده‬ ‫شود‪ . » .‬اتحادیه تاچران افغان – کانادا از حدود یک دهه به این‬

‫طرف فعالیت می کند و در این جریان ارتباط نزدیک و موثر با نهاد‬ ‫های سرمایه گذاری و تاجران کانادایی از طریق این اتحادیه نیز به‬ ‫وجود آمده است‪ .‬آقای صابر فرمند در مورد فعالیت های یک دهه‬ ‫گذشته اتحادیه تاجران افغان – کانادا و تالش های که این نهاد در‬ ‫زمینه تشویق افغانها به سرمایه گذاری و فراهم کردن زمینه های‬ ‫بهتر سرمایه گذاری و فعالیت های تجارتی انجام داده است‪ ،‬برای‬ ‫اشتراک کننده ها در این نشست معلومات داد‪.‬‬ ‫بحث های نشست اخیر اتحادیه تاجران افغان – کانادا با شیوه‬ ‫های متعدد از جمله سخنرانی ها‪ ،‬پاسخ و پرسش و همچنان میز‬ ‫گـرد‪ ،‬دنبـال گردید‪ .‬در میز گرد که در حاشـیه این نشسـت برگزار‬ ‫شـده بود‪ ،‬در آن اشـتراک کننده ها‪ ،‬تجربه های شـان را در زمینه‬ ‫سرمایه گذاری و فعالیت های تجارتی در کانادا به ویژه در تورانتو‬ ‫با اشـتراک کننده ها در میان گذاشـتند‪ .‬آنان موفقیت ها و درعین‬ ‫حال برخی از نا رسایی های را که در زمینه فعالیت های تجارتی‬ ‫وجود دارد‪ ،‬به بررسی گرفتند‪.‬‬ ‫ایـن نشسـت فرصتی بـود که اشـتراک کننده هـا و عالقمندان‬ ‫عرصه تجارت و سرمایه گذاری با چهره ها و عملکرد های برخی‬ ‫از افرادی که در فعالیت های تجارتی مصروف هسـتند‪ ،‬نیز آشـنا‬ ‫شوند‪ .‬علی غفوری موسس چهار شرکت تجارتی در کانادا‪ ،‬یکی از‬ ‫جوانان موفقی است که در راستای فعالیت های تجارتی دست آورد‬ ‫های خوبی داشته است‪ .‬او نیز یکی از سخنرانان این محفل بود‪.‬‬ ‫آقـای غفوری نقطه نظـرات خود را پیرامون فعالیت های تجارتی‬ ‫و موفقیت در راسـتای سـرمایه گذاری در بخش های مختلف‪ ،‬به‬ ‫حاضریـن در مجلـس ابـراز کرد‪ .‬به نظـر وی « آینده فعالیت های‬ ‫تجارتـی افغانهـا در کانـادا بـا توجه بـه زمینه های رشـد تجارت و‬ ‫افزایـش فعالیـت های جوانان و سـایر کسـانی کـه از قبل فعالیت‬ ‫های تجارتی داشته اند‪ ،‬روشن و امیدوار کننده است »‪.‬‬ ‫بسـیاری از اشـتراک کننده های این نشست در سخنرانی های‬ ‫خود به چالش ها و راه های نیز اشاره کردند که می تواند رهنمود‬ ‫خوب برای کسـانی که تازه‪ ،‬کار تجارت و سـرمایه گذاری را آغاز‬ ‫کرده اند‪ ،‬باشـد‪ .‬جمشـید حسـینی رئیس و موسس مرکز تجارتی‬ ‫(‪ ) Business Point‬درکانـادا بـه ایـن نظر اسـت کـه در کانادا‪،‬‬ ‫زمینه فعالیت های تجارتی فراوان اسـت و با مطالعه در خصوص‬ ‫فعالیت های تجارتی و همچنان تشـخیص اولویت ها‪ ،‬می توان‬ ‫سرمایه گذاری و فعالیت های تجارتی موفقی را ارائه نمود‪.‬‬ ‫با گذشت هر سال ‪ ،‬میزان فعالیت های تجارتی افغانها در کانادا‬ ‫افزایش می یابد و افراد بیشـتری وارد مارکیت تجارت و سـرمایه‬ ‫گذاری می شـوند‪.‬اما در برخی از موارد دیده می شـود که تعدادی‬ ‫از تاجران آموزش های کافی در زمینه تجارت و سـرمایه گذاری‬ ‫ندارنـد‪ .‬در ایـن ارتبـاط رئیـس اتحادیه تاجران افغـان – کانادا می‬ ‫گوید که برگزاری نشسـت ها و تبادله نظر پیرامون فعالیت های‬

‫تجارتی و حتی برگزاری برخی از دوره های آموزشی کوتاه مدت‬ ‫تجارتـی‪ ،‬تلاش در راسـتای آمـوزش سـرمایه داران و تاجران به‬ ‫شمار می رود که از سوی اتحادیه تاجران افغان – کانادا‪ ،‬همواره‬ ‫دنبال می گردد‪w.‬‬ ‫شماری از جوانان با حضور در این نشست گفتند که آنان حاضر‬ ‫هسـتند تجربه های خود را در اختیار سـایر افراد عالقمند به امور‬ ‫تجارت در میان بگذارند‪ .‬رشـید ولی زاده موسـس شرکت (‪Clint‬‬ ‫‪ )View‬یکی دیگر از جوانان افغان است که در کانادا فعالیت های‬ ‫تجارتی را انجام می دهد‪ .‬وی شرکت کالینت ویو را تازه تاسیس‬ ‫کرده و در راسـتای فعالیت های تجارتی موفقیت های نیز داشـته‬ ‫اسـت‪ .‬آقای ولی زاده یکی از اشـتراک کننده های میز گرد بحث‬ ‫پیرامون فعالیت های تجارتی افغانها درکانادا بود‪ ،.‬او طی سخنان‬ ‫خـود گفـت که تالش می کند تا بـه جوانان و عالقمندان فعالیت‬ ‫های تجارتی به ویژه افغانها شیوه های تامین رابطه با شرکت ها‬ ‫را فراهم نموده و کمک نماید تا تاجران جوان افغان به اهداف شان‬ ‫دست پیدا کنند‪.‬‬ ‫فعالیـت هـای تجارتی و سـرمایه گذاری افغانهـا در کانادا تاریخ‬ ‫بسیار طوالنی ندارد‪ ،‬اما در جریان سی سال که افغانها به کار های‬ ‫تجارتی می پردازند‪ ،‬همواره این فعالیت ها و سرمایه گذاری ها با‬ ‫موفقیت ها و مشـکالتی به همراه بوده اسـت‪ .‬اما روی همرفته ‪،‬‬ ‫با افزایش جمعیت افغانها و تقویت فعالیت های تجارتی و سرمایه‬ ‫گـذاری آنان در این کشـور‪ ،‬تسـهیالت فراوانی نیز بـرای خانواده‬ ‫های افغان در زمینه دسترسی به محصوالت افغانی از جمله میوه‬ ‫های خشک‪ ،‬قالین و لباس های مروج افغانی در بازار های کانادا‪،‬‬ ‫فراهم شده است‪.‬‬ ‫محمد هارون یکی از افغانهای است که با خانواده خود در تورانتو‬ ‫زنده گی می کند‪ .‬او بیشتر امتعه مورد نیاز خود و خانواده اش را از‬ ‫مغازه های افغانی میخرد‪ .‬هارون به این نظر است که با افزایش‬ ‫فعالیت های تجارتی افغانها درکانادا‪ ،‬دسترسی به تولیدات افغانی و‬ ‫محصوالتی که از افغانستان وارد می شود‪ ،‬بیشتر شده است‪ « .‬ما‬ ‫حاال به ساده گی میتوانیم امتعه وطن خود را‪ ،‬تولیدات کشور را در‬ ‫این جا به دست بیاوریم‪ ،‬این تحول به خاطر افزایش فعالیت های‬ ‫تجارتی افغانها در کانادا به وجود آمده و همین مسئله حتی باعث‬ ‫گردیده است که ما احساس غربت و دوری از وطن را نکنیم‪» .‬‬ ‫فعالیت های تجارتی افغانها نه تنها در تورانتو بلکه در سایر شهر‬ ‫ها از جمله در ونکوور‪ ،‬مونتریال و کیوبیک نیز رونق خوبی داشته‬ ‫است‪ .‬با آنکه روشن نیست به چی تعداد از افغانها سرگرم فعالیت‬ ‫های تجارتی هسـتند‪ ،‬اما به نظر می رسـد که کار های سـرمایه‬ ‫گذاری و تجارت در بین افغانها در کانادا روز به روز رونق بیشتری‬ ‫می یابد و این فعالیت ها آرام آرام جایگاه خود را در مسـیر اصلی‬ ‫اقتصادی این کشور یافته است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خـــبــری‬

‫‪17 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫سواالت نماینده گان مردم امریکا در مورد اینکه چرا و برای چی در افغانستان حضور دارند‬ ‫ژیال سمیعی ‪ -‬واشنگتن‬ ‫کنفرانس خبری با حضور والتر جونز‪ ،‬نماینده ایالت کارولینای‬ ‫جنوبی و جان گرامیندی‪ ،‬نماینده ایالت کالیفورنیا‬ ‫‪ ۱۶‬سـال جنـگ در افغانسـتان‪ ،‬طویـل تریـن جنـگ در تاریخ‬ ‫ایـاالت متحـده اسـت‪ ،‬جنگـی که حـال نماینـده گان مـردم در‬ ‫کانگرس میخواهند فرصت بحث روی آن را کسب کنند‪ ،‬اینکه‬ ‫چرا و برای چی امریکا در افغانستان است‪.‬‬ ‫نماینده گان کانگرس امریکا روز چارشنبه طی یک کنفرانس‬ ‫خبـری کـه به منظور صحبت در مورد الیحه منع دسترسـی به‬ ‫منابع مالی برای فعالیت در افغانستان دایر شده بود گفتند که بعد‬ ‫از این همه سال حضور در افغانستان‪ ،‬هیچ تغییری در آن کشور‬ ‫به مشاهده نمی رسد‪ .‬به گفته این نماینده گان‪ ،‬امریکا نزدیک‬ ‫به یک ترلیون دالر را در افغانسـتان به مصرف رسـانیده اسـت‪،‬‬ ‫بیش از ‪ ۲۲۰۰‬امریکایی در این جنگ کشته شده و بیش از ‪۲۰‬‬ ‫هزار مجروح شده است‪.‬‬ ‫گورستان امپراطوری ها‬ ‫والتـر جونـز جونیر‪ ،‬نماینـده جمهوریخواه از ایالـت کارولینای‬ ‫جنوبـی در ایـن کنفرانـس خبـری گفت در کشـوری کـه به نام‬ ‫گورسـتان امپراطـوری ها شـهرت دارد‪ ،‬اردوی یک کشـور چی‬ ‫باید انجام دهد تا این ملت را تغییر دهد‪ .‬او گفت با تصویب این‬

‫الیحه فقط میخواهند از پال رایان‪ ،‬رئیس مجلس نماینده گان‬ ‫امریکا جواز بحث در مورد جنگ افغانستان را در مجلس نماینده‬ ‫گان دریافت کنند‪ .‬آقای جونز که احساساتی شده بود با اشاره به‬ ‫عکس دو دختر کوچکی که پدرشـان در افغانسـتان کشته شده‬ ‫است گفت پدر این دختران توسط مرد افغانی که تحت آموزش‬ ‫او بود‪ ،‬کشته شد‪ .‬جونز گفت انتظار دریافت چند تابوت دیگر را‬ ‫بایـد کشـید‪ ،‬تا پـال رایان‪ ،‬درک کند که ایـن مباحثات ضروری‬ ‫است‪ .‬جان گرامیندی‪ ،‬نماینده دموکرات از ایالت کالیفورنیا که‬ ‫یکـی از نویسـندگان الیحه منع دسترسـی به منابـع مالی برای‬ ‫فعالیـت در افغانسـتان اسـت گفت می خواهنـد از نظامیان خود‬ ‫بشنوند‪ .‬می خواهند قوماندان ها و جنراالن امریکایی برای شان‬ ‫تشریح دهند که چگونه میخواهند جنگ افغانستان را به پیش‬ ‫برند‪ ،‬در نهایت چی خواهد شـد‪ ،‬چی باید کرد که این جنگ را‬ ‫موفقانه پایان داد‪.‬‬

‫هدف امریکا در افغانستان‬ ‫جـان گرامینـدی گفـت در ایـن مباحثـات باید رئیـس جمهور‬ ‫امریـکا و نماینـده گان مـردم در مورد اهداف خود در افغانسـتان‬ ‫صحبت کنند‪ .‬آیا هدف ایجاد یک حکومت دموکراتیک در آن‬ ‫کشوراست‪ ،‬آیا امریکا می خواهد محل مصئونی را در آنجا ایجاد‬ ‫کند که دهشـت افگنان جا نداشـته باشـند‪ ،‬این اهداف به گفته‬

‫نماینـده دموکرات از ایالت کالیفورنیـا در کانگرس امریکا‪ ،‬طی‬ ‫‪ ۱۶‬سال اخیر درست مطرح نشده است‪.‬‬ ‫آقـای گرامینـدی گفـت در ایـن مباحثـات بایـد وزارت خارجه‬ ‫امریـکا‪ ،‬ادارات انکشـافی و کارشناسـان نیـز سـهیم باشـند تـا‬ ‫وضعیـت را تشـریح کننـد‪ .‬در ایـن مباحثات بایـد روی اینکه در‬ ‫آینـده چـی خواهد شـد‪ ،‬کدام گزینه ها در اختیار قـرار دارد‪ ،‬این‬ ‫ها تمام اطالعاتی است که کانگرس به آن نیاز دارد‪ .‬گرامیندی‬ ‫گفت به نظر می رسـد حکومت و کانگرس هردو نمی دانند در‬ ‫مورد افغانستان چی مسیری را انتخاب کنند‪.‬‬ ‫در این کنفرانس خبری گفته شد که یک سال بعد از تصویب‬ ‫این الیحه‪ ،‬دسترسی به منابع مالی برای فعالیت در افغانستان‬ ‫قطع میشود این نماینده گان مردم در کانگرس را مجبور خواهد‬ ‫ساخت تا مباحثات را براه انداخته‪ ،‬وضعیت را درک کرده و پالیسی‬ ‫ها را ایجاد نمایند‪ .‬پالیسی که به گفته جان گرامیندی شاید برای‬ ‫ادامه جنگ باشد و یا توقف جنگ‪.‬الیحه منع دسترسی به منابع‬ ‫مالی برای فعالیت در افغانسـتان در ‪ ۲۲‬ماه مارچ سـال ‪ ۲۰۱۷‬به‬ ‫کانگرس پیشنهاد و به کمیته امور خارجی مجلس نماینده گان‬ ‫راجع گردید‪.‬‬ ‫در ایـن الیحـه پیشـنهادی منابـع مالی برای فعالیت سـفارت‬ ‫امریـکا در افغانسـتان‪ ،‬و فعالیـت هـای مربـوط بـه جمـع آوری‬ ‫استخبارات یک سال بعد از تصویب آن‪ ،‬قطع نخواهد شد‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خــبــری‬

‫ترمپ در گیر دو انتخاب برای‬ ‫افغانستان‪ :‬سیاسی یا نظامی؟‬

‫حـدود ‪ ۱۳‬هـزار قـوای ناتو به شـمول ‪ ۸۴۰۰‬سـرباز امریکایی‬ ‫در حـال حاضـر مصروف آموزش‪ ،‬مشـوره دهی و حمایت قوای‬ ‫افغانسـتان اسـتند حـدود ‪ ۱۳‬هـزار قـوای ناتـو به شـمول ‪۸۴۰۰‬‬ ‫سرباز امریکایی در حال حاضر مصروف آموزش‪ ،‬مشوره دهی و‬ ‫حمایت قوای افغانستان استند رهبران نظامی و سیاسی ایاالت‬ ‫متحده در مورد اعزام قوای بیشتر امریکا به افغانستان اتفاق نظر‬ ‫ندارند‪ ،‬اما رئیس جمهور ترمپ باید تصمیم بگیرد‪.‬‬ ‫در حالی که نظامیان ارشد امریکا بر فرستادن ‪ ۳۰۰۰‬تا ‪۵۰۰۰‬‬

‫سرباز بیشتر امریکایی به افغانستان اتفاق نظر دارند‪ ،‬شماری از‬ ‫مشاورین رئیس جمهور دونالد ترمپ و اعضای کانگرس امریکا‬ ‫می گویند که امریکا نباید درگیری اش در جنگ افغانسـتان را‬ ‫گسترش دهد‪.‬‬ ‫این امر‪ ،‬به گزارش نیویارک تایمز‪ ،‬شاید سبب تاخیر در اعالن‬ ‫استراتیژی حکومت ترمپ برای افغانستان شده باشد‪.‬‬ ‫در حـال حاضـر‪ ،‬حـدود ‪ ۱۳۰۰۰‬قـوای ناتـو بـه شـمول ‪۸۴۰۰‬‬ ‫نیروی امریکایی در افغانسـتان مسـتقر اند و مصروف آموزش‪،‬‬

‫طالبان توافق صلح‬ ‫را "تسلیم شدن" می‬ ‫پندارند‬ ‫طالبـان تمـاس هـا میـان رهبـری ایـن گـروه حزب اسلامی‬ ‫حکمتیار را برای پیوستن به روند صلح نیز رد کرده اند‬ ‫طالبان گفته اندکه صلح با حکومت کنونی افغانستان به مثابۀ‬ ‫تسلیم شدن به "دشمن" و در مغایرت با باورهای اسالمی است‪.‬‬ ‫درسـت پـس از رایزنی‌هـا در ایـاالت متحـدۀ امریـکا در مـورد‬ ‫افزایش حضور سـربازان امریکایی در افغانسـتان به هدف مهار‬ ‫کردن شورشگری گروه های دهشت افگن در آن کشور‪ ،‬طالبان‬ ‫مذاکرات صلح را "قطعًا" رد کرده اند‪.‬‬ ‫ذبیح الله مجاهد‪ ،‬که خود را سخنگوی گروه طالبان معرفی می‬

‫کند‪ ،‬با نشر اعالمیه‌ای به رسانه‌ها گفته است که طالبان اسلحۀ‬ ‫خود را به "دشمن" تسلیم نکرده و با آنان همکاری نخواهند کرد‪.‬‬ ‫همچنـان‪ ،‬گزارش‌هـا در این مورد که گویـا مقام‌های طالبان‬ ‫به شـمول دفتر سیاسـی شـان در قطر با حزب اسالمی گلبدین‬ ‫حکمتیار تماس گرفته و به پیوسـتن به روند صلح تمایل نشـان‬ ‫داده انـد‪ ،‬بـر اسـاس این اعالمیۀ طالبان "پروپاگنـدای بی بنیاد"‬ ‫خوانده شده است‪.‬‬

‫‪16 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫مشوره دهی و حمایت قوای امنیتی افغانستان می باشند‪ .‬ایاالت‬ ‫متحده ماهانه ‪ ۳.۱‬میلیارد دالر مصرف نظامی در افغانستان دارد‪.‬‬ ‫با این هم‪ ،‬قوماندان عمومی نیروهای امریکایی در افغانستان‬ ‫گفته است که جنگ در این کشور به بن بست کشیده شده است‬ ‫و برای بیرون رفت از آن به دست کم پنج هزار نظامی اضافی‬ ‫امریکایـی نیـاز اسـت‪ .‬به گـزارش نیویارک تایمز‪ ،‬اسـتفن بنن‪،‬‬ ‫یکی از مشـاورین ارشـد رئیس جمهور ترمپ‪ ،‬همواره استدالل‬ ‫کرده است که اعزام قوای اضافی امریکا به افغانستان سیاست‬ ‫مطلوب نیست‪.‬‬ ‫جارد کشـنر‪ ،‬داماد ومشاور ارشد رئیس جمهور ایاالت متحده‬ ‫ایفـای‪ ،‬نیـز منتقد پالیسـی کنونی ایاالت متحده در افغانسـتان‬ ‫است‪ ،‬اما دیدگاه وی به صورت مشخص روشن نیست‪.‬‬

‫بن بست استراتیژیک‬ ‫داریوش کبیر افسـر قوای ویژۀ افغانسـتان کـه در حال حاضر‬ ‫مصـروف تحصیلات مقطـع ماسـتری در رشـتۀ مبـارزه با ضد‬ ‫دهشـت افگنی و شورشـگری در پوهنتون دفاعی امریکا است‪،‬‬ ‫بـه صـدای امریکا گفت که اعزام قوای بیشـتر امریکایی و ناتو‬ ‫به افغانسـتان شـاید از لحاظ "تکتیکی" موثر باشـد تا از سـقوط‬ ‫ولسـوالی ها والیات جلوگیری کند‪ ،‬اما در سـطح "استراتیژیک"‬ ‫نمی تواند موثر باشـد‪ .‬به گفتۀ آقای کبیر‪ ،‬سـرازیر شـدن حدود‬ ‫‪ ۱۰۰‬قوای امریکایی در سال ‪ ۲۰۰۹‬میالدی‪ ،‬مصداق این ادعا‬ ‫اسـت‪ .‬آقـای کبیر اما مـی گوید که حکومت امریکا باید "فشـار‬ ‫بیشتر بر پاکستان وارد گردد" تا جلو جنگ در افغانستان سد شود‪.‬‬ ‫در حالـی کـه بیشـتر آگاهـان از موجودیـت یـک بـن بسـت‬ ‫اسـتراتیژیک در افغانسـتان حـرف مـی زنند‪ .‬انتظار مـی رود که‬ ‫رئیس جمهور ترمپ در اجالس سران عضو ناتو در بروکسل در‬ ‫مورد اسـتراتیژی نظامی امریکا و ناتو در افغانسـتان توضیحاتی‬ ‫بدهد‪.‬‬

‫طالبـان کـه از دیربـاز دلیـل شورشـگری شـان را‬ ‫حضور سـربازان خارجی در افغانسـتان عنوان کرده‬ ‫و برای پایان خشـونت‪ ،‬خواسـتار خروج کامل قوای‬ ‫امریکای و ناتو از افغانستان بودند‪ ،‬پس از گسترش‬ ‫نفوذ شـان در برخی سـاحات دوردسـت و روسـتایی‬ ‫افغانسـتان‪ ،‬اکنـون آشـکارا بیـان مـی کننـد هوای‬ ‫گرفتن دوبارۀ قدرت را در سر دارند‪.‬‬ ‫ماروین وینباوم‪ ،‬آگاه مسایل طالبان و پاکستان در‬ ‫انستیتیوت شرق میانه مستقر در واشنگتن‪ ،‬می‌گوید‬ ‫کـه طالبـان از آغـاز هم عالقمند مذاکـرات صلح با‬ ‫حکومـت افغانسـتان نبودند‪ ،‬بلکه در مخالفت با قانون اساسـی‬ ‫موجود در افغانستان‪ ،‬خواستار انفاذ شریعت بودند‪.‬‬ ‫مفسـران می‌گوینـد کـه حمایـت کشـورهای منطقه بـه ویژه‬ ‫پاکسـتان از طالبان و نیز تماس‌های اخیر روسـیه و ایران با این‬ ‫گروه‪ ،‬شورشیان طالب را جسورتر ساخته است تا آشکارا در صدد‬ ‫طرح و اعمال شرایطی برآیند که برای حکومت افغانستان غیر‬ ‫قابل قبول است‪.‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫سازد‪ ،‬برای آینده‌ی افغانستان خیلی ُپرهزینه خواهد بود‪».‬‬ ‫تـا کنـون‪ ،‬شـماری از افغان‌ها‪ ،‬علیه بازگشـت حکمتیار سـخن‬ ‫ش به‬ ‫گفته‌انـد‪ ،‬امـا یـک حس در حال رشـد اسـت که ماه عسـل‌ا ‌‬ ‫پایـان رسـیده اسـت‪ .‬مقامات دولتی هم سـاکت بوده‌انـد‪ ،‬هر چند‬ ‫چندین اظهارات قهرآمیز و خشـم‌آلود به طور خصوصی در رابطه‬ ‫به گفتار‌های او وجود داشته است‪ .‬حکمتیار اخیراً اعالمیه‌ای نداده‬ ‫اسـت و همـکاران او کـه پیـش از آمدنش قابل دسـت‌رس بودند‪،‬‬ ‫ناپدید شده‌اند‪.‬‬ ‫در حـال حاضـر‪ ،‬بیشـتر ناظـران دم نمی‌زننـد و امیـدوار انـد که‬ ‫جنگ‌سـاالر پیری که ‪ ۳۰‬سـال گذشـته را صرف نبرد با نیروهای‬ ‫اتحـاد جماهیـر شـوروی‪ ،‬شـبه‌نظامیان رقیبـش در افغانسـتان و‬ ‫شماری از حکومت‌های ملکی تحت حمایت غرب کرده‪ ،‬به قواعد‬ ‫سیاسـی دموکراتیک در جامعه‌ای با سرعت در حال مدرنیزه‌شدن‬ ‫افغانستان‪ ،‬وفق خواهد کرد‪.‬‬ ‫دوستان و مشاوران‌اش‪ ،‬از جمله اعضای میانه‌رو حزب اسالمی‬ ‫کـه زمانـی حکمتیار در خارج از کشـور مخفی بـود‪ ،‬در کابل باقی‬ ‫مانده بودند‪ ،‬به او فشار آورده‌اند که بیشتر دپلوماتیک مابانه عمل‬ ‫کند‪ .‬در هفته گذشته‪ ،‬او به ادای فاتحه رهبرانی با نام ضد شوروی‬ ‫که روزی رقبای تلخ او بودند‪ ،‬رفته است و شمار دیگر را در خانه‌ی‬ ‫خود برای ضیافت چای‪ ،‬مالقات کرده است‪.‬‬ ‫امـا منتقدان گمان می‌برند که حکمتیار بعید اسـت تغییر جهت‬ ‫نماید‪ ،‬مردان خود را خلع سلاح کند و یا از انتقادات شـدید دسـت‬ ‫بردار شـود‪ .‬او دولت غنی را «نامشـروع» و آن را سـاخته‌ی دسـت‬

‫خــبــری‬

‫مقام‌های ایاالت متحده خوانده‪ ،‬به مطبوعات حمله کرده و شاکی‬ ‫بوده که به اقلیت قومی شیعیان بیش از حد سهم داده شده است‪.‬‬ ‫این رفتار‪ ،‬نوعی از برانگیختن پشتون‌های سنی است که خطرات‬ ‫درگیری‌های فرقه‌ای را در پی دارد‪.‬‬ ‫عطامحمـد نـور از والیـان حـزب رقیب‌اش(جمعیـت اسلامی)‬ ‫می‌گوید‪« :‬ما از توافق صلح استقبال می‌کنیم‪ ،‬اما آقای حکمتیار‬ ‫به جای تسلیم‌شدن به دولت‪ ،‬قسمی رفتار می‌کند که گویا دولت‬ ‫به او تسـلیم شـده اسـت‪ ،‬ما باید به او اندکی زمان دهیم‪ ،‬اگر او از‬ ‫خـواب بیـدار شـد و اصـول دموکراسـی را پذیرفت‪ ،‬هر کـس از او‬ ‫اسـتقبال خواهد کرد‪ ،‬اما اگر او به این رفتارهای تحریک‌آمیزش‬ ‫تاکید کند‪ ،‬برای آینده‌ی افغانستان خوب نخواهد بود‪».‬‬ ‫هنـوز واضح نیسـت که آیـا این چهـره انعطاف‌ناپذیر و جنجالی‬ ‫بتواند حزب متالشـی شـده خود را دو باره متحد سـازد‪ ،‬چه رسـد‬ ‫بـه ایـن کـه او به عنوان یک عامل تعیین‌کننـده برای صلح عمل‬ ‫کند‪ .‬اعضای برجسته حزبش‪ ،‬که خشونت‌نورزیدن را برگزیده‌اند و‬ ‫حضور قوی در سیاست و دولت گذشته داشته‌اند‪ ،‬نگران‌اند که او‬ ‫خود را با نوع دموکراتیک بازی سیاسـی‪ ،‬در کشـوری که ‪ ۲۱‬سال‬ ‫قبل از آن فرارکرده بود‪ ،‬وفق ندهد‪.‬‬ ‫عبدالهـادی ارغندیـوال‪ ،‬رهبر میانه رو حزب اسلامی می‌گوید‪،‬‬ ‫او خوشـبین اسـت که آمدن حکمتیار به زنده‌گی ملکی در نهایت‬ ‫طالبـان را تشـویق بـه مذاکـره خواهد کرد‪ ،‬امـا او هم‌چنین اظهار‬ ‫داشـته اسـت کـه ایـن جنگجـوی لجـوج‪ ،‬نیـاز اسـت اول خـود را‬ ‫متحول کنند‪« .‬جامعه افغانسـتان در بسـیاری موارد در مقایسه به‬

‫‪15 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫‪ ۲۰‬سال گذشته تغییر کرده است‪ .‬هیچ کس جنگ یا ویرانی بیشتر‬ ‫نمی‌خواهد‪ .‬ما بخشـی از آن جامعه هسـتیم‪ ،‬و ما به غنامندی آن‬ ‫می‌افزاییم‪ .‬اما او از جنگ آمده‪ ،‬و او باید تغییر نماید‪ ».‬ارغندیوال‬ ‫افـزود کـه امیدوار اسـت که رفتن به فاتحه رقبای سیاسـی‌اش به‬ ‫معنی «تولد حکمتیار جدید» باشد‪.‬‬ ‫بـا ایـن حال‪ ،‬ناظران دیگر‪ ،‬نگران هسـتند کـه موضع ناندامتی‬ ‫حکمتیار تاثیرات منفی بر طالبان خواهد داشت‪ ،‬که او را به جای‬ ‫الگوی آشتی‪ ،‬رقیب مسلح خواهند پنداشت‪ .‬ترس از آن است که‬ ‫او بـا اسـتفاده از آزادی جدیـدی که برایش داده شـده‪ ،‬تالش کند‬ ‫آخریـن چانـس خود را بـرای تصاحب قدرت یا از طریـق رای و یا‬ ‫ابزارهـای دیگـر‪ ،‬بیازمایـد و خود را مبدل بـه یک رهبر بالمنازعه‬ ‫دینی بسـازد و بدیلی برای غنی غرب‌آشـنا و غیرمحبوب شـود‪ .‬از‬ ‫زمان بازگشتش‪ ،‬هزاران پوستر حکمتیار در پایتخت نصب شده و‬ ‫سیاست‌مداران ثروت‌مند پشتون به او پیشنهاد افراد بیشتر‪ ،‬سالح‬ ‫و پـول نقـد داده‌اند‪ .‬هوادارانش می‌گویند رفتـار بی‌رحمانه‌ی او در‬ ‫جنـگ داخلی بیش از سـایر رهبران شـبه‌نظامیان دیگـر نبود‪ ،‬اما‬ ‫منتقدان می‌گویند که او سـزاوار نقش مهمی در آینده افغانسـتان‬ ‫نیست‪ ،‬مگر اینکه از گذشته‌اش ابراز ندامت کند‪ .‬سیما سمر رییس‬ ‫کمیسـیون مسـتقل حقـوق بشـر می‌گوید‪« :‬چیـز واقعًا شـجاعانه‬ ‫برایش این خواهد بود تا از مردم افغانستان معذرت بخواهد‪ .‬اگر او‬ ‫بتواند این کار را بکند‪ ،‬خیلی از زخم ها را التیام خواهد داد و مردم‬ ‫را از انتقام‌جویی دور خواهد ساخت‪ ،‬حتا این ممکن است به آوردن‬ ‫صلح کمک کند‪».‬‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫خــبــری‬

‫‪14 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫بازگـشت حکمتیار به تنش‌های سیاسی افغانستان می‌افزاید‬

‫نویسنده‪ :‬پامال کانستیبل‬ ‫نپُست در کابل و اسالم‌آباد‬ ‫سردبیر واشنگت ‌‬ ‫برگردان‪ :‬حسیب دالور و بهار مهر‬ ‫گلبدین حکمتیار جنگ‌ساالر فراری‪ ،‬ماه گذشته در یک مراسم‬ ‫رسـمی باشـکوه در حالـی بـه وطن برگشـت‪ ،‬به شـورش‌گری ‪۱۶‬‬ ‫سـاله‌اش را پایـان داد و از آن‌چـه جنایات جنگی خوانده می‌شـود‪،‬‬ ‫از سـوی حکومـت عفـو شـد‪ .‬با ایـن وجود توقـع می‌رفت تـا او به‬ ‫اسـرع وقت اقدامات صلح‌جویانه را روی دسـت بگیرد و یک مثال‬ ‫آشتی‌جویانه برای طالبان شود‪.‬‬ ‫در عوض‪ ،‬این رهبر اسالم‌گرای آتشی‌مزاج‪ ،‬مثل یک بمب در‬ ‫جهان سیاسـت آشـفته‌ی افغانسـتان فرود آمد؛ عدول از تعهد به‬ ‫خلع سلاح چند هـزار جنگجوی وفادار‪ ،‬توهین آشـکار به رییس‬ ‫جمهور اشـرف غنی‪ ،‬و متحیر شـدن پایتخت‌نشـینان؛ از این که‬ ‫دعوت دوباره او یک اشتباه بزرگ بوده است‪.‬‬ ‫در ‪ ۶۹‬ساله‌گی‪ ،‬حکمتیار به ظاهر به یک چهره علمی می‌ماند‪،‬‬ ‫ولی نام او هنوز به یادآورنده ترس و وحشت در این‌جا است‪ .‬باری‬ ‫یک قهرمان شـبه‌نظامی ضد شـوروی بود‪ ،‬در جریان جنگ‌های‬ ‫داخلـی بـا سـتم‌گری در برابـر اسـیران و راکت‌باران شـهر کابل و‬ ‫مبدل کردن آن به مخروبه‪ ،‬بدنام شد‪ .‬زمانی به او اجازه بازگشت‬

‫به افغانستان داده شد که تحریم‌های ضد تروریستی سازمان‌ملل‬ ‫متحد در مقابلش برداشته شد‪.‬‬ ‫از زمـان بازگشـت‌اش تـا ایـن دم‪ ،‬او هیـچ اشـاره‌ای به گذشـته‬ ‫نکرده‪ ،‬چه رسد به عذرخواهی‪ .‬سخنرانی‌هایش رویه تجاوزگرانه‬ ‫و اعتـراض دارد‪ .‬یکی از سـخنرانی‌هایش هزاران نفـر را در غازی‬ ‫اسـتدیوم (ورزشـگاه ملی)‌گرد هـم آورده بود که در آن نسـتالوژی‬ ‫جنگ فضا را آکنده بود‪.‬‬ ‫او چنـد مرتبـه آشـکارا بـه طالبان اشـاره داشـته اسـت‪ ،‬آن‌ها را‬ ‫«بـرادران» خطـاب کـرده اسـت و از ایـن بیـش گفته اسـت که او‬ ‫و طالبـان هـدف مشـترک بیرون‌رانـدن عسـکرهای خارجـی را از‬ ‫افغانسـتان دارنـد‪ .‬هـر چند‪ ،‬طالبان بـه روایت او توجـه نکرده‌‌اند و‬ ‫در خـزان گذشـته او را یـک خاین در بسـتن قـرارداد صلح با غنی‬ ‫خواندند‪.‬‬ ‫پـس از اولیـن سـخنرانی تحریک‌آمیـز خـود‪ ،‬او از چشـم مـردم‬ ‫ناپدید شـد و مصروف جلسـات خصوصی در یک محل مجلل‪ ،‬با‬ ‫حامیان‪ ،‬فرماندهان شبه‌نظامی‪ ،‬رقبای سیاسی و رهبران قبیله‌ای‬ ‫از گروه‌های قومی پشـتون گردیده اسـت‪ .‬تسـهیالت وسیع بود و‬ ‫باش او از سوی دولت مهیا می‌شود و امنیت آن توسط ملیشه‌های‬ ‫خودش تأمین می‌گردد‪ .‬دیوارهای بلند خانه‌اش پوشیده از تصاویر‬ ‫بی‌شمار او است‪.‬‬

‫خوش‌بینانه‌ترین تحلیل رفتار حکمتیار‪ ،‬کوششی است برای اعاده‬ ‫موقف ضد غربی‪ ،‬تا طالبان را تحت تاثیر قرار دهد که به گونه‌ی‬ ‫پیوسته مناطق بیشتری را در میدان‌های جنگ به تصرف‌شان در‬ ‫می‌آورند و هیچ عالقه‌ای به از سـرگیری گفت‌وگوی صلح نشـان‬ ‫نداده‌اند‪ .‬او گفته است به دنبال وصل جامعه افغانستان است و نفوذ‬ ‫خود را برای خاتمه جنگ به کار می‌گیرد‪.‬‬ ‫از دید شـماری از ناظرین‪ ،‬هر چند به نظر می‌رسـد که این مرد‬ ‫مکار پر قدرت‪ ،‬از معامله صلح به حیث وسیله‌ای برای رسیدن به‬ ‫آرزوهای سیاسـی درازمدت خـود کار می‌گیرد‪ .‬آن‌ها نگران‌اند که‬ ‫او بـه جـای همکاری با حکومت که به او پیشـنهاد عفو و فرصت‬ ‫فعالیـت آزادنه در جامعه را داده اسـت‪ ،‬قصد صف‌آرایی مخالفان‪،‬‬ ‫بـه خصـوص با پشـتون‌هایی کـه حس می‌کننـد بیـرون از قدرت‬ ‫مانده‌انـد‪ ،‬را دارد و بـا ایـن اقـدام دولتـی را که تقلا دارد به چالش‬ ‫بکشد و احتما ً‬ ‫ال غنی را به زور خلع قدرت کند‪.‬‬ ‫اسحاق گیالنی سیاست‌مداری که چندین بار با حکمتیار از زمان‬ ‫بازگشـت‌اش در ‪ ۲۸‬اپریـل مالقـات داشـته‪ ،‬می‌گویـد‪« :‬از آن‌چـه‬ ‫در چنـد مـاه آینده اتفاق خواهد افتاد تـرس دارم‪ ».‬او از ایجاد یک‬ ‫ایتالف علیه دولت‪ ،‬علیه ایاالت متحده و در برابر دموکراسی سخن‬ ‫می‌زنـد‪ .‬غنی اشـتباهات زیادی را مرتکب شـده‪ ،‬اما اگر حکمتیار‬ ‫تمام شرکایش و آن‌هایی که از او نفرت دارند را علیه دولت متحد‬


‫مجله جامعه افغانهای کانادا ‪ -‬سال ‪ - 1۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪T: 416-803-2353 ۱۳۹۶‬‬

‫سخن اول‬

‫‪13 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com‬‬

‫فرارسیدن ماه مبارک رمضان‬

‫مؤسس‪ :‬فاروق حفیظی‬ ‫ناشر‪ :‬شرکت افغان استار روابط عمومی‪ :‬فاروق حفیظی‬

‫■ مسئولیت مقاالت منتشره باخود نویسندگان است‪.‬‬ ‫■ نایاب در حک و اصالح مطالب با حفظ دیدگاه نویسنده‬ ‫آزاد است‪.‬‬ ‫■ نایاب هیچ مسؤلیتی در قبال آگهی ها ندارد‪.‬‬ ‫■ استفاده از طرح ها و دیزاین های نایاب منوط به‬ ‫اجازه کتبی است‪.‬‬ ‫■ آخرین فرصت برای تغییر آگهی ها تاریخ بیستم هر ماه‪.‬‬

‫‪Tel: 416-803-2353‬‬ ‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪Email: nayabafg@gmail.com‬‬ ‫‪Mailing Address: P.O.Box: 53141‬‬ ‫‪Thornhill, ON L3T 3C0‬‬ ‫‪Graphic & Design: Kheradmand‬‬ ‫‪www.khrd.ca‬‬

‫خبری ‬

‫‪۱۴‬‬

‫اجتماعی ‬

‫‪۱۸‬‬

‫تاریخ و تمدن ‬

‫‪۳۶‬‬

‫داستان کوتاه ‪ -‬دنباله دار ‬

‫‪۴۴‬‬

‫گردشگری و سیاحت ‬

‫‪۵۰‬‬

‫ادبی ‬

‫روانشناسی ‬

‫صحت و سالمتی ‬

‫‪۲۷‬‬ ‫‪۴۲‬‬ ‫‪۴۸‬‬

‫مشوره های زناشویی ‬

‫‪۵۲‬‬

‫اسرار خانه داری ‬

‫‪۵۶‬‬

‫جالب‪،‬سرگرمی ومعما ‬

‫‪۶۴‬‬

‫شعر ‬

‫‪۶۸‬‬

‫آشپزی ‬

‫کودکان و والدین ‬ ‫جک و طنز ‬

‫جالب و خواندنی ‬

‫‪۵۴‬‬ ‫‪۶۱‬‬ ‫‪۶۶‬‬ ‫‪۷۰‬‬

‫تاریخی دنباله دار ‬

‫‪۷۶‬‬

‫فرهنگ و هنر ‬

‫‪۸۲‬‬

‫داستان دنباله دار ‬

‫‪۸۸‬‬

‫آرایش و زیبایی ‬

‫‪۹۹‬‬

‫گوناگون ‬ ‫حکایت ‬

‫رازهای موفقیت ‬

‫‪۷۸‬‬ ‫‪۸۶‬‬ ‫‪۹۵‬‬

‫هموطنان عزیز! فرارسیدن ماه مبارک رمضان‪ ٬‬ماه رحمت‪ ٬‬مغفرت و رهایی از آتش دوزخ را برای یکایک‬ ‫شما از صمیم قلب تبریک می‌گویم‪.‬‬ ‫رمضان یکی از ماه‌های پر برکت و با عظمت در دین مقدس اسالم است‪ .‬در این ماه‪ ٬‬مسلمانان سراسرجهان‬ ‫در روشنایی هدایات قرآن و سنت نبوی روزه می‌گیرند و با عشق و شوق به عبادت و نیایش می‌پردازند‪ .‬در‬ ‫این ماه پربرکت مسلمانان همبستگی اجتماعی‪ ٬‬بخشش‪٬‬سخاوت و رسیدگی به نیازمندان را به اساس فلسفه‬ ‫ی گیرند‪.‬‬ ‫اجتماعی رمضان به تجربه م ‌‬ ‫مردم کشـورما امسـال درحالی به اسـتقبال رمضان می‌روند که افغانسـتان به رغم دشـواری‌ها و مشکالت‬ ‫دامنگیرو خانمان سوز طالبان ‪،‬داعیش و تروریست‌ها و حامیان آنان‌‪ ٬‬حتی در ماه رمضان با ارتکاب عملیات‬ ‫انتحاری‪ ٬‬قطاع الطریقی و جنایت و خیانت برخالف تمام اصول و موازین دینی‪ ٬‬به جنگ و دشمنی خود با‬ ‫ملت و مردم افغانستان ادامه می‌دهند‪.‬‬ ‫نیروهای مسلح و قهرمان کشور برای دفاع از نوامیس ملی و تامین حاکمیت ملی و تطبیق قانون در سراسر‬ ‫افغانستان در مقابل طالبان و تروریست‌ها در حال جنگ و دفاع از وطن به سرمی‌برند‪.‬‬ ‫به استقبال ماه مبارک رمضان و با سخاوت دست بی‌نوایان و فقیران ان سرزمین را بگیریم‪ .‬از قوای مسلح‬ ‫خویش در جنگ با طالبان و تروریسـت‌ها حمایت نماینم و اجازه ندهیم دشـمنان دین و عزت این سـرزمین‬ ‫لذت عبادت رمضان و سرور و شادی ایام عید را از ملت و مردم ما بستانند‪.‬‬ ‫از خداوند قادر و توانا‪ ٬‬التجادارم مردم مارا توفیق عنایت فرماید تا از فضائل و برکت‌های این ماه مبارک بهره‬ ‫مندشویم و در راه خدمت به مردم این سرزمین صادقانه گام برداریم و بر دشواری‌ها و مشکالت غالب آيیم‪.‬‬ ‫به شما همشهریان عزیزشهر تورنتو یکبار دیگر فرار رسیدن رمضان را مبارکباد می‌گویم و امیدوارم روزهای‬ ‫رمضان را در امن و امان و توام با عبادت و خوشی سپری نمایید‪.‬‬ ‫فاروق حفیظی‬


12 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


11 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


10 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


9

Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


8

Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


7

Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


6

Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


5

Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


4 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


3 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


2 Nayab Magazine - Vol 14 - # 157 - June. 2017 - nayabafg@gmail.com

T: 416-803-2353 ۱۳۹۶ ‫ جوزا‬- ۱۵۷ ‫ شماره‬- 1۴ ‫ سال‬- ‫مجله جامعه افغانهای کانادا‬


‫ماهنامه جامعه افغانهای کانادا‪ -‬تلفن‪۴۱۶-۸۰۳-۲۳۵۳ :‬‬

‫سال تاسیس‪ - ۲۰۰۳ :‬سال ‪ - ۱۴‬شماره ‪ - ۱۵۷‬جوزا ‪۱۳۹۶‬‬


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.