من با قبول مخالفم

Page 1


‫من با قبول مخالفم‬ ‫علی عبدالرضایی‬


‫نشر کالج شعر‬ ‫‪www.kalejsher.com‬‬ ‫ویراستار‪ :‬آمنه باجور‬ ‫طرح جلد‪ :‬سپهر رضایی‬ ‫صفحه آرا‪ :‬فاطمه قهرمانی‬ ‫سال انتشار‪5931 :‬‬ ‫چاپ اول‬


‫فهرست‬ ‫مقدمه ‪5 .............................................................................................................................‬‬ ‫من یکی از انواع علی های عبدالرضایی هستم ‪2 ...........................................................‬‬ ‫من از قبول فراریام!‪22 ...................................................................................................‬‬ ‫شب نشینی با مثل هیچکس ‪26 ........................................................................................‬‬ ‫ما در ادبیات معاصر‪ ،‬صنعت شک را آوردیم ‪93 ...........................................................‬‬ ‫ذهن دیکتاتورزده و دموکراسی در شعر‪36 ....................................................................‬‬ ‫شعر فارسی در هیچ دورهای فقیر نبوده!‪555 ..................................................................‬‬ ‫بگذار فعلن دهان بسته کنم! ‪522 .....................................................................................‬‬ ‫حسادت را بکشید!‪542 ....................................................................................................‬‬ ‫سانسور؛ اعدام متن است‪512 ..........................................................................................‬‬ ‫شعری که چسان فسان تئوری داشته باشد‪ ،‬چاچول باز است‪522 .............................. .‬‬ ‫من هرچه بنویسم هفتادی ست‪563 .................................................................................‬‬ ‫همه میخواهند ماست خودشان را غالب کنند ‪532 .......................................................‬‬ ‫فرزند حرامزاده شعر فارسی‪206 .....................................................................................‬‬ ‫ما چیزی به عنوان شعر پست مدرن نداریم‪221 .............................................................‬‬ ‫من در خطرناک زندگی کرده ام‪ ،‬آن هم در خانه ای شیشه ای ‪299 .............................‬‬


‫‪5‬‬

‫مقدمه‬ ‫على عبدالرضایى یكى از مطرحترین شاعران و نظریهپردازان دهه هفتاد است‪ .‬گفت‪-‬‬ ‫وگوهاى او با نشریات آن دهه‪ ،‬تاثير به سزایى در تغيير نگرشهاى شعرى داشته که‬ ‫متأسفانه متنشان در دسترس نبوده و ما در این کتاب تنها منتخبى از گفتوگوهاى‬ ‫رسانهها با على عبدالرضایى را که طى دهه هشتاد و نيمه اول دهه نود منتشر شده گرد‬ ‫آوردهایم‪ .‬خاطره حاتمى‪ ،‬جان صدرا و مسيح حسيننژاد‪ ،‬این گفتوگوها را انتخاب و‬ ‫برخىشان را که رادیویى و تلویزیونى بود‪ ،‬بدل به نثر کردهاند‪.‬‬

‫ویراستار‬


‫‪2‬‬

‫من یکی از انواع علیهای عبدالرضایی هستم‬


‫‪9‬‬

‫گفتوگو با مجله شعر‬ ‫زمستان ‪5999‬‬ ‫نام شما‪" ،‬علی عبدالرضایی" در شعر امروز ایران‪ ،‬بسامد باالیی دارد‪ .‬در این سال‪-‬‬ ‫ها‪ ،‬با طغیانی که در تار و پود شعرتان است‪ ،‬در تمام آثار و سخنرانیهایتان‪ ،‬علیهه‬ ‫کل جامعهی شعر فارسی و حتی بیش از همه علیه خودتان شورش کردهاید‪ .‬با این‬ ‫همه‪ ،‬اغلب شاعران و منتقدان‪ ،‬له یا علیه‪ ،‬در مورد آثارتان قلم میزننهد‪ .‬از طرفهی‪،‬‬ ‫امروزه شاعر کم نداریم‪ ،‬ولی توجهی که به کار شما شده‪ ،‬با توجهی که به کارهای‬ ‫دیگران میشود قابل قیاس نیست‪.‬‬ ‫نه آقا! داری تند میروی‪ ،‬بهتر است از یک جای دیگر روبروی هم بنشينيم و گپ کنيم‪.‬‬ ‫این حرفها مرا هميشه به یاد شعر "تاج کاغذی" فروغ انداخته! من شاعر مهمی نيستم!‬ ‫چون مهم‪ ،‬شاعر بودن است که من نيستم! یعنی با این تعاریف کهنه و صررفن اخققری‬ ‫از شاعری‪ ،‬نمیخواهم که شاعر باشم؛ چون اخقق‪ ،‬رفتن به سوی چيزی است که مال‬ ‫من نيست؛ یعنی اینكه در انتخاب و تعيين این چيزها من سهمی نداشتهام‪ .‬بره عبرارتی‪،‬‬ ‫این قيافهی مرسوم اخقق‪ ،‬نتيجهی عملكرد من نبوده‪ ،‬بنابراین اخقق هيچ جروره مرال‬ ‫دنيای من نيست‪ .‬از طرفی‪ ،‬شاعر هم از بس این سالها به شعورش توهين شده‪ ،‬اصرلن‬ ‫وصلهی من نيست‪ ،‬خصوصن در سرزمينی که هم زندانی شاعر است هم زندانبان؛ مثلن‬


‫‪4‬‬

‫اگر عوام ملتی هم به شاملو شاعر بگوید هم به خمينی‪ ،‬بری شرک در تعریرف فرهنر‬ ‫عمومی خود مشكل دارد‪ .‬من همين را در "شينما" فریاد زدهام اما کو گروش ششرنوا در‬ ‫واقع‪ ،‬من با این تعاریفی که ساخت و سازش در سنت اتفاق افتاده‪ ،‬هيچ نسربتی نردارم!‬ ‫اصلن از گذشته‪ ،‬از قبلی و از هرچه که سنّت نام دارد‪ ،‬بگذریم!‬ ‫از صحبتهای شما سعی میکنم نتیجهای را که الزم است بگیرم‪ .‬شما از یک جور‬ ‫استیال صحبت میکنید‪ .‬استیالی اخالق‪ ،‬استیالی سنت‪ ،‬اسهتیالی اخهالق سهنتی و‬ ‫سنت اخالقی و چون برایتان پذیرفتنی نیست‪ ،‬علیه آن میآشوبید و این چیزیسهت‬ ‫که به عنوان شاعر در کتابهای شعرتان فریاد زدهاید‪.‬‬ ‫دوباره تكرار میکنم‪ ،‬من شاعر نيستم! فقط یكی از انواع علیهای عبدالرضایی هستم که‬ ‫مینویسد‪ .‬در نوشتن من هم "خير" سهمی ندارد‪ ،‬چون اصلن آدم شرّی هستم!‬ ‫یعنی میخواهید به عنوان یک شاعر ضد اخالق شناخته شوید؟‬ ‫نه نشد! برعكس! من دقيقن یک علی عبدالرضایی اخققیام! اما دقرای ایرن اخرقق را‬ ‫خودم تعيين میکنم‪ ،‬برحسب یک برنامهی از پيش تعيين شرده عمرل نمریکرنم‪ ،‬چرون‬ ‫ربطی به خققيت ندارد‪ .‬برخقف برخی که اول فكر میکنند و بعد انجام میدهند‪ ،‬مرن‬ ‫انجام میدهم که فكری کرده باشم‪ ،‬چون در این برنامههایی کره بره رایانرههرا دادهانرد‪،‬‬ ‫س ها رفتار سگی دارند‪ ،‬گاوها گاوند و آدمها متاسفانه هرگز آدم نمریشروند کره آدم‬ ‫باشند‪ .‬ما از آن ملتهای تمامن خوب هستيم‪ .‬همه عين گُليم‪ ،‬عرين شگرل محمردی کره‬ ‫وقتی گلبرگهاش پُر میشود‪ ،‬باید آنقدر منتظر بماند تا یرک براد بری جهرت بيایرد و‬


‫‪1‬‬ ‫بویش را همه جا پخش کند‪ .‬اگر خوب از آب دربياید این بو‪ ،‬همه از گل تعریف مری‪-‬‬ ‫کنيم‪ ،‬اما همينکه گندش درمیآید‪ ،‬سر به سر باد سبک سر مریگرذاریم و او را "شرر"‬ ‫میخوانيم! اینطوری است که من طرف باد را میگيرم‪ ،‬که طرفداری نداشته باشم‪.‬‬ ‫مثل اینکه شما نمیخواهید یک راست سر اصل مطلب بروید‪ ،‬مها سهعی مهیکنهیم‬ ‫خودمان اصل مطلب را برداشت کنیم‪ .‬باالخره شاعر هم یک نهام اسهت‪ .‬در حهال‬ ‫حاضر با این نام شما را میشناسیم‪ ،‬شما هم بیایید و این نام را با نام خودتان آشتی‬ ‫بدهید تا به بقیهی مسائل برسیم‪.‬‬ ‫مثل اینكه این ادا اطوارهای پستمدرنيستی به ما نيامده! خب نشد! اصلن من خيلی هم‬ ‫شاعرم‪ .‬چيزهایی که مینویسم هم خيلی شعرند‪ .‬حاال برو سرش سوال بعدی!‬ ‫میگویید که آدم خیلی شرّی هستید‪ ،‬شعر و نوشتهی شما هم نه تنهها از محافظهه‪-‬‬ ‫کاری میگریزد‪ ،‬بلکه آن را به شدت مورد تهاجم قرار میدهد‪ .‬فکر نمیکنیهد کهه‬ ‫این شرطلبی شما باعث بشود که یک سری پیشداوری و قضاوت دربارهی آثارتان‬ ‫به وجود بیاید که در نهایت به ضررتان تمام شود؟‬ ‫"روانشيد" هم به گمانم سال ‪ ،66‬در مصاحبهای همين سوال را پرسريده برود‪ .‬مگرر در‬ ‫شعر و شاعری ایران حلوا پخش میکنند که نگران حذف خودم باشم قرنهاست که ما‬ ‫را با همين تهدید‪ ،‬همين حربهی حذف که عين قتل اسرت‪ ،‬ترسراندهانرد؛ ترازه همرهی‬ ‫شاعران شما از اهالی خيرند‪ ،‬از حافظ گرفته تا همين شاعران اخير و معاصر‪ ،‬همه یرک‬ ‫سر خيّرند؛ بگذار یک نفر هم که ادعایی در شاعری ندارد‪ ،‬بد باشد؛ اصلن گُه باشد‪ .‬در‬


‫‪2‬‬

‫معادالت توليدی شعر بزرگ شما چه تاثيری میتواند داشته باشد چرا اجازه نمیدهند‬ ‫یكی مثل من هم در حومهی فقير پاریس باقی بماند‪ ،‬که در فارسی خانره کررده و هريچ‬ ‫روزی را با بله آغاز نمیکند متاسفانه جامعهی ادبی بيشتر‪ ،‬پذیرای نویسندگانی اسرت‬ ‫که حاضرند برای کسب احترام و شهرت‪ ،‬دست به هر کار احمقانهای بزنند؛ من اهلرش‬ ‫نيستم‪ .‬در طی قرنها‪ ،‬شاعران و کاتبان فارسی این همره از خيرر‪ ،‬ایرن همره از "حر "‬ ‫گفتند‪ .‬این وهم را این همه با هم سهم کردند‪ ،‬آخر چه شد به جرایی رسريدهایرم کره‬ ‫نمیفهميم‪ ،‬باالخره کارمان درست است یا نه شراعران خروب‪ ،‬حررفهرای خروب و‬ ‫پندهای خوب‪ ،‬متون کقسيک و حتی معاصر ما را پُرر کررده‪ ،‬امرا هنروز جرز تعراریف‬ ‫مذهبی از شر و شيطانشناسی‪ ،‬هيچ کتابی نخواندهام و ندیدهام که به تشریح و توسعهی‬ ‫استتيک شر پرداخته باشد‪ .‬شاعران و نویسندگان ما هميشه در پی این بودهاند که مرردم‬ ‫را عوض کنند‪ .‬خودشان ! هه! من اما ماندهام چگونه الستيکهای این ماشين اسقاطی را‬ ‫که خودم باشم‪ ،‬تعویض کنم‬ ‫شما در "داشاخنامه"‪ ،‬با نثرتان به نثر نویسندگان ادبیات داستانی حمله مهیکنیهد‪.‬‬ ‫"داشاخنامه" از یک احاطهی زبانی خبر میدهد‪ ،‬دامنهی واژگانش گسترده اسهت‪،‬‬ ‫پیش از آنکه پرخاش متن مطرح باشد‪ ،‬زبان متن است که خودش را نشان میدهد‪.‬‬ ‫آیا این نوشتار به نوعی حمله و یا به بیان دیگر و بهتر‪ ،‬دهنکجی بهه نثرنویسهان و‬ ‫داستاننویسان امروزی نیست؟ طوری که انگار خواسته باشید ضعف نوشتارشان را‬ ‫با نوشتاری برتر‪ ،‬به رخشان کشیده باشید!‬


‫‪6‬‬

‫آن نوشته را اخيرن فقط ویرایش کرده و با توجه به وضعيت فعلی شعر‪ ،‬قطعهای نيز بره‬ ‫آن افزودهام‪ .‬معمولن کمتر به ادبياتیها میپردازم‪ ،‬اصلن آدم با ادبی هم نيستم‪ ،‬این عده‪،‬‬ ‫آنقدر آمادهخورند که حتی فكری به حال این نام احمقانه نمیکنند‪" :‬ادبيات"! مسرخره‬ ‫نيست ! آخر این چيزهایی که مینویسند‪ ،‬چه ربطی به ادب دارد در مرتن داشراخنامه‪،‬‬ ‫فقط جمعيت شعری را مدل قرار دادهام تا هشداری باشد برای آنها که تازه آمدهانرد و‬ ‫خيلی از معادالت حكومتی با خبر نيستند‪ .‬و اال وضعيت نویسندگان داستانی (البته جرز‬ ‫عدهی معدودی) فجيعتر از این حرفهاست‪ .‬از سينماگرانش یكسر اپورتونيسرت ایرانری‬ ‫هم حرفی به ميان نياوردم‪ ،‬چون کارشان از حردود کرار قلرم گذشرته و رسروایی را در‬ ‫زنبيل کردهاند‪ .‬همه میدانيم که حكومت اسقمی برای شعور واقعی‪ ،‬تره هم خرد نمی‪-‬‬ ‫کند‪ ،‬اگر ماجرای جوایز "بيست سال ادبيات داستانی" را به خاطر داشته باشيد که برای‬ ‫اولين بار "مهاجرانی" در وزارت ارشاد ترتيبش را داد و تروجهی بره اسرامی برخری از‬ ‫داوران و برندگان جوایز بعدی و فعلی کنيد‪ ،‬به راحتی درمییابيد که چرا ناگهان داستان‬ ‫و رمان ایرانی با آن نثر تخمی‪ ،‬این همه خواستگار پيدا کرد‪ .‬چندی پريش یكری از ایرن‬ ‫خيلی نویسندهها از من پرسيد‪" :‬چرا اینقدر با رمان و داستان فارسی بد تا مریکنری "‬ ‫گفتم‪" :‬چون قلم اغلبتان را قلم کردهاند‪ ،‬انگار دارید در خق مرینویسريد!" مرن فكرر‬ ‫میکنم اصالت یک رمان به تفكری مربوط میشود که باید خرج آن شرود‪ .‬مرا در حرال‬ ‫گذران وضعيتی فجيع در تاریخ کشورمان هستيم‪ .‬اگر نگاهی اجمالی‪ ،‬الاقل به تاریخ دو‬ ‫قرن اخير ایران بيندازید‪ ،‬میبينيد که برخقف تاریخ غرب کره سراختی تراکیرک دارد و‬ ‫هيچ خطایی دو بار در آن تكرار نمیشود‪ ،‬تاریخ ما مدام در حال فراهم کرردن ابرزاری‪-‬‬ ‫ست تا راحتتر صحه بر فرم کميک خود بگذارد‪ ،‬زیرا در کمدی‪ ،‬تكرار حماقرتهرای‬ ‫پی در پی است که باعث توليد خنده میشود‪ .‬رمانی کره قرادر نباشرد در ایرن وانفسرا‪،‬‬ ‫فكری به حال خودش بكند و صرفن به کارکرد بردوی و دیونيزوسری مرتن بپرردازد و‬


‫‪9‬‬

‫خودش را پشت حال و حول وافور بنویسد‪ ،‬برای من هيچ جرذابيتی نردارد‪ .‬خودشران‬ ‫میدانند که از مصنوعات این خایهماالن که حكومت اسقمی دم به ساعت‪ ،‬خایه تریاک‬ ‫خوردهشان را سر شعر و شاعران میزند‪ ،‬عقّم میگيرد‪ .‬البته گاهی بدم نمیآیرد کره در‬ ‫کونگشادی زبانی که داستانش میکنند و ربطی به فارسی ندارد‪ ،‬نثری فررو کرنم‪ .‬اینران‬ ‫طرح واقعهی بيرون را داستان میکنند‪ ،‬در زبان کاری نمیکنند‪ ،‬البته جز امثال کشكولی‬ ‫و نجدی‪ .‬بقيه حتی اگر خيلی هم سَكندری در پيش رفته باشند‪ ،‬باز هم فقط یک تراتی‬ ‫تاتی در سطح رویا (که فقط در سطحی زبران دارد) مریکننرد یرا مثرل ایرن کوکاکانرادا‬ ‫خوردهی خيلی معروف‪ ،‬در بربریّت فارسی مرندرآوردیشران‪ ،‬قردمی مریزننرد‪ .‬بایرد‬ ‫طرزی کرد با اینها که درحال "هفتاد" هوایی بخورند و هویی بكشند!‬ ‫فکر نمیکنید که گاهی اوقات زیادی به حاشیه میپردازید و ایهن جنجهال بهه پها‬ ‫کردنها ممکن است اصل قضیه را که همان کارنامهی شعریتان باشد‪ ،‬تحتالشعاع‬ ‫قرار دهد؟‬ ‫اولن‪ ،‬من هرگز دستاندرکار کارنامه نبوده و بنگاه برو نيستم‪ .‬ثانين‪ ،‬نگراهی بره تراریخ‬ ‫شعر معاصر‪ ،‬نشانت میدهد که مدام‪ ،‬هرکه را که حرف حساب زده‪ ،‬جنجالی خوانرده‪-‬‬ ‫اند؛ "نيما و شاملو و فروغ"‪ ،‬این هر سه را جنجالی میشناختند‪ .‬ثالثن‪ ،‬اینها کره مری‪-‬‬ ‫گویم حاشيه نيست‪ ،‬چون حاشيه چيزی است که ربطی به حشر و نشر من اصلن ندارد‪،‬‬ ‫خصوصن منی که در هر لحظه زندهام و زندگی مینویسم‪ .‬البته حاشا نمریکرنم کره در‬ ‫زندگی من‪ ،‬حاشيه دائم پيشروی کرده‪ ،‬حاشا شده و در ميدان نشسته‪ ،‬ولی من انگار نره‬ ‫انگار که دیدمش‪ ،‬اما حاال که دست به گریبان شده‪ ،‬با متن مجبورم که بنویسمش‪ .‬گاهی‬ ‫فكر میکنم حاشيه چيزی جز وسط برخی نيست که دائم از آن فرار مریکننرد و کنراره‬


‫‪3‬‬ ‫میگيرند‪ .‬حاشيه روی ریاکاری سرپوش میگذارد‪ .‬برخی که در وسط‪ ،‬کرون تلرو مری‪-‬‬ ‫دهند و نمیدانند که از اول و آخر هم که بشمارند‪ ،‬فقط وسطیاند‪ ،‬دو سمت قدرت که‬ ‫در دو حاشيه راست راست میتيزد و کسی نمیشنود طناب را میتابانند که وسطیها را‬ ‫باال و پایين کنند و بعد در باال و پایينشان میکننرد‪ .‬برخری از نویسرندگانی کره دم بره‬ ‫ساعت پنهان و آشكار جایزه میگيرند‪ ،‬این نقرش را ایفرا مریکننرد؛ همران نقشری کره‬ ‫کارگردان گم در شعر به گونهای معكوس رقمش زد؛ یعنی دو "پير پسر" را رله کرد‪ ،‬تا‬ ‫ایفای ُرل وسط کنند و این هر دو را در وسط دوانيد که باشند و البد ‪ !...‬چره مریدانرم!‬ ‫چه بگویم! آیا اینطور نيستند!‬ ‫آن دو نفر را میشناسیم‪ ،‬اما شما که این همه سنگ زبان را به سینه میزنیهد‪ ،‬بایهد‬ ‫بهتر بدانید که اینان سالهاست که دلمشغولی زبانی دارند و خواسهتهانهد زبهان را‬ ‫رکن اصلی شعرشان بسازند‪ .‬شما سهمی برای آنهها در جریهان شهعری امهروز و‬ ‫شعری که به نام شعر دههی هفتاد معروف شده‪ ،‬در نظر نمیگیرید؟‬ ‫این دو نفر‪ ،‬حتی بيشتر از هفتادیها زباندرازی در شعر کردهاند اما جهان سازگاری برا‬ ‫زمان را در شعر ترسيم نكردهاند‪ ،‬انگار با زمان بيگانهاند‪ .‬زبان دقيقن در همان جایی که‬ ‫ایجاد قدرت میکند‪ ،‬سببساز انفعال در برابر قدرت هم هست و این دو پهلرو‪ ،‬دقريقن‬ ‫همان دو سمتی است که شعر دههی هفتاد را تشكيل میدهد‪ .‬در سمتی‪ ،‬این دو پيرپسر‬ ‫(که شاید سه نفر باشند) ایستادهاند که از شعری زبانی و البته خواجره برخوردارنرد‪ .‬در‬ ‫این شعرها قرار نيست که برخوردی با جهان پيرامون دربگيرد‪ .‬قردرت از ایرن شراعران‬ ‫لرسی نمیخورد‪ ،‬پس ترسی هم نمیکند‪ .‬تازه تشوی هم میکند تا جوانانی که تازه بره‬ ‫راه رسيدهاند در همين روزنامههای نان به نرخ روزخور خردادی‪ ،‬سر این دو معامله‪ ،‬برا‬


‫‪50‬‬

‫هم چانهها بزنند و بر سر هيچ چانه خرد کنند‪ .‬برای قدرت فرقی هم نمیکند که کردام‬ ‫دسته میبرد‪ ،‬چون در هر دو صورت‪ ،‬خواسرتهرای هرر دو گرروه انطبراقی کامرل برا‬ ‫خواست قدرت (که انفعال و بی فكری دیونيزوسی را تبليغ میکند) دارد‪ .‬نوچهبرازی و‬ ‫طرفکشی این سه پيرپسر‪ ،‬البته منهای سومی‪ ،‬آنقدر سنتی و مضرحک اسرت کره مرن‬ ‫ماندهام چگونه به این حقارت تن میدهند‪ .‬هر دو مدعی طررح انققبری در زباننرد‪ .‬آیرا‬ ‫طرح دوبارهی جهانی تغزّلی در شعرهای این هر سه نفر تحوّلیست انكار نمیکنم کره‬ ‫کارهایی در سطح زبان صورت دادهاند و بارها به زبان دادهاند‪ ،‬اما دقيقن در همان جایی‬ ‫که "قدرت زبان" باید به مقابله برا "زبران قردرت" مریپرداخرت‪ ،‬از کرار مانردهانرد و‬ ‫پيشمرگهایی شدهاند مثل برگهای زرد ته پایيز و ما صدایشان را میشنویم که زیر پرا‬ ‫به پایان رسيدهاند و فردا برایشان کف خواهد زد مطمئنن‪ .‬اقرار میکنم کره ایرن هرر دو‬ ‫نفر‪ ،‬عمدن "قدرت زبان" را با "زبان قدرت" همسو نكردهاند‪ ،‬همچنين انكار نمیکرنم‬ ‫که از همهی همساالن خود سبقت گرفته و در قياسی با همرهی هرمنسرقن خرود قررار‬ ‫نمیگيرند و در اجرای زیرساخت فكری کقسيک‪ ،‬بسيار پيشترند‪ .‬اصلن‪ ،‬تنها بره ایرن‬ ‫دليل است که منهای سومی‪ ،‬از خوب و بد این هر دو که ذهنيتی دوآليستی دارنرد‪ ،‬یراد‬ ‫میکنم‪ .‬البته‪ ،‬برخقف "رویا" که چندی پريش "سرن‬

‫قبرری" آمراده کررده و اخيررن‬

‫"امضای مرگ خودش" را صادر کرد‪ ،‬آن دومی هنوز در ذهن و زبان نوچههایی کره از‬ ‫زیرزمين صادر کرده‪ ،‬صدارتی دارد‪ .‬اگرچه او هم‪ ،‬چنان در ميان تشریف دارد که مانده‪-‬‬ ‫ام چگونه از بين آن همه زیرزاده که سهتاشان خيلی هم بد نمینویسند‪ ،‬هر ساله‪ ،‬کرج‪-‬‬ ‫قلمترین حاجیزاده را به مكه میخواند ! تازه نگران این دومی هم هستم‪ ،‬چون در بين‬ ‫همنسقنش‪ ،‬تنها کسی است که هنوز نفس میکشد‪ ،‬ولی نمریدانرم چررا شارالتانيسرم‬ ‫شعری خودش را تجدید نمیکند ! دوباره در شيوههای خطابهی قبلری خرود‪ ،‬خطراب‬ ‫شعری دارد و نمیداند بوی غذای نيمخورده‪ ،‬اشتهای کسی را باز نمیکند دیگر! با این‪-‬‬


‫‪55‬‬

‫همه‪ ،‬این هر دو نفر‪ ،‬چنان تن دادهاند به زبانی تنی که هرگز تنه به جوری کره برر ایرن‬ ‫زبان و زمان میرود نمیزند و از همين جا بوده و هست که سمت بالندهی شعر دههی‬ ‫هفتاد صفآرایی کرد‪ ،‬پس سمت دیگری تشكيل شد که در اعمال قردرت‪ ،‬بره قردرت‬ ‫اهمال نكرد‪ .‬اهل تعارف نبود و نيست و ریا را ناگهان‪ ،‬در ریاکاری مسجد رها کررده و‬ ‫به تودهای که ریشه در سنت داشت‪ ،‬واگذاشت‪ .‬زبان این شاعران که ناگهان در شعرشان‬ ‫زبانه کشيد‪ ،‬محصول ناچاری در طرح عصيانی است که باید بر جهان بيرون اعمال می‪-‬‬ ‫شد‪ .‬شكلگيری صدایی معترض‪ ،‬در متنی عصبانی که همچنان که با اخقق زمان نمری‪-‬‬ ‫ساخت‪ ،‬اخقق زبان را نيز برنمیتافت‪ .‬البته این نسل بالنده یککراره سرر از خراک در‬ ‫نياورد و از آسمان نازل نشد‪ .‬ریشه در خاک و خول شعر نيمرا داشرت‪ .‬بعرد از دورهی‬ ‫بازگشت‪ ،‬نيما در پی تغيير زندگی بود و با تایيد توانایی طبيعی انسان و تاکيد بر عدالت‬ ‫اجتماعی میخواست شعر را به طبيعت آدمی برساند‪ .‬شاملو نيل به این عدالت اجتماعی‬ ‫را جز از طری نهضتهای سياسی ميسر نمیدانست‪ ،‬در واقع به قول "مختاری"‪ ،‬شرعر‬ ‫شاملو بيشتر با توجه به کارکرد سياسی انسان در متن تعریف میشد و اغلب بره طررح‬ ‫قهرمان و آرمان سياسی میپرداخت و اگر مثل اخوان‪ ،‬معتقد نبود که تولد انسان‪ ،‬همران‬ ‫شكست اوست‪ ،‬مثل فروغ نيز دوربينش را روی زندگی فيكس نمیکرد‪.‬‬ ‫داشتید دربارهی سمت بالندهی شعر دهه هفتاد میگفتید ولی ناگههان بهدون اینکهه‬ ‫توجهی به فضاهای شعر نیما و شاملو کرده باشهید‪ ،‬فقه بهه تحلیهل سیاسهی آن‬ ‫پرداختید‪.‬‬


‫‪52‬‬ ‫اگر اجازه دهيد‪ ،‬راه دوری نمیروم و به هفتاد هم میپردازم‪ .‬شعر نيمرا فضرایی طبقره‪-‬‬ ‫بندی شده و با سلسلهمراتب را به ارمغان آورد‪ .‬این فضرای اداری‪ ،‬انتظرامی متناسرب و‬ ‫حساب شده داشت‪ .‬سختی این فضا برای شاملو با ضميری شورشی‪ ،‬تحمل ناپذیر بود‪،‬‬ ‫چون دریافته بود وزنی که شعر نيمایی را نگه میدارد‪ ،‬بيشتر به مخفری کرردن آسريب‪-‬‬ ‫پذیری آن تاکيد دارد‪ ،‬پس به دنبال موسيقای طبيعی کقم و فضاهای پيوسته و همگنری‬ ‫رفت که به ساختار متمرکز منجر شد‪ ،‬اما برای سمت بالندهی شعر دههی هفتاد‪ ،‬تفكيک‬ ‫فضا نيز اهميتی به اندازهی فضای پيوسته داشت‪ .‬من فكر میکنم که شعر‪ ،‬توليرد انرواع‬ ‫جدید فضاهاست؛ فضاهایی که رویدادهای خرود بره خرودی و پريشبينری ناشردنی را‬ ‫پاسخگو باشد‪ .‬البته شعری در کار نيست که این هدف را برای هميشه تامين کرده باشد‪،‬‬ ‫چون هر شعری سررانجام منسروخ شرده و شرروع بره تحرت فشرار قررار دادن تروالی‬ ‫رویدادهای خود به خودی معاصر میکند و اگرر شراعر امرروز خرودش را مو رف بره‬ ‫اجرای هيچ فضای سياسی و غير سياسی نمیکند‪ ،‬به خاطر این است که دیگرر دریافتره‬ ‫انجام هر و يفهای او را وادار میکند که و يفهی دیگری را به خود تحميل کنرد‪ .‬شرعر‬ ‫و يفه هم که خودتان میدانيد‪ ،‬کارکردی بيشتر از یک سرباز و يفه ندارد‪ .‬ما در عصرر‬ ‫تداوم‪ ،‬بی ثباتی و عقبنشينی از دیدگاههای متعصب زندگی میکنيم؛ در این عصر همه‬ ‫چيز بی معنی و هيچ چيز تكاندهنده نيست‪ ،‬چرون بره مررور بره آن عرادت مریکنريم‪.‬‬ ‫دگرگونی دایمی سبک‪ ،‬آشوب مداوم در تمام روابط اجتماعی‪ ،‬عدم قطعيرت و نگرانری‬ ‫ابدی‪ ،‬شعر ما را به لحاظ وضعيت‪ ،‬از تمام دورههای قبلی متمایز میکنرد‪ .‬تمرام مبرانی‬ ‫سخت و منجمد شده‪ ،‬با زنجيرهای از اصول خود‪ ،‬به دور ریخته میشوند‪ .‬تمام نظریات‬ ‫و شعرهای تازه پيش از آنكه متحجر شوند‪ ،‬کهنه و قدیمی میشوند و شاعر امروز برای‬ ‫اینكه بتواند به چيزی معتقد باشد‪ ،‬به انزجار عميقی از همرهی چيزهرای دیگرر احتيراج‬ ‫دارد‪ .‬ما اغوا شدهایم‪ .‬همزمان احساس ترس و شرادی مریکنريم و در شرعرهای خرود‪،‬‬


‫‪59‬‬

‫ترس از همين شادی و شادی حاصله از ترس را مینویسيم‪ .‬اینگونه است که خواننده‬ ‫هنگام قرائت این متون ترس خورده و شادی قورت داده گيج میشود‪ .‬شعر ما‪ ،‬اپيسرتم‬ ‫دورهی مدرن راعوض کردهست!‬ ‫سوال این است که این تغییر اپیستم چگونه بوده؟ اصلن چه ویژگیهایی شعر شهما‬ ‫را از دورههای قبلی جدا میکند؟ دستاوردهای شما چیست؟ به بیان دیگر‪ ،‬شاعران‬ ‫دههی هفتاد چه رویکردهای تازهای دارند؟‬ ‫یكی از ویژگیهای اصلی شعر دههی هفتاد‪ ،‬وجود "منطر معنابراختگی" اسرت‪ .‬عردم‬ ‫قطعيت در تمام این شعرهای تازه‪ ،‬به ویرژه در پایرانبنردی آن‪ ،‬بره چشرم مریخرورد‪.‬‬ ‫برخقف شعر دورههای قبلی که شاعر به شكلهای مختلف حضور خودش را در شرعر‬ ‫انكار و مخفی میکرد و هر تصنعی را به الهام و آسمان ربرط مریداد‪ ،‬شراعر هفتراد برا‬ ‫توسل به شيوههای گوناگون‪ ،‬مثل یادآوری حضور خود‪ ،‬تغيير دادن خرط سرير شرعر و‬ ‫گاهی با بيان چگونگی اجرای متن‪ ،‬به مخاطب اعقم میکرد که در شعر حضرور دارد و‬ ‫بنا به ميل خود آن را تغيير میدهد‪ .‬این فاصلهگذاری‪ ،‬معاصرترین حيلهی ممكن بررای‬ ‫از بين بردن بدویت افراطی بود که فردیت را از شعر گرفته و آن را با هستی قبلی یكری‬ ‫کرده‪ .‬این فاصله گذاری‪ ،‬عامل ایجاد تعادل ميان خرد و فرهن‬

‫و نيز بی منطقری و بری‬

‫نظمی موجود در شعر بود و مانع میشد که خواننده‪ ،‬هنگام قرائت جای فاعل شناسا را‬ ‫گرفته و به صورت تصنعی‪ ،‬تحت تاثير عواطف گولزنک مولف قرار بگيررد‪ .‬براالخره‪،‬‬ ‫شاعر این دوره با این رویكرد شاید میخواست و میخواهد مثرل سرلف خرود کره در‬ ‫قهوهخانهها شعر میخواندند و وارد فرهن‬

‫شفاهی مردم میشدند‪ ،‬دوباره به صحنه باز‬

‫گردد‪ .‬یكی دیگر از خصيصههای شعر دههی هفتاد این است که این شعرها چندگانره‪-‬‬


‫‪54‬‬

‫اند؛ هميشه چند شعر در یک شعر وجود دارد‪ .‬چنرد شراعر‪ ،‬چنرد فكرر‪ ،‬چنرد مرتن و‬ ‫باالخره چندگونه شنيدن در این شعرها با همند و در عين حال‪ ،‬تنهایند‪ .‬شعر اول مری‪-‬‬ ‫تواند با شيوهای قدیمی قرائت شود‪ ،‬دومی با توجه به اقتدار زبان و زمان حرالی کره در‬ ‫آن سروده شده خوانده میشود و باالخره شعر آخر‪ ،‬در حالی که همان شعر اول اسرت‪،‬‬ ‫با طرح "معناگریزی"‪ ،‬خوانندهی کقسيک را گيج میکند‪ .‬شاعران اصيل دههی هفتراد‪،‬‬ ‫همه کس هستند و هيچکس نيستند؛ به همان اندازه که به موسای شعرشان عشر مری‪-‬‬ ‫ورزند‪ ،‬به فرعونشان هم ميدان میدهند‪ .‬این شاعران‪" ،‬غير شراعرانه"تررین موجرودات‬ ‫جهانند‪ ،‬هویتی گم دارند! تئوری و هيچ دانش صرفی هرم قرادر بره اجررای نبروغشران‬ ‫نيست‪.‬‬ ‫شما شعر دههی هفتاد را مصداق تازگی دانستهاید‪ ،‬تلقی شما از شعر تازه چیسهت؟‬ ‫شما تازگی را برای چشم بستن به روی گذشته میخواهید؟‬ ‫شعر تازه از دید من‪ ،‬شعری است که توانسته از عوامل مسبوق به سابقه حاضر در مرتن‬ ‫سبقت گرفته‪ ،‬آن را از صحنه بيرون کرده و در حاشيه بگذارد و در عين حال بره جرای‬ ‫عوامل قبلی‪ ،‬عناصر تازهای را به متن دعوت کرده باشرد؛ یعنری وجره مميرزهی اصرلی‬ ‫سبکهای شعری‪ ،‬در تفاوت ميان عناصر موجود در صحنه و حاشريه آنهاسرت‪ .‬شرعر‬ ‫دههی هفتاد تمام عناصر اخراجی از متون دورههای قبل را دوبراره بعرد از بازسرازی و‬ ‫تعویض نقش به بازی گرفت‪ .‬این شاعران به هيچ سبكی که صرفن بر مقولهای خرا‬ ‫تاکيد دارد‪ ،‬وفادار نيستند و در حد فاصل بين سبکها مینویسند؛ یعنی دقيقن در همان‬ ‫جایی که شاعر اعتقادی به اعتقاد قطعی ندارد قلم و قدم میزنند و معتقدند شعر فارسی‬ ‫راهی جز تاکيد بر تمام عناصر شعری و خودداری از رشد سرطانی در مقولرهای واحرد‬ ‫ندارد‪ .‬با این توضيح پس میبایست کارکرد عناصر شعری و اعمال تمهيرداتی کره گراه‬


‫‪51‬‬

‫رویكردهای کقسيک را نيز به همراه دارد‪ ،‬در شعر دههی هفتاد به وفور یافرت! طبيعری‬ ‫است که هر متن متاخری هميشه رابطهای متقابل با قبلی داشته باشد؛ یعنی تنها حضرور‬ ‫توامان شاعران متاخر و متقدم باعث توليد متن جدید میشود‪ ،‬به این ترتيب اسرت کره‬ ‫آثار بزرگ کقسيک‪ ،‬اهميت خود را از دست نمیدهند‪ ،‬بلكه در اثرر خروانش و تاویرل‬ ‫تازه‪ ،‬نقش عوض کرده و دیگر میشوند و از حوزههای تازهای اعتبار میگيرند‪.‬‬ ‫موردی میپرسم‪ :‬با توجه به احاطهی شما بر ادبیهات کالسهیک‪ ،‬کهارکرد مفهاهیم‬ ‫گذشته را در شعر هفتاد چقدر موثر میدانید؟ مثلن شما از استعاره یا مجاز که شعر‬ ‫کالسیک بسیار از آن بهره میبرد‪ ،‬چه سودی میبرید؟‬ ‫همانطوری که قدمهای آینده را زمان حال برمیدارد‪ ،‬گذشته نيرز در اکنرون حضروری‬ ‫فعال دارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬در شعر هفتاد میتوانيد کاربرد آرایههای ادبی کقسيک را به وفرور‬ ‫ببينيد‪ ،‬با این تفاوت که سنت ادبی در این شعرها از نقشی سن شده و ایستا‪ ،‬به نقشری‬ ‫بدل شده که دائمن در حال تحول و تبدیل به عنصری دیگر است؛ عنصری که قبلن بره‬ ‫رویت شاعر متقدم درنيامده بود‪ .‬من بيشتر در این باره توضيح نمریدهرم و شرما را بره‬ ‫شعرهایم ارجاع داده تا قطعه به قطعه این کارکردها را ببينيد‪ .‬امرا در پاسرخ بره قسرمت‬ ‫آخر سوالتان باید بگویم‪ ،‬از آنجایی که اغلب شعرهای مهم دهره هفتراد از سراختاری‬ ‫نامتمرکز برخوردارند‪ ،‬تضاد معنایی به دور از ذهنيتی دوآليستی در آنها نقرش محروری‬ ‫دارد‪ .‬کنایه از عناصری است که در اغلب این شعرها ایفای نقش میکند و چرون قصرد‬ ‫شاعر در سطرسازی‪ ،‬کارکرد چندواکگانی کلمه بوده و میخواهد چندمعنایی را به اجرا‬ ‫دربياورد‪ ،‬ابهام نيز در آنها‪ ،‬نقش ویژهای را ایفا میکند‪ .‬اگر توجه کرده باشيد‪ ،‬یكری از‬ ‫شناسههای اصلی نثر‪ ،‬بيان جزئيات و تداوم سير موضوعی آن است‪ ،‬در نتيجه بره دليرل‬


‫‪52‬‬

‫خصلت همنشينی مجاز‪ ،‬آن را بيشتر در نثر جستجو میکنند و اسرتعاره هرم بره خراطر‬ ‫کارکردش‪ ،‬در چندواکگانی و سيستم جانشينی زبان‪ ،‬خانهای اغلرب در شرعر دارد‪ .‬امرا‬ ‫شعر هفتاد با درهم شكستن مرز ميان شعر و نثر و دکانره کردن این متون‪ ،‬به این هر دو‪،‬‬ ‫کارکردی ویژه بخشيده است‪ .‬اگر که در شعرهای ما اسرتعاره جانشرين نشرانهای دیگرر‬ ‫میشود‪ ،‬به این دليل نيست که ارائهی معنای یكهای را در دسرتور کرار خرود داشرته و‬ ‫دربارهی قطعيتی کاذب سخنرانی کند‪ ،‬بلكه خودخواسرته سرعی دارد از داللرت معنرایی‬ ‫صرف فاصله گرفته و ماهيتی چند بعدی را به متن انتقال دهد‪.‬‬ ‫عدهای بر این باورند که شعر شما بی معناست و توجهی به معنا نهدارد‪ .‬شهما کهه‬ ‫سهم ویژهای برای نقش فکر در نوشته قائلید‪ ،‬چه توضهیحی بهرای ایهن دسهته از‬ ‫منتقدین دارید؟‬ ‫هر مخاطبی میتواند ادعا کند که این شعرها بدون مفهومند‪ ،‬چون هررکس بره انردازهی‬ ‫دادهها و دانش خود میفهمد؛ پس این ایرادی ندارد‪ .‬اما اینكه میگویند این شعرها معنا‬ ‫ندارد‪ ،‬گزارهای پرت است‪ ،‬چون همين که نشانه و کلمهای بر صفحه مینشريند‪ ،‬حامرل‬ ‫باری معنایی است‪ .‬همانطور که در فيزیک‪ ،‬حرکت هر جسمی در ارتباط برا سركون و‬ ‫حرکت اجسام دیگر سنجيده میشود و سرعت هر جسمی در مقایسه با حرکت اجسرام‬ ‫مختلف متغير است‪ ،‬معنای هر متنی نيز در مواجهه با دادههای مخاطبان‪ ،‬که سطح فكرر‬ ‫متفاوتی دارند‪ ،‬تغيير میکند و این بيشتر به هویت فكری و بنيانهای ایردئولوکیک فررد‬ ‫بستگی دارد‪ .‬در نتيجه‪ ،‬بدیهی است که معنای هر متنی به تناسب پاسخی که به آن داده‬ ‫میشود‪ ،‬تغيير کند‪ .‬البته گشتن به دنبال معنا در شعر‪ ،‬عملی کقسيک و مدرسهای است‪.‬‬ ‫همين که چيزی را معنا میکنيم‪ ،‬معنایش این است که معنا‪ ،‬خود آن چيز نيست‪ .‬به بيان‬


‫‪56‬‬

‫دیگر‪ ،‬شعر خودش معناست و معنا را نمیشود دوباره معنرا کررد‪ .‬مریشرود از کنرارش‬ ‫گریزی به تاویلهای مختلف‪ ،‬با توجه به حرکت موتيفهای آزاد زد اما نمیشود لباس‬ ‫معنای دیگری را تن معنایی که خود یكّه است‪ ،‬کرد‪.‬‬ ‫شما باید بپذیرید که برخی از خوانندگان با شعرهای دههی هفتاد به دشواری ارتباط‬ ‫برقرار میکنند‪ ،‬آیا شاعر امروز نمیتواند دریافتهای خود را آسهانتهر در اختیهار‬ ‫مخاطبان خود قرار دهد؟‬ ‫حقيقت این است که مقاومت اوليه شعر هفتاد در برابر خوانش مخاطب علتی ریشرهای‬ ‫دارد؛ متن جدید میخواهد تایم خوانش و درک خود را طوالنی کرده و ذهن مخاطرب‬ ‫را در اجارهای دراز مردت داشرته باشرد‪ .‬همچنرين اگرر گراهی در پرارهای از سرطرها‪،‬‬ ‫عملكردی کپسولی دارد و خواننده را زود به پاسخ میرساند‪ ،‬بقفاصله این دریافت را با‬ ‫طرح سطر بعدی معل و موکول میکند‪.‬‬ ‫پس تکلیف خواننده چه میشود؟ او هنگام خوانش شعر شما چه نقشی را ایفا می‪-‬‬ ‫کند؟‬ ‫هر خوانندهای در مواجهه با یک متن‪ ،‬از پيش برنامهریزی دارد‪ ،‬پس از بين شريوههرای‬ ‫قرائت‪ ،‬مسلمن تعداد معدودی از آنها را به کار میگيرد‪ ،‬بنابراین ترکيب شيوههرای بره‬ ‫کار بسته شده از سوی او‪ ،‬تحليل خاصی از متن را در پی دارد‪ .‬با اعمال این شگردها او‬ ‫متن را نمیخواند‪ ،‬بلكه در همان صورتی که دلش میخواهد‪ ،‬دوباره آن را تاليف مری‪-‬‬ ‫کند‪ .‬اگر خوانندهی دیگری هم با همين شيوه آن را بخواند‪ ،‬متن را همرانطروری مری‪-‬‬


‫‪59‬‬

‫نویسد که قبلی نوشت‪ ،‬پس این هر دو نفر در یک گروه خوانش قرار میگيرند‪ .‬با ایرن‬ ‫توضيح‪ ،‬میخواهم بگویم که خوانندگان شعر امروز در جمعهای خوانشی یكسانی قرار‬ ‫ندارند و طبيعی است که خيلیها این شعرها را رد کنند‪ .‬در اوقات نوشرته شردن‪ ،‬هريچ‬ ‫متنی توجهی به جمعهای خوانشی ندارد‪ .‬او که نمیتواند در حين یرک ترانگو‪ ،‬بنردری‬ ‫برقصد و یا با موسيقی حال بههمزن بابا کرم‪ ،‬راک!‬ ‫آقای عبدالرضایی‪ ،‬به خاطر اینکه جزئیتر به گفتوگو بپردازیم‪ ،‬دربهاره شهعرهای‬ ‫خودتان میپرسم؛ چرا در اغلب کارهای شما تصویرها و فضاهایی که ساخته مهی‪-‬‬ ‫شود‪ ،‬چنان درهم گره میخورند که خواننده را گیج کرده و به نتیجه نمیرساند؟‬ ‫کسی که شعر مرا میخواند‪ ،‬دنبال نتيجه نمیگردد‪ ،‬چون به زودی به این واقف میشود‬ ‫که عبدالرضایی برای نتيجه نيست که مینویسد‪ .‬همه تقش متنهرای مرن صررف ایرن‬ ‫میشود که ناگهان ایجاد انواع جدید فضا کند؛ فضایی که در شكلگيرری آن مرن هريچ‬ ‫نقشی ندارم‪ ،‬تازه متنهای من دنبال انجام هدفی نيستند‪ .‬همه تقش من این اسرت کره‬ ‫فرم زندگی را دقيقن همانطوری که هست‪ ،‬وارد متن کنم و اگر این اتفاق در شعر مرن‬ ‫افتاده باشد‪ ،‬طبيعی است فضاهایی که ایجاد میکند‪ ،‬خواننده را مثل همين زندگی گريج‬ ‫کند‪.‬‬ ‫شما از کلمات در جای دیگری استفاده میکنید که با معنای متداول آنها همخوانی‬ ‫ندارد‪ ،‬در عین حال سطرهایتان طوالنی و نفسگیر است‪ ،‬این کار تعمدی است؟‬


‫‪53‬‬

‫متون فارسی هميشه کلمات را برای انجام افعال و توضيح آنها به کار برده اسرت؛ ایرن‬ ‫کلمات مثل ما ایرانیها هرگز خودشان نبودهاند و فضایی پيدا نكردهاند تا استعداد ذاتری‬ ‫خود را بروز بدهند‪ .‬هميشه مثل پستهای دولتی در جرایی از آنهرا اسرتفاده شرد کره‬ ‫جایشان نبود‪ .‬زندگی کلمات در نوشتههای من هم عين حضور آدمها در متن زنردگی‪-‬‬ ‫ست‪ .‬درباره سطرهای شعری اما مسئله فرق میکند‪ ،‬سطرهای بلند کمرک مریکنرد بره‬ ‫خواننده تا وقتی به ته سطر رسيد‪ ،‬سر جمله از یادش برود و گيجتر شود‪.‬‬ ‫شما فکر میکنید که شاعر باید از دستور زبان پیروی کند؟ حد پیروی تها فهراروی‬ ‫کجاست؟ آیا الزم است که شاعر خودش دستور تازهای برای زبان شعرش تعریف‬ ‫کند؟‬ ‫زبان در شعر من موجودی زنده و قبراق است؛ من مثل برخی با جسد کشتی نمیگيررم‬ ‫و تخمی تخمی و بی هيچ دليلی زبان را کج و کوله نمیکرنم‪ .‬اگرر در جرایی از حردود‬ ‫دستور زبان فراروی میکنم‪ ،‬به خاطر نارسایی و کمبود آن است‪ .‬در زبان فارسی اغلرب‬ ‫افعال در گذشته به هواخوری میروند؛ به عنوان مثال ما فعل حال نقلی نرداریم؛ یعنری‬ ‫فعلی که مصداقش کاری باشد که در حال انجرامش داده و ترا آینرده در ترداوم اسرت‪،‬‬ ‫نداریم‪ .‬گاهی از این افعال خودساخته همچون کلمه "دارهام" در کارهایم سود جستهام‬ ‫و این بهرهبرداریها با کمی تخفيف به خاطر ح وتوی شاعر‪ ،‬اغلرب در جهرت قروام‬ ‫بخشيدن و کمک به گسترش حدود دستور زبان بروده‪ .‬هميشره شرعری کره معضرقت‬ ‫دستور زبان فارسی را به چالش برده و کاستیهای آن را گوشزد بكند‪ ،‬ستایش میکرنم‪.‬‬ ‫مشكل اصلی دستور زبان فارسی این است کره تنهرا‪ ،‬بره روسراخت و روابرط صروری‬ ‫کلمات در یک جمله میپردازد و همين‪ ،‬باعث ایرنهمرانی روسراخت و کرف سراخت‬


‫‪20‬‬

‫شده و بيشتر به این دليل است که بررسی و نقد متون جدید توسرط منتقردی کره فاقرد‬ ‫درکی علمی و تجربی باشد‪ ،‬غيرممكن است‪.‬‬ ‫پس شما هم معتقدید که شعر فارسی فاقد نقد خالق است؛ چیزی که در این سال‪-‬‬ ‫ها از آن به عنوان بحران رهبری نقد ادبی یاد کردهاند‪ .‬فکر میکنید کهار منتقهد در‬ ‫این میان چیست؟ او باید چه عکسالعملی در برابر این شعرها داشته باشد؟‬ ‫البته منظورم این نبود که نقد نداریم‪ .‬بعد از نظریهپردازی نيما و در ادامه کوشرشهرای‬ ‫مهم براهنی که علیرغم دانش آکادميكش نقدی تجربی را به ارمغان آورد‪ ،‬یا مجموعره‬ ‫مقاالت رویایی که به صورت تجربی به طرح مسائل شعر میپرداخت‪ ،‬کليرد پيشراپيش‬ ‫خورده شد‪ ،‬حاال کاری به این ندارم که به چه اندازه گزارههای تحليلی این هر سه نفر‪،‬‬ ‫متاثر از نقد و گزارههای تئوریک غرب بوده‪ ،‬با اطقع از تمام این پيشفرضهاست کره‬ ‫معتقدم کاری کردهاند کارستان؛ حتی اگر در این دو دهرهی اخيرر کراری در ایرن براره‬ ‫نكرده باشند و فقط گوز گنده کرده باشند‪ .‬در دههی هفتاد هم با توجه به حجم برزرگ‬ ‫کتابهای تئوریكی که ترجمه شد (حاال فرض کن در خيلی موارد حتری غلرط) نسرلی‬ ‫وارد ميدان شد که خيلی هم بد نقد نمینویسد و من مطمئنم که از بين ایرنهرا‪ ،‬مرا در‬ ‫آیندهای نزدیک صاحب منتقدان قد بلندی خواهيم بود‪ ،‬حاال بگذریم از اینكه نسل مرن‬ ‫از همان اوان کار با خودش قرار گذاشت که منتقد خودش باشد‪ ،‬من به شخصره هرگرز‬ ‫توجه چندانی به نقدهایی که درباره کارهایم در مطبوعات نوشته میشد‪ ،‬نداشتهام‪ .‬اگرر‬ ‫بخواهم روزی در این کانر کار کنم‪ ،‬معتقدم که متنم دقيقن باید در فاصله نزاعی که بين‬ ‫دو شاعر پيشرو و معاصر رخ میدهد‪ ،‬قرار گرفته و به این دعوا ميدان بيشرتری بدهرد‪.‬‬ ‫البته برای اینكه صرفن از متون تئوریک تقليد نكنم‪ ،‬گوشهی چشمی هم متوجه شاعری‬


‫‪25‬‬

‫میکنم که سنت خود را غلطخوانی کررده و از راههرای پرانخورده مریرود‪ .‬همچنرين‪،‬‬ ‫برخقف طيفی از منتقدان که بيشتر قضاوت میکنند‪ ،‬در همان لحظهای که بایرد از برين‬ ‫دو شاعر پيشرو و معاصر یكی را محكوم کنم‪ ،‬بی خيال این هر دو یعنی خدا و شريطان‬ ‫میشوم!‬ ‫برخی معتقدند که عبدالرضایی جنون نوآوری دارد و به عمد و به شهکلی تصهنعی‬ ‫میخواهد هر کتابش با قبلی‪ ،‬چه در شکل و چه در زیرساختهای ذهنی متفهاوت‬ ‫باشد و این را به عنوان دلیل در نقدها و مقالهها میآورند تا شما را شاعری پست‪-‬‬ ‫مدرنیست معرفی کنند‪ .‬پستمدرنیسم برای شهما چهه معنهایی دارد؟ پسهتمهدرن‬ ‫خوانده شدن مناسب حال شعرتان است؟‬ ‫شما دارید کلک میزنيد و اعتقاد و نظر خودتان را به نام برخی به خورد مخاطب می‪-‬‬ ‫دهيد‪ ،‬باشد! آن را که حساب پاک باشد از محاسبه چه باک باشد اگر نظر مرا خواسرته‬ ‫باشی‪ ،‬باید عنوان کنم که چيزی خطرناکتر از مدرن بودن بيش از حرد کره هرر لحظره‬ ‫آمادهی کهنه شدن است‪ ،‬نيست‪ .‬هميشره در ورای هرر سربک و جریرانی نوشرتهام‪ .‬دلش‬ ‫خوشی هم از مدرنيسم و پستمدرنيسم نداشتهام چون این هر دو حول محور تخریرب‬ ‫ر ساخت عمل میکنند و دقيقن ریشه در شيوههای سرمایهداری دارند‪ .‬در ایرن هرر دو‪،‬‬ ‫چيزی لذتبخشتر از مرگ به خاطر تولدی دوباره نيست‪ ،‬پرچم این هرر دو‪ ،‬مررگ را‬ ‫تبليغ میکند؛ من به زندگی نزدیکترم‪ .‬مدرنيستها میدانسرتند کره هريچ چيرز باعرث‬ ‫تجدید قوای مدرنيسم نمیشود‪ ،‬مگر از بين بردن آن‪ .‬آنها برای فررار از برچسربی برد‪،‬‬ ‫به خود برچسبی بدتر زدند‪ .‬من فكر میکنم که پستمدرنيسم‪ ،‬ایدئولوکی معاصرسازی‬ ‫سرمایهداری است و تا زمانی که جهان سوم موجود باشد‪ ،‬حربهی اصرلی سررمایهداری‬


‫‪22‬‬

‫خواهد بود‪ .‬شعر من هم در جامعهای که خود قربانی نوعی سررمایهداری سرنتی بروده‬ ‫شكل گرفته‪ ،‬پس میخواسته و میخواهد که عملكرردی ورای ایرن تعریرفهرا داشرته‬ ‫باشد‪ ،‬به راحتی هم نمیشود آن را زیر هيچ ایسمی قرار داد‪ .‬من هميشه به کار کردن در‬ ‫بين فكرهای سبکها بيشتر عققه داشتهام‪ .‬شعر من از تقليد تنفرر دارد و مریخواهرد از‬ ‫طبيعت دستساز که ربطی به زندگی زبان ندارد‪ ،‬فررار کنرد‪ ،‬بره ایرن دليرل اسرت کره‬ ‫ماتریاليستهای کهنفكر آن را منحرف میدانند‪ .‬از طرفی‪ ،‬لرذت دگرگرون کرردن فررم‬ ‫هميشه از دالیل نوشتن من بود و همين هميشه باعث شد کره فرماليسرتهرای قردیمی‬ ‫یهودایم بخوانند!‬ ‫شما در این گفتوگو به طرز زیرکانهای همه را رد کردهاید‪ ،‬ذکر خیهری از ههیچ‪-‬‬ ‫کدام از شاعران گذشته نکردهاید‪ ،‬حاال هم مدرنیسم و پستمدرنیسم را انکار کرده‪-‬‬ ‫اید و دست آخر به رد ماتریالیستهای کهنفکر رسیدهاید‪ .‬انگار شما با دموکراسی‬ ‫رابطهی خوشی ندارید‪ ،‬اینطور نیست؟ شعرتان هم از کمبود دموکراسی‪ ،‬به نهوعی‬ ‫سلطهی دیکتاتورمآبانه نزدیک میشود‪ .‬اینطور که از صحبتهای شما برمهیآیهد‪،‬‬ ‫البد شعر دهه هفتاد هم فق با نام علی عبدالرضایی است که معنا گرفته است‪.‬‬ ‫نه عزیزم‪ ،‬عصبانی نشو! من بی دسرت و پراتر از خرودم هسرتم‪ .‬اگرر بلرد برودم بررای‬ ‫خوشحالی همه‪ ،‬به همه تعظيم میکردم‪ .‬راستی به "شمس تبریرزی" همرانقردر ارادت‬ ‫دارم که به "نيچه"! اصلن مخلص این هر دو نفر هم هستم! خوب شد از مارکس هرم‬ ‫آن قدری فایدهمندم که پستمدرنيسم را رد کنم و در پستمدرنيسم به قدری جای پای‬ ‫فارسی دارم که بخواهم دیكانستراکتيویست غزلهای دوآليستی حافظ باشم‪ .‬الم تا کرام‬ ‫خيام را از بَرم و هشدار او چنان در من ریشه دارد که میتوانم فكرهرای دسرت دوم را‬


‫‪29‬‬

‫به راحتی شناسایی کنم؛ اما حاال دیگر فقط دوست دارم پشت سر خودم که در گذشرته‬ ‫و حال ایران تشكيقت دارد‪ ،‬آینده کنم‪ .‬شاید تو ح داشته باشری و مرن دیكتراتورم و‬ ‫شعر من بی دليل با طرح و ترکيب لهجهها و سمتهای مختلف زبان فارسی میخواهد‪،‬‬ ‫ضعف ما را جهت نيل به دموکراسی گوشزد بكند‪ .‬وقتی که در کشور ما دموکراسی بره‬ ‫عنوان یک ممكن بدیهی‪ ،‬بدل به یک غيرممكن تدریجی میشود و مجبورم میکنند کره‬ ‫تنها برای مستقل نگه داشتن شعرم‪ ،‬ترک وطن کنم‪ .‬تو ح داری که دیكتاتورم بخروانی‬ ‫و نمیدانی یكایک ما در حالی که ميكرودیكتاتوری را در ذهن خود پروراندهایرم‪ ،‬هرم‪-‬‬ ‫زمان برای کسب آزادی نيز جنگيدهایم و هنوز نمیدانيم که آزادی را چنانچره در درون‬ ‫خود جستجو نكنيم‪ ،‬اگر دودستی هم به ما بدهند‪ ،‬دوباره پس میگيرند‪.‬‬ ‫شما با این جمالت شاعرانه پاسخ سوالها را نمیدهید‪ ،‬یک دفعه بگویید که بها رد‬ ‫آرمانگرایی میخواهید شعر را خصوصی کنید و بهه انفعهال بکشهانیدش! چطهور‬ ‫شاعری در حد و اندازههای شما میتواند نسبت به اوضاع سیاسی جهان بی تفاوت‬ ‫باشد و نخواهد شعرش را برای به لرزه درآوردن تعریفهای حاکم‪ ،‬به کار بگیرد؟‬ ‫در طول این چند دهه اغلب جناحهایی که دربارهی آرمان سخن راندند‪ ،‬از زیرسراختی‬ ‫شيعی برخوردار بودند‪ .‬من از این فرهن‬

‫شيعی که اصلن ایرانی نيسرت‪ ،‬انزجرار دارم‪،‬‬

‫تنها آرمان من‪ ،‬آزادی قلم و شعر من است! شعری که پرر سرن و سرالتررین شرهروند‬ ‫ایرانیست و در شعور و فهمی تاریخی ریشه دارد‪ ،‬قرار نبوده و نيسرت کره در اختيرار‬ ‫حزبی سياسی قرار بگيرد‪ .‬برعكس من فكر میکنم که اگر یک حزب بره خردمت شرعر‬ ‫درآید‪ ،‬دیگر به اساسنامهی خود خيانت نمیکند‪ .‬باور نمیکنری اگرر‪ ،‬گشرتی در همرين‬ ‫خيابانهای پاریس بزن و از یكی از دانتونهای همين انققب فرانسه بپرس! خواهی دید‬


‫‪24‬‬

‫که کاملن با من مواف است‪ .‬هر شرعر اصريلی عمريقن کرارکردی سياسری داشرته و از‬ ‫سياستبازی انزجار دارد‪ .‬در عصری زندگی میکنيم که قدرت جهانی با طرح حكومتی‬ ‫انيرانی که تحمي و تحقير فرهن‬

‫ایرانی را در دستور کار خود دارد‪ ،‬خاورميانره [ایرن‬

‫دیرسالترین سرزمين] را به جهنم تبدیل کرده است‪ .‬قتل ایرران‪ ،‬کشرتار عرراق‪ ،‬اعردام‬ ‫فلسطين و دست نوازشکشی بر سر و روی افغانستان با شيوههای تازهی آدمکشی! آیرا‬ ‫این همه باعث نشد که در شعر امثال من عربده گل کند در چنين شرایطی چگونه می‪-‬‬ ‫شود‪ ،‬شعار سرودن درباره همين زندگی سر داد و از این همه تخریب و آدمکشی که از‬ ‫عهدهی تخيل هم برنمیآید‪ ،‬الم تا کام سخن نگفت امثال من اگرر زیرر علرم آرمرانی‬ ‫صادراتی سينه نمی زنند‪ ،‬معنایش این نيست که ترن بره انفعرال سرپرده باشرند‪ ،‬مرن بره‬ ‫شخصه ادعا میکنم که ستيزندهترین شعرها را طی این سالها سرودهام که با هزار حيله‬ ‫و شيوه از زیر تيغ سانسورگذشت و به دست خيلیها رسيد‪ .‬اگر به هر چره گروش کره‬ ‫هست‪ ،‬نمیرسد‪ ،‬مشكل شاعر دیگرنویس ایرانی نيست‪ ،‬بلكه حكرومتی جعلری باعرث‬ ‫شده تا فرهن‬

‫و شعور واقعی در پستوی خانه مخفی بماند‪ .‬به عقوه‪ ،‬نسل مرن وار‬

‫خرابهای بوده که در شكل و شمایلپذیری احمقانهاش هيچ نقشی نداشته است‪ .‬مرا بری‬ ‫آنكه اشتباهی کرده باشيم‪ ،‬وار‬

‫بقهت‪ ،‬حماقت و جهرل برودیم‪ .‬هرر وقرت هرم کره‬

‫خواستيم اعتراضی در شعر کرده باشيم‪ ،‬خود را بره دیروانگی زدیرم و اتفراقن ضرربه از‬ ‫سمت پيرشاعران و نویسندگان کهننسل و به اهر مستقل و دوستی خوردیم که قربلن‬ ‫حكومت اسقمی اختهشان کرده بود‪ .‬ما ناگهان مثل اُبژهای در هستی پرتاب شده بودیم‪،‬‬ ‫در زمان و مكانی که هرگز انتخابش نكرده بودیم‪ .‬در شرایطی که همه از مرگ و بحران‬ ‫سخن میراندند‪ ،‬ما آمده بودیم که بميریم‪ .‬در سررزمينی کره زنردانی و زنردانبان در آن‬ ‫شاعرند‪ ،‬همه از مرگ شعر حرف میزدنرد‪ ،‬در غررب هرم "برارت" از مررگ مولرف‪،‬‬ ‫"ليوتار" از مرگ ایدئولوکی‪" ،‬بودریرار" از مررگ واقعيرت‪" ،‬فوکرو" از مررگ انسران‪،‬‬


‫‪21‬‬ ‫"کوکوا" از مرگ تاریخ‪" ،‬هانس بلتين " از مرگ تئوری‪" ،‬اسميت" از مرگ قهرمران و‬ ‫"دانتو" از مرگ هنر حكایت میکردند‪ ،‬انگار در حوالی هيچکس و هيچ چيز تولدی رخ‬ ‫نمیداد! ما آمده بودیم که بميریم‪ ،‬ولی سرافراز و سربلند در زبانی کره قرائتری در انرزوا‬ ‫داشت‪ ،‬شاعر ماندیم‪ .‬مثل طيفی از شاعران و نویسندگانی که از اهالی نسلهای گذشته‪-‬‬ ‫اند‪ ،‬قر شفرنگی هم نمیدهيم که اطواری درآورده و جهانیشده باشيم‪ .‬متاسفانه اطقعات‬ ‫کاتالوگی با چاشنی قلمفرسایی مطبوعات مافيایی‪ ،‬چنان همه را درگيرر برازی برا هريچ‬ ‫کرده که هنوز غرب را در عصر روشنگری دنبال میکنند‪ ،‬آنها بعرد از قررون وسرطای‬ ‫فرهنگی خود کوالک کردهاند‪" .‬آلن پو" شعر‪" ،‬رمبو" سطر‪" ،‬ترزارا" کلمره و شراعران‬ ‫لتریست حروف را در هم شكستند و هيچ را به جای تمامی این ارکان جایگزین کردند‬ ‫و حاال که نوبت دیگری است‪ ،‬مرگ قهرمان اسميت را در جهان سوم تبليرغ مریکننرد!‬ ‫شعر در غرب آخرین پرروکههرای خرود را بره اجررا درآورده و مشرغول سرخنرانی در‬ ‫برهوت است‪ .‬در جایی خواندهام‪ ،‬اخيرن بر این اعتقادند که توليد هر شعر تازه اقردامی‬ ‫ضد شعری است! زرشک! آنها پروکهی اعتراض به شعر از درون شعر را نيز بره اجررا‬ ‫درآوردهاند و عصا قورتدادگان محتاج تحقير را چنان زیاده از حد میشرمارند کره در‬ ‫تحقير آنها نيز صرفهجویی میکنند‪ .‬ما ولی برعكس؛ نياز مبرم به قدی بلند داریرم کره‬ ‫دوباره شاعرانی بزرگ را که تنها از طری ایشان شعر بزرگ پدید میآید‪ ،‬به دنيرا آورد‪.‬‬ ‫شاعرانی که فعلن در ابتدای راهی هستند که پاهای جماعت اپورتونيست را طاقت طری‬ ‫آن نيست‪ .‬شعر تازه به تكنوکراتهای فقط کراواتی دیگر اجازه نمیدهد که با سخنرانی‬ ‫بر مزار شاعر‪ ،‬حساب دراز مدتی در بانک شرهرت براز کررده و قردر نادانسرته کاندیرد‬ ‫مجلس آخوندنشين اسقمیش حكومت شروند‪ .‬آیرا پراکسريس انققبری را نمریشرود در‬ ‫پراکسيس انققبی شعری جست‬


‫‪22‬‬

‫من از قبول فراریام!‬


‫‪26‬‬

‫گفتوگو با ملیحه تیره گل‬ ‫زمستان‪5999‬‬ ‫جناب عبدالرضایی‪ ،‬تا شما هم با نظرگاههای من در این گفهتوگهو آشهنا شهوید‪،‬‬ ‫نیازمند زمینهچینی هستم‪ :‬من تا سه چهار ماه پیش نه با شعرهای شما آشنا بودم و نه‬ ‫با نظرگاههای ادبی شما؛ یعنی نه کتابهاتان را دیده بودم و نه گفهتوگوهاتهان را‬ ‫خوانده بودم‪ .‬تا آن زمان‪ ،‬از علی عبدالرضایی فق چند شعر‪ ،‬آن ههم بهه صهورت‬ ‫پراکنده‪ ،‬در نشریات درونمرزی خوانده بودم‪ .‬تازه‪ ،‬من از جمله کسانی هستم کهه‬ ‫روندهای ادبی را در بیرون و درون ایران دنبال میکنند‪ ،‬مثلن! اما زمانی که گفهت‪-‬‬ ‫وگوهای شما را با رضا چایچی و پرهام شهرجردی خواندم و برخی از شهعرهاتان‬ ‫را در نشریهی الکترونیکی "مجله شعر" دیدم‪ ،‬دیدم ای دادِ بر من! چقدر در دههه‬ ‫اخیر از شعر درونمرزی و بیشتر از خودِ شعر‪ ،‬از مناسهبات و فراینهدهای عینهی و‬ ‫ذهنی حاکم بر آن‪ ،‬دور افتادهام و البته این آگاهی به ندانستن را از "مجله شعر" یا‬ ‫سایت "پرهام" دارم که شعرها و مصاحبه های شما را تجدید چاپ کهرده اسهت‪.‬‬ ‫شعرها که به جای خود‪ ،‬خودشان نماهای بیرونی و درونی خود را هم میپرسهند و‬ ‫هم حرف میزنند‪ .‬به پرسشهایش خواهم رسید‪ .‬اما در مصاحبههای شهما مطهالبی‬ ‫وجود دارد که پرسشهای فراوانی برای من پیش آوردهاند‪ .‬ببینید‪ ،‬اکثهر هنرمنهدانی‬ ‫که به گفتوگو تن میدهند‪ ،‬مخصوصن اگر در ایران زندگی مهیکننهد‪ ،‬دربهارهی‬


‫‪29‬‬

‫مناسبات عینی و ذهنی حاکم بر شعر‪ ،‬داستان‪ ،‬نقد ادبی‪ ،‬مسائلی مانند نشر و ممیزی‬ ‫و جوایز ادبی‪ ،‬سربسته و اشارهوار حرف میزننهد‪ .‬خهب‪ ،‬بیشهتر ناگفتهههها بهرای‬ ‫خواننده درونمرزی قابل قرائت است‪ .‬چراکه به طور روزمره با جریانهای موجهود‬ ‫زندگی کرده است و یک اشاره زمینهی سخن را برای او باز میکند‪ .‬اما‪ ،‬ما چطور؟‬ ‫آیندگان چطور؟ آیندگان این سندهای گنگ را چگونهه بخواننهد؟ مثهالی بهزنم‪ :‬در‬ ‫گفت و گو با رضا چایچی میگویید‪ ..." :‬از طرف دیگر جبههی آشتی از محبوبیت‬ ‫و خیرخواهی خانم نویسهنده مشههور خهرر کهرده و از ایهن طریه ‪ ،‬بهه جهذب‬ ‫نویسندگان پیشکسوت میپردازد‪ ".‬پیداست که اینگونه اشارهها برای من محروم از‬ ‫خانه‪ ،‬جز با حدس و گمان قابل قرائت نیستند‪ ،‬چه رسد برای آینهدگان‪ .‬یها در آن‬ ‫مصاحبه‪ ،‬به مواردی برخوردم که کل یک روند یا یک حرکت یها یهک فراینهد‪ ،‬از‬ ‫سوی شما و یا از سوی جناب چایچی‪ ،‬به قول معروف با یک چوب رانده شده‪ ،‬یا‬ ‫با یک نوازش خوانده شده است‪ .‬مثل موردِ جوایز ادبی‪ ،‬عملکرد داوران و انتخهاب‬ ‫برندگان‪ ،‬یا بورسیه گرفتن برای خارر‪ .‬مجسهم کنیهد کهه مهثلن یهک سهده بعهد‪،‬‬ ‫پژوهشگری بخواهد جریانهای ادبی روزگار ما را شناسهایی کنهد‪ .‬بها ایهن خهال‬ ‫اطالعاتی چه کند‪ ،‬جز این که به ناگزیر‪ ،‬راه غمانگیز مصححانِ مهثلن شهاهنامه یها‬ ‫سمک عیار را بپیماید؛ یعنی مثنوی هفتاد من بنویسند و تازه بهر اسهاس حهدس و‬ ‫گمان‪ ،‬ثابت کند که مثلن تاریخ تولد فالن شاعر یا تاریخ حضورش در فالن محفل‬ ‫ادبی چیست و منظورش از فالن کلمه در فالن مصاحبه چه بوده است‪ .‬این توضیح‬ ‫مفصل را بدان آوردم که گفته باشم گفتوگو با شما و پرسشهای من‪ ،‬انگیزهای به‬ ‫جز نیاز به دانستن و شناختن ندارد؛ چه برای خودم و همروزگهارانم و چهه بهرای‬


‫‪23‬‬ ‫پژوهشگران آینده‪ .‬حاال این هم پرسشهایم با مخاطب واژهی "تو" که با آن خیلی‬ ‫راحتترم‪.‬‬ ‫سرودن شعر را از چه زمانی شروع کردی؟ چند سالت بود؟ شعر نخستینت در چهه‬ ‫سبک و سیاقی بود؟ آیا آن را هنوز هم دوست داری؟ دلم میخواهد آن را در کنار‬ ‫جدیدترین شعرت در "غرفه آخر" چاپ کنم‪ .‬میشود؟‬ ‫پدربزرگم آدم متمولی بود و با این که سواد چنردانی نداشرت‪ ،‬حرافظ و مولروی را بره‬ ‫عنوان یک عربخوانده در ذهنم چوب میزد و مدال شهوتپرستی را به سينهی سعدی‬ ‫سنجاق میکرد‪ ،‬پس طب روالش اینجور آدمها‪ ،‬طبيعی است که عمری فردوسی شاهنامه‬ ‫را پرستيده باشد‪ .‬من هم از آنجایی که از بچگی در حال دست و پا کردن خردههوشری‬ ‫برای خودم بودم و همچنين برای شكمچرانی در حوالی شكقت‪ ،‬نياز مالی داشتم‪ ،‬بابت‬ ‫هر بيت شاهنامه که از بر میشدم‪ ،‬پرنج ریرال از همران عاشر ش جمرال فردوسری صرله‬ ‫دریافت مىکردم‪ .‬باألخره آنقدر فعولن فعولن را به خورد ذهنم داده بودم که بره مررور‬ ‫ابيات مندرآوردی را جای بخشهایی از شاهنامه به آقابزرگ قالب میکردم‪ .‬ده سالم که‬ ‫شد در همين وزنش دوری فعولن فعولن با مثنویهای گيلكی‪ ،‬همه را سرش کار میگذاشتم‪.‬‬ ‫در همين سالها پدربزرگ رفت و اوضاع دیگر شد‪ .‬دیگر مشوقی نداشتم و مرادرم هرم‬ ‫که فرمانروای جهان بود‪ ،‬با نيشگونهای سهمناکش‪ ،‬هی ریاضی را به ذهنم حقنره مری‪-‬‬ ‫کرد‪ .‬بعدها در سالهای دبيرستان بود که سر سبيلی درآوردم و رئيس کل عبدالرضایی‪-‬‬ ‫های شهر شدم و ضمن اینكه در ریاضی دانشآموزی المپيادی بودم و در کوچره کلری‬ ‫بزن بهادر‪ ،‬شعر کم کم آمد و از وجهه این هر دو کاست‪ .‬اینها را برای ایرن گفرتم کره‬ ‫باور کنی‪ ،‬نمیدانم کی آغاز کردهام و کدام کارم آغازین است‪.‬‬


‫‪90‬‬

‫هم شعر و هم نثری که از تو خواندهام‪ ،‬آکنده از تعبیرات کالمی و مفاهیم موجهود‬ ‫در شعر و نثر کالسیک فارسی هستند که به طرز شگفتانگیزی سخن "نو" در متنِ‬ ‫آنها خوش نشسته است‪ .‬البته کیفیتهای تلفی و همنشینی آشنا و مهربان مفاهیم و‬ ‫تعبیرات ادب کالسیک با سخن امروزین را محل سوال نمهیدانهم‪ ،‬چراکهه امهری‬ ‫کاملن ذهنی است و احتمالن خودت هم فرایندهای آن را به روشنی نمىشناسی‪ ،‬اما‬ ‫این پرسیدنی است که ادبیات کالسیک را با چهه کسهی خوانهدی؟ بالبتهه غیهر از‬ ‫شاهنامه که حاال داستانش را میدانم) از کجا و از چه مأخذی شروع کردی؟ بهرای‬ ‫این آموزش چه برنامهای را دنبال کردی؟ فکر میکنی از کدام شاعر یا نویسهندهی‬ ‫کالسیک بیشتر اثر پذیرفتی و چرا؟ نشانههایش در کارهای تو کدامها هستند؟‬ ‫ادبيات! در سالهای دبيرستان چندشآورترین درسی بود که به خوردم داده میشرد‪ .‬بره‬ ‫جرأت میتوانم بگویم که چند سر و گردن از دبيران مربوطه بلندتر برودم‪ .‬حرافظ را در‬ ‫همين کقسها به سان آخوندی در ذهنم مینشاندند که به طور کامل با برداشرتهرای‬ ‫من از متن مغایرت داشت‪ .‬مولویخوانیهای این کقسها هم واقعن فاجعه بود؛ مرثلن‬ ‫من با برخی از غزلهای مولوی سكس میکردم‪ ،‬اما درمدرسه آن را در حوزهای کره برا‬ ‫لذت خوانش در تضاد بود‪ ،‬درس میکردند‪ .‬بيشتر همين مخالفت درونی و حسری برود‬ ‫که باعث شد به خودخوانی این متون بپردازم‪ .‬خيام شک خوشی را در من تحریک می‪-‬‬ ‫کرد و از تعقل سرشار بود‪ ،‬ولی زبان در شعرش صرفن نقرش وسريله را ایفرا مریکررد‪.‬‬ ‫رباعيات خيام از این بابت دقيقن در نقطهی مقابل شعر خاقانی کره زبرانمردار اسرت و‬ ‫البته از جان و درون کم دنيای شاعر حكایت میکند‪ ،‬قرار میگيرد‪ .‬بيدل دهلوی اما‪ ،‬برا‬ ‫اینكه شعرش جهان کوچكی دارد‪ ،‬تاثير مهمی بر شيوهی زبرانی مرن داشرت‪ .‬متاسرفانه‬


‫‪95‬‬

‫شاعران سبک هندی‪ ،‬از صائب گرفته تا حزین و کليم و غيره‪ ،‬مورد خروانش حرفرهای‬ ‫قرار نگرفتهاند‪ .‬اینها خيلی پيشتر از نظریهپردازی فرماليستهای روسری‪ ،‬در سيسرتم‬ ‫جانشينی و همنشينی زبان شعرشان کارها صورت دادهاند که هرگز به بوطيقا درنيامرد‪.‬‬ ‫خب‪ ،‬بسط پيشنهادهای این شراعران و امرروزین کرردن تكنيرکهرای اینران در اغلرب‬ ‫کارهای من غير قابل انكار است‪ .‬البته این فرق دارد با برداشتی کره شراملو از حروزهی‬ ‫آرکایيک نثر داشت‪ .‬شاملو در اغلب شعرهایی که در آن از زبان غير لوگرو و همچنرين‬ ‫آرکایيک استفاده کرد‪ ،‬فرمولهای این زبانها را با چاشنی مفاهيم روز‪ ،‬بدون دستبرد و‬ ‫انحراف انتقال داد و حتی به ترکيب و تلفي نحو زبان دورههای مختلرف نثرر فارسری‪،‬‬ ‫نيندیشيد‪ .‬همه تقش من این است که زبان در آثارم به این ترکيب و پتانسيلش درزمرانی‬ ‫و همزمانی برسد و از طرفی نمیخواهم زبان در شعرم مثل گذشته زجر بكشرد‪ ،‬چرون‬ ‫فكر میکنم چيزی که در متون گذشته شعر را کشته و دست از سرش نعش این بيچاره هم‬ ‫برنمیدارد‪ ،‬نه فقدان فكر‪ ،‬حس‪ ،‬شهود و گوش به زنگی دیناميک‪ ،‬بلكه این قاتل همران‬ ‫زبان است که خيلی به اوریژیناليتهی آن میباليم‪ ،‬بدون آنكه به تبارشناسری جردی بعرد‬ ‫ازدواجش با عربی پرداخته باشيم‪ .‬بيهوده نيست که هنوز در تأویل مترونی چرون غرزل‬ ‫حافظ‪ ،‬عملكردی این همه یکبام و دو هوا داریم؛ درش زبان را چنان چارتاق باز گذاشته‪-‬‬ ‫ایم که بدل به انبار کلمات تکمصرفی شده؛ خيل واکگان مترادف‪ ،‬بی آن که در گوشه‪-‬‬ ‫ی کوچكی از تلقی مفهومی با هم تفاوت داشته باشند‪ ،‬فقط صورتها را عوض کررده‪-‬‬ ‫اند؛ بی شک همين‪ ،‬یكی از دالیل ریاکاری فرهنگی ماست‪ .‬شاید بيشرتر بره ایرن دليرل‬ ‫باشد که غزل مشخصی از حافظ‪ ،‬به راحتی میتواند از طرف دو تریبون کراملن متضراد‬ ‫فكری عليه هم خوانده شود‪ .‬عجيب است که ما این را هرگز به انفعال و ریاکاری شاعر‬ ‫نسبت نمیدهيم‪ ،‬بلكه محصول زبان و جهانش هرزمانی و هزار بُعدی متنش وی مریدانريم‬ ‫که اینهمه قدرت تأویلپذیری دارد‪ .‬طبيعی است زبانی که در آن هزار دال بره مردلولی‬


‫‪92‬‬

‫یكه داللت داشته باشد‪ ،‬دچار ایستایی شده‪ ،‬هرگز فكری به حال خرودش نكنرد‪ .‬عردم‬ ‫شناخت و بررسی ساختار تلفيقی ر ترکيبی فارسی‪ ،‬عربی‪ ،‬فرانسه و انگليسی (زبانی که‬ ‫اکنون بدان مینویسيم)‪ ،‬چنان باعث بروز اغتشاش در داللت دال بر مدلولها شرده کره‬ ‫عقوه بر شعر‪ ،‬در نثر هم به سختی میشود با اینهمانی بيرون و درونش متن‪ ،‬اثری خل‬ ‫کرد که در آن نيت مؤلف با اجرا همخوانی داشته باشد‪ .‬من از زبانشناسی خيلی نمری‪-‬‬ ‫دانم و در این حيطه صدای رسایی ندارم؛ بيشتر در دلم‪ ،‬شعرم‪ ،‬پچپچه با خودم دارم‪ .‬اما‬ ‫آنها که میدانند‪ ،‬چرا در این حيطه کاری نمیکنند و به بحرث دربرارهی نراهمخروانی‬ ‫خونی این ازدواجها نمیپردازند آیا آميزشش الاقل دو زبان فارسری و عربری کره اولری‬ ‫ریشهای هندو اروپایی دارد و دیگری سامی‪ ،‬سببسازش اغتشاش در درک مترون فارسری‬ ‫نيست آیا به دليل ریشهی سامی زبان عربی نيست که دانشآموزان ما بعرد از سرالهرا‬ ‫آموزش عربی در مدارس و دانشگاه‪ ،‬حتی نمیتوانند جملهای را به این زبران ادا کننرد‬ ‫شاید کيفيت آميخته در شعر و نثر من‪ ،‬بيشتر به این دليل باشد که میخواهد با طررح و‬ ‫ترکيب لهجهها و سمتهای گوناگونش زبان (قدیم و جدید)‪ ،‬ضرعف خرودش را جهرت‬ ‫اجرای دموکراسی در متن گوشزد کند‪ ،‬چه میدانم! بگذریم! امرا در مرورد تأثيرپرذیری‬ ‫باید بگویم کسی که از وقتی شناختمش همراهیام میکنرد و ترأثيری شردید برر مرن و‬ ‫شعرم گذاشته و دست از سرم بر نمیدارد‪ ،‬آن شرمس تبریرزی گذشرته و ایرن شرمس‬ ‫تبریزی حال و شاید‪ ،‬همان شمس تبریزی بعدهاست‪.‬‬ ‫بخش آخر این پاسخ‪ ،‬مرا به یک سوال دراز مدت هدایت کرد‪ .‬این سوال که سال‪-‬‬ ‫هاست برای من به یک دغدغه در مطالعه تبدیل شهده‪ ،‬برخاسهته از خه ِ پیونهدی‬ ‫نامرئی اما حس کردنی است که بین عرفان و همههی شهاخهههای پسهتمدرنیسهم‬ ‫تشخیص میدهم‪ .‬همین حاال‪ ،‬همه زمانی برشمردن "شمس"‪ ،‬مخزن این دغدغه را‬


‫‪99‬‬

‫بیدار کرد و پرسیدن را اجتنابناپذیر‪ .‬به خصوص که یادم آمد رضا براهنی ههم در‬ ‫تحسین شعرهای متعالی نیما‪ ،‬آنها را به سرودههای شهمس تبریهزی تشهبیه کهرده‬ ‫است‪ .‬خب‪ ،‬عرفان را به هر یک از معانی و تعریفهایی که در دایرةالمعارفهها و‬ ‫فرهنگهای مختلف آمده بگیریم‪ ،‬باز فکر میکنم که شهناختشناسهی عرفهانی در‬ ‫"شمس" غیر قابل انکار باشد‪ .‬میخواهم بدانم کسی مانند تو که جلوههای زبانی و‬ ‫اندیشهی فرهنگ تکقدرتی و مراد و مریدی در ادبیات فارسهی را بها ایهن دقهت‬ ‫شناسایی کرده و شعرش به ویرانی جلوههای زبانی ه ذهنی آن کمر بسته‪ ،‬چطور با‬ ‫معرفتشناسی شمس کنار آمده؟ آیا معرفتشناسهی شهمس را اصهلن "عرفهانی"‬ ‫نمیدانی؟ آیا تکثرِ بی فردیت‪ ،‬کثرتِ ادغامشونده در وحدت و کلن بنیاد کلنگری‬ ‫و کلاندیشی در اندیشهی شمس را رد میکنی؟ اگر نه‪ ،‬تضهاد موجهود بهین ایهن‬ ‫شناخت و جهانبینی خودت بکه زدایشِ قداست‪ ،‬عبودیت‪ ،‬تهکصهدایی و تهک‪-‬‬ ‫قدرتی‪ ،‬نقطهی عزیمت آن است) را چگونه حل کردهای؟‬ ‫من از قبول فراریام! نه اینكه فكر کنم به جز من کسی در قبرول نيسرت‪ ،‬نره! از اهرالی‬ ‫اشراق هم نيستم که گفتوگوی بين مغز و دلم‪ ،‬مرکز سرومی "خررد" را نصريبم کررده‬ ‫باشد؛ صاحب فكرهای دست و پا داری هم نيستم‪ .‬فقط چيزی به نام "رد کردن" چنان‬ ‫تعادلی بين حس و مغزم برقرار کرده که اغلب در مقابل قبول بی قرارم‪ .‬معمرولن همره‬ ‫چيزی به کتم نمیرود‪ .‬همين باعث شده خيلی از دوستانم را مفتی از دست بدهم‪ .‬بایرد‬ ‫فكری به حال این رد کنم‪ ،‬انگار این طوری نمیشود از وسط زندگی رد شد!‬ ‫برابرش گاردی که قبول‪ ،‬در ذهن من دارد‪ ،‬شمس تبریزی اما یرک استثناسرت‪ .‬هرگرز بره‬ ‫عققهای که من برای رد دارم‪ ،‬دليل و ميدان نداد‪ .‬هميشه پوزم را زد‪ .‬هر وقت که مسلح‬ ‫سراغش رفتم‪ ،‬خلع سقحم کرد‪ .‬هر بار هم که خواندمش‪ ،‬کادویی تقردیم کررد کره برا‬


‫‪94‬‬

‫هدیهی قبلی‪ ،‬نه اینكه مغایر باشد‪ ،‬خيلی فرق داشت‪ .‬مشابه همين وضع را پريشترر برا‬ ‫خيام داشتم که باألخره کارش را ساختم‪ .‬من برا عرفران اسرقمی و مسريحی کره اولری‬ ‫"شمشير دولب" را از دست ميترائيسم (آیين مهر) کش رفت و به علیبن ابيطالب داد و‬ ‫دومی "تاج خار" را از سر "مهر" برداشت و سر عيسیبن مریم گذاشت‪ ،‬مشركل دارم‪.‬‬ ‫فكر میکنم مانی با طرح ثنویت‪ ،‬کار دست موسی و مسيح (ببين چه شباهتی دارند ایرن‬ ‫دو ناميده!) نيز داده باشد؛ اولی شرّش را کند و دومی گویا میخواسته به خيرش ميردان‬ ‫بدهد (آیا واقعن داده )‪ .‬اسقم هم با ميترائيسم کاری کرده که ایرانی از شرّ هرچه خيرر‬ ‫و خيرش هرچه شرر‪ ،‬گذشرت و پرل را کره برداشرتند‪ ،‬وسرط آب‪ ،‬دسرت خرالی و تنهرا‬ ‫ماند‪ .‬اصلن فكر میکنم اهميّت خاورميانه برای غرب‪ ،‬نه صرفن به خاطر نفرت‪ ،‬بلكره‬ ‫به خط راستين خيری مربوط میشود که در این خطّه‪ ،‬پيشترر الپوشرانیاش کردنرد و‬ ‫بعدها به نام تمدن یونان سند خورد‪ .‬در نثر شمس که از شعر بيشرتر در خرودش دارد‪،‬‬ ‫هرچه بيشتر غور میکنم‪ ،‬ربطهای خطوطی را میبينم که در کف دستم میگذارد و بره‬ ‫خير این خطه مربوط میشود‪ .‬چند سرال پريش جهرت شررکت در یرک شرعرخوانی و‬ ‫داستانبانی که دانشگاه پزشكی تبریز ترتيب داده بود‪ ،‬به اتفاق "شهریار مندنیپرور" بره‬ ‫این شهر رفتم‪ .‬بعد از مراسم‪ ،‬گشتی در خيابانها زدیم و تُک پایی به برازار قردیم ایرن‬ ‫شهر رفتم‪ .‬فوقالعاده بود! اینهمه ایران‪ ،‬اینهمه فارسی بكر و دسرتنخرورده در یرک‬ ‫بازار آخر چگونه میگنجيد خطوط اعتراض چهرهها در برابر زبانی کره در متافيزیرک‬ ‫این مكان به آنها تحميل میشد‪ ،‬واقعن دیدنی بود‪ .‬زبان روی صورت آدمها ترکری راه‬ ‫میرفت‪ ،‬اما لحنها را من فارسی میشنيدم‪ .‬دیوارهای سخنگوی ایرن برازار در داالن‪-‬‬ ‫های تو در توی فكرهای شمس تبریزی‪ ،‬به متنی باز میمانست که هرچره بيشرتر پريش‬ ‫میرفتم‪ ،‬از داالن دیگری که بازتر میشد‪ ،‬سر درمیآوردم‪ .‬در شعر بلند "تبریز"‪ ،‬شمایی‬ ‫از این بازار و حضور شمس تبریزی را به ویژه آنجا که مقابل مانی قرار میگيرد و می‪-‬‬


‫‪91‬‬

‫خواهد بينالنهرینش فكرهای ایرانی را از وی باز پس بگيرد و جاری کند‪ ،‬میتوانی ببينی‪.‬‬ ‫متن شمس برای من عقوه بر اینكه نمونهی بارز یک مقابله با هجومی زبانی است‪ ،‬متن‬ ‫کنش در برابر اعتراض به وضع موجود در تمام زبانهرا و زمرانهرا نيرز هسرت‪ .‬نثرری‬ ‫کنشمند که دائم به فكرهای اجباری حمله میکند‪ ،‬اما به شدت رفي ساز است‪" .‬قال و‬ ‫مقال" شمس‪ ،‬نمونهی بسيار مسلمی از شناختشناسی ایرانی اسرت‪ .‬همرانطروری کره‬ ‫تأکيد فرقه "مقمتيه" بر خودمسئولی را میشرود در آن دیرد‪ ،‬چنران برا برازی و درهرم‬ ‫آميختگی فكر و کقم ایجاد موقعيت میکند‪ ،‬که در یک فضای توليد شدهی معاصرر بره‬ ‫راحتی میتوانی خودت را در آن پيدا کرده و بدون آنكه امر و نصيحت و موعظه شنيده‬ ‫باشی‪ ،‬فكری به حال خودت کنی و این همان چيزیست که فرقه "نفش بندیان" بر آن‬ ‫تأکيد ویژه دارند‪ .‬اینها فقط گوشه کوچكی از تأویلی است که این متن به دست مری‪-‬‬ ‫دهد و مرا در برابر قبول خود مسئول میکند‪ .‬من شمس تبریرزی را عرارف نمریدانرم‪،‬‬ ‫چون عقوه بر اینكه زیر بار قبول آن نمیرود‪ ،‬فراتر از حقج‪ ،‬منری علرم مریکنرد کره‬ ‫توأمان درزمانی و همزمانی است‪ .‬البته ممكن بوده گاهی در تقابل با عوام‪ ،‬سركوتی برر‬ ‫چهرهاش بنشيند و فراری شود‪ ،‬اما اهل ترن دادن بره روایرت اعظرم نيرز نبرود‪ .‬شرمس‬ ‫تبریزی عارف نيست‪ ،‬فقط یک شمس تبریزی ایرانی است که ميترائيسم را‪ ،‬بی انتهرایی‬ ‫حيطهی عمل را‪ ،‬درایت و هوش بی حد و حصر را‪ ،‬هرزمانی زروانيسرم را‪ ،‬گروش بره‬ ‫زنگی دیناميک را‪ ،‬بنيان استاتيک تعقلی پویا را‪ ،‬زندگی را و عمدهی تصوّف ر نه عرفان‬ ‫ر دیرپا را همزمان در خودش دارد‪ .‬به یاد ندارم شمس در جایی با پدیدهای برخروردی‬ ‫فقط کلی داشته باشد‪ ،‬البته صرفن جزئینگر نيرز نيسرت‪ .‬برين نگراه ميكروسركوپيک و‬ ‫ماکروسكوپيک وی‪ ،‬هميشه تعادلی برقرار است که به راحتی میتوان ایرن تعرادل را در‬ ‫برخوردش با هر پدیده یا تصادفی به وضوح دید‪ .‬هميشه از عرادّی فرراری بروده‪ ،‬اهرل‬ ‫عوام و مریدپروری نبوده‪ ،‬با مولوی هم فقط همنشينی میکررد کره تنهرایی خرودش را‬


‫‪92‬‬

‫انجام داده باشد‪ ،‬هرگز برنمینشست‪ .‬در پرسش تو نكتهی دیگری هم هست که حريفم‬ ‫میآید از کنارش بی تفاوت بگذرم‪ .‬اگرچه سيطرهی تفكرات سره شخصريت تأثيرگرذار‬ ‫قرن بيستم (نيچه‪ ،‬مارکس‪ ،‬فروید) و تأکيد این هر سه بر تعقل‪" ،‬انسان خردایی" را در‬ ‫غرب به ارمغان آورد‪ ،‬اما دادهها و دستآوردهای آدمی‪ ،‬آنقدر اندک هست که در تقابرل‬ ‫با یک نمیدانمش بزرگ‪ ،‬دچار ابزوردیته شود (همران چيرزی کره در غرربش قررن بيسرتم‬ ‫خودش را در یک خودکُشی همگانی به نمایش گذاشت)‪ .‬از این جهت رویكرد پسرت‪-‬‬ ‫مدرنيسم به متافيزیک‪ ،‬آنجایی که با فيزیک "هایزنبرگ" گره میخورد و بنيانی علمری‬ ‫دارد‪ ،‬یک نياز مبرم محسوب میشود و در بخشی که این توجه به متافيزیک‪ ،‬خودش را‬ ‫وقف اشاعهی تعاليم بستهبندی شده مسرلكی ر عرفرانی (بودیسرم‪ ،‬تانترائيسرم‪ ،‬سرای‬ ‫بابائيسم‪ ،‬رشیكيسم و‪ )...‬میکند‪ ،‬چيزی جز فریبری سياسری جهرت هردایت ترودههرا بره‬ ‫خودمشغولی نيست‪ .‬در ایران متأسفانه طی چند دههی گذشرته‪ ،‬مرا کمترر بره شرناخت‬ ‫ریشهای تفكر مدرن پرداختيم و به لزوم توجه به فردیت واقف نيستيم و بيشتر با جلروه‬ ‫های عينی مدرنيسم خود را بزک کردیم (مدرنيزاسيون)‪ .‬فرد ایرانی به طور عرام‪ ،‬هرگرز‬ ‫به انجام تنهایی خود مشغول نبوده که گاهی جای خدا نشسته باشد و با طرح "من" بره‬ ‫عنوان یک تنهای ابدی ر اسری (ابد و ازلش زروانيسم) به پوچی رسيده باشد؛ بره عنروان‬ ‫مثال تا آمد که تكانی به خودش بدهرد‪ ،‬یرک ایردئولوکی دسرتسراز و سياسرتزدهی‬ ‫مارکسيستی به خوردش دادند که ربط چندانی به تفكرات واقعی مرارکس نداشرت‪ .‬بره‬ ‫نيچه هم عققهمند شد‪ ،‬چون فكر میکرد وی کشرته مرردهی زرتشرت اسرت‪ .‬غافرل از‬ ‫اینكه نيچه جهت مقابله با اولين فيلسوفی که برای خدای خير (اهورا مزدا) و خدای شر‬ ‫(اهریمن) برابری قائل شد و به سان بقيه ادیان‪ ،‬شيطان را بندهی خدای یكتایش فررض‬ ‫نكرد‪ ،‬به نگارش "چنين گفت زرتشت" پرداخت و در سرتاسرر کترابش نشران داد کره‬ ‫چگونه در هر خيری شرّ و در هر شرّی خيری هست‪ .‬اصلن شعار کتاب‪ ،‬نرزاع برا ایرن‬


‫‪96‬‬

‫دوآليسمش تاریخی است‪ .‬این فرد مستعار ایرانی بررای اینكره حجراب را ندریرده باشرد‪،‬‬ ‫فروید را هم بيشتر دهانی خوانده و حتی در فكرهای عقدهی اُدیپش فررو نرفرت‪ .‬پرس‬ ‫هنوز هم چيزی در آسمان دارد و نيازی ندارد که دوباره بدان رجعت کند‪ .‬اصرلن‪ ،‬ایرن‬ ‫قول که اگر روشنفكر ایرانی را فشار دهی‪ ،‬مثل خميردندان از آن عرفان میزند بيررون‪،‬‬ ‫پر بی راه نيست‪ .‬خب! من هم از دامان همين روشرنفكری بيررون پریردهام کره عرارف‬ ‫سرخود است‪ ،‬نيازی نيست که دوباره بدان رجوع کنم‪ ،‬خودم را طی این سرالهرا جرر‬ ‫دادهام که از چنگش فرار کنم‪ .‬پستمدرنيستها با طرح "زبان خردایی"‪ ،‬از زبران یرک‬ ‫متافيزیک تازه ساختهاند که برای خروج از بحران عقل مرکرزی‪ ،‬حيلرهای ترازه سررهم‬ ‫کرده باشند؛ برای من‪ ،‬با توضيحی که پيشتر دادهام‪ ،‬زبان فارسی‪ ،‬با انبوه بغرنجهایی که‬ ‫دارد‪" ،‬خدا" که چه عرض کنم‪ ،‬وسيله نقليهی به روزی هم نيست‪ .‬دارم جان میکنم که‬ ‫زبانم را دوباره بسازم تا بتواند نقل کند؛ دریافتی‪ ،‬شهودی‪ ،‬حسی را انتقال دهد و فكری‬ ‫بكند‪ .‬اگر شعرهایم توجه ویژهای به تصوف (نه عرفان) راسرتين دارد‪ ،‬بره خراطر ایرن‬ ‫است که دیگر به تاریخ باور ندارد‪ .‬این شعرها مجلسنویسش سميناری اسرت کره مری‪-‬‬ ‫خواهد گذشته را دوباره شناسرایی کررده‪ ،‬پيررو فكرهرای تعليمراتی خرودش باشرد‪ .‬از‬ ‫فكرهای گذشته هم فقط برای آسمانی که قرار است باالی سر زندگی متن ساخته شود‪،‬‬ ‫کمک میگيرم‪ .‬در حالش حاضر‪ ،‬چون دری برای ورود به آینرده درکرار نيسرت‪ ،‬دارم از‬ ‫دست گذشته به گذشته فرار میکنم تا بعدها با یک پرشش سه گام‪ ،‬وسط آینرده ایسرتاده‬ ‫باشم‪ .‬در اینجا هم بيشتر مسئول بودم از شمس تبریرزی بررای کمرکهرایی کره کررد‪،‬‬ ‫سپاسی داشته باشم‪ .‬وگرنه مخاطب شما‪ ،‬چنانچه بخواهد فكرهای مرا طی ساليان آتری‬ ‫دنبال کند‪ ،‬نباید توقع داشته باشد که آنجا به انكار شمس برنخيرزم‪ .‬خرب! نرزد اینران‪،‬‬ ‫کسی که بر همهی دوران شعر تأکيد مىکند تا هميشه را داشته باشد و بر تمام شناسره‪-‬‬ ‫های شعری انگشت گذاشته باشد‪ ،‬مخالف فراروی تلقی میشود‪.‬‬


‫‪99‬‬

‫از گفتوگوهایت چنین استنباط میشود که افزون بر ذخیرهی ادبهی‪ ،‬مخهزن پهر و‬ ‫پیمانی از تجربههای حضور در جریهانههای ادبهی زمانهه داری‪ ،‬دوسهت داری از‬ ‫جریانهای شعری دهه هفتاد به طور مشخص نام ببری و کیفیتهای تاثیرگذار ههر‬ ‫یک را شرح دهی؟‬ ‫در این صورت باید از دههی شصت منبر کنم‪ .‬اغلب شاعران مطرح دههی هفتاد‪ ،‬پرایی‬ ‫در شعر دههی شصت نيز داشتهاند و شعرشان بدون عبور از برزخ شعری دههی شصت‬ ‫به بار نمینشست‪ .‬در دههی شصت به درستی توليد فضای بكر شرعری مرد نظرر قررار‬ ‫گرفت‪ ،‬اما این فضای جدید‪ ،‬همخوانی چندانی با زبانی که در آن اجرا میشد‪ ،‬نداشت‪.‬‬ ‫در دههی هفتاد ولی انفجار درخوری در چند جای شعر فارسی اتفاق افتاد کره مرن در‬ ‫این باره‪ ،‬طی گفتوگوهای مختلف با مجقت و روزنامههرا صرحبت کرردهام و نمری‪-‬‬ ‫خواهم حدیث مكرر کنم و اصلن شدنی هم نيست‪ ،‬چون برای تشریح مجموع اتفاقاتی‬ ‫که در این دهه افتاده باید چند کتابی سياه کرد و حتی شماری از این رویردادها در ایرن‬ ‫مجال ممكن نيست‪ .‬متأسفانه دو سالیست کره ایرن حروزهی نظریرهپرردازی بره طررز‬ ‫ماهرانهای تحریف شده؛ به عنوان مثال‪ ،‬برخی شعر دههی هفتاد را به آثاری نسبت می‪-‬‬ ‫دهند که در این دهه سروده یا منتشر شدهاند‪ .‬در حالی که من به شخصه بارها توضريح‬ ‫داده ام که هنوز فرصرت الزم دسرت نرداده کره بخرش مهمری از مجمروع پيشرنهادهای‬ ‫مطروحه در دههی هفتاد‪ ،‬به اجرای کامل شعری درآید‪ .‬پيشترر در دانشرگاه فردوسری‬ ‫مشهد‪ ،‬طی یک سخنرانی که حضور شاعران مطرح این شهر بدان فضرای مناسربی داده‬ ‫بود‪ ،‬به صورت کامل به تشریح سه انققب شعری در طی سدهی اخير پرداختم و شرح‬ ‫دادم که در انققب اول و دوم‪ ،‬نيما و شاملو این دگرگونیها را یک تنه رهبری کردنرد‪،‬‬ ‫اما در دههی هفتاد چند جریان شعری در شكلگيری استتيک تازه نقش عمرده داشرتند‬


‫‪93‬‬

‫که البته در جاهایی با هم به هيچوجه همخوانی نداشته و ندارند‪ .‬من انقرقب دائمری را‬ ‫تجليل میکنم و برخقف ادعایی که همه جا جار مریزنرد عبدالرضرایی فقرط حيطرهی‬ ‫نوآوری خودش را تبليغ میکند و پذیرای پيشنهادهای تازه نيست‪ ،‬معتقدم هر خققيرت‬ ‫اصيلی خل ش ساحتی نو میکند تا به انواع قبلی افزوده باشد؛ یعنی برای توسّع میآید ترا‬ ‫وسعتی به فكر و شعر و شكل داده باشد؛ هميشه مثل سيل مریآیرد کره آب را فراگيرر‬ ‫کند‪ ،‬اما چون مسير راه روی آن را سد میکنند‪ ،‬سد را شكسته و رودخانههرای قبلری را‬ ‫نيز در خودش غرق میکند‪ .‬البته همين که بدل به نوع از مُد افتاده شود و نخواهد کناره‬ ‫بگيرد و شكل بعدی را بپذیرد‪ ،‬با آن همان میکنند که خود قبلن با قبلیها کررد؛ یعنری‬ ‫اگر در برابر شعر نيمایی‪ ،‬غزل گارد رَد نمیگرفت‪ ،‬این همه در سردهی اخيرر‪ ،‬حاشريه‪-‬‬ ‫نشينی نمیکرد و توی سرش خودش نمیزد و یا اگر نيما‪ ،‬شاگرد خودش شاملو را عدول‬ ‫کرده از حدود خود و خاطی خطاب نمیکرد‪ ،‬دهه شصتیها شعر نيمایی را کفن نمری‪-‬‬ ‫کردند و در تاریخ ادبيات نمینشاندند و اگر شاملو بعدیها را دست کرم نمریگرفرت‪،‬‬ ‫شاید شعرش هماکنون قرائتی در انزوا نداشت‪ .‬دقيقن به این دليل است که شاعر هفتراد‬ ‫هيچ شكل و شيوهای را رد نمیکند و خققيت خود را صرف توسعهی شعر میکند‪ ،‬نره‬ ‫هرچه محدودتر کردن آن‪ .‬پس برخقف نظرگاهی کره مررا مخرالف فرراروی از دسرت‬ ‫آوردهای دههی هفتاد میداند‪ ،‬باید عنوان کنم که شعار بنيادین دههی هفتاد چيزی جرز‬ ‫فراروی نيست و تأکيد کنم که هميشه اصلیترین مخالف مخالفان فراروی شعری بروده‬ ‫و هستم‪.‬‬ ‫آیا نظرگاهی که تو را مخالف فراروی از دستاوردهای دههی هفتاد میدانهد‪ ،‬بهرای‬ ‫این ادعا دالیلی هم ارائه کرده است؟‬


‫‪40‬‬

‫دليل من هميشه شعرهایم بود و هست و خواهد بود‪ .‬در کارنامهی خود‪ ،‬ده مجموعرهی‬ ‫شعر دارم که مرور حتی سرسری آنها نشان میدهد خققيت در آثارم بره درختری کره‬ ‫دارد بلند میکند‪ ،‬مدام شاخههایی افزوده است؛ شاخههایی که جوانههاش به احتمال نه‬ ‫چندان دور‪ ،‬ميوههای دیگری بر زمين خواهد گذاشت‪ .‬هميشه هر کتابش بعدی‪ ،‬فكرر و‬ ‫شكل و شيوههای تازهای به آن قبلی اضافه کرد یا به کل در سرمتهرای دیگرری قردم‬ ‫گذاشت که الاقل در شعر فارسی کمتر مدّ نظر قرار میگرفت‪ ،‬اما نظرگاهی که معمولن‬ ‫مطبوعات [این سمساری فكرهای دست چندم] سراسری میکنند‪ ،‬نيازمند دليل نيسرت‪.‬‬ ‫اغلب این روزنامهبنویسها احتمالن حتی کتابهایم را نخوانردهانرد‪ .‬بيشرتر برر اسراس‬ ‫فتوایی که از پشت ميزی صادر میشود‪ ،‬مینویسرند‪ .‬برخری از ایرن شراعرخواندههرای‬ ‫ریشی در سفيد انداخته که احتمالن چند سوراخ بيشتر پر کردهاند‪ ،‬بعد از مروت شراملو‬ ‫چنان در عقدههای بر کرسینشينی وول میخورند که غير را نمیبينند‪ .‬اینان که قرائتری‬ ‫اخوان ثالثی از شعر و "حرفهای همسایه"ی نيما دارند و بيشتر‪ ،‬تمهای پيشانيمایی را‬ ‫در ساختار غزلی شعرهای آزاد خود میریزند‪ ،‬بدون آنكه مثل اخوان‪ ،‬شعری از نيمرا را‬ ‫در ذهن خود باز کرده تا شاید کمی پيشتر را نيز دیده باشند‪ ،‬هنوز دارند از "افسانه"ی‬ ‫نيما اسطوره میسازند و با چند صدایش میخوانند که سن‬

‫نيمرا را بره سرينهی خرود‬

‫بزنند‪ .‬اینها البد نمیدانند که نيمای تازه مایيم که داریم راهی تازه میکنريم در ادامرهی‬ ‫یوش و حاضر نيستيم به آن برگردیم‪ .‬این عده هر مخالف خود را عدول کرده از حدود‬ ‫"حرفهای همسایه" که البد قرآنشان است‪ ،‬میداننرد‪ .‬کورناليسرتهرای از شرعر بری‬ ‫خبری هم که تازه به ميدان آمدهاند و درکی از اتمسفر و موقعيت کنونی شرعر ندارنرد‪،‬‬ ‫بدون آنكه در نيما درس کرده و از شاملو ترس خورده و سری در شعرهای هفتاد فررو‬ ‫برده باشند‪ ،‬از طرفهای بامی که شک دارم "تندر کيا و هوشن‬

‫ایرانی" بر آن ایستاده‪-‬‬

‫اند‪ ،‬افتاده و نمیدانند هيچ چيز مهلکتر از تازگی بيش از حد که در چشم به هم زدنی‬


‫‪45‬‬

‫خودش را کهنه میکند نيست‪ .‬اینان قدری برای تعادل قائل نيستند و مدام شناسهای تنها‬ ‫در شعرشان رشد سرطانی دارد و برای اینكه بر عنصری شعری تاکيد کرده باشند‪ ،‬متن‪-‬‬ ‫شان کارکرد عناصر دیگر را هميشه پشت گوش انداخته است‪ .‬خب! نزد اینان‪ ،‬کسی که‬ ‫بر همهی شعر تأکيد میکند تا هميشه را داشته باشرد و برر تمرام شناسرههرای شرعری‬ ‫انگشت گذاشته باشد‪ ،‬مخالف فراروی تلقی میشود‪.‬‬ ‫در گفتوگو با رضا چایچی اشارهای داری که کالسی برای تدریس تئهوری شهعر‬ ‫داشتهای‪ .‬اگر درست فهمیدهام‪ ،‬میتوانی زمان و مکان و کیفیتهای این کهالس را‬ ‫شرح دهی و بگویی که آن کالس چرا تعطیل شد؟‬ ‫حقيقتش را بخواهی‪ ،‬من هرگز کقسی نداشتهام و اصلن به آن اعتقادی هم ندارم‪ .‬البتره‬ ‫بودند کسانی که با من رابطهی نزدیک داشتند و میتوانستند شعرشان را برایم بخوانند و‬ ‫از تجربه و نظرگاهم سود ببرند‪.‬‬ ‫خوشبختانه همين دوستان‪ ،‬گرچه از گوشههایی هم که در فضای مطبوعات روشنفكری‬ ‫نيز داشته‪ ،‬کنارهگيری کرده‪ ،‬تا آنجا که خبر دارم در حال بسط پيشنهادهای شعر ترازه‪-‬‬ ‫اند‪ .‬من سفر بسيار میکردم‪ .‬هميشه دست شاعران جوانتری را کره در شرهرهای پررت‬ ‫هم میدیدم و از استعداد چيزی کم نداشتند‪ ،‬مریگررفتم‪ .‬خرب‪ ،‬ایرنهرا مریتوانسرتند‬ ‫شعرشان را طی تماسهای تلفنی برایم بخوانند و ليچار بشرنوند وگريجترر شرده‪ ،‬جران‬ ‫دوبارهای دیوانه کنند‪ ،‬تا دست مرا هم گرفته باشند‪.‬‬


‫‪42‬‬

‫آیا این رواب شعری‪ ،‬در شکلگیری شعر دههی هفتاد تأثیر داشت؟ کهدام یهک از‬ ‫شاعران کنونی با تو در ارتباط بودند و به نظر تو‪ ،‬کدام یک از آنها از آموزهههای‬ ‫تو برگذشتهاند و به استقالل در زبان و فرم رسیده اند؟‬ ‫ببينيد! شعر من هنور آنقدر بَر و بازو دارد که نخواهم به شعر و صردای در حرال بلنرد‬ ‫شدن برخی از دوستان جوانتر که نسبتی هم با عربدههای من دارد‪ ،‬پُز بدهم‪ ،‬یا نگرانی‬ ‫کنم برای به یغما رفتن مال و منالی که پيش کلمات هرگز نداشتهام‪ .‬پس نيرازی نيسرت‬ ‫کسی را به عنوان شاگرد علم کنم‪ .‬تازه هنوز علی عبدالرضایی‪ ،‬شاعرترین شاگرد علری‬ ‫عبدالرضایی است‪.‬‬ ‫درباره آنچه که با شناسهی "شعر نسل پنجم" یا "شعر هفتاد" شناسایی میشود‪،‬‬ ‫چه فکر میکنی؟ این شعرها چه ویژگیهایی دارند که آنها را از شهعر دهههههای‬ ‫پیشین جدا میکند؟ چه تفاوتهای چشمگیری از نظر فرم و زبان در شعر فارسهی‬ ‫این دوره به وجود آمده؟ تحول ذهنی پدیده آمده در اثر دگرگونیهای سیاسهی ه‬ ‫اجتماعی را در حوالی کدام یک از پدیدههای فرهنگی مهیتهوان در زبهان‪ ،‬فهرم و‬ ‫مفاهیم عرضه شده در شعر پس از انقالب ردیابی کرد؟ مثال بده‪.‬‬ ‫پاسخ به این پرسش مثنوی دراز روده و هفتاد منی میشرود‪ .‬امرا چرون اصررار داری و‬ ‫خواستی که با ذکر مثال توضيح دهم‪ ،‬به برخی از این مبانی و عناصر تازه که قبلن کمتر‬ ‫بدان پرداخته شد‪ ،‬با توجه به شعرهایم که در پرسش پيشرين از پاسرخ بره آن کيبروردم‬ ‫طفره رفت‪ ،‬اشاره میکنم‪ .‬ما زمانی به عرصه آمدیم کره شرعر آزادی خرودش را در دو‬ ‫پایگاه غير شعری گم کرده بود‪ .‬از طرفی‪ ،‬شاعران حكومتی فكرهای مسرجدی را در آن‬


‫‪49‬‬

‫مرریریختنررد و در سررمت دیگررر‪ ،‬سرريطره مانيفسررتهررای سياسررتزدهی (نرره سياسرری)‬ ‫مارکسيستی‪ ،‬به شدت آزارش میداد‪ .‬خب یكی از کارهای مهم ما در دههی هفتاد ایرن‬ ‫بود که موف شدیم مسجد و خانقاه و حزب را از خانهی شعر بيرون کرده‪ ،‬الاقل شكل‬ ‫و صورت سنتهای مرید و مرادی یا باالیی و پایينی را دفرمه کنيم‪( .‬البته در اوایل دهه‬ ‫هشتاد‪ ،‬حزب در قالب تودهای که اکثریت شد‪ ،‬با مسجد که ساکنانش ناگهران بردل بره‬ ‫روشنفكرانی ریشو شدند‪ ،‬به اجماع رسيد‪ .‬روشنفكران مذهبی! ها ها ها! مریبينری چره‬ ‫همنشينی احمقانهای دارد این دو واکهی متضاد مذهبی که حتری نمریتوانرد و اصرلن‬ ‫نمیخواهد دربارهی هست یا نيست‪ ،‬سوال کند‪ ،‬پسوند روشرنفكری شرد کره تنهرا بره‬ ‫خاطر کند و کاو دربارهی پرسشهایی از این دست میتواند با ایرن نرام نسربتی داشرته‬ ‫باشد)‪ .‬در هر حال با این اجماع‪ ،‬هرچه بافته بودیم‪ ،‬پنبه شد‪ .‬متأسفانه برخی از شاعران‬ ‫پيشكسوت‪ ،‬به دليل عدم پویایی نتوانستند با این جریان ترازه همراهری کننرد یرا بررای‬ ‫مخالفت خود با دستآوردهای تازهی شعری‪ ،‬دالیلی استتيكی دست و پرا کننرد و چرون‬ ‫عادت ندارند کمی هم در حاشيه ایستادگی کنند‪ ،‬با ادعای بزکی و شعاری "نجات شعر‬ ‫و نظریهپردازی بيچاره نيما" با چماقداران غزلی و مسجدی به اتحاد رسيده‪ ،‬با اسرتفاده‬ ‫از امكانات دولتی موف شدند دوستانم را خانهنشين کرده‪ ،‬مررا آواره و فضرای شرعر و‬ ‫شعور را بدل کنند به همين بازار مكاره و البته خيلری خلروت کنرونی‪ .‬خواننردهی ایرن‬ ‫شعرها دیگر آن مریدی نبود که توقع داشته باشد شاعر مراد بر تمام راههرایش عقمرت‬ ‫بگذارد و همچون رهبری به راه راستش هدایت نماید‪ .‬شعر فارسی را هميشه گنجينهی‬ ‫بزرگی که از گذشته در خود انباشته‪ ،‬هدایت کرده است؛ نه میتوان از فواید این گنجينه‬ ‫چشم پوشيد و نه میشود آن را در ذهن بایگانی کرد و بی هيچ دخرل و تصررفی از آن‬ ‫سود جست‪ .‬اصلن من مطالعهی شعر کقسيک را برای استعدادهای متوسط مضر مری‪-‬‬ ‫دانم‪ ،‬چون به شخصه یكی از مشكقتم در اوان سرودن ایرن برود کره کلمرات شرعری‪،‬‬


‫‪44‬‬ ‫سطرهای شعری و همچنين لحنهای آرکایيک‪ ،‬به طور اتوماتيک به ذهنم تحميل مری‪-‬‬ ‫شد‪ .‬در واقع نوشتن را به طور حرفهای‪ ،‬در نزاع برا همرين اتوماتيزاسريون آغراز کرردم؛‬ ‫یعنی از وقتی که سعی کردم در نوشتههایم عليه تلقی کقسريک از شرعریت قيرام کرنم‪.‬‬ ‫شعری مثل "دایره" در کتاب "پاریس در رنو" یكی از محصوالت همين نزاع‪ ،‬با توجره‬ ‫به کارکرد تكنيک فاصلهگذاری است‪ .‬از طرفی‪ ،‬این شعرها توجه ویژهای دارد به گروه‪-‬‬ ‫های خوانشی کم عده‪ ،‬چون از غلبهی اکثریت به تن‬

‫آمده‪ ،‬بيشتر به حاشيه تن میدهد‬

‫تا تمرکز ویژهای روی فضاهای شخصی و حاشيهای داشته باشد و دایم صرحنهی خرود‬ ‫را به حاشيه میدهد تا در جای دیگری که پيشتر جای شعر نبود‪ ،‬دست از سر قاعرده‪-‬‬ ‫کاهی برداشته‪ ،‬حاشيهافزایی را در دستور کار خود قرار داده باشد‪ .‬یكی دیگر از تقش‪-‬‬ ‫های شعر دههی هفتاد این است که خودش را وقرف اجررای کارنراوال شرعری کررده‬ ‫است؛ به عنوان مثال در شعری مثل "جن‬

‫جن‬

‫تا پيرروزی" شراعر برا طررح طنرز و‬

‫هجویه‪ ،‬لباس تمام گروههای اجتماعی را تنش میکند و برای اینكه به شرناخت وجروه‬ ‫دیگر خود دست یابد‪ ،‬با جمعيتی از علیهای عبدالرضایی‪ ،‬بره جنر‬

‫مفراهيم و تعرابير‬

‫غالب میرود‪ .‬خصيصهی بعدی شعر دههی هفتاد‪ ،‬استفاده از ساختار نامتمرکز و اجرای‬ ‫متنهای باز است‪ .‬در این مترون مخاطرب جرای ویرژهای را اشرغال مریکنرد و بردون‬ ‫مشارکت او متن تكميل نمیشود؛ مثلن "شينما" متنی باز است کره دوسرت دارد بارهرا‬ ‫نوشته شود‪ .‬این شعر را همانطور که میشود تا هميشه خواند و نوشرت‪ ،‬مریتروان در‬ ‫همان چند صفحهی اول نيز‪ ،‬تمامشده تلقری کررد‪ .‬متأسرفانه در شرعر پريش از هفتراد‪،‬‬ ‫هميشه اجرای ساختار غزلی مد نظر قرار میگرفت‪ .‬اصلن به این دليل است که شعر ما‬ ‫را مفاهيم دوتایی انبار کرده است؛ یعنی توجه بره سراختار معنرایی یكره‪ ،‬مولرد نروعی‬ ‫دیكتاتوری موروثی در متون ما بوده؛ به عنوان مثال اگر شاعر قبلی میخواسته دربرارهی‬ ‫زیبایی بنویسد‪ ،‬بی هيچ تعریف و تحليلی از زشتی‪ ،‬زیبایی را موتيف مقيرد مرتن خرود‬


‫‪41‬‬

‫قرار داده‪ ،‬به هيچ موتيف آزادی که قراردادهای ذهنیاش را به هم بزند‪ ،‬اجازهی حضور‬ ‫نمیداد‪ .‬در حالی که در متنهای جدید‪ ،‬این مفاهيم دوترایی بره طرور هرمزمران نقرش‬ ‫موتيف مقيد را ایفا میکنند‪ ،‬تا موتيفهای آزاد‪ ،‬به تعریف و تحليل آنها بپردازند‪ .‬ترازه‬ ‫در انتها‪ ،‬این شاعر نيست که رأی صادر میکند‪ ،‬بلكه مهم ترأثری حسری اسرت کره در‬ ‫ذهن مخاطب ایجاد میشود؛ یعنی اگر شاعر هفتاد بخواهد شعری درباره خوبی بنویسد‪،‬‬ ‫در آن گزارههایی را نيز دربارهی بدی خرج میکند و اگر بدی و خوبی دو مرکز معنایی‬ ‫شعرش محسوب شوند‪ ،‬در نهایت این ذهن خواننده است که جرای مرکرز سروم مری‪-‬‬ ‫نشيند‪ .‬به این ترتيب است که این شعرها بره تعرداد خواننردگان خرود‪ ،‬مرکرز شرعری‬ ‫خواهند داشت‪ .‬خوانندگانی که دیگر به دانای کل که مسائل زنردگی را تبيرين کررده و‬ ‫مدام خط میداد‪ ،‬وقعی نمیگذارند و به خوبی میدانند سرسپردگی مخاطب به مؤلرف‪،‬‬ ‫مثل دلدادگی مرید به مراد‪ ،‬عين بی خردی است‪ .‬برای شاعر قبلی‪ ،‬جهان تنها به جرایی‬ ‫که در آن زندگی میکرد‪ ،‬محدود میشد و شعر خود را گرهگشای تمام مشكقت عرالم‬ ‫قلمداد کرده‪ ،‬از نوشتن شعرهای مرکزگریز دوری میکرد و در حرالی کره مردعی برود‬ ‫احاطهی کامل بر متون غربی و شرقی دارد‪ ،‬در قالبش شعرهای نيمایی و گاهی آزاد‪ ،‬غزل‬ ‫و قصيده مینوشت و اگر هميشه بحثهایش را با زبان‪ ،‬تكنيک و فرم آغاز و تمام می‪-‬‬ ‫کرد‪ ،‬عقمت آگاهی و شناخت شاعر نبود‪ ،‬بلكه برعكس‪ ،‬این کردار چيزی جز نشرانهی‬ ‫ضعف و ریاکاری موروثی وی نبود‪ ،‬چون عملن میبينيم که جهان و تفكر و زیرساخت‬ ‫ذهنی متون این شاعران در قياس برا تكنيرک و فررم کارشران‪ ،‬مكرانی کراملن فرعری و‬ ‫حاشيهای دارد و یا اصلن جایی ندارد‪ .‬در حالی که شاعر جدید رشد سرطانی در مقوله‪-‬‬ ‫ای واحد را مخرّب دانسته‪ ،‬تأکيدی ویژه بر تمام عناصر شعری دارد‪ .‬به این شاعر دیگر‬ ‫وحی نمیشود‪ ،‬آیه نمینویسد که مردم را عليه شيطان بشوراند‪ ،‬عارفی نيست که جهان‬ ‫را پارهای از لمت بداند و بخواهد با تخریب آن‪ ،‬به عالم نورانی براال برسرد‪ .‬او خرود‬


‫‪42‬‬

‫زندگیست‪ ،‬به فردیت اهميت میدهد که تافتهای جدابافته نباشد‪ .‬در شعرهایش مانكنی‬ ‫از شخصيت فردی هميشه پشت ویترین است‪ .‬این شاعر برای اینكه به درک فردیت در‬ ‫جمع رسيده باشد‪ ،‬پيش از هر چيز سعی میکند جایگراه فررد را در شرعر بشناسرد‪ .‬بره‬ ‫صداهای شعرش شخصيت بدهد تا در متن‪ ،‬مقردماتی را جهرت تحقر دموکراسری در‬ ‫جمع فراهم کرده باشد و برای شركلگيرری فرهنگری دمروکرات کره آرزوی دیرینرهی‬ ‫اوست‪ ،‬زمينهسازی کرده باشد‪ .‬البته این توجه و تمرکز روی فرد را میشرود در اغلرب‬ ‫آثار این دهه دید‪ .‬احيای دوبارهی سنت نيرز در سراختار اغلرب شرعرهای مهرم هفتراد‬ ‫مشهود است؛ مثلن در سریال شعر "پاریس در رنو"‪" ،‬جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" یا مرتن‬

‫چندین کانری "شينما"‪ ،‬بسياری از قالبهای کقسيک با مضامين ترازه پرشرده‪ ،‬یرا بره‬ ‫شكل پنهانی در فرمهای تازه‪ ،‬تمهای قدیمی ریخته شده است‪ .‬ایرن شرعرها برا چنرين‬ ‫تمهيداتی میخواهند‪ ،‬انزجار خود از شكلهرای اسرقاطی و نروعهرای از مرد افتراده را‬ ‫نمایش بدهند‪ .‬شعر دهه هفتاد جهت ایجاد ایجاز نيز پيشنهادهای تازهای در اجرا داشته‬ ‫که یكی از آنها‪ ،‬استفاده از پاساکهای تازهی شعری است؛ مرثلن در شرعرهای شراملو‪،‬‬ ‫شاعر برای اینكه از پارهای به پارهی بعدی برود‪ ،‬بی هريچ تمهيردی مرینررویسد یرا از‬ ‫جمقت توضيحی و توصيفی سود میجوید و گاه حتی با نوشتن کلماتی مثل "آنگراه‪،‬‬ ‫زیرا‪ ،‬چون و‪ "...‬خودش را راحت میکند و این باعث میشود که شعر‪ ،‬نه تنها ایجاز و‬ ‫عدم برخورداری از تصنع را‪ ،‬بلكه باورپذیری خود را نيز از دست بدهد‪ .‬در کتاب "این‬ ‫گربهی عزیز" و به ویژه در شعر بلند "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی"‪ ،‬جهت رفع این معضرل‬

‫پيشنهادهای تازه داشتهام که امروزه در شعر خيلریهرا بره وفرور دیرده مریشرود‪ .‬ایرن‬ ‫تمهيدات گاهی زمانی و گاهی زبانیاند؛ مثلن اگر قرار بوده گراهی شراعر از زمرانی بره‬ ‫زمان دیگر برود‪ ،‬این کار را با پاساکهای فعلی انجرام دادهام و اگرر دوسرت داشرت‪ ،‬از‬ ‫پارهای به پارهی دیگر نقل مكان کند‪ ،‬برا اسرتفاده از تغييرر وزن و دگرگرونی لحرن ‪. ...‬‬


‫‪46‬‬

‫متأسفانه طی این سالها‪ ،‬هر بار که من از لزوم اجرای دموکراسی در متن حررف زدم و‬ ‫به نوشتن شرعرهای چنردفرمی‪ ،‬چندصردایی‪ ،‬چنردمرکزی و چندموضروعی پررداختم‪،‬‬ ‫هميشه منتقدی آمد و این شيوهی سرودن را به طور کامرل بره حروزهی نظریرهپرردازی‬ ‫"باختين" یا پيروان صرفن تئوریكش در ایرران نسربت داد‪ ،‬در حرالی کره مرن ارتبراط‬ ‫چندانی بين شعر خود و اینان نمیبينم‪ .‬اوایل سال ‪ 69‬برود کره سریالشرعر "پراریس در‬ ‫رنو" را مینوشتم‪ ،‬مادرم به خانهام آمد و خواست برایش شاهنامهخوانی کنم‪ .‬در حرين‬ ‫خواندن ناگهان متوجه شدم تفاوتی بين لحرن سرهراب و رسرتم و راوی کره فردوسری‬ ‫باشد‪ ،‬موجود نيست‪ .‬طوری که همه این شخصيتها‪ ،‬که از حقيقرتهرا و سَرمتهرای‬ ‫مختلف فكری و زمانی و سنی میآمدند‪ ،‬با لحن و مروزیكی یكره تعریرف مریشردند‪،‬‬ ‫دیكتاتوری در این متن تا بدان حد بود که در آن حقيقتی جز حقيقرت غرایی فردوسری‬ ‫نمیدیدم‪ .‬در نتيجه‪ ،‬متن با توجه به شخصيتهایی که وارد ميدان خود میکرد‪ ،‬به دليل‬ ‫اجرای یكه‪ ،‬اصلن باورپذیری نداشت‪ .‬فردوسی‪ ،‬رستم‪ ،‬سهراب‪ ،‬تهمينره‪ ،‬افراسرياب ‪...‬‬ ‫همه و همه در یک قالب‪ ،‬یک وزن‪ ،‬یک دایرهی زبرانی و زیرر سريطرهی یرک سيسرتم‬ ‫فكری که محصول دیكتاتوری ذهن مؤلف بود‪ ،‬اجرا شده بودند! (این برخوردها ربطری‬ ‫به ارزش این متون ندارند‪ ،‬برای من فردوسی‪ ،‬فردوسی است؛ قلمی گردنکلفت دارد و‬ ‫ارزشی درزمانی‪ ،‬شكی هم در این نيست‪ ).‬چند روزی نشستم و بره صرورت آزمایشری‬ ‫روی صحنهی نبرد رستم و سهراب کار کرردم و تعرابير و رجزخروانی هرر کردام را در‬ ‫لحن‪ ،‬قالب و وزنهای مختلفی اجرا کردم‪ .‬حتی در این غلطنویسی‪ ،‬به نتایج تازهای در‬ ‫وزن رسيدم؛ مثلن وقتی که سهراب را در وزن دوری مفرتعلن نوشرتم‪ ،‬دیردم برا ایجراد‬ ‫تسكين پی در پی‪ ،‬به راحتی میشود به وزن دوری مفعولن رسيد‪ .‬در همان بازنویسری‪،‬‬ ‫رجزخوانی رستم را در وزن فاعقتن اجرا کردم و مشخص شد که برا سركتهی مليحری‬ ‫میشود در وزن دوری فاعقتن‪ ،‬به جز در رکن اول‪ ،‬در انتهای سطرهای طوالنی نيرز از‬


‫‪49‬‬

‫فعقتن استفاده کرد‪ .‬خقصه کنم‪ ،‬با خوانش برخی از غزل ر نيمایینویسریهرایم در دو‬ ‫کتاب اول و همچنين شعر بلند "جن‬ ‫را به طور کامل ببينيد؛ مرثلن در "جنر‬

‫تا پيروزی"‪ ،‬میتوانيد نتيجهی این تجربره‬

‫جن‬ ‫جنر‬

‫ترا پيرروزی" هرر صردا از شخصريتی‬

‫برخوردار است و هر شخصيت در شكل و قالب خود اجرا میشود‪ .‬حتی ایرن شرعر از‬ ‫موضوعی یكه نيز پيروی نمیکند‪ .‬در این مرتن‪ ،‬دوبيتری‪ ،‬ترانره‪ ،‬غرزل‪ ،‬شرطح‪ ،‬مثنروی‪،‬‬ ‫نيمایی و آزاد‪ ،‬همه با هم در یک ارکستر به همخوانی رسيدهاند که صورت چندگانرهای‬ ‫را در آثار دههی هفتاد به نمایش گذاشته باشند‪ .‬در شعر "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی"‪ ،‬هم‪-‬‬

‫زمان شعرهای دیگری نيز خوانده میشود که با چند شاعر و چند فكر‪ ،‬چند فرم زبانی‪،‬‬ ‫چند قالب‪ ،‬چند نگاه و باألخره چندین شيوهی شنيدن همراهند و در عين حال تنهاینرد‪.‬‬ ‫یكی از این شعرها را میتوان با شگردی کقسيک خواند‪ .‬یكی دیگر با توجه به اقتردارش‬ ‫زبانش حالی که در آن نوشته شد‪ ،‬خوانده میشود و دیگری با "دل ای دل ای" کردنهای‬ ‫کوچه بازاری یک الت همخوانی دارد‪ .‬همينطور این روال ادامه پيدا میکند ترا جرایی‬ ‫کرره آخررری‪ ،‬در حررالی کرره شرركل دیگررری از همرران شررعرهای قبلرری اسررت‪ ،‬بررا طرررح‬ ‫"معناگریزی" خواننده کقسيک را گيج میکند‪ .‬با این همه‪ ،‬شاعران ش"جنر‬

‫جنر‬

‫ترا‬

‫پيروزی" از زیرساخت ذهنيتی کقسيک دوری دارند و عمدتن یا معاصرند یرا پيشررو‪.‬‬ ‫تخيل‪ ،‬ویژگی اصلی سرودههای شاعرانش پيشرو است و خيال‪ ،‬اصلیتررین عنصرر شرعرش‬ ‫معاصر است‪ .‬در این شعر‪ ،‬خيال‪ ،‬وضعيتی از ذهنش عبدالرضایی است که حس را بردونش‬ ‫رعایت بافت و دریافت شعری خرج میکند و تخيل‪ ،‬عنصر ذاتی تمام قروای انسرانی و‬ ‫غير انسانی اوست که نه تنها خرد را با حس و فهم همراه میکند‪ ،‬بلكه با کسبش انگيزه‪-‬‬ ‫های عاطفی‪ ،‬متن را به شعور و شهود نزدیک میکند‪ ،‬تا شاعرش را اهلی و خواننرده را‬ ‫اهل کرده باشد‪ .‬برخی از شاعر ر مخاطبان‪ ،‬متوجره کرارکرد ایرن هرر دو نمریشروند و‬ ‫صرفن از "خيال" در شعرش خود کار میکشند و نمیدانند خيال‪ ،‬که برا گرزینشش عناصرر‬


‫‪43‬‬

‫شعری و غير شعری از طری ش قواعد ترکيب‪ ،‬به منظور نيل به اهداف از پيش تعيينشرده‬ ‫در متن اجرا میشود‪ ،‬نقش تزئينی دارد و نيروی خققيت را خيلی همراهری نمریکنرد‪.‬‬ ‫متأسفانه کژخوانی شعرهای بلندم توسط شاعرانی که از تجربهی کافی برخوردار نيستند‬ ‫یا فاقد هوشی درخور بررای مونتراک پرارههرای مختلرف شرعری هسرتند‪ ،‬باعرث شرده‬ ‫که برخی از متونش امروزین‪ ،‬به سرطان مونتاک دچار شود‪ .‬به طوری که خواننرده بعرد از‬ ‫خوانش این شعرها‪ ،‬به جای اینكه گيج شود تا دوباره بخواند و مردت خروانش را براال‬ ‫ببرد‪ ،‬سرسام بگيرد‪ .‬این شعرها به دليل عدم انسجام حسی و کروکزدن پرارههرای بری‬ ‫ربط‪ ،‬طوری که انگار آنها را با تف به هم چسبانده باشرند‪ ،‬مخاطرب را از لحظرههرای‬ ‫لذت خوانش‪ ،‬دور و هی دورتر میکند‪ .‬دوستان نمیدانند دریافت و شهودی کره بررای‬ ‫ورسيون اول این شعرها خرج میشود‪ ،‬باید از انرکی باالیی برخوردار باشد و مدتهرا‬ ‫چنان همراهیشان کند تا به جای اینكه شعر تازهای بنویسند‪ ،‬به تكميل و اداره طررز در‬ ‫ورسيون بعدی پرداخته باشند و همچنين در خوانشهرای بعردی چنران هوشری در آن‬ ‫بدوانند که ربطها در حين ناخوانایی و عدم زودخرجی‪ ،‬در شعر بنيادین شود‪ ،‬به طوری‬ ‫که بر سطح چشم نماند و خواننده خقق نيز نتواند با چشمدوانی در بين سرطرهای آن‪،‬‬ ‫مُهر بی ربطی و تصنع را بر پيشانی این شعرهای چندپاره بكوبد‪ .‬گفتم که پاسخ به ایرن‬ ‫سوال‪ ،‬حوصلهی خوانندهتان را سر میبرد‪ ،‬من هنوز به سطر بعدی نرسيدم‪ .‬ولری بهترر‬ ‫است که دیگر سردرد نياورده و تذکر دهرم کره ایرن حررفهرا فقرط پوسرتهانرد‪ ،‬مغرز‬ ‫درخود شعرهاست‪.‬‬ ‫اولن به خاطر این توضیح بردبارانه و سرِ صبر‪ ،‬از تو ممنهونم‪ ،‬چراکهه مفهاد آن را‬ ‫برای شعر امروز فارسی بسیار الزم و گرانبها میدانم‪ .‬ثانین‪ ،‬حضور چنین نگرشهی‬ ‫در شعر فارسی‪ ،‬برای من‪ ،‬بسیار دلگرمکننده است‪ .‬به ویژه که با پشتوانهی مثال‪ ،‬به‬


‫‪10‬‬

‫درستی نشان دادهای که این تفکر از حد تئوریپردازی بر گذشته و شکلهای آن در‬ ‫شعر خودت حضوری قابل شناسایی دارند‪ .‬اما یکی از فرازهای این پاسخ برای من‬ ‫پرسشبرانگیز است‪ .‬میگویی‪" :‬همیشه منتقدی آمد و این شیوه سرودن را به حوزه‬ ‫نظریهپردازی "باختین" یا مروجانش در ایران نسبت داد‪ ،‬در حالی که مهن ارتبهاط‬ ‫چندانی بین شعر خود و اینان نمیبینم‪ ".‬خب این چه اشکالی دارد؟ بهه نظهر مهن‬ ‫بسیار هوشمندانه است که ما مطالعات غربیان را درباره گفتمانها و پرسهمانههای‬ ‫فلسفی به درستی بفهمیم و با درکی درونیشده از آنهها بتهوانیم دیهدگاهههایی را‬ ‫برگزینیم که در جههت آزادی انسهان ه مهتن از قیهدهای ههزاران سهاله باشهد و‬ ‫هوشمندانهتر است اگر بتوانیم آن آموزهها را در زمینه گوهر فرهنگی زبان و ادبیات‬ ‫خودمان به خدمت بگیریم؛ یعنی همان کاری که ببه نظر من) تو در انجامش موفه‬ ‫بودهای‪ .‬به بیانی دیگر‪ ،‬ممکن است با گوشههایی از گزینش و گوارش و فهراورده‪-‬‬ ‫های تو مواف نباشم‪ ،‬اما من هم نشانههای این "ارتباط" را‪ ،‬هم در سخن تئوریک‬ ‫تو و هم در کنش شعری تهو‪ ،‬بهه وضهوح مهیبیهنم؛ بهه عنهوان مثهال اصهطالح‬ ‫"کارناوال"‪ ،‬در مورد گفتمان "چندصدایی" بهاختین‪ ،‬توسه "تهودوروف‪ ،‬ژاک‬ ‫دریدا‪ ،‬جولیا کریستوا و‪ "...‬در چهار ه پنج دهه گذشته‪ ،‬به تفصهیل تشهریح شهده‬ ‫است‪ .‬مثلن جولیا کریستوا‪ ،‬در مجموعه جستارهایی که بهین سهالههای ‪ ۹۱۹۱‬تها‬ ‫‪ ۹۱۹۹‬نوشته‪ ،‬درباره مفهوم دو ارزشی "کارناوال" و کاربرد آن در ادبیهات سهخن‬ ‫گفته است و خودت عملن آن را در مورد چندصداییکردن شاهنامه آزمهودهای‪ .‬بها‬ ‫توجه به این ریشهیابی‪ ،‬ارتباط کار تو با نظریههای یادشده برای من غیر قابل انکار‬ ‫است‪ .‬البته ممکن است من در این ریشهیابی‪ ،‬زاویههایی را ندیده باشم‪ ،‬اما در ههر‬ ‫حال‪ ،‬وقتی هر نوع ارتباط را با آنها انکار میکنی‪ ،‬این پرسش سر برمیکند که آیا‬


‫‪15‬‬

‫تمامی این یافتهها را به عنوان کشف شخصی برآورد میکنی؟ در واقه نمهیدانهم‬ ‫علت انکار تو در این زمینه چیست؟‬ ‫انكاری در کار نيست‪ ،‬من فقط با متر و ميزانی که شعر را فقرط در چرارچوب آن مری‪-‬‬ ‫سنجند و اگر سطری از آن بيرون بزند‪ ،‬داد خيلىها هوا میرود‪ ،‬مخالفم‪ .‬شما میتوانيرد‬ ‫چيزی را در جایی بخوانيد و هی در ذهن خود با آن ور بروید بره طروری کره آن فكرر‬ ‫برگرفتهی آغازین‪ ،‬از فكرهای دیگری در شعرهای دیگرتری سر دربيراورد؛ بره عنروان‬ ‫مثال‪ ،‬شما در "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" یا "شرينما" تقابرل کارنراوال را در شركلهرای‬

‫تعزیهخوانی میبينيد؛ هنرپيشههرایش از وسرط نمایشری روحوضری بيررون پریردهانرد‪،‬‬ ‫راویانش در حال پردهخوانی از سطرهای شاهنامه تا ميدان فردوسری تهرران راهپيمرایی‬ ‫میکنند که بعد از دوم خرداد‪ ،‬تظاهرات تازهای را در خيابانهرا ترتيرب داده باشرند‪ .‬در‬ ‫همين شعرها نوحهخوانی آهنگران را دارید که چهارده سالهها را شستو شروی مغرزی‬ ‫میداد و زیر تانک و روی مين میفرستاد؛ همچنين نمرایش عمليرات التبرازی گرروه‬ ‫فشار را در خودآویزی و حالی به حالی شدن یک موجی را ‪ ...‬خب! اینها نباید باعرث‬ ‫شود که منتقد مربوطه از همه آنچه که دربارهی کارناوال "باختين" و دیگران خوانرده‪،‬‬ ‫پایی فراتر بگذارد اشتباه نكنيد! من همصدای کسرانی نيسرتم کره در دالیرل نخوانردنش‬ ‫تئوریهای شعری خانه کرده و فلسفه را عامل تباهی متن دانسته‪ ،‬مدام تازیانهی شعر را‬ ‫عليه دانش و آگاهی بلند میکنند‪ .‬نه! در بوهای سَرَم الكی قرمهسبزی پخش نكردهام که‬ ‫پشت سرش روشنفكری عرفانی در صف ایستاده باشم‪ .‬نعل وارو میزنم که عارفان مرتن‪،‬‬ ‫وقت خوانش به سرهاشان تكانی بدهند تا فقط بر حال سر خم نكرده باشرند‪ ،‬چشرمی‬ ‫در جلوتر فرو کنند و گاهی به پس و پشت برگردانند و شعرهایی را که رفاقت دوری با‬ ‫یک تئوری دارند‪ ،‬صرفن با معيارهای آن اندازه نگيرند‪ .‬ما قرنهاست کره داریرم عقرده‬


‫‪12‬‬

‫دموکراسی را با خود همراه میکنيم‪ .‬طبيعیست که فرق باشد‪ ،‬بين اجرای دموکراسی در‬ ‫متنهای چندصدایی منی که دارم در منجقب فرهنگی سراپا دیكتاتور دست و پرا مری‪-‬‬ ‫زنم‪ ،‬با شاعری غربی که اسباب پذیرایی تن را مدام در شعرهایش فراهم مریکنرد‪ .‬مرن‬ ‫"دریدا" را میخوانم‪ ،‬ولی وی را دقيقن در همان جایی که جای او نيست‪ ،‬در شعرهایم‬ ‫پيدا میکنم‪ .‬اگر معتقدم که ارتباطی بين آثار من و این حوزههای نظریهپرردازی نيسرت‪،‬‬ ‫بيشتر به این دليل است که دوستان فكری به حال فكرهای از پيشخواندهای کره در آن‬ ‫طوطی شدهاند‪ ،‬کرده باشند‪ ،‬و اال به شخصه از زمرهی اولين کسانی هستم که از اواخرر‬ ‫دهه شصت به بازخوانی و نقد شعر‪ ،‬با توجه به کارکرد تئوریهای جدید میپرداختنرد؛‬ ‫چوبش را هم به واسطه تشریح و تررویج تئروریهرای پسرتمدرنيسرتی‪ ،‬بره ویرژه در‬ ‫سخنرانی دیوانهای که سال ‪ ،62‬در جلسات "شعر امرروز" داشرتم و در آن بسرياری از‬ ‫آدمهای ریش و سبيلدار و مطرح آن دوره حضور داشرتند‪ ،‬خيلری خروردهام؛ یعنری از‬ ‫امثال "باباچاهی" و "مفتون امينی" که سالها بعد یكی پسانيمایی نوشت و آن دیگرری‬ ‫سپيدخوانی روز را منتشر کرد! اما اینهمه باعث نمیشود دربارهی شعرهای برخری کره‬ ‫دارد عكسبرگردان همين تئوریها میشود‪ ،‬سركوت کرنم‪ .‬مرن از گسرترش فكرهرای‬ ‫مصرفی در شكلهای مصرفی انزجار دارم و از تكرار‪ ،‬هميشه با همين تشرخص زبرانی‬ ‫که آن را امتياز میدانند و از روی عادت به چند فرمول نحوی‪ ،‬زبان شعر خود را دچرار‬ ‫اتوماتيزاسيون میکنند‪ ،‬مشكل دارم‪ .‬یكی از دالیل جوانمرگی در شعر ما اصرلن همرين‬ ‫معياری است که آن را امتياز یک شاعر میدانيم و نمیدانيم که زبان شاعر را نهایتن بره‬ ‫شكل فجيعی به ایستایی میرساند‪ .‬اصلن هر شيوه زبانی‪ ،‬جهان خا‬ ‫سازد و شاعری که اصرار دارد به اجرای درایههای طرزی خا‬

‫خودش را مری‪-‬‬

‫‪ ،‬مدام جهان کروچكی‬

‫را در کارهایش تكرار کرده‪ ،‬در آن وسيع نمیشود‪ .‬خوانندهی جدید‪ ،‬دیگرر شراعری را‬ ‫که پای پنجرهای مشخص ایستاده باشد و مدام در حالش توصيف منظری مشخص باشد‪،‬‬


‫‪19‬‬

‫خيلی تحمل نمیکند‪ .‬شكلهای زبانی‪ ،‬پنجرههایی هستند که زاویههای دید و منحصرر‬ ‫به فردی دارند‪ .‬نمیشود به جهان شعر فقط از یک سمت خيره شرد‪ ،‬بردجوری سرليقه‬ ‫خوانش را دیكتاتور بار میآورد‪ .‬متأسفانه هميشه شاعران ما درهای زبان شعرشان را برا‬ ‫عققه به روی ورود ویروسهای این سرطان باز گذاشتهاند و هنوز به آن میبالند‪.‬‬ ‫خقصه اینكه حرفهای من‪ ،‬چه آنجا که بویی احتمالن سياسی دارد‪ ،‬چه آنجا کره در‬ ‫تئوریهای شعری کند و کاو میکند‪ ،‬در تقابل با سناریویی که پشت پرده تدارک دیرده‬ ‫میشد و با گوشت و خون و پوست شعرم حسشان میکردم‪ ،‬زده میشد‪ .‬طبيعی اسرت‬ ‫مخاطبی که از آن شرایط خبردار نباشد‪ ،‬ترأویلی جردای از منظرور عبدالرضرایی داشرته‬ ‫باشد‪ .‬البته فكر نمیکنم خوانندهای که طی این سالها حرفهای مرا دنبال کرده باشرد‪،‬‬ ‫به دالیل این حرفها واقف نباشد‪ ،‬ولی اقرار میکنم که من کوتاهی کردهام اگرر هرگرز‬ ‫فكری به حال شكل تنهای هر گفتوگویم نكردهام‪ .‬چنران در دریرازدگی تروّهم درجرا‬ ‫زدهام که تا همين حاال فكر میکردم هرکه شوق شعر داشته و دارد‪ ،‬باید پرتگویی مررا‬ ‫در گفتوگوهایم دنبال کرده باشد و دقيقن دانسته باشد که در حررفهرایم برازی‪ ،‬کرم‬ ‫درنمیآورم‪ .‬ببخشيد‪ .‬نمیدانستم‪.‬‬ ‫در پرسش و پاسخ با "پرهام شهرجردی" نکات مهمی درباره شعر‪ ،‬مفاهیم تئوریک‬ ‫مربوط به شعر مطرح کردهای که اکثر آنها متأسفانه کاملن باز نشده و ممکن است‬ ‫برای بسیاری از خوانندگان اهل ادبیات هم نیازمند توضیح باشد‪ .‬مخصوصن یکهی‬ ‫از آنها که در رابطه با "برقراری رابطه با مخاطب" است‪ .‬اگر پاسخ تو باز نشهود‬ ‫بکه در آنجا با همهی توضیحی که دادهای‪ ،‬باز هم به حد کافی باز نشهده)‪ ،‬مهی‪-‬‬ ‫تواند این استنباط خطا را پیش آورد که تو به مخاطب اهمیت نمیدهی و کسی که‬ ‫شعر تو را نفهمد‪ ،‬نفهم برآورد میکنی‪ .‬در حالی که من فکر میکنم منظور تو ایهن‬


‫‪14‬‬

‫نیست و نبوده‪ .‬برای همین‪ ،‬آن پرسش و پاسخ را بازگو میکنم و خواهش میکهنم‬ ‫که این مسئلهی مهم فلسفی را بیشتر باز کنی؛ یعنهی تفهاوتی را کهه فلسهفه‪ ،‬بهین‬ ‫واژگانِ "مفهوم" و "معنا" قائل میشود‪ ،‬به کمک شاهد و مثال توضیح دهی‪.‬‬ ‫بسوال مجلهی شعر‪ :‬عدهای بر این باورند که شعر شما بی معناست و تهوجهی بهه‬ ‫معنا ندارد‪ .‬شما که سهم ویژهای برای نقش فکر در نوشته قائلید‪ ،‬چه توضیحی برای‬ ‫این دسته از منتقدان دارید؟‬ ‫جواب تو‪ :‬هر مخاطبی میتواند ادعا کند که این شعرها بدون مفهومند‪ ،‬چون هرکه‬ ‫به اندازهی دادهها و دانش خود میفهمد‪ ،‬پس این ایرادی ندارد‪ .‬اما اینکه میگویند‬ ‫این شعرها معنا ندارد‪ ،‬گزارهای پرت است‪ .‬چون همین کهه نشهانه و کلمههای بهر‬ ‫صفحه مینشیند‪ ،‬حامل باری معناییست‪).‬‬ ‫منظور من در آن پاسخ‪ ،‬بيشتر به تلقی یكسانی مربوط میشد کره خيلریهرا نسربت بره‬ ‫"مفهوم" و "معنا" دارند و معمولن این هر دو را با هم قاطی میکنند‪ .‬هر متنری حراوی‬ ‫نشانههایی چه نمادین و چه شمایلی است و چه نوع چينش کلمات در آن توليد شركل‬ ‫میکند‪ .‬اگر شاعر این متن‪ ،‬دالیل خرود را پشرت گروش نينداختره باشرد و از حرداقل‬ ‫استعداد برخوردار باشد‪ ،‬خواننده را با معنای نوشتن روبرو خواهد کرد که جرایش جرز‬ ‫در خود متن نيست؛ یعنی هر متنی بررای خرودش معنرایی دارد کره مریشرود روی آن‬ ‫ارزشگذاری کرد‪ .‬من نمیدانم چرا برخی متون بی ارزش را بی معنا خطاب مریکننرد‬ ‫میخواهم بگویم که معنای هر متنی تنها در خود آن متن وجود دارد و کميتری اسركالر‬ ‫محسوب می شود‪ .‬اما مفهوم یک متن در بيرون آن قرار دارد که با توجه به ابزار و داده‪-‬‬ ‫های خواننده‪ ،‬خودش را عوض میکند‪ .‬بدیهی است کسی که با شنيدن نام شعر نرو بره‬ ‫یاد "کوچه" فریدون مشيری میافتد‪ ،‬نتواند با شعرهای جدید ارتباط برقررار کنرد‪ .‬آن‪-‬‬


‫‪11‬‬

‫هایی هم که از شعر مشيری کمی جلوتر رفتهاند‪ ،‬ممكرن اسرت تلقری درسرتی از معنرا‬ ‫نداشته باشند‪ .‬معنای هر شعری برای خودش داستانی دارد که ربطی به مفهروم نردارد و‬ ‫بيشتر به اجرای آن مربوط میشود‪ .‬حكایت این داستان را فقط میشود از اجرای یكهای‬ ‫که دارد‪ ،‬شنيد‪ .‬معنا فقط در خوانش حرفهای این شعرها خودش را دستگير میکند‪.‬‬ ‫خقصه کنم‪ ،‬در مهمترین شعرهایم هميشه شهود‪ ،‬نقشی ریشهای داشته و برا توجره بره‬ ‫دریافتی که در موقعيت پيش از نوشتن حاصل شرده بره تراليف درآمرده؛ یعنری ممكرن‬ ‫نيست خوانندهای در یكی از شعرهایم تأمل کند و معنرای ترازهای کره ایرن نوشرتن را‬ ‫تعریف کرده باشد‪ ،‬خودش را دستگير نكند‪ .‬خب! این خوانندهی فرضی البد باید برای‬ ‫خودش پيشتر امكاناتی را جهت خوانش فراهم کرده باشد‪ ،‬وگرنه توی دستانداز می‪-‬‬ ‫افتد و به سرش میزند‪ .‬البته تاکنون مخاطبان جدی شعرم مشكلی در این رابطه نداشته‪-‬‬ ‫اند‪ .‬متأسفانه خوانندهی کقسيک‪ ،‬درک درستی از شعرخوانی ندارد و نمیداند که با این‬ ‫شعرها نمیشود "دل ای دل ای" کرد و در آن بساط یرک شربنشرينی پرای منقلری را‬ ‫فراهم کرد‪ .‬بعد از نشر کتاب "جامعه" اتفاق عجيبی برایم افتاد؛ یعنی دامنهی مخاطبرانم‬ ‫به شكل عجيبی گسترش یافت‪ .‬من از این بابت برخقف خيلیها کره خوشرحال مری‪-‬‬ ‫شوند‪ ،‬به کارم شک کردم‪ .‬بعدها مشخص شد که اینان به دالیلری دقريقن غيرر شرعری‬ ‫سراغ این متن آمدهاند‪ .‬با مقاالت و تمجيدهایی که در این رابطه شد‪ ،‬مجبور شدم طری‬ ‫نوشتهای با نام مستعار‪ ،‬خوانشی متنی را دربارهی این شعر ارائه دهرم ترا گرارد معنرا و‬ ‫حضور جهان متن را در شكلگيری زبان و داستان شعری آن‪ ،‬یادآوری کرده باشم‪.‬‬ ‫من این شعر را در کتاب "جامعه" که در "مجله شعر" چاپ شده‪ ،‬خواندهام‪ .‬می‪-‬‬ ‫دانم پیشنهادی که دارم‪ ،‬هم خواهش بزرگی است و هم انجامش از رسهم و رسهوم‬ ‫یک "گفتوگو" تجاوز میکند‪ ،‬اما موضوع برای درک و شناخت این نوع شعر از‬


‫‪12‬‬

‫نظر من بسیار مهم است‪ .‬میتوانی عناصری را که االن به صهورت تئوریهک شهرح‬ ‫دادی‪ ،‬در خود شعر به خوانندگان این گفتوگو نشان دهی؟‬ ‫باشد‪ .‬اما اجازه دهيد اول درباره الهامی که در شب "جامعه"نویسی از صفحه تلویزیون‬ ‫بيرون پرید و به خانهام آمد‪ ،‬به اندازهی تنفسری برين دو خطبره در یرک نمراز جمعره‪،‬‬ ‫آخوندی کنم‪ :‬آن شب حوصلهام سر رفته بود‪ ،‬فيلمی هم نداشتم که خروشوقتری کرنم‪.‬‬ ‫تلویزیون را روشن کردم‪ .‬خامنهای آمد‪ .‬کانال را عوض کردم‪ ،‬خاتمی سبز شرد‪ .‬دوبراره‬ ‫شاسی را فشار دادم‪ .‬قرائتی داشت مخ میخورد‪ .‬به کانال بعدی رفرتم‪ ،‬جنتری دربرارهی‬ ‫راههایی که آدمی را بعد از مرگ به جنت میبرد‪ ،‬میگفت‪ .‬به کانال آخر هرم کره رفرتم‬ ‫کلی به ریش رفسنجانی خندیدم‪ .‬اما نمیدانم چرا گریهام گرفرت‪ .‬لرج کرردم و بعرد از‬ ‫سالها پای حرفهای یک من چندر قازشان نشسرتم‪ .‬زبران خررفهمکنری کره در حرين‬ ‫خریّتآموزی در حوزهی علميه از بر شده بودند و در حرفهای خود به کار میبستند‪،‬‬ ‫حيرت انگيز بود‪ .‬برای به کرسی نشاندن هر دروغ و چرندی چنان روایرت یرک "عليره‬ ‫السقم" را جعل میکردند که آب از آب تكان نمیخورد‪ .‬فكرش را بكرن! حردود پرنج‬ ‫ساعت از وقت بی بضاعت خود را به تمام پنج کانال تلویزیون جمهوری اسقمی که در‬ ‫آن پنج کله سياه و سفيد تكان تكان میخورد‪ ،‬اختصا‬

‫داده برودم‪ ،‬امرا خودکرارم بره‬

‫اندازهی بيست و چند سال‪ ،‬حيلهگری آموخته بود و شروع کرد بره حيلرهسرازی! مرتن‬ ‫"جامعه" محصول همان شب اجباریست‪ .‬شعر "جامعه" با ترکيب گفتمانهای مختلف‬ ‫و با توجه به لحن سخنرانی‪ ،‬شعر ر خطابههایی است که سعی کرده برا ایجراد بحرران‪،‬‬ ‫پيش از هر چيز‪ ،‬شاعر خود را به نقد بكشد‪" .‬جامعه" با جعل روایتهای برزرگ و برا‬ ‫اشاره به جهرل راویران آن (کره جمعيتری از علریهرای عبدالرضرایی را تشركيل مری‪-‬‬ ‫دهند)‪ ،‬ضمن آزادی بخشيدن به مخاطب‪ ،‬شاعر را نيز از هر گونه قيد و بند متنری رهرا‬


‫‪16‬‬

‫میکند‪ .‬شاعر با فرض قرار دادن همين آزادی‪ ،‬زندگی را دوباره در این مرتن بازسرازی‬ ‫میکند و با بازگشت به رحم مادر‪ ،‬زندگی را از نو در این شعر آغاز کرده است‪:‬‬ ‫اگر کودکی به خودش واگذار شود‬ ‫بزرگ نمی شود‬ ‫مادر‬ ‫پا درميانی میکند‬ ‫و جامعه میشود‬ ‫جامعه جادهست‬ ‫نمیشود در بست!‬ ‫روی دستانداز رفت‬ ‫توی این بارانداز‬ ‫جنين تنهاست‬ ‫و اگر سر برسد نه ماه‬ ‫از دری که در پی دارد در تاریكی‬ ‫در میآید ‪...‬‬ ‫متن با توجه به زبانی کودکانه که از آنارشی‪ ،‬نظم ایجاد میکند و با دنيای زهردان مرادر‬ ‫نزدیكی دارد‪ ،‬آغاز میشود‪ .‬کودکی که در سطرهای آغازین این شعر به دنيا میآیرد بره‬ ‫دليل عدم شناخت زبان‪ ،‬اطقعی از نرینهمحوری زبان فارسی ندارد‪ .‬بنابراین بره راحتری‬ ‫در هر حوزهای وارد شده‪ ،‬از آن داد سخن سر میدهد‪ ،‬اما همين که برا آمروزش زبران‪،‬‬ ‫کسب هویت میکند‪ ،‬مجبور میشود از قانون پدر و پدرساالری تبعيت کنرد‪ .‬در نتيجره‬


‫‪19‬‬

‫زبان سمبوليک جای زبان سميوتيک (نشانهشناختی) کودکانره را گرفتره‪ ،‬شراعر نراگزیر‬ ‫سطرهای خود را بين این دو زبان پرت کرده‪ ،‬سببساز حرکتی تناوبی در متن میشود‪.‬‬ ‫ترن نيستم که روی ریل هی برود‬ ‫برگردد‬ ‫رودخانهام! در رحم خودم راه میروم‬ ‫جامعه آنجاست‪...‬‬ ‫شاعر فرقی بين دنيای رحمش مادر و جهان بعد از تولد و همچنرين دنيرای پرس از مررگ‬ ‫(گور) قائل نيست؛ یعنی حضور انسان و هستی او را سه رحم که تنها با یكردیگر فررق‬ ‫اهری دارند‪ ،‬مجموع میکند‪ .‬از آنجایی که شرایط اجتماعی هر عصری تاثيری ویرژه‬ ‫بر متون ادبی داشتهاند و دارند‪ ،‬تحليل این شعر نيز بدون لحاظ کردن جامعهای که بستر‬ ‫شكلگيری آن بوده‪ ،‬امكانپذیر نيست و در همين راستا شعر "جامعه"‪ ،‬حراوی گرزاره‪-‬‬ ‫هایی است که شارح گزارههای دیگر و جميع رویدادهایی است که در حيرات معاصرر‬ ‫رخ داده‪ ،‬رخ میدهد‪ .‬این شعر میتواند محل تقاطع آگراهی نسربی شراعر برا شرناخت‬ ‫خواننده قلمداد شود‪ .‬به گونهای که فكر و ذکرهای پرداختی این متن‪ ،‬نه روی کاغرذ و‬ ‫نه در پيرامون آن‪ ،‬بلكه در درون خواننده حضور دارد‪ .‬در نتيجه‪ ،‬ذهنيت شراعر نيرز در‬ ‫"جامعه" هرگز برای خواننرده قابرل دسترسری نيسرت‪ ،‬چرون احتمرال دارد کره شراعر‬ ‫وقت نوشتن اصلن قصدی نداشته باشد‪ ،‬یا بررعكس‪ ،‬در جسرتجوی اهردافی گونراگون‬ ‫و حتی متضاد بوده باشد‪:‬‬ ‫من شاعر تناقضهای بزرگم‬


‫‪13‬‬

‫له و عليه جامعه نيستم‬ ‫ورای جامعه هستم ‪...‬‬ ‫از این جهت معنای متن‪ ،‬کارکردی جردای از نيرت مؤلرف آن دارد و ناشری از شررایط‬ ‫تاریخی لحظهی سرایش است‪.‬‬ ‫گيجم!‬ ‫مسئول آنچه مینویسم نيستم‬ ‫شما هستيد که مرتكب را میخوانيد‬ ‫دارم به شما گوش میدهم‬ ‫گر چه در خودم استراق سمع کردهام‬ ‫چرا به مردی که در خودش راه میرود میگویيد بد!‬ ‫دنيا به او خوشآمد گفته است‬ ‫شما که هستيد که میگویيد ‪...‬‬ ‫هر خوانندهای در مواجهه با یک مرتن‪ ،‬برنامرهریرزی قبلری دارد و از ميران روشهرای‬ ‫قرائت‪ ،‬تنها تعداد محدودی از آنها را به کار میگيرد‪ .‬پس تلفير شريوههرای بره کرار‬ ‫بستهی او‪ ،‬تحليل خاصی در پی دارد که قطعن نتيجهای متفاوت برا قرائرت آن دیگرری‬ ‫خواهد داشت‪ .‬با اعمال شگردهای مبتنی بر این سليقهها کسی متن را نمیخواند‪ ،‬بلكره‬ ‫آن را به دلخواه خود دوباره تأليف میکند‪ .‬من معتقدم که متن‪ ،‬چيزی نيست جز رشته‪-‬‬ ‫ای از نشانههای متفاوت که هر یک داللت بر مفهومی متغير دارد‪ .‬حتی اگر بخواهيم برا‬ ‫این مسئله برخوردی علمی داشته باشيم‪ ،‬کافی اسرت کره نگراهی دوبراره بره نظریرهی‬


‫‪20‬‬

‫نسبيت انيشتين بيندازیم‪ .‬حتی توجه به همين اصل بدیهی پسرانيوتنی‪ ،‬کره حرکرت هرر‬ ‫جسمی را با توجه به وضعيت اجسام مختلف متغير میداند‪ ،‬در این مورد مصداق قياس‬ ‫مییابد‪ .‬مثل اینكه دارم بيراه میروم‪ ،‬دوباره شعر را دنبال میکنم‪.‬‬ ‫هرچه موج بوده از سر دریا گرفتهایم‬ ‫جن‬

‫داریم با کی‬

‫پی درگيری راه میرویم‬ ‫و اگر جن‬

‫تمام شود‬

‫دوباره خلقش میکنيم‬ ‫از چی‬ ‫هميشه آمادهی دفاع‬ ‫هنوز در فكر حملهایم‬ ‫هر لحظه داریم‪...‬‬ ‫تا کی‬ ‫هرکه در خودش راه میرود‬ ‫قدم وجود ندارد جاده موهوم است‬ ‫از شما میخواهند دنبالشان بروید‬ ‫نمیگویند کجا‬ ‫خيلیها خيلی جلوتر قدم برمیدارند‬ ‫جلو نيستند‬ ‫گم شدهاند!‬


‫‪25‬‬

‫سطرهای باال دقيقن در جایی از شعر قرار میگيرد که کودک درون شراعر بررای طررح‬ ‫خود طغيان میکنرد‪ .‬پرس مرتن از دنيرای سرمبوليک زبران دوبراره بریرده و در سرمت‬ ‫سميوتيک آن نوشته میشود‪ .‬بنابراین‪ ،‬عدم تبعيت از نرینهمحوری زبان فارسری توسرط‬ ‫شاعر‪ ،‬خوانندهی سنتی را به سمتی سوق میدهد که بدون هيچ تردیدی او را طرد کرده‬ ‫و دیوانه بخواند‪ .‬در نتيجه‪ ،‬شاعر به ناچار با پذیرش نام تازه و دوست داشتنی "دیوانه"‪،‬‬ ‫در ادامه شعر جهت مقابله با همين کرنش فالوسرنتریک زبران‪ ،‬برا طررح حكایرتهرا و‬ ‫روایتهایی از شخصيتهای تاریخی و معاصر‪ ،‬سعی میکند دموکراسی در مرتن را بره‬ ‫اجرا دربياورد‪ .‬او در دورهای از حيات فرهنگی قرار گرفته که به شدت نيازمنرد گفرت‪-‬‬ ‫وگو با گفتمانهای مختلف فرهنگی و سياسی است‪.‬‬ ‫یارو یک شب به خانهی من آمد نگاه کردم چقدر سالوس! چيزی میگفت و کار دیگرر‬ ‫میکرد چنان مخفيانه به خود میرسيد که از خودش هم ‪...‬‬ ‫دخترم!‬ ‫معرفی میکنم پسرم!‬ ‫خانوم همسر من است این!‬ ‫آن!‬ ‫هيچکس مال ما نيست‬ ‫آنها خودشانند‬ ‫گاهی مسيحی‬ ‫گاهی یهودی‬ ‫مسلمان‬ ‫و بوداییاند‬

‫مال من است‬


‫‪22‬‬

‫چون هيچکدام آنها نيستند ‪...‬‬ ‫من دو حرف دارد‬ ‫شما سه حرف‬ ‫چرا به هم نزنيم‬ ‫علی عليه علی نيست‬ ‫ح که نمیگوید اناالح‬ ‫زبان خلوتی در دهان دارد‬ ‫اگر دراز کرده است دست‬ ‫از دوباره میگویم‬ ‫ما پاره خيلی داریم‬ ‫دوخت کم‬ ‫دشمن‬ ‫توليدمان باالست‬ ‫دوست کم!‬ ‫به مردی که پشت در بهشت مكث کرده بود‬ ‫گفتند بفرمایيد!‬ ‫گفت نه! بچهها دارند میآیند ‪...‬‬ ‫از فرعون پرسيدند دستآورد شما چه بود‬ ‫نوزاد وقتی که در طشت افتاد گریه سر داد کش داد صدایش را بلند شرد بره نوجروانی‬ ‫رسيد و گریه او را ادامه داد تا بزرگ و بزرگتر ‪...‬‬ ‫برگها در بلند‬ ‫تكان میخوردند‬


‫‪29‬‬

‫و ریشهها‬ ‫راه میرفتند در عمي ‪...‬‬ ‫در ادامه‪ ،‬شاعر به کارکرد اندروکنی (غير جنسی) در متن نيز توجه دارد و کوشش مری‪-‬‬ ‫کند که زبان شعرش غيرجنسی عمل کند‪ .‬پس ميكروفُن شعری این سخنرانیهرای پری‬ ‫در پی را با جسارت کامل دست گرفته و گرویش او را طروری در مرتن طراحری مری‪-‬‬ ‫کند تا زن و مرد آن‪ ،‬در وضعيتی متعادل قرار بگيرند و نماینرده و راوی جنسريتی یكره‬ ‫نباشند‪.‬‬ ‫دست نامحدودی ناگهان از پنجره آمد تو‬ ‫گشتی در پذیرایی زد‬ ‫آمده در اتاق خوابم‬ ‫دور کمرم گره خورده بدجوری!‬ ‫ول کن نيست!‬ ‫اگرچه اندروکنی در این قسمت از متن آزادی به بار میآورد‪ ،‬اما سطرهای این بخش از‬ ‫شور و انرکی کافی برخوردار نيست و ناگزیر اجرای روایت غنایی بره قسرمت زنمغرز‬ ‫شاعر واگذار میشود تا شاید شور آنيمرایی سرطور‪ ،‬روح خشرک و آنيموسری زبران را‬ ‫دعوت به جدل کند‪.‬‬ ‫ليقی تازهام‬ ‫مثل کنه‬


‫‪24‬‬

‫روی بازوی راستم‬ ‫توی شناسنامهام حک شد‬ ‫و هرچه امتحان پس داد‬ ‫تک شد‬ ‫جز پيچه بر سر پيچها‬ ‫بيرون خانه دست نداشت‬ ‫سر خيابان نمیآمد‬ ‫من و خيابان به خانهشان میرفتيم‬ ‫پنجرهای روشن‬ ‫آن باال‬ ‫روی بلند افتاده بود‬ ‫آن شب‬ ‫فردا در جنوب غربی سرفه میکرد‬ ‫نمیآمد!‬ ‫و حمله همه حمل و حما ‪ ...‬کردند سرخ پوستها‬ ‫همسرم تعطيل شد‬ ‫در دلم حمام و دوش گرفت‬ ‫رفت‬ ‫یک جفت دست را که دور کمرم گره خورده بدجوری‬ ‫فراموش کرده بردارد‬ ‫رفت!‬ ‫به خانه دیگر نيامد‬


‫‪21‬‬

‫گرچه خانه خيلی آنجا رفت‬ ‫نيامد!‬ ‫زنان زبان‪ ،‬که هميشه در زندان حقيقتهای زبان مردان گرفتار بودند‪ ،‬اهرن آزاد مری‪-‬‬ ‫شوند‪ .‬اما شاعر‪ ،‬غافل است که زبان مردساز فارسی‪ ،‬رفيتی متناسب برا شركل طبيعری‬ ‫افكار و حرکتهای زنانه ندارد و در این بخش از متن‪ ،‬حضور الل زنان‪ ،‬چنان قسرمت‬ ‫زنمغز شاعر را مغلوب کرده که به ناچار‪ ،‬پرروینهرای اعتصرامی ترازه توليرد مریکنرد‬ ‫(اعتصامی را شاعری میدانم که به طرز فجيعی در زبان شعرش‪ ،‬به آنيما اجرازهی ورود‬ ‫داده نشد)‪ .‬متأسفانه‪ ،‬علیرغم تقش شاعر جهت ایجاد تعادل جنسی‪ ،‬باید عنروان کررد‬ ‫که راوی این شعر‪ ،‬شناخت درست و جامعی از زن و زبانش ندارد و این شاید ریشه در‬ ‫نوع زیست‪ ،‬کن شرقی و تفكر ماچوئيستی مرد مستعار ایرانری داشرته باشرد‪ .‬شراعر بره‬ ‫تفاوتهای بنيادین زبان مرد و زن واقف نيست و این طبيعی به نظر میرسد‪ ،‬زیررا چره‬ ‫در سنت ادبی و چه در متون معاصر‪ ،‬نشانهای از نحو و لحن زبان زنانه پيدا نمیشود و‬ ‫این حتی در شعرهای زنترین شاعر معاصر‪ ،‬فروغ فرخرزاد‪ ،‬نيرز مشرهود اسرت‪ .‬زن در‬ ‫شكل زبانی شعر "جامعه" کاملن غریبه است و فقط به عنوان یرک "دیگرری" حضرور‬ ‫دارد و تمام تقشی که صرف تند کردن حرکت مصوتها در نحو نرینهمحور زبان ایرن‬ ‫شعر شده تا زبان را بره رقرص درآورده‪ ،‬شرور و عاطفره زنانره را بره نمرایش گذاشرته‬ ‫باشد‪ ،‬به چيزی جز نمایش سماع یک صوفی منجر نشده است‪.‬‬ ‫السقم علی اهل الاله االاهلل من اهل ال اله االاهلل یا اهل الاله االاهلل! من الالره االاهلل ال ال ال‬ ‫‪...‬‬


‫‪22‬‬ ‫متأسفانه‪ ،‬علیرغم نقش محروری زن در معنرای شرعر "جامعره" حضرور او در شركل‬ ‫اجرایی متن فقط در مقابل مرد ر شاعر اتفاق میافتد و همه تقش عبدالرضرایی جهرت‬ ‫اجرای زن‪ ،‬به شكست میانجامد‪ .‬البته زیرساخت مفهومی "جامعه" پيشرفتی در جهرت‬ ‫نجات زن از قالبهای دو بعد فرشته خرو و مكراره دارد (کره از کهرنالگوهرای مترون‬ ‫گذشته به شمار میآیند)‪ .‬زن در این متن‪ ،‬نه مریم مسيح اسرت نره قطامره‪ ،‬بلكره فقرط‬ ‫زمينی بودن خود را به نمایش میگذارد‪ .‬خقصه مطلب اینكه‪ ،‬همانطوری که به عقيده‬ ‫زبان شناسان‪ ،‬جدایی مادر از بچه مثل جدایی صدا از معنی اسرت‪ ،‬فاعرل شناسرای ایرن‬ ‫شعر نيز‪ ،‬نهایتن به مرد بدل میشود؛ یعنی از زندگی جدا شده‪ ،‬ترویج مررگ مریکنرد‪.‬‬ ‫شاید به همين علت باشد که شاعر برا بره کرارگيری فاصرلهگرذاری در دو سرطر آخرر‬ ‫این شعر‪ ،‬از نيت مؤلف کنارهگيری کرده‪ ،‬با اشاره به این نقصان زبران فارسری‪ ،‬خطراب‬ ‫به مخاطب میگوید‪:‬‬ ‫هيچ یعنی همه چی‬ ‫لغتنامه را دوباره بنویسيد!‬


‫‪26‬‬

‫شب نشینی با مثل هیچکس‬


‫‪29‬‬

‫گفتوگو با محمدحسین ابراهیمی‬ ‫زمستان‪5930‬‬ ‫آقای عبدالرضایی! حدود یک دهه است که از ایران خارر شدهاید و تها کنهون در‬ ‫برابر همهی حرفها سکوت کردید‪ .‬خیلیها تقاضای مصاحبه با شما را در طی این‬ ‫چند سال داشتهاند‪ ،‬اما موافقت نکردید و ترجیح دادید حرف نزنید‪ .‬دلیلش چه بود؟‬ ‫حتمن حرفهای من آنجا‪ ،‬دیگر کسی برای زدن نداشت یا آنقدر بيراه بود کره نمری‪-‬‬ ‫توانسته آنجا منتشر شود‪ ،‬چه میدانم‪ .‬حاال هم اگر با تو نشستهام‪ ،‬میدانی که تو را نره‬ ‫دیدهام نه شعری از تو خواندهام اما برایم از ارزش فرهنگی برخوردار بوده‪ ،‬اینكه جوانی‬ ‫از روزنامهای کوچک (نيمنگاه) آن هم از شهر این سالها ترو سرری خروردهی شريراز‪،‬‬ ‫آمده زحمت کشيده‪ ،‬تند حرفیام را پياده کرده و خطر در شغل خود انداخته ترا سرن‬ ‫شعر به سينه زده باشد‪ .‬ارزش کار تو این بود که مصاحبهی شده را در روزنامهات هروا‬ ‫کردی‪ ،‬و اال چه بسا روزنامههای پرتيراک و پرمخاطب از "شرق" گرفته تا "اعتماد"‪ ،‬طی‬ ‫این سالها خواستند گفتوگویی با من داشته باشند و من پا نبودم‪ .‬البته کار درستی هم‬ ‫نبوده‪ .‬شاید که باید گاهی چيزی هوا میدادم‪ .‬خب‪،‬به اندازهی کافی سررم شرلوغ برود‪.‬‬ ‫کتابهایم طی این سالها به چندین زبان ترجمه شده است و بيشتر مشغول ترجمره و‬ ‫نوشتن شعرهایی بودم که همخوانی بيشتری با "گلوبال پوئتری" داشتهاند‪.‬‬


‫‪23‬‬

‫در این مدت چه از طرف حکومت و چه روشنفکران‪ ،‬سانسور و تخطی شدید‪ ،‬تها‬ ‫جایی که ژورنالیستهای مافیای ادبی به نوعی آقای براهنی را آغازگر و تئورسهین‬ ‫"شعر هفتاد" معرفی میکنند و سالهاست که نامی از شما در مطبوعهات نیسهت‪.‬‬ ‫چرا سکوت میکنید؟ نسل امروز چگونه باید بر وضعیت حذف و سانسور غلبه کند‬ ‫تا زمینه رشد شعر پارسی ایجاد شود؟‬ ‫من تقریبن از سال ‪ ،96‬دیگر فضای شعر پارسی را به صورت حرفهای دنبال نكردم‪ ،‬اما‬ ‫تا همان سال ‪ 96‬در سرکی که به وبقگها و سایتهای پارسیزبان میکشيدم‪ ،‬شعرها و‬ ‫مقاالت شعری خوبی خواندم که از تولد صداهای تازهای خبر میداد‪ ،‬اما انگرار آنهمره‬ ‫استعداد در نطفه خفه شدند و حاال کمتر از آنها خبری هست‪ .‬سرطانی که این روزهرا‬ ‫گریبان شعر پارسی را گرفته‪ ،‬آنقدر پا دارد که هر کدامش را بزنری‪ ،‬بيشرتر خرودش را‬ ‫دراز میکند‪ .‬دیگر از گروههای شعری کاری برنمیآید‪ .‬مگر اینكه شاعران خرودویژهای‬ ‫در گوشه‪ ،‬کررم خرود را بریزنرد و خطرر کننرد و برا عملكرردی ویروسری ر اپيردمی‪،‬‬ ‫آوانگاردی را بر این جوّ سنتزده هوار کنند‪ .‬من فكر میکنم یكی از راهكارهای اصلی‬ ‫برای غلبه بر این اتمسفر کپکزده‪ ،‬ایجاد فضاییست که در آن همه نروع شرعری طررح‬ ‫شود‪ .‬اصلن رمز موفقيت شعر هفتاد در دههی هفتاد همين بود؛ مثلن‪ ،‬یادم مریآیرد کره‬ ‫اواسط دههی هفتاد دو جوان دانشجو از طری "کریم رجبزاده" به خانرهام آمدنرد ترا‬ ‫برای روزنامهای به اسم "آریا" مصاحبه کنند‪ .‬از سوالها مشخص برود کره ایرن اولرين‬ ‫مصاحبهشان است‪ .‬اسم اینها هم اگر حافظره یراری کنرد‪" ،‬مهردی فرسرنگی و خليرل‬ ‫درمنكی" بود‪ .‬آن سالها در مطبوعات‪ ،‬خبری از براهنی و شاگردانش نبود‪ .‬من هرم بره‬ ‫هيچ عنوان شعر اینها را نمیپسرندیدم‪ ،‬امرا بره همرين دو نفرر پيشرنهاد کرردم سرراغ‬ ‫شاگردان براهنی بروند و اسامی فعالترین آنها را دادم و جالب اینجاست که اینها در‬


‫‪60‬‬

‫مصاحبه بيشترین حمله را به من کردند‪ .‬تنها در تنوع و حضور صداهای متفاوت اسرت‬ ‫که شعر‪ ،‬خودش را معاصر میکند‪ .‬خقصه اینكه‪ ،‬اگر شاعری جران کرار داشرته باشرد‪،‬‬ ‫هيچکس نمیتواند حذفش کند و نباید نگران باشی‪ .‬شعر من از اواسط دههی شصت تا‬ ‫سال ‪ ،62‬زیر سانسور مطل دولتی و روشنفكری شعاری ایرانی قرار داشت؛ یعنری کرل‬ ‫فعاليت شعریام در مطبوعات‪ ،‬از سال ‪ 62‬استارت میخورد و بره سرال ‪ 69‬مریرسرد؛‬ ‫یعنی دقيقن بعد از چاپ شعر بلند "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" در مجلهی "پيرام شرمال"‬

‫که سال ‪ 69‬منتشر شد‪ ،‬دیگر هيچ ردی از من و شعرم در مطبوعات ایران پيدا نمیکنی‪،‬‬ ‫در حالی که من سال ‪ 95‬ایران را ترک کردم‪ .‬اواخر سال ‪ 69‬هم‪ ،‬رسالهای نوشتم به اسم‬ ‫"مانيفست همگرایی" و بخشی از آن را در یكی از جلسات کانون نویسندگان خوانردم‬ ‫و تقریبن تمام چيزهایی که پيشبينی کرده بودم طی دههی هشتاد اتفاق افتاد‪ .‬غليظ شده‬ ‫این بحث را میتوانی در کتاب "رکيکتر از ادبيات" که بيشتر یک سند است و مرن آن‬ ‫را سال ‪ 99‬در مجلهی شعر منتشر کردم بخوانی‪ .‬یكی از بحثهرای مهرم آن رسراله بره‬ ‫مسئله شاعران دستساز که بعدها توسط اتاق فكر جمهروری اسرقمی معرفری شردند‪،‬‬ ‫میپرداخت‪ .‬نشانههای اینجور شاعرها را میتوانی در برخی از شاعرانی که حضروری‬ ‫مافيایی در دههی هشتاد داشتند شناسایی کنری‪ .‬سرطحینگرری و سرطحینویسری تنهرا‬ ‫عققهای شعری نيست‪ ،‬بلكه بيشتر خواست قدرت است و اساسرن فرهنر‬

‫دولتری برا‬

‫انتخاب آن به مثابه زبان قدرت‪ ،‬سالهاست که عليه قدرت زبان میتازد‪ .‬من نه دیگر در‬ ‫عرصهی شعر پارسی با احدی کار دارم نه حتی دلم مریآیرد شراعری را‪ ،‬حتری اگرر از‬ ‫اندک استعدادی برخوردار باشد‪ ،‬ضایع کنم‪.‬‬ ‫اما آقای عبدالرضایی‪ ،‬عدهای شما را به کارگاههای آقای براهنی چسباندهانهد و بهه‬ ‫نوعی شما را شاگرد ایشان معرفی میکنند‪ .‬شما بارها در این باره توضیح دادهایهد‪،‬‬


‫‪65‬‬ ‫اما واقعن فکر میکنید این رفتارها چه دلیلی دارد و چه سودی برای این عده مهی‪-‬‬ ‫تواند داشته باشد؟‬ ‫من شاگرد تمام آنهایی بودم که با من میپریدند‪ .‬شاید هيچ شاعری نباشد که مثل من‪،‬‬ ‫با تمام شاعران و منتقدان نسلهای شعری در ارتباط بوده باشد‪ .‬از همرهی ایرنهرا یراد‬ ‫گرفتهام‪ ،‬به همهشان یاد دادهام؛ مثلن‪" ،‬محمد حقوقی" در اوان آشناییمان از خراطرات‬ ‫ریزش در دههی چهل میگفت و از ساخت یكّه و متمرکزی که باید معناهرای شرعری‬ ‫داشته باشد‪ ،‬من این را از او گرفتم و در ادامه‪ ،‬با ساختهای ميكروسكوپيک و البيرنتی‬ ‫و چندمرکزی آشنایش کردم و همين باعث شد حقوقی رغبت کند کتاب تازه بخواند و‬ ‫آنهمه پستمدرنيزم را تف نكند‪ ،‬یا "حسين منزوی" آنگاه که در نوزده سالگی من در‬ ‫انجمنهای غزل و خواجو‪ ،‬مثنوی سوار بادبادک میکرد و هواش میداد و چنرد قطرره‬ ‫اشكی هم هوارش میکرد که چند خوشگل خوش قد و باال را بلند کند‪ ،‬از بازیها کره‬ ‫باید این اشک در غزل داشته باشد میگفت‪ ،‬از سوزی که باید کلمه چون شعله در سطر‬ ‫به پا کند‪ .‬خب‪ ،‬من هم کم گير ندادم به ابيات شُل و وشلی که او گراهی بره غرزلهرایش‬ ‫برای رفع وزن تزری میکرد‪ ،‬یا "ميرشكاک" که اولين نقد را دربارهی شعرهایم نوشت‬ ‫و در آن از خدا خواسته بود کاری کند این شاعر جهانی دهكدهی مارشال مک لوهران‪،‬‬ ‫غزل را رها نكند‪ ،‬دیوان نفيس بيدل دهلوی را که در هنرد چراپ خرورده برود و حراال‬ ‫کتاب بالينی من است‪ ،‬همين شاعر و منتقد شمشير بند حكومتی به من کادو کرده بود و‬ ‫چه کمکها که شعر من طی این سالها از بيدل نگرفت‪ .‬یا "بيژن نجدی" که آرتيسرتی‬ ‫بود تمام قد‪ ،‬معلم اول رفتارهای شاعرانهی من بود یا "شمس لنگرودی" که کتابهای‬ ‫کتابخانه شلوغش را بيستتا بيستتا‪ ،‬آنقدر خوردم که حراال شركم گنرده کرردهام‪ .‬یرا‬ ‫"بيژن الهی" که از سایهاش هم میترسيد‪ ،‬و از وی یاد گرفتم هرگز نترسرم‪ .‬یرا "بيرژن‬


‫‪62‬‬ ‫جقلی" که شاهد مدام فالهای دیوانهای بود که پيشبينی وضع زیبارویران کافرهنشرين‬ ‫میکرد و او چه نازک خيال ردّ شعر را در همان بازیگوشیها مریگرفرت و سركوت و‬ ‫مرگ ققنوسی را یادم میداد‪ .‬یا "مهرداد فقح" [این برادر شعرهای من] کره برا هرم از‬ ‫ساعت پنج عصر سر بحث مینشستيم و وقتی پا میشدیم که دیگر عقربهها پنج صربح‬ ‫را هم رد کرده بودند‪ .‬به این ليست "شفيعی کدکنی"‪" ،‬امينپور"‪" ،‬سيدحسن حسينی"‪،‬‬ ‫"حميد مصدق"‪" ،‬پاشا"‪" ،‬سيمين"‪" ،‬آتشی"‪" ،‬تميمی" و "گلشيری" که هوش خالص‬ ‫است هم‪ ،‬افزودنیست‪ .‬هيچ شاعر مدرن و کقسيک و پستمدرنی نيست که در دوره‪-‬‬ ‫ای از زندگیام‪ ،‬صنمی با او نداشته باشم‪ .‬از اینها بسيار یاد گرفتم و یاد دادم؛ با ایرن‪-‬‬ ‫همه شعر من هميشه خانه تنهاییام بود‪ ،‬زندگينامهام بود‪ .‬منری کره شراگرد همره برودم‬ ‫چطور میتوانم از براهنی که در گوشه گوشهی ادبيات‪ ،‬قلم زده چيزی دستم را نگرفتره‬ ‫باشد‪ .‬اگر شعر پيش از هفتاد را مربعی فرض کنيم که در سره رأسرش نيمرا و شراملو و‬ ‫رویا نشسته باشند‪ ،‬بی انصافی مطل است اگر براهنی را بر راس چهارم ننشانيم‪ .‬این را‬ ‫نه برای شعرهایی که نوشت‪ ،‬بلكه به دليل گلهایی که در هر کجای این باغچه کاشرت‬ ‫میگویم‪ .‬من شعر و رویكردهای شعری این چهار نفر را سالهاسرت کره دیگرر نمری‪-‬‬ ‫پسندم‪ ،‬اما خوانش نویسشهای تک تک این نفرات‪ ،‬در شكلگيری شرعرم و دیردمان‪-‬‬ ‫های شعریام راهگشا بوده‪ .‬این چهار نفر‪ ،‬معلمان کقس ندیردهام برودهانرد‪ ،‬امرا هرگرز‬ ‫شاگرد جلسات براهنی نبودهام‪ ،‬این دروغیست که خودش دوست دارد جارش بزننرد‪.‬‬ ‫این شارالتانيسم است که ربطی هم به واقعيت ندارد و گاهی کفرم را درمیآورد‪ .‬بيست‬ ‫سال پيش‪ ،‬من نقد هم مینوشتم و طی دیداری که داشتيم‪ ،‬براهنری گفرت‪" :‬ترو حيرف‬ ‫است که نقد بنویسی‪ ،‬چون تندنویسیهرای ترو دشرمنسراز اسرت‪ .‬حيرف اسرت ایرن‬ ‫نویسشها به سرنوشت من دچارت کند‪ .‬بنشين فقط شعرت را بنرویس کره اسرتعدادی‬ ‫چون تو ندیدهام‪ ".‬حرفش را گوش کردم و دیگر ننوشتم‪ ،‬اما دشمنی حراال برا شرعرهام‬


‫‪69‬‬

‫چند برابر شده و آن زبان تند‪ ،‬از جای دیگری سر درآورده است‪ .‬خقصه اینكه براهنری‬ ‫و کارش را بيشتر از هر کسی میشناسم‪ ،‬همانطور که کار رویا و شاملو و نيمرا را‪ ،‬امرا‬ ‫کار من دیگر است و ربطی به کاری که اینان کردهاند ندارد‪ ،‬علیالخصو‬ ‫هيچ فنّی نمیشود این نهن‬

‫حاال که برا‬

‫شعر را‪ ،‬در حوضچهی شعر پارسی جا داد!‬

‫شما ضرورت کشف چه فضاهایی را در دههی هفتاد حس کردید که دست به تغییر‬ ‫و تحول زدید و فکر میکنید با حرکت شما چه اتفاقهایی افتاد؟ در واق پتانسهیل‬ ‫شعر هفتاد چه بود که اینقدر فراگیر شد؟‬ ‫در این باره بسيار گفتهام‪ ،‬اما حاال خيلی ساده میخواهم روی چيزهایی انگشت بگذارم‬ ‫که طی این سالها ادامه دادهام که البته چيزی جز بسط شعر هفتاد هم نبوده‪ .‬یكی از این‬ ‫مولفهها‪ ،‬تعریف هارمونی تازهای برای شعر بوده که نه در شعر نيما اتفاق افتاده‪ ،‬نره در‬ ‫شعر سپيد شاملویی‪ .‬این هر دو و شاگردانشان‪ ،‬هارمونی شعری را فقرط در موسريقی و‬ ‫صدای شعر دنبال میکردند‪ .‬نيما نصف قواعد عروضی این صدا را دور ریختره بروده و‬ ‫شاملو همه را‪ .‬اما بهزعم من‪ ،‬هارمونی را نمیشود تنها به موزیک متن محدود کرد؛ من‬ ‫این هماهنگی را گاهی در توليد فضرای ترازه دنبرال مریکرردم؛ یعنری از موتيرفهرا و‬ ‫تصویرها طوری استفاده میکردم که در دیالوگ و اینهمانی با هم ایجاد فضای تخيلری‬ ‫کنند؛ مثلن‪ ،‬اساس شعر کقسيک پارسی و نيمایی و شاملویی را ازدحام خيرال تشركيل‬ ‫میدهد‪ ،‬من اما مرض تخيل داشتم‪ .‬خيال‪ ،‬بهترین حربهی ممكن بررای دروغزنریهرای‬ ‫شعری و بزک متن است‪ ،‬اما تخيل‪ ،‬تماميت شعر را دربر میگيرد و به آن ساخت خقق‬ ‫میدهد؛ مثلن شعر "زلزله" ساختی داستانی دارد‪ ،‬اما تخيل باعث میشود هر سطری که‬ ‫میآید به سطر بعدی نخ بدهد‪ .‬طوری که تعلي و شكست روایت باعث شده در انتهای‬


‫‪64‬‬

‫شعر‪ ،‬موتيف نقش عوض کند‪ .‬گاهی اوقات هرم ایرن هرارمونی را در نروع زبرانی کره‬ ‫انتخاب میشده اجرا میکردم؛ مثلن‪ ،‬در شعر"تنوین" از قيردها گراهی فعرل سراختم و‬ ‫گاهی هم به مثابه استعاره و صفت از آنها کار کشيدم‪ ،‬طوری که هارمونی تبردیل قيرد‬ ‫به صفت و فعل‪ ،‬به حادثهی متنی بدل میشد و این‪ ،‬هارمونی تازهای را به دست میداد‪.‬‬ ‫یا در شعر بلند "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" به دنبال ایجاد هارمونی بين زبان و موضوع و‬

‫فرم و قالب بودم‪ .‬در این شعر چندصدایی‪ ،‬چندفرمی و چندموضوعی‪ ،‬شما مریتوانيرد‬ ‫یک هماهنگی خقق را در نوعی از همخوانی که بين صدا و قالب و شخصريت وجرود‬ ‫دارد ببينيد و از طرفی‪ ،‬حتی در شعرهایی که در آنها از وزن استفاده میکردم‪ ،‬میبينيرد‬ ‫که این هارمونی صوری از جنس آثار نيما و شاملو نيست‪ .‬اینجا لحن تازه‪ ،‬نقش پاساک‬ ‫متنی برای حرکت از وزنی به وزن دیگر را ایفا میکرد‪ .‬پتانسيل اصلی شعر هفتاد‪ ،‬یعنی‬ ‫آن شعری که من دنبال میکردم‪ ،‬تمایل شدید به خطرکردن بود‪ ،‬تزری شرجاعت متنری‬ ‫به شعر و کنارگذاشتن حساب و کتابکردنهای رایج ایرانی‪ ،‬جاهطلبی هنری بود و البته‬ ‫مخاطبانی که دنبال حرف و شعر تازه میگشتند‪ .‬نسلهای پيش از ما مدام منتظرر اسرتاد‬ ‫میماندند که دربارهشان فتوا بدهد‪ .‬مایی که شاعر و منتقد همزمانش شرعرهایمان برودیم‪،‬‬ ‫نيازی به حضرت استاد نداشتيم‪ .‬تازه‪ ،‬کاری کردیم که یککاره‪ ،‬اساتيد ریش و سبيلدار‬ ‫از ما تایيد میخواستند‪ .‬این حرف را با سند و مدرک اینجا امق مریکرنم؛ مرثلن‪ ،‬فررخ‬ ‫تميمی که از شعرهایش شاعرتر بود‪ ،‬آن اواخر هر شعری که مینوشت برایم میخوانرد‬ ‫و اغلب پيشنهادهایم را در متنش لحاظ میکرد‪ .‬بعد هم تعصب شدیدمان به امر شرعری‬ ‫بود که هر جا بوی تازهای میشنيدیم‪ ،‬ميدانی برایش ایجاد میکردیم و این البتره بيشرتر‬ ‫دربارهی من صادق است‪ .‬افتخار من این است که بدون آنكره بره کسری لقرب شراگرد‬ ‫بدهم‪ ،‬به هر شهری که برای سخنرانی و شعرخوانی میرفتم اگر آدم مستعدی میدیدم‪،‬‬ ‫کمک میکردم که شعرش را باال بياورد‪ .‬از گيقن و مازندران و کرج و تهران بگيرر‪ ،‬ترا‬


‫‪61‬‬

‫شيراز و بندرعباس و اهواز و آبادان‪ ،‬در اغلب شهرها دو سه شاعری هستند که هر هفته‬ ‫زن‬

‫میزدند و شعر میخواندند و کمک میگرفتند و در مواقعی‪ ،‬به ناشری کره خيلری‬

‫ارزان بگيرد معرفی میشدند‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم این حس شعرخواهی و فضاسازی در مرا بره شردت وجرود داشرت‪.‬‬ ‫هشت سال در باغ بزرگی زیر پل مقصدرای تهران زندگی میکرردم کره پراتوق اغلرب‬ ‫شاعران تهرانی و شهرستانی بود که حاال دیگر مطرح شدهاند‪ .‬یكی از دالیل نزول سطح‬ ‫شعر بعد از دههی هفتاد‪ ،‬شاید ایرن باشرد کره دیگرر آن براغ وجرود نردارد‪ ،‬دیگرر آن‬ ‫شجاعت وجود ندارد‪ ،‬دیگر آن علی عبدالرضایی در تهران نيست‪ ،‬دیگر خطرکردن بری‬ ‫بها شده است‪ ،‬دیگر کسی یقهی کورناليستها را نمیگيرد‪ ،‬دیگر کسی اینهمه نران بره‬ ‫نرخ روز خوردنها و اینهمه اهمال و حم را افشا نمیکند و خيلی از دیگرهای دیگر‬ ‫‪ . ...‬فكر نكن که حاال به شعر هفتاد دلبستگی دارم یا مولفههای شعری کره حراال مری‪-‬‬ ‫نویسم کوچكترین نزدیكی به شعر هفتاد دارد‪ ،‬نه! ده سال اسرت کره خرودم را کشريدم‬ ‫کنار! هرچه گفتند و ادعا کردند‪ ،‬فقط خواندم و شنيدم و هيچ نگفتم‪ .‬طی دههی هشرتاد‬ ‫سراغ ندارم مجلهای‪ ،‬روزنامهای و رادیویی که به من حمله نكرده باشد‪ .‬نشد کره حتری‬ ‫یکبار‪ ،‬فقط یکبار از خودم دفاع کنم‪ .‬اما حاال میبينم آنچه طی سالهرای هفتراد هرم‬ ‫رشته بودیم پنبه شده است‪ .‬حاال هم هدفم جز انتقرال برخری راهكارهرا بررای فررار از‬ ‫بحرانی که شعر پارسی بدان دچار شده نيست‪ ،‬وگرنه هيچ عققهای دیگر به حضرور در‬ ‫حيطهی نقادی و نظریهپردازی آن هم در فضای شعر پارسی ندارم‪.‬‬ ‫شما بارها وضعیت شعر ایران در دههی هشتاد را اسفناک توصیف کردید‪ .‬فکر می‪-‬‬ ‫کنید شعر ایران در دههی هشتاد چه چیزی را از دست داد؟‬


‫‪62‬‬

‫یكی از مشكقت عمدهی شعر پارسی در دههی شصت و پنجاه‪ ،‬عدم کارآیی زبان بود؛‬ ‫یعنی زبان شعری دهه شصت دچار فقدان شعریت بود‪ ،‬وسيله بود و جرز ایرن سرليقه‪،‬‬ ‫شعری وجود نداشت‪ .‬شعر هفتاد عصيانی بود برای احقاق حقوق زبان شعر و این فرق‬ ‫فاحشی داشت با رویكرد کسانی که به شعر هفتاد غالب شدند فقط بررای اینكره زبران‪-‬‬ ‫بازی میکردند‪ .‬ما سعی کردیم با توجه به رعایت دیگر مولفههای شعری‪ ،‬به زبان نقشی‬ ‫کليدی بدهيم‪ ،‬نه آنكه آن را جسدی فرض کرده‪ ،‬هر بقیی که خواستيم سرش بياوریم‪.‬‬ ‫در مهمترین شعرهای هفتادی من‪ ،‬بر زبان همانقدر تاکيد میشود که بر فضا و تخيل و‬ ‫تصویر و تفكر و‪ ...‬در همان کتاب "پاریس در رنو"‪ ،‬شعرهایی مثل "زلزله" و "پارک"‬ ‫و "بندرعباس" و "من از زمين میترسم" و‪ ...‬وجود دارد‪ ،‬که اینهرا همره را بره اجررا‬ ‫درآورده است‪ .‬در واقع‪ ،‬ایجاد هارمونی بين عناصر شعری‪ ،‬زبانی تازه را به دست داده و‬ ‫باعث شكلگيری آن شده است‪ .‬پس هدف ما رشد سرطانی در یک حيطه نبود‪ ،‬اصالت‬ ‫بخشيدن به امر تجربی بود که باید بسط داده میشد‪ ،‬غلطخروانی مریشرد‪ ،‬بره تحليرل‬ ‫درمیآمد و فضای دیگر و تازهتری بر اساس رویكرد تازهاش ساخته میشرد‪ .‬در حرالی‬ ‫که طی دههی هشتاد‪ ،‬فضای غالب شعرها استتيكی را تعریف میکررد کره پريشترر در‬ ‫دههی شصت و پنجاه تعریف و تجربه شده بود؛ یعنی من در اغلرب شرعرهای دهرهی‬ ‫هشتاد نوعی بازگشت میبينم‪ .‬این را هم دليل کردهاند که اینگونه‪ ،‬به مولفههای اقتصاد‬ ‫خوانش توجه دارند‪ ،‬احمقانه نيست ! کورناليسم مملو از حم ایرانی‪ ،‬با دروغ و دغل‪،‬‬ ‫مد کرده که شعر هفتاد مخاطب ندارد‪ ،‬در صورتی که اگر همان کتابهای دههی هفتادم‬ ‫در ایران دوباره منتشر شود‪ ،‬چند برابر آثارشان تيراک میگيرد‪ .‬مرن هرر کترابی را کره در‬ ‫ایران منتشر کردم از زمرهی اولين کتابهای آن ناشر برود؛ مرثلن "پراریس در رنرو" و‬ ‫"این گربه عزیز" را نشر "نارنج" درآورده است که بعد از یک سال فعاليت درش تخته‬ ‫شد‪" .‬فی البداهه" و "جامعه" را نشر "نيم نگاه" درآورده است که دیگر فعال نيست‪ ،‬یا‬


‫‪66‬‬ ‫"شينما" در همان دو ماه اول‪ ،‬بهترین فروش ممكن را داشت و تنها به این دليل که من‬ ‫متن سانسورنشدهاش را در اینترنت منتشر کردم‪ ،‬بقایایش هم از بازار کتاب ایرران پراک‬ ‫شد‪ .‬هيچکدام از کتابهایی که من در ایران منتشر کردم‪ ،‬بريش از سره مراه در ویتررین‬ ‫کتابفروشیها نماند و به سرعت فروش رفت‪ .‬همين "کيائيان" مدیر نشرر "چشرمه"‪،‬‬ ‫در اواسط دههی هفتاد‪ ،‬بارها به من گفت که کتابهای تو از زمره پرفروشترین کتاب‪-‬‬ ‫های شعر ماست‪ .‬مافيای دولتی نشر‪ ،‬مافيای کثيف نشر‪ ،‬مافيای مواجببگير نشر ایرانی‬ ‫که همين نشر "چشمه" هم یكی از آنها برود و هسرت و جرز زد و بنرد و معاملره برا‬ ‫کتابخرهای ارشادی‪ ،‬سر و صدایی نكردند‪ ،‬بلكه با توجره بره جروّ توسرریخرورده و‬ ‫مفلوک ادبی‪ ،‬شعرشان سر و صدا کرد‪ .‬تا قبل از انتشار "پاریس در رنو" که با پول توی‬ ‫جيبم منتشرش کردم‪ ،‬من یكی هيچ تریبونی نداشتم‪ .‬شعرم را نه روزنامههرا و مجرقت‬ ‫دولتی و نه روشنفكری‪ ،‬هيچکدام منتشر نمیکردند؛ یرک مطررود مطلر برودم‪ .‬اصرلن‪،‬‬ ‫علت اصلی که من اینهمه دست دوم و چندم خودم را به عنوان شاعر و شاعره مطررح‬ ‫میکردم‪ ،‬بيشتر برای بازکردن فضای تازهای برای شعرم بود؛ حاال که به خاطر مریآورم‪،‬‬ ‫از هرچه منتقد و ناشر و کورناليست خواجه ایرانی‪ ،‬حالم بههم میخورد‪ .‬مسرئله ایرران‬ ‫این است که به طرز فجيعی خواجه شده و اللش کردهانرد و مقصرر هرم بيشرتر همرين‬ ‫شاعرانی هستند که با ترویج حم به این فضا دامن زده و بها میدهنرد؛ حراال چره آن‪-‬‬ ‫هایی که هفتادی بودند چه شصتی و چه هشتادی‪ ،‬فرقی نمیکند‪ .‬این خرواجگی دچرار‬ ‫اپيدمی شده‪ ،‬همه بزک شدهاند‪ ،‬شعوری نمیبينم که کاری باشرد‪ .‬آن دسرتهای هرم کره‬ ‫جدی مینویسند و کار درخوری ارائه میدهند‪ ،‬از فرط اختگی قدر یک ارزن هم نمی‪-‬‬ ‫ارزند‪ .‬شاعری که شعور نداشته باشد‪ ،‬جسارت نكند‪ ،‬نتواند از ایدهاش دفاع کند‪ ،‬به درد‬ ‫الی جرز هم نمیخورد‪.‬‬


‫‪69‬‬

‫خیلیها بیشتر روی شخصیتت زوم کردهاند و تخطئهات میکنند‪ .‬اینکه مثلن‪ ،‬با زنان‬ ‫شاعر زیادی بودهای‪ ...‬اینکه زندگیات به شهدت سکسهیسهت و آن را بهه شهعر‬ ‫کشیدهای و خیلی از شاعران زن ایرانی که مطرح هم هسهتند‪ ،‬بها تهو بهودهانهد و‬ ‫خالصه اینکه شما را شاعری که از شعر برای سکس استفاده میکند جلوه میدهند‬ ‫و این را عملی پلید میدانند‪ .‬به نظر شما این رواب با قشر زن در شهعر خهودت و‬ ‫شعر زن‪ ،‬چه تاثیراتی داشته؟ کلن تعامالتت با شاعران زن چقدر تعریف شده است‬ ‫و چه بازتابهایی را برای شعر و ادبیات دربر داشته؟‬ ‫هرچند که حاال یكی از بدیهیترین اصول اثبات شدهی ادبياتی‪ ،‬مرگ مولف یا جردایی‬ ‫شخصيت و زندگی خصوصی مولف از متن ادبی است‪ ،‬اما من مانردگارترین شرعرم را‬ ‫زندگی شاعرانه و همين مجموعه داستانهایی میدانم که با تفریط یا افراط در مورد من‬ ‫روایت میکنند‪ .‬یكی از افتخارات من این است که در جو سرطانزده و سرنتی ایرران و‬ ‫آن فرهن‬

‫مسلمانزدهی تهران‪ ،‬مثل یک ابليس مدرن زندگی مریکرردم‪ .‬مرن و محمرد‬

‫حقوقی هر وقت که هم را میدیدیم‪ ،‬داستانی روایت میکرد که تازه دربارهام شنيده بود‬ ‫و قاه قاه میخندید و هميشره مریگفرت برزرگتررین دشرمن شرعرهایت‪ ،‬خرود علری‬ ‫عبدالرضایی است! و معتقد بود اگر این طور ادامه دهم‪ ،‬به شدت منزوی مریشروم‪ .‬بره‬ ‫رشت که میرفتم گاهی "نصرت رحمانی" را میدیدم‪ ،‬اغلرب خمرار برود و برا همران‬ ‫خماری‪ ،‬سرش را پایين میانداخت و موهای بلندش پایينتر مریریخرت و مریگفرت‪:‬‬ ‫"غوغا تو میکنی و اسم من بد دررفته!" میدیدم از تمام این داستانها‪ ،‬ورکنی هرم بره‬ ‫گوش او رسيده و جالب اینكه هرکه این داستانها را جور دیگری تعریف میکرد؛ مثلن‬ ‫بيژن الهی که تنها به خانهی سيمين رفت و آمد داشت و ریش و سبيلدارهرای ادبری را‬ ‫فقط آنجا میدید و از حرفهای آنجا به شناخت صوری کارهای من رسيده بود‪ ،‬یک‬


‫‪63‬‬ ‫روز به "کتابفروشی آثار" رفت و برای اینكه مرا ببيند از "مهرداد آبرومنردی" شرماره‬ ‫تماسم را خواست و در اولين دیدار‪ ،‬مسئوالنه خواهش کرد که هرچره زودترر از ایرران‬ ‫بروم‪ ،‬وگرنه آنجا تلف میشوم‪ .‬البته این داستانها فقط به عاشقيتهایم مربوط نبود‪ .‬از‬ ‫نوع سخنرانیها و شعرخوانیها و گفتوگوهام با مطبوعات‪ ،‬ترا بره هرم زدن جلسرات‬ ‫مرتجع شعری‪ ،‬تا نوع اعتراضهایم در جلسات کانون نویسندگان‪ ،‬تا نوع چيدمان خانه‪-‬‬ ‫ام‪ ،‬همه و همه را شامل میشد‪ .‬در نوشتن من هميشه‪ ،‬زندگی رُل اصرلی را ایفرا کررده‬ ‫است‪ .‬اگر مثل بقيه زندگی میکردم خب مثل بقيه مرینوشرتم‪ .‬هرگرز شراعر خسيسری‬ ‫نبودم‪ ،‬هرچه یاد میگرفتم‪ ،‬با همه شير میکردم‪ .‬هرگز نشد شعری توسط پيرر و جروان‬ ‫خوانده شود و پيشنهاد ندهم‪ .‬در برابر استعداد شعری یا متن جدی‪ ،‬هميشره مسرئوالنه‬ ‫برخورد میکردم‪ ،‬پس این تنها به خانمها مربوط نمیشود؛ خيلی از "آقایان شاعر" هرم‬ ‫هستند که حاال به اهر مرا انكار هم شاید بكنند‪ ،‬اما خوب مریداننرد اگرر کمرکهرای‬ ‫فكری من نبود هرگز شعرشان به امروز خود نمیرسيد‪ .‬خب! برخی از اینها هم خرانم‬ ‫بودند‪ ،‬با برخی از این خانمها هم ممكن بود رابطهی نزدیكی داشته باشم‪ .‬با ایرنهمره‪،‬‬ ‫هرگز نشد منكر اینها همه باشم؛ بدیهی است‪ .‬در هر کجای دنيا هم طبيعی است‪ .‬منتها‬ ‫فرق من در ایران آن روزها با بقيه این بود که آنها همه کار خود را در خفا انجام مری‪-‬‬ ‫دادند و من در مقء! اصلن مانده بودم چرا همهی شاعران پيشكسوت و حتی همنسرل‪-‬‬ ‫هایم این همه پنهان کاری میکنند ! سكس زیباست! بدون آن زندگی بره پشريزی هرم‬ ‫نمیارزد‪ .‬من واقعن نمیفهمم چرا برخی این حرفها را میزنند یعنی چه که من شعر‬ ‫را برای سكس استفاده میکردم در اینكه شكی وجود ندارد‪ ،‬مگرر مرن بردون سركس‬ ‫میتوانم بنویسم منی که بعد از هر سكسی به شعر میرسم چرا برای اینكه بره سركس‬ ‫برسم‪ ،‬از شعرم کمک نگيرم به نسل تازه هم‪ ،‬اعم از دختر و پسر میگرویم‪" :‬زنردگی‬ ‫کنيد که این حرفها برای فاطی تنبان نمیشرود!"‪ .‬حراال خروب اسرت برخری از ایرن‬


‫‪90‬‬

‫دوستان شاعران مطرحی شدند‪ ،‬اگر قاتل میشدند چه میگفتنرد خقصره اینكره‪ ،‬ایرن‬ ‫حرفها باد است‪ .‬کمی تاریخ ادبيات غرب را بخوانيد! اصلن چرا غرب! اگرر زنردگی‬ ‫همين فروغ فرخزاد را از شعرش حذف کنيد‪ ،‬فكر میکنيد از او چره مریمانرد واقعرن‬ ‫فكر میکنيد فروغ در شعر کارستان کرده است در کل آثار فروغ جز پنج ر شش شرعر‬ ‫کوتاه ساختمند پيدا نمیکنيد‪ ،‬بقيهشان جز خطبه نيست؛ خطبهای شاعرانه که اغلب در‬ ‫وزنی دوری و گاه ترکيبی اتفاق افتاد و از هر جایش میشود زد و به هر کجایش مری‪-‬‬ ‫شود افزود‪.‬‬ ‫چه در دههی هفتاد و چه امروز‪ ،‬تاثیرپذیری از آثار شما زیاد به چشم میخورد‪ ،‬تا‬ ‫جایی که خیلیها شعرشان تبدیل به کپی از شما شده اسهت‪ .‬شهما تاثیرپهذیری در‬ ‫شعر را چگونه میبینید؟‬ ‫من چه در ایران‪ ،‬چه در خارج و فضای اینترنت‪ ،‬هر کترابی کره منتشرر کرردم ابتردا برا‬ ‫مخالفتی همگانی روبرو شد‪ ،‬ولی بعد از چند سال شيوههایش مد شرد‪ ،‬دیگرر بره ایرن‬ ‫وضع عادت دارم‪ ،‬از این اتفاق هم هميشه انرکی گرفترهام‪ .‬شراعری مرن در دو بخرش‬ ‫"شعر آوانگارد" که کاملن پيشنهادی است و "شعر معاصر"‪ ،‬خودش را تعریف میکند؛‬ ‫یعنی نویسش مرا مدام نزاع بين خدا و شيطان تعریف کرده و دقيقن وقتی به برار مری‪-‬‬ ‫نشيند که آن مرکز یا مراکز سوم وارد بازی شوند و این چيزی جز نياز متن به مشارکت‬ ‫خقق مخاطب نيست‪ .‬از آنجایی که نود درصد مخاطبان مرا خود شاعران تشكيل می‪-‬‬ ‫دهند‪ ،‬من این مشارکت را سالهاست که در شعرهایشان دنبال میکنم‪ ،‬پس برایم طبيعی‬ ‫است که در شعرشان از این نردبان باال بيایند‪ .‬خب خيلیها هم کره بنيره کمری دارنرد‪،‬‬ ‫وسط راه پرت میشوند و این طبيعی است‪ .‬خقصه اینكه من شاعر فضاهای درگرذرم؛‬ ‫آوانگاردی که سرنوشت شعرش‪ ،‬جز پا گذاشتن برر مرين و گرذر از ميردانهرای مرينش‬


‫‪95‬‬

‫فرهنگی نيست‪ ،‬چه بسا جادههای بسته که باز کردم و هنروز سرنگقخ اسرت‪ .‬شراعران‬ ‫باهوش و مستعدی باید بيایند و این جاده سنگقخ را عریض و آسفالته کنند‪ .‬در خيلری‬ ‫از موارد هم همين اتفاق افتاده‪ ،‬اگرچه خيلی از پيشنهادهایم هنوز دسرتنخرورده براقی‬ ‫مانده است‪ .‬ادبيات خقق را هميشه یک تاثير خقق نوشته اسرت؛ چره بسرا شرعرهای‬ ‫خودم که تحت تاثير خوانش خقق کانرهای گوناگون نوشته شده است‪ .‬دغلکراری در‬ ‫شعر به جایی نمیرسد‪ .‬باید صریح و روشن حرف زد؛ از گزارههای الكی پريچخرورده‬ ‫هم حالم بههم میخورد‪ .‬آن که گن‬

‫مینویسد‪ ،‬نمیفهمد و نمیداند که تنهرا خرودش‬

‫نمیفهمد‪ .‬اصلن‪ ،‬همين گن نویسی و پرطمطراقنمایی‪ ،‬معضل بزرگ شعر پارسیست‪.‬‬ ‫بعضرری وقررتهررا در فرريسبرروک‪ ،‬مقرراالت و قطعرراتی مرریخرروانم کرره همررهی هرردف‬ ‫نویسندگانشان این است که بگویند کتاب خواندهاند‪ ،‬امرا در واقرع نخوانردهانرد و اگرر‬ ‫خواندهاند‪ ،‬واقعن نفهميدهاند‪ .‬شعر‪ ،‬گفتنی است که میگویرد و مقراالت و گرزارههرای‬ ‫شعری هم اگر بخواهند از این گفتن فراتر روند‪ ،‬باید کمی فكر کنند‪ .‬فكر بزرگ را هم‪،‬‬ ‫شفافيت تعریف میکند‪ .‬باید قاطع نوشت؛ عمي و فكرشده رویكردی زبانی را برگزیرد‬ ‫که از مسيری خقف زبان شعر برود‪ .‬مقاله ميدان تفكر است‪ ،‬ریزبينیست؛ نمیشرود برا‬ ‫بزک چهار تا اسم کج و کوله که اغلب در ایران درست هم تلفظ نمریشرود‪ ،‬کارسرتان‬ ‫کرد‪ .‬اینها همه مشكل و معضل فضای شعر معاصر پارسیسرت کره دوسرت نردارم و‬ ‫نمیخواهم دیگر با این مهمقت دست به گریبان باشم‪ .‬خقصه اینكه من مینویسرم ترا‬ ‫صدایی توليد شود‪ .‬اینكه به شاعری میگویند تو متاثر از عبدالرضایی مرینویسری و در‬ ‫آن حزب نویسش قرار داری‪ ،‬بيشتر توطئهای سياسی است‪ ،‬یک گارد بررای کرور و الل‬ ‫کردن شعر ليبروست‪ .‬شعر من‪ ،‬هرگز حزبی نبوده‪ ،‬از هر راهی که عشقش کشيده رفتره‬ ‫و راههایی را کشف یا دوباره احيا کرده است‪ .‬هيچ روشی تعلقی ابدی به من ندارد؛ چه‬ ‫بسا اعجوبهای بياید و خيلی از راههایی که من قبلن رفتهام مال خود کند‪ .‬بكند! مگر چه‬


‫‪92‬‬

‫اشكالی دارد! ما مینویسيم که شعر پارسی شعوری شود‪ ،‬کمی شعور کند‪ ،‬اگر جز این‬ ‫باشد‪ ،‬یعنی که ول معطليم!‬ ‫پس شما موافقید که تاثیرپذیری وجود دارد‪ ،‬اما نباید به نسخهای از آن تبدیل شهد‪.‬‬ ‫این رفتار برای خیلیها درونی شده است؛ یک نفر را الگو قرار میدهنهد و تهالش‬ ‫میکنند به آن برسند و نهایتن به نسخهی بدلی از او تبدیل مهیشهوند کهه ارزشهی‬ ‫ندارد‪ .‬در واق ‪ ،‬تولید اندیشهای اتفاق نیفتاده و حرکت خالقی شکل نگرفته است‪.‬‬ ‫تاثير گرفتن با تقليد ميمونوار فرقها دارد‪ .‬کسی که مدام تقليد میکند ميانمایره اسرت‪،‬‬ ‫میخواهد باشد‪ ،‬بگذار بماند‪ .‬نود و نه درصد شاعران پارسیزبان اینگونرهانرد‪ .‬از ایرن‬ ‫جمع صدهزار نفری اگر یک درصد‪ ،‬یعنی هزار شاعر‪ ،‬درست بنویسد کافیسرت‪ .‬حراال‬ ‫چرا هزار شاعر چون اگر از این هزار نفر‪ ،‬ده شراعر چكيرده شرود‪ ،‬آنوقرت مرا شرعر‬ ‫خواهيم داشت‪ .‬هيچکدام از این ده نفر حتی اگر شعرشان زیر سيطرهی شعر آن دیگری‬ ‫به دنيا آمده باشد‪ ،‬برای مدام زیر تاثير نمیماند‪ ،‬کار خودش را مریکنرد و اگرر واقعرن‬ ‫اصيل باشد‪ ،‬در نهایت شاعر صدای خودش میشود‪ .‬مشكل تو ایرن اسرت کره از ایرن‬ ‫جمع صدهزار نفری‪ ،‬همه را شاعر خطاب میکنی‪ .‬نظری به همين فيسبوک پارسیزبان‬ ‫بينداز‪ .‬اغلب شعر مینویسند‪ ،‬آیا همه شاعرند وقتی از شعر مینویسی‪ ،‬دربارهی آن ده‬ ‫نفر که هر کدام چكيده و نمایهی صدایی خودویژهاند بنویس‪ ،‬نره ایرن خيرل بری در و‬ ‫پيكر‪ .‬مسئله کورناليسم ایرانی هم این است که نگاه به این خيل‪ ،‬این خيلی دارد‪ .‬چرون‬ ‫تنها از همين خيل میتواند خيلی تيراک بياید بيرون‪ .‬بنشرين کرار خرودت را بكرن‪ ،‬و اال‬ ‫نوشتن و حرف زدن از ميمون و مقلد جماعت عبث است؛ ربطی هم به شعر ندارد‪ ،‬بره‬ ‫کورناليسم چرا‪.‬‬


‫‪99‬‬

‫خب؛ تاثیرپذیری ممکن است در خصوص شکل ادبی یک جامعه‪ ،‬به صورت کلی‬ ‫هم اتفاق بیفتد‪ .‬با نگاهی به سیر تاریخی شعر ایران‪ ،‬میبینیم که تا قرن ‪ ۹۱‬و حتهی‬ ‫اوایل قرن ‪ ،۹۱‬به عبارتی شعر ایران به گونهای به نیازههای معنهوی و زیباشهناختی‬ ‫اروپاییان پاسخ میدهد‪ .‬تا جایی که گوته‪ ،‬هفت شاعر بزرگ جهان را که نام میبرد‬ ‫همگی ایرانی هستند و همینطور ترجمهی حافظ‪ ،‬سعدی‪ ،‬مولوی و‪ ...‬در آن سهوی‬ ‫مرزها گواه بر این است که به گونهای‪ ،‬شعر ایران پاسخگویشان بوده اسهت‪ .‬امها از‬ ‫قرن ‪ ۹۱‬به این طرف‪ ،‬رویکردهای زیباشناختی و مفههومی ادبیهات غهرب موجهب‬ ‫تحول در نگرش ایرانیان به ادبیات میشود؛ یعنی زمانی که ادبیات ایهران در دوران‬ ‫انحطاط است و تقلید از شیوهها و اسلوبهای شاعران اروپایی‪ ،‬به صورت رقی و‬ ‫دستمالی شده در بین شاعران نامدار ایران‪ ،‬روار مییابد‪ .‬جامعههی مها در دورهی‬ ‫انحطاط تحت تاثیر تجدد و مدرنیسم واق شده و زندگی آنها دچار تحول میشود‬ ‫و نیاز به مفاهیم و معناهای جدید‪ ،‬در آنها احساس میشود و این فرایند‪ ،‬منجر بهه‬ ‫تحول در نگرش آنها به خود و جهان میشود و "هستیشناسی"شان تحول مهی‪-‬‬ ‫یابد که نهایتن موجب تغییر در سهبک نثهر و آوردن مضهامین جدیهد در شهاعران‬ ‫مشروطه میشود؛ مثل ایرر میرزا و میرزادهی عشقی که یکباره برخهی مفهاهیم را‬ ‫مثل حجاب و واژههایی از جمله قانون‪ ،‬آزادی و‪ ...‬وارد شعرشان میشود‪ .‬از همین‬ ‫رو‪ ،‬از قرن ‪ ۹۱‬به بعد شعر ایران تحت تاثیر شعر اروپا قرار میگیرد‪ .‬به نظهر شهما‬ ‫شعر ایران چه چیزی را از دست داده است؟‬ ‫دقيقن یک چهارراه پایينتر از خانهام اینجا‪ ،‬دانشگاه معروفی داریم به نام "سوآز" کره‬ ‫تنها به شرقشناسی میپردازد‪ .‬در ایرنجرور فضراهای آکادميرک‪ ،‬مریتروانی کسرانی را‬


‫‪94‬‬

‫مققات کنی که ایرانشناسی خواندهاند و از ادبيات کقسيک پارسی‪ ،‬چيزهرایی در حرد‬ ‫یک دانشآموز دبيرستانی میدانند‪ .‬از این اگر بگذری‪ ،‬ردی از ادبيات پارسی در جرایی‬ ‫نمیبينی‪ ،‬اگر هم میبينی کره مولروی برا بلنردهمتی تررکهرا مطررح شرده‪ ،‬نره بررای‬ ‫شعرهایش‪ ،‬بلكه او را مثل "اوشو" در ایران برای نيل به آرامرش مریخواننرد‪ .‬خقصره‬ ‫اینكه ادبيات کقسيک ما با آن ترجمههای غيرحرفهای‪ ،‬تقریبن در جهان هيچکاره است‪.‬‬ ‫اینكه برخی از نویسندگان نخبه غربی مثل نيچره‪ ،‬یرادی از اولرين فيلسروف دوآليسرت‬ ‫جهان (زرتشت) کردهاند یا اگر گوته یاد حافظ را گرامی داشرته‪ ،‬بيشرتر بره دليرل نگراه‬ ‫آنتيكی است که هر نویسندهای به ادبيات باستانی دارد‪ .‬به ما دروغ گفتهاند؛ اینطور هم‬ ‫که تو نوشتی در قرن هيجده و نوزده هم کسی از ادبيات بزرگ ما تغذیه نكررده اسرت!‬ ‫اصلن متن سرراستی از ادبيرات مرا در جهران در دسرترس نيسرت ترا خوانرده شرود و‬ ‫تاثيرگذار باشد؛ مثلن من دو ترجمره ایرنجرا از غرزلهرای حرافظ خوانردهام؛ یكری را‬ ‫"شهریاری" نامی ترجمه کرده که وقتی خواندمش دلم برای حافظ سوخت‪ .‬بعدی هرم‬ ‫کتابیست که "می می خلوتی" از حافظ بيرون داده و در آن‪ ،‬بيشتر ردی از قالب غرزل‬ ‫میبينيم که در انگليسی بازنویسی شده‪ ،‬البته بدون در نظر گرفتن عروض پارسی‪ .‬همين‬ ‫جا که یادی از "می می" کردهام‪ ،‬بگذار اشاره کنم که او شاعری ایرانیاالصل است کره‬ ‫حاال سالهای ميانسالیاش را طی میکند و یكی از شاعران مطرح بریتانياست‪ .‬متاسفم‬ ‫برای مترجمهای ایرانی که ادعاشان کون خدا را پاره میکند و هنوز از این شراعر حتری‬ ‫یک شعر ترجمه نكردهاند‪ ،‬اصلن فكر نمیکنم کسی در ایران حتی اسمش را هم شنيده‬ ‫باشد‪ .‬من البته از نوع شعری که او مینویسد خوشم نمیآید‪ ،‬اما همين جا پيشنهاد می‪-‬‬ ‫کنم به آنها که عش شعر دارند‪ ،‬ترجمهاش کنند‪ .‬خقصه اینكه "مری مری" برا کتراب‬ ‫خواندنیاش‪ ،‬اسم حافظ را اینجا مطرح کرده اما نه شعر حافظ را! معرفی ادبيات یرک‬ ‫کشور‪ ،‬پروکهای عظيم است که تنها قدرت مرکزی میتواند از پرس هزینرهاش بربيایرد‪.‬‬


‫‪91‬‬

‫اصلن شغل یک کاردار فرهنگی در هر سفارتخانهای این اسرت کره فرهنر‬

‫و ادبيرات‬

‫کشورش را در کشور ميزبان معرفی کند‪ ،‬در حالی که کاردارهای فرهنگی ایران مدام به‬ ‫تبليغ قرآن و دین و زبان عربی و پهن کردن سفره افطار در اقصی نقاط جهان مشرغولند‬ ‫و اصلن همين است که اغلب روشنفكران جهان فكر میکنند زبان رسمی ایران‪ ،‬عربری‪-‬‬ ‫ست‪ .‬ضمنن‪ ،‬آنقدر که ما به شعر جهان توجه داریم و دنبال شاعری میگردیم کره بره‬ ‫ترجمه درآوریم این عققه در جهان شایع نيست‪ .‬خيلی از شاعران مطررح انگليسری را‬ ‫دیدهام که جز از تاریخ خود و شعر انگليسی نمریدانسرتند‪ .‬ترازه ایرن مررض مروروثی‬ ‫ماست که خود را کم میبينيم‪ .‬شعر ما تاثيراتی از ادبيات غرب گرفته اسرت امرا در هرر‬ ‫دورهای فقط خودش بوده‪ .‬شعر همين حاالی ما هم اگر درست ترجمه شود بری شرک‬ ‫یكی از صداهای مهم جهانی تلقی میشود‪ .‬این تقش در مرا نيسرت‪ ،‬اگرر هرم هسرت‬ ‫کاملن شخصیست‪ .‬یكی مثل علی عبدالرضایی تقش میکند شرعر خرودش را مطررح‬ ‫کند‪ .‬در این کار هم در آن حدی که ممكن است موف میشرود امرا ایرن ربطری بره آن‬ ‫ادبيات بزرگ ندارد‪ ،‬تازه در ادامه مجبور میشود به ادبياتی پيوست بخورد که ادبيات او‬ ‫نيست‪ .‬ما در حيطهی ادبيات جهانی فقيریم‪ ،‬چون هنوز موف نشدیم یکهزارم آنچه را‬ ‫که هستيم به جهان معرفی کنيم‪ ،‬اما چه از لحاظ زیرساختی و چه به لحاظ تفكر متنری‪،‬‬ ‫تجربههایی کردهایم که بی بدیل است‪ .‬من از تو هم در این باره بری هستم‪ .‬شماها هرم‬ ‫به جای اینكه به جان هم بيفتيرد‪ ،‬دسرتی در جران جهران بيندازیرد‪ .‬در روزنامرههاتران‬ ‫بنویسيد‪ ،‬به دولت ابله پيشنهاد دهيد؛ اینها که از فرهن‬

‫سر درنمیآورند‪ .‬هر سراله در‬

‫دهه فجر و فرج و هزار جور کوفت و زهرمار دیگر‪ ،‬چند گرسنه مسرلمان را از اقصری‬ ‫نقاط جهان دعوت کرده‪ ،‬به عنوان شاعر جهانی در تهران و شيراز جمرع مریکننرد کره‬ ‫مفت بخورند‪ .‬به جای این همه هزینه‪ ،‬بهتر نيست پولی به یک شاعر زبردست انگليسی‬ ‫زبان بدهند تا بياید در همان حافظيه بنشيند و حافظشان را درسرت و حسرابی ترجمره‬


‫‪92‬‬

‫کند شاهد بودم در همان حافظيه شيراز‪ ،‬چه هزینهها کره بررای نویسرش رسرالههرایی‬ ‫تخمی درباره غزل حافظ نمیکردند‪ .‬که چی تا کی به شعر چه که شاه شرجاع عرادل‬ ‫بوده یا باطل در همان اوایل دهه هفتاد باز شخصن شاهد بودم که چه هزینههایی همان‬ ‫حوزه هنری میکرده تا چند شاعر کوننشور و دست چندم عربی را به تهران بيراورد و‬ ‫ترجمهشان کند و هرگز به عقلشان نرسيده و شعورش را ندارند بفهمند حاال دیگرر در‬ ‫همان جهان اسقم هم انگليسی حرف اول را میزند‪ .‬این کارها و فعاليتهرا ربطری بره‬ ‫فرهن‬

‫ندارد؛ کورناليسم ایرانی باید کمی به خود بياید‪ .‬ندیدهام تاکنون حتری مقالرهای‬

‫در مطبوعات ایرانی نوشته شده و دربارهی این انفعال فرهنگی در جهان بپرسد‪ .‬ترا کری‬ ‫اسقم تا کی زبان عربی خقصه اینكه محمد جان‪ ،‬این حرفها را بگذار در کوزه ترا‬ ‫آبشان را بخورند‪ .‬بخشی از سوالی که پرسيدی‪ ،‬متراثر از کترابیسرت کره "عبردالعلی‬ ‫دستغيب" درباره ستایش گوته از حافظ نوشته؛ این حرفها پرت است‪ .‬برای خر رن‬ ‫کردن و دلخوشی ملت مسلمان خوب است‪ ،‬اما کمكی به شعر حافظ نمیکنرد‪ .‬مشركل‬ ‫امثال دستغيب این است که پایششان را از ایران‪ ،‬جز برای دیدار فاميل بيرون نگذاشتهاند‪.‬‬ ‫هر کدام از اینها اگر در یكی از فستيوالهای شعری شرکت میکرد‪ ،‬آنوقت میفهميرد‬ ‫زبان پارسی به چه فقکتی دچار شده است‪ .‬اینجا در فستيوالهای شعری مرسوم است‬ ‫وقت قرائت شاعر‪ ،‬متن را هم بر پرده بيندازند‪ ،‬باور کن که دیگر خسرته شردم از برس‪،‬‬ ‫پس از تشوی حضار‪ ،‬به این مسئله پرداختم که زبان پارسی هند و اروپاییست و ربطی‬ ‫به زبان سامی عربی ندارد‪ .‬خيلی از دوستان هفتادی میپرسند چرا اینهمره آرام گرفتره‬ ‫علی حرفی بزن! دعوایی طرح کن! که چی دغدغهی من دیگر این به جان هم افتادن‪-‬‬ ‫های بندتنبانی نيست‪ .‬دلم به شدت برای پارسی و علیالخصرو‬ ‫سوزد‪.‬‬

‫‪ ،‬شرعر پارسری مری‪-‬‬


‫‪96‬‬

‫شعر ایران باید دارای چه شاخصهایی باشد تا میل به ترجمهپذیری آن در جوامه‬ ‫دیگر به وجود بیاید؟ به طور کل‪ ،‬چه زمینههایی باید در شعر ایران یا در جامعههی‬ ‫ایرانی به وجود بیاید یا تغییر کند‪ ،‬تا این میل را در جوام دیگر به وجود بیهاورد و‬ ‫آثار شاعران ما را ترجمه کنند؟‬ ‫شعر‪ ،‬دقيقن همان چيزیست که در ترجمه گم میشود‪ .‬خيلی از شعرهای مهم پارسری‬ ‫به زبانهای دیگر برگردانده شده که جواب الزم را نگرفته‪ .‬مثلن چندی پيش مجموعره‬ ‫شعرهای فروغ یا سهراب سپهری را (درست یرادم نيسرت) دیردم کره توسرط یكری از‬ ‫مترجمهای مطرح ایرانی‪ ،‬آقای "امامی" به انگليسی ترجمه شرده برود‪ ،‬ولری از آن برار‬ ‫اجرایی و حسی که در شعر این دو شاعر هست‪ ،‬کاملن تهی بود‪ .‬این آقا ممكرن اسرت‬ ‫مترجم خوبی برای ترجمه متون انگليسی به پارسی بوده باشد‪ ،‬اما به علت عدم احاطره‬ ‫بر مولفهها و درایههای شعر انگليسی‪ ،‬علیرغم زحمت قابل تقدیری کره کشريده برود‪،‬‬ ‫موف نبود‪ .‬پس اولين نكتهی مهم‪ ،‬انتخاب مترجمیست که زبان مقصد‪ ،‬زبان مادری او‬ ‫باشد و به آن زبان شاعری چيره دست هم باشد‪ .‬شعر را نمیشود ترجمه کرد‪ ،‬بایرد آن‬ ‫را دقيقن دوباره نوشت‪ ،‬منتها با حفظ فضای عينی و معنایی مرتن‪ .‬اتفراقن فضرای نشرر‬ ‫ایران‪ ،‬عملكردی حرفهای در زمينه ترجمه دارد اما این رویكرد کاملن یکطرفره اسرت‪.‬‬ ‫ناشران ایرانی شخصيت جهانی ندارند‪ ،‬چون بازار جهانی ندارند‪ .‬به متررجم پرول مری‪-‬‬ ‫دهند تا کتابی را به پارسی ترجمه کند‪ ،‬اما به علت عدم درک و شناخت برازار جهرانی‪،‬‬ ‫ندیدهام تاکنون ناشری ایرانی یكی از کتابهای مطرح یرا پرفرروش خرود را بره زبران‬ ‫دیگری ترجمه کرده‪ ،‬وارد بازار نشر جهانی کند‪.‬‬ ‫بی شک بسياری از شاعران ایرانی آثاری دارند که میتواند ترجمه شده و اتفاقن مطرح‬ ‫شود‪ .‬این شعرها اغلب آثاری هستند که از شهود برخوردارند و فضای عينی ملموس و‬


‫‪99‬‬

‫معاصر با امروز دارند؛ صرفن شرعری تكنيكرال نباشرند کره تخيرل زبرانی در آن نقرش‬ ‫محوری داشته باشد‪ ،‬چون این نوع تخيل به طور کامل در ترجمره کشرته مریشرود؛ از‬ ‫لحاظ معنایی زیرمجموعه گلوبال پوئتری باشند؛ یعنی برخقف آن ایدهی مسخره که در‬ ‫ایران مدام به نویسندگان و شاعران پيشنهاد میدهد بومی بنویسيد تا جهانی شوید‪ ،‬مرن‬ ‫معتقدم که دقيقن باید معكوس عمل کرد‪ ،‬چون در ترجمهی آثار بومی بی شرک حجرم‬ ‫پانوشت از متن اصلی بيشتر میشود و اتفاقن‪ ،‬وقتی ادبيات امریكای التين را مثال مری‪-‬‬ ‫زنند و معتقدند برای جهانی شدن باید با پيروی از این ادبيات بومی نوشت‪ ،‬غافلند کره‬ ‫ادبيات امریكای التين به زبان اسپانيایی نوشته شده که یكی از اصلیترین زبانهای ادبی‬ ‫دنياست و اغلب نيازی به ترجمه ندارد‪ .‬خقصه اینكه محمد جان‪ ،‬پاسخ کامل به سوال‬ ‫تو یعنی تدریس کامل استراتژی جهانی شدن که در این مجال ممكن نيسرت‪ .‬امرا دلرم‬ ‫نمیآید در همين فرصت به یک نكته که اتفاقن به فضای فيسبوک هم مربوط میشرود‬ ‫اشاره نكنم‪ .‬نویسندهی ایرانی متاسفانه هنوز چشم به خود دوخته و حاضر نيست دل از‬ ‫حوضچهی ادبيات ایران بكند‪ .‬در فيسبوک هم ندیدهام شراعر یرا شراعرانی را کره در‬ ‫صفحهی خود‪ ،‬به طرح گفتمانی جهانی یا چندزبانی پرداخته باشند‪ .‬ادبيات‪ ،‬عروسی در‬ ‫دهات نيست که ندیده خواستگاریاش کنند؛ باید در معرض دید قرار بگيرد تا پسندیده‬ ‫شود‪ .‬خقصه اینكه پرداختن کامل به این سوالت یعنی خرج تمام وقتی که امشب دارم‪،‬‬ ‫پس فعلن معافم کن‪.‬‬


‫‪93‬‬

‫ما در ادبیات معاصر‪ ،‬صنعت شک را آوردیم‬


‫‪30‬‬

‫گفتوگو با اردوان روزبه‬ ‫زمستان ‪5930‬‬ ‫آخرین مجموعهی شما "کومولوس" نام دارد که منتشر شده است‪ .‬این کتهاب در‬ ‫کجا منتشر شده و در مورد چه چیزی صحبت میکند؟‬ ‫کومولوس‪ ،‬کتاب دینی است که عش را ستایش میکند و به شدت ضد مذهبی اسرت‪،‬‬ ‫چون عش بی معشوق را نفی میکند‪ .‬اجازه دهيد در مورد تكليف این کتاب با مرذهب‬ ‫توضيحی دهم‪ .‬معنای لغوی مذهب‪ ،‬یعنی زرکوبی شده و معنای دیگر آن طریقره‪ ،‬راه و‬ ‫روش است‪ .‬پس هر فكری که از مسيری برود مذهبی است‪ ،‬حتری اگرر مخرالف خردا‬ ‫باشد‪ .‬در نتيجه خيلی از ایدئولوکیستها هم مذهبی هستند‪ .‬محمد اسقم در آیهی نهرم‬ ‫سوره "صف" میگوید‪" :‬هوالذی رسل رسوله بالهدی و دین الح " که اینجا‪ ،‬دین بره‬ ‫معنای کيش و شریعت است‪ .‬یا در آیه دوم سوره "زمر" میگوید‪" :‬فاعبد اهلل مخلصا له‬ ‫الدین" که در اینجا دین یعنی توحيد و یگانگی؛ در حالی که دین‪ ،‬عقرل دل و شرعور‬ ‫قلب است و مطلقن علم نيست‪ .‬تعاليمی را که پيغمبرها آوردند‪ ،‬میتواند نام مذهب بره‬ ‫خود بگيرد‪ .‬مسيحيت دین نيست‪ ،‬اما مذهب چرا‪ .‬اسقم مذهب است ولی دین‪ ،‬هرگرز‪.‬‬ ‫دین کلمهی پارسی است که عربها هنوز متوجه نشدند که با کشرفتن این کلمره چره‬ ‫بر سر مذهب خودشان آوردند‪ .‬دین با غلط خواندن کلمه "دئنا"‪ ،‬که واکه اوستایی است‬


‫‪35‬‬ ‫به دست آمده و ریشهی "دئنا"‪" ،‬دا" است و ایرن کلمره نيرز‪ ،‬بره معنرای اندیشريدن و‬ ‫شناخت است‪ ،‬پس دین یعنی "رسيدن به متن درون از طری عقل قلب"‪ .‬چررا از ایرن‬ ‫کتاب به مذهب رفتم چون این کتاب (کومولوس) عش با معشوق‪ ،‬یعنی عشقی زمينی‬ ‫که در زندگی ریشه دارد را تقدیس و از مذهب دوری میکند‪ .‬چون مرذهب مریگویرد‬ ‫"خدا" هم موضوع عش است‪ ،‬هم خود معشوق و نيز از مو به تو نزدیکتر است‪ .‬با او‬ ‫حرف بزن و اگر با او خودمانی باشی‪ ،‬عش تو را قبول میکند‪ .‬همهی ادیان مریگوینرد‬ ‫خدا خيلی خودمانی است‪ ،‬اما رسمیترین کلمات را به عنوان دعا یا مكالمات عاشرقانه‬ ‫تجویز میکنند‪ .‬میتوان گفت "خدا جان‪ ،‬حالم گرفته است‪ ،‬حالی بده"؛ در "الحمد اهلل‬ ‫رب العالمين" تنها چيزی که پيدا نمیشرود صرميميت و نزدیكری اسرت و نمریتوانرد‬ ‫عش بازی زبانی با معشوق و بستری برای انتقال فرهن‬

‫عاشقی باشد‪ .‬برای همين است‬

‫که مردم خدا را دور میبينند و در آسمان دنبال او میگردند‪ .‬چنان "مقام معظم رهبری"‬ ‫خطاب می کنند که انگار با یک موجود دور و خيلری براال حررف مریزننرد‪" .‬ولری" را‬ ‫"فقيه" کردند‪ ،‬نه اینكه مثل عاش ‪" ،‬فقير"‪ .‬بيش از ‪ 5900‬سال است کره پرارسهرا یرا‬ ‫فارسها با زبانی سامی خدا را صدا میزنند‪" :‬بسرم اهلل الررحمن الررحيم"‪ .‬مرن ایرن را‬ ‫نمیفهمم چون صميميتی در این گفتوگوی با خدا دیده نمیشود‪ .‬برای همرين اسرت‬ ‫که اسقم به اهر عش را تبليغ میکند و این یعنی تحریرف؛ مردام ترقش مریکنرد از‬ ‫عش موهومی بسازد که برای رسيدن به این موعود حتی مرگ هم چاره نيست و فقرط‬ ‫باید شهيد شوی‪ .‬در حقيقت‪ ،‬اسقم از عش انزجار دارد چون اگر کسی عاش باشد به‬ ‫جن‬

‫نمیرود و نمیکشد‪ .‬عش ‪ ،‬دیوار اسقم است و نمیگرذارد از مرزهرا رد شرود و‬

‫خود را جهانی کند؛ یعنی اسقم را جهانی کند‪ ،‬چون هدف اصلی اسقم این اسرت کره‬ ‫خود را در جهان گسترش دهد و به چند پيشمرگ احتياج دارد‪ .‬مذهب بررعكس دیرن‬ ‫است؛ دین عاش زندگی است اما مذهب‪ ،‬دنيا و زندگی را طرد میکند و این عرصه را‬


‫‪32‬‬ ‫محل امتحان میداند و میگوید‪" :‬بمير تا زندگی کنی"‪ ،‬در حالی که برای زندگی‪ ،‬فقرط‬ ‫باید زندگی کرد‪ .‬محمد و موسی‪ ،‬بودا و عيسی شاید پيشتر همرهی "عشر " خرود را‬ ‫پخش میکردند و مثل گلی بودند که بوی خوشی میداد ولری حراال بریشرک خشرک‬ ‫شدهاند و بویی ندارند‪ .‬باید دوباره عش تازه را پخش کرد و نفرت را کنار زد؛ "نفرت"‬ ‫نشانهی بيماری است و به نظر من عش ‪ ،‬عقمت سقمت است‪ .‬متاسفانه این روزها این‬ ‫دو با هم عجين شدند و آدمهای امروزی‪ ،‬عش خود را با نفرت نشان میدهنرد‪ .‬قربلن‬ ‫هم گفتم "کومولوس" کتابی دینی است‪ ،‬چون زندگی را ستایش میکند‪ ،‬زندگیای کره‬ ‫تمامن خطر است‪.‬‬ ‫این چندمین اثر شماست که به شکل کتاب درآمده است؟‬ ‫این‪ ،‬بيستویكمين اثر به زبان پارسی من است که به شكل کتاب درآمده‪ ،‬اما تاکنون ‪99‬‬ ‫کتاب به زبان های مختلف مانند انگليسی‪ ،‬آلمانی و زبانهای دیگر از مرن منتشرر شرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫خیلی ها معتقدند وقتی شاعر یا نویسنده ای ترک وطن مهیکنهد و دسترسهی او بهه‬ ‫کوچه و بازار از بین میرود‪ ،‬نمی تواند حرف نویی داشته باشد یها حهرف ههای او‬ ‫تکرار مکررات میشود‪ .‬نگاه شما به عنوان شاعر در این مورد چگونه است؟‬ ‫این جمله شدیدن درست است اما این روزها دیگر مصداق ندارد‪ ،‬به خاطر اینكه شكل‬ ‫کوچه و بازار عوض شده و االن به صورت اینترنتی درآمده است‪ .‬وقتی شاعر مهاجرت‬ ‫میکند یا در تبعيد قرار میگيرد‪ ،‬از زبان کوچه و بازار دور میشود؛ شاید این حرف ترا‬


‫‪39‬‬

‫بيست سال پيش مصداق داشت‪ ،‬چون شاعر یا نویسنده تبعيدی هيچ دیالوگی با داخرل‬ ‫کشورش نداشت‪ ،‬اما بحثها و مقاالت اینترنتی و آنقین در حال حاضر این فضا را پرر‬ ‫کرده و این جمله دیگر مصداق ندارد‪ .‬نكتهی دیگر اینكه شما در تبعيد امكانات زبرانی‬ ‫را از دست میدهيد‪ ،‬اما امكانات تازهی دیگری را به دست میآورید و برا زبران دومری‬ ‫آشنا می شوید که جهان دیگری دارد؛ اگر شاعر یا نویسنده‪ ،‬آدم خقق و زندهای باشرد‪،‬‬ ‫میتواند بين زبان ميزبان و ميهمان دیالوگ برقرار کند و جهران دیگرری بسرازد و مرتن‬ ‫جهان یا جهان متنش را افزایش دهد‪ .‬با این وصف‪ ،‬مرن برا ایرن ایرده مخرالفم‪ ،‬چرون‬ ‫بزرگترین نویسنده ها و متفكران بيست سرال اخيرر‪ ،‬آدمهرایی در تبعيرد بودنرد ماننرد‬ ‫"ميقن کوندرا"‪.‬‬ ‫آیا مخاطبهای پارسیزبان در داخل ایران با ادبیات شهما ایهن ارتبهاط را برقهرار‬ ‫میکنند؟‬ ‫رابطهای که مخاطبها قبلن داشتند‪ ،‬حاال برقرار نيست‪ ،‬چون نيروی بزرگی هسرت کره‬ ‫سعی در حذف صدای مستقل دارد‪ .‬شما از معدود رادیوهایی هستيد که بره سرراغ مرن‬ ‫آمدید‪ .‬من یازده سال است از ایران خارج شدم اما هيچ کترابی در ایرران از مرن منتشرر‬ ‫نشده و در هيچ نشریهای حتی اسم من نيامرده و از طرفری دیگرر بسرياری از نشرریات‬ ‫خارج از کشور که اتفاقن از دولتهای خارجی کمک مریگيرنرد ترا سانسرور را بررای‬ ‫شنيدن صداهای در تبعيد رفرع کننرد نيرز همران فضرایی را تبليرغ کررده کره نشرریات‬ ‫جمهوری اسقمی تبليغ میکنند‪ ،‬یا همان نامهایی را از داخل ایران مطرح مریکننرد کره‬ ‫مورد نظر حكومت اسقمیست‪ .‬تا جایی که به نظر میرسد سانسوری مضراعف پشرت‬ ‫آنهاست‪ .‬اگر از نظر صنعت مكتوب و تيراک داخلی بگویيم‪ ،‬بله‪ ،‬من ناموف هستم چون‬


‫‪34‬‬

‫یازده سال است اثری از من منتشر نشده‪ ،‬اما دانلود کترابهرای شرعر مرن در حيطرهی‬ ‫اینترنت نشان میدهد که جزو چهار شاعر پر مخاطب فارسری هسرتم‪ .‬کتراب "مرن در‬ ‫خطرناک زندگی میکردم" در سایت "کتابناک"‪ ،‬پر دانلودترین کتراب ایرن کتابخانرهی‬ ‫اینترنتی بوده و بيش از چهل و چهارهزار نسخه از آن دانلود شده‪ ،‬به طوری کره چرون‬ ‫مرکز سایت در ایران است‪ ،‬کل کتابهای من را از آن سایت برداشتهاند‪.‬‬ ‫وقتی در مورد سانسور داخل و خارر از ایران صحبت میکنیم‪ ،‬با دو منظر روبهرو‬ ‫هستیم‪ .‬شما به سانسور بیرون از ایران اشاره کردید و طبیعی است که در داخل هم‬ ‫خیلی ها نمی خواهند صداهایی را بشنوند‪ ،‬اما چرا در بیرون این اتفاق میافتهد؟ بها‬ ‫توجه به اینکه همه ما به طور مشترک به ایرانی آباد و آزاد فکر مهیکنهیم‪ ،‬چهرا در‬ ‫عرصه ادبیات‪ ،‬فرهنگ و حتی مسایل اجتماعی دچار تداخل و درگیهری هسهتیم و‬ ‫همدیگر را نمیپذیریم؟‬ ‫سوال جالبی است‪ .‬نمیدانم رادیوی شما میتواند کتاب من را منتشر کند یا خير‪ ،‬چرون‬ ‫بعضی از تلویزیونها نتوانستند منتشر کنند‪ .‬ما چه بخواهيم و چه نخرواهيم‪ ،‬در سيسرتم‬ ‫فرهنگی از سيستمی تبعيت میکنيم که ریشه در سانسور دارد‪ .‬ما در تاریخ ایرران‪ ،‬یرک‬ ‫حزب سياسی داشتيم که فرهن سازی کردند و آن هم "حزب توده" بود‪ ،‬البته یكری از‬ ‫فرآوردههای منفی آن این بود که فرهن‬

‫حذف را برای ما آورد‪ .‬ما "جرقل آل احمرد"‬

‫را داریم که اگر جایی کسی عطسه میکرد‪ ،‬آن را به هزار جا ربط مریداد‪ .‬مرا "صرنعت‬ ‫شک و افترا" را داریم‪ ،‬همان صنعتی که روزنامه "کيهان" االن از آن استفاده میکند کره‬ ‫به نوعی توليد روشنفكری است‪ ،‬چون حرزب تروده نيرز در زمران شراه همرين کرار را‬ ‫میکرد‪ .‬در فرهن‬

‫حاضر‪ ،‬پشت هر کسی که کار تازه انجام دهد شبهه ایجاد مریشرود‪.‬‬


‫‪31‬‬ ‫من زمانی که آقای "خاتمی" رئيس جمهور بود‪ ،‬ایران را ترک کردم؛ یعنری زمرانی کره‬ ‫دوم خردادیها قدرت فرهنگی داشتند و اتفاقن صدای من توسط همين دوم خردادیها‬ ‫که االن بخشی از آنها رهبران جنبش سبز هستند حذف شد‪ ،‬چون صدای مرن مسرتقل‬ ‫بود و میخواستم از زندگی حرف برزنم و حرذف بعضری کلمرات از زبران فارسری را‬ ‫برنمی تافتم‪ .‬بعضی از مسئوالن دوم خردادی‪ ،‬جنربش سربز و خيلری از ایرن رادیوهرا و‬ ‫مسلمانان دوآتشه که ایدئولوکی مذهبی دارند و علی رغم شعارهایی که مبنی بر مخالف‬ ‫بودن با "خامنهای" میدهند‪ ،‬هنوز از همان سيستم حذف پيروی میکنند‪ .‬یرادم هسرت‬ ‫یکبار مصاحبه مهمی با من شده بود که به "رادیو زمانه" فرستادم اما منتشرر نكررد‪ ،‬در‬ ‫صورتی که همين مصاحبه‪ ،‬در کمتر از یک سال در فضای اینترنتی منتشرر شرد‪ .‬نشرریه‬ ‫"روز" یا نشریه "جدید آنقین" که کليپی هم از من ساخته نيز از رسانههایی هستند که‬ ‫از کشورهایی مانند انگليس وام میگيرند‪ .‬اینها صدای من را حرذف مریکننرد‪ ،‬چرون‬ ‫معتقدند اگر صردای مرن پخرش شرود در داخرل ایرران فيلترر مریشروند و بخشری از‬ ‫خوانندگانشان را از دست میدهند‪ .‬من این دالیل را برنمیتابم‪ ،‬چون فكرر مریکرنم از‬ ‫سيستم دوم حذف برخوردارند و پدرخوانده ای در پشت قضيه است که از من خوشش‬ ‫نمیآید‪ ،‬در نتيجه او هم برای خود مریدانی دارد و فرمان حذف میدهرد؛ مرثلن آقرای‬ ‫"مسعود بهنود" فيلمی در مورد "ابراهيم گلستان" ساخته بود و من از ایرن فريلم ایرراد‬ ‫گرفتم‪ ،‬چون ابراهيم گلستان را شخصيتی سياسی جلوه داده بود که به نظرر مرن ارزش‬ ‫آقای گلستان به مستقل بودن و تودهای نبودنش است‪ ،‬به اینكه خودش و در زندگییش‬ ‫را در آن بازه زمانی فدای هنر کرد و از پشت درایت او شاعری به نام "فروغ فرخرزاد"‬ ‫بيرون آمد‪ .‬من از این فيلم انتقاد کرردم و بعردها دیردم کره کرل تلویزیرون و رادیروی‬ ‫بیبیسی و خيلی از مطبوعات وقتی اسم عبدالرضایی را میبينند‪ ،‬کار را حذف میکنند‪.‬‬ ‫بنابراین این سانسور در خارج از ایران برای من با سانسوری که آقای خامنهای در ایران‬


‫‪32‬‬

‫اعمال می کند‪ ،‬فرقی ندارد‪ .‬اگر شاملو شاعر مدرنی باشد باید زندگی را زمينی ببيند‪ ،‬در‬ ‫صورتی که "آیدایی" که او ارائه میدهد‪ ،‬همان مریم مقدس است‪" .‬وارطران" شرهيدی‬ ‫که او ارایه میدهد‪ ،‬همان "حسين صحرای کربق" است‪ .‬یعنی ما آدمهرا را یرکبعردی‬ ‫می کنيم و دورنما‪ ،‬کلوزآپ و الن شات آنها را با هم ترکيب نمریکنريم‪ .‬مشركل مرن‬ ‫حتی با بخشی از روشنفكری کقسيک هم هسرت‪ ،‬چرون آنهرا هرم حتری کلمرات و‬ ‫ایدهها را سانسور میکنند‪ .‬اگرر حتری ایرن حكومرت هرم عروض شرود‪ ،‬برا توجره بره‬ ‫زیرساخت هایی که وجود دارد حكومت بعدی نيز سانسورچی خواهد برود‪ ،‬چرون یراد‬ ‫نگرفتيم آن صدای دیگر را بشنویم‪ .‬تنها چيزی که آموختيم‪ ،‬سيستم ان زنی و در اصل‬ ‫همان سيستم "ایست" است‪ .‬هر نفری که به نفر دیگر ان‬

‫میزند من مریگرویم شرما‬

‫مامور جمهوری اسقمی هستيد! چون جمهوری اسقمی به آدمهرا انر‬ ‫حرکت باز بایستند‪.‬‬

‫مریزنرد ترا از‬


‫‪36‬‬

‫ذهن دیکتاتورزده و دموکراسی در شعر‬


‫‪39‬‬

‫گفتوگو با نسترن مکارمی‬ ‫پایيز‪5932‬‬ ‫شعر دهه هفتاد هویت خود را با کاربرد چند وجهی زبان در شعر تعریف میکند و‬ ‫به این ترتیب‪ ،‬شاعر در مقامی خود برتربین و از دیدگاه دانای کل بهه شهکلدههی‬ ‫فضای شعر میپردازد‪ .‬فضایی که مخاطب عام در آن ایفای نقش نمیکند و هویهت‬ ‫خود را باز نمیشناسد‪ ،‬بلکه همواره در جایگاه یک تماشهاگر نشسهته اسهت و بهه‬ ‫همین علت هم به تدریج از شعر آوانگارد فاصله میگیرد‪ .‬نظر شهما در ایهن بهاره‬ ‫چیست؟‬ ‫اینطور نيست و این تقصير شما هم نيست‪ ،‬برخی که طی این سالهرا تریبرون داشرتند‬ ‫حتی همين تاریخ نزدیک را هم تحریف کردهاند‪ .‬یكی از کارهای مهم ما در دهه هفتراد‬ ‫این بود که موف شدیم هرچه دانامآب و پدر و باال را از خانهی شعر بيرون کرده‪ ،‬الاقل‬ ‫شكل و صورت سنت های مرید و مرادی یا باالیی و پرایينی را دفرمره کنريم‪ .‬متأسرفانه‬ ‫برخی از شاعران پيشكسوت به دليل عدم پویایی نتوانستند با این جریان ترازه همراهری‬ ‫کنند یا الاقل برای مخالفت خود با دستآوردهای تازهی شعری‪ ،‬دالیلی استتيكی دست و‬ ‫پا کنند و چون عادت نداشتند کمی هم در حاشيه ایستادگی کننرد‪ ،‬برا ادعرای بزکری و‬


‫‪33‬‬ ‫شعاری "نجات نظریهپردازی نيما"‪ ،‬با چماقداران غزلی و کقسيک به اتحاد رسيده‪ ،‬برا‬ ‫استفاده از امكانات دولتی موف شدند شعر تازه را برای سالها خانهنشين کنند‪.‬‬ ‫برخقف نظر شما اتفاقن مخاطب شعرهای ما دیگر آن مریدی نبود که توقع داشته باشد‬ ‫شاعر ر مراد بر تمام راههایش عقمت بگذارد و همچون رهبری به راه راست هردایتش‬ ‫نماید‪ .‬اصلن برای همين است که در شعرهای هفتادیام بسيار از فاصلهگذاری اسرتفاده‬ ‫میکردم و مدام در پی آن بودم که سهم مشارکت خقق مخاطب را در متن بيشتر کنم‪.‬‬ ‫به نظرم شما بحث را از موضوع اصلی خارر کردید‪ .‬موضوع ارتباط نزدیک متنهی‬ ‫در شعر نیما با بدنهی جامعه و زیستبومی است‪ .‬اینکه شما نیمها را بها معیارههای‬ ‫امروز در شعرش محک بزنید منصفانه به نظر نمیرسد؛ هر متن تولید شهده‪ ،‬فرزنهد‬ ‫زمانه ی خود است‪ .‬نیما علیه شعر تغزلی پیشتر از خود و شهعر اعتراضهی سیاسهی‬ ‫پیش از خود برخاست و وجه دیگری از شعر را ارائه کرد که هم در ساختار و ههم‬ ‫در بافت متنی ارائه شده حامل بدی ترین پیشنهادات شعری پس از مشهروطه بهود‪.‬‬ ‫شعر شاملو هم امتداد و مکمل همان فضاست؛ شعری که امروز‪ ،‬در کالبد فرزنهدی‬ ‫ناخلف بر پدر خود شوریده است که البته این جای تقدیر هم دارد‪ ،‬چهرا کهه بهی‬ ‫هیچ شورشی دگرگونی رخ نمیدهد و به گفتهی خود شاملو‪ ،‬تنها طوفان‪ ،‬کودکهان‬ ‫ناهمگون می زاید و این ناهمگونی هیچ اتفاق بدی نیسهت‪ ،‬ولهی رد دسهتآوردهای‬ ‫گذشته به این شکل چه نفعی به حال جریان نوین در دهههای اخیر و شعر پیش رو‬ ‫دارد؟‬ ‫کمی آهسته لطفن! اجازه دهيد با هم برویم! قاعدهکاهی مهمترین دستآورد شعر نيمرایی‬ ‫بود ه که البته پيش از او نيز توسط کسانی طرح شده بود و نيما تنهرا آن را موکرد کررد‪.‬‬


‫‪500‬‬

‫شعر نيمایی! ببين! همه می دانيم که نيما تنها پيشنهادهای شعر نوی فرانسه را به فارسری‬ ‫ترجمه کرده با اینهمه نامش را به اسم خود سند زده؛ یعنی چه شعر نيمایی شاملو نيز‬ ‫همين کار را کرده‪ ،‬شعر سپيد شاملویی‪ ،‬ناميدهای است محصول ذهنيت دیكتاتورزده ما‪.‬‬ ‫من تاکنون ندیده ام که در هيچ زبانی نام شاعری را پسوند شعر کررده باشرند! بررخقف‬ ‫نظر شما و تمام منتقدان و شاعران ایرانی‪ ،‬من بومینویسری و برومیگرایری را خصرلت‬ ‫ارتجاعی شعر فارسی میدانم و همين توجه باعرث شرده کره مرا فرسرخهرا از گلوبرال‬ ‫پوئتری فاصله داشته باشيم‪ .‬بومیگرایی یكی از بدترین ویروسهایی است که از طریر‬ ‫شعر نيما به شعر معاصرر فارسری سررایت کررده و باعرث درجرا زدن آن شرده؛ یعنری‬ ‫برخقف این ایدهی ناسيوناليستی که در ایران مدام بره نویسرندگان و شراعران پيشرنهاد‬ ‫میدهد بومی بنویسيد تا جهانی شوید؛ من معتقدم که دقيقن باید معكروس عمرل کررد‪.‬‬ ‫چون در ترجمه آثار بومی بی شک حجم پانوشت از متن اصلی بيشتر میشود و اتفاقن‬ ‫وقتی ادبيات امریكای التين را مثال میزنند و معتقدند برای جهانی شدن باید با پيرروی‬ ‫از این ادبيات‪ ،‬بومی نوشت‪ ،‬غافلند که ادبيات امریكای التين به زبان اسرپانيایی نوشرته‬ ‫شده که یكی از اصلیترین زبانهای ادبی دنياست و اغلب نيازی به ترجمه ندارد؛ یعنی‬ ‫شما همين که به اسپانيایی می نویسيد خود را در معرض بيش از سریدرصرد مخاطبران‬ ‫ادبيات جهان قرار میدهيد‪ ،‬پس جهانی نوشتهاید‪ .‬متاسفانه از آنجایی که ادبيات ما وارد‬ ‫داد و ستدهای بينازبانی نشده‪ ،‬ما هنوز نسبت به بسياری از اشتباهات خود غافليم‪ .‬ترازه‬ ‫برخقف نظر شما نيما نه تنها از شعر سياسری دوری نكررد‪ ،‬بلكره سمبوليسرتیتررین و‬ ‫ارتجاعی ترین نوع شعرهای سياسی را وارد ادبيات فارسی کررد‪ .‬اینكره مرثلن شرب در‬ ‫بسياری از شعرهای نيما خود شب نيست ضعف کار اوست‪.‬‬ ‫ضمنن در سوال خود اشاره کردید به اینكه من شعر نيما را با معيارهای امرروز بررسری‬ ‫میکنم‪ ،‬در حالی که اینطور نيست‪ .‬بسياری از مولفههای شعری ارزشی در زمانی دارند‬


‫‪505‬‬

‫و هرگز به طور کامل دور ریخته نمیشوند‪ ،‬بلكه در دورههای مختلف شعری‪ ،‬از صحنه‬ ‫به حاشيه رفت و آمد دارند‪ .‬بيایيد بيدل یا صائب‪ ،‬یا چرا راه دور برویم همين فرروغ را‬ ‫با توجه به این مولفهها بخوانيد؛ میبينيد که ارزش شعری آنها مطلقرن کرم نشرده‪ ،‬در‬ ‫حالی که شعر بلند افسانه را که خيلیها شاهكار نيما میدانند‪ ،‬نمیشود با هيچ استتيكی‬ ‫به بررسی نشست‪ .‬من از چهارده سالگی شعر کقسيک کار میکردم؛ حتی در آن سن و‬ ‫سال نمیتوانستم سطرهای ضعيفی چون اغلب سطرهای افسانه را بره اجررا درآورم‪ .‬در‬ ‫انتهای همين سوال می پرسيد رد دستآوردهای گذشته به این شكل چه نفعری بره حرال‬ ‫جریان نوین در دهههای اخير و شعر پيش رو دارد اميدوارم با این توضيحات متوجره‬ ‫شده باشيد که ما برای پيشرفت ناگزیریم از درکها و باورهای نادرست فاصله بگيرریم‬ ‫که یكی از این اعتقادات غلط‪ ،‬توجه مفرط به بومیگرایی است‪ .‬لقب پدر شعر نرو ازآنش‬ ‫نيماست‪ ،‬پس نمیشود ایدهای نوین داشت و کاری به کارهای نيما نداشت‪.‬‬ ‫تجربه ی شعر تصویری که میان دهه هفتادی ها رایج شد بدر شعر علی عبدالرضایی‬ ‫در شینما‪ ،‬در شعر مهرداد فالح به شکل خواندیدنی که در دیگران هم به گونهههای‬ ‫مختلف تجربه شدند) به جبران کدام خال در ارتباط میهان شهاعر ه مخاطهب در‬ ‫توضیح ساختاری زبان شعر ه متن‪ ،‬مخاطب در توضیح زوایای الل متن و یا شهاعر‬ ‫متن در تکمیل و پانویسی متنی که در عین زبانمحوری در شرح بخشهایی از خود‬ ‫الکن مانده است‪ ،‬اتفاق افتادند؟‬ ‫البته استفاده از عكس و تصویر بين شاعران هفتاد رایج نبود‪ ،‬بلكره بعرد از اینكره چنرد‬ ‫سال از انتشار شينما گذشت عده ای بدان رو آوردند‪ .‬ضمنن من هرگز در هريچکردام از‬ ‫شعرهایم در پی ارتباط با مخاطب نبودهام‪ ،‬چون فرض بر این بوده کره در هرر شرعری‬


‫‪502‬‬

‫دارم با او حرف میزنم و اگر ارتباطی وجود نداشت هرگز اینهمه کتاب نمینوشرتم و‬ ‫از این لحاظ نوشتار عينیام یا دعوت از کانرهای دیگر به شعر‪ ،‬هيچ ربطری بره تبليرغ و‬ ‫جذب مخاطب بيشرتر نداشرت‪ .‬پريش از شرينما در کترابهرای "ایرن گربره عزیرز" و‬ ‫"فیالبداهه" در چند شعر‪ ،‬گرافهای متنی را تجربه کرده بودم و بعرد از تجربره انرواع‬ ‫شعرهای چندصدایی‪ ،‬حاال می خواستم متنی چند کانری بنویسم که در نهایت با دکانرره‬ ‫کردن انواع‪ ،‬به شعر برسد؛ یعنی میخواستم شعری بنویسرم کره برآینردی از کانرهرایی‬ ‫چون داستان‪ ،‬نمایشنامه‪ ،‬کاریكاتور‪ ،‬عكس‪ ،‬نقاشی و‪ ...‬باشد و برای انجام این پروکه برا‬ ‫"افشين شاهرودی" که پيشتر عكس ر شعر را تجربه کرده برود‪ ،‬بره توافر رسريدم و‬ ‫سپس با هم به خانه "اردشير رستمی" رفتيم که از کارهای او هم استفاده کنريم و حتری‬ ‫"علی سلطانی" لطف کرده بود و نقاشی هایش را در اختيارم قرار داده بود اما افشين‪ ،‬از‬ ‫آنجایی که گرافيست هم بود‪ ،‬سرتقی کرد و خواست همه کارهرا را خرودش یرکتنره‬ ‫انجام دهد که در این باره نسبت به آن زمان موف هم بود‪ .‬همين پریرروز در ایرن براره‬ ‫گفتوگویی طوالنی با یكی از مجقت بنگالی هند داشتم‪ .‬ترازه طری دهره هشرتاد جرز‬ ‫اینكه شاهد تولد یكی دو شاعر مستعد در ایران باشيم‪ ،‬جریانی کره از اسرتراتژی ادبری‬ ‫درخوری برخوردار باشد شكل نگرفته و از لحاظ تئوریک‪ ،‬دهه هشرتاد را بسريار فقيرر‬ ‫میدانم‪ .‬من به شخصه در هر کدام از کتابهایی که در دهه هشتاد نوشتهام به سرمتی از‬ ‫شعر که تاکنون کمتر بدان پرداخته شده بود رفتهام؛ مثلن در کتراب "مرن در خطرنراک‬ ‫زندگی میکردم" و دو کتاب دیگرر بره تجربرههرای زبرانی ترازهای دسرت یرافتم و در‬ ‫کتابهایی چون "حكمت س"‪" ،‬کومولوس" و "زرتشت برای چه میخندید" به توليد‬ ‫انواع جدید فضا پرداخته و بيشتر دوست داشتم وجه آپولونی نوشتارم را بسرط دهرم و‬ ‫همه اینها مولفههای تازهای را وارد شعر پسراهفتاد کررده‪ .‬اساسرن حراال تلقری مرن از‬ ‫شعریت با آنچه که در ایران وجود دارد متفاوت است و این تفاوت را شما مریتوانيرد‬


‫‪509‬‬

‫در شعرهای جدیدم ببينيد و بخوانيرد‪ .‬اخيررن زمزمرههرایی اسرت کره عبدالرضرایی از‬ ‫بسياری از مولفههای خا‬

‫شعر خود فاصله گرفته‪ ،‬در حالی که اینطرور نيسرت! مرن‬

‫هميشه متفاوت می نوشتم‪ ،‬شما میتوانستيد تنها در یک کترابم برا شرگردهای مختلرف‬ ‫اجرایی روبرو شوید‪ .‬ضمنن نباید در بررسی آثارم به فعاليتم در فيسبوک توجه داشرت‪،‬‬ ‫زیرا که من آنجا با توجه به فرمهای فيسبوکی‪ ،‬فیالبداهه مینویسم؛ مرثلن اغلرب ایرن‬ ‫شعرهای فيسبوکی کوتاه و پنج سرطری انرد و ربطری بره مُردهای روز ندارنرد‪ .‬هميشره‬ ‫کوتاه نویسی و اساسن شعر کوتاه را مهمل میدانستم و ویژه آنها که شاعری نمیدانند‪.‬‬ ‫از طرفی اگر هر کدام از کتابهایم را بخوانيد‪ ،‬میبينيد که از زبانها و شيوههای اجرایی‬ ‫متفاوتی استفاده کردم و در آن زبان هر شعر با توجه به فضای اثر تغيير کرده است‪.‬‬ ‫در مورد شعر پساهفتاد گفته اید که ظاهرن مکملی بر تجربه های دههه هفتهادیتهان‬ ‫است و با قرائتهای متنی دهه هشتادی هم نسهبتی نهدارد در ایهن مهورد توضهیح‬ ‫بدهید؟‬ ‫طی دهه هشتاد در بسياری موارد‪ ،‬با نوعی ارتجاع یا بازگشت ادبی مواجهيم‪ ،‬در حرالی‬ ‫که شعر پساهفتاد بر آن بروده رویكردهرای شرعری هفتراد را ادامره داده و بسرط دهرد‪.‬‬ ‫متاسفانه با اینكه شعرهای پساهفتادی در دهه هشتاد نوشته شده امرا بره دليرل دوری از‬ ‫نشریات فارسیزبان کمتر به رویت درآمرده و تراکنون کسری بره طرور ریشرهای بردان‬ ‫نپرداخته و این مجال نيز برای توضيح و تشریح تمام جنبههای تئوریک شعر پسراهفتاد‬ ‫کافی نيست‪ .‬فقط اجازه دهيد درباره رویكردهای زبانی آن توضيح دهم و با گارد زبران‬ ‫در شعر هفتاد مقایسهاش کنم‪ .‬خيلیها فكر میکننرد حراال کره برا قاعردهکراهی‪ ،‬وزن و‬ ‫ردیف و قافيه را از شعر گرفتيم می توانند هر طور دلشان خواست بنویسند و غافلند که‬


‫‪504‬‬

‫قواعد دیگری جای آن ها را گرفته که جز با رعایت یا اعمال آنها نمریشرود بره شرعر‬ ‫موفقی رسيد‪ .‬در شعر هفتاد و پساهفتاد با دو نوع برجستهسازی برخورد میکنيم که اگر‬ ‫چه ربطی به هم ندارند اما هر دو بره زبران‪ ،‬منشری ادبری مریبخشرند‪ .‬در شرعر هفتراد‬ ‫هنجارگریزی حرف اول را میزد و شاعر سعی میکررد مرتن را از زیرر سريطره قواعرد‬ ‫حاکم بر زبان خارج کند‪ ،‬در حالی که قاعدهافزایی شگرد اصلی شاعر پساهفتاد اسرت و‬ ‫او سعی میکند تا آنجا که ممكن است قواعدی بر قواعد حاکم بر زبان اضافه کند‪.‬‬ ‫قاعدهافزایی بر خقف هنجارگریزی‪ ،‬ربطی به انحراف از قواعد زبان هنجار ندارد‪ ،‬بلكه‬ ‫افزودن قواعدی است بر قواعد زبان هنجار‪ .‬میخرواهم بگرویم کره در شرعر پسراهفتاد‬ ‫صنعت شعری که اغلب در سطح اتفاق میافتاد حاال بيشتر در بدنه مرتن سررایت کررده‬ ‫است‪ .‬البته هنجارگریزی نيز در شعرهای پساهفتادی به وفور یافت میشود اما نره مثرل‬ ‫شعر هفتاد که در آن اغلب هنجارگریزیها واکگانی‪ ،‬نحوی یا آوایی بود بلكره در شرعر‬ ‫پساهفتاد ما بيشتر با هنجارگریزی نوشتاری‪ ،‬گویشی‪ ،‬سبكی و زمانی طرفيم‪.‬‬ ‫تجربهی پساهفتادی شما یک پروسهی تولید ادبی شخصی است یا مهیتوانهد‪ ،‬بهی‬ ‫آنکه به کپیکاری و همانندنویسی منجر شود‪ ،‬زمینهای برای تجربهگری در شعر بهه‬ ‫وجود آورد؟‬ ‫اگر چه شعر پساهفتاد از ادبيات پند و اندرزی کقسيک و مدرن ایرانی به ستوه آمرده و‬ ‫شاعر پساهفتادی در مواجهه با اینگونه اندرزها احسراس کررده کره دارد بره شرعورش‬ ‫تجاوز میشود‪ ،‬اما راههای تقابل با این نگرش ادبی را هم در همان ادبيات فارسی یافته‪،‬‬ ‫ما هرگز به جنبشهای فكری مقمتيه و نقش بندیه‪ ،‬فكر تازه ندادیم‪ ،‬هرگرز بره تحليرل‬ ‫ساختاری اینها نپرداختيم‪ ،‬واقعن درک این نكته در فرهن‬

‫فكری مقمتيه کره مسرئول‬


‫‪501‬‬

‫خودت هستی‪ ،‬حائز اهميرت اسرت‪ .‬بررای همرين در شرعر پسراهفتاد بررخقف دیگرر‬ ‫تجربههای شعری دانایی محو میشود و کاستی و ضعف آنقدر به روی صحنه میآیرد‬ ‫تا برای اصقح آن فكری بشود‪ .‬با اتخاذ چنين گاردی‪ ،‬الاقل دیگر جایی برای ریاکراری‬ ‫موروثی در متن باقی نمی ماند‪ .‬اینكه حاال شاعر در آینهی متن خودش را لخت میکنرد‬ ‫و ضعف خودش را به نظاره مینشيند دارد تازه اتفاق میافتد‪ .‬ما هميشه زندگی را پنهان‬ ‫کردهایم مبادا که انگشتنما شویم و همين باعث شده که سهم زندگی مخفی در حيات‪-‬‬ ‫مان بيشتر شود‪ .‬ما قرنهاست که دیگر خودمان نيستيم اما از هميشه بيشتر ادای خودمان‬ ‫را درآورده ایم‪ .‬برای همين‪ ،‬شعرهای پساهفتادی دیگر بد و خوب نمیکنرد‪ ،‬دیگرر پنرد‬ ‫نمیدهد‪ ،‬اما مخاطب را مثل تكنيکهای نقشبندیه در متن سناریوهایش قرار میدهد تا‬ ‫د ر نهایت به انتخاب بهترین راه مدّ نظرش منجر شود‪ .‬از این بابت تقليد جایی در ایرن‬ ‫ادبيات ندارد‪ ،‬یک پساهفتادی اگرر نتوانرد خرقق زنردگی کنرد محرال اسرت بنویسرد‪.‬‬ ‫پساهفتاد مقدمه است؛ به بيان دیگر تنها در ورودی برای حضور در فضای ادبیش متنوعی‬ ‫را نشان میدهد و کاری به نوع آن فضا ندارد‪ .‬پسراهفتاد معررف جهرانی ترازه اسرت و‬ ‫بيشتر به آوانگاردیسمی درونمتنی توجه دارد‪ .‬در این ادبيات جرای عناصرر موجرود در‬ ‫صحنه و حاشيه شعر‪ ،‬یا به طور کامل عوض شده یا عناصر تازهای که پيشتر جایی در‬ ‫متن نداشتند وارد صحنه شدند که تاکنون در گفتوگوهایی که بره زبرانهرای مختلرف‬ ‫داشتم در این باره بسيار گفتم و برای اینكره حررفم را تكررار نكرنم مخاطرب کنجكراو‬ ‫روزنامه شما میتواند به گفتوگوهای مفصلی که ماه گذشته با دو خبرگزاری "ایسنا و‬ ‫ایلنا" داشتم مراجعه کند‪.‬‬ ‫شما گفتید که شعرتان در دهه اخیر به گلوبال پوتئری رویکرد داشته‪ .‬به نظهر شهما‬ ‫برای نوشتن شعری ترجمهپذیر و جهانی‪ ،‬ساده نویسهی روش آسهانتهری نیسهت؟‬


‫‪502‬‬

‫چراکه در شعر زبانمحور و هنجارگریز‪ ،‬متن در انتقهال از زبهانی بهه زبهان دیگهر‬ ‫آسیبپذیر شده و امکان دارد که به شدت قلب ماهیت شود‪.‬‬ ‫ساده و پيچيده ندارد؛ شعر هر طور که نوشته شود در پروسه ترجمه بخشری از آن گرم‬ ‫می شود‪ .‬پس بهتر است تا آنجا که می شود غنی باشد تا وقتی به ترجمه مریرسرد نيرز‬ ‫حرفی برای گفتن داشته باشد‪ .‬من تاکنون با مترجمهای بسياری در زبرانهرای مختلرف‬ ‫کار کردهام و می دانم چگونه شعری را به کدام مترجم واگذار کنم؛ مثلن‪ ،‬ابول فروشران‬ ‫که بيش از هشت مجموعه شعرم را به انگليسی ترجمره کررده و پرنج کترابش تراکنون‬ ‫منتشر شده‪ ،‬خود شاعری انگليسی است که زبان در آثارش نقش ویژهای دارد و اساسن‬ ‫از ترجمه شعرهای زبانی لذت بيشتری میبرد؛ یا پرهام شهرجردی که شرعرهایم را بره‬ ‫زبان فرانسه ترجمه کرده خواسته هویرت زبرانی آن را حفرظ کنرد و هرر دوی ایرنهرا‬ ‫معتقدند که شعر در پروسه ترجمه دوباره نوشته میشود‪ .‬این را از آن جهت مریگرویم‬ ‫چون بسياری از کارهایم‪ ،‬بر اساس ترجمه انگليسی شعرهام بره زبران دیگرری ترجمره‬ ‫شدند؛ مثلن "الحبيب لوایی" شاعر مراکشی که دو کتابم را به عربری ترجمره و منتشرر‬ ‫کرده اصلن فارسی نمیداند یا "کریستينا اهلر" و "اليزابت فتيارونه" که کتابهایم را به‬ ‫زبان های آلمانی و اسپانيایی ترجمه و منتشر کردند؛ همه در مقدمههایی که بر کترابهرا‬ ‫نوشتند معتقدند که عبدالرضایی شدیدن زبانی می نویسد و زبران منبرع الهرام شرعرهای‬ ‫اوست‪ ،‬در حالی که اینها فقط ترجمه انگليسی شرعرهایم را خوانردهانرد‪ .‬مریخرواهم‬ ‫بگویم که اگر مترجم توانا باشد می تواند‪ ،‬حاال با کمی تخفيف‪ ،‬بسرياری از شرگردها و‬ ‫تكنيکهای زبانی را نيز وارد زبان مقصد کند و این در صورتی است که متررجم‪ ،‬خرود‬ ‫شاعری حرفه ای نيز باشد‪ .‬خوشبختانه اغلب مترجمهای من شاعر بودند اما گاهی پيش‬ ‫آمده که یكی بخواهد آن را به زبانی ترجمه کند و شاعر نباشرد؛ مرثلن "احسرن نردیم‬


‫‪506‬‬ ‫شيخ" و "عرجون بندیوپادیای" دو مترجمی که شعرهایم را به زبانهای اردو و بنگرالی‬ ‫ترجمه کردند‪ ،‬شاعر نيستند و وقتی خواستند کتابم را به این زبانهرا ترجمره و منتشرر‬ ‫کنند شعرهایی را به آنها پيشنهاد کردم که از زبان و تكنيکهای سادهتری برخوردارند‪.‬‬ ‫خب‪ ،‬تجربه ترجمه شعر به زبانهای مختلف باعث شده در پروسره نوشرتن شرعرهایم‬ ‫تجدید نظر کنم؛ مثلن پيشتر کشف شگرد یا تكنيک زبانی تازهای که باعث شود شاعر‬ ‫به اشراق برسد‪ ،‬یعنی در لحظه شهود بایستد و دریافتی خا‬

‫را بدل به متن کند‪ ،‬این‪-‬‬

‫گونه شعرها که بسيار کم نوشته می شوند معمولن از زبران مسرتقيمی برخوردارنرد کره‬ ‫خيلی ها ممكن است به غلط نام ساده را بر آن بگذارند‪ .‬مقصودم این است هرر شرعری‬ ‫که از زبانی خطی و مستقيم برخروردار باشرد لرزومن سراده نيسرت و چنرين آثراری از‬ ‫فرهنگی انسانی ر جهانی برخوردارند و به راحتی به ترجمه درمیآیند پس نبایرد قراطی‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫اینطور که به نظر می رسد شما معتقدید‪ ،‬نیاز امروز ادبیات ایران بیشتر از توجه بهه‬ ‫درون و بهره بردن از ساحت زیستی و اجتماعی فردی‪ ،‬استفاده از عناصریست که‬ ‫بتواند دیالکتیکی فرامرزی با مخاطب برقرار کنهد‪ .‬ایهن موضهوع موجهب کهاهش‬ ‫ظرفیتهای درونی شاعر در بیان اندیشههایش نمیشود؟‬ ‫بعد از طرح دهكده جهانی توسط مارشال مک لوهان در سرال ‪ 5324‬مريقدی و توليرد‬ ‫مثل قارچی مدیاها‪ ،‬زمين توسط رسانهها چنان کوچک شده که اطرقق دهكرده بره آن‪،‬‬ ‫دیگر غير قابل تصور نيست‪ .‬هرچند بعدها کسانی چون "جو ميلز" یا "مانویل کاستلز"‬ ‫عنوان کردند که پيش بينی مک لوهان نادرست بوده و جهان بره دهكردهای بردل نشرده‬ ‫بلكه تبدیل به مجموعهای جهانی از کلبههای شخصی شده؛ حتی با قبول این انتقاد نيرز‬


‫‪509‬‬

‫می بينيم که در هيئت جدید جهان‪ ،‬جوامع محلری بردل بره جوامرع جهرانی شردهانرد و‬ ‫دسترسی به ویژگیهای خصوصی فرهن ها از طری موتورهرای جسرتجوگر اینترنتری‬ ‫بسيار آسان شده؛ میخواهم بگویم دیگر مثل قرن نوزدهم درون و بيرونی در کار نيست‬ ‫و زندگی ها چنان شبيه هم شده که اگر یكی بتواند خودش را دقير بنویسرد انگرار بره‬ ‫مرراکزیممی از شررناخت اجتمرراعی رسرريده؛ امررروزه اینترنررت باعررث شررده بسررياری از‬ ‫خصوصيات فرهنگی دچار اینهمانی بشوند و اینگونه بر تنروع زیسرتی افرزوده شرده؛‬ ‫دیگر ما زبانی به نام انگليسی نداریم‪ ،‬بلكه با جهانی زبانی طرفيم که تنها نامش انگليسی‬ ‫است و این جهانيّت با پذیرش آن دیگری حاصل شده؛ به عنوان مثال کلمرات هنردی‪،‬‬ ‫زبان انگليسی را به اشغال درآورده‪ ،‬امرا متكلمرين ایرن زبران بره جرای مقاومرت از آن‬ ‫استقبال می کنند و اگر درکی جهانی از بودن وجود نداشت‪ ،‬تحق ایرن رویرداد محرال‬ ‫بود‪ .‬با این مقدمه می خواهم در پاسخ به سوال شما بگویم که از دسرت دادنری در کرار‬ ‫نيست؛ در گلوبال پوئتری کسی خودش را حذف نمیکند یا از خود نمیکاهد‪ ،‬بلكه برا‬ ‫دسترسی به بيانی جهانی‪ ،‬تجربههایش را به اشتراک میگذارد و دیگر از آن غرور کاذب‬ ‫ناسيوناليستی خبری نيست‪ .‬بی شک وقتی ابزار بيانت جهانی میشرود‪ ،‬وقتری محردوده‬ ‫مخاطبانت گستردهتر میشود نه تنها از رفيتهای درونریات در بيران اندیشره کاسرته‬ ‫نمیشود بلكه برعكس‪ ،‬با دیدی جهانیتر به تشریح آن میپردازی و با شناختی کامل از‬ ‫من درونیات سعی میکنی راهی تازه جهت نيل به شخصيتی جهانی پيدا کنی‪.‬‬ ‫شعر در دهه ی هشتاد بیشتر از گذشته با زندگی روزمره آمیخته شد‪ ،‬در عهین حهال‬ ‫میل بیشتری به برونریزی و ارتباط با دنیای بیرون از مولف در آنها دیده شهد کهه‬ ‫در جستجوی علت آن میتوان به وجود دشواریهای بیشتر در این دهه برای انتشار‬


‫‪503‬‬

‫آثار شعر و نوسانات شدید در زیست اجتماعی اشاره کرد‪ .‬شعر متولد شده در این‬ ‫بستر را چگونه ارزیابی میکنید؟‬ ‫من بخش مهمی از شعر دهه هشتاد را همان شعری میدانم که هنوز به خوانش درنيامده‬ ‫و به دالیلی هنوز منتشر نشده‪ ،‬اگرر منظورتران از شرعر در دهره هشرتاد ایرن دسرته از‬ ‫کارهاست با شما شدیدن موافقم و معتقدم تمام لحنها و صورتهرای ذهنری و عينری‬ ‫زیستی را می توانيد در این بخش از شعرهایی که در دهه هشتاد نوشرته شرده مشراهده‬ ‫کنيد‪ .‬اما اگر منظورتان همان جریان شعری است که خود را تحت عنوان سرادهنویسری‬ ‫شناسانده‪ ،‬باید بگویم که با پيشفرض شما مخالفم چون در این دسرته از شرعرها زبران‬ ‫موجودی مرده ست و از آن تنها صدایی واحد شنيده می شود در حالی که نمایره اصرلی‬ ‫زندگی در متن‪ ،‬حضور صداها و لحن های متفاوت است‪ .‬از طرف دیگر انتشار شعر در‬ ‫دهه هشتاد مشكلی در پی نداشت‪ ،‬چون در اینترنت همه با هر سرليقهای مریتوانسرتند‬ ‫کارهاشان را منتشر کنند و از این طری با نظر مخاطبان خود آشنا شوند‪ .‬البته قبول دارم‬ ‫که غم نان در دهه هشتاد فراگير بود و درگيرری برا آن از وقرت خرقق همره کاسرت‪.‬‬ ‫متاسفانه به دليل سيستم کاذب و هدایت شده خبررسانی تمام فعاليتهای شرعری دهره‬ ‫هشتاد به نام گرایش سادهنویسی سند خورده که از تعریفی تئوریک برخوردار نيسرت و‬ ‫اساسن آثار شاعران موسوم به سادهنویس هيچ ربطی به هم ندارند‪ ،‬حتی متن بسياری از‬ ‫ایشان ربطی به ساده گی ندارد‪ .‬چه بسا شاعرانی بينشان هست که شعرشران موضروع‪-‬‬ ‫محور نيست و از تخيل خققی هم برخوردار اسرت‪ .‬جالرب ایرن اسرت کره در مترون‬ ‫موف ترین شاعران این گروه جالبترین نوع بازی با ابژهها و نشانهها مشاهده مریشرود‬ ‫که گاهی نيز منجر به نویسش شعرهای خوشساختی شده‪ .‬خقصه اینكه گرچه در دهه‬ ‫هشتاد شعرها و شاعران تازه نفسی هم به ميدان آمدند که خوب مینویسند اما در کرل‪،‬‬


‫‪550‬‬

‫شعر فارسی در دهه هشتاد را موف نمیدانم و درباره دالیل عدم مروفقيتش در جاهرای‬ ‫مختلف پيشتر حرف زدهام‪.‬‬


‫‪555‬‬

‫شعر فارسی در هیچ دورهای فقیر نبوده!‬


‫‪552‬‬

‫گفتوگو با یاسین نمکچیان‬

‫شما بعد از ‪ ۹1‬سال غیبت با انتشار کتاب "مادرد" به فضای شعر ایران برگشهتید‪.‬‬ ‫بعد از آن هم "عاش ماش " را منتشر کردید که ادامه منطقی شعر خودتهان بهود‪.‬‬ ‫کتاب "خدایا مرا ببخش‪ ،‬حاال نه!" اما فضای متفاوتی را روایت میکرد‪ .‬بهه نظهر‬ ‫میرسد در این کتاب از علی عبدالرضایی ساب فاصله گرفتهاید و نوع دیگهری از‬ ‫نوشتن را به نمایش گذاشتید؟‬ ‫سه کتاب "مادرد"‪" ،‬عاش ماش " و "خدایا مرا ببخش‪ ،‬حاال نه!" را همزمان به دو نشر‬ ‫"بوتيمار" و "چشمه" فرستادهام‪" ،‬مادرد" بقفاصله منتشر شد اما دو کتاب دیگر بعد از‬ ‫چند ماه به چاپ رسيدند‪ .‬سعى کردم این هر سه کتاب ویژگىهاى متفاوتى داشته باشند‬ ‫و با توجه به همين خصيصهها شعرهاى هر کدام را که در زمرانهراى مختلفرى نوشرته‬ ‫شدند انتخاب کردم‪ .‬یک عده مىپرسند چرا در کتاب "خدایا مررا بربخش‪ ،‬حراال نره!"‬ ‫بخشى را به شعر کوتاه اختصا‬

‫دادى و فراموش کردهاند دفترر سروم کتراب "عاشر‬

‫ماش " نيز فقط شعر کوتاه دارد‪ .‬من نوشتن خقق را با شعر کوتراه شرروع کرردم‪ ،‬سره‬ ‫شعر کوتاه هم در کتاب "سيب اتفاقىست که مىافتد" که اواخرر دهره شصرت منتشرر‬ ‫شده آمده‪ .‬از طرفى اولين مجموعه شعر انگليسىام که اى کاش روزى به فارسى ترجمه‬


‫‪559‬‬

‫شود و پنج سال پيش در آمریكا منتشر کردم فقط شعر کوتاه دارد‪ .‬همچنين سالهاسرت‬ ‫که شاعرش شعرهاى مختلفم؛ حدود پانصد غزل دارم که هنوز منتشر نشده؛ آنهرا را طرى‬ ‫دهههاى هفتاد و هشتاد نوشتهام‪ .‬در همان کتابهاى دهه هفتادم نيز شرعرها‪ ،‬اجراهراى‬ ‫مختلفى داشتند؛ اینطور نبود که مدام با زبان کشتى بگيرم؛ اساسن مرن هرگرز در یرک‬ ‫سبک و یک طرز نمىگنجيدم و شعرها را همانطور کره مرىآمدنرد مرىنوشرتم؛ مرثلن‬ ‫"پاریس در رنو" که معروف به کتابى زبانىست پر از شعرهایىست که با زبان خطى و‬ ‫مألوف نوشته شده یا کتاب "جامعه" سراسر زبرانى مرألوف دارد‪ ،‬یرا در همرين کتراب‬ ‫"خدایا مرا ببخش‪ ،‬حاال نه!" شعر بلندى با نام "تبریز" هسرت کره از اجرایرى شردیدن‬ ‫زبانى برخوردار است‪ .‬البته یک نكته مهم هم هست‪ ،‬راستش سالهاست سعى مرىکرنم‬ ‫شعرى بنویسم که در ترجمه گم نشود؛ شعرهاى زبانى بعد از ترجمره منطر شران را از‬ ‫دست مىدهند و له مىشوند‪ ،‬متأسفانه یا خوشبختانه بخشى از هزینه زندگىام با انتشار‬ ‫ترجمه شعرها و شرکت در جلسات و فستيوالهاى شعر تأمين مىشود و از این لحراظ‬ ‫حاال به درون شعر و ساختارهاى معنایى بيشتر توجه دارم چرون وقرت ترجمره چنرين‬ ‫عناصرى به راحتى قابل انتقالند‪.‬‬ ‫انگار در این کتاب جذب مخاطب عام را هدفگذاری کردهاید؟‬ ‫اگر چنين دغدغهاى داشتم شعرهاى کقسيكم را منتشر مىکردم یا به طور حرفرهاى بره‬ ‫خوانندگى مىپرداختم که مطمئنم مىتوانستم در این حيطه یكى از پاپتررینهرا باشرم‪.‬‬ ‫حقيقتش را بخواهى بخش بزرگى از شعر معاصر فارسى درونى فقير دارد و فاقد جهان‬ ‫متنىست‪ ،‬از اواخر دهه هفتاد‪ ،‬یعنى وقرت نوشرتن کتراب "جامعره" چنرين دغدغرهاى‬ ‫داشتم‪ .‬باید بلد باشى طورى روى طناب راه بروى که همه از آثارت لذت ببرنرد‪ .‬چنرد‬


‫‪554‬‬ ‫روز پيش نشر بوتيمار کتاب "گاز دنده گاز" را که منتخبى از شرعرهایم در دهره هفتراد‬ ‫است منتشر کرده؛ اگر آن را بخوانى خواهى دید که ناگهران بره شرعرهاى "خردایا مررا‬ ‫ببخش‪ ،‬حاال نه!" نرسيدم؛ یعنی دو عنصر شهود و دریافت هميشره در شرعرهایم نقرش‬ ‫کليدى داشته و آنهایند که خط مرى دهنرد شرعرم چگونره اجررا شرود وگرنره عمرد و‬ ‫خواستى در کار نيست‪ .‬مخاطب عام هم اگر بتواند شعرهاى مرا بخواند و لذت ببرد که‬ ‫دیگر مخاطب عام نيست‪.‬‬ ‫با همه این حرفها فکر میکنم علی عبدالرضایی زمانی در شعر ایران حضهور پهر‬ ‫رنگتری خواهد داشت که شعر خودش را بنویسد‪.‬‬ ‫شعر من پىش حضورش پر رن تر نيست‪ ،‬در نهایت کارش خودش را مىکند‪ ،‬مخاطب خرا‬ ‫خودش را هم دارد و فقط مىخواهد که باشد‪ ،‬البته دوستان و دشمنان اگر بگذارند‪.‬‬ ‫تجربههای شما در "مادرد" بکرتر است و شعر ایران بیشتر به اینگونه تجربهها نیاز‬ ‫دارد‪ .‬به عنوان مخاطب جدی شعر ایران فکر میکنم بخش وسهیعی از تهالشههای‬ ‫شعری شما در دهه هفتاد که در کتابهای "پاریس در رنو"‪" ،‬این گربه عزیز" و‬ ‫"جامعه" به تصویر کشیده شدهاند حاال میتوانند نقش قابل توجهی ایفا کنند و به‬ ‫مسیر ادبیات ایرانی جهت بدهند‪.‬‬ ‫سيزده سال کتابهاى من در ایران منتشر نشدند‪ .‬من عاشر پيشررفت شرعر فارسرىام‪،‬‬ ‫هميشه دوست داشتم تجربههاى شعرىام را که معاصرش شعر همين امرروزش جهران اسرت‬ ‫نسلهاى بعدى بخوانند‪ .‬خيلى تقش کردم که این چهار کتراب را مثرل چهرار کرقس‬


‫‪551‬‬ ‫شعرى ارائه دهم؛ کتاب "گاز دنده گاز" از نظر بسيارى از منتقدان و مخاطبان حرفهاى‪،‬‬ ‫حاوىش تاثيرگذارترین کارهایم در دهه هفتاد است و خوانش حرفهاى آن نشان مرىدهرد‬ ‫شعر فارسى طى آن دهه چه گامهاى موثرى برداشته و چقدر با آنچه نشریات طى این‬ ‫سالها به شعر هفتاد نسبت دادهاند تفاوت دارد‪ .‬ارتجاع شعرى براى اینكه نوخرواهى و‬ ‫نونویسى در دهه هفتاد شكست بخورد مرا و شعرم را به طور کامرل حرذف کردنرد ترا‬ ‫شعر فارسى براى سالها دچار تعلي شود‪ ،‬در عوض دو شاعر پيشكسروت را کره تنهرا‬ ‫به شعرشان واکس زده بودند و هيچ ربطى به شعر یكى مثل من که از فعالترین شاعرانش‬ ‫آن دهه بودم نداشتند عَلم کردند چون مىدانستند شعرشان به راحتى شكست مىخورد‪،‬‬ ‫البته من هم براى باباچاهى و هم براهنىش دهه هفتاد احترام ویژهاى قائلم چون شعرشران‬ ‫با صداى تازه همراه شد و مثل بقيه به انكارش نپرداختند اما آنها نيز یكى از صداها در‬ ‫دهه هفتاد بودند و کمتر نقشى در طرح شعر هفتاد داشتند‪ .‬براهنى که اصلن کانادا بود و‬ ‫حتى یک مقاله درباره تحول در شعر هفتاد ننوشت‪ ،‬اتفاقن رفترار تصرنعىاش برا زبران‪،‬‬ ‫شعر ما را بدنام کرد و ضربه بزرگى به جنبش شعرى هفتاد زد‪ .‬باباچراهى هرم در نيمره‬ ‫دوم دهه هفتاد به خود آمد و بيشتر تابع شعر هفتاد بود‪ .‬هرچند کتمان نمىکنم این هرر‬ ‫دو شعرهایى خواندنى و تاثيرگذار نيز در آن دهه نوشتند‪ ،‬برا ایرنهمره هرگرز نماینرده‬ ‫خوبى براى بررسى و شناخت شعر هفتاد نيستند‪ ،‬چون در کل‪ ،‬زیرساخت شعرشران از‬ ‫ذهنيتى شدیدن کقسيک برخوردار است و از این جهت در نقطه مقابل شعر هفتاد قرار‬ ‫مىگيرند؛ این داستانیست که طى دهه هشتاد بر شعر هفتاد رفتره و مطبوعرات تصرویر‬ ‫درستى از آن به دست ندادند براى همين حاال خوشحالم که چهرار کترابم کره کارنامره‬ ‫کارى من در دو دهه هفتاد و هشتاد است‪ ،‬هرچند به صورت حداقلى منتشر شده‪ .‬دیگر‬ ‫هم مسئوليتى ندارم‪ ،‬کارم را انجام دادهام‪ ،‬حاال دیگر ميدان را به آنهرا کره دنبرال شرعر‬ ‫واقعى هستند و کمى منط و انصاف دارند واگذار مىکنم‪ ،‬البته بره آن جروّ بحرران زده‬


‫‪552‬‬ ‫هيچ اعتمادى ندارم‪ .‬ده ماه از انتشار کتاب مهمى چون "مادرد" مىگذرد‪ ،‬ندیدهام حتى‬ ‫یک نفر به صورت حرفهاى در مطبوعات ایران بدان پرداخته باشد در حالى که مطمئرنم‬ ‫بسيارى از اهالى قلم به اهميت باالى این کتاب واقفند‪.‬‬ ‫شما که از فضای ایران فاصله گرفتهاید و از دور اتفاقهای ادبی را برانداز میکنید‪،‬‬ ‫وضعیت شعر ایران در سالهای اخیر را چگونه تحلیل میکنید؟‬ ‫در حيطه شعر پيشرو اوضاع قمر در عقرب است‪ ،‬کسى دیگر شيوه نو نمىآورد‪ ،‬همه از‬ ‫آنچه پيشتر بوده تغذیه مىکنند و توجهى به نفس و صداى خودشان ندارند‪ ،‬آنهرایى‬ ‫هم که سعى مىکنند صورت تازه به کارشان بدهند نيامده قربانىش تصنع مىشوند؛ از این‬ ‫بابت من واقعن نگرانم اما در حيطه شعر معاصر تقشهاى خوبى شرده‪ ،‬راحرت مرى‪-‬‬ ‫نویسند اما مصنوعى نيسرتند‪ ،‬بره درون شعرشران توجره دارنرد و بره شرهود شرعرى و‬ ‫دریافتهاشان وفادارند‪ .‬از این گروه از شاعران من کارهاى خوبى خواندهام و مطمئرنم‬ ‫اگر این دسته دوم اینقدر مقوله اجرا را دست کم نگيرند مىتوانند شعرهاى مانردگارى‬ ‫بنویسند‪.‬‬ ‫به راحت نوشتن شاعران در سالهای اخیر اشاره کردهاید و این در حالی است کهه‬ ‫خیلیها منتقد شیوه رایج شعر در سالهای اخیر بودهاند‪ .‬سابقه ادبی شما این نکتهه‬ ‫را تداعی میکند که باید مخالف جریان شعری سالهای اخیر باشید امها حهاال بهه‬ ‫نوعی از آن دفاع کردهاید‪ .‬چرا فکر میکنید همین راحت نوشتن که جنجال زیهادی‬ ‫هم در دهه هشتاد به وجود آورد به شعر ایران کمک کرده است؟‬


‫‪556‬‬

‫من هميشه مدافع آنها هستم که درنمىمانند و کار مىکنند‪ .‬قرار نيست که مرا در شرعر‬ ‫طرح معما کنيم‪ ،‬من با شعر فستفودى و سطحى همانقدر مخالفم کره برا شرعر الكرى‬ ‫بغرنج شده‪ .‬شعر موف را متنى مىدانم که همه عناصر شعرى در آن بدون هيچ تصرنعى‬ ‫به اجرا رسيده باشند‪ ،‬پس زبان و اجرا برایم مهم است اما اجرا این نيست که حتمن برا‬ ‫زبان شعبدهبازى کنى‪ ،‬نوشتنش شعرى که زبانى سرهل الممتنرع داشرته باشرد بسريار هرم‬ ‫صعب است‪ .‬بسيارى در دهه هفتاد فقر فكرى خود را پشرت برازیهراى الكرىش زبرانى‬ ‫مخفى مىکردند‪ ،‬صورتى نشانتان مىدادند که بسيار تازه و جوان بود اما سيرت نداشت‬ ‫و فاقد درونش متنى بود یا اگر داشت تكررار مفراهيم کقسريک و بسريار تغزلرى از نروع‬ ‫تكرارى بود‪ .‬از این بابت شعر در دهه هشتاد قدمى رو به جلو برداشت هرچنرد کره در‬ ‫مقوله اجرا و فرم چند گام عقبنشينى کرد‪.‬‬ ‫من هنوز شعر موف ش آن دسته از شاعران جوان در دهه هفتاد را ترجيح مىدهم و معتقدم‬ ‫شعر فارسى بهتر است همان راه را نه تكرار‪ ،‬بلكه ادامه دهد‪ .‬از طرفى طى این سرالهرا‬ ‫مصاحبههاى بسيارى از مدعيانش سادهنویسى را خواندم‪ ،‬جز در مقولره فررم و اجررا‪ ،‬برا‬ ‫بيشتر آراىشان کاملن موافقم‪ ،‬چون ما نيز در دهه هفتاد آنها را مؤکد کرده بودیم‪ ،‬نباید‬ ‫بيهوده مخالفت کرد‪ ،‬من که با کسى پدرکشتگى ندارم‪ ،‬حرف حساب هزار بار هرم کره‬ ‫تكرار بشود باز هم تازهست‪ .‬بروید کتاب کقغ فقح‪ ،‬شرعرهاى دبسرتانى پاشرا‪ ،‬کتراب‬ ‫کوچک زرینپور یا سطرهاى پنهانى حافظ موسوى را بخوانيد‪ ،‬در تمام این شعرها زبان‬ ‫شدیدن گرایشى همزمانى دارد‪ ،‬به راحتى نيز قابل دریافت است‪ ،‬ایرن حرکرتهرا بایرد‬ ‫بدون هيچ چون و چرایى ادامه مىیافت‪ .‬نباید چنين شراعرانى یرککراره از صرحنه بره‬ ‫حاشيه پرتاب مىشدند‪ .‬مىخواهم بگویم من نيز مخالفتهایى با جریران سرادهنویسرى‬ ‫دارم اما آنها را انكار نمىکنم‪ ،‬چون شعرهاى درخشانى را که تحرت نرام ایرن جریران‬ ‫نوشته شده و در ادامه شعر هفتاد قرار مىگرفت خواندم‪ ،‬خوشبختانه تعدادشان کم هرم‬


‫‪559‬‬

‫نيست‪ .‬اگر کسانى در مواجهه با آثارمان در دهه هفتاد بى انصافى کردند نباید حاال انتقام‬ ‫بگيریم‪ ،‬شعر معاصر فارسى بيش از هر زمانى نياز مبرم بره رعایرت عردالت و انصراف‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫یکی از آفتهایی که دامن ادبیات ایران را گرفته حاشیهسازیههای مهداوم و نفهی‬ ‫تجربههای بقیه است‪ .‬شما که تجربه حضور در محافل شهعری جههان را داریهد از‬ ‫ارتباط شاعران سایر کشورها با یکدیگر حرف بزنید‪ .‬آیا در کشورهای دیگر دنیا هم‬ ‫رابطه بین شاعران با یکدیگر تا این اندازه متشنج است؟‬ ‫شعر فارسى در هيچ دورهاى فقير نبوده! کمتر شاعر مطرحى در زبانهاى مختلف دیدهام‬ ‫که مثل شاعر ایرانى بخواند و جامع االطراف باشد‪ .‬متاسفانه زبان فارسى قرائتى در انزوا‬ ‫دارد‪ ،‬تمام تقشها براى معرفى این زبان و علىالخصو‬

‫شرعر فارسرى فرردىسرت؛‬

‫حكومت حتى براى ترجمه آثار شاعران خودش هم تقشرى نمرىکنرد‪ ،‬از ایرن جهرت‬ ‫شاعران باید از دعواهاى فرقهاى و قبيلهاى کم کنند‪ ،‬بس است دیگر! همه باید بدانند که‬ ‫شاه رفته و دیگر کسى ملک الشعرا نخواهد شد‪ .‬حسادت سرطان شعر معاصر فارسرى‪-‬‬ ‫ست؛ دیگر کسى از شعر خوب لذت نمىبرد‪ ،‬به تشوی شاعر خرقق نمرىپرردازد‪ ،‬در‬ ‫عوض مدام دنبال فرصت است که شاعرى پيتوک بدهد تا او را یککاره بكشرد پرایين‪.‬‬ ‫شعر معاصر مملو از شاعران همقد شده‪ ،‬از بس که هم را قيچى کردهاند‪ .‬مشركل شرعر‬ ‫فارسى خود شعر نيست بلكه بدفرهنگىست‪ ،‬جوان و پير هم ندارد‪ ،‬همره هرم را مرى‪-‬‬ ‫زنند؛ طى این سالها ندیدهام یكى تماس بگيرد و زیررابش آن دیگررى را نزنرد‪ ،‬از ایرن‬ ‫لحاظ واقعن وضعيت وحشتناک است‪ .‬باید از خودمان آغاز کنيم‪ ،‬بدون سند و دليل بره‬ ‫کسى ان‬

‫نزنيم و اگر یكى این کار کرد با او برخورد کنيم‪ .‬آنها که این اواخر با من در‬


‫‪553‬‬

‫تماسند خوب مىدانند که نباید این حرفها را پيش من بزنند چون مىدانند بدگویى در‬ ‫غياب آن دیگرى عصبانىام مىکند‪ .‬لندن شهرى هزار مليتىست‪ ،‬از تمام کشورها اینجا‬ ‫شاعر داریم‪ ،‬جلسات مختلفى هم هست که در آن پيشروترین و مطررحتررین شراعران‬ ‫معاصر جهان شرکت مىکنند‪ ،‬در جلسات نقدمان شاید شدیدترین جدلها دربگيرد امرا‬ ‫همه مىدانند کسى با آن دیگرى خصومت ندارد و همه عاش شعر خققند‪ .‬تفكر ملک‬ ‫الشعرایى و نفر اول بودن‪ ،‬کار دست شراعر فارسرىزبران داده؛ دوسرتان غافلنرد هرکره‬ ‫مخاطب خودش را دارد و در نهایت کار خودش را مىکند‪ .‬متاسفانه به ما یاد ندادهانرد‬ ‫که یكى از اهداف بزرگ شعر نزدیک کردن آدمهاست؛ آن اوایرل کره ترازه آمرده برودم‬ ‫لندن‪ ،‬این شانس را داشتم به همرراه شراعرى روسرى برا مشرهورترین شراعر انگليسرى‬ ‫شعرخوانى داشته باشم‪ ،‬وقت پرسش و پاسخ‪ ،‬خبرنگارى ازم پرسيد‪" :‬چه حسرى دارى‬ ‫حاال که کنار فقنى شعر خواندهاى " من در نهایت غرور پاسرخ دادم‪" :‬بایرد از ایشران‬ ‫بپرسى که از شعرخوانى در کنارم چقدر خوشحال است!"‪ .‬آندرهى دوست داشتنى هرم‬ ‫در نهایت مهربانى و آرامش پاسخ داد که "امروز از علرى شرعرهاى ترازه و قدرتمنردى‬ ‫شنيدم و از این بابت خوشحالم که به این شعرخوانى دعروت شردهام"‪ .‬بعرد از آن سره‬ ‫روز نخوابيدم‪ ،‬این یک درس بود‪ ،‬درسى بزرگ! اگر همين رفتار در اوانش کارم فقط یک‬ ‫بار توسط شاعرى پيشكسوت در ایران با من مىشد‪ ،‬شراید آنهمره هررز نمرىرفرتم و‬ ‫جن‬

‫مُد نمىکردم‪ .‬حقيقتش را بخواهى سرالهاسرت در جلسرات شرعر فارسرىزبران‬

‫شرکت نمىکنم‪ ،‬دعوت هر جمع فارسىزبانى را با طرح بهانهاى رد مىکنم‪ ،‬مرىترسرم‬ ‫عصبىا م کنند و در پاسخ‪ ،‬رفتارى ازم سر بزند که بعدها خودم را سرزنش کنم‪ .‬خقصه‬ ‫اینكه داخل و خارج هم ندارد‪ ،‬اوضاع فرهنگى ایرانىها به طرز فجيعرى خرراب اسرت‪،‬‬ ‫شاعران پيشكسوت در این زمينه باید الگو باشند‪ .‬من یكى دیگر از عمومردک بازىهاى‬


‫‪520‬‬

‫شاعران ایرانى به تن‬

‫آمدهام‪ ،‬این اوضاع که تا یكى شعرش گل مىکند همه به جرانش‬

‫مىافتند دیگر چندشآور شده‪.‬‬ ‫حرکتهای ادبی شما همیشه با واکنشهای متفاوتی روبرو بوده است‪ .‬به نظر مهی‪-‬‬ ‫رسد که خیلیها بیشتر از آنکه با شعر علی عبدالرضایی مشکل داشته باشند نسهبت‬ ‫به رفتارهای شخصیاش انتقاد دارند و به همین دلیل از ههر فرصهتی بهرای بهروز‬ ‫انتقادها استفاده میکنند‪ .‬چرا همیشه کارهایتان با چنین حجم وسیعی از انتقاد روبرو‬ ‫میشود؟‬ ‫آنچه عوض دارد گله ندارد! وقتى که مىزنى بایرد صرورتت را محكرم نگره دارى ترا‬ ‫بزنند‪ .‬من همانقدر که در موضعگيرىهاى تئوریک ادبى بى اشتباه یا کرم اشرتباه عمرل‬ ‫کردهام به همان نسبت در اجراى جدلهاى شعرى پرخطا بودم‪ .‬راستش تازه از کقس‪-‬‬ ‫هاى دانشگاه پرتاب شده بودم بره محافرل روشرنفكرى‪ ،‬در ایرنجرور جلسرات بسريار‬ ‫آموختم‪ ،‬اما برخى از این آموختهها اشتباه بود‪ .‬نمىدانستم بدون آنكه کسى را بزنى مى‪-‬‬ ‫توانى فقط با کلماتت به شدت زخمىاش کنى‪ .‬راستش خودم هم زخم داشتم؛ سال ‪62‬‬ ‫طى یک سخنرانى در جلسات شعر امروز کره بره همرت "حسرن صرفدرى" و "شريوا‬ ‫ارسطویى" برگزار مىشد براى اولين بار از مولفههایى شعرى گفتم که بعدها مُد شرد و‬ ‫خيلىها در شعر و بحثهاشان به کارش بسرتند‪ ،‬امرا در آن جلسره حترى یرک نفرر برا‬ ‫نظریاتم مواف نبود‪ .‬همين آقاى باباچاهى که بعدها پستمدرن شد مسخرهام کرد‪ ،‬دیگرش‬ ‫شاعرانش پيشكسوت هم بهتر عمل نكردند‪ .‬بى شک اگر جوانى با آن سن و سرال چنران‬ ‫آرایى را در همين لندن که پایتخت شعر جهان است طرح مىکرد حلروا حلرواش مرى‪-‬‬ ‫کردند‪ .‬حاال فيلم همان سخنرانى در اینترنت هست‪ ،‬هر بار که مى بينمش حالم بد مى‪-‬‬


‫‪525‬‬

‫شود‪ .‬بعد از آن چهار سال در هيچ محفل ادبى شرکت نكردم‪ ،‬نشستم و فقط خواندم و‬ ‫نوشتم‪ ،‬بعد هم "پاریس در رنو" را منتشر کردم و منتظر ماندم تا همه ستایشرش کننرد‪.‬‬ ‫حاال وقت انتقام بود‪ ،‬در جدلهاى شعرى با دانشى که دست و پا کرده بودم تک ترک‪-‬‬ ‫شان را تحقير مىکردم و این دیگر جزو منشش ادبىام شده بود‪ .‬متاسفانه از فضاى بيمرار‬ ‫جز بيمار در نمىآید‪ ،‬خب بعدها بسيارى از جوانترها همرين رفترارم را شريوه کردنرد‪،‬‬ ‫طورى که دیگر در هر شهرى یک على عبدالرضایى داشتيم‪ ،‬البته حاال بخش بزرگرى از‬ ‫مخالفتها دليلى جز حسادت ندارد‪ .‬من طى این سالها فقط کار کردهام؛ جز شعر‪ ،‬چند‬ ‫رمان و داستانهاى زیادى نوشتم که اميدوارم روزى در ایران منتشر شوند‪ ،‬شعرهام نيرز‬ ‫به بسيارى از زبانها ترجمه و منتشر شده‪ .‬اینها همه باعث مىشود برخى در مواجهره‬ ‫با آثارم بى خيالش مرگ مولف شوند و در زندگى شخصىام بگردنرد ترا شراید بهانرهاى‬ ‫دست و پا کنند و از این طری ضربه بزنند‪ .‬همه باید بدانند شعر وقتى منتشر مرىشرود‬ ‫موجودى زندهست و باید خودش را قضاوت کنند نه خالقش!‬ ‫البته دلیل دشمنیها بیشتر در اتفاقهای شعری دهه هفتاد ریشه دارد و به ههر حهال‬ ‫شما یکی از تئوریسینهای شعر آن سالها بودید و خیلیها انتقاداتشان نسبت بهه‬ ‫شاعران ایرانی را از قول شما مطرح میکردند‪.‬‬ ‫حقيقتش را بخواهى هنوز همان مواضع را در نقد نيما و شاملو و فروغ دارم‪ ،‬قدمى هرم‬ ‫عقبنشينى نكردهام‪ ،‬آن نقدها را در پيشرفت شعر هفتاد بسيار هم موثر مرىدانرم‪ .‬فقرط‬ ‫اگر بخواهم دوباره آنها را بيان کنم دیگر مثل قبل عمل نمىکرنم؛ بایرد برى تعرارف و‬ ‫قاطع نوشت اما اخقق متنى و ادبى را رعایت کرد؛ هيچ چيز مهمتر از رعایت عدالت و‬ ‫انصاف در برخورد با اثر ادبى نيست‪.‬‬


‫‪522‬‬ ‫نقد ادبی در آن سوی آبها چگونه انجام میشود و مطبوعات در گسترش تجربهه‪-‬‬ ‫های ادبی چقدر نقش ایفا میکنند؟‬ ‫اینجا در هر شهرى مجقت تخصصى فراوانى منتشر مىشود‪ ،‬اینطور نيست کره فقرط‬ ‫پایتخت مرکز توجه باشد‪ ،‬بنيادهاى ادبى فراوانى وجود دارد‪" .‬آرت کنسل" کره بخرش‬ ‫فرهنگى شهردارىهاست هم حمایتشان مىکند؛ یعنى براى نقد و بررسى کتراب چنرد‬ ‫خبره را دعوت مىکنند تا در این براره بحرث کننرد و پرولشران را هرم تمرام و کمرال‬ ‫پرداخت مىکنند؛ یعنى اینجا براى وقتى که مىگذارى ارزش قائلند و به هر جلسرهاى‬ ‫که براى شعرخوانى یا نقد مىروى مبلغى دریافت مىکنى و زندگى خيلىها از ایرن راه‬ ‫مىگذرد‪ .‬خب مجقت ادبى نيز از اینگونه جلسات گزارش تهيه مىکننرد و اگرر قررار‬ ‫باشد که مطلبى را به طور کامل منتشر کنند به نویسنده ح تراليف مرىدهنرد و همرين‬ ‫باعث مىشود کيفيت کار برود باال‪ .‬اغلب این نشریات فروش خوبى هرم دارنرد و آن‪-‬‬ ‫هایى که زیادى آوانگاردند و خوب نمرىفروشرند براز از طررف "آرت کنسرل" بيشرتر‬ ‫حمایت مىشوند؛ یعنى شهردارىها توجه ویژهاى به فرهن سرازى دارنرد بردون آنكره‬ ‫دخالتى در چيستى و جهتگيرى مطالب داشته باشند‪ .‬نقرش ایرنگونره جلسرات مثرل‬ ‫مطبوعات در پيشرفت و معرفى ادبيات بسيار موثر است‪ .‬منتقدانى هم هستند که شغل‪-‬‬ ‫شان معرفى و نقد کتاب است و به طور منظم در نشریه خاصى مىنویسند و هرر کردام‬ ‫سليقه خودشان را دارند؛ مثلن مجله "لندن ریویو" کارش معرفى و نقد کتاب اسرت یرا‬ ‫"لندن پوئترى" مجله معتبرىست که بهترین شعرهاى روز را منتشر مىکند بدون آنكره‬ ‫برخوردى فرقهاى با متن داشته باشد و محال اسرت در یكرى از شرمارههراش اسرتعداد‬ ‫جوان و تازهاى را معرفى نكند‪ .‬متأسفانه نشریات ایرانرى از ایرن بابرت بسريار فقيرنرد‪،‬‬ ‫توجهى به جوانگرایى ندارند و مدام آثار نامهاى مطرح و پرمخاطب را منتشر مىکنند‪.‬‬


‫‪529‬‬

‫به نظر میرسد که فضاهای مجازی در تقلیل حرکتهای پیشرو در شعر ایران نقش‬ ‫زیادی داشتهاند‪ .‬آیا در کشورهای دیگر هم فضاهای مجازی همهین انهدازه تعیهین‬ ‫کننده بودهاند؟ چون شاعران ایرانی فعالیتهایشان را در دو بخش متمرکز کردهاند‪.‬‬ ‫یک عده که تجربههایشان را با کتابهایشان به دست مخاطب مهیرسهانند و عهده‬ ‫دیگری که بیشتر در فضای مجازى کار میکنند و مخاطبانشان هم اینترنتى هستند‪.‬‬ ‫معدودیت و محدودیت نشریات ادبى در ایران باعث شده بسيارى از شاعران به فضراى‬ ‫مجازى پناه ببرند و کارشان را آنجا منتشر کنند تا الاقرل دیرده شروند؛ ایرن یرکجرور‬ ‫ناگزیرىست‪ ،‬اگر فضاى مجازى نبود من یكى طى این سالها مرىپوسريدم شراید اگرر‬ ‫ایران زندگى مىکردم اینقدر در فضراهاى اینترنترى فعرال نبرودم‪ ،‬برراى اینكره اغلرب‬ ‫برخوردها با متن در چنين فضراهایى سرطحى و غيرحرفرهاىسرت؛ مرثلن در فيسربوک‬ ‫فارسى دوستسازى و فرقهبازى بر همه چيز سایه انداخته و تنها چيزى کره بره چشرم‬ ‫نمىآید ادبيات است‪ .‬انگار همه پاى صندوق رأى جمع شده باشند؛ با هرر الیكرى کره‬ ‫مصرف مىکنند یک حامى به طرفدارانش خود اضافه مىکنند و کمترین مسئوليتى در قبال‬ ‫آن تأیيد ندارند و نمىدانند با این کار چه بقیى سرش آن شاعر یا نویسرنده نوآمرده مرى‪-‬‬ ‫آورند‪ .‬در فضاهاى انگليسىزبان ولى کمتر با چنين رفتارى مواجه مىشویم؛ میخرواهم‬ ‫بگویم هيچ شاعر مطرحى نمىآید شعرش را بدون دریافت حر ترأليف در صرفحهاش‬ ‫منتشر کند‪ ،‬اگر هم دیدید یكى در صفحه فيسبوکش شعرى منتشرر کررده یقرين داشرته‬ ‫باشيد شاعر مطرحى نيست یا اگر هست بى شک بهایى به پرانسريپهرا نمرىدهرد‪ ،‬در‬ ‫عوض تا بخواهى از فضاى مجازى براى اخبار تازه و معرفى آثارشان استفاده مىکننرد‪،‬‬ ‫البته برخى هم هستند که نسبت به فضاهاى فيسبوکى مشكوکند و از آن دورى مىکنند‪،‬‬ ‫حقيقتش را بخواهى من معتقدم همانقدر که انتشار اثر در وبقگهرا و وبسرایتهرا بره‬


‫‪524‬‬

‫کمک ادبيات معاصر فارسى آمرده‪ ،‬فيسربوک بره آن ضرربه زده و باعرث رواج ادبيرات‬ ‫فستفودى و سطحى شده و من یكى اگر در ایرران زنردگى مرىکرردم محرال برود در‬ ‫فيسبوک فعاليتى داشته باشم‪.‬‬ ‫چرا شاعران تاثیرگذار دهه هفتاد که ماهیت شعر آن دوران را شکل میدادند و می‪-‬‬ ‫توانستند هنوز هم در شعر ایران نقش بازی کنند تنها یک دهه بیشتر دوام نیاوردند؟‬ ‫شاعران دهه هفتاد نخستین گروهی بودند کهه در ایهران بهه حرکهت جمعهی روی‬ ‫آوردند و باعث شدند شعر تحوالت عمیقی را به تجربه بنشیند‪ .‬خالقیتهای فهردی‬ ‫در آن دوره در کنار حرکتهای جمعی قرار گرفت و همین نکته شتاب چرخه شعر‬ ‫را بیشتر کرد‪ .‬چقدر با حرکتهای جمعی در ادبیات موافقید؟‬ ‫من یكى از شاعران دهه هفتادم‪ ،‬الاقل از لحاظ حجم توليد‪ ،‬یكى از فعالتررین شراعران‬ ‫ایرانى طى دهه هشتاد بودم اما فضا براى انتشار کتابم مهيّا نبود‪ ،‬پس بحث دوام در کرار‬ ‫نيست؛ ارائه کار خقق در ایران فضا مىخواهد که من یكى نداشتم‪ ،‬وگرنه طرى سرال‪-‬‬ ‫هاى گذشته بيش از بيست کتاب در کشورهاى دیگر منتشر کردم‪ .‬احتمالن بقيه شاعران‬ ‫هفتاد هم شرایطى شبيه من داشتند و اگر کتابهاى ما طى این سالها منتشر مىشد برى‬ ‫شک حاال شعر معاصر از تنوع بيشترى برخوردار مىشد و فضا زندهترر برود‪ .‬حقيقرتش‬ ‫من تا دو سال پيش هيچ توجهى به وضعيت شعر در ایران نداشتم و همه وقرتم صررف‬ ‫ترجمهی شعرهام به زبانهاى مختلف مىشد‪ ،‬تصميم هم نداشتم در ایرران کرار منتشرر‬ ‫کنم تا اینكه با پيشنهاد نشر بوتيمار مواجه شدم‪ .‬همين باعث شد بنشينم شعر ایرران در‬ ‫دهه اخير را مطالعه کنم و براى نسل جوان هم که شده حضور خودم را ضرورى بدانم‪.‬‬ ‫عقوه بر نامها تمام قواعد بازى نيز حاال عوض شده‪ ،‬باید تغييرى اتفراق بيفترد وگرنره‬


‫‪521‬‬

‫تمام دستآوردهاى شعرى که طى دههها به دست آمده از دست مىرود‪ .‬ما در دهه هفتاد‬ ‫همه عاش شعر بودیم و براى پيشرفت شعرى یكدیگر تقش مىکردیم‪ ،‬برخقف نسل‬ ‫امروز منتظر نمىماندیم شاعر پيشكسوتى بياید و تایيدمان کند‪ ،‬آستينمان را زده برودیم‬ ‫باال و شعر تازه و درخور را در نشریات و سخنرانىها معرفى مىکردیم و همين باعرث‬ ‫شده بود در فرهن سراها جلسات مختلفى دایر باشد و کار به جرایى رسريده برود کره‬ ‫بسيارى از شاعران پيشكسوت شاکى مىشدند چرا آنها را نمىبينيم و معرفى نمىکنيم؛‬ ‫حاال دیگر بازى عوض شده بود‪ .‬خيلىها این روزها فقط ن مىزنند‪ ،‬سرالهرا از عمرر‬ ‫شاعرىشان گذشته اما دریغ از یک شعر درخور! در عوض از همره اشركال مرىگيرنرد‬ ‫بدون آنكه متوجه جایگاهشان باشند‪ .‬حرکت دسته جمعى به اینجور آدمها یاد مىدهرد‬ ‫دیگر در مواجهه با ادبيات عقدهاى برخورد نكنند و هرکس جایگاه خودش را بشناسرد‪.‬‬ ‫بى شک خققيت فقط در خلوت اتفاق مىافتد اما حرکت دسته جمعى و گروهى بسيار‬ ‫در ترویج شعرخوانى موثر است و برخورد آرا باعث مىشود اثر هر شاعرى ابعراد ترازه‬ ‫بگيرد‪ .‬ما را هم در دهه هفتاد‪ ،‬شعر تازه دورش خودش جمع کرد‪ ،‬شعر عش مرا برود‪ ،‬در‬ ‫خانه همه جمع مىشدیم ولى پاتوقمان بيشتر باغى بود زیر پلش مقصدرا که کلبرهاى در‬ ‫آن داشتم‪ .‬اول غروب دورش ميزى مىنشستيم و بحث و جدل آغاز مرىشرد و وقترى بره‬ ‫خود مىآمدیم که خورشيد داشت طلوع مىکرد‪ .‬برى شرک ایرن گفرتوگوهرا و داد و‬ ‫ستدهاى ادبى نقش مهمى در شكلگيرى شعر هفتاد داشت و بهتر است جزئياتش را از‬ ‫دیگرش هفتادىها بپرسيد‪.‬‬


‫‪522‬‬

‫بگذار فعلن دهان بسته کنم!‬


‫‪526‬‬

‫گفتوگو با وبسایت اخبار روز‬ ‫پایيز‪5930‬‬ ‫در مبحث روانشناسی فمینیستی‪" ،‬ساندرا بم" بر اساس آزمونی ثابت کرد‪ ،‬هر قدر‬ ‫انسان باهوشتر باشد‪ ،‬دو جنسیتر است‪ .‬چه اندازه شهعرتان را بها نظریهه ادبیهات‬ ‫اندروژنی همسو می دانید؟ این نظریه ادبهی از چهه راههی مهیتوانهد بهر دیهدگاه‬ ‫انسان گرایانه در ادبیاتی که خشونت‪ ،‬سنت و پدرساالری در نسوجش ریشه دوانده‬ ‫تاثیر بگذارد و ادبیات قیممدار را به ادبیات رهاییبخش تبدیل کند؟‬ ‫سؤال شما خود را در چند جمله خقصه کرده‪ ،‬اما همين چند گزاره بخشی از مهمترین‬ ‫دغدغههای شعرهام طی این سالها بوده‪ ،‬پس اجازه دهيد برای ایرن پرسرش‪ ،‬تمهيردی‬ ‫بسازم و بعد پاسخ دهم‪ .‬اندروکن در اساس‪ ،‬نام یكی از هورمونهای مذکر است که در‬ ‫غده آدرنال توليد می شود‪ ،‬این هورمرون‪ ،‬در کرودکی باعرث رشرد انردامهرای جنسری‬ ‫مردهاست و البته تاثيراتی هم بر اندام زنها در سراسر زندگی دارد؛ مثل رشرد موهرای‬ ‫زیر بغل‪ .‬البته اگر این هورمون‪ ،‬زیاد ترشح شود باعرث کراهش رشرد پسرتان یرا برروز‬ ‫نشانههای جنسی مردانه‪ ،‬مثل پرمویی و بم شدن صدا در زنها میشود‪.‬‬ ‫قصدم از طرح این مقدمه‪ ،‬نشان دادن خاسرتگاه انردروکنی در ادبيرات اسرت کره آن را‬ ‫رویكردی غير جنسی در نوشتن تعریف میکنند‪ .‬من اما بيشتر بر دوجنسری برودن ایرن‬


‫‪529‬‬

‫کنش در نوشتار خقق تاکيد دارم و آن را شيوهای میدانم برای رفع تبعيضهای مبتنری‬ ‫بر جنسيت‪ ،‬حاال چه تبعيضی که بر همه زنها اعمال میشود‪ ،‬چه آن تبعيضی که "فمی‬ ‫نازی"ها عليه مردها اعمال میکنند‪ ،‬فرقی نمیکند‪ .‬یک نویسنده آوانگارد امروزی راهی‬ ‫ندارد‪ ،‬مگر یكی از شيوههای اندروکنی را وقت نویسش به کار گيرد‪.‬‬ ‫اولين رویكرد که آن را معمولن اندروکنی تکمحور مینامند؛ رویكردیست کره سربب‬ ‫توليد شخصيت یا کاراکتری یكه می شود کره شرامل ویژگریهرای جفتری یرا زنانره ر‬ ‫مردانه ست‪ .‬اگر کتاب "کادویی در کاندوم" را خوانده باشيد کارکرد این تكنيرک را بره‬ ‫وفور در آن میبينيد‪ .‬اندروکنی چند محور هم که من آن را در اغلب شعرهای بلندم بره‬ ‫ویژه در ضد رمان "هرمافرودیت" به کار بردم‪ ،‬شگردی است که در آن شخصيتهرای‬ ‫مختلف یا صداهای متفاوتی توليد میشوند که برخی دقيقن زن‪ ،‬بعضری کراملن مررد و‬ ‫برخی دیگر ترکيبی هستند‪ ،‬البته این صداها یا کاراکترهرای ترکيبری‪ ،‬محصرول دیرالوگ‬ ‫خققی است که بين زنان و مردان متنی صورت میگيرد تا صدایی غيرر جنسری توليرد‬ ‫شود‪ .‬اساسن من معتقدم در آثار آینده قادر نخواهيم شد جنس زیستشناسی مؤلرف را‬ ‫از روی متن حدس بزنيم‪.‬‬ ‫شما از اندروژنی صرفن به مثابه یک تکنیک و شیوه نوشتاری استفاده میکنیهد‪ ،‬یها‬ ‫اینکه سعی میکنید از درون متن خود جنسیتزدایی کنید؟‬ ‫در شعرهای من زن‪ ،‬دیگر یک غریبه نيست! در واقع صدایی معترض است که هر وقت‬ ‫به ميدان میآید‪ ،‬کل متن را دربر می گيرد‪ ،‬با این تفاوت که دیگرر تنهرا مررد‪ ،‬یعنری آن‬ ‫پارهی دیگر را به چالش نمیکشد‪ .‬مرن از هرر دوآليسرمی فررار مریکرنم‪ .‬دوپرارگی و‬ ‫دوآليسم موجود بين زن و مرد‪ ،‬حتی در شعرهای من نقشی متافيزیكی ندارند و اساسن‬


‫‪523‬‬

‫سال هاست که هویت جنسی از متن شعرهام بيرون شده و جای آن را دو مولفه درونی‪،‬‬ ‫یعنی آنيما و آنيموس گرفته‪ ،‬در واقع اگر چالشی در شعرهای من هست‪ ،‬مربوط بره زن‬ ‫و مرد نيست‪ ،‬بلكه بين آنيما و آنيموس است‪.‬‬ ‫من در نویسش دنبال لذتم و این لذت جز با سرپيچی به دست نمیآیرد‪ .‬هريچکردام از‬ ‫شعرهایم بدون رو در رو شدن با یک ممنوع‪ ،‬نوشته نشده و اساسن دليل طررد ادبيرات‬ ‫من در ا یران نيز اعمال همين سرپيچی است‪ .‬شعر من خودش را با تبليغرات و نمرایش‬ ‫سرگرم نمی کند و اگر راهی را موکد میکند‪ ،‬جز ایدئولوکی لذت نيست‪ .‬زنردگی طری‬ ‫همين سالهای اخير تجربههای بزرگی از سرگذرانده‪ ،‬طوری که جنسيت دیگر بخشری‬ ‫از هویت ما نيست‪ ،‬چون به راحتی قابل تغيير است؛ ساختاری است که طی یک زندگی‬ ‫خقق در معرض دگرگونی قرار میگيرد‪ ،‬طوری که ناگهران مریبينری از نوشرتارت آن‬ ‫لحن مردانه و آمرانه حذف شده‪ .‬این یکجور تغييرر جنسريت اسرت‪ ،‬برخری آن را در‬ ‫بيرون تجربه میکنند و شاعر آن را در درون‪ ،‬در متن!‬ ‫بنابراین شما با دیدگاه تردیدآمیز نسبت به جنسیت‪ ،‬هویتی که جامعه برای نوع بشر‬ ‫تعریف میکند را مستعد تغییر میدانید؟‬ ‫در این باره "رادکليف هال" و به ویژه "جودیت براتلر" در کتراب "داخرل ر خرارج"‬ ‫بحث جالبی دارند‪ .‬اصلن "نظریه کوئير" هم بر همين اصل اسرتوار اسرت و آن چيرزی‬ ‫نيست‪ ،‬مگر مورد تردید قرار گرفتن جنسيت به مثابه امری غایی و ابردی‪ .‬ایرن دیردگاه‬ ‫آخری تا بدان حد پيش میرود که معتقد است‪ ،‬حتی همجنسگرایی یک کنش ذاتری و‬ ‫هميشگی نيست‪ ،‬بلكه میتواند در معرض تغيير قرار گيرد‪.‬‬


‫‪590‬‬

‫به بيان دیگر نظریه کوئير‪ ،‬هویت آدمی را امری پایدار و ذاتی نمیداند و بر ایرن عقيرده‬ ‫است که حتی هویت هم میتواند‪ ،‬مورد تجدید نظر قرار گيرد‪.‬‬ ‫خوانش و تامل در این همه حرف تازه‪ ،‬خاستگاه و نيت مؤلرف را حتری در شرعرهایم‬ ‫دگرگون کرده‪ .‬دیگر عبدالرضایی آن شراعر عصريانگر بيرونری نيسرت‪ ،‬بلكره عصريانی‬ ‫درونمتنی به مرور دارد در البيرنتهای ذهن و روحم کار میکند‪.‬‬ ‫فکر میکنید در طول تجربه کاری تان موف شدید تجارب تاریخی‪ ،‬روانی‪ ،‬جنسهی‬ ‫زنان و احساسات سرکوب شده و رازهای آن ها را بهه شهکلی انسهانی و عادالنهه‬ ‫توصیف کنید؟‬ ‫حاال اینكه چقدر موف بودم خودکارم را برای احقاق حقوق ح زنها بره کرار بگيررم‪،‬‬ ‫نمیدانم! چون اساسن شعر من‪ ،‬گفتنی است که میگوید و هر نوع رویكرد سياستزده‬ ‫و گروهی را طرد میکند‪ .‬در واقع حقيقتی جز حقيقت متنی در آثارم وجود نردارد‪ .‬مرن‬ ‫مینویسم که زندگی فرداییتر شود‪ .‬بی شک برای تحقر زنردگی بهترر‪ ،‬راهری وجرود‬ ‫ندارد مگر اینكه حقوق انسان را بشناسيم و برایش مبارزه کنيم‪ ،‬حاال چه زن‪ ،‬چره مررد؛‬ ‫فرقی نمیکند‪ .‬من برای تحق زندگی بهتر مینویسم‪ ،‬برای رسيدن بره اسرانس زنردگی‬ ‫هم‪ ،‬تحق آزادی‪ ،‬مهمترین هدف نوشتارم است و از آنجا که آزادی مورد نظر مرن در‬ ‫جامعه چيزی جز آزادی در طرح بازی نيست‪ ،‬در صورت تحق آن‪ ،‬حرتمن زنهرا نيرز‬ ‫آزاد خواهند بود بازی دلخواه و مورد نظر خود را دنبال کنند‪.‬‬ ‫فضای کدام یک از آثارتان را براندازنده و ضد معیارهای اجتماعی و فرهنگی تثبیت‬ ‫شده جامعه ایران میدانید؟‬


‫‪595‬‬ ‫یكی از توجهات اصلی من‪ ،‬در ضد رمان "هرمافرودیت" مرز بين زنرانگی و مردانگری‬ ‫است‪ .‬این ضد رمان‪ ،‬پر از استعارههای همجنسگرایانه است‪.‬‬ ‫به بيان دیگر در آن به اکران لحظات گذر از مرزها میپردازم و دقيقن در همين قطعرات‬ ‫است که عصبيت حاصله از این وضعيت بدل به عصيان میشود‪ .‬اندروکنی‪ ،‬دو آینره در‬ ‫دو وجه یک شخصيت (شهق ر شهریار) در بخش اول همرين رمران گذاشرته‪ .‬شرهق و‬ ‫شهریار به مثابه دو ناميده‪ ،‬برای آنيما و آنيموس‪ ،‬کاراکترهایی متنی هستند که در ورطره‬ ‫افتادهاند‪ .‬هرمافرودیت‪ ،‬نمایش ترس و افشای هراس از همجنسگرایری اسرت‪ .‬در ایرن‬ ‫اکران هر چيز نرم و عاطفی‪ ،‬صلب و خشن میشود؛ مرثلن در "شرينما" همرين تررس‪،‬‬ ‫باعث عبور از مرز بين کانرها میشود و آنها را برابر هم قرار میدهد‪ .‬متأسفانه نقدها و‬ ‫مقاالت مختلفی درباره "هرمافرودیت" و "شينما" نوشته شده‪ ،‬اما تاکنون کسی به ایرن‬ ‫مسئله نپرداخته‪ .‬حتی در شعر بلند "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" گرایش مردهرای متنری را‬

‫در هيئت "گی"های سنتی به نمایش میگذارم و سعی داشتم سرنگرهای جنگری را کره‬ ‫محل لخت شدن بسيجیها بود و اینطوری بدن همدیگر را به دید مینشستند و گاهی‬ ‫شاید برای اولين بار تمایل به یک همجنس را تجربه میکردند‪ ،‬گوشزد کنم‪ .‬همانطرور‬ ‫که فرم بيرونی "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" نزدیكی بسرياری بره کارنراوالی متنری دارد‪ ،‬از‬

‫لحاظ اجرایی نيز میشود به عنوان یک نمایشنامه بر صحنه اجرا شود‪.‬‬ ‫اما در اجرای این نمایش‪ ،‬مخاطب شاهد غیبت زن در صحنه است؟‬ ‫این همانا اشارهای دارد به غيبت زن‪ ،‬بر صحنههای تئاتر امروزین‪ ،‬در همان تئراتر شرهر‬ ‫تهران‪.‬‬


‫‪592‬‬

‫ولی حاال دیگر در ایران‪ ،‬زنها حضور فعالی در تئاتر دارند!‬ ‫ح با شماست‪ ،‬اما اینها که از لحاظ استتيكی زن نيستند‪ .‬حرکت و گفتار بدنی نقشری‬ ‫اساسی در تئاتر دارد‪ .‬زیر مقنعه و مانتو و لباسهای مسخرهای که اینها معمولن وقرت‬ ‫اجرای نمایش میپوشند‪ ،‬بدن یک تبعيدیست‪ ،‬یک نفرین شده است‪ .‬هيچ دهانی هرگز‬ ‫پشت حجاب کاری نبوده است‪ .‬در واقع ما در نمایشهرای ایرانری زن نرداریم؛ زنرانی‬ ‫داریم که مرد را یا استتيكی کاملن مردانه را به اجرا درمریآورنرد‪ .‬گذشرته از بازیگرهرا‬ ‫حتی نمایشنامهنویس های زن نيز بویی از زنانگی نبردهاند‪ ،‬اگر از منظر یرک "تماشراگر‬ ‫مخالف" با توجه به تئوری "مخاطب مقاوم" به این نمایشنامهها نگاه کنی میبينری کره‬ ‫تئاتر ما به طرز فجيعی ضد اجراست؛ ضد نمایش اسرت‪ ،‬چرون جرایی کره زن نباشرد‪،‬‬ ‫اشاره مؤکدی دارد به غيبت جان و جهان متنی!‬ ‫میخواهم بگویم که تئاتر ایرانی صرفن اجرای قرائت تازهای از تعزیه است و با توجره‬ ‫به شناختی که از تئاتر داریم‪ ،‬ربطی به آن ندارد‪ ،‬چون یک تماشاگر مخالف را به عنوان‬ ‫یک مخاطب در متن مشارکت نمیدهد‪ .‬آنچه در ایران اجرا می شود‪ ،‬نمایشنامه نيست‪،‬‬ ‫سياست نامه است‪ ،‬مؤکد کردن ادبيات مذکر است و هدف اصلیاش دهنکجری بره زن‬ ‫است‪ .‬زنی هم که مثل ابژهای اسقاطی در این تئاترها بازی مریکنرد صررفن فاحشرهای‬ ‫عقيم است که از حداقل امكانات برای عقيم کردن دید مردانه برخوردار نيست‪.‬‬ ‫به این شکل‪ ،‬شما تصور میکنید تئاتر ایرانی‪ ،‬در بطن خود‪ ،‬پرورش دهندهی زنهان‬ ‫زنستیز است؟‬


‫‪599‬‬

‫تئاتر ایرانی فن اخته کردن نگاه است‪ .‬به زنان یاد میدهد مردام بره مرردان نگراه کننرد‪،‬‬ ‫مردانه نگاه کنند و در نهایت خود نيز زنستيز باشند‪ ،‬چون به مرور خود نيز بر همه چيز‬ ‫حجاب میگذارند‪.‬‬ ‫خود شما نیز در بسیاری از متنهایتان با زن و زنانگی همین برخورد را دارید؟‬ ‫هدف اصلی متنهای من‪ ،‬آینهگردانی است؛ برای اینكه نویسندهای ایرانی باشم‪ ،‬اغلرب‬ ‫مجبورم ایرانی ها را بازی کنم‪ .‬از طرفی آن زندگی که در ادبيات ساخته میشود واقعری‬ ‫نيست‪ ،‬بلكه تنها واقعيتی متنی است‪ .‬اصلن بخش بزرگی از ادبيات من‪ ،‬محصول تخيلی‬ ‫مریض و زن ستيز است‪ .‬من اغلب طوری مینویسم که مخاطب زن ایرانی عليه خودش‬ ‫که خود مردساالری است شورش کند و اینكه به مثابه مخاطبی مخالف‪ ،‬مدام نه بگویرد‬ ‫و با شخصيتهایم که چيزی جز بدل زندگی او نيست مخالفت کند‪.‬‬ ‫زندگی زن ایرانی یک کليشه فرتوت است‪ .‬من آنقدر درباره این کليشره مرینویسرم و‬ ‫تكرارش میکنم تا اینها حالشان از نوع زندگیشان بههم بخورد‪ .‬مردام بره زن ایرانری‬ ‫مادر بودگی را بره مثابره یرک ارزش یرادآوری مریکننرد‪ .‬در نرود و نره درصرد مروارد‬ ‫ستایشهای اینگونه یک تحقير است‪ .‬عمل مادری از مردهرا هرم برمریآیرد‪ .‬چررا بره‬ ‫پسربچههای خود آن را از اوان کودکی آموزش نمیدهيم مگر من در شرعرهایم بررای‬ ‫کلماتم مادری نمیکنم کار مادری فقط مختص زنها نيسرت‪" .‬کریسرتوا" بره درسرتی‬ ‫خطر بزرگ برای کودک را وابستگی به تن مادر میداند؛ او پستانگاری و تحقير را بره‬ ‫عمل مادری مربوط میداند و در مقء عام مادرکشی میکند‪ .‬توجه و خروانش هزاربراره‬ ‫گفتمان نومادری کریستوا برای هر زن ایرانی واقعن نجاتبخش است‪.‬‬


‫‪594‬‬

‫بنابراین‪ ،‬شما نیز همچون ژولیا کریستوا دلیل اصلی تحقیر زنان را در تاکید بیش از‬ ‫حد جامعه بر خصلت مادری میدانید؟‬ ‫کریستوا با اینكه بارها با نظرگاه "سيمون دوبووار" مخالفت میکند اما به شدت متاثر از‬ ‫اوست؛ مثلن در اوان کار خودش‪ ،‬با دوبووار آنجرا کره خصيصره مرادری زن را بررای‬ ‫اولين بار نكوهش کرده بود‪ ،‬مخالفت می کند‪ ،‬اما بعردها برا طررح گفتمران نومرادری و‬ ‫متعاقب آن نظریه بارداری به همان راهی میرود که قبلن دوبووار به مثابهی آوانگراردی‬ ‫باز کرده بود و در این بحثها سعی میکند روابط تازهای بين زایش و خققيرت ایجراد‬ ‫کند و آن را البته با طرح گفتمانی متنی تقليل میدهد‪ ،‬اما من فكرر مریکرنم آنجرا کره‬ ‫میگوید زن وجود ندارد‪ ،‬بيشتر در تقابل با نظریهای است که زبان ادبی یا اساسن‪ ،‬زبان‬ ‫را مردساز میداند‪ .‬او پيش از زنانگی‪ ،‬با این گزاره میخواهد انسانيت زن را مؤکد کنرد‬ ‫و به درستی می گوید که یک زن پيش از آنكه زن باشد موجودی سخنگو است‪ ،‬پس به‬ ‫اندازه مرد در شكلگيری زبان نقش دارد و من اینجا حتی سهم زن را در زبران بيشرتر‬ ‫میدانم و این البته به واسطه نقشی است که یک مادر در تعليم و تربيت نوزاد به عنوان‬ ‫پدیدهای که هنوز زبان نگشوده دارد‪.‬‬ ‫فکر نمی کنید همان طور که همواره تقابلی بین تن و قانون‪ ،‬تن و نرینگی هست بهه‬ ‫همان اندازه در شعر شما جدالی بین تن و قدرت وجود دارد؟‬ ‫درباره ماهيت تن و سلطه یا قدرت کقسيک‪ ،‬من چند سخنرانی داشتم‪ .‬از آنجایی کره‬ ‫بخش بزرگی از شعرهایم درباره وضعيت سياسی و اجتماعی ایران است‪ ،‬طبيعی اسرت‬ ‫که متنهایم آیينه تقابل بين قدرت و تن باشند‪ .‬قدرت اساسن ساختار اعمالی است کره‬


‫‪591‬‬

‫بر فعاليت مردم یا دیگران تأثير میگذارد و در جوامع غربی ارتباط تنگراتنگی برا آزادی‬ ‫دارد‪ .‬قدرت در این جوامع طراح نوعی بازی استراتژیک بين آزادی و آدمهاست‪ ،‬اما برا‬ ‫منع مطل آزادی در ایران‪ ،‬رابطه قدرت و افراد تبدیل به رابطه بنده و ارباب شرده و در‬ ‫این معادله‪ ،‬اجبار جسمانی حرف اول را می زند‪ .‬در اجباری که حكومت اسقمی ایرران‬ ‫بر اساس آن بنا شده جسم و بدن افراد زیر سلطه و سيطره است‪ .‬در این سلطه حاشريه‬ ‫باریكی به آزادی تعل گرفته به طوری که هيچکس اجازه مانور ندارد‪ ،‬در حالی کره در‬ ‫جامعه مدرن‪ ،‬قدرت انعطاف دارد‪ ،‬متحرک و چندگانهست‪.‬‬ ‫ساختار سلطه اما در ایران با اعمال خشونت بر بدن‪ ،‬فرد و در نتيجره مرردم را مجبرور‪،‬‬ ‫منفعل و ویران میکند‪ .‬شعر من هم آنجا که آینهگردانی مریکنرد‪ ،‬همرين سرلطه را بره‬ ‫نمایش میگذارد و آنجا که روشنگر است‪ ،‬بدن را‪ ،‬جنسيت را تنها برای توليرد مثرل و‬ ‫لذتبری نمیخواهد‪ .‬جنسيت در متنهای من‪ ،‬مجموعهای از گفتارها و رفتارهاست که‬ ‫شخصيتها را در دایره مناسبات با هم قرار می دهد؛ در هر تصویری‪ ،‬بدنی در محاصره‬ ‫است‪ .‬من با نمایش جدال بين تن و سلطه یا به قول شما قدرت کقسريک‪ ،‬تكنولروکی‬ ‫سياسی بدن را تعریف می کنم‪ .‬در سيستم سرلطه کره حكومرت اسرقمی ایرران از نروع‬ ‫فجيعش برخوردار است‪ ،‬اول بدن محاصره میشود‪ ،‬بعد داغش میکنند تا رام و تربيرت‬ ‫شود‪ .‬در واقع آدمها را مثل بوفالو یا اسب وحشی رام میکنند‪ .‬در این رویكرد من دیگر‬ ‫کاری به جنسيت ندارم و اکيدن با نمایش انسان طرفم‪.‬‬ ‫تقریبن دو دهه است که جنبش فمینیستی در ایران پا گرفته و حال بدل بهه یکهی از‬ ‫قویترین جریانات اعتراضی علیه حکومهت اسهالمی ایهران شهده‪ ،‬شهما عملکهرد‬ ‫کنشگران جنبش زنان را چگونه ارزیابی میکنید؟ اصهلن ایهن اعتهراا را کهه در‬ ‫آستانه فراگیر شدن است دنبال میکنید؟‬


‫‪592‬‬

‫زنان ایرانی زیادی را میشناسم که فعاليتهای فمنيستی میکنند‪ ،‬اما بره شردت واهمره‬ ‫دارند آن ها را فمنيست بخوانند و عجيب این است برخیشان از فمنيست خوانده شدن‬ ‫همانقدر انزجار دارند که از روسپی ناميده شدن!‬ ‫وقتی نظر "ربكا وست"‪ ،‬منتقد فمنيست انگليسی را درباره فمنيسرم پرسريدند‪ ،‬گفرت‪:‬‬ ‫"حقيقتش را بخواهيد خودم هم هنوز نمیدانم‪ ،‬فمنيسم یعنی چه فقط هر وقت نظری‬ ‫مطرح میکنم که مرا از زنی توسریخور یا روسپی متمایز میکند‪ ،‬فوری لقب فمنيسرت‬ ‫میگيرم‪ ".‬می بينيد حتی در جوامع غربی نسبت به کلمه فمنيست فوبيا دارند‪ ،‬در حرالی‬ ‫که فمنيست یک ناميده رکيک نيست‪ ،‬بلكه باید قاعدتن شعار اصلی و ترابلوی مرکرزی‬ ‫نيمی از ساکنان زمين باشد‪" .‬ولستون کرافت" در مقابله با آن جمله فجيع "روسو" کره‬ ‫در کتاب "اميل" نوشته بود‪" :‬دليل وجودی زن فقط مرد است و باید مدام از او تبعيرت‬ ‫کند"‪ ،‬حرف جالبی میزند‪ .‬کرافت با بازتعریف مادرانگی معتقد است که زیبایی‪ ،‬کرنش‬ ‫ذاتی زن نيست‪ .‬به او شغل شریف خانه داری اعطا کردند و مثل پرندهای کره در قفرس‬ ‫زندانی شده باشد‪ ،‬مجبور بوده از فرط بیکاری مدام به آراستن بال و پر خود بپردازد‪.‬‬ ‫مثال شما از روسو به عنوان نویسنده کالسیک جالب بهود‪ .‬تصهور مهیکنیهد چهرا‬ ‫ادبیات آوانگارد‪ ،‬در میان منتقدان ادبی فمینیست‪ ،‬جایگاه برجستهای پیدا کرد؟‬ ‫فمينيسررتهررا از بخررش عمرردهای از ادبيررات کقسرريک انزجررار دارنررد و دليررل اصررلی‬ ‫همراهیشان با آوانگاردهای ادبی‪ ،‬بازنویسی و دوبارهخوانی ادبيات اسرت؛ طروری کره‬ ‫"جودیت فيترلی" اساسن ادبيات را امری سياسی میداند‪ ،‬چون معتقد است بره شردت‬ ‫مذکر است‪ .‬یا "ميلت" در کتاب "سياست جنسی" ادبيات را سند مالكيت جنس مرذکر‬ ‫بر مونث میداند‪ .‬یا "سيمون دوبووار" در "جنس دوم" زن را از نرو تعریرف مریکنرد‪،‬‬


‫‪596‬‬

‫چون تعاریف قبلی را کاملن مردساز میدانسته و معتقد بوده که زن فرقی با مرد ندارد و‬ ‫تنها این مردان بودند که خواستند زن متفاوت باشد‪ .‬اعتراض برزرگ دوبرووار در واقرع‬ ‫اعقم یک جن‬

‫جهانی بود‪ .‬حاال اگر بخرواهم دربراره وضرعيت زن در ایرران بگرویم‪،‬‬

‫اگرچه خيلی درباره فمينيستهای سياسی و اجتماعی نمی دانم‪ ،‬اما با توجه بره مطرالبی‬ ‫که در همين نشریات اینترنتی خواندهام‪ ،‬طيف بزرگی از آنها را دچار "فقرر تئوریرک"‬ ‫یافتم‪ .‬فمينيست های ادبی ایرانی هم هنوز دارند از خانه و آشپزخانه مینویسند و غافلند‬ ‫که شاعری خانهداری نيست‪.‬‬ ‫اما همین چند دقیقه پیش خودتهان گفتیهد بها توجهه بهه انزجهار فمینیسهتهها از‬ ‫مردمحوری ادبیات کالسیک آنها ترجیح میدهنهد بها آوانگاردههای ادبهی همهراه‬ ‫باشند؟‬ ‫ادبيات کقسيک ادبياتی افقطونی است که در آن تقليد از طبيعت‪ ،‬نقش مرکزی دارد‪ .‬به‬ ‫بيان دیگر ادبياتی رئاليستی است‪ .‬اساسن نقطه تقاطع نظریه پرردازی ادبری فمينيسرتی و‬ ‫تئوری ادبی همجنسگراها در انزجارشان از ادبيات رئاليستی است‪.‬‬ ‫معمولن یک همجنسگرا دوست دارد آنچه مینویسد ارجاع به بيررون نداشرته باشرد‪.‬‬ ‫این نویسنده از خدا یا راوی دانای کل که همه چيز را از یک منظر فكرری ثابرت و بره‬ ‫شدت اخققی تعریف میکند‪ ،‬انزجار دارد‪ .‬از زمان خطی پيرروی نمریکنرد و معمرولن‬ ‫طنز و فانتزی و سكس از مولفه های اساسی متنش محسوب میشوند؛ مثلن قرآن ادبری‬ ‫لزبينها رمانی است نوشته "کانت ونترسون" با نام "پرتقالها فقط ميروه نيسرتند"‪ .‬ایرن‬ ‫رمان آنتیرئاليستی به شدت تجربی است و هريچکردام از مولفرههرای رمران در آن بره‬ ‫درستی اجرا نشده و کاملن از زمان برگسونی تبعيت میکند و راوی مدام در آن در حال‬


‫‪599‬‬

‫تغيير جنسيت است و طنز در آن موج میزند‪ .‬البته در این رمان تنرانگی و بردننویسری‬ ‫همزمان با کشف هویت جنسی اتفاق میافتد و مدام مخاطب در آن با وجره ترازهای از‬ ‫سكس روبرو میشود‪ .‬این کتاب علیرغم اینكره سرن‬

‫همجرنسخرواهی را بره سرينه‬

‫میزند‪ ،‬همزمان فمينيستی هم هست‪ ،‬چون مدام از واقعيت مردساالرانه فررار مریکنرد‪.‬‬ ‫اغلب آثار "رزا ليمن" هم از این قواعد پيروی میکنند؛ با این تفاوت که ما در آثرار رزا‬ ‫با افشا کردن ترس از همجنسخواهی روبرو هستيم و در رمان کانت‪ ،‬با سررکوب ایرن‬ ‫ترس‪.‬‬ ‫اگر بخواهید از چند شاعر زن فمینیست جهانی نام ببرید که تاکنون شعری از آنهها‬ ‫به فارسی ترجمه نشده باشد‪ ،‬از چه کسانی نام میبرید؟‬ ‫شاعران زیادی هستند‪ .‬معمولن در ایران شاعرانی ترجمه میشوند که نوبل گرفته باشند‬ ‫یا آنقدر در جهان مشهور شده باشند که شيوهها یا جهان متنشان به توليد انبوه رسريده‬ ‫باشد یا اینكه شعرشان قابل انتشار در ایران باشد‪ .‬من سعی میکنم از شراعرانی جهرانی‬ ‫نام ببرم که فمنيست باشند و هنوز در قيد حيات هستند مثل "ليزا زاران" کره والردینش‬ ‫نروکی و خودش مقيم کاليفرنياست‪.‬‬ ‫ليزا‪ ،‬شاعری فمينيست ماتریاليست است کره در شرعرش بيشرتر دنبرال اسرتققل مرالی‬ ‫زن هاست و در آن خبرری از آشرپزخانه و ماشرين لباسشرویی و خقصره خانرهداری و‬ ‫بچهداری نيست‪ .‬یا "نانسی ویقرد" که مقريم ميشريگان آمریكاسرت و مجموعره شرعر‬ ‫معروفش "قدم زدن بر آب" نرام دارد و تراکنون دوازده مجموعره شرعر منتشرر کررده‪.‬‬ ‫شعرهای نانسی به شدت زبانی هستند و من او را بيشتر فمينيستی معتدل میشناسم کره‬ ‫بدون آنكه جار بزند‪ ،‬برابری زن و مرد‪ ،‬تم اصلی شعرهایش است‪ .‬یا "شرارون اولردز"‬


‫‪593‬‬ ‫که در دانشگاه نيویورک ادبيات خقق درس میدهد‪ ،‬یا "واندا فيپس" کره ترانرهسررا و‬ ‫خواننده هم هست و از زمره فمينيستهای رادیكال محسوب میشود و در شرعرهایش‬ ‫عليه نقشهایی که در جامعه به زن تحميل شده میشورد‪ .‬یا "کارولين کيرزر" کره یرک‬ ‫اکوفمينيست است و عليه پدرساالری مینویسد و در کارهایش اغلب برر آزادی فرردی‬ ‫زن تاکيد دارد‪ .‬شاعران فمينيست بسياری می شناسم که خوب مرینویسرند و شعرشران‬ ‫قابليت ترجمه دارد؛ شاعرانی مثل "اپریل برنارد"‪" ،‬لوسيل کليفتون" که تازه پارسرال از‬ ‫دنيا رفت یا "ریتا دوو"‪" ،‬مگی اندرسن" و البته "مایا انجلو" که فكر کنم چند شرعرش‬ ‫به پارسی ترجمه شده باشد‪ .‬اینها که نام برردم همره در آمریكرا زنردگی مریکننرد‪ .‬در‬ ‫بریتانيا هم شاعران فمينيست خوبی داریم که البته خيلی سنگش را به سرينه نمریزننرد؛‬ ‫مثل "می می خلوتی" که ایرانیاالصل است و فكر نكنم علیرغم شرهرتش در ادبيرات‬ ‫انگليسیزبان‪ ،‬هيچ کاری از او به پارسی ترجمه شده باشد یا "مونيزا الوی" و "پاسكال‬ ‫پتيت" که البته این دوتا بيشتر شعر زنانه دارند‪ .‬یا چرا راه دور برویم در حرال حاضرر‬ ‫ملک الشعرای بریتانيا خانم "کارول ان دافی" است که میگویند همجنسگرا هم هست‪.‬‬ ‫از میان هیجده کتاب شعر فارسی که از شما منتشر شده‪ ،‬سه کتاب "هرمافرودیهت‪،‬‬ ‫فاکبوک و کادویی در کاندوم" فضاهای اروتیک و پورنو دارند‪ ،‬پس از انتشار این‬ ‫کتاب ها بسیاری از مخاطبان نسل جدید از شما به عنوان شاعری سکسدوست یهاد‬ ‫کردند‪ .‬نظرتان راج به این دسته از مخاطبانتان چیست؟‬ ‫زندگی من متاسفانه مدام خارج از چارچوبهای فرهنگی ایرانیها بوده و با توجره بره‬ ‫جوّ سنتزده و بسته آنجا‪ ،‬یكی از پهلوهایی که از آن به شعر هفتاد در همان دهه هفتاد‬ ‫ضربه می زدند‪ ،‬نوع زندگی من بوده است‪ .‬یقين داشته باشيد که ایرن فقرط یرک حربره‬


‫‪540‬‬

‫است‪ ،‬حتی اگر ابليسم را به طور کامل کنار میگذاشتم و قدیس میشدم از یرک جرای‬ ‫دیگر وارد می شدند‪ .‬من هرگز حاضر نبودم و نيستم زندگی را تعطيل کرنم ترا نگوینرد!‬ ‫چون در این صورت دیگر نمیتوانستم و نمیتروانم بنویسرم‪ .‬متاسرفانه هرگرز ادبيرات‬ ‫پارسی تجربههای در زمينه تن و از تن و بر بدننویسی نداشت و اگر هم داشرت هجرو‬ ‫بود‪ ،‬فكاهه بود‪ .‬نمونهاش ایرج و عبيد زاکانی یا برخی از کارهرای بردنی خرودم‪ .‬البتره‬ ‫تجربههای پراکنده ای در ادبيات معاصر شده بود‪ ،‬اما کسی در این باره هرگز دقي نشرد‬ ‫و موکدش نكرد؛ مثلن همان کتاب فجيعی (کرادویی در کانردوم) کره ازش نرام برردی‬ ‫بيشتر یک اعتراض است عليه این همه مرد و مردانهنویسی‪.‬‬ ‫اگر نگاهی به ادبيات زنان بيندازی میبينری کره تمرام نویسرندههرای زن وقتری کره از‬ ‫معشوق (مرد) حرف میزنند از همان توصيفاتی سود میبرند که خرج بدن زن میشود‪.‬‬ ‫یعنی شما معتقدید در ادبیات فارسی بسیاری از زن های شاعر مثهل مردهها عاشه‬ ‫معشوقی کمندگیسو و کمرباریک و خیانتگر شدهاند؟‬ ‫این پدیده در شعر ما آنقدر طبيعی است که در منسوب کردن اشعار هر مردی به زنری‬ ‫شاعر الزم نيست نگران باشی کقم مردانه است‪ ،‬نمونهاش پروین اعتصامی‪ .‬در صورتی‬ ‫که می توان بين زبان مردان و زنان شاعر فرق گذاشت؛ مثلن در زبان شاعر زن آن لحرن‬ ‫آمرانه و مردانه نيست‪ .‬می شود معنا و فضا و تصاویری را به بيان درآورد که هريچ مررد‬ ‫شاعری نتواند سراغش برود‪ .‬در جایی خواندهام که محرومترین زن دنيا‪ ،‬زنی است کره‬ ‫نتواند حتی محروميت خودش را فریاد بزند و ایرن دقريقن تعریرف زن ایرانری معاصرر‬ ‫است‪ .‬بخاطر اعتراض به همين فضاها بود که در شعرهای "کادویی در کاندوم" ناگهان‬


‫‪545‬‬

‫زن شدم‪ .‬در خيلی از شعرهای این کتاب‪ ،‬شاعر‪ ،‬زنی عصيانگر است کره چرون ابرژهای‬ ‫جنسی به تن مرد میپردازد‪.‬‬ ‫در این وارونهنمایی فرهنگی چه هدفی را دنبال میکردید؟‬ ‫در این کتاب جای جنده و روسپی عوض شده‪ .‬روسپیگری مردانه تعریرف مریشرود؛‬ ‫یعنی آنيمای من اینجا در پی انتقام بود و برا پورنرو و آشكارنویسری و وارونرهنمرایی‬ ‫فرهنگی قصد داشت بيشتر این همه نویسنده زن ایرانی را تحریک کند‪.‬‬ ‫تشریح بدن مرد در شعر‪ ،‬بر خوانندهای که چشم و گوشش با این مفاهیم ناآشنا بود‪،‬‬ ‫چه تاثیری داشت؟‬ ‫در شعرهای کوتاه این کتاب بدن مرد کالبد شكافی می شود‪ ،‬پاره پاره اعضای مرد و بره‬ ‫ویژه عضو جنسیاش توصيف و تشریح میشود‪ .‬طبيعی است که مررد ایرانری نخواهرد‬ ‫این ها را دخترش یا همسرش بخواند‪ ،‬طبيعی است که زن ایرانی چندشش شود‪ ،‬چرون‬ ‫قرنها از آن فرار کرده بوده؛ همين کار را در کتاب هرمافرودیرت هرم کرردم‪ .‬پرس براز‬ ‫طبيعی است که در برابر این بيان گارد بگيرند‪ ،‬ضد انسانیاش بخوانند‪ ،‬چون در فرهن‬ ‫و جامعه پارسیزبان انسان یعنی مرد و لذتبری تنها آنجا کنشی هنرری تلقری خواهرد‬ ‫شد که با لذتهای مردانه اینهمانی داشته باشد‪.‬‬ ‫ادبيات من باید با خشونت هرچه تمامتر به این خواستگاه سنتی حمله میکرد و دقريقن‬ ‫من ایرن جاهاسرت کره رویكرردی آوانگرارد در دهره هشرتاد داشرتم‪ .‬منتهرا در ایرران‪،‬‬ ‫آوانگاردیسم را تنها در صورت جستجو میکنند و تنها به شكل صرفحه و سرطر توجره‬


‫‪542‬‬

‫دارند و معنا تنها آنجا نمره می گيرد که به امر خير پرداخته باشد‪ ،‬در حالی که من طری‬ ‫دو دهه اخير مخترع و بنيانگذار استتيک شر بودم‪.‬‬ ‫قبول دارید این غافلگیری به مذاق خیلی از فمینیستها خوش نیامد؟‬ ‫بسياری از فمينيست های مسلمان ایران این شعرها را ضد زن تلقی کردند‪ ،‬چرون اکرراه‬ ‫داشتند یک زن در متن هورنی شرود‪ ،‬حجراب برردارد و تمنرای درون را آشركار کنرد‪.‬‬ ‫خقصه اینكه باز میگویم‪ ،‬هرمافرودیت یكی از مهمترین کتابهایی است کره در ایرن‬ ‫زمينه در ادبيات پارسی نوشته شده و در آن برای اولين بار انفعرال زنانره جرایش را برا‬ ‫کنش و کنشمندی مردانه عوض کرد‪.‬‬ ‫من اولين نویسنده و شاعر ایرانی هستم که مسئله اندروکنی را در نویسش مطرح کررد‪.‬‬ ‫خيلیها فكر کردند این رویكرد غير جنسی یعنی اینكه مؤلف در جنسيت دغدغه نكند‪،‬‬ ‫در حالی که برعكس‪ ،‬دغدغه اصلی من این است‪ .‬اساسرن نوشرتن خرقق چيرزی جرز‬ ‫سكس با صفحه نيست؛ خب من چره کرار کرنم کره ایرن را شراعر و مخاطرب ایرانری‬ ‫نمیفهمد من که نمیتوانم پيچ شعلهام را پرایين بيراورم ترا ایرن پروانرههرای ریرف‬ ‫نسوزند‪ ،‬کسی را که اهل فرداست‪ ،‬این بادهای موسمی نمیلرزاند‪.‬‬ ‫چرا علیرغم اینکه از نظرگاههای دوجنسیتی و حرکت های پیشرو استقبال میکنید‪،‬‬ ‫یک خشونت پنهان در فحوای کالم شما نسبت به فمینیستهای ایرانی وجود دارد؟‬ ‫با اینكه با هر حرکت عمي و تئوریک و انسانی برای احقاق حقوق زن همراهم‪ ،‬باوری‬ ‫به شيوع بزک های فمنيستی در جامعه ایرانری نردارم‪ .‬طررف روسرری مریگرذارد و در‬


‫‪549‬‬

‫مجامع حاضر شده از حقوق زن میگوید! خب اینها حالم را به هم مریزننرد‪ .‬اتفراقن‬ ‫بيشترین لم را به زن ایرانی همين دسته از زنها میکنند‪ ،‬چون در پی احقراق حقروق‬ ‫خود نيستند‪ ،‬بلكه بيشتر عقده دارند‪ .‬عرصهای پيردا کرردهانرد و مریخواهنرد حراال در‬ ‫فضایی تازه عقدههاشان را خالی کنند‪ .‬میبينی مررد و زن‪ ،‬فرقری نمریکنرد‪ .‬مرن ایرن‬ ‫مشكل را با همه دارم‪ .‬قبلن هم گفتم‪ ،‬طرف حتی از "هلن سيكسو" که پيشواحدهرای‬ ‫فعاليتهای فمنيستی را نوشته‪ ،‬نخوانده و از ادبيات فمينيستی میگوید بری آنكره حتری‬ ‫بویی از بحثهای کوليا کریستوا درباره پيشمتن و پسمتن برده باشد‪ .‬در حالی که مرن‬ ‫اینها را در اواسط دهه هفتاد به همان خانمهایی که با مرن کرار مریکردنرد و درد روز‬ ‫داشتند درس میدادم‪ .‬خقصه اینكه عصر‪ ،‬عصر بقهت است و حقيقت متأسفانه همران‬ ‫است که کورناليسم حاال چه داخلی و چه خارجی در بوق و کرنا کرده‪.‬‬ ‫همين پارسال تلویزیون بیبیسی پارسی‪ ،‬یكی از برنامههایش را به شيوع پورنونویسری‬ ‫و ادبيات سكسی اختصا‬

‫داده بود و جالب اینكه مهمان و کارشناس برنامه آخونردی‬

‫بود که تازه عمامه برداشته و یک رمان متوسرط نوشرته و حراال در یكری از اتراقهرای‬ ‫تحقيقاتی وابسته به وزارت خارجه آمریكا شاغل است! حرفهای بندتنبانی‪ ،‬عشوههای‬ ‫آزادیخواهانه‪ ،‬چيزی جز ترویج بقهت که حاال رن‬

‫عوض کرده نيست‪.‬‬

‫این اواخر هم‪ ،‬شاهدم که طيف بزرگی از زنان ایرانی به خارج آمرده‪ ،‬بره فعاليرتهرای‬ ‫فمينيستی مشغولند و جالب ایرنجاسرت کره سردسرتههاشران ده سرال پريش از زمرره‬ ‫خواهران زینب بودند که در روزنامهها گشت قلمی مریزدنرد و هنروز برا "زیرسراختی‬ ‫مذهبی" درباره زن و از فمينيسم مینویسند‪ .‬چطور توقع داری که من و ادبياتم در ایرن‬ ‫فضای بسته و مذهبی تبليغ شویم طبيعی است که آنها نخواهند این حرفهرا شرنيده‬ ‫شوند و مدام معادلسازی کرده‪ ،‬نویسندگان و شاعرانی دستسراز و خرودی را مطررح‬ ‫کنند‪ .‬بیشک یكی از جدالهای بزرگ بخش روشرنفكری زن‪ ،‬در آینردهای نره چنردان‬


‫‪544‬‬

‫دور‪ ،‬نزاع با همين دسته از زنها‪ ،‬یعنی سكينه کلثومهای فمينيست مسلمان خواهد برود‬ ‫که حاال دارند رُل قهرمان ایفا می کنند‪ ،‬خداشان بره خيرر کنرد! خقصره اینكره نوشرتار‬ ‫جنسی تنها ده درصد فعاليتهای من را طی ده سال تبعيدم شامل میشرود‪ .‬ایرن جمرع‬ ‫تبليغی و روزنامه به دست‪ ،‬یا کتابهایی چون "من در خطرناک زندگی میکرردم"‪" ،‬ال‬ ‫اله اال الو"‪" ،‬پس خدا وجود داره"‪" ،‬حكمت س" و‪ ...‬را کره هريچ ربطری بره سركس‬ ‫ندارند نخواندهاند یا اگر خواندند در نهایت بی رحمی خود را به نفهمی زدهاند‪.‬‬ ‫استقبال جهانی از ترجمه برخی شعرهای همين کتابها اثبات میکند کره اگرر در دهره‬ ‫هشتاد جز این کتاب ها هم در زبان پارسی نوشته نشده باشد‪ ،‬ادبيات پارسری طری ایرن‬ ‫سال ها موف بوده‪ .‬من حتی وقتی که شعر انگليسی مینویسرم‪ ،‬در آن لحرنهرای شرعر‬ ‫پارسی را اجرا میکنم‪ .‬اغلب شعرهای حسی من را آنيمایم نوشته و جالب این است که‬ ‫این آنيما زبان شعری اش در یكی از زنترین زبانهای دنيا‪ ،‬یعنری زبران پارسری اتفراق‬ ‫میافتد‪.‬‬ ‫فکر نمیکنید به عنوان نویسنده آزادیخواهی که برای نیل به رهایی قلم زدیهد‪ ،‬بهه‬ ‫عنوان منتقد به نظام حذفطلب‪ ،‬شایسته است حقوق مخالفانتان را محترم بشمارید‬ ‫و از ارتقای آگاهی نسبی این قشر ابراز خرسندی کنید؟‬ ‫فكر نمیکنم در طول این مصاحبه برای کسی آزادی قائل نشده باشم‪ .‬هر کسی میتواند‬ ‫اگر به حرف های من انتقادی دارد‪ ،‬پاسخ بدهد‪ .‬من فقط میخواهم بگویم به ایرن فضرا‬ ‫مشكوکم‪ .‬این همه پول و کمک از سازمانها و دولتهای غربری گرفتره مریشرود کره‬ ‫درباره معضقت زن ایرانی روشنگری کنند‪ .‬خب کارهایی میکنند‪ ،‬اما کراملن منفعقنره‬ ‫است‪ .‬تعجب میکنم از زن هایی که دغدغره فمينيسرتی دارنرد و بررای بررآورده شردن‬


‫‪541‬‬

‫حاجتهای فمينسيتیشان‪ ،‬آش حضرت کلثوم و فاطمه زهرا میپزند‪ .‬من برای آن گروه‬ ‫از زنها که سرتاسر ایران میگردند و یک ميليون امضا جمع مریکننرد‪ ،‬احترامری ویرژه‬ ‫قائلم اما تعجب میکنم چرا این گروه برای احقاق حقوق خود به جای یک ميليون نفرر‬ ‫تنها پنج هزار زن را بسيج نمی کنند که در یرک سراعت و یرک روز معرين در یكری از‬ ‫ميدانهای تهران جمع شوند و به عنوان حرکتی اعتراضی روسریشان را از سر بردارند‪.‬‬ ‫رنج میبرم وقتی می بينم یک حرکت فمينيستی هنوز شروع نشده به این همره دسرته و‬ ‫گروه تبدیل می شود و پيش از آنكه عليه یک فرهن‬

‫سنتی و مردساالر بنویسند یا قردم‬

‫بردارند‪ ،‬در رقابت با هم خرخره یكدیگر را میجوند‪ .‬صرف نظر از گروه کروچكی کره‬ ‫تعدادشان به انگشتهای دو دست نمیرسد‪ ،‬من در جنبش زنران ایرانری یرک حرکرت‬ ‫"تئوریک" نمیبينم‪.‬‬ ‫ناگفتهها بسيار است‪ ،‬بگذار فعلن دهان بسته کنم!‬


‫‪542‬‬

‫حسادت را بکشید!‬


‫‪546‬‬

‫گفتوگو با روزنامه ابتکار‬ ‫بهار ‪5934‬‬ ‫آقای عبدالرضایی شما شاعری هستید که عمهومن بها شهعر دههه هفتهاد شهناخته‬ ‫میشوید‪ .‬لطف کنید ضمن تبارشناسی مولفه های این جریهان شهعری‪ ،‬مناسهبات و‬ ‫معارضات این جریان با شعر قبل و شعر بعد از آن را بیان کنید؟ آیها ایهن جریهان‬ ‫واجد مشخصه های یک جریان انقالبی از نوع کاری که نیما یا شاملو انجام دادنهد‪،‬‬ ‫هست؟‬ ‫راستش کم کم نيمه اول دهه نود هم دارد خودش را تمرام مرىکنرد‪ ،‬امرا هنروز در هرر‬ ‫گفتوگویى از من درباره دهه هفتاد و شعرهایم در این دهه مىپرسند‪ ،‬در حالى که طى‬ ‫دهه هشتاد و این چند سال دهه نود کتابهایى چره در ایرران و چره در خرارج منتشرر‬ ‫کردهام که از لحاظ زیبایىشناسى قابل قياس با دهه هفتاد نيست؛ مرثلن مجموعره شرعر‬ ‫"مادرد" که پارسال توسط نشر بوتيمرار در ایرران منتشرر شرده‪ ،‬شرعرهایى دارد کره از‬ ‫تازه گى ساختارى و فكرى باالیى برخوردار است و مطالعه آن مرىتوانرد کرقس درس‬ ‫بسيارى از شاعران باشد! چرا کسى از آن حرف نمىزند منظور من از شرعر هفتراد بره‬ ‫عنوان یک جریان در شعر معاصر ما است‪ .‬اولين کسى که درباره شعر هفتاد حرف زد و‬ ‫به دفاع از آن پرداخت من بودم‪ .‬سال ‪ 62‬در سخنرانى معروفرى کره فريلم آن هنروز در‬


‫‪549‬‬

‫اینترنت هست‪ ،‬درباره مولفههاى این جریان شعرى نظریهپردازى کردم و بعدها همراهى‬ ‫شاعرانى چون مهرداد فقح و ابوالفضل پاشا و چند نفر دیگر باعث شد این جریران در‬ ‫پایان دهه هفتاد به موفقيت کامل برسد‪ ،‬حاال ولى برا طررح بريش از حرد شرعر هفتراد‬ ‫مخالفم چون در طرح آن یکجور عمد مىبينم‪ .‬عجيب است که حاال دهه هفتاد از دهه‬ ‫چهل نيز عزیزتر شده اما وقتى از دهه چهل حرف مىزنند از شاعران گردنکلفتى چون‬ ‫فروغ و نصرت و شاملو یاد مىکنند‪ ،‬اما شعر در دهه هفتاد را به همه نسبت مرىدهنرد‪.‬‬ ‫بسيارى از شاعرانى که این روزها مدعىش شعر هفتادند در دهه هفتراد پرادوى برخرى از‬ ‫شاعران پيشكسوتى بودند که شعر هفتاد را انكار مرىکردنرد‪ .‬دهره هفتراد چنرد شراعر‬ ‫مشخص دارد که شعرهاى مهمى هم نوشتهاند اما کسى از اینها یاد نمىکند؛ تا حررف‬ ‫هفتاد پيش مىآید اسم براهنى و باباچاهى را پيش مىکشرند کره هريچ ربطرى بره شرعر‬ ‫پيشروى هفتاد نداشتند و قرائتى کاملن متفاوت با ما از شعر داشتند‪.‬‬ ‫برای اینكه به سوالت دقي تر بپردازم اول باید متذکر شوم که تفاوتی هسرت برين شرعر‬ ‫هفتاد و شعر دههی هفتاد‪ .‬در دهه هفتاد خيلیها نوشتند کره شعرشران تحرت عنراوینی‬ ‫چون زبانيت‪ ،‬گفتار‪ ،‬پسانيمایی و هفتاد دستهبندی شرد‪ .‬چره از لحراظ تئوریرک و چره‬ ‫رویكردهای تجربی‪ ،‬این گروه های شعری هيچ ربطی به هم ندارند‪ .‬من هم تاکنون جرز‬ ‫دو ر سه شاعر هفتاد‪ ،‬هيچکدام از شاعران دیگر گروههای شرعری دهره هفتراد را تایيرد‬ ‫نكرده ام‪ .‬حاال هم بيشتر مایلم از شعر علی عبدالرضایی در دهه هفتراد و پرس از آن یرا‬ ‫الاقل از شعر هفتاد بگویم‪ .‬در این صورت‪ ،‬اگر مرا یكی از نظریهپردازان یا بنيانگرذاران‬ ‫شعر هفتاد به حساب بياوری‪ ،‬باید بگویم که حتی در اولين سخنرانیهایم در اوان دهره‬ ‫هفتاد تاکيد کرده ام شعر واقعی هفتاد در زبانی که حاصل امتزاج زبران روزمرره و زبران‬ ‫خطی است سروده میشود؛ یعنی شاعر زبان را از مردم گرفته‪ ،‬فوتش میکند و وقتی که‬ ‫شفاف شد دوباره به آنها تحویل میدهد و از این لحاظ به تبعيرت از فرماليسرتهرای‬


‫‪543‬‬

‫روسی بارها اعقم کرده ام وضعيت هر زبانی در هرر زمرانی کامرل اسرت و بره تكامرل‬ ‫تدریجی زبان هيچ اعتقادی ندارم‪ .‬اولين کسری کره در تراریخ شرعر فارسری‪ ،‬حررف از‬ ‫اجرای دموکراسی متنی زد من بودم؛ مثلن در شعر بلند "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" بررای‬

‫اولين بار با توجه به وجوه پلیتميک و پلیفرميک متن به شعر پلیفونی رسريدم‪ .‬یرا در‬ ‫شعر چند کانری "شينما" با دکانره کردن دیگر انواع هنری‪ ،‬شعری چندصردایی نوشرتم‬ ‫که متاسفانه هرگز فرصت نشد درباره اش حرف بزنم و همين عردم تشرریح و توضريح‬ ‫تئوریک باعث شد شكاف بزرگی بين شعر هفتاد و بعد از آن به وجود بياید‪.‬‬ ‫به نظر شما علت بازگشت شاعران در دهه هشتاد به توصیههای نیما و رهها کهردن‬ ‫روشهای افراطی در کاربستهای زبانی چیست؟‬ ‫من البته فكر نمیکنم چه در دهه هفتاد و چه هشتاد‪ ،‬کسی به توصريههرای نيمرا توجره‬ ‫کرده باشد‪ ،‬بلكه جناح مخالف بيشتر ادای دفاع از نظریات نيما را درمیآورد‪ .‬تازه نيمرا‬ ‫هرگز شاعر یا نظریهپردازی نبوده که من برای کارش تره خرد کنم‪.‬‬ ‫در این فرصت اجازه دهيد به چند نكته اشاره کنم‪ .‬اوایل دهه هشرتاد در گفرتوگرو برا‬ ‫رادیو زمانه گفته بودم نيما شاعر مهمی نيست و شاملو شاعری است که نامش بزرگترر‬ ‫از شعر اوست اما متاسفانه تيتر گفتوگو را "نيما و شاملو شاعر نبودند" انتخاب کررده‬ ‫بودند‪ .‬نيما منتقدی بود ستودنی که عليه ادبيات مسلط جنگيد‪ ،‬با اینهمه شاعری اسرت‬ ‫با هفت شعر متوسط و سياه مش هایی که حتی به مررز شرعر نرسريدند و مرن تعجرب‬ ‫میکنم چرا تاکنون هيچ منتقد یا شاعری در این براره ننوشرته و از آنجرایی کره اغلرب‬ ‫نظریات ادبی اش‪ ،‬برگردان دیدگاههای "بودلر" و دیگران است‪ ،‬ما اجررای عملری ایرن‬ ‫ایدهها را در شعرهایش نمیبينيم یا به ندرت میبينيم‪ .‬نيما با اینكه عمرری از هرارمونی‬


‫‪510‬‬

‫گفته اما جز چند شعر‪ ،‬در هيچکدام از کارهایش هارمونی اتفراق نيفتراده‪ .‬بررای همرين‬ ‫است که نمیتوانيم از او شعری انتخاب کنريم و اغلرب نراگزیریم بره آوردن سرطر یرا‬ ‫سطرهایی از وی بسنده کنيم‪ .‬شعر نيما در قطعهسازی دچار بحران است‪ .‬متاسفانه بایرد‬ ‫گفت که او شاعر موفقی نيست‪ .‬البته در اینكه نيما اهل کتاب بوده و مثرل هرر منتقردی‬ ‫دانشهای تازه را دنبال میکرده هيچ شكی نيست‪ .‬هميشه جذابترین وجه نيمرا بررای‬ ‫من حيطه نظریهپردازی اش بوده که آن هم بعد از شناخت نظرگاه بودلر رن‬

‫باخت‪ .‬برا‬

‫اینهمه حتی نگاه سرسری به اسم مستعار نيما نشان میدهد که او ناميدهای چون مرانی‬ ‫را قلب کرده‪ ،‬پس‪ ،‬از دایره مطالعات تاریخی و کقسيكی نيز برخوردار بوده و در دانش‬ ‫اکتسابی نيما هيچ شكی ندارم‪ .‬با این وجود‪ ،‬او را آدم خققی نمریدانرم و معتقردم کره‬ ‫هوش هنریاش حداقلی بوده‪ .‬اگر به هر کدام از شعرهاش نگاهی بيندازی میبينی چره‬ ‫از لحاظ منط زبانی و چه غنای تصویری کم میآورد؛ مثلن همه جا چو انداختهاند که‬ ‫شعر بلند "افسانه" شعری چندصدایی است و اغلرب بره دليرل فقرر مطالعراتی و عردم‬ ‫شناخت شعر کقسيک آن را به مثابه شعری مهم پذیرفتهاند؛ حرال آنكره شرعر افسرانه‪،‬‬ ‫پيششعری بيش نيست‪ .‬یكی از بحثهای مهم بودلر‪ ،‬هارمونی فرمی شعر و همراهنگی‬ ‫سطرها و فضای عينی آن اسرت و ایرن هرارمونی را حتری در شرعرهای معرروف نيمرا‬ ‫نمیبينيم‪.‬‬ ‫با توجه به اینکه شما همواره هم خود منتقدی سرسخت برای دیگران بودهاید و هم‬ ‫منتقدان سرسختی دارید؛ جایگاه نقد را در شعر معاصر چگونه میبینید؟‬ ‫راستش تا وقتى که ایران بودم درباره هر کتابى که منتشر مىکرردم بسريارى از منتقردان‬ ‫مطرح مى نوشتند و به تشوی و ستایش از اثر مىپرداختند‪ ،‬تاکنون ندیردهام منتقردى از‬


‫‪515‬‬

‫لحاظ زیباشناختى شعرم را رد کند‪ .‬با اینهمه‪ ،‬تقریبن همه با مرن و رفتارهراى ادبرىام‬ ‫مشكل داشتند و دارند‪ ،‬چون سنت اخققى ر ادبى را رعایت نمىکرردم و نمرىکرنم‪ .‬در‬ ‫واقع اینها بویى از مرگ مولف نبردهاند و مشكلشان شعرم نيسرت‪ .‬زنرده یراد محمرد‬ ‫حقوقى مدام مى گفت بزرگترین دشمن عبدالرضایى خرود اوسرت و بایرد بره او نوبرلش‬ ‫دشمنتراشى بدهند! راستش من هم دوست داشتم و دارم که شاعرى محبوب باشم ولى‬ ‫این محبوبيت نباید باعث شود خودم را از دست بدهم‪ .‬از نقاب هميشه انزجار داشرتم؛‬ ‫ما فقط یک بار زندگى مىکنيم‪ ،‬براى همين هميشه ترجيح دادم خودم را زندگى کنم‪.‬‬ ‫و اما نقد؛ در دهه هفتاد قدم هاى مهمى در این براره برداشرتيم‪ ،‬منتقردهاى خروبى هرم‬ ‫معرفى کردیم که در دهه هشتاد حذف و ناگهان گم شدند؛ مثلن "حسرين رسرولزاده"‬ ‫عالى مى نوشت‪ ،‬حاال کجاست من سال هاست که نقد مهمى دربراره شرعر یرا داسرتان‬ ‫فارسى نخوانده ام و این یعنى فاجعه! ادبياتى که منتقد نداشرته باشرد‪ ،‬ادبيراتى کره نقرد‬ ‫نشود‪ ،‬بيچاره است‪ ،‬فكر نخواهد کرد‪ ،‬پوست عوض نمىکند و هر روزه بريش از پريش‬ ‫تن به ارتجاع مىدهد و این اتفاقى است که طى ایرن سرالهرا افتراده و همره شراهدش‬ ‫هستيم‪.‬‬ ‫رفتارهای ساختارشکنانه و تا حدودی خارر از عرف شما که با صراحت تمام ههم‬ ‫آن را بیان میکنید و در معرا دید میگذارید‪ ،‬تا چه حد بر سهاختار شهعر و اثهر‬ ‫ادبی شما تاثیر دارد؟ آیا این یک رابطه دو سویه است یا دو کنش جدا از همند؟‬ ‫قبلن هم گفتم هيچ عمدى در کار نيست‪ ،‬من فقط بلدم خرودم باشرم‪ ،‬اگرر بره درک و‬ ‫دریافتى برسم که فكر کنم درست است بى رودربایستى و بى هريچ واهمرهاى فریرادش‬ ‫مىزنم‪ ،‬کاش همه اینگونه بودند و از حذف نمىهراسيدند‪ ،‬آنوقرت وضرع فرهنر‬

‫و‬


‫‪512‬‬

‫ادبيات این نبود‪ .‬راستش‪ ،‬شعر و شعورش حاال تعيين مىکند که باید به شدت امروزى بود‬ ‫تا فردا از دست نرود‪ .‬پيش تر هم در جایى گفتم شرعرهاى مرن زندگينامره مننرد‪ ،‬یرک‬ ‫مسافرم که دارم مىبينم و مىگذرم‪ ،‬هر آنچه را هم در دوربينم بيایرد نشران مرىدهرم‪،‬‬ ‫تعارف ندارم با کسى‪.‬‬ ‫به عنوان یک شاعر که االن در خارر از کشور به سر میبرید‪ ،‬تفاوتهای شهعر در‬ ‫مهاجرت و شعر داخل کشور را بیان کنید؟ این تغییر مکان چه تاثیری در شعر شما‬ ‫داشته است؟‬ ‫این را دیگر همه مى دانند که مهاجرند؛ چون همه از بهشرت‪ ،‬یعنرى رحرمش مرادر تبعيرد‬ ‫شدهاند‪ ،‬آنهایى هم که ترک وطن کردهاند فرق شان این است که زبان‪ ،‬یعنى مادر دوم‪-‬‬ ‫شان را هم از دست داده اند‪ .‬نویسنده مهاجر آزاد است‪ ،‬در بند مميزى نيست‪ ،‬دوربينش‬ ‫تصاویرى را نشان مى دهد که در دوربين نویسنده داخلى نمىآید‪ .‬راستش من خيلى در‬ ‫بند این تقسيم بندىها نيستم‪ .‬هستند نویسندگانى کره در ایرران زنردگى مرىکننرد‪ ،‬امرا‬ ‫ذهن شان مهاجر است‪ ،‬آنجا زندگى نمىکند و دقيقن آنجایى فكر نمىکند‪ .‬ضمنن اگر‬ ‫پيشتر تفاوتهایى وجود داشت‪ ،‬حاال دیگر اینترنت فاصلهها را برداشته است‪.‬‬ ‫نکتهای که در مورد شما همیشه وجود داشته‪ ،‬گاردی بهوده کهه همیشهه در مقابهل‬ ‫دیگران داشتهاید و این مسئله‪ ،‬حرف و حدیثهای زیادی پیرامون زنهدگی و شهعر‬ ‫شما به وجود آورده است‪ .‬فکر میکنید علت این مسائل چیست؟‬


‫‪519‬‬

‫باید به طرز فجيعى سوال داشت‪ ،‬من زیاد مىپرسم‪ ،‬هرکره هرم کره از عهردهى پاسرخ‬ ‫برنياید گارد مىگيرد‪ ،‬وگرنه من هرگز گاردى با کسى نداشتهام‪ .‬من خودمم‪ ،‬تنها و آزاد‪.‬‬ ‫هرگز آزارم به کسى نرسيده اما هستند کسانى که از آزادىش درونىام رنج مىبرنرد‪ .‬ایرن‬ ‫مشكل خودشان است‪ .‬بهتر است کمى با خودشان راحت باشند‪ ،‬آنوقت از من خوش‪-‬‬ ‫شان مىآید‪.‬‬ ‫گذشت زمان‪ ،‬مهاجرت و رسیدن عمر به سالهایی که دیگهر شهر و شهور جهوانی‬ ‫فروکش میکند‪ ،‬باعث نشده که در بعضی موض گیریهای جنجالیتان تجدید نظهر‬ ‫کنید؟ فکر نمیکنید این حواشی به کار اصلیتان خدشه وارد کرده است؟‬ ‫من هرگز اهل حاشيه نبودهام‪ ،‬خيلىها اول عليه من‪ ،‬پنهانى و درگوشى اقدام کردهاند و‬ ‫به این کار آنقدر ادامه دادند تا صبرم لبریز شد و از آنجایى کره بلرد نيسرتم از پشرت‬ ‫چادر حرف بزنم‪ ،‬پاسخشان را علنى دادم‪ .‬آنهایى هرم کره از ميردان دور بودنرد فقرط‬ ‫عربدههاى مرا شنيدند و لقب جنجالى به من دادند‪ ،‬وگرنه من هميشه و هنوز فقط کرار‬ ‫خودم را مى کنم‪ ،‬وگرنه بهم لقب فعالترین یا پرکارترین شاعر ایرانى نمىدادند‪.‬‬ ‫برگردیم به بحث شعر‪ .‬از کتاب های جدیدتان بگویید؟ آیها رونهدی کهه در زبهان‬ ‫کارهایتان نمود داشت و حتی ادامه آن را در کارهای انگلیسیتان ببا لحاظ کهردن‬ ‫تفاوت در میزان احاطه شما بر این دو زبان) هم میشد پیگیری کرد‪ ،‬در این کارها‬ ‫ادامه دارد یا تغییر و جهشی در آن رخ داده است؟‬ ‫منظورم چرخش از پیچیدگیهای زبانی به نوعی سیالیت و سادگی است که در شعر‬ ‫امروز ایران هم فراوان دیده میشود‪.‬‬


‫‪514‬‬

‫من از اوان شاعری توجه ویژهای به زبان و تكنيکهای بيان داشتم‪ ،‬همان توجه را هنوز‬ ‫هم دارم‪ .‬با اینهمه‪ ،‬بسيار معدودند شعرهایی که در آن رویكردی افراطی به زبان داشته‬ ‫باشم؛ مثلن خيلىها "پاریس در رنو" را افراطیترین کتابم میدانسرتند‪ ،‬امرا حراال همره‬ ‫دوستش دارند‪ .‬نباید شكست برخى از جریانهاى بى بنيه و الكى افراطى دهه هفتراد را‬ ‫به اسم من سند بزنيد‪ ،‬بهتر است همه جریانها را که در دهه هفتاد مینوشتند و اتفراقن‬ ‫مطبوعات طی این سالها بسيار الال به لیلیشان گذاشتهاند‪ ،‬با شرعر امثرال مرن قراطی‬ ‫نكنيم‪ .‬انگار فراموش کردهاند که بيشترین مخالفتها را با آن جریان افراطی و مصنوعی‬ ‫طی همان دهه هفتاد‪ ،‬من داشتم‪ .‬مدام هم به بهانههای مختلف حساب خودم را از بقيره‬ ‫جدا میکردم‪ .‬اساسن هرگز به حرکت گروهی در ادبيات اعتقاد نداشرتم و معتقردم کره‬ ‫خققيت تنها در تنهایی شكل میگيرد و جریانها تنها ماهیهای مررده را حمرل کررده‪،‬‬ ‫آنها را به صورت گروهی در گودال ر مقصدی که پيشاپيش تعيين شده میریزند‪ .‬ما در‬ ‫دهه هفتاد سعی کردیم شعرهای مضمونمحور ننویسيم‪ ،‬یا الاقل چند موضروعی را مردّ‬ ‫نظر قرار دهيم؛ نه اینكه مثل برخی‪ ،‬از هول حليم تروی دیگرش بيفتريم و تصرنع را بره‬ ‫عرش برسانيم‪ .‬در واقع‪ ،‬مشكل بزرگ شعر در دهه هفتاد تقدیس مصنوعی بود؛ خيلیها‬ ‫که اسمی هم در کردند در دهه هفتاد شعر نمینوشتند‪ ،‬بلكه زبران را اول مریکشرتند و‬ ‫بعد با جسدش کشتی میگرفتند‪ .‬اینها هم مثل ما در دهه هفتاد دوباره مطرح شدند اما‬ ‫هفتادی نيستند‪ .‬ما هرچه که میکشيم از این دسته از شاعران است کره نبودنرد و هنروز‬ ‫هم نيستند! من هم دیگر حال ساب را ندارم‪ ،‬دیگر حال ندارم تمام کشفهاى تازهام را‬ ‫توضيح دهم تا اول مخالفت و بعد تقليد کنند‪.‬‬ ‫از نظر آسیبشناسی‪ ،‬مهمترین مشکالت شعر معاصر را چه میدانید؟‬


‫‪511‬‬

‫حسادت؛ سرطان شعر معاصر فارسى است‪ .‬همه مىخواهند ملک الشعرا بشروند‪ ،‬همره‬ ‫در حذف هم با هم رقابت دارند‪ ،‬کسى دنبال شعر و شعور برتر نيست‪ .‬حسادت ترمرى‬ ‫است که باید به طور گسترده در مطبوعات ایران بدان پرداخته شود‪ ،‬وگرنه شعر معاصر‬ ‫راه به جایى نمىبرد‪ .‬شاعران ما اغلب بيمارند‪ ،‬از موفقيت هم خوشحال نمىشوند‪ ،‬شعر‬ ‫برتر به وجدشان نمىآورد‪ .‬همه در تقشند که متوسط باشند‪ ،‬انگار در ایران ميانمرایگى‬ ‫مُد است!‬ ‫و بیپرده‪ ،‬در آخر‪!...‬‬ ‫حسادت را بكشيد!‬


‫‪512‬‬

‫سانسور؛ اعدام متن است‬


‫‪516‬‬

‫مصاحبه با بهنود مکری‬ ‫پایيز ‪5930‬‬ ‫شما چه دالیلی برای خرور از ایران داشتید؟ چه عواملی شما را تشوی کهرد کهه‬ ‫مهاجرت کنید؟ علت چه بود؟‬ ‫شاید پيوستن به جنربش "گلوبرال پروئتری" یرا بره بيرانی دیگرر‪ ،‬فررار از سانسرور‪ ،‬از‬ ‫روشنفكری شعاری و بسط روشنفكری شرعوری ایرانری‪ .‬نسرل مرا معرروف اسرت بره‬ ‫شاعران دهه هفتاد؛ یعنی اگر شما انققب اول را انققب نيمرا فررض کنيرد و شراملو را‬ ‫انققب دوم‪ ،‬در دهه هفتاد انققب سوم اتفاق میافتد و من به عنوان کمسن و سالترین‬ ‫عضو از بنيانگذاران آن‪ .‬از آنجایی که ادبيات فارسری ماهيرت جهرانی نداشرت‪ ،‬کمترر‬ ‫ترجمه میشد یا کمتر مطرح بود‪ ،‬بنابراین مجبور بودم که مسير فعاليتهایم را به سمت‬ ‫ادبيات خارج از ایران تغيير دهم‪ .‬به طور کلی‪ ،‬مهمترین علت آن‪ ،‬همانطور کره گفرتم‪،‬‬ ‫پيوستن به جنبش "گلوبال پوئتری" بود‪.‬‬ ‫مهاجرت چه تاثیری در اشعار شما داشت یا به عبارتی‪ ،‬چه جنبههای تازهای به کار‬ ‫شما اضافه کرد؟‬


‫‪519‬‬

‫تاثير بسيار بود؛ من در اوایل سال ‪ 95‬از ایران خارج شدم و نزدیک به ده سال از عمررم‬ ‫را در کشورهای اروپایی گذراندم‪ .‬شرکت در گفتوگوها‪ ،‬فستيوالها و طرح گفتمران‪-‬‬ ‫های مختلف و شنيدن شعرهای مختلف‪ ،‬مرا با استتيکهای گوناگون شعری آشنا کررد‪.‬‬ ‫یكی از مهمترین دستآوردهای من این بود که دریافتم‪ ،‬بخشی از آموزههایی که مرن در‬ ‫ایران کسب کرده بودم در واقع غلط بودهاند؛ به طور مثال یكی از آموزههای روشنفكری‬ ‫ایرانی در طی پنجاه سال‪ ،‬اشاعهی فرهن‬

‫بومینویسی در ميان شراعران و نویسرندگان‬

‫بود و علت امرر را بررای مثرال‪ ،‬جهرانی شردن برومینویسریهرای آمریكرای الترين و‬ ‫نویسندگانی چون "گارسيا مارکز" معرفی میکردند‪ ،‬در حالی که این تفكر به خصو‬ ‫دربارهی نویسندهای همچون "مارکز" غلط اسرت‪ ،‬چراکره زبران کترابهرای "مرارکز"‬ ‫اسپانيایی است و در واقع اسپانيایی‪ ،‬زبان رسرمی بريش از یرک سروم مرردم دنياسرت؛‬ ‫بنابراین زبان مارکز یک زبان جهانی بود و ما نمیدانستيم؛ ما نمیدانستيم که باید جهانی‬ ‫نوشت‪ ،‬باید بخشی از "گلوبال پوئتری" برود و بایرد برودن در جهران "مارشرال مرک‬ ‫لوهان" را از نزدیک و به صورت پوستی احساس و تجربه کرد و همرين تجربره را بره‬ ‫روی کاغذ آورد‪ .‬این بزرگترین تاثير مهاجرت در کار من بروده اسرت کره در ادبيرات‬ ‫فارسی قابل لمس نيست‪ ،‬چراکه با وجود سانسور و خفقان شدید در ایران‪ ،‬من مجبرور‬ ‫بودم با زبان پيچيدهای حرف بزنم تا بتوانم از سد این سانسور عبور کنم‪ .‬در اینجا امرا‬ ‫میتوانم از آن پيچيدگی خارج شوم و این در واقع تاثير بزرگ دیگریست کره زنردگی‬ ‫در اروپا بر شعر من گذاشته است‪.‬‬ ‫در حرفهایتان به سانسور اشاره کردید‪ .‬جالب شد بدانیم‪ ،‬به عنوان یهک شهاعر و‬ ‫روشنفکر ایرانی‪ ،‬رهایی از سانسور دولتی و یا حتی خودسانسوری فرهنگهی‪ ،‬چهه‬


‫‪513‬‬

‫تاثیری بر شعر شما گذاشت و چقدر توانست کمک کند تا پیامتان را راحتتهر بهه‬ ‫مخاطب منتقل کنید؟‬ ‫سانسور هنوز هم یكی از کابوسهرای مرن اسرت؛ سانسرور‪ ،‬اعردام مرتن اسرت؛ قترل‬ ‫صداست‪ ،‬قتل اندیشه است و این‪ ،‬هنوز هم در داخل ایران جریان دارد‪ .‬در واقع ماهيت‬ ‫حكومت و سيستمهایی که با نظام بورکوازی اداره میشوند و اساسن‪ ،‬برویی از قردرت‬ ‫مدرن و زیرساختهای ذهنی و به طور کل‪ ،‬تئوری قدرت نبردهانرد‪ ،‬پيونرد خرورده برا‬ ‫سانسور است و در چنين جوامعی سانسور‪ ،‬حرف اول را میزند‪ .‬فرهن‬

‫ما به گونرهای‬

‫است که هر ایرانی‪ ،‬یک "ميكروسانسرورچی" در ذهرن خرودش سراخته اسرت و ایرن‬ ‫عقدهی ادیپی در نهایت باعث ایجاد خودسانسوری در کاری که ارائره مریدهنرد‪ ،‬شرده‬ ‫است‪ .‬تا جایی که من آرزو دارم که حزب یرا سيسرتمی در ایرران ببيرنم کره فرراری از‬ ‫سانسور و خودسانسوری باشد یا رسانهی فارسیزبرانی ببيرنم کره دچرار ایرن سررطان‬ ‫فرهنگی سانسورچی بودن نباشد‪ .‬من فكر میکنم مهمترین قدم جامعهی ما برای رسيدن‬ ‫به دموکراسی و آزادی‪ ،‬عبور از همين سد سانسور است‪ .‬با عبور از سانسور اسرت کره‬ ‫میتوانيم زندگی را در ماهيت اصلی خرودش احسراس کنريم‪ ،‬لمرس کنريم‪ .‬در نتيجره‪،‬‬ ‫نوشتن در فضای آزاد برای نویسنده ایرانی‪ ،‬یک شانس بزرگ است‪.‬‬ ‫شما از جمله شاعرانی هستید که پس از مهاجرت‪ ،‬موفه شهدید اشهعارتان را بهه‬ ‫زبانهای مختلفی ترجمه کنید‪ .‬کتابهای شما به زبانهایی مانند انگلیسی‪ ،‬فرانسهه‪،‬‬ ‫پرتقالی و یا حتی آلمانی ترجمه شده است‪ .‬سوال من این است که چطور موف به‬ ‫ایجاد این ارتباط شدید؟ و چطور توانستید به عنوان یک شاعر مهاجر‪ ،‬آثار خود را‬ ‫به زبانهای مختلف ترجمه کنید؟‬


‫‪520‬‬

‫در واقع من به نوعی بدشانس بودم‪ ،‬چراکه در ایران درگير جن های قلمی با نسلهای‬ ‫گذشتهی ادبيات فارسی شده بودم کره آنهرا مریردانی در خرارج از کشرور داشرتند و‬ ‫مقاالتی عليه من نوشتند‪ .‬به این ترتيب مرا در خرارج از کشرور منرزوی کردنرد؛ یعنری‬ ‫سانسوری که ادبيات من در خارج از کشور و در حوزهی زبان فارسی به آن دچار شد‪،‬‬ ‫چندین برابر سانسوری بود که در فضای داخلی ایران وجود داشت‪ .‬همين امرر موجرب‬ ‫دور شدن من از زبان فارسی و پرداختن به زبانهای دیگر شد‪ .‬اوایل‪ ،‬دوست خوب من‬ ‫"دکتر پرهام شهرجردی" که در دانشگاه سوربن فرانسه مدرس است مجلهی شعری برا‬ ‫عنوان "نشر پاریس" احدا‬

‫کردند که ترجمهی اشعار من به زبان فرانسه در آن مجلره‬

‫چاپ و با استقبال قابل توجهی روبرو شد و نظر منتقدین زیادی را به خود جلب کررد‪.‬‬ ‫در سال ‪ 2001‬وارد انگليس شدم و "دکتر ابول فروشان"‪ ،‬شاعر انگليسیزبان و ایرانی‪-‬‬ ‫تبار‪ ،‬اشعار من را به زبان انگليسی نيز چاپ کرد و چاپ اشعار من به زبان انگليسی در‬ ‫مجقت و وبسایتهرایی مثرل "‪ "International poetry web‬و مطبوعرات مختلرف‬ ‫دیگر‪ ،‬موجب شد تا به مرور با عنوان شاعر مطررح در مجرقت مختلرف معرفری و بره‬ ‫فستيوالهای جهانی دعوت شوم و در همين فستيوالهای بينالمللی با شاعران اسپانيایی‬ ‫و آلمانی و حتی عرب و هندیزبانی آشنا شدم که هر کدام مشتاقانه به ترجمهی کتاب‪-‬‬ ‫های من پرداختند‪ .‬به طور کلی حضور من در این فستيوالها باعث شد کره عرقوه برر‬ ‫آشنایی من با شعر جهان‪ ،‬شعر من هم در سطح جهانی مطرح و وارد پروسرهی ترجمره‬ ‫شود‪ .‬بنابراین‪ ،‬در حال حاضر زبان فارسری از انرزوای خرود خرارج شرده و در سرطح‬ ‫جهانی شناخته شدهتر است و کسانی که در حوضهی شعر آوانگارد فعاليت میکننرد برا‬ ‫زبان فارسی و شعر فارسی آشنایی بيشتری دارند‬


‫‪525‬‬

‫آقای عبدالرضایی‪ ،‬بسیار کنجکاوم که به طور خالصه توضیح دهیهد چگونهه آثهار‬ ‫شما برای آرشیو کتابخانهی بریتانیا انتخاب شهده‪ ،‬چهه جزئیهاتی دارد و چهه نهوع‬ ‫برنامهای کارهای شما را به این صورت مورد توجه قرار داده است؟‬ ‫در واقع یک پروکهای بود که "استفان کلری" و "امرجيت چاندن" طراحری کردنرد کره‬ ‫طی آن‪ ،‬یک ساعت شعرخوانی و یک ساعت مصاحبه از چهل شاعر برجسرتهی جهران‬ ‫به زبان انگليسی ضبط شد و در وبسایتی که به همرين منظرور در کتابخانرهی بریتانيرا‬ ‫طراحی کرده بودند‪ ،‬به همراه متن اشعار آنها قرار داده شد‪ .‬همرانطرور کره مریدانيرد‬ ‫کتابخانهی بریتانيا به تمام کتابخانههای مرکزی مرتبط است‪ .‬من و آقای ابول فروشان که‬ ‫در مدرسهی لندن روی اشعار انگليسی کار میکردیم برای این پروکه انتخراب شردیم و‬ ‫من فكر میکنم علت اصلی انتخاب من آشنایی آنها با اشعار من توسط فسرتيوالهرا و‬ ‫ترجمههای اشعارم‪ ،‬همچنين مصاحبههایی که برا رسرانههرای مطررح ماننرد "‪London‬‬

‫‪ "review‬انجام داده بودم بود که در نهایت‪ ،‬باعث انتخاب من شد‪.‬‬


‫‪522‬‬

‫شعری که چسان فسان تئوری داشته باشد‪ ،‬چاچول‬ ‫باز است‪.‬‬


‫‪529‬‬

‫گفتوگو با رضا چایچی‬ ‫زمستان ‪5990‬‬ ‫فکر میکنید علت آنکه هنوز برخی از شاعران جوان آوانگارد و پیشرو‪ ،‬ناشر ندارند‬ ‫چیست؟ مقصودم البته شاعران جوانی است که حقانیت کارشان را در این دو دههه‬ ‫یا یک دهه ثابت کردهاند‪.‬‬ ‫مگر ما چه داریم تا ناشر داشته باشيم من یكی فقط میخواستم دستم را سر شعر گررم‬ ‫کنم‪ ،‬نمیدانم چه شد که ناگهان آتش به جان این بدقواره افتاد لعنتری! همرينکره آمرد‬ ‫همه چيزی را از من گرفت‪ ،‬الجرم مهندس کارکشتهام به شراعری بردل شرد کره مردام‬ ‫مجبور است از هر ميرزا و روزنامهبنویسی ليچار بشنود‪ .‬مثل هر شاعر جد اندر جردی‪،‬‬ ‫من هم روابط عمومی خوبی ندارم‪ .‬متاسفانه آن دستهایی که به دليرل برخرورداری از‬ ‫استعداد‪ ،‬بر و رویی نيز در استتيک دارند و میتواننرد شرعر و تئروری آن را پريش مرن‬ ‫بخوانند‪ ،‬همينکه به شهرت میرسند‪ ،‬قصيده هفتاد منی دربراره غرولی دو سرر بره نرام‬ ‫"علی عبدالرضایی" تدارک دیده و لحظهای به دليل گسست خود از من نمریاندیشرند‪.‬‬ ‫آخر چه کسی بدش میآید که کقسدیدگانی مجيزش را بگویند من فقط میخواسرتم‬ ‫که دوستان به استققل برسند و نقش مرید را برای مرادی که خودش سرردرگم اسرت‪،‬‬ ‫بازی نكنند‪ .‬آنها نمیدانند که هرچه در شعر میپيچد‪ ،‬راهیسرت کره در مرن پيچيرده‪.‬‬


‫‪524‬‬

‫برخی به احتكار سرور مشغولند؛ باقی هم نرفته‪ ،‬رهبرند‪ .‬و اما مساله ناشر که هميشه برا‬ ‫آن در نهایت بی تفاوتی تا کردهام‪ .‬البته ما هميشه ناشر داشتيم چون کتابهایمان چراپ‬ ‫شد‪ ،‬اصلن ناشر توليد میکردیم‪ .‬همه کتابهایم جزو اولين آثرار نشرر یافتره ناشررانش‬ ‫محسوب میشود‪ .‬فقط کتابهای من یكی‪ ،‬چهار ناشر را در ایران بنام کرده است‪ .‬البتره‬ ‫همين که سری توی سرها درآوردند از ما بهتران‪ ،‬مخشان را زدند و برا چيزبرازی آن را‬ ‫هم‪ ،‬مفت کالذی دو کوچی خوردند! هرگز نمیخواستم این توطئه را مطرح کنم اما این‬ ‫سوال تو‪ ،‬نمک روی زخمی کهنه ریخت‪ .‬فكرش را بكن‪ ،‬اگر فقط یكی از کترابهرای‬ ‫مطرح این سالها توسط نشر یال و کوپالداری به چاپ میرسيد‪ ،‬آیا بره چراپ چنردم‬ ‫نمیرسيد نگاهی اگر به شناسنامهی کتابهای شعر این سالها بينردازی‪ ،‬متحيرر مری‪-‬‬ ‫شوی‪ .‬آیا این لم نيست بگذریم! یزید که طعنه به کافر نمیزنرد‪ .‬خوشربختانه چشرم‬ ‫بخيل کور! کتاب های ما را در همين چند کتابفروشی تهران‪ ،‬همين شعبدهبازان جوانتر‪،‬‬ ‫غيب میکنند و مثل علم کاوه‪ ،‬دست به دست به شهرستانها میرسانند‪ .‬امرا آخرر چررا‬ ‫باید مخاطب ما در تمام کتابفروشیهای استانی مثل گيقن بگرردد و چيرزی دسرتش را‬ ‫نگيرد آیا توطئهای پشت پخش این آثار مخفی نيست چند سرالی اسرت کره تصرميم‬ ‫گرفتهام‪ ،‬در برابر طعنهی برخی مدعيان که پيشبينی میکنم‪ ،‬دو ر سه سال دیگر باید به‬ ‫تشييع جنازهشان رفت‪ ،‬سكوت کنم‪ .‬اما مگر میگذارند آیا ناشرران آثرار از مرا بهترران‬ ‫نمیدانند که کتابهای ما را بيشتر از این شاعرمآبان میخرند پرس بحرث فروشری در‬ ‫بين نيست‪ ،‬تازه با تسلطی که اینان بر مطبوعات دارند‪ ،‬رسم شاعردوانی را به خروبی از‬ ‫برند‪ .‬حتی میتوانند کيشی به فيشی کنند و از مولفی فسقلم‪ ،‬قهرمرانی چنرد صردهزار‬ ‫تيراکی بسازند! افندی پيزی این روزها زیادی زیاد شده‪ ،‬البته گلهای هم نداریم‪ .‬ما نيمرا‬ ‫را پشت سر داریم‪ ،‬مگر کم به سرش آوردند آیا بين دشرمنان نيمرا‪ ،‬برا مشراوران ایرن‬ ‫ناشران‪ ،‬فرقی قایلی مگر همينها نبودند که فروغ را برای دو سه تک تير خندیردن بره‬


‫‪521‬‬

‫استخر میانداختند چوبش استققل‪ ،‬خوردن دارد‪ .‬برای ارائه کار خقق‪ ،‬باید پوسرتی از‬ ‫جنس فوالد داشت‪ .‬مگر کم این سالها انواع ایسمهرا را بره عنروان برچسرب‪ ،‬بره ترن‬ ‫شعرهامان الصاق کردند ما فقط میخواستيم در دهكده مارشال قدی علم کرده باشيم و‬ ‫این را بارها داد زدهایم‪ .‬شعر بزرگ فارسی در صورتی میتواند جهانی شود که فراتر از‬ ‫تعریفشدهها عمل کند‪ ،‬در نتيجه نمیتواند ذیل هيچ ایسمی قرار بگيرد‪ .‬هر اثر ترازهای‬ ‫برای گسترش ادبيات پدید میآید‪ .‬ما هيچ راهی را نبستهایم‪ ،‬داریم به گسترش امكانها‬ ‫فكر میکنيم‪ .‬من از این زاویه‪ ،‬به نيمانویسها هم که سفارش اکيد به عدم اجرای شعر‪،‬‬ ‫در قالبهای کقسيک میکنند‪ ،‬انتقاد دارم‪ .‬زیرا تحليل جهانی پر از بحرانهای تودرترو‬ ‫ممكن نيست‪ ،‬مگر با جستجوی ریشه این بحرانها در گذشته‪ .‬در نتيجه روایت هرچره‬ ‫گذشت‪ ،‬باورپذیر نمیشود‪ ،‬مگر اینكه از زبران و قالربهرای مرسروم آن دوره اسرتفاده‬ ‫شود‪ .‬در "پاریس در رنو" و "جن‬

‫جن‬

‫تا پيروزی" به شردت برر ایرن نكتره اصررار‬

‫داشتم و معتقدم که در شعرهای چندفرمی و چندموضوعی میتوان‪ ،‬از ایرن قالربهرای‬ ‫اسقاطی به شكل تاثيرگذاری بهره برد‪ .‬بگذار خودمانیتر بگویم! فكر نكنی کره از نيمرا‬ ‫ایراد بنی اسرایيلی میگيرم مثل بعضیها؛ الدرم بلدرم کردن دیگر از من گذشته‪ .‬نروعی‬ ‫بهمان "اوتورخان رشتی" هم نيستم که فرنگی بخوانم؛ من افسار سررخودم‪ .‬ترو اصرلن‬ ‫فرض کن که با این حرفها و شعرهایم‪ ،‬بخيه به آب دوغ میزنم‪ ،‬با اینهمه مثل اوایل‬ ‫دهه هفتاد‪ ،‬که خرج بافور را نه از باغ براال‪ ،‬بلكره از توشره شخصری براال آورده برودم‪،‬‬ ‫مطمئنم همينکه این راه تازه را آماده کنم‪ ،‬بادمجان دور قاب چينها در نهایت پررویی‪،‬‬ ‫زودتر از همه آن را جنگی توی رگ میزنند و سر سفره جلوس میکنند‪ .‬متاسفانه ایرن‬ ‫روزها شاعران اوستاچسک که با آروغ مرده بنا باال میبرند و ميرزابنرویسهرای اسرم و‬ ‫رسمدار که چند کقسی اکابر بلغور کردهاند‪ ،‬از هميشه بيشتر عليه شاعر آکان می کشند‬ ‫و آنتریک میکنند و ارد میدهند!‬


‫‪522‬‬

‫من هم قبول دارم که پا گذاشتن و رفتن در جاده پرپیچ و خطر شاعری برایمان بهه‬ ‫چه قیمت گرانی تمام شده است‪ .‬من هم چوب شاعر جوان بودنم را خیلی خورده‪-‬‬ ‫ام‪ .‬وقتی میبینم در این دو دهه با چه سختی و مشهقتی راه زنهدگی را پشهت سهر‬ ‫گذاشتهام‪ ،‬تعجب میکنم‪ .‬ظاهرن تحمل همه این سختیها هم‪ ،‬به گردن شاعر بودن‬ ‫و پافشاری بر این امر بوده است‪ .‬مها بههای سهنگینی بهرای خالقیهت و شهعرهای‬ ‫درخشان سرودن پرداختهایم و از هر طرف به خاطر شاعر بودنمان‪ ،‬توهین و تحقیر‬ ‫دیدهایم‪ .‬بهخصوص از نسل قبل که به خاطر پیر بودنشان و پیرپرستی در جامعه ما‪،‬‬ ‫محبوب هستند‪ .‬هرچند که اگر به درستی به نقد آثارشان بپردازیم معلوم میشود که‬ ‫چه جایگاه حقیری در شعر و ادبیات دارند‪ .‬متاسفانه همین افراد از طرف متوس ها‬ ‫میبینید؛ چه مقدسانه و متعصبانه حمایت میشوند از طرف شاعران و نویسندگان و‬ ‫مترجمینی که بیشتر سیاسیاندیش هستند! نابسامانی در این است کهه بایهد از ههر‬ ‫طرف حرف زور و رفتار ظالمانه و غیر انسانی این حضرات را تاب بیاوریم‪ .‬از نگاه‬ ‫آنها انگار در این بیست سال اخیر هیچ شاعر یا داستاننویس جوانی ظهور نکهرده‬ ‫است و هرچه شاعر مستعد به میدان آمدهاند‪ ،‬فق و فق به خاطر جوان بودنشان و‬ ‫داشتن شجاعت بیشتر سر تا پا محکومند‪ .‬واقعیت و حقیقت چیزی است کهه همهه‬ ‫شاهد آن هستند‪ .‬میبینیم روی همه چیز این نسل نفوذ دارند‪ .‬بورسیهها‪ ،‬داور شدن‪-‬‬ ‫ها و خارر رفتنها را بین خود و دوستان خودشان تقسهیم مهیکننهد و سهردبیری‬ ‫مجالت ادبی را تا آنجا که نفوذ دارند‪ .‬ناشران صاحبنام هم فقه آثهار آنهها را‬ ‫چاپ میکنند یا آثار افرادی که مهر تایید ریشسفیدان را خورده باشد‪ .‬خالصه باید‬ ‫بگویم بی عدالتی و تبعیض میبینیم که ریشه در قومی ه قبیلهای اندیشیدن بسیاری‬ ‫از نویسندگان و مترجمین ما دارد‪.‬‬


‫‪526‬‬

‫مثل اینكه تو هم داغ کردی پسر! از دست این جماعت که مثل اسقف خود بره تمرامی‬ ‫تماميتخواهند‪ ،‬قطره آبی هم نمیچكد‪ .‬خسّت را از اخسيكتی بره ار‬

‫برردهانرد‪ .‬امرر‬

‫کردهاند در مطبوعات را به رویم ببندند کره بسرتند‪ ،‬غافلنرد کره شرعر برزرگ پرا دارد‪.‬‬ ‫اینجانب حتی اگر بر در مستراح فقن رستوران بين راه تهران ر رشت بنویسم‪ ،‬تاثيری به‬ ‫مراتب بيشتر از عرایض ایرادیشان در بيسار رادیو دارد‪ .‬زیره به کرمان میبرند و پشت‬ ‫فرمان دود‪ ،‬در این وهمند که جيره به شيطان رساندهاند! از مسابقه شعر گفتی که براری‬ ‫در داوری آن سابقه دارم‪ .‬آقایان حتی شعرها را نمیخوانند‪ ،‬انگار که دارند پشكل روی‬ ‫شالی میپاشند‪ ،‬فقط آنها را بُر میزنند و بعد به خيالی که دارند آس بيرون مریکشرند‪،‬‬ ‫یكی را گوزیده مریکننرد‪ .‬نگراهی اگرر بره انتخراب ایشران در همرين چنرد مسرابقهی‬ ‫شاعردوانی اخير بيندازی میبينی که هيچ معياری در کار نيست‪ .‬فقط آنها کره خروش‪-‬‬ ‫وردارترند‪ ،‬خوش بيارترند و آنها که سفره پهن میکنند‪ ،‬شاعرترند! نسرخههرای بردلی‬ ‫هميشه همدلی بيشتری را به همراه داشتند و این طبيعی است‪ .‬چون همينکره بخرواهی‬ ‫چيزی را خل کنی‪ ،‬با پيچيدگی و بغرنج آفریدن روبرویی؛ حضور همين بغرنج در شعر‬ ‫خقق‪ ،‬خوانش آن را سخت میکند‪ .‬این شعرها را در یلره بره راحتری نمریشرود بلنرد‬ ‫خواند؛ دمار درمیآورد‪ .‬حال آنكه قریب به اتفاق خوانشگران شعر‪ ،‬میخواهنرد برا آن‬ ‫خوشوقتی کنند و چون سرودههای تقليدی از دشواری خل مبرایند و بر آسرفالت راه‬ ‫میروند و خواننده را به راحتی از اینجای خيابان به همانجا میرسانند‪ ،‬بيشرتر بره دل‬ ‫مینشينند! این آثار کاری به کارکرد مغز ندارند و مخاطب عادتی را‪ ،‬هرگز کقفه نمری‪-‬‬ ‫کنند؛ بر عكس! با شعر باید جنگيد‪ .‬المصب! به راحتی اجرازهی ورود نمریدهرد‪ .‬بایرد‬ ‫قبول کنيم که بعضی از شاعران پيشكسوت به دليل کهنسالی از پس فن زدن در کشتی‬ ‫با این نامرد‪ ،‬بر نمیآیند‪ ،‬پس همين که ضربهفنی میشوند‪ ،‬المشرنگه بره پرا مریکننرد؛‬ ‫حوصلهی دویدن هم ندارند‪ ،‬چون میدانند که مقصدشان نرسيدن است‪ .‬تفاوت ما هرم‬


‫‪529‬‬

‫با این دوستان ریش و سبيلدار در همين نكته است‪ .‬آنها غافلند که مقصد همره جرا و‬ ‫هر جاست‪ .‬پيرمردها هميشه ترشروترند‪ ،‬چشمهای کرمسرویی دارنرد‪ ،‬نمریتواننرد در‬ ‫همان منزلی که دارند با آرامش جلوس کنند‪ ،‬پس مجبورند که مقلد باشند و همين کفرر‬ ‫کمبزهشان را درمیآورد‪ .‬برای پاهای عليل کره نمریشرود دليرل آورد‪ ،‬بگرذار خجالرت‬ ‫نكشند و هرچه دل تنگشان میخواهد دلبری کنند‪ .‬سيل هفتاد‪ ،‬از سر هرر شراعری کره‬ ‫افتاد‪ ،‬دیگر گذشته‪ ،‬باید فكری به حال هشتاد کرد و به توپ و تشر‪ ،‬مردام توپروزی زد‪.‬‬ ‫من از متن تقليدی به شدت نفرت دارم‪ .‬از طرفی‪ ،‬به انتقال واقعيت از طریر مرتن نيرز‬ ‫معتقدم و چون همين دو کارکرد متضاد‪ ،‬متن مرا چند پهلو مریکنرد‪ ،‬ماتریاليسرتهرای‬ ‫رسمی‪ ،‬از لذت تكاپو در جهت دگرگونی فرم در شعرهایم برخوردار نمیشوند و چون‬ ‫فرم را به زندگی یعنی شكل بيرونی آن ارجاع میدهم‪ ،‬فرماليسرتهرای قردیمی‪ ،‬لقرب‬ ‫"یهودا" را به من اعطا میکنند‪ .‬مخاطب عام نيز شعرهایم را انتزاعی میداند و نمیدانرد‬ ‫که انتزاع‪ ،‬برای تحليل هرچه واقعیست‪ ،‬برای نمایش مبانی زیباییشناسی و برای آنچه‬ ‫که به خققيت اکسيژن میرساند‪ ،‬ضروریسرت‪ .‬زیبرایی عرام از پريش موجرود‪ ،‬دیگرر‬ ‫موجود نيست‪ .‬بی انتزاع اندیشه‪ ،‬هيچ تخيلی در متن‪ ،‬سمت و سو نمریگيررد و تنهرا از‬ ‫طری همين انتزاع بود که حاال دیگر به آبستراکسيون کلمه رسيدهام‪ .‬متن آبستره ذهن را‬ ‫فعال میکند و مغز داغانشدهی آقایان معمولینویس را‪ ،‬به ترک و ترا مریانردازد‪ .‬اگرر‬ ‫زیبایی شعر حافظ‪ ،‬هنوز همه را به شگفتی میرساند‪ ،‬شراید بره خراطر ایرن اسرت کره‬ ‫چيزی به نام زیبایی عام و متحجرر را برا خرود حمرل مریکنرد‪ .‬وقرت آن رسريده کره‬ ‫پاليمسست (‪ )palimpsest‬را در دیوان حافظ به اجرا درآوریم؛ یعنی بایرد از صرفحات‬ ‫اشرافی و پوستسوسماری آن برخی بيتهرا را برداشرت و سرطرهای ترازهای جرایش‬ ‫گذاشت؛ عوض تصحيح‪ ،‬باید این متن را غلط نوشت‪ ،‬زیرا برای معاصرر برودن راهری‬ ‫نمیماند مگر با خاطرهی گذشته فردایی شردن؛ اجررای ایرن نابرههنگرامی‪ ،‬راهری جرز‬


‫‪523‬‬

‫نادرستنویسی ندارد‪ .‬مثل هميشه هنوز هم عاش خوانش متون کقسيكم؛ هنوز هم هر‬ ‫شب هر شب میخوانمشان‪ ،‬اما فقط به خاطر اینكه فرداش‪ ،‬فراموششان کنم‪ .‬باید قبول‬ ‫کرد که بزرگان ما‪ ،‬به عنوان "عالی" دیگر از بين رفتهاند‪ .‬جای بحرث زیرادی دارد کره‬ ‫چرا تنشهای اجتماعی و سياسی قرن بيستم و فلسفههایی که به ميرا‬

‫رسيدند‪( ،‬مثرل‬

‫مارکسيسم که در اصل ماهيتی ایدئولوکیک نداشت) دستسازی شدند و یا چگونه بره‬ ‫عنوان واکنشی در برابر جهان سرمایه (مثرل پراگماتيسرم) فضرایی از ناپایرداری توليرد‬ ‫کردند شعر پيشروی معاصر در مقابله با این ارگانيسمستيزی‪ ،‬راهی جز انترزاع نردارد‪.‬‬ ‫دیگر همه این را میدانند که هيچ متن بزرگی فاقد اشتباهی بزرگتر نيست‪ .‬باید سرری‬ ‫به قرن هيجده زد و "کانت" را بيدار کرد‪ .‬دیگر عالی وجود نردارد‪ ،‬اگرر هرم در متنری‬ ‫شكل بگيرد‪ ،‬شرایطی دارد که به طرزی قراردادی زیبایی را کنار میزنرد‪ .‬ایرن شررایط‪،‬‬ ‫شرطهایی نامطمئن‪ ،‬گذرا‪ ،‬بی ضرورت و گذشتهگراست‪ .‬کارکرد طنرز و گروتسرک در‬ ‫متون معاصر نيز حاصل همين تفكریست که بر نكرات منفری عرالی اعمرال مریشرود‪.‬‬ ‫خققيت معاصر برخقف مدرنيستها سن‬

‫خودش را فقط به یک طرف سينه نمیزند‪.‬‬

‫پشت سوبژهی دو بعدی میتوان اضقع دیگری توليد کرد‪ .‬مدرنيسرتهرا در مقابلره برا‬ ‫کلینگری کقسيسيستها‪ ،‬جزئینگری میکردند و عقل انسان با همهی محدودیتش را‬ ‫به یک متافيزیک جدید تبدیل کردند‪ .‬ما هم‪ ،‬برخقف پستمدرنيستها با این هرر دو‪،‬‬ ‫کَل کَلی داریم‪ .‬در شعرهای تازهی فارسی‪ ،‬عقوه بر کليات‪ ،‬جزئياتی نيز به طرور کلری‬ ‫موجود نيست‪ .‬این هر دو‪ ،‬یعنی ميكروسكوپيک و ماکروسكوپيک را همزمان بره خراک‬ ‫سپردهایم و زیر این تاک که انگورش عجيب دیوانه میکند‪ ،‬داریرم پرایكوبی مریکنريم‪.‬‬ ‫شاعر واقعی هرگز نتوانست فقط به یک تئوری و شيوهی زیستی بسنده کند‪ ،‬زیرا‪ ،‬برای‬ ‫آنكه واقعن بتوانی به چيزی معتقد باشی‪ ،‬به انزجار عميقری از همرهی چيزهرای دیگرر‬ ‫احتياج داری‪ .‬اینجاست که برخی از دوستان منتقد به جای اجرای دمكراسی در متن و‬


‫‪560‬‬

‫توليد انواع لذت‪ ،‬یک دیكتاتوری کوچک در ذهن خود تاسيس میکنند‪ .‬به عنوان قاضی‬ ‫چنان بر کرسی قضاوت دربارهی متن مینشينند که انگار خدا حكرم مریرانرد‪ .‬مرن بره‬ ‫شخصه عادت دارم که از همه طرزی‪ ،‬هر سبكی‪ ،‬فقط آن بخشی را که با ذوقم رفاقرت‬ ‫نزدیک دارد‪ ،‬انتخاب کنم و کار کردن در فاصلههای بين ایسمها را بيشتر دوسرت دارم‪.‬‬ ‫خرشعرهای من یكی هم از کُرشگی دم نداشت‪ ،‬خردهفرمرایش هريچ نحلرهای را تحمرل‬ ‫نمیکند‪ ،‬خشتک درمیآورد‪ ،‬بدکردار! با تفن‬

‫حسن موسی که نمیشود به یللری تللری‬

‫رفت‪ .‬به جای جادو جنبل‪ ،‬در شعر باید هفت تير جيمز باندی کشيد‪ .‬شعری که چسران‬ ‫فسان تئوری داشته باشد‪ ،‬چاچولباز است‪ .‬خواننده را وادار میکند که جنگری‪ ،‬جرواب‬ ‫سر باال بدهد‪ .‬متن تیتیش مامانی هم‪ ،‬ته لهجهای از جد و امجد شاعر ایرانری نردارد‪.‬‬ ‫شعر‪ ،‬جیجی باجی و چرخ و چار ماست نمیشود که آن را اول به چشم برادری دیرد‬ ‫و بعد خواستگاری کرد‪ .‬گپ پا منقلی و خاله خانباجیگری و حسرت به دلی را هم برر‬ ‫نمیتابد‪ .‬دیگر نمیشود آن را خرج اتينا کرد و پشت چگور پگوری سرطرهایش‪ ،‬حرب‬ ‫جيم خورد‪.‬‬ ‫چه بگویم! برای رسیدن به حقیقت و دفاع از آن باید خیلی پرداخت‪ .‬اگر حرفهای‬ ‫دلمان را با صداقت به خواننده منتقل کنیم‪ ،‬بسیاری از پدیدهها روشن میشود‪ .‬این‬ ‫نوشتهها خود سند زنده است از راه و زندگی ما و محرومیتهایی که به ناح بهر‬ ‫ما تحمیل شده است‪ ،‬زیرا پدرانمان میخواهند سر به زیر باشیم و بهر ضهد آنهها‬ ‫حرفی نزنیم‪ .‬اگر آنطور که آنها میخواستند رفتار میکردیم وض مان بهتر میشد‪.‬‬ ‫اما مگر من میتوانم وقتی قسمخوردهی حقیقت هستم و از ابتدای راه برایم حقیقت‬ ‫امور مطرح بوده است‪ .‬نه دنبال نام بودهام نه دنبال نان‪ .‬با اینکه بی اغراق‪ ،‬همه ههم‬ ‫به گونهای بر شاعر بودنت مهر تایید زدهاند‪ ،‬اما تا آنجا با تو راه میآیند که حرف‪-‬‬


‫‪565‬‬

‫هایشان را تایید کنی و قید حقیقت را بزنی‪ ،‬تا به آب و نان برسی‪ .‬من اعتقهاد دارم‬ ‫یک انسان‪ ،‬بزرگتر از هر چارچوب تنگ و بستهایست و در هیچ مکتب فکهری و‬ ‫فلسفی نمیگنجد‪ ،‬زیرا انسان برتر و بزرگتر از هر مکتبی است‪ .‬من هرچه فروتنهی‬ ‫پیشه کردم و به بزرگان احترام گذاشتم فایدهای نداشت؛ مدام توهین کردنهد و بهه‬ ‫تحقیر من پرداختند‪ .‬به شکلهای مختلف به من انگ زدند و بها شهیوهههای بسهیار‬ ‫نامردانهای تا آنجا که قدرت داشتند و نفوذ‪ ،‬دسهت در آثهار مهن بردنهد‪ ،‬همهین‬ ‫دوستانی که شعار مبارزه با سانسور میدهند خود از هر سانسهورگری ماهرترنهد و‬ ‫البته با شیوههای بسیار موذیانه‪ ،‬بارها در آثار من دست بردند و مقهاالت و گفهت‪-‬‬ ‫وگوهای مرا مخدوش کردند‪ .‬تا با این شیوه به همه ثابت کنند چایچی فردی است‬ ‫بیسواد‪ ،‬خودت هم میدانی بر برخی از مجلهها و نشهریات حکومهت مهیکننهد‪.‬‬ ‫ظاهرن خود را دموکرات معرفی میکنند اما افرادی مسهتبد هسهتند‪ .‬بها شهعارهای‬ ‫پیشرو دادن نمیتوان اعمال مستبد و پدرساالرانه را به خورد همه داد‪ .‬همه ایهنهها‬ ‫هم از زمانی شروع شد که من دو سال پیش با برخی از رفتارها و عقاید مسهتبدانه‬ ‫برخی از اصحاب قلمی مخالفت کردم‪ .‬آنها احساس کردند من برایشان شاخ شده‪-‬‬ ‫ام و شروع کردند به سرکوب کردن من‪ ،‬با تمام ابزارهایی که در اختیارشان هست‪،‬‬ ‫زیرا احساس کردند مناف شان به خطر افتاده است‪ .‬سفرهای خارر و جاه و مقهامی‬ ‫که به ناح برای خود دست و پا کردهاند بارها شعرهایم را به شکل خیلی ناجوان‪-‬‬ ‫مردانهای سالخی کردند‪ .‬با دستهگل به خانهی من میآمدند و شعر و مطلهب مهی‪-‬‬ ‫گرفتند و بعد از چاپ میفهمیدم که چه بالیی بر سهرم آوردهانهد‪ ،‬تها آنجها کهه‬ ‫توانستم در مقابل رفتارشان سکوت کردم‪ ،‬اما دیگر صهبرم بهه سهر آمهده اسهت و‬ ‫احساس میکنم وظیفه دارم این مسایل را بگویم و افشا کنم‪ .‬آخرین دسهتهگلشهان‬


‫‪562‬‬

‫هم این بود که کتاب بازخوانی اشعار مرا مورد سانسور و تغییهرات مختلهف قهرار‬ ‫دادند‪ .‬آقای "کیاییان" مدیر نشر چشمه بعد از هفت ماه پاسخ دادند که این کتاب‬ ‫را به دالیلی من چاپ نمیکنم اما نشر مهر که از دوستان من است مواف است که‬ ‫این اثر را چاپ کند‪ ،‬باز هم بی آنکه به چیزی شک کنم‪ ،‬کتهابم را بهه نشهر مههر‬ ‫سپردم و بعد از چاپ دیدم تمام کتاب را مورد هجوم و سالخی قرار دادهاند‪ .‬کتابی‬ ‫که بیشتر مقاالتش در "روزنامه زن" و "صبح امروز" و "حیات نو" منتشر شهده‬ ‫بود‪ .‬کافی است خواننده باهوش کتاب را با نوشتههای من در روزنامهههها مقایسهه‬ ‫کند تا بفهمد تا چه حد بازخوانی اشعار از سوی نشر مهر که زیر نفوذ آقای کیاییان‬ ‫و صاحب نشر چشمه است مورد تغییر و دگرگونی قرار گرفته است‪ .‬نمیدانم ایهن‬ ‫نسل چگونه میخواهند جواب آیندگان را بدهند‪.‬‬ ‫پدرها به ددر رفته اند‪ .‬من به شخصه پسری را هم سر گذر نمیبينم‪ .‬در "شرينما" تروی‬ ‫قبرستان برای مردهها سخنرانی کردم‪ ،‬آنها فهيمترند! افشين طفلی! هری از ایرن تنهرایی‬ ‫عكس میگرفت‪ .‬هرچه گفتم زاخار! دست بردار! به کتش نرفت که نرفت‪ .‬زبان درآورد‬ ‫الکردار! نمیدانست که همين زبانبازی و درازی حقج‪ ،‬سرش دار را بلند کرده اسرت! ترا‬ ‫زبان درآوردیم‪ ،‬گفتند بی معناست‪ ،‬گفتيم مفهوم نيست اما زیرای خود را فقرط جلروی‬ ‫سه تا نقطه جا گذاشتند‪ .‬شعر هفتاد‪ ،‬مفهوم نسبی اما معنای مطل داشت‪ ،‬آنها این هرر‬ ‫دو را مترادف دانستند‪ ،‬نمیدانستند که از رودخانه ی سوم هرکه هر اندازه ررف دارد‪،‬‬ ‫برف برمیدارد‪ .‬مفهوم به روایت حروف خودش‪ ،‬همان چيزیست که بره فهرم درآیرد‪.‬‬ ‫مسلمن هرکه به اندازهی هوشی که دارد در سطر سطر این شعرها موش میدواند‪ ،‬پرس‬ ‫طبيعیست که هرکه از نصيب خودش سهم برمیدارد‪ ،‬پس عدهای این شعرها را اصلن‬ ‫فهم نمیکنند اما حضور معنا به دليل فرار سطرها‪ ،‬فقط و فقط به شعر تكيه دارد؛ یعنری‬


‫‪569‬‬

‫دربارهی دليل وجودی واحدهای شعری بحث میکند‪ .‬همين که متنی بر صرفحه شركل‬ ‫میگيرد‪ ،‬نشانهها بار معنا را شانه به شانه تا لب خواننده حمل میکنند‪ .‬اگرر عصرب در‬ ‫تب و تاب باشد و حامل بار صوتی به مغز‪ ،‬که فوَها! وگرنه با زخم و زول هم نمیشود‬ ‫معنا را زورچيان کرد! از همان کتاب اول دغدغهای جز تحليل زندگی نداشتم روی جلد‬ ‫همان کتاب سوم که از کفر ابليس بدترش میشمارند شعری چاپ شد کره بره بهانرهی‬ ‫زلزله‪ ،‬طرح دیكتاتوری میکرد‪ .‬چهارمی راوی خانوادههای شقه شقه شدهی ایرانی برود‬ ‫و فیالبداهه هشدار میداد که بابا پس و پشت ذهن تناندیش را باید عریان کرد! آقایان‬ ‫این کتابها را چون نمیتوانستند بخوانند! ضد معنی تلقی کردند‪ ،‬سن‬

‫مردم و جامعره‬

‫را به سينه زدند اما جامعه را یک هزارم آنچه من در "جامعه" نوشتهام در شعر خود به‬ ‫تحليل نبردند‪ .‬آیا میترسند نه! باور نمیکنم! ذلت که از این بيشرتر نمریشرود‪ ،‬نمری‪-‬‬ ‫توانند! ما راوی اشتباه گذشته بودیم‪ ،‬گفتيم که تاریخ ایران فرم کمدی را که برر اسراس‬ ‫تكرار یک اشتباه شكل میگيرد‪ ،‬داراست‪ .‬دوستان هم دوست ندارند که به آنهرا خررده‬ ‫بگيری‪ ،‬پس چاقوکشی میکنند‪ ،‬باشد! به بخيههای این زخم چند قرنی اضافه کنيرد امرا‬ ‫قدری هم از آن طرفیها که تاریخشان فرم تراکدی را دارد و عبرت از گذشته میگيررد‪،‬‬ ‫یاد بگيرید! البته نباید سادهانگاری کرد من پشت پرده یک تواف میبينم مثل اینكه بایرد‬ ‫با هرکه این روزها به روز است قهر و تهر ور چسوند! برخی در شغل شریف شرخری‬ ‫شاغلند و بعضی به پاس شعرخری‪ ،‬حاجی لک لک شدهاند! این روزها کقسريکهرای‬ ‫قدیمی و جدیدی و آوانگاردهای جيغ بنفشی با هم دست به یكی شدهاند ترا سرر نيمرا‬ ‫بی کقه بماند‪ ،‬بماند! ما که کچل نيستيم‪ ،‬موهای درازی داریم که ریشره در رازی دارد‪.‬‬ ‫حاال دیگر هيچ راهی نرداریم مگرر سروق دادن روشرنفكری شرعوری و تمرکرزش در‬ ‫روشنفكری کانونی و همچنين استقرار روشنفكری شعاری در شكل پيرامرونی آن‪ ،‬زیررا‬ ‫روزنامهها و اغلب مطبوعات روشنفكری بر حسب منشی که دارند‪ ،‬سمساری فكرهرای‬


‫‪564‬‬

‫دست دومند! این روزها روشنفكری شعاری به گونه فزایندهای در سه قالب جریان دارد‬ ‫تبليغ میشود‪ .‬جریان اول که نام "توليد ممنوع!" را بر آن میگذارم‪ ،‬معتقد است که چه‬ ‫در ادبيات حاضر و چه در سنت شعری‪ ،‬ما چيزی نداشته و نداریم و برای رسريدن بره‬ ‫فكر و فرهن‬

‫جهانی هيچ راهی نمانده مگر اینكه صرفن به ترجمرهی فكرر و فرهنر‬

‫غربی بپردازیم‪ .‬از مقاالت و نوشتههای اینان میتوان چنين تعبير کرد‪" :‬نویسندگان! لطفا‬ ‫قلمها باال! توليد ممنوع! غذا آمادهسرت"‪ .‬ایرن جریران کره بخشری از نهضرت ترجمره‬ ‫محسوب میشود جز سرکوب و بی ارزش جلوه دادن توليدات فرهنگی معاصر‪ ،‬هردف‬ ‫دیگر ندارد و در پس شعار جهرانی شردن و عشروهی فوکرو ر برارتیش اینران‪ ،‬چهررهی‬ ‫چندشآوری مخفی است که باید کنارش زد‪ .‬ضربن زورا! دریغا که هر لحظره نسرخهی‬ ‫فوکو و پل ریكور را برای شعر پيشروی فارسی میپيچند و نمیفهمند که محريط شرعر‬ ‫تازهی فارسی را امثال من بيشتر از بَرند!‬ ‫جریان دوم که با یک رویه و واکس پستمدرنيستی وارد عمل شده سرعی دارد همران‪-‬‬ ‫طوری که جوان سالهای ‪ 16‬تا ‪ 20‬کتابهای مارکس را در کوچه پسکوچههرا بردون‬ ‫آنكه از آن سر در بياورد زیر بغل میگرفت و برای دوستدخترش‪ ،‬پز روشنفكری می‪-‬‬ ‫داد حاال کتابهای فوکو و بارت و‪ ...‬را زیر همان بغل بگذارد تا مثل طوطی از بر کنرد‬ ‫و در جلسات ا هار فضل نماید که شاید شبی دستش را بگيرد‪ .‬جریان مرذکور همران‪-‬‬ ‫طوری که در بعد اجتماعی انواع مخدرات را جزو اسباب پذیرایی پارتیهای نوجوانران‬ ‫قرار داده با سوءاستفاده از افسردگی موجود در قشر جوان از پایان تاریخ حرف میزنرد‬ ‫و به تبليغ انواع مرگ میپردازد‪ ،‬از مرگ قهرمان اسميت داد سخن سر میدهد‪ .‬غافل از‬ ‫اینكه مرگ قهرمان در غرب به این دليل که آنها قرون وسطای خود را قررنهرا پريش‪،‬‬ ‫پشت سر گذاشته و بعد از آن‪ ،‬متنها و نویسندگان بزرگی را عرضه کرردهانرد‪ ،‬مصرداق‬ ‫دارد‪ .‬نه در ایران که هنوز‪ ...‬بگذریم! این جریران برا تحریفری عجيرب از مررگ مولرف‬


‫‪561‬‬

‫صحبت میکند و در شرایطی که جماعت ایرانی‪ ،‬شدیدن به تفكر محتاج است‪ .‬با طررد‬ ‫بعد تعقلی و متفكرانه متن‪ ،‬سعی دارد که سمت دیونيزوسری ادبيرات را برجسرته کنرد‪.‬‬ ‫متاسفانه این جریان اغلب روزنامهها را در محاصره دارد و به راحتی قادر اسرت‪ ،‬قشرر‬ ‫جوان نویسنده را که عققهی کنتراتی به شهرت دارد‪ ،‬جذب کند‪.‬‬ ‫و اما جریان سوم که در آینده نقش بزرگی را ایفا خواهد کرد‪ ،‬در دو جبهه قهر و آشتی‬ ‫ملی عمل میکند‪ .‬جبهه قهر که پشتوانهی سياسی آن جناح راست است برا گراردی کره‬ ‫زیرساخت فكری آن‪ ،‬دکتر فردید و تابلوی فرهنگریاش نقراب دروغينری از جرقل آل‬ ‫احمد بود‪ ،‬سالهاست که فعاليت میکند و دیگر گوشری بررای اسرتماع نردارد ولری از‬ ‫طرف دیگر جبههی آشتی از محبوبيت و خيرخواهی خرانم نویسرندهی مشرهور خررج‬ ‫کرده و از این طری به جذب نویسندگان پيشكسوت میپردازد! من مطمئنم که چنانچه‬ ‫روشنفكری شعوری تيزهوشی به خرج دهد و دست دست نكند‪ ،‬میتواند با شناخت و‬ ‫تحليل این سه جریان از انفعال و انزوا بيرون آمده و نقش کليدی خود را ایفا نماید‪.‬‬ ‫من فکر میکنم اگر استثناها را کنار بگذاریم همواره جامعه اهل قلهم تحهت تهاثیر‬ ‫فرهنگ غرب بودهاند‪ .‬در دههی چهل دو جریان یا دو مکتب فلسفی بیشهتر از بقیهه‬ ‫مکاتب بر جامعه روشنفکری غالب بود‪ .‬یکی مارکسیسم و دیگری اگزیستانسیالیسم‪.‬‬ ‫البته ناگفته نماند که هر دوی این مکتبها هم تمام ابعادش شناخته شده نبود‪ ،‬زیهرا‬ ‫روشنفکران در آن هنگام به تمام فنون و ماخذ دسترسی نداشهتند‪ ،‬امها چهون ایهن‬ ‫مکتبها در اروپا طرفداران بسیار داشت در کشور ما نیز طرفداران بسهیار داشهت‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم که اکثرن پیرو مکتبهایی بودهاند که در غرب مهد و بهاب روز‬ ‫بوده است‪ .‬امروز هم میبینیم عدهای مثل دههی چهل شعار پستمدرن یا فراپست‪-‬‬ ‫مدرن سر میدهند‪ ،‬چراکه این اندیشهها مورد بحث اندیشمندان روز فرانسه و اروپا‬


‫‪562‬‬

‫و آمریکاست‪ .‬باید دقت کنیم که برای یک هنرمند جهان بسهیار وسهی تهر از ایهن‬ ‫چارچوبهای تنگ است که روزی باب میشوند و فردا از یاد مهیرونهد‪ .‬همهه از‬ ‫فوکو و بارت‪ ،‬دریدا و نیچه سخن میگویند بی آنکه سیر فلسهفه را از دیربهاز و از‬ ‫فلسفه یونان دنبال کرده باشند‪ .‬کتابهایی مثل "فراسوی نیک و بهد" یها "چنهین‬ ‫گفت زرتشت" را زمانی خواننده خوب درمییابد که فلسفهههای قبهل از نیچهه را‬ ‫بشناسد‪ ،‬زیرا او فلسفههای قبل خود را مورد دوبارهسنجی و نقد قرار داده است‪ .‬در‬ ‫هر دورهای تمدن در جایی درخشیده است‪ .‬اگر ما سهعدی و حهافظ و مولهوی یها‬ ‫افرادی چون عبید زاکانی در قرن هفتم و هشتم داشتهایم بهی علهت نبهوده اسهت‪،‬‬ ‫چراکه در آن هنگام فرهنگ عرفان و تصوف به اور خود رسیده بهود و هنهوز ههم‬ ‫مثل نگینی میدرخشد‪ .‬از اینها که بگذریم میبینیم فردی مثل بورخس تحت تهاثیر‬ ‫فرهنگ شرق و ایرانی است و چه بسا باید گفت برخی از متون کهن ما را بهتر از ما‬ ‫میشناسد‪ .‬بسیاری از نویسندگان غرب بودهاند که تحت تاثیر فرهنهگ شهرق قهرار‬ ‫گرفتهاند؛ مثل کنراد در اثری چون "در دل تاریکی" که از فرهنگ بهودایی بسهیار‬ ‫بهره برده است‪ .‬ما باید نوابغمان را سرمش قرار بدهیم؛ افرادی چون نیما‪ ،‬ههدایت‪،‬‬ ‫فروغ فرخزاد‪ ،‬بهرام صادقی‪ ،‬گلشیری را که اگر درست به زندگی آنها نگهاه کنهی‬ ‫میبینی همه سرنوشتی تلخ داشتهاند و زندگی سختی را پشت سر گذاشتهاند‪ .‬آنهها‬ ‫ضمن اینکه به فرهنگ غرب توجه داشتند از تمدن و ادبیات گذشتهمان غافل نبودند‬ ‫و دنبال هر جریان که باب میشد به سرعت نمیرفتند‪.‬‬ ‫از شروع شعر فارسی هر شاعری که به نام میرسيد با شعر جهان معاصر خود مردام در‬ ‫حال گفتوگو بود‪ .‬از سعدی و حافظ گرفته تا همين شاعران قرن قبلی‪ ،‬همه بره زبران‬


‫‪566‬‬

‫عربی که نيمی از جهان را زیر سيطره داشت‪ ،‬مسلح بودند‪ .‬تا همرين چنرد دهره پريش‪،‬‬ ‫فرانسه و به ویژه پاریس‪ ،‬مهد شعر و ادبيات بود‪ .‬پس نيما هم طب سنت‪ ،‬با شرعرهایی‬ ‫که در همين زبان سروده میشد‪ ،‬به گفتوگو پرداخت‪ .‬این گفرتوگروی درجهرانی در‬ ‫شعر تمام شاعران کنی‪ ،‬از قرن چهارم گرفتره تراکنون مصرداق دارد‪ .‬مسرلمن در عصرر‬ ‫حاضر که اینترنت‪ ،‬ارتباطات را سهل کرده بدیهی است کره ایرن گفرتوگرو بره رونرد‬ ‫منطقی خودش ادامه میدهد‪ .‬اما فرق است بين گفتوگو با مردام مرتكلم وحرده برودن‬ ‫غرب در طی قرن اخير‪ .‬متاسفانه فارسی قرائتی در انزوا دارد‪ ،‬باید چرارهای اندیشريد و‬ ‫جهت مشارکت در گفتوگویی فعال‪ ،‬آثار خرقق چنرد دهره اخيرر شرعر و ادبيرات را‬ ‫ترجمه کرد‪ .‬به دليل همين دیالوگ یک طرفه است که خيلیهرا مرا را پسرتمدرنيسرت‬ ‫میخوانند در حالی که هميشه سعی کردهایم ورای هر جریانی بنویسيم‪ .‬شعر مرن یكری‬ ‫هيچ شباهتی با شاعران پستمدرنيست آمریكا ندارد‪ .‬خققيت در آثرار مرن هميشره در‬ ‫حال خارج کردن هر چيز ریشهای و مطل از صورت افسانه بوده و خواهرد برود‪ .‬بایرد‬ ‫جرات شنا برخقف جریان را داشت‪ .‬هميشره از ایسرمی کره مرتن را مثرل ایردئولوکی‬ ‫محدود میکند انزجار داشتم‪ .‬روزگار عجيبیست؛ شعر که هميشه پرچمدار هر نحلهای‬ ‫از فكر کردن بوده‪ ،‬علمش را به دست عدهای از زبانشناسان سرپرده کره از درک خررد‬ ‫شعری و شهود شاعرانه عاجزند‪ .‬حتی فيلسوفان غربی تحت تاثير همين زبرانشناسران‪،‬‬ ‫ریشه خود را در هستی از دست دادهاند و بيشتر به حدس و گمان پرداختره و از اهرالی‬ ‫حرف و حروف اضافه شدهاند‪ .‬متاسفانه فلسفه غرب از مسيری دقيقن خقف واقعيرت‬ ‫حرکت میکند‪ .‬آنها اندیشه درباره هستی را کنار گذاشتهاند و فقرط بره تحليرل زبران‪-‬‬ ‫شناسانه میپردازند‪ .‬اگر آثار فيلسوفانی نظير "ویتگنشتاین" یا "مور" را بخوانی درمری‪-‬‬ ‫یابی که واقعيت دیگر مورد عققه آنان نيست و تنها با فرض قرار دادن متافيزیک زبران‬ ‫در اطراف حروف جستجو میکنند‪ .‬اگر بخواهند از زندگی صحبت کنند‪ ،‬بی توجهی به‬


‫‪569‬‬

‫واقعيت آن‪ ،‬فقط همين پنج حرف را به تحليل میبرند‪ .‬اگر با انگشرت سربابه آدرس را‬ ‫نشانشان بدهی‪ ،‬به انگشتت گير میدهند‪ ،‬از سياهی و سفيدیاش‪ ،‬از کوتاهی و بلندی‪-‬‬ ‫اش‪ ،‬برای تو ساعتها چنان به منبر میروند تا عقوه بر راه‪ ،‬خودشان را هم گرم کررده‬ ‫باشند‪ .‬ما در عصر خطرناکی به سر میبریم و روی انبوهی از سقح اتمری نشسرتهایرم‪.‬‬ ‫همه دلبسته جن‬

‫و خشونت شدهایم‪ .‬حتی کشوری مثل هندوسرتان کره الف تصروف‬

‫میزند‪ ،‬مشتاقانه در پی دستيابی به سقح اتمی بيشتر است! ما شدیدن نيازمند شريوهای‬ ‫هستيم که زندگی را نجات دهد‪ ،‬زیرا حقيقتی که مدرنيسم و فرزند قدبلندش‪ ،‬از آن داد‬ ‫سخن سر میدهند‪ ،‬حقيقتی در جهت خودکشی همگانی است‪ .‬چرا باید مدرنيسم برای‬ ‫انكار خود دست به هر کاری بزند چرا باید هور دائمی و مخرب سبکهرای خررده‪-‬‬ ‫پرداز و "بروتاليستی" را که هر سی سال در لباس جدیدی باز میگردند‪ ،‬توجيره کنرد‬ ‫چرا باید سرمایهداری چنين بی رحمانه ادای ضد سرمایهداری داشته باشد‬ ‫باید با تجربه در بين سبکها‪ ،‬مدام مرگ آنها را به آنها گوشزد کرد! من همانطور که‬ ‫کاملن پستمدرنيست نيستم در شعرهایم با نگاهی به تمرامی مردرن یرا کقسريک نيرز‬ ‫محلی از اعراب نمیگذارم‪ ،‬فقط سعی میکنم بهترین علری عبدالرضرایی دنيرا باشرم و‬ ‫روایت ضعفها و تناقضهاش را مینویسم‪ ،‬روایت منی که هرچه میدود بره خرودش‬ ‫نمیرسد‪.‬‬


‫‪563‬‬

‫من هرچه بنویسم هفتادی ست‬


‫‪590‬‬

‫مصاحبه با خبرگزاری ایسنا‬ ‫‪5932‬‬ ‫در گفتههایی‪ ،‬از علیهای عبدالرضایی یاد کردهایهد‪ ،‬نهاظر بهر اینکهه مخاطهب در‬ ‫مواجهه با شما انگار با چند شخص مواجه میشود که گاهی هم‪ ،‬نقهد شهعر را بهه‬ ‫عرصه خصیصه های رفتاری می کشاند‪ .‬شما یکی از شاعران بحثبرانگیز و جنجالی‬ ‫در حوزه شعر‪ ،‬به خصوص در شعر نسل موسوم به "هفتاد" هستید‪ .‬ممکهن اسهت‬ ‫در ابتدا درباره دلیل این بحثبرانگیزی صحبت کنیم؟‬ ‫در شعر پارسی‪ ،‬شاعر آنطوری که در ادبياتهای دیگر هست‪ ،‬نيسرت‪ .‬ایرن ناميرده در‬ ‫زبان پارسی‪ ،‬همریشه با شرعور اسرت‪ .‬مریخرواهم بگرویم کره در کارنامره هرر شراعر‬ ‫پارسیزبانی‪ ،‬زندگی شاعر در واقع اصلیترین شعر اوست‪ ،‬پس مرن هرم از اوان کرارم‬ ‫مشغول نوشتن این شعر بنيادین که زندگی مینامندش بودهام؛ یعنی برخقف زبان شعرم‬ ‫که از کنار زبان رد میشد‪ ،‬من از وسط زندگی میگذشرتم‪ .‬آنهرایی هرم کره از وسرط‬ ‫می گذرند‪ ،‬در واقع شاعرانی هستند که معمولن در خانهای شيشهیی زنردگی مریکننرد‪،‬‬ ‫همه‪ ،‬آنها را میبينند و درباره این دید زدنها در محافل‪ ،‬پچپچه میکنند‪ .‬گاهی هم این‬ ‫زمزمهها و حواشی بدل به متن میشود که عرصه بحث است‪ .‬البته عدهای به من لطرف‬ ‫دارند‪ ،‬شعرم را دوست داشته و اغلب از دوستانشان کره برا شخصريت تحریرف شرده‬


‫‪595‬‬

‫عبدالرضایی مشكل دارند‪ ،‬می خواهند با توجه به تئوری مرگ مؤلف‪ ،‬مرا بخوانند‪ .‬ایرن‬ ‫دوستان غافلند که دارند اینطوری به شاعرشان لم میکنند‪ .‬اهميت من‪ ،‬همانقردر بره‬ ‫شاعریام مربوط میشود که به شعرم! اصلن بزرگترین شرعر مرن‪ ،‬خرود زنردگی مرن‬ ‫است‪ .‬خيلیها با من مخالفند‪ ،‬فقط برای فرقهایی که با بقيه دارم‪ ،‬من اما به این فرقهرا‬ ‫میبالم‪ .‬شعر من جدای از زندگیام نيست‪ .‬تازه من اگر در زنردگی شخصریام ریسرک‬ ‫نمیکردم که این متنها نوشته نمیشد‪ .‬تقریبن در هر مصراحبهام دربراره مررگ مؤلرف‬ ‫گفتهام‪ .‬هزار بار توضيح دادهام که مرگ مؤلف‪ ،‬برای خوانش یک متن‪ ،‬طرزی را تعریف‬ ‫می کند؛ در واقع‪ ،‬اگر شراعر وقرت نویسرش‪ ،‬برخروردی جانشرينی برا مرتن دارد‪ ،‬ولری‬ ‫مخاطب این برخورد را با توجه به سيستم همنشينی در متن اجرا میکند‪ ،‬ایرن جریران‪،‬‬ ‫هيچ ربطی به سوا کردن زندگی شاعر از شعر و قضاوت سوا درباره این هرر دو نردارد‪.‬‬ ‫شما زندگی فروغ را از شعرش جدا کنيد‪ ،‬چه میماند از او بپذیرید‪ ،‬شعر تجربه است‪،‬‬ ‫زندگی است‪ ،‬نه خوانش‪ ،‬نه یک اعتقاد‪ .‬هرگز! شاید به همين دليل باشرد‪ ،‬کره سررایش‬ ‫شعر‪ ،‬هرگز با آموختن حاصل نمیشود‪ .‬با شعر باید مواجه شد‪ ،‬مثرل زنردگی‪ ،‬لخرت و‬ ‫رودررو‪ .‬قطعن باید دل داشته باشی و دل اینجا یعنی محل خواستگاری از خطر‪ ،‬یعنی‬ ‫جسارت‪ ،‬یعنی جسور بودن‪ .‬غير از این هم نمیشود؛ نمیشود که اینگونه نباشری‪ ،‬امرا‬ ‫شاعر باشی؛ مثلن‪ ،‬هيماليا را هرگز از روی نقشه نمیشود شناخت‪ .‬به قولی نقشهخوانی‪،‬‬ ‫همان کوهنوردی نيست‪ ،‬اگر به نقشه دل خوش کنی‪ ،‬مدام حساب و کتاب کنی و نقشه‬ ‫بكشی‪ ،‬قله را فراموش میکنی‪ .‬حاال هی خودت را در نقشرههایرت غررق کرن‪ ،‬خيرالی‬ ‫نيست‪ ،‬بكن! اما شاعرت گم خواهد شد‪ .‬حاال دیگر بعد از انتشار بيست و چنرد کتراب‬ ‫شعر و ناشعر به پارسی و چهارده کتاب به زبرانهرای دیگرر‪ ،‬کسری جرز آن "شرخص‬ ‫دیگری" نيستم که مدام "دیگر" می نویسد‪ .‬من شاعر شعرهای بیقرارم! شرعرهایی کره‬ ‫مدام رخت عوض میکنند و در حال خانهتكانیاند‪ .‬گاهی ایرن خانرهتكرانی در شركل‬


‫‪592‬‬ ‫اتفاق میافتد و شعرهایی چون "شينما" نوشته میشرود‪ ،‬گراهی هرم حملره بره معنرا و‬ ‫صورتهای مألوف فرهنگی می کند که باعث ایجاد اینرسری مریشرود‪ .‬خقصره اینكره‬ ‫حرف‪ ،‬فقط دکّان است‪ .‬هميشه‪ ،‬تنها یک نظر آن را زیر و زبر میکند‪ .‬بره شخصره اگرر‬ ‫چشمی سوی من تيری بتكاند‪ ،‬فكرم را سپر نمیکنم‪ ،‬دل میشوم کره خرودم را هنردل‬ ‫بكنم‪ .‬هندیها در این باره پيشروترند‪" ،‬تانترا" را فراگرفته اند که علم بردن در دل دادن‬ ‫است‪ .‬من هم اگر زندگی بحثبرانگيزی داشتم‪ ،‬بيشرتر بره خراطر ایرن برود کره خطرر‬ ‫میکردم‪ ،‬خرج شجاعت میکردم تا شعر تازهای شكل بگيرد که جز زندگی نيست‪.‬‬ ‫خطر و ترس با هم اینهمانی ندارند‪ ،‬با اینهمه همجواری دارنرد‪ .‬برخری سررش نترسری‬ ‫دارند‪ ،‬شجاع نيستند‪ .‬برای کسی که اصلن نترسد‪ ،‬خطر وجود ندارد و زنردگی معمرول‬ ‫است‪ .‬شجاعت ارتشی در محاصره دشمن است‪ .‬کسی که سرش نترس دارد‪ ،‬دشمن ندارد‪،‬‬ ‫خطر نمیکند‪ .‬در لنگرود الت معروفی داشتيم که "ابول کاردی" لقبش بود‪ .‬ابول کاردی‬ ‫سرش نترسی داشت‪ ،‬میرفت به قهوهخانه و کاسه کوزهها را به هم مریریخرت‪ ،‬برا همره‬ ‫دعوا میکرد‪ .‬او شجاع نبود‪ ،‬از سرش بیکاری میزد به سرش؛ اینجوری تفریح مریکررد‪.‬‬ ‫ترسی هم از زندان نداشت‪ ،‬با این همه او آزاد نبود‪ ،‬هميشه زندانی برود‪ .‬آزادی‪ ،‬برودن‬ ‫است‪ ،‬اگر نباشی‪ ،‬نمیشوی‪ .‬از دست میرود‪ ،‬ولی به دست نمیآید‪ ،‬باید باشری‪ ،‬چرون‬ ‫اگر به دستش بياوری‪ ،‬زودی از دستش میدهی‪ .‬اگر آزادی نباشد‪ ،‬یک جای مغز و تمام‬ ‫دلت خالی می شود‪ ،‬باید دلش را داشرته باشری‪ ،‬در دلرت داشرته باشریاش‪ ،‬و اال خطرر‬ ‫نمیکنی‪ .‬برخی برای معده خالی میجنگند‪ ،‬میخواهند پُرش کنند و نمیدانند کره فرردا‬ ‫خالیاش می کند‪ .‬گرسنگی سرش نترسی دارد‪ ،‬اما شجاع نيست‪ .‬کسی که با خطر مققرات‬ ‫نكند‪ ،‬دوست ترس می شود‪ .‬متأسفانه خطر کردن در هيچ دانشگاهی تدریس نمیشرود‪.‬‬ ‫در دانشگاهها اغلب مرگ کقسه مریشرود و زنردگی تردریس نمریشرود‪ .‬دانشرجویان‬ ‫دانشگاه افسری همه تاریخ میخوانند‪ ،‬اما کسری بره خراطرش نمریآورد‪ ،‬چرون مردیر‬


‫‪599‬‬

‫نيست؛ مدیر یعنی کسی که خطر را اداره میکند‪ .‬همه جا از حافظه حفا رت مریشرود‪،‬‬ ‫چون مخزن اطقعات است‪ .‬همه روی مغز کار میکنند‪ ،‬کسی کاری به دل ندارد‪ ،‬بررای‬ ‫همين است که ترس سراسری شده‪ ،‬همه به مردم یاد مریدهنرد کره بترسرند‪ .‬کنرار هرر‬ ‫چيزی که فرض کنی‪ ،‬تابلوی خطر گذاشته اند‪ ،‬زندگی کاملن ممنوع است‪ .‬همه مینالند‬ ‫که کسی عاش شان نيست‪ ،‬نشنيدهام یكی بگوید عاشر ش کسری اسرت‪ .‬عققره را اغلرب‬ ‫مخفی میکنند‪ ،‬اما تا میتوانند تنفّر را اعرقم مریکننرد‪ .‬عشر خطرنراک اسرت‪ ،‬چرون‬ ‫مجبورت میکند از دست بدهی‪ ،‬اول از دل آغاز میشود‪ ،‬بعد هم زنردگی مریآیرد کره‬ ‫خطرناک است‪.‬‬ ‫عبدالرضایی در جایی نوشته که زندگی را مینویسد‪ ،‬بها ایهنهمهه مهدام خطهر را‬ ‫تقدیس کرده و آن را در تقابل با آرامش قرار داده است‪ .‬در شعرش هم مهدام ایهن‬ ‫بیقراری و خطر کردن را تبلیغ میکند‪ .‬این موضوع از کجا نشأت میگیرد؟‬ ‫اغلب آدم ها دنبال آرامشند‪ ،‬مدام به آرامش فكر میکنند و این فكر کردن‪ ،‬همان نيمچره‬ ‫آرامشی را که دارند‪ ،‬نابود میکند‪ .‬آنها وقتی کره آرامرش ندارنرد‪ ،‬نگراننرد‪ ،‬از چيرزی‬ ‫میترسند که دارد مشكل ایجاد میکند‪ .‬دنبال چاره هستند و اینجاست که ذهرن‪ ،‬مثرل‬ ‫اکدها وارد میشود‪ .‬بی شک اگر مشكلی نداشته باشی‪ ،‬یا احساس کنی کره نرداری‪ ،‬بره‬ ‫ذهن که سياستمدار بی رحمی است‪ ،‬خيلی ميدان نمیدهی‪ .‬معمولن ذهن‪ ،‬ترسی را کره‬ ‫داری رفع نمیکند‪ ،‬فقط تقش میکند بزرگترش کند‪ ،‬چون میداند که تنها وقتی که از‬ ‫خطر بترسی‪ ،‬سراغ این سياستمدار میروی‪ .‬هيتلر در "نبرد من" مینویسد "اگرر خيرال‬ ‫فرمانروایی داری‪ ،‬هميشه باید مردم را در ترس و وحشت نگه داری" مریگویرد مردام‬ ‫باید خطر حمله کشوری را به آنها گوشزد کنی‪ ،‬چون فقط حضور یک دشرمن خيرالی‬


‫‪594‬‬

‫می توانست به او قدرت مانور دهد‪ .‬خقصه اینكه ذهن‪ ،‬سياستمدار خودخواهی است و‬ ‫پای خودش را همه جا وسط میکشد‪.‬‬ ‫اغلب شعرهای شما رابطه ای بینامتنی با سنت دارند‪ ،‬در حهالی کهه شهما شهاعری‬ ‫هستید که شدیدن ضد سنتّی جلوه می کنید‪ .‬با اینکه نقش اسهطوره ههای کالسهیک‬ ‫فرهنگ فارسی در شعرهای شما عوا شده‪ ،‬آیا استفاده از مجنون و فرهاد و لیلهی‬ ‫باعث کهنهنمایی ادبیاتتان نمیشود؟ این نقشهای قدیمی در نقاشهیههای تهازه در‬ ‫شعر شما‪ ،‬آیا باعث تکرار آنچه پیشتر نوشته شده‪ ،‬نمیشود؟‬ ‫مجنون قدیمی است‪ ،‬یک کهنه مریض‪ .‬فرهاد زیباست‪ ،‬یک زیبای مریض‪ ،‬چون او نيرز‬ ‫قدیمی است‪ .‬برای همين است که دنبال شعر این ليقی تازه میگردم‪ .‬فرهاد که باشرم‪،‬‬ ‫معشوقهای‪ ،‬شربتم را شيرین میکند که فرهادی کنم‪" .‬کهنه"‪ ،‬بيمراریسرت‪ ،‬امرا "نرو"‬ ‫خود زندگی است‪ ،‬خطرناک است‪ .‬باید برا کلره بره سرمتش رفرت‪ ،‬وگرنره از دسرتش‬ ‫می دهی؛ مثلن شعر نو؛ بسياری از مخاطبان نوعی‪ ،‬حتی بلد نيستند آن را از رو بخوانند‪،‬‬ ‫با اینهمه‪ ،‬شعر نو دست آنها را میخواند‪ .‬دعوتشان میکند به قهوهای سر ميز فرردا‪،‬‬ ‫مهمان دعوت شده هم نباید استخاره کند‪ ،‬باید برود‪ .‬اما تصميم در گذشته گرفته شده و‬ ‫دیگر به درد نو نمیخورد‪ .‬حاال دیگر آدرس عوض شده‪ ،‬آنچه پيشتر به حافظه دادی‪،‬‬ ‫حاال مرده‪ ،‬حقيقت "اآلن" است‪ ،‬نه اینكره مرثلن در دیروان حرافظ! در واقرع‪ ،‬آن کهنره‬ ‫صفحه‪ ،‬مدام حالت را گرفته نه فالت را! به عبارتی‪ ،‬از آنجا که حقيقرت هميشره زنرده‬ ‫است‪ ،‬پس هميشه تازه است‪ .‬مرگ اما‪ ،‬قدیم است و زندگی جدید و ایرن زنردگی کره‬ ‫حاال همان شعر نو است‪ ،‬از تو درخواست خطرر مریکنرد‪ .‬حرافظ ولری تروی حافظره‬


‫‪591‬‬

‫زندانیات کرده‪ ،‬در گذشته حبست کرده تا مرگ بيایرد‪ ،‬چرون قردیم اسرت‪ .‬برا اینكره‬ ‫پيشاپيش تو را کشته‪ ،‬هی پند میدهد که موا ب باش! هه!‬ ‫خقصه اینكه "نو" خطرناک است‪ ،‬اما زیباست مثل زندگی‪ .‬همه میخواهند تازه شوند‪،‬‬ ‫اما دلش را ندارند‪ .‬باید از دست بدهی‪ ،‬آسان نيست‪ .‬به دست آوردن آسان است و فقط‬ ‫کمی تقش می خواهد‪ ،‬از دست دادن اما اصلن آسان نيست‪ .‬ترسهات را صدا کرن ترا‬ ‫عقب نشينی کنند‪ ،‬بعد زندگی پيش میآید و خطر آغاز میشود‪ .‬آنها که پقن میکننرد‪،‬‬ ‫آنها که تصميم میگيرند‪ ،‬هرگز نو نمیشوند‪ .‬تصميم از گذشرته مریآیرد و نرو آینرده‬ ‫است‪ .‬مثل یک نوزاد در لحظه عمل کن! برای اینكه تازه شروی‪ ،‬بایرد در آینرده باشری؛‬ ‫یعنی همينکه حس کردی در باز شده‪ ،‬بپر! اصلن سخت نيسرت‪ ،‬فقرط بایرد بتروانی از‬ ‫دست بدهی‪ ،‬آنوقت به دست میآید‪.‬‬ ‫در بحثهایی که تاکنون طرح کردهاید و در شعرهایی که نوشتهاید‪ ،‬مدام یکجهور‬ ‫اعتراا وجود داشته‪ ،‬در واق پیشینیان مدام رد شدهاند‪ .‬از حافظ گرفته تا شهاملو‪،‬‬ ‫به همه انتقاد شده و هرگز شاعری در سخنان شما قبول واق نشده اسهت‪ .‬ایهن رد‪،‬‬ ‫این نامقبولیت دیگران‪ ،‬از کجا می آید؟ شاید دلیل اصلی اینکهه بسهیاری بها شهما‬ ‫ضدیت دارند‪ ،‬همین باشد که هیچ فردی را در کاری که میکند‪ ،‬به رسمیت نمهی‪-‬‬ ‫شناسید‪ .‬حتی به منتقدانی که معتقدند شعر عبدالرضایی بعد از مهاجرت تغییر کرده‬ ‫و کمی محافظه کار شده‪ ،‬مدام حمله کردهاید‪ .‬این تاریکبینی از کجا میآید و آیها‬ ‫یک خودخواهی و خودمحوری نیست؟‬ ‫من رودخانه ام‪ ،‬هنوز همان آب را دارم‪ ،‬شاید حاال به صخرهای برخرورد کررده و بررای‬ ‫اینكه درجا نزنم‪ ،‬مجبور شده باشم از کنارش بگذرم‪ ،‬یعنی فقرط مسريرم عروض شرده‬


‫‪592‬‬

‫باشد‪ ،‬اما رودخانه هنوز هم رودخانه است‪ .‬هنوز همان مینویسم که طی این همه کتاب‬ ‫نوشته ام‪ ،‬برخی تازه دارند پيدام میکنند‪ ،‬پيشترها از طری آن دیگری مرا شنيده بودند‪،‬‬ ‫حاال ولی خودشانند‪ ،‬خودشان می خوانند‪ ،‬لخت و رودررو! مرگ رودخانه‪ ،‬وقتی که بره‬ ‫دهانهی دریا میرسد زیباترینش مرگهاست‪ .‬رودخانه از کوه سرن‬

‫برمریدارد‪ ،‬ولری برر‬

‫زمينش می گذارد که تشركيلش جرویی داده و بره آن همره حيروان آب بدهرد‪ ،‬بعرد هرم‬ ‫فاضقبشان را برمیدارد که عرض بگيرد و به شهر داخل شود‪ ،‬بعد از آنكه ایرن همره‬ ‫آدم به آبش تن دادند‪ ،‬خودش را به جای بعدی می رساند بی آنكه چيرزی یرا کسری را‬ ‫بردارد برای خودش‪ ،‬تصاحبی در کار نيست‪ ،‬خاطرهای از کوه و بيابان و دشرت نردارد‪.‬‬ ‫آشغالی به خوردش نمیرود‪ ،‬همه را جا میگذارد تا میرسد به مرگ‪ .‬هرگز نمیترسرد‪،‬‬ ‫فرار هم نمیکند‪ ،‬با عجله خرود را بره او مریدهرد‪ ،‬بره آن آبریش برزرگ کره اسرمش را‬ ‫گذاشتهاند دریا! در ! یا !‬ ‫من عادت کردهام حرفم را راحت بزنم‪ ،‬اما هرگز آن را مؤکد نمیکنم‪ .‬حكمت حكومت‬ ‫نمیکند‪ ،‬هرگز حكم نمیدهد‪ ،‬چون نمیتواند و اصلن نمیخواهد خودش را ثابت کند‪.‬‬ ‫حكمت مثل رودخانه است‪ ،‬در یک نظر‪ ،‬ثابت به نظر میآید‪ ،‬اما برای یرک لحظره هرم‬ ‫نمیتواند ثابت بماند‪ .‬پيشتر هم نوشته ام که در جهان من دیگر نه‪ ،‬دیگر نا‪ ،‬دیگرر بری‬ ‫وجود ندارد‪ .‬دیگر کسی را رد نمیکنم‪ ،‬همه باشند‪ ،‬بهتر است‪ .‬بعضی وقتها چهررههرا‬ ‫بدل به ميت (اسطوره) میشوند‪ ،‬حافظ دیگر فقط یک شاعر نيست‪ ،‬بلكره بيشرتر ميرت‬ ‫است‪ ،‬فرهاد فقط عاش نيست‪ ،‬ميت است؛ من برا ایرن ميرتهاسرت کره حررف دارم‪.‬‬ ‫اسطوره باید تازه باشرد‪ ،‬اسرطوره فرداسرت‪ .‬مولروی شراعر برود‪ ،‬امرا حراال عرارفی در‬ ‫آمریكاست‪ ،‬حافظ شاعر است‪ ،‬خيلی! اما کسی او را نمیخواند‪ ،‬با او حال نمیکند‪ ،‬فال‬ ‫میگيرد! ردّ چيزی یا کسی که تثبيت شده باشد‪ ،‬آسان نيست‪ ،‬اما برای منش ترازهپرسرت‪،‬‬ ‫قدیم افيون است‪ .‬کار سختی داشتم و دارم‪ ،‬میدانم! برخی عليه تاریكی میجنگند‪ ،‬عليه‬


‫‪596‬‬

‫سياهی میجنگند‪ .‬نور نمیشوند‪ ،‬از نور دعوت نمیکنند‪ ،‬منتظرند خودش بياید‪ .‬نرور و‬ ‫لمت‪ ،‬تاریكی و روشنی‪ ،‬هميشه ورد زبان دوآليستهاست‪ .‬اینها البته دانرش دارنرد‪،‬‬ ‫اما هوش ندارند‪ ،‬هرچه خواندهاند‪ ،‬بی هيچ سؤالی داخل انبار حافظه کردهانرد‪ .‬سرياه را‬ ‫رن‬

‫می شناسند‪ ،‬از آن متنفرند! در حالی که سياهی رن‬

‫رن هاست که ایجاد اجتماع سياه میکند‪ .‬تاریكی رن‬

‫نيست‪ ،‬جن‬

‫و همهمه ابلهانه‬

‫زمينره هسرتی نيسرت‪ ،‬ماهيرت‬

‫هستی است‪ .‬تاریكی وجود ندارد‪ ،‬نمی توانی حذفش کنی‪ .‬فقط باید نور را دعوت کرد‪،‬‬ ‫المپ را خاموش کن‪ ،‬اتاق تاریک نمیشود‪ ،‬تاریک بود‪ ،‬تاریرک هسرت‪ ،‬خواهرد برود!‬ ‫همه جا تاریک است‪ ،‬من‪ ،‬تو‪ ،‬او‪ ،‬همه تاریكيم‪ ،‬برای همين مدام میترسيم‪ .‬خطرر کرن!‬ ‫المپ روشن میشرود‪ .‬در شرعر بلنرد "زرتشرت بررای چره مریخندیرد " روی کلمره‬ ‫روشنفكر تمرکز کردم و متن را با توجه به درکی که از حكمرت هنردی داشرتم‪ ،‬پريش‬ ‫بردم‪ .‬در این شعر بلند برخی عليه تراریكی مریجنگنرد‪ ،‬بره آن شرليک مریکننرد‪ ،‬تيرر‬ ‫میخورد به دیوار‪ ،‬کمانه میکند و خود میميرند‪ .‬با چيزی کره هرگرز وجرود نداشرت‪،‬‬ ‫ندارد‪ ،‬نمیشود جنگيد‪ ،‬شكست میخوری‪ .‬مشكل خودتی‪ ،‬خودت را کنترل کن! کنتور‬ ‫را روشن کن‪ ،‬المپ روشن میشود‪ .‬زمين تاریک است‪ ،‬این سن‬

‫بزرگ تقرریبن گررد‪،‬‬

‫تاریک است‪ ،‬فقط نور می تواند در آن نقب بزند‪ ،‬با تيشره بره جرانش مریافترد‪ ،‬فرهراد‬ ‫میشود که شيرینی با همان زیبایی موعود از دل سن‬

‫بزند بيرون‪.‬‬

‫شما انگار در این گفتوگو بیشتر با رندی از کنار سؤالهها رد مهیشهوید و مهدام‬ ‫هوش خود را به جای دانش و تجربههای شعری به رخ میکشید‪.‬‬ ‫هوش هميشه پيش از دانش بود و من هم ترجيح میدهرم بيشرتر از پريش‪ ،‬آن نقطره و‬ ‫نكته ی ازلی را در شعر بگویم‪ ،‬پس دانشمند نيستم‪ ،‬چون هرچه میدانرم‪ ،‬مرال دیگرران‬


‫‪599‬‬

‫است‪ ،‬چون دانش معمولی است‪ ،‬اعتمادی به خود ندارد‪ .‬دانشمند هرم کره باشری‪ ،‬اگرر‬ ‫باهوش یا در هوش نباشی‪ ،‬نمیتوانی به کسی یا چيرزی اعتمراد کنری‪ .‬گراهی قردم در‬ ‫ناشناخته می گذاری و این همان جایی است که دیگر دانش بره کرارت نمریآیرد‪ ،‬تنهرا‬ ‫هوش است که از پسش برمیآید و هوش فقط از زندگی برمیخيزد‪ .‬باید زنده باشی که‬ ‫قادر شوی در همان آن بمانی‪ .‬برخی سعی میکنند زندگی را درک کننرد‪ ،‬ولری زنردگی‬ ‫نمی کنند‪ .‬زندگی مشكل نيست‪ ،‬اگر با آن مشركل داشرته باشری‪ ،‬پيشراپيش مریميرری‪.‬‬ ‫خيلیها مرده اند‪ ،‬چون مدام با مشكقت دست و پنجه نرم میکنند‪ .‬ولشان کن! زندگی‬ ‫کتاب راهنما ندارد‪ .‬دیگر نقشه کاربردی ندارد‪ ،‬همه چيز در حال تغيير است‪ .‬باید کمی‬ ‫دل کرد‪ .‬عقل هوشی است که کودن شده باشد‪ .‬در عصر ما عقل مرده اسرت‪ ،‬دیگرر بره‬ ‫کار نمیآید‪ .‬حاال دیگر وقت دل است‪ .‬اگر داشته باشیاش‪ ،‬عقلت هم به کرار مریآیرد‪،‬‬ ‫وگرنه تنها می توانی خرودت را ترزئين کنری‪ .‬بگرویی کره دکترری‪ ،‬در حرالی کره هريچ‬ ‫نمیفهمی‪ .‬مردم متأسفانه به دل تمرین نمیدهند‪ .‬دل بنيه دارد و عقل از این فقدان چره‬ ‫رنجها که نمیبرد‪ .‬دل یعنی خطر و عقل آنجا به کار میآید که خواسته باشی خطرر را‬ ‫دور کنی‪ ،‬یعنی که زندگی نكنی‪ .‬فقط زمانی که عقل برود‪ ،‬شعر میآید‪ .‬طرف چهارزانو‬ ‫می نشيند سر شعرم‪ ،‬مغزش را می گذارد سر صفحه تا فهم کند‪ ،‬آقاجان‪ ،‬دلت را حاضرر‬ ‫کن! اینطور که تو میخوانی‪ ،‬فقط سن‬

‫میشوی‪ .‬سرودن حال کردن است‪ .‬گاهی شعر‬

‫که مینویسم‪ ،‬حالش را پيشاپيش میبرم‪ ،‬اصلن برای همرين اسرت کره شراعرها اغلرب‬ ‫دنبال ح تأليف نيستند‪ ،‬مزدشان را قبلن گرفتهاند‪ .‬من بارهرا گفترهام کره اعتقرادی بره‬ ‫اعتقاد ندارم‪ ،‬اما به اعتماد چرا! کسی که اعتماد نمیکند‪ ،‬شک هم نمیکند‪ ،‬فقط رُلش را‬ ‫بازی می کند‪ .‬اعتماد امری کاملن شخصی است‪ ،‬در حالی کره اعتقراد اجتمراعی اسرت‪،‬‬ ‫فراموشش کن که شک بياید و با خود ترس بيراورد‪ .‬تررس هرم کره آمرد‪ ،‬خطرر کرن!‬ ‫زندگیات آغاز می شود‪ .‬زندگی که آغاز شد‪ ،‬عش هم با کله میآید‪ .‬دوستم مازیار فكر‬


‫‪593‬‬

‫می کرد عاش است‪ ،‬ورشكست که شد‪ ،‬معشوقش رفت و دیگر نبود‪ .‬سامان عاش بود‪،‬‬ ‫سرش درد میکرد‪ ،‬تنش را خاراند‪ ،‬دیگر نبود‪ .‬بكتراش مریگویرد عاشر نيسرت‪ ،‬مرن‬ ‫می گویم هست‪ ،‬چون نمی داند کره هسرت‪ ،‬او فقرط معشروقش مررده اسرت‪ .‬معشروق‬ ‫میتواند نباشد‪ ،‬اما عش هميشه هست‪ ،‬چون خطر زنرده اسرت‪ .‬پرس اعتمراد کرن کره‬ ‫زندگی بكنی‪ .‬حاال دیگر فقط آزمایشگاهم‪ ،‬ایده ای در مورد یک درست یا غلط نردارم‪،‬‬ ‫در جهان من دیگر نا‪ ،‬دیگر نه‪ ،‬حتی بی وجود ندارد‪ .‬چندی پيش از قضاوتهای بقيره‪،‬‬ ‫بقيه غذاها و از قضا از خودم که فكر میکرد دوآليسرت نيسرت‪ ،‬بره تنر‬

‫آمرده برودم‪.‬‬

‫تصميم گرفتم تكليفم را با این همه بد‪ ،‬این همه خوب‪ ،‬برای هميشه روشن کرنم‪ ،‬پرس‬ ‫به دوستانم گفتم از امروز من یكی دیگر حرف نيستم‪ ،‬بيایيد اینجا سفارش میدهم غذا‬ ‫بياورند بخوریم‪ ،‬بعد هم اگر خواسرتيد‪ ،‬برویرد‪ ،‬اگرر نره‪ ،‬بمانيرد در گوشرهای بگيریرد‬ ‫بخوابيد یا فيلم ببينيد‪ ،‬فقط کاری به من دیگر نداشته باشيد‪ .‬همه چند باری آمدنرد‪ ،‬امرا‬ ‫بعد برای هميشه رفتند‪ .‬شاید برای اینكه دیگر کسی نبود تأیيدشان کند‪ ،‬غمانگيز اسرت‬ ‫نه! متاسفانه ما حتی زمانی که به هم نه میگویيم‪ ،‬هم را تأیيد میکنريم‪ .‬خقصره چنرد‬ ‫ماهی طول کشيد تا مغزم از چرند خالی شد‪ ،‬دیگرر در سررم انبرار اطقعراتی کره کرار‬ ‫مهمّات میکرد‪ ،‬درکار نبود‪ .‬همه را تُف کرده بودم‪ ،‬دیگر نمریدانسرتم کری چره کسری‬ ‫است‪ ،‬حتی مادرم دیگر خوب نبود‪ ،‬بد نبود‪ .‬طفلی زن‬

‫که میزد‪ ،‬فقط میگفتم خُرب!‬

‫بعد هم میگفت‪ ،‬باز هم که زده به سرت! و قطع میکرد‪ .‬دیگر فقط باید سعی میکرردم‬ ‫کمی هو شيار باشم‪ .‬شروعی تازه بود‪ ،‬هيچ پاسخی پيشاپيش آماده نبرود‪ .‬حراال فقرط آن‬ ‫چيزهایی را که با زندگی همخوانی داشت‪ ،‬درست میدانستم با اینهمه نادرستی نيز در‬ ‫کار نبود‪ .‬با اینكه موسای من هنوز حضور داشت‪ ،‬اما دیگر کاری به ده فرمران نداشرت‪.‬‬ ‫فرمان فقط من بودم که پشت فرمان بود‪ .‬دیگر حتی به شكم شک داشتم و به عدم‪ ،‬کره‬ ‫اینهمه حاضر بود‪ .‬یک روز هم گير دادم به خرط راسرت کره تعرریفش را اصرل قررار‬


‫‪530‬‬

‫داده ایم‪ ،‬یک کاره دیدم کدام راست‪ ،‬اصرلن خطری در کرار نيسرت‪ .‬کرافی اسرت کمری‬ ‫ميكروسكوپيک نگاه کنی‪ ،‬همه خم می شوند‪ .‬بعد به ریاضياتم سر و سامان دادم‪ ،‬دیگرر‬ ‫بسطها‪ ،‬سریها حتی انتگرالهای چندگانهی نپری هم‪ ،‬جلوهای در سادگی داشت‪ .‬مثل‬ ‫گزاره "دارا انار دارد" برای محصل کقس پنجم‪ ،‬چيزی ساده برود‪ ،‬امرا در عرين حرال‬ ‫بسيار سخت! حاال فقط با انتگرالهایی که حد ابعادشان به بری نهایرت ميرل کنرد‪ ،‬کرار‬ ‫می کنم‪ .‬در فضایی که دارم‪ ،‬دیگر بعدی در کار نيست‪ .‬با اینكه ماتریسهای شعریام را‬ ‫هنوز سی و دو حرف ساده میسازند‪ ،‬اما لحنهاشان فضایی تشكيل میدهد که هر مغز‬ ‫سادهای اگر فقط سادهلوح نباشد‪ ،‬بدل به بعدی تازه میشود در خوانش‪ .‬طول و عررض‬ ‫و ارتفاع و زمان‪ ،‬فقط قراردادند که تازه در عهد عتي بسته شد‪ ،‬اینها تنها برای گشرت‬ ‫در یک البيرنت به کار میآیند‪ ،‬چند سالی میشرود کره انبرار ذهرنم هری دارد خرالی و‬ ‫خالیتر میشود‪ .‬حاال فقط برخی از گلها را دوسرت دارم‪ ،‬از بروی خيلریهاشران بردم‬ ‫می آید‪ .‬دليلی هم ندارم که ماه را زیبا خطاب کنم‪ .‬قراردادهرای اصرلی را اغلرب فسرخ‬ ‫کرده ام‪ .‬نود و نه درصد ذهنم را فرض پر کرده بود‪ ،‬حتمی در کار نبود‪ ،‬حاال فقرط دارم‬ ‫به چيزهای ساده فكر میکنم‪ ،‬باید دوباره آنها را از یكری کره مثرل هريچکرس نباشرد‪،‬‬ ‫بپرسم‪ .‬خریّت را تقریبا از سه سالگی آغاز کرده بودم‪ ،‬پاالنی گذاشته بودند در مغرزم و‬ ‫هرچه را که با منط جور درمیآمد‪ ،‬بار ذهنم میکردند؛ منط فرض بود‪ ،‬قراردادی بود‬ ‫که تنها سود عدهای را منعقد می کرد‪ ،‬در حقيقت هيچ نسبتی برا ذهرنم کره آنارشيسرتی‬ ‫ششدان‬

‫درش زندگی میکرد‪ ،‬نداشرت‪ .‬حراال همره را دور ریخترهام‪ ،‬سربک شردهام‪،‬‬

‫خيلی! البته هنوز همان خرم‪ ،‬اما یک خر خالی‪ ،‬خُرده باری هم بر گُرده ندارم کره فرردا‬ ‫زایمانش کند‪ .‬این را همه میدانند‪ ،‬اما کسی نمیفهمد حاال هم فقط مرروّج زنردگی در‬ ‫شعرم‪ ،‬چون فقط در شعر است که انققب میشود‪.‬‬


‫‪535‬‬

‫اجازه دهید فق به شعر بپردازیم و برویم سر سهؤال اصهلی‪ .‬شهما در مصهاحبهای‬ ‫گفته اید که شعر معاصر فارسی دچار سه انقالب شده است؛ انقالب نیمها‪ ،‬انقهالب‬ ‫شاملو و انقالبی که گویا نسل شما سبب آن شده است‪ .‬پس چرا جریانی کهه شهعر‬ ‫شما هم یکی از شاخه های آن است‪ ،‬به اندازه شعر سمبولیستی دهه چههل و شهعر‬ ‫نوقدمایی پس از انقالب محبوبیت کسب نکرد‪ .‬آیا شما به مخاطب عام ههم توجهه‬ ‫دارید؟‬ ‫یكی را میاندازندش در ینگه دنيا‪ ،‬بعد میگویند دیدی‪ ،‬دیگر نيست! حاال حكایت شعر‬ ‫هفتاد است‪ .‬من به شخصه تا وقتی که ایرران برودم‪ ،‬یكری از پرمخاطربتررین شراعران‬ ‫محسوب می شدم‪ ،‬طوری که "محمدتقی صالحپور" که ماهنامه "گيلهوا" را درمیآورد‪،‬‬ ‫مدام اصرار میکرد برای اینكه مجلهاش فروش برود‪ ،‬کاری دسرتش بردهم‪ .‬مرن اوایرل‬ ‫سال هشتاد و یک‪ ،‬ایران را ترک کردم‪ ،‬اما طی دهه هفتاد چه از لحاظ فروش و چره از‬ ‫لحاظ تعداد نقد و مقالهای که درباره کتابهایم در مطبوعات منتشر میشد‪ ،‬بری رقيرب‬ ‫بودم‪ ،‬به دنبال مخاطب عام هم نبودم‪ .‬خوشبختانه در ایران آنقدر شاعر داشتيم و داریم‬ ‫که نگذارند هيچ کتابم در ویترین باقی بماند‪ .‬درباره انققب سوم شعر پارسی یرا همران‬ ‫شعر دهه هفتاد‪ ،‬بسيار سخنرانی کردم و دربارهاش با نشریات پارسیزبانش وقت مصاحبه‬ ‫کردم‪ .‬حاال هم اگر حرفی مانده باشد‪ ،‬باید نسل تازه سازش را بزند‪ .‬من همانطوری که‬ ‫کار دیروزم را تمام و کمال انجام دادم‪ ،‬حرفش را هم همان دیروز بره طرور کامرل زدم‪.‬‬ ‫بعضی از آن گفتوگوها را میتوانيد در کتابهرا و نشرریات آن سرالهرا یرا اینترنرت‬ ‫بخوانيد‪ .‬مطمئنم جواب را تمام و کمال میگيرید‪ .‬برای من پرونده پروکه هفتراد‪ ،‬همران‬ ‫سال هشتاد بسته شد و بعد از آن تنها به پساهفتاد فكرر کرردم کره حكمرت شرعری از‬ ‫خصيصههای اصلی آن محسوب می شود‪ .‬عجيب اسرت در ایرران کره برودم‪ ،‬مردام بره‬


‫‪532‬‬

‫فكرهای غربی فكر می کردم‪ ،‬اما در غرب مدام در هندم‪ ،‬هند دریرای حكمرت اسرت و‬ ‫سرزمين اشراق! خانه ام کنار کتابخانه ملی بریتانياست‪ ،‬صبح که بيدار میشروم‪ ،‬سررم را‬ ‫میاندازم پایين و مستقيم میروم در داالن کتراب هرای حكمتری ر هنردی کره عاشرقم‬ ‫کردهاند و غروبها در آرامشی مطل راهی خانهام میکنند‪ .‬یک روز درباره کرنش ایرن‬ ‫حكمت در شعر پساهفتاد خواهم گفت‪.‬‬ ‫ویژگیهای این شعر دهه هفتاد از نظر شما چیست؟‬ ‫شعر هفتاد تنها چيزی است که خقصه نمی شود و جز خودش نيست‪ ،‬اما میتروانم بره‬ ‫اختصار بگویم‪" :‬هرچه من می نویسم‪ ،‬هفتادی است‪ ،‬چون هرچه ترازه اسرت‪ ،‬هفترادی‬ ‫است" و یعنی ویژگی بنيادی شعر هفتاد‪ ،‬تازگی است‪ .‬پيشترهرا در دو گفرتوگرو در‬ ‫اینباره به طور مفصل حرف زدهام‪.‬‬ ‫این شعر از کدام سرچشمهها میآید؟ با شعر مثلن "تندر کیا" چه رابطههای دارد؟‬ ‫یا با لب ریختههای یداهلل رویایی و یا با خطاب به پروانههای رضا براهنی؟ یها نهه‪،‬‬ ‫این شعر به تمامی محصول کار نسل شماست؟‬ ‫شعر من با آثار هيچ کدام از اینان نزدیكی ساختاری ندارد و عققه و توجه ویرژهای نيرز‬ ‫نداشته هرگز‪ .‬اما از آنجا که مدام پی کشف راه تازه و نرفته‪ ،‬بودم‪ ،‬باید راههای رفته را‬ ‫می شناختم‪ .‬این سه نفر را هم مثل هزاران شاعر پارسیزبان دیگرر برا دقرت خوانردم و‬ ‫معتقدم تندر کيا بيشتر دغدغه شوخی داشته با کلمات‪ ،‬نه شاعری! رویایی هم برا اینكره‬ ‫نویسنده مهمترین شعرهای دهه چهل و شصت است‪ ،‬متأسرفانه اصرلن شراعر نيسرت‪.‬‬


‫‪539‬‬

‫شاعری من هرگز مراوده ای با این هر سه نفر نداشت و اساسن فاصله کهكشانی میبينم‬ ‫بين نوع متنی که براهنی توليد کرد و شعری که من نوشتهام‪.‬‬ ‫شما در جایی گفتهاید آوانگاردیسم‪ ،‬رفتن روی مین است‪ .‬آیا اشاره شما به تبعهات‬ ‫کارهایی با جلوههای خالفآمد عادت است؟ یا این روی مین رفتن ابعهاد دیگهری‬ ‫هم دارد؟‬ ‫در جن‬

‫جهانی به آن دسته از سربازان آلمانی که داوطلبانه روی مين میرفتند تا راه باز‬

‫شده‪ ،‬لشكر از ميدان مين عبور کند‪ ،‬آوانگارد میگفتند و این کلمه بعدها به ادبيات هرم‬ ‫سرایت کرده‪ .‬هميشه نوآوری و کار خقق با مقاومت و اینرسی روبرو میشود‪ ،‬شردت‬ ‫این مقاومت در مقوالت فرهنگی بيشتر است‪ .‬در نتيجه خقف فرهن‬ ‫کمتر از رفتن روی مين نيست‪ .‬من بعد از انتشار چند کتاب خا‬

‫مألوف قدم زدن‪،‬‬

‫‪ ،‬بيش از نود درصرد‬

‫مخاطبانم را از دست دادم‪ ،‬اما شكی نداشرتم کره بره زودی ایرنگونره نوشرتن اپيردمی‬ ‫می شود‪ ،‬که شد‪ .‬قبلن هم گفتم که زبان شعری من مدام از کنار زبان پارسی مریگرذرد؛‬ ‫یعنی اغلب برای اینكه فضایی نو بسازم‪ ،‬از زبانی تازه و نامألوف استفاده میکنم و شده‬ ‫که سال ها در برابر زبان تازه من مقاومت کنند؛ مثلن اولين نقدی که دربراره پراریس در‬ ‫رنو نوشته شد‪ ،‬پر از فحش و ليچار بود‪ ،‬اما به مرور همين اثر به کتاب بالينی نسل ترازه‬ ‫بدل شد‪.‬‬ ‫در مجموع نگاه شما به تحول شعر خودتان در ایران تا مهاجرت‪ ،‬چه بهوده اسهت؟‬ ‫گویا شما از آن مانورهای زبانی که در آن کارهای اولی داشتهاید‪ ،‬انهدکی فاصهله‬ ‫گرفتهاید‪ .‬زبان در شعرتان سادهتر شده است و آن چرخشهای ناگهانی به انتزاعات‬


‫‪534‬‬

‫هم‪ ،‬در شعرتان کمتر دیده میشود‪ .‬به خصوص در شعرهای انگلیسیتان شعر بیشتر‬ ‫با جریانهای شعر ساده پیوند دارد تا با پیشینه و سبک کار خودتان‪.‬‬ ‫قبول دارم که زبان شعرهای انگليسیام خطی و ساده است‪ .‬متأسرفانه هنروز آنقردر برر‬ ‫زبان انگليسی مسلط نيستم که در شعرم به زبان خود‪ ،‬کاراکتر ویژه بدهم‪ ،‬امرا چيزهرای‬ ‫دیگری را جایگزین این نقصان کردم که باعث شده شعرکهای انگليسیام اینجرا گرل‬ ‫کند‪ .‬ضمنن‪ ،‬من هميشه شاعر طرزهای گوناگون برودهام؛ مرثلن در کتراب اولرم‪" ،‬تنهرا‬ ‫آدمهای آهنی در باران زن‬

‫میزنند"‪ ،‬غزلهایی دارم که در آنها قاعرده ترازویری وزن‬

‫را به هم زدم و گاهی در ارکان عروضی دست برده‪ ،‬یكی را جای دیگری استفاده کردم؛‬ ‫مثلن مفتعلن را جای مفعولن نشاندم‪ .‬زبان در کتابهای "تنها آدمهای آهنری در براران‬ ‫زن‬

‫میزنند"‪" ،‬نام این کتاب را شما بگذارید" یا "این گربه عزیز"‪ ،‬کاملن خطی است‬

‫و در ایررن کتررابهررا شررهود شرراعرانه حرررف اول را مرریزنررد‪ .‬در "پرراریس در رنررو"‪،‬‬ ‫"فیالبداهه"‪" ،‬جامعه" و "شينما"‪ ،‬اما زبان و بازیهای زبانی نقش محوری دارد‪ .‬هنوز‬ ‫هم اینگونهام‪ .‬طی دوازده سالی که از ایران بيرون آمدهام‪ ،‬پانزده کتاب شعر دیگر منتشر‬ ‫کرده ام که هر کدام ساز خودش را مریزنرد‪ .‬مرثلن کتراب "مرن در خطرنراک زنردگی‬ ‫میکردم" پر از کار زبانی است‪ .‬شعرهای "تنوین" و "ساعت" و "برو به سرمت بررو"‬ ‫که در همين کتاب منتشر شدهاند‪ ،‬از زبانیترین شعرهایم محسوب مریشروند‪ .‬خقصره‬ ‫اینكه حاال نوع زبان شعری را با توجه به فضایی که باید در متن توليرد شرود‪ ،‬انتخراب‬ ‫میکنم‪ .‬در برخی از کتابهای تازهام‪ ،‬شما هم مخاطب شعرهایی با زبانی سادهاید و هم‬ ‫شعرهایی در این کتابها وجود دارد که با زبان رفتار تازهای دارد‪ .‬از طرفری حراال هرر‬ ‫شعر تازهای که مینویسم‪ ،‬هم زمان به چند زبان دیگر ترجمه میشرود‪ .‬همرانطرور کره‬ ‫می دانيد‪ ،‬در ترجمه شعر اولين چيزی که از بين میرود‪ ،‬بازیهای زبرانی اسرت‪ .‬شراید‬


‫‪531‬‬

‫دليل اصلی که بيشتر شعرهای تازهام از زبان خطی برخوردارند‪ ،‬به خاطر این باشرد کره‬ ‫میخواهم فاصله بين نسخه اصلی و ترجمه آن را کم کنم‪.‬‬ ‫آیا این توصیف درستی است که بویی از شعر بیدل دهلوی در شعرهای شما دیهده‬ ‫میشود؟‬ ‫سال هاست که دیوان بيدل‪ ،‬کتاب بالينی من است‪ .‬در واقرع قطعرات شرمس تبریرزی و‬ ‫شعرهای بيدل دهلوی از زمره تأثيرگذارترین آموزگاران شعرم بودهاند‪ .‬گرچه از لحراظ‬ ‫زیرساخت های ذهنی یا ساختارهای فكری و بنيادهای معنایی کوچکترین نزدیكری برا‬ ‫بيدل ندارم‪ ،‬اما وجه استتيكی شعرش را به خصو‬

‫در حيطه صور خيال و سيستمهای‬

‫جانشينی و همنشينی زبان بسيار میپسندم و بيدل را اولين و مهمترین شاعر فرماليسرت‬ ‫تاریخ شعر جهان میدانم‪.‬‬


‫‪532‬‬

‫همه میخواهند ماست خودشان را غالب کنند‬


‫‪536‬‬

‫گفتوگوی ساموئل کابلی و الهام حیدری با علی عبدالرضایی‬ ‫‪5935‬‬ ‫اینطور که صفحات وب به ما میگوید شما در سال ‪ ۹13۱‬در لنگرود به دنیا آمده‪-‬‬ ‫اید‪ .‬لطفن مختصری دربارهی شرح حالتان برای ما توضیح دهید‪ .‬چگونه از تههران‬ ‫شلوغ سر درآوردید و اکنون کجا زندگی میکنید؟‬ ‫صفحات وب هم میتوانند گاهی دروغ نگویند‪ ،‬درست است لنگرودی زادهام‪ .‬حاال هم‬ ‫پلش معروفش را با خودم آوردهام لندن که بعضی غروبها پراش بنشرينم و گيترار برزنم‪.‬‬ ‫طوری که انگار از اسر ناف مرا با همين لندن بریج بریده باشند‪ ،‬حاال به طرز فجيعی برا‬ ‫هم فاميليم‪ .‬سال شصت و شش مادرم در کنكور سراسری قبول شد و مرا بره دانشرگاه‬ ‫فنی و مهندسی تهران که حاال خواجه نصير شده انداخت‪ .‬گفتم مادرم در دانشگاه قبول‬ ‫شد چون خودم از اوان کودکی عاش فلسفه و شعر بودم و اگر حكم مادر نبود‪ ،‬هرگرز‬ ‫ریاضی نمیخواندم و بعد هم در رشته حررارت و سرياالت مهندسری مكانيرک مردرک‬ ‫نمیگرفتم‪ .‬البته بد هم نشد‪ ،‬اگر در تهران فلسفه یا ادبيات میخواندم هنوز هم باید مثل‬ ‫فرهاد در کرمانشاه بيستون میکندم‪ .‬در اهر داشتم توی تهران مهندسی مكانيرک مری‪-‬‬ ‫خواندم اما شاید فقط یک صدم وقت مطالعاتیام را به آن اختصا‬

‫میدادم و مردام در‬

‫کتابهای فلسفی و شعری قدم میزدم‪ .‬اگرچه بعدها مهندس شدم‪ ،‬اما هرگز فيلسروف‬


‫‪539‬‬

‫نشدم یا از جایی مدرک شاعری نگرفتم‪ .‬درسم هم که تمام شد‪ ،‬دیگرر در لنگررود جرا‬ ‫نمیشدم‪ ،‬همانطوری که بعدها‪ ،‬تهران هم آنقدر تن‬

‫شد که باید نهنگم را به پراریس‬

‫میبردم‪ .‬اما آنجا هم با این طبع بیقرارم‪ ،‬با من سازگار نبود و بعد از کمی اروپراگردی‬ ‫آمدم اینجا لندننشينی کنم که البته حاال دیگر عمرش سر رسيده‪ .‬مرادرم هميشره مری‪-‬‬ ‫گفت‪" :‬تو همه جا را به گند میکشی تپهی نریده باقی نگذاشتی در دنيا!" اما اشتباه می‪-‬‬ ‫کرد؛ اینهمه تپه در آفریقا یا امریكا یا استراليا دستنخورده براقی مانرده هنروز‪ .‬خقصره‬ ‫اینكه هر کسی بذری دارد که میگردد تا خاک مناسبی براش پيدا کند‪ .‬یک عده از برس‬ ‫نمیگردند تا دمش مرگ هم این بذر را جایی نمیکارند ترا اینكره مررگ‪ ،‬خودشران را در‬ ‫خاک میکارد‪ .‬شرح حال من‪ ،‬چيزی جز شرح همرين گشرتنهرا‪ ،‬خصوصرن در شرعر‬ ‫نيست‪ .‬شعر‪ ،‬یک بيابان است و شاعر بيابانگردی که دنبال آب میگردد و نمیداند کره‬ ‫حتی اگر پيداش کند سيراب نمیشود‪ .‬غایتی در شعر نيست؛ میروی که هرگز نرسی و‬ ‫همين نرسيدن است که آن را بدل به عش بزرگ کرده‪ ،‬در حالی که شعر بزرگ وجرود‬ ‫ندارد‪ ،‬شاعر بزرگی هم در کار نيسرت و اگرر باشرد مطمرئن باشريد کره سياسرتمداری‬ ‫اسقاطیست که حتی سياستش درپيتیست‪ .‬از اینها که عاش خطابه در ميدانند بيزارم‪.‬‬ ‫از اینهمه بلبشوی ميدانی برای هيچ‪ ،‬از خيابانها متنفرم‪ .‬شعر یک بيابران اسرت‪ ،‬بررای‬ ‫همين شاعر شدهام‪.‬‬ ‫علی عبدالرضایی چگونه شاعر شد؟!‬ ‫من هرگز شاعر نشدم‪ ،‬هميشه شاعر بودم‪ .‬فقط هنوز‪ ،‬دقي نمریدانرم کره آیرا هسرتم‬ ‫خيلیها خيلی چيزها را میدانند اما بی آنكه بدانند میدانند‪.‬‬


‫‪533‬‬

‫اگر فرا را بر این بگیریم که هنرمند و روشهنفکر مهواد خهام تولیهد اثهرش را از‬ ‫جامعه کسب میکند‪ ،‬تاثیر مهاجرت را بر روی شعرتان چگونه ارزیابی میکنید؟‬ ‫مهاجرت‪ ،‬کندن است‪ ،‬از دست دادن است و از دست دادن آسان نيسرت‪ .‬در مهراجرت‬ ‫فن دست دادن‪ ،‬از دست دادن و به دست آوردن را از بر شدهام‪ .‬اینجا دیگر فقط ایرانی‬ ‫نيستم‪ ،‬انگليسی نيستم‪ ،‬فقط میگذارم و میگذرم‪ .‬امثال مرن شراید هرگرز وارد تراریخ‬ ‫ادبيات نشوند اما برای هميشه در تاریخ ادبيات میمانند چون نه شرق دارند نره غررب؛‬ ‫این نداشتن را مهاجرت به من داده‪ .‬درباره مهاجرت و تاثيرش بر من و شعرهام بسريار‬ ‫گفتهام‪ .‬حكایت همان دانهست‪ ،‬حاال برای اینكه بكرارمش انتخرابهرای بيشرتری دارم‪.‬‬ ‫مهاجرت شعرم را به عقل قلب رساند‪ .‬اینكه تنهایی و تنها ترویی کره مسرئولی؛ همرين‬ ‫حس مسئوليت باعث شد بيشتر بخوانم و البته بيشتر بنویسم‪ .‬جامعه را قربلن نوشرتهام‪،‬‬ ‫هنوز هم مینویسم‪ .‬هر چقدر هم که تنها باشی نمیتوانی از این غبن فرار کنی که چررا‬ ‫پانوشتها بدل به سرنوشت شدهاند‪ .‬دنيا مجاز است پس نيازی نيست اجازه بگيرریم و‬ ‫بنویسيم‪ .‬مهاجرت یا تبعيد‪ ،‬هرچه که میخواهند اسمش را بگذارند‪ ،‬صعب اسرت‪ ،‬امرا‬ ‫اگر یاد بگيری از سر بگذرانیاش‪ ،‬سختیاش هم میگذرد و کم کم میگرذارد کره آزاد‬ ‫باشی و بی سانسور بنویسی و این چيز کمی نيست‪.‬‬ ‫شعرهای شما نگاه ویژهای به زبهان دارد و کارکردههای خاصهی را در بسهیاری از‬ ‫اشعارتان از زبان میگیرید‪ .‬دربارهی این نگاه خاص برای ما بیشتر توضیح دهید‪.‬‬


‫‪200‬‬

‫گفتم که شعر یک بيابان است‪ .‬وقتی که آب نداری مجبوری که با ناله سودا کنی و نالره‬ ‫اینجا یعنی زبان‪ .‬ناله را با هر زبانی میشود موزیک کرد چرون انردوه عمر دارد‪ .‬مرن‬ ‫ساده هم که بنویسم زبانی مینویسم‪ ،‬چون پارسی فقط نام یک زبان نيست بلكه پيش از‬ ‫هر چيز حكمت است‪ .‬خيلیها پارسی مینویسند اما بی حكمت مینویسند‪ ،‬چرون بلرد‬ ‫پارسی نيستند‪ .‬درباره زبان و نقش صد در صدی آن در شعر هم‪ ،‬بسيار گفتهام هرچنرد‬ ‫که خيلی شنيده نشد و اغلب شاعران امروز از خيرش میگذرند و بی خطرتررین راه را‬ ‫میروند و هر روزه دارند از شعر دورتر میشوند‪.‬‬ ‫اکثر صفحات وب که به نوعی به آثار شما میپردازد در ایران فیلتر شده‪ .‬سخنرانی‪-‬‬ ‫های شما دربارهی مسائل مختلف از جمله روشنفکری در ایران از جمله لینکهایی‬ ‫بود که توجه مرا جلب کرد اما دسترسی به آن ممکن نبود‪ .‬لطفن از ایهن بخهش از‬ ‫فعالیتها و سخنرانیهایتان بیشتر برای ما توضیح دهید‪.‬‬ ‫سخنرانیهای من در شكلگيری شعر هفتاد نقش کليدی داشت‪ .‬اگر درباره شعر هفتراد‬ ‫و آن پروسه شكلگيری تحقي کنی میبينی از خيلی از مولفههایی کره بره شرعر هفتراد‬ ‫نسبت داده شد تا قبل از سخنرانی من در سال ‪ 62‬که در جلسرات شرعر امرروز تهرران‬ ‫برگزار شد خبری نبود و اغلب پارامترهایی که در همان سخنرانی طرح کردم بعدها بدل‬ ‫به گفتمان غالب در شعر سالهای بعد شد‪ .‬هرچند بعد از آن سخنرانی ترا سرال ‪ 62‬بره‬ ‫طرز فجيعی بایكوت شده بودم و اثری از من در نشریات ادبی سالهای ‪ 69‬تا ‪ 62‬نمی‪-‬‬ ‫بينی و در واقع با انتشار پاریس در رنو دوباره حضور اندیشه شرعریام را برر شرعر آن‬ ‫سالها تحميل کردم‪ .‬طی این سالهای تبعيد و دوری هم بسريار مصراحبه و سرخنرانی‬ ‫کردم که به اهر ربط چندانی به شعر ندارند اما در واقع چيزی جز حكمت شرعری را‬


‫‪205‬‬

‫ارائه نمیدهند و برخیشان را میتوانی در سایت یوتيوب ببينری‪ ،‬هرچنرد متاسرفم کره‬ ‫ایرانیها نمیتوانند به این سایت جهانی دسترسی داشرته باشرند‪ ،‬ایرن واقعرن در قررن‬ ‫حاضر فاجعهست‪ .‬توضيح درباره این سخنرانیها کار آسانی نيست و نوشتن دربارهشان‬ ‫بيهوده خستهام میکند‪ .‬به آنهایی که در ایرنبراره کنجكاونرد و دسترسری بره اینترنرت‬ ‫پرسرعت ندارند و نمیتوانند این ویدئوها را ببينند پيشنهاد میکنم سری به آرشيو مجله‬ ‫شعر پرهام شهرجردی بزنند که به نظرم منبع مهمیست برای کسی که میخواهد درباره‬ ‫شعر پارسی در دهه هشتاد تحقي کند‪.‬‬ ‫شعرهای شما به چندین زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند‪ ،‬این ترجمههها را چگونهه‬ ‫ارزیابی میکنید؟ اصولن شعر به صورت عام و شعر خودتان به صورت خهاص را‬ ‫ترجمهپذیر میدانید؟‬ ‫شعر تنها چيزیست که در ترجمه گم میشود‪ .‬برای همين کار یک مترجم شعری کمتر‬ ‫از شاعر نيست‪ .‬خوشبختانه مترجم شرعرهایم بره دو زبران مهرم دنيرا یعنری فرانسره و‬ ‫انگليسی‪ ،‬پرهام شهرجردی و ابول فروشان هستند که این هر دو هم بر شعر من و هرم‬ ‫بر زبانی که ترجمه میکنند اشراف کامل دارند و تاکنون موف و خقق عمل کرردهانرد‪.‬‬ ‫بقيه مترجمهام هم از زبان انگليسی یعنی از روی برگردان ابول ترجمه کرده و میکننرد‬ ‫مثل "کریستينا اهلر" (آلمانی)‪" ،‬اليزابت فتيارونره" (اسرپانيایی)‪" ،‬احسرن نردیم شريخ"‬ ‫(اردو)‪" ،‬الحبيب لوآیی" (عربی) و‪ ...‬که به دليل عدم شناختم نسبت به این زبرانهرا از‬ ‫کيفيت کارشان اطقع دقيقی ندارم‪ ،‬هرچند تاکنون انتشار کارهاشران بازتراب خروبی در‬ ‫نشریات جهانی داشته‪ .‬در ضمن هيچ مخاطب جدی شعری از شعری که ترجمره شرده‬ ‫توقع ندارد که در زبان ش القمر کند و بيشتر توجهشان به جهان شعری طررح شرده در‬


‫‪202‬‬

‫متن است‪ .‬خقصه اینكه اگر مترجم‪ ،‬شاعری حرفهای نيز باشد میتواند به طور نسبی از‬ ‫عهده ترجمه هر شعری برآید‪.‬‬ ‫به نظر شما ترجمهی شعر با چه چالشهایی روبروست و چه راهکارهایی پیشهنهاد‬ ‫میکنید؟‬ ‫در این باره هم در همين ویدئوهایی که در یوتيوب منتشر شده و هم در گفرتوگرو برا‬ ‫محمدحسين ابراهيمی که متن و کتابش در مجله شعر منتشر شده به تفصيل گفتهام‪.‬‬ ‫علی عبدالرضایی شاعری معترا و ضد سهنت و اگهر موافه باشهد آنارشیسهت‬ ‫شناخته میشود اما در عین حال در اشعارش به شدت از ادبیات کالسیک و فضای‬ ‫سنتی جامعهی ایران وامدار است‪ .‬این وضعیت را چطور ارزیابی میکنید؟‬ ‫عبدالرضایی یک نفر نيست‪ ،‬ازدحامی او را تشكيل میدهد‪ .‬خيلیها دوست دارند بررام‬ ‫قالب بتراشند و شكست میخورند‪ ،‬چون حتی خودم هم نمیتوانم بررای خرودم کرادر‬ ‫انتخاب کنم‪ ،‬چون بقفاصله بی آنكه بخواهم از آن میزنم بيرون! من شرعر را برا غرزل‬ ‫شروع کردم و با آن ادامه دادم و در آن خواهم مرد‪ .‬تاکنون قریب به هزار صفحه غزل و‬ ‫مثنوی و دوبيتی نوشتهام که تعدادی از آنها در کتابهایی مثل "تنها آدمهای آهنری در‬ ‫بارن زن‬

‫میزنند"‪" ،‬نام این کتاب را شما بگذارید" یا "فاکبوک" و "فرانتزی" منتشرر‬

‫شده و همين االن هم رفي شاعری‪ ،‬دارد از بين غزلهایی کره تراکنون منتشرر نكرردهام‬ ‫کتابی شامل شاه بيتهای غزلهام را منتشر میکند‪ ،‬اصلن اولين مقاالتی که دربراره مرن‬ ‫نوشته شده درباره نوآوریهام در غزل بوده؛ نمونهاش مقالره "یوسرفعلی ميرر شركاک"‬


‫‪209‬‬

‫است که در آن آرزو کرده که ای ک اش عبدالرضرایی هرگرز بری خيرال غرزل نشرود یرا‬ ‫روانشاد "حسين منزوی" که در جلسات "خواجوی تهران" بعد از هر غزلری کره مری‪-‬‬ ‫خواندم ده دقيقه لكچر میداد‪ ،‬چنين شاعری چگونه میتواند کقسيک نباشد نيمری از‬ ‫مطالعاتم وقف ادبيات کقسيک پارسی شده! چطور مریتروانم در نوشرتارم وامدارشران‬ ‫نباشم مسئله این است که من جاهطلبتر از آنم که شعرم را وقف غزل کنم‪ .‬سر خودم‬ ‫را که نمیتوانم کقه بگذارم چون غيرممكن است شاعری بتواند در وزنی نامألوف بيش‬ ‫از دو بيت به صورت ناخودآگاه بنویسد و دچار سكتهی وزنی نشود‪ ،‬پس مجبور اسرت‬ ‫بقيه را بسازد‪ ،‬یعنی معماری کند که خيلی حال نمیدهد‪ .‬من مینویسم کره لرذت وافرر‬ ‫ببرم‪ .‬برای همين در شعر آزاد‪ ،‬آزادترم و به آن بيشتر دل میدهرم چرون بره مرن دروغ‬ ‫نمیگوید‪ ،‬دست نشانده و دست ساز نيست‪ ،‬اما مثل نيما یرا شراملو بره طررزی ابلهانره‬ ‫قالبهای کقسيک را رد نمیکنم و هرگز هم فكر نمیکنم که دیگر نمیتواننرد خرقق‬ ‫نوشته شوند‪ ،‬بلكه برعكس‪ ،‬فكر میکنم اگر نباشند واویقست! مثل ایرن اسرت کره بره‬ ‫شاعری بگویند داستان یا مقاله ننویسد‪ .‬این رد کردنها همه ریشه در ذهنيت حرذفی و‬ ‫سانسورزده و دیكتاتورپرور فرهن‬

‫ما دارد‪ ،‬همه میخواهند ماست خودشران را غالرب‬

‫کنند‪ .‬شعر هم مثل هر کانر دیگری برای خودش درجاتی دارد‪ ،‬بی شک درجه شرعریت‬ ‫در شعرهای آزاد از همه انواع بيشتر است‪ ،‬اما قالبها و فررمهرای دیگرر هرم عققرهی‬ ‫دیگری را برمیخيزانند و من از حضور همه اینها در کارهایم لذت میبرم و به شردت‬ ‫تنوعطلبم‪ .‬هفتهای نيست که برای عش و حال هم که شرده غرزل ننویسرم یرا برا یرک‬ ‫دوبيتی چيزی یا کسی را سرش کار نگذارم‪ .‬متاسفانه سالهاست که مرا دنبرال ترازه شردن‬ ‫نيستيم بلكه تازگی به طرز مضحكی مجنونمان میکند و میگرویيم اال و برق کره ليلری‬ ‫فقط یكیست؛ نه! همه هستند حتی اگر ليلی من فقط در شعر آزاد برقصد‪.‬‬


‫‪204‬‬ ‫در اولین برخورد "کومولوس" را کتابی تصویرگرا مییابیم‪ .‬علهی عبدالرضهایی از‬ ‫آن شعرهای پیچیده به لحاظ زبانی و به نظر برخی معناگریز‪ ،‬چطهور بهه شهعرهای‬ ‫همهخوانترِ کتاب کومولوس رسیده؟‬ ‫خوشحالم که این را میشنوم چون فكر نمیکردم کومولوس کتاب راحتی باشرد‪ .‬قربلن‬ ‫هم گفتم که من شاعر این طرز یا آن یكی نيستم‪ ،‬دارم میگذارم و میگذرم گاهی از راه‬ ‫مالرو میروم و گاهی میزنم به دل اتوبان! برخری قلرههرا را نمریشرود بردون گرذر از‬ ‫سنگقخ و راه مالرو فتح کرد‪ .‬من هميشه سعی کردم چنردتاویلی بنویسرم‪ .‬نمریتروانی‬ ‫هيچکدام از کارهام را معناگریز بنامی اگرچه اغلب از زیر سيطرهی معنرای یكره خرارج‬ ‫شده اند و به چندمعنایی رسيده که چندصدایی و چندفرمی و در نهایت چندکانری را به‬ ‫ارمغان آورده باشند‪ .‬خقصه اینكه هميشه متفاوت مینوشتم‪ .‬کتراب جامعره نسربت بره‬ ‫پاریس در رنو از زبانی بسيار سراده برخروردار اسرت‪ ،‬چرون از سراخت خطابره در آن‬ ‫استفاده کردم‪ .‬خقصه اینكه تغيير گاردی در کار نيسرت مرن بره تناسرب فضرای مرتن‪،‬‬ ‫تكنيک و شگردهام را اعمال میکنم‪.‬‬ ‫من استهزا و پوچانگاری کتابهای قبلی را در کومولوس نمیبیهنم‪ .‬موافقیهد کهه‬ ‫فضای شعری شما از این نظر در حال تغییر است؟ علت چیست؟‬ ‫جز شعر بلند "ضعيفه" که از طنز برخوردار است و زبران در آن مریغررّد و از نگراهی‬ ‫انتقادی برخوردار است‪ ،‬بقيه شعرهای کومولوس عاشقانهاند و البته سهم وجه آپولرونی‬ ‫در آنها بيشتر از بعد دیونيزوسیست‪ .‬باید کم کم میپذیرفتم که چهل ساله شدهام‪.‬‬


‫‪201‬‬

‫نظر شما دربارهی جریانهای شعری دهههای اخیر چیست؟ مثلن شعر دهه هفتاد را‬ ‫چطور ارزیابی میکنید؟‬ ‫درباره هفتاد من به اندازه چندین کتاب حرف زدهام‪ ،‬حاال بقيه بگویند بهتر است‪ .‬درباره‬ ‫هشتاد هم خيلی اهل حرف نيستم چون این دهه‪ ،‬سيطره ارتجاع بر شعر پارسی بوده برا‬ ‫اینهمه دهه هشتاد برای من دورهای بوده پر از خواندن و نوشرتن و دویردن بره سروی‬ ‫گلوبال پوئتری‪ .‬در این دهه‪ ،‬شعرهام به بيش از پانزده زبان منتشرر شرده و بره چنردین‬ ‫زبان کتاب درآوردهام و این به تنهایی کافیست که بگویم دهه هشرتاد دهرهی جهرانی‪-‬‬ ‫شدن شعر معاصر پارسی بوده‪.‬‬ ‫حرکت امروز شعر معاصر را چگونه میبینید؟ بالنده و رو به رشد یا رو به قهقهرا؟‬ ‫چرا؟‬ ‫هرچند از این دور اطقع دقيقی از روند شعر در ایران امرروز نردارم امرا آنچره کره در‬ ‫اینترنت میخوانم فاجعهست و چيزی جز ترویج بقهت نيست‪ .‬انگار طی این سرالهرا‬ ‫سياست متوسطسازی در اتاقهای فكر‪ ،‬خودش را به طور کامل بر همره چيرز تحميرل‬ ‫کرده و به اجرا درآمده‪.‬‬ ‫شما شعرهایی به زبان انگلیسی سرودهاید‪ .‬دربارهی ارتباطتان با زبان بیگانه در شعر‬ ‫به عنوان ابزاری جدید برایمان توضیح دهید‪.‬‬


‫‪202‬‬

‫من شاعر صحنهام! در شعرخوانیهام هميشه با شنوندگانم داد و ستد انرکی میکردم اما‬ ‫در اروپا وقتی به فستيوال شعری میرفتيم‪ ،‬هميشه شعرهام را به پارسری مریخوانردم و‬ ‫مترجمی که همراهم بود ترجمهاش را اجرا میکرد و با این خيلی حال نمیکردم‪ ،‬پرس‬ ‫دست به کار شدم که خودم بنویسم و به علت عدم احاطه بر زبان انگليسری اول سرعی‬ ‫کردم کوتاه بنویسم و همين که دیدم با استقبال روبرو شده ادامه دادم‪ .‬همين روزهاست‬ ‫که اولين کتابی که شامل شعرهای انگليسی من است منتشر شود‪ .‬اسمش را گذاشتهام‪:‬‬ ‫"‪"Short & Little like i‬‬ ‫خب در این شعرها چنان که باید بلد زبان نيستم اما باز خيلری از مخاطبران انگليسریام‬ ‫همين شعرهای کوتاه را زبانی میدانند و از بازیهایی که با کلمات میکنم لذت میبرند‬ ‫با اینهمه‪ ،‬نوشتن به انگليسی برایم خيلی جدی نيست چون در این نوشتنهرا در دلرم‬ ‫زندگی نمیکنم و بيابانگرد نيستم و بيشتر خيابانیام‪ ،‬چون بهشان اول فكر میکنم بعرد‬ ‫مینویسم‪ .‬شعرهای انگليسیام وزن ندارند در حالی که وزن در شعرهای پارسریام بره‬ ‫فكرهایم مثل یک زن زیبا انحنا میدهد‪ ،‬آن را کج میکند ترا دوبراره قرد راسرت کرنم‪.‬‬ ‫متاسفانه شعر واقعی را نمیشود مثل یک انگليسی رک و سرراست خوانرد‪ ،‬ایرنهرا در‬ ‫ذهنشان منحنی ندارند‪ ،‬انحنایی به کرد و کارشان و به کردارشان نمیدهند‪ .‬شاید بررای‬ ‫همين است که شعرهای انگليسیام کمی گل کردهاند‪ ،‬شاید دارم خودشان را مینویسم‪.‬‬


‫‪206‬‬

‫فرزند حرامزاده شعر فارسی‬


‫‪209‬‬

‫گفتوگو با محمد مهدیپور‬ ‫تابستان ‪5932‬‬ ‫آقای عبدالرضایی‪ ،‬به عنوان شاعری که شعرش به طور کلی ریشه در شعر آوانگارد‬ ‫فارسی دارد و نیز با توجه به آنکه از شاعرانی بودهاید که خود‪ ،‬شیوهای خهاص در‬ ‫شعر آوانگارد فارسی پدید آوردید‪ ،‬دوست دارم ابتدا درباره شهعر آوانگهارد دههه‬ ‫هفتاد برایمان حرف بزنید و بگویید جایگاه شعرتان را در شعر آوانگارد دهه هفتهاد‬ ‫چطور ارزیابی میکنید؟‬ ‫انگار قرار است هر آغازی انج امی داشته باشد‪ ،‬اما قرار من با شعر هفتاد این بود که بی‬ ‫انجام بماند‪ ،‬پایان هميشه دردناک است‪ .‬برای همرين‪ ،‬بعرد از سرالهرای هفتراد دیگرر‬ ‫نمی توانستم چيزی را که آغاز نداشت‪ ،‬انجام بدهم‪ .‬پس "پساهفتادی" نوشتم که به این‬ ‫نابههنگامی پاسخ داده باشم‪ .‬حرف زدن درباره شعر هفتاد دیگر آسان نيست‪ ،‬کورنراليزم‬ ‫ایرانی شعر هفتاد را اول دفرمه و سپس تحریف کرده و آنچه درباره شعر هفتاد نوشرته‬ ‫می شود به تنها چيزی که ربط ندارد شعر هفتاد است‪ .‬یک چيزی را من یكی‪ ،‬هزار برار‬ ‫اعقم کردم و توضيح دادم و تكرار کردم و اینجا بازگو میکنم؛ شاعر هفتراد‪ ،‬شراعری‬ ‫نيست که در دهه هفتاد شعر نوشته باشد‪ ،‬شاعری ست که مترنش برا مولفرههرای شرعر‬ ‫پيشروی هفتاد اینهمانی داشته باشد‪ .‬از شاملو تا خيلیهای دیگر در دهره هفتراد شرعر‬


‫‪203‬‬

‫نوشتند که ربطی به شاعران معدود هفتاد که تعدادشان از انگشتهای دست هرم فراترر‬ ‫نمیرود نداشتند و ندارند‪ .‬شاعر هفتاد بين دو صندلی (چوکی) نمینشيند؛ شاعر هفتراد‬ ‫سر شعر معامله نمیکند؛ شاعر هفتراد طررز ویرژه خرودش را دارد و در خانره دیگرران‬ ‫نمی نشيند؛ شاعر هفتاد به معنای واقعی رادیكال است و بعيد است با سليقههای گذشته‬ ‫زاویه نداشته باشد و برای اینكه مافيای ادبی حذفش نكنرد ترن بره هرر خفّتری بدهرد‪.‬‬ ‫خقصه شاعری که خودش و شعرش دل نداشته باشد‪ ،‬هفتادی نيست‪ .‬نباید به هر کسی‬ ‫اجازه ورود به این ميدان خودویژه و بكرر در تراریخ شرعر فارسری را داد‪ .‬ایرن روزهرا‬ ‫خيلیها‪ ،‬از دهه هفتاد میگویند و مدعی این جریانند در حالی کره ترازه از سرال ‪5963‬‬ ‫شروع به نوشتن درباره شعر هفتاد کردند‪ .‬دهه هفتاد‪ ،‬دهه انقراض نسرل دایناسرورهای‬ ‫ادبی بود‪ .‬به عبارتی‪ ،‬دهه جن‬

‫بود و آنهرایی هفترادی محسروب مریشروند کره اگرر‬

‫فرمانده نه‪ ،‬الاقل در این عرصه شمشير زده باشرند‪ .‬طررف بررای اینكره شرعرش را در‬ ‫"آدینه" و "دنيای سخن" و روزنامهها منتشر کند‪ ،‬به صد چهره درمریآمرد و حراال برا‬ ‫افتخار از دهه هفتاد می گوید و تازه به مثابه یک هفتادی‪ ،‬درباره منی نظر مریدهرد کره‬ ‫بيشتر مواقع تنها میجنگيدم و پيروزی که حاصل میشد یککاره میدیدم جمعيتی دور‬ ‫سفره نشستهاند و دستبردار هم نيستند؛ واقعن مسخره است‪ .‬من سال هشرتاد‪ ،‬هشرت‬ ‫کتاب داشتم و حاال چهل و سه کتاب و بعد از اینهمه تقش شبانهروزی طبيعی اسرت‬ ‫که اجازه ندهم مرا در طبقهبندیهای پيشينی قرار دهند‪ ،‬چون حاال دیگر شكی ندارم که‬ ‫حتی نود درصد شاعران مطرح ایرانی از دانش و فرهن‬

‫الزم جهت مواجهره برا آثرارم‬

‫برخوردار نيستند‪ .‬در سالهای دهه هفتاد‪ ،‬هفتهای نبود که درباره شعر هفتراد سرخنرانی‬ ‫نكنم‪ ،‬هميشه در فرهن سرا یا شهری برنامه داشتم و مدام با نشریهها مصاحبه میکردم‪،‬‬ ‫اما حرف زدن درباره هفتاد‪ ،‬آن هم بعد از سيزده سال که سرکوبش کردند‪ ،‬که تحریفش‬ ‫کردند‪ ،‬که جای دوست و دشمن و صفهرا را کراملن دگرگرون کردنرد‪ ،‬اصرلن آسران‬


‫‪250‬‬

‫نيست‪ .‬اشتباه بزرگ من این بود که آن سالها برای حيطه نظریهپردازیام عنوانی خا‬ ‫انتخاب نكردم و با تحليل مدام شعر هفتاد که ربطی به دهه هفتاد نداشت باعرث شردم‬ ‫حاال هرکه چيزی در دهه هفتاد نوشته‪ ،‬خود را هفتادی بخواند‪.‬‬ ‫هدف شعر هفتاد شيوع تازگی بود‪ ،‬تاکيد روی وجه دیناميک زبران و بره حاشريه برردن‬ ‫ابعاد استاتيكش بود؛ نوعی جانشينی و تغيير صف‪ .‬پس‪ ،‬هرچه در شعر هفتراد نرو برود‬ ‫حاال دیگر یک نوی از مُد افتاده است و به کار شعر تازهنفس نمیآید‪ .‬برا ایرن توضريح‬ ‫می خواهم بگویم‪ ،‬حاال دیگر هيچ جایگاهی در شعر هفتاد ندارم‪ ،‬چون عادت ندارم بره‬ ‫پدیدهای در زمانی نگاه کنم‪ ،‬اما اگر بخواهم آن جوان بيست سالهی سرال هفتراد را کره‬ ‫نشستها را به هم میزد و منطقی شورشی را جایگزین نگاهی سنّتی میکرد بره خراطر‬ ‫بياورم‪ ،‬نمیتوانم از شعر بلند "پاریس در رنو" یاد نكنم که اجرایی به تمامی نو داشت‪،‬‬ ‫حتی وقتی آن را در نشستها میخواندم با اینرسی شنوندگانی روبرو مریشردم کره از‬ ‫پرفورمنس چيزی نمیدانستند‪ ،‬من هم نمیدانستم‪ ،‬اما انگرار روح زمران در مرن دميرده‬ ‫شده بود و بعدها در جشنواره هرای شرعری اروپرا بره اصرالت کرارم پری برردم‪ .‬حتری‬ ‫نزدیک ترین دوستانم که به اهر هفتادی محسوب می شدند برا اجراهرای مرن مشركل‬ ‫داشتند و غافل بودند که بخشی از کار شاعری خقق‪ ،‬به اجرای خقق کرارش مربروط‬ ‫می شود‪ .‬از این بابت شعر من در دهه هفتاد نمایه تازگی و تابلوی تبليغیش نومدرنيزم بود‬ ‫که البته به غلط نام پستمدرنيزم به خود گرفت‪ .‬در واقع هيچ شباهتی برين کرار مرن و‬ ‫شاعران پستمدرنيستی چون "جان اشبری" وجود نداشرت و هرگرز در هريچکردام از‬ ‫شبهای شعرم در اروپا ندیدهام مخاطب یا منتقدی غربی پستمدرنيست بخواندم‪.‬‬ ‫من درباره شعر هفتاد با دقت و وسواس بيشتر حرف زدهام که برخی از این گفتوگوها‬ ‫کتاب شده و در ایران منتشرر شردهانرد و برخری نيرز چرون گفرتوگرویم برا "پرهرام‬ ‫شهرجردی" یا مصاحبه با "مليحه تيرهگل" در اینترنت موجود است‪ .‬هنروز ندیردهام از‬


‫‪255‬‬

‫بعد تئوریک‪ ،‬کسی از آن بحثها‪ ،‬که درباره شعر هفتاد ارائه دادهام فراتر بررود‪ .‬خرودم‬ ‫هم قریب چهارده سال است که دیگر هفتادی نمینویسم؛ مثلن "شرينما" کره در ایرران‬ ‫منتشر شده‪ ،‬کتابی است که با مولفههای تئوریک شعر هفتاد همخوانی ندارد‪ .‬در عوض‬ ‫چه شينما چه پانزده مجموعه شعری که بعد از آن منتشر کردهام همه مولفرهای از شرعر‬ ‫پساهفتاد را موکد کردهاند که در این باره میتوانم بسيار حرف کرنم‪ .‬خقصره اینكره در‬ ‫دهه هفتاد من یک چگوارای شعری بودم که رسالتش به هم زدن هرچه صف بود‪ .‬حاال‬ ‫ولی معتقدم از هرچه صف باید فرار کرد و تنها رهبرش تنهایی و فردیّت خود شد‪.‬‬ ‫فکر میکنید شعرهای شاعرانی مانند یداهلل رویایی‪ ،‬احمدرضا احمدی و فرخزاد بهر‬ ‫شکلگیری شعر آوانگارد دهه هفتاد تاثیر داشته است؟‬ ‫من جز فروغ‪ ،‬همه شاعران بزرگ را از نزدیک دیردهام‪ ،‬امرا در هريچکردامشران شراعر‬ ‫ندیدهام‪ .‬شاعری برای من هميشه از شعر مهمتر بوده‪ ،‬چون به شعر خوب میتوان رسيد‬ ‫در حالی که محال است سعی کنی و شاعر بشوی‪ .‬باید به طرز فجيعی باشی که سرپس‬ ‫به بودنش افزوده کنی‪ .‬پس نه اینها که نام برده ای‪ ،‬بل تمام شاعران برزرگ و کوچرک‬ ‫قبلی به نوعی در شكلگيری شعر هفتاد نقش داشتند‪ ،‬چون من به شخصه عمرد داشرتم‬ ‫از اینها دوری کنم و اشتباههایشان را تكرار نكنم‪ .‬به بيان دیگر‪ ،‬آنجایی که شرعر مرن‬ ‫قدم می زد کسی پيشتر پا نگذاشته بود‪ ،‬با اینهمه نمیتوانم از بيدل دهلوی یاد نكنم که‬ ‫از او یاد گرفتم چگونه از کنار زبان فارسی بگذرم و بره هردف نرزنم‪ .‬ضرمنن نصررت‬ ‫رحمانی و فروغ دو شاعری بودند که دایم بر وجه شاعرانه زندگی شان تاکيد داشتم‪ ،‬اما‬ ‫این هر دو شاعر جز چند شعر کوتاه درخور به یادگار نگذاشتند و اساسرن شراعران مرا‬


‫‪252‬‬

‫بهرغم استعداد باالی شعری شان بلد نيستند شعر بنویسند و هنوز اکراه دارند اعقم کنند‬ ‫بخش مهمی از کار شاعری آموختنیست‪.‬‬ ‫گفتید از بیدل یاد گرفتید چگونه از کنار زبان فارسی بگذریهد و بهه ههدف نزنیهد‪.‬‬ ‫منظورتان از هدف چیست؟‬ ‫اغلب شعرهای مهم فارسی از تجمع و یورش به موتيف مقيّد اثر که زیرمجموعره نيّرت‬ ‫مولف است رنج میبرند و در مدرسه و دانشگاه به مخاطب فرضی یراد دادهانرد کره در‬ ‫شعر جاسوسی کند و بفهمد مقصود و مقصد شاعر چه بوده‪ .‬در واقع حس لذتبری را‬ ‫پيشاپيش در او کشتهاند؛ مثل مسافری که میخواهد از شهر الف به شهر ب برود و تنها‬ ‫به مقصد فكر میکند و منا ر زیبای بين راهی محال است توجهش را جلرب کنرد‪ .‬بره‬ ‫موجب همين سنّت و آموزش غلط بوده که در دهه هفتاد‪ ،‬اغلب خواننردگان کقسريک‬ ‫این شعرها را بی معنا قلمداد میکردند‪ .‬یک شاعر پيشررو بررای اینكره چيرزی بنویسرد‬ ‫معمولن چيزهای دیگری می نویسد که آن چيز را مخفی کند‪ ،‬تا وقتی آن چيز به دسرت‬ ‫می آید‪ ،‬مثل دریافتی خقق‪ ،‬ماندنی شود‪ .‬پس برای اینكه چيزی بنویسد بایرد چيزهرای‬ ‫دیگری را نيز مخفی کند‪ .‬هدف اینجا همان چيز گفتنی و موتيرف مقيرد اسرت و قلرم‬ ‫استعارهای است از تفن ‪ .‬وقتی نشانه میگيرد بسيار دقّرت مریکنرد بره هردف نزنرد و‬ ‫مهارت خود را در شليک سوی اطراف هدف به نمایش میگذارد و چنان شليک میکند‬ ‫که هدف‪ ،‬توسط جای گلولهها محاصره شود و حتی اگر یكی از پرترابهرا بره هردف‬ ‫بخورد کار خراب میشود‪ .‬این تكنيک البته در شعر کوتاه بره کرار بررده نمریشرود‪ .‬در‬ ‫عوض در آثاری که می توانند سراختار نرامتمرکز داشرته باشرند و شرعری نسربتن بلنرد‬


‫‪259‬‬

‫محسوب شوند شدیدن کاری است‪ .‬در واقع گلولههایی که بره اطرراف هردف اصرابت‬ ‫میکنند همان موتيفهای آزادند‪.‬‬ ‫به نظر میرسد میان نسل شما و نسل گذشته شعر آوانگارد فارسی‪ ،‬اختالف نظهر و‬ ‫تقابل وجود دارد‪ .‬نظر خودتان در اینباره چیست؟‬ ‫بيایيد با خودمان رو راست باشيم! ما هرگز شاعر آوانگارد نداشتهایم‪ .‬آوانگاردیسم غربی‬ ‫خصيصه هایی دارد که با بسياری از شاعران ایرانی که لقب آوانگارد گرفتهاند اینهمانی‬ ‫ندارد‪ .‬برخی از اینها مثل نيما مقلدان یا مترجمان جران برر کرف آوانگاردیسرم غربری‬ ‫بودهاند‪ ،‬اما به معنای واقعی آوانگارد نبودهاند؛ مثلن بخش بزرگی از نامهها یا حرفهای‬ ‫همسایه نيما‪ ،‬که معرف حيطه نظریه پردازی اوست‪ ،‬برگردان بخشی از نظرهای "بودلر"‬ ‫است‪ .‬متاسفانه سنّت در ادبيات فارسی چنان ریشهدار است کره نمریتروان بره راحتری‬ ‫زیرآب هرچه را که هست‪ ،‬زد و کار زیربنایی کرد‪ .‬در دهه هفتاد هم جز مرن کسری برا‬ ‫شاعران گذشته اختقف نظر بنيادی نداشت‪ .‬من بره شخصره هرگرز تروجهی بره آنهرا‬ ‫نداشتم؛ هرگز برایم جدی نبودند‪ ،‬برای همين اغلب پيشكسوتها مرا فرزند حررامزاده‬ ‫شعر فارسی قلمداد می کردند‪ .‬البته ح داشتند‪ ،‬من هم اعتراضی نداشتم‪ ،‬چون آنهرا را‬ ‫اساسن شاعر نمیدانستم و نمیدانم‪ ،‬حاال چه کقسيک چه معاصر‪.‬‬ ‫البته از نيما خوشم میآید‪ .‬در برخی مقولهها نگاه عميقی داشت‪ ،‬اما شاعر به آن معنا که‬ ‫باید نبود‪ .‬حاال یک عده شعرش را گنده کررده انرد و بری آنكره هريچ درک بنيرادینی از‬ ‫استتيک شعری داشته باشند‪ ،‬شعر هفتاد را هم متاثر از نظریهپردازی نيما میدانند‪ .‬با این‬ ‫وجود البد من هفترادی نبرودم کره شرعر نيمرا و حيطره نظریرهپرردازیاش را شردیدن‬


‫‪254‬‬

‫محافظهکار میدانم‪ .‬در واقع تمام شاعران مطرح ایرانی محافظهکارند‪ ،‬حتی راه نمیروند‬ ‫که گربه شاخشان نزند‪.‬‬ ‫آقای عبدالرضایی یکجور قطعیت در دیدگاههای شما هست که انگار به آن ایمهان‬ ‫دارید‪ .‬این اعتقاد راسخ از کجا میآید؟ آیا فکر نمیکنید ممکن است اشتباه کنید؟‬ ‫من اعتقادی به اعتقاد ندارم‪ .‬هميشه اعتماد کرده ام‪ ،‬فقط همين! ضمنن کسی کره هرگرز‬ ‫اشتباه نكرده باشد عقب افتاده است‪ .‬گاهی پيش آمده که شک کنم به درستی برخری از‬ ‫آن دعواها و تقابل ها‪ ،‬اما هرگز وقت نشد به اثبات نادرستیشان بپردازم‪ .‬خيلیها وقتری‬ ‫بر تختشان دراز می کشند که بخوابند عادت دارند به گذشته فكر کنند‪ ،‬به اینكه کجای‬ ‫راه را اشتباه آمدهاند و هرگز نمیفهمند که فهم آن‪ ،‬کار یک شب نيسرت‪ ،‬از ایرن بابرت‬ ‫من خيلی به اشتباههایم فكر نمیکنم‪ ،‬فكر من‪ ،‬هميشه در فرداست‪.‬‬ ‫نظر شما درباره شعر شاعرانی نظیر رضا براهنی و علی باباچاهی که در دهه هفتهاد‪،‬‬ ‫شعرشان را از بیخ و بن دگرگون کردند چیست؟‬ ‫هر دو آدمهای پرکاری هستند و همين که زندگیشان را پای هيچ گذاشرتهانرد شایسرته‬ ‫تقدیرند؛ به ویژه براهنی که بهزعم من نه برای شعرش در دهه هفتاد کره بررایم جرذاب‬ ‫نيست‪ ،‬بل به خاطر همه فعاليتهایش در دورههای مختلف باید پاس داشته شرود‪ .‬مرن‬ ‫این هر دو را مطلقن هفتادی نمیدانم؛ هرچند به رویه و سطح شعرشان واکس زدهاند و‬ ‫برّاقش کردهاند‪ ،‬اما درون شعرشان همچنان همان شد که بود‪.‬‬


‫‪251‬‬

‫متاسفانه در تمام دورههای شعری فارسی‪ ،‬هميشه دو ر سه شاعر زندگی کردهاند و دو ر‬ ‫سه هزار شاعر دیگر زندگی آن دو ر سه نفر را نوشتهاند و عجيب این است که آن دو ر‬ ‫سه نفر هميشه حذف شدهاند‪.‬‬ ‫آیا پیشنهادهایی مثل "چندصدایی"‪" ،‬سپیدخوانی" ‪"،‬چنهدژانری" و‪ ...‬کهه شهما‬ ‫هفتادی ها در شعر آوانگارد فارسی مطرح کردهاید‪ ،‬برای گونههای دیگر شعری کهه‬ ‫در دهه هشتاد به وجود آمد توام با تاثیرگذاری بوده است؟‬ ‫من شعرهای خوبی در نيمه اول دهه هشتاد خواندم کره در واقرع متراثر از شرعر هفتراد‬ ‫نوشته میشد و میتوانست در ادامه به دستآوردهای خققی منجرر شرود‪ ،‬امرا حملره و‬ ‫هجمهی کورناليسم ادبی به شعر هفتاد‪ ،‬باعث شد که خيلیها کار را ول کنند و ترن بره‬ ‫طب معمول بدهند‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬سيطرهی جمعی مافيایی بر نشریات باعرث شرد کره‬ ‫مدام پيشفرضها و اصول اوليه گفتمان شعری هفتاد‪ ،‬به نامهای دیگری سند بخورد تا‬ ‫با ایجاد جذابيتهای اوليه در ادامه به نتایجی برسد که ربطی با خواستها و خاسرتگاه‬ ‫شعری نداشت‪ .‬در کل دههی هشتاد‪ ،‬شما پنج ر شش شاعر متوسط را میبينيد که ماهی‬ ‫پنج ر شش بار با نشریات مختلف مصاحبه میکردند و هدفی جز تبليغ سرطحینگرری‬ ‫نداشتند‪ .‬بی شک اگر ميدان برای بقيه گفتمانها باز میشد اینها هرگرز نمریتوانسرتند‬ ‫عرض اندام کنند‪ .‬حاال هم اگر فضایی انتقادی مهيّا شود همرهشران بره حاشريه رفتره و‬ ‫فراموش میشوند‪ .‬متاسفانه محافظهکاری مفرط‪ ،‬خصيصه اصلی شاعرانی بود که در دهه‬ ‫هشتاد به عرصه آمده بودند و من به شخصره ندیردهام شراعری بيایرد و عليره بقهرت‬ ‫تحميلی اعتراض کند‪ .‬شعر پيشرو با کسی شوخی ندارد؛ برای اینكه جلو بروی باید برا‬ ‫خودت هم بی رحم باشی‪.‬‬


‫‪252‬‬

‫با توجه به اینکه شما در حوزهی نقد شعر در خالل سخنرانیها و گفتوگوهایتهان‬ ‫به نقد شعرهای شاعران مدرن دههی شصت مثل "سیدعلی صالحی" پرداختهایهد‪،‬‬ ‫از این رو میخواهم بدانم شعر مدرن دههی شصت را به طور کلی چگونه ارزیابی‬ ‫میکنید؟‬ ‫کنشمندی‪ ،‬خصيصه اصلی شعر فقير دههی پنجاه بود که در دهه شصت‪ ،‬جای خودش‬ ‫را به انفعال داد‪ ،‬اما در همين دهه‪ ،‬شاعرانی آمدند و با موکد کردن وجره عينری و ارائره‬ ‫آثاری ایماکیستی‪ ،‬شعر را چند گام پيش بردند‪ .‬با اینهمه‪ ،‬شعر دهه شصت دچرار فقرر‬ ‫تكنيكال و زبانی بود؛ یعنی زبان در شعر دهه شصت رُل وسيله را ایفا میکررد و انگرار‬ ‫این آثار از زبانی دیگر به فارسی برگردانرده شرده بودنرد‪ .‬در ایرن ميران‪ ،‬اتفراقن علری‬ ‫صالحی‪ ،‬تنها فرقش با بقيه دهه شصتیها این بود که زبران شرعریاش از سرمتی لوگرو‬ ‫برخوردار و لحنمحور بود‪ ،‬گرچه از قدرت تصویری شعر کسی چون "فرشته سراری"‬ ‫برخوردار نبود‪ .‬من دهه شصت را برزخی شعری میدانم که باید از طری آن‪ ،‬شعر فقير‬ ‫دهه پنجاه به شعر سرکش هفتاد میرسيد‪.‬‬ ‫آقای عبدالرضایی‪ ،‬راج به مباحثی که از سوی جریان محافظهکار در دههی هشتاد‬ ‫در حوزهی شعر نو فارسی پیش کشیده شد‪ ،‬مثل "ساده نویسهی"‪" ،‬آوانگاردیسهم‬ ‫سهل و ممتن "‪" ،‬آدمیزادگی زبان" و‪ ...‬نظرتان چیست؟‬ ‫"کاپيش" اسم گيلكی حشرهایست سوسک اندام که معمولن لب دریا قدم میزند و از‬ ‫آن به عنوان طعمه ماهيگيری استفاده میکنند‪ .‬این حشره ورجه وُرجه بسيار دارد و می‪-‬‬ ‫تواند در سيستم اعصاب اخقل کرده مغز را از کار بيندازد‪ .‬در ذهرن برخری از شراعران‬


‫‪256‬‬

‫ایرانی کاپيش راه میرود و نمیدانم چرا بيهوده خود را به دردسر مریاندازنرد‪ .‬سرعدی‬ ‫زبان سادهای دارد که اصلن ساده نيست یا مثل ایرج که ساده مینوشرت صرعب اسرت‬ ‫نوشتن‪ .‬با اینهمه‪ ،‬شعر هرگز باری به هر جهت نبوده‪ .‬من هم در همان کتابهایی کره‬ ‫در ایران منتشر کردهام شعر ساده بسيار دارم‪ .‬برای آنهرا کره ذهنيرت پيچيردهای دارنرد‬ ‫"پاریس در رنو" کتابی سادهست‪" ،‬جامعه" عين آب آسان است اما این حرفها کجا و‬ ‫خليفهی بغداد کجا !‬ ‫یک چيزهایی هست که نوشتن ندارد؛ یعنی ذکر آنها خيلی خوب نيست کره ذیرل نرام‬ ‫چون منی جا خوش کند‪ .‬یک چيزهایی هست که برار تئوریرک نردارد‪ ،‬امرا مهرمتررین‬ ‫کقسی است که هر شاعر بعدی میتواند در آن درس ببيند‪ .‬یک چيزهایی هم هست که‬ ‫گفتن ندارد‪ ،‬اما آنقدر شنيدنی است که حال معدودی را میگيرد و به خيلیهرا جهرت‬ ‫می دهد‪ .‬این چيزها گاهی خاطره است‪ ،‬گاهی تجربه‪ ،‬گاهی بغضری کره وقتری یادشران‬ ‫میکنی در گلویت گير میکند و جز ون‬

‫چارهاش نمیکند‪ .‬من به سنّت ادبيات فارسی‬

‫مشكوکم؛ من به آنچه که از آن با عنوان "اخقق ادبی" یاد میشود مشركوکم؛ مرن بره‬ ‫بسياری از دستآوردهای ادبی که اغلب از آن به عنوان "اصل و فاکت" یاد میشود شک‬ ‫دارم که سادهنویسی هم یكی از آنهاست و با سهل ممتنعنویسی فرقها دارد‪ .‬شرعر در‬ ‫هر فرهنگی عصارهی زبان است و عصاره هيچ چيزی نسبتی با سادگی ندارد‪ .‬من البتره‬ ‫به اقتصاد خوانش باور دارم و معتقدم‪ ،‬شعر بدون مریمهای حيدرزاده میميرد‪ .‬شعرها و‬ ‫شاعرانی باید باشند و بنویسند تا مخاطب خقق در این پروسه تربيت شود‪ .‬نمریشرود‬ ‫بدون تحصيقت ابتدایی به دانشگاه راه پيدا کرد‪ .‬با اینهمه‪ ،‬اگر این جریان سادهنویسی‬ ‫بخواهد سليقه خودش را در نهایت دیكتاتوری به همه تحميل کند پيش از همه خودش‬ ‫را نابود کرده است‪ .‬من هم گفتوگوها و مقاالتی در این براره خوانردهام کره از لحراظ‬ ‫تئوریک بسيار فقير و عاميانه بودهاند‪ .‬در گفتوگوهایی کره برا روزنامرههرا و نشرریات‬


‫‪259‬‬

‫افغانستان داشتم در این باره با جزئيات بحث کرده و نشان دادهام که چرا این طایفه آب‬ ‫در هاون میکوبند‪ .‬با اینهمه‪ ،‬باید موا ب باشيم که همه را یرک کاسره نكنريم‪" .‬بيرژن‬ ‫جقلی" هم سهل ممتنع و کوتاه مینوشت و نمیشرود انكرار کررد کره در معردودی از‬ ‫کارهاش به شعر رسيد‪" .‬بوکوفسكی"‪" ،‬دافی"‪" ،‬الوی" یا شراعران پسرتمردرن نسرل‬ ‫بيت هم اغلب کوتاه و سهل ممتنع مینوشرتند و مرینویسرند امرا عمير ‪ .‬مرن هرم در‬ ‫فيسبوک سالهاست که فیالبداهه کوتاهنویسی میکنم‪ .‬شعر کوتاه‪ ،‬مثل تلگرراف اسرت‪،‬‬ ‫بدون فوت وقت باید فوری برسد‪ ،‬بدون قصد بدون مقصد‪ .‬وگرنه میشود نامه نوشت‪،‬‬ ‫میتوانی در ایميل براش بنویسی‪ ،‬اگر جواب نداد فقط وقتی تلفن کن که برندارد‪ ،‬چون‬ ‫فقط وقتی میتوانی آن حرف آخر را بزنی که در چشمهاش خيره شروی‪ .‬حراال شرعرم‬ ‫همه اینها را پشت سر گذاشته‪ ،‬فقط مانده چشمی باز‪ ،‬این روزهرا دارد دنبرالش مری‪-‬‬ ‫گردد‪.‬‬ ‫همانطور که میدانیم در سالهای اخیر شعر پسهاهفتاد را مطهرح و آن را تئهوریزه‬ ‫کردهاید‪ .‬ممکن است در این مورد توضیح دهید؟‬ ‫نمی شود شعر و فكرهایی را که طی سيزده سال نوشته شده در این مجرال توضريح داد‪.‬‬ ‫باید گفتوگویی بدان اختصا‬

‫داده شود‪ .‬به طور خقصه‪ ،‬شعر پساهفتاد‪ ،‬مانيفست از‬

‫دست دادن است‪ .‬از دست دادن به اهر اندوهناک است‪ .‬ما وقتری چيرزی را از دسرت‬ ‫میدهيم‪ ،‬تازه میفهميم چه چيز مهمی داشتيم‪ ،‬اما هرگز نمیفهميم وقتری آن را داشرتيم‬ ‫چيزهای مهمتری را که حاال داریم‪ ،‬نداشتيم‪ .‬من استعداد شگرفی در ترک هر چيز دارم‪،‬‬ ‫اما نمی توانم چيزی را در تعادل نگه دارم‪ .‬سيستم روانی من تنها با هيچ و همه یا صرفر‬ ‫و یكی عمل میکند؛ مثلن‪ ،‬میتوانم اصلن سيگار نكشم‪ ،‬اما حتی اگرر خرودم را بُكشرم‬


‫‪253‬‬

‫نمی توانم روزی فقط دو سه نخ بكشم‪ .‬احمقانه است اینكه در زندگیام جز به آنها که‬ ‫قادرند روزی دو سه نخ سيگار بكشند حسودی نكردهام‪ .‬حاال این خصيصه را بره شرعر‬ ‫تعميم داده از آن همه چيز میخواهم‪ ،‬دیگر آوانسی در کار نيست‪ .‬باید به طرز فجيعری‬ ‫از جهان خواهش داشت‪ .‬تخيل در ساختار این خواهشها نقشی کليدی دارد‪ .‬بگذاریرد‬ ‫در این باره مثالی بزنم؛ در تيمارستانها گاهی با کسانی برخورد میکنيد که حررفهرای‬ ‫عادیشان پر از گزاره شعری است‪ ،‬فرق این حرفها و شعر‪ ،‬عدم برخرورداریشران از‬ ‫ساختار است و بهره برداری بسيارشان از خيال به مثابه عنصرری تزئينری‪ .‬شراعر امرروز‬ ‫راهی ندارد مگر تكليف خودش را با خيال و تخيل روشرن کررده فررقشران را بدانرد؛‬ ‫می خواهم بگویم که در شعر پساهفتاد‪ ،‬بر عنصر تخيل به طرز خودویژهای تاکيد شده و‬ ‫اگر این نظرگاه درست تحليل شود‪ ،‬بی شک دسرتآوردهای مهمری بررای شرعر فارسری‬ ‫خواهد داشت‪ .‬البته یكی دیگر از خصيصههای پساهفتاد فرار از توضيح و توجيه است‪.‬‬ ‫دقيقن چند ساعت پيش با دوستی در کافهای قرار داشتم و با لبخندی که روی صرورت‬ ‫داشتيم نيم ساعتی روبروی هم نشستيم و قهوه نوشيدیم و بردون آنكره کلمرهای گفتره‬ ‫باشيم‪ ،‬از هم جدا شدیم‪ .‬این بهترین مكالمهای بود که تاکنون با کسی داشرتم‪ .‬در شرعر‬ ‫پساهفتاد این دیالوگها و منولوگها بسيار اتفاق افتاده و در آن بسيار با ميميرک چهرره‬ ‫شعر ور رفتم و سعی کردم درون و بيرون اثر را اینهمان کنم‪.‬‬ ‫آقای عبدالرضایی‪ ،‬به نظر شما چرا شعر ما نتوانست در مقیهاس قابهل تهاملی کهه‬ ‫درخورش بود جهانی شود؟‬ ‫تقصير تو نيست‪ .‬چون این سوال در بسياری از گفرتوگوهرا‪ ،‬از بسرياری از شراعران‬ ‫پرسيده شده و این شاعران بدون آنكه چيزی از گلوبال پوئتری بدانند دالیلی را مجموع‬


‫‪220‬‬

‫کرده اند‪ .‬این را دیگر همه از نيوتن یاد گرفتهایم که هر عملری واکنشری دارد‪ .‬مرا بررای‬ ‫جهانی شدن شعر فارسی چه کرده ایم که انتظار داریم جهانی شود مگرر مرن شراعری‬ ‫ایرانی نيست م اسم مرا به انگليسی در گوگل جسرتجو کنيرد‪ ،‬خواهيرد دیرد کره اغلرب‬ ‫نشریه های مطرح جهانی ترجمه شعرهایم را به عنوان شراعری چنردزبانی یرا ترو بگرو‬ ‫جهانی منتشر کردهاند‪ .‬حاال من به عنوان شاعری ایرانی پروفایلی دارم که نشان میدهرد‬ ‫چهرهای انترنشنالم‪ ،‬اما اینها همه محصول تقش شبانهروزی خودم بوده‪ .‬شعرهایم بره‬ ‫هفده زبان مهم دنيا ترجمه و منتشر شده‪ ،‬پس شعر فارسی میتواند جهانی شود‪.‬‬ ‫یكی از و ایف اصلی کاردار فرهنگری سرفارتخانههرای هرر کشرور معرفری ادبيرات و‬ ‫فرهنگش به کشور ميزبان است که اغلب کشورها روی آن سرمایهگذاری میکنند؛ مثلن‬ ‫من در لندن در بسياری از سفارتخانهها شعرخوانی داشتهام‪ ،‬آیا تراکنون شرنيدهایرد کره‬ ‫سفارتخانه های ایران در کشورهای مختلرف الاقرل بررای شراعران دولتری شرب شرعر‬ ‫بگذارند شنيده اید گزیده شعری از شاعران ایران را به زبان کشور ميزبان ترجمه کنند‬ ‫همه حافظ را ستایش میکنند‪ ،‬ساالنه این همه هزینه میکنند که آکادميسرينهرای عهرد‬ ‫عتي درباره شاه شجاع و اطراف شعر حافظ رساله بنویسند و در بزرگداشرتهرای هرر‬ ‫ساله حافظيه قرائت کنند‪ ،‬اما می دانيد که با یک درصد ایرن هزینرههرا مریشرود شراعر‬ ‫انگليسی مطرحی را به ایران دعوت کرد که به ترجمه شعر حافظ بپردازد میدانيد کره‬ ‫هنوز یک ترجمه حرفهای از غزليات حافظ در دست نيست چطور انتظار دارید شعری‬ ‫که محال است خوانده شود در جهان مطرح شرود هنروز بسرياری از شراعران مطررح‬ ‫جهان فكر می کنند زبان رسمی ایران عربی است! ما حتی نتوانستيم زبان رسمی خود را‬ ‫به جهان معرفی کنيم‪ ،‬بعد انتظار دارید شعر و داستان مرا جهرانی شرود مرن بره شرعر‬ ‫معاصر ایران انتقاد دارم همانطوری که به شعر معاصر بریتانيرا نقرد دارم‪ .‬برا ایرنهمره‪،‬‬ ‫شكی ندارم که شعر معاصر فارسی در صورتی که درست ترجمه شود در جهان کوالک‬


‫‪225‬‬

‫میکند‪ .‬این را به دليل طرح شعر پر اشكال خودم در جهان میگویم‪ .‬طب تجربه تاکنون‬ ‫در هر فستيوالی که شرکت کردم اگر بهترین نبودم در زمرره بهتررینهرا قررار گرفترهام‪.‬‬ ‫خقصه اینكه کسی نمی آید شاعری را در ایران کشف کند‪ ،‬ما خودمان بایرد دسرت بره‬ ‫کار شویم؛ مثلن طی چند سال اخير من و ابول فروشان که شاعری ایرانی اما انگليسری‬ ‫زبان است‪ ،‬کار چند شاعر جوان ایرانی را ترجمه و در مهمترین مجلره شرعر انگليسری‬ ‫جهان منتشر کردیم که با استقبال خوبی هم روبرو شده‪ .‬باید کار کرد‪ ،‬نمیشود نشست‬ ‫و گفت خرما خرما بيفت تو دهن ما!‬ ‫گروهی بر این باورند که ظهور دوباره شعر آوانگارد دهه هفتاد در دهه نود در واق‬ ‫واکنشی در برابر شعر محافظهکار دهه هشتاد بود‪ .‬نظر شما چیست؟‬ ‫فرزند زمان خود بودن‪ ،‬شعار اصلی تمام آوانگاردهاست‪ ،‬اما فضای ادبيات معاصر ایران‬ ‫در انحصارش ميانمایههاست و معاصر با آن بودن به چيزی جز ارتجاع منجر نمیشود‪ .‬در‬ ‫مواجهه با این وضع فجيع‪ ،‬به آنها که توان فردانویسی ندارند پيشنهاد میکنم الاقل بره‬ ‫دیروزش نزدیک که همان شعر هفتاد باشد حمله کنند و از تقليردش بپرهيزنرد‪ .‬اگرر خبرر‬ ‫شما درست باشد و واقعن شعر هفتاد دوباره هور کررده باشرد باعرث تاسرف اسرت؛‬ ‫ارتجاع در شعر هميشه چندشآور بوده‪ .‬ما دیگر نيازی به احيرای شرعر هفتراد نرداریم‪،‬‬ ‫بلكه شعر هفتاد نياز شدیدی به غلط خوانی و بسط دارد‪ .‬باید آن را ادامه داد‪ ،‬تكررارش‬ ‫فاجعه است! اگر چه طی این سالها چنان شعر فارسی را توسرریخرور کرردهانرد کره‬ ‫نویسش هفتادی هم دیگر رویكردی پيشرو محسوب میشود‪.‬‬


‫‪222‬‬

‫به نظر میرسد همانطور که افرادی نظیر شمس لنگرودی‪ ،‬حافظ موسوی و دیگران‬ ‫در شکلگیری جریان شعر محافظهکار نقش اساسی داشتهاند‪ ،‬انکار شهعر آوانگهارد‬ ‫دهه هفتاد و نیز نادیده انگاشتن اقتدار شعری شما و همنسالنتان نیز با افراد مذکور‬ ‫آغاز میشود‪ ،‬تحلیل شما از این ماجرا چیست؟‬ ‫تنها چيزی که در این دنيا خطرناک است‪ ،‬حرف حساب است‪ .‬تا وقتی فكر میکنی بره‬ ‫اینكه میتوانی یا نمیتوانی‪ ،‬داری درست فكر میکنی‪ .‬همه باید یک چيز را بدانند‪ ،‬بقيه‬ ‫جزئيات است‪ .‬پس من با اسامی کاری ندارم‪ ،‬ما برای پيشرفت شعر راهی نداریم‪ ،‬مگرر‬ ‫اینكه انصاف کنيم‪ .‬من از دو شاعری که نام بردید شعر درخور هم خواندهام‪ .‬مشكل من‬ ‫با افراد نيست‪ ،‬مشكل اصلی سياستگذاریهاست‪ .‬باید کار زیربنایی کرد‪ ،‬نمیشرود برا‬ ‫حمله به چند ناميده‪ ،‬کاری از پيش برد‪ .‬گيرم که برخورداری از چند رانت باعرث شرده‬ ‫باشد چند متوسط‪ ،‬لقب عرالی بگيرنرد و چنرد عرالی بره حاشريه برونرد‪ .‬ایرران پرر از‬ ‫استعدادهای ادبی است؛ مطبوعات ادبی‪ ،‬کورناليستهای ادبی بررای فرهنر‬

‫و ادبيرات‬

‫خودشان هم که شده باید توجه ویژهای به جوانترهرا داشرته باشرند‪ .‬مرن در اینترنرت‪،‬‬ ‫گاهی کارهای درخشانی از شاعران گمنام یا کمنام خواندهام که هرگرز مطررح نشردند‪.‬‬ ‫نباید مدام سراغ چند ناميده مشخص رفت تا یک فكر را هزار بار تكرار کنند‪ .‬بایرد بره‬ ‫فكر و نگاه تازه ميدان داد تا برگی ورق بخورد‪ .‬متاسفانه‪ ،‬سالهاست که در صفحههای‬ ‫ادبی روزنامهها جز آبش راکد نمیبينم‪ .‬جوان ترها هرم بایرد بره خرود بياینرد و خرود و‬ ‫کارشان را جدی بگيرند‪ .‬اینكه فقط پنج ر شش نام در مطبوعات ایران تكررار مریشرود‬ ‫ناشی از ضرعفی اسرت کره شراعران ترازه در معرفری خرود دارنرد‪ .‬بایرد از ایرن همره‬ ‫محافظه کاری دست بردارند و با شجاعت حرف خود را بزنند‪ .‬مگر از ما کسی حمایرت‬


‫‪229‬‬

‫کرد باید جنگيد! راه دیگری هم موجود نيست‪ .‬چرا باید یک برّه فكر کند پلنر‬

‫او را‬

‫نمیخورد چون خودش او را نخورده!‬ ‫در پایان‪ ،‬می خواهم اگر توصیه خاصی برای شهاعران آوانگهارد دههه نهود داریهد‬ ‫بفرمایید‪.‬‬ ‫خيلیها نمی دانند که شاعری اسم یک جرور اعتيراد اسرت‪ ،‬اعتيرادی شردید بره انردوه!‬ ‫متاسفانه شعر اگر بخواهد باشد‪ ،‬باید عم داشته باشد‪ ،‬چون اندوه مثرل شرادی سرطح‬ ‫ندارد و دمار درمیآورد‪ .‬پس بهتر که بیخيال شوند‪ .‬دست از سر شعر بردارند‪ ،‬اما اگرر‬ ‫اصرار دارند بنویسند الاقل سعی کنند فرقهایشان را بنویسند‪.‬‬ ‫با اینكه در ایران زندگی نمی کنم روزی نيست که چند شعر یرا چنردین لينرک شرعر و‬ ‫داستان برایم فرستاده نشود‪ .‬همه هم جویای نظر هسرتند‪ .‬آنهرا را مریخروانم؛ شرعرها‬ ‫اغلب خوبند‪ ،‬اما طب معمولند‪ .‬از چيزهایی میگویند که زنردگی نشرده‪ ،‬فكرهرایی کره‬ ‫نشده و در نهایت شعری که نشده و شاعری که نكرده باشد فيرک اسرت‪ .‬خيلریهرا را‬ ‫دیده ام که خوب می نوشتند‪ ،‬اما لمحه یی از شاعر درشان وجود نداشت‪ .‬متاسفانه در هر‬ ‫دوره شعری ایران‪ ،‬دو ر سه شاعر زندگی کردند و دو سه هرزار شراعر زنردگیشران را‬ ‫نوشتند و از این بابت اصلن برایم مهم نيست یک شعر چقدر زیباست‪ ،‬اینكه چقدر تازه‬ ‫است و چقدر از شاعرش دارد مهم است‪ .‬خقصه‪ ،‬اگر خطر نكنی‪ ،‬اگر زنردگی نكنری‪،‬‬ ‫محال است شعری بنویسی که مال خودت باشد و ماندنی! خيلیهرا را مریخروانم کره‬ ‫انگار من ندارند‪ ،‬انگار عادت کرده اند مردام التمراس کننرد‪ .‬غررور بره شراعرها شركوه‬ ‫میدهد‪ ،‬کسانی که این را از شاعری میگيرند خيانتکارند‪ .‬متاسفانه من در شاعران تازه‬ ‫غرور نمیبينم انگار دیگر کسی دل نمیکند‪.‬‬


‫‪224‬‬

‫شوربختانه برخی از این شاعران در زندگیشان هيچ نمیکنند‪ ،‬تنها کاری کره مریکننرد‬ ‫تماشای پيشآمدهایی است که در زندگیشران مریآیرد‪ .‬برا اینكره تراکنون هريچ کراری‬ ‫نكرده اند تا از آن محافظت کنند با افتخرار خرود را محافظرهکرار معرفری مریکننرد‪ .‬در‬ ‫مجموع‪ ،‬جز اینكه تاکيد کنم شاعری که خطر نكند نمیتواند شاعری کند حرفی ندارم‪.‬‬ ‫خيلی چيزهاست که در ایران از زمره اصول حرفهای نوشتن محسروب مریشروند‪ ،‬امرا‬ ‫غلط است‪ .‬متاسفانه مدام غلطهای دیگران را به ما یاد داده اند‪ .‬راستش از نسخه نوشتن‬ ‫خوشم نمیآید‪ ،‬هرچند یكی از بزرگترین آرزوهایم این است که روزی فضایی فرراهم‬ ‫شود و از هر والیت ایران چند شاعر و نویسنده مستعد انتخاب کنم و طی نشستهایی‬ ‫تجربههای تازه خودم را به آنها انتقال دهم‪ .‬اخيرن در کشورهای مختلف کارگاه شعر و‬ ‫داستان نومدرن برگزار می کنم که با استقبال خوبی هم روبرو شده‪ ،‬اما ای کاش میشرد‬ ‫این تجربهها را به شاعران و نویسندگان کنی و زبده انتقال داد‪.‬‬


‫‪221‬‬

‫ما چیزی به عنوان شعر پستمدرن نداریم‬


‫‪222‬‬

‫گفتوگو با نشریه سیمرغ افغانستان‬ ‫پایيز ‪5939‬‬ ‫نظرتان در رابطه با جریانشناسی شعر چیست؟‬ ‫شاعر و شعر و شعور‪ ،‬فاميلی نزدیكی با هم دارند و هر سه با شناخت در رابطهانرد‪ ،‬در‬ ‫نتيجه‪ ،‬هر شناختی میتواند به شعر و شاعر کمک کند‪ .‬ما ناگزیریم تجربههای شرده یرا‬ ‫در حال شدن را بشناسيم که تكرارشان نكنيم و از مولفههایی که با سربک مرا نزدیكری‬ ‫دارد استفاده کنيم‪ .‬بی شک بدون این شناخت ادبيات درجا خواهد زد‪ .‬از طررف دیگرر‬ ‫هنوز بعد از ده قرن حضور جدی شعر فارسی‪ ،‬بوطيقایی برای آن تحریرر نشرده و اگرر‬ ‫قرار باشد روزی آن را بنویسند‪ ،‬چيزی جز برآیند همين جریانشناسیها نخواهد بود‪.‬‬ ‫در مورد دههبندی که شاعران شعر را به چند دهه تقسیم کردهاند چه میگویید؟‬ ‫برخورد دههای با شعر راحتترین شيوه برای طبقهبندی و شناسایی حرکرتهرای ترازه‬ ‫است و رابطهای دارد با سدهبندی؛ همانطوری که شعر کقسيک را به صورت قررن بره‬ ‫قرن بررسی میکردند‪ .‬حاال سرعت کلمه آنقدر باال رفته که هر نویی به سرعت بدل به‬ ‫نوی از مُد افتاده و سپس کهنه میشود؛ لذا از این لحاظ میشود حرکتهای تازه را بره‬


‫‪226‬‬

‫صورت دههای طبقهبندی و بررسی کرد‪ .‬اما لزومن روشی آکادميک و حرفهای نيسرت‪.‬‬ ‫کما اینكه ممكن است نوعی شعر‪ ،‬از انتهای دههای آغاز شود و تا دهه بعدی تداوم یابد‬ ‫و از یک زیباییشناسی خا‬

‫‪ ،‬پيروی کند‪ .‬در نتيجه‪ ،‬بهتر است هرر سربک یرا حرکرت‬

‫تازه را با توجه به نامی که برای خودش انتخراب کررده بررسری کنريم‪ .‬خقصره اینكره‬ ‫برخورد دههای با شعر بيشتر رویكردی تاریخی دارد نه انتقادی‪.‬‬ ‫زبان و محتوای شعر پستمدرن در دههی هشتاد چگونه بود و آیها در ایهن دهههی‬ ‫جدید‪ ،‬تغییرات اساسی بر آن وارد شده است یا خیر؟‬ ‫ما چيزی به عنوان شعر پستمدرن نداریم‪ ،‬چون اساسن پستمدرنيسم از قواعد ثرابتی‬ ‫پيروی نمیکند و ایستا نيست و هر لحظه تغيير میکند‪ .‬اما عدهای که تروجهی بره نرام‪-‬‬ ‫گذاری هر ایدهی تازه ندارند‪ ،‬به هر سبک یا شيوه تازهای که بعد از دوره مردرن آمرده‬ ‫پستمدرن میگویند؛ مثلن مرا از اوان نوشتنم‪ ،‬یعنی اواخر دهه شصت‪ ،‬پستمدرنيست‬ ‫میخواندند و طی این سه دهه‪ ،‬هم من و هم شعرم هزار چرخ خوردهایم‪ ،‬هرزار سرمت‬ ‫رفتهایم که ثمرهاش حاال بيست و دو مجموعه شعر پارسی اسرت کره در کارنامره دارم‪.‬‬ ‫جالب این است که ترجمههای آن دسته از شعرهام که در دهه اخير نوشرتهام‪ ،‬انعكراس‬ ‫بيشتری در نشریات شعر جهان داشته است؛ حراال چره آن دسرته از شرعرهایی کره بره‬ ‫انگليسی ترجمه شدهاند چه آنها که به فرانسه و آلمانی و‪ ،...‬ولی با اینكه شعر و شيوه‪-‬‬ ‫های شعریام هزار تكانه داشته‪ ،‬اما باز به من میگویند پستمدرنيست‪.‬‬ ‫به این طری ‪ ،‬اغلب منتقدان کار خود را آسان میکنند و بی هيچ خرج فكر‪ ،‬شراعران را‬ ‫در چند دسته کيلویی قرار میدهند‪ .‬من فكر مریکرنم بعرد از دهره هفتراد‪ ،‬کره دهرهی‬ ‫درخشان در شعر معاصر فارسی بود‪ ،‬شعر در ایران دچار ارتجاع شد و به عقب برگشت‬


‫‪229‬‬

‫و من کار خارقالعادهای نخواندهام که پيشنهاد تازهای ارائه داده باشد و از این بابت شعر‬ ‫در ایران دچار ایستایی بوده‪ .‬متاسفانه با این شعار که میخواهند مخاطب جرذب کننرد‬ ‫همه چيزی را سهل کردند و "سادهلوحی" به اسم "سادهنویسی" اپيردمی شرده و ایرن‬ ‫شعرها عقوه بر اینكه ربطی به پستمدرنيسم ندارند بویی از جهان مدرن نيز نبردهاند‪.‬‬ ‫چه تفاوتها و شباهتهایی بین شعر پستمدرن ایران و جهان‪ ،‬یا به تعبیهر دیگهر‪،‬‬ ‫چه تفاوتها و شباهتهایی بین این جریان در ایران و جهان وجود دارد؟ و اینکهه‬ ‫شما گفتید بعد از دههی هفتاد شعر ایران دچار ارتجاع شده است‪ ،‬دلیل این ارتجاع‬ ‫چیست؟‬ ‫اگر شاعری که بعد از من مینویسد نوشتارش را پيشروتر از من نداند‪ ،‬تنها دارد کاغرذ‬ ‫سياه میکند‪ .‬از راههای رفته رفتن هنر نيست‪ .‬اجازه دهيد از اوان پيدایش شعر نو شروع‬ ‫کنم‪ .‬نيما شاعر اعماق است اما شعرش جهان کروچكی دارد و علریرغرم تاکيردش برر‬ ‫عينيت‪ ،‬شعرش به شدت ذهنی ست‪ .‬اینكه مرا اسرامی چنرد ابرژهی برومی را در شرعر‬ ‫بياوریم و آن همه به طبيعت وفادار باشيم‪ ،‬ربطی به فضاسازی خقق نردارد‪ .‬کرار شرعر‬ ‫توليد فضای جدید است و من این جهان تازه را در شعر نيما نمیبينم‪ ،‬الاقل بررای مرن‬ ‫تازه نيست‪ .‬از طرفی زبان شعری نيما برخقف نثررش سررگيجهآور اسرت و مخاطرب‬ ‫خقق را با لحظه لذت هنری روبرو نمیکند‪ .‬شاملو اما در برخری شرعرهاش زبرانش را‬ ‫پيش میکشد اما مثل نيما عمي نمینویسد‪ .‬از طرفی شاملو نيرز مثرل نيمرا‪ ،‬بره شردت‬ ‫ذهنی مینویسد و تخيل در شعرش سهم ناچيزی دارد‪ .‬طبيعیست شاعری مثل من کره‬ ‫نيما و شاملو و شاعران بزرگ دیگری را پشت سرش دارد سعی میکند از راهی که آن‪-‬‬ ‫ها رفته اند نرود‪ ،‬حتی اگر از بسياری دستآوردهای گذشته در شعرش سود بررده باشرد‪.‬‬


‫‪223‬‬

‫درباره مؤلفههای شعری دهه هفتاد‪ ،‬الاقل آنجا که به شعر من ربط پيدا مریکنرد‪ ،‬طری‬ ‫گفتوگوهای مختلف در همان دهه هفتاد بسيار گفتهام و نيرازی بره تكررار نمریبيرنم‪.‬‬ ‫مطمئنم آنها که مخاطب حرفهای شعرند‪ ،‬این مطالب را پيشتر خواندهاند‪.‬‬ ‫و اما دربارهی آنچه که در ایران و جهان شعر پستمدرن خوانده میشرود‪ ،‬تفراوتهرا‬ ‫بسيارند؛ مثلن یكی از تكنيکهایی که در شعر دهه هفتاد بسيار به کار گرفتره مریشرد‪،‬‬ ‫فاصلهگذاری برشتی (برتولت برشت) است که در شعر پستمدرن غرب وجود نردارد‪.‬‬ ‫من شعری دارم به اسم "دایره" در کتاب "پاریس در رنرو" کره از ایرن تكنيرک در آن‬ ‫استفاده کردم و ترجمه آن به زبانهای مختلف بسيار مطرح شده‪ .‬میخواهم بگرویم کره‬ ‫من این تكنيک را از تئاتر گرفتم و وارد شعر کردم و بعردها اپيردمی شرد و همره از آن‬ ‫استفاده کردند و گفتند این تكنيک پستمدرنيستیسرت در حرالی کره ربطری بره شرعر‬ ‫پستمدرن نداشت‪ .‬میدانی‪ ،‬ما اساسن در غرب هم شعر پستمدرن به آن معنا کره در‬ ‫ایران معمول است نداریم‪ .‬حاال دیگر هر شاعری را با شيوههای خرا‬

‫خرودش مری‪-‬‬

‫شناسند و سبکها اغلب فردی شده و دیگر خبری از کار گروهی نيست؛ یعنی اینطور‬ ‫نيست که عدهای مثل سورئاليستها دور هم جمع شوند و بگویند بيایيد همه اینطرور‬ ‫بنویسيم‪ .‬اما آنچه که در ایران باعث شده شعر در دام ارتجاع بيفتد‪ ،‬چيزی جز خواست‬ ‫قدرت نيست‪ .‬قدرت حاال دیگر توی مغزها هم مامور اطقعرات کرار گذاشرته و بررای‬ ‫اینكه بر افكار نيز نظارت کند سعی دارد سادهنویسی را تبليغ کرده‪ ،‬از این طری حتی از‬ ‫الیههای ذهنی آدمها خبردار شود‪ .‬شعر هفتاد‪ ،‬شعر مشكلی بود و به راحتی میتوانست‬ ‫از سد سانسور بگذرد‪ ،‬چون سانسورچیها ازش سر درنمیآوردند‪ .‬در نتيجه برای تقابل‬ ‫با این مشكل که معضلشان شده بود‪ ،‬به صورت سرتاسری‪ ،‬سادهنویسی را تبليغ کردند‬ ‫و ماحصل‪ ،‬شعری شد خواجه و بی فكر و بدون تكنيک که حاال خروار خروار در ایران‬ ‫منتشر میشود‪ .‬در این شعرها نه ردّی از هارمونی و موزیک متنی وجرود دارد‪ ،‬نره فررم‬


‫‪290‬‬ ‫محلی از اعراب دارد‪ ،‬نه شهود یافت میشود‪ .‬تنها چيزی کره دارد‪ ،‬موضروعمنردی آن‪-‬‬ ‫هاست که اگر در خوانش اول خواننده معمولی را جذب میکند‪ ،‬در خوانش دوم چيزی‬ ‫برای همان خواننده هم ندارد‪.‬‬ ‫یکی از جدلها در شعر دههی هشتاد‪ ،‬رفتن به سهوی سهادهنویسهی و جهدال بها‬ ‫پیچیدهنویسی بود‪ ،‬و شما را هم اغلب پیچیده نویس میدانستند و گاهی به کتهاب‪-‬‬ ‫هاتان حمله میکردند‪.‬‬ ‫پيش تر در سوال قبلی در این براره توضريح دادم امرا حقيقرتش را بخرواهی مرن هنروز‬ ‫نفهميدم سادهنویسی یعنی چه پيچيدهنویسی را هم نمیفهمم‪ .‬برخری راحرتتررین راه‬ ‫را‪ ،‬و البته گن ترین شيوه را‪ ،‬برای طرح گفتمانی "شعری ر بزکی" طرح کرردهانرد کره‬ ‫حكومت و مطبوعاتش پا دادند و احتمالن قدرتنمایی میکنند‪ .‬اما این دویرینگرری و‬ ‫دوآليسم ابلهانه‪ ،‬من فكر میکنم کار دست شعر معاصر بدهد اگر به آن اهميت دهيم‪ .‬ما‬ ‫مینویسيم تا بتوانيم تحمل کنيم و لذتی جز همين هم‪ ،‬ارضامان نمیکند‪ .‬نمیشود عده‪-‬‬ ‫ای که از آنها خوشمان نمیآید‪ ،‬ترمی از نوشتن را موکد کنند و ما طاعونش بپنرداریم‬ ‫و از آن دوری کنيم؛ به من گفتهاند که بی معنا و پيچيده مینویسم آیا باید ایرن دروغ را‬ ‫باور کنم کجای "پاریس در رنو" یا "جامعه" پيچيدهست این روشی بوده برای اینكه‬ ‫منش نوعی را وبای شعری جلوه دهند و اتفاقن در اپيدمی کردن این دروغ موف بودهاند‪.‬‬ ‫مگر "پاریس در رنو" را پيچيدهترین یا زبانیترین کتابم نمیشناسند مگر شعری مثرل‬ ‫"دریافت" در همان کتاب نيست مگر کل کتاب "جامعره" زبرانی فكرمحرور نردارد و‬ ‫طرح مستقيم نمیکند من مخالف این نامگذاریهای ابلهانره و برازارمحورم‪ ،‬وگرنره از‬ ‫وزن و قافيه و ردیف کندهام که هر طور عشقم میکشد بنویسم‪ .‬من گراهی حتری غرزل‬


‫‪295‬‬

‫هم می نویسم و چه بسا همان دل دل دل وزنی‪ ،‬حالم را عوض کند‪ .‬مگر به کسی تعهد‬ ‫دادهام تا ابد سالسا برقصم شاعر حرفهای برای اینكه موف بنویسد مدام مجبرور اسرت‬ ‫مثل یک ورزشكار حرفه ای تمرین کند‪ ،‬حاال چه با نثر چه با وزن و ریرتم و سرادگی و‬ ‫پيچيدگی؛ اینها همه ابزار کار است‪ .‬نوشتن که تصميم برنمیتابد‪ .‬من هم هرگز تصميم‬ ‫نگرفتم ساده بنویسم‪ ،‬فقط گاهی که تندتر فكر میکنم و سرعت میگيرد فكرهام‪ ،‬زبران‬ ‫جا میماند‪ .‬در کتاب "جامعه" هم اینطور بوده و در همان شعر بلنرد زبران جامانرده و‬ ‫حاال همان‪ ،‬یكی از مطرحتررین شرعرهای هفترادیسرت‪ .‬آیرا بایرد آن را سرادهنویسری‬ ‫دانست ! من مثل جت کار کرده ام که به شعر فضا داده‪ ،‬بسطش بردهم‪ ،‬نره اینكره هری‬ ‫محدودترش کنم‪ .‬من از شروع دهه هشتاد نام "پسا" به هفتاد دادم کره بگرویم مرذهبی‬ ‫نيستيم و هر سمتی که حال کنيم سرک میکشيم‪ .‬آیا این سادهنویسیست البته اینهایی‬ ‫که طراح چنين بحثهایی هستند برای من به شخصه وجود ندارند و اتفاقن گراهی کره‬ ‫وجودی پيدا میکنند بد هم نمینویسند‪ .‬من در غربت‪ ،‬یاد گرفتم که حتی از قاتقنم یاد‬ ‫بگيرم و برایشان کف هم بزنم‪ .‬مسئله این است که اصلن مسرئلهای در کرار نيسرت و‬ ‫آنها نمیدانند که دارند گل لگد مریکننرد‪ .‬مرن گراهی وقرتهرا در مصراحبهشران برا‬ ‫مطبوعات‪ ،‬همان حرفهای هيجده سال پيش خودم را میخوانم‪ .‬فقط نامهرا را عروض‬ ‫کردهاند‪ .‬این سالها درباره قدرت بسيار خواندهام؛ از نوع سياسیاش گرفته تا اجتمراعی‬ ‫و فرهنگی‪ .‬قدرت قادر است گاهی گاو را هم اقليدوس جا بزند‪ .‬مسئله فقط این است‪.‬‬ ‫چه بسا در همان نوع نوشتار اینها‪ ،‬شعرهایی باشد که واقعن شعر باشد و مرن خوشرم‬ ‫هم بياید و برایشان کف هم بزنم اما هرگز در دایره شعر تازه قرارش نمیدهم که واقعن‬ ‫نيستند‪ .‬بسياری از این حرفهایی که اینها میزنند و با سمبهی مطبوعرات بره خرورد‬ ‫همه رفته‪ ،‬مال اینها نيست‪ .‬من این حرفها را سرقت نظری میدانم و یكری از وجروه‬ ‫غلبه نظریاتی میدانم که توسط خيلی از ماها در همان دههی هفتاد مطرح شده‪ .‬مگر در‬


‫‪292‬‬

‫همان دههی هفتاد‪ ،‬من و بقيه تنها در یک طرز مینوشتيم من فكر میکرنم ابتردا بایرد‬ ‫شكافت که منظور اینها از سادهنویسی چيست؛ خيلیها خيال میکنند که سادهنویسری‬ ‫آسان است؛ اینها اغلب سادهنویس نيستند‪ ،‬فقط آسان مینویسند که همين آسرانی هرم‬ ‫متاسفانه اپيدمی شده‪ .‬عصر‪ ،‬عصر غلبهی متوسطهاست که توسط حكومت هرم بسريار‬ ‫حمایت میشوند‪ .‬اتاقهای فكر میخواهند همه چيز زیر ذرهبين باشرد‪ .‬حتری خيرال و‬ ‫تخيل شاعرانه را هم میخواهند به تصرف دربياورند و خيرال مریکننرد کره برا شريوع‬ ‫روتيننویسی‪ ،‬دوربينشان سرتاسری میشود‪ .‬اما اینطور نيست؛ آنها باز هم به کاهدان‬ ‫زدهاند‪.‬‬ ‫اگر تا به حال حرفی میخواستید در زمینهی ادبیات بزنید و مجالش بهه ههر دلیلهی‬ ‫نبوده برای مجلهی ادبی سیمرغ بفرمایید‪.‬‬ ‫حرفها بسيار است‪ ،‬خيلی فكرها و حرفهاست که طی این دوازده سال ناگفته مانرده‬ ‫و مجالش فرصت کم مجلهتان نيست‪ .‬بعد از دوازده سال تبعيرد تنهرا آرزوی مرن ایرن‬ ‫است که برای یک ماه برگردم تهران و مستعدترین شاعران و داستاننویسان و منتقردان‬ ‫را از سراسر کشور جمع کنم طی ده جلسه تجربياتم را به آنهرا منتقرل کرنم‪ .‬متاسرفانه‬ ‫بسياری از دانستههای روشنفكران ایرانی و افغانسرتانی دربرارهی ادبيرات و فرآینردهای‬ ‫ادبی تحریف شدهست‪ ،‬همين!‬


‫‪299‬‬

‫من در خطرناک زندگی کردهام‪ ،‬آن هم در خانهای‬ ‫شیشهای‬


‫‪294‬‬

‫گفتوگو با ماهنامه تجربه‬

‫شعر ایران در دهه هفتاد تحوالت زیادی پیدا کرد‪ ،‬امها در ادامهه‪ ،‬اتفاقهاتی شهکل‬ ‫گرفت که باعث شد تا به حاشیه کشانده شود‪ .‬به نظر میرسد که نسل شهما بهرای‬ ‫تحول عجله زیادی داشت‪ .‬در این سالها که خارر از کشور زنهدگی مهیکردیهد‪،‬‬ ‫فضای شعر ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟‬ ‫شارالتانيسم و آوانگاردیسم دو همسایه نزدیک هم هستند‪ ،‬این دو در دهره هفتراد‪ ،‬اول‬ ‫دیوار به دیوار بودند‪ ،‬بعد هم کم کم این دیوار کنار رفت و همه چيز با هم قراطی شرد‪.‬‬ ‫به شخصه در مصاحبههای مختلف با نشریات‪ ،‬حساب شعر هفتراد را از شرعر در دهره‬ ‫هفتاد جدا کردهام؛ میخواهم بگویم که شاعران دهه هفتاد که تعدادشان از انگشتان یک‬ ‫دست هم فراتر نمیرود فرزند زمان خود بودند‪ ،‬عجلهای هم در کار نبود‪ .‬منتها‪ ،‬هجروم‬ ‫جریانهای محفلی در انتهای دهه هفتاد و صورتسازیهای غير شعری باعث شرد کره‬ ‫تصویر درستی از شعر هفتاد در دست نباشد و حقيقت شعر هفتاد تحریف شود‪ ،‬وگرنه‬ ‫کتابهای مهم هفتاد‪ ،‬اگر دوباره منتشر شوند‪ ،‬باز آثار مهمی تلقی خواهند شرد‪ .‬دربراره‬ ‫بخش دوم سوالت هم باید بگویم که شعر تنها دارویی بود که کمک کررد درد دوری را‬ ‫تحمل کنم‪ ،‬البته وقتی دوری‪ ،‬همه چيز را از دور میبينی و بر آنچه در محافل میگذرد‬ ‫واقف نيستی‪ ،‬با اینهمه‪ ،‬از طری اینترنت همه را دنبال میکردم‪.‬‬


‫‪291‬‬

‫در این سالها سادهنویسی هم از سوی منتقدان زیادی مهورد حملهه قهرار گرفهت‪.‬‬ ‫بخش وسیعی از این حملهها ریشه در مسایلی غیر از شعر داشت و انتقادهایی ههم‬ ‫به طور طبیعی به خاطر خود شعر بود‪ .‬به عنوان یک شاعر بی طرف که وضعیت را‬ ‫زیر نظر داشتید بیشتر با کدام نحلههای فکری همسو بودید؟‬ ‫معمولن در دعواهای ادبی از جنس ایرانی‪ ،‬حسادت اولين دليل مخالفت است و خيلی‪-‬‬ ‫ها‪ ،‬بيش از آنكه به شعر کسی انتقادی داشته باشند با شهرت یا محبوبيتش که حس می‪-‬‬ ‫کنند دارد زیاد میشود‪ ،‬مشكل دارند‪ .‬بدیهیست که من برا چنرين نحلرههرایی همسرو‬ ‫نباشم‪ .‬برای کسی که دغدغهای جز نوشتن ندارد‪ ،‬همراهی برا چنرين گروهرانی واقعرن‬ ‫اُفت دارد‪.‬‬ ‫شما شاعری هستید که حاشیهها هرگز دسهت از سهرتان بهر نمهیدارنهد‪ .‬اصهولن‬ ‫کارهایتان با واکنشهای متفاوتی مواجه میشود‪ .‬در سالهای گذشته نقهدهای غیهر‬ ‫منصافه زیادی درباره آثارتان مطرح شد که هرگز هم فرصت پاسهخگهویی برایتهان‬ ‫فراهم نبود‪ .‬بعد از یازده سال سکوت چگونه میتوانید از آن همه حرف و حدیثها‬ ‫دفاع کنید؟‬ ‫من در خطرناک زندگی کردهام‪ ،‬آن هم در خانهای شيشهای! برای اینكه به طرز فجيعری‬ ‫از پنهانکاری به تن‬

‫آمده بودم‪ ،‬خيلیها هم با پرداختن به زندگی خصوصیام‪ ،‬به شعر‬

‫هفتاد ضربه زدند و هرگز نفهميدند‪ ،‬متفراوت نوشرتن بردون زنردگی متفراوت‪ ،‬ممكرن‬ ‫نيست‪ .‬البته حتی ماه هم برای هميشه پشت ابر نمیماند‪ ،‬پس نيازی به دفاع نيست‪.‬‬


‫‪292‬‬ ‫"مادرد" در شرایطی وارد بازار کتاب شد که شعر ایران فضای متفاوتی را تجربهه‬ ‫میکرد‪ .‬سلیقه مخاطبان تغییر کرده است و انتشار کمتر کتابی مورد توجه قرا مهی‪-‬‬ ‫گیرد‪ .‬کتاب شما اما‪ ،‬این فضا را شکست‪ .‬در کمتر از یک هفته به چاپ دوم رسهید‬ ‫و خیلیها دربارهاش نوشتند که بیشتر در فضای مجازی منتشر شد‪ .‬فکر میکنید بهه‬ ‫چه دلیل "مادرد" اینطور مورد توجه قرار گرفت؟‬ ‫همانطور که میدانيد شرایط انتشار بخش زیادی از شعرها و داستانهرایی کره در دهره‬ ‫گذشته نوشته ام‪ ،‬فعلن در ایران مهيّا نيست‪ .‬وقتی نشر بوتيمار پيشنهاد داد که مریتوانرد‬ ‫تعدادی از کتابهایم را منتشر کند‪ ،‬کارهای ناممكن را کنار زدم و از بين شعرهای قابل‬ ‫چاپ‪ ،‬سه مجموعه "مادرد"‪" ،‬عاش ماش " و "خدایا مرا ببخش‪ ،‬حاال نه!" را به ایران‬ ‫فرستادم تا اولی و دومی را بوتيمار و آخری را نشر چشمه منتشر کنرد کره فعلرن فقرط‬ ‫"مادرد" به بازار آمده است‪ .‬هر کدام این کتابها از سليقه و زیباییشناسی خا‬

‫خود‬

‫پيروی میکنند؛ مثلن در "مادرد" بيشتر روی تنوع فرم و ساختار شعرها متمرکز شدم و‬ ‫دلم می خواست این کتاب پيشرنهادی باشرد بررای رهرایی از حكومرت سرطر در شرعر‬ ‫فارسی‪ .‬در "مادرد" دیگر خبری از تزئين متن با تصویرهای نامرتبط و خيالهای بی در‬ ‫و پيكر نيست و تخيل حرف اول را میزند‪ .‬با توجه به مولفههای گلوبال پوئتری سرعی‬ ‫کردم در "مادرد" نومدرنيسم خودم را تعریف کنم و خوشحالم که از آن اسرتقبال شرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫جریانهای سیاسی همواره بر بستر ادبیات تاثیرگذار بودهاند‪ .‬با تغییر شرای سیاسی‬ ‫در ایران و روی کار آمدن دولتی که شعار اعتدال میداد‪" ،‬مادرد" روانه بازار شد‪.‬‬ ‫واکنش مخاطبان به این مجموعه‪ ،‬ضرورت نیاز به اعتدال شعری و حضور صداهای‬


‫‪296‬‬

‫متفاوت را به تصویر میکشد‪ .‬فکر میکنید آیا شرای سیاسی میتواند چنین اتفاقی‬ ‫را رقم زده باشد؟‬ ‫تغيير حداقلی فضای سياسی در نهایت شرایطی را فراهم آورده که کتاب من بتوانرد در‬ ‫ایران منتشر شود‪ .‬متصدّیان امر باید پيشتر میدانستند که حذف هرر صردایی نتيجرهای‬ ‫جز کاستن از غنای فرهنگی کشور ندارد‪.‬‬ ‫در این مجموعه سعی کردهاید سلیقههای مخاطبان مختلف را در نظهر بگیریهد‪ .‬در‬ ‫بعضی شعرها سادهنویس میشوید و در بعضیها هم همان علی عبدالرضهایی دههه‬ ‫هفتاد‪ .‬آنجا که این دو را کنار هم قرا میدهید شعر شما شاخصههایی پیدا میکنهد‬ ‫که خاص خودتان است‪.‬‬ ‫بسياری از کتابهای پيشين من مثل "پاریس در رنو" همين ویژگری را داشرتند؛ یعنری‬ ‫شعرهای شهودی و تكنيكال و زبانی کنار هم قرار گرفتهاند‪ .‬میخواهم بگرویم کره هرر‬ ‫شعری را‪ ،‬خودش مینویسد؛ اینطور نيست که تصميم بگيررم ایرن شرعر را برا زبرانی‬ ‫خطی بنویسم و دیگری را با زبانی لوگو یا ادبی‪ .‬در واقع بعضی وقتها زبان از دریافت‬ ‫و شهود شعری عقب میماند و تنها کنش بيانگری خود را به رُخ میکشد‪ ،‬گاهی نيز برا‬ ‫توجه به خصلت دیونيزوسیاش از شور شعری انرکی مضاعف گرفته در ميدان صرفحه‬ ‫ویراک میدهد‪ .‬این هر دو رابطهای مستقيم با ساحت متن دارند‪.‬‬


‫‪299‬‬

‫همیشه سعی میکنید آثارتان از زندگی واقعی سرچشهمه بگیهرد‪ .‬زیسهت شهاعرانه‬ ‫مهمترین ویژگی کارهای شماست‪ .‬فکر میکنید شعر تا چه اندازه میتواند تاثیرپذیر‬ ‫از زندگی واقعی شاعر باشد‪.‬‬ ‫من اینجا تنها زندگی میکنم‪ ،‬دوستانم مدام زن‬

‫میزنند که از خانه بيررونم بكشرند و‬

‫نمیدانند که در خانه دائم در سفرم‪ .‬در خانه میتوانم خودم باشم تنها و بی لقب‪ .‬اینجا‬ ‫هيچ شخصيت کاذبی در کار نيست‪ .‬هرچه بيشتر به این سرطان خو میکرنم بيشرتر بره‬ ‫خودم نزدیک میشوم‪ .‬تنهایی فرصت است‪ ،‬به راحتی هم به دست نمیآیرد‪ .‬خيلریهرا‬ ‫پنج روزش هفته را بكوب کار میکنند تا آخر هفته استراحت کنند‪ ،‬اما همه از آخرر هفتره‬ ‫انزجار دارند برای همين میزنند به دریا که بين جمعيت شنا کننرد‪ ،‬هريچکرس دوسرت‬ ‫ندارد در ساحلی خلوت آفتاب بگيرد برای اینكه آن منش کاذبی که دست و پا کرده دیگر‬ ‫در کار نخواهد بود‪ .‬کسی قادر نيست آخر هفته خانگی کند چون سرسام میگيرد‪ .‬آخرر‬ ‫هفته آدمها بیکارند‪ ،‬فقط با خودشان کار دارند اما چون خرودی درکرار نيسرت دیوانره‬ ‫میشوند‪ ،‬برای همين آمار قتل و جرم آخرش هفته میرود باال‪ .‬این روزهرا آدمهرا کراملن‬ ‫تهی شدهاند با درون خالی هم گفتوگو غيرممكن است‪ ،‬پس میروند در کافرهای کره‬ ‫گوشی پيدا کنند‪ .‬روزمرگی همه را قورت داده‪ ،‬کار و اداره هم فقط کمک مریکنرد کره‬ ‫اینها یک دیگری بشوند؛ کسی خودش نيست‪ ،‬آقای مهندس است‪ ،‬دکترری در مطرب‬ ‫است‪ ،‬لقب است اما ته هفته هيچ نيست‪ .‬من از ایرن چررخ کراذب خوشرم نمریآیرد و‬ ‫سرطان تنبلی را به پروسه طویلی از فعاليت که ماشينی و آدمکش است ترجيح میدهم‪.‬‬ ‫مثل همه زندگی کردن و تكرار روزها موجب فراموشكاری میشود‪ ،‬پس اغلرب سرعی‬ ‫میکنم به فعاليتهای عملیام تا جایی که میشود تازگی بدهم‪ ،‬بعد هم ایرن ترازگی را‬


‫‪293‬‬

‫ثبت میکنم در شعرم تا از یاد نرود‪ .‬از این بابت شعر زندگينامه من است‪ .‬در واقع شعر‬ ‫من محل جاسوسی نزدیكانیست که مایلند از گذر روزهام بيشتر بدانند‪.‬‬ ‫کتاب شما از سوی کارشناسان فعال عرضه شعر در سهال ‪ ،۱۹‬بهه عنهوان بهتهرین‬ ‫کتاب نظرسنجی مجله تجربه انتخاب شد‪ .‬چنین بازگشتی میتوانهد ههم مسهئولیت‬ ‫بیشتری را برایتان به وجود بیاورد و هم اینکه سطح توق از کتابهای آینهدهات را‬ ‫باالتر ببرد‪ .‬علی عبدالرضایی در شعر آینده ایران چگونه نقش بازی خواهد کرد؟‬ ‫چنين توقعی نداشتم و همين جا از همه کسانی که به "مادرد" رأی دادند تشكر میکنم‪.‬‬ ‫مرا از کودکی شاگرد اول بار آوردهاند‪ ،‬اینكه بيست بگيری و مدام شاگرد اول باشی‪ ،‬ترا‬ ‫وقتی که ایران بودم با من بود‪ .‬اما تجربه یازده سرال دوری از خانره‪ ،‬دیگررم کررده‪ ،‬در‬ ‫جهان من دیگر کسی عققهای به بی رقيب بودن ندارد‪ ،‬همين که بتروانم بهتررین علری‬ ‫عبدالرضایی دنيا باشم یعنی که خودم بودم‪ .‬چند سالیست کره در کشرورهای مختلرف‬ ‫کارگاه شعر و داستان نومدرنيستی برگزار میکنم‪ .‬ما متاسفانه هميشه خودمان را دسرت‬ ‫کم گرفته ایم چون تصویر درستی از شعر جهران نرداریم‪ .‬پرس ضرمن بری تروجهی بره‬ ‫حاشيههایی که درست خواهند کرد‪ ،‬نهایت تقش خودم را میکنم تا طی سالهای آینده‬ ‫این درک نومدرنيستی را به دیگران نيز انتقال دهم‪.‬‬


240


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.