Khaneye pedari vol.1

Page 1


‫احسان شوشتری ‪1 /‬‬

‫خانه پدری‬


‫‪ /2‬خانه پدری‬

‫تقدیم به ارواح پاک و صمیمی‬ ‫دکتر علی شوشتری‬ ‫و‬ ‫سردار سرلشگر نورعلی شوشتری‬

‫احسان شوشتری‬


‫احسان شوشتری ‪3 /‬‬

‫‪‬‬

‫نام کتاب ‪ :‬خانه پدری‬

‫‪‬‬

‫نویسنده ‪ :‬احسان شوشتری‬

‫‪‬‬

‫مشخصات ‪ 555 :‬صفحه‬

‫‪‬‬

‫تایپیست ‪ :‬جوانه فخرا‬

‫‪‬‬

‫صفحه آرایی ‪ :‬فتانه و سورنا‬

‫‪‬‬

‫ارائه ‪ eBook‬و طرح روی جلد ‪ :‬نیوشا شوشتری‬

‫‪‬‬

‫ویرایش نهایی ‪ :‬نورا رحمانی‬

‫‪‬‬

‫ایمیل ‪A.shooshtari2011@yahoo.com :‬‬

‫‪‬‬

‫چاپ ‪ :‬موالنا ‪ -‬ترکیه‬


‫‪ /4‬خانه پدری‬

‫فهرست مطالب‬

‫بخش اول ‪ :‬شبهای اوین طهران‬ ‫پارک چیتگر‪..............................................‬‬ ‫کالنتری گیشا ‪............................................‬‬ ‫کرایه تاکسی ‪.............................................‬‬ ‫زندان اوین ‪...............................................‬‬ ‫سلول انفرادی ‪............................................‬‬ ‫جلسه بازجوئی ‪...........................................‬‬ ‫بیانیه ‪......................................................‬‬ ‫سؤاالت بازجویان ‪........................................‬‬

‫‪7‬‬ ‫‪15‬‬ ‫‪32‬‬ ‫‪42‬‬ ‫‪52‬‬ ‫‪67‬‬ ‫‪33‬‬ ‫‪11‬‬

‫بخش دوم ‪ :‬زندگی درمشهد‬ ‫شهرمن مشهد ‪151 .............................................‬‬ ‫خانه پدری ‪121 ................................................‬‬ ‫روز تولد ‪165 ..................................................‬‬ ‫استاد سلمانی ‪173 ..............................................‬‬ ‫دوران کودکی ‪131 ............................................‬‬ ‫دوران تحصیل ‪113 ............................................‬‬ ‫خاطرات قم ‪217 ................................................‬‬ ‫خدمت سربازی ‪231 ...........................................‬‬


‫احسان شوشتری ‪5 /‬‬

‫بخش سوم ‪ :‬سیستان وبلوچستان‬ ‫آشنائی با دیانت بهائی ‪245 ..................................‬‬ ‫بازداشتگاه سپاه پاسداران زاهدان ‪272 .....................‬‬ ‫شرح ایمان ‪211 .............................................‬‬ ‫بخش چهارم ‪ :‬سروالیت – خراسان‬ ‫شازده حسین اصؽر ‪311 ....................................‬‬ ‫مال عباس ‪321 ...............................................‬‬ ‫ارثیه پدربزرگ ‪337 ........................................‬‬ ‫سوارکارطالئی ‪365 .........................................‬‬ ‫شیخ فضل هللا ‪333 ...........................................‬‬ ‫پنج دقیقه موهبت ‪455 .......................................‬‬ ‫بخش پنجم ‪ :‬زندگی درمازندران‬ ‫امام زاده ودختربهائی ‪417 .................................‬‬ ‫مراسم جشن نامزدی ‪435 ..................................‬‬ ‫رضایت نامه ‪433 ..........................................‬‬ ‫ازدواج وسکونت درساری ‪447 ...........................‬‬ ‫مهریه عروس خانم ‪465 ...................................‬‬ ‫کاملیا وکامله ‪475 ..........................................‬‬ ‫بخش ششم ‪ :‬زندگی در طهران‬ ‫تواضع وفروتنی ‪435 ......................................‬‬ ‫عمه جان رقیه ونورعلی ‪413 .............................‬‬ ‫آخرین دره ‪ ،‬آخرین زندان ‪513 ..........................‬‬


‫‪ /6‬خانه پدری‬

‫بخش اول‬

‫شبهای اوین طهران‬


‫احسان شوشتری ‪7 /‬‬

‫پارک چیتگر‬

‫اردیبهشت ماه ‪ ۴۸۳۱‬طهران‬

‫اگر از شهر طهران پایتخت کشور ایران به سمت ؼررب و بره طررؾ‬ ‫شهرسررتان کرررج حرکررت نمائیررد ‪ ،‬برره فاصررله پررنج کیلررومتری کرره از شررهر خررارج‬ ‫می شوید درقسمت شمالی بزرگراه و بعرد ازاسرتادیوم صرد هزارنفرری آزادی ‪،‬‬ ‫پررارک جنگلرری زیبررا و بزرگرری واقررع شررده برره نررام پررارک چیتگررر کرره عالئررم و‬ ‫تابلوهای راهنمای آن هم درسرتاسر مسیر اتوبان کرج نصب گردیده است ‪.‬‬ ‫پارک جنگلی چیتگربرا بریش از‪1455‬هکتارمسراحت انباشرته ومملرواز‬ ‫درختان سرسربز بلنرد ومتنرو وگونراگونی از انروا اقاقیرا وچناروکراج و افررای‬ ‫زینترری ونررارون چتررری وارؼرروان و سرررو وبیرردمجنون وانرروا بلرروط و دیگررر‬ ‫درختان با طراوت وهمیشه سبزی اسرت کره درطرول چهرار فصرل سرال فضرای‬ ‫زیبررا وفرررحبخش ودل انگیررزی برره مجموعرره ومحرریط طبیعرری پررارک مرری بخشررند‬ ‫ودردوره هررای قبررل ازپیررروزی انقررالب اسررالمی و در سررالهای سررعی و تررالش‬ ‫برای گسترش فضای سبزوافزایش سطح ووسرعت جنگرل کراری بجهرت اهمیرت‬ ‫دادن بررره محررریط زیسرررت و حفرررن ونگهرررداری جنگرررل هرررا و مراترررع بررررای بهبرررود‬ ‫وافزایش لطافت و بهداشت وپاکی وسالمت هوای پایتخت وجمعیت چندمیلیونی‬ ‫شهرطهران بر دامنه رشته کوههای البرزو تپه ها و پستی و بلندی هرای شرمال‬ ‫ؼربی پایتخت ایران به دست کارگران شریؾ و زحمتکش سازمان جنگل بانی‬


‫‪ /3‬خانه پدری‬

‫و مراتررع آن دوران کاشررته شررده اسررت کرره اکنررون برره درخترران تنومنررد وقطررور و‬ ‫بلنررردی تبررردیل شرررده انرررد ترررا شررراید پرررس از گاشرررت بررریش از نررریم قررررن ‪ ،‬اهرررالی‬ ‫شهروسررراکنین پیرامرررون پرررارک ومسرررافرین ورهگررراران در روزهرررای تعطیرررل‬ ‫وفراؼت و به خصوص در فصول بهرار و تابسرتان کره محریط پرارک از هروای‬ ‫مالیم تر و مطبو تری برر خورداراسرت بررای فررار ازگرمرای شرهربه همرراه‬ ‫خرانواده خرویش برررای تفرریح و گررردش و اسرتفاده ازهروای پرراک ولطیرؾ پررارک‬ ‫برای صرؾ نهاری و یا بر پائی بسراط چرائی و میروه ای برا لروازم پیر نیکری‬ ‫مورد نیازوبا بارو بندیل و زیر انداز و پتووسیخ کباب وقوری وکتری به اتفاق‬ ‫دوستان وهمراهان و آشنایان وخانواده خویش به آنجا می روند و با پهن کرردن‬ ‫فرش و زیلو در سایه زیبای درختان همیشره سرسربز آن پرارک ‪ ،‬روزی را بره‬ ‫خوبی و خوشی همراه با خانواده و دوستان صمیمی خویش سپری می نمایند ‪.‬‬ ‫پارک جنگلی چیتگر که از اولرین جنگرل هرای مصرنوعی سراخته شرده‬ ‫به دست نیروی انسانی ایران است بسیار وسریع و گسرترده مری باشرد کره حردود‬ ‫چهرررارده کیلرررومتر جررراده آسرررفالته در داخرررل پرررارک وجرررود دارد ومرررراجعین و‬ ‫دوسررتداران طبیعررت و فضررای سرربزبرای اسررتفاده از فضررای پررارک بررا اتومبیررل‬ ‫شخصی خود وارد محیط پارک شده و در جاده های باری و پر پیچ و خم آن‬ ‫رانندگی می کنند و باال و پرایین مری رونرد و در قسرمت هرایی کره پارکینری یرا‬ ‫فضررای برراز و مناسرربی بررره جهررت پررارک کررردن خرررودروی خررود بیابنررد توقرررؾ‬ ‫مررری نماینرررد وبسررراط وباروبنررردیل وفررررش وزیلووزیرانررردازخود را درون یکررری‬ ‫ازآالچیق های بیشمارآن پهن کرده واتراق می نمایند ‪.‬‬ ‫هرردؾ از احررداس بوسررتان جنگلرری چیتگررر کرره در آؼرراز مسرریر وزیرردن‬ ‫بادهای ؼربی بسمت شهر طهرران قررار دارد براال برردن مقردار اکسریین هروای‬ ‫پایتخت ایران بوده است ‪.‬‬ ‫پارک چیتگر دارای ی پیست دوچرخه سواری خیلی طویل وبسریار‬ ‫طوالنی نیز هست که بیش ازچند ین کیلومترمسافت دارد ودرپیرامون پارک و‬


‫احسان شوشتری ‪1 /‬‬

‫در البالی درختان و پسرتی و بلنردی وفرراز ونشریب تپره هرا وپریچ وخرم اطرراؾ‬ ‫پارک گسترش یافته وتأسیس گردیده است ‪.‬‬ ‫روزهای نهم و دوازدهرم اردیبهشرت مراه هرر سرال کره ؼالبرا مصرادؾ‬ ‫اسررت بررا روزهررای نهررم و دوازدهررم عیررد اعنررم رضرروان و برررای جامعرره بهررائی‬ ‫ایررران ودیگررر پیررروان ایررن آئررین درسراسررر جهرران ی ر روزجشررن و تعطیلرری‬ ‫محسوب می گردد ‪ ،‬تعداد کثیری از خانواده های بهرائی سراکن در ؼررب شرهر‬ ‫طهران واطراؾ پارک چیتگربرر طبرق یر سرنت قردیمی و نانوشرته همره سراله‬ ‫در روزهرای نهرم ونیررزدوازدهم عیرد اعنررم رضروان کرره آخررین روز تعطرریالت‬ ‫امرری عیررد رضرروان اسرت در صررورت مسرراعد و مناسرب بررودن وضررعیت آب و‬ ‫هرروا ‪ ،‬مشررابه وبسرران ی ر روز سرریزده برردر درآخرررین روزتعطرریالت ایررام عیررد‬ ‫باستانی نوروز به همرراه دوسرتان و آشرنایان خرود ‪ ،‬جهرت هروا خروری واحیانرا‬ ‫دید وبازدید درپارک چیتگر گردهم می آینرد ترا ضرمن گرردش و تفرریح در یر‬ ‫روزتعطیلی بهاری سایر احباء و دوستانی را که در این پارک جمع شده اند را‬ ‫نیز مالقات نمایند و اگر چنانچه از آؼاز سال ودرطی ایام عید نوروزوهمچنین‬ ‫عیررد رضرروان یکرردیگر را نررد یررده باشررند هررم عیررد دیرردنی کرررده و عیررد گررل را برره‬ ‫یکررردیگر تبریررر گفتررره باشرررند و هرررم ازهررروای پررراک وبهررراری پرررارک جنگلررری‬ ‫ودیدارسایراحباء وآشنایان لات کافی وحن وافی برده باشند ‪.‬‬ ‫روز نهم اردیبهشت ماه آن سال من هرم بره اتفراق وهمرراه پسرر جروان‬ ‫خودم به همین پارک رفته بودیم ‪ .‬در واقع چون پسرم با تعردادی از دوسرتان و‬ ‫همکالسرری هررای خررودش درایررن پررارک قرارمالقررات گااشررته بودنررد تررا برره اتفرراق‬ ‫ورزش وگررردش و تفررریح نماینررد و از طرفرری برره علررت شرررایط خرراص وویرریه‬ ‫جامعه ایران و عدم امنیت وآسایش و آرامش بررای جوانران و تررس و نگرانری‬ ‫خانواده ها ازاینکه مبادا یکوقرت توسرط نیروهرای بسریجی و انتنرامی مزاحمتری‬ ‫برای جوانان پدید آید و مورد اایت وآزار و تحقیررو اهرانتی قررار بگیرنرد ‪ .‬بره‬ ‫خصوص اینکه تعدادی از دختران همکالسی درس اخالق هرم برا آنران بودنرد و‬ ‫همین همراهی دختران و پسرران جروان بره اتفراق هرم وداخرل پرارک بره عنروان‬


‫‪ /15‬خانه پدری‬

‫ی ر جرررم کفایررت مرری کرررد وبرررخالؾ احکررام وقرروانین اسررالمی بررود و امکرران‬ ‫دستگیری و بازداشت آنها را افرزایش مری داد ودیگرنیرازی بره بهانره ویرا انجرام‬ ‫تخلؾ دیگری نداشتند تا آنان را(جوانان) بازداشت نماینرد !‪ .‬واز طرفری چرون‬ ‫همسرم احساس نگرانری مری کررد وحالرت اضرطراب وتشرویش داشرت کره نکنرد‬ ‫یکوقتی خدائی ناکرده برای بچه ها درپارک اتفاقی پیش آید ‪ ،‬به اصرار ایشان‬ ‫(همسرم) که فکرمی کرد اگریر فررد بزرگترر و یر عاقلره مرردی چرون مرن‬ ‫همراه جوانان باشد بهتر ومطمئن تر خواهرد برود ‪ ،‬مرن هرم بره همرراه پسررم در‬ ‫آن بعررد از نهررر بهرراری کرره جایترران خررالی تررازه نهررار خررورده بررودیم و خررواب‬ ‫بعد ازنهرری را برهرچیزدیگرری در آن روز تعطیرل تررجیح مری دادم ! چرون‬ ‫مرن درآن ایرام ودوران در برازار طهرران مشرؽول کاروتجرارت برودم و سرراعات‬ ‫کاروفعالیرررت روزانررره ام از صررربح ترررا بعدازنهربصرررورت یررر شررریفت یکسرررره‬ ‫وپیوسررته ادامرره داشررت ‪ ،‬بنررا بررراین نهرهررا هررم برررای نهررارخوردن برره منررزل‬ ‫نمی آمدم وؼاایم را درمحل کارم که مؽرازه ای کوچر و حجرره ای محقرر در‬ ‫خیابرران ناصررر خسررروطهران بررود صرررؾ مرری کررردم و در طررول روزوسرراعات‬ ‫کاری هم فرصتی بررای اسرتراحت و خرواب وجرود نمری داشرت ‪ ،‬در نتیجره در‬ ‫روزهای پنج شنبه که نهرها کمی زودتربه منرزل مری آمردم ترا نهراررا درکنرار‬ ‫اعضای خانواده ودورهم صرؾ کنیم و یا در سایرروزهای تعطیلی وجمعه هرا‬ ‫بهتررررین تفرررریح روزانررره مرررن پررررس ازصررررؾ ؼررراا وخررروردن نهرررار‪ ،‬خررررواب‬ ‫بعدازنهری بود که خیلی لات بخرش برود و در طرول سرال و روز هرای کراری‬ ‫از آن محروم بودم ‪ .‬آن روزنهم اردیبهشت ماه هم کره تعطیلری امرری برود اگرر‬ ‫اختیاردسررت خررودم بررود کرره بعررد ازصرررؾ نهارحتمررا مرری خوابیرردم واسررتراحت‬ ‫می کرردم ‪ ،‬ولری از آنجرا کره همسررم نگرران برود و مایرل نبرود جروان هرا بردون‬ ‫سرپرسرت و همرراه بزرگتررری بره پرارک برونررد و از طرفری سرایر والررد یرن هررم‬ ‫روی همراهی من حساب باز کرده بودند ‪ ،‬چرون اگرر مرن از همراهری جوانران‬ ‫عار خواهی کرده بودم حتما ی نفردیگرازپدرومادربچه هرا ویرا یر خرانواده‬ ‫دیگر از والدین جوانها آنان را همراهی می کردند ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪11 /‬‬

‫به همین دالیل نیز من هم بهمراه پسرم براه افتادم که باتفاق به پرارک‬ ‫چیتگربرویم تا درصورت بروزوپیش آمد هرگونه اتفاق وحادثه ؼیرمترقبره ای‬ ‫توسط نیروهای انتنامی ویا بسیجی با پا در میانی ی فرد بزرگتر(من) بتوان‬ ‫مانع دستگیری و بازداشت جوانان گردید و نگاارم تا بچه ها را به بازداشرتگاه‬ ‫انتقال دهند ‪.‬‬ ‫پریش بینرری بررراین بررود کرره نیروهرای بسرریجی ویررا حراسررت و انتنامررات‬ ‫پارک وقتی ی آدم بزرگترر ومیانسرال را بره همرراه ودرکنرار تعردادی دخترر و‬ ‫پسرجوان می بینند که مشؽول بازی وورزش و تفرریح در پرارک هسرتند‪ ،‬حتمرا‬ ‫درک می نمایند که این بچه ها با اطال و آگراهی والدینشران بره اتفراق همردیگر‬ ‫برره پررارک آمررده انررد ودیگررر برره خودشرران اجررازه ایجرراد مزاحمررت نخواهنررد داد‬ ‫ودرنتیجه دردسرومشکلی هم پد ید نخواهد آمد‪ .‬وقتری وارد پرارک شرد یرم و بره‬ ‫پرررارکینگی کررره محرررل قرارجوانررران برررود وبرررا گوشررریهای موبایرررل خرررود وارسرررال‬ ‫اس ‪ .‬ام ‪ .‬اس یکدیگر را مطلع کرده بودند رسیدیم توقؾ کردم ‪.‬‬ ‫هنوزهیچ ی از بچه ها و دوستان همکالسی پسرم نیامرده بودنرد ‪ .‬برا‬ ‫دیدن اولین خانواده بهائی آشنایی که درآن محل حضرور داشرتند مشرؽول خروش‬ ‫و بش و حال و احوال و تبری عید بودیم که ی سواری شخصری برا چهارترا‬ ‫سرنشین مأمورلباس شخصی به ما نرزد یر شرد نرد و توقرؾ کردنرد و یکری از‬ ‫آنان که در صرندلی عقرب سرواری نشسرته برود سررش را از پنجرره اتومبیرل کره‬ ‫شیشه اش را پایین کشریده برود خرارج کررد و براتوپ وتشروعصربانیت و نهایرت‬ ‫بی ادبی وکمال بی نزاکتی روبه آقائی که راننرده آن یکری اتومبیرل برود و بررای‬ ‫احوال پرسی با ما از اتومبیل خود پیاده شده بود و مشؽول حال و احوال برا مرا‬ ‫بود کرده و فریاد زد که ‪ :‬مگرمن نگفتم که از پارک خارج شوید وایشان هم‬ ‫بال فاصله و با عجله وانهارعارخواهی وپوزش طلبری بره طررؾ ماشرین خرود‬ ‫رفت و چند نفر از خانم های همراه ایشان هم که از اتومبیرل پیراده شرده برود نرد‬ ‫فرروری روسررری هررای خررود را جلررو کشرریدند و موهررای سرشرران را مرتررب کرررده‬ ‫ومننم زیر روسری خویش جرای دادنرد و بررای سروار شردن بره سرمت اتومبیرل‬


‫‪ /12‬خانه پدری‬

‫خودشان که چندمتری باما فاصرله داشرت رفتنرد و فرصرتی هرم حتری بررای خردا‬ ‫حافنی با ما باقی نگااشتند ‪.‬‬ ‫ومن فکرر کررد م شراید بره خراطر نرو پوشرش دخترران جروانی کره بره‬ ‫همراه خانواده خود برا لبراس هرای نرو وترر وتمیرز وشری روزعیردی بره پرارک‬ ‫آمده اند و احتماال موهایشان هم کمی از زیر روسری بیرون ریخته بروده اسرت‬ ‫وایررن برره زعررم برررادران مررأمور پررارک خوشررایند نبرروده اسررت وچررون چنررین نررو‬ ‫پوششرررری را برررررای خانمهررررا برررررخالؾ مرررروازین وشررررر مقرررردس وضررررد ارزش‬ ‫مرری شررمارند و مناسررب وشایسررته زن ایرانرری نمرری داننررد !‪ .‬بنررا بررراین آنرران هررم‬ ‫(مررأموران) ازسررر ر فررت و عطوفررت اسررالمی برره جررای بازداشررت ودسررتگیری‬ ‫وزنرردان انررداختن ایررن دختررران چشررم سررفید وجوانران برردحجاب فقررط برره اخررراج و‬ ‫بیرون راندن آنهرا ازمحریط پرارک بسرنده کررده انرد و آنران هرم (خرانواده بهرائی)‬ ‫برردون هرریچ گونرره اعتررراق ومقرراومتی بررا تشررکرازمأموران بجهررت بزرگررواری‬ ‫وعدم دستگیری وبازداشت دخترانشان با دعای خیر به جان مرأموران وچشرم ‪،‬‬ ‫چشم گویان و با شتاب وعجله سوارماشین خود شده تا از پارک خارج گردند ‪.‬‬ ‫همان آقایی که در صندلی عقرب اتومبیرل شخصری نشسرته برود و هریچ‬ ‫گونرره لبرراس فرررم کرره مشخصرره ای افررراد ونیروهررای انتنررامی وپلرریس باشررد هررم‬ ‫نداشررت و مررن هررم دروهلرره ی اول گمرران کرررده بررودم کرره از مررأموران نگهبرران‬ ‫وحراست پارک هستند و بعدا متوجه شدم که همگی ازافسران عالی رتبه پلیس‬ ‫و اداره ی حفانت و اطالعات می باشند ‪.‬‬ ‫پرس از ایررن کره آن گررروه سرروار ماشینشران شررد نررد ترا از پررارک خررارج‬ ‫شرروند ‪ ،‬رو برره مررن و پسرررم کرره تررازه وارد پررارک شررده بررودیم وچنددقیقرره بیشررتر‬ ‫ازحضرررورمان درآنجرررا نمررری گاشرررت و بررره اتومبیرررل خودمررران تکیررره داده برررودیم‬ ‫وانتنارآمرردن دوسررتان پسرررم آرشررام را مرری کشررید یررم کرررد و گفررت‪ :‬شررما هررم از‬ ‫پارک بروید بیرون !!‪.‬‬ ‫مرررن کررره ترررا آن لحنررره فکرررر مررری کرررردم سرنشرررینان آن یکررری اتومبیرررل‬ ‫چررررون چنررررد تررررا دخترجرررروان همراهشرررران برررروده و احتمرررراال برررره ننرحضرررررات‬


‫احسان شوشتری ‪13 /‬‬

‫پوشرررش و حجابشررران مناسرررب نبررروده ولررراا بررره همرررین خررراطر از پرررارک اخرررراج‬ ‫شرررده انرررد ‪ ،‬بررررای اولرررین باردرزنررردگی ام از ایرررن کررره همسرررر و دختررررم همرررراه‬ ‫مرررررا نبودنرررررد در دلرررررم احسررررراس خوشرررررحالی مررررری کرررررردم کررررره ایرررررن بررررررادران‬ ‫ونیفرررره شرررررناس ومسرررررئوالن ونگهبانررررران حجرررراب وعفررررراؾ وروسرررررری زنررررران‬ ‫نمرری تواننررد برره بهانرره برردحجابی و یررا برردلیل خندیرردن خررانم هررا بررا صرردای بلنررد‬ ‫درمالعرررام درد سرررر و مزاحمتررری بررررای مرررا ایجررراد نماینرررد و یرررا ایرررن کررره مرررا را‬ ‫هم مثل آنان از پارک بیرون نمایند ! ‪.‬‬ ‫ولرری مررأمور لبرراس شخصرری کرره هرریچ گونرره عالمررت مشخصرره ای هررم‬ ‫نداشت وخود راهم مونؾ به ارائه کارت شناسرائی نمری دیرد وبرگره مأموریرت‬ ‫هم که قربانش بروم درننام پلیسی مملکت ما تشریفاتی وقرتی بازی به حساب‬ ‫می آید ! ومن هم درابتدا فکر می کردم که از نگهبانان پارک اسرت کره بره مرا‬ ‫هررم دسررتور مرری دهررد از پررارک برویررد بیرررون ! وقترری کرره مررن معترررق شررد م‬ ‫وسئوال کردم که چرا بایستی از پارک بریم بیرون‬ ‫بالفاصله پرسید ‪ :‬بهائی هستید گفتم‪ :‬با اجازه تون ‪ ،‬بلی !‬ ‫بلرره گفررتن مررن همانررا و پیرراده شرردن چهررار تررا مررأمور لبرراس شخصرری از‬ ‫چهارجهت وچهار تا درب اطراؾ اتومبیل هم همان ! درفاصله ی چشم بررهم‬ ‫زدنی دور تا دور مرا محاصرره کردنرد یکری ازآنهرا از سررقلدری و زورگرویی‬ ‫می گفت ‪ :‬ما از صبح دنبال تو می گردیم !! از صبح منتنریم تا یکری ازشرما‬ ‫بهائی ها از ما بپرسید چرا ‪.‬‬ ‫بی موقع وناشیانه متوجه شدم کره ایرن حضررات از صربح زود پرارک‬ ‫جنگلری را قرررق کرررده انررد تررا ازتجمررع روزعیررد وپیر نی ر بهائیرران جلرروگیری‬ ‫نماینررد ! وهرگررروه و خرانواده ای را نیررز کرره حرردس مرری زننررد بهررائی هسررتند از‬ ‫پرارک اخرراج مری کننرد !‪ ،‬درآن روزعیردهم کره فقرط بررای بهائیران تعطیرل برود‬ ‫شناسائی خانواده های بهائی داخل پارک کارسهل و ساده ای می نمود ‪.‬‬ ‫پرسیدم به چه قانونی گفت‪ :‬بیا همراه مرا بررویم ترا قرانون را نشرانت‬ ‫بدهیم !‪.‬‬


‫‪ /14‬خانه پدری‬

‫و به همین راحتی من که همراه پسرم رفته بودم تا مرأموری و پلیسری‬ ‫بررررای آنهرررا مزاحمرررت و درد سرررری ایجررراد ننمایرررد ‪ ،‬خرررودم توسرررط حفاطرررت و‬ ‫اطالعررات نیررروی انتطررامی طهررران بررزرگ و برره وسرریله جنرراب سرررهنی لبرراس‬ ‫شخصی که بعدا برای ترساندن من وایجراد رعرب ووحشرت بجرای ارائره کرارت‬ ‫شناسائی که ازاو طلب می کردم اسلحه و بی سیمش را نشانم می داد بازداشت‬ ‫ودستگیر شدم ! ‪.‬‬ ‫پس ازدستگیری وبازداشت من در پارک جنگلی چیتگر‪ ،‬رفتن احبراء‬ ‫نیز به این بوستان در روزهای تعطیالت امری از طرؾ مدیران جامعه بهرائی‬ ‫ممنو اعالم گردید‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪15 /‬‬

‫کالنتری گیشا (نصر)‬

‫تا ؼروب آفتاب و تاری شدن هوا در پاسگاه کوچ انتنامی داخرل‬ ‫پارک چیتگر واقع در روبروی رستوران و دفتر مرکزی پارک کره یر سرالن‬ ‫بزرگی روبروی آنجاهست و در کنارش هم دوچرخه به افراد کرایره مری دهنرد‬ ‫و کارت شناسائی ویاگواهینامه رانندگی شان را وثیقه می گیرند ‪ ،‬ماندم ‪.‬‬ ‫پس از اینکره بررای سرربازان مسرتقر در پرارک برا یر خرودرو شرام‬ ‫آوردند و میان آنان توزیع می کردند من تنها فرد بازداشتی بودم که داخل دفتر‬ ‫پاسگاه نشسته بودم و کسی هرم بره فکرر شرام شرخص بازداشرتی (مرن) نبرود ‪ .‬ترا‬ ‫این که باالخره سه تا مأمور با لباس شخصی و با ی اتومبیرل پیکران قهروه ای‬ ‫رنی مدل قدیمی به پاسگاه مستقر درپارک آمدنرد و تنهرا بازداشرتی موجرود در‬ ‫پاسگاه را که من بودم تحویل گرفتند ‪.‬‬ ‫چهرررار نفرررری سرررواراتومبیل پیکررران شررردیم راننرررده و یررر افسرررر لبررراس‬ ‫شخصی در جلو و ی مأمور جوان تر در صندلی عقب بؽل دست من نشسرته‬ ‫بودند هیچکس حرفی نمی زد ‪ ،‬راننده ی اتومبیل که از آن دو نفرجرا افتراده ترر‬ ‫برررود بررره جهرررت همررردردی یرررا انهرررار تاسرررؾ از بررراز داشرررت مرررن و یرررا از سرررر‬ ‫برری حوصررلگی ویررا نررا رضررایتی بابررت اینکرره او را از شررهر جهررت بررردن مررن‬ ‫احضار کرده بودند سری تکان می داد و من هم این جوری برداشت کرردم کره‬


‫‪ /16‬خانه پدری‬

‫از دسرتگیری مرن متاثراسرت ! وحمرل برر همردردی او مری نمرودم ! شراید هرم برا‬ ‫خود می اندیشید اگرر مرن بازداشرت نمری شردم ‪ ،‬آنهرا هرم مجبرور نبودنرد در ایرن‬ ‫ساعت ؼروب پنجشنبه که ادارات دولتی هرم تعطیرل شرده انرد و شرب جمعره هرم‬ ‫هست و دیگران به دنبال اعمال ورفتارو کردار شایسرته ترر و بهترری هسرتند و‬ ‫اینان (مأموران ) هم می توانستند حرداقل اسرتراحتی نماینرد ‪ ،‬جهرت انتقرال مرتهم‬ ‫برره زحمررت نمرری افتادنررد و از شررهر ب ره پررارک چیتگررر نمرری آمدنررد‪ ،‬در حقیقررت‬ ‫همدردی و دل سوزی شان دو طرفره برود هرم بررای خودشران ناراحرت بودنرد و‬ ‫هم از دستگیری من ناراحت شده بودند وهمدردی می کردند‪.‬‬ ‫از پررارک خررارج شررده و وارد اتوبرران برره سررمت طهررران راهرری شرردیم‬ ‫وحرکررت کررردیم ‪ ،‬در بررین راه هرریچ کدامشرران حرفرری نمرری زدنررد فضررای داخررل‬ ‫اتومبیل ساکت وؼم انگیزودلگیر بود ‪ ،‬مأموران از خستگی و بی حرالی از پری‬ ‫ی روز پرکار وطوالنی ومرن هرم ازاضرطراب و نگرانری پرس ازبازداشرت و‬ ‫دستگیری ‪ .‬ازاینکه برای مأمورانی به این خوبی ایجاد زحمت کررده برودم قلبرا‬ ‫راضی نبودم ‪.‬‬ ‫اتومبیل ما رادیوپخشی ویا ضبطی هم نداشت تا دراین سکوت حراکم‪،‬‬ ‫سرنشینان آن قطعه موزیکی وترانه ای گوش نمایند ترا سرشران گررم باشرد فقرط‬ ‫صرردای موتور اتومبیررل در داخررل اترراق آن مرری پیچیررد و عررالوه بررر آن صررردای‬ ‫اتومبیررل هررا و اتوبرروس هررایی کرره داخررل اتوبرران بررا سرررعت بیشررتری دربانرردهای‬ ‫وسطی درحرکت بودند وازکنارپیکان ما سبقت می گرفتند بره گروش مری رسرید‬ ‫ولی سرو صدای موتورقراضه پیکان ما خیلی زیادتربود ‪.‬‬ ‫یاد حرؾ یکی ازآشنایان افتادم که ازخراطرات دوران دانشرجویی اش‬ ‫تعریؾ می کرد و می گفت ‪ :‬از افتخارات من این است که در زمان دستگیری‬ ‫توسررط سررپاه پاسررداران بررا مرسرردس بنزجابجررایم مرری کردنررد !‪ .‬ولرری ح راال برررای‬ ‫جابجررایی مررن ی ر دسررتگاه پیکرران قراضرره اعررزام کرررده بودنررد‪ .‬حتمررأ قصدشرران‬ ‫تحقیرفرد بازداشتی بوده است !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪17 /‬‬

‫هری‬

‫از سر نشینان داخرل اتومبیرل سرواری از شیشره سرمت خرودش‬

‫به بیرون خیره شده بود واطراؾ جاده را درتاریکی تماشا می کرد ‪ ،‬فقرط تنهرا‬ ‫سؤالی که از طرؾ مأموری کره روی صرندلی جلرو و کنرار راننرده نشسرته برود‬ ‫مطرح شد این بود که بهائی هستی ‪.‬‬ ‫خودش جوابش را می دانست فقط بره خراطر اطمینران بیشرتر و یرا بره‬ ‫جهت اینکه سؤالی کرده باشد ‪ ،‬پرسیده بود‪ .‬پس از آن هم تا رسیدن به طهران‬ ‫هیچ سخنی بره میران نیامرد‪ .‬سرکوت مطلرق و کامرل حراکم برود ‪ ،‬برا خودشران هرم‬ ‫صحبت نمی کرد ند وحرؾ نمی زدند ‪.‬‬ ‫من در طی راه هر آنچه از ااکار و دعا هائی راکه بلرد برودم در دل‬ ‫خررودم مرری خوانرردم‪ .‬ایررن مناجررات عربرری حضرررت عبرردالبهاء را ( الهرری ‪ ،‬الهرری‬ ‫توکلت علی و َّفوَضت امری الی ) را بارهرا وبارهرا درآن شررایط نگرانری‬ ‫توی دلم می خواندم که نمری دانرم ترا رسریدن بره شرهرچند صرد برارتالوت کرردم‬ ‫و(ان ر انررت الفض رال الکررریم وارح رم الررراحمین ) را درآن شرررایط ووضررعیت‬ ‫گرفتراری آنچنرران ازتره ترره دلرم وباسروز وگررداز وآه و فؽران وحررزن وانرردوهی در‬ ‫درون خرررویش بررره زبررران مررری آوردم وهمچرررون اکرررری ودعرررائی بارهرررا وبارهرررا‬ ‫تکرارمری کرردم کره خرودم ‪ ،‬دلرم برره حرال تنهرائی خرودم بررای اینهمره تضررر و‬ ‫ابتهال وسوزوگداز مری سروخت ! خداونرد تبرارک و تعرالی و پروردگارعالمیران‬ ‫ومال الملوک ورب الملکوت وحق جل وجالله که گمان می کنم ومری پنردارم‬ ‫در آن لحنرررات بحرانررری ونگرانررری وتنهرررائی مرررن دل رئررروؾ ومهربررران الهررری و‬ ‫یزدانی اش برایم کباب شده بود !‪.‬‬ ‫نمی دانستم چه پیش خواهد آمد ‪،‬استرس و اضطراب درونریم افرزایش‬ ‫یافته بود ‪ ،‬دلم مثل سیروسرکه می جوشید اگرچه خود را در ناهر بری تفراوت‬ ‫وآرام نشررران مررری داد م ‪ ،‬ولررری دردرون ملتهرررب ونگرررران برررودم بررراخودم فکرررر‬ ‫می کردم که نکند پسرم آرشام را هم گرفته باشند چرون موقرع دسرتگیری برا هرم‬ ‫بررودیم و تررا جلرروی پاسررگاه هررم ی ر مررأمورنیروی انتنررامی هررم بؽررل دسررت او‬ ‫سوارشده بود وبا اتومبیل من تاجلوی پاسگاه به دنبال ما آمرده بودنرد ‪ .‬از داخرل‬


‫‪ /13‬خانه پدری‬

‫پاسرگاه و پشرت پنجرره هرم کره نگراه مری کرردم مری دیردم کره یر پلریس مشررؽول‬ ‫بازرسی داخل صندوق عقب ماشین ماست ‪ ،‬تعدادی جزوه و کتاب های امرری‬ ‫مربوط به دروس اخالق کودکان داخل صندوق عقب اتومبیل ما بود که مربوط‬ ‫برره کالسررهای تربیترری وآموزشرری همسرررم ومتربیرران اوبودنررد ‪ ،‬از پشررت پنجررره‬ ‫پاسررگاه نیررروی انتنررامی داخررل پررارک مرری دیرردم کرره مرراموران انتنررامی مشررؽول‬ ‫بررسی وورق زدن همانهاهستند ولی پس ازآن دیگراز"آرشام" خبری نداشرتم‪،‬‬ ‫گوشرری موبررایلم را هررم برررادران حفانررت و اطالعررات همرران ابترردای کاروزمرران‬ ‫دستگیری توقیؾ کرده و گرفته بودند وبرا وجرود چنرین شررایطی هریچ اطالعری‬ ‫از وضعیت پسرجوانم نداشتم ‪.‬‬ ‫وقتی به کوی گیشا (کروی نصرر) رسریدیم ‪ ،‬اتومبیرل از اتوبران خرارج‬ ‫شد و داخل خیابان های فرعی و کوچه های پیچ در پریچ مری چرخیرد ترا اینکره‬ ‫در انتهای ی خیابان بن بست و تاری که کامال سوت و کوربود و هیچگونه‬ ‫رفت و آمدی در آنجا نبود ‪ ،‬پشت ی درب فلزی کوچ آبی رنری کره روی‬ ‫لبه دیوارهای آجری آنهم سیم خار دار کشیده بودند ‪ ،‬توقؾ کرد‪ ،‬مشرخص برود‬ ‫که به مقصد رسیده ایم و بایستی پیاده شویم ‪.‬‬ ‫اول فکر کردم کره یکری از ایرن خانره هرای تیمری مربروط بره وزارت‬ ‫اطالعات است !‪ .‬چون درب منزل بسته بود با فشار دکمره زنری اخبرار توسرط‬ ‫یکرری از مررأموران و بررا داد زدن همرران راننررده اتومبیررل کرره برره ننرافسررر ومقررام‬ ‫ما فوق بود از روی لبه ی دیوار و پشت سیم های خاردار سروکله ی سرباز‬ ‫پیدا شد که همان راننده ی ما که ازپشت فرمان پیراده شرده برود دسرتور داد بیایرد‬ ‫پررایین درب ورودی را برراز کنررد ‪ .‬سرررباز نگهبرران هررم از پلرره هررای فلررزی داخررل‬ ‫حیاط باری و کوچ که از پشت درب ورودی هم چند تا از پله های براالیی‬ ‫آن مشخص و هویدا بود پایین آمد و درب حیاط را براز کررد و مرا چهرار نفرری‬ ‫وارد شدیم و از همان پله های فلزی پشت دیوار که سررباز نگهبران چنرد لحنره‬ ‫قبل پایین آمده بود ‪ ،‬باال رفتریم و از یر طبقره براال ترر وارد سراختمان و دفراتر‬ ‫طبقه ی فوقانی آن ساختمان نیمه تاری شدیم ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪11 /‬‬

‫وارد یکی از اتاق ها که شدیم ی‬

‫حاج آقایی لباس شخصری کره آنجرا‬

‫پشت میز نشسته بود وگویا منتنر ما هم بود نگراهی بره سررتا پرای مرن انرداخت‬ ‫وخوب براندازم کرد و بدون هیچ صحبتی پنداری که همه ی جریان دستگیری‬ ‫مرا هم می دانست به همان گروهی کره مررا آورده بودنرد دسرتور داد یر نامره‬ ‫بنویسید و تحویل بازداشتگاهش بدهید !‪.‬‬ ‫راننررده مررا پشررت یکرری از میزهررای همرران دفتررر نشسررت و ی ر برگرره‬ ‫مخصوص جهت اعزام متهم بازداشرتی بره بازداشرتگاه از داخرل کشروی میرزش‬ ‫خارج کرده و آن را پر کرد و مجددا به همران حراج آقرایی کره قبرل از آمردن مرا‬ ‫داخررل اترراق بررود و دسررتورتحویل مرررا برره بازداشررتگاه داده بررود ارائرره نمررود تررا‬ ‫امضایش کند و ایشان هم (مقام مافوق) امضاء کرد و مهر خودش را پای نامره‬ ‫کوبیررد و سرررباز نگهبرران را خبررر کرررد و برگرره هررا را برره دسررت او داد و گفررت ‪:‬‬ ‫ایشان را (مرا ) تحویل بازداشتگاه بدهید‪.‬‬ ‫به اتفاق سررباز نگهبران ایرن برار از پلره هرای وسرط سراختمان ازطبقره‬ ‫باال که سوت و کور و نیمه تاری بود به طبقره ی همکرؾ آمردیم و ترازه درآن‬ ‫هنگررام متوجرره رفررت و آمررد مرراموران انتنررامی بررا یونیفررورم پلرریس شرردم و دیرردم‬ ‫ساختمانی که در آن هستیم ی پایگاه کامال ننامی و انتنامی است که مررا از‬ ‫درب پشتی و حیاط خلوت آن وارد ساختمان نموده بودند وگرنه درب اصلی با‬ ‫کیوس نگهبرانی جلروی درب برزرگ ورودی و حیراط روشرن و پرر نرور آن و‬ ‫اتاق افسر نگهبان و مأموران پرتعداد انتنامی با لباس فرم و یونیفرورم پلریس و‬ ‫چراغ های روشن سقؾ همه حکایت از ی کالنتری انتنامی دارد‪.‬‬ ‫سرباز همراه من دو برگه ای را که به او سرپرده بودنرد تحویرل افسرر‬ ‫نگهبان که پشت میزنشسته بود وبا یکی ازمراجعین درحرال گفتگوبرود داد و او‬ ‫هم بدون اینکه نگراهی بره مرن بیانردازد آنهرا را مهرر وامضراء کررد و مجرددا بره‬ ‫سررررربازهمراهم پررررس داد و گفررررت ‪ :‬ببرررررش پررررایین و خررررودت تحویررررل مسررررئول‬ ‫بازداشتگاهش بده ‪.‬‬


‫‪ /25‬خانه پدری‬

‫برره اتفرراق سرررباز همررراه ی ر طبقرره ی دیگررر از راه پلرره هررای داخررل‬ ‫ساختمان که اکنون برایم مشخص شده بود پاسگاه و کالنتری می باشد به سمت‬ ‫طبقرره زیرررزمین پررایین رفترریم ‪ ،‬سرررباز همررراه درب بازداشررتگاه را کرره از داخرل‬ ‫قفل بود با کؾ دست کوبیرد‪ ،‬مسرئول ونگهبران بازداشرتگاه کره گروهبرانی جروان‬ ‫بود ابتدا دریچه ی کوچر براالی درب را از داخرل برازکرد ترا ببینرد چره کسری‬ ‫پشت درب است و پس از آنکه سرباز همراهم گفرت زنردانی آورده سرپس درب‬ ‫بازداشررتگاه را گشررود‪ .‬سرررباز همررراه هررم یکرری ازبرگرره هررای بازداشررتی را برره‬ ‫گروهبان داد وازاو رسید گرفت و مراهم به داخل بازداشتگاه هل داد ورفت ‪.‬‬ ‫گروهبان نگهبان جوان آن شب بازداشتگاه نگاهی به من کرد وگفرت‪:‬‬ ‫هر چه داخل جیب هایت هست خالی کن روی میز‪ ،‬کمربند ت را هم براز کرن‪،‬‬ ‫بند کفش هایرت را هرم ‪ ،‬خوشربختانه کفرش هرایی کره آن روز بره پرا داشرتم بنردی‬ ‫نبود که مجبور باشم بند آنها را هم تحویرل بردهم ‪ .‬پرس از اینکره بازرسری بردنی‬ ‫شدم و تمامی جیب هایم را خود نگهبان گشت و مطمئن شرد کره چیرزی دیگرری‬ ‫داخل لباس هایم نیست ‪ ،‬وسایل و کیؾ پولم را که روی میز ریخته بودم یکی‪،‬‬ ‫یکی وارسی کرد و آنها را به ؼیراز کمربندم بمن پرس داد ‪ .‬موبرایلم را هرم کره‬ ‫قبال داخل پاسگاه پارک ازمن گرفته بودند ‪.‬‬ ‫بازداشررتگاه ی ر راهررروی باری ر بررود برره اضررافه ی دوتررا اترراق کرره‬ ‫زندانبان به سلیقه ی خودش زندانیان را تفکی کرده بود‪ ،‬اون الت و لوت هرا‬ ‫و چاقو کش ها و معتادین را داخل یکی از اتاق ها جرا داده برود و بقیره را هرم‬ ‫کرره برره زعررم او(نگهبرران) سرشرران برره تنشرران مرری ارزیررد ویررا برررای اولررین بررار‬ ‫گاارشان بره کالنترری و براز داشرتگاه افتراده برود مثرل راننرده هرایی کره تصرادؾ‬ ‫منجررر برره جرررح کرررده بودنررد و یررا افررراد ی را کرره دعواهررای خررانوادگی و زن و‬ ‫شوهری داشتند و یا کسانی را که چ بی محل کشیده بودند را هم داخل یکری‬ ‫از اتاقها اسکان داده بود ‪.‬‬ ‫وقتی چشمش (نگهبان بازداشتگاه) بره مرن افتراد و سررو وضرع مرترب‬ ‫مرا دید‪ ،‬انگاری که کسی راآنروز با قیافه ای به این تروتمیرزی و شریکی و برا‬


‫احسان شوشتری ‪21 /‬‬

‫این دک و پز وبا لبراس عیردی وکرت و شرلوار رسرمی در آن زیرر زمرین ندیرده‬ ‫بود‪ ،‬دلش بحالم سوخت ! و یا اینکه من احساس کردم که دلش به حالم سوخت!‬ ‫پرسید ‪ :‬جرمت چیه گفتم ‪ :‬بهائی هستم ‪.‬‬ ‫و همین کره شرنید بهرائی هسرتم مطمرئن شرد کره دیگره جرمری مرتکرب‬ ‫نشده ام و از من تخلفی برخالؾ قانون بدرنخواهد آمد !‪ ،‬همین ی جرم بهائی‬ ‫بودنم کافیست !‪.‬‬ ‫براستی مرا شرمنده ی محبرت خرویش نمرود و تنهرا تختخرواب موجرود‬ ‫در آن بازداشتگاه را که مربروط بره خرودش برود و داخرل همران راهررو گااشرته‬ ‫بودند را نشانم داد و گفت ‪ :‬برو روی اون تخت بگیر بخواب !‪.‬‬ ‫بنا برر ایرن مررا داخرل اتراق هرای بازداشرتگاه نینرداخت !‪ ،‬ورفرتم روی‬ ‫تختخواب مخصوص مسئول ونگهبان بازداشتگاه دراز کشیدم ‪.‬‬ ‫تا صبح چندین نوبرت کره متهمران جدیردی را مری آوردنرد و از خرواب‬ ‫بیردار مری شردم ‪ ،‬مری دیردم کره خرود گروهبران نگهبران بازداشرتگاه‪ ،‬دسررتانش را‬ ‫کنررار هررم روی میررز گااشررته و سرررش را هررم بررر آنهررا تکیرره داده و بهمرران شررکل‬ ‫روی ص رندلی و پشررت میررز مرری خوابررد ولرری تختخررواب خررودش را دراختیررارمن‬ ‫گاارده بود ‪ .‬یکبار هم که در نیمه شب چند نفرر از کرارگران سراختمانی را کره‬ ‫برا هررم زد و خررورد وکتر کراری کرررده بودنررد یکجررا و بره شررکل گروهرری داخرل‬ ‫بازداشتگاه ریختند‪ ،‬یکی از آنها چون دیرده برود مرن روی تختخرواب خوابیرده ام‬ ‫فکر می کرد که منهم کاره ای هستم وشاید خیال مری کررد صراحب بازداشرتگاه‬ ‫هستم ! ویاحداقل مدیریت بازداشتگاه بامن است که شررو کررده برود پریش مرن‬ ‫قسم و آیه و آه و ناله که آقا به خدا تقصیر ما نبود ! اول اونها دعروا را شررو‬ ‫کردند و از این حرفها !‪ ،‬طفلی فکر می کرد که با این حرؾ ها مرن مری تروانم‬ ‫از بازداشررتگاه نجرراتش برردهم ! بیچرراره نمرری دانسررت کرره خررود مررن ه رم بازداشررتی‬ ‫هستم واحتماال وضعیتم ازاوبسیارخطر ناک تر است !‪.‬‬ ‫صبح کره از خرواب بیردار شردم و از تختخرواب پرایین آمردم و دیردم کره‬ ‫گروهبان نگهبان بازداشتگاه سرش را روی میز گااشته وتمام شب را به همان‬


‫‪ /22‬خانه پدری‬

‫شرکل وحالررت خوابیرده اسررت و تختخرروابش را بره مررن زنرردانی بخشریده اسررت دلررم‬ ‫برررایش سرروخت و از داخررل کرریفم چنررد تررا اسررکناس در آوردم و زیررر نرراز بررالش‬ ‫ومتکا والبالی مالفه ها برایش گااشتم ‪.‬‬ ‫چون شرب قبرل شرام نخرورده برودم ‪ ،‬دلرم ضرعؾ مری رفرت ‪ .‬از داخرل‬ ‫بازداشررتگاه و چسرربیده برره سررقؾ ی ر پنجررره نرررده ای کرروچکی بررود کرره برره کررؾ‬ ‫حیرررررراط کالنتررررررری راه داشررررررت و گروهبرررررران نگهبرررررران اجررررررازه داده بررررررود تررررررا‬ ‫بازداشت شدگان اگرمایل هستند ازاون دریچه به ی سربازی کره داخرل حیراط‬ ‫کالنتری بود پول بدهند تا از بوفه ای که درگوشه حیاط کالنتری برود برایشران‬ ‫صبحانه خریداری نماید ‪ .‬من هم همین کرار را کرردم سرفارش دادم بررایم کیر‬ ‫و ی لیوان چایی خریدند ‪.‬‬ ‫ساعت هشت صبح مرأموران آمدنرد و گروهری از بازداشرتی هرا را بره‬ ‫اسم صدا کردند که من هم جرزو آنهرا برودم ‪،‬همره آنهرا متهمرین وبازداشرتی هرای‬ ‫کالنتررری بودنررد و فقررط مررن یکرری اسررتثنائا توسررط نیروهررای حفانررت واطالعررات‬ ‫دستگیرشررده بررودم ‪ .‬مرررا برره طبقرره برراالی کالنتررری بردنررد ‪ ،‬همرران مررأمور لبرراس‬ ‫شخصی دیروزی کره مررا دسرتگیر کررده برود امرروز برا لبراس فررم و برا درجره‬ ‫سرهنگی آنجا برود ‪ .‬کینره و نفررت از چهرره اش مری باریرد ‪ .‬حراال متوجره شرده‬ ‫بودم که کسی که دیروزوداخل پارک با او جروبحس کرده برودم یر سررهنی‬ ‫اداره ی حفانت‪ ،‬اطالعات نیروهای انتنامی بوده است که دیرروز الزامری هرم‬ ‫به معرفی خود نمری دیرد و کرارت شناسرایی هرم ارائره نرداده برود و مرن در ابتردا‬ ‫خیال کرده برودم از نگهبانران پرارک چیتگراسرت ولری بعردا کره کارازکارگاشرته‬ ‫بود بیسریم هرا و اسرلحه هرای خرود را آنهرم بره جهرت ایجراد رعرب و وحشرت در‬ ‫آورده بودند ‪.‬‬ ‫همان جناب سرهنگی که دیروزمرا جلب ودستگیر کرده بود بره یکری‬ ‫از مأموران لباس شخصی خود دستوراتی مری داد ومرأمور زیردسرتی هرم همره‬ ‫متهمررین بازداشررتی را کرره اززیرررزمین وبازداشررتگاه آورده بودنررد را بررا چنررد تررا‬ ‫نگهبرران و سربازهمراهشرران سررواری دسررتگاه مینرری برروس کردنررد و فقررط مرررا‬


‫احسان شوشتری ‪23 /‬‬

‫تحویل ی‬

‫افسر ونیفه دادند که به اتفاق یر‬

‫سرربازمحافن سرواری‬

‫اتومبیرل‬

‫سواری شخصی شده و بره دنبرال مینری بروس راه بیرافتیم و سفارشرات الزمره را‬ ‫به او گوشزد می نمود ‪.‬‬ ‫وقتررری از سررراختمان کالنترررری خررررارج مررری شررردیم عرررده ی کثیررررری‬ ‫ازخررانواده هررای زنرردانیان جلرروی درب کالنتررری جمررع شررده بودنررد ‪ .‬در بررین آن‬ ‫جمعیررت ناگهرران چشررمم برره مررادر خررانمم افترراد کرره او هررم برره همررراه ی ر خررانم‬ ‫میانسالی که من تا آن روز او را ندیده برودم درمیران جمعیرت بودنرد کره از دور‬ ‫انهار محبت می کرد و سری به جهت حال و احوال خرم وراسرت مری نمرود و‬ ‫دستی تکان می داد و لبخند مهربانانه وبا محبتی تحویل می داد ‪ .‬با خرودم فکرر‬ ‫کردم احتماال از طرؾ جامعه بهائی منطقه شرش مأمورشرده اسرت ترا پرونرده ی‬ ‫مرا تعقیب نماید و یا شاید وکیل باشرد و از طررؾ محفرل مأموریرت یافتره ترا بره‬ ‫سررراغ مررن بیایررد و اوضررا و احرروال مرررا گررزارش نمایررد !‪ .‬ولرری برره هرریچ وجرره‬ ‫فرصررت و اجررازه صررحبت کررردن نبررود ‪ ،‬از دورادای احترررام و انهررار محبررت‬ ‫می کردیم تا اینکه ما هم سوار ماشین شدیم ‪.‬‬ ‫مینی بوس از جلو می رفت واتومبیل ماهم بره دنبرال آن و در پری مرا‬ ‫نیزتعرداد زیررادی از اتومبیررل هررای خرانواده هررای متهمررین بازداشررتگاه در حرکررت‬ ‫بودند‪ .‬اینهمه سواری هائی که مینی بوس را تعقیب می کردند چون مقصرد را‬ ‫هم نمی دانستند و نهایت سعی و تالش خود را بکار مری بردنرد کره مینری بروس‬ ‫را گم نکنند مثل کراروانی از اتومبیرل هرائی بودنرد کره بره دنبرال ماشرین عرروس‬ ‫درخیابانهای شهر به راه افتاده باشند !‪.‬‬ ‫راننده مینی بوس هم که آدم خوش جنسی به ننر نمری آمرد ‪ ،‬برا چنران‬ ‫سرررعت سررر سررام آوری راننرردگی مرری کرررد و در خیابرران هررای شررهر کرره در آن‬ ‫صبح جمعره خلروت ترر از حرد معمرول هرم برود وازآن ترافیر شرلوغ روزهرای‬ ‫عررادی درآن خبررری نبررود از البررالی اتومبیررل هررا درحررال حرکررت آنچنرران ویرررای‬ ‫می داد والئی می کشید که وقتی به خیابان وزرا وجلروی یکری از مجتمرع هرای‬ ‫قضایی که مقصد ما برود رسریدیم ترا بازداشرتی هرای داخرل مینری بروس را پیراده‬


‫‪ /24‬خانه پدری‬

‫نمایند ؼیر از اتومبیل ما و یکی ‪ ،‬دو تا سرواری دیگرر تمرامی آن اتومبیرل هرای‬ ‫دیگری که مینی بوس راتعقیب می کردند راه را گم کرده وجا مانده بودند !‪.‬‬ ‫وقترری متهمررین داخررل مینرری برروس را پیرراده کرررده و بررا پرونررده هررا وبررا‬ ‫سررربازان محافنشرران تحویررل مجتمررع قضررایی واقررع درخیابرران وزرا گردیدنررد ‪،‬‬ ‫همان فر دی که زندانی ها را از جناب سررهنی تحویرل گرفتره برود و در طرول‬ ‫مسیر همراه متهمین داخل مینی بوس بود سراغ اتومبیل ما آمد و وقتری دیرد کره‬ ‫مررن راحررت نشسررته ام ‪ ،‬بررا پررر خرراش گررری و عصرربانیت سررر ایررن افسررر ونیفرره‬ ‫همراه و محافن من داد کشید که چرا بره ایرن (مرن) دسرتبند نرزده ایرد و دسرتور‬ ‫داد کرره برره دسررتانم دسررتبند بزننررد ‪ .‬وچررون دسررتبند هررم نداشررتند رفتنررد وازداخررل‬ ‫مینی بوس متهمین ی دستبد آوردند وبه دودست من زدند‪.‬‬ ‫من که تا آن لحنه بدون دستبند نشسته بودم و برا افسررونیفه همرراهم‬ ‫صحبت و خوش و بش می کردیم طبرق دسرتور همران مأمورلبراس شخصری کره‬ ‫برره دسررتان مررن دسررتبند زده بررود حررق صررحبت کررردن هررم از مررا صررلب گردیررد ‪.‬‬ ‫وسرافسروسربازهمراه ومحافن من فریاد زد که نباید با زندانی حرؾ بزنیرد !‪.‬‬ ‫وپس از آنکه او سوار اتومبیل ما شد به طرؾ چهارراه قصر و خیابان معلم و‬ ‫داد گاه انقالب به راه افتادیم ‪.‬‬ ‫من تنها بازداشتی ومتهمی بودم که در آن صبح روزجمعره بره همرراه‬ ‫سرره نفررر محررافن وارد سرراختمان دادگرراه انقررالب شرردیم ‪ ،‬چررون روز تعطیررل بررود‬ ‫ساختمان دادگاه انقالب خلوت وسوت و کور بود و هیچکس جز نگهبان جلروی‬ ‫درب در آنجا نبود و حتی قاضی کشی هرم کره قررار برود مررا ببینرد ومحاکمره‬ ‫نماید وننربدهد نیزهنوزنیامده بود ‪.‬‬ ‫مسررئول دفترررش مرری گفررت ‪ :‬چررون امررروز حضرررت آیررت هللا فالنرری برره‬ ‫عنوان قاضی کشی ازشهرستان قم تشریؾ می آورند هنوز توی راه هستند و‬ ‫بزودی می رسند ‪ .‬مدتی پشت درب شرعبه ودفترر قاضری کشری کره قررار برود‬ ‫ازشهرقم تشریؾ بیاورند به انتنار نشستیم تا این که باالخره حراج آقرا برا لبراس‬ ‫روحررانی و عبررا و قبررا وعمامرره ونعلررین از حرروزه علمیرره قررم جهررت قضرراوت در‬


‫احسان شوشتری ‪25 /‬‬

‫خصوص پرونده ی بنده تشریؾ فرما شدند و چون من تنها متهم و تنها مراجرع‬ ‫شردیم و‬

‫آنروزدادگاه انقالب اسالمی بودم برال فاصرله وارد دفترر قاضری کشری‬ ‫سؤال و جواب شرو شد ‪.‬‬ ‫گویا در پرونده ای که به همرراه مرن از کالنترری گیشرا (کروی نصرر)‬ ‫ارسررال شررده بررود مررورد اتهررامی مرررا قیررد کرررده بودنررد " شرررکت در تجمررع ؼیررر‬ ‫قانونی !‪ ".‬من نمیدانم از کی تا حاال رفتن به ی پارک جنگلی خارج از شرهر‬ ‫شده است اجتما ؼیر قانونی ! ویا از کی تا حاال رسم شده اسرت بررای رفرتن‬ ‫به پارک جهت هوا خروری بایسرتی اول برروی سرر راه از وزارت کشرور یر‬ ‫مجوز هم بگیری !‪ .‬خودم را آماده کرده بودم تا در جواب بگویم آقرای قاضری‬ ‫تجمع ؼیرر قرانونی را مری رونرد جلروی پارلمران ومجلرس شرورای اسرالمی و یرا‬ ‫دفتررر ریاسررت جمهرروری برره راه مرری اندازنررد تررا حرفشرران را برره گرروش مقامررات‬ ‫برسانند نه این که داخل پارک جنگلی خارج از شهر جمع شوند !‪.‬‬ ‫اجتما ؼیر قانونی را با پال کارد و اعالمیره و شرمایل و اعتصراب و‬ ‫اعتراق به راه می اندازند نه با سماور و قوری وزیرانرداز و قابلمره و کترری‬ ‫و توپ و تور و راکت و بدمینتون !( البتره مخفری نمانرد کره وایه تروپ راعمررا‬ ‫جر ت نمیکردم در حضور قاضی دادگاه انقالب بر زبان بیراورم نره اینکره آنهرا‬ ‫همیشه توپ را با تفنی همراه هم استفاده می کنند ! یا اینکه اگرر خیلری روحیره‬ ‫لطیررؾ تررری داشررته باشررند ترروپ را بررا تشررر برره کررارمی برنررد برره همررین دلیررل‬ ‫نمی خواستم وتمایل نداشتم کره بگرویم تروپ و ترور‪ ،‬چره بسرا ممکرن برود قاضری‬ ‫اجرراز ه ندهررد پررس از اسررتفاده ازکلمرره ترروپ ‪ ،‬کلمرره بعرردی را برره زبرران بیرراورم و‬ ‫!! رفتره بودیرد پرارک جنگلری جهرت‬

‫بال فاصله داد بزند که پس با توپ و تانر‬ ‫اجتما ؼیرقانونی !)‪.‬‬ ‫اگر چه خودم را برای جواب آمراده کررده برودم ‪ ،‬ولری قاضری محتررم‬ ‫دادگاه انقالب هم گویا اصال به این مورد اتهامی که در پرونده قیرد گردیرده برود‬ ‫اعتنائی نداشت و بیشتربا من بحس اعتقادی به راه انداخته بود ‪ ،‬کره کری بهرائی‬


‫‪ /26‬خانه پدری‬

‫شدی چرا بهائی شدی کجا بهائی شدی مگر اسالم چی کم داشت که رفتی‬ ‫بهائی شدی ‪.‬‬ ‫وزمانیکرره فهمیررد پرردرمن هررم همکرراروهم لبرراس خررودش اسررت ‪ ،‬اسررتاد‬ ‫حوزه ی علمیه ی مشهد ‪ ،‬روحانی و معمم ‪ ،‬امرام جماعرت ‪ ،‬مجتهرد و آیرت هللا‬ ‫است ‪ ،‬خیلی آتش گرفته بود‪ ،‬کفری شده بود ‪ ،‬شرو کرده بود از آیات قرآنری‬ ‫استدالل کردن و از من هم استدالل و جواب در حد آیات قرآن ‪ ،‬نهرج البالؼره‪،‬‬ ‫صحیفه ی سجادیه و امثال آنها مثل اصول کافی و ؼیرره توقرع داشرت وجرواب‬ ‫می خواست ! مرا هم در حد خودش فرق کرده بود !‪ .‬محضرر داد گراه را هرم‬ ‫کالس درس حوزه ی علمیره و محاکمره مرا را هرم مباحثره طلبگری کره فقرط یر‬ ‫طرؾ بحس (قاضی) می توانست راحت حرؾ بزند و هر چه دلش می خواهرد‬ ‫بگوید ولی طرؾ مقابل کره دسرتبند بردسرتانش زده بودنرد (مرن) ومهرحکمرت و‬ ‫خاموشی هم بر لبرانش کوبیرده بودنرد ودهرانش دوختره بودنرد و نمری توانسرت در‬ ‫ایرررررن چنرررررین شررررررایط واوضرررررا واحررررروالی حررررررؾ و سرررررخنی را راحرررررت و‬ ‫بی دردسربرزبان براند و بحس ماهبی بره راه بیانردازد ‪ ،‬فقرط آنچره از عقایرد و‬ ‫اعتقررادات وسررؤاالت درخصرروص آئررین بهررائی مرری پرسررید ‪ ،‬مختصرررا جررواب‬ ‫می دادم و ما بقی را هم حوالت به سایت اینترنتی "بهائی دات کرام" مری نمرودم‬ ‫تا هرچه اطالعات می خواهید و اگرخیلی مایل به کارتحقیقی وعلمی هستید از‬ ‫سایت اینترنتی دریافت فرمائید و مرا لطفا درچنرین شررایطی بره درد سربیشرتر‬ ‫نیندازید تا تبلیػ و ترویج آئین بهائیت را هم بر موارد اتهامی من بیافزایند !‪.‬‬ ‫مأموربد جنس همراه من هم که خیلی دوسرت مری داشرت زودترر یر‬ ‫جروری مررا محکرروم کننرد نیزازاینکرره مری دیررد حضررت آیررت هللا قاضری محترررم‬ ‫کشی دادگاه انقالب نشسته و با من مباحس دینی و گفتگوی دوستانه ماهبی به‬ ‫راه انداخته و مرتب از اصول اعتقادی آئین بهائی می پرسد و سرؤال و جرواب‬ ‫مرری نمایررد وبرره تصرروراو(مررأمور) دل داده اسررت و قلرروه مرری گیرررد و برره پرونررده‬ ‫تننیمی آنان هم کاری ندارد وتوجهی نمی نماید متعجب شده بود ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪27 /‬‬

‫پررس از حرردود نرریم سرراعتی کرره بررا قاضرری روحررانی دادگرراه انقررالب و‬ ‫اعزامی از قم راجع به مسائل امری گفتگو کردیم ‪ ،‬قاضی رو به مأمور همراه‬ ‫من کره از کالنترری آمرده برود کررده و انهرار داشرت کره ایرن پرونرده را بایسرتی‬ ‫قاضرری اصررلی دادگرراه انقررالب رسرریدگی نمایررد و چررون مررن قاضرری کشرری هسررتم‬ ‫نمی توانم روی آن حکمی صادر نمایم و پرونده را به دست محرافن همرراه مرن‬ ‫داد‪.‬‬ ‫طبق گفته همان افسر ونیفه همراهم کره داخرل اتومبیرل بره انتنرار مرا‬ ‫نشسررته بررود ودری ر فرصررت مناسررب ویواشررکی بمررن گفررت ‪ ،‬قاضرری روحررانی‬ ‫کشی دادگاه انقالب که ازقم آمده بودنرد قیرد کررده برود ودسرتورداده برود کره برا‬ ‫گااشتن سند به عنوان وثیقه آزادم کنند و خودش (افسررونیفه محرافن همرراهم)‬ ‫نیزمحبت کرده گوشی موبرایلش رانیزدراختیرارم گااشرت ترا بره خرانواده ام خبرر‬ ‫بدهم تا سند آماده کنند و به کالنتری بیاورند ‪ .‬البته این اتفاقات در زمرانی پریش‬ ‫آمد که آن مأمور بد جنس دوباره به داخل مینی بوس خودش بازگشته بود ‪.‬‬ ‫ولی اداره حفانت و اطالعات کالنترری کروی نصرر (گیشرا) ایرن کرار‬ ‫را نکرررد و برره محررق بازگشررت جلرروی کالنتررری برراز هررم مررأمور بررد جنسرری کرره‬ ‫داخررل دادگرراه انقررالب همررراه مررن بررود و صرربح هررم یکبارسررراینکه برره دسررتان مررن‬ ‫دستبند نزده بودند با افسر ونیفه همرراهم سررو صردا و داد و بیرداد راه انداختره‬ ‫بود‪ ،‬باز دو باره واینبار به خاطراینکه موبایل دراختیرار مرن قررارداده بودنرد و‬ ‫معلوم نبود از کجا فهمیده بود دوباره کلی عصبانی شده بود وبیش از صد تا بد‬ ‫و بیراه و لیچاربرسرافسرونیفه بیچاره محافن با محبت من بار کرد ‪.‬‬ ‫دوبرراره برره برراز داشررتگاه دیشرربی در زیرررزمین کالنتررری گیشررا (کرروی‬ ‫نصر) بر گشتم ولی اینبار چون گروهبان شب قبل رفته برود و سراعات کشری‬ ‫وشرریفت او برره اتمررام رسرریده و نگهبرران جدیرردی جررایش را گرفترره بررود مرررا هررم‬ ‫همچون سایر بازداشت شدگان ومتهمین بره داخرل اتراق دخمره ماننرد بازداشرتگاه‬ ‫انداختند ‪.‬‬


‫‪ /23‬خانه پدری‬

‫در ساعات اولیه شرایط بد نبود ‪ ،‬هفت‪،‬هشت نفری داخرل اتراق برودیم‬ ‫و جا برای استراحت وخوابیدن همه بود ولی رفته ‪ ،‬رفته تا آخر شب که پشرت‬ ‫سرهم متهمان جدیدی می آورند‪ ،‬فکر می کنم تعداد بازداشتی هرای اتراق مرا بره‬ ‫حدود چهل نفری می رسید که در آن فضای کوچ دوازده متری دیگره حتری‬ ‫جررایی برررای خوابیرردن هررم نبررود و همگرری برره صررورت کتررابی و چسرربیده برره هررم‬ ‫می خوابیدیم و آنهائی هرم کره آخرر شرب بره بازداشرتگاه آمرده بودنرد کنرار دیروار‬ ‫نزدی درب ورودی اتاق و جلوی دستشویی چمباتمه زده وزانو به بؽل گرفته‬ ‫و به دیوار تکیه داده بودند و سر خودشان را روی دستانشان گااشته و خوابیده‬ ‫بودنرررد ‪ ،‬چرررون جرررایی بررررای دراز کشررریدن کرررؾ زمرررین وروی موکرررت هرررم پیررردا‬ ‫نمی کردند و ازطرفی چون دستشویی هم کناردراتراق بازداشرتگاه برود بعضریها‬ ‫که برای سیگار کشیدن داخل دستشویی می رفتند بوی بد سیگار به همراه بوی‬ ‫گند دستشویی مدام داخل اتاق ما می پیچید کره هروای آلروده ومتعفنری از فضرا و‬ ‫اینهمه آدم داخل اتاق به مشام می رسید ‪.‬‬ ‫شررب سررختی بررود ازآن شررب ه رای برری پایررانی کرره آدمرری فقررط آرزوی‬ ‫فرارسرریدن صرربح را دارد وهرآنچرره انتنررارهم مرری کشررد انگرراری سررپیده صرربح‬ ‫ازراه نمی رسد !‪ .‬تا اینکه باالخره با هر جان کندنی برود خورشرید فرردا هویردا‬ ‫شد و صبح روزشنبه فرا رسید‪.‬‬ ‫صرربح روز دوم ‪ ،‬مثررل روز قبررل دوبرراره اسررامی بازداشررت شرردگان را‬ ‫خواندنررد ومرررا هررم دسررتبند برره دسررت برره همررراه یرر مررتهم دیگررر کرره جرررمش‬ ‫چاقوکشرری بررود اول برره یکرری از مجتمررع هررای قضررایی ؼرررب طهررران واقررع در‬ ‫خیابان پون بردند تا به پرونده اتهامی فردی که دستش رابه دست مرن دسرتبند‬ ‫خورده بود رسیدگی کنند و پس از آنهم مرا به دادگاه انقالب واقع در چهار راه‬ ‫قصر‪ ،‬اول خیابان معلم و همان مجتمع وساختمان دیروزی بردند‪.‬‬ ‫مرا در طبقه سوم دادگاه انقالب اسالمی داخرل راهررو و جلروی دفترر‬ ‫شررعبه بررا دسررتبندی در دسررت روی کاناپرره ونیمکررت نشرراندند ‪ ،‬و مررأمور همررراهم‬ ‫وارد دفتررر شررعبه شررد ‪ ،‬وقترری از دفتررر قاضرری خررارج شررد ‪ ،‬خوشررحال برره ننررر‬


‫احسان شوشتری ‪21 /‬‬

‫مرری رسررید‪ ،‬مرررا کرره مررتهم بررودم اصررال داخررل دفترشررعبه هررم نبردنررد و همرران جررا‬ ‫جلوی دفترر شرعبه داخرل راهررو نشرانده بودنرد کره فقرط یر لحنره یر نفرر آقرا‬ ‫ازداخل دفتر شعبه خارج شد نمی دانم قاضی بود یا مسئول دفترر قاضری ‪ ،‬چنرد‬ ‫ثانیرره ای بررر انرردازم کرررد و پرسررید کرری بهررائی شرردی و سرررش راهررم برره طررور‬ ‫خصررمانه ای پررایین و برراال مرری کرررد وخررم وراسررت مرری نمررود و خررط و نشرران‬ ‫می کشید که مثال ببین حاال چه کارت می کنم !‪.‬‬ ‫مشخص نبود چه پدرکشته گی با مرن داشرت ! و مرن هرم مثرل بچره ای‬ ‫منلوم و معصوم با دستبندی به دستانم همانجرا بری هریچ حرکتری نشسرته برودم ‪،‬‬ ‫همان آقا که از دفتر قاضری خرارج شرده برود و نمری دانرم خرود قاضری برود و یرا‬ ‫مسررئول دفتررر قاضرری و اصررال تمررایلی هررم نداشررت تررا جررواب مرررا بشررنود کرره کرری‬ ‫بهرررائی شرررده ام ! ‪،‬عینکررری در دسرررتانش برررود ‪،‬همچنررران کررره خصرررمانه بررره مرررن‬ ‫می نگریسرت ومعلروم نبرود چره هیرزم ترری بره او فروختره برودم کره پنرداری بره‬ ‫دشرمن خررونی خررانوادگی خرویش مرری نگرررد وهمچنانکره درحررین عبررورودر حررال‬ ‫حرکت نگاهم می کرد زمانی که می خواست از جلوی من رد شود ی چیزی‬ ‫از گوشه عینکش که در دستش بود افتاد و اجبارا چند ثانیره ای خرم شرد ترا آنررا‬ ‫از روی زمین بردارد ‪ ،‬گمان می کنم گیره ی ریز بند عین اش بود که افتاده‬ ‫بررود و همررین چنررد ثانیرره باعررس شررد کرره توفیررق چنررد لحنرره زیررارت بیشررتر ایشرران‬ ‫نصیبم گردید !‪ .‬به اتاق دیگری در همان راهرو رفت شاید دفتر رئریس مجتمرع‬ ‫بود ‪ ،‬پرس از چنرد دقیقره ای برگشرت ‪ ،‬شراید هرم آنجرا اصرال کراری نداشرت فقرط‬ ‫می خواست مراازنزدی ببیند و حکم صرادر کنرد ‪ ،‬نمری خواسرت حکرم ؼیرابی‬ ‫داده باشد ! بعد ازاینکه همان آقا که نمی دانم قاضی شعبه بود و یا مسئول دفتر‬ ‫شررعبه برره اترراق خررودش بازگشررت ‪ ،‬پررس از چنررد دقیقرره ای مررأمور بررد جنسرری کرره‬ ‫مراقب من بود و از کالنتری با من آمده بود با پرونرده در دسرت و خنرده برلرب‬ ‫از دفترایشان خارج شد !‪.‬‬ ‫به ننر خیلی خوشحال می آمد ‪ .‬فکرمی کرد به هدفش رسیده است !‬ ‫هر چند قاضی کشی دیروزی که روحانی حوزه علمیه بود و از قم آمرده برود‬


‫‪ /35‬خانه پدری‬

‫حالش را گرفته بود و تن به خواسرته اش کره حکرم اعرزام بره زنردان برود نرداده‬ ‫بود‪ ،‬ولی این یکی قاضی شعبه امروزی خواسته اش را برآورده کرده بود‪.‬‬ ‫از درب پشتی مجتمع قضایی شهید قدوسی واقع در اول خیابران معلرم‬ ‫خررارج شرردیم وارد پارکینرری مجتمررع کرره شرردیم ی ر سررواری سررفید رنرری پرایررد‬ ‫منتنررر مررا بررود‪ ،‬مررن روی صررندلی عقررب نشسررتم چررون پاهررایم پشررت صررندلی جررا‬ ‫نمی گرفت و ماشرین بررایم کوچر برود ‪ ،‬یره وری نشسرته برودم و بره سره کرنج‬ ‫گوشه صندلی عقب و درب اتومبیل تکیه داده و پاهایم را پشرت صرندلی راننرده‬ ‫دراز کرررده بررودم ‪ ،‬مجبررور بررودم برره صررورت لمیررده داخررل صررندلی عقررب پرایررد‬ ‫بنشینم ‪ .‬و مأمور مراقب لباس شخصی همراه مرن هرم در صرندلی جلرو و کنرار‬ ‫راننده نشسرت و بره راننرده دسرتور حرکرت داد و گفرت ‪ :‬بررویم ‪ ،‬مشرخص نبرود‬ ‫کجا می رویم ‪ ،‬به کالنتری باز می گردیم و یا جرایی دیگرری مری برنردنم ‪،‬‬ ‫ولی راننده پراید می دانست که کجا بایستی بررود چرون در برین راه نشرنیدم کره‬ ‫مأمور محافن و مراقب من ‪ ،‬مقصدی را به راننده گفتره باشرد کره کجرا بررویم ‪.‬‬ ‫پررس از طرری کررردن وپیمررودن خیابرران هررا و اتوبرران هررای متعرردد برره جلررو ی درب‬ ‫بازداشتگاه وزندان اوین رسیدیم و راننده توقؾ کرد ‪.‬‬ ‫در طی راه که با مقام مافوقش وبا گوشی همراهش صحبت مری کررد‬ ‫متوجه شدم که با شادمانی گزارش مری داد کره تمروم شرد حکرم ایرن یکری را هرم‬ ‫گرفتم !‪.‬‬ ‫تا زمان رسیدن به زندان اوین تصور من بر این بود که راننده هم از‬ ‫مأموران خودشان است ‪ ،‬ولی وقتی جلوی درب زندان اوین می خواستیم پیراده‬ ‫شررویم مررأمور بررد جررنس و لبرراس شخصرری مراقررب مررن کرره مرتررب در بررین راه بررا‬ ‫تمسخر و تهدید وتحقیر با من صحبت می کرد‪ ،‬رو بره مرن کررده و گفرت‪ :‬لطفرا‬ ‫کرایرره ی آیانررس را بدهیررد! پررول تاکسرری تلفنرری را حسرراب کنیررد ! نرره تنهررا برررای‬ ‫جابجائی و ترانسفر زندانی ی اتومبیل درست و حسابی بزرگ و شاسری بلنرد‬ ‫که راحت بتوان داخرل آن نشسرت نیراورده بودنرد ! بلکره کرایره ی همرین ماشرین‬


‫احسان شوشتری ‪31 /‬‬

‫کوچ‬

‫قوطی کبریتی ابوطیاره ! راهم که زندانی بره تنهرایی در صرندلی عقرب‬

‫آنهم راحت نبود را نیز توقع داشتند زندانی (من) پرداخت نماید !‪.‬‬ ‫همان اتومبیلی که ما را به زندان اوین آورده بود قرار شد جهرت براز‬ ‫گرداندن مأمور همراه من به کالنتری گیشا ‪ ،‬جلوی درب زندان منتنربماند ‪.‬‬ ‫مررن بررا دسرربند ومأمورمحررافن همررراهم بررا لبرراس شخصرری دو نفررری از‬ ‫درب کوچ بازداشرتگاه اویرن واقرع در ضرلع شرمالی اتوبران یادگرار امرام وارد‬ ‫چهار دیواری زندان شدیم ‪.‬‬


‫‪ /32‬خانه پدری‬

‫کرایه تاکسی‬

‫طهران‪ -‬اردیبهشت ماه ‪۴۸۳۱‬‬

‫وقترری جلرروی درب ورودی زنرردان اویررن رسرریدیم و مررأمور بررد جررنس‬ ‫مراقب وهمراهم رو به من کرده و گفرت ‪ :‬پرول کرایره تاکسری تلفنری را حسراب‬ ‫کنید ! مررا مری گری از شردت نراراحتی و عصربانیت زنردانی ومحبروس شردن از‬ ‫ی طرؾ و حماقت و بی ادبری وبری نزاکتری ایرن مرأمور کرم شرعورهم از یر‬ ‫طرؾ شروکه شرده برودم ‪ ،‬حرصرم در آمرده برود ‪ ،‬لجرم گرفتره برود ‪ ،‬کفرری شرده‬ ‫بودم ‪ ،‬نمی دانستم ونمی توانستم بخندم و یا گریه کنم ‪.‬‬ ‫گفتم ‪ :‬آقا جان مگر من تاکسی تلفنری خبرر کررده ام ترا پرول کرایره اش‬ ‫را هم مونؾ باشم که بدهم !‪.‬‬ ‫تازه اگر قرار بود مرا به گوهردشرت کررج (رجرائی شرهر) و یرا چره‬ ‫می دونم به زندان شهرستان برازجان دراسرتان بوشهربفرسرتند در آن صرورت‬ ‫چرره مرری کردیررد اصررال شرراید قاضرری دادگرراه انقررالب اسررالمی دلررش مرری خواسررت‬ ‫ودستور می داد تامرا به زندان گوانتانامو یا زنردان ابوؼریرب اعرزام کننرد ! آیرا‬ ‫آن وقرررت هرررم مررری بایسرررت هزینررره هواپیمرررا و کرایررره راه را زنررردانی پرداخرررت‬ ‫می کرد اصال شما به چه اجازه ای با پول من وبدون اطال خود من سفارش‬ ‫تاکسی تلفنی داده اید ! زندانی بیچاره پولش کجا بوده که با تاکسی دربستی بره‬


‫احسان شوشتری ‪33 /‬‬

‫زندان قدم رنجه نماید ! اگر اختیرار دسرت زنردانی باشرد کره پیراده مری آیرد و یرا‬ ‫حداکثرش سوار اتوبوس های سریع السیر بی ‪ .‬آر‪ .‬تی شررکت واحرد میشرود و‬ ‫یررا بررا مترررو مرری آیررد تررا درایررن آخرررین دقررایق آزادی اش ی ر گررردش و تفررریح‬ ‫وسرریاحتی هررم داخررل شررهر کرررده باشررد ! وچرخرری زده باشررد تررادلش بازشررود !‬ ‫نمی شود که زندانی را با تاکسی دربستی و از صبح زود در اختیرار مسرافر ترا‬ ‫نزدیکی صالت نهرر آورد تحویرل زنردان داد و بعرد هرم او را مجبرور کررد کره‬ ‫پررول کرایرره تاکسرری دربسررتی را هررم بپررردازد ! شررنیده بررودم کرره مررریق وبیمررار‬ ‫برررردحال و اوریانسرررری را تررررا پررررول بیمارسررررتان را پیشرررراپیش پرداخررررت ننمایررررد‬ ‫ازآمبرروالنس پیرراده اش نمرری کننررد وپررایرش وبسررتری اش نمرری نماینررد ولرری ندیررده‬ ‫بودیم ونه شنیده بودیم که زندانی بد اقبال وناخوش احوال زندان اوین را جلوی‬ ‫درب بازداشررتگاه سرکیسرره کننررد و بگوینررد تررا پررول کرایرره تاکسرری را پرداخررت‬ ‫نفرمائید ‪ ،‬از زندان رفتن هرم خبرری نیسرت ! بایسرتی همینجرا بمرانی ترا حسررت‬ ‫زندان اوین را ازداخل و درون دیدن بر دلت بماند !‪.‬‬ ‫خالصه از مأمور بد جنس َلبراس شخصری کره از خوشرحالی گررفتن‬ ‫حکررم زنرردان برررای مررن ازلحنرره خررروج ازدفتررر قاضرری شررعبه دادگرراه انقررالب تررا‬ ‫جلوی درب زندان اوین درطرول راه سرر حرال و سرر خروش برود اصررار و از‬ ‫من زندانی هم انکار که حاشا و کال ‪ ،‬اصال وابردا امکران نردارد کره پرول کرایره‬ ‫را بدهم ! اگر ناراحتید مرا بر گردانید سر جای اولم !‪ .‬روزقبل هم چند بارمرا‬ ‫ازبازداشتگاه کالنتری تا دادگاه انقرالب وبرالعکس ترانسرفر وجابجرا کررده بودنرد‬ ‫ولی هیچگاه وهرگزازمن تقاضای پول ننموده بودند !‪.‬‬ ‫مررأمور بررد جررنس ولبرراس شخصرری هررم دالیررل عقالنرری و منطقرری ردیررؾ‬ ‫می کرد! ما که برای این همه متهم وزندانی ماشین و راننده دراختیار نرداریم ‪،‬‬ ‫معلرروم اسررت کررره خررود متهمررین ودسرررتگیر شرردگان هررم بایسرررتی همررت نماینرررد و‬ ‫همکرراری ومسرراعدت فرماینررد! دسررت فترروتی وکرررم ومروترری ! ‪ ،‬نمرری شررود کرره‬ ‫مأمورحفانررت واطالعررات همررش مررتهم وزنرردانی جابجررا کنررد وهرریچ پررولی هررم‬ ‫نگیرد ! مفت ومجانی که نمی شود ! همینکه پول حقروق مأمورمراقرب وهمرراه‬


‫‪ /34‬خانه پدری‬

‫محررافن را اززنرردانی نمرری گیرنررد بایسررتی خرردا را شررکر کنیررد وگرنرره مرری دانرری‬ ‫دوروزه ماموران کالنتری را عالؾ خودت کردی شرب هرا هرم مفرت ورایگران‬ ‫توی بازداشتگاه کالنتری خوابیدی وهیچ پولی هم ندادی ! مری دونری صرورت‬ ‫حسابت سر به فل میزند ! حاال می خواهی ی کرایه ناقابل تاکسی تلفنری را‬ ‫حساب کنی جون مری کنری ! (مرأموراداره حفانرت واطالعرات همرراهم چرون‬ ‫صررحبت پررول گرررفتن پرریش آمررده بررود اینچنررین مبررادی آداب شررده بررود ومؤدبانرره‬ ‫ومحترمانه سخن می گفت وگرنه ازصبح بایستی همراه ما می بودید تابره چشرم‬ ‫خودتان می دیدید که چگونه با متهم حرؾ می زد !)‪.‬‬ ‫نیروی انتنامی ومأموران کالنترری گیشرا کره ماشراء هللا بررای اینهمره‬ ‫متهم وبازداشتی وزندانی که اتومبیل سواری وسرویس رایگان ندارند که !‬ ‫خیلی اززندانی ها راهم با تاکسی تلفنی ترانسفر وجا به جا می کنیم !‬ ‫کررره بایسرررتی الاقرررل کرایررره اش را بپردازنرررد ‪ ،‬پرررول نگهرررداری ومحرررل خرررواب‬ ‫وجاومکان نمی گیریم ‪ ،‬پایرائی هم که نمی کنیم تاکه هزینه ای وحق سرویسی‬ ‫بگیرررریم ! ولررری پرررول جابجرررائی وترانسرررفرزندانی کررره دیگررره بررره اداره حفانرررت‬ ‫واطالعات نیروهای انتنامی مربوط نیست ! خود زندانی هم بایستی همتی بره‬ ‫خرج بدهد ! ودرصدی ازمخارج وهزینه ها وفرانشیز آنرا بپردازد !‪.‬‬ ‫حتی اون آقای زندانی الت و چاقو کش صربحی هرم کره دسرتش را بره‬ ‫دست تو دستبند زده بودیم تا شاید کمی ازفضل و کمراالت شرما بهرره منرد گرردد‬ ‫هم دونی و سهمیه کرایه خودش را پرداخت کرده است ! زندان رفرتن ‪ ،‬آنهرم‬ ‫اوین رفتن که مفت ومجانی نمی شود !‪.‬‬ ‫مررأمور بینررواهر چرره اصرررار مرری کرررد و راننررده پرایررد هررم کمرر و‬ ‫یرراری اش مرری نمررود و دالیررل منطقرری وعقالنرری ایررن مررأمور برری عقررل را تائیررد‬ ‫می کرد من زیربار نمی رفتم که نمی رفتم‪ .‬می خواسرتم آن شریرینی وحالوتری‬ ‫را که از دادگاه انقالب اسالمی تا جلروی درب زنردان اویرن برا او همرراه برود و‬ ‫از گرفتن حکم زندان برای بنرده خوشرحال وخنردان شرده برود و در پوسرت خرود‬ ‫نمی گنجید وبا دم خودش گردو می شکست وشراد مری زد را بررایش زهرر مرار‬


‫احسان شوشتری ‪35 /‬‬

‫کرده باشم ! و خوشبختانه نقشه ام گرفت وهمین جوری هرم شرد !‪ .‬برا موبایرل‬ ‫همررراهش بررا رئیسررش کرره احتمرراال همرران جنرراب سرررهنی دیررروزی بررود تمرراس‬ ‫گرفررت ‪ ،‬همرران جنرراب سرررهنگی کرره حکررم برره جلررب ودسررتگیری مررن داده بررود و‬ ‫نمرری دانررم چرره هیررزم تررری برره او فروخترره بررودم کرره درمواجرره بررا مررن از چهررره‬ ‫وسیمایش کینه و نفرت می بارید و چون در پارک چیتگر جوابش را داده بودم‬ ‫و ازاوماده قانونی خواسته بودم ‪ ،‬گفته بود بیا برویم تا قانون را نشانت بدهم !‬ ‫اکنون داشت به من قانون را به عینه نشانم می داد ! تا برا چشرمان خرودم خروب‬ ‫مالحنه کنم که قانون یعنی چه ! تا اینکه پس از این اگرفردی لباس شخصی‬ ‫برردون هرریچ حکمرری و ب ری هرریچ دلیلرری دسررتوری داد وحکررم کرررد کرره از پررارک‬ ‫عمومی ومشاعات شهری وهمگرانی برویرد بیررون ! حرق نرداری بپرسری چررا‬ ‫بایستی از پارک بروم بیرون مگر اینجا مکان عمومی نیست‬ ‫و جنرراب سرررهنی هررم کرره برره قررول خررودش از صرربح آن روز منتنررر‬ ‫مانده بود تا ی نفرکله خراب همچون من پیدا شود واز ایشان توضیح بخواهرد‬ ‫که چرا بایستی از پارک بریم بیرون تنها بهمین دلیل مرا آورده بودنرد زنردان‬ ‫اوین تا همان خواسته جناب سرهنی داخل پارک چیتگر عملی واجابت گردیده‬ ‫باشررد و قررانون را برره ی ر شررهروند کلرره شررق و زبرران نفهررم و مخ رالؾ قررانون و‬ ‫هرج ومرج طلب تفهیم کرده باشند !‪.‬‬ ‫جناب سرهنی که به ننر عاقلتر و منصؾ تر و عادلتر از روزهای‬ ‫قبل و ایام ماضی ونیزازاین مرأموردون پایره بردعنق وبردؼلق و برد اخرم خرودش‬ ‫بود از پشت سیم تلفن راه حلی که به ننر جناب خودشان عادالنه ترر وعاقالنره‬ ‫تررسیده بود ارائه فرموده بودند کره نره سریخ بسروزد و نره کبراب ! وچرون بیران‬ ‫ایشان فصل الخطاب وآخرین کالم برود ‪ ،‬وحتری قرانون هرم باعتباروجودمبرارک‬ ‫ایشان اعتباروارزش می یافت ! دستورفرموده بودند فیفتی ‪ ،‬فیفتی ! یرا پنجراه ‪،‬‬ ‫پنجاه !‪ .‬نصؾ ملبػ کرایه را از من زندانی به تنهائی بگیرند و پنجاه در صرد‬ ‫مابقی را هم پرسنل و کار کنان اداره حفانت و اطالعات کالنتری ‪ 131‬کروی‬ ‫نصر(گیشا) به صورت دسته جمعی وبرا توافرق همدیگروبشرکل همرت عرالی و‬


‫‪ /36‬خانه پدری‬

‫شرررافتی هررر کدامشرران برره انرردازه وسررع وترروان ومیررزان دریافررت حقرروق ماهیانرره‬ ‫خودشان تامین بفرمایند !‪.‬‬ ‫معلوم بود که جناب سرهنی هم ازشامه برازاری بسریاری برخروردار‬ ‫و در چانه زنی استاد فرن برود ! ولری بررای مرن کره بریش از یر ربرع قررن در‬ ‫بازار طهران تجارت پیشه کرده بودم حنایش پیش من رنگی نداشت چانره زدن‬ ‫حرفه بازاریان است ‪ ،‬و جناب سرهنی داشت با من بازاری چونه مری زد !‬ ‫ولرری بررا ایررن تفاصرریل برراز هررم زیررر بررار نمرری رفررتم و ایررن زور گررویی وحرررؾ‬ ‫ؼیرمنطقی را نمی پسندیدم ‪ .‬همران زور گرویی پریرروزی داخرل پرارک چیتگرر‬ ‫برایم کافی بود ! هر آن چه که دلتان خواست وازدستتان برمی آمد تا بر سررم‬ ‫بیاورید که آوردید ! حاال دیگه چه کاری مری توانیرد بکنیرد مری خواهیرد بررم‬ ‫گردانید می خواهید اززندان اوین رفتن محررومم کنیرد ! هرر چره دل تنگتران‬ ‫می خواهد ‪ ،‬بنمائید ‪.‬‬ ‫ترسیدن ما چونکه همه از بیم و بال بود‬ ‫اکنون ز چه ترسیم که در اوج بالئیم‬ ‫مرن بره خواسرته و دلخررواه خرود تاکسری تلفنری سررفارش نکررده ام ترا برره‬ ‫زنرردان اویررن بیررایم کرره حرراال مجبررور باشررم کرایرره آن ررا هررم پرداخررت نمررایم ‪ ،‬شررما‬ ‫تاکسی گرفته اید پولش را هم از جیب مبارک خود بپردازید !‪.‬‬ ‫فکر می کنم حال جناب سرهنی هرم پشرت سریم تلفرن بره انردازه همرین‬ ‫مأمورلبرراس شخصرری همررراهم نیزگرفترره شررد بررود و ازآن شررادی و شررعفی کرره‬ ‫ساعتی پیش مأمورش گزارش کرده بود که حکم زندان گرفته ام کاسته شد !‪.‬‬ ‫معلرروم بررود کرره مررأمور بررد جررنس محررافن و مراقررب و همررراه مررن در‬ ‫خصوص آن زندانی صربحی نیرز دروغ مری گفرت مثرل ‪( ! ..‬همران وفرادارترین‬ ‫حیوان !) ‪.‬‬ ‫اون موجررود چررراقو کررش عاصررری و یرراؼی را کررره در دو روز گاشرررته‬ ‫برحسب ی اتفاق ‪ ،‬اجبارا وناچارا با او زیرر یر سرقؾ سرپری کررده برودم ‪،‬‬ ‫یر شررکلی از آدم بررود کره برره تنهررایی همره بازداشررتگاه از دسررتش عاجزوشرراکی‬


‫احسان شوشتری ‪37 /‬‬

‫بودند ‪ .‬ازچند روزقبل از ورود مرن بره بازداشرتگاه داخرل کالنترری نگهرداریش‬ ‫می کردند ‪ ،‬هرتازه واردی که به بازداشتگاه می آمد به ی بهانره ودسرتاویزی‬ ‫و به یر شرکل ناخوشرایندی برد و بیرراه برارش مری کررد ومثرل خرروس جنگری‬ ‫بیخررودی برره هرتررازه واردی مرری پریررد ‪ ،‬مرری خواسررت برره زنرردانی تررازه از راه‬ ‫رسیده بفهماند که اینجا (تروی بازداشرتگاه) رئریس وفرمانرده کیسرت ! بره همرین‬ ‫دلیل برای پر خاشگری و در گیری و بد و بیراه گفرتن نیراز زیرادی بره بهانره و‬ ‫دستاویزهم نداشت !‪.‬‬ ‫بعضی وقت ها هم کره چنرد نفررمتهم بازداشرتی براهم وارد بازداشرتگاه‬ ‫می شدند به خاطر اینکه همگی یکجا وقلفتری وقلمبره حسراب کرار دستشران آمرده‬ ‫باشد با آن که (آن کسیکه) به زعم خودش از همگی گردن کلفرت ترر برود و در‬ ‫شأن وهمسنی خودش جهت گالویز شدن به حساب می آورد و احتمال می داد‬ ‫که ممکن است بر جای ومکان ومسند ریاست فرضی او تکیه بزند ! در گیری‬ ‫لفنی پیدا می کرد ومتل های آن چنانی بارش می کرد واز خاطرات دعواها‬ ‫و کت کاری هایش با صدای بلند صحبت می کرد تا همه بشنوند کره چنرد نفرر‬ ‫را بررا چرراقو لررت وپررار و نرراک اوت کرررده و راهرری بخررش اوریانررس بیمارسررتان‬ ‫ومریق خانه نموده است تا حسراب کرار دسرت همره حاضررین درمحربس یکجرا‬ ‫آمررده باشررد !‪ .‬مثررل نقررل و نبررات هررم فحاشرری مرری کرررد و برره درو دیرروار نررا سررزا‬ ‫می گفت ‪ ،‬در تعریؾ خاطرات شریرین زد و خوردهرا ونرزا هرا و دعروا هرای‬ ‫رویررائی ا ش هررم اگررر ترروی هررر جملرره چنررد تررا فحررش آب دار بررر زبرران جرراری‬ ‫نمی فرمود ! وچاشنی بیان خاطرات نمی نمود ! آن خاطره کوفتی زهر مارش‬ ‫می شد و اصال به دلش نمی چسبید !‪.‬‬ ‫فقرط بره مرن چونکره فهمیرده برود بهرائی هسرتم بری احترامری نمری کررد‬ ‫وگرنه مسلمان و ؼیرمسلمان برایش فرقی نمی کرد وتوفیری نداشت ‪ ،‬همره از‬ ‫دست وزبان او دررنج و عااب بودند ‪.‬‬ ‫محررل سررکونت و زنرردگیش در پررائین شررهر ونزدیکرری هررای گورسررتان‬ ‫بهشت زهرا بود ‪ ،‬به مرن مری گفرت ‪ :‬کره تروی محلره مرا چنرد ترا خرانواده بهرائی‬


‫‪ /33‬خانه پدری‬

‫ساکن اند که خیلی آدم های خوبی هستند ! و چون با اکثر ساکنین اون محل هم‬ ‫به نوعی فامیل وخویشاوند می باشند کسی هم باهاشون کاری نرداره و اایتشران‬ ‫نمی کنند ! اصرال کسری جرر ت نمری کنره بره بچره محرل مرا چرپ نیگراه کنره !‬ ‫هرکسی می خواد باشه من حقشو کرؾ دسرتش مری اارم ‪ ،‬مگره مرن مررده باشرم‬ ‫که یه نالوطی بخواد هم محلی های منو اایت کنه !‪.‬‬ ‫معلوم بود که عالوه برداخل بازداشتگاه توی محل خودشان هم خرش‬ ‫می رود و ریاست و حکمرانی اش پا برجا وبر قررار اسرت ! بره طرور ضرمنی‬ ‫می گفت تا بمن بفهماند که ازاون خانواده های بهائی هم محلری خرودش حمایرت‬ ‫می کنرد ! مری خواسرت هزینره نگهرداری اش (سراپورت و حمرایتش ) را برا مرن‬ ‫حساب کند !‪.‬‬ ‫گمان می کنم مأموران ودرجه داران کالنتری کروی نصرر(گیشرا) هرم‬ ‫از چنین آدم دیوانه ای وحشت داشتند و می ترسیدند ! بهمرین دلیرل منلرومترین‬ ‫و آرام ترررین وبرری دردسرررترین وسرراکت ترررین مررتهم بازداشررتگاه (مررن) را یافترره‬ ‫بودند و دستش را به دست او(همان چراقوکش نیمره دیوانره) دسرتبند زده بودنرد !‬ ‫و شاید مأموران کالنتری می خواستند بااین ابتکارعمل بکر و شایسته اورا در‬ ‫کنارمن قرار دهنرد ترا کمری ازآرامرش درونری ووجرودی مرن کسرب فریق نمایرد‬ ‫وازهالره وسریگنالهای مثبرت پدیرد آمررده وانباشرته شرده درمحریط وپیرامرون وجررود‬ ‫فیزیکی من اوهم اره ای بهره مند گردد واندکی آرامش بیابد وبدینوسیله مقردار‬ ‫کمی از اینهمه بیش فعالی او کاهش یابد وکاسته گردد !‪.‬‬ ‫ازآن آدمهای لمپنی بود که به تار سبیلش قسم می خورد وهیچ چیرزی‬ ‫در ایررن دنیررای بررا شررکوه محترررم تررر ومقرردس ترازموهررای سرربیل آقررائی اش پیرردا‬ ‫نمی شد تابدان سوگند یاد نماید !‪ .‬توی مجتمع قضرایی پونر کره بره اتفراق هرم‬ ‫رفته بودیم چون اجبارا دستهایمان به هم گره خورده بود ودونفرری بره یکردیگر‬ ‫دسبند شده بودیم‪ ،‬خانمش به مالقات ودیدارش آمده بود‪ ،‬طفلی خانم بیچراره اش‬ ‫تا چشمش به ما افتاد بسرعت جلودوید و به طرؾ همسرش آمد و سالم کرد‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪31 /‬‬

‫این آقای چاقو کش هم که دست راستش را بره دسرت چرپ مرن دسرتبند‬ ‫زده بودنررد و همرره جررا در کنررار هررم بررودیم ‪ ،‬و دور از جررون مثررل اللرره و الدن‬ ‫دوقلوهمه جا به هم چسبیده بودیم و با هرم مری رفتریم وتنهرائی برایمران مفهرومی‬ ‫نداشرررت ! و حرفهرررای خصوصررری و عاشرررقانه و محرمانررره اش را هرررم اجبرررارا‬ ‫می شنیدم ! به زنش جواب داد و گفت‪ :‬سالم و زهرر مرار! براز بردون اجرازه از‬ ‫خونرره بیرررون آمرردی مگررر نگفترره بررودم برردون اجررازه مررن (شرروهر) حررق نررداری‬ ‫جررائی بررری ! ( پرراتو از چارچوبرره درب منررزل بیرررون بگررااری !) مگررر نگفررتم‬ ‫وقتی باالی شهرمی آیی چادرمشکی سرت کنی !‪.‬‬ ‫بیچاره جرم خانمش این بود که بدون اجازه او آمده بود تا برایش چند‬ ‫تا آبمیوه وکی و چایی و بیسرکویت آورده باشرد و برا مقنعره ومرانتو وشرلوارهم‬ ‫آمده بود و حاال که شوهرش که دست راستش به دست مرن دسرتبند خرورده برود‬ ‫رگ ؼیررررت مردانگررری اش گرررل کررررده وبررره جررروش آمرررده برررود ومررررا هرررم ازآن‬ ‫بی نصیب نمی گااشت وبه دنبال خودش می کشید تا دسرت چرپش را کره مشرت‬ ‫وگررره کرررده بررود را محکررم برفرررق سررر زن بیچرراره اش بکوبررد و پخررش زمیررنش‬ ‫نماید تا با خاکروبه وخاک اندازبیایند و جمعش نمایند !‪.‬‬ ‫چراکه باالی شهر آمده و چادرنمازش را سرش نکرده است !‪.‬‬ ‫گفتم ‪ :‬بابا ولش کن ‪ ،‬خوبیت نداره ‪ ،‬اینجا کجا ‪ ،‬باالی شرهر کجرا !‪.‬‬ ‫طفلی از بهشت زهرا آمده بود و خیال می کرد پون هم باالی شهر به حساب‬ ‫می آید ! گفتم ‪ :‬کوتاه بیا ‪ ،‬کو تا باالی شهررا ببینی ! ولش کن حاال ‪ ،‬آدم که‬ ‫زنش را در مال عام تنبیه نمی کند ‪ ،‬تنبیه بدنی ضعیفه مرال تروی خونره اسرت ‪،‬‬ ‫کنار آشپز خونه اش مثل ی مرد با مرام خوش ؼیرت !! پرس فکرر مری کنری‬ ‫خونه رو واسه چری سراخته انرد ! بررای همرین کره مررد براؼیرت هرر موقرع کره‬ ‫دلش خواست ومیلش کشید ! زنش را با خیال راحت ی شکم سیر کت بزند!‬ ‫برای همین است که می گویند‪ :‬چهار دیواری اختیاری !‪ .‬دیگه تروی مرال عرام‬ ‫و توی مجتمع قضائی که کسری زنرش را کتر نمری زنرد کجرا شرنیدی کره یر‬ ‫نفر توی عدلیه و پیش قاضی زنش را تنبیه بدنی نموده باشد !‪.‬‬


‫‪ /45‬خانه پدری‬

‫خالصه اینکه دوست شفیق وهمراه من خونش حسابی بره جروش آمرده‬ ‫بود و می خواست هر طروری شرده حرد اقرل یر مشرت گرره کررده را حوالره و‬ ‫نثررار زن بیچرراره اش بنمایررد‪ .‬بررا صررحبت هررای دلنشررین و آرام بخررش مررن کمرری‬ ‫آرامش گرفت وسلول های خاکستری مؽزاش را بکار انرداخت !‪ .‬بره خصروص‬ ‫اینکه من از ننر سنی خیلی از او بزرگترر برودم و او کوچر ترر از مرن برود‪.‬‬ ‫من میانسالی پخته و او جروانی خرام برود ! لروطی گرری کررد و حرمرت بزرگری‬ ‫مرا نگه داشرت و از خرر شریطان پیراده شرد و تنبیره بردنی زنرش را بره سپسرترها‬ ‫وبعدها موکول کرد و فقط تنها ناراحتی اش ایرن برود کره ممکرن اسرت مردت هرا‬ ‫در زندان بماند وآب خن نوش جان کند وفرصت به جا آوردن حرال زنرش را‬ ‫به این زودی ها به دست نیاورد !‪.‬‬ ‫حررررال از چنررررین آدم نیمرررره وحشرررری وموجررررود خشررررن ونرررراآرامی کرررره‬ ‫مأمورمراقرررب همرررراه مرررا حتررری جرررر ت صرررحبت کرررردن وگفتگررروی معمرررولی و‬ ‫رودررو راهم با اونمی داشت واگرچیزی می خواست به او بگویرد اول آهسرته‬ ‫در گوش من نجوا می کرد تا مرن ماننرد متررجم وبرا نهایرت مالطفرت و مالیمرت‬ ‫وبرررا زبررران ر فرررت و لسررران شرررفقت بررره سرررمع حضررررت آقرررا برسرررانم و خرررودش‬ ‫(مامورمراقب) ازترس ووحشت چنین موجود پرخاشگروچنان خوی درنرده ای‬ ‫می رفرت وخیلری دور ترازمرا مری ایسرتاد وازآنجرا ننراره گرر عکرس العمرل آقرا‬ ‫می ماند ! با وصؾ چنین رفتارواوصافی چه جروری جرر ت کررده ترا پرول از‬ ‫بابت کرایه تاکسی تلفنی گرفته باشد !‪.‬‬ ‫مررن کرره برراورم نمرری شررود ‪ ،‬اصررال برراور کردنرری هررم برره ننررر نمرری آیررد‬ ‫ودرعقل من نمی گنجد ‪ ،‬خدا می داند وهللا اعلم ! بقول خود همران دوسرت نیمره‬ ‫وحشی ونیمه دیوانه ونصفه روزه ام و بفرموده همران حضررت آقرا حفنره هللا ‪:‬‬ ‫این حرفها توی کت من نمی ره !‪.‬‬ ‫او خودش بتنهائی ی پا باج بگیر محله بود ‪ .‬پول چایی و سریگارش‬ ‫را داخل بازداشتگاه دورو بری ها تأمین می فرمودنرد ترا از حمرایتش بهرره منرد‬ ‫گردند و از دستش وزبانش آسیب نبینند !‪ .‬چگونه حاضر می شد به این مرأمور‬


‫احسان شوشتری ‪41 /‬‬

‫برد جررنس کرره فقرط زورش برره مررن معصروم ومنلرروم مرری رسرید و ال ؼیررر‪ ،‬پررولی‬ ‫پرداخت کرده باشد ! امکران نداشرت وممکرن نبرود چرون بررایش اوؾ داشرت ‪،‬‬ ‫دیگرره ترروی کرروی وبرررزن و پرریش بچرره محلرره هررا نمرری توانسررت سرررش را برراال‬ ‫بگیرد ‪ .‬به خصوص اینکه در تمام مدت دستش به دست من دستبند خورده بود‬ ‫و از من جدا نمی شد ‪ ،‬حرفهای خصوصری ودرددلهرای عاشرقانه ومحرمانره برا‬ ‫همسررش راهررم مررن مرری شرنیدم ! پررس چگونره مرری توانسررته کرره مررأمور کالنتررری‬ ‫مخفیانه از او پولی دریافت کرده باشد ! ومن ندیده باشم ! ‪.‬‬ ‫وقترری وارد زنرردان اویررن شرردیم و داخررل حیرراط زنرردان منتنررر بررودیم تررا‬ ‫ازطرؾ بند ‪ 251‬متعلق به وزارت اطالعات نماینرده ای بیایرد و مررا از دسرت‬ ‫مأمور حفانت و اطالعات نیروی انتنامی کالنتری کروی نصرر(گیشرا) تحویرل‬ ‫بگیرد ‪ ،‬از اینکه وارد زندان اوین شده بودم ناراحت بودم ولی از این بابت که‬ ‫از دسررت ایررن مأمورمراقررب همررراه و بررد جررنس سررازمان حفانررت و اطالعررات‬ ‫نیروی انتنامی راحت وخالص می گشتم خوشحال می شدم !‪.‬‬


‫‪ /42‬خانه پدری‬

‫زندان اوین‬ ‫اردیبهشت ماه ‪ 1334‬طهران‬

‫مررن و مررأمور مراقررب همررراهم دو نفررری از درب کوچر بازداشررتگاه‬ ‫اویررن وارد شرردیم‪ ،‬مرررا ثبررت نررام کردنررد ‪ .‬اسررلحه کلررت کمررری واسررپری گرراز‬ ‫اش آور یا اسپری بیهوشی وفلفل مأمور همرراه مررا کره روی کمربنرد و زیرر‬ ‫کتش جا سازی کرده بود را هم گرفتند ‪ ،‬دستبند مراهم باز کرد و تحویل داد ‪،‬‬ ‫دو نفررری وارد اترراق ودفتررر دیگررری شرردیم ‪ ،‬مررچ دسررتانم از آزارو اایررت دسررتبند‬ ‫آزاد شده بود مأمور محافن من پشرت میرز هرای مختلرؾ مری رفرت ترا تشرریفات‬ ‫اداری تحویل دادن مرا فراهم نماید‪ .‬پشت یکی از میرز هرا کره سرربازی نشسرته‬ ‫و مشؽول کار بود ‪ ،‬وقتی مأمور همراه مرن گفرت کره زنردانی آورده ‪ ،‬برا دسرت‬ ‫اشاره کرد اونجا تحویل بدهید و بروید به سالمت !‪.‬‬ ‫مأمور همراه من گفت ‪ :‬بند ‪ 251‬باید تحویل بدهم ‪ ،‬سرباز پشت میز‬ ‫که تا آن لحنه به حرؾ های مأمورهمراه من اهمیتی نمی داد به محرق اینکره‬ ‫شماره بند را شنید پنداری که برق گرفته باشدش ‪ ،‬از جا پریرد وسررش را بلنرد‬ ‫کرد و با تعجب پرسید ‪.! 251‬‬ ‫تا اون روزوآن لحنه فقط اسم زندان اویرن را شرنیده برودم واز بنرد‬ ‫‪251‬هیچ چیزنمی دانسرتم واطالعری نداشرتم ‪ ،‬وقتری سررباز پشرت میرز برا چنرین‬ ‫حررالتی پرسررید ‪ ! 251‬و چشررمانش از تعجررب گرررد شررد ‪ ،‬تررازه فهمیرردم کرره بنررد‬


‫احسان شوشتری ‪43 /‬‬

‫‪ 251‬عجب جای ترسناک ووحشتناک و مهمری اسرت !‪ ،‬خردا بره دادم برسرد !!‬ ‫دد م یانده !‪ .‬وقتیکه مأمورو سربازی که هر روز با اینهمه زنردانی سررو کرار‬ ‫دارد از شنیدن اسم بند ‪ 251‬این چنرین وحشرت مری کنرد وخروؾ مری نمایرد پرس‬ ‫خردا برره داد دل مررن زنرردانی برسرد کرره پرردرم درآمررده ! عجرب بنرردی نصرریبم شررد ‪،‬‬ ‫موانب باش که یکوقت بند را آب ندهی !‪( .‬با خودم می گفتم !!‪).‬‬ ‫سرباز گفت ‪ 251 :‬به ما مربوط نمی شود و اشاره کررد داخرل حیراط‬ ‫منتنرباشید تا تلفن کنم خودشران بیاینرد و زنردانی را تحویرل بگیرنرد ‪ ( ،‬بعرد هرا‬ ‫فهمیرردم کرره بنررد ‪ 251‬اگررر چرره داخررل زنرردان اویررن اسررت ولرری تمامررا در اختیررار‬ ‫وزارت اطالعات و خارج از چهار چوب قوانین و مقررات حراکم برر سرازمان‬ ‫زندان هاست‪ ).‬حدود ی ربع ساعت من و مأمورمراقب همرراهم داخرل حیراط‬ ‫ومحوطه زندان وجلوی ساختمان ورودی ایستاده بودیم کره یر اتومبیرل پیکران‬ ‫خیلی قراضه که شماره و پالکی هم نداشت و داخرل همران زنردان ‪ ،‬زنردانی هرا‬ ‫را جا به جا می کرد ‪ ،‬آمد ‪ ،‬وی آقای نسربتا مسرن و ریرش دار کره یر چفیره‬ ‫عربرری مثررل بسرریجی هررا دور گررردنش انداخترره بررود و ی ر تسرربیح هررم در دسررت‬ ‫داشت که گویا نماینده و زندانبان بند ‪ 251‬بود از آن پیاده شد و با صدای برم و‬ ‫کلفت خود داش مشتی وار رو به ما دو نفر کرده و پرسید ‪ :‬زندونی کدوم یکی‬ ‫تون هستین !‪ .‬ازاون بچه های با مرام وداش مشتی پائین شهرطهرون بود !‪.‬‬ ‫مأمور همراهم مرا نشان داد و برگه حکم زندانی شدن مرا هم کره از‬ ‫دادگاه انقالب اسالمی گرفته بود به او داد و زندانبان بند ‪251‬هم یکی از برگه‬ ‫ها را امضاء کرد ومجددا به وی باز گرداند و مرا از مأمور بد جنس کالنتری‬ ‫‪ 131‬کوی گیشا (نصر) تحویل گرفت‪ .‬و من به عنوان زندانی دست بره دسرت‬ ‫چرخیدم و ازدست مأمور برد جرنس کالنترری گیشرا تحویرل مرأمورداش مشرتی و‬ ‫زندانبان بند ‪ 251‬زندان اوین شدم ‪.‬‬ ‫همان زنردانبان ریرش دار‪،‬خروش رو‪ ،‬داش مشرتی کره حالرت پدرانره و‬ ‫مهربانانه ای هم به خود گرفته بود و پاشنه های کفشرش را هرم خوابانرده برود و‬ ‫ی تسربیح دانره درشرت قرمرز رنری هرم در دسرت داشرت اشراره کررد بره درب‬


‫‪ /44‬خانه پدری‬

‫عقرب پیکرران قراضرره و گفرت سرروار شررو پسررم !‪ .‬مرری خواسررتم جرواب برردم چشررم‬ ‫پرردرم !‪ ،‬راستشررو بخواهیررد ترسرریدم کرره نکن ره یکوقررت شرروخی مرررا برره تمسررخر‬ ‫بگیرد ‪ ،‬برای همین هیچ نگفتم وسوار شدم ‪ .‬ی چشم بنرد از داخرل داشربورت‬ ‫اتومبیل در آورد و داد به دست من که در صندلی عقب اتومبیل نشسرته برودم و‬ ‫گفت ‪ :‬این را هم بزن روی چشمات ‪ .‬و به راننده گفت‪ :‬حرکت کن ‪.‬‬ ‫مرررن قررربال وپیشرررترها وبخصررروص دردوران جررروانی هرررم چنررردین برررار‬ ‫بازداشت و زندانی شده بودم ولی هیچ وقت توفیرق زنردانی شردن دربازداشرتگاه‬ ‫و زندان اوین نصیبم نگردیده بود ‪ .‬این ابهت نام اوین همیشه بررایم خروش آینرد‬ ‫بو د ‪ ،‬فکر می کردم آدم هرای مهرم وسرشرناس وقتری مری خواهنرد زنردان برونرد‬ ‫اوین را انتخاب می کنند ! خود من هم که قبال چند بار زندانی شده برودم بروییه‬ ‫زمانی که کمی جوانتر هم بودم ترجیح مری دادم اگرر قررار اسرت زنردانی بشروم‬ ‫بهتر است در اوین زنردانی باشرم ‪ .‬همیشره بره ننررم زنردان اویرن در مقایسره برا‬ ‫سرررایرزندان هرررای کشرررور مثرررل یررر هترررل پرررنج سرررتاره اسرررت در مقایسررره برررا‬ ‫مسررافرخانه هررا و مهمانپررایرهای خیابرران ناصررر خسرررو و یررا شهرسررتان هررای‬ ‫کوچ دور افتاده و درب و داؼون ‪.‬‬ ‫اکنررون کرره وارد زنرردان اویررن شررده بررودم ایررن آرزوی دوران جرروانی ام‬ ‫نیرز تحقرق یافتره برود ولرری حراال زمرانی برود کره پررا بره سرن گااشرته برودم ‪ ،‬دیگرره‬ ‫شرایط سنی و مسئولیت های خانوادگی من اجرازه نمری داد کره از آن هیجانرات‬ ‫دوران جروانی هرم لررات ببررم ‪ .‬وقترری بره همسرررم فکرر مرری کرردم کرره دربردر برره‬ ‫دنبررال پیرردا کررردن مررن از ایررن کالنتررری برره آن کالنتررری و از ایررن دادگرراه برره آن‬ ‫دادگاه می رود نراراحتیم چنرد ده برابرمری شرد‪ .‬ولری بهرر حرال براالخره مرن هرم‬ ‫زنرردان اویررن را از داخررل دیرردم و زنرردانی مهررم وشخصرریت مهمتررری شرردم و ایررن‬ ‫آرزوی دوران جوانیم با چند دهه تأخیر به واقعیت پیوست !‪.‬‬ ‫وقترری حررراج آقررای بسررریجی اشرراره کررررد کرره سررروار پیکرران قراضررره ی‬ ‫قهوه ای رنی داخرل محوطره زنردان کره از بنرد ‪ 251‬آمرده برود ترا مررا برا خرود‬ ‫ببرد بشوم ‪ ،‬اول دودل ومردد بودم یاد جریان اتومبیل پرایرد صربحی افترادم کره‬


‫احسان شوشتری ‪45 /‬‬

‫ما را از کالنتری به دادگاه های مختلؾ و از آنجا به زندان اوین آورده برود برا‬ ‫خررودم گفررتم ‪ :‬نکنررد ایررن پیکرران قراضرره هررم پررولی باشررد کرره داخررل زنرردان مسررافر‬ ‫جا به جا می کند ! و بخواهد به محق رسیدن جلوی بند ‪ 251‬تقاضای کرایه‬ ‫نماید !‪ .‬می خواستم بره حراج آقرای بسریجی نماینرده بنرد ‪ 251‬عررق کرنم بهترر‬ ‫نیست اول کرایه ایشان را تعیین کنید تا جلوی بند موقع پیاده شدن مشکلی پیش‬ ‫نیاید ! ولی خجالت کشیدم ‪ ،‬شرمم شد ‪ ،‬نا سالمتی حاال دیگره میهمران وزارت‬ ‫اطالعات بودم و داخرل زنردان پرسرتاره اویرن (البتره بره لحران زنردانی) برودم ‪،‬‬ ‫دیگه پول گرفتن از زندانی در شأن این جاها نیست ‪ ،‬اون گدابازی هرا مربروط‬ ‫به همان مأموران بی نزاکت وبی پرستییکالنتری گیشا بود و بس !‪ .‬ولی اینجرا‬ ‫زندانی حرمت دارد ‪ ،‬قدومش روی تخم چشم آنان جای دارد‪ ،‬میهمران آنهاسرت‬ ‫وحبیب خدا !‪ .‬کاری می کنند و سرویسی می دهنرد و نروعی پرایرایی مری کننرد‬ ‫که از هر جهرت بره زنردانی خروش بگرارد ! و شایسرته مهمران نروازی وزارت‬ ‫اطالعات باشد !‪.‬‬ ‫پیکانی که سوار شدیم فکر می کنم از همان تولیدات نسرل اول پیکران‬ ‫سواری توسرط شررکت ایرران ناسریونال در ایرران برود کره احتمراال توسرط همران‬ ‫شرکت تولید کننده هم به زندان اوین اهداء گردیده بود تا زندانیان دوران رییرم‬ ‫ستم شاهی را داخل زندان اوین جا به جا نمایند و احتمراال اعردامی هرا را برا آن‬ ‫به پشت تپه های آخر دیرواره هرای داخرل زنردان انتقرال مری دادنرد ترا یر وقرت‬ ‫خردائی نررا کرررده مجبرور نباشررند پیرراده برونرد کرره شرراید خسرته شرروند و ایررن پیکرران‬ ‫بیچاره سالیان سال است که به زندانیان و زندانبانان اوین سرویس مری دهرد از‬ ‫زندانیان رییم پادشاهی گرفته تا زندانیان رییم اسالمی ‪ .‬اتومبیل بیچاره خسته‬ ‫و از نفس افتاده بود مثل اسب پیرر وخسرته و درمانرده گراری در شرعر سرهراب‬ ‫سپهری که در حسرت خوابیدن گاری چی مانده بود !‪.‬‬ ‫همه ی زندانیان و زندانبانان اولیره کره از ایرن پیکران سرواری اسرتفاده‬ ‫کرده بودند یا عمرشان را به شما داده بودند وبه رحمت ایزدی شرتافته بودنرد و‬ ‫یا حتما بازنشسته و پیرشده بودند واستراحت می کردند وچشرم بره درب دوختره‬


‫‪ /46‬خانه پدری‬

‫بودنررد تاعزرائیررل برره سراؼشرران بیایررد ‪ ،‬ولرری برررای ایررن اتومبیررل پیکرران خسررته‬ ‫وبیچرررراره و ازنفررررس افترررراده خبررررری از بازنشسررررتگی واسررررتراحت نبررررود ! مثررررل‬ ‫سرروزان برران پیرررفیلم سررینمائی طبیعررت برری جرران !‪ .‬از آن چهررار دیررواری وبرررج‬ ‫وبراروی زنردان اویررن هرم کره بیرررون نمری آمرد تررا چشرمش بره ایررن اتومبیرل هررای‬ ‫شی و لوکس و مدل باالی چند صد میلیونی داخل خیابان هرای طهرران بیافترد‬ ‫تا ؼصره دار شرود و خردائی نرا کررده دلرش خرون گرردد‪ .‬همران جرا داخرل چهرار‬ ‫دیررواری دربسررته زنرردان همچررون پهلرروان و یلرری برردون رقیررب جرروالن مرری داد‬ ‫وزندانی جا به جا می کرد‪ ،‬از جلوی درب زندان تا جلوی بند ‪ ،‬ازجلوی بند تا‬ ‫بهداری زندان ‪ ،‬از بهداری تا سرد خانه ‪ ،‬از داخل بند تا پشت تپه هرا ‪ .‬معلروم‬ ‫نیست دراین سالیان طوالنی تا به امروز چه زندانیان مهم وچه افراد واشخاص‬ ‫سرشناسی با این پیکان جابه جا شده اند !‪.‬‬ ‫وقترری روی صررندلی عقررب آن اتومبیررل پیکرران قراضرره وازنفررس افترراده‬ ‫نشسررتم تررا برره سرروی سررلولهای انفرررادی بنررد ‪ 251‬منررتقلم کننررد ‪ ،‬مطمررئن شرردم کرره‬ ‫آدمهای مهمی بااین پیکران جابجرا شرده انرد‪ ،‬بهمرین دلیرل دردل خرویش از خرودم‬ ‫پرسیدم آیا آقای عبدهللا نوری را هم با همرین پیکران جرا بره جرا کررده انرد وآیرا‬ ‫اوهرم روی همرری ن صررندلی کره مررن اکنررون نشسرته ام ‪ ،‬نشسررته برروده اسررت آری‬ ‫حتمررا اوراهررم سررواربرهمین پیکرران کرررده بودنررد کرره در جررواب هررر پرسشرری کرره‬ ‫دوسررتداران وطرفرردارانش ازاو مرری پرسرریدند کرره اززنرردان اویررن چرره خبررر او‬ ‫مرتب تکرار می کرد و جواب می گفت ‪ :‬ما رایت اال جمیال !‪.‬‬ ‫پس از طی مسافتی در داخل محوطه زندان اویرن و پریچ و تراب هرای‬ ‫متعدد آخر سر جلوی بند ‪ 251‬توقؾ کردیم و همران حراج آقرای بسریجی گفرت ‪:‬‬ ‫پیاده شو ‪ .‬من هم با چشم بند کورمال ‪ ،‬کورمال پیراده شردم ‪ ،‬دسرتم را گرفرت و‬ ‫به دنبال خودش مری کشرانید ‪ ،‬زنری زد ‪ ،‬درب بازداشرتگاه وبنرد ‪ 251‬را براز‬ ‫کردند و مرا داخل اتاقی بردند‪ .‬زندانبان جوان خروش سریمائی کره او هرم ریرش‬ ‫بلنررد وسرریاه بررا حررالی داشررت گفررت ‪ :‬چشررم بنرد ت را بررردار و لبرراس هایررت را در‬ ‫بیار ‪ .‬من هم همین کار ها را کردم ‪ ،‬ی دست لباس مخصوص زنردانی آکبنرد‬


‫احسان شوشتری ‪47 /‬‬

‫و تمیرز از داخرل کراور پالسرتیکی آن در آورد و گفرت ‪ :‬اینهرا رابجرای لباسرهای‬ ‫خودت بپوش ‪.‬‬ ‫همه وسایل و کیؾ پولم را کره چنرد فقرره ترراول چر وچنرد ترا برگره‬ ‫اسکناس ایرانی و دالر امریکایی ودرهرم امرارات عربری داشرتم و انگشرتری و‬ ‫گردنبند طرالی اسرم اعنمری را کره همیشره بره همرراه ودرگرردنم برود را از مرن‬ ‫گرفت و صورت جلسه کرد‪ .‬انگشتری را که دید روی آن هم اسم اعنرم حر‬ ‫شررده بررود ‪ ،‬پرسررید ایررن چیرره برررایش توضرریح دادم ‪ ،‬پرسررید ‪ :‬بهررائی هسررتید‬ ‫گفتم ‪ :‬بلی ‪ .‬خیلی جوان مؤدبی بود همه افعال را بصورت جمع بکار مری بررد‬ ‫وحرمت بزرگترری مررا مراعرات مری کررد ‪ ،‬چرون دمپرایی هرا ئری کره داده برود‬ ‫سایزپای من نبود ‪ ،‬همان زندانبان خوش چهره رفرت از اتراق بیررون و پرس از‬ ‫دقایقی دیدم با ی جفت دمپایی بزرگترر برگشرت ترا راحتترر باشرم ‪ .‬لبراس هرای‬ ‫کاور شده و دمپایی نو و آکبند و حولره و مسرواک کره بره مرن تحویرل شرد خیلری‬ ‫تعجرب کررردم !‪ .‬پررس اونجرروری هررم کرره مری گفتنررد بنررد ‪ 251‬برردک هررم نیسررت ! ‪.‬‬ ‫یا من سرالها گراارم بره زنردان نیفتراده برود و ایرن همره پیشررفت وبهداشرت را در‬ ‫زندان های کشورمان ندیده بودم و یا اینکره زنردان اویرن برا آن زنردان هرائی کره‬ ‫من تجربه کرده بودم خیلی متفاوت بود !‪.‬‬ ‫لبرراس هررا و وسررایل همررراهم را تحویررل گرفتنررد وبررا لبرراس زنرردانی و‬ ‫دمپایی دوبراره چشرم بنرد بره چشرم ‪ ،‬دسرتم را گرفرت از اتراق خرارج شردیم و راه‬ ‫افتادیم از ی محوطه حیاط مانندی که می خواسرتیم گرار کنریم ‪ .‬کنرار دیروار و‬ ‫روبه سمت دیوار مرا نگره داشرت و گفرت ‪ :‬همرین جرا براش ترا برر گرردم ‪ ،‬فکرر‬ ‫مرری کرررد درآن وضررعیت وبررا چشررمهای بسررته مرری ترروانم جررائی بررروم و یررا اینکرره‬ ‫ممکن است گم بشوم !‪.‬‬ ‫از سررمت راسررتم کرره برره ننررر پنجررره ای برره داخررل آبرردار خانرره ای بررود‬ ‫صدای شستشوی استکان و نعلبکی بره گروش مری رسرید و پشرت سررم از وسرط‬ ‫حیاط هم صدای رفت و آمد پاهائی که عبور می کردند شنیده می شرد ‪ .‬بعرد از‬ ‫چند دقیقه ای همان زندانبان خوش چهره ‪ ،‬ریش مشکی بازگشرت و اینبرار مررا‬


‫‪ /43‬خانه پدری‬

‫واقعا شرمنده محبت خودش کرده بود ‪ ،‬چون بررای دومرین برار وقتری دیرده برود‬ ‫که اندازه دمپایی بررای پرای مرن کوچر اسرت رفتره برود وازانبرارمرکزی یر‬ ‫جفت دمپائی مخصوص سرایزبزرگ پرا پیردا کررده و بررایم آورده برود و بره مرن‬ ‫گفت ‪ :‬این دمپایی ها را به جای قبلی ها بپوش و دوبراره بره راه افترادیم ترا مررا‬ ‫تحویل مسئول بند بدهد ‪.‬‬ ‫وقتی مسئول ونگهبان بند مررا تحویرل گرفرت کمری چشرم بنرد مررا براال‬ ‫کشررید تررا جلرروی پاهررایم را ببیررنم و گفررت ‪ :‬دنبررال مررن بیررا ‪ ،‬مررأمور بنررد از جلررو‬ ‫می رفت و من هم به اندازه ای که از زیر چشم بند فقط می توانستم پشرت پاهرا‬ ‫و دمپررائی هررایش را ببیررنم برره دنبررالش راه افتررادم از راهرررو هررای متعررددی عبررور‬ ‫کردیم و از پله هائی باال و پایین رفتیم و جلوی درب ی انباری کوچکی مررا‬ ‫نگه داشت و گفت ‪ :‬برو تو ‪.‬‬ ‫داخل انباری پرر از پتروی سرربازی مشرکی وخاکسرتری برود ‪ ،‬گفرت ‪:‬‬ ‫دو تررا ازپتوهررا را بررر دار‪ .‬از داخررل انبرراری دو تررا پترروی گلولرره شررده خاکسررتری‬ ‫رنی سربازی بر داشتم وخارج شدم و دوباره به دنبال زنردانبان و مسرئول بنرد‬ ‫به راه افترادم ‪ ،‬چنرد ترا راهرروی باریر دیگرری را کره در دو سرمت آن سرلول‬ ‫های انفرادی بود طی کردیم و آخر سر جلوی یکی از سرلول هرا کره درش براز‬ ‫بود ایستاد و هنگامی که می خواست بگوید بررو ترو ‪ ،‬چشرمش بره پتوهرای بؽرل‬ ‫کرررده مررن افترراد و پرسررید ‪ :‬چنررد تررا پتررو بررر داشررتی مگرره نگفررتم فقررط دو تررا‬ ‫برداری من هم جواب دادم خوب دو تا برداشتم دیگه !‪.‬‬ ‫گفت ‪ :‬حاال اشکالی نداره برو تو ‪ .‬وقتی وارد سلول شدم درب را از‬ ‫پشت سرم قفل کرد و گفت حاال می تونی چشم بندت را برداری ‪.‬‬ ‫یر اتاق ر ی ر متررردر دو متررری بررود و ی ر روشرروئی کوچ ر هررم‬ ‫کنررار درب ورودی سرره کررنج دیرروار نصررب شررده بررود ‪ ،‬از بازداشررتگاه کثیررؾ و‬ ‫متعفن وبد بوی کالنتری گیشا راحت شده بودم ولی با وجرود ایرن وقتری پرس از‬ ‫سه روز برای اولین بار تنها شدم و چشمم بره درو دیروار سرلول تنری و دیروار‬ ‫های سیمانی و بدون پنجره آن افتاد دلم گرفت‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪41 /‬‬

‫وقترری درب سررلول فلررزی وآهنرری پشررت سرررم توسررط زنرردانبان قفررل شررد‬ ‫وچشررم بنرردم را برداشررتم وآن اتاق ر انبرراری ماننررد را مشرراهده کررردم وخواسررتم‬ ‫پتوهایم راکه هنوز توی بؽلم برود کرؾ زمرین وروی موزائیر هرائی کره سرطح‬ ‫سلول را پوشانده بود پهن کنم ‪ ،‬دیدم کره هرکردام ازایرن بسرته هرای بقچره ماننرد‬ ‫ترررروی بؽلررررم شررررامل دوتررررا پترررروی سررررربازی اسررررت ودرحقیقررررت مررررن چهارتررررا‬ ‫پتوازانباربازداشتگاه برداشته بودم وزندانبان هم جلوی درب سلول متوجه شرده‬ ‫بود ولی سخت گیری نکرده بود ‪ .‬اولین کاری که کردم پس ازدوشبانه روزکره‬ ‫ازبازداشتگاه کثیؾ کالنتری راحرت شرده برودم ‪ ،‬سروصرورتم را شسرتم ولبراس‬ ‫زیرم را هم آبی زدم ‪ ،‬هنوزصابون جهت شستشو نداشتم ‪.‬‬ ‫پررس ازسررپری شرردن حرردود نرریم سرراعتی کرره هنوزدرسررت وحسررابی هررم‬ ‫جررا برره جررا نشررده بررودم دوبرراره درب سررلولم بازشررد ویرر زنرردانبان دیگررر کرره‬ ‫نمرری خواسررت چهررره اش دیررده شررود وپشررت دیرروار راهرررو قررایم شررده بررود گفررت ‪:‬‬ ‫وسایلت را جمع کن ودنبالم بیا ‪.‬‬ ‫پتوها را که دقایقی قبل پهن کرده بودم مجرددا جمرع کرردم ولری اینبرار‬ ‫طرروری پتوهررا را ترروی بؽلررم گرررفتم کرره ایررن زنرردانبان جدیررد متوجرره تعررداد آنهررا‬ ‫نگررردد ! وچشررم بنرردم را هررم طبررق دسررتوری کرره داده بررود برره روی چشررمانم زدم‬ ‫وازدرب سلول خارج شده وبه دنبال زندانبان راهری شردم ‪ .‬ازچنرد ترا راهرروی‬ ‫پیچ در پیچ گاشتیم واینبار به داخل ی سلول کمی بزرگتر وارد شدم ‪.‬‬ ‫درب سررلول پشررت سرررم کرره مجررددا قفررل شررد چشررم بنررد خررودم را برراز‬ ‫کردم ‪ ،‬دیدم سمت چپ سلول ی توالت فرنگری خیلری قراضره و قردیمی ویر‬ ‫دوش حمام وی روشوئی درردیرؾ هرم قرارگرفتره اسرت ‪ .‬وایرن فضرای حمرام‬ ‫وتوالت با ی دیوار به ارتفرا یر مترر از اتاقر اصرلی سرلول کره روبرروی‬ ‫درب ورودی قرار گرفته جدا گردیده است‪.‬‬ ‫فکرکردم زندانی تازه وارد را (مرا) تحویل گرفته اند واحترامی قائل‬ ‫شده وسلول بهترودلبازتری دراختیارش قرار داده اند ! دردلم خوشحال شدم ‪.‬‬


‫‪ /55‬خانه پدری‬

‫وقتی تعجبم چند ده برابر شد که وقت توزیع نهار فرا رسرید ومسرئول‬ ‫توزیع ؼراا از پشرت دریچره کوچر سرلول مری پرسرید ‪ :‬بررای ناهرار چری میرل‬ ‫دارد !‪ .‬زندان اوین وسلول انفرادی وبند ‪251‬ومانند ی رستوران محترمانره‬ ‫از آدم سررئوال کننررد برررای ناهررار چرری مرری خوری رد ! برراورکردنی نبررود پنررداری‬ ‫خواب می دیدم !‪.‬‬ ‫مررن کرره نمرری دانسررتم بنررد ‪ 251‬چرره جورجررائی اسررت وازشررخص بررا‬ ‫تجربه ای هم قبال نشنیده بودم ‪ ،‬ولی آنروزمی پنداشتم که ایرن یر بنرد ویریه و‬ ‫مخصوص آدمهرای مهرم وشخصریت هرای ننرام اسرت ‪ ،‬شراید سرران ارشرد سرپاه‬ ‫پاسداران وفرمانده هان ارتش را اینجا زندانی کررده باشرند کره اینچنرین مؤدبانره‬ ‫ومحترمانه وبا لباس های تمیزوکاورشده ودمپائی های آکبند وسرایزپای زنردانی‬ ‫ومنررروی ؼررراائی کررره ازآدم مررری پرسرررند ناهرررار چررری میرررل مررری کنیرررد ‪ ،‬پرررایرائی‬ ‫می کنند !‪ .‬ومن هم نا ؼافل در میان این فرماندهان ارشد و مدیران رده باالی‬ ‫خاطی ننام برخورده ام !‪.‬‬ ‫ولی بعدا متوجه شدم وکمری بعردتر فهمیردم کره خیرر اینهرا همره قسرمت‬ ‫تبلیؽرراتی قضرریه وبخررش جلررب توریسررت وجرراب سرریاحان اسررت وپرررده اصررلی آن‬ ‫بمرور وبهنگام آمدن بازجوها کم کم فرا خواهد رسید ‪.‬‬ ‫تازه از مسافرت آلمان به کشور ایران باز گشته بودم ایام عید نوروز‬ ‫را دراروپا گارانده بودم ‪ ،‬جای شرما خرالی ‪ ،‬خیلری هرم خروش گاشرته برود ولری‬ ‫حراال گویررا قرررار بررر ایررن بررود کره همرره آن خوشرری هررای سررفر تفریحرری وسرریاحتی‬ ‫آلمرران و گررردش قرراره اروپررا داخررل ایررن سررلول انفرررادی از دمرراؼم برردر آیررد ‪ .‬یرراد‬ ‫حرؾ پدرم افتادم که همیشه میگفت ‪ :‬انَّ مع العسر یسرا ‪.‬‬ ‫همیشه با ی خوشی ی نا خوشی هرم هسرت ویرا برالعکس ! ‪ .‬شراید‬ ‫برراور نکنیررد مررن درطررول مرردت ‪ 25‬سررال گاشررته چهررار بررار بازداشررت و زنرردانی‬ ‫شده ام و عجیب آنکه تمامی این دستگیری هرا نیرز در مراه اردیبهشرت هرر سرال‬ ‫برروده اسررت !‪ ،‬مرراه اردیبهشررت اگررر برررای دیگررران یرراد آور گررل و بلبررل و چهچرره‬ ‫پرنده و باران بهاری و نسیم روح بخش ربیعی و آسمان آبی و تروت فرنگری و‬


‫احسان شوشتری ‪51 /‬‬

‫شرراه ترروت و آواز قنرراری و دشررت و دمررن ‪ ،‬سرربزه واللرره و چمررن وآوای خرروش‬ ‫طبیعررت و صرردای پررای آب و دیرردن آبشررار و منررانر زیبررای کوهسررتان برروده و‬ ‫هست‪ .‬ولری متاسرفانه بررای مرن همیشره یراد آور دسرتگیری و زنردان و دربنرد و‬ ‫دستبند و باز جوئی ومالقات ومحاکمه وسلول و قاضی و باز پررس وبرازجوئی‬ ‫و بازداشت وبنرد عمرومی و دادسرتانی انقرالب و سرلول انفررادی و اتهرام وجررم‬ ‫ووکیل ونوبت هوا خوری و آرزوی دسترسی به ی تلفن برای شنیدن صردای‬ ‫ی عزیز بوده است ‪.‬‬ ‫به همین دلیل کم و بریش هرم خرافراتی شرده ام ‪ ،‬نره تنهرا مرن کره دخترر‬ ‫نوجرروانم نیررز همرره سرراله قبررل از فرررا رسرریدن مرراه اردیبهشررت یرراد آوری و تاکیررد‬ ‫می کند که بابا دوباره اردیبهشت آمد ! موانب خودت باش بهترره کمری احتیراط‬ ‫کنی و آهسته بیائی و آهسته بروی که یه وقت آقا گربه شاخت نزنه !‪.‬‬ ‫مرررن هرررم همررره سررراله بررره جرررای اسرررتفاده از هررروای پررراک و پررراکیزه و‬ ‫زیبائی های طبیعت در ماه اردیبهشت با نگرانری و دلهرره و اضرطراب ‪ ،‬خردا‪،‬‬ ‫خدا می کنم کره ایرن مراه براطراوت وزیبرای بهراری زودترسرپری گرردد وباتمرام‬ ‫برسد و ماه بعدی و خرداد از راه سر برسد !‪.‬‬ ‫و اینبررار هررم وقترری مسررئول بنررد ونگهبرران زنرردان درب فلررزی و آهنرری‬ ‫سلول انفرادی را پشت سررم محکرم کوبیرد و آن را قفرل کررد و اجرازه داشرتم ترا‬ ‫چشررم بنرردم را ازروی چشررمانم بررردارم زمانیکرره نگرراهم برره در و دیرروار سررلول و‬ ‫تنهائی خرودم افتراد و فرصرت کوتراهی بررای تفکرفرراهم گردیرد ‪ ،‬بیرادم آمرد کره‬ ‫امروزهم روز یازدهم اردیبهشت ماه سال هزار وسیصد هشرتاد و چهرارهجری‬ ‫شمسی است و من هم زندانی سلول انفررادی شرماره ‪ 13‬بنرد ‪ 251‬زنردان اویرن‬ ‫طهران هستم ‪.‬‬


‫‪ /52‬خانه پدری‬

‫سلول انفرادی‬

‫طهران ‪ -‬اردیبهشت ماه سال‪۴۸۳۱‬‬

‫پس از حدود نیم ساعتی که از حضرورم در سرلول انفررادی بنرد ‪251‬‬ ‫گاشت وهنوز درست وحسابی جابجا نشده بودم ‪ ،‬دوباره زندانبان جدیدی درب‬ ‫سررلول را برراز کرررد و گفررت وسررایلت را جمررع کررن و چشررم بنرردت را بررزن روی‬ ‫چشمات و دنبالم بیا !‪.‬‬ ‫همه وسایلم کره شرامل همران پترو هرا برود و حولره کوچر مخصروص‬ ‫دسررت و صررورت و مسررواکی کرره موقررع ورود برره بنررد ‪ 251‬زنرردان برره مررن داده‬ ‫بودند را جمع کردم و همان گونه که دستور داده بود چشم بندم را هم کره جرزو‬ ‫وسایل ضروری والینفر و همیشرگی همرراهم گشرته برود را نیرزروی چشرمانم‬ ‫بستم و ازسلول خارج شده ودر پی زندانبان به راه افتادم ‪.‬‬ ‫از چند تا راهروگاشتیم و پیچیدیم وچرخیدیم تا وارد ی سرلول جدیرد‬ ‫شدم ‪ .‬سلول جدیرد کمری بزرگترر از سرلول اولیره ونخسرتین برود ‪ .‬فکرر مری کرنم‬ ‫میهمان قبلی اتاقش را تخلیه کرده بود و آن را تحویل من داده بودند !‪ .‬حردودا‬ ‫دو متر در دوونریم مترر برود کره سرمت چرپ آن را برا یر دیواربره ارتفرا صرد‬ ‫سررانتی مترکرره بررا کاشرری هررای آبرری رنرری پوشرریده شررده بررود را از فضررای سررمت‬ ‫راسررت و اترراق نشررینمن آن جرردا کرررده بودنررد ! پشررت ایررن دیرروار کوترراه کرره ی ر‬


‫احسان شوشتری ‪53 /‬‬

‫فضرای یر‬

‫متررری برود یر‬

‫توالرت فرنگری قراضرره و قردیمی کرره ازاوایرل عهررد‬

‫شاهنشاهی آریامهری همان جا نصب شده بود وخیلی هم کهنه و کثیؾ و زنی‬ ‫زده و رنی و رو رفته بود ‪ ،‬به اضافه ی دوش حمام شکسته کره آنهرم دسرت‬ ‫کمی از توصیفات توالت فرنگی نداشت و به اصطالح سرویس حمرام و توالرت‬ ‫بررا هررم سررت بودنررد و همرراهنگی و هررارمونی الزمرره را بررا هررم داشررتند و برره هررم‬ ‫می آمدند ! قرارداشت ‪ .‬ی روشوئی کوچ هرم موجرود برود کره روی دیروار‬ ‫سلول و پشت همران دیروار کوتراه یر مترری نصرب گردیرده برود وبردین ترتیرب‬ ‫قسمت حمام وسرویس دستشوئی وتوالت ازفضای اصلی سرلول کوچر وتنری‬ ‫جدا وتفکی شده بود ‪.‬‬ ‫روبروی درب ورودی سلول هرم بره ابعراد یر و نریم دردومترر محرل‬ ‫استراحت و پهن کردن پتو هایم بود که کؾ آنهم با موزائیر پوشریده شرده برود‬ ‫که یکی از پتو ها را کؾ سلول وروی موزائیکها پهرن کرردم و یکری از آن هرا‬ ‫را هم به عنوان رو انداز استفاده می کردم و چون برالش ومتکرا هرم بره زنردانی‬ ‫نمی داندند یکی از پتو ها را هم لوله کردم و به عنروان متکرا و نازبرالش از آن‬ ‫استفاده می کردم و شبها موقع خواب زیر سرم می گااشتم ‪.‬‬ ‫درب فلزی سلول از سمت بیرون و توسط زندانبان قفل می شد یر‬ ‫دریچه وروزنه کوچ به ابعاد ده در بیسرت سرانتیمتری هرم روی آن و قسرمت‬ ‫باالی درب ورودی نصرب شرده برود کره آنهرم بررای خرودش یر درب کوچر‬ ‫داشت و آن هم مانند خود درب همیشه بسته بود و فقط هر از گاهی زندانبان و‬ ‫یا نگهبانی که داخل راهرو قدم می زد جهت بازدید و بررسری داخرل سرلول آن‬ ‫دریچه را باز می کرد و سرکی می کشید و دقایقی بداخل سلول برای بازرسی‬ ‫نگاه می کرد و وضعیت زندانی داخل آن را بر انرداز مری نمرود و پرس از آنهرم‬ ‫مجددا دریچه را می بست ‪ .‬اگر قد زندانبان کوتاه می بود و می خواست از آن‬ ‫دریچه داخل سلول را ببیند مجبرور برود روی نروک انگشرتان پاهرایش قرد بلنردی‬ ‫کنررد تررا چشررم هررایش برره آن روزنرره و سرروراد برراالی درب برسررد و بتوانررد داخررل‬ ‫سلول را ببیند‪.‬‬


‫‪ /54‬خانه پدری‬

‫در سه طرؾ دیگر سلول دیوار سیمانی برود کره روی آن رنری کررم‬ ‫وشکالتی مالیده بودند که آن هرم برر اثرر مررور زمران کردر و تیرره وتراروکثیؾ‬ ‫شرده برود و مثرل گرچ کهنره مری مانسرت ‪.‬ؼیرر از همران دیروار یر مترری وسرط‬ ‫سلول که کاشی آبی رنی داشرت مرابقی دیرواره هرا همگری گچری رنری و درب‬ ‫فلزی سلول هم آبی و رنری و رورفتره برود و دیرواره هرا و سرقؾ نیزهیچگونره‬ ‫روزنه و پنجره ای به بیرون نداشت مثل ی انباری در زیر زمین و یا گوشره‬ ‫پارکینی مجتمع های مسرکونی مری مانرد ‪ .‬یر المرپ مهترابی هرم در سرقؾ آن‬ ‫نصب شده بودکه به صورت شبانه روزی وبیست وچهارساعته روشن بود ‪.‬‬ ‫توالرت فرنگری قردیمی و قراضره خیلری بره درد بخرور برود چرون دیگره‬ ‫الزم نبود برای دستشویی رفتن منت زندانبان را بکشم تا او هم هر وقرت نروبتم‬ ‫شررد و حررالش را داشررت بیایررد درب سررلول را برراز کنررد و بررا چشررم بنررد تررا انتهررای‬ ‫راهرو بروم و بعد هرم براز آنقردر منتنرر بمرانم ترا زنردانبان دوبراره بیایرد و مررا‬ ‫باز گرداند ‪.‬‬ ‫چون زندانی حرق نداشرت اگرر دستشرویی و یرا حمرام کرردنش تمرام شرد‬ ‫خود و تنهایی چشم بند بزند و به سلولش بر گردد واصال عملی هرم نبرود چرون‬ ‫زندانبان درب توالت را ازبیرون قفل می کرد ودنبرال کرار خرودش مری رفرت ‪،‬‬ ‫بایستی زندانی آنقدر در توالت و یا حمام که هر دو یکجرا بودنرد مری مانرد و بره‬ ‫درب می کوبید تا باالخره زندانبان از یکری از راهررو هرا صردای فریراد ش را‬ ‫می شنید ومی آمد و با بد و بیراه وناسزا وبی احترامی درب را به رویش باز‬ ‫می کرد تا زندانی بتواند از توالت خارج شده و به سلول خودش باز گردد‪.‬‬ ‫به همین دلیل وبره خاطراینکره نیرازی بره زنردانبان هرا نباشرد از همران‬ ‫توالت فرنگی قراضه قدیمی که شاید بیش از پنجاه سال (نیم قرن) بره زنردانیان‬ ‫آن سررلول سرررویس داده بررود و گررالب برره روتررون خرردمت کرررده بررود ! اسررتفاده‬ ‫مررری کرررردم و برررا آب سررررد همررران دوش شکسرررته حمرررام مررری کرررردم وخرررودم را‬ ‫مرری شسررتم تررا الزم نباشررد ومجبررور نگررردم از زنرردانبان در خواسررت حمررام رفررتن‬ ‫ودوش گرفتنی هم داشته باشم ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪55 /‬‬

‫زنرردانی سررلول بؽلرری هررم کرره بننرسرریگاری بررود ‪ ،‬مررن مرری شررنیدم کرره‬ ‫زندانبان پس از هر وعده ؼاا با فندک ویا کبریتی در دست به سلول سریگاریها‬ ‫سررری مرری زنررد و از همرران دریچرره روی درب سررلول یر نررخ سرریگار برایشرران‬ ‫روشن می کند ‪.‬‬ ‫چون چراغ مهتابی سقؾ سلول در طی شبانه روزمدام روشرن برود و‬ ‫اصررال خاموشررش نمرری کردنررد در نتیجرره روز و شررب هررم برررای زنرردانی هیچگرراه‬ ‫مشخص نبود ومفهومی نداشرت ‪ .‬هرر گراه ؼراائی بررای توزیرع مری آمرد زنردانی‬ ‫می فهمید که مثال نهر شده و یا شب فرا رسریده اسرت چرون دارنرد شرام توزیرع‬ ‫می کننرد ‪ .‬وچرون هیچگونره آئینره ای هرم بررای دیردن وتماشرای روی چرون مراه‬ ‫خررودم ! درداخررل سررلول وجررود نداشررت ‪ ،‬آبرری کرره در کررؾ کاسرره همرران توالررت‬ ‫فرنگی کهنه و قدیمی جمع می شد تنها جائی برود کره مری شرد هرر روز نگراهی‬ ‫به صورت خودم بیندازم و بلند شدن محاسن صورت خودم را نناره کرنم ‪ .‬در‬ ‫حقیقررت ایررن توالررت فرنگرری آئینرره صرراؾ وشررفاؾ مررن شررده بررود و برررای بازدیررد‬ ‫وبررسرری شررکل وشررمایل خررودم نیررزازآن اسررتفاده مرری کررردم وبرره سررراغ همرران‬ ‫می ررفتم ! برررای اینکرره صررورت وهررم سرریرت خررودم را ببیررنم داخررل کاسرره توالررت‬ ‫فرنگی نگاه می کردم !‪.‬‬ ‫درزمان دستگیری و بازداشت واعزام من بره زنردان اویرن ‪ ،‬ریاسرت‬ ‫سررازمان زنرردان هررای کشرروربه یکرری از اقرروام وخویشرراوندان وفامیررل خررود مررن‬ ‫سرپرده شررده برود و در واقررع دامراد عمررویم هسرتند کره برر مسررند ریاسرت سررازمان‬ ‫زنرردان هررای سراسررر کشررور تیکرره زده بودنررد ‪ .‬خداونررد انشرراءهللا حفنررش نمایررد‬ ‫وبرررررای دخترعمویمرررران نگهررررش برررردارد !‪ .‬ایشرررران در یرررر مصرررراحبه صرررروتی‬ ‫وتصررویری در جررواب س رؤال یکرری از خبرنگرراران و مرردافعین حقرروق بشررر کرره‬ ‫وجود سلول انفرادی در زندان هرای کشروررا مصرداق برارزوجود شرکنجه فررد‬ ‫زنرردانی توصرریؾ نمرروده بودنررد ‪ ،‬حرراج آقررا هررم (دامرراد عزیررز عمرروی خودمرران و‬ ‫ریاسرررت سرررازمان زنررردانهای سراسرررر کشرررور‪،‬حفنه هللا !) در جرررواب فرمررروده‬


‫‪ /56‬خانه پدری‬

‫بودند ‪ :‬که ما درزندانهای ایران سلول انفرادی نداریم ! بلکره فقرط تعرداد انردکی‬ ‫سوئیت شخصی و خصوصی داریم !!‪.‬‬ ‫یعنرری اینکرره هررر یر از زنرردانیان بنررد ‪ 251‬زنرردان اویررن همچررون مررن‬ ‫دارای ی واحد سوئیت اختصاصی بودند و امروز که من گاارم بره بنرد ‪251‬‬ ‫افتاده بود مفهوم سوئیت را از دیدگاه ومننراین خویشراوند عزیرز و هرم والیتری‬ ‫گرامی خودمان درک می کردم !‪.‬‬ ‫ننرر بره ایررن کره مرا هررر دونفرر (زنردانی و ریاسررت سرازمان زنرردانها ‪،‬‬ ‫حفنهماهللا) با هم واز ی روستا آمده ایم و مقایسه فی ما بین ایرن سرلول هرا برا‬ ‫آن خانه های گلی و زاؼه مانند روستای خودمان در سروالیت نیشابور کره در‬ ‫آنجا آدم و گوسفند و مرغ واالغ وگاو همگی برا هرم در یر محریط وتنگرا تنری‬ ‫هم زندگی می کنند و در ی فضای چهل متری خشتی و کاهگلی یر سرمتش‬ ‫طویل ه واصطبل است و ی طرفش کاهدان وانبار علوفره اسرت و یر سرویش‬ ‫اتاق خواب ساکنین وآشپزخانه !‪ .‬وصحن حیاطش هم مشرترک اسرت فری مرابین‬ ‫چهار پایان و آدمیان !‪ .‬وبرای رفتن به سمت دستشویی برای قضای حاجت هم‬ ‫مجبورید یکی ‪ ،‬دوتا االغ و بزؼاله و مرغ را با دست و پای خویش هل بدهیرد‬ ‫تا ازسرراه کنار بروند که راه گار تا مستراح باز شود !!‪.‬‬ ‫اگررر ایررن سررلول هررای زنرردان اویررن را بررا آن خانرره هررای گلرری روسررتائی‬ ‫خودمان و زندگی درهم آمیخته بین انسان و حیروان مقایسره بفرمائیرد کره آدم و‬ ‫دام برا هرم ودر کنرار هرم بره طررور مخرتلط و مسرالمت آمیرز زنردگی مری نماینررد و‬ ‫تف راوت میرران طویلرره و اترراق خرروابش فقررط ی ر تخترره پررالس وزیررر انررداز ودوتررا‬ ‫پتواست ویر دسرت رختخرواب کره روزهرا بره عنروان پشرتی وتکیره گراه گوشره‬ ‫وکناراتاق قرار می گیررد و شرب هرا هرم محرل ‪....‬اجمرا و خوابشران اسرت !‪.‬‬ ‫واختالؾ بین کاهردان و آشرپز خانره اش یر سرماور اسرت و چنرد ترا اسرتکان و‬ ‫لیرروان از جررنس روی وپالسررتی ! در آن صررورت بلرره ‪ ،‬حررق بررا آقررای رئرریس‬ ‫سررازمان زنرردان هاسررت ومررن هررم برره عنرروان زنرردانی بنررد ‪ 251‬و پسررر عمرروی‬ ‫همسرررررر ایشررررران گفتررررره هرررررا وفرمایشاتشررررران را تأییرررررد وتصررررردیق مررررری کرررررنم ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪57 /‬‬

‫الحرررق و االنصررراؾ سرررلولهای زنررردان اویرررن بمراترررب تمیزترررر و بهداشرررتی ترررراز‬ ‫خانررره هرررای مسرررکونی دهکرررده ماسرررت و مرررن هرررم بؽیرازسررروئیت اختصاصررری و‬ ‫شخصرری در زنرردان اویررن هرریچ ندیرردم ! مارایررت اال جمرریال !‪ .‬اصررال راستشررو‬ ‫بخواهید مفهوم ومعنی سوئیت خصوصی را همینجا فهمیدم وآموختم !‪.‬‬ ‫وسرریله ای جهررت تماشررا کررردن و یررا گرروش دادن نداشررتم ‪ ،‬هرریچ وسرریله‬ ‫سر گرمی جهت گاراندن اوقات بیکاری و طوالنی ساعات داخل سرلول وجرود‬ ‫نداشرت ‪ .‬دریرػ از یر جردول باطلره کرره حلرش کنریم ‪ .‬فقررط یر چهرار دیررواری‬ ‫سرریمانی بررا کررؾ موزائیر و چنررد تررا پتررو کرره سررهم مررن از پتررو هررا بطررور اتفرراقی‬ ‫وتصادفی وازسرخوش شانسی به جای دوتخته ‪ ،‬چهارتخته شده بود !‪.‬‬ ‫چون چراغ مهتابی سقؾ سلول یکنواخت ومدام روشن بود بنا بر این‬ ‫زندانی نمی فهمید که خارج از زندان شب است یا روز ‪ ،‬وچون پنجره نداشرت‬ ‫نمرری دانسررت هرروا آفتررابی اسررت یررا بررارانی ‪ ،‬آسررمان آبرری اسررت یررا ؼبررار آلررود !‪.‬‬ ‫نه ی رادیو ونه ی تلویزیون‪ ،‬نه روزنامه ‪ ،‬نه کتاب و نره هریچ چیزدیگرری‬ ‫تررا زنرردانی بتوانررد سررر خررویش را گرررم کنررد ویررا برمعلومررات واطالعررات خررود‬ ‫بیافزایررد ! واوقررات طرروالنی وبیکرراری خررود را داخررل سررلول انفرررادی بگارانررد ‪،‬‬ ‫حترری دریررػ ازی ر جرردول سررودوکو کرره روزنامرره همشررهری هررر روز سرره تررا ‪،‬‬ ‫سه تایش را چاپ می کند !‪ .‬ساعت هم که به طریق اولری نبرود ‪ .‬وفقرط بره دو‬ ‫طریرق مرری شررد متوجرره گاشررت اوقررات وزمران گشررت ‪ ،‬یکرری ازطریررق برره گرروش‬ ‫رسیدن صدای چرد گاری که در طی روز سه نوبت می آمد و ؼاای زندانیان‬ ‫را توزیع می کرد ! و یکی هم با شنیدن صدای مؤان که از بلند گوی مسرجدی‬ ‫در دور دست واقع درده اویرن ااان مری گفرت و صردایش بره درون سرلول هرای‬ ‫انفرررادی زنرردان اویررن مرری رسررید ! و مررن صرردای هرریچ مررؤا نرری را برره زیبررایی‬ ‫وشررریوائی و دل انگیرررزی صررردای ااانررری کررره از مسرررجد اویرررن پخرررش مررری شرررد‬ ‫نشنیده ام ! بره خصروص بجهرت ایرن کره بررای مرن حکرم سراعت "بیری برن" را‬ ‫داشت و نوید آن را می داد که پشت دیوارهای بلند زندان ‪ ،‬زنردگی وحیرات در‬ ‫جریان ودرحرکت است !‪ .‬وفقط مانرده برودم وقتیکره مرؤان فریراد برمری آورد ‪:‬‬


‫‪ /53‬خانه پدری‬

‫حیِّ علی خیر العمل ‪ ،‬من چه کار خیرو نیکی مری تروانم انجرام دهرم ترا بهتررین‬ ‫اعمال باشد !‪.‬‬ ‫چونکه به سالمت جسمانی وروانی خودم خیلی اهمیت می دادم و این‬ ‫فکر پس از زندانی شدن در اهن ونهادم ضرورت واهمیرت بیشرتری نیرز یافتره‬ ‫بود ‪ ،‬شرو کردم به ورزش کردن ‪ ،‬صبح و بعد از نهر دو نوبت در روز ‪.‬‬ ‫صربحانه هرم در روزهرائی کره کرره و مربرا توزیرع مری شرد بره جهرت پرهیرز از‬ ‫چربی خون وافزایش کلسترول ‪ ،‬کرره اش را نمری خرورم و بررای دچرار نشردن‬ ‫برره قنررد خررون و دیابررت مربررایش را هررم فرراکتور مرری گرررفتم و فقررط بررا نرران و یر‬ ‫قوطی ماست هفتاد وپرنج گرمری کره معمروال در روز هرائی کره صربحانه کرره و‬ ‫مربا مری دادنرد سرعی مری کرردم از شرام شرب قبرل یرا نهرار دیرروز نگره بردارم ‪،‬‬ ‫صرؾ می کردم‪ ،‬و شکمم را سیر می کردم ‪ ،‬اگر مری خواسرتم مثرل خرارج از‬ ‫زندان که هر روز بعد از نهروهنگام ؼروب که از بازار ومحل کارم به خانه‬ ‫باز می گشرتم وبررای قردم زدن بره پرارک دوسرتان نزدیر منزلمران مری رفرتم‬ ‫داخل سلول انفرادی هم قدم بزنم فقط می توانستم پنج قدم راه بروم وپرس از آن‬ ‫صررورتم برره دیرروار روبروئرری ودربازگشررت برره درب سررلول مرری خررورد و ناچررار‬ ‫بودم دوبراره برگرردم !‪ .‬قردم زدن و گرردش پرنج قردمی بردردم نمری خرورد و در‬ ‫نتیجه نرمش می کردم و حرکات وتمرینات ورزشی ‪.‬‬ ‫بعرررد از آن کررره آهسرررته ویرررواش یرررواش خرررودم را برررا حرکرررات نرمشررری‬ ‫وکششی وهروازی گررم مری کرردم ‪ ،‬تمرینرات و تحرکرات و جنبشرهای حرادتر و‬ ‫مشکل تر شرو می شد آنهم به صرورت جردی و حرفره ای ‪ ،‬و دیگره صرحبت‬ ‫از نیم ساعت و ی ساعت و مثل آدم های عادی و معمرولی و آمراتور تمررین‬ ‫کررررردن نبررررود ! درهرروزحررررداقل دو نوبررررت ‪ ،‬صرررربح و بعررررد از نهررررر مثررررل‬ ‫ورزشکاران حرفره ای ! مثرل قهرمانران اردوی تریم ملری ! ماننرد ورزشرکارانی‬ ‫که با باشگاهشان قرار داد حرفه ای می بندد و هیچ شرؽل وکاروحرفره دیگرری‬ ‫به جز ورزش کردن ندارند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪51 /‬‬

‫آن قرردر خررودم را گرررم گرررم مرری کررردم و ایررن تمرینررات ورزشرری را‬ ‫تکرررار مرری کررردم کرره ازشرردت گرمررا آتررش مرری گرررفتم وعرررق از سرررو رویررم و‬ ‫تمامی سطح وجودم جاری می شد و به خاطر پرهیز از کثیؾ شدن لباس هرای‬ ‫تنم که فقط همان لباس های تحویلی زندان در هنگرام ورودم برود و چرون لبراس‬ ‫ورزشرری وحترری هرریچ لبرراس دیگررری هررم نداشررتم و "رسررتم بررود وهمررین یکدسررت‬ ‫اسلحه "! لباس های تنم راهم درهنگام نرمش وحرکات ورزشی درمی آوردم ‪،‬‬ ‫لخررت و پترری مثررل شررناگران حرفرره ای در کنررار اسررتخرویا مرروج سررواران کنررار‬ ‫سررراحل دریرررا! فقرررط برررا یررر شرررورت سررره ربرررع !ؼیرورزشررری نررررمش وورزش‬ ‫می کردم !‪.‬‬ ‫نرمش که چه عررق کرنم آخررش ازشردت نفرس ‪ ،‬نفرس زدن و حردت‬ ‫تپش ضربان قلب پس می افتادم !‪.‬‬ ‫بارها دیده بودم که زندانبانان که هر از گاهی دریچه سرلول را جهرت‬ ‫سرکشی بازی می کردند تا ننری به زندانی ی داخل سرلول انفررادی بیافکننرد‪،‬‬ ‫مرا که در آن حالرت جردی ورزش و نررمش مری دیدنرد بررای لحنراتی مجراوب‬ ‫حرکات و تمرینات سخت ودشوار و حرفه ای من مری شردند ! و چشمانشران از‬ ‫کنده وبریده نمی شد و دیده ها ونگاهشان ازشردت شرعؾ‬ ‫آن دریچه ی کوچ‬ ‫و تعجب وشوق مفتون می ماند ‪ ،‬ومیخکوب می شد‪.‬‬ ‫شرراید در دیگرسررلول هررا ‪ ،‬سررایر زنرردانیان در گوشرره ئرری نشسررته و کرز‬ ‫کرده بودند و زانوی ؼم به بؽل گرفته بودند ! شاید وقتری دریچره سرلول دیگرر‬ ‫زندانیان را می گشایند هریچ تحررک و جنبشری و هریچ حرکرت تماشرائی وجرالبی‬ ‫نمی دیدنرد کره اینچنرین بره رفترار وحرکرات مرن خیرره مری شردند ! براسرتی چررا‬ ‫زنردانبانان از اینهمرره شررورو شرروق و تحررک و هیجرران و جنرربش و حرکررت مررن‬ ‫متعجب وشگفت زده بودند !‪.‬‬ ‫واحتمرراال در دل خررود مرری گفتنررد ‪ :‬ایررن دیگرره چرره جررور زنرردانی ئرری‬ ‫است ! انگاری به اردوی تیم ملری دعروتش کررده انرد ! کره اینقردر بره خرودش‬


‫‪ /65‬خانه پدری‬

‫فشررراربیخودی مررری آورد ! وزور بیخرررودی مررری زنرررد ! پنرررداری کررره مسرررابقه ای‬ ‫ومیدانی ومصافی همچون المپی سخت ودشواردر پیش رو دارد !‪.‬‬ ‫شرراید دسترسرری برره رکرروردی تررازه وجدیررد انتطررار اورا مرری کشررد !‪.‬‬ ‫ولی نمی دانستند که ورزش کردن من از شدت بیکاری است و از اینکه کتابی‬ ‫جهت مطالعه ندارم ‪ ،‬اوقاتم را بدین گونه می گارانم !‪.‬‬ ‫پس از آن که نوبت ورزش صبحگاهی ام بعد از دو‪ ،‬سه سراعتی بره‬ ‫پایان می رسید ‪ ،‬کمی استراحت می کرردم ‪ ،‬کمری کره چره عررق کرنم هرر چره‬ ‫دلم می خواست استراحت می کردم چون کرار دیگرری جرز اسرتراحت نداشرتم ‪،‬‬ ‫موقررع نهررر پررس از شررنیدن صرردای ااان از بلنررد گرروی مسررجدی در دور دسررت‬ ‫اطراؾ زندان اوین که می فهمیدم نهر شده است وساعت زوال فرا رسیده رو‬ ‫به سمت قبله خودمان ‪ ،‬روبه روضه مبارکه در عکا ‪ ،‬چهرار زانرو مری نشسرتم‬ ‫و صلوة صرؽیر را ترالوت مری کرردم چرون صرالة وسرطی و صرالة کبیرر را از‬ ‫حفن نبودم !‪ .‬و به همین خاطرچه قدر افسوس خوردم ‪.‬‬ ‫وپس از آن تعدادی از ااکار را که از حفن بودم بره ترتیرب روزهرای‬ ‫اول هر کدام را ‪ 1‬بار و چون محفوناتم کم بود روزهای بعردی همانهرا را هرر‬ ‫کدام ‪ 11‬بار و روز های پس از آن ‪ 15‬بار تکرار می کردم ! چه بسرا بعضری‬ ‫از ااکرراررا درهنگررام راز ونیرراز و نیررایش و دعررا و مناجررات برره درگرراه کبریررائی‬ ‫سیصدو سیزده بار تکرار کرده باشم !‪.‬‬ ‫برای اولین بار بود که تأسؾ می خوردم از اینکه چرا مرن بره کرالس‬ ‫درس اخالق نرفته ام ! تا الاقرل چنرد ترا مناجرات ‪ ،‬کلمرات مکنونره و یرا آثرار و‬ ‫الررواح دیگررری را از حفررن مرری کررردم تررا در چنررین وضررعیت و شرررایطی کرره برره‬ ‫کتابچرره مناجررات وادعیرره محبرروب ودیگرکتررب امررری دسترسرری نرردارم ‪ ،‬برردردم‬ ‫می خورد وبکارم می آمد‪.‬‬ ‫وقتی که به صورت چهار زانرو رو بره قبلره نشسرته و دعرا و مناجرات‬ ‫می خواندم اگر برر حسرب اتفراق زنردانبان دریچره سرلول را جهرت سرکشری براز‬ ‫می کرد گمان می برد که " یوگا " کار می کنم چون مرا فقط در حالرت تمررین‬


‫احسان شوشتری ‪61 /‬‬

‫حرکات ورزشی دیده بودند ! ومدتی همچنان مشؽول تماشرای مرن مری شردند ‪،‬‬ ‫ولرری زمانیکرره آیرراتی عربرری و یررا مناجرراتی فارسرری را از زبرران مررن مرری شررنیدند‬ ‫دریچه را محکم به هم کوبیرده وزود مری بسرتند وپری کرار خرود مری رفتنرد و بره‬ ‫ادامه بازرسی خود از سلول های دیگر می پرداختند !‪.‬‬ ‫پررس از چنررد روزی کرره در سررلول انفرررادی سررپری گردیررد ی ر روز‬ ‫صبح درب سلول باز شد و زندانبان که طبق معمرول پشرت در مخفری شرده برود‬ ‫تا صورت نازنینش را نبینم گفت ‪ :‬وقت هوا خوری است ‪ ،‬چشم بندت را برزن‬ ‫و بیا بیرون ‪ ،‬بره دنبرال زنردانبان بره راه افترادم و برا پیمرودن ده ‪ ،‬بیسرت قردم بره‬ ‫ی راهروی دیگر رسیدیم درب ی اتاق را باز کرد و گفت ‪ :‬برو داخرل و‬ ‫پس از ورود من درب آهنی آن را پشت سرم قفل کرد ‪.‬‬ ‫وقتی چشم بند خودم را برداشتم دیدم ی فضای اتاق ماننردی اسرت‬ ‫کمی بزرگتر از سرلول خرودم (نره ببخشرید سروئیت اختصاصری خرودم !) برا ایرن‬ ‫تفاوت که سقؾ این جا شیشه ای بود و آسمان آبی و نور آفتاب از پشرت شیشره‬ ‫آن دیده مری شرد و در گوشره ای از آن هرم یر گلردان نسربتا برزرگ مثرل همرین‬ ‫گلررردانهایی کررره کنرررار راه پلررره هرررای آپارتمررران مررری گاارنرررد وجرررود داشرررت اسرررم‬ ‫درختچه ای هم که داخل آن کاشته بودند نمی دانرم چره برود ‪ ،‬یر چیرزی شربیه‬ ‫اوکالیپتوس و ی شیر آب کوچ و ی کاسره و یرا سرطل کوچر پالسرتیکی‬ ‫مثل نرؾ ماست هرم آن جرا برود ترا اگرر زنردانی برا احساسری مری خواسرت مری‬ ‫توانست که با آن سرطل پرای آن گلردان آبری بریرزد و برر برگهرایش آبری بپاشرد و‬ ‫کمی به نوازش شاد و برگ گلدان بپردازد ! و چون من ااتا فاقد آن احساسات‬ ‫لطیؾ و پاک باؼبانی هستم و چیزجااب دیگری ویا فرد زندانی دیگری هم در‬ ‫هوا خوری نبود و به عبارت دیگر هوا خوری مران هرم تکری و انفررادی برود ‪،‬‬ ‫آنچنان جاابیتی برایم نداشت‪ .‬زندانبان مسئول هواخوری که مرا به هوا خوری‬ ‫آورده بود گفت ‪ :‬نیم ساعت دیگه می آیم دنبالت ‪.‬‬ ‫و نرریم سرراعت دیگرره هررم در نهایررت دقررت و وقررت شناسرری کرره از نرریاد‬ ‫آریائی وایرانی ما کمی بعید بود به سراؼم آمد و با همران تشرریفات قبلری چشرم‬


‫‪ /62‬خانه پدری‬

‫بند زدم و دوباره در پی زندانبان به سمت سلول خرویش کره حراال کرم کرم بره آن‬ ‫انس وخو گرفته برودم و احسراس مالکیرت پیردا کررده برودم و حکرم یر سروئیت‬ ‫شخصی را بررایم داشرت و آن را برر همره قسرمت هرای دیگرزنردان اویرن و بنرد‬ ‫‪ 251‬وحترر ی هرروا خرروری آن ترررجیح مررری دادم برراز گشررتم و زنرردانبان یرررادآوی‬ ‫می کرد که هر روز نیم ساعت فرصت هوا خوری دارم و فرردا همرین سراعت‬ ‫به دنبالم خواهد آمد ‪.‬‬ ‫موقع بازگشت به سمت سلول ‪ ،‬درست نربش راهرویری کره سرلول مرن‬ ‫در آن قرار داشت از زیر چشم بند نگاهم به ی دستگاه آب سررد کرن افتراد از‬ ‫نگهبان اجازه خواستم کمی آب بخورم و او هم گفت اشرکالی نردارد ‪ ،‬پرس ازآن‬ ‫مکس کردم و هنگام آب خوردن همچنان که سرم پائین و روی آب خوری برود‬ ‫از سررر کنجکرراوی از زیررر چشررم بنررد کمرری اطررراؾ را هررم بررسرری و بازدیررد‬ ‫می کردم که متوجه شدم سمت راست راهرو چند تا دفتراست و یکری شران هرم‬ ‫به ننردفتربهداری بند بود که درهمین هنگام صدای زنردانبان را شرنیدم کره داد‬ ‫می زد زود باش دیگه !‪.‬‬ ‫پس از آن که آب خروردنم تمرام شرد و بره سرمت سرلول بره راه افترادیم‬ ‫هنوز چند متری از آبخوری فاصله نگرفته بودم که گویا یکی از نگهبانان و یا‬ ‫کارکنان پشت سرم رفته بود سر آبخروری ترا آب بنوشرد ‪ .‬و مرن برا گروش هرای‬ ‫خودم شنیدم کره یکری از نگهبانران بره همکرار خرودش برا فریرادی بلنرد وپرعجلره‬ ‫تکرارمرری کرررد و مرری گفررت ‪ :‬اوهرروی آب نخررور‪ ،‬آب نخررور اون بهررائی از ایررن‬ ‫آبخروری آب خرورده ! و همره جرا را نجرس کررده اسرت !!‪ .‬و اون یکری نگهبرران‬ ‫تشنه لب هم می پرسید ‪ :‬راست میگی !‪.‬‬ ‫من تقریبا هر روز و به طرور مرترب صربح و نهرر و شرب و همیشره‬ ‫اوقات چون کار دیگری هم نداشتم مشؽول ترالوت آیرات و مناجرات برودم ‪ ،‬هرر‬ ‫چه از ادعیه وااکاردر حافنه داشتم حتما می خوانردم ولری متاسرفانه محفونراتم‬ ‫خیلی زیاد نبود و سپس شرو می کردم به تکرار ااکاری که بلد بودم ‪ ،‬ااکرار‬ ‫را خیلی تکرار می کردم ‪ ،‬برای خودم وبه نیت والدینم و برای افرراد مختلفری‬


‫احسان شوشتری ‪63 /‬‬

‫که به خاطرم می آمدند و در آن تنهرائی سرلول همره آشرنایان وخویشراوندانی کره‬ ‫در طی سال هم به آنها فکر نمی کردم جلوی چشمم ریه می رفتند مرن هرم بره‬ ‫علررت داشررتن قلبرری پرراک کرره محصررول تنهررائی سررلول بررود ! ویررا شرراید برره جهررت‬ ‫فرصررت بیکرراری بسرریار‪ ،‬برررای تمررامی شرران دعررا مرری کررردم ! وسالمتیشرران را‬ ‫ازدرگاه ایزدی مسئلت می نمودم ‪.‬‬ ‫بعضرری از ااکرراری را کرره بلررد بررودم حترری سیصرردو سرریزده مرتبرره هررم‬ ‫تکرار کرده ام ولی " ل الحمد ‪ .......‬ول الشکر ‪ ....‬را همان ‪ 1‬بار بیشتر‬ ‫نمی خواندم ‪ ،‬احساس می کرردم شخصری در وضرعیت مرن ‪ ،‬داخرل یر سرلول‬ ‫انفرادی تنی ‪ ،‬بی خبر از همسر و فرزندان ‪ ،‬بدون هیچ هم صحبت و همدم ‪،‬‬ ‫برررری انرررریس وبرررری مررررونس ! هرررری مرتررررب تکرررررار کنررررد ‪ :‬لرررر الحمررررد‪ .......‬و‬ ‫ل الشرکر‪ ......‬هری مرترب حمرد و شرکر کرردن وسرپاس گفرتن ‪ ،‬زیراد خوبیرت‬ ‫نرردارد مگررر وضررعیت برردتر از مررن هررم برررای یر زنرردانی بررود ! بلرره وضررعیت‬ ‫بدترش یا زیر شالق تعزیرات بود و یا مقابرل جوخره اعردام !‪ .‬بره همرین خراطر‬ ‫الحمرد‪ ....‬و لر‬

‫الشرکر ‪ ....‬را زیراد تکررار نکرنم‬

‫تصمیم گرفته بودم اکر ل‬ ‫!‪.‬‬ ‫مرری گوینررد ی ر دختربچرره ای کرره ی ر آرزو هررائی در قلررب کرروچکش‬ ‫داشت و چون آرزوهایش بر آورده نشده بود مدتی با خدا قهر کرده برود بهمرین‬ ‫دلیل وقتی می خواست نامه ای بنویسد اون باالی نامه بره جرای اینکره بنویسرد ‪:‬‬ ‫به نام خدا ‪ ،‬می نوشت ‪ :‬به نام بعضی ها !! ‪.‬‬ ‫من هم ما بقی ااکاری را که از حفرن بلرد برودم بره صرورت مرترب و‬ ‫پی در پی تکرار مری کرردم ولری لر الحمرد ‪ ....‬ولر الشرکر را زیراد تکررار‬ ‫نمی کردم چون فکر می کردم در آن وضعیت من اگر چنانچه خیلی زیراد حمرد‬ ‫کررررنم و شررررکرنمایم ! ممکررررن اسررررت باعررررس خجالررررت بعضرررری هررررا گرررررردد !!‪.‬‬ ‫ولی ما بقی ااکار را آنقدر می خوانردم و تکررار مری کرردم ترا زمانیکره صردای‬ ‫قری و قوروی چرد توزیع ؼاا داخل راهروهای بند ‪ 251‬زندان می پیچیرد کره‬ ‫برره طرررؾ سررلول مررن درحرکررت بررود وهررر لحنرره نزدیر ونزدیکتررر مرری شررد و‬


‫‪ /64‬خانه پدری‬

‫هرازگاهی توقؾ می کرد تا ؼاای یکی از زندانیان سلول های قبلی را تحویرل‬ ‫بدهد و باز مجددا تا درب سلول بعدی به حرکت در می آمد و کم کرم بره سرلول‬ ‫من نزدیکترونزدیکتر می شد و آن هنگام مری فهمیردم کره نیمری از روز سرپری‬ ‫گردیده است ‪.‬‬ ‫این تقریبا برنامه مرننم و همره روزه مرن شرده برود ترا سراعات تنهرائی‬ ‫داخل سرلول زنردان را پشرت سرر بگراارم ترا اینکره یر روز در هنگرام ورزش‬ ‫کردن و نرمش صبحگاهی ‪ ،‬دریچه ی کوچ سرلول براز شرد و یر زنردانبان‬ ‫جدیررد و خوش ررو کرره ریررش سررفیدی هررم داشررت ‪ ،‬مردم ر چشررمها و قسررمتی از‬ ‫صررورتش پشررت دریچرره هویرردا شررد و مشررؽول تماشررای حرکررا ت ورزشرری مررن و‬ ‫مجاوب تمرینرات نرمشری مرن گردیرده برود و چنرد دقیقره ای همچنران بره نررمش‬ ‫کردن من خیره شده بود وتماشا می کرد ‪.‬‬ ‫معمرروال زنرردانبانان بررا زنرردانیان صررحبت نمرری کننررد چررون بررر خررالؾ‬ ‫مقررات زندان است ولی زندانبان خوش اخالق و پیرمرد پشرت دریچره گفرت ‪:‬‬ ‫باری هللا ‪ ،‬احسنت ! معلومه که خیلی به فکر سالمتی خودت هستی ! خروب‬ ‫به خودت می رسی !‪.‬‬ ‫معلوم بود که روحیه ی ورزشکاری دارد و یا الاقل ورزشرکاران را‬ ‫دوست می دارد !‪ .‬وقتی این روحیه نریؾ واستعداد لطیرؾ را دیردم فری الفرور‬ ‫وبال فاصرله وبردون درنری از فرصرت پریش آمرده کره مری شرد برا زنردانبان چنرد‬ ‫کلمرره ای حرررؾ زد وارتبرراطی برقرررار نمررود نهایررت اسررتفاده را بررردم ‪ ،‬چررون‬ ‫موقعیت مناسبی گیرم آمده بود ‪.‬‬ ‫قبررل ازاینکرره زنرردانبان دوسررتدار ورزش دریچرره سررلول را ببنرردد ‪ ،‬زود‬ ‫سالم و صبح به خیر گفتم و خواهش کردم اگر ممکرن اسرت یر جلرد کرالم هللا‬ ‫مجید به من بدهید !‪.‬‬ ‫هر کتاب دیگری تقاضا مری کرردم امکران نداشرت بپرایرد‪ ،‬ولری وقتری‬ ‫صرحبت ازقرررآن برره میرران آمررد وضررعیت فررق مرری کرررد ! مثررل خواسررتن آب بررود‬ ‫برای زنان و کودکان تشنه لب صحرای کربال !!‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪65 /‬‬

‫زندانبان مکثی کررد و کمری بره فکرر فررو رفرت ‪ ،‬نمری خواسرت شرمر‬ ‫زمانه باشد و اسیران صحرای نینوا را از ی جرعه آب محروم کرده باشرد و‬ ‫بررررای همیشررره شررررمنده و خجالرررت زده رفترررار و کرررردار خرررود بررراقی بمانرررد و‬ ‫درپندارودرپیش وجدان خویش شرمنده وآه و نفرین آدمیان در پی اش باشد ‪ .‬با‬ ‫خررودش گفررت ‪ :‬مگررر مررا برررای ترررویج همررین قرررآن مجیررد انقررالب نکرررده ایررم !‬ ‫حاال که زندانی خودش قرآن می خواهد چرا از او دریػ کنم‬ ‫جواب داد ‪ :‬ؼیرر قرانونی اسرت ولری باشره برایرت مری آورم ‪ ،‬ولری بره‬ ‫کسی چیزی نگو !‪ .‬صبر کن تا فرصت مناسب پیش آید تا برایت بیاورم ‪.‬‬ ‫طف لی فکر می کررد مرن هرر سراعت برا یکری گرپ و گفتری دارم و درد‬ ‫دلی می کنم ‪ ،‬نمی دانسرت کره درایرن ایرام ماضری ودرچنرد روز گاشرته او تنهرا‬ ‫کسی بود که ی جمله برا او صرحبت کررده برودم ! مرن کره روزانره در شررکت‬ ‫خررودم بررا صررد نفررر تلفنرری صررحبت مرری کررردم ودههررا مراجعرره کننررده را جررواب‬ ‫می گفتم ‪ ،‬اگر وضرع وشررایط بره همرین منروال پریش مری رفرت ودرب بررهمین‬ ‫نحو روی پاشنه می چرخید و هم کالم وهم صرحبتی نمری یرافتم ترا برا او گفتگرو‬ ‫نمررایم چرره بسررا برره زودی و برره مرررور زمرران زبرران مررادری ام را هررم فرامرروش‬ ‫می کردم !‪.‬‬ ‫صبر کردم چاره ای هم جز صبر کردن نداشتم ‪ ،‬خردا هرم برا مرن یرار‬ ‫بود چون خودش مری فرمایرد ‪ :‬انَّ هللا مرع الصرابرین ! ترا چنرد سراعت بعرد دیردم‬ ‫مجددا دریچه سلول باز شد و خدا پدرش را بیامرزد ی جلد قرآن برایم آورده‬ ‫بود به بزرگی شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی ! در بزرگترین قطع ممکن که‬ ‫بشود برای استفاده عموم چاپ کرد !‪.‬‬ ‫بزرگترررین و قطررورترین قرررآن موجررود در نمازخانرره را برررایم آورده‬ ‫بود ! که از دریچه وروزنه سلول بزور رد مری شرد ! دودسرتی بایسرتی حمرل و‬ ‫نقلش می کردم ! برای نگه داریش موقع تالوت دو تا رحل الزم بود !‪.‬‬ ‫و گفت‪ :‬بیا بگیر ولی موانب باش کسری نبینره ! فکرر مری کررد واقعرا‬ ‫سوئیت مرن مبلره اسرت ! کتابخانره و بوفره دارد ‪ ،‬میرزو صرندلی دارد کره بتروانم‬


‫‪ /66‬خانه پدری‬

‫قرآن به اون بزرگی راکه آورده بود پشت مبلمان و تلویزیون یا پشت کتابخانره‬ ‫و یا قفسه ها قایمش نمایم تا دیگر زندانبانان نبینند !‪ .‬فقط ی چهرار دیرواری‬ ‫سیمانی ‪ ،‬خش و موزائیکی و حرداکثر پرنج مترری و چنرد ترا پترو و مرن ناچرار‬ ‫بودم با عرق پوزش و معارت وامیدوارم کسی اایت وناراحرت نشرود نراگزیر‬ ‫بودم که قرآن مجید را زیر پتو های سربازی مخفی کنم ! آخه کجامی توانستم‬ ‫قرآن به اون بزرگی را که آورده بود قایم کنم ‪.‬‬ ‫از زنردانبان پیرر وخروش چهرره تشررکر و قردردانی کرردم و انگرار کره‬ ‫بهتررررین کتررراب بررررای مطالعررره در آن شررررایط ووضرررعیت گیررررم آمرررده باشرررد بررره‬ ‫خصوص اینکه ترجمه فارسی بسیار شیوائی هرم داشرت ‪ ،‬حسرابی اوق کرردم ‪،‬‬ ‫اصال فکرش را هم نمی کردم که زندانبان پیر اینهمه مرام بگاارد ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪67 /‬‬

‫جلسه بازجوئی‬

‫در نگاه اول همه چیز درتصورات و خیراالت خرام ایرن زنردانی (مرن)‬ ‫ناشرری وکررم تجربرره و آمرراتور بنررد ‪ 251‬زنرردان اویررن برره خرروبی و خوشرری پرریش‬ ‫می رفت ‪ .‬به یکی از آرزوهرای دوران نوجروانی و جروانی ام رسریده برودم کره‬ ‫همیشه مشتاق بودم محبوس ومسجون وزندانی اوین باشرم و زنردان اویرن را از‬ ‫داخل ببینم ‪ ،‬چون هر چه آدم مهم می شناختم مردتی را درزنردان اویرن گارانرده‬ ‫بودند ‪ ،‬به همین دلیل فکر می کردم اگر من هم بره زنردان اویرن برروم در آینرده‬ ‫آدم با نفوا و شخصیت مهمی خواهم شد و حراال ایرن آرزوی ناپختره و خرام ایرام‬ ‫جررروانی در دوران میانسرررالی بررررآورده شرررده و نصررریبم گردیرررده برررود ‪ .‬ترررا اینکررره‬ ‫نیمه شب یکی ازشبها درب سلول با صدای ناخوشایندی باز شرد و زنردانبان از‬ ‫بیرون درب وداخل راهرو با داد وفریاد از خواب بیدارم کرد ‪ ،‬ومرن ازخرواب‬ ‫پریدم واو با پرخاش گفت ‪ :‬چشم بندت را بزن به چشمات و پاشو بیا بیررون !‪.‬‬ ‫معلرروم بررود کرره برراز جوهررا نصررفه شرربی از راه رسرریده انررد ! وعجررب مررأموران‬ ‫بیش فعالی !‪ .‬معلوم نبود از باز جوئی در کدام شهرستان پررواز کررده و خرود‬ ‫را به زنردان اویرن رسرانده بودنرد !‪ ،‬و یرا ایرن کره اصرال کارشران شربانه اسرت و‬ ‫درطرری روز برره اسررتراحت و یررا خرردمت در سررنگرهای دیگررری مشررؽول انررد ‪.‬‬ ‫و نیمه شبها به سراغ زندانی ها می روند وبه بازجوئی ازآنان می پردازند ‪.‬‬


‫‪ /63‬خانه پدری‬

‫از درب سلول خارج شدم ‪ ،‬مثل دفعات قبل نبود که ی اره از زیرر‬ ‫چشم بند بتوانم جلوی پاهایم را ببیرنم ‪ ،‬زنردانبان برا دسرتان خرویش چشرم بنردم را‬ ‫درست وکیپ کرد تا هیچ اره جائی را هم نتوانم ببینم وخود نگهبان بند ‪ ،‬دسرتم‬ ‫را گرفت و مرا به دنبال خودش می کشید ! و دوراز جرون ‪ ،‬مثرل نابینایران راه‬ ‫مرری برررد ! از یکرری ‪ ،‬دو تررا راهرررو کرره گاشررتیم خیلرری زود برره اترراق برراز جوهررا‬ ‫رسیدیم وقتی وارد اتراق براز جرویی شردم ‪ ،‬زنردانبان دسرتم را رهرا کررد و درب‬ ‫اتاق را پشت سرم بست ‪.‬‬ ‫به ننر می آمد که یر تریم هفرت ‪ ،‬هشرت نفرری از براز جویران درآن‬ ‫دفترررر حضرررور داشرررتند ولررری فقرررط دو یرررا سررره نفرررر از آنهرررا سرررؤال مررری کردنرررد ‪،‬‬ ‫گرراه گررداری هررم صرردای پررچ پررچ در گوشرری نجرروا کررردن ترریم بررازجوئی برره گوشررم‬ ‫می رسید که معلوم بود یکی ازبازجویان درگوشی با آن دیگری گفتگو می کند‬ ‫و چیزی می گوید و آن یکی سؤال را مطررح مری کنرد ! شراید بره ایرن دلیرل کره‬ ‫نمی خواستند صردای بعضری از بازجوهرا شرنیده (شناسرائی) شرود و یرا شراید بره‬ ‫این دلیل که زندانی (من) فکر نکند آدم خیلی مهمی است کره نصرؾ شربی یر‬ ‫گروه هفت ‪ ،‬هشت نفری برای بازجوئی از او آمده اند !‪.‬‬ ‫یکی از بازجو ها که لهجه بسیارزشت و برد وناخوشرایندی هرم داشرت‬ ‫و به ننرازروستاهای جنوبی استان خراسان هم بود وازهمشهریان خودمان به‬ ‫حساب می آمد ! وهیچ سعی و تالشری هرم در دوران خردمت اداری و پایتخرت‬ ‫نشینی اش برای اصالح خود و لهجه ناخوشایند خرود بره کرار نبررده برود ! و یرا‬ ‫اینکه تالش وکوشش بررای خودسرازی اش بری حاصرل بروده و هروش واسرتعداد‬ ‫وقابلیرت تؽییرواصرالح لهجرره برد وزشررت خرودش را بهریچ وجرره نداشرته اسررت !‪.‬‬ ‫همررین بررازجوی خرروش لهجرره وشرریرین بیرران ! برریش از سررایر بررازجو هررا سررؤال‬ ‫می پرسید و یا اینکه بیشتر سؤاالت دیگر بازجو هرا را کره در گوشرش زمزمره‬ ‫مری کردنررد و یررا روی کاؼررا برررایش مرری نوشرتند و بره دسررتش مرری دادنررد مطرررح‬ ‫می کرد ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪61 /‬‬

‫همین بازجوی شیرین بیان وخوش لهجه به محق اینکه بررای اولرین‬ ‫بار وارد اتاق بازجوئی شدم و زندانبانی که مرا آورده بود دستم را رها کرد و‬ ‫درب را پشت سرم بست و رفت ‪ ،‬تا چشمش به قد و باالی رشید و رعنای من‬ ‫افتاد و دیرد کره سررم ماشراءهللا ! بره چهرار چوبره براالئی درب ورودی مری رسرد‬ ‫نخستین سؤالش این بود که با تعجب و شگفتی پرسید ‪ :‬اووو وه چنرد صرد کیلرو‬ ‫وزن داری !‪.‬‬ ‫از نو سؤال وحالت تعجب و شگفتی اولیه اش معلوم وهویدا بود که‬ ‫بایستی آدم کوتاه قدی هم باشد ! و چون در یکری ازجلسرات برازجو ئری آتری کره‬ ‫به ننر تنهائی بازجوئی می کرد ‪ ،‬سیگار هم می کشید ‪ .‬باید گفت کره یر آدم‬ ‫کوترراه قررد سرریگاری بررا آن لهجرره زشررت وناخوشررایند پشررت کرروهی اش سررخنگوی‬ ‫شیرین بیان وبلبل خوش الحان آن جمع بازجویان بود !‪.‬‬ ‫البته درکنار ایشان ی بازجوی دیگری هرم برود کره او هرم کرم وبریش‬ ‫سؤال مطرح می کرد ومی پرسرید ولهجره کرامال طهرونری هرم داشرت وانصرافا‬ ‫خیلی هم مرؤدب وبسریارمحترم بره ننرر مری رسرید ولری اکثرر سرؤاالت آن جمرع‬ ‫بازجویان توسط همان بازجوی خوش لهجه وشیرین بیان صرورت مری گرفرت‬ ‫و دری وری ها و مزخرفات و تهدید ها و توهین هرا وناسرزاها همگری کمپلرت‬ ‫وتمامررا توسررط همررین بررازجوی خ روش لهجرره کرره برراز جرروی اصررلی هررم برره ننررر‬ ‫می آمد صورت می پایرفت ‪.‬‬ ‫ومررن از هرریچ چیررز ایررن جلسررات بررازجوئی عصرربانی نبررودم و ناراحررت‬ ‫نمی شدم ! حتی چشم بندش را هرم بره جران و دل مری پرایرفتم ولری وامرا جردا و‬ ‫شدیدا ازلهجه وگفتارونو سخنوری وصحبت پشت کوهی این برازجوی اصرلی‬ ‫خودم بیزارومتنفربودم !‪ .‬خرودش بره تنهرائی اگرر چره آدم بردی برود و خیلری هرم‬ ‫بی ادب و بی تربیت بارآمده وبزرگ شده بود ولی همه اینها در مقابل آن لهجه‬ ‫مزخرفش هریچ نبرود و قابرل تحمرل ترر مری نمرود !‪ .‬خرود ایرن فررد برازجو برا آن‬ ‫لهجه زشرتش بره تنهرائی بررای شرکنجه و عرااب زنردانی کرافی برود و نیرازی بره‬ ‫سلول انفرادی و دیگر شکنجه های رایج وموجود نداشت !‪.‬‬


‫‪ /75‬خانه پدری‬

‫اعتررراؾ مرری کررنم وحاضرررم درتمررامی مجررامع بررین المللرری وجهررانی‬ ‫طرفرررداران حقررروق بشرررر اگرررر الزم باشرررد شرررهادت بررردهم ترررا همگررران بداننرررد !‬ ‫بدترین عااب و شکنجه ای که در حق من در زندان اوین روا گردیده وبرسرم‬ ‫آورده اند همرین " انتخراب یر برازجوی پشرت کروهی برد لهجره بررای مرن بروده‬ ‫اسرت "‪ .‬ومررن ایررن را نره تنهررا مصررداق شررکنجه ناهنجرار و ؼیررر متعررارؾ برررای‬ ‫خررودم مرری دانررم بلکرره انتخرراب ایررن بررازجوی کررم سررواد پشررت کرروهی را ترروهین و‬ ‫تحقیری بزرگ برای خودم که حاال یکی از زندانیان با افتخار بند ‪ 251‬زنردان‬ ‫اوین به حساب می آیم می دانم !‪.‬‬ ‫اگر در یکی از زندان هرا ی دور دسرت کشورمقدسرمان اسریر برودم و‬ ‫در نبود بازجوی درست و حسابی ! و قحطی بودن بازجوئی شایسته و کار بلد‬ ‫چنین بازجوئی نصیبم می شد اینقدرناراحت نبودم چرا که در بیابان لنگه کفرش‬ ‫پاره وکهنه هم خود نعمتی اسرت ! ولری اینکره آدمری در زنردان اویرن آن هرم بنرد‬ ‫‪ 251‬زندانی باشد و ی بازجوی برد لهجره و زاقرارت بره ترورش خرورده باشرد‬ ‫خود عاابی است علیم !‪.‬‬ ‫من معموال آدم نی اختر وخوش شانسی هسرتم ‪ .‬واز همره چیزهرای‬ ‫دنیا خوبترین و بهترینش نصیبم می گردد ! ولی نمی دانم چه خطرائی دردرگراه‬ ‫الهی مرتکب شرده ام ! کره اینجرا هرم کره برطبرق قررائن و شرواهد ومشرت نمونره‬ ‫خروارهمیشه زندگی ام ‪ ،‬بایستی بهترین وشایسته ترین بازجو نصیبم می شد ‪،‬‬ ‫بجررای ی ر بررازجوی نررامبر وان ودرجرره ی ر ‪ ،‬ایررن بررازجوی قراضرره وقزمیررت‬ ‫نصیبم گشته بود !‪.‬‬ ‫به خصوص برای من که خودم در شهرسرتان برزرگ شرده برودم و برا‬ ‫سررعی و تررالس و بررا تمرررین و ممارسررت در بیسررت و پررنج سررال ماضرری وبجهررت‬ ‫سکونت در طهرران موفرق شرده برودم ترا حردودی لهجره ی مشرهدی ام را از یراد‬ ‫ببرم ! ‪ ،‬حاال در سر پیری دوباره گرفتار ی بازجوئی شده برودم کره شراید بره‬ ‫زور می خواست لهجه ای را که از دور دستها و پشت کوه هرای تربرت جرام و‬ ‫نزدی مرز افؽانستان ( چون از ننر جؽرافیایی به هررات نزدیر ترر برود ترا‬


‫احسان شوشتری ‪71 /‬‬

‫مشهد لهجه اش بیشتر به هراتی می مانست تا مشهدی !) با خودش سوؼاتی به‬ ‫طهران آورده بود و با لهجه زیبرای مشرهدی ! درهرم مری آمیخرت و خرودش را‬ ‫هم همشهری من جا می زد !‪.‬‬ ‫حاال مالحنه فرمائیرد کره چره آش شرله ؼلمکراری از آب در مری آمرد!‬ ‫تازه مرتب هم تکررار مری کررد ومری گفرت ‪ :‬کره مرا (برازجو و زنردانی ) برا هرم‬ ‫همشهری هستیم ! اگر بازجو نبود شاید آدم قابل تحملی می بود ‪ ،‬ولی تصرور‬ ‫این کررره در زنررردان اویرررن در شرررمال شرررهر طهرررران پایتخرررت کشوراسررریر باشررری و‬ ‫بازجوئی بدین بد صحبتی !‪ .‬همین ی دلیل به تنهائی کافیسرت کره هریچ کسری‬ ‫حاضر نباشد دوباره گاارش بره زنردان اویرن بیافترد ! اگرچره کالهرش هرم افتراده‬ ‫باشد بر نمی گردد که آن را بردارد !‪.‬‬ ‫من که نگران بودم با اینهمه بازجویی های مستمر وپری در پری لهجره‬ ‫مرا هم خراب کنند !‪ ،‬خدا‪ ،‬خدا مری کرردم کره هرچره زود ترجلسرات برازجویی‬ ‫تمام شود تا من هم سریعتراز دست این به اصطالح همشرهری زورکری راحرت‬ ‫وخالص گردم !‪.‬‬ ‫بازجویی من شرو شد و خدا قسمت هیچ بنری بشرری نکنرد (مسرلمان‬ ‫وؼیرمسرررلمانش تررروفیری نمررری کنرررد !) مثرررل یررر دانرررش آمررروز کنکررروری کررره‬ ‫مری خواهررد برره سررؤاالت دقیررق و برردون هرریچ ؼلطرری پاسررخ گویررد و هرریچ کجررا هررم‬ ‫مرتکب کوچکترین اشتباهی نگردد ‪ ،‬چون ی جواب ؼلط و ی تاریخ سرهوا‬ ‫اشتباه باز باعس پدید آمدن دردسر جدید تری می شد ‪.‬‬ ‫بایستی همه آشنایان و فامیل و همسایه ها ومیهمانان همسایه ها را بره‬ ‫اسم می شناختم و آدرس و شرماره تلفرن آنهرا را هرم بلرد مری برودم !‪ ،‬اگرر ایمیرل‬ ‫آنها را هم داشتم قید می کرردم !‪ .‬از بردو تولرد و یرا حتری قبرل ازآن ‪ ،‬از دوران‬ ‫جنینرری تررا برره امررروز بررا هررر کسرری کرره بررر خررورد کرررده بررودم آدرس و کروکرری‬ ‫منزلش را می کشیدم ! وبه این سؤاالت که چرا بهائی شدم کجا بهائی شردم‬ ‫چه سالی بهائی شدم قبرل از انقرالب اسرالمی بروده یرا بعرد از انقرالب عضرو‬ ‫چه تشکیالتی هستم در چه ضیافتی شرکت می کنم ‪ ،‬اعضرای ضریافتمان کیرا‬


‫‪ /72‬خانه پدری‬

‫هستند چه جلسرات دیگرری ؼیرر از ضریافت شررکت مری کرنم تمرامی طررؾ‬ ‫های تجاری در بازار طهران یا بازار یان وهمکارانی که فقط با آنها سالم و‬ ‫علی داری یا آنهائی که فقط جواب سالمت را برا اکرراه مری دهنرد برا اسرم و‬ ‫آدرس دقیق و در صورت امکان شرماره تلفرن ‪،‬فاکس‪،‬ایمیرل و محرل کرار قبلری‪،‬‬ ‫فعلی و آتی که ممکن است بعد از این شرکت یا حجره شان جا بره جرا بشرود !‬ ‫و هر آنچه از بستگان و فامیل ‪ ،‬پسر خاله ها ‪ ،‬دختر خاله ها ‪ ،‬پسر عمو هرا ‪،‬‬ ‫دختررر عمررو هررا ‪ ،‬برررادران و خررواهران ‪ ،‬همسرانشرران و خررانواده همسرانشرران ‪،‬‬ ‫هکالسررری هرررای دوران کرررودکی ‪ ،‬دوران دبسرررتان ‪ ،‬راهنمرررائی ‪ ،‬دبیرسرررتان کررره‬ ‫مربوط بره چهرل سرال قبرل مری شردند و معلرم هرا و دبیرران و مردیران و نرانمین‬ ‫مدارسی که در آنجا مشؽول تحصیل بوده ایرد ! نرام و فامیلشران و آدرس محرل‬ ‫سکونتشرران و اعتقررادات مرراهبی شرران و وابسررتگی هررای حزبرری و سیاسرری شرران‬ ‫شامل خودشان‪ ،‬همسرانشان ‪ ،‬فرزندانشران ‪ ،‬نروه هایشران ‪ ،‬پردران و مرادران و‬ ‫جد پدریشان وآبا واجداد خانوادگیشان می شد تماما بره صرورت مشرروح‪ ،‬دقیرق‬ ‫و کامل و بدون قلم خوردگی و با خط خوانا و در دونسخه برای دو محرل یکری‬ ‫وزارت اطالعات و دیگر برای دادستانی انقرالب و سرومی!! ببخشرید اجرازه آقرا‬ ‫شما فرمودید دو نسخه ! گفتم ‪ :‬ساکت ‪ ،‬سکوت ! روی حرؾ من حررؾ نباشره‬ ‫نسخه سومی هم ‪ ،‬نسخه چهارمی هم نمی دانم برای کجرا هرا مری خواسرتند !!‪.‬‬ ‫که بنویسم وتمامی برگه ها را ت به ت وجدا جدا امضاء کنم !‪.‬‬ ‫جالبتروعجیرب ترر از همرره اینهرا ایررن برود کره مررن عرالوه بررر همره ایررن‬ ‫پرسشها بایستی دالیل بهائی شدنم را نیز برا اسرتدالل و منطرق و دالیرل عقلری و‬ ‫نقلی و علمی به اثبات می رساندم تا دوسرتان برازجو باورشران گرردد کره بهرائی‬ ‫هستم ! چون فقط شواهد وقرائن واعتراؾ واقرارشخصی برایشان کافی نبود !‬ ‫به دنبال انگیزه های دیگری می گشتند !‪.‬‬ ‫ی ر شررب هنگررام اتمررام بررازجوئی و موقررع بازگشررت برره سررلول خررودم‬ ‫زمانیکرره از روی صررندلی بلنررد شرردم تررا از درب اترراق برراز جررویی خررارج شرروم ‪،‬‬ ‫همان بازجوی خوش لهجه وشیرین بیان طبرق روال معمرول وهمیشرگی کره در‬


‫احسان شوشتری ‪73 /‬‬

‫پایرران همرره جلسررات بررازجوئی ازسررر لطررؾ ومحبررت ی ر‬

‫جملرره تهدیررد آمیررزهم‬

‫مرحمررت مرری فرمررود ! بررا لحررن طعنرره آمیررزی گفررت ‪ :‬نگرراه برره اون قررد و هیکلررت‬ ‫نکن ! خیلی ها از تو هیکل مندتر و قوی تربودنرد وقتیکره بره بنرد ‪ 251‬آمدنرد !‬ ‫از توهم خیلی رعنا ترو هم خیلی رشیدتروخوش هیکل تر بودند ! ولری زمرانی‬ ‫از زندان آزاد شدند که فقط سی و پنج کیلو وزن داشتند !‪.‬‬ ‫من هم درجواب گفتم ‪ :‬هر چه خدا بخواهد‪.‬‬ ‫چنرررد روزی کررره از ایرررن مررراجرا گاشرررته برررود یکبرررار دیگرررر در پایررران‬ ‫بازجوئی و باز گشت به سلول باز دوباره همان باز جوی خوش لهجه کره گویرا‬ ‫از جواب های من موقع بازجوئی خوشرش نیامرده برود برا لحنری خیلری عصربانی‬ ‫وتهدیررد آمیررز گفررت ‪ :‬دیگرره فکررر نمرری کررنم بتررونی از اینجررا (زنرردان) زنررده خررارج‬ ‫شرروی ! وجرران سررالم برردر ببررری ! برررو ی ر فکررری برره حررال خررودت بکررن !‪.‬‬ ‫مررن هررم در جررواب گفررتم ‪ :‬شررما اون دفعرره فرمودیررد ‪ :‬وقترری از زنرردان خررارج‬ ‫می شوم که وزنم سی و پنج کیلوگرم شده باشد ! مرنهم از اون روز دارم رییرم‬ ‫می گیرم تا زود تر وزن کم کنم بروم دنبال کار و زندگی ام ! اگه اینجوریه‬ ‫پس دیگه الزم نیست زحمت بکشم وزن کم کنم !‪.‬‬ ‫برراز جرروی خرروش لهجرره از جررواب مررن خیلرری عصرربانی تررر شررد و داد‬ ‫وفریاد زد‪ :‬نگهبان ‪ ،‬بیا اینو ببر از جلوی چشمام دورش کرن ! واضرافه کررد ‪:‬‬ ‫خدا به دادت برسد !‪.‬‬ ‫برررراز جرررروی عزیزوشرررریرین بیرررران مررررن اصررررال حررررس طنررررز نداشررررت !‬ ‫می توانست در حالت نشاط و شادمانی هم کارش را به نحو احسرن انجرام بدهرد‬ ‫ولی همیشه عصبانی بود و داد و بی داد الکی می کرد !‪.‬‬ ‫مرررن اصررروال آدم خنرررده روئررری هسرررتم ‪ ،‬بعضررری از دوسرررتان وآشرررنایان‬ ‫می گوینرد ‪ :‬خروش بره حالرت کره همیشره مری خنردی ! ولری روز هرای اولری کره‬ ‫زندانی شده بودم و برای باز جرویی مری برردنم ‪ ،‬همرین براز جروی خروش لهجره‬ ‫تحمل چهره بشاش و خندان مرا نداشت ! وقتی وارد اتراق براز جرویی مری شردم‬ ‫از سررر تعنرریم و احترررام برره گررروه و ترریم بررازجویی حاضررر در اترراق لبخنرردی‬


‫‪ /74‬خانه پدری‬

‫مرری زدم تررا فضررای اترراق بررازجویی شرراید کمرری تلطیررؾ و جمررع انرردکی صررمیمی‬ ‫گرردد !‪ .‬امررا از میران آنهمرره برراز جویران حاضررر در جلسرره برازجویی فقررط همررین‬ ‫یکرری داد مرری زد‪ :‬نیشررتو ببنررد !! زنرردان جررای خندیرردن نیسررت !‪ .‬برره جررای اینکرره‬ ‫زندانی ترسیده و ناراحرت و عصربی باشرد ‪ ،‬اینجرا جرو بررعکس ووارونره برود‪،‬‬ ‫فرررد زنرردانی شرراد ومسرررورو راحررت و خنرردان بررود و بررازجوی زنرردان عصرربانی‬ ‫و ناراحت و پراسترس ومضطرب به ننر می آمد !!‪ .‬به فکر سالمتی و طرول‬ ‫عمرر زنرردانی کرره نبرود جررای خررود بمانرد ‪ ،‬برره فکررر سرالمت جسررمانی و بهداشررت‬ ‫روانی وطول عمرخودش هم نبود !!‪.‬‬ ‫ی روز نه بهتر است بگویم ی شب چون تمامی جلسات برازجوئی‬ ‫مررن درنیمرره شرربها صررورت مرری گرفررت ! ی ر شررب در حررین بررازجویی یکرری از‬ ‫بازجویان که همان باز جوی خوش لهجه وشیرین بیان اختصاصی خودم بود !‬ ‫گویا اطالعات جدید ودست اولی کسب کرده باشند ‪ ،‬بال فاصرله پرس از شررو‬ ‫بازجویی و بعد از یکی دو تا سؤال کوتاه ‪ ،‬انگاری لیستی به دستش داده باشند‬ ‫شرو به پرسرش کررد ‪ :‬کره ایرن آقرای وزیرر کره فرامیلش مشرابه فامیرل شماسرت‬ ‫و شانزده سال است بر مسند وزارت دادگستری تکیه زده وهیچ کار چشرم گیرر‬ ‫وشایسته ای هم انجام نداده ! چره نسربتی برا ترو دارد جرواب دادم ‪ :‬پسررعمو‬ ‫هستیم ‪.‬‬ ‫باز پرسید این آقای سردار سرر لشرگر پاسدارجانشرین فرمانرده نیرروی‬ ‫زمینی سپاه چه نسبتی با تو دارد جواب دادم ‪ :‬پسر عمو هستیم ‪ .‬این آیت هللا‬ ‫فالنرری امررام جماعررت مسررجد امررام حسررن مجتبرری( ) گفررتم ‪ :‬پرردر بزرگرروار بنررده‬ ‫هستند ‪ .‬این حجت االسالم اسرتاد الهیرات وصراحب کرسری دردانشرگاه فردوسری‬ ‫مشهد گفتم ‪ :‬اخوی خیلی کوچ بنده هستند ‪ .‬این آقای دکتروسردار معاونت‬ ‫شهرداری طهران چه نسبتی با شما دارند جواب دادم ‪ :‬پسر خاله من هستند‪.‬‬ ‫حضرررت آیررت هللا فالنرری عضررو جامعرره مدرسررین حرروزه علمیرره قررم چرره‬ ‫نسبتی باشما دارد گفتم ‪ :‬پسر خاله بنرده هسرتند ‪ .‬ایرن سررهنی فالنری گفرتم ‪:‬‬ ‫اخرروی بنررده هسررتند‪ .‬برراز سررؤال کرررد ‪ :‬ایررن حرراج آقررای فالنرری ریاسررت سررازمان‬


‫احسان شوشتری ‪75 /‬‬

‫زندانها که تو هم اکنون در حقیقت زندانی (میهمان) ایشان بحساب می آئری چره‬ ‫نسبتی دارند گفتم ‪ :‬ایشان هم داماد عموی عزیز بنده هسرتند‪ .‬وسرؤال بعردی ‪،‬‬ ‫ایررن قاضرری دادگاههررای انقررالب پسررر عمررو‪ .‬آن سررردار فرمانررده قرارگرراه آن‬ ‫نماینررده مجلررس آن وکیررل آن وزیررر آن سررخنگوی شررهرداری آن معاونررت‬ ‫نیروی انتنامی ‪.‬‬ ‫خالصه ی لیست بلند باال دستش بود و آن قدر سؤال کرد که با ایرن‬ ‫چه نسبتی داری و برا آن چره نسربتی داری و مرن جرواب دادم ‪ :‬پسررعموبنده‬ ‫هسررتند وآن دیگررری پسررر خالرره مررن ‪ .‬کرره همگرری برراز جوهررا بننررر خسررته شرردند‬ ‫وازنفس افتادند !!‪ .‬حدود نریم سراعتی فقرط اسرامی مقامرات کشروری ولشرگری و‬ ‫شخصیت های مهم ورده باالی رییم جمهوری اسالمی را اسرم و مشخصرات و‬ ‫پست و مقام شان را ردیؾ کرده بودند و نام می برد و نسبتشان را با من مرتهم‬ ‫وزندانی بهائی می پرسید !!‪.‬‬ ‫تا اینکه باالخره یکی از بازجویران کره ترا آن روز صردایش را نشرنیده‬ ‫بودم یا جدیدا بره ایرن گرروه برازجویی اضرافه گردیرده برود و یرا در سرطح ومقرام‬ ‫ورده باالتری قرار داشت که محرمانه تر گام برمری داشرت ! و ترا آنرروز پررده‬ ‫نشین بود و مثل گرالب مری مانسرت ! و طرن صردایش بررای پررده گوشرهای مرن‬ ‫تازگی داشت وجدید ونو بود گفت ‪ :‬بس است دیگر! کافیست ! ولش کنیرد بابرا !‬ ‫این آقا احسان ازخود ماست !!‪.‬‬ ‫مگر می شود ی نفر با اینهمه اقوام و خویشاوندان وفامیل بره زعرم‬ ‫او (بررازجو) دم کلفررت و جررزو مقامررات وشخصرریت هررای رییرم اسررالمی ‪ ،‬بهررائی‬ ‫شده باشد !‪.‬‬ ‫بازجو ها همگی بال استثناء مات و مبهوت مانده بودند‪ ،‬آنهرائی کره ترا‬ ‫دیشب مرا نمی شناختند با برمال شدن این لیست جدید مقامات برا نفروا حکومرت‬ ‫اسالمی و اساتید معنم و درجه اول حوزه علمیه قم و مشهد مشرخص برود کره‬ ‫باورشرران نمررری آمررد یررر نفررراز خرررانواده روحانیررت شررریعه بررا اینهمررره فامیرررل و‬ ‫خویشاوند در رده های باال رییم اسالمی ‪ ،‬بهائی شرده باشرد وجردا مطمرئن شرده‬


‫‪ /76‬خانه پدری‬

‫بودنررد کرره حتمررا بایسررتی مثررل خودشرران مأموراطالعرراتی باشررم ! و خررودم را برره‬ ‫عنوان ی فرد بهائی جا می زنم حتما جهت جاسوسی !‪.‬‬ ‫بازجو می گفت‪ :‬راستشرو بگرو از کردام سرازمان اطالعراتی مأموریرت‬ ‫داری تررا درون جامعرره سررری ! بهررائی نفرروا کنرری و خودتررو برره عنرروان شررهروند‬ ‫بهائی جا بزنی !!!‪.‬‬ ‫بیش از یکصد وپنجاه سال است که جامعه بهائی ایران متهم اسرت بره‬ ‫جاسوسری برررای کشررورهای روسرریه و انگلریس و اخیرررا در ایررن شصررت ‪ ،‬هفترراد‬ ‫سال اخیر هم برای کشور اسرائیل !‪ ،‬حاال چه اشکالی دارد کره یکبرار هرم یر‬ ‫فرررد بهررائی برررای رییررم اسررالمی ایررران جاسوسرری بنمایررد ! بشررود جاسرروس دو‬ ‫جانبه ! چه افتخاری بهتر از این از قدیم هرم گفتره انرد ‪ :‬چراؼری کره بره خانره‬ ‫رواست به مسجد حرام است !‪.‬‬ ‫وقتی جامعه بهائی ایران می تواند مرتهم گرردد بره ایرن کره حردود صرد‬ ‫سال قبل از تشرکیل دولرت یهرود و برر قرراری رییرم اسررائیل بررای ایرن کشرور‬ ‫جاسوسری مرری کرررده اسرت ! بگرراار اینبررار هرم یر بهررائی مرتهم گررردد برره عامررل‬ ‫نفرروای رییررم اسررالمی و جاسوسرری برررای دولررت ایررران !‪ .‬وقترری سررازمان هررای‬ ‫معنمی چون کا‪.‬گ‪.‬ب روسیه و اینتلجنت سررویس انگلسرتان وموسراد اسررائیل‬ ‫نیازمند خدمات جاسوسی ما هستند چرا این خدمت شایسته را از سرازمان هرای‬ ‫اطالعاتی و امنیتی بیشمارکشورخودمان دریػ کنیم !‪.‬‬ ‫شما اتهام " اقدام برعلیه امنیت کشرور" بوسریله توزیرع وپخرش چنرد ترا‬ ‫تنم نامه که قبال برای رئیس جمهورکشوراسرالمی ارسرال گردیرده بروده وچرون‬ ‫ایشان ترتیرب اثرر نرداده انرد در میران مردیران وکارمنردان عالیرتبره ننرام توزیرع‬ ‫گردیررده اسررت کرره در مررتن نامرره هررم ازبرخررورد دوگانرره وتبعرریق آمیررز سررازمان‬ ‫سررنجش وبرگاارکننرردگان کنکررور سراسررری دررابطرره بررا جوانرران ودانشررجویان‬ ‫بهررائی اعتررراق نمرروده وازرئرریس جمهرروری محترررم وقررت ( خرراتمی ) تقاضررای‬ ‫استمداد کم ویاری گردیده است وهمین شده است دست آویز وبهانره ودلیلری‬


‫احسان شوشتری ‪77 /‬‬

‫برررای اتهررام آنهررم اقرردام برعلیرره امنیررت کشررور!‪ .‬شررما اتهامررات اینچنینرری برررمن‬ ‫نچسبانید‪ ،‬این یکی را خودم ی جوری حلش می کنم !‪.‬‬ ‫بعضری ازمقامررات و پاسررداران وشخصرریت هررای خویشرراوند و فامیررل و‬ ‫پسر عموها را که بازجویان نام می بردنرد ‪ ،‬مرن بره علرت عردم ارتبراط و رفرت‬ ‫و آمد پست هرای سرازمانی و مشراؼل ومنصرب آنران را هرم نمری دانسرتم و خرود‬ ‫بازجویان یادآوری می کردند که مثال معاونت نیرروی زمینری سرپاه پاسرداران و‬ ‫یا جانشین فرماندهی نیروی انتطامی ‪.‬‬ ‫حررد اقررل حرردود سرری دقیقرره ای لیسررتی را کرره از اسررامی پسرررعموها و‬ ‫پسر خاله ها تننیم کررده بودنرد ومرترب مری پرسریدند برا ایرن چره نسربتی داری‬ ‫با اون چه نسبتی داری ادامه یافت ‪ .‬دیگه کرم کرم احسراس کرردم برازجو هرای‬ ‫داخل اتاق دچار تحقیر و بی کسی شده بودند و مطمئن هستم تا بره امرروز یر‬ ‫زندانی بهائی به چنگشان نیفتاده برود وبره قالبشران گرفترار نگردیرده برود کره بره‬ ‫قول خودشان اینهمه فامیل دم کلفت داشته باشد !‪.‬‬ ‫فقط راستش را بخواهید برای اولین باردرزندگی ام ؼبطه خوردم کره‬ ‫همه پست ها و مقام ها پس از انقالب اسالمی توسط پسرعموها و پسرخاله هرا‬ ‫اشررؽال شررده اسررت امررا متاسررفانه حترری برررای نمونرره یرر دخترعمررو ویررا یرر‬ ‫دختر خالرره هررم نرردارم کرره دارای پسررت و مقررامی در سررطح مرردیریت یر مدرسرره‬ ‫راهنمررایی ویررا دبیرسررتان باشررد تررا پررز او را هررم نررزد گررروه بازجویررانم کرره گمرران‬ ‫می کنم امشب بیش از همیشه در اتاق باز جروئی جمرع شرده انرد را هرم بردهم ترا‬ ‫روی این بازجویان بی کس وکاروبی خویشاوند (فامیل) برا نفروا وپسرت و مقرام‬ ‫دار را بریش از ایررن کررم کررنم و بره عنرروان آخرررین برررگ برنرده آنچنرران محکررم برره‬ ‫صورت این گروه بازجویران بکروبم ترا فکرر نکننرد کره مرا در فامیلمران اخرتالؾ‬ ‫جنسرریتی داریررم و تبعرریق زن و مررردی واز اینجررور حرفهررای نررامربوط داریررم !‬ ‫ونعوا باهلل دخترانمان از سطح باالی تحصیلی بر خوردار نیستند !‪ .‬وراسرتش‬ ‫را بخواهیررد برررای اولررین بررار از بازجوهررا خجالررت کشرریدم ! وسرررافکنده شرردم !‪.‬‬ ‫بررا خررودم گفررتم ایررن دخترعموهررا و دختررر خالرره هررای مررن اگررر برره فکررر خودشرران‬


‫‪ /73‬خانه پدری‬

‫نیستند الاقل بایستی به فکر پسرعموی نازنین زندانیشان باشند که اینجوری در‬ ‫مقابل بازجوها کم نیاورد وشرمنده و سرافکنده وخجالت زده نباشد !‪.‬‬ ‫ومتاسررفانه بررا اینهمرره فامیررل و خویشرراوندان حرروزوی و روحررانی کرره‬ ‫ماشرراءهللا همگرری اهررل علررم و فضررل و دانررش برروده و هسررتند برره نرردرت یکرری از‬ ‫خررانم هاشرران معلومرراتش از سررطح ابترردایی و سررواد قرآنرری و خوانرردن و نوشررتن‬ ‫فارسی در حد نامه نگاری باالتر می رود !‪.‬‬ ‫بگاریم ‪ ،‬انشاءهللا در نسل بعدی جبران خرواهیم کررد ‪ ،‬دخترانمران را‬ ‫بره تحصرریالت اجبرراری وا خررواهیم داشررت و برره آمرروزش دانشررگاهی و معلومررات‬ ‫عررالی آنرران هم رت خررواهیم گماشررت و حترری برره تعلرریم و تربیررت دختررران برریش از‬ ‫پسران اهمیت خواهیم داد نره بره ایرن خراطر کره آنهرا (دخترران) مرادران آینرده و‬ ‫اولین مربیان نوزادان و کودکان خویش هستند ‪ .‬بلکه حد اقل به ایرن خراطر کره‬ ‫اگر روزی روزگاری پسرعموی نازنینی همچون من ! به هردلیلی بازداشت و‬ ‫زنرردانی شررد و در مقابررل بازجویرران اویررن مجبررور گردیررد کرره لیسررت اسررامی همرره‬ ‫اقوا م وخویشان و بسرتگان و علری الخصروص دخترر عموهرا ودخترر خالره هرا و‬ ‫میرررزان تحصررریالت و مشررراؼل و پسرررت و مقامشررران را بازگونمایرررد در برابرررر‬ ‫بازجویان از تحصیالت کرم دخترعموهرایش خجالرت زده و سرر افکنرده نباشرد و‬ ‫بررار تحمررل همرران زنرردان و سررلول انفرررادی برررایش کررافی باشررد و دختررر عموهررا‬ ‫ودختر خ اله ها برا کرم سروادی شران برار مصریبت و رنرج وی را سرنگینتر نکننرد‬ ‫وافزایش ندهند !‪.‬‬ ‫یکی دیگر از بازجویان که مرترب برا مرن (زنردانی) بحرس مراهبی راه‬ ‫انداخته بود و من هم با چشمان بسته و رو به دیروار نشسرته در مروقعیتی نبرودم‬ ‫تا با او (بازجو) به مباحثره و اسرتدالل بپرردازیم ‪ .‬یکبرار گفرتم ‪ :‬شرما کره اینهمره‬ ‫جوان مسلمان چون دسته گل دارید چرا نمی روید در اسالمیت آنران بکوشرید‬ ‫همرره اون هررا را ول کرررده ایررد ورهررا نمرروده ایررد برره امرران خرردا کرره تعررداد کثیررری‬ ‫ازآنان (جوانان) هم در فقر و بیکراری و فسراد و فحشرا در گیرنرد و بره دادشران‬ ‫نمی رسرید ! بعرد هفرت ‪،‬هشرت نفرری ریختره ایرد سررمن (زنردانی) کره بریش از‬


‫احسان شوشتری ‪71 /‬‬

‫بیست و پنج سال اسرت کره بهرائی هسرتم و زنردگی بهرائی دارم ‪ ،‬و برا زحمرت و‬ ‫سعی و ترالش مری کوشرید ترا مررا بره اسرالم براز گردانیرد چررا ایرن همره نیررو‬ ‫وانررریی را صررررؾ جوانررران مسرررلمان خودتررران نمرری کنیرررد بررره قرررول خودتررران‬ ‫(بازجویان) مرن کره (زنردانی) مرتردم ! حکرم ارترداد هرم کره درفقره اسرالم اعردام‬ ‫است و برای شخص مرتد فطری همچون من هم حتی در صورت توبره کرردن‬ ‫و بررراز گشرررت بررره آؼررروش اسرررالم بررراز هرررم حکرررم اعررردام او پرررا برررر جاسرررت !‪.‬‬ ‫حرال برررای بنررده (زنردانی) کرره برره فرمروده شررما (بازجویرران) و بره اعتقرراد شررما و‬ ‫حکم مسلم اسالم که همه علما و فضال و مجتهردین و مراجرع در آن اتفراق ننرر‬ ‫دارند که مرتد فطری درهردو شکل توبه کردن و برگشرت بره اسرالم و یرا عردم‬ ‫توبه و پافشاری ومقاومت براعتقادات و ایمران خرود ‪ ،‬در هرر دو شرکل بایسرتی‬ ‫اعدام گردد (این حکم درخصوص مردان است وبرای زنان متفاوت می باشرد)‬ ‫حاال که من چه بهائی باشم و چه مسلمان شروم قررار اسرت اعردام گرردم ‪ ،‬مگرر‬ ‫دیوانرره شررده ام و مؽزخرخررورده ام و مرررق دارم کرره خررودم را سررب کررنم و‬ ‫مضحکه خاص وعام قراربگیرم واز ایمانم دست بردارم و بگویم مسلمانم !‪.‬‬ ‫خیلرری بهتررر و شایسررته تررر آن اسررت کرره بررا وقررار و متانررت و سررربلندی‬ ‫بیشتر الاقل سر اعتقاد و ایمان خود پا برجا بمرانم و برا افتخرار از انتخراب و آن‬ ‫چه که خود آزادانه و با سالمت عقل پایرفتم دفا نمایم ‪ ،‬نره اینکره یر اعتقراد‬ ‫زورکی واجباری را بپایرم و بگرویم مسرلمانم ! ترازه خوبره شرما هرا هری مرترب‬ ‫مررری فرمائیرررد ‪ :‬ال اکرررراه فررری الررردین و از آنطررررؾ چرررون دسرررتتان مررری رسرررد ‪،‬‬ ‫هررری زیرررادی فشرررارمی آوردیرررد و یرررا تهدیرررد مررری کنیرررد بررررای پرررایرش دیرررن !‬ ‫آنهم به وسیله سیؾ وشمشیر !‪.‬‬ ‫ایررن یکرری برراز جرروی مررن کرره در کررارخودش خیلرری حرفرره ای بررود و‬ ‫زرنی و کارکشته به ننر می آمد می گفت ‪ :‬نترس ما با بهائی بودن تو کاری‬ ‫نداریم و رو به سایر بازجویان ادامه می داد ‪ :‬این آقرا احسران نگرران اسرت کره‬ ‫ما مسلمانش کنیم ! نگران نباش مرا مسرلمان بره انردازه کرافی وزیرادی هرم داریرم‬ ‫(و احتماال اشاره به من ‪ ،‬چون چشم بند داشتم و نمیدیدم) می بینی که سر ریرز‬


‫‪ /35‬خانه پدری‬

‫هم داریم ! خود تو زندانی از آنهرا برودی کره از شردت زیرادی سرر ریرز شردی !‬ ‫ما نمی خواهیم تو را مسلمان کنیم ‪ ،‬اتفاقا ی فررد بهرائی کره در امرور سیاسری‬ ‫هررم دخررالتی نداشررته باشررد و در تنرراهرات خیابررانی و اعتصررابات شرررکت نکنررد ‪،‬‬ ‫مطیع امر حکومت باشد و بر علیه رییم اسالمی اقدام بر اندازانه ای صورت‬ ‫ندهد برای ما به مراتب بهتر از ی مسلمان خشکه مقدسی است که فتنه گرری‬ ‫هم بکند و برر علیره ایرن و آن شرعارهم بدهرد و والیرت فقیره را هرم قبرول نداشرته‬ ‫باشد و هر روز برای ما درد سر درست نماید‪.‬‬ ‫شما اصال همرین زنردان را نگراه کرن مرا در مقابرل هفرت ترن از سرران‬ ‫جامعه بهائی را که زندانی کرده ایم چند صد نفر از سران مسلمان فتنره گرر را‬ ‫در زندان داریم ! پس معلروم اسرت کره بررای مرا یر بهرائی بری درد سرر ترابع‬ ‫حکومررت کرره سرررش در الک زنرردگی خررودش باشررد برره مراتررب بهتررر از صررد تررا‬ ‫مسررلمان معتقررد و مررؤمن ولرری فتنرره گررر و آشرروب طلررب سرربز رنرری اسررت !!‬ ‫مرا (بازجویرران) فقررط مرری خرواهیم بفهمرریم وبرردانیم تررو(زنردانی) کرره جررزو خررانواده‬ ‫روحانیت شیعه هستی و پدرت هرم ماشراءهللا مجتهرد وآیرت هللا اسرت چررا بهرائی‬ ‫شررده ای دلیررل بهررائی شرردنت را مرری خررواهیم کشررؾ کنرریم دلیررل بهررائی بودنررت‬ ‫برای ما خیلی مهم است ‪ .‬راستش را بگو !!‪.‬‬ ‫یکبار هم در جواب برازجویی کره مری پرسرید شرما کره عضرو خرانواده‬ ‫روحانیت هسرتید و پردرتان مجتهرد و امرام جماعرت اسرت چررا بهرائی شرده ایرد‬ ‫من هرآنچه تا آنروز به این سؤال جواب داده بودم قبول نمی کردند و باورشان‬ ‫نشده بود و قانع نشده بودند ‪ ،‬بنابر ایرن اینبرار کره بررای چنرد دهمرین برار سرؤال‬ ‫کررده بررود کره چرررا بهرائی شرردی جررواب دادم ‪ :‬اصرال مرری دونیرد چیرره ‪ ،‬چررون‬ ‫تمامی منالم و مصیبت هائی که در این سالهای پس از انقرالب برر سرر جامعره‬ ‫بهائی ایران آمده است از جانب جامعه روحانیت شیعه بوده است اینکه از کرار‬ ‫اخراجشرران کردیررد ‪ ،‬اینکرره جوانانشرران را از تحصرریل محررروم کردیررد ‪ ،‬اینکرره‬ ‫حقوق بازنشستگی شان را قطع کردید اینکه زندانشان کردید ‪ ،‬اینکره اموالشران‬


‫احسان شوشتری ‪31 /‬‬

‫را مصادره کردید ‪ ،‬اینکه اجازه کار آزاد هم به آنها ندادید و اینکه اعدامشان‬ ‫کردید واینکه گورستان هایشان را خراب کردید ‪.‬‬ ‫تمامی این منالم در حق این شهروندان بی آزار و تبعه کشرور ایرران‬ ‫توسط جامعه روحانیت شیعه صورت پایرفته است و من هم به عنوان عضوی‬ ‫از خانواده روحانیت و به نمایندگی از طررؾ دیگرر فرزنردان مجتهردین و علمرا‬ ‫که با این اعمال ناهنجارو منالم پدران مجتهد خرود مخرالؾ هسرتند و کراری بره‬ ‫جهت ممانعت از نلم و ستمگری پدران روحانی خویش ازدستشران برنمری آیرد‬ ‫و نمی توانند هیچ اقدامی انجام دهند به عنوان همدردی با منلوم که در شرایط‬ ‫زمررانی ومکررانی مررا جامعرره بهررائی ایررران اسررت تصررمیم گرررفتم بهررائی شرروم تررا‬ ‫بدینوسیله اگر نمی توانم در مقابل نرالم قررار بگیررم و برا پردرروحانی ومجتهرد‬ ‫وامام جماعت وآیت هللا خرودم سرتیز نمرایم و مرانع نلرم خرانواده روحرانی خرودم‬ ‫گرردم حرداق ل در کنرار منلروم قررار بگیررم و خرودم را در منرالمی کره در حررق‬ ‫آنران روا مری دارنرد سرهیم و شرری گرردانم ‪ .‬بعنروان برخرورداری از کمتررین‬ ‫حقررروق شخصررری ‪ ،‬حرررداقل درهمررردردی برررا منلررروم کررره حرررق آزادی وانتخررراب‬ ‫داشته ام !‪.‬‬ ‫بازجوی محترم که گویا جواب مرا خوب هضم نکرده برود و مجرابش‬ ‫نکرد ه بودم و باورش نمری آمرد ‪ ،‬پرس از آن جلسره برازجویی هرر زمران کره در‬ ‫جلسررات بررازجویی حضررور داشررت دوبرراره مرری پرسررید مررن اونررروز کرره گفترری برره‬ ‫نمایندگی از طرؾ خانواده روحانیرت و فرزنردان مجتهردین مخرالؾ نلرم و سرتم‬ ‫می خواستی با بهائیان همدری کنی مننورت را نفهمیدم ! مننورت چی برود‬ ‫می تونی واضحتر بیان کنی !‪.‬‬ ‫باز چند روز بعد در ی جلسه بازجویی دیگراگر حضورمی داشت‬ ‫مجددا حتما پرسش وسؤالش را تکرار می کرد ‪ :‬راستی آن روزی که گفتی به‬ ‫نمایندگی از طرؾ جامعه روحانیت و فرزندان علما و فضال و مجتهدین حوزه‬ ‫علمیه قم و مشهد که مخالؾ نلم و ستم پدران خویش بودند تصمیم گرفتی تا با‬


‫‪ /32‬خانه پدری‬

‫جامعرره بهررائی ایررران همرردردی کنرری مننررورت چرره بررود میشرره لطفررا یر‬ ‫شفاؾ تر و واضحتر بیان کنی !‪.‬‬

‫کمرری‬


‫احسان شوشتری ‪33 /‬‬

‫بیانیه‬

‫در دوران ریاست جمهروری جنراب آقرای پرزیردنت خراتمی ‪ ،‬بره دلیرل‬ ‫اینکرره جوانرران بهررائی ایررران از ورود برره مراکررز آمرروزش عررالی کشررور محررروم‬ ‫بودنرد و از سررالهای نخسرتین اسررتقرار دولرت جمهرروری اسرالمی از ایررن تبعرریق‬ ‫تحصرریلی در رنررج و عررااب بودنررد و ایررن محرومیررت از ورود برره دانشررگاه هررا‬ ‫سررالیان سررال ادامرره داشررت ودرآن سررال هررای اولیرره انقررالب هررم کلیرره دانشررجویان‬ ‫بهائی مشؽول به تحصیل را حتی آنانی را که فقط ی ترم ترا پایران تحصریالت‬ ‫خود ودریافت مدرک پایان دوره تحصیلی خویش را هم داشتند نیزازدانشگاهها‬ ‫و مراکز آموزش عالی اخراج کرده بودند ‪.‬‬ ‫و من افرادی از جوانران دانشرجوی بهرائی را مری شرناختم کره در تررم‬ ‫آخر پزشکی و تا ترم آخر رشته مهندسی وحقوق تحصیل می کرده اند که پرس‬ ‫ازآؼازانقالب فرهنگی از دانشگاه ها اخراج شده بودنرد و بررای اشرتؽال و کرار‬ ‫خود به مشاؼلی همچرون بازاریرابی و فرروش کراال درب فروشرگاه هرا و سروپر‬ ‫مارکت ها و دارو خانه ها مشؽول بودند و بدینوسیله امرار معاش می نمودند ‪.‬‬ ‫بنررا بررراین مرردیران جامعرره بهررائی ایررران از فرصررت پدیررد آمررده دوران‬ ‫اصالحات دولت جناب آقای خاتمی ‪ ،‬تصمیم گرفتند ترا نامره ای بره جهرت تنلرم‬ ‫خررواهی برررای ریاسررت جمهرروری محترررم تننرریم و ارسررال نماینررد و ازتبعرریق‬


‫‪ /34‬خانه پدری‬

‫ونقرق حقروق برابرجوانران کشروروجلوگیری ازتحصریل ودرکرل نحروه گرزینش‬ ‫دانشررجو برررای دانشررگاه هررا و مراکررز آمرروزش عررالی وفرررم برگررزاری کنکررور و‬ ‫پرسش از اعتقادات و دیانت افراد که مصرداق تفریش عقایرد و برر خرالؾ قرانون‬ ‫اساسی جمهوری اسالمی نیزهست و قرار دادن ستون مراهب در فررم ثبرت نرام‬ ‫کنکررور برررای ممانعررت از شرررکت و ادامرره تحصرریل جوانرران بهررائی درمراکررز‬ ‫آموزش عالی اعتراق وشکوائیه نمایند ‪.‬از آنجا که گویا جوابی به درخواسرت‬ ‫جامعه بهائی ایرران داده نشرده برود ‪ .‬تصرمیم برر آن گرفتره بودنرد کره تنلرم نامره‬ ‫فرروق در سررطح مرردیران و رؤسررا و مسررئولین طررراز اول وکارکنرران رده برراالی‬ ‫اداری وفرهنگی وقضائی وانتنامی وننامی وسپاهی کشور توزیع گردد ‪.‬‬ ‫برره همررین مننورتعرردادی از احبررائی کرره اعررالم آمررادگی نمرروده بودنررد‬ ‫انتخرراب وتقسرریم ونررایؾ گردیررد وشرررح ونررایؾ و حرروزه جؽرافیررایی مسررئولیت‬ ‫توزیع و پخش هر ی از آنان مشخص و تعیین گردید‪ .‬تا در ی روز خراص‬ ‫و سرراعت معررین برره طررور همزمرران در سراسررر ایررران نامرره مرراکور را برره همرره‬ ‫مدیران ننام حضورا تسلیم نمایند ‪.‬‬ ‫حرروزه ومحرردوده مسررئولیت وونیفرره بنرده هررم مشررخص گردیررده بررود کرره‬ ‫درنزدیکی وحوالی منزل ومحل سکونتمان بود و قرارشده بود از میردان ونر‬ ‫به سمت پرائین ترا خیابران عبراس آبراد و خیابران وزرا ترا خیابران گانردی هرآنچره‬ ‫اداره دولتررری ‪ ،‬بانررر ‪ ،‬هترررل ‪ ،‬آیانرررس هواپیمرررائی و دیگرررر موسسرررات اداری‬ ‫وسررازمانهای دولترری ویررا شرررکتهای وابسررته برره دولررت موجررود اسررت ‪ ،‬فقررط برره‬ ‫مدیران ارشد و رؤسای کرل آنهرا ایرن نامره چنرد صرفحه ای را کره در پاکرت در‬ ‫بسته قرار داده بودم به صورت حضوری وبا دستان خویش تقدیم نمرایم و حتری‬ ‫اگر در جائی نیاز به وقت قبلی بود حتما با دریافت وقت قبلی خدمت مردیر کرل‬ ‫اداره برسم و نامه را شخصا تحویل نمایم ‪.‬‬ ‫به جهت اینکه تصیم براین بود که هر ی از افراد بهائی که مسرئول‬ ‫توزیع وپخرش پاکرت هرا گردیرده بودنرد در حروزه آشرنائی و تخصصری خودشران‬ ‫وارد شده و فعالیت نمایند ‪ ،‬مرثال یر دکترر بهرائی بره ریاسرت بیمارسرتان هرا و‬


‫احسان شوشتری ‪35 /‬‬

‫مراکررز درمررانی مراجعرره مرری کرررد و نامرره هررا را تحویررل مرری داد و ی ر‬

‫فرررد‬

‫فرهنگرری بهررائی کرره احتمرراال معلررم ودبیراخراجرری بررود برره مراکررز آموزشرری و‬ ‫دانشگاه ها و دبیرستان ها مراجعه می کرد وی نفر دیگر که سرابقا ارتشری و‬ ‫ننرررامی برررود بررره پادگررران هرررا و مراکرررز انتنرررامی و نیررررو هرررای مسرررلح مراجعررره‬ ‫می نمود‪ .‬و من هم که در خانواده روحانی شریعه برزرگ شرده برودم و در واقرع‬ ‫عضو خرانواده روحانیرت بروده و هسرتم و تمرامی عمرو هرا و پسرر عموهرایم نیرز‬ ‫روحانی ‪،‬معمم ‪ ،‬حجت االسالم ‪ ،‬مجتهد‪ ،‬آیرت هللا ‪ ،‬امرام جمعره وجماعرت و از‬ ‫اساتید حوزه علمیه هستند ! قرار شد عالوه برمسئولیت توزیع محلی خودمان ‪،‬‬ ‫شخصا به شهر قم مراجعه کنم و نامه هائی را به حضرات آیرات اعنرام حروزه‬ ‫علمیه قم و بیروت مراجرع تقلیرد شریعه و اسراتید معنرم و مدرسرین برزرگ حروزه‬ ‫علمیه ‪ ،‬حضورا و شخصا وفی المجلس تسلیم نمایم و برای حضور در دفتر و‬ ‫یا بیت حضرات مجتهدین کافی بود فقط خودم را معرفی کنم و به خصوص آن‬ ‫که یکی از پسر عمو های روحانی و معمم من هم در پست وزارت دادگستری‬ ‫دولت پرزیدنت خاتمی و عضو دولت و کابینه ایشان بود همین کفایت می کررد‬ ‫فامیررل خررودم را عنرروان کررنم و بگررویم پسررر عمرروی وزیررر دادگسررتری هسررتم و‬ ‫مشابهت فامیلی هم که صدق گفته مرا اثبرات مری نمرود ودرنتیجره کسری اشرکال‬ ‫تراشی نمی کرد ! و ممانعتی برای ورودم ایجاد نمی نمود‪.‬‬ ‫نامه ها را به تعداد کافی تکثیر و آماده کرده بودم و مراجع و علمرا و‬ ‫آیات اعنامی کره صراحب رسراله بودنرد بره اسرم مشرخص شرده بودنرد و طروری‬ ‫برنامه ریزی کرده برودم کره همره آنهرا را در نررؾ یر صربح ترا شرب توزیرع‬ ‫کرده و اگرخدا خواست و جان سالم به در بردم همان شب به طهران برازگردم‬ ‫و شب را در شهر قرم نخروابم ‪ .‬ولری درسرت درهمران شربی کره قررار برود فرردا‬ ‫صبح زود راهی شهر قم وحروزه مرأموریتم گرردم ‪ ،‬تلفنری اطرال دادنرد وخبررم‬ ‫کردند ‪ ،‬که یاران می فرمایند رفتن شما به شرهر قرم مصرلحت نیسرت و اسرتثنائا‬ ‫نامه های حضرات آیات اعنام ومراجع تقلید شیعه را با پست سفارشی ارسرال‬ ‫نمائید ‪ ،‬رعایت حکمت اولی تر وبهتر است و این گونه شد که از مسرافرت بره‬


‫‪ /36‬خانه پدری‬

‫شهرقم ورفتن بدان سرامان معراؾ شردم و نامره هرا را برا پسرت پیشتازوسفارشری‬ ‫دوقبضه فرستادم ‪.‬‬ ‫ولی از آنجا که همیشه سعی می کنم ونایؾ و مسئولیت ها وکارهای‬ ‫محوله را به نحواحسن ودرکمال مطلوب انجام دهم ! حتی بهتر و بیشترازآنچه‬ ‫از من خواسته شده است ! و به ابتکار و سلیقه شخصی خودم کرار هرا را پریش‬ ‫می برم ! (مفهومش این است که خود سرانه اقدام می کنم !)‪.‬‬ ‫عالوه بر حضرات آیات و مراجع تقلید قرم کره مسرئولیت شران بره مرن‬ ‫سپرده شده بود ‪ ،‬نیاز دیدم که برای خویشاوندان روحانی خویش هرم نامره فروق‬ ‫را ارسال نمایم ! از جمله پسر خاله ای دارم که از اساتید بنام و مجتهدین مسلم‬ ‫و عضررو جامعرره مدرسررین حرروزه علمیرره قررم هسررتند و نیررز پسررر عمرروئی دارم از‬ ‫فضال وروحانی خوش نرام کره در زمران ارسرال نامره هرا امرام جمعره شهرسرتان‬ ‫شاهین شهر دراصفهان بودند و من تصرمیم گررفتم بره ابتکرار و سرلیقه شخصری‬ ‫خویش همزمان با فرستادن نامه های حضرات علمای قم برای این دو عزیزهم‬ ‫نامه را ارسال نمایم ‪.‬‬ ‫پاکات آنان را نیز آماده و با پست سفارشی ارسرال داشرتم ‪ .‬ولری گویرا‬ ‫چند هفته ای قبل از رسیدن نامه بدست پسر عموی گرامی و امام جمعه محترم‬ ‫شاهین شهر ‪ ،‬امام جمعه شهر بدون هماهنگی قبلی با من تعویق شرده بودنرد !‬ ‫و بنده هم ازهمه جا بیخبر‪ ،‬ازاین موضو وجابجائی آگاهی نداشتم !‪.‬‬ ‫وقتی پاکت به آن بزرگی بره دسرت امرام جمعره جدیرد وترازه منصروب‬ ‫می رسد به جای آنکه نامه را به گیرنده اصلی آن که پسر عموی گرامی خودم‬ ‫باشند وروی پاکت هم اسم وفامیرل و مشخصرات ایشران قیرد گردیرده اسرت تسرلیم‬ ‫نمایند ‪ ،‬شاید به تصور اینکه نامه مربوط به دفترر امرام جمعره اسرت نره شرخص‬ ‫حقیقرری خرراص ‪ ،‬نامرره را برراز گشررائی مرری فرماینررد و چشررمتان روز بررد نبینررد ‪،‬‬ ‫چشمشان که به محتوای پاکت می افترد و مری بینرد کره مربروط بره جامعره بهرائی‬ ‫است و بره قرول خرود حضرتشران دیرده نافرا و تیزبینشران بره تبلیؽرات رسرانه ای‬ ‫فرقه ضاله بهائی روشن می شود ! بال فاصرله نامره را خوانرده و یرا نخوانرده برا‬


‫احسان شوشتری ‪37 /‬‬

‫قلم خویش یادداشتی مرقوم فرموده و روی آن می چسرباند کره ایرن نمونره هرائی‬ ‫از فعالیت تبلیؽری ایرن فرقره بهرائی اسرت و آن را بررای اداره اطالعرات ارسرال‬ ‫مری دارنررد و بررا قیررد اینکرره برررای امررام جمعره قبلرری ارسررال شررده و دخلرری برره بنررده‬ ‫ندارد ! واز گردن خودش سلب مسئولیت مری نمایرد !‪ [ .‬اگرپسررعموی خرودش‬ ‫(امررام جمعرره جدیررد) نامرره را ارسررال نمرروده برود کرره حتمررا مخفرری اش مرری کرررد و‬ ‫برای وزارت اطالعات نمی فرستاد!]‪ .‬و مشخصات فرستنده نامه (من) هرم کره‬ ‫روی پاکت قید گردیده بود ‪.‬‬ ‫خالصه چه درد سرتان بدهم اکنون که من بازداشت شرده ام و در بنرد‬ ‫‪ 251‬زندان اوین جای شما خرالی ! بره خروبی و خوشری روزگرار مری گرارانم !‬ ‫و بررراز جررروئی پشرررت برررازجوئی پرررس مررری دهرررم یکررری از سرررؤاالت وپرسشرررهای‬ ‫بازجویان این است که بیانیه (نامه خطاب به رئیس جمهورخاتمی را می گفتند‪:‬‬ ‫بیانیرره جامعرره بهررائی ) را برررای چرره کسررانی فرسررتاده ای و یررا حضررورا تحویررل‬ ‫داده ای وهری ر چرره واکررنش و عکررس العملرری داشررته انررد تمررامی آن هررا را‬ ‫یکی ‪ ،‬یکی با اکر جزئیات بیان کنید !‪ .‬و من هم مجبور بودم توضریح دهرم و‬ ‫ت ت آنهائی را که حضورا توزیع کرده بودم تشرریح نمرایم وتوضریح دهرم ‪،‬‬ ‫خوشبختانه به تمامی کسانی که من نامه را تحویل داده بودم و عنوان می کردم‬ ‫که به نمایندگی از طرؾ جامعه بهائی این پاکت را به شما تقدیم می کنم ‪.‬‬ ‫بررا نهایررت صررمیمیت و خرروش روئرری نامرره را از مررن تحویررل گرفترره و‬ ‫تشکر نموده و عنوان مری کردنرد کره حتمرا در اولرین فرصرت مطالعره مری کننرد‬ ‫ولی فقط در ی مورد که ریاست ی بان خانمی بودند که بره محرق اینکره‬ ‫گفتم ‪ :‬از طرؾ جامعه بهائی ایران این پاکت را به شما تقردیم مری کرنم ‪ ،‬خیلری‬ ‫سریع وفوری دستانش را عقب کشید و از تحویل آن خودداری کرد و فرمود ‪:‬‬ ‫کررره نررره تحویرررل مررری گیررررم و نررره مطالعررره مررری کرررنم ! مرررن هرررم پرررس از چنرررین‬ ‫برخوردی‪ ،‬مؤدبانه تشکر کردم وبا کمال تواضع و فروتنی خداحافنی کردم و‬ ‫از بان خارج شردم ‪ .‬فقرط همرین‪ .‬در یر مرورد هرم موقرع تحویرل بره یکری از‬ ‫روسای کل محترم که به ننراز هموطنان واهرالی جنروب وبنردری هرم مری آمرد‬


‫‪ /33‬خانه پدری‬

‫وقترری شررنید از طرررؾ جامعرره بهررائی نامرره ای تنلررم خررواهی و اعتراضرریه ای‬ ‫آورده ام با خنده ای جانانه از سر تحسین و تاییرد فرمودنرد ‪ :‬چره عجرب پرس از‬ ‫سال ها نلم و ستمی که بر جامعه شرما روا داشرتند یر حرکرت شایسرته ای از‬ ‫شما بهائی ها هم دیدم ! ی تکانی به خودتان دادید !‪.‬‬ ‫بازجوهای اوین از آن خانم ریاسرت بانر گویرا خیلری خوششران آمرده‬ ‫بود ! چندین نوبت آدرس و مشخصات دقیق او را از من مری پرسریدند ولری بره‬ ‫ما بقی چندان روی خوشی نشان نمی دادند !‪.‬‬ ‫موقرررع برررازجوئی کررره چشرررمان مرررن بسرررته برررود و بررراز جررروی محتررررم‬ ‫می پرسید‪ :‬خوب دیگه بیانیه به چه کسی دادی خوب فکر کرن ترا یرادت بیراد !‬ ‫بخیال خودم تقریبا همه را گفته بودم کسری از قلرم نیفتراده برود کره نگفتره باشرم ‪،‬‬ ‫آنررران کررره خیلررری مهرررم بودنرررد و مشرررخص مثرررل حضررررات آیرررات قرررم و اقررروام و‬ ‫خویشاوندان روحانی خودم که تماما وکلهُّم اجمعین را به اسم قیرد کررده برودم و‬ ‫آن هایی را هم کره اسرامی شران را نمیدانسرتم مثرل روسرای بانر هرا و مردیران‬ ‫ادارات و روسرررای آیانرررس هرررای مسرررافرتی و هترررل هرررا را هرررم تمامرررا محررردوده‬ ‫جؽرافی شان را مشخص نموده بودم ولی گویرا برازجوی مرن پرونرده مررا ورق‬ ‫مرری زد و نامرره امررام جمعرره جدیررد شرراهین شررهر را کرره برررای وزارت اطالعررات‬ ‫ارسال نموده بود را می خواند و بره مرن مری گفرت ‪ :‬خروب دیگره خروب فکرر‬ ‫کن اصفهان برای کسی نفرسرتادی و چرون مرن یرادم نمری آمرد ‪ ،‬برازجوی مرن‬ ‫همچون معلمی با محبت و مهربان که بره دانرش آموزخرودش کمر مری کنرد ترا‬ ‫درس رش را خرروب جررواب بدهررد ! بررازجوهم بررا ایمررا و اشرراره ( البترره کالمرری !)‬ ‫وهزاران ترفند دیگرمرا راهنمائی وارشاد می کرد ‪ ،‬اطراؾ اصفهان ‪ ،‬شاهین‬ ‫شهر !!‪.‬‬ ‫بنده که عرق کردم فعالیت های فوق برنامه داشتم ! خواسرتم از ایرن‬ ‫فرصرت پرریش آمرده اسررتفاده بهینره کرررده باشرم و چنررد ترا پاکررت اضرافی هررم برررای‬ ‫خویشاوندان روحانی خودم بفرستم تاچشم وگوش آنها را هم به روی این منالم‬


‫احسان شوشتری ‪31 /‬‬

‫باز کرده باشم تا در آینده نگویند کره مرا اطرال نداشرتیم ! از جملره پسرر عمرویم‬ ‫که امام جمعه محترم و فاضل شاهین شهر هستند !‬ ‫و چه خطائی از این بدتر که پسرر عمروی عزیرز و گرامری چنرد هفتره‬ ‫قبل از زمان ارسال پاکات از امام جمعه شاهین شرهر براز نشسرته شرده بودنرد و‬ ‫این خبر مهرم را بره پسرر عمروی بهرائی خرویش اطرال نرداده بودنرد ! کره حراال‬ ‫بایستی از زبان ؼریبه هرا و بازجوهرا بشرنوم !‪ .‬و ایرن یکری دیگرر پسررعموی‬ ‫بهائی خام و نا پخته هم آمده تا بدینوسیله انهرار ارادتری نمروده باشرد و بره قرول‬ ‫روحانیت معزز "صله رحمی" انجرام داده باشرد کره تیررش بره خطارفتره اسرت !‬ ‫پاکت به دست امام جمعه متعصب و دگرم و احتمراال مؽررق افتراده و او هرم آن‬ ‫را بررا اکررر دقیررق مشخصررات فرسررتنده وگیرنررده برررای وزارت اطالعررات ارسررال‬ ‫نموده است !‪.‬‬ ‫من چه می دانستم که پسر عمویم بازنشسته شده است کرؾ دسرتم را‬ ‫که بو نکرده برودم ‪ ،‬اصرال مگرر امامران جمعره هرم بازنشسرته مری شروند ترازه‬ ‫ایشان به سن هرم* نیز نرسیده اند پس چه طوری بازنشسته شده اند و از نمراز‬ ‫خواندن معاؾ گردیده اند در ثانی اگر ایشان پس از سالیان متمادی از امامت‬ ‫جمعه انصراؾ داده اند چرا این موضو را و تؽییر محل زندگی خود را بره‬ ‫پسر عموی بهائی خویش اطال نفرموده اند !‪.‬‬ ‫نررا سررالمتی ایررن پسررر عمرروی بزرگوارمررا الگررو و نمونرره رفترراری همرره‬ ‫پسرعموها محسوب می گردند و از اعانم علما و فضال به حساب مری آینرد و‬ ‫به صله ارحام و ثواب دنیوی و اخروی آن بریش از دیگرران اهمیرت مری دهنرد‪.‬‬ ‫در سررالیانی کرره برره زیررارت مکرره مکرمرره و خانرره خرردا و حررج بیررت هللا الحرررام‬ ‫تشریؾ می بردند تلفن می کنند و از همه اعضرای فامیرل حاللیرت مری طلبنرد و‬ ‫به قول خودشان خیلی این اصول اهمیت دارد ‪.‬‬ ‫*سن هرم ‪ :‬درآئین بهرائی اشرخاص کره بره سرن هفتراد سرالگی مری رسرند از‬ ‫انجررررررررام بعضرررررررری از فرررررررررایق مثررررررررل نمرررررررراز وروزه معرررررررراؾ مرررررررری گردنررررررررد‪.‬‬


‫‪ /15‬خانه پدری‬

‫پس چرا حراال کره براز نشسرته مری شروند یر تلفنری‪ ،‬اس ام اسری ‪ ،‬یر‬ ‫نمی زنند تا پسر عموی خویش را با خبر نمایند تا در اشتباه نیفتد !‪.‬‬

‫ایمیلری‬


‫احسان شوشتری ‪11 /‬‬

‫سؤاالت بازجویان‬

‫نمونرره هررائی ازسررؤاالت بیشررمار بازجویرران زنرردان اویررن کرره از مررن‬ ‫زنرردانی بارهررا و بارهررا برره تنرراوب ومکررومترروالی مرری پرسرریدند و احتمرراال از‬ ‫سایرزندانیان هم که گاارشان به بند ‪ 251‬زندان اوین افتاده باشد و یا انشاء هللا‬ ‫در آینررده قسررمت ونصرریب شرران گررردد خواهنررد پرسررید ‪ ،‬کررم و بریش مشرابه همررین‬ ‫سؤاالت مطرح شده خواهد بود !‪.‬‬ ‫‪ .1‬زندگی خود را از بدو تولد یا حتی قبل از تولد ‪ ،‬ازدوران جنینی ! ترا‬ ‫به امروزبه صرورت کامرل ودقیرق ولحنره بره لحنره وبطرور مشرروح‬ ‫وبدون قلم خوردگی بیران نمائیرد ‪ ،‬شرهر محرل تولرد وامراکنی را کره ترا‬ ‫امروزدرآنجاها تحصیل نموده اید از قبیل گلشن توحید ‪ ،‬مهد کرودک‪،‬‬ ‫پرریش دبسررتانی ‪ ،‬مرردارس ابترردائی ‪ ،‬راهنمررائی ‪ ،‬دبیرسررتان ‪ ،‬دانشررگاه‬ ‫وهر کجای دیگری که بیش از ی هفته به کالس آموزشی رفته وبره‬ ‫تحصیل پرداختره باشرید را برا اکرر آدرس ونشرانی پسرتی دقیرق آنجاهرا‬ ‫اکر نمائید‬ ‫وتمرامی محلهررائی کره تررا برره امرروزدر آن مشررؽول کررار بروده ایررد را بررا‬ ‫آدرس ونشانی دقیق وکامل آنها مرقوم نمائید‬ ‫‪ .2‬نرررام پررردر ‪ ،‬مرررادر‪ ،‬بررررادران ‪ ،‬خرررواهران ‪ ،‬عموهرررا ‪ ،‬عمررره هرررا ‪،‬‬ ‫خاله ها ‪ ،‬دائی ها ‪ ،‬پسر عموها ‪ ،‬دختر عموها ‪ ،‬پسر خاله ها ‪ ،‬پسر دائی هرا‪،‬‬ ‫دختر خاله ها ‪ ،‬دخترر دائری هرا ‪ ،‬دخترر عمره هرا وپسرر عمره هرا ونرام همسرران‬ ‫وفرزندانشان را ی به ی قید نمروده ومحرل کرار وتحصریل همگری آنهرا را برا‬


‫‪ /12‬خانه پدری‬

‫آدرس دقیرق وشررماره تلفررن وشررماره فرراکس مرقرروم نمائیررد ضررمنا آخرررین تمرراس‬ ‫ومالقات وبرخورد خود با آنان را بطور مشروح گزارش نمائید‬ ‫‪ .3‬اسرامی تمرامی دوسرتان وآشرنایان وهمسرایگان و همکراران خررود را‬ ‫بره طرور کامرل بنویسررید اعرم ازاینکره بررا آنهرا رفرت وآمررد داریرد ‪ ،‬سرالم وعلیر‬ ‫می کنید یا نمی کنید تفاوتی نمی کند نام همگی آنها را بدون کم وکسر و از قلرم‬ ‫افتادگی مرقوم نمائید‬ ‫‪ .4‬کلیرره مرردارس اعررم از دبسررتان ‪ ،‬راهنمررائی ‪ ،‬دبیرسررتان ‪ ،‬دانشررگاه‬ ‫هررائی را کرره در آن تحصرریل کرررده ایررد برره اضررافه کلیرره مشرراؼلی را کرره در ایررن‬ ‫سالیان اخیر بدان مشؽول بوده ایرد برا اکررآدرس دقیرق و جزئیرات همرراه برا نرام‬ ‫معلمررین ‪ ،‬اسرراتید‪ ،‬همکالسرری هررا ‪ ،‬همسررایگان ومسررتخدمین مرردارس خررود را بررا‬ ‫مشخصررات دقیررق و نررام کوچر و شررماره شناسررنامه و شررماره تلفررن آنرران را قیررد‬ ‫کنید !‬ ‫‪ .5‬چرره زمررانی ودر کجررا وتوسررط چرره شررخص ویررا اشخاصرری بررا آئررین‬ ‫بهائی آشنا شدید به طرور کامرل ومفصرل شررح دهیرد وتوضریح دهیرد کره چررا‬ ‫دیانت بهائی را بردیانت اسالم وبخصوص ماهب شیعه ترجیح دادید‬ ‫‪ .6‬کلیه جلسات و محافلی را کره در شرهرطهران در آنجرا هرا شررکت‬ ‫مرری کنیررد برره اضررافه کررالس هررای تزئیررد معلومررات ‪ ،‬طرررح روحرری وحلقرره هررای‬ ‫مطالعررراتی ‪ ،‬جلسرررات پیرررام خررروانی ‪ ،‬نرررام تیررروتر‪ ،‬کولررردینیتور‪ ،‬همکالسررری هرررا ‪،‬‬ ‫رابرررط هرررا ‪ ،‬منشررری هرررا ی ضررریافت ‪ ،‬نرررانمین جلسرررات ‪ ،‬نرررام همسرانشررران ‪،‬‬ ‫فرزندانشان ‪ ،‬شماره شناسنامه هایشران ‪ ،‬همسایگانشران ‪ ،‬سرایدارهایشران و در‬ ‫صورت امکان شماره تلفن و فاکس وموبایل آن ها را قید نمائید ‪.‬‬ ‫‪ .7‬شرح ایمان خود به آئین بهائی را بره صرورت مشرروح و کامرل برا‬ ‫اکر جزئیات و محل ایمان خود ‪ ،‬و شماره تسرجیلی و فررد تسرجیل کننرده و هرر‬ ‫آن فردی را که در این رابطه می شناسید که ممکن است در آتیه بره تبلیرػ امرر‬ ‫بهررائی بپررردازد و باعررس گمراهرری مررؤمنین و مسررلمین گررردد و آنرران را احیانررا‬


‫احسان شوشتری ‪13 /‬‬

‫تسررجیل نمایررد را بررا اکررر دقیررق آدرس ونشررانی وشررماره تلفررن وایمیررل وسررایت‬ ‫اینترنتی آنها رابه صورت مشروح و کامل بیان نمائید!!‪.‬‬ ‫‪ .3‬چنانچه در کالس های رشد یا بررسری وتعمرق آثرار ویرا کالسرهای‬ ‫طرح روحری وامثرال آن شررکت کررده ایرد‪ ،‬تعرداد دفعرات‪ ،‬محلهرای برگرااری ‪،‬‬ ‫نانمین جمع و ت ت افراد شرکت کننده بخصوص ؼیر بهائیان آن جمرع هرا‬ ‫را معرفی نمائید و آدرس دقیق و کروکری منازلشران و نرو پرایرائی را کره در‬ ‫این منازل از شما به عمل آمده ‪ ،‬نام خانم میزبان وصاحبخانه ‪ ،‬آدرس شیرینی‬ ‫فروشی و نام صاحب شیرینی فروشری محلری را کره از آنجرا بررای پرایرائی از‬ ‫میهمانرران شرریرینی تهیرره گردیررده اسررت را بررا اکررر دقیررق نشررانی و شررماره تلفررن و‬ ‫شماره موبایل مرقوم نمائید !‪.‬‬ ‫‪ .1‬نامه هائی را که به ریاست جمهوری تحت عنوان تنلم خواهی از‬ ‫بابررت عرردم اجررازه ورود جوانرران بهررائی برره دانشررگاه هررا ومراکررز آمرروزش عررالی‬ ‫توزیررع کرررده ایررد بررا اکررر آدرس دقیررق محلهررائی کرره نامرره هررا را پخررش وتقرردیم‬ ‫نمروده ایررد و نرام کسررانی را کره برره آنران تحویررل داده ایرد برره اضرافه شررؽل وپسررت‬ ‫اداری وسرررازمانی آنررران و محرررل دقیرررق و شرررماره تلفرررن و شرررماره فررراکس اداره‬ ‫وسازمان و احتمراال موبایرل آنهرا و زمران تحویرل پاکرت خرود را برا اکرر روز و‬ ‫سرراعت و دقیقرره و ثانیرره آنرررا برره طررور کامررل مرقرروم نمائیررد و بنویسررید کرره نحرروه‬ ‫برخررورد هررر ی ر از آنرران در هنگررام دریافررت نامرره ای برره ریاسررت جمهرروری‬ ‫مملکتشان با شما به چه نحوی بوده است و آیا اصال شما می دانستید کره تکثیرر‬ ‫و پخش ی نامه به ریاست جمهوری و اعتراق به نحروه گرزینش دانشرجو در‬ ‫سازمان سنجش و آمروزش عرالی کشرور برر خرالؾ مصرالح ننرام و اقردام علیره‬ ‫امنیت کشور محسوب می گردد و یا خیر‬ ‫‪ .15‬خانم‪ ....‬را می شناسید‪ ،‬نام همسر ونام فرزندان و محل تحصیل‬ ‫فرزندان ایشان ‪ ،‬محل کار همسرشان ‪ ،‬سابقه کرار ایشران نرام معلمرین فرزنردان‬ ‫ایشان و نام همسران معلمین فرزندان ایشان در تمام پایه هرای تحصریلی ‪ ،‬ریرز‬ ‫نمرات آنها ‪ ،‬نحوه ووضرعیت وکیفیرت آموزشری و رضرایت و یرا عردم رضرایت‬


‫‪ /14‬خانه پدری‬

‫اولیاء و مدیران آموزشی آنها و همسایگان و دوسرتان و آشرنایان و فامیرل مردیر‬ ‫و نانم مدرسه فرزندان خانم‪.....‬را با اکر دقیق آدرس منازلشان و محرل دقیرق‬ ‫و کروکرری محررل کررار همسرانشرران و آدرس فرزندانشرران و نررام مرردیران مرردارس‬ ‫آنرران همررراه بررا شررماره تلفررن و فرراکس و موبایررل خودشرران ‪ ،‬همسررایه هایشرران و‬ ‫آشنایان و رفقایشان و دوستان و فامیلشان وسررایدار منزلشران را دقیرق و کامرل‬ ‫و خوانا با خط خوش و مشروح قید نمائید !!‪.‬‬ ‫‪ .11‬همکارن بازاری خود را کره برا آنران مرراوده تجراری داریرد و یرا‬ ‫ندارید ‪ ،‬سالم و علی دارید و یا نداریرد ‪ .‬همسرایگان و مؽرازه داران پیرامرون‬ ‫خود را اعم از آنانی که چشم دیدنشان را دارید و یا ندارید و یا آنها چشم دیردن‬ ‫شما را دارند و یا ندارند تماما به طرور کامرل و دقیرق بردون کمتررین وکوچر‬ ‫ترین از قلم افتادگی به صورت مشروح ‪ ،‬نام تمرامی کسربه و تجراری را کره ترا‬ ‫به امرروز از آن هرا کراالئی خریرده و یرا بره آنهرا اجناسری فروختره ایرد ‪ ،‬اعرم از‬ ‫اینکه سودی برده اید و یا ضرری کرده باشید ! نقد خریده و یا فروختره باشرید‬ ‫و یا به صورت اقساطی ومدت دار و چکی خریرده و یرا فروختره باشرید ! و یرا‬ ‫احتماال آنهایی که از شما کاالئی خریده و بعدا به علت عردم توانرائی در فرروش‬ ‫کاال ‪ ،‬آنرا مرجو کرده باشند و بروی توطئره ای از ایرن حرکرت نرامعقول آنران‬ ‫به مشام رسیده و یا نرسیده باشد ! و آنهائی که کاالئی خریده ولی پس نرداده و‬ ‫فقط ب ه نق زدن و تقاضای تمدید چ مدت دار خود قناعت کررده باشرند ! نرام‬ ‫تمامی آنان را با اکر دقیق مشخصات شناسنامه ای و آدرس منازل و محل کار‬ ‫و آدرس انبررار و شررماره کررد ملرری و شررماره حسرراب هررای بررانکی خودشرران ‪ ،‬نررام‬ ‫فرزندان و نام همسرانشان !‪ ،‬اگر بیش از ی همسر دارند !‪ ،‬نرام تمرامی آنهرا‬ ‫به صورت مجزا و تفکیکی و تاکیدی و نام پدران همسرانشران و آدرس آنهرا و‬ ‫شهر و محل سکونت آنها و در صورت یاری حافنه شماره تلفرن و موبایرل آن‬ ‫هررا را برره صررورت مشررروح و مکترروب و ملمرروس برره طررور کامررل و مفصررل قیررد‬ ‫نمائید ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪15 /‬‬

‫‪ .12‬از دوران دبستان و یا پیش دبستانی و مهد کودک تا به امروز با‬ ‫تمامی افراد و اشخاصی که در پارک ها ‪ ،‬سینما ها و یا سرایر امراکن عمرومی‬ ‫و خصوصرری اعررم از سررر پوشرریده و سرررباز ‪ ،‬امرراکن ورزشرری ‪ ،‬کتابخانرره هررا ‪،‬‬ ‫خیابران هرا و یررا کوچره هررا ‪ ،‬داخرل صرؾ نررانوایی و یرا قصررابی ‪ ،‬داخرل ایسررتگاه‬ ‫اتوبررروس و یرررا داخرررل قطرررار و متررررو ‪ ،‬در داخرررل شرررهر و یرررا رسرررتوران هرررای‬ ‫بین راهی ‪ ،‬به صورت سرپایی و یا نشسرته ‪ ،‬درامراکن تحصریلی مثرل دانشرگاه‬ ‫ها و یا مدارس و یا در امراکن تفریحری مثرل اسرتادیوم ‪ ،‬کروه ‪ ،‬مسرافرت و هترل‬ ‫و ؼیره بره صرورت رو در رو و یرا بره صرورت تلفنری و چرت اینترنتری و یرا از‬ ‫طریررق مکاتبرره و مراسررله بررا هررر ف رردی کرره راجررع برره آئررین بهررائی برره صررورت‬ ‫خالصه و یا مفصل‪ ،‬به طور مستمر و مکرر یا به گونه اتفاقی وتصادفی‪ ،‬فقط‬ ‫ی ر بارصررحبت کرررده ایررد ودیانررت بهررائی را ترررویج نمرروده ایررد و یررا از منررالم‬ ‫حکومت اسالمی به جوانان گفتره ایرد و یرا اصرال هریچ صرحبتی نکررده ایرد ولری‬ ‫آنرران از طرررق دیگررری متوجرره بهررائی بررودن شررما شررده انررد وسررؤاالتی مطرررح‬ ‫نموده اند نرام همره ایرن افرراد را برا اکرر دقیرق محرل برر خرورد و تالقری ‪ ،‬نحروه‬ ‫همدردی و همراهی ‪ ،‬مثبت و یا منفی‪ ،‬اعرم از اینکره برا شرما همراهری کررده و‬ ‫یا نکرده اند‪ ،‬به حرؾ دل شما گوش داده یا نداده اند ! با اکر دقیق مکان آنهرا‬ ‫به صورت مشروح نام آنها ‪،‬آدرس دقیق منزل آنها (اعم از این کره آدرسری بره‬ ‫شررما داده و یررا نررداده باشررند !) شررماره تلفررن آنهررا و شررماره موبایررل آنرران (اعررم از‬ ‫اینکه گفته و یرا نگفتره باشرند !) و نرام دقیرق افررادی را کره احتمراال در پیرامرون‬ ‫شما در داخل اتوبوس و یا مترو صحبتها وگفتگوی شما راازراه دور شنیده انرد‬ ‫وبه آن گوش سپرده اند را هم با اکر دقیق محرل سکونتشران و نرام همسرانشران‬ ‫و شماره شناسنامه هایشان و همسایه های دیوار به دیوار شان را دقیق وعالوه‬ ‫بر آدرس منازل ومحل کارشان کروکی آنرا هم ترسیم نمائید !‪.‬‬ ‫‪ .13‬تعداد شررکت کننردگان در کرالس روحری و حلقره هرای مطالعراتی‬ ‫که تا امروز شرکت کرده اید ‪ ،‬نام شررکت کننردگان ‪ ،‬محرل برر گرااری جلسرات‬ ‫وکتاب هائی که تا به امروز در این کرالس هرا خوانرده ایرد‪ ،‬مبراحثی کره در ایرن‬


‫‪ /16‬خانه پدری‬

‫جلسات مطرح شده‪ ،‬افرادی که در این کالس ها صرحبت کررده انرد ‪ ،‬ننریراتی‬ ‫که مطرح شده است‪ ،‬کسانی که با این پیشنهادات موافقت کرده اند ‪ ،‬آنهایی کره‬ ‫بررا ایررن پیشررنهادات مخررالؾ برروده انررد‪ ،‬تعررداد دفعرراتی کرره در ایررن جلسررات شرررکت‬ ‫کرده اید ‪ ،‬افراد ؼیر بهائی حاضر در آن جمع ها ‪ ،‬آدرس دقیق منازلی که این‬ ‫جلسات در آنجا ها برر گراار گردیرده اسرت و آدرس دقیرق منرازل محبرین بره امرر‬ ‫بهائی که در این کالس ها شررکت مری نماینرد و اسرم و فامیرل ‪ ،‬محرل زنردگی و‬ ‫محررل کررار آنهررا بررا شررماره تلفررن و فرراکس و موبایررل خودشرران ‪ ،‬همسایگانشرران و‬ ‫همکالسیانشان را دقیق وبدون نقص وایراد اکر نمائید !!‪.‬‬ ‫می دانرم وحرق هرم داریرد کره خیلری وبسریارزیاد از خوانردن و تکررار‬ ‫اینهمه سؤاالت بی ربط و نا مربوط ونابخردانه خسرته شردید ! ولری کرافی اسرت‬ ‫فقررط برررای چنررد دقیقرره خررود را جررای فرررد زنرردانی بیچرراره ای قرررار دهیررد کرره بررا‬ ‫چشررمان بسررته وروبرره دیرروار نشسررته وچنرردین نفررر بررازجوی حرفرره ای وکاربلررد‬ ‫وکارکشررته هررم سرررش ریخترره انررد و همررین سررؤاالت وپرسشررها را نرره یر بارنرره‬ ‫دوباربلکرره دههررا بررار در طرری جلسررات متعرردد و بررازجوئی هررای مختلررؾ از او‬ ‫پرسرریده انررد و او جررواب داده وپاسررخ گفترره اسررت ولرری فررردا مجررددا برراز جهررت‬ ‫آزمایش وامتحان و تست هروش زنردانی بیچراره دوبراره و سره براره و چنرد براره‬ ‫ایررن سررؤاالت را ازاو پرسررش نمرروده انررد و خرردا نکنررد یکجررا برحسررب اتفرراق یر‬ ‫اشتباه سهوی وؼیرعمدی به علت فراموشی ویا عدم کشش حافنه در بیان ی‬ ‫تاریخ ویا آدرس ی محل و یرا نرام شخصری نمروده باشرد کره بانهایرت بری ادبری‬ ‫وتوهین مورد بدترین بازخواست های شماتت آمیز قرار مری گیررد وبرا نهایرت‬ ‫تحقیر و توبیخ و تهدید رو بررو مری شرود کره ترو دیرروز یرا پریرروز ویاهفتره ی‬ ‫قبل ی چیز دیگری گفته بودی ! پس حتمرا ویقینرا قصرد فتنره ونیرت توطئره ای‬ ‫داشته ای !!‪.‬‬ ‫‪ ...‬وقترررری بازجویرررران مسررررئول پرونررررده درجلسررررات متعرررردد وطرررروالنی‬ ‫بازجوئی درروزهای مختلؾ هفته تمامی سؤاالت وپرسشرهای خرود را از سریر‬ ‫تا پیاز از بدو تولد الی یومنا هاا به طور مرتب ومننم و پی در پری و مسرتمرا‬


‫احسان شوشتری ‪17 /‬‬

‫و کرارا در طول روز و یا نیمه شب ها در دو شیفت و بلکه سره شریفت کراری‬ ‫و درکررار گررروه هررای مختلررؾ ومتفرراوت فنرری وتخصصرری مجررزا مطرررح نمرروده‬ ‫وپاسخ ها وجواب های شافی وکافی و وافی و حتی فوق العاده اضافی !‬ ‫واضرررح و بررری پررررده وبررری سرررتر وحجررراب وبررری هررریچ مخفررری کررراری‬ ‫والپوشرررانی ‪ ،‬شرررفاؾ وسررراده ورک وپوسرررت کنرررده ودرکمرررال صررردق وصرررفا بررره‬ ‫گوشهای خویش شنیده وتصدیق وتأییرد نمروده انرد وآنهرا را در برگره هرا و شراید‬ ‫جزوه های مختلؾ و بلکه در کتابچه هرای گونراکون و زونکرن هرای متفراوت و‬ ‫قطور ثبت وطبقه بندی نموده و امضاء و اثر انگشت زندانی را هرم برا چشرمان‬ ‫بسته و کور کورانه به جهت اعتماد قلبی و بیش از حرد بره بازجویران پرونرده !‬ ‫(به حدی که زندانی در دل خود می گفت شرما عزیرزان (بازجویران) اگرر چر‬ ‫سفید هم بخواهید من (زنردانی) چشرم بسرته امضرا مری کرنم !) اخرا نمروده و در‬ ‫روز های متمادی و در کارگروهای کاردان و فوق تخصصری ودرکارگاههرای‬ ‫فنرری وکارشناسرری ویرریه آنهررا (برگرره هررای بررازجویی) را بررسرری و صورتجلسرره‬ ‫فرموده بودند ‪.‬‬ ‫برراز برره اینهمرره نیررز قررانع نبرروده و رضررا نمرری دادنررد ودوبرراره در پایرران‬ ‫بازجوئی نیمه شب امشب که زندانی بیچاره در خیال خام خود می پنداشرت کره‬ ‫خوشبختانه دیگه بازجویی ها به اتمام رسیده و احتماال فرردا مری توانرد پرس از‬ ‫اینهمه مدت طوالنی وتنهرائی اسرارت وسرلول انفررادی واینهمره بری اطالعری و‬ ‫بی خبرری ازخرانواده واهرل و عیرال و زن و فرزنرد و دفترر و دسرت و حجرره‬ ‫و تجارتخانه اجازه خواهد داشت تا برا خرانواده خرویش تلفنری صرحبتی و حرفری‬ ‫و کالمی و حال و احوالی بنماید و یا حداقل زنده برودن و محرل حربس وزنردانی‬ ‫شدنش را به اطال خانواده اش برسان ویا اینکه اگر خیلری خروش شرانس باشرد‬ ‫بتواند از ی مالقات حضوری برا وکیلری کره طبرق قرانون خودشران (بازجوهرا)‬ ‫حضورش در همه مراحل بازجوئی الزم و ضرروری اسرت برر خروردار گرردد‬ ‫تا از ممنو المالقات بودن به در آید !‪.‬‬


‫‪ /13‬خانه پدری‬

‫درسررت در همررین اوضررا و احرروال و خرروش خیررالی زنرردانی خررام و‬ ‫نررا پخترره و ناشرری و آمرراتوری چررون مررن !‪ ،‬برراز طبررق روال همیشرره اتمررام وپایرران‬ ‫جلسات برازجوئی شرب هرای قبرل ولیرالی ماضری ‪ ،‬همران برازجوی خروش لهجره‬ ‫وشیرین بیان پا به میدان می نهد و به جهت خوش خدمتی وتلخ کردن حالوت‬ ‫وشررریرینی اتمرررام آخررررین جلسررره برررازجوئی کررره معمررروال عرررادت داشرررت وجملررره‬ ‫تهدید آمیز و یا تحقیر آمیزی میپرانید تا بدینوسیله بره عنروان توشره راه برا نریش‬ ‫وکنایه ای زندانی چشم بسته را ترا سرلول انفررادی بدرقره کررده باشرد وافکرارش‬ ‫راپریشان نموده باشد !‬ ‫اینبار پا را از آنهم فرا ترر نهراده و فقرط بره تهدیرد لفنری و کنایره هرای‬ ‫کالمی و زخم زبان های نیشردارآنچنانی بسرنده نکررده بلکره جفرت پاهرا را پریش‬ ‫نهاده وپریده وسط معرکه وبه قاعرده دو بسرته کاؼرا صرد ترائی آچرار)‪ (A4‬سرفید‬ ‫که بر سر برگه های آن جمله" برگه های بازجویی زندان اوین" قیرد گردیرده و‬ ‫روی آن هررم تصررویر ی ر ترررازوی شرربه عرردالت و ی ر آیرره ی قرآنرری "بالقسررط‬ ‫والعدل" داخل کادر باالی صفحه هرای برازجوئی چراپ گردیرده اسرت و مرا بقری‬ ‫صفحه نیرز بررای نگرارش وتحریرر زنردانی سرفید گراارده شرده برود ودسرته هرای‬ ‫کاؼا را که دو تا دسرته صرد برگری سرر چسرب دار و بره هرم چسربیده بودنرد بره‬ ‫دستم داد و گفت ‪ :‬بگیر ! ببینم چی کار می کنی ! ها ‪ ،‬بارک هللا مری خرواهم‬ ‫ترا صرربح همرره ی ایررن دویسررت صررفحه را پررر کنرری ! اگررر برراز هررم کاؼررا سررفید‬ ‫برررای یادداشررت وتحریروکتابررت ونوشررتن مطلررب کررم آوردی ‪ ،‬سررفارش مرری کررنم‬ ‫زندانبان بهت بدهد !!‪.‬‬ ‫مثل بچه های دبستانی هاج و واج وبال تکلیؾ که تکرالیؾ مشرق شرب‬ ‫ایام تعطیالت عید نوروز را از دست معلم خرود مری گیرنرد و بعرد از آنهرم عرزا‬ ‫می گیرند که چگونه اینهمه مشق را در سیزده روز تعطیالت و در مسافرت و‬ ‫دید و باز دید عید بنویسند !‪ ،‬منهم مات و مبهوت ومتعجب مانده برودم کره چره‬ ‫طوری آنچره را کره برازجوی ونیفره شرناس و مسرئول و متعهرد و معتقرد از مرن‬ ‫می خواست که دویست صفحه مطلب از خودم در آورم بنویسم ! و معلوم نبرود‬


‫احسان شوشتری ‪11 /‬‬

‫و اصال فرقی هم نمی کرد که از کجام در بیاورم ! و ی‬

‫شبه کره چره عررق‬

‫کنم چون شب از نیمه گاشته بود ونزدیکی هرای ااان صربح برود (ومرن مطمرئن‬ ‫بو دم که پدر روحانی ام در این ساعت بیردار اسرت ومشرؽول برپرائی نمراز شرب‬ ‫مرری باشررد وبرره همررین دلیررل دلررم قرررص ومحکررم بررود واز بازجوهررا هررم اصررال‬ ‫نمی ترسیدم ! زیرا پدرم همیشه می گوید که موقع خواندن نماز شب ترورا دعرا‬ ‫می کنم ومن اطمینان داشتم که دعا خیرر پردرم بدرقره راه وپشرتیبان مرن اسرت‪).‬‬ ‫که جلسه برازجوئی پایران پایرفتره برود !‪ .‬وازایرن سراعت ترا طلرو سرپیده صربح‬ ‫وبرآمرردن آفترراب وتررابش نررور خورشررید برقلرره همیشرره سرررافراز وسررربلند دماونررد‬ ‫ورشته کوه البرزچند ساعتی بیشترباقی نمانده بود !‪.‬‬ ‫اگربزرگترررین ومعروفترررین نویسررندگان دنیررا هررم دسررت برره دسررت هررم‬ ‫می دادند نیز نمی توانستند آنچه را که براز جروی مسرتبد و زورگرو وقلدرزنردان‬ ‫اویررن مرری خواسررت وانتنارداشررت برره انجررام برسررانند و ی ر شرربه ی ر داسررتان‬ ‫دویست صفحه ای سرهم کنند وبنویسند که در ضمن باب طبع وسرلیقه سرفارش‬ ‫دهنده هم باشد و به مااق خوش قریحره بازجویران بنرد ‪ 251‬زنردان اویرن گروارا‬ ‫ودلچسب وخوشایند باشد !‪.‬‬ ‫اگرجنرراب آقایرران تولسررتوی و همینگرروی هررم گاارشرران برره زنرردان اویررن‬ ‫افتاده بود و به آنان تکلیؾ می گفتنرد کره مجبورهسرتند چنرین کراری انجرام دهنرد‬ ‫ویکشبه دویست صفحه قابل فهم ودرک بازجویان تحریرر نماینرد حتمرا ترا صربح‬ ‫عزا می گرفتند و اشکشان در می آمد و دو دستی بر سرر خرود مری کوفتنرد کره‬ ‫حاال چه کار کنیم ! چه ؼلطی بکنیم وچه خاکی بر سر خود بریزیم !‪.‬‬ ‫نمرری دانررم بازجویرران محترررم در جبررین مررن چرره دیررده بودنررد ( چررون‬ ‫چشمانم چشم بند داشت پس نمی توانستند درمردم چشرمانم دیرده باشرند! ) کره‬ ‫از مرررن توقرررع وانتنارداشرررتند دویسرررت صرررفحه برررزرگ آچارسرررفید را ترررا صررربح‬ ‫علی الطلو از مطلب پر کنم وبا خودکاری که مرحمت نموده بودنرد بنویسرم و‬ ‫تحویل ایشان بدهم ! واحتماال مثل دانش آموزان مدرسه ای نمره هم می دادنرد‬ ‫و صد آفرین هم می گفتند !‪.‬‬


‫‪ /155‬خانه پدری‬

‫وقتیکه زندانبان مرا تا سلولم هدایت وهمراهیم کرد قبل از قفل کردن‬ ‫درب سررلول گفررت چشررم بنرردت را بررده ! مررن هررم ناچررارا چشررم بنرردم را از روی‬ ‫چشمانم برداشته و به او تحویل دادم ‪.‬‬ ‫چشررم بنررد مثررل مسررواک وخمیردنرردان وحولرره ودمپررایی جررزو وسررایل‬ ‫شخصی زندانی به حساب می آمد و در شرب هرای قبرل سرابقه نداشرت کره چشرم‬ ‫بند نازنینم را ازمن بگیرند !‪ ،‬تازه با هم انس گرفته بودیم ! بدون او(چشرم بنرد)‬ ‫نمری توانسررتم بره گررردش وهواخروری بررروم !‪ .‬از ایرن حرکررت زنردانبان تعجررب‬ ‫کررردم ودلرریلش را نفهمیرردم ولرری پررس از کمرری تفکروتعقررل برره کشررؾ موضررو‬ ‫پی بردم !‪.‬‬ ‫چونکه باز جوها می خواستند مانع خواب آن شب مرن گردنرد وچرراغ‬ ‫سقؾ سلول هم مدام و بیست و چهار ساعته روشرن برود تصرور مری کردنرد کره‬ ‫زندانی (من) بدون چشم بند نمی تواند بخوابد و می نشیند مثل بچره آدم تکرالیؾ‬ ‫درسی و انشاء داده شده اش را تا صبح انجام می دهد ! وبه پایان می برد ‪ ،‬به‬ ‫همین دلیل به زندانبان دستور داده بودند که چشم بندش را بگیرید !‪.‬‬ ‫در آن نیمه شب به محق اینکه داخل سلول خویش تنها شردم برا خرود‬ ‫اندیشرریدم اگررر بازجویرران چنررین توانمنرردی واسررتعداد وقررابلیتی را در مررن سررراغ‬ ‫دارند و می بینند که می توانم تا صبح دویسرت صرفحه شررح الحرال بنویسرم !‬ ‫پررس چرررا خررودم چنررین توانمنرردی واکرراوت وهرروش واسررتعدادی رادروجودخررودم‬ ‫کشؾ نکرده و نمی بینم !‪.‬‬ ‫آئینرره کرره نداشررتم تررا برره چهررره وصررورت خررودم ننررری بینرردازم ولمحرره‬ ‫ولحنه ای بنگرم ‪ ،‬به ناچار به سراغ همان کاسه توالت فرنگی رفرتم ترا خرودم‬ ‫را دقیقا وتحقیقا وموشکافانه بازبینی نمایم ! شاید کره دروجرود گهربرار خرویش‬ ‫وتوانائی های المتناهی خود تجدید ننری بنمایم !‪ .‬درون همان مقدار آبری کره‬ ‫کؾ کاسه توالت فرنگری جمرع شرده برود و بررای سروئیت اختصاصری مرن حکرم‬ ‫آئینرره وجررام جهرران نمررا را هررم داشررت خررودم را خرروب برانررداز و تماشررا کررردم تررا‬ ‫بازبینی مجردد و دقیقری از خرودم بره دسرت آورده باشرم و شایسرتگی هرایم کره ترا‬


‫احسان شوشتری ‪151 /‬‬

‫امررروز (امشررب) از دیررده ونگرراهم مخفرری ومستوروپوشرریده مانررده بررود را دوبرراره‬ ‫کشررؾ نمررایم !‪ .‬چگونرره اسررت کرره شایسررتگی و توانررائی نگررارش و نویسررندگی‬ ‫وتحریرحداقل دویست صفحه در ی شب را بازجویان در وجود من یافتره انرد‬ ‫وبه این گنج درونی من پی برده انرد ! ولری برحسرب کرم دقتری وسرربهوائی ایرن‬ ‫استعداد ااتری وخردا دادی ودرونری وجرودم بررای شرخص خرودم ناشرناخته مانرده‬ ‫اسررت وآنرررا تررا برره امروزنشررناخته وکشررؾ نکرررده وبرره منصرره نهررور و بررروز‬ ‫نرسانده ام !‪.‬‬ ‫ولی بازجوها که درحرفره وکارشران خبرره و کرار کشرته وفروق العراده‬ ‫ماهرهستند و درروانشناسی درونی و کشؾ استعداد های نهفته و ضمیرااتی و‬ ‫اهنی زندانیان فوق تخصص دارند درچند جلسه بازجویی و گفتگوی رو دررو‬ ‫و فیس تو فیس با بنده (زندانی) این گنجینه درونی و استعداد ااتی و خردا دادی‬ ‫ودر نهفته و مخفی و مخزن و معدن جواهرات وخزاین دسرت نیرافتنی درونری‬ ‫وجود مرا کشؾ کرده واستعداد یابی نموده اند !‪.‬‬ ‫وم ن هر چه فریاد کنم وداد و هوارراه بیاندازم که بابا ‪ ،‬من تراجرم و‬ ‫بررا کتاب رت وتحریررر ورمرران وداسررتان وقصرره وقلررم سرررو کررار نرردارم ‪ ،‬بررا مررن از‬ ‫معاملرره و خریررد و فررروش و سررود و زیرران صررحبت کنیررد و مشرراوره نمائیررد !‬ ‫سرو کارم با چرتکه و اعداد و ارقام بانکی ‪ ،‬گمرک ‪ ،‬تررخیص ‪ ،‬پتره و بررگ‬ ‫سبز و عوارق گمرکی‪ ،‬سود بازرگانی ‪ ،‬پکینی لیست ‪ ،‬گواهی مبد ‪ ،‬هزینه‬ ‫لنج ‪ ،‬کرایه کامیون ‪ ،‬کرانتینر بیسرت فروتی وچهرل فروتی ‪ ،‬قربق انبرار ‪ ،‬حوالره‬ ‫بنگراه وامثرالهم اسرت و برا ایرن اصرطالحات سرروکار وآشرنائی دارم و برا قلرم و‬ ‫کتررراب ووایه و کلمررره وفعرررل و فاعرررل ومفعرررول وجملررره و مرررتن وحاشررریه وننرررم‬ ‫ونثروماضی و مضار ‪ ،‬صفت و موصوؾ و نهاد و گااره‪ ،‬نقطره و ویرگرول‬ ‫و عروق و قافیه واوزان شعری و ادبیرات داسرتانی ونروول وتحریررو خراطره‬ ‫نویسی و شرح الحال کالسی وهکاا بیگانه ام !‪.‬‬ ‫ازاقتصرراد و تجررارت نرروین وبازرگررانی بررین المللرری از مررن بپرسررید !‬ ‫وهرچرره بگررویم وفریرراد بررزنم کرره "سررلونی قبررل ان تفقرردونی" برراز هررم فایررده ای‬


‫‪ /152‬خانه پدری‬

‫نخواهررد داشررت و مرری گوینررد تررو اول ایررن دویسررت صررفحه را کرره برتررو تکلیررؾ‬ ‫کرده ایم قلم رنجه فرموده و کتابرت نمروده وبره رشرته تحریرر درآورده وتحویرل‬ ‫بدهید وتقدیم بدارید تا پس از آن شاید راجع به سود و زیران واقتصراد وتجرارت‬ ‫هم با تو مشورت ورایزنی بنمائیم !‪.‬‬ ‫و حاصل کارو سرانجام تکلیؾ اجباری بازجویان زنردان اویرن همرین‬ ‫ازآب درآمررده کرره پرریش روی چشررم ودیررده شررما خواننرردگان ارجمنررد اسررت و در‬ ‫دستان شما قرار گرفتره ومشرؽول مطالعره وقرائرت آن هسرتید اگرر خروب از آب‬ ‫در آمده باشد و فقط ی لبخند بر چهره ی زیبای همچون ماه شرما نشرانده باشرد‬ ‫فبهالمراد ‪ ،‬همان نیم لبخند کوتاه شما هم ما را بس است و توفیق حاصرل گشرته‬ ‫وؼایررت مطلرروب برره کررؾ آمررده وگررر نرره اگررر رضررایت شررما (خواننررده) حاصررل‬ ‫نگردیده باشد‪ ،‬بایستی حق بدهید که من محررر ونویسرنده و کاترب نریم ‪ .‬مرن در‬ ‫بازار طهرران درپری کسرب رزق یومیره در سرعی و ترالش بروده ام کره برحسرب‬ ‫ی اتفاق ناخوشایند مرا که در ی بعد ازنهردلچسب تعطیلی ودری هروای‬ ‫مطبو ومطلوب ودلپایربهاری که در پارکی جنگلی دوش به دوش پسر جوانم‬ ‫در حررال هرروا خرروری و تفررریح وتفرررج وگررردش بررودیم ‪ ،‬ازبررد حادثرره برردین جررا‬ ‫آوردند وازهوا خوری پارک چیتگر به هلفدونی زندان اوین کشراندند و در ایرن‬ ‫سلول تنی نهادند‪ ،‬چرا چونکه ازی مأمور لبراس شخصری کرارت شناسرائی‬ ‫وحکررم قررانونی خواسررته بررودم واو مرررا آورده بررود اینجررا تررا بقررول خررودش قررانون‬ ‫رانشانم بدهد !‪.‬‬ ‫آخه نه اینکه به برکرت پیرروزی انقرالب اسرالمی قررار برراین برود کره‬ ‫زندان مخروؾ سرتم شراهی اویرن را بره مروزه تبردیل کننرد !! بهمرین دلیرل سرلول‬ ‫انفرادی وزنردان اویرن هرم بره مروزه ای تبردیل شرده کره بجرای آنهمره آثرار عتیقره‬ ‫وقدیمی که مری توانسرت یراد آور شرکنجه هرای سراواک وسرازمان امنیرت شراهی‬ ‫باشررد فقررط خررود " قررانون" را کرره نماینرردگان وخبرگرران امررت تصررویب کرررده انررد‬ ‫راهم به کاالئی عتیقه وپوسیده وکهنره وقردیمی تبردیل کررده انرد ودر مروزه اویرن‬ ‫برره نمررایش گااشررته انررد ترراهرکس را کرره در ایررن جامعرره مشررتاق دیرردن وتماشررای‬


‫احسان شوشتری ‪153 /‬‬

‫"قانون" است ومثل من تصور مری کنرد کره برا اجررای قرانون همره چیرز درسرت‬ ‫مرری شررود و دلررش برررای قررانون مررداری تنرری مرری شررود ولر مرری زنررد برره اینجررا‬ ‫مری آورنرردش تررا " قررانون" را نشررانش بدهنررد وبعینره وبررا چشررمان خررودش ولررو بررا‬ ‫چشم بند تماشا کند ومالحنه نمایرد وببینرد وقرانون را احسراس کنرد ! وبرا پوسرت‬ ‫وتررن خررویش لمسررش نمایررد تررا اینکرره حررالیش گررردد وتفهرریمش کننررد کرره " قررانون"‬ ‫درمملکت ما یعنی چه ! وحساب کار دستش بیاید !!‪.‬‬ ‫بعرررردازآن هم ایررررن دامرررراد عزیزعمرررروی خودمرررران کرررره رئرررریس سررررازمان‬ ‫زندان های سراسر کشورهستند ‪ ،‬فرمودند ‪ :‬که به این سوراد مروش و انبراری‬ ‫نگوئید "سلول انفرادی" بلکه بهتر و شایسته تر آن است ترا بفرمائیرد ‪" :‬سروئیت‬ ‫شخصرررری واختصاصرررری "! ومررررن هررررم کرررره برررره ایشرررران و همرررره همکرررراران و‬ ‫خویشاوندانشان اراد ت کامل دارم قبول کردم و فرمایش ایشان را به دیده منت‬ ‫پایرفتم ! ولی چه کنم که زندانبانان خوش سلیقه خودشان هم این سوئیت هرا را‬ ‫بررره رسرررمیت نمررری شناسرررند و وقتررری مررری خواهنرررد مررررا بررررای برررازجویی و یرررا‬ ‫هواخوری احضار نمایند ‪ ،‬فریاد می زنند زندانی سلول شماره ‪ 13‬با چشرم بنرد‬ ‫بیرراد بیرررون !‪ .‬ومررن از بررس برره اینهررا (زنرردانبانان) گفررتم کرره بگوئیررد‪ :‬سرروئیت‬ ‫اختصاصی شماره سیزده !!‪ ،‬زبرانم مرو در آورده و زنردانبان هرا نمری پایرنرد و‬ ‫به ریش من می خندند و گمان می دارند که من براثر تنهائی طروالنی مردت در‬ ‫سلول انفرادی مشاعرم را از دست داده ام وپراک خرل وچرل ودیوانره شرده ام !‬ ‫(همچون هم والیتی خودمان !) وهیچ بعیرد نیسرت اگرر بریش از ایرن بره دفرا از‬ ‫فرمایش داماد عزیز عمویمان بره خاطرگرل روی دخترر عمویمران ! سرینه سرتبر‬ ‫می کردیم تا وایه وکلمه "سوئیت" را به جای "سرلول" برر زبران زنردانبانان جرا‬ ‫بیندازیم وملکه اهنشان بنمائیم ‪ ،‬ما را هم راهی تیمارستان می نمودند ! ‪.‬‬ ‫اینها را عرق کردم تا بدانید که با چنین معراورات و محراوراتی کره‬ ‫من دارم نبایستی بیش از این از نوشته پریش رو انتنرار و توقرع داشرته باشرید و‬ ‫بدانیررد وقترری کتررابی در نرررؾ ی ر نیمرره شررب وآنهررم درایررن اوضررا و شرررایط‬ ‫وبصورت اجباری وسفارشی وفرمایشی تحریرونگارش گردیده باشد !‬


‫‪ /154‬خانه پدری‬

‫و نویسنده آنهرم کسری باشرد کره در تمرامی دوران عمرر تحصریلی خرود‬ ‫امکان نداشرته وبره یراد نردارد کره دریر شرب بریش از ده صرفحه مطلرب نوشرته‬ ‫باشد !‪ ،‬و حاال به ناچار و تحت شرایط زور و اجبار و آنهم درفرصت ومهلتی‬ ‫کم وکوتاه وتاری ‪ ،‬دیگر نوشته اش بهتر از این از آب در نمی آید !‪.‬‬ ‫قبال شنیده برودم کره فقرط یر نفرر ایرن مهرم را بره انجرام رسرانده اسرت‬ ‫وفقررط در ی ر شررب ی ر کترراب برردیع ومهرریمن در تفسیرسرروره یوسررؾ و احسررن‬ ‫القصص قرآن کریم مرقوم نموده و آن را به در خواست وتقاضرای جنراب براب‬ ‫الباب تحریر فرموده است ‪.‬‬ ‫یکرری از شررروط جنرراب مالحسررین بشرررویه ای کرره بررا خررود عهررد کرررده‬ ‫وپیمان بسته بود آن بود که وقتی با حضرت قائم موعرود برر خرورد کرردم و او‬ ‫را پیدا نموده و یافتم ‪ ،‬طبق مضمون ومفهوم یکی ازاحادیس وروایات نبوی که‬ ‫در حوزه علمیه نجؾ آموخته بود که حضرت رسرول اکررم (ص) فرمروده انرد‪:‬‬ ‫کرره موعررود در زمرران نهررور تفسرریر برردیعی از سرروره یوسررؾ خواهنررد داشررت و‬ ‫خواهند نگاشت ‪ .‬ایشران هرم (جنراب مرال حسرین بشررویه ای ) برا خرود عهرد و‬ ‫شرررط مرری بنرردد تررا برررای اثبررات قائمیررت از حضرررت برراب تفسرریرهمین سرروره ی‬ ‫یوسؾ را که در قرآن آمده است را در خواست نماید و چون حضرت اعلی از‬ ‫نیات قلبی او مطلع گردیدند قلم به دست گرفته و تا قبل از ااان صبح شب پنجم‬ ‫جمادی االول شررو بره نگرارش مری نماینرد و برا چنران سررعتی براور نکردنری‬ ‫ومحیرالعقول قلم را به حرکت در می آوردند که جناب مرال حسرین بشررویه ای‬ ‫مررات ومبهرروت و متحیرومتعجررب مانررده بودنررد ‪ .‬پررس ازآنکرره تفسرریر بررر سرروره‬ ‫مبارکه قرآن مجیرد مرقروم و نرازل مری فرماینرد ‪ ،‬جنراب مرال حسرین همران شرب‬ ‫اول ایمرران مرری آوردنررد و " اول م رن آمررن " لقررب مرری گیرنررد و برره اتفرراق دیگررر‬ ‫حواریون حضرت اعلی که هجده نفر بودند به اضافه خود حضرتشان مجموعا‬ ‫نوزده نفر به تعداد حروؾ "بسم هللا الرحمن الرحیم " حروؾ حی " را تشرکیل‬ ‫می دهند که جناب طاهره قره العین شاعره وادیب و اولرین زن آزاده ونخسرتین‬ ‫بررررانوی مبررررارزایرانی برررره اعتررررراؾ دوسررررت و دشررررمن ‪ ،‬جررررزو یکرررری ازهمررررین‬


‫احسان شوشتری ‪155 /‬‬

‫"حررروؾ حرری " مررری باشررند کررره برردون دیرردار برررا حضرررت اعلررری ؼیابررا ایمررران‬ ‫می آورند و ابیات شعری تقدیم می دارند و عضو " حروؾ حی " می گردند‪.‬‬ ‫بعررد از حضرررت برراب ‪ ،‬نشررنیده بررودم کرره کسرری کتررابی را ی ر شرربه‬ ‫تحریررر نمرروده باشررد و حرراال پررس از گاشررت یکصرردو شصررت و چنررد سررال از آن‬ ‫واقعه فرخنده و شرگفت انگیزشرب پرنجم جمرادی سرال هرزار ودویسرت وشصرت‬ ‫هجری قمری ‪ ،‬دوبراره برازجوی مرن هرم مری خواسرت کراری را انجرام دهرم کره‬ ‫مسیحا می کرد ! چونکه شنیده بود ‪ :‬فیق روح القدس اگر مدد کند ‪ ،‬دیگران‬ ‫هم بکنند کاری که مسیحا می کرد !‪.‬‬ ‫بازجویان من که گمان کرده بودند من برای خوابیدن در نرور چرراغ‬ ‫همیشه روشن سقؾ سلول انفرادی مجبورم از چشم بند استفاده کنم به زنردانبان‬ ‫دستور داده بودند تا چشم بند مرا بگیرند که نتوانم تا صبح بخوابم ! ومثرل بچره‬ ‫آدم ومانند ی شاگرد دبسرتانی بنشرینم و تکرالیؾ مشرق شربم را انجرام دهرم ولری‬ ‫ؼافررل از آنکرره مررن برررای خوابیرردن درروشررنائی و نررور احتیرراجی برره چشررم بنررد‬ ‫نداشتم و پس ازآنکه چند صفحه ای نوشتم و تعدادی از سؤاالت را جواب دادم‬ ‫و برای چند تا از سؤاالت هم که امکان جواب گویی نداشرتم آنهرا راهرم زیرپترو‬ ‫قایم کردم ترا بعرد تکلیفشران را داخرل سریفون دستشرویی روشرن کرنم !‪ ،‬ازشردت‬ ‫خسررتگی وکرروفتگی وفرسررودگی بررازجوئی چنررد سرراعته ای کرره پررس داده بررودم‬ ‫همچرون شرراگردان مردارس سرر برر دفتررر مشررق و جریمره هررای شرب عیررد خرروابم‬ ‫برد !‪.‬‬ ‫بازجوبرران نیررز از ؼفلررت وخررواب مررن اسررتفاده نمرروده و زمانیکرره فقررط‬ ‫برای چند لحنه ای از فرط خستگی چشم بر هرم نهراده برودم پنداشرته بودنرد کره‬ ‫همچون اصحاب کهؾ ! به خرواب سرنگین وطروالنی مردت چنرد صرد سراله فررو‬ ‫رفتررره ام کررره بررره زنررردانبان دسرررتور داده بودنرررد کررره درب سرررلول را کررره همچرررون‬ ‫درؼارمی مانست وبا آنهمه سر و صدا که درب دروازه هرای قردیمی وباسرتانی‬ ‫را تداعی می کرد را یواشکی و دزدانه گشوده بودند و تمامی نوشته جات مررا‬ ‫که ازپاسی از شب تا د م دمرای صربح سحرنوشرته ونگرارش نمروده برودم را بره‬


‫‪ /156‬خانه پدری‬

‫ناؼافل و بدون ایجاد سر و صدا وبدون اجازه به یؽما برده بودند ومن هرم هریچ‬ ‫متوجه نشده بودم ! وازخواب هم بیدار نشده بودم !‪.‬‬ ‫هنگررام صرربح موقررع توزیررع صرربحانه کرره بررا سروصرردای چرررد گرراری‬ ‫تقسیم ؼاا بیدارشدم ‪ ،‬وقتی چشم باز کردم ‪ ،‬دیدم که ای دل ؼافل در نیمه شرب‬ ‫و یا نزدیکی های صبح و هنگامی که احتمراال بازجوهرا بایسرتی بره نمراز صربح‬ ‫مرری رفتنررد و برررای رسرریدن برره نمرراز خانرره مرری بایسررت از جلرروی سررلول مررن‬ ‫می گاشتند وقتی از دریچره سرلول مررا در خرواب ؼفلرت وبری خبرری مری بیننرد‬ ‫قبل ازسپیده سحروقبل از آنکه به نماز صبحگاهی خویش برسرند بره سرلول مرن‬ ‫دسرتبرد زده بودنررد وبردون اینکرره مزاحمترری بررای زنرردانی خسررته وخسرربیده ومررن‬ ‫خررواب آلرروده ایجرراد نمرروده باشررند واز خررواب بیرردارم کرررده باشررند‪ ،‬برری سروصرردا‬ ‫هرآنچه از نوشته هایم را که به دستشان آمرده وجلروی چشمانشران بروده برا خرود‬ ‫برده بودند و فقط کاؼا های سفید و قلم خودکرارم را کره وسرط سرلول رهرا شرده‬ ‫بود عمدا بجا گااشته وبا خود نبرده بودند !‪.‬‬ ‫و مررن همینجررا اعررالم مرری دارم کرره آنچرره را درآن شررب ؼررارتگری و‬ ‫یررورش شرربانه زنرردانبانان وبازجویرران برره سررلول انفرررادی زنرردانی اویررن مخفیانرره‬ ‫و بدون کسب اجازه ازخوابگاه اختصاصی وسرلول انفررادی مرن دسرتبرد زده و‬ ‫با خود برده اند وهمه نوشته های مرا که بر روی همان کاؼا های آچار با آرم‬ ‫و سر بررگ چراپی کره برر براالی آن برود و قیرد شرده برود برگره برازجویی زنردان‬ ‫اوین و ی تصویر ترازو و ی آیه ی قرآنی هم برر براالی صرفحه نقرش بسرته‬ ‫بود ‪ ،‬با خط خودم وبرا خودکرار مشرکی نوشرته برودم وامضراء مرن در پرای تر‬ ‫ت صفحات آن مشخص گردیده است ‪ ،‬دقیقا و عینا همان چیزی اسرت کره هرم‬ ‫اکنرررون در پررریش چشرررمان شماسرررت ! و مرررن دوبررراره بازنویسررری نمررروده ام و در‬ ‫صررفحات آترری برره عنرروان عضرروی از اعضررای هیئررت منصررفه مطالعرره خواهیررد‬ ‫فرمود !‪.‬‬ ‫اگر چنانچه پس از این تاریخ از منابع موثق و یا ؼیرر موثرق دیگرری‬ ‫از داخل زندان اوین و یا سایر اماکن مثل دادستانی و یا دادگاه انقرالب اسرالمی‬


‫احسان شوشتری ‪157 /‬‬

‫مطالب و یا عبارات دیگری به بیرون درز کرده باشد و یا در آینده درز کنرد و‬ ‫آنها را به من نسبت بدهند من پیشا پیش همه ی آن شایعات را تکایب می نمایم‬ ‫و جعل و افتراعات می نامم حتی اگر برا دسرت خرط خروش خرود مرن باشرد و یرا‬ ‫فقط امضاء و اثر انگشت مرا زیر آن برگه ها گاارده باشرند‪ .‬اگرر ؼیرر از ایرن‬ ‫مطالبی باشد که می خوانید و دست خط من هم که باشد احتماال درزیر شرکنجه‬ ‫و زور و اجبرررار وادار بررره اعترررراؾ زورکررری گردیرررده ام ! و یرررا بررره صرررورت‬ ‫فتو شاپ آنها را ساخته اند و هیچگونه ارزش و اعتبار تاریخی و حتی قضائی‬ ‫هم نداشته و ندارد ! همین کتاب پیش روی شما کپی برابر با اصل همران برگره‬ ‫های بازجویی زندان اوین است که با مرتن اصرلی مطابقرت دارد و ثبرت برا سرند‬ ‫برابر است‪ .‬هر آنچه می شنوید راست و حقیقت محق است چرا که معتقدیم ‪:‬‬ ‫"راست گو و کفر گو بهتر از آن است کره کلمره ایمران برر زبران رانری و دروغ‬ ‫گویی"‪.‬‬ ‫بنررابر ایررن نهایررت سررعی وتالشررم برراسررتی و درسررتی و صرردق و صررفا‬ ‫برروده و هسررت و اگررر بعضرری از مطالررب را برراز گررو نکرررده باشررم و زیررر فشررار‬ ‫سررنگین و بررار سررهمگین وتهدیرردات وحشررتناک ورفتررار تحقیررر آمیررز بازجویرران‬ ‫مقاومت و پایرداری واسرتقامت نمروده ولرب از لرب نگشروده باشرم ! نره بره جهرت‬ ‫دفا از (جامعه بهائیت) بلکه بیشتر برای دفا از خانواده شیعه پدری خودم و‬ ‫دفررا از (جامعرره روحانیررت) برروده اسررت چررون برره هررر حررال مررن برریش از نیمرری‬ ‫ازپنجاه سال زندگی ام را در خانواده اسرالمی و مسرلمان و شریعه و روحرانی و‬ ‫امام جماعت رشد کرده وبزرگ شده ام وخیلی پیش وبیش ازآنکه بهائی باشم ‪،‬‬ ‫مجتهد زاده وآیت هللا زاده وشریعه زاده ام و سزاوارومصرلحت نبرود کره ازسرهم‬ ‫مبارک امام ( ) خورده ورشرد کررده باشرم وحرمرت ننهراده باشرم !‪ ،‬اسرتؽفرهللا‬ ‫نم خورده و نمکدان شکسته باشم و هر آنچه را که ازخانواده روحانی خودم‬ ‫در سررینه دارم کرره ماننررد مخررزن اسرارگسررترده وبیکرانرری اسررت بررر زبرران آورده‬ ‫باشررم و سررفره دلررم را پرریش هرؼریبرره وآشررنائی بررازکرده باشررم وروی میزکررار‬ ‫بازجویان زندان اوین پهن نموده باشم !‪.‬‬


‫‪ /153‬خانه پدری‬

‫بخش دوم‬

‫زندگی در مشهد‬


‫احسان شوشتری ‪151 /‬‬

‫شهر من مشهد‬

‫شرررهرزادگاه مرررن مشرررهد ‪ ،‬در شرررمال شررررقی کشرررور ایرررران قرررراردارد‬ ‫و مرکز استان خراسان رضوی ودر میان دو رشته کوه های بینالود در جنوب‬ ‫و رشته کوه های هزار مسجد در شمال واقع شده است ‪.‬‬ ‫شاخص ترین وییگی ونماد شهر من که همگان وعموما بره وجرود آن‬ ‫می شناسندش‪ ،‬وجود حررم مطهرر و بارگراه ملکروتی امرام هشرتم شریعان در ایرن‬ ‫شهر است که گنبرد طالئری و گرل دسرته هرای آن بهتررین و مشرخص تررین نمراد‬ ‫شهر من است ‪.‬‬ ‫اگررر چنانچرره ازطریررق پروازوهمررراه بررا سررایر مسررافرین هواپیمررا وارد‬ ‫آسرمان وفضررای فرودگرراهی مشرهد شرروید ‪ ،‬گنبررد طالئری حرررم مطهرثررامن االئمرره‬ ‫وگنبد بزرگ وفیروزه ای مسرجد گوهرشراد بهمرراه گلدسرته هرای بلنرد وپرتعرداد‬ ‫در جوار آنهرا کرامال مشرخص ونمایران اسرت و بره خصروص در هنگرام شرب برا‬ ‫نور پردازی های بسیارجااب و کم ننیر جرزو اولرین منانرزیبرائی اسرت کره‬ ‫به چشم مسافرین هواپیما جلروه گرری مری کنرد وهمره نگراه هرا وتمرامی توجهرات‬ ‫مسافرین پرواز را به سوی خود جلب می نمایند ‪.‬‬ ‫پیشترها وقدیم ترها اگرچنانچه برا اتوبروس عرازم مشرهد بودیرد قبرل از‬ ‫ورود به شهر از همان داخل جاده منتهی به شهر که گنبد حررم نمایران مری شرد‬


‫‪ /115‬خانه پدری‬

‫کم ر راننررده اتوبرروس بررا ی ر سررینی شررکالت وشرریرینی از مسررافرین پررایرایی‬ ‫می کرد و همچون میهمانداران هواپیما ورودشان را به شهر مشرهد خروش آمرد‬ ‫می گفت و شرو می کرد از مسافرین داخل اتوبوس رونمائی طلرب مری کررد‬ ‫وجمع آوری می نمود وبه مسافرین اتوبروس کره بعرداز خسرتگی راه از رسریدن‬ ‫به مقصد خوشحال وراضی به ننر می آمدند تاکر می داد ویادآوری می نمرود‬ ‫کرره برره محررق دیرردن گنبررد وگلدسررته هررای حرررم بایسررتی رو نمررائی بدهیررد وگرنرره‬ ‫شررگون نرردارد! واحتمرراال زیارتترران قبررول نمرری افتررد ! و بدینوسرریله از زائرررین و‬ ‫مسرافرینی کرره بررای اولررین باربره شررهر مرن وارد مرری شردند همچررون عوارضرری‬ ‫اتوبان پول دریافت می کرد !‪.‬‬ ‫حرررم امررام رضررا ( ) و تأسیسررات و مؤسسررات پیرامررون آن کرره تحررت‬ ‫عنوان آستان قدس رضوی فعالیت مری نماینرد عرالوه برر امرالک و مسرتؽالت و‬ ‫کارخانه جات بیشماروهتل ها و بیمارستان ها و مراکز تفریحی و مجتمرع هرای‬ ‫تجراری و باؼررات و زمرین هررای کشرراورزی بسریار زیرراد وبیشرمار وفراوانرری کرره‬ ‫درشهرمشررهد ودرکررل اسررتان خراسرران واسررتانهای همجرروار وپیرامررون دارنررد ‪،‬‬ ‫باوجود این شاید نزدی به نیمی از زمین هرا و امرالک شخصری موجرود افرراد‬ ‫و منازل و محل کسب و کار آنران دراطرراؾ حررم ودربرخری بازارهرای شرهر‬ ‫نیز موقوفه آستان قدس رضوی می باشند که در واقع مالکیت آنهرا بره صرورت‬ ‫استیجاری و در مواقعی اجاره های بلند مدت نود و نه ساله در اختیرار اسرتفاده‬ ‫کنندگان ومستاجرین قرار گرفته است ‪ .‬در شهر مرن کمترر خیابران یرا محلره ای‬ ‫را مرری ترروان یافررت کرره قسررمتی از آن یررا تمررامی امررالک آن موقوفرره حرررم امررام‬ ‫رضا ( ) ویا ادارات آستان قدس رضوی نباشد ‪.‬‬ ‫امررالک وزمینهررای موقوفرره واصررطالحا برره گفترره همشررهریان خررودم‬ ‫" زمین آستانه " در شهر مشهد کامال عادی ومصطلح ومعمولی هستند که همه‬ ‫ساله مال االجاره آنها به آسرتان قردس رضروی پرداخرت و در واقرع اجراره نامره‬ ‫های آنان تجدید و تمدید می گردد‪.‬‬ ‫*********‬


‫احسان شوشتری ‪111 /‬‬

‫در فاصررله سرره ‪،‬چهررار کیلررومتری از حرررم امررام هشررتم برره سررمت برراال‬ ‫خیابان و فلکره دروازه قوچران وچهرارراه میردان بارقردیم ‪ ،‬ودر فاصرله دویسرت‬ ‫متررری از چهررار راه عامررل ی ر مسررجد محلرری و قرردیمی واقررع شررده وهررم اکنررون‬ ‫نیزوجررود دارد برره نررام مسررجد امررام حسررن مجتبرری ( ) کرره برریش از پنجرراه سررال‬ ‫وبعبررارت دیگررر بیشررتر از نرریم قرررن اسررت ‪ ،‬یعنرری از برردو تولررد وبرردنیا آمرردن مررن‬ ‫پدرروحانی ومجتهدم تنها امام جماعت و پیشرنماز ایرن مسرجد بروده وهرم اکنرون‬ ‫نیزهستند ودرهمه این سرالها روزانره سره نوبرت ‪ ،‬صربح و نهرر و شرب متوالیرا‬ ‫ومررداوم وپرری درپرری وهمیشررگی ومرتررب ومررننم برردون حترری یکبارؼیبررت ویررا‬ ‫تأخیروکوتاهی ومنتنر گااشتن وچشم براه نگره داشرتن مرؤمنین ونمازگرااران ‪،‬‬ ‫بطورمسررتمر ومکررودرکررل ای رام ودرتمررامی فصررول ودر سرررما وگرمررا همرره‬ ‫روزه هفده رکعت نمراز جماعرت درآنجرا باتفراق سرایر نمازگرااران و دیگرمقتردا‬ ‫کنندگان ومریدان خود بر پا داشته وهم اکنون نیزبرپا می دارند ‪.‬‬ ‫چرون بالفاصرله بعرد ازتولررد مرن پردرم بره امامررت جماعرت مسرجد فرروق‬ ‫برگزیرده شررده وانتخراب گردیررده انرد مرری تروان گفررت ‪ :‬کره مررن ومحرراب ومسررجد‬ ‫پدرم همسن وسال هستیم !‪.‬‬ ‫برای دیدار و مالقات با پدر روحانی ومجتهد من نیاز به گرفتن وقت‬ ‫قبلی نیست و هر کس و ازهرگوشه شهر کره مایرل باشرد پردرم را مالقرات نمایرد‬ ‫کافی اسرت پرس اززمران پخرش صردای ااان ازرادیرو وتلویزیرون ویرا شرنیدن آن‬ ‫ازبلند گوهای مساجد شهر به مسجد فوق مراجعه نماید ‪.‬‬ ‫در حقیقت بیش ازپنجاه سال است که ندای مؤان وبانری ااان بره افرق‬ ‫شهرمقدس مشرهد‪ ،‬جلروس پردرروحانی مررا در گرودی ویرفرای محرراب مسرجد‬ ‫امام حسن مجتبی ( ) ندا می دهد واعالم می دارد وهمچون جارچیان قدیم این‬ ‫خبرخوش وفرخنده را فریاد می نماید ‪.‬‬ ‫مسررررجد امررررام حسررررن مجتبرررری ( ) در مشررررهد از جملرررره مهمترررررین و‬ ‫محترمترین ومبارکترین وباارزشترین اماکن موجود در شهرمقدس مشهد برای‬ ‫من وخانواده پدری من محسوب مری گرردد ومنرزل پردری نیزکره زادگراه ومحرل‬


‫‪ /112‬خانه پدری‬

‫تولد و رشد و زندگی تمرامی دوران طفولیرت و کرودکی ونوجروانی و جروانی ام‬ ‫به حساب می آید در فاصله صد متری و نزدی همین مسجد واقع شده است ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫بعد از وجرود حررم مطهرامرام هشرتم شریعیان ‪ ،‬وپرس ازاهمیرت مسرجد‬ ‫امام حسن مجتبری ( ) دومرین مشخصره و نمراد شرهر مرن وجرود آرامگراه حکریم‬ ‫ابوالقاسررم فردوسرری ‪ ،‬شرراعر حماسرره سرررای ایررران زمررین و خررالق کترراب شررعر‬ ‫حماسی شاهنامه است که به گفته خرودش و تائیرد وتصردیق همگران وبروییه ادبرا‬ ‫وفضال ‪ ،‬عجب رنجی برده است در این سال سی ‪ ،‬و فکر کرده اسرت وخیرال‬ ‫نموده که عجم زنده کرده بدین پارسی ! (ؼافرل ازاینکره عجرم برا صردها کتراب‬ ‫مثل اینهم زنده نخواهد شد ! )‪.‬‬ ‫آرامگرراه حکرریم ابوالقاسررم فردوسرری هررم در شررهر طرروس ودرنزدیکرری‬ ‫مشررهد واقررع گردیررده اسررت ‪ .‬تمررامی مسررافرین و یررا اکثریررت زائرینرری کرره برررای‬ ‫تفررریح و گررردش و یررا زیررارت و سرریاحت برره شررهر مشررهد وارد مرری شرروند حتمررا‬ ‫برای دیداروبازدید از آرامگاه شاعر بزرگ فردوسی پاکزاد و پدرشعر پارسی‬ ‫وسراینده وخالق شراهنامه بره خصروص اگرر دارای وسریله نقلیره شخصری باشرند‬ ‫سری مری زننرد و از مروزه و آرمگراه آن حکریم بازدیردی مری نماینرد و یرا الاقرل‬ ‫عکسی به یادگار در کنار آرامگاه این شاعر بزرگ پارسی گوی مری گیرنرد ترا‬ ‫هنگام بازگشت به شهر و دیرار خرود آنررا بره دوسرتان و آشرنایان خرویش نمرایش‬ ‫دهنرد و یررا در آلبروم خرانوادگی ودرکنرارعکس هررای یادگراری خررود از مسررافرت‬ ‫خوش مشهد محفون داشته باشند ‪.‬‬ ‫داخل باغ مصفای پیرامون آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در شرهر‬ ‫طرروس ی ر اسررتخر نسرربتا بررزرگ و کررم عمررق بررا فررواره و نررور پررردازی هررای‬ ‫رنگارنرری وجررود دارد کرره در فاصررله درب ورودی برراغ تررا سرراختمان اصررلی‬ ‫آرامگاه واقع شده است زائرین و مسافرینی که برای دیدار از آرامگاه و مروزه‬ ‫آن از کناراستخر می گارند جهت خوش یمنی ‪ ،‬یا برای برآورده شردن آرزو ‪،‬‬


‫احسان شوشتری ‪113 /‬‬

‫یا از سر دل خوشی و تفریح و یا ی‬

‫نیت قلبری ‪ ،‬سرکه ای از جیرب در آورده‬

‫و داخررل آب زالل و شررفاؾ و پرراک اسررتخر مرری اندازنررد !‪ .‬وقترری کنررار اسررتخر‬ ‫ایستاده اید و کؾ استخروحوضرچه را نگراه مری کنیرد پروانباشرته از سرکه هرای‬ ‫جرررور واجررروروریز ودرشرررت اسرررت کررره از زیرررادی وبسررریاری سرررکه هرررایی کررره‬ ‫مراجعین وبه خصوص جوانان به داخل آب استخرانداخته اند کؾ حوضچه بره‬ ‫وییه درکناره ها فقط سکه است که ننرها را به خود جلرب مری کنرد وبره چشرم‬ ‫می آید ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫مراسررم خواسررتگاری مررن از همسرررم برررای اولررین بررار در کنررار همررین‬ ‫استخر و بر روی نیمکت های داخل همان باغ صرورت گرفتره اسرت و مرن هرم‬ ‫برررای خرروش یمنرری جریرران خواسررتگاریم و آرزوی خوشرربختی برررای همسررررم‬ ‫وبامید اینکه زودتر جواب مثبتری بره درخواسرت و تقاضرای ازدواج مرن بدهرد !‬ ‫سرررکه ای از درون جیررربم در آورده و داخرررل آب زالل وشرررفاؾ اسرررتخرآرامگاه‬ ‫فردوسی انداخته ام !‪.‬‬ ‫دقیقا سمت راست استخر ی مجسمه برزرگ و برر کرسری نشسرته از‬ ‫سنی خارای سفیدرنی از پدر شاهنامه ساخته شرده و نصرب گردیرده اسرت کره‬ ‫در دست چپش ی کتاب قطورکه ازننر مجسمه سازحتما شاهنامه است قررار‬ ‫دارد و دست راستش راهم مشت کررده و انگشرت سربابه اش را برازنموده اسرت‬ ‫و دارد به آسمان آبی اشاره می کند و از زمان های خیلری دور یعنری از زمران‬ ‫کودکی ویا دوران نوجروانی مرن هرم ایرن تنردیس و مجسرمه همران جرا سررجایش‬ ‫بوده ودست نخورده است وجناب حکیم ابوالقاسم فردوسی در همین حالت ثابت‬ ‫وبی حرکت نشسته و چشم به درب ورودی براغ و پرارک دوختره اسرت ترا ببینرد‬ ‫کی به مالقات وزیارت او می آید و کی می رود !‪.‬‬ ‫به گمان من چشمان مجسمه فردوسی به درب باغ خشکیده که تا شاید‬ ‫سلطان محمود ؼزنروی را ببینرد کره از سرفر براز مری آیرد !‪ .‬در دو طررؾ ایرن‬


‫‪ /114‬خانه پدری‬

‫مجسمه بزرگ وعنیم دو تا نیمکت چروبی برا پایره هرای فلرزی قررار داشرت کره‬ ‫مررن و همسرررم در ی ر بعرردازنهر پررائیزی کرره برراغ واطررراؾ بنررای آرامگرراه هررم‬ ‫خیلرری خلرروت بررود در حرردود سرری سررال پرریش روی یکرری از ایررن نیمکررت هررا در‬ ‫آرامش کامل وبا خیال راحت نشسته بودیم و راجع به نقشه های آینده زندگیمان‬ ‫صحبت وگفتگومی کردیم که من به یکباره وبردون مقدمره وزمینره چینری از او‬ ‫تقاضررای ازدواج وخواسررتگاری کررردم ! و او هررم بررا وجررود ایررن کرره از پیشررنهاد‬ ‫ازدواج من خیلی وبسیارزیاد به وجد وشوق وهیجان آمده بود و برایش عجیرب‬ ‫بننر آمده ومتعجب شده بود و باورش نمی آمرد کره چنرین پیشرنهاد ودرخواسرتی‬ ‫را اززبان من شنیده باشد ! و شادمان و مسرور واحتماال بانگرانی ته دلش قنرد‬ ‫آب می کرد ! ولی به جهت حفن متانت و وقاردخترانه وخانمانه خویش گفت ‪:‬‬ ‫ی ماه به من فرصت بده تا فکر کنم ! و من هم به امیرد اینکره جروابش مثبرت‬ ‫باشد و ی مراهی ر ا کره مهلرت خواسرته برود و مرن بره شروخی در جرواب گفتره‬ ‫بودم ی ماه بیانی* یا ی ماه شمسری و او هرم لبخنرد جانانره ودلنشرینی تحویرل‬ ‫داده بررود‪ ،‬سررریعتر برره اتمررام وزود تررر برره پایرران برسررد دسررت در جیررب سررخاوت‬ ‫خودم کرده بودم ! وبزرگتررین سرکه موجرود در جیربم را کره در آن دوره سرکه‬ ‫های بیست ریالی نقره ای رنی بود در آورده بودم و داخرل آب زالل و شرفاؾ‬ ‫استخر آرامگاه فردوسی پرتاب کرده بودم ! ویکی از سکه ها را نیز بره کاملیرا‬ ‫(دختر همراهم) دادم تا او هم نیت کند وبینردازد ! وهمران سرکه کرار خرودش را‬ ‫کرده بود ‪ ،‬و ی ماه به خوبی و خوشی به پایان رسید و عرروس خرانم کره در‬ ‫این فرصت ی ماهه رفتره بودنرد گرل بچیننرد ! از شرهرمحل سرکونت خودشران‬ ‫قائم شهر واقع در شمال کشور تلفنی تماس گرفتند و فرمودند‪ :‬بـــــــعــــله !!‪.‬‬ ‫و موافقت خودشان را با همان بله گفتن با عشوه و ناز اعالم نمودند‪ .‬ولری بعردا‬ ‫حوادس و اتفاقات به شکلی رقم خورد ومشیت و تقدیر الهی به گونه ای تعلق‬ ‫*ماه بیانی نوزده روز است وی‬

‫سال بهائی عبارت از نوزده ماه نوزده روزه می باشد‬


‫احسان شوشتری ‪115 /‬‬

‫گرفت که من در یر‬

‫مسرافرت کراری و سریاحتی بره شهرسرتان زاهردان توسرط‬

‫برررادران سررپاه پاسررداران انقررالب اسررالمی بازداشررت شرردم و برره زنرردان افتررادم‬ ‫(بعدا در ادمه داستان ودرصفحات آتی همین کتاب توضریح خرواهم داد ) و مرن‬ ‫کرررره حوصررررله صبروشررررکیبائی یرررر ماهرررره را برررررای دریافررررت جررررواب مثبررررت‬ ‫خواسرررتگاریم از کاملیرررا نداشرررتم و بررره ننررررم ایرررن مررردت خیلررری بررررایم طررروالنی‬ ‫وؼیرقابل تحمل می آمد ! ازسرناچاری والعالجی مجبورشدم تا ی سال ونیم‬ ‫دیگرهم صبروتحمل کنم تا بتوانیم با یکدیگرازدواج نماییم وجشرن عروسری برر‬ ‫پا بداریم ‪.‬‬ ‫بعد ها تا سالیان سال پس از ازدواجمان ی کارت پستال از آرامگراه‬ ‫فردوسی و همان مجسمه و نیمکت کنار آن که ما دو نفر روی آن نشسته بودیم‬ ‫و پیشنهاد خواستگاری و تقاضای ازدواج من آنجا مطرح گردیده بود به همرراه‬ ‫اولرین شراخه گرل سررخی را کره بره او (کاملیرا) تقردیم کررده برودم و بعردا خشر‬ ‫کرده وبه شکل تاکسریدرمی درش آورده و حفرن ونگهرداریش نمروده برود ! همره‬ ‫اینها را خانمم قاب گرفته و بر دیواره آپارتمان محل زندگی مشترکمان درشهر‬ ‫ساری نصب نموده بود ‪.‬‬ ‫مجموعه ای از ساختمان آرامگراه و مجسرمه فردوسری و یر نیمکرت‬ ‫وی ر ؼنچرره و شرراخه گررل سرررد ‪ ،‬همرره اینهررا در ی ر قرراب عکررس دیررواری کرره‬ ‫سررالیان سررال زینررت بخررش دکوراسرریون زیبررای اترراق مررا وجررزو لرروازم وتزئینررات‬ ‫اولررین آشرریانه عشررق والنرره خوشرربختی وآپارتمرران محررل سررکونت مررا در شررمال‬ ‫گردیررررده بررررود وتررررا مرررردتها یرررراد آور آن روز خرررروش و شرررریرین و رومانتیرررر‬ ‫خواستگاری بود ‪.‬‬ ‫بعد از دو مورد نماد وعالمت مشخصه شهرمن که مجموعه بنرا هرای‬ ‫حرم مطهرامام رضا ( ) و مسجد گوهرشراد و ابنیره وآثارباسرتانی پیرامرون آن‬ ‫به اضافه آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در شهر طوس اسرت ‪ .‬سرومین نمراد‬ ‫و مشخصه شهر من مشهد وجود آرامگاه نادر شاه افشار‪ ،‬پادشاه مقتردر و دلیرر‬ ‫و بنیان گاار وسرسلسله ی پادشاهی افشاریه است که در نزدیکری صرحن حررم‬


‫‪ /116‬خانه پدری‬

‫امام رضا ( ) به سمت براال خیابران سرابق ودرچهرارراه نرادری و یرا چهرار راه‬ ‫شهدای امروزی داخل ی باغ پردرخت و با صرفا قررار دارد ‪ .‬یر پیکرره ی‬ ‫بزرگ وؼول پیکر ازنادرشاه افشار سوار براسب زین کرده وبرا ابرزار ویرراق‬ ‫کامررل جنگرری کرره تبررر زیررن وگرررزی بررر کررؾ دارد و تعرردادی از سررربازان و‬ ‫محافنینش او را همراهی می نمایند بر باالی سقؾ وپشت برام مقبرره وآرامگراه‬ ‫او نصب گردیده است ‪ .‬مجسمه ی برزرگ سرنگی نرادر شراه بره همرراه سرواران‬ ‫مالزم و همراهانش سالیان متمادی و طوالنی است که در میان درختان سر بره‬ ‫فل کشیده باغ و موزه آرامگاه نادری خود نمائی می نمایرد و چرون فاصرله ی‬ ‫کمری بررا صررحن حررم امررام رضررا( ) دارد همره روزه تعررداد زیررادی از کبرروتران‬ ‫حرم برای تفریح و تفرج و گردش به باغ نادری هجروم مری آورنرد و چرون در‬ ‫داخرررل صرررحن حررررم و مسررراجد پیرامرررون واطرررراؾ هیچگونررره فضرررای سررربز و‬ ‫درختکاری وگل وبوته ای وجود ندارد و هر آن چه هست سنی است و کاشی‬ ‫و سرامی وگچ و سیمان و بتون و گنبد طالئی وفلزی و گل دسته های کاشری‬ ‫کاری شده فیروزه ای ! (گویا برای افزایش روحانیت و معنویرت زائررین حررم‬ ‫مطهرنیازی به گل و سبزه و چمن و درخت و گیاه وجود ندارد !‪).‬‬ ‫بنابراین کبوتران حرم برای دیدن وتماشای ی کمری درخرت و چنرار‬ ‫و گل و شمشراد وگیراه ونبرات بره خراطر اینکره اره ای د لشران براز شرود ناچرارا‬ ‫سری به باغ با صرفا وپردرخرت آرامگراه نرادری مری زننرد و برر براالی مجسرمه‬ ‫وپیکره عنیم و ؼول آسای نادر شاه افشرار و برر سرر و گرردن و یرال و کوپرال‬ ‫اسب سرکش و زین کرده او که دو پای جلوئی اش را هم بهروا بلنرد کررده و یرا‬ ‫برررر سرررر نیرررزه هرررا و سرررپر و کالهخرررود وشمشررریرهای سرررربازان و مالزمرررین او‬ ‫مرری نشررینند و آوازوترانرره هررای عاشررقانه سررر مرری دهنررد و بؽبؽررو مرری سرررایند و‬ ‫می خوانند ومانند عشاق همچون پروانه هرا دورادورواطرراؾ یرارخود و جفرت‬ ‫خررویش مرری چرخنررد ! و برردون هیچگونرره ترررس و وحشررت و نگرانرری از پادشرراه‬ ‫جباری همچون نادر شاه وعروان وانصراروطرفداران والیرتش ونیروهرای پلریس‬


‫احسان شوشتری ‪117 /‬‬

‫مخفی اش و بدون اضطراب و هراس از دیکتاتوری و استبداد به همنرو خرود‬ ‫عشق می ورزند ‪.‬‬ ‫نادر شاه در دوران حیات خود چندین نوبت به هندوستان لشکر کشری‬ ‫کررررد و هرررر بارنیزبرررا ایرررن یرررورش و حمرررالت ؼنرررائم بیشرررماری از جرررواهرات‬ ‫و خزائنرری کرره از معابررد وپرستشررگاه هررای هنررد ؼررارت نمرروده بررود برره عنرروان‬ ‫دست آورد وؼنیمت جنگی به ایرران مری آورد و در کرالت نرادری در نزدیکری‬ ‫شهرمشرهد و مسرقط الررر س طایفره و ایررل وتبرار خررودش (افشراریه) انبررارواخیره‬ ‫می نمود که مهمترین و مشهور ترین آنها هم همین دو قطعره المراس کروه نرور‬ ‫و دریررای نررور هسررتند ! و تخررت طرراووس هررم گویررا جررزو همرران ؼنررائم نررادر شرراه‬ ‫افشاراز حمله به کشور هندوستان می باشد ‪.‬‬ ‫نررادر شرراه در اواخررر عمروزنرردگی خررود از شرردت برردبینی وشررکاکیت‬ ‫ونگرانررری واضرررطراب کررره مشخصررره روانررری همررره مسرررتبدین و جبررراران تررراریخ‬ ‫کشورما اسرت وهمره دیکتاتورهرا بردون اسرتثنا و کرم و بریش در پایران کرار بردان‬ ‫گرفتار می آیند !‪ ،‬ازترس و وحشرت اطرافیران و دوسرتان و بسرتگان وخویشران‬ ‫خود دستور داد تا هر دوچشم پسرش "شاهرد میرزا" را با سر نیزه ی گداخته‬ ‫از کاسرررره برررره در آوردنررررد و فرزنررررد تنرررری خررررودش را کررررور و نابینررررا نمررررود !‬ ‫وعبرررت آمرروز آنکرره در پایرران کررار‪ ،‬پادشرراه مسررتبد و دیکترراتور توسررط محررافنین‬ ‫خودش و سرداران و امیران سپاهش که قرار بود حافن جانش باشرند شربانه بره‬ ‫خیمه ی سلطنتی و بارگراه پادشراهیش هجروم آوردنرد و در بسرتر خرواب سرر از‬ ‫بدنش جدا نمودند ! ‪.‬‬ ‫اگرچه این اتفاق در شرهر خبوشران آن روزگراران و قوچران امرروزی‬ ‫و در فاصله ی یکصدو سی کیلومتری شمالؽرب شهر مشهد حادس گردید ولری‬ ‫تعدادی از مالزمین و سپاهیانی که هنروز بعرد از مررگ وکشرته شردن هرم بره او‬ ‫وفا دار مانده بودند جنازه او را تا مشهد حمل و تشییع نمودند و در محرل فعلری‬ ‫دفن کرده وبه خاک سپردند‪ .‬وقتی از سمت براال خیابران و میردان شرهرداری بره‬ ‫طرررؾ حرررم حرکررت مرری کنیررد برره فاصررله ی پانصررد متررری تررا حرررم ‪ ،‬در تقرراطع‬


‫‪ /113‬خانه پدری‬

‫چهار راه نادری باؼی قرار گرفته است کره اگرر از البرالی درختران ترو در ترو‬ ‫و بیشمار آن دقت نمائید و تماشا کنیرد حتمرا مجسرمه ؼرول پیکرر نادرشراه افشرار‬ ‫را سوار بر اسب بر باالی پشت بام آرامگاه و مقبره خودش خواهید دید‪.‬‬ ‫در دوره ی نرررادر شررراه افشاروپسررررش شررراهرد میررررزا فرزنرررد نابینرررا‬ ‫و جانشرررین او تنهرررا دورانررری اسرررت کررره در آن سرررالها شرررهر مرررن مشرررهد پایتخرررت‬ ‫حکمرانی کشوربزرگ ایران محسوب می گردیده است ‪.‬‬ ‫**********‬ ‫یکبرررار درماههرررای قبرررل از پیرررروزی انقرررالب اسرررالمی در روز دهرررم‬ ‫دی مرراه سررال هررزار وسیصررد پنجرراه و هفررت تان ر هررای ارتشرری برره جرران مررردم‬ ‫بی دفرا شهرمشرهد هجروم آورده بودنرد وبررای ایجراد رعرب و وحشرت و زهرر‬ ‫چشم گرفتن از مردم شهر از پادگان خود واقع در چهار راه لشگر خرارج شرده‬ ‫و در سر راه کاروان زرهی خرویش شررو بره شرلی گلولره برا مسلسرل نمروده‬ ‫و در خیابانهای مرکزی شهرجوالن مری دادنرد و مری چرخیدنرد و قردرت نمرائی‬ ‫می کردند و تعداد زیادی از جوانان شهر را به خراک و خرون کشریدند ترا اینکره‬ ‫به چهار راه نادری و آرامگاه نادر شاه افشار رسیدند‪.‬‬ ‫مررن برره اتفرراق تعرردادی از جوانرران شررهر داخررل همررین برراغ نررادری و در‬ ‫محاصررره خودروهررای زرهرری و تانرر هرررای ارتشرری کرره از هررر سررو شرررلی‬ ‫می کردند بره دام افتراده برودیم ‪ ،‬و همرراه برا دیگرر جوانران و مردمری کره داخرل‬ ‫آرامگرراه بودنررد روی پلرره هررائی کرره برره سررمت پررایین و برره طرررؾ مقبررره و مرروزه‬ ‫می رفت سنگر گرفته بودیم تا از تیررس سربازان و ننامیان که مرترب گلولره‬ ‫شلی مری کردنرد در امران باشریم ‪ .‬چرون همره مرردم تنراهر کننرده متفررق شرده‬ ‫بودند ویا در خانه ها ومنازل اطراؾ پناه گرفته بودند ‪ ،‬خیابان اصلی و کوچره‬ ‫هررای دو طرررؾ برراغ نررادری کرره در تیررررس بودنررد خلرروت و سرراکت شررده بررود ‪.‬‬ ‫سربازان وننامیان لشگر ‪ 33‬خراسان از خودرو ها و تان های ارتشی خرود‬ ‫پیاده شده تا داخل باغ نادری و اطراؾ را بگردند وجستجو نمایند ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪111 /‬‬

‫من چرون خرودم سررباز فرراری شراه محسروب مری شردم ! وبره دسرتور‬ ‫امام خمینی از پادگان شهرمسجد سلیمان در استان خوزستان فرار کرده بودم !‬ ‫ترس و وحشتم از دستگیری وبازداشت توسط ننامیان شراه بریش از سرایرمردم‬ ‫بود وبهمین دلیل دری فرصت مناسب پیش آمده ازداخل راه پله های آرامگراه‬ ‫نادری یعنی همان سنگری که من و تعداد دیگری از جوانان در آن مخفی شرده‬ ‫بودیم خارج شده و ی فاصرله ی صرد و پنجراه ‪ ،‬شصرت مترری را بره سررعت‬ ‫سرسررام آوری روی چمررن هررا پررا برره فرررار گااشررتم و چررون خررودم نیررز سرررباز‬ ‫ورزیده ای بودم و آموزش هرای ننرامی را خروب دیرده وسرپری کررده برودم بره‬ ‫طور مارپیچ و زیگزاکی می دویدم تا به نرده های کناری انتهای باغ رسیدم و‬ ‫پشت سرم نیزمرتب ومدام صدای شلی گلولره مری آمرد کره احسراس مری کرردم‬ ‫اطررراؾ پاهررایم گلولرره اصررابت مرری کنررد و مررن همچررون ی ر قهرمرران دومیرردانی‬ ‫ازترررس و وحشررت گلولرره هررای سررربی و دسررتگیری وبازداشررت توسررط ننامیرران‬ ‫رییم شاهی همچنان با سرعت و بدون لحنه ای درنی وبرگشتن ونگاه کردن‬ ‫برره پشررت سرررم فقررط مرری دویرردم و در ی ر چشررم برره هررم زدنرری کرره برره دیررواره‬ ‫ونرده های انتهای باغ رسیدم از روی نرده های حاشیه و کناربراغ وبوتره هرای‬ ‫شمشاد جلوی آن و پیاده روی باری پشرت نررده هرا و جروی آب بعرد از آن از‬ ‫روی همرره ی ایررن موانررع بررا ی ر جهررش بیسررابقه وبرراور نکردنرری وبرردون نقررص‬ ‫وآسیب پریدم و در کوچه پرس کوچره هرای پشرت براغ نرادری پرا بره فرارخرویش‬ ‫ادامرررره دادم و در اولررررین منزلرررری کرررره درب خانرررره اش راازسرررررلطؾ ومحبررررت‬ ‫وهمراهی باتناهرکنندگان باز گااشته بود تا مردم فرراری در آنجرا پنراه بگیرنرد‬ ‫من هم وارد خانه شدم و کنار راهرو وپله های ورودی به حیاط و داخل هشتی‬ ‫آن خانه نشستم تا نفسم جرا بیایرد و پرس از سراعتی کره آب ازآسریاب افتراد ومرن‬ ‫لیرروان آبرری ازدسررت صرراحبخانه نوشرریدم ! از همرران کوچرره پررس کوچرره هررا پشررت‬ ‫آرامگاه تا خیابان عشرت آباد رفتم و براز هرم از کوچره هرای روبررو ترا خیابران‬ ‫خواجه ربیع و بعد هم به سمت منزلمان با د لواپسی ونگرانی فرار کردم‪.‬‬


‫‪ /125‬خانه پدری‬

‫روز بعد که اوضا خیابانهای شهرآرام شده بود مجددا به باغ نادری‬ ‫بازگشرتم کره یر شریا بررا ارزشری را کره در دوره ی جرروانی ام خیلری دوسررتش‬ ‫مرری داشررتم و عصررای دسررتم بررود و موقررع پریرردن از روی نرررده هررای آرامگرراه‬ ‫نادر شاه در هنگامه فررار دیرروز از جیربم برر روی چمرن هرا براغ افتراده برود و‬ ‫فرصت برگشتن و برداشتنش در شرایط واوضرا وحشرتناک دیروزمیسررنبود‬ ‫را در صورت امکان پیدا کنم ‪.‬‬ ‫از سرکنجکاوی ویا ازسر میرل بره تمجیرد و تحسرین حرکرت شرجاعانه‬ ‫ومتهورانه دیروز خود شرو کردم به مترای کرردن و انردازه گیرری مسرافت و‬ ‫طرول مسرریری را کرره روز قبرل دویررده وهمچررون پرنررده پریرده بررودم ! و بررا کمررال‬ ‫شگفتی واعجاب فراوان به ی رکورد عجیب و ؼریرب وبراور نکردنری دسرت‬ ‫یافتم ! و متوجه شدم که من در روز قبل ویوم ماضی در هنگامه فرارازترس‬ ‫ووحشت اصابت گلوله وشلی رگبار مسلسل ی فاصله ی سه ‪ ،‬چهار مترری‬ ‫را در طول با وجود مرانعی بره ارتفرا یر مترر و بیسرت و یر سرانتی مترر و‬ ‫اندی درارتفا شامل بوته های شمشاد و نررده هرای براغ کره روی آن هرم یر‬ ‫ردیؾ سیم خاردارکوتاه کشیده شده بود و پیاده روئری بره عررق یر مترر بعرد‬ ‫از آن و جوی آب کنار پیاده رو را درطرفه العینی ودری چشم برهم زدنری !‬ ‫برررا یررر جهرررش قهرمانانررره بیسرررابقه وکرررم ننیرررر طرررولی و ارتفررراعی را ازتررررس‬ ‫ووحشت جانم بدون هیچ گونه تمرین وآمادگی قبلی پریده بودم !!‪.‬‬ ‫در آن روز خررراص کررره روز شرررانس و رکرررورد شرررکنی مرررن برررود کررره‬ ‫هیچگرررراه وهرگزامکرررران تکرررررار آنهررررم دوبرررراره ای وجررررود نخواهررررد داشررررت !‬ ‫"بن جانسون "آمریکایی را در سرعت طول ومسافت صد متربا مانع پشت سر‬ ‫نهاده بودم و "تیمورؼیاثی" هم در پرش ارتفا به گرد پای مرن نمری رسریدند !‬ ‫تمامی ایرن موانرع و مرواردی را کره مرن بطرور خالصره وبردون هیچگونره دخرل‬ ‫وتصرفی توضیح دادم همچنان به شکل آن سال ها در پشرت براغ نرادری پرا برر‬ ‫جررا هسررت و کسررانی کرره حرررفم را برراور نمرری کننررد و مایلنررد مرری تواننررد برونررد‬


‫احسان شوشتری ‪121 /‬‬

‫وخودشرران امتحرران نماینررد و انرردازه گیررری فرماینررد مخصوصررا مسررئولین ثبررت‬ ‫رکورد های کتاب گینس !‪.‬‬ ‫مررن هررم درزمرران جرروانی خررودم شررنا گررر خرروبی برروده ام ولرری متاسررفانه‬ ‫شرررایط رشررد وترقرری وش رکوفائی اسررتعدادهای نهررانم مهیررا و مناسررب نبررود و آب‬ ‫گیرمان نمی آمد وگرنه چیز خوبی از آب در می آمدم !‪.‬‬ ‫آنچه را هم که در آن پررش تراریخی و بره یراد مانردنی وخراطره انگیرز‬ ‫گم کردم و از دست دادم در صفحات آتی کتراب توضریح خرواهم داد ‪ .‬پررش آن‬ ‫روز من باال تراز رکوردهای المپی آسیائی بود و احتماال ممکن اسرت توسرط‬ ‫قهرمانان دو میدانی جهانی شکسته شود !‪.‬‬ ‫*********‬ ‫شهر من ممکن است شخصیت های مهم و شایسته وسرشناس فراوان‬ ‫دیگری نیز داشته باشد و خوشربختانه خیلری زیراد هرم دارد ‪ ،‬ولری مرایلم از یر‬ ‫انسان شریؾ و مهربران و ارزشرمند کره در ایرام طفولیرت و کرودکی از خردمات‬ ‫پزشکی او کررارا بهرره منرد بروده ام یرادی کررده باشرم ‪ ،‬ایرن شخصریت محبروب‬ ‫دوران کودکی من و دیگر هم سن و ساالن من اگر چه همچون نادر شاه افشار‬ ‫و حکرریم ابوالقاسررم فردوسررری دارای آرامگرراه ومقبررره برررا شررکوهی نیسررت ولررری‬ ‫خوشرربختانه یکرری از بیمارسررتانهای شهرمشررهد برره نررام ایشرران نامگررااری گردیررده‬ ‫است وهمین کافیست تا نام مبارکش جاودانه بماند ‪.‬‬ ‫در دوران طفولیررت و نرروزادی مررن یعنرری حرردود پنجرراه سررال پرریش کرره‬ ‫خیلی از شماها هنوز به دنیا نیامده بودید ‪ ،‬ی آقرای دکترری برود درشهرمشرهد‬ ‫که درمناطق محروم و فقیرنشین شهر چند تا مطب داشت و یکی ازمطب هرای‬ ‫ایشان نیزنزدی منزل ما برود ‪ ،‬و مرادرم در زمران بیمراری و مریضری کره در‬ ‫ایرام طفولیررت وکررودکی مررا خیلرری هررم زیراد اتفرراق مرری افترراد ‪ ،‬مرررا همچررون سررایر‬ ‫کودکانش نرزد همرین آقرای دکترر مری بررد کره فروق العراده پزشر مهربرانی وبرا‬ ‫محبتی بود ‪.‬‬


‫‪ /122‬خانه پدری‬

‫انسران دوسرت‬

‫داستان زیر یکی از خرانراتی اسرت کره از آن پزشر‬ ‫در خاطرم مانده است ‪:‬‬ ‫آقای دکتر در روز های خاصی از هفته به یکری از مطرب هرای خرود‬ ‫واقع در میدان شهرداری (مجسمه ) که در نزدیکی منزل ما هم بود مری آمرد و‬ ‫برره طبابررت مشررؽول مرری شررد و کودکرران و اطفررال را معاینرره مرری کرررد و همرره‬ ‫مادرانی که از خدمات پزشکی ایشان بهره منرد بودنرد و نروزادان واطفرال خرود‬ ‫را جهت معاینه ومعالجه نزد ایشان می بردند به قوه تشخیص امراق ودرمران‬ ‫آن توسررط ایررن پزش ر خوشرررو وصررمیمی ومتخصررص ایمرران و اطمینرران کامررل‬ ‫داشتند و برایش مرتبا دعای خیر وآرزوی طول عمرر مری نمودنرد و مری گفتنرد‬ ‫کرره دسررتان دکترمرتضرری شرریخ معجررزه گررر اسررت و برردن هررر بیمرراری را لمررس‬ ‫ومعاینه می کند بالفاصله شفا می یابد !‪.‬‬ ‫آقررای دکتررر‪ ،‬قلررب بسرریاررئوؾ و مهربررانی هررم داشررت و اکثررر اوقررات‬ ‫و شراید همیشرره اوقرات از بیمرراران مستضرعؾ و فقیررر و بیچراره خررود وجهرری از‬ ‫بابت حق ویزیت ومعاینه دریافت نمی کرد ‪ .‬ی صرندوق کوچر فلرزی قلر‬ ‫مانندی جلوی درب ورودی دفتر واتاق معاینه مطبش گااشته بود واز بیمارانی‬ ‫که مایل بودند وجه و پولی از بابت حق ویزیرت طبرابتش پرس ازانجرام معاینرات‬ ‫پزشکی و دریافت نسخه بپردازند ‪ ،‬مری خواسرتند کره حرق ویزیرت خرود را هرر‬ ‫مبلؽی که مایلند به دلخواه و تمایل و رضایت کامل و میزان توان و وسع داخل‬ ‫همان قل بیندازند ! ‪.‬‬ ‫چرون آقررای دکترر منشرری هررم نداشرتند کرره پررول حرق ویزیررت بیمرراران را‬ ‫دریافت وجمع آوری نماید ‪ ،‬بنا بر این همره چیرز در اختیرار خرود بیمراروهمراه‬ ‫بیمرررار (مرررادرکودک) برررود چرررون بیمررراران اکثررررا اطفرررال و کودکررران بودنرررد ‪،‬‬ ‫مختارومخیربودنررد کرره وجهرری بپردازنررد یررا نپردازنررد و در صررورت تمایررل برره‬ ‫پرداخت حق ویزیت چه میزان ومبلؽی بپردازنرد و داخرل صرندوق بیندازنرد ‪،‬‬ ‫همه بستگی به میل وتوان واراده خود بیمار(مادر بیمار) داشت ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪123 /‬‬

‫مراجعین وبیماران ومریضهای آقای دکتر هم ماشاهللا فوق العاده زیاد‬ ‫بودند ‪ ،‬صؾ هرای طروالنی از صربح ترا شرب کره مطرب ایشران تعطیرل مری شرد‬ ‫جلوی دفتر ایشان قطاروردیؾ تشکیل می شد ‪ .‬هر مادری یر کرودکی را در‬ ‫بؽررل گرفترره بررود و در صررؾ ونوبررت ایسررتاده بررود ‪ ،‬صررندلی هررایی کرره جهررت‬ ‫مراجعین گاارده بودند جوابگوی ازدحرام بریش ازحرد بیمراران نبرود ‪ ،‬در نتیجره‬ ‫مابقی مادران داخل صؾ با چادرهای کهنره ومنردرس ورنری ورو رفتره خرود‬ ‫برسروکودکان قد ونیم قد دربؽل منتنر ایستاده بودند و یا بر اثر خستگی روی‬ ‫زمررین و کنررار دیرروار مرری نشسررتند تررا نوبتشرران فرررا برسررد و بتواننررد داخررل مطررب‬ ‫واتاق معاینه آقای دکتر بشوند‪.‬‬ ‫بعضرری از مررادران برره جررای ی ر کررودک ‪ ،‬دو تررا و یررا شرراید سرره تررا‬ ‫فرزندشان را همزمان جهت معاینه همراه خود می آوردند ‪ ،‬داخل حیاط کره بره‬ ‫مطب دکتر منتهی می گردید ‪،‬ؼلؽله ای بود از ازدحام بیماران و مادران چادر‬ ‫به سر و بچه به بؽل که هر روزی که دکترر در مطرب خرود حضرور داشرت بره‬ ‫مطررب ایشرران هجرروم مرری آوردنررد ‪ ،‬برره خرراطر اینکرره دکتررر خرروبی بررود ‪ ،‬قرردرت‬ ‫تشررخیص عررالی داشررت ‪ ،‬برره بیمررار دسررت میررزد بیمررار شررفا مرری یافررت ! وازهمرره‬ ‫مهمتر مبلػ حق ویزیت هم به دلخرواه ومیرزان تروان خرود بیمرار برود ویرا اصرال‬ ‫نمی گرفت !‬ ‫برای آن مادران تهیدست وفقیروبیچراره محلره مرا واقعرا پرداخرت حرق‬ ‫ویزیررت برررای دکترفرزندشرران سررخت و گررران بررود همینکرره م ری توانسررتند پررول‬ ‫داروهررا و شررربت و قرررص و احتمرراال آمپررول تزریقرری را فررراهم نماینررد نهایررت‬ ‫موهبتی بود که خداوند بر آنان ارزانی داشته بود ‪ .‬بنا برر همرین دلیرل از برردن‬ ‫کودکان خود نزد سایر پزشکان شهر که احتماال موجب پرداخت کرایره تاکسری‬ ‫ویرا هزینرره درشررکه هررم مرری برود عاجزونرراتوان بودنررد وبیشررتر باهمرران داروهررای‬ ‫خانگی وگیاهان سنتی وجوشراندنی وبره تجویزدیگرخانمهرای دوسرت وآشرنای برا‬ ‫تجربره تروآبدیرده ترر دروهمسرایه اطفرال مرریق وبیمرارخود را معالجره ومرداوا‬ ‫می کردند !‪.‬‬


‫‪ /124‬خانه پدری‬

‫وجود دکتر مهربان وپزش باصفا وآقرائی کره هرر هفتره سره روز بره‬ ‫محلرره مررا مرری آمررد تررا کودکرران بیمررارومریق را معاینرره و معالجرره نمایررد باعررس‬ ‫نهایررت خوشررحالی و شررادمانی مررادرانی بررود کرره کودکانشرران هررر از گرراهی برره‬ ‫بیمرراری و مریضرری حرراد ومزمنرری گرفتررار مرری آمدنررد وناچررارا واجبررارا نیازمنررد‬ ‫ومجبوربمراجعرره برره درمانگرراه ومریضررخانه ویررا رفررتن برره نررزد مطررب پزش ر‬ ‫متخصص می شدند ‪.‬‬ ‫مررن و دیگررر کودکرران وفرزنرردان مررادرم نیررز از مشررتریان ومررراجعین‬ ‫پروپا قرص همین پزش شایسرته وآقرای دکترخروب برودیم ‪ .‬یر روز هرم کره‬ ‫من بیمار شده بودم مرادرم لبراس پوشرید وآمراده رفرتن شردیم و یر سرکه ی پرنج‬ ‫ریالی یا ده ریالی هم از بابت حق ویزیت آقای دکتربرداشت ‪.‬‬ ‫مررررادرم جرررروراب مشررررکی ضررررخیمی تررررا برررراالی زانرررروورانش و روی‬ ‫زیرشلواری و زیرر دامرن پیرراهن گلردارش مری پوشرید ‪ ،‬سرکه ای را کره بررای‬ ‫دکتررر کنرررار گااشرررته برررود راازلرررب طاقچرره برداشرررت وآنررررا روی لبررره ی بررراالی‬ ‫جررورابش کرره ترررا برراالتر از زانرررویش پوشرریده بررود گااشرررت وپررس از آن لبررره ی‬ ‫جورابش را چندین باربه سمت پائین تا زد تا سرکه ای را کره مخفری کررده برود‬ ‫گم نشود ‪ .‬پس از آنهم چادرنمازمشکی اش را سرش کرد و مررا هرم بؽرل کررد‬ ‫و بقیه کودکانش را به پدرم سپرد و براه افتادیم و بعد ازطی مسافتی ترا میردان‬ ‫شهرداری وفلکه مجسرمه و حردود بیسرت دقیقره ای پیراده روی بره مطرب آقرای‬ ‫دکتر رسیدیم ‪.‬‬ ‫پس از ساعتی انتنار در صؾ بیماران و مراجعین نوبرت مرا شرد کره‬ ‫وارد مطرررب دکترررر شررردیم ‪ ،‬از شررردت شرررلوؼی و ازدحرررام آقرررای دکترررر مرررادران‬ ‫وکودکرران بیمارشرران را چنررد تررا چنررد تررا داخررل اترراق معاینرره ی خررود مرری پررایرفت‬ ‫وشرو به معاینه و معالجره مری نمرود ‪ ،‬مرادرجوانی کره چنرد ترا شرماره قبرل از‬ ‫مادرمن نوبت داشت و متاسفانه خیلی هم بیچاره ترازمادر من به ننر مری آمرد‬ ‫وقترری کررودک مریضررش را روی تخررت معاینرره ی آقررای دکتررر قرررار داد و دکتررر‬ ‫معاینررره اش کررررد نمررری دانرررم چررره بیمررراری ومرضررری داشرررت کررره دکتربالفاصرررله‬


‫احسان شوشتری ‪125 /‬‬

‫برآشفت و برا ترأ ثرونراراحتی وعصربانیت شردید ولری همچرون پردری مهربران و‬ ‫دلسوز به مادر کودک پرخاش نمود که چرابچه ات را دیر به دکترر آورده ای‬ ‫چرا زود تر نزد پزش ودرمانگاه نبرده ای ‪.‬‬ ‫مادر جوان بیچاره ومفلوک هم ازشردت خجالرت و شررمندگی هری از‬ ‫آقای دکتر عار خواهی می کرد و معلوم بود که رویش نمی شد و خجالرت مری‬ ‫کشید وشرم داشت که بگوید پول ویزیت دکترومخارج درمانگاه را نداشتم !!‪.‬‬ ‫دکتر که همچنان دستورات الزم پزشکی را به مادر آن کرودک بیمرار‬ ‫قبررل از مررا را مرری داد او را همچنرران ترروبیخ ونکرروهش هررم مرری کرررد و سررفارش‬ ‫وتأکید می نمرود کره کرودک را در هنگرام بیمراری بایسرتی زود ترر نرزد پزشر‬ ‫بیاورید ‪.‬‬ ‫دکتر پس از این که کارش برا بیمرار تمرام شرد نسرخه ای نوشرت و بره‬ ‫مررادر کررودک داد و اورا هرردایت وراهنمررائی کرررد کرره برره دارو خانرره دور فلکرره‬ ‫دروازه قوچرررران مراجعرررره کنررررد و داروهررررایش را تحویررررل بگیرررررد وگفررررت کرررره‬ ‫نمی خواهد پول دارو راهم بدهی ! من خودم برا داروخانره حسراب دارم ! اینجرا‬ ‫هم الزم نیست بابت حق ویزیت ومعاینه دکتر پولی داخل قل بیندازی ‪ .‬پاشرو‬ ‫بررو بره سررالمت و آنچره را گفررتم انجرام بررده و هفتره ی بعررد هرم بچرره را بیراور تررا‬ ‫مجددا معاینه اش کنم ‪.‬‬ ‫وقتی مادرجوان قبلی که کودک بیمرارش را بؽرل کررده برود وهمچنران‬ ‫دعا گویان و تشکر کنان با چشمان اش آلرود از سرر شروق و اوق کره داروی‬ ‫کررودکش را هررم رایگرران دریافررت مرری دارد از درب مطررب خررارج شررد ‪ ،‬هنرروز‬ ‫نوبت ما نشده بود و مادران دیگری هم داخل اتاق بودند ‪.‬‬ ‫آقای دکتر ضمن تاکر و آموزش نکات بهداشتی کره دانسرتن آن بررای‬ ‫همه ی مادران داخل مطب الزم و ضرروری وبررای تندرسرتی کودکانشران نیرز‬ ‫مفیررد بررود ‪ ،‬برررای سررر گرمرری ورفررع خسررتگی مررادرانی کرره همچنرران در نوبررت‬ ‫منتنرمانررده بودنررد و چهررار‪ ،‬پررنج نفررری داخررل اترراق معاینرره تجمررع کرررده بودنررد‬ ‫خاطره هم تعریؾ می کرد وداستان هم می گفت ‪ :‬که بعلره ‪ ،‬ایرن صرندوق حرق‬


‫‪ /126‬خانه پدری‬

‫ویزیت ما هم خیلی برکت دارد ! هر کسی هر چره دلرش مری خواهرد داخرل آن‬ ‫می اندازد ! شب ها که بازش می کنریم ترا شرمارش نمرائیم ‪ ،‬مری بیرنم کره انروا‬ ‫سکه های ده شاهی و ی قرانی و دو قرانی و پنج ریالی و ده ریالی داخل آن‬ ‫هست ! بعضی ها هم داخل قل سنجاق سر و دکمه می اندازند !!‪.‬‬ ‫آقای دکترهم یکی ‪ ،‬یکی نوزادان همسن و سال مررا معاینره مری کررد‬ ‫وهم برای مادرانشان با مهربانی داستان تعریؾ مری کررد ! گمران مری کرنم کره‬ ‫آقای دکتر با اشاره به مادر جوان بیمار قبلی که به خراطر نداشرتن پرول ویزیرت‬ ‫کررودک بیمررارش راخیلرری دیررر برره نررزد دکتررر آورده بررود مکرردر وناراحررت بررود‬ ‫وبدینوسیله با نقل خاطرات به دیگر مادران حاضر در داخل مطرب مری فهمانرد‬ ‫و خودش با زبان بی زبانی و با ایما و اشاره به دیگرمادرهای داخل مطب یراد‬ ‫میداد که بچه های خودتان را در صورت مریق شردن سرریع و بره موقرع نرزد‬ ‫دکتررر بیاوریررد و اگررر از نداشررتن پررول ونینررداختن سررکه بابررت حررق ویزیررت داخررل‬ ‫قل ر جلرروی درب مطررب دکتررر هررم خجالررت مرری کشررید ی ر سررنجاقی یررا یرر‬ ‫دکمه ای همراه خودتان بیاورید و داخل صندوق بیاندازید !! ‪.‬‬ ‫من هیچگاه گاشت و فداکاری و ایثار و مهربانی آقای دکترر مرتضری‬ ‫شیخ را که از افتخارات شهر مشهد بودند از یاد نخرواهم بررد و مرن بری نهایرت‬ ‫مفتخرم که چنین همشهریانی داشته و دارم و بره مشرهدی برودنم برا وجرود چنرین‬ ‫انسان پاک و شریفی افتخار کرده و به خود می بالم ‪.‬‬ ‫من و خیلی از افراد هم سن و سال مرن و چنرد سرال بزرگترر ویرا چنرد‬ ‫سال کوچکتر از من در دوران کودکی و طفولیت خود اگر در محالت متوسرط‬ ‫و فقیرنشین شهرمشهد زندگی کرده باشند حتما ازخدمات پزشکی ومحبرت هرای‬ ‫این پزش شریؾ و پاک سرشت ونیکو کارو مهربران بهرره منرد گردیرده ایرم ‪،‬‬ ‫روحش متعالی وروانش شاد باشد ‪.‬‬ ‫اگر چنانچه مقامات شهرداری و شرورای شرهر مشرهد اجرازه بفرماینرد‬ ‫به پاس خدمات صادقانه و صمیمانه مرحوم دکتر مرتضری شریخ کره یر عمرر‬ ‫در سرررررالمت و تندرسرررررتی کودکررررران مشرررررهدی فعالیرررررت بررررری چرررررون و چررررررا و‬


‫احسان شوشتری ‪127 /‬‬

‫برری چشمداشررت نمرروده و مررن و دیگررر فرزنرردان شررهر مشررهد از خرردمات پزشررکی‬ ‫و رایگان ایشان بهرره فرراوان بررده ایرم کره مادرانمران نیزآنچنران توانرائی مرالی‬ ‫نداشته اند که حق ویزیت و دست مزد معاینات ایشان رابه نحواحسن و شایسته‬ ‫پرداخت نمایند وآقای دکترر مرحروم برا بزرگرواری ومتانرت همره مرا کودکران آن‬ ‫روز و مردان و زنران میانسرال امرروز را برا خوشرروئی وشررافتمندانه پایرفتره‬ ‫و درسررالمت وبهداشررت مررا نهایررت کوشررش و جرردیت را برره خرررج داده ‪ ،‬و شرراید‬ ‫خیلی از میانساالن امروز که دوران کودکی خود را در شهر مشهد گارانده اند‬ ‫سالمت و تندرستی ایرام طفولیرت خرود را مرهرون و مردیون زحمرات و خردمات‬ ‫بی شائبه دکترمرتضی شیخ باشند ‪.‬‬ ‫لررراا مرررا هرررم بررره جبرررران خررردمات شایسرررته آن برررزرگ مررررد روزگرررار‬ ‫و پزشرر مهربررران عصرررر خرررود مجسررمه و پیکرررره او را برررا هزینررره و مخرررارج‬ ‫شخصرری خررود سرراخته و برره مسررئولین شررهری و شررهرداری محترررم مشررهد تقرردیم‬ ‫می نمائیم تا در مکانی مناسب بنا به صالحدید خود و یا در جلوی مطب سرابق‬ ‫ایشان نصب فرمایند تا آیندگان بدانند که فرزندان مشرهد بره انسران هرای شرریؾ‬ ‫و مفاخر شرهر خرود احتررام قائلنرد و بره آنران افتخرار مری کننرد و بره آنران عشرق‬ ‫مرری ورزنررد و ارزش زحمررات و خرردمت آنرران را درک مرری نماینررد ‪ .‬حترری اگررر‬ ‫فرزنرردان مشررهد امررروز کررودک و نرروزاد باشررند ولرری برراالخره همررین کودکرران‬ ‫امرررروزی‪ ،‬روزی برررزرگ خواهنرررد شرررد و توانمنرررد خواهنرررد گشرررت و نرررا تررروانی‬ ‫وضعؾ و احیانا کوتاهی والدین خود را جبران خواهند نمود ‪.‬‬ ‫من به نمایندگی از همه ی همسن و ساالن خویش که در ایام طفولیت‬ ‫و کررودکی از خرردمات و زحمررات صررادقانه مرحرروم دکترمرتضرری شرریخ بررررای‬ ‫سررالمت و بهبررود و تندرسررتی خررود بهررره منررد برروده ایررم عاجزانرره از شررهردار‬ ‫و مسئولین محترم شهر مشهد این در خواست را ارائره مری نمرایم ‪ .‬چرون مرن‬ ‫و دیگر برادران و خرواهران و دخترر خالره هرا و پسرر خالره هرایم بریش از همره‬ ‫پزشکان شهرمشرهد از خردمات پزشرکی مرحروم دکترمرتضری شریخ بهرره بررده‬


‫‪ /123‬خانه پدری‬

‫وحق ویزیت شایسته هم نپرداختره ایرم ‪ ،‬پرداخرت هزینره سراخت یر تنردیس از‬ ‫پیکره ی آن دکتر مرحوم حداقل خدمتی است که می توانیم انجام دهیم ‪.‬‬ ‫وایرررن عمرررل مزیتهرررای دیگرررری نیرررز دارد وآن اینکررره مرحررروم دکترررر‬ ‫مرتضی شیخ نیزهمچون حکیم ابوالقاسم فردوسی ونادر شاه افشرار دارای یر‬ ‫مجسررمه در شررهر مررا خواهررد شررد وعررالوه بررر آنکرره برره ی ر همشررهری الیررق‬ ‫وشایسته خویش ارج نهاده ایم ‪ ،‬سایرین هرم کره بره شرهر مرا مسرافرت مری کننرد‬ ‫نخواهنررد گفررت ‪ :‬کرره ایررن مشررهدی هررا فقررط ازپادشرراهان وشررعرای خررود مجسررمه‬ ‫می سازند وفقط دوتا مجسمه در همه شهرشان پابرجاسرت وبره دیگرر انسرانهای‬ ‫ارزشمند وشریؾ شهرخودشان چندان اهمیتی نمی دهند وارزشی نمی نهند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪121 /‬‬

‫خانه پدری‬

‫پدرم معمم است ‪ ،‬یعنری پردرم روحرانی شریعه اسرت ‪ ،‬پردرم عبرا و قبرا‬ ‫و نعلین می پوشد و عمامه بر سرر مری گراارد و از ابتردای جروانی اش کره چنرد‬ ‫سالی در حوزه علمیه مشهد تحصیل کرده بود و به مردارجی از جهرت تحصریل‬ ‫صرؾ و نحو یا فقه و اصول رسیده بود ‪ ،‬کتاب مکاسب خوانده یا نخوانده بود‬ ‫توسط یکی از اساتید حوزه به پوشیدن لباس مخصوص روحانیت شریعه مفتخرر‬ ‫مرری گررردد و اصررطالحا ملرربس مرری گردنررد و همرران اسررتاد و پیشکسرروت معنررم‬ ‫و حضرت آیت هللا با دست مبارک خویش عمامه بر سر پدر مکرم نهراده و بره‬ ‫اصطالح با تشریفات وییه حوزه علمیه مشهد مقدس معمم می گردند ‪.‬‬ ‫پررس از آن ترراریخ ایررن قبررا و عبررا و عمامرره لبرراس رسررمی و همیشررگی‬ ‫پرردرمن مرری گررردد و همیشرره و همرره جررا بررا همررین لبرراس مخصرروص معممررین‬ ‫و روحانیون رفت و آمد می نمایند ‪ .‬ما فرزندان وهیچکس دیگری ازآشرنایان ‪،‬‬ ‫پدرم را در این سالیان طوالنی با هیچ لباس دیگری ندیده ایم ‪.‬‬ ‫پردرم مجتهرد محلره و شرهرمان نیزهسررت ‪ ،‬عرالوه برر اینکره در حرروزه‬ ‫علمیرره ترردریس مرری نمایررد ‪ ،‬در مسررجد نزدی ر منزلمرران نمرراز جماعررت بررر پررا‬ ‫می دارد و بیش از پنجاه سال است کره امرام جماعرت و پریش نمراز مسرجد بروده‬ ‫وهستند و این اصلی ترین و ملموس ترین وآشکارترین شؽل پدر من است ‪.‬‬


‫‪ /135‬خانه پدری‬

‫ولرری عررالوه بررراین پرردرکارهای مختلررؾ وگونرراگون دیگررری نیررز انجررام‬ ‫مرری دهنررد ازجملررره اینکرره برره سرررؤاالت شرررعی و دینرری اهرررالی ومریرردان خرررود‬ ‫و مؤمنینی که به درب منزل و یا مسجد محل مراجعه می نماینرد جوابگرو بروده‬ ‫و هستند ‪.‬‬ ‫منزل محل سکونت و زندگی مرا حکرم یر دفترر کرار بیسرت و چهرار‬ ‫ساعته وبدون تعطیلی را برای پدرم را داشرته ودارد کره هرر فرردی از مرؤمنین‬ ‫ومؤمنات ودرهرساعتی ازشبانه روز که مایل برود و سرؤال و پرسشری شررعی‬ ‫ودینی برایش پیش آمرده برود و درخواسرت جروابی داشرت و یرا نیراز بره مشراوره‬ ‫و راهنمرائی مری داشرت و خرود را مونرؾ مری دیرد کره ننرر حراج آقرا و مجتهررد‬ ‫محل را هم جویا گردد ‪ ،‬ویا برای انجام کاروعملی برسردوراهی قررار گرفتره‬ ‫بررود واحتیرراج برره اسررتخاره داشررت ‪ ،‬مجرراز بررود و اجررازه داشررت کرره زنرری درب‬ ‫منزل ما را به صدا در آورد وتقاضای خود را مطرح نماید وجواب خرویش را‬ ‫دریافت نماید ‪ ،‬و یا اینکه هرزمان که الزم مری دیدنرد زنری مری زدنرد و بردون‬ ‫هیچ گونه تشریفات و هماهنگی قبلی و گررفتن وقرت مالقرات از قبرل وارد اتراق‬ ‫پررایرائی منررزل مررا مرری شرردند و سررؤاالت خررود را مطرررح مرری کردنررد و جررواب‬ ‫مرری گرفتنررد و کرراری را کرره داشررتند بررا پرردرم برره مشرراوره مرری نشسررتند و چررای‬ ‫می خوردند و خدا حافنی می کردنرد و بره جران پردرم دعرای خیرری مری گفتنرد‬ ‫و پررری کرررار خرررود مررری رفتنرررد ‪ ،‬ترررا مراجرررع بعررردی و احتمررراال سرررؤال وپرسرررش‬ ‫و درخواست بعدی !‪.‬‬ ‫من خوب به خاطر دارم بعضی اوقات موقع ؼاا خروردن و سرسرفره‬ ‫خانوادگی ‪ ،‬پدرم چندین نوبرت از سرسرفره وهنگرام نهرار خروردن و یرا صررؾ‬ ‫شام بلند می شدند تا جواب فرد مراجعه کننده به درب منزل را بدهند و بعرد از‬ ‫اینکه آن شخص را راه انداخته وهنوز مجددا سر سفره باز نگشرته و یر لقمره‬ ‫ؼرراا برره دهرران نگااشررته ‪ ،‬مراجررع بعرردی از راه مرری رسررید و پرردرم کرره خررود را‬ ‫مونؾ می دید تا جرواب او را هرم بدهرد براز مجرددا از سرر سرفره بلنرد مری شرد‬ ‫و درخواست او را هم اجابت می کررد و براز بررای برار سروم سرسرفره ننشسرته‬


‫احسان شوشتری ‪131 /‬‬

‫بو دند که نفر بعدی زنری مری زد و برا حراج آقرا کرار واجرب و سرؤال ضرروری‬ ‫داشت !!‪.‬‬ ‫هیچگونرره صرربروانتناری برررای مررراجعین ودیدارکننرردگان باپرردرم در‬ ‫کررار نبررود ‪ ،‬چرره بسررا کرره پرردرم از خررواب بعررد از نهررر و نیمررروزی خررویش هررم‬ ‫ناچارا و نا به هنگام بیدار می شدند تا جواب مراجعی را بدهند !‪.‬‬ ‫عالوه بر جوابگوئی به سؤاالت دینری و شررعی مرراجعین ‪ ،‬پردرم بره‬ ‫درخواست آنان برایشان استخاره هم مری گیرنرد و اسرتخاره هرای ایشران هرم برر‬ ‫دو نو است ‪ :‬ی با کتاب هللا و قرآن مجید و دوم با تسبیح ‪ ،‬بررای کرار هرای‬ ‫جزئی و پیش پا افتاده از همان تسبیح که دم دست تر و راحت تر بوده و هست‬ ‫اسررتفاده مرری نماینررد یعنرری برره محررق اینکرره مراجعرره کننررده در خواسررت اسررتخاره‬ ‫می نماید ‪ ،‬پدر دست در جیب قبای خرود مری نمایرد و تسربیح یسرمشرکی رنری‬ ‫صررد دانرره ایررش را کرره همیشرره همررراهش اسررت و جررزو لرروازم کرراری وابررزار‬ ‫ضررروری شررؽلی و وسرریله شررمارش ااکارروزانرره اش و برره اصررطالح عصررای‬ ‫دستش است را بیرون مری کشرد و رو بره قبلره مری ایسرتد و تسربیح را در دسرت‬ ‫چپ می گیرد و دست راستش را رو به سمت آسمان باال می برد و یکی دو ترا‬ ‫"یاهللا" "یاهللا" می گوید و یا در دل خود سه تا صلوات هم می فرسرتد و دسرتش‬ ‫را به طرؾ پائین و سمت تسبیح که در دست چپ دارد پایین می آورد و تعداد‬ ‫مهره ها و یا دانه هرای تسربیح را کره بره صرورت رنردوم و شانسری فری مرا برین‬ ‫انگشتان دو تا دستش قرار گرفته است را با دقرت واحتیراط کامرل وبره آهسرتگی‬ ‫و با تأنی وصبر وحوصله فراوان از سمت راسرت و برا انگشرتان دسرت راسرت‬ ‫شرو به شمارش می نمایند ‪ ،‬اگر آخرین مهره هرای براقی مانرده در فاصرله ی‬ ‫دو دست ایشان جفرت برود کره اسرتخاره برد آمرده اسرت و اگرر فقرط یر مهرره ی‬ ‫ت ر وفرررد برراقی مانررده بررود کرره جررواب اسررتخاره خرروب آمررده اسررت و مراجررع و‬ ‫متقاضی هم خوشحال و مسرورازجوابی که گرفته است پی کار خود می رود‪.‬‬ ‫البترره شررمارش تعرررداد دانرره هررای تسررربیح هنگررام اسررتخاره روش هرررای‬ ‫گوناگون دیگری نیزدارد کره یر نرو دیگرر آن هرم شرمارش تر بره تر بره‬


‫‪ /132‬خانه پدری‬

‫جای جفتی روش فوق است که به همراه آن اکرر افعرل و ال تفعرل را بره همرراه‬ ‫هر دانه تسبیح کره از دور خرارج مری نماینرد برر زبران مری راننرد ‪ ،‬اگرر آخررین‬ ‫مهررره برراقی مانررده بررا فعررل افعررل همزمرران گشررت کرره اسررتخاره خرروب آمررده و اگررر‬ ‫آخرین مهره به ال تفعل افتاد که داللت بر عدم انجام کرار مری کنرد حتمرا جرواب‬ ‫استخاره بد است و بدین طریرق مراجرع و در خواسرت کننرده اسرتخاره کره حتمرا‬ ‫ومطمئنا آدم مؤمن و معتقدی هرم هسرت جرواب خرود را فری مجلرس و بالفاصرله‬ ‫دریافت می دارد و هنگام خداحافطی دست پردرم را مری بوسرد و دعرای خیرری‬ ‫بر زبان می راند و دنبال کار خویش می رود ‪.‬‬ ‫ولی در اسرتخاره گررفتن برا قررآن کرریم کره جهرت امرورات مهرم ترر و‬ ‫اساسررری ترررری بررره کرررار مررری رود وضرررعیت کرررامال متفررراوت اسرررت و احتیررراج بررره‬ ‫تشریفات خاصی دارد که وضو ساختن قدم اول آن است ‪ ،‬که خوشبختانه پردرم‬ ‫مثل همه ی مجتهدین وروحانیون دیگر دائرم الوضرو هسرتند یعنری اینکره همیشره‬ ‫با وضو رفت وآمد مری کننرد وهنگرام خوابیردن شربانه هرم اول وضرو مری گیرنرد‬ ‫و سررپس برره رختخررواب مرری رونررد و در هنگررام نمرراز خوانرردن در حقیقررت تجدیررد‬ ‫وضو می نمایند ‪.‬‬ ‫بعضی از مومنین و مریدان پدرم تقاضا ودرخواست گررفتن اسرتخاره‬ ‫با قرآن را مری نماینرد و تعردادی از آنهرا نیرز سراعت گررفتن اسرتخاره را هرم بره‬ ‫میل خودشان مشخص می کنند که مثال پس از اقامره نمراز صربح وهنگرام سرحر‬ ‫باشد و یا مثال شب جمعه باشد !‪ ،‬برای آنها که مننم تر و دقیرق ترنرد و بررای‬ ‫امورات مهم تر خود به استخاره متوسرل مری گردنرد ‪ ،‬اسرتخاره کرردن برا قررآن‬ ‫اولویت و اهمیت بیشتری دارد ولاا برای هرر کرار پریش پرا افتراده وآسرانی اقردام‬ ‫به گرفتن استخاره نمی نمایند ‪ .‬این گروه در خواست اسرتخاره خرود را بعضری‬ ‫وقت ها به تعداد تقاضا می نمایند مثال می گویند‪ :‬حراج آقرا لطفرا دو ترا اسرتخاره‬ ‫با قرآن ودرشب جمعه برای بنده بگیریرد ! و اسرتخاره هرای اول و دوم را هرم‬ ‫بررر مبنررای نیررت خررود مشررخص مرری نماینررد و بعرردا در فرصررت مقتضرری مراجعرره‬ ‫می نمایند و یا تماس تلفنی می گیرند و جواب استخاره سفارشری خرود را جویرا‬


‫احسان شوشتری ‪133 /‬‬

‫می گردند و پدرم می گوید مثال اولی بد آمده ولی دومی خوب است و یا اینکره‬ ‫هر دو تا بد و یا هر دو تا خوب و یا این که اولی خوب و دومی بد است !‪.‬‬ ‫پرردر بزرگرروار و روحررانی ام کرره مررا بچرره هررا از طفولیررت و کررودکی ‪،‬‬ ‫ایشان را "آقا جان" خطاب می کنیم ‪ ،‬برای امورات روزمره خویش هم مرترب‬ ‫از استخاره که مشاورت با خداوند است استفاده می کنند وچون تسبیح دم دست‬ ‫و همیشره داخررل جیرب قبایشرران و مررادام همراهشران اسررت ‪ ،‬مرتبرا و دائمررا یررا در‬ ‫حال اکر گفتن و شمارش با آن (دانه های تسبیح) هستند و یا در حرال اسرتخاره‬ ‫گرفتن با آن می باشند ‪.‬‬ ‫برای ی جایی رفتن یا نرفتن !‪ ،‬با چره وسریله ای رفرتن !‪ ،‬امرروز‬ ‫رفتن یا فردا رفرتن !‪ ،‬خریردن یرا نخریردن !‪ ،‬خروردن ویرا نخروردن !‪ ،‬بررای‬ ‫انجام ویا عدم انجام هرکار وعملری !! یرا هرر امرر مهرم و ضرروری ویراؼیرمهم‬ ‫وپیش پا افتراده دیگرری !‪ ،‬آقرا جران (پردرم ) نخسرتین کراری کره مری کننرد ‪ ،‬اول‬ ‫دست در جیب می برند و تسبیح خود را در آورده و استخاره می گیرنرد ‪ ،‬اگرر‬ ‫خوب آمد که حتما انجام می دهنرد و اگرر برد آمرد حتمرا انجرام نمری دهنرد !‪ .‬ولری‬ ‫بعضی وقت ها نیز که تمایل به انجام کاری دارند و استخاره بر خالؾ میلشان‬ ‫در می آید !‪ ،‬هر دو حالت قضیه را استخاره می گیرند یعنی اول نیت می کنند‬ ‫مثال اگربه این مجلس بروم خوب است یا بد استخاره که بد می آیرد ‪ ،‬پرس از‬ ‫آن چون قلبا دوست دارند که این کار را انجرام دهنرد دوبراره اسرتخاره مری کننرد‬ ‫که اگر نروم چه حالتی دارد !‪.‬‬ ‫بعضی وقت ها هم هر دو حالت استخاره بد می آید و آنجاست که باز‬ ‫مشکل پیش می آید و آقا جان می ماند که حاال چه کار کند !‪ ،‬اگر برود که برد‬ ‫آمده ‪ ،‬اگر نرود هرم کره برد آمرده حراال چره بایرد کررد !‪ ،‬بررای رفرع ایرن شرکیات‬ ‫پرردرم کرره عمررری اسررتخاره گرفترره و در ایررن کررار آدم خبررره وقهررارو کررار کشررته‬ ‫وچیررره وزبردسررتی گردیررده و کررارش را آنقرردر خرروب وحرفرره ای بلررد اسررت کرره‬ ‫بعضی از مریدانش بدون اسرتخاره هرای حراج آقرا (پردرم) دسرت بره هریچ کراری‬ ‫نمی زنند ! و آنقدر به استخاره های پدرم ایمان وایقان دارنرد کره عمرل بردان را‬


‫‪ /134‬خانه پدری‬

‫برای خود فرق و واجب می دانند !‪ .‬چند دقیقه بعد مجددا در رابطه با همان‬ ‫موضوعی که چند دقیقه پیش نیت کرده و استخاره گرفته اند ‪ ،‬دوباره اسرتخاره‬ ‫می گیرد و اینبار نتیجه هر چه باشد توکلت علی هللا عمل می نمایند !!‪.‬‬ ‫ولی در استخاره با قرآن کریم که قوی تر و رسمی تر اسرت چرون برا‬ ‫آیه و تفسیر آیه سرو کار دارند این مشکل دانه های تسبیح وجود ندارد و چون‬ ‫آنجا عالوه بر دو حالت "خوب" یا "بد" حالت های سروم و چهرارمی هرم هسرت‬ ‫که می گویند "میانه ی خوب" و یرا "میانره برد" !‪ .‬یعنری اینکره مری توانرد جرواب‬ ‫استخاره خوب ‪ ،‬خوب نباشد ولی متمایل به سوی خوبی باشد و یا اینکه جرواب‬ ‫استخاره صد در صد بد نیست ولی در صد بد برودنش قروی ترر اسرت و متمایرل‬ ‫بره برردی اسررت ‪ .‬برره همررین دلیررل ایررن نرو اسررتخاره نسرربت برره اسررتخاره بررا تسرربیح‬ ‫مشرررتری وعالقررره منرررد وطرفرررداران زیادتروبیشرررتری دارد و ازاهمیرررت بسررریار‬ ‫فراوانتری برخوردار است و حتما شایسته تر و مؤمنانره ترر و در صرد صرحت‬ ‫و صدق ودرستی اش نیز دقیق ترو کاملتراست ‪.‬‬ ‫برای هر کاروعمل پیش پا افتاده ای مثل اینکه به آنجا بروم یا نروم‬ ‫از استخاره با قرآن استفاده نمی کنند ولی برای انجام کارها واعمال خیلری مهرم‬ ‫مثل جرواب دادن بره خواسرتگار دخترشران و یرا خریرد و فرروش منرزل و مؽرازه‬ ‫واتومبیل شان واثاس کشی ومسافرت وامثالهم حتما از استخاره برا قررآن و آنهرم‬ ‫پس از تالوت ااان واقامه نمازجماعت صبحگاهی استفاده می نمایند ‪.‬‬ ‫بعضرری از مریرردان پرردرم آنقرردر برره جررواب اسررتخاره هررای پرردرم ایمرران‬ ‫دارند که از را ه های دور هرم بررای بهرره منرد شردن از اسرتخاره هرای پردر بره‬ ‫ایشان مراجعه می نمایند و من خود شاهد بروده ام کره از شهرسرتان هرای خیلری‬ ‫دوروحتی ازکشورهای دیگرهم از پردرم تلفنری در خواسرت وتقاضرای اسرتخاره‬ ‫داشته و دارند !‪.‬‬ ‫پدرم عالوه بر مشاؼل فوق درمجالس گونراگون کره ایشران را دعروت‬ ‫مررری نماینرررد منبررررهم مررری رونرررد و روضررره هرررم مررری خواننرررد کررره ایرررنهم یکررری از‬ ‫برنامه های مرتب و مننم روزانه و یرا هفتگری پردرمی باشرد ‪ .‬در ایرام خاصری‬


‫احسان شوشتری ‪135 /‬‬

‫از سال مثل ایام محرم وصفر واربعین وچهرل وهشرتم و دهره فاطمیره وامثرالهم‬ ‫مجالس روضه خوانی پردرم پرر رونرق ترر وتعرداد مجرالس روزانره آنهرا زیرادتر‬ ‫وفراوان تراست که مثل کالس درس معلمین و اساتید دانشگاه که از این کالس‬ ‫به آن کالس می روند و یر سراعت در ایرن مدرسره و سراعت بعرد در مدرسره‬ ‫دیگر به تدریس مشؽولند !‪ ،‬پدر من نیرز از ایرن مجلرس بره آن مجلرس و از ایرن‬ ‫مکان به مکان بعدی می روند تا بر منبر دیگری سخنرانی فرمایند و مسرتمعین‬ ‫وحاضرین مجلس را از بیانات خویش مستفیق نمایند ‪.‬‬ ‫پررردرم بعضررری از ایرررام و روز هرررای خررراص سرررال فرصرررت رسررریدگی‬ ‫وحضورو سر زدن به همه مجالسی را که در آنها دعوت مری شروند را ندارنرد‬ ‫و وقررت کررم مرری آورنررد و ناچررارا از حضررور در بعضرری مجررالس عررار خررواهی‬ ‫نمرروده و انصررراؾ مرری دهنررد مگررر آنهررائی کرره از مرراه هررا قبررل و بررا همرراهنگی‬ ‫و دعوت قبلی برنامه ریزی شده و از پیش تعیین گردیده و رزرو نمروده باشرند‬ ‫وقول و وعده قبول واجابت آن را از زبان پدرم شنیده باشند ‪.‬‬ ‫در مسجد پدرم نیز همیشه ایام در شب های جمعه بررای دعرای کمیرل‬ ‫و یا شب های اعیاد وتولد ائمه اطهار و یا شب های عزاداری و شرهادت و یرا‬ ‫وفات امامان و معصومین و یا شب های قدر و احیراء در مراه مبرارک رمضران‬ ‫که قرآن بر سر خود می گیرند و یا دهه ی اول محرم و دهه ی آخر ماه صرفر‬ ‫و یا دهه فاطمیه و امسال آن حتما پدرم بعد از برگزاری نمراز جماعرت مؽررب‬ ‫و عشاء منبرتشریؾ می برند و سخنرانی می فرمایند و مستمعین ونمازگااران‬ ‫ومدعوین وحاضرین درمسجد از بیانات ایشان استفاده می نمایند‪.‬‬ ‫از همررررران دوران کرررررودکی و نوجررررروانی یکررررری از مراسرررررمی را کررررره‬ ‫پررردرم ا جررررا مررری کردنرررد و مرررن خیلررری خوشرررم مررری آمرررد برگرررزاری نمررراز عیرررد‬ ‫فطررر بررود کرره نمرراز گررااران و اقترردا کننرردگان برره امررام جماعررت مسررجد بسرریار‬ ‫زیرررراد مرررری شرررردند و در پیرررراده رو و خیابرررران حاشرررریه مسررررجد پرررردرم حصرررریر‬ ‫و فررررش پهرررن مررری کردنرررد و نمررراز گرررااران تررروی خیابررران و روی آسرررفالت بررره‬ ‫صرررؾ نمررراز جماعرررت مررری ایسرررتادند و کرررودکی وطفرررل درون مرررن نیرررزاز دیررردن‬


‫‪ /136‬خانه پدری‬

‫ایررن صررحنه بررا شررکوه خیلرری خوشررحال مرری شررد و در دل کوچرر و کودکانرره‬ ‫خررویش همگررری شرران را دعرررا مررری کرررد و آرزو مررری نمرررود کرره عیرررد فطرشررران‬ ‫مبارک باشد !‪.‬‬ ‫و بر عکس این مراسم که خیلی خروش آینرد مرن برود از مراسرم احیراء‬ ‫در شرب هرای قرردر کره بره مرردت طروالنی و ایسرتاده قرررآن هرا را روی سرر خررود‬ ‫می گااشتند و در تاریکی مجلرس چرون چراؼهرای مسرجد را هرم خراموش کررده‬ ‫بودنررد بررره ترر تررر امامرران و ائمررره معصررومین هرررر کرردام ده برررار سرروگند یررراد‬ ‫مرری کردنررد و مجلررس آنقرردر طرروالنی و خسررته کننررده مرری شررد کرره مررن از شرررکت‬ ‫خررودم پشرریمان مرری گشررتم و بررا خررودم عهررد مرری کررردم کرره دیگررر در ایررن مراسررم‬ ‫شرکت نمی کنم !‪ .‬و عجیب تر آنکه در همان شب هرا پردرم برا حضرور تعرداد‬ ‫کثیرری ازمریرردان خررود کرره صرؾ نمرراز گررااران همرره مسرجد را پررر مرری کرررد از‬ ‫ابترردای شررب وبعررد از برگررااری نمرراز مؽرررب وعشرراء وپررس از افطررار شرررو‬ ‫می کردند واول نماز هزار رکعتی هم می خواندند و در ادامه شرب هرم مراسرم‬ ‫احیاء و قرآن بر سر می گرفتند‪.‬‬ ‫و پدرم از جهت رعایرت احتیراط همره ی شرب هرای قردر را مثرل شرب‬ ‫نرروزدهم ‪ ،‬شررب بیسررت و یکررم ‪ ،‬شررب بیسررت و سرروم وشررب بیسررت و هفررتم مرراه‬ ‫مبررارک رمضرران را وبرره روایررت هررای مختلررؾ ترراریخی ایررن مراسررم را بررر پررا‬ ‫می دارند تا از برکات ونعمات ایرن شرب عزیرز کره خیرر مرن الرؾ شرهر و یر‬ ‫شب آن بهتر از هزار ماه است بی نصیب نگردند‪.‬‬ ‫عالوه بر انجام امرورات فروق پردرم کره مجتهرد شرهر هسرتند بره امروال‬ ‫و دارائی و در آمد های مراجعین خرود هرم همچرون یر مرأمور ارشرد وزارت‬ ‫دارائرری رسرریدگی مرری نماینررد ومررال وامرروال و سرررمایه ودارائرری آنرران را پرراک‬ ‫و تطهیر و طیب و طاهر می فرمایند ‪.‬‬ ‫وقتی مؤمنین و مؤمنرات (البتره اکثریرت مرراجعین و مریردان پردرم در‬ ‫این بخش مؤمنین هستند چرون مؤمنرات کمترر دارای سررمایه و در آمرد مسرتقلی‬ ‫هستند که نیاز به رسریدگی بره آنهرا باشرد ترا وجوهرات شررعی خرود را پرداخرت‬


‫احسان شوشتری ‪137 /‬‬

‫نمایند !) به پدرم مراجعه می نمایند و حساب سالیانه و دخل و خرج و عایردات‬ ‫و سررود و منفعررت کسررب و کررار خررود را مطرررح مرری کننررد ‪ ،‬آقررا جرران مثررل ی ر‬ ‫حسرراب دار متخصررص و کررار کشررته درصرردی را کرره بایسررتی صرراحب سرررمایه‬ ‫و دارائرری ازامرروال خررود بابررت خمررس و زکررات و سررهم امررام و دیگ رر وجوهررات‬ ‫شرررعیه بپررردازد را مشررخص مرری فرماینررد و فرری المجلررس صررورت حسرراب آنرررا‬ ‫مرقوم فرموده و نقدا و یرا برا دریافرت چر برانکی تصرفیه وتسرویه مری فرماینرد‬ ‫وهری از مبالػ دریافتی از مراجعین ومؤمنین را بنرا برتشرخیص و مصرلحت‬ ‫خود که مجتهد جامع الشررایطی هسرتند بره مصررؾ مری رسرانند و یرا بره اهلرش‬ ‫واگاار و پرداخت می نمایند‪.‬‬ ‫و مرررن در دوران کرررودکی ونوجررروانی کررره بارهرررا دراتررراق پرررایرایی‬ ‫منزلمران شرراهد رسریدگی و بررسرری امروال و دارایرری هرای مررراجعین بروده ام بررا‬ ‫چشم خرود دیرده ام کره بعضری از مواقرع پردرم پرس از پایران بررسری و دریافرت‬ ‫وجرروه شرررعیه مررراجعین ‪ ،‬تمررام وجرره دریررافتی و یررا قسررمتی از آنرررا برره خررود‬ ‫پرداخت کننده بخشیده اند ! و یا به پرداخت کننرده بازگردانرده و سفارشراتی از‬ ‫بابت اینکه به چه مصرفی برساند به او فرموده اند !‪.‬‬ ‫یکی دیگر از کار های پدر من این است که به امورات در گاشرتگان‬ ‫هم رسیدگی می نمایند ‪ ،‬یعنی اینکه فرزندان و یا خویشراوندان متروفی بره پردرم‬ ‫مراجعرره مرری نماینررد و از اینکرره پرردر در گاشررته و یررا مررادر فرروت شررده شرران در‬ ‫لحنات آخر عمر خود وصیت و سفارش نموده که چند سالی نماز نخوانده و یا‬ ‫چند روزی روزه نگرفته اند و نمراز و روزه شران قضرا شرده وبردهکار هسرتند‬ ‫و حاال که آن اشخاص وفات نموده و به رحمت ایزدی شتافته اند و دستشان از‬ ‫این عالم کوتاه شده است بایستی بدهی خود را تسویه نمایند تا مدیون نباشند ‪.‬‬ ‫و یرررا ایرررن کررره مرررثال اسرررتطاعت وتوانرررائی مسرررافرت بررره مکررره مکرمررره‬ ‫وزیارت بیت هللا الحرام و انجام مراسم ومناس حج واجب را داشرته انرد ولری‬ ‫به علت نا توانی و بیماری و کهولت سن موفرق بره زیرارت خانره خردا نشرده انرد‬ ‫و حاال که دستشان ازاین دنیا کوتاه شرده و بره جرایی بنرد نیسرت بره فکرر جبرران‬


‫‪ /133‬خانه پدری‬

‫مافات افتاده اند و وصیت کرده اند که فرزندانشان که معموال بر عهده وبرامره‬ ‫فرزند اکور ارشد است تا این کاستی هرا را جبرران وتالفری نمروده و چنرد سرال‬ ‫نماز نخوانده و روزه نگرفته و یا حج نرفته والدین خود را نیابتا به جرای آورد‬ ‫وانجام دهد‪.‬این افراد واشخاص هم برای پیشرفت کار وانجرام تعهرد ودیرن خرود‬ ‫به پدر من که معتمد و مجتهد محل است مراجعه می نمایرد ترا آنچره را برر امره‬ ‫خود دارند به نحو احسن ادا نمایند و به انجام برسانند ومدیون نباشند و وصیت‬ ‫و سفارش خود ویا والدین در گاشته وبه دیار باقی شتافته خودرا عملی نمایند‪.‬‬ ‫و از آنجا که خوشبختانه همه چیرزدر ایرن دنیرای مرادی قیمرت و بهرای‬ ‫مشررخص ومعینرری دارد و خوانرردن ی ر سررال نمرراز و یررا گرررفتن ی ر مرراه روزه‬ ‫نیابتی برای مرحوم در گاشته هم کامال مشخص ومعرین اسرت و قیمرت آنهرم از‬ ‫طرؾ حوزه و یرا جرای دیگرری کره نمری دانرم کجاسرت برر حسرب ترورم سرالیانه‬ ‫کرررررامال دقیرررررق تعیرررررین و معرررررین ومشرررررخص مررررری گرررررردد و از همررررره بهترررررر‬ ‫ومهمتروجالبتراینکه اینگونه امور معنوی وروحرانی جرای چانره زدن و تخفیرؾ‬ ‫گرفتن هم ندارد !‬ ‫و فقط مهمتر و اساسی تر از همه یافتن یر فررد معتمرد ومعتقرد و برا‬ ‫ایمان و خدا ترس اسرت کره بعرد از دریافرت وجره و پرول ایرن کارعبرادات فروت‬ ‫شررده را حتمررا انجررام دهررد وخرردائی نررا کرررده تررن مرحرروم تررازه در گاشررته را کرره‬ ‫کوترراهی کرررده وکرراهلی نمرروده و چنررد سررالی را برره علررت جرروانی و خررامی و یررا‬ ‫بجهت کهولت و نراتوانی از انجرام فررائق دینری و یومیره خرود محرروم گردیرده‬ ‫و ترک صالة کرده و یا روزه خواری نموده را داخل گور بیش از این نلرزاند‬ ‫و حتما نمازهای کسری را به جای آورده و روزه های قرضی را بگیرد تا در‬ ‫روز حسابرسی درپیشگاه معبرود ‪ ،‬مرحروم مؽفرور کرم و کسرری ودیرن وبردهی‬ ‫نداشته باشد !‪.‬‬ ‫پررردرم از سرررر احسررراس تکلیرررؾ دینررری وانجرررام ونیفررره شررررعی وفقهررری‬ ‫و نیزازجهت مسئولیت شؽلی به مشکل این گونه مسرلمین ومرؤمنین هرم بره نحرو‬ ‫شایسته وبایسته رسیدگی می نمایند وکار آنان راهم راه می اندازند‪ ،‬وگرفتراری‬


‫احسان شوشتری ‪131 /‬‬

‫آنان را هم حرل مری کننرد و حرق الزحمره و اجررت و هزینره برر پرائی یر‬

‫سرال‬

‫نماز ویا ی ماه روزه گرفتن نیابتی را مشخص کرده واز بستگان و فرزنردان‬ ‫متوفی که مراجعه نموده انرد را دریافرت مری داشرتند (و هرم اکنرون نیرز دریافرت‬ ‫می دارند) و آن وجوه وپول هرای دریرافتی را بره افرراد نیازمنرد مرورد وثروق و‬ ‫معتمد خودش پرداخت می دارند که نیابتا بررای مرحروم در گاشرته وفروت شرده‬ ‫نمرراز و روزه برره جررای آورنررد ‪ .‬چررون بررا اینهمرره متقاضرریان ومررراجعین پرردرم‬ ‫شخصا و به تنهائی نمی توانسرت مردام بررای فروت شردگان ودر گاشرتگان نمراز‬ ‫بخوانررد و روزه بگیرررد !‪ .‬در نتیجرره پرردرم کارگررااران مررورد اعتمرراد واطمینرران‬ ‫ونیازمندی داشت که انجام اینگونه اعمال وکارها را به آنان ارجا می داد کره‬ ‫مثال معادل دو سال نیابتا به نام چنین فردی نماز بخوانند و یا روزه بگیرند‪.‬‬ ‫تعررردادی از کارگررررااران و معتمررردین پرررردرم بررررادران و خویشرررراوندان‬ ‫وبستگان روستائی و کشاورز خودش بودند که اگرر چره در ایرام فصرل تابسرتان‬ ‫سررخت وشرردید درگیرومشررؽول امررورات کشرراورزی و دامررداری و کشررت و زر‬ ‫و برداشت محصول بودنرد و فرصرت سرر خارانردن نداشرتند ولری در ایرام پرائیز‬ ‫و زمستان که معموالمحصول خرودرا برداشرت ودروکررده وخرمنهرای خرود را‬ ‫کوبیرررده بودنرررد وهمررره محصررروالت زراعررری ومیررروه جرررات سرررردرختی خرررود را‬ ‫انبارنموده و یا درسیلوها اخیره کرده بودند وکرار زراعرت وباؼرداری موقترا ترا‬ ‫بهررار آترری برره اتمررام رسرریده بررود ‪ ،‬آنهررا هررم بیکررار مرری ماندنررد ‪ ،‬صررحرا و دشررت‬ ‫و بیابان هم که بره علرت بررؾ و براران وسروز وسررما نمری توانسرتند برونرد بنرا‬ ‫براین همیشه اوقات یا توی روستا آفتاب نشین بودند و یا داخرل منرازل خرود بره‬ ‫بطالت می گاراندنرد وکارمفیرد ومثمرر ثمرری جهرت انجرام نداشرتند وامرا در ایرن‬ ‫فصول فرصت کافی و وقت اضرافی بررای نمراز خوانردن نیرابتی و روزه داری‬ ‫قضا شده برای در گاشتگان وفوت شدگان مسلمان ومؤمن شهری را داشتند ‪.‬‬ ‫وازطرفی چون پدرم احساس دین وونیفره مری کررد کره خویشراوندان روسرتائی‬ ‫خودش را حمایت نماید ‪ ،‬به ننر می آمد که بیشترتمایل داشت ترا وجوهراتی را‬ ‫کرره از مررؤمنین و مسررلمین دریافررت مرری دارد فرری مررا بررین خویشرراوندان ودرمیرران‬


‫‪ /145‬خانه پدری‬

‫روسررتائیان هررم والیترری خررودش توزیررع وپخررش نمایررد چررون هررم آنرران را مسررتحق‬ ‫ومحتاج می دید و نیازمند به انجام این امورات می دانست و هم احتمراال معتقرد‬ ‫بود ‪ :‬چراؼی که به منزل رواست به مسجد حرام است !‪.‬‬ ‫ایررن بررود کرره در ایررام کررودکی وطفولیررت اگرچنانچرره فرضررا بررر حسررب‬ ‫اتفاق خارج از فصل بهاروتابستان ‪ ،‬گارومسیرمان به روستا می افتراد وسرری‬ ‫برره دهکررده میررزدیم ‪ ،‬وقترری برره منررزل یکرری از عموهررا مراجعرره مرری کررردم وقررت‬ ‫و بی وقت می دیدم که مشؽول نماز خواندن هستند !‪.‬‬ ‫اوایل کره کرودک وبچره برودم متوجره قضریه نمری شردم وبرا خرودم فکرر‬ ‫می کردم که ایرن عمرو هرا و خویشراوندان مرن چررا اینهمره نمراز مری خواننرد !‬ ‫فکر می کردم که آیا خیلی زیادی مؤمن اند ! یا ازایمان زیادی شورش را در‬ ‫آورده اند ! و یا اینکه سوپر مسرلم انرد کره نمازشران تمرامی نردارد ! و برا یر‬ ‫تسبیح و یا تعدادی چوب کبریت و یا دانه نخود ولوبیا در کنار سجاده وجانمراز‬ ‫خودشان هی مرتب نشانه وعالمت می گاارند وچوب کبریت اضافه می نماینرد‬ ‫و تعداد رکعت نمازهای انجام داده خودشان را می شمارند ! و باز بره محرق‬ ‫اتمرام نمرراز وادای سرالم دوبرراره برره پرا مرری ایسرتند و قیررام مرری کننرد ومجررددا نیررت‬ ‫می کنند و بازدوباره وچند باره مرتبرا و کررارا ومسرتمرا روبره قبلره تکبیرگفتره‬ ‫و برره نمرراز مرری ایسررتند !‪ .‬آنقرردر نمرراز مرری خواننررد کرره پنررداری نمازشرران تمررامی‬ ‫ندارد !‪.‬‬ ‫یا اینکه چرا این خویشاوندان روستائی وگرامی خیلی از ایام سرال را‬ ‫که هیچ ارتباطی هم به ماه مبارک رمضان نردارد روزه مری گیرنرد ! ولری کرم‬ ‫کم که به سن نوجوانی رسیدم و یکبار هم پدرم توسط خودم پول ارسال کرد ترا‬ ‫به روستا ببرم و ما بین چند نفری که اسمشان را داده برود توزیرع نمرایم متوجره‬ ‫موضو شدم و عقلم کمی سر جایش آمد کره ایرن بیچراره هرا از سرر درمانردگی‬ ‫وبیچارگی وناچاری در حقیقت با نماز خوانردن و روزه داری زیرادی واضرافی‬ ‫خود دارند کاسبی ومعامله و امرارمعاش می کنند !‪ .‬فصول بهارو تابستان که‬ ‫کررار سررخت وپرمشررقت و طاقررت فرسررای زراعررت و کشرراورزی وفصررول پررائیز‬


‫احسان شوشتری ‪141 /‬‬

‫و زمسرررتان هرررم کرررار نمررراز خوانررردن و روزه گررررفتن ‪ ،‬نیرررابتی و وکرررالتی بررررای‬ ‫مرحومان مؤمن شهری !‪.‬‬ ‫تصررور مرری کررنم کرره پرردرم ایررن توانررائی و قرردرت را نیررز دارد کرره از‬ ‫فاصله های خیلی دور و چند هزار کیلومتری مرد و زنی را با هم محرم نمایرد‬ ‫و برره عقررد و نکرراح وازدواج یکرردیگر در آورد !‪ .‬چررون برره یرراد دارم ی ر روز‬ ‫دراوایررل ایررام نوجرروانی هنگررام خررروج از حرررم امررام رضررا ( ) ازدرب سررمت‬ ‫مسجد گوهرشاد که در معیت و همراه پدرم بودم و به طرؾ کفرش داری درب‬ ‫مسجد می رفتیم تا کفش های خودمان را دریافت نمراییم یر آقرای شری پروش‬ ‫محترررم و مسررنی تررا چشررمش برره لبرراس روحررانی پرردرم افترراد نزدیر آمررد و خیلرری‬ ‫مؤدبانرره بعررد از سررالم و علی ر ی ر چیزهررایی آهسررته برره پرردرم گفررت ‪ .‬مررن کرره‬ ‫کودک و نوجوان بودم و دست پدرم را هرم گرفتره برودم ترا در شرلوؼی جمعیرت‬ ‫اطرراؾ ضررریح حررم گررم نشروم وصررحبتهای آنهررا را کرم وبرریش مری شررنیدم ‪،‬ایررن‬ ‫جرروری متوجرره شرردم و اسررتنباط کررردم کرره درخواسررت تررالوت خطبرره عقرردی را‬ ‫داشررت برررای پسرررش کرره در شهرسررتان آبررادان کررار مرری کرررد و احتمرراال مهنرردس‬ ‫شرکت نفرت برود ‪ .‬پردرم قبرول کررد و بره ایشران فرمودنرد اسرامی را بدهرد و آن‬ ‫آقرای محترررم شری پرروش هرم اسررم پسرررش و یر خررانمی را گفرت و پرردر داخررل‬ ‫دفترچرره یادداشررتی کرره برره همررین مننرروراز جیررب بؽررل قبررایش خررارج کرررده بررود‬ ‫اسامی را یادداشت و ثبت کررد و جرواب داد خیالتران راحرت باشرد بعرد از نمراز‬ ‫نهر می خوانم ‪ ،‬فقط بهتر اسرت از جهرت رعایرت احتیراط چرون افرق آبرادان برا‬ ‫مشهد متفاوت است ی نیم ساعتی نیزبیشترمراعات احتیاط را بنمایند !‪.‬‬ ‫آن آقررررای مسررررن ومحترررررم شرررری پرررروش هررررم موقررررع خررررداحافنی کرررره‬ ‫می خواسرت برا پردرم دسرت بدهرد چنرد برگره اسرکناس ترا شرده کره درون مشرتش‬ ‫مچالره کررده برود و مشرخص نبرود چنرد تومرانی اسرت یواشرکی کرؾ دسرت پردرم‬ ‫گااشت و خداحافنی کررد و بره سرمت داخرل حررم و بره سروی ضرریح رفرت ترا‬ ‫دقررایقی بعررد و پررس از برراز گشررت از زیررارت حرررم تلفنرری برره پسررر جرروانش کرره‬ ‫درشهرستان آبادان کاروزندگی می کرد اطال بدهرد کره خیرالش راحرت باشرد !‬


‫‪ /142‬خانه پدری‬

‫وبعد از نماز نهر وعصر می تواند با خیال راحت وآسوده دمی به خمره بزند‬ ‫ودلی از عزا به در آورد !!‪ .‬و من و پدر هم به سمت کفش داری رفتریم و پرس‬ ‫از دریافت کفشهایمان از درب مسجد گوهر شاد به سمت بازار زنجیر آن روز‬ ‫که در امتداد بازار سرشور بود خارج شدیم ‪.‬‬ ‫پرردرم کرره همیشرره لبرراس مخصرروص روحررانیون شرریعه رابرره تررن دارد‬ ‫و موقع نماز خواندن حدود نیم متری از لبه عمامه خود را کره بره سرر دارد از‬ ‫دورسرررش برراز مرری کنررد و آنرررا در گوشرره یقرره ی قبررای خررود در کنررار گررردنش‬ ‫می گاارد (تحرت الحنر ) و پرس از آن بره اقامره نمراز مری ایسرتد ‪ .‬او فقرط بره‬ ‫خواندن نمازهای یومیه خویش ونماز های مستحبی ونافله ها ی آنها هم قناعرت‬ ‫نمرری کنررد بلکرره نیمرره شررب هررا نیررز یکرری دو سرراعتی قبررل از ااان صرربح بیرردار‬ ‫می شود و نماز شب می خواند ‪ ،‬در حین خواندن نمراز و دعرا و مناجرات هرای‬ ‫مخصرروص برره آن ‪ ،‬یکرری از آداب برره جررای آوردن عبرراداتش آن اسررت کرره روی‬ ‫سررجاده نمررازش رو برره قبلرره دراز مرری کشررد ودر حالررت خوابیررده دسررت راسررت‬ ‫خودش را که به روی آرنج تکیه داده است را زیرسرش می گاارد و یره وری‬ ‫رو به قبله قرار می گیرد و با دست چپ خود که تسربیحی در برین انگشرتان آن‬ ‫می چرخاند وروی بدن واندامشان قراردارد اا کاری مثل "یا رحمن یا رحمن"‬ ‫ویا "یا رحیم یا رحیم" و امثال آنرا هرر کردام صردها برار تکررار مری نمایرد و برا‬ ‫دانه های تسبیح وبه کمر انگشرتان دسرت چرپ تعرداد آنهرا را مری شرمارد فکرر‬ ‫می کنم ه ر ی از ااکرار را در ایرن حالرت صرد برار تکررار مری کنرد و بعرد از‬ ‫اتمام آن اکر بعردی را شررو مری کنرد کره مرثال "یرا سرتار یرا سرتار" و ترا آخرر‬ ‫شاید صد تا از این ااکار را هر کدام صد بار بره همران حالرت دراز کرش و رو‬ ‫برره قبلرره در حررالی کرره دسررت راسررتش روی آرنررج تکیرره داده و زیررر سرررش قرررار‬ ‫گرفته و با دست چپ تسبیح می چرخاند تکررار مری کنرد و ایرن در حرالی اسرت‬ ‫که نیم متری از عمامه سفیدشان از روی سرشان تا دور گردنشران پیچیرده شرده‬ ‫است و ما که کودک و نوجوان بودیم تقریبا هر موقع از نیمه شب که بره دلیلری‬ ‫بیدار می شدیم آقرا جران را یرا در حرال نمراز خوانردن مری دیردیم کره رو بره قبلره‬


‫احسان شوشتری ‪143 /‬‬

‫ایسرتاده و دسررت راستشران را برره حالررت قنروت برراال گرفترره و برا دسررت دیگرشرران‬ ‫تسرررربیح مرررری چرخاننررررد کرررره احتمرررراال تعررررداد ااکررررار واوراد تکررررراری خررررود را‬ ‫می شمردند و یا اینکه به همرین حالرت روی سرجاده خرویش و کرؾ اتراق رو بره‬ ‫قبله دراز کش و در حرال راز و نیراز بره درگراه پروردگرار بری نیراز بره عبرادت‬ ‫مشؽولند ‪.‬‬ ‫ما که در تاریکی شب بیدار می شدیم عمامه سفید پدر و به خصوص‬ ‫آن نیم متری از عمامه که از روی سرشان آمده بود و به دور گردنشان پیچیده‬ ‫شده بود آشکارتر و نمایان ترین بود ‪ .‬فکر می کنم در تمامی عمر خود تا آنجا‬ ‫که من ب ه یاد دارم بیش از پنجاه سال به صورت مرننم و مرترب نره تنهرا صربح‬ ‫سحر قبل از طلو آفتاب ونیز هنگام صالة نهر و موقع نماز مؽررب و عشراء‬ ‫به مسجد خودشان تشریؾ برده و در محراب مسرجد بره نمراز جماعرت مشرؽول‬ ‫بوده اند ‪ ،‬بلکه تمام این مدت در نیمه شرب هرائی کره از خرواب بیردار مری شردم‬ ‫نیز مشؽول نماز شب و عبادات شبانه بوده اند یعنی بره انردازه ی طرول زنردگی‬ ‫من وبیش از نیم قرن یا بعبارت دیگرازابتدای تولد و خلقت مرن الری یومنرا هراا‬ ‫پدرم همه شبها را بی وقفه به برپائی و انجام نماز شب سپری نموده است !‪.‬‬ ‫در ایام ماه مبارک رمضان هم که همگی ما بچه ها مونرؾ برودیم برا‬ ‫هررر سررن و سررالی برررای خرروردن سررحری بیرردار شررویم و بررر سررر سررفره سررحری‬ ‫بنشینیم ‪ ،‬پردرم بعرد از صررؾ سرحری و قبرل از شررو ااان صربح ایرن دعرای‬ ‫زیبای ماه مبارک رمضان را تالوت می فرمود ‪ :‬اللهم انی اسرئل مرن بهائر‬ ‫یررا بهرراه وکررل بهررا ئ ر بهرری ‪ .....‬اللهررم انرری اسررئل مررن جمال ر باجملرره وکررل‬ ‫جمال جمیل ‪.....‬و با صدای دلنشرین ومحرزون وخروش آهنری و صروت زیبرا‬ ‫ودرحالت تزر وابتهال و بلند تالوت می فرمود و مرا هرم بره صرورت زمزمره‬ ‫ویا در دل خویش با ایشان همراهی می کردیم ‪ ،‬کره همرین تکررار مرداوم وهمره‬ ‫سا له آن در ایام طفولیت وکودکی ونوجوانی ونیز بعلت اینکه خودم این دعا را‬ ‫خیلی دوست می داشتم وعالقه مند بودم وپدرم نیز برا صروت خروش وبسریاردل‬


‫‪ /144‬خانه پدری‬

‫انگیررز ودلنشررین تررالوت مرری فرمررود باعررس گردیررده بررود تررا ایررن دعررای زیبررای‬ ‫سحرهای ماه مبارک رمضان را حفن نمایم ‪.‬‬ ‫‪ ...‬وقتی که پدرم نماز شب می خواند و دقرایقی طروالنی همچنران رو‬ ‫به قبله و تکیه داده بر آرنج دست راست خود دستش را زیر سرش گاارده بود‬ ‫و در عرق اتاق بر سجاده خویش درازکشیده و در حال تکرار اوراد و ااکار‬ ‫بود و با تسبیح در دست چپ خرود تعرداد ااکرار برر زبران رانرده شرده خرویش را‬ ‫شررمارش مرری کرررد ‪ ،‬اگررر بررر حسررب اتفرراق یکرری از مررا بچرره هررا برررای رفررتن برره‬ ‫دستشرروئی ازخررواب بیرردار مرری شرردیم ‪ ،‬برره جهررت کرروچکی اترراق خوابمرران حتمررا‬ ‫و ناچارا بایستی قدم هرای کوچر خرود را از روی سرجاده و پیکروانردام دراز‬ ‫کشیده پدرم عبور می دادیم و از روی بدن ایشران مری گاشرتیم ترا از درب اتراق‬ ‫خررارج گررردیم ! و پرردرهم کرره همچنرران و بررا تمررامی وجررود فکرواکروحواسررش‬ ‫مشؽول عبادت ومناجات و راز ونیاز بود شاید هیچوقت وهرگزمتوجه نمی شد‬ ‫که تا صبح سحر و اتمام نماز شبشران و راهری شردن بره سروی مسرجد خودشران‬ ‫چند نفراز بچه ها یشان از روی اندام مه پیکرایشان آهسته ویواش وپاورچین ‪،‬‬ ‫پررراورچین بررررای خرررروج ازدرب اتررراق گاشرررته و دو بررراره بررررای مراجعرررت بررره‬ ‫رختخواب خود باز گشته اند !‪.‬‬ ‫وجود ی عروس اسباب بازی هر چند خیلی ریز وخررد وکوچر‬ ‫در منزل ما نماد شرک و بت پرستی به حساب می آمد و می آیرد ! ودون شرأن‬ ‫و خارج از عرؾ ی خرانواده ی روحرانی شریعه برود کره بچره هرایش برا چنرین‬ ‫اسباب بازیهائی مثل عروس که مشابه آدم یا حیوانات ساخته شده باشرد برازی‬ ‫کنند ! ‪ ،‬به همین دلیل پدرم به هریچ وجره اجرازه نمری داد کره عروسرکی اسرباب‬ ‫بازی و یا تزئینی ودکوری در منزل ما باشد !‪.‬‬ ‫خودشان که امکان نداشت حتی برای دختر بچه هایش ی عروسر‬ ‫اسباب بازی بخرد ودیگر پسر هرای برزرگ ترر هرم حرق نداشرتند بررای بچره هرا‬ ‫وخواهر کوچ ترشان از این جور اسباب بازی هرا خریرداری نماینرد و داخرل‬ ‫منزل ی روحانی و پیش نماز بیاورند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪145 /‬‬

‫یکبررار هررم کرره درسررنین جرروانی برره اتفرراق پرردرم وبعنرروان راننررده همررراه‬ ‫ایشان به منزل جدید اخوی بزرگترم می رفتیم که چند سرالی برود ازدواج کررده‬ ‫بود و فرزند کوچکی داشت و ی عروس به شکل ی خررس اسرباب برازی‬ ‫برایش خریده بودند ویا کادوئی آورده بودند و پشت پنجره اتاقش گااشته بود ترا‬ ‫پدرم چشمش به آن افتاد تاکر داد که اون را از پشت پنجرره برردارد !‪ ،‬زشرت‬ ‫است مردم می بینند مگر اینجا بتخانه است !‪.‬‬ ‫هنگررامی کرره برررای اولررین باربرره منررزل جدیررد اخرروی رسرریدیم ‪ ،‬دیرردیم‬ ‫چونکرره ازبررین نرررده هررای فلررزی برراالی درب ورودی کمرری داخررل حیرراط وراه‬ ‫پله های ورودی ساختمان مشخص بوده و از سمت خیابان دید داشته به همرین‬ ‫علت اخوی ابتکار به خرج داده بود و به خاطر اینکه فضای داخل حیاط منزل‬ ‫را از دید عابرین خیابان محفون بدارد سر تا سر روی درب ورودی پارکینی‬ ‫را ورق نررازکی فلررزی جرروش داده ودیررد داخررل حیرراط را پوشررانده واسررتتارنموده‬ ‫است و برای ایجاد نمای بهتروزیباتر مثل ی تابلوی بزرگ سر در مؽازه هرا‬ ‫و فروشگاه ها سفارش داده بود به برادر خانمش که خطاط وخوشنویس برود ترا‬ ‫روی تررابلو بررا رنرری وروؼررن وبرراخط درشررت و خرروش نسررتعلیق بررزرگ نوشررته‬ ‫بودند " والیت علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عاابی" ‪.‬‬ ‫هرمیهمررانی کرره از درب منررزل ایشرران وارد مرری شررد حتمررا بایسررتی از‬ ‫زیررر ایررن کتیبرره و نوشررته وتررابلو سررر درب ورودی مرری گشررت تررا وارد حصررن‬ ‫حصین وامن گردد !‪ .‬آقا جان دروهله اول ونخسرت ازهمران داخرل اتومبیرل ترا‬ ‫چشررمانش برره درب ورودی منررزل وآن تررابلوی بررزرگ سررردرب پارکینرری افترراد‬ ‫خیلی خوشحال ومسرور شد و اخوی را مورد تشرویق وتأییرد وتمجیرد وتعریرؾ‬ ‫قرار دادند ! وبارک هللا وطیب هللا واحسنت نثارش کردنرد ! ولری بمحرق پیراده‬ ‫شدن ازاتومبیرل ترا چشمشران بره پشرت شیشره پنجرره اتراق افتراد و دیدنرد کره یر‬ ‫خرررس عروسررکی آن پشررت گااشررته انررد کرره برره سررمت خیابرران زل زده و نگرراه‬ ‫می کند ‪ ،‬بالفاصله برآشفت وکمی برزد وناراحت شدند واوقات تلخری کردنرد‬ ‫کرره چرره معنرری دارد ایررن عروس ر را آنجررا گااشررته ایررد ! زشررت اسررت مررردم‬


‫‪ /146‬خانه پدری‬

‫می بینند ! یا این تابلوی بزرگ "والیرت علری ابرن ابری طالرب ‪ "....‬را از سرر‬ ‫درب منزلررت بررردار و یررا عروسرر را داخررل خانرره ات نیرراور ! چرررا حصررن‬ ‫حصررین خررودت را برره واسررطه ی وجررود یرر عروسرر خررراب مرری کنرری !‬ ‫و خیروبرکت را از درب و پنجره ی منزلت خارج می کنی ! مگر نمی دانری‬ ‫کرره در هرخانرره ای کرره نمرراد ونشررانه وسررمبل شرررک و بررت پرسررتی باشررد خیررر‬ ‫و برکت در آن خانه جائی ندارد !‪.‬‬ ‫پدرم ‪ ،‬اخوی بزرگمان را توبیخ و سرزنش کرد و او هم خیلی سریع‬ ‫به داخرل منرزل پیؽرام فرسرتاد کره عروسر را از پشرت پنجرره بردارنرد !!‪ .‬وترا‬ ‫وقتیکه آن عروس خرسی را ازپشت پنجرره برنداشرتند وداخرل کمرد واشرکاؾ‬ ‫لباسررها و زیررر رختخررواب هررا مخفرری وپنهررانش نکردنررد تررا کرره از دیررده وننرهررا‬ ‫پوشیده بماند ‪ ،‬آقا جان پای به داخل منزل نگااشتند !‪.‬‬ ‫به دیواراتاق های منزل پدری هم هیچ ی از بچه ها حق نصب هیچ‬ ‫گونه عکس و تصویروپوستری را نداشت ! و ؼیرازفقط ی تابلو از تصویر‬ ‫خانه خردا درمکره مکرمره و مسرجد النبری در مدینره منروره کره یکری از مریردان‬ ‫پرردرم برررای ایشرران سرروؼاتی آورده بودنررد ‪ ،‬هیچگونرره تصررویر و قرراب عکررس‬ ‫دیگری بر دیواره اتاق های منزل ما وجود نداشت و هیچ کس هرم حرق نداشرت‬ ‫به دیروار اتراق هرا عکرس و یرا تصرویری بچسرباند ! چرون پردر و مرادرم معتقرد‬ ‫بودند دراتاقی که عکس وتصویروشمایل باشد در آنجا نمی شود نماز خوانرد !‪.‬‬ ‫یا به اصطالح خودشان نماز ندارد !‪.‬‬ ‫برای همین مرادرم نیزکره پردر مرحرومش را خیلری دوسرت مری داشرت‬ ‫وآنمرحوم نیزدرزمان حیات خویش از اهل علم و فضرل واز روحرانیون طرراز‬ ‫اول مشهد محسوب می شدند و به حاج آقای مقدس مشرهور بودنرد ‪ ،‬ومایرل برود‬ ‫که عکس چهره وپرتره پدرمرحومش را نگهداری نماید تا همیشه پیش چشمش‬ ‫باشرررد ‪ ،‬یررر قررراب عکرررس نسررربتا برررزرگ و سررریاه و سرررفید ایشررران را چونکررره‬ ‫نمی توانستند (حق نداشتند !) داخل اتاق ها نصب نمایند چراکه این عمل خارج‬ ‫از ضابطه و عرؾ منزل ی روحانی شیعه برود ! وصرد البتره خرود مرادرم در‬


‫احسان شوشتری ‪147 /‬‬

‫ایررن امررور سررختگیر تررراز پرردرم بودنررد !‪ ،‬بنررا بررر ایررن مررادرم عکررس پرردرمرحوم‬ ‫خویش را توی راه پله ها و همان جائی که هنگام ورود به اتراق هرا کفرش هرای‬ ‫خودرا از پا در می آوردیم ‪ ،‬روی دیوار نصرب کررده بودنرد کره مطمئنرا دیگرر‬ ‫کسی آنجا نماز نمی خواند !‪.‬‬ ‫من خودم که درسنین جوانی شیفته ومجاوب دکترعلری شرریعتی برودم‬ ‫یکبررارعکس ایشرران را روی کرکررره ی اترراق چسرربانیده بررودم و چررون کرکررره ی‬ ‫مزبور حالت سایه وروشن داشت ‪ ،‬اگرکرکره را برعکس می چرخاندیم اصال‬ ‫عکس هم پیدا نبرود و دیرده نمری شرد ولری برا وجرود ایرن یر روز کره بره منرزل‬ ‫برگشتم دیدم عکس مورد عالقه من از جای خودش برداشته شده ومحو گردیده‬ ‫است ! و من هم هیچگاه وهرگزجر ت وجسارت نکردم تا سؤال کنم تا ببینم که‬ ‫پرردریا مررادرم کرردامی ایررن کرراررا انجررام داده وعکررس محبرروب مرررا ازسرررجایش‬ ‫کنده است !‪.‬‬ ‫‪ ...‬زمانی که وجود ی عروس اسباب برازی جهرت برازی بچره هرا‬ ‫و کودکان در منرزل مرا ممنرو برود چررا کره ایرن کرارمترادؾ برا شررک و نمراد‬ ‫وسررمبل بررت پرسررتی محسرروب مرری گشررت !‪ .‬بررودن ادوات موسرریقی مثررل ارگ‬ ‫وگیتاروسنتور وسازدهنی وامثالهم که از محاالت وامکان ناپایرو ؼیرممکن به‬ ‫حساب می آمد ! و اینها همگری جرزو آالت وادوات لهرو و لعرب محسروب گشرته‬ ‫و وجرررود آنهرررا در خانررره یررر روحرررانی شررریعه گنررراه ومعصررریت اش بررره مراترررب‬ ‫بیشترازخانه ی فرد عادی ومعمولی ومکال بود !‪.‬‬ ‫در منررزل مررا حترری سرروت زدن بررا دهرران ولررب هامرران نیررز ممنررو بررود‬ ‫ومادرم به محق شنیدن صدای سوت با خشم وؼضب وپرخاشگری می گفت‪:‬‬ ‫اوهوی !‪ ،‬شیطون رو صدا نکن !! یعنی اینکه اگر آهنگی را زیر لب با سروت‬ ‫زمزمرره مرری کررردی تمررام فضررای خانرره مررا پرازشرریطان هررای مختلررؾ وگونرراگون‬ ‫می شد !‪ ،‬به همین دلیرل مرا فرزنردان روحرانی حرق نداشرتیم داخرل منرزل پردری‬ ‫حتی سوت خش وخالی هم بزنیم !‪.‬‬


‫‪ /143‬خانه پدری‬

‫ازبس این جمله از طرؾ مادرم تکراروتأکید شده بود که نبایرد سروت‬ ‫بزنید وگرنه شیطان می آید که باوراهن کودکانه من گردیده بود وبهمرین جهرت‬ ‫وقتی سر چهارراه ها ومیادین شهر می دیدم که پلیس های راهنمائی ورانندگی‬ ‫برای کنترل ترافی ورفت وآمد سریعتر وبهتر اتومبیل ها سوت می زننرد ویرا‬ ‫در دهکررده خودمرران مرری دیرردم کرره چوپرران هررا برررای صرردا کررردن سررگهای گلرره‬ ‫گوسررفندان بررا لبهایشرران سرروت مرری زننررد ‪ ،‬مرری پنداشررتم کرره ایررن دوتررا شررؽل جررزو‬ ‫مشاؼل محبوب شیطان پرستان است !!‪.‬‬ ‫وجررود رادیررو و تلویزیررون هررم در خانرره پرردری مررا تررا زمرران پیررروزی‬ ‫انقررالب اسررالمی ممنررو بررود و کسرری حررق نداشررت حترری در اترراق خررودش رادیررو‬ ‫داشته باشد !‪ .‬به یاد دارم که درایام نوجوانی یر ضربط صروت نروئی برا پرول‬ ‫خرودم خریررده بررودم کرره البتره یر مرروج رادیررویی هرم داشررت و گوشرره اترراقم بررود‪.‬‬ ‫مادرم بواسطه وجرود آن رادیرو معمروال برا اکرراه پرای بره اتراق مرن مری گااشرت‬ ‫ومرردام نررق وجررود آنرررا مرری زد وؼرؼررر مرری کرررد وایررراد مرری گرفررت ! ولرری‬ ‫یکبارهنگام ننافت و جارو کرردن اتراق مرن چرون بررای جرا بره جرایی دسرت بره‬ ‫ضبط صوت نمی زد و آنرا در حالرت خراموش هرم جرزو ادوات حررام و نجرس‬ ‫می انگاشت !‪ .‬ی روز وقتی به منزل آمدم دیدم کره دسرتگاه ضربط صروتم کره‬ ‫بهترررین وسرریله ای بررود کرره تررا آن زمرران ودر آن سررن وسررال شخصررا وبررا پررول‬ ‫توجیبی خودم نووآکبنرد خریرده برودم گوشره هرایش براثراصرابت ضرربه لره شرده‬ ‫وفرو رفتگی پیدا کرده است ! پرسیدم ‪ :‬مادرم ‪ ،‬چرا این جروری شرده مرادرم‬ ‫با کمال افتخاروبا خونسردی تمام جواب داد که ‪ :‬می خواستم اتاقتو ننافت کرنم‬ ‫مجبورشرردم بررا جرراروب انررداختمش آن طرفتررر ولرری برحسررب اتفرراق خررورد برره‬ ‫دیوار !‪.‬‬ ‫مررادرم دسررت زدن برره رادیررو و جررا برره جررا کررردن آرام آن را حترری در‬ ‫حالررت خرراموش هررم جررایز نمرری شررمرد وآنرررا دون شررأن حرراج خررانمی خررودش‬ ‫می پنداشت و دستش را با چنین وسیله لهوولعب وحرامی آلوده نمی کررد وایرن‬ ‫را جزو افتخارات خودش بحساب می آورد که حاضر نیست حتی بره دسرتگیره‬


‫احسان شوشتری ‪141 /‬‬

‫ضبط صوت ورادیرو خراموش هرم دسرت بزنرد و آنررا برا جراروب و خراک انرداز‬ ‫جا به جا می کرد !!‪.‬‬ ‫ؼاا خوردن هم در منزل پدری من تشریفات خاص خودش را داشرت‬ ‫و برره ایررن شررکل و صررورت نبرود کرره همگرری میهمرران و میزبرران بنشررینند سررری‬ ‫سفره و یا دوری میزجمع شوند و نهارشان را یا شامشان را میل کنند ‪ ،‬بلکره‬ ‫رسررم و عررادت بررر ایررن بررود کرره اوال مرررد هررا جرردا گانرره داخررل ی ر اترراق دیگرره‬ ‫می نشستند و خانم هاهم جداگانه داخل ی اتاق دیگه و ما هرم چرون یر اتراق‬ ‫پررایرائی یررا مهمانخانرره داشررتیم کرره آنهررم مخصرروص آقایرران بررود و اترراق نشرریمن‬ ‫معمولی خودمان هم مخصوص خانم هرا برود‪ ،‬اگرر یر خرانواده ای میهمران مرا‬ ‫می شدند وبه منزل مرا مری آمدنرد ‪ ،‬همران ابتردای ورود تکلیفشران مشرخص برود‬ ‫مرد ها و پسر های بزرگترر (مننرور از برزرگ اینجرا براال ترر ازهفرت ‪ ،‬هشرت‬ ‫سال است !) وارد اتراق پرایرائی مری شردند و خرانم هرا و دخترانشران وارد اتراق‬ ‫معمولی و نشیمن خودمان !‪ ،‬مادرم معمروال میهمانران و خویشراوندان مرردی را‬ ‫که به منزل ما به میهمانی می آمدند همران حرین الرورود مری دیرد وضرمن اینکره‬ ‫سرررش پررائین بررود وزمررین را نگرراه مرری کرررد‪ ،‬ی ر سررالم و علی ر مختصررری‬ ‫مرری کرررد و ی ر خرروش آمرردی مرری گفررت ! چررون معتقررد بررود برریش از سرره کلمرره‬ ‫نبایستی با ی مرد نا محرم حررؾ زد ‪ ،‬اگرر مری خواسرت یر جملره طروالنی‬ ‫بگویررد وؼیرازاحرروال پرسرری صررحبت دیگررری بنمایررد حتمررا نشررانه ی برری قیرردی‬ ‫وجلفی وگناه ومعصیت محسوب می شد ! لبخند زدن به روی مرد نامحرم که‬ ‫اصال امکان نداشت وازگناهان کبیره بحساب می آمد ومری آیرد !‪ .‬و دیگرر هریچ‬ ‫وقت تا زمان خارج شدنشران از منرزل مرا بره قصرد روسرتا و یرا شرهر خودشران‬ ‫دیگرره میهمرران را نمرری دیدنررد چرره بسررا یکرری از عموهررا و یررا پسرررعموها روزهررا‬ ‫منرررزل مرررا میهمررران بودنرررد ولررری هیچگررراه برررا حررراج خرررانم صررراحب خانررره روبررررو‬ ‫نمی شدند !‪ .‬البته خوش آمد گرویی اولیره هرم فقرط مخصروص میهمانران آشرنای‬ ‫خیلی نزدی و عزیز بود وگرنره خیلری هرای دیگرر هرم بودنرد کره بره منرزل مرا‬


‫‪ /155‬خانه پدری‬

‫میهمررانی مرری آمدنررد ولرری هیچوقررت بررا مررادرم حترری همرران جلرروی درب و زمرران‬ ‫ورود هم رو در رو نمی شدند !‪.‬‬ ‫موقع ؼاا خوردن هم اول ی سفره داخل پرایرائی بررای آقایران پهرن‬ ‫مرری کردنررد و مخلفررات سررفره را معمرروال پرردرم یررا یکرری از پسرررها کرره ماشرراءهللا‬ ‫تعدادشان هم به حد کفایت بود یکی یکری مری بردنرد و مری چیدنرد و اول ؼراای‬ ‫آقایان را می کشریدند و بررای آقایران و آقرا پسرهاشران ؼراا سررو مری شرد وقتری‬ ‫آقایرران مرری خوردنررد و سرریرمی شرردند و سررفره آنرران بررر چیررده مرری شررد پررس از آن‬ ‫برای خانم ها سفره پهن می کردند و ؼاایشان را می کشیدند ‪ ،‬حتری یر پسرر‬ ‫ده ساله که با آقایان ؼاا صرؾ می کرد از همه خانم ها این یکی اتاق مهرم ترر‬ ‫بود چون اون بایستی اول ؼاایش را می خورد و سیر مری شرد و بعرد از اینکره‬ ‫سفره شان جمع می شد ‪ ،‬حاال نوبت خانم ها می رسید !‪.‬‬ ‫من هم که چرون کرودک برودم و هنروز برزرگ نشرده برودم (مننرور از‬ ‫بزرگررری همررران سرررن هفرررت سرررالگی و مدرسررره رفرررتن اسرررت !) داخرررل خرررانم هرررا‬ ‫می نشستم و منتنر می ماندم تا کی وچه زمرانی سرفره ی آقایران برچیرده گرردد‬ ‫و نوبت به ؼاا خوردن ما برسد !‪.‬‬ ‫آنچه را که دررابطه با پایرائی و نحروه ی برخرورد برا میهمانرانی کره‬ ‫به منزل ما مراجعه می کردند توضیح دادم شاید برای خوانندگان بهائی عجیب‬ ‫وؼریب باشد که برا ایرن نرو میهمران نروازی هرا آشرنائی ندارنرد ! وگرنره بررای‬ ‫خانواده های مسلمان متعصب به خصروص در شرهرما مشرهد کرامال عرادی برود‬ ‫و چه بسا که نشانه ای از دینداری و پاکدامنی صاحب خانره ومیزبران محسروب‬ ‫می گردید !‪.‬‬ ‫اگر چه آنچه را که می نویسم مربوط به ایام کودکی و تقریبا نزدیر‬ ‫به چهل سال پیش است ولی من اصال تعجب نکردم که وقتی پرس از سری سرال‬ ‫از وقرررو انقرررالب اسرررالمی یعنررری در همرررین سرررالیان اخیررررودر زمررران دولرررت‬ ‫اصالحات آقای خاتمی درشهرقم منزل یکی از اسراتید حروزه ی علمیره میهمران‬ ‫بودم و دقیقا به همین شکلی با من برخورد شد که چهاردهه قبرل از آن خرانواده‬


‫احسان شوشتری ‪151 /‬‬

‫ما در مشهد با میهمانانمان به همانگونه بر خورد می کردیم ! یعنری اینکره تمرام‬ ‫روزی را که من در منزل میزبان محترم میهمان بودم برا وجرود قرابرت فرامیلی‬ ‫و خویشاوندی حاج خانم وکدبانوی منزل ولی به هیچ وجره نره خرانم هرای خانره‬ ‫را دیدم و نه با من سر ی سفره نشستند تا ؼاا بخروریم !‪ ،‬مرا آقایران در اتراق‬ ‫خودمرران مشررؽول بررودیم و خررانم هررا هررم در اترراق خودشرران و هیچگونرره ص رحبتی‬ ‫و برخرروردی هررم بررا هررم نداشررتیم !‪ .‬و فقررط یکبرراروبرای لحنرره ای کوترراه حاجیرره‬ ‫خانم صاحب خانه تشریؾ آوردند و ی حرال واحروالی هرم پرسریدند واز گنجره‬ ‫اترراق پررایرائی ومیهمرران خانرره ی ر چیررزی برداشررتند و رفتنررد !!‪ ،‬شرراید برره بهانرره‬ ‫احرروال پرسرری آمررده بررود ی ر چیررزی بررردارد و برره آشررپز خانرره برراز گررردد و یررا‬ ‫بالعکس به خاطر اینکه ناچار بود ازداخرل گنجره وکمرد اتراق مرا یر چیرزی را‬ ‫برای آشپزخانه بردارد ‪ ،‬آمده و ی احوال پرسی هم کرده و رفتره برود ! ولری‬ ‫اصال وابدا حتی برای چند ثانیه ای پیش ما ننشسرتند !‪ .‬وهمرین رفتارصراحب‬ ‫خانه ومیزبانم درشهر قم دقیقا پس از گاشت حدود چهل سال دوباره مرا به یاد‬ ‫ایررام کررودکی وخررانواده پرردری ورفتررار مررادرم بررا میهمانانمرران در شررهر مشررهد‬ ‫انداخت ‪.‬‬ ‫‪ ...‬در شهری که زن ها محدودیت داشتند و بدون اجرازه شروهر خرود‬ ‫حق خروج از چهار چوبه درب منزل را نداشتند و به تنهرائی حرق رفرت و آمرد‬ ‫در کوچه و خیابان و کوی و برزن را هرم نداشرتند مگرر اینکره یکری از محرارم‬ ‫همراهیشان می کرد ! ‪ ،‬من در سرن هفرت سرالگی بره عنروان مررد همرراه مرادرم‬ ‫و یکی از محارم همراهش تا حرم امام رضا( ) ویا برسرر مزارپردرش دربراغ‬ ‫رضوان دراطرراؾ حررم وابتردای خیابران طبرسری و یرا منرزل یکری ازخالره هرا‬ ‫و بستگانش می رفتم تا مادرم تنها نباشد و بزرگ مردی هفرت سراله همرراهیش‬ ‫کرده باشد !! در حقیقت با وجود اینکه من پسر سروم خرانواده برودم ولری مرادرم‬ ‫همیشه روی همراهی من بیشرتر از آن دو ترا پسرر بزرگتررش حسراب مری کررد‬ ‫شاید به این دلیرل کره از ننرر جثره و هیکرل درشرت ترر و بلنرد ترر از آنران برودم‬ ‫وگمان می کرد و می پنداشت که حقیقتا ی مرد واقعی همراهش هست !‪.‬‬


‫‪ /152‬خانه پدری‬

‫برای پدرم نیرز کره لبراس روحرانی مری پوشرید خوبیرت نداشرت یرا دون‬ ‫شأن جامعه روحانیت بود که ی فرد معمرم برا عبرا و قبرا و عمامره ونعلرین وبرا‬ ‫لباس روحانی در معابر شهر همراه با همسر خویش یا بره قرول خودشران مرادر‬ ‫بچه ها یا اهل منزل ! آنهم پیاده رفت و آمد نمایند هرر چنرد کره موقرع راه رفرتن‬ ‫حاج آقا پانزده قدم از حاج خانم جلو ترراه می رفتند وگام برمری داشرتند ‪ ،‬ولری‬ ‫بررا ایررن وجررود برراز هررم در شررهر مررا چنررین چیررزی مرسرروم نبررود برره همررین خرراطر‬ ‫هیچگاه پدرم به همرراه مرادرم در خیابران هرای مشرهد و یرا دریکری از پارکهرای‬ ‫شهرویا درخیابانهای اطراؾ منزلمان قدم نزده اند !‪.‬‬ ‫نام مبارک مادر من طیبره اسرت ولری هیچگراه پردرم ایشران را بره اسرم‬ ‫خودش صدایش نمی زنند ومادرم را به نام برادر بزرگترم احمد فرا می خواند‬ ‫و مرری فرمودنررد والررده احمررد !‪ .‬ایررن خررارج از عرررؾ و دور از شررأن جامعرره‬ ‫روحانیت و معممین بود وهم اکنون نیرز هسرت کره نرام همسرشران را در اننرار‬ ‫ودرمال عرام یرا حتری در داخرل منرزل بره زبران بیاورنرد !‪ .‬شراید هرم برر خرالؾ‬ ‫شر مقدس است !‪ ،‬نمی دانم !‪ .‬ولی هیچوقرت مرن از زبران پردرم اسرم مرادرم‬ ‫را نشنیده ام !‪ .‬طیبه جان که سهل است ‪ ،‬ی طیبه خش و خالی هم بر زبان‬ ‫راندن عیب وایراد بزرگی بود (و هست) !‪ .‬بنا براین وقتری مرن خیلری کوچر‬ ‫بودم و نوزاد به حساب می آمدم واین قرار داد های اجتماعی وجامعه روحانی‬ ‫را درک نمی کردم ‪ ،‬گمان می بردم که ایشان (خرانم والرده ) فقرط مرادر واقعری‬ ‫داداش احمد است وازجهت شدت مهربانی یر ننرلطفری هرم بره مرا بچره هرای‬ ‫دیگراحتمرررراال نرررراتنی دارد واز سررررر زیررررادت بزرگررررواری محبررررت ونوازشرررری‬ ‫می نماید !! وقتی به مرن شریر مری داد در دل خرودم مری گفرتم ‪ ،‬خروش بره حرال‬ ‫احمرد کرره چنرین مادرمهربرران وباحرالی دارد ! معلرروم نیسرت برره او چره قرردر شرریر‬ ‫می دهد !!‪.‬‬ ‫مادرم عالوه بر چادر مشکی که برر سرر مری کنرد کره تمرام انردام اورا‬ ‫سرتاپا استتارکرده وپوشیده نگه مری دارد و جروراب هرای مشرکی ضرخیمی کره‬ ‫مررری پوشرررید ‪ ،‬یررر پارچررره تررروری نرررازک مشرررکی رنگررری هرررم روی صرررورتش‬


‫احسان شوشتری ‪153 /‬‬

‫مرری انررداخت کرره چهررره اش پشررت آن پنهرران بررود ولرری از پشررت آن مرری توانسررت‬ ‫جلرروی پرررا و مسررریرش را ببینرررد ‪ ،‬ایرررن تررروری هرررای مشرررکی کررره فکرررر مررری کرررنم‬ ‫مخصوص حاج خانم های مشهدی و احتماال قمی برود "پوشریه" نرام داشرت و ترا‬ ‫پیروزی انقالب اسالمی هم مرسوم بود و مادرم موقرع خرروج از منرزل پوشریه‬ ‫برچهرررره خرررویش مررری انرررداخت و صرررورتش را از مرررردان ؼریبررره و نرررا محررررم‬ ‫می پوشانید ولی پس از استقرار جمهوری اسالمی کم کم اسرتفاده از پوشریه هرم‬ ‫از مد افتاد و به همان چادر مشکی قناعت گردید ‪ .‬ولی مادرم همیشه به جهرت‬ ‫صرفه جوئی و قناعت جهت دیدن از ی چشم خود استفاده می نمایرد ودنیرا را‬ ‫با ی چشم می بیند واززیر چادرهم فقط ی چشم ایشان پیدا وآشکاراست ‪.‬‬ ‫ا لبته ایرن شریوه ونرو پوشرش در منرزل پردری فقرط مخصروص مرادرم‬ ‫نیسررت ‪ ،‬بلکرره خررواهرم و تمررامی عررروس هررای مررادرم کررم و برریش همررین شررکلی‬ ‫مری پوشرند ولری آنهرا چرون امرروزی تررر و متمردن ترر شرده انرد بره همران گررردی‬ ‫صرورت کفایرت مری کننرد ورضرایت مرری دهنرد وبررای دیردن اطرراؾ از هررر دو‬ ‫چشم خود استفاده می کنند !‪ .‬ولی همیشه این بحس داغ در بین خودشان جریان‬ ‫دارد کرره برراز ونمایرران بررودن مررچ دسررت ویررا گررردی صررورت تررا کجررا بررال اشررکال‬ ‫است !‪ ،‬یا اینکه مثال گردی صورت شامل چانه هرم مری شرود و لرپ هرا را هرم‬ ‫در بر می گیرد یرا اینکره فقرط مربروط بره همران دو ترا چشرم اسرت و نروک بینری‬ ‫و شامل لب باال و پایین و چانه و لپ های چپ و راست وسایر اجزا واعضای‬ ‫صورت وگونه ها نمی گردد !‪ ،‬همیشه در گیر همین مسائل هستند !‪.‬‬ ‫هر کردام هرم بنرا برر سرلیقه شخصری خرود و یرا بنرا بره فرمروده آیرت هللا‬ ‫ورساله مرجع مورد تقلید خرود کمری بره آن مری افزایرد و یرا از آن مری کاهرد !‪.‬‬ ‫کمرری گررردی صررورت را برراز گرررفتن و چهررره را چنررد میلرری متررری بیشررتر در‬ ‫معرق نمایش نا محرمان و ؼریبه ها قرار دادن نشانه تمدن و تجد د و مدنیت‬ ‫واصررالحات و فقرره پویررا اسررت ! و کمرری محکررم تررر و تنرری تروبسررته تررر گرررفتن‬ ‫و فقط به ی چشرم قناعرت کرردن و سرر را براال نگررفتن و فقرط زمرین را نگراه‬


‫‪ /154‬خانه پدری‬

‫کررردن نشررانه مرراهبی بررودن و مترردین بررودن ومتشررر بررودن وپایبنرردی برره اصررول‬ ‫ومسلمات اسالمی و دارای ثوابی بیشتر است !‪.‬‬ ‫و فقرط همسررر مرن چررون بهرائی اسررت نیرازی برره پوشرش آنچنرران سررفت‬ ‫وسررررخت وچادرمشررررکی نرررردارد واز ایررررن قیررررد وبنرررردها راحررررت وآسرررروده اسررررت‬ ‫ودرشرررایطی کرره طبررق دسررتور مررادرم هرریچ خررانم و دختررر خررانمی از آشررنایان‬ ‫وبستگان وخویشاوندان حق نردارد بردون چرادر مشرکی و حجراب کامرل اسرالمی‬ ‫وارد منزل پدری من گردد (مادرم حتی مانتو وروسری را هم قبول ندارد وبره‬ ‫کمتر از چادر مشرکی ومقنعره رضرایت نمری دهرد !) طبرق اجرازه پردر روحرانی‬ ‫وامررام جماعررت و مجتهررد خررودم عررروس بهررائی اش مجرراز اسررت وحررق دارد کرره‬ ‫بدون چادر مشکی و به هر شکل و صورتی که مایل است لباس بپوشد و رفت‬ ‫و آمد نماید !‪.‬‬ ‫‪ ...‬بنا بری عهد دیرینه و ی نار قدیمی توسط مادرم که نمری دانرم‬ ‫به چه خاطر و به چه مننوری وازچه تاریخی چنین ناری کرده است و او هم‬ ‫تا به امروز به کسی بروز نرداده کره چررا چنرین عهردی بسرته اسرت کره ترا زنرده‬ ‫اسرت در بعرد از نهررر روزهرای جمعرره دوم هرر مرراه قمرری در منررزل پردری مررا‬ ‫مراسررم روضرره خرروانی برگرراار مرری گررردد و خررانم هررای آشررنای محلرره و فامیررل‬ ‫وخویشاوند همگی جمع می شوند و چند تا آخوند روضه خوان هرم کره یکری از‬ ‫آنرران حتمررا پرردرم اسررت برررای آنرران روضرره ای مرری خواننررد و بررا قنررد و چررائی‬ ‫وشیرینی هم پایرائی می شروند و اشرکی هرم بررای امرام حسرین ( ) مری ریزنرد‬ ‫و دید و بازدیدی نیزمی نمایند و پس از آن به منارل خود باز می گردند و ایرن‬ ‫سنتی است که سالیان سال است در منزل ما پا بر جاست و در هر شرایطی ترا‬ ‫به امروز بر قرار مانده است ‪.‬‬ ‫از نارهای دیگرر مرادرم صرلوات فرسرتادن و سرایر ااکرار را روزانره‬ ‫تکرارکردن و با دانه هرای تسربیح شرمارش کرردن اسرت و چرون هرر گراه بررای‬ ‫اجابرت دعرا و خواسرته ای از درگراه الهری نراری در ننرر مری گیررد اگرر خیلرری‬ ‫بررررایش اهمیرررت داشرررته باشرررد بررررای قبرررول و اجابرررت آن ‪ ،‬ناروتعهرررد خرررود را‬


‫احسان شوشتری ‪155 /‬‬

‫مادام العمر میثاق می بندد وتعهد می نماید که حتما وصد درصد اجابت گردد !‬ ‫و درنتیجرره چررون خررانم والررده محترمرره در طررول عمررر نررار کردنرری اش ده هررا‬ ‫و بلکه صد ها بار چنین عهد هایی با خدای خویش بسرته اسرت بره مررور تعرداد‬ ‫آنها بیشتروبیشترشده است ‪،‬‬ ‫به طور مثال اگر در بیست سرال پریش صرلوات فرسرتادن را روزانره‬ ‫پررنج نوبررت صررد تررایی برررای اجابررت پررنچ تررا از نیرراز هررای خررود واجررب مرری دیررد‬ ‫امروزه تعداد صلوات فرستادن ایشان ده برابر گردیده اسرت ! و طفلری مرادرم‬ ‫بعضی از روزها و ایام خاص از صربح کلره سرحر ترا پاسری از شرب یر سرره‬ ‫تسبیح به دست و در حالت ایستاده و نشسرته و درازکرش مشرؽول تکررار ااکرار‬ ‫خود است که یه وقتی خدایی نرا کررده در انجرام تعهرد وادای نرارخویش قصرور‬ ‫نکرده باشد ومدیون ومشؽول الامه نگردد !‪.‬‬ ‫در حقیقررت بررر اثررر تکرارمسررتمرومداوم و مکررررو طرروالنی روزانرره‬ ‫و ماهیانه وسالیان ه ااکارواوراد فوق وارسرال صرلوات هرای نراری صرد ترایی ‪،‬‬ ‫مادرم به مرور به شکل ی ماشینی در آمده است که از صبح تا شرام مشرؽول‬ ‫انجرررام و تکررررار همرررین ااکرررارواوراد وفرسرررتادن صرررلوات برمحمرررد وآل محمرررد‬ ‫و شمارش آنها با تسبیح است !‪.‬‬ ‫مادرم برای بر آورده شدن حاجات ونیازهای خرود نمراز مسرتحبی هرم‬ ‫نار می کند به همین خاطر بعضی مواقع ماه ها برای یکری از فرزنردانش مرثال‬ ‫نماز مهمات می خواند و برای آن یکری نمراز جعفرر طیرار و بررای اجابرت نرار‬ ‫آن یکرری ‪ ،‬یر نمرراز دیگرمسررتحبی را مرتررب و کرررارا تررالوت مرری نمایررد !‪ ،‬برره‬ ‫همین دلیل مادرم در تمامی روز مدام یا مشرؽول نمراز خوانردن مسرتحبی ونافلره‬ ‫وامثال آن است تا دیون خود را تسویه کرده باشد و یا مشؽول چرخاندن تسربیح‬ ‫و تکرارااکار و صلوات است ودر نتیجره فرصرتی بررای تعقرل و تفکرر و هریچ‬ ‫کارشایسته دیگری برای ایشان باقی نمی ماند !‪ .‬به تنهائی بره جرای چنردین نفرر‬ ‫انسان مسلمان شیعه مؤمن و مؤمنه به درگاه الهی عبادت می نمایرد و شراید از‬ ‫اینکررره شررربانه روز بیسرررت و چهرررار سررراعت اسرررت و او بررررای انجرررام فررررائق‬


‫‪ /156‬خانه پدری‬

‫و مستحبات و نارهای روزانه خویش وقت کم می آورد چه بسا آرزو مری کنرد‬ ‫ای کاش شبانه روز طوالنی تر از این مقدار بیست و چهار ساعتی می برود ترا‬ ‫او مرری توانسررت برره تمررامی اعمررال و مسررتحبات و ااکررار و ادعیرره و نمازهررای‬ ‫مستحبی ونافله ها وؼفیله ها واستؽاثه های خود می رسید !‪.‬‬ ‫یکری دیگرازفررائق واجرب و مسرلم بررای مرادر مرن زیرارت روزانرره‬ ‫حرم و بارگاه امام هشتم شریعیان وثرامن االئمره اسرت کره مرادرم خرود را مکلرؾ‬ ‫مرری بینررد ترراهر روز صرربح بعررد از اقامرره نمازجماعررت صرربحگاهی بررا پررای پیرراده‬ ‫مسرریر مسررجد پرردری تررا حرررم رضرروی را طرری مرری کنررد و پررس از انجررام مراسررم‬ ‫و مناس زیرارت حررم امرام رضرا ( ) و خوانردن دو رکعرت نمراز مسرتحبی و‬ ‫تررالوت زیارتنامرره درجرروار ضررریح طررالی آنحضرررت برره منررزل خررود بازگشررته‬ ‫ومراجعت می نمایند و به تناول وصررؾ صربحانه ای مری پردازنرد کره چرای و‬ ‫سماورش را قبال پدرم بر قرارومهیا وآماده نموده اند !‪.‬‬ ‫و در واقع پدرم نیزالبته کمی خفیؾ تر بره همران نهرج و طریرق انجرام‬ ‫مراسم می فرمایند منتها ایشان در کنار سرفره صربحانه و ؼلؽرل سرماور وبسراط‬ ‫چائی ولی حاجیه خانم در جوار ضریح طالئی !‪.‬‬ ‫مررادرم همیشرره مرری گفررت ‪ :‬مردهررا تررا شلوارشرران دو تررا شررود سررر و‬ ‫گوششان می جنبد و به فکر تجدید فرراش مری افتنرد ! مرادر معتقرد برود کره زن‬ ‫زرنی آن کسی است که همان سرالهای اول ازدواج و شررو زنردگی مشرترک‬ ‫زناشرروئی چهررار تررا پسررر پشررت سررر هررم برررای شرروهرش ردیررؾ کنررد و بزایررد !!‬ ‫تا مردش را به چهار میخ بکشد که شوهرش جر ت نکند به فکرر تجدیرد فرراش‬ ‫و زن گرفتن مجدد بیافتد و بر سرش هوو بیاورد ! و الحرق کره مرادرم بره ایرن‬ ‫ننریه ودکترین خرود معتقرد و پرای بنرد برود و خرودش از آن پیرروی کررد و در‬ ‫فاصله شش سال درابتدای زندگی مشترک خودشان چهرار ترا پسرر قرد و نریم قرد‬ ‫برررای پرردرم برره دنیررا آورد و ننریرره و تررز خررود را برره کرسرری نشرراند و برره جهررت‬ ‫رعایت احتیاط های الزم وبیشترنیزسه تا پسر دیگر هم بعدها بره ایرن مجموعره‬ ‫عتیقه ! اضافه کرد تا حسابی و دو قبضره دسرت و پرای پردرم را بره چهرار مریخ‬


‫احسان شوشتری ‪157 /‬‬

‫کشیده باشد که اصال وابدا وهرگز ودرخواب شب ورؤیرا خودشران هرم بره فکرر‬ ‫تجدید فراش و گرفتن زن ثانی نیفتند !‪.‬‬ ‫البته جمالت و کلمات قصاری چون این ازمرادرم بسیارشرنیده ام و بره‬ ‫خاطر سپرده ام که اگرچنانچه برادران بازجوی زندان اوین به کارشان می آید‬ ‫و به روند پرونرده ی تننیمری آنران کمکری مری کنرد برا کمرال میرل حاضررم همره‬ ‫شب هائی که در سلول انفرادی خودم بیکار و تنها نشسته ام و کتابی هرم بررای‬ ‫مطالعه وخواندن نردارم ! همره ایرن بیانرات را کره خرود بریش از دویسرت صرفحه‬ ‫کامل خواهد شد تننیم وتحریرومکتوب نموده وتقدیم بدارم !‪ .‬وبه جرر ت قرول‬ ‫می دهم وتعهد می نمایم که "چرند و پرند" مرحوم دخو (علی اکبر دهخدا) هرم‬ ‫به گرد پای آنها نخواهد رسید وبه شیرینی وحالوت آنها نخواهد بود !‪.‬‬ ‫الزم برره یرراد آوری اسررت کرره پرردرم مجتهررد وروحررانی بسرریار شررریؾ‬ ‫و انسان آزاد اندیشی هستند و در خصوص تعدد زوجات در اسالم هم ننریات‬ ‫فقهی شایسته ای داشته و دارند آنهم در زمانی که تمامی یرا اکثریرت روحرانیون‬ ‫هم دوره پدرم از چهار تا زوجره وتعردد همسرر دفرا مری کردنرد !‪ .‬پردرم معتقرد‬ ‫بررود کرره مجرراز دانسررتن هررم زمرران ازدواج بررا برریش از ی ر زن در اسررالم منرروط‬ ‫ووابسته به رعایت کامل عدالت فی مابین آنان است و چرون عردالت کامرل فقرط‬ ‫مربررروط بررره اات حرررق تعرررالی و یرررر صرررفت الهررری اسرررت وازانسررران نرررراقص‬ ‫و جایزالخطا اجرای چنین صفت وفضیلتی به شکل کامرل امکران پرایر نیسرت ‪،‬‬ ‫در نتیجه تعردد زوجرات در اسرالم مشرروط بره داشرتن یر شررط محرال گردیرده‬ ‫اسررت ! و چرررون اجررررای عرردالت کامرررل برررین زن هرررا عملرری نیسرررت پرررس بهترررر‬ ‫و شایسته تر همان ت همسری است !‪.‬‬ ‫چررون پرردرم مجتهررد و در مسررائل شرررعی وفقهرری صرراحب ننررر هسررتند‬ ‫ارائرره چنرررین ننریررره ای از ایشرران بسررریار پیشررررفته تررر و جلرررو ترررر از اکثریرررت‬ ‫روحانیون و مجتهدین همزمان خودشان به حسراب مری آیرد و ایرن نطریره وفتروا‬ ‫وسفارش را مرتب ومدام برای پسران خود برازگو مری کردنرد و بررای مریردان‬ ‫خویش نیزگوشزد می نمودند !‪.‬‬


‫‪ /153‬خانه پدری‬

‫ولی مادرم نداشتن ازدواج مجدد شروهرش را آن هرم در دوره ای کره‬ ‫ایرن امررر کرامال طبیعرری و معمرولی بررود و بعضری از آشررنایان و دوسرتان همکررار‬ ‫وهم لباس پدرم بیش از ی زن داشتند را بره حسراب تئروری و ننریره خرودش‬ ‫می گاارد ! ولی پدرروحانی ومجتهدم حکرم تعردد زوجرات در اسرالم را بررای‬ ‫عصروزمانه ما اصال نمی پایرند و قبول ندارند !‪.‬‬ ‫پدرم همیشه می گفت ‪ :‬زن ها ناقص العقلنرد ! مرادرم نیرز همیشره ایرن‬ ‫جملره ی پردر را مری شرنید ولری برروی خرودش نمری آورد و مخرالفتی هرم ابررراز‬ ‫نمری داشرت !‪ .‬نره از حقروق خرودش و نرره از حقروق سرایر خرانم هرا دفراعی هررم‬ ‫نمی کرد !‪ ،‬گویا باورش شده برود و قبرول کررده برود کره زن هرا عقرل ناقصری‬ ‫دارند و یا اینکه پدر آنقدراین جملره را تکررار کررده برود کره ملکره اهرن مرادرم‬ ‫شده بود که زنها عقل سالمی ندارند و شراید هرم بره مصرلحت برود کره اینجروری‬ ‫بپررایرد تررا از خررودش سررلب مسررئولیت نمرروده باشررد ! وقترری مرری فرمائیررد ‪ :‬نرراقص‬ ‫العقل ام دیگر چه توقع وانتناری از من (زن) دارید !‪.‬‬ ‫مرررن حررردود بیسرررت و شرررش سرررال اززنررردگی ام را در منرررزل پررردری ام‬ ‫درشهرمشررهد سررپری کرررده ام و تمررامی دوران نرروزادی ‪ ،‬طفولیررت ‪ ،‬کررودکی ‪،‬‬ ‫نوجروانی و جروانی ام را کره نرود وپررنج در صرد شخصریت مرن شرکل گرفترره در‬ ‫چنین محیط وفضائی پرورش یافتره ورشرد نمروده ام کره بخرش کروچکی از آنررا‬ ‫ترسیم کردم وبه روی کاؼا آوردم ‪.‬‬ ‫اگرررر چررره مرررن امرررروز پیرررروآئین بهرررائی هسرررتم ورفتاروگفتاروسرررلوک‬ ‫و روش و نررو زنرردگی وروابررط خررانوادگی واجتمرراعی ام کررامال ویقینررا بررا آنچرره‬ ‫توضیح دادم مختلؾ ومتفاوت است ‪ .‬ولی اعتراؾ می کرنم واقرارمری دارم کره‬ ‫همرره آمرروزش وتعلرریم و تررربیتم در دوران شررکل پررایری و تکرروین شخصرریتم در‬ ‫خانواده روحانی مسلمان و شیعه ای بوده است که مقدار کم و قسمت انردکی از‬ ‫آنرررا تشررریح نمرروده ومرراکورومرقوم داشررتم ‪ .‬اگررر آدم خرروبی باشررم کرره در آن‬ ‫صورت نبایستی در زندان وسلول انفرادی می بودم ! همگی ناشی از تربیتری‬ ‫است که در خانواده شیعه وروحانی نصیبم گردیده است ! واگر آدم بدی باشم ‪،‬‬


‫احسان شوشتری ‪151 /‬‬

‫تصدیق بفرمائید که جامعه وآئین واعتقادات بهائی نمی توانسته از مرن آدم بردی‬ ‫ساخته باشد چون همه دوران شکل پایری وتربیتم توسط روحانیرت شریعه بروده‬ ‫اسرررت وربطررری بررره تربیرررت بهرررائی مرررن نررردارد ‪ .‬حداکثرچنرررد در صرررد انررردکی‬ ‫ازشخصیت من پرس از بهرائی شردنم شرکل گرفتره اسرت کره امیردوار هسرتم آنهرم‬ ‫درراه بهبود وتعالی وتکامل وخوبی من بوده باشد وهمه سعی وتالش وکوشرش‬ ‫من هم در همین راستا بوده است تا شراید انشراء هللا بتروانم فقرط یر قردم بسروی‬ ‫خوبتر شدن وبهتر شدن و مهربان تر شدن گام بردارم ‪.‬‬


‫‪ /165‬خانه پدری‬

‫روز تولد‬

‫مشهد – ‪ ۸3‬شهریور سال ‪۴۸۸۱‬‬

‫‪ ...‬برررررا عررررررق پررررروزش و معرررررارت خرررررواهی از بررررررادران عزیرررررز‬ ‫وبازجویان گرامی زندان اوین ‪ ،‬متأسفانه از دوران جنینی وعالم رحمری خرودم‬ ‫چیررزی برره خرراطر نرردارم ! و درواقررع اصررال فکرررش را هررم نمرری کررردم کرره ی ر‬ ‫روزی در میانسرررالی گرفترررار زنررردان اویرررن و بازجویررران دقیرررق و نکتررره سرررنج‬ ‫و تیزبین و ونیفه شناس آن خواهم گردیرد و مجبرورم ترا همره لحنرات و دقرائق‬ ‫زندگی ام را بره خراطر بیراورم ترا جهرت ثبرت در برگره هرای برازجوئی همچرون‬ ‫ی دانش آموز در سر جلسه امتحان که به معلرم خرود همره سرؤاالت را جرواب‬ ‫می دهد من هم در مقابل سؤاالت باز جویان دچار دستپاچگی و هول و هرراس‬ ‫و فراموش کاری نگردم !‪ .‬ولی خوشبختانه تا دلتران بخواهرد ازلحنره تولردم بره‬ ‫بعد تمامی لحنات و دقائق زندگی ام در خاطرم مانده است !‪.‬‬ ‫خرررردمتتان عارضررررم کرررره در صرررربح یرررر روز تعطیلرررری در آخرررررین‬ ‫روزآخرررین مرراه فصررل تابسررتان درشررهرخودمان مشررهد و در منررزل پرردری و بررر‬ ‫روی پالس دسرت بافرت روسرتایمان کره جرزو لروازم وجهیزیره مراسرم عروسری‬ ‫مادرم بود و در همان اتاق خواب پدر و مادرم و توسط قابله محلی مرا به ایرن‬ ‫دنیا آورده اند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪161 /‬‬

‫اگررردرآن روز درشهرمشررهد شررهر زادگرراهم تعطیررل رسررمی نمرری بررود‬ ‫حتمررا مررن هررم همچررون سررایر نرروزادان ومثررل بچرره آدم در بخررش زایمرران یکرری از‬ ‫بیمارستان های شهرمان پا به عرصه ی وجود ‪ ،‬نه (وجود که داشتم !) پای به‬ ‫عرصه ی شهود می گااشتم و چند روزی هم در اتاق وییه نوزادان اسرتراحت‬ ‫می کردم تا بارخسرتگی ایرن سرفر دشروار و طروالنی از آن عرالم جنینری بره ایرن‬ ‫عالم خاکی را با فراغ بال و در جوار هم سن و ساالن خودم درقرنطینه سپری‬ ‫نمایم !‪.‬‬ ‫و شاید هم تعطیلی زایشگاه ها در آن روز خاص ی اقردام هماهنری‬ ‫دست جمعی و یر توطئره همگرانی بروده کره مری خواسرتند از تولرد یر نروزاد‬ ‫پسررر قنررد عسررلی چررون مررن درایررل و تباروطایفرره وعشرریره وفامیررل وخررانواده مررا‬ ‫جلوگیری نمایند و بالیی را که قبال در حدود سه هزار وپانصد وپرنج سرال قبرل‬ ‫از تولد مرن ‪ ،‬درسررزمین مصرر فرعونیران برسرحضررت موسری آورده بودنرد‬ ‫اینباردرشهرمشهد ودرخطره ودرمحردوده خراک خراسران برر سرر مرن بیاورنرد !‬ ‫ولی خوشبختانه این قابله ی محلری و اختصاصری خرانواده مرا از قلرم افتراده برود‬ ‫و از دستشان در رفته بود ! اگر فقط او را هم دستگیر کرده بودنرد و یرا حرداقل‬ ‫ی تعهد نامه کتبی از او گرفته بودند و یا پروانه کراری و مامرائی اش را لؽرو‬ ‫کرده بودند !‪ ،‬نقشه آنان عملی گردیرده برود و ایرن اتفراق خجسرته (تولرد مرن) در‬ ‫آن روز به وقو نمی پیوست و راقم این خطوط و راوی این داستان مهریج هرم‬ ‫اکنون وجود نمری داشرت ترا در زنردان اویرن بررای شرما عزیرزان برازجویی پرس‬ ‫بدهد !‪.‬‬ ‫شاید آنها می دانستند که من درآتیره چره موجرود دردسرسرازی خرواهم‬ ‫شد ‪ ،‬پس بنابراین می خواستند همچون حضرت موسی مانع تولد من هم بشوند‬ ‫که خوشبختانه در هر دو مورد هم موفق نبودند !‪.‬‬ ‫شاید مادرم دوست می داشت این سومین فرزنردش دخترر باشرد‪ ،‬چرون‬ ‫قبل از به دنیا آمردن مرن دو ترا پسررکاکل زری زائیرده برود و حراال دخترر را برر‬ ‫پسر ترجیح می داد ‪ ،‬اگر فرزندش (من) دختر می بود می توانست کم حال‬


‫‪ /162‬خانه پدری‬

‫او باشد ودرکارهای خانه وامورات منرزل بره او کمر ویراری نمایرد ‪ ،‬ولری از‬ ‫شانس ناخوش مادرو بد اقبالی خانم والده ایرن سرومی هرم (مرن) پسرر از آب در‬ ‫آمد !‪.‬‬ ‫آن زمان ها وسایل و ابزار پزشکی هم تا این حد پیشرفت نکرده برود‬ ‫کرره بررا معاینررات پزشررکی وانجررام سررونوگرافی کیفیررت و جنسرریت جنررین را (مرررا)‬ ‫تشخیص دهند ‪ ،‬اگر چه حاال هم از تشخیص کیفیت آن عاجزند ‪ ،‬جنسیت جنین‬ ‫را تشخیص می دهند ولی جنس جنین را نمی توانند تشخیص دهند برای همرین‬ ‫بعضی ها بد جنس به دنیا می آیند !‪.‬‬ ‫ولی آن موقع ها حتی دستگاه سونوگرافی هم بررای تشرخیص جنسریت‬ ‫جنین موجود نبود و مادران براردار و حاملره فقرط از نرو لگرد پراکنری و جنرب‬ ‫وجوش داخل شکمشان !‪ ،‬مثالاگرلگرد مری زد حردس مری زدنرد کره داره فوتبرال‬ ‫بررازی مرری کنرره وشرروت مرری زنرره پررس مرری گفتنررد ‪ :‬پسررره ! امررا اگرمررادر برراردار‬ ‫احساس می کرد کره داخرل شرکمش چنری مری زنرد مری فهمیدنرد کره جنرین داره‬ ‫رخررت مرری شرروید ! پررس مرری گفتنررد‪ :‬حتمررا دختررره ! و بررر حسررب تجربیررات قبلرری‬ ‫و استفاده و بهره مندی ازتجربیات دیگر مرادران برا تجربره ترر محلره کره چنرد ترا‬ ‫شکم بیشرتر زائیرده بودنرد ‪ ،‬قبرل از شرش مراهگی تشرخیص مری دادنرد کره نروزاد‬ ‫داخل رحمشان دختر است یا پسر !‪.‬‬ ‫ی نو دیگر تشخیص جنسیت جنین این بود که ازتمایالت خوردنی‬ ‫ومیررل مررادروازطریق نررو ویررار مررادر برراردار وحاملرره و هوسررهای خرروراکی‬ ‫و ؼاائی اوتشخیص می دادند وبه احتمال قریب به یقین می توانسرتند بفهمنرد کره‬ ‫نوزادشان چه ازآب در می آید !‪.‬‬ ‫چون در دوره وزمان جنینی من ‪ ،‬مادرم مرتب هوس ومیل به ترشی‬ ‫لیته می کرده و مردام ترشری لیتره مری خرورده اسرت ! بره همرین دلیرل اطرافیران‬ ‫وخانمهای پیرامون به خصوص خاله خرانم هرای بزرگترر وبرا تجربره تررم پریش‬ ‫بینی کرده بودند !‪ ،‬ومثل منجمین وستاره شناسان مصر باسرتان ازمسریرحرکت‬ ‫وخط سیرستارگان و کواکب چنین نتیجه گرفته بودند که اینبار هم نوزاد مرادرم‬


‫احسان شوشتری ‪163 /‬‬

‫پسر خواهد بود ! کره درنتیجره آن پریش بینری هرا ی اعجراب آورومعجرزه آسراهم‬ ‫من از آب در آمدم ! و خانم والده نیزازمراجعه به مطب دکترر وانجرام معاینرات‬ ‫و سونوگرافی و امثال آن بی نیاز گردیده بود ! ولی آخر سرهم معلروم نشرد کره‬ ‫مادرم در زمانی کره مررا حاملره برود از برس ترشری خرورد ‪ ،‬مرن نصریبش شردم‬ ‫و یا اینکه چون مرا داشت ‪ ،‬مردام ومرترب ایرن همره ترشری مری خرورد ترا بلکره‬ ‫شاید ی چیز با نم وملسی از آب بدرآیم !‪.‬‬ ‫در زمان تولد من هنوز دستکش استریل اخترا نشده بود و شراید هرم‬ ‫دستکش جراحی و استریل وجرود داشرت ولری نره در خانره مرا و بررای زایمران‬ ‫های ساده و پیش پا افتاده ! شراید اگربررای مرادرم زایمران اول برودم و یرا اینکره‬ ‫الاقررل چنررد قلوویررا دختربررودم ارج و قربرری مرری داشررتم وارزش ومنزلترری پیرردا‬ ‫می کردم وی جفت دستکش استریل هم فدای سررم خررجم مری کردنرد !‪ ،‬ولری‬ ‫زایمان شکم سوم اونهم پسر پشت پسر که دیگه ارزش این حرفهرا را نداشرت !‬ ‫آن هم ی قلو !‪.‬‬ ‫به هر حال درآن دوران ودرزایمان زنان آن روز محله مرا براب نبرود‬ ‫و قابلرره محلرری برره جررای اسررتفاده از دسررتکش اسررتریل کرره بننررر قرترری بررازی هررم‬ ‫مرری آمررد ! فقررط وضررو مرری گرفررت ودسررتانش را بررا آب سرررد مرری شسررت و برردین‬ ‫وسرریله دسررتانش را هررم ضررد عفررونی واسررتریل مرری نمررود و ی ر بسررم هللا‪...‬هررم‬ ‫می گفت و کاروونیفه اش را آؼاز می کرد !‪.‬‬ ‫بنا بر این مرا هم بدون دستکش استریل وبدون هیچگونه تشریفاتی برا‬ ‫همان دستان خالی وؼیر مسلح ولری وضرو گرفتره وانگشرتان حنرا بسرته و سررد‬ ‫رنی خودش به دست گرفت وبیرونم کشید !‪ .‬کره هنروز هرم پرس از پنجراه سرال‬ ‫رد انگشتان بدون دستکش و ؼیراستریل او را بر دور مچ پاهایم ‪ ،‬همان جرایی‬ ‫که همیشه رد کش جوراب ساق کوتاه پای آدمری را اایرت مری کنرد و مرراهم از‬ ‫همان جایم وارونه گرفته بود ‪ ،‬احساس می کنم !‪.‬‬ ‫درهنگام تولد ولحنه آمدن به دنیای شما ‪ ،‬برحسب ی تصور اشتباه‬ ‫فکر می کردم هنوز پدر و مادرم از بهشت رانده نشده اند کره مرن هرم همزمران‬


‫‪ /164‬خانه پدری‬

‫با تولدم پای درسرزمین بهشت می گاارم !‪ ،‬ولری وقتری حاجیره خرانم ‪ ،‬قابلره پرا‬ ‫به سن گااشته وکؾ دست حنرائی !‪ ،‬دو ترا پرای مررا وارونره برا دسرت چرپش در‬ ‫هوا گرفته بود و باکؾ دست راستش محکم وبا شدت تمرام مثرل کشریده برر کپرل‬ ‫و باسررن مررن کوفررت ‪ ،‬تررازه فهمیرردم زهرری خیررال باطررل ‪ ،‬انرردرون بهشررت و تنبیرره‬ ‫بدنی !‪.‬‬ ‫شرررو کررردم برره گریرره وزاری سررر دادن وآه وفؽرران و نالرره و شرریون‬ ‫کشرریدن کرره ایررن چرره بسرراطی اسررت چرررا مرررا برره وعررده بهشررت خررامم کردیررد !‬ ‫درباغ سبز نشانم دادید وحاال به اینجرایم کشراندید کره هنروز پرای بررزمین ننهراده‬ ‫وعرررق از تنمرران خش ر نشررده بایسررتی برره دسررت هررر کررس وناکسرری تنبیرره برردنی‬ ‫وتعزیرهم بشویم !‪.‬‬ ‫ابتدا که از شوق و اوق پای نهادن در بهشت شراد و خوشرحال ومترین‬ ‫و با وقارو ساکت بودم ولری برال فاصرله بعرد ازاصرابت ضرربه بره سررینمان کره‬ ‫متوجه اشتباه فراحش خرود شردم وازحالرت هپرروت ومنگری مسرافرت برین عروالم‬ ‫(عالم رحرم وعرالم فرانی ) خرارج گشرتم ‪ ،‬شررو کرردم و گریره و زاری بره راه‬ ‫انداختم ‪ ،‬در ثانیه های اول ورود وحضرورم و قبرل از کتر خروردن از دسرت‬ ‫با کفایت قابله کؾ دست حنائی ! با شنیدن صدای شادمانی و خوشحالی مامرا و‬ ‫اطرافیرران کرره بررا لهجرره ؼلررین محلرری ومشررهدی و فارسرری دری سررلیس وروان‬ ‫صحبت می کردند و آخر کلمات و وایه ها را هم تو گرویی بره صرورت عمردی‬ ‫کشررردار تلفرررن مررری کردنرررد و جمرررالت راهنگرررام خرررارج شررردن از میررران لبانشررران‬ ‫مرری کشرریدند و مرتررب تکرارمرری کردنررد ‪،‬هررا ماشرراهللا ‪ ،‬ماشرراهللا چشررم نخرروری‬ ‫انشاهللا ! چشم حسود بترکه ! عجرب شرازده پسرری ! عجرب قنرد عسرلی ! اسرفن‬ ‫برش دود کنن ! (اسپند واسه اش دود کنید !) ویا اینکه صلوات می فرسرتادند !‬ ‫(مثرل زمرران آمردن پهلرروان بره میرردان کرارزار!) اول کرره لهجره مرردعوین وصرردای‬ ‫حاضرررین دراترراق زایمرران را کرره همرران اترراق خررواب پرردرومادرم و اترراق نش ریمن‬ ‫منزلشان بود را شرنیدم فکرر مری کرردم کره در ناحیره ی شرمال شررق بهشرت بره‬ ‫دنیا آمده ام ! که اهالی وسراکنین برومی اش بره ایرن لهجره مرأنوس و آشرنا حررؾ‬


‫احسان شوشتری ‪165 /‬‬

‫می زنند وصحبت می کنند !‪ .‬ولی از آنجا که ازابتدا وساعت نخسرت وآؼرازین‬ ‫هررم آدم خیلرری بررا هوشرری برره ننررر مرری آمرردم و از آی کرری یرروی نسرربتا برراالیی‬ ‫برخورداربودم بالفاصله با آن جثه کوچ متوجه اشتباه بزرگ خودم شدم که‬ ‫از بهشت خبری نیست !‪.‬‬ ‫وهزاران سال است که والدین و نیاکان من به علت نا فرمرانی و آنهرم‬ ‫فقرررط بررره خاطریررر میررروه ممنوعررره تنبیررره شرررده انرررد واز بهشرررت رانرررده واخرررراج‬ ‫گردیده اند و ایرن خانره و اهرالی منزلری کره بره آن وارد شرده ام ودر آنجرا متولرد‬ ‫گشته ام به طول هزاران سال و به فاصله وشعا میلیونها کیلومتر و به ارتفا‬ ‫میلیاردها پا از بهشت موعود فاصله دارند !!‪.‬‬ ‫چاره ای نبود ‪ ،‬راه بازگشتی هم که طبیعترا وجرود نداشرت و پشریمانی‬ ‫هم بی حاصل می نمود‪ .‬به همین دلیل خیلی سریع خرودم را برا شررایط موجرود‬ ‫تطبیق دادم وهماهنی شدم وموقتا دم فرو بستم و از ناله و گریه و زاری خرود‬ ‫کاستم !‪ .‬قابله با تجربه بومی و محلی و اختصاصری خرانوادگی مرا کره همچرون‬ ‫ی پزش مخصوص خانواده عمل می کرد ! مرا دری پارچه ای حوله ای‬ ‫و نرم و لطیفی پیچید و تحویل آؼوش گرم وصمیمی وپرمهر پدرم داد و گفرت‪:‬‬ ‫حاج آقا قدم نورسیده مبارکه ‪ ،‬ماشاالش باشه پسره ! ‪.‬‬ ‫اول نفهمیدم حاج آقا یعنی چه ولی بالفاصله وسریعا متوجه شدم که‬ ‫چررون پرردرم روحررانی و مجتهررد و امررام جماعررت مسررجد محلرره هسررتند ایشرران را‬ ‫حاج آقا خطاب می نمایند ‪.‬‬ ‫پرردرم از سرراعتی قبررل کرره درد زایمرران مررادرم شرررو شررده بررود و خررانم‬ ‫قابله و همراهان و چند تن از خالره جانهرا وارد منرزل مرا شرده بودنرد ‪ ،‬در اتراق‬ ‫پرررایرائی رو بررره قبلررره ایسرررتاده و مشرررؽول خوانررردن نمررراز برررود و دعرررا ومناجرررات‬ ‫می خواند وبه درگاه الهری راز ونیراز مری کررد کره زایمران مرادرم راحرت باشرد‬ ‫واین سومین فرزندش (من) سالم به دنیا بیاید ‪.‬‬ ‫چون هوای مطبو وآفتابی ودلچسرب صربح آخررین روزمراه شرهریور‬ ‫و فصررل تابسررتان بررود ‪ ،‬پرردرم مرررا صررمیمانه بؽررل کرررده وداخررل حیرراط کوچ ر‬


‫‪ /166‬خانه پدری‬

‫و گلی منزل خودشا ن قدم می زد و همچنان زیر لرب دعاهرائی بره زبران عربری‬ ‫ترالوت مری فرمرود ‪ .‬پردرم در حررین راه رفتنرد وقردم زدن ابتردا در گروش راسررتم‬ ‫ااان تررالوت کردنررد و پررس ازآن در گرروش چررپم اقامرره سررر دادنررد و ایررن اولررین‬ ‫صدائی بود که از لسران مالیرم ومهربران وپرمهرومحبرت پردرم مری شرنیدم ‪ :‬هللا‬ ‫اکبر و اشهد ان ال اله اال هللا ‪.‬‬ ‫پس از آن روز آؼازونخستین ودرهوای مطبو و تابستانی مشرهد کره‬ ‫همچرررون نسررریمی دلچسرررب بررره ترررن وصرررورت ایرررن مسافرخسرررته و ترررازه وارد‬ ‫و نورسیده مری وزیرد ‪ ،‬پردرم خیلری وقتهرا ودرخیلری مناسربت هرا در گوشرم دعرا‬ ‫ومناجات مری خواندنرد و برانردام کوچر ونرریفم فروت مری کردنرد و در سرنین‬ ‫نوجرروانی هررم برره خرراطر دارم کرره پرردرم برررایم و ان یکرراد ‪ ....‬مرری خوانررد و دور‬ ‫سرم فوت می کرد ولری آن اولرین برار و درآن اولرین روزخلقرت وهسرتی ! فقرط‬ ‫و فقط صدا ونوای دلنشین ااان پدرم بود که می شنیدم که ابتدا در گروش راسرت‬ ‫و پررس از آنهررم در گرروش چررپم فرروت کردنررد و ایررن اولررین خرراطره مررن از لحنرره‬ ‫حضورم در این دنیای خاکی است ‪.‬‬ ‫پرردرم آنچنرران کلمررات و وایه هررای عربرری را از مخرررج و بررا هجررای‬ ‫کامل و با زیرو زبر دقیق و با وسواس کامرل ادا مری کررد و در گوشرم زمزمره‬ ‫می فرمود که ابتدا گمان کردم ‪ ،‬وبا خودم گفرتم شراید پردرم عررب باشرد ! و برا‬ ‫توجه به شنیدن آن لهجه کشدار مشرهدی و فارسری دری داخرل اتراق زایمران در‬ ‫بدو ورود ‪ ،‬فکر کردم شاید که من دو رگه هستم ! پردرم از نیادعررب وسرامی‬ ‫ومادرم از نیاد آریرائی واز اهرالی شرمال ؼررب اسرتان خراسران و روسرتا هرای‬ ‫اطرررراؾ شهرسرررتان اسرررفراین !‪ ،‬ولررری بررره مررررور کررره جمرررالت و آیرررات ااان را‬ ‫می شنیدم به تالوت شهادتین که رسریدند و در گوشرم نردا دادنرد اشرهد ان محمردآ‬ ‫رسول هللا ‪ ،‬فهمیدم که صاحب صردا کره پردرمهربانم برود حتمرا او هرم از اهرالی‬ ‫همین اطراؾ واکناؾ است و از روستایی در سروالیت نیشابور به نرام ینگجره‬ ‫و درفاصله یکصرد و چهرل کیلرومتری شرمال ؼررب شرهر مشرهد و حراال هرم کره‬ ‫چند سالی است در حوزه علمیه مشهد در راه کسرب علروم دینری و فقره اسرالمی‬


‫احسان شوشتری ‪167 /‬‬

‫وصررررؾ ونحرررو تحصررریل مررری نمایرررد ودرهمرررین شرررهرهم ازدواج کررررده و امرررام‬ ‫جماعت مسجد محله نیزهست ‪.‬‬ ‫پدرم آنچنران برا تاکیرد و دو براره متروالی هنگرام ترالوت ااان در گروش‬ ‫نرروزاد خررود شررهادت برره والیررت علرری ابررن ابرری طالررب را تکرررار مرری کرررد کرره‬ ‫می پنداشت آن چند صد میلیون نفوس مسلمان دیگری که روزانره بره جرای سره‬ ‫نوبت ‪ ،‬تازه پنج نوبت هم ااان می گویند خالفت امیر المومنین ابو بکر صدیق‬ ‫را همرره روزه و هردفعرره دوبارهنگررام ااان گفررتن توسررط مررؤان در برروق و کرنررا‬ ‫مرری کننررد و شررهادت مرری دهنررد ویرراد آوری مرری نماینررد کرره خلیفرره اول چرره کسرری‬ ‫است !‪.‬‬ ‫وقتی پدرم در گوشم ااان می گفت به همان جمله چهارم آنکه رسیدند‬ ‫و بررا تمررامی وجررود و بررا تحکرریم وتحکررم وقرراطع ولرری بررا صرروتی ملرریح دو بررار‬ ‫پرری درپرری نرردا فرمودنررد ‪ :‬اشررهد ان علرری ولرری هللا ‪ ،‬همرره چیررز دسررتگیرم شررد‬ ‫ومتوجه گشتم که درچه خانواده ای به دنیا آمده ام و چگونه فکر می کننرد ومرن‬ ‫چگونه باید باشرم و چگونره بایرد رفترار کرنم و چره کسرانی را بایرد دوسرت بردارم‬ ‫و برا چره کسررانی بایرد دشررمنی برورزم ! از چرره کسرانی بایررد پرهیرز کررنم و برا چرره‬ ‫افرادی باید معاشرت نمرایم ویرا چره کسرانی را کره حرب علری ندارنرد بایرد نجرس‬ ‫بدانم و دوری کنم وچه افرادی که به اهل بیت عشق می ورزند بایستی محتررم‬ ‫بشرمارم و برا دیگرر اهرالی کرره زمرین هرم کره اکثررا یرا تمامرا کافرنرد بهترر اسرت‬ ‫هیچگونرره مررراوده ومعاشرررت ورفررت وآمررد و کرراری نداشررته باشررم !‪ .‬در ضررمن‬ ‫چون در منزل اینها به دنیا آمده ام و پای به عرصه وجود نهاده ام پرس از ایرن‬ ‫ترراری خ هررم جررزو شرریعیان علرروی و پیررروان مکتررب جعفررری محسرروب مرری گررردم‬ ‫و دیگررررپس ازایرررن تررراریخ حرررق تؽییرررر و تعرررویق و تبررردیل و تعمیرواصرررالح‬ ‫اعتقادات پدری و جد وآبائی خودم راهم به هیچ وجه ندارم و تا آخرر عمرر وترا‬ ‫لحنه مرگ نیزاین حق از من به طور اصولی وسرنتی وقرانونی و سیسرتماتی‬ ‫سلب گردیده است !‪.‬‬


‫‪ /163‬خانه پدری‬

‫البتره حرق تؽییرر دیررن یرا انتخراب دیرن جدیررد را درهرر صرورت وشررکل‬ ‫دیگری هم نداشته ام ‪ ،‬یعنری همانگونره کره انتخراب خرانواده و محرل تولرد ونرو‬ ‫زبررانم اختیرراری نبرروده ‪ ،‬انتخرراب دیررن واعتقرراد وایمررانم نیررز خررارج از اختیررارات‬ ‫وصالحیت مرن بروده وبیشترمحصرول ومحصورواسریرجؽرافیائی مکران ومحرل‬ ‫تولدم بوده ودرهمانجا شکل می گرفته است مثال اگرچنانچه چند صدکیلومترآن‬ ‫طرؾ تر و درکشورچین به دنیا می آمدم و در ی خانواده بودائی ‪ ،‬پس حتما‬ ‫پیرو حضرت برودا مری برودم و حرق تعرویق وتؽییرر وانتخراب جدیرد نیزنداشرتم‬ ‫و یررا اگرچنررد صررد کیلررومتر ایررن طرررؾ تررر و در ی ر خررانواده مسرریحی برره دنیررا‬ ‫می آمدم باز مسیحی می شدم و حق تؽییرآنراهم تا پایان عمرنمی داشتم !‪.‬‬ ‫اگر در بمبئی یا بنارس به دنیا می آمدم هندو‪ ،‬اگر در نیروانا بره دنیرا‬ ‫مرری آمرردم بررودائی ‪ ،‬اگررر در شررهررم برره دنیررا مرری آمرردم ی ر کاتولی ر دو آتشرره‬ ‫وحرراالهم کرره در شهرمشررهد برره دنیررا آمررده ام حتمررا ی ر مسررلمان و شرریعه اثنرری‬ ‫عشری !!‪.‬‬ ‫و جالررب اینجاسررت کرره مررن در عررین حررال کرره تررازه برره دنیررا آمررده بررودم‬ ‫وبیش از دقایقی از تولدم نگا شته برود ونروزادی برا وزن سره کیلرو و یر صرد‬ ‫و هشتاد گرم بودم و پدرم همچنران مشرؽول ترالوت آیرات ااان و اقامره در گروش‬ ‫راست و چرپم برود همره اینهرا را ترا آخررش خوانردم وهمره چیزدسرتگیرم شرد !‪.‬‬ ‫فقرررط مجرررازات وکیفرتعرررویق وتؽییرررردین آبررراء واجررردادی را و بررره اصرررطالح‬ ‫پدرمجتهررد و روحررانی ام خرررروج از دیررن اسرررالم را نمرری دانسررتم کررره آنرررا هرررم‬ ‫سپسررترها وکمرری بعرردتر فهمیرردم کرره چنانچرره شررخص وفررردی برره آئررین و سررنن‬ ‫و اعتقررادات پرردری پشررت کنررد و دیررن دیگررری را جررز دیررن پرردری انتخرراب نمایررد‬ ‫و بپررایرد وبرگزینررد وخداونررد برراری تعررالی را برره گونرره دیگررری جررز مررا سررتایش‬ ‫و پرستش نماید و یا اینکه اصال دلش نخواهد که پروردگار عالمیران را حمرد و‬ ‫سررتایش و پرسررتش نمایررد در آن صررورت طبررق آئررین شررر و فقرره اسررالم مرتررد‬ ‫محسوب می گردد و حکم اعدام برای او حتمی والزم وجاری می گردد !! ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪161 /‬‬

‫پس از آنکه پدرم در گوش هایم ااان گفت ‪ ،‬آن هم نه یر‬

‫ااان سراده‬

‫و معمولی بلکه ی ااان خاص و وییه که در آن دو بارپی در پی ومتوالی بره‬ ‫والیت امیرر المرومنین علری ابرن ابیطالرب شرهادت مری داد ‪ ،‬مررا بره داخرل اتراق‬ ‫و بؽل یکی از خاله ها باز گرداندند و خالره عزیرزم کره نرامش "امرین آؼرا" برود‬ ‫مرا در قنداقی پیچید ‪ ،‬نه ی قنداق نو وآکبنرد بلکره آنهرم یر قنرداق دسرت دوم‬ ‫وکهنه ! ‪ ،‬قنداقی که کمی پیشتراز ی سال قبل نوزاد قبلیشران را در آن پیچیرده‬ ‫بودنررد !‪ ،‬مررن ترررجیح م ری دادم کرره همچررون کودکرران سرریاه پوسررت قبائررل برردوی‬ ‫آفریقررائی لخررت و عرروروبی شرررم وحیررا دراننررارعمومی بگررردم وبررا قبررول همرره‬ ‫مصائب وبالیا درمالء عام ناهر شوم ولی هرگز حاضرنبودم وآمادگی نداشرتم‬ ‫تا قنداق و لباس د ست دوم دیگری را برتن من بپوشانند !!‪.‬‬ ‫وقترری قنررداق برررادر قبلرری را بررر مررن پوشرراندند ‪ ،‬مررن هررم برروی فرزنررد‬ ‫قبلیشان "محمرود" را گررفتم و زمانیکره دیردم قنرداق بررادر بزرگتررم را بره دور‬ ‫من پیچیده اند و با بند های بلند آن حتی دسرت هرایم را هرم درون آن بانرد پیچری‬ ‫کررده انررد واصررال مشررخص بررود وهرررآدم برری سررلیقه ای هررم مرری فهمیررد کرره قنررداق‬ ‫برای سایز من برزرگ اسرت و مردل آن هرم قردیمی ترر از سرن وسرال مرن برود !‬ ‫برره همررین خرراطرمنهم کرره ازهمرران لحنرره اول خرروش سررلیقه ومشررکل پسررند بررودم‬ ‫مرتب ومدام اعتراق می کردم واز شدت عصبانیت ونراراحتی گریره و زاری‬ ‫سر داده بودم ‪ .‬آخه فکرش را بکنیرد قنرداق ناقابرل وکرم اهمیرت وبری ارزش هرم‬ ‫دست دوم وکارکرده می شود واقعا که شورش را در آورده بودند !‪.‬‬ ‫به علت اینکه زیادی گریه می کرردم و در حقیقرت بره لبراس و پوشرش‬ ‫نامناسب و دست دوم خودم اعتراق می کردم ‪ .‬مادرم چون زبان کودکی مررا‬ ‫نمرری فهمیررد وازسررلیقه مررنهم خبرنداشررت برره تصررور اینکرره مررن همیشرره گشررنه ام‬ ‫وشرریرمی خررواهم ‪ ،‬هرری مرتررب برره مررن شرریر مرری داد !‪ .‬مررن از قنررداق دسررت دوم‬ ‫خودم ناراحت و دلگیرودرعرااب برودم و مرادرم در فکرر سریر کرردن شرکم مرن‬ ‫بود !‪ ،‬به علت اینکه خیلی زیادی گریه کردم و مادرم نیزخیلری زیرادی وبسریار‬ ‫بیش از نیاز شیرخودش را که شیره جانش بود به نوزادش خوراند ‪ ،‬من خیلری‬


‫‪ /175‬خانه پدری‬

‫زود بزرگ شدم ‪ ،‬استخوان بندی وعضالت قوی یافتم و صاحب جثره نیرومنرد‬ ‫و هیکل تنومندی شدم !‪.‬‬ ‫اینهمرره شرریر دادن زیررادی مررادرم باعررس شررد کرره وقترری برره سررن دبسررتان‬ ‫رسیدم از بزرگی جثه ای که پیدا کرده بودم همگران فکرر مری کردنرد کره دانرش‬ ‫آموز مدرسه راهنمرائی هسرتم !‪ ،‬وقتری بره مدرسره ی راهنمرائی وارد شردم همره‬ ‫فکر می کردند دانش آموز دبیرستانی هستم !‪ .‬آنقدر سریع رشد کردم که وقتری‬ ‫هفت ساله شدم ‪ ،‬مادرم چهار تا فرزند دختر و پسر دیگر هم بعد از من زائیرده‬ ‫بود و به عالم انسانی تقدیم کرده بود ! وقتی به سن نوجوانی رسیدم ی سرر و‬ ‫گردن از بررادران بزرگترخرودم بلنرد ترر برودم و زمرانی کره بره جروانی رسریدم‬ ‫حداقل بیست و نه کیلو از برادران بزرگتر خودم چاق تروفربره تروسرنگین ترر‬ ‫بودم ! دربین همه فامیل وخویشاوندان ودر میان همه پسرر عموهرا هریچکس بره‬ ‫قد وباالی من نمی رسید بجزهمین پسررعمو نرورعلی سرردار پهلروان ! کره قبرل‬ ‫ازسنین جوانی من میرزان ومقیراس واسرتاندارد قرد وبراالی همره پسررعموها برود‬ ‫وکسرری بلنررد ترررو رشرریدتر و برومندترازایشرران درمیرران فامیررل وخویشرراوندان مررا‬ ‫وجود نداشرت ولری وقتری مرن بره سرن رشرد وجروانی رسریدم خرود ایرن پسررعمو‬ ‫راهررم پشررت سررر نهررادم وخررودم شررردم بلنررد برراالترین درمیرران همرره پسررررعموها‬ ‫وپسرخاله ها که سایرین قد واندازه خودرا با قد من میزان ومقایسره مری کردنرد‬ ‫که تا کجای من می رسند !‪ .‬وهمه ی اینها از برکات همران قنرداق دسرت دومری‬ ‫بود که هنگام تولد بر قامت نحیؾ و نریؾ من پوشاندند و دستان کوچ مررا‬ ‫هم داخل آن پیچیدند !!‪.‬‬ ‫با تولد وبدنیا آمدن من درآن خانواده تعداد اعضای خانواده ما بره پرنج‬ ‫تن رسید‪ .‬چون من فرزند سوم خانواده بودم با احتساب والدینم ما هم جزو پرنج‬ ‫تن شدیم !‪ .‬وچون پدرم اهل حوزه ودارای عبا بود ماهم شدیم پنج تن آل عبا!!‪.‬‬ ‫قبل از تولد مرن وضرعیت مرالی و اقتصرادی پردرم خیلری خروب نبرود ‪،‬‬ ‫ولی برا آمردن مرن نعمرات و برکرات الهری هرم برر خرانواده مرا نرازل شرد وافرزون‬ ‫گشت ‪ ،‬با ورود من برکرات ونعمرات ومواهرب وفیوضرات الهری از در و دیروار‬


‫احسان شوشتری ‪171 /‬‬

‫باریدن گرفت و الطاؾ خفیه الهی افزایش یافت !‪ ،‬مریدان پدرم افزایش یافتنرد‪،‬‬ ‫صؾ های جماعتی که هنگرام نمراز بره پردرم اقتردا مری کردنرد مترراکم ترر شرد ‪،‬‬ ‫وجوهات شرعیه مؤمنین عایدی پدرم که مجتهد محله بود بیشتر شرد‪ .‬در نتیجره‬ ‫وضعیت مالی مرا هرم رو بره بهبرودی نهراد وروز بره روز بهترر شرد ‪ ،‬قردوم مرن‬ ‫برای خانواده و پدر و مادرم خیر و برکت فراوان به همراه داشرت ‪ .‬آمردن مرن‬ ‫آنقدر خیر و برکت نصیب خانواده کرد که مادرم در دلش می گفت ‪ :‬کاش مرن‬ ‫به تنهایی دو قلو بودم ! یا کاش دوقلو بود ‪.‬‬ ‫پیش از به دنیا آمدن من پردرم مسرتطیع نبرود ولری برا ورود مرن بره آن‬ ‫خانه که برکات و نعمات الهی افزایش یافته بود به یمرن ومیمنرت قردوم پرر خیرر‬ ‫و برررکتم پرردرم بالفاصررله مسررتطیع و واجررب الحررج گردیررد و شرررایط و امکانررات‬ ‫مسرافرت برررای زیرارت خانرره خرردا فرراهم شررد و همچنران کرره مررن بره خانرره پرردرم‬ ‫آمدم ‪ ،‬پدرم نیز به خانه خدا (پدر آسمانی) شتافت !‪.‬‬ ‫پردرم نرام مررا برا قلرم خرود نرویس کره در آن دوره براب برود و ترازه برره‬ ‫بازار ایران آمده بود و با مرکب پلیکان پر می کردند و همه علما و فضال ی‬ ‫عدد از آن را داخل جیب قبا یا لباده ی خود داشتند ‪ ،‬بر پشرت جلرد قررآن مجیرد‬ ‫بعد از نام فرزندان قبلی خویش بره تراریخ تولرد روزسری ام شرهریور مراه هرزار‬ ‫و سیصررد و سرری و هفررت هجررری شمسرری مطررابق بررا بیسررت و یکررم سررپتامبری‬ ‫هزارو نهصدو پنجاه و هشت میالدی ثبت فرمودند ‪ .‬البته چون پدرم اهل فضل‬ ‫بررود و از علمررا و اسرراتید حرروزه علمیرره شرریعه محسرروب مرری شرروند ‪ ،‬ثبررت ترراریخ‬ ‫مریالدی مرررا بررر پشررت جلررد قرررآن جررایز نمرری شررمردند و برره جررای آن هفررتم ربیررع‬ ‫االول هررزار و سیصررد و هفترراد وهشررت هجررری قمررری ثبررت گردیررده اسررت و برره‬ ‫جای ماه ربیرع االول هرم خالصره نویسری فرمروده و بره صرورت مختصرر( ا)‬ ‫مرقرروم فرمرروده انررد !‪ .‬گویررا پرردرم از اینکرره در آتیرره دارای فرزنرردان بیشررماری‬ ‫خواهد شد و برای ثبرت نرام آنران در پشرت جلرد قررآن نیراز بره فضرای زیرادتری‬ ‫خواهررد داشررت اطررال داشررته اسررت و از همرران ابترردا آینررده نگررری فرمرروده انررد‬ ‫و خالصه نویسی آؼاز نموده بودند تا جرای کرافی بررای ثبرت نرام و تراریخ تولرد‬


‫‪ /172‬خانه پدری‬

‫همره فرزنردانی کره در آتیره ایرام خداونرد مهربران بره آنران خواهرد بخشرید‪ ،‬داشررته‬ ‫باشند و یکوقت برای ثبت ویاد داشت نام بچه ها جا کم نیاورند !‪.‬‬ ‫و بدین سان من در یکی از خیابانهای خاکی درحوالی دروازه قوچان‬ ‫شررهرمقدس مشررهد و در نزدیکرری حرررم مطهرثررامن االئمرره وهشررتمین پیشرروای‬ ‫شیعیان جهان و در ی منزل کوچ و نقلی چشم به جهران گشرودم و پرای برر‬ ‫عالم خاکی و دنیای فانی گااشتم !‪.‬‬ ‫از محل تولد من تا ضریح مطهرحرم امام رضا ( ) بیش از چندصد‬ ‫متر راه نیست ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪173 /‬‬

‫استاد سلمانی‬

‫مشهد – سال ‪۴۸۸۱‬‬

‫‪ ...‬گالب به روتون !‪ ،‬برای اجرای مراسم ختنه سوران که چند روز‬ ‫پس از تولدم برگاار گردید ازاستاد سرلمانی محلره کره مؽرازه آرایشرگریش بریش‬ ‫از پنجاه ‪ ،‬شصت متر از سر کوچه ی منزل ما فاصله نداشت اسرتمداد وکمر‬ ‫طلبیدند !‪.‬‬ ‫طبق روال همیشگی وهمه روزه که پدرم پس از فراؼت واتمام نمراز‬ ‫جماعت ازمسجد خرویش بره سرمت منرزل خرود مراجعرت و برازمی گشرتند چرون‬ ‫طبرررق معمرررول هرررر روزه بایسرررتی از جلررروی مؽرررازه ی اسرررتاد سرررلمانی عبرررور‬ ‫می کردند ‪ ،‬بمحق اینکه استاد سلمانی با دیردن حراج آقرا ومجتهرد محرل بجهرت‬ ‫ادای احترررام دسررت از کررار کشرریده وسررالمی عرررق مرری کنررد وادای احترامرری‬ ‫می نماید ‪ ،‬آقا جان (پدرم) ضمن اینکه جواب سرالم ایشران را مری دهرد ‪ ،‬چرون‬ ‫چشمش به استاد سلمانی افتاده بالفاصله بفکر ختنه کردن نوزاد پسری کره چنرد‬ ‫روز قبل خداوند به آنها عطا فرموده ‪ ،‬می افتد ودست در جیرب قبرای روحرانی‬ ‫بلندشان می کنند و تسبیح مشکی یسر خود را کره ماننرد همره علمرا وروحرانیون‬ ‫همیشرره برره مننررور اکررر گفررتن و اسررتخاره گرررفتن برره همررراه دارنررد و جزولرروازم‬ ‫ووسررایل کرراری شرران محسرروب مرری گررردد وازاجررزاء واسررباب ال ینف ر شررؽلی‬


‫‪ /174‬خانه پدری‬

‫ومعیشتی شان به حساب مری آیرد را از جیرب بیررون مری آوردنرد و رو بره قبلره‬ ‫می ایستند وبه نیت ختنه کرردن نروزاد خرود در آن روز کره یروم سرعد ومیمرونی‬ ‫هررم برروده ! زیرلررب بررا نجرروا کررردن یررا هللا یررا هللا وبررا فرسررتادن سرره تررا صررلوات‬ ‫استخاره می گیرند !‪ .‬از شانس واقبال بد آنروز من هم استخاره پردرجان خروب‬ ‫از آب بدر می آید ! وروز سعد پدرم روز نحس زندگی من می گردد !‪.‬‬ ‫چون جواب استخاره "بسیارخوب" درآمده پدرم رو بره اسرتاد سرلمانی‬ ‫سررری برره منررزل مررا بزنیررد برررای اجرررای یر‬

‫امررر‬

‫مرری فرماینررد ‪ :‬کرره لطفررا ی ر‬ ‫خیر !!‪.‬‬ ‫از آنجرررا کررره زایمررران حاجیررره خرررانم (مرررادرم) و تولرررد یررر نررروزاد گرررل‬ ‫پسر(من) در همه کوی و برزن توسط خانم های محل دهران بره دهران و گروش‬ ‫به گوش پیچیرده برود و اسرتاد سرلمانی هرم قربال ودریکری ‪ ،‬دوسرال پریش دوترا از‬ ‫برررادران بزرگترررم را ختنرره کرررده بررود و برره عبررارتی پزشر خررانوداه مررا برررای‬ ‫جراحی های مهم و عمل ختنه سوران به حساب می آمد ! واز شنیدن خبر تولد‬ ‫نوزاد پسرشاد شمشاد قند عسلی چون من کلی خوشرحال شرده واوق کررده برود‬ ‫ودر دل خررودش گفترره بررود ‪ :‬آد جررون‪ ،‬خرردا ی ر مشررتری دیگررراز آسررمون هفررتم‬ ‫واسم رسوند !‪.‬‬ ‫وقتی پدرم به استاد سلمانی فرمودنرد ‪ :‬بررای اجررای یر امرر خیرر !‬ ‫استاد سلمانی خیلی سریع مننور پردرم را فهمیرد و مشرتری زیرر دسرتش را کره‬ ‫مشررؽول تراشرریدن مرروی واصررالح محاسررن سرررو صررورت وچهررره اش بررود را‬ ‫سرسری و هول هولکی بره پایران بررد و سرروته اش را یکجروری بره هرم آورد‬ ‫(پیچونرد!)‪ .‬و چرون پررایرش واجابرت فروری دسررتوروفرمان مجتهرد محرل و امررام‬ ‫جماعت مسجد (پردر مرن ) را برر خرودش (اسرتاد سرلمانی) فررق وواجرب و یرا‬ ‫حداقل واجب کفائی می دانسرت ! رو بره مشرتری بعردی آرایشرگاه کره در نوبرت‬ ‫نشسررته بررود کرررده و مرری گویررد ‪ :‬لطفررا همینجررا چنررد دقیقرره ای منتنررر بمانیررد تررا‬ ‫برگردم ‪ ،‬وبال فاصله کیؾ و جعبه ابزارش را که مخصوص همین عمرل هرای‬ ‫جراحی کوچ داشت وداخل کمد و اشکاؾ مؽرازه اش نگهرداری مری کررد را‬


‫احسان شوشتری ‪175 /‬‬

‫برداشت وازجهت حفن ورعایت احتیاط ی‬

‫تیػ اره وی‬

‫انبر کالؼری هرم بره‬

‫صررورت یرردکی و اضررافی بررا خررود برداشررت و رو برره سرروی منررزل حرراج آقررای‬ ‫مجتهد به راه افتاد ‪ .‬بیچاره استاد سلمانی می پنداشت چون متقاضی عمل برش‬ ‫آقا زاده وپسرحاج آقای پیش نمازاسرت ‪ ،‬پرس مری رود کره یر لولره آب فلرزی‬ ‫چدنی چهار اینچی را برش بدهد !‪.‬‬ ‫استاد سلمانی که آدم با تجربه و دنیا دیده وسرد وگررم چشریده ای برود‬ ‫و هرآنچه پسر حاجی و آقا زاده درتمامی عمرش دیده بود همگری گرردن کلفرت‬ ‫بودند فکر می کرد و گمان می برد که همه اعضا و اجزای بدنشان هم بایسرتی‬ ‫کلفت و قطور باشرد و برا سرایز گردنشران همراهنگی و هرارمونی الزم را داشرته‬ ‫باشررد !‪ .‬بهمررین جهررت در بررین راه و فاصررله کوترراه تررا منررزل حرراج آقررا بررا خررودش‬ ‫می اندیشید اگرر یر اره برقری هرم مری داشرتم ترا برا خرودم مری برردم برد نبرود !‬ ‫اینجوری هم کراراجرای امرخیرخیلری فروری و سرریع فیصرله مری یافرت و هرم‬ ‫آقا زاده (من) درد کم تری تحمل می کرد وناراحتی کم تری می کشید و خاطر‬ ‫عزیزش کمی کمتر مکدرمی شد !‪.‬‬ ‫اسررتاد سررلمانی بفاصرررله چنررد دقیقرره پرررس ازخررروج ازمؽررازه سرررلمونی‬ ‫خودش پشت درب منزل ما بود وبا گفتن چند باره یرا هللا ‪ .‬یراهللا بره صردای بلنرد‬ ‫که اهالی منزل متوجه آمردن یر مررد نرامحرم گردنرد و بهمرین سربب خانمهرای‬ ‫داخل منرزل مکلرؾ بودنرد ترا چادرهرای مشرکی خودشران را سرر کررده وحجراب‬ ‫وپوشرررش کامرررل خرررود را مراعرررات نماینرررد چونکررره مررررد نرررامحرمی مررری آمرررد !‪.‬‬ ‫سررپس بررا همرران روپرروش سررپید آرایشررگریش کرره دو مننرروره بررود و کررار کرررد‬ ‫دوگانرره ای داشررت و حرراال در ایررن لحنرره برره روپرروش سررپید ولبرراس فرررم اطبرراء‬ ‫ودکترهای جراح مبدل شده بود !‪ ،‬و همیشه درخیابان ومعابر ودرمؽازه هنگرام‬ ‫آرایشگری برتنش بود وارد شد ‪.‬‬ ‫چشمتان روز بد نبیند ‪ ،‬مرا دراز کش کردند و طاقباز برر کرؾ زمرین‬ ‫و روی تشکچه کوچکی رو بره قبلره خواباندنرد و همران قنرداق دسرت دوم بررادر‬ ‫بزرگترم را که به دور تن و بردنم پیچیرده بودنرد را براز کررده وگشرودند و لخرت‬


‫‪ /176‬خانه پدری‬

‫وعریررانم کردنررد ! و مررن از شرردت شرررم وخجالررت و حیررا کرره در آن جمررع زنانرره‬ ‫وخانومانه لخت و عورم کرده بودند با خود گفتم ‪ :‬ایکراش اینجرا هرم مثرل زمران‬ ‫بازجوئی در زندان اوین ال اقل ی چشم بندی به چشمانم می زدند ترا از دیردن‬ ‫این جماعت نسوان که همچون تیم متخصص بازجویان برر گرردم حلقره زده انرد‬ ‫وبرسرم ریختره انرد در ایرن وضرعیت اسفباروشررم آورازخجالرت و بری آبروئری‬ ‫عرق نمی ریختم وآب نمی شدم و صورتم اینچنین سرد وکبود نمی گشت !‪.‬‬ ‫استاد سلمانی کیؾ ابزارش را باز کرد ‪ ،‬قربانش برروم از دارو هرای‬ ‫بی هوشی ویا حتی از اسپری بی حسی موضعی هرم اسرتفاده نمری کررد و اینهرا‬ ‫اصرررال جرررزو لررروازم عمرررل واسرررباب کرررارش نبرررود !‪ ،‬اینهرررا را جرررزو تجمرررالت‬ ‫و تشریفات و قرتی بازی به حسراب مری آورد !‪ ،‬مری خواسرت بری هریچ داروی‬ ‫بیهوشی ودرچند دقیقه ودرطرفه العینی پدر صاحب بچه را در آورد !‪.‬‬ ‫شررراید اینجررروری والررردینم مررری خواسرررتند دردی را کررره چنرررد روز پررریش‬ ‫وموقع زایمان ‪ ،‬مادرم تحمل کرده بود و همه ی آنرا هم از چشم من می دیدنرد‬ ‫و خررود را در ایررن جریرران اصررال مقصررروگناهکار نمرری دانسررتند ! ی ر جرروری‬ ‫فی الفور و بال فاصله جبران و تالفی کرده باشند تا دلشان خن گردید باشرد !‬ ‫و به همین جهت ومننور فرصت نداده بودند تا این مسرافر ترازه از راه رسریده‬ ‫(من) الاقل عرق تنش خش گردد وبالدرنری برا تیرػ جراحری کره چره عررق‬ ‫کنم با تیػ وابزاراستاد سلمانی به جانش افتاده بودند !‪ .‬حتما می خواستند نروزاد‬ ‫را از همان بچگی مرد بار بیاورند !‪.‬‬ ‫استاد سلمانی جعبه ابزارش را باز کرده برود تیرػ مخصروص اصرالح‬ ‫و جراحی اش را از داخل آن خارج کرد و ی سنی سرنباده هرم بیررون کشرید‬ ‫و شرو به تیز کردن تیػ خود نمود و همچون قصاب وسالخی که می خواهرد‬ ‫با چاقو وکرارد آشرپزخانه سرر برره گوسرفندی را (نره ‪ ،‬ببخشرید نشرد !) سرر بچره‬ ‫آهررروئی را ببررررَّ د ! (حررراال بهترررر شرررد!) تیرررػ خرررود را روی سرررطح سرررنی سرررنباده‬ ‫می کشید و از باال به پرائین و از پرائین بره براال آن را مری سرائید ترا حسرابی تیرز‬ ‫وصیقلی و برنده گردد !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪177 /‬‬

‫اسررتاد سررلمانی یر‬

‫چررراغ کوچر‬

‫فیتیلرره ای الکلرری هررم داشررت کرره از‬

‫کیؾ ابزارش خارج نمود و فیتیله شعله اش را با کبریت روشن کررد و پرس از‬ ‫اینکه تیػ جراحی خود را به اندازه کافی در تصروروخیاالت خرودش تیرز کررده‬ ‫بود و صیقل داده بود ‪ ،‬برای ضدعفونی کرردن آن بره گمران خرودش آنررا روی‬ ‫شعله ی چراغ الکلی گرفرت و کمری حررارت داد ترا اسرتریل گردیرده و مشرؽول‬ ‫کارشود ‪.‬‬ ‫مرررا کرره همچنرران طاقبرراز و رو برره قبلرره خوابانیررده بودنررد در زمانیکرره‬ ‫استاد سلمانی مشؽول تیز کردن تیؽش بود تا چشمم به لوازم و ابزار کار اسرتاد‬ ‫سلمانی افتاد و تیػ اره ودیگروسایلش را دیردم رنری از رخسرارم پریرد ! ویر‬ ‫اره گوشررتی هررم کرره درتررنم بررود آب شررد !‪ .‬معلرروم نبررود برره اسررتاد سررلمانی چرره‬ ‫سفارشی کرده بودنرد و یرا او برا خرود چره اندیشریده برود !‪ ،‬مشرخص نبرود کره او‬ ‫برای بریدن لوله آبی چردنی و فلرزی دعروت شرده اسرت و یرا بررای بررش تروک‬ ‫خرطرروم فیررل ! کرره اینچنررین مسررلح ومجهزوبررا ترردارکات وتجهیررزات کامررل جهررت‬ ‫اصالح آمده بود ! شاید می خواست پیش پدرم کره مجتهرد وپیشنمازمسرجد محرل‬ ‫بررود خرردمتی کرررده باشررد و در ی ر چشررم برررهم زدنرری بررا کمترررین خررون ریررزی‬ ‫و بدون هیچ دردی کار اصالح را به پایان برده باشد !‪.‬‬ ‫استاد سلمانی که با ابزارووسایل کراری سروپرمجهز آمرده برود و خرود‬ ‫را برای برخورد با هر وضرعیت حراد و سرخت و برزرگ و زمخرت و قطروری‬ ‫آماده می دید تا آن لحنه هنوز چشرمش بره موضرع عمرل نیفتراده برود ! و شردیدا‬ ‫مشؽول سعی وتالش بمننورتیز کردن کارد قصابی خودش بود و حتی از سرر‬ ‫کنجکاوی هم ی نیم نگراه زیرر چشرمی کوتراه ومختصررهم نکررده برود ترا ببینرد‬ ‫چه چیرزی را مری خواهرد اصرالح کنرد و بررش بدهرد !‪ .‬ولری بره محرق اینکره‬ ‫بطور اتفاقی چشمش به موضعی که بایستی عمرل جراحری صرورت مری گرفرت‬ ‫افتاد !‪ ،‬دید ای بابا اینکه قابل این حرؾ ها نیست !‪ ،‬ووقتی آن عضوریز وآن‬ ‫اره ناچیز وآن وضعیت زارو سایز اتمی را دید !‪ ،‬از ته دل خنده اش گرفرت !‬ ‫وازاینکرره در بررین راه و پرریش خررود آرزو کرررده بررود کرراش ی ر اره برقرری هررم‬


‫‪ /173‬خانه پدری‬

‫می داشتم تا از خجالت پسر حاج شیخ در می آمدم !‪ ،‬پیش خرودش شررمنده شرد‬ ‫و در دل خررود گفررت ‪ :‬آقررا زاده برره ایررن ریررزی ! آقررا زاده رییمرری ! واقعررا کرره‬ ‫نوبره ! این دیگه چه جور بچه آخوندی است !‪.‬‬ ‫استاد سلمانی که تا آن روز پسرر مجتهرد و آقرا زاده ای بره ایرن ریرزی‬ ‫و ضعیفی و نحیفی ندیده بود با خودش گفت ی ا ره اش را ببرم کافی است !‬ ‫بزار ی چیزکی هم واسه خودش باقی بماند ! خدا را خوش نمی آید !‪.‬‬ ‫من هم که دیدم کسی به فریاد من نمی رسد خودم دست به دامن استاد‬ ‫سلمانی شدم و گفتم ‪ :‬اسرتاد سرلمانی جرانم ! قربران اون قرد وباالیرت ! فردای اون‬ ‫دسررررتان طالئرررری وتیررررػ جراحرررری ات! فرررردای اون روپرررروش پزشررررکی وسرررروگند‬ ‫سقراطی ات ! تو رو بره خردا ‪ ،‬جرون اون مرادرت دسرت برردار‪ ،‬یره کرم رحرم و‬ ‫مروتی ‪ ،‬یه اره انصاؾ ومحبتی !‪ ،‬یه عضو اتمی وی عنصرر میکروسرکپی‬ ‫دیگه چه هست که تو می خرواهی اصرالحش هرم بکنری ! یر اره چری هسرت‬ ‫که ترو بخرواهی نریم اره اش را هرم ببرری ! اصرال مورچره چری هسرت کره کلره‬ ‫و پاچه داشته باشد ! دیگه چیزی ازش برای خودم باقی نمی ماند !‪.‬‬ ‫استاد سلمانی پنداری ندای قلب پسرک نوزاد را به شریوه تلره پراتی بره‬ ‫گوش جان شرنید و در دل خرویش گفرت ‪ :‬قردیمی هرا راسرت گفتره انرد کره حررؾ‬ ‫راست را باید از بچه شنید !‪ .‬آخه اگر قرار باشد با بچه حاج آقای شیخ هم مثل‬ ‫سایرین رفتار کنیم که ازاین عضو میکروسکپی آقا زاده چیزی باقی نمیماند !‪.‬‬ ‫بعد از اصالح آن دیگه مثل ستاره ی سرهیل برا تلسرکوپ هرم نمری شرود پیردایش‬ ‫کرد ! محو و نابود می شود ! همچون ستاره هالی تاهفتاد وشش سال آینده هرم‬ ‫کسی چشمش به آن نخواهد افتاد !‪.‬‬ ‫اینجوری شد که کمی دلش به رحم آمد ‪ ،‬ضمن اینکره هنروز زیرر لرب‬ ‫نق می زد وؼرولنرد مری کررد کره آقرا زاده بره ایرن ریرزی هرم نروبره و یرا اینکره‬ ‫آقررا زاده رییمرری دیگرره ندیررده بررودیم !‪ ،‬وجرردان کرراری ومسررئولیت شررؽلی اش هررم‬ ‫اجازه نمی داد کم کاری کنرد ودلرش نمری خواسرت کرم مایره بگراارد ولری برا ایرن‬ ‫وجود با خودش گفت ‪ :‬حاال بره خراطر پسرر حراج آقرا کمری تخفیرؾ مری دهریم !‪،‬‬


‫احسان شوشتری ‪171 /‬‬

‫بچه گناه دارد ‪ ،‬فردا که بزرگ شد هر روز چشممان توی چشم هرم مری افترد ‪،‬‬ ‫مشتری سلمانی خودمان خواهد شد ‪ .‬موقع رفتن به دبستان مری آیرد پریش خرودم‬ ‫تا موهای سرش را با ماشین نمره چهار طبق دستور نانم مدرسره کوتراه کرنم ‪،‬‬ ‫آنوقت جبران می کند ‪ ،‬جای دوری نمی رود ‪ ،‬نزد خودش می مانرد !‪ .‬خردا را‬ ‫چه دیدی شاید بعد ها وسپسترها عروس حضرت آیت هللا هم دعایمان کرد !!‪.‬‬ ‫پررس از اینکرره اسررتاد سررلمانی مشررؽول برره کررار شررد ‪ .‬مررن از شرردت درد‬ ‫و کنرردی تیررػ جراحرری اش زدم زیررر گریرره ‪ ،‬مررادرم مرری گفررت ‪ :‬مرررد کرره گریرره‬ ‫نمی کنه ! چیزی نشده که ! فقط ی اره شو تبرکرا بریدنرد ! مرن هرم برا صردای‬ ‫بلند گریه می کردم که چی چی یره اره اش رو بریدنرد همره مردانگری مرن از‬ ‫کؾ رفت !‪ ،‬دیگه چیزی باقی نمونده کره !‪ ،‬زدیرد تنهرا نشرانه و یره اره عالمرت‬ ‫مردانگی ما را هم که ناقص کردید !‪ ،‬درب و داؼان اش کردید !‪ .‬اتفاقا برای‬ ‫از دست دادن همان تنها نشانه مردانگی ام گریه می کنم وگرنره مررق نداشرتم‬ ‫که خودم را این قدر کوچیر کرنم و اشر بریرزم !‪ .‬مردانگری مرا بریش از ایرن‬ ‫حرفا ارزشمند است ! نه تنها خودم کره خیلری وبسریاری از مرردان بایرد بنشرینند‬ ‫و بررره خررراطر از دسرررت رفرررتن مردانگررری مررران بررراهم گریررره کننرررد !‪ .‬حررراال هرررم‬ ‫می فرمائید مرد گریه نمی کند ! پس حتما انتنار دارید خرانم هرا بیاینرد بررای‬ ‫آقایان و به جای مرد ها گریه کننرد اگرر مرردی بررای گرفتراری خرودش و بره‬ ‫خاطرمصریبت خرودش گریره نکنرد ‪ ،‬پرس چرره کسری بایسرتی بره جرای مررد گریرره‬ ‫کند !‪ .‬حتما توقرع داریرد مرادرزنش بیایرد و بررای او گریره کنرد ! آره ‪ ،‬خوبره‬ ‫وهللا ‪ ،‬نه اینکه حقوق خانم ها رو خیلی خروب پرداخرت مری کنیرد انتنرار داریرد‬ ‫موقع گرفتاری و مصیبت هم بیایند و به جای مررد هرا گریره کننرد !‪ ،‬حراال چره‬ ‫اشررکالی داره‪،‬ال اقررل برررای گریرره کررردن حقرروق خررانم هررا و آقایرران مسرراوی باشررد‬ ‫و هر کسی برای گرفتاری خودش گریه کند !‪.‬‬ ‫پررس از اتمررام کررارهم اسررتاد سررلمانی برره جررای اسررتفاده از نررخ و بخیرره‬ ‫و دوخررت و دوز موضررع برررش ‪ ،‬ی ر تکرره پنبرره را از کرریفش در آورد و روی‬ ‫همان شعله ی چراغ الکلی آتش زد و پنبه سوخته را برر روی قسرمت وموضرع‬


‫‪ /135‬خانه پدری‬

‫جراحی گااشت تا خونریزی اش بند بیاید و از خون ریزی بیشتر و هدر رفرتن‬ ‫وضایع شدن خون بدنم که تماما و خالصا او منفی (‪ )o-‬بود جلو گیری گردد ‪.‬‬ ‫اگرچنانچه تا آن لحنه رمق ناچیزی هم در وجود من باقی مانرده برود‬ ‫بررا ایررن آخرررین هنررر نمررائی وابتکاراسررتاد سررلمانی از جررانم پررر کشررید و برره چشررم‬ ‫خویش دیدم که جانم میرود !‪ ،‬بیهوش شدم و از شدت سوزش همان جرایم ! کره‬ ‫پنبه آتیش زده گااشته بود به حالت کما فرو رفتم ‪ .‬ولی تصور می کنم همچون‬ ‫اجداد اولیه مان در بهشت مثل آدم و حوا که لخت و پتری در ترابلو هرای نقاشری‬ ‫خود را فقط با ی برگ مو یا بررگ درخرت انجیرر پوشرانده انرد و همران بررگ‬ ‫تنها لباس تنشان است !‪ ،‬مرا هم که از فرزنردان خلرؾ همران هرا برودم وفقرط از‬ ‫بهشررت رانررده شررده بررودم را نیزهمچنرران لخررت مررادر زاد بررا چنررد تررا پنبرره سرروخته‬ ‫استتارم کرده بودند !‪.‬‬ ‫وقتی که استاد سلمانی بند و بسراطش را جمرع کررد وباعجلره و سرریع‬ ‫السیر از اتاق خارج شد و رفت تا به مؽازه اش برسد و سر مشتری بعردی اش‬ ‫را که مدتی همچنان منتنرش مانده بود را بتراشد !‪ .‬من که در لحنه تولد سره‬ ‫کیلو و یکصد و هشتاد گرم وزن خالص داشرتم برا عمرل جراحری اسرتاد سرلمانی‬ ‫و اصررالح شایسررته ای کرره برره عمررل آورد و اضررافات را بریررد و رفررت نیمرری از‬ ‫گوشت تنم آب شده بود و از آن اره ناچیز هم چیزی هم باقی نمانده بود !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪131 /‬‬

‫دوران کودکی‬

‫مشهد ‪ -‬دهه ‪۴۸۱3‬‬

‫‪ ...‬در سالهای آؼازین زندگی ‪ ،‬در سالیان طفولیت و کرودکی اگرچره‬ ‫ناهرا درون شرهر مشرهد زنردگی مری کرردیم ولری در واقرع دارای یر زنردگی‬ ‫پردردسر ومشقت بار روستائی بودیم ‪.‬‬ ‫پرردرم ی ر خانرره کوچ ر آجررری و کرراه گلرری در یکرری از خیابرران هررای‬ ‫خرراکی حومرره واطررراؾ شررهر آن روز ودر نزدیکرری هررای فلکرره دروازه قوچرران‬ ‫ساخته بود که همه ساله ی گوشه اش را هم تعمیرات می کرد وبا فرا رسیدن‬ ‫فصرررل تابسرررتان وشررررو گرمرررای هررروا ‪ ،‬پررردرم آسرررتین هرررایش را بررراال مررری زد‬ ‫ودرگوشه ای ازحیاط منزلمان مشؽول نوسازی وبازسازی وبنائی می شد !‪.‬‬ ‫در وسط حیاط کوچ منزل ما ی درخت توت بود کره توسرط یکری‬ ‫از دوستان وهموالیتی های پدرم به نام "سید امیر" درابتدا یکی از تنه هرای آن‬ ‫درخت ودر سال بعد همه شاخه های آن به درخت شاه توت پیوند داده شده بود‬ ‫وهمه ساله عرالوه برر اینکره مقردار بسریاری شراه تروت محصرول مری داد ‪ ،‬کرؾ‬ ‫حیاط منزل کوچ کودکی ما را هم همیشه رنگی وشاه توتی می کرد !‪.‬‬ ‫مرحوم سید امیرموسوی دوست دوران جوانی پدر من از اولین گروه‬ ‫جوانان روستائی بود که بررای تحصریالت حروزوی همزمران و باتفراق پردرم بره‬


‫‪ /132‬خانه پدری‬

‫حرروزه علمیرره مشررهد وارد شررده بودنررد ولرری ایشرران بعرردها جرراب اداره فرهن ری‬ ‫ومعارؾ آن ایام گردید وبعنوان معلم وآموزگار مدارس استخدام شد واز حروزه‬ ‫علمیه انصراؾ داد واز لباس روحانیت دل بریرد وآنررا بوسرید وبکنراری نهراد ‪.‬‬ ‫آن مرحروم جرزو روشرنفکرترین ومتشررخص تررین افرراد روسرتای پرردری در آن‬ ‫دوران به حساب می آمد وچون ریش ومحاسن خود را اصالح می کرد بهمرین‬ ‫دلیل مورد تکفیر وتمسخر عوام الناس روستائی قرار گرفته بود !‪.‬‬ ‫همه ساله دو تا بره گوسفندی سهمیه پدرم از گله گوسفندان آقا بزرگ‬ ‫(پدر بزرگ من) بود کره دراواخرر فصرل تابسرتان واوایرل پرائیز بره همرراه یر‬ ‫گونی بزرگ سیب زمینی و تعدادی نان فطیر که داخل بقچه پیچیده شده بود بره‬ ‫اضافه ی دبه روؼن حیوانی معروؾ به روؼن زرد و ی کیسه گردو وی‬ ‫خی ماست چکیرده (قراتق) ومقردارکمی سرشریروقیماق وکرره وگراه گرداری هرم‬ ‫مقداری آؼوزکره از روسرتای پردری وتوسرط آقرا برزرگ بره شهرارسرال گردیرده‬ ‫بود به منزل پدری وبه دست ما می رسید ‪.‬‬ ‫پرردرم دو تررا گوسررفند ارسررالی از روسررتا را چنررد مرراهی داخررل حیرراط‬ ‫منزلمان نگهداری وپایرائی وتیمار می کرد و روزانه برایشان تدارکات یونجه‬ ‫و علررؾ و پوسررت خربررزه و هندوانرره مرری چیررد و گرراه گررداری هررم کرره ازحرروزه‬ ‫ومدرسه علمیه وزیرارت حررم برازمی گشرت ‪ ،‬مری نشسرت و برا دقرت وحوصرله‬ ‫فراوان وزاید الوصفی خوراک مخصوصی ازمخلوطی ازکاه و علؾ خش و‬ ‫آرد جو و ؼیره را که با آب مخلوط کرده بود می ساخت وگلوله هرای کروچکی‬ ‫به اندازه توپ تنیس درست می کرد وآنهرا را بره کمر هرر دو دسرت ودرمیران‬ ‫مشررتانش سررفت وحسررابی فشررار مرری داد تررا خرروب بهررم دیگربچسرربند وسررپس آنهررا‬ ‫رادرگوشه ای ازحیاط می چید تا کمی آبکش ومالیم گردند وکرامال گلولره هرای‬ ‫خمیری بهم چسبیده باشند وایرن تروپ هرای گلولره شرده را مجرددا داخرل آرد جرو‬ ‫می ؼلطاند و با الیه ای از آرد جو پوشرش مری داد ترا مثرل گولره برفری (نوالره)‬ ‫سررفید از آب درمرری آمدنررد ( مشررابه خرروراک انسررانی اش رااگربخررواهیم درننررر‬ ‫بگیریم نواله ها مانند ی قطاب یزدی بزرگ می شدند‪).‬‬


‫احسان شوشتری ‪133 /‬‬

‫که به ترتیب و روزانه برایشان جیرره ؼراایی مرترب وآمراده مری کررد‬ ‫وتدارک می دید تا گوسفند ها بمرورایام بخورند و چراق و چلره وفربره شروند و‬ ‫به اصطالح پروارشوند تا بعدا گوشت آنها ؼاای سفره وخوراک زمستانه اهرل‬ ‫منزل ما گردند ‪.‬‬ ‫وچون درآن دوران داخل منزلمران یخچرال هرم نداشرتیم پرس از کشرتار‬ ‫گوسفندها در ابتدای فصرل زمسرتان تمرامی گوشرت آنهرا را بره شرکل قورمره در‬ ‫می آوردیم و مادرم این گوشت هرای خشر شرده ونمر سروده را داخرل کیسره‬ ‫هرررای پارچررره ای کوچررر کرباسررری در زیرررر زمرررین و صرررندوق خانررره منزلمررران‬ ‫نگهررداری مرری کرررد تررا ب ر ه مرررور و در طررول سررال از آنهررا داخررل ؼررااهائی کرره‬ ‫می پخت استفاده نماید‪ .‬تا اواخرفصل تابستان سالی دیگرر کره براز مجرددا دو ترا‬ ‫بررره جدیررد سررهمیه خررانوادگی مررا از روسررتا و از جانررب پرردر بررزرگ برره دسررتمان‬ ‫برسد و بازپدرم پس ازدرس و حوزه و امورات یومیه خویش بعرد ازنهرهرا و‬ ‫قبررل از ؼررروب آفترراب برره صررورت یر برنامرره مررننم ومرتررب کرراری برره تیمررار‬ ‫ورسیدگی به آنها (گوسفند ها) بپردازد ‪.‬‬ ‫چونکه تعرداد اعضرای خرانواده مرا ومرراجعین ومیهمانران پردرم بسریار‬ ‫بودنررد درفصررل گرمررا وموسررم هندوانرره وخربررزه ‪ ،‬پرردرم ایررن دو تررا میرروه را برره‬ ‫صررورت انبرروه وفررراوان وارزان قیمررت مرری خری رد وسررفارش ارسررال برره منررزل‬ ‫می داد وهمه سراله در طری یر فصرل چنردین نوبرت مری دیردیم کره یر گراری‬ ‫اسبی ویا ی گاری خری و یا با ی چرد دسرتی کره خرود میروه فرروش هرول‬ ‫مرری داد وحمررل مرری کرررد جلرروی درب منزلمرران توقررؾ مرری کرررد و هررر آنچرره‬ ‫موجودی ازمیوه هندوانه و یا خربزه داخرل بارداشرت را دو‪ ،‬سره نفرری ودسرت‬ ‫بره دسررت پرتراب مرری کردنرد و گوشرره وکنررار زیرر زمررین منزلمران خررالی وتخلیرره‬ ‫می نمودند ‪ .‬وهر روز چند تایش را داخل آب حوق کروچکی کره وسرط حیراط‬ ‫داشتیم می انداختند تا خن وسرد مطبو گردد وهر کسی که میرل بره خروردن‬ ‫میرروه داشررت دم دسررتش مرری بررود ومرری توانسررت از داخ رل آب حرروق بررردارد‬ ‫و پس ازبریدن وقاچ کردن بخورد ونوش جان نماید تا جیگرش حال بیاید !‪.‬‬


‫‪ /134‬خانه پدری‬

‫وقتی در منزل ما ی هندوانه و یا خربزه بریده وقاچ می شرد عرالوه‬ ‫بر خوردن خود میوه حتما دو کار دیگر هم انجام می پایرفت اول اینکه پوست‬ ‫میوه ها که سهم گوسفندان می بود بایسرتی توسرط بچره هرا درکنارهمران درخرت‬ ‫شراه ترروت داخرل حیرراط جلروی گوسررفندان کرره در حقیقرت عضررو خرانواده مررا شررده‬ ‫بودنررد و بررا هررم وزیررر یر سررقؾ زنرردگی مرری کررردیم و در یر فضررای پنجرراه ‪،‬‬ ‫شصت متری زندگی مسالمت آمیزوصمیمانه ای با هم داشتیم ریخته می شرد ترا‬ ‫خوراک بره ها گردد ! و دوم اینکه تخم خربزه و یا هندوانره را هرم مونرؾ بره‬ ‫جمع آوری بودیم چونکه دانه های هندوانه و خربزه را هم مادرم جلروی آفتراب‬ ‫خش ر مرری کرررد و بعرردا آنهررا را تفررت مرری داد و برره صررورت آجیررل شررب هررای‬ ‫زمسررتانی مررا کرره دور کرسرری جمررع مرری شرردیم در مرری آورد تررا همگرری بچرره هررا‬ ‫بنشررینیم و تخمرره بشررکنیم و برره داسررتان هررا و حکایررات و افسررانه هررایی تخیلرری کرره‬ ‫مادرم تعریؾ می کرد گوش بسپاریم !‪.‬‬ ‫تفریح و سرگرمی روزانه وهمبازی ما بچه ها هم همین دوتا گوسرفند‬ ‫بودند !‪ .‬برای گوسفندان هرم اسرم گرااری مری کرردیم و گوسرفند مرن همیشره قبرل‬ ‫ازبقیه ودیگران مشخص بود !‪ .‬آنکه ازهمه با حالتر وخوشگلتر وزیبا تر برود‬ ‫و چشمانش قشنگتر و نگاهش خوش حالت تربود همیشه مال من بود !‪.‬‬ ‫درواقع همه ساله اول ازهمه وقبل از سایر بچره هرا ایرن مرن برودم کره‬ ‫گوسفند خرودم را از برین دو ترا برره ارسرالی انتخراب مری کرردم وآن یکری راهرم‬ ‫هرکدام ازبچه ها که دلش مری خواسرت ومایرل برود بررای خرودش برمری داشرت‬ ‫ولی هیچی از بچه ها حق نداشت بدون اجازه من پوست خربزه و یا هندوانره‬ ‫خررودش را برره گوسررفند مررن بدهررد ! چررون اول پوسررت خربررزه را خرروب کنترررل‬ ‫و بازدیررد مرری کررردم ی ر وقررت خررراب و پالسرریده نباشررد ! و پررس از آن اجررازه‬ ‫مرری دادم کرره افتخرراراین را داشررته باشررند تررا پوسررت خربررزه ای راکرره خودشرران‬ ‫خورده اند به گوسفند من بدهند !!‪.‬‬ ‫در منزل ما برادر بزرگترم محمود ‪ ،‬همونی که قنداقش در بردو تولرد‬ ‫ولبرراس هررای دسررت دومررش همیشرره خرردا برره مررن مرری رسررید وهمانهررا را تررن مررن‬


‫احسان شوشتری ‪135 /‬‬

‫مرری کردنررد‪ ،‬گربرره پرررورش مرری داد !‪ ،‬شرراید بعضرری ازسررال هررا همزمرران سرره ‪،‬‬ ‫چهار تا گربه نگهداری می کرد !‪ .‬یکی سفید ‪ ،‬یکی سیاه ‪ ،‬یکری پلنگری ویکری‬ ‫هم طالئی وسفید تو مان ومخلوط ودرفصرل زایمران بعضری ازایرن گربره هرا بره‬ ‫یکباره منزلمان پر از بچه گربه می شد کره درابتردا مادرشران آنهرا را بره دنردان‬ ‫مرری گرفررت واینطرررؾ وآنطرررؾ مرری برررد ولرری پررس از چنررد روزی کرره کمرری‬ ‫بزرگترر مری شر دند خودشرران چهرار دسرت وپررا بره دنبرال مادرشرران بره ایرن سررو و‬ ‫آن سو دررفت وآمد بودند و میو میو می کردند ‪.‬‬ ‫عالوه براین در حیاط منزلمران مررغ هرم نگهرداری مری کرردیم ‪ ،‬آنهرا‬ ‫هم عالوه بر اینکه تخم مرغ مصرفی منزل ما را تأمین می کردنرد ‪ ،‬در فصرل‬ ‫جوجه کشی به یکباره می دیدی یر مررغ همچرون فرمانرده یر دسرته ننرامی‬ ‫جلو راه می رفت و دوازده تا جوجه رنی وارنی به دنبالش در حرکت بودنرد‬ ‫و همراه با ؼد‪ ،‬ؼد مادرشان صدای جی جی راه می انداختند و مروقعی کره‬ ‫مادرشان می نشست از سررو کرولش براال مری رفتنرد ‪ .‬گراهی وقتهرا وبعضری از‬ ‫سالها همزمان دو تا ازمررغ هرا برا هرم جوجره هایشران را بره دنیرا مری آوردنرد !‬ ‫وهرکرردام ازآنهررا بررا دسررته وگررروه جوجرره هررای خررود برره سررمتی در داخررل حیرراط‬ ‫درحرکت ودرگردش بودند !‪.‬‬ ‫همیشرره اوقررات ی ر اوضررا دیرردنی وتماشررائی درداخررل حیرراط منررزل‬ ‫کودکی ما وجود داشت ومحشری برپا بود ازصدای بع بع گوسفند وؼدؼد مرغ‬ ‫وجیر جی ر جوجرره ومیومیوگربرره وونرری ونرری بچرره آدمیررزاد ! کرره تعررداد مررا‬ ‫بچه ها هم کمترازبچه گربه ها نبود ! به ی سیرک جااب ومهریج مری مانسرت‬ ‫وهمه با هم ودرکنارهم ودسرت درآؼروش هرم وباصرفا وصرمیمیت خروش وخررم‬ ‫زندگی می کردیم !‪.‬‬ ‫وقتی بچه گربه ها با جوجه ها در جوارهم زندگی می کردنرد وبرا هرم‬ ‫کنار می آمدند و دوستان صمیمی یکدیگربودند ‪ ،‬چرا ما بچه ها نتوانیم با همره‬ ‫آنها کنار بیائیم !‪.‬‬


‫‪ /136‬خانه پدری‬

‫زنرردگی مسررالمت آمیزوصررلح جویانرره وصررمیمانه را مررن درهمرران اوان‬ ‫کودکی از گربه های محمرود وجوجره هرای منزلمران آمروختم وفهمیردم روزیکره‬ ‫قراراست فرا برسد که درآن روزگرگ ومریش درکنرارهم صرمیمانه وبرا محبرت‬ ‫زندگی نمایند واز ی چشمه آب بنوشند یعنی چه !!‪.‬‬ ‫یر روز صرربح درآؼازسررنین نوجرروانی دیرردم کرره دکترعلرری (روانشرراد‬ ‫برادرمرحوم مان ) درراهروی داخل حیاط قدم می زند ‪ ،‬پس از چند نوبت که‬ ‫رفت و آمد می کردم دیدم همانجرا مشرؽول قردم زدن و رفرت و برگشرت اسرت ‪،‬‬ ‫معلرروم بررود کرره انتنررار چیررزی را مرری کشررید‪ .‬معمرروال اینجرروری بررود کرره چررون‬ ‫خانواده شلوؼی بودیم وداخل حیاط هم فقط ی دستشوئی وجود داشرت ‪ ،‬اتفراق‬ ‫مرری افترراد کرره ی ر نفررر داخررل حیرراط وپشررت درب دستشرروئی برررای خررودش قرردم‬ ‫مری زد تررا دستشروئی خلرروت شررود ونروبتش فرررا برسررد ‪ .‬ولری درآن لحنرره کسرری‬ ‫داخررل دستشرروئی نبررود ‪ ،‬وقترری بعررد ازچنررد باررفررت وآمررد ‪ ،‬علرری را دیرردم کرره‬ ‫همچنان منتنر است ‪،‬‬ ‫پرسیدم ‪ :‬علی جان اینجا چه می کنی داخل توالت که کسی نیسرت !‬ ‫منتنر چی هستی بپروکارتو تموم کن !‬ ‫جواب داد ‪ :‬نه بابا توالت که نمی خوام بررم ‪ ،‬منتنررم ترا یکری ازایرن‬ ‫مرؼا یه تخمی بااره ! ببرم نیمرو بپزم وی صبحانه جانانه ای بخورم !!‪.‬‬ ‫منتنر بود تا از تنور داغ صبحانه گرم میل کند !‪.‬‬ ‫اصال احتیاج به پختن نداشت که !‪ ،‬نه جون من داشت !‪.‬‬ ‫عالوه برآن درخت شاه توت هم که وسط حیاط مان داشرتیم وهنروزهم‬ ‫پا برجاست ‪ ،‬دو تا بوته گل یاس هم که به دیرواره هرای جنروبی و ؼربری حیراط‬ ‫منزلمرران چسرربیده بودنررد نیررز داشررتیم کرره مررادرم کاشررته بودنررد و در فصررل بهررارو‬ ‫هنگررام شررکوفائی گلهایشرران واقعررا برروی خرروش ورایحرره دل انگیزوفرررح بخشرری‬ ‫داخل حیاط منزلمان به راه می انداختند ‪.‬‬ ‫بعد هرا کره بزرگترر شردم وازدواج کرردم و درشرهرها ئری مثرل سراری‬ ‫و طهران زندگی می کردیم بوته های گل یاس فراوانی دیدم ولی هیچگاه بوی‬


‫احسان شوشتری ‪137 /‬‬

‫خوش گلهای یاس مشهد را درهیچ کجا ندیدم ! البته زیبائی شان همپای یاسهای‬ ‫مشهد بود‪ ،‬چه بسا بوته های یاس زرد رنگی هم بود که از یاس هرای سرفید مرا‬ ‫زیبا تر بودند ولی بوی خوش و رایحه دل انگیز و فرح بخش یاس هرای منرزل‬ ‫کودکی مرا که مادرم با دستان خود کاشته بود هیچ کجا نداشت !‪.‬‬ ‫چون آب لوله کشی شهری در محله ما وجود نداشت ‪ ،‬پدرم چراه آبری‬ ‫در داخررل زیرزمینرری منزلمرران حفررر کرررده بررود کرره آب مصرررفی مررا ؼیررر از آب‬ ‫آشامیدنی از همان چاه تأمین می گردید و پدرم کره تنهرا فررد زورمنرد وقدرتمنرد‬ ‫منررزل مررا بررود پشررت چرررد چرراه مرری نشسررت وسررطل وطنرراب آنرررا داخررل چرراه‬ ‫می فرستاد وپس از پر شدن سطل آب ‪ ،‬پدرم کره روی سرکوی آجرری صرندلی‬ ‫ماننرردی برلبرره چرراه وپشررت چرررد چرراه نشسررته بررود پاهررای خررود را کرره دم پاهررای‬ ‫شلوارش را ترا داده برود و بررعکس رکراب زدن دوچرخره ‪ ،‬روی چررد چروبی‬ ‫چرراه حرکررت مرری داد وچرررد چرراه را مرری چرخانیررد تررا طنررابی را کرره داخررل چرراه‬ ‫آویزان بود دورچرد چوبی آن بپیچد و باال بیاید و وقتی چنردین دور طنراب کره‬ ‫به سطل آب بسته شده بود و داخل چاه آویرزان برود دور چررد چراه مری پیچیرد‪،‬‬ ‫ناگهرران چشررمان کوچ ر و مشررتاق کودکانرره مررا برره دیرردن س رطل السررتیکی (دلررو)‬ ‫مشکی رنگی که از لبه چاه آب بیرون می آمد روشن می شد که از اطراؾ آن‬ ‫هم آبهای اضافی همچنان در حال سرریزشدن و چکیدن بود !‪ .‬ما هم سطل پرر‬ ‫از آب را داخل کوزه ها و یا داخل حوق کوچ وسط حیاط خالی می کردیم‬ ‫تا به مصرؾ روزانه منزلمان برسد‪.‬‬ ‫شاید یکی ‪ ،‬دو سالی بعد کره احتمراال چهرار‪ ،‬پرنج سراله شرده برودم سرر‬ ‫چهررار راه بررا فاصررله حرردود صررد و پنجرراه تررا دویسررت متررری نزدی ر منزلمرران‬ ‫یکدستگاه تلمبه آب از طرؾ شهرداری نصرب شرده برود کره اهرالی محرل بره آن‬ ‫" فشاری" می گفتند‪ .‬چون شیر آب آن از باال به شرکل یر دکمره بزرگری برود‬ ‫که وقتی فشار می دادیم آب از خورطومی آن سرازیر می شد ‪.‬‬ ‫اهررالی محررل جهررت آب مصرررفی منزلشرران هررر روز بررا تمررامی نرررؾ‬ ‫و نررروؾ قابررل اسررتفاده ای کرره داشررتند از قبیررل کتررری‪ ،‬پررارچ ‪ ،‬سررطل ‪ ،‬آفتابرره‬


‫‪ /133‬خانه پدری‬

‫و کوزه و ؼیره می آمدند و به نوبت نروؾ خود را زیر شیر آب می گااشرتند‬ ‫و با فشار دادن دکمه فشاری کوزه خود را پر می کردند وپس از آن نوبت نفرر‬ ‫بعدی می گردید تا کتری و یرا نررؾ دیگرری را کره بره همرراه آورده برود زیرر‬ ‫شیر آب بگاارد ‪.‬‬ ‫مررا بچرره هررا هررم کرره دسررتمان برره آن برراالی تلمبرره نمرری رسررید تررا نرررؾ‬ ‫خودمان را پرآب کنیم همراه پدر می رفتیم ومعموال ی کتری کوچ بره مرن‬ ‫می رسید و نروؾ بزرگتر وسنگین تر را پدرم و یا بزرگترها برمی داشتند ‪،‬‬ ‫پدرم کنار تلمبه آب می ایستاد و یکی ‪ ،‬یکری نرروؾ کودکران قبرل از مرا راهرم‬ ‫پرررآب مرری کرررد تررا آنهررا راهرری منزلشرران شرروند و پررس از آن نوبررت خودمرران‬ ‫می رسید دو تا سطل آب بزرگ را که حتما خیلی هم سنگین بودند و فقط زور‬ ‫پدرم به آنها می رسید ‪ ،‬آنها را خودش بر می داشت و تا منزل می آورد ‪.‬‬ ‫یر افرررادی هررم بودنررد کرره اصررال شؽلشرران آب کشرری بررود دو تررا سررطل‬ ‫حلبی از همین قوطی حلبری هرای هفرده کیلرویی روؼرن نبراتی کره قسرمت براالئی‬ ‫ودرب آنرررا بریررده بودنررد‪ ،‬داشررتند کرره توسررط ی ر چرروب کرره روی شررانه هررای‬ ‫خودشان حمل می کردنرد برا طنراب یرا زنجیرر قرالب دار ایرن سرطل هرا را حمرل‬ ‫می کردند ‪ ،‬دو تا سطل حلبری پرر از آب در دو طررؾ شرانه هرای آنران آویرزان‬ ‫بود وتعادل آنها را حفن می کرد و برای خانه ها ومنازل اهرالی آب مری بردنرد‬ ‫وتوزیع می کردند وپول دستمزد خودشان را می گرفتند ‪.‬‬ ‫عرررالوه برررر وضرررعیت ترررأمین آب منزلمررران و گوسرررفند داری پررردرم ‪،‬‬ ‫زمستان ها هم مرادرم جهرت گررم کرردن مرا کرسری مری گااشرت و بررای ترأمین‬ ‫سوخت اؼال آن بایستی قبل از شرو فصرل سررما ‪ ،‬یکری ‪ ،‬دو خرروار اؼرال‬ ‫می خریدیم و گوشه زیرزمین می ریختیم تا در سوز و سررمای زمسرتان بردون‬ ‫اخیره نمانیم ‪.‬‬ ‫مادر نیزدرفصل سرما هر روز منقرل پرر از خاکسرتر شرده کرسری را‬ ‫از زیر آن بیرون می کشید و با پر کردن اؼال جدیرد و آترش کرردن آن دوبراره‬ ‫آن را زیر کرسی می گااشت تا بچه ها دور ترا دور آن زیرر کرسری بنشرینند ترا‬


‫احسان شوشتری ‪131 /‬‬

‫گرم شوند ‪ .‬معموال همگی ما بچه هرا تکرالیؾ مدرسره و مشرق هایمران را دور‬ ‫همین کرسی می نوشتیم ‪ ،‬روی کرسی هم با یر لحراؾ برزرگ و سرنگینی از‬ ‫پشم گوسفند پوشیده شده برود‪ .‬مرادرم بره سرلیقه خرودش یر سرینی گررد بزرگری‬ ‫مناسب ابعاد کرسی گااشته بود که بره آن مجمعره مری گفتنرد وقتری مری خواسرت‬ ‫چائی و یا ؼاا بیاورد داخل همین مجمعه روی کرسی می گااشت و همگری مرا‬ ‫از اطراؾ مثرل میرز نهرار خروری یاپنری پیرامرون آن دو زانرو نشسرته و ؼراای‬ ‫خود را میل می کردیم ویا چائی می نوشیدیم ‪.‬‬ ‫از دیگر عالئم روستائی زندگی کردن دوران کودکی ما اینکره مرادرم‬ ‫همه ساله با زحمرت و مشرقت فرراوان بره مقردار خیلری زیرادی شرامل چنرد جعبره‬ ‫چوبی بزرگ گوجه فرنگی می خرید و یر روز تمرام آنهرا را درگوشره حیراط‬ ‫و روی اجرراق مرری جوشررانید تررا رب گوجرره فرنگرری درسررت کنررد وپررس از پخررتن‬ ‫وآماده شدن آنها را داخل ضروؾ نسبتا بزرگری کره بره آنهرا "بانکره" مری گفتنرد‬ ‫می ریخت ودرب شیشه ها وکوزه ها را محکرم برا پارچره وخمیرر وگرچ وامثرال‬ ‫آن حسابی پوشش می داد ومی بست و روی لبه طاقچه زیر زمین می چیرد کره‬ ‫تا پایان سرال رب بره انردازه کرافی داشرته باشریم ‪ .‬براز هرم در پایران تابسرتان هرر‬ ‫سال خیار به اندازه کافی می خریرد ترا خیرار شرور بسرازد و آنهرا را داخرل پیرت‬ ‫های حلبی می ریخت و درب آنرا هرم برا گرچ بنرائی سرفت و محکرم مری کررد ترا‬ ‫خوب جا بیافترد و حسرابی خیرار شرور شرود کره همیشره در کنرار سرفره ؼراایمان‬ ‫خیار شور هم داشته باشیم ‪.‬‬ ‫خالصه انروا و اقسرام ترشری هرا و شروری هرا را مرادر مرن خرودش‬ ‫مرری سرراخت و برررای تمررام سررال اخیررره مرری کرررد !‪ ،‬گوشررت اخیررره یعنرری همرران‬ ‫قورمه های گوسفند هائی را که داخرل همران حیراط کوچر سری ‪ ،‬چهرل مترری‬ ‫ودر حضررورهمه اهررالی منررزل و کودکرران کرره بررا شرروق و اوق وصررؾ ناشرردنی‬ ‫منتنر دل و جگر آنها بودند‪ ،‬ابح کرده بودیم را داشتیم !‪ ،‬اؼال فرراوان جهرت‬ ‫سوخت داخل منقل کرسی به اندازه یر سرال تمرام بانردازه کرافی داشرتیم ! یر‬ ‫اؼال دونی کوچ زیر پله ای داشتیم که بعضری از سرالها تابسرتان و زمسرتان‬


‫‪ /115‬خانه پدری‬

‫داخل آن پرازاؼال چوب بود مقداری از اؼال هرا از ایرن زمسرتان ترا زمسرتان‬ ‫بعدی هم می ماند و استفاده نمی شد !‪.‬‬ ‫انوا و اقسام مخلفات سفره ؼاا وشوری ها مثل خیار شورو ترشریها‬ ‫مثل ترشی لیتره را کره مرادرم خیلری دوسرت مری داشرت را بررای مصررؾ همره‬ ‫سال داشتیم ‪ ،‬پیازوسیب زمینی هم کره از روسرتامان مری رسرید و شروری هرای‬ ‫مختلررؾ و رب گوجرره فرنگرری و ؼیررره هررم را داشررتیم وتررنقالت وآجیررل شرربهای‬ ‫زمستانمان هم که همران هسرته هرا ودانره هرای خربرزه وهندوانره ای برود کره در‬ ‫تابسررررتان خررررورده بررررودیم ! نرررران فطیررررر وقرررراتق هررررم کرررره از روسررررتا برایمرررران‬ ‫می فرستادند ! حتی فرشهای اتاق های منزل ما هم پالس هرائی برود کره زنران‬ ‫خویشاوند روستائیمان بافته بودند وبرای ما به شهر ارسال نموده بودند !‪.‬‬ ‫و بدین سان اگر چه در ناهردرون شهر زندگی می کردیم ولی عمال‬ ‫ی زندگی کامال وصددرصد روستائی را برای خودمان تدارک دیده بودیم ‪.‬‬ ‫از وسرط ایررن براال خیابرران یعنرری از فلکره حرررم امررام رضرا( ) تررا فلکرره‬ ‫دروازه قوچرران ی ر نهررر آبرری مرری گاشررت کرره حرردود سرره ‪ ،‬چهررارمتری عرررق‬ ‫و حرردود دو متررری هررم عمررق داشررت و دو طرررؾ ایررن کانررال و جرروی آب هررم‬ ‫درختان قطور و کهنسالی بودند که به خاطر دارم داخل تنه پوسیده یکی از این‬ ‫درختان که خاکی شده برود یکری از ایرن واکسری هرای دوره گررد بسراط واکسری‬ ‫خود را جای داده بود و از تنه درخرت قردیمی مثرل یر باجره و کیوسر محرل‬ ‫کررار خررود اسررتفاده مرری کرررد !‪ .‬بعررد از درخترران تنومنررد دردو طرررؾ نهرررآب ‪،‬‬ ‫خیابان آسفالته قرار داشت و در دو طرؾ خیابان هم مؽازه ها و دکان ها واقرع‬ ‫شررده بودنررد ‪ .‬خیابرران اسررفالت دو طرررؾ جرروی آب برراال خیابرران تررا فلکرره دروازه‬ ‫قوچان فعلی ادامه داشت و از دروازه قوچان تا چهرار راه میردان برار امرروزی‬ ‫خیابررران شرررنی و خررراکی برررود و در ادامررره هرررم کررره دیگررره باؼرررات و زمرررین هرررای‬ ‫کشررراورزی بودنرررد ودر دور دسرررتها و درهمررران فضرررای بررراز میررران مرررزار و‬ ‫باؼچه های صیفی کاری همین ساختمان کارخانه آرد که هنوز هم پا بر جاست‬


‫احسان شوشتری ‪111 /‬‬

‫در حرروالی محلرری کرره بعررد هررا برره اسررتخر شررهر داری مشررهور گردیررد برره چشررم‬ ‫می خورد ‪.‬‬ ‫و برراال خیابرران تمامررا ازفلکرره حرررم تررا چهررار راه میرردان بررار امررروزی‬ ‫محدود می گردید ‪ ،‬از قسمت جنوبی فلکره دروازه قوچران یر خیابران باریر‬ ‫جاده مانندی تا فلکه سعد آباد نیزبرود و پرس از آن هرم ترا ده آبکروه ادامره داشرت‬ ‫کرره آسررفالت بررود وپررس آن هررم بصررورت جرراده شررنی ازشررهر خررارج مرری شررد وبرره‬ ‫سمت کارخانه قند آبکوه وشهر طوس ودر ادامه هم بره سروی چنراران وقوچران‬ ‫مرری رفررت ‪.‬اکثررر شررکت هررای اتوبوسرررانی بررین شررهری در حرروالی همررین فلکرره‬ ‫دروازه قوچان مستقر بودند و گارای وتوقرؾ گراه و دفراتر فرروش بلریط آنهرا هرم‬ ‫تماما درجوار ایستگاهشان بود ‪.‬‬ ‫همه محدوده شهری مشهد در پنجاه سال پیش و ایام طفولیت وکودکی‬ ‫من در این قسمت از شهر درهمین حد واندازه بود و منزل مسکونی پدری مرن‬ ‫هم دری محله نوبنیاد وترازه تأسریس کره در آن روزگراران جرزو حومره شرهر‬ ‫محسوب می شد ‪ ،‬قرار داشت ‪.‬‬ ‫دکان داران و کسبه دو طرؾ باال خیابان چون مشررؾ بره حررم امرام‬ ‫رضررا ( ) بودنرررد وگنبدوگلدسررته هرررای حرررم را هررررروز مرری دیدنرررد ‪ ،‬صررربحها‬ ‫درهنگررررام بررررازکردن وبرررراال بررررردن کرکررررره مؽررررازه هررررای خررررود و یررررا عررررابرین‬ ‫ورهگارانی که هرروز صبح ازعرق خیابان عبرور مری کردنرد هنگرام عبرور‬ ‫ازمسیر براال خیابران ترا چشمشران بره بارگراه وگلدسرته هرای طالئری آن مری افتراد‬ ‫ابتدا رو به حرم امام رضا ( ) می ایستادند ودست راسرت خرود را روی سرینه‬ ‫مرری گااشررتند و برره جه رت رعایررت ادب و احترررام اول سررالمی برره آن حضرررت‬ ‫و گنبد و بارگاه امام هشتم می دادند و تعنیم وتکریم می کردند ‪.‬‬ ‫جرروی آب وسررط خیابرران در فاصررله فلکرره دروازه قوچرران تررا چهررار راه‬ ‫میرردان بررار هررم محررل اسررتفاده و شسررت و شرروی رخررت ولبرراس و فرررش و پتررو‬ ‫و لحرراؾ اهررالی محررل بررود کرره ب ره خصرروص در روز هررای جمعرره وایررام تعطیررل‬


‫‪ /112‬خانه پدری‬

‫وبرررروییه درهرررروای آفتررررابی خیلرررری پررونررررق وپرطرفررررداربود و هررررر گروهرررری‬ ‫وهرخانواده ای در قسمتی از نهر مشؽول شست و شوی وننافتی بودند ‪.‬‬ ‫روزهای تعطیلی و جمعه ها ‪ ،‬یکی ازپسرعموهای من که در آن ایام‬ ‫طلبه نوجوانی بود ودر حوزه علمیه مشهد تحصیل می کرد و در مدرسه نواب‬ ‫حجررره ای داشررت برره منررزل مررا مرری آمررد و گوسررفند هررای مررا را برررای تفررریح‬ ‫و گررردش و شسررت و شررو برره همررین نهررر آب اصررلی شررهر واقررع در برراال خیابرران‬ ‫مررری بررررد و در جررروی آب حسرررابی بررره آنهرررا سروصرررفائی مررری داد و حمامشررران‬ ‫می کرد تا حسابی تمیز گردند و دوباره آنها را بره منرزل مری آورد و بره همران‬ ‫درخت توت قدیمی وسط حیاط که بعرد هرا بره درخرت شراه تروت پیونرد شرده برود‬ ‫می بست و بعد از نهار یا شام دوباره جهت خوابیدن به حجره خود در مدرسره‬ ‫علمیه نواب باز می گشت ‪.‬‬ ‫در یکی از روز های جمعه که پسر عموی طلبه ما به مننور شسرتن‬ ‫گوسفند ها درهمران نهررآب براال خیابران مررا هرم همرراه خرود بررده برود و گمران‬ ‫می کنم در آن زمان حداکثر سه ‪ ،‬چهار ساله بودم وهمچنان کنار جروی آب بره‬ ‫نناره وانتنارنشسته بودم و گوسفند خودم را تماشا مری کرردم کره پسررعمو در‬ ‫وسط نهرمشؽول شست و شوی آن بود !‪.‬‬ ‫پسر عمو ی پیراهن سرفید یقره آخونردی بره ترن داشرت و آسرتین هرای‬ ‫خرود را تررا روی بررازو برراال زده بررود و پاچرره هرا ودمپررای شررلوار خررود را نیررز تررا‬ ‫باالی ران هایش تا داده بود و وسط نهر با ی کاسه ویرا سرطل کروچکی روی‬ ‫پشررم هررای گوسررفند مررن آب مرری پاشررید و بررا صررابون ومرراده شرروینده هررم برره جرران‬ ‫حیوان افتاده بود که حسابی کؾ کرده بود !‪.‬‬ ‫احمررد اخرروی بزرگتررر مررن کرره احتمرراال هفررت سرراله بررود طنرراب گوسررفند‬ ‫خودش را که پسر عمو قبل از ورود به وسط نهربا میخ طویله محکم به زمرین‬ ‫کوبیده برود را بره دسرت گرفتره و کنرار نهررآب بره نوبرت ایسرتاده برود ترا پرس از‬ ‫اتمام شستشوی گوسفند من نوبت گوسفند او هم برسد !‪ .‬چندین بار پسر عمرواز‬


‫احسان شوشتری ‪113 /‬‬

‫وسط آب تراکر داد وگفرت ‪ :‬احمرد جران موانرب براش گوسرفندت فررار نکنرد !‪.‬‬ ‫پسرعمو جان افسارش رو محکم بچسب یکوقت فرارمی کنه ها !‪.‬‬ ‫گویرررا احمرررد برررازی گوشررری مررری کررررد و بررره تررراکرات و هشررردار هرررای‬ ‫پسرعموی نوجوان پانزده ساله و برا تجربره مرا وقعری نمری نهراد وترره هرم خررد‬ ‫نمری کرررد ! تررا اینکرره برراالخره اتفرراقی کرره نمرری بایسررت بیافتررد ‪ ،‬افترراد ‪ .‬و گوسررفند‬ ‫احمد که طنابش را رها کرده بود دری چشم برهم زدنی فرار کرد !‪.‬‬ ‫پسرعمو که متوجره جریران فراربرره شرد ‪ ،‬بالفاصرله گوسرفند مررا کره‬ ‫وسط نهررخیس وآب نکشریده ‪ ،‬آؼشرته بره کرؾ وصرابون همچنران برجرای مانرده‬ ‫برررود ونیزخررررود مرررررا کرررره در کنرررار جرررروی آب دربحرتفکرررررآرام نشسررررته بررررودم‬ ‫وگارعمرمی دیدم ! را به خانواده ای که در چند متری ما مشؽول شستن فرش‬ ‫بودنرررد سرررپرد و برررا همررران وضرررعیت دیررردنی ‪ ،‬آسرررتین هرررای بررراال زده ترررا روی‬ ‫بازووزیرشلواری که به پا داشت و پاچه هایش تا باالی رانهایش ورمالیرده برود‬ ‫و بدون کفش از وسرط نهررآب جسرتی زد وبره چراالکی بیررون پریرد و بره دنبرال‬ ‫گوسفند فراری به تعقیب روان شد !‪.‬‬ ‫گوسفند فراری با آن دنبه هرای چنرد کیلروئی اش کره موقرع دویردن براال‬ ‫وپائین مری پریرد از جلرو مری رفرت و پسرر عمروی طلبره نوجروان مرن هرم برا آن‬ ‫آسررتین هررای ب راال زده همچررون قصرراب هررا و پاچرره هررا ودمپاهررای تررا داده و لولرره‬ ‫کرده اش تا باالی ران هرا همچرون کرارگران سراختمانی و خشرت مرالی و بردون‬ ‫کفش در خیابان های شهر به دنبال او می دویرد !‪ ،‬وبررادرم احمرد کرودک هفرت‬ ‫ساله هم با چشمان گریان به دنبال این هردو می دوید !‪.‬‬ ‫صرررحنه ی بررردیع وعجیبررری برررود !‪ .‬حیررروان بررری فکرررر وبررری شرررعورپیش‬ ‫مرری رفررت وجلررودار بررود ‪ ،‬طلبرره حرروزه علمیرره کرره برررای کسررب علررم ودانررش برره‬ ‫شررهرآمده بررود برره دنبررال اودرحرکررت بررود وبرره حیرروان نمرری رسررید ! وکررودک‬ ‫خردسرال هرم نرراالن وگریران از پرری هرر دوآنهرا دوان ‪ ،‬دوان مرری رفرت ! هرسرره‬ ‫بررردنبال هرررم برررا عجلررره وشرررتاب وبررری وقفررره ودرنررری در تعقیرررب هرررم بودنرررد !!‪.‬‬


‫‪ /114‬خانه پدری‬

‫وقتی پسرعمو به دنبال بره فراری احمد می دوید و من از پشت سرر تماشرایش‬ ‫می کردم این پاهای لختش و رانهای سفیدش خیلی خنده داربه ننر می آمد !‪.‬‬ ‫اولین باری هم که پدرم به فاصله کمی بعرد از تولرد مرن بره خانره خردا‬ ‫مشررررؾ شررردند ‪ ،‬بررردین شرررکل برررود کررره تعرررداد هفرررت نفرررر از آقایررران کشررراورز‬ ‫ودامدارساکن روستا ی پدری ام که بررای نخسرتین برارمی خواسرتند بره زیرارت‬ ‫خانرره خرردا درشررهرمکه نائررل گردنررد چررون از مناسر وآداب و اعمررال حررج هرریچ‬ ‫نمری دانسرتند ‪ ،‬تصرمیم مری گیرنررد ترا یر روحرانی را هرم بررا خرود بره ایرن سررفر‬ ‫ببر نرد کره برره آنران مناسر و آداب حرج و زیررارت را بیراموزد تررا بتواننرد اعمررال‬ ‫وعباداتشرران را برره نحررو احسررن وشایسررته برره جررای آورنررد و برره همررین دلیررل بررا‬ ‫مشورت هم و قبرول وتقبرل کلیره هزینره هرای سرفر بره طرور مشرترک برا آشرنائی‬ ‫ودوستی که با پدرم داشتند به صورت دسته جمعی به شهر مری آینرد و از شریخ‬ ‫نصررت هللا دعروت مری نماینرد ترا درایرن سرفرزیارتی وروحرانی حرج آنران را ترا‬ ‫عربستان سعودی همراهی نماید !‪.‬‬ ‫بعضی از آنران آنقردر بره پردرم ارادت داشرتند کره مری گفتنرد اگرر شریخ‬ ‫نصرت هللا با ما به مسافرت نیاید مرا هرم نمری رویرم !‪ .‬و بره اینصرورت اولرین‬ ‫سفر حج پدرم که مطمئنرا بزرگتررین آرزوی قلبری او هرم برود بالفاصرله بعرد از‬ ‫تولد من و بدون آنکه کوچکترین هزینه ای هم برایش داشته باشد فرراهم گردیرد‬ ‫و پدرم به خانه خدا رفت و پس از آن سال و بعد از آن اولرین تجربره مسرافرت‬ ‫به مکه مکرمه که پدرم با چم وخم کرار آشرنا گردیرد و راه بلرد شرد ‪ ،‬دیگره همره‬ ‫ساله یا به عنوان روحرانی کراروان و یرا حرج واجرب و بره عنروان نایرب الزیرارة‬ ‫سررایرین کرره از توانررایی رفررتن برره حررج بررر خرروردار نبودنررد ‪ ،‬مثررل پرردر بررزرگ‬ ‫ومررادربزرگم کرره پدرچنرردین نوبررت برره نیابررت ازطرررؾ آن مرحومرران مناس ر و‬ ‫اعمررال حررج را انجررام داده اسررت ‪ ،‬برره طررور مرتررب و مررننم در مرراه ای الحجرره‬ ‫ودرسالیان متمادی عازم بیت هللا الحررام گردیرده انرد و بررای مرا فرزنردان شران‬ ‫و دیگرخویشررراوندان وآشرررنایان هرررم بررره طرررور مرترررب ومرررننم ازایرررن سررررفرها‬ ‫سرروؼاتی هررای دلپایروجانانرره ای آورده انررد تررا جررائی کرره اگررر امررروزاز ایشرران‬


‫احسان شوشتری ‪115 /‬‬

‫سؤال شود که تا حاال چند نوبت به خانه خردا مشررؾ شرده ای مطمئنرا تعرداد آن‬ ‫را به خاطرنمی آورند ! ‪.‬‬ ‫یکبار هم یکی از مریدان پدرم یر قرواره پارچره فاسرتونی بره انردازه‬ ‫دوخت ی قبا ویا لباده برای ایشران هدیره و سروؼاتی آورده برود‪ ،‬چرون پارچره‬ ‫اهدائی چهارخونه وی خط زرد رنگی هرم وسرط آن داشرت بهمرین جهرت براب‬ ‫سررلیقه پرردر نبررود وآن را مناسررب وشایسررته دوخررت قبررا برررای خررودش نمرری دیررد‬ ‫ومعطل مانرده برود کره برا ایرن تحفره تقردیمی چره بنمایرد چرون بالاسرتفاده مانردنش‬ ‫راهم اسراؾ ونا شکری مری دانسرت !‪ .‬پردرم موضرو را برا یکری از مریردان‬ ‫دیگر خودش در میان می گاارد ‪.‬‬ ‫ایشرررران بازنشسررررته ارتررررش ویانرررردارمری بررررود ولرررری در ایررررام پیررررری‬ ‫وبازنشسرتگی یر خیرراط خانره کوچر وکررم مشرتری هرم در مؽررازه ای کره سررر‬ ‫منزلش ساخته بود دایر کرده بود و در آنجا هراز گاهی بره دوزنردگی وخیراطی‬ ‫اشررتؽال مرری ورزیررد ‪ ،‬شرراید هررر سررالی و یررا مرراهی یر دسررت کررت و شررلوار هررم‬ ‫می دوخت !‪ ،‬وحاال هم مدتها بود که درب آن را تخته کرده وقفل نموده بود !‪.‬‬ ‫ایشرران کرره از مریرردان پروپررا قرررص پرردرم بودنررد برره حرراج آقررای مجتهررد‬ ‫پیشنهاد می نمایرد آن قرواره پارچره ای کره رنری آنررا بررای دوخرتن قبرا و لبراده‬ ‫مناسب نمی دانید را بفرستید تا من برای بچه ها کت و شلوار بدوزم !‪.‬‬ ‫وبدین طریق پس از سرالها دوبراره درب خیراط خانره متروکره خرود را‬ ‫بخاطر ما فرزندان حاج آقا بازگشائی می نماید !‪.‬‬ ‫روزها و هفته ها کار من وسه و چهار ترا ازبررادران دبسرتانی وپریش‬ ‫دبسررتانی ام همرررین برررود کرره هرررر روز جلررروی مؽرررازه خیرراطی ایشررران بررره صرررؾ‬ ‫مرری شرردیم و یکرری یکرری کررت و شررلوارمان را پرررو مرری کررردیم و بررا ی ر قطعرره‬ ‫صابون روی آسرتین و دامرن و خشرت آنهرا عالمرت گرااری مری کررد وسروزن‬ ‫مرری زد تررا نوبررت بعرردی کرره مجررددا دوبرراره برررای پرررو بعرردی بررازمی آمرردیم !‪.‬‬ ‫فکر می کنم اگر خیاط خانه های دیگر جهت اتمام ی دست کت وشرلوار فقرط‬ ‫دوبررار پرررو مرری کردنررد ‪ ،‬ایررن خیرراط باشرری مررا هررر کررت وشررلوار را اقررال هفررت ‪،‬‬


‫‪ /116‬خانه پدری‬

‫هشررت ‪ ،‬ده بررار پرررو کرررد وبررا صررابون عالمررت گررااری کرررد وباسرروزن ترره گرررد‬ ‫مشرررخص کررررد وآنقررردرمس مرررس کررررد ومررررا حررررص داد کررره فکرررر مررری کرررردم‬ ‫نمی تواند لباس های عیدی ما را تا شب عید آمراده کنرد ! ترا اینکره بالخرره کرت‬ ‫وشلوارهای ما را تا عید نوروزآماده کرد !‪.‬‬ ‫تررا مرردتها جررزو تفریحررات م را شررده بررود کرره هررر هفترره برره مؽررازه ایشرران‬ ‫مراجعه می کردیم و ایشان هم پیرمررد دسرت تنهرا ضرمن اینکره سروزن مری زد‬ ‫وسعی می کرد که لباس ما را برای عید آماده کند برایمان از خراطرات دوران‬ ‫خررردمت وزمانیکررره رئررریس پاسرررگاه یانررردارمری وسررررکار اسرررتواربود خررراطرات‬ ‫مفصررل وپرحوصررله ومشررروحی تعری رؾ مرری کرررد ! کرره کجاهررا وچطرروری بررا‬ ‫اشرررار و قاچرراقچی هررا در گیررر شررده بودنررد !‪ .‬یکبررار هررم از حملرره گررروه هررای‬ ‫اشرارمسررررلح برررره پاسررررگاه یانرررردازمری تحررررت امررررر خررررود خرررراطرات جالررررب و‬ ‫قهرمانانه ای تعریؾ می کرد !‪.‬‬ ‫تا اینکه باالخره کت و شلوارهای ما با اصرار و سرماجت و پیگیرری‬ ‫مجدانه و مصرانه پس از چند ماه برای شب عید نوروزآماده گردیرد واز جملره‬ ‫اینکه کت وشلوار مرا دو ساعت پس از سال تحویل تمام کرد وپس از شصرتاد‬ ‫بارکه مسیرخانه ترا خیراط خانره را کره نزدیر منزلمران برود رفرتم وآمردم ترا در‬ ‫نهایت موفق شدم لباس عیدم را تحویل بگیرم !!‪.‬‬ ‫ولی ازهمه جالب ترر وبرا مرزه ترر اینکره وقتری روزعیرد همره بچره هرا‬ ‫همزمان و با هرم کرت و شرلوارهای نرو و جدیرد خرود را پوشریدیم ‪ ،‬درسرت مثرل‬ ‫ی تیم ورزشی همگری هماننرد وهرم شرکل دارای یر دسرت کرت و شرلواری‬ ‫فرم وی مدل وی رنی شده بودیم !‪.‬‬ ‫چون همه پسر ها برا کرت و شرلوار یر رنری ماننرد و شربیه هرم شرده‬ ‫بودند کامال در آن روز عید مشخص بود واگر هر کسی از ته خیابان هم ما را‬ ‫در آن لباس ی شکل می دید اگر خیلی هم کم هوش بود باز هم می فهمیرد کره‬ ‫ما همگی فرزندان ی خانواده خوش سلیقه هستیم ! اگرمی خواستند ما بچه ها‬ ‫را از هررم تفکی ر کننررد فقررط قررد وقررواره مررن کمرری از بقیرره بلنرردتر بررود ووجهرره‬


‫احسان شوشتری ‪117 /‬‬

‫مشخصره ام همرین درازی ام برود ولرری بررای جردا سرازی مررابقی بچره هرا چررون‬ ‫همگی ی شکل وی قد بودند وبرا کرت وشرلوار یکسران ویکرنری هرم همگری‬ ‫مثرل دو قلررو هررا کررامال شربیه هررم شررده بودنررد بایسررتی مثرل اعضررا یر ترریم برررای‬ ‫هرکدامشان ی شماره پشت کتشان نصب می نمودند !!‪.‬‬ ‫آن سال عید نوروز ازخاطره انگیزترین اعیاد کرودکی مرن بره حسراب‬ ‫می آید بخصوص اینکه با آن کت وشلوار متحدالشرکل منتنرر میهمانران واقروام‬ ‫بودیم که طبق روال وسنت همه ساله پسرخاله حاج جواد آقا باتفاق خرانواده در‬ ‫همان اولین ساعات روز اول عید آمدند ‪.‬‬ ‫پسرخاله پس از عید دیدنی وموقع رفتن وخدا حافنی دسرت در جیرب‬ ‫بؽرررل کرررتش کررررد وکیرررؾ پرررولش را درآورد وبررره همگررری بچررره هرررا عیررردی داد ‪.‬‬ ‫پسر خالره همره سراله ایرام عیرد نروروز بره مرا عیردی مری داد ولری تفراوت عیردی‬ ‫آنسالش در این بود که از داخل کریفش اسرکناس هرای پرنج تومرانی نرو وترا نشرده‬ ‫سبز رنگی را در آورد که برای اولین بار ودر همان شبهای عید آن سال وارد‬ ‫بازار شده بود اسکناس های جدیردی برود کره عکرس وتصرویر محمرد رضرا شراه‬ ‫پهلرروی در ابعرراد بررزرگ روی برگرره اسررکناس چرراپ شررده بررود ونیمرری ازروی‬ ‫اسکناس را پوشش داده بود‪.‬‬ ‫آن لباس عیدی وآن کت وشلوار های ی شکل وی رنی که اولرین‬ ‫کت وشلوار زندگی من بود ومرحوم آقای پروانه آنها را برایم دوخته بود وایرن‬ ‫اسکناس ها پنج تومانی نو وجدید سبز رنی که پسر خاله حاج جواد آقا بره مرن‬ ‫عیرردی داده بررود باعررس شررد کرره عیررد آن سررال از زیبررا ترررین وخرراطره انگیزترررین‬ ‫اعیاد نوروز همه دوران طفولیت وکودکی من باشد ‪.‬‬


‫‪ /113‬خانه پدری‬

‫دوران تحصیل‬

‫مشهد – سالهای ‪ ۴۸۱۱‬تا ‪۴۸۳۱‬‬

‫در سن هفت سالگی ‪ ،‬اگر چه هنوزاواسط فصل گرما و تابسرتان برود‬ ‫و مدارس بعلرت تعطریالت تابسرتانی بازگشرائی نشرده بودنرد ‪ ،‬ولری مرن از شروق‬ ‫واوق رفتن به مدرسره !‪ ،‬وازآنجرا کره از ابتردا هرم پسررعجولی برودم بحردی کره‬ ‫مادرم همیشه می گفت ‪ :‬چه خبرته ‪ ،‬مگه شش ماهه بدنیا آمده ای ! مرتب بره‬ ‫پرردرم نررق مرری زدم و بررا اصررراراز او مرری خواسررتم کرره حتمررا هرروزسررر راه برره‬ ‫دبستانی که مرا درآنجا ثبت نام کرده است سری بزند ‪ ،‬شراید مردارس براز شرده‬ ‫باشند ولی اوازاین موضو اطال و خبری نداشته باشد !‪.‬‬ ‫از بررس شرراگرد درس خرروان و زرنگرری بررودم وسررط گرمررای تابسررتان‬ ‫و تعطیلرری مرردارس مایررل و مشررتاق بررودم کرره زود تررر بررروم سررر کررالس درس‬ ‫بنشررینم !!‪ ،‬تررا اینکرره برراالخره درابترردای فصررل پررائیز و روز اول مهررر مرراه وارد‬ ‫"دبسررتان راهنمررا" کرره نزدیکترررین مدرسرره پسرررانه برره منررزل مررا بررود و حررداکثر‬ ‫دویسررت وپنجرراه متررر بررا خانرره پرردری ام فاصررله داشررت ‪ ،‬شرردم و در کررالس اول‬ ‫ابتدائی و برروی نیمکت های سه ویا چهار نفری در کنار سایر دانرش آمروزان‬


‫احسان شوشتری ‪111 /‬‬

‫همسررن و سررال خررودم کرره حرردود چهررل ‪ ،‬پنجرراه نفررر در ی ر‬

‫کررالس درس بررودیم‬

‫نشستم ‪.‬‬ ‫پشررت تررابلو بررزرگ سررردرب ورودی مدرسرره کرره ازسررمت خیابرران نررام‬ ‫"دبستان راهنما" قید گردیده بود‪ ،‬ولی ازسمت حیاط مدرسه با خرط بسریار زیبرا‬ ‫وبزرگی این بیران و شرعارحکیمانه وسرخن گهرر برار و بره یراد مانردنی حضررت‬ ‫زرتشت ‪ " :‬گفتار نی ‪ ،‬پنردار نیر ‪ ،‬کرردار نیر " نقرش بسرته برود کره هرر‬ ‫روزصبح که دانش آموزان وارد صحن مدرسره مری شردند از زیرر همرین ترابلو‬ ‫ونصرررائح و سفارشرررات اهرررورائی حررر شرررده بررررروی آن عبرررور مررری کردنرررد و‬ ‫می گاشتند ویا درزنگهای تفریح وورزش از داخل حیاط مدرسه تعرداد بیشرمار‬ ‫دانرررش آمررروزان مقررراطع مختلرررؾ تحصررریلی چشمشررران بررره همرررین ترررابلو برررود و‬ ‫می توانستند بخوانند وبه خاطر خویش بسپارند ‪.‬‬ ‫پس ازگاشت حدود چهل و پنج سال ازاولین روز ورود من به عنوان‬ ‫دانررش آمرروزکالس اول ابترردائی برره "دبسررتان راهنمررا" هنوزسرراختمان مدرسرره برره‬ ‫همان شکل نخستین واولیه خود پا بر جاست !‪.‬‬ ‫هرررم دبسرررتان دوران کرررودکی وابتررردائی ام ‪ ،‬هرررم منرررزل پررردری و محرررل‬ ‫زندگی ایام طفولیت وکودکی و نوجوانی و جوانی ام و هرم مسرجد پردری ام کره‬ ‫برررریش از پنجرررراه سررررال در حقیقررررت محررررل کررررارودفترمراجعین پرررردرم محسرررروب‬ ‫مرری گردیررده اسررت ‪ ،‬هررر سرره محررل ومکرران محترررم وارزشررمند فرروق هری ر برره‬ ‫فاصرله ی صرد ترا صررد وپنجراه مترری از یکردیگر پرا برر جررا و برر قررار هسررتند‬ ‫وفاصله ی فی ما بین خانه تا مدرسه نیز همچون نیم قرن پریش دسرت نخرورده‬ ‫وبهمان شکل اولیه خود برجای مانده است !‪.‬‬ ‫ازدرب منزل که خارج شده وبه سمت مدرسه مری رفرتم ابتردا بایسرتی‬ ‫از جلوی مسجد پدرم عبور می کردم وزنی آخروموقع تعطیل شدن مدرسره و‬ ‫بازگشت و مراجعت بره طررؾ منرزل نیرز بره همرین ترتیرب بازدوبراره ازجلروی‬ ‫مسجد پدرم می گاشرتم ‪ .‬مسرجد پردری دقیقرا مرا برین منرزل و دبسرتانم واقرع شرده‬ ‫است و فاصله ی آن با هر دو مکان تقریبا برابرومسراوی اسرت ‪ ،‬اگرر از درب‬


‫‪ /255‬خانه پدری‬

‫مسجد آقا جان خارج شوید چنانچه سمت راست بروید با فاصرله ی صرد مترری‬ ‫به منزل پدری من می رسید و اگر سمت چپ بروید براز هرم برا طری فاصرله ی‬ ‫حدود صد متری به درب دبستان دوران کودکی من خواهید رسید ‪.‬‬ ‫هر سه این اماکن اگر چره از جهرت احتررام و تبررک و تقردس شرأن و‬ ‫منزلت یکسان وبرابری ندارند ‪ ،‬ولی هرسه آنها برای من محترم و فوق العاده‬ ‫با ارزش هستند یکی محل زندگی ورشد وتربیت من بوده ‪ ،‬یکی محل تحصریل‬ ‫وتعلیم وآموزش وپرورش من بوده و مسرجد پردری هرم محرل تردارکات و ترأمین‬ ‫هزینه ومخارج زندگی خانوادگی ما بوده وهم اکنون نیزهست ‪.‬‬ ‫خوشبختانه هر سه این اماکن همچون آثار تراریخی و بنرا هرای قردیمی‬ ‫و ثبت شده در سازمان میراس فرهنگی پا برجا و برقررار هسرتند بره خصروص‬ ‫ساختمان دبستان کره همچرون روز اولری کره مرن پرای در آن گااشرتم هریچ گونره‬ ‫تؽییری هم نکرده است ‪ .‬منزل و مسجد پردری چنردین نوبرت بازسرازی وتررمیم‬ ‫و نوسازی شده اند ولی دبستان راهنما حتی تعمیروباز سازی هم نشده اسرت !‪.‬‬ ‫فقط اسم آن را بعد ازپیروزی انقالب اسالمی تعویق کررده انرد وآن ترابلو زیبرا‬ ‫وبیاد ماندنی وبیران شریوا وشایسرته زرتشرت را از روی ترابلو سرردرب ورودی‬ ‫مدرسه پاک کرده اند ‪.‬‬ ‫پررنج سررال از تحصرریالت ابترردائی ام را بررا همرره سررختی ومشررقت و جرران‬ ‫کنرردنی بررود برره صررورت دو شرریفتی و چرخشرری صرربح و بعررد از نهررر در همررین‬ ‫دبستان راهنمرا بره پایران برردم !‪.‬از خراطرات خروب و بره یراد مانردنی تمرامی آن‬ ‫دوران تؽایرره رایگررانی بررود کرره همرره سرراله بررین دانررش آمرروزان همرره پایرره هررای‬ ‫تحصیلی و بصورت روزانه توزیع می کردند که از برنامه های مفررح و لرات‬ ‫بخش دوران ابتدائی و زمان دبستان من بوده است !‪.‬‬ ‫ی روز شیروکی می دادند ی روز نان وکره که خیلری هرم زیراد‬ ‫بین دانش آموزان پخش مری کردنرد‪ ،‬یر روز بیسرکویت هرای رضروی بره هرر‬ ‫نفرسره عردد مرری دادنرد کره خیلرری هرم خوشررمزه برود ویر روز هررم مروز وسررایر‬ ‫میرروه هررا را توزیررع مرری کردنررد خالصرره اینکرره ایررام خوشرری بررود ! بخصرروص‬


‫احسان شوشتری ‪251 /‬‬

‫روزهائی که تؽایه اضافی توزیع می کردند ومن سرهم اضرافی خرودم را زنری‬ ‫آخر برای خواهران وبرادران کوچکترم به منزل می بردم خیلی کیرؾ مری داد‬ ‫ولات مضاعفی می بردم !!‪.‬‬ ‫و از حسرت های به جای مانده آن ایام اینکه دوست خوب و عزیزی‬ ‫در کررالس دوم دبسررتان داشررتم کرره اتفاقررا برررادرزاده نررانم مدرسرره نیزبررود برره نررام‬ ‫"احمررد ترروکلی" کرره از یکرری از شررهرهای شررمالی کشررورآمده بررود و ی ر سررالی‬ ‫همکالسی من بود ودری میز وکناریکدیگر می نشستیم و بعرد از آن سرال هرم‬ ‫هرگز او را ندیدم و هر چه دنبالش مری گرردم وآرزوی دیردن وپیردا کرردنش را‬ ‫دارم و داخررل اینترنررت و گوگررل هررم سرررچ اش مرری کررنم وبرردنبالش مرری گررردم ‪،‬‬ ‫پیدایش نمی نمایم ! پنداری آب شده ورفته تروی زمرین !!‪ .‬هرر چره احمرد تروکلی‬ ‫می یابم ‪ ،‬مثل همین آقایی است که اکنون نماینده مجلس شرورای اسرالمی اسرت‬ ‫و رئیس کمیسیون اقتصادی که با دوست دوران کودکی و یار دبستانی من چنرد‬ ‫سالی اختالؾ سن دارند وبزرگترمی باشد و درشهر مشرهد هرم تحصریل نکررده‬ ‫است !‪.‬‬ ‫در دوران کودکی من ‪ ،‬تحصیالت دوران ابتدائی و دبستان شش سال‬ ‫بود کره پرنج سرال آن را در همرین مدرسره راهنمرا ودرنزدیکری منزلمران سرپری‬ ‫کردم ولی سال ششم که سال پایانی دوره ابتدایی بود و امتحانرات آن هرم نهرائی‬ ‫بود به علت کثرت دانش آمروزان محلره مرا و عردم نرفیرت و گنجرایش حتری دو‬ ‫شرریفته مدرسرره راهنمررا ‪ ،‬مررا دانررش آمرروزان کررالس ششررم را کرره حرراال بزرگترررین‬ ‫کودکرران دانررش آمرروز بررودیم برره مدرسرره دیگررری برره نررام "بزرگمهررر" واقررع در‬ ‫چهارراه میدان بار که کمی دورتر ازمدرسه قبلی بود و برای رسیدن بره آنجرا‬ ‫بایستی از دو تا خیابان اصلی هم پیراده عبرور مری کرردیم ‪ ،‬فرسرتادند ‪ .‬ودرایرن‬ ‫مدرسه بود که پس از ی سال دوره ابتدائی ام را بدون تجدیدی و یا مرردودی‬ ‫ولی با نمرات ضعیؾ و ناپلئونی وزورکی بره پایران رسراندم و موفرق بره کسرب‬ ‫و دریافت گواهی نامه اتمام تحصیالت دوره ابتدائی و دبستان شدم ‪.‬‬


‫‪ /252‬خانه پدری‬

‫پررس از پایرران دوره ی ابترردائی وارد دبیرسررتان شرردم ولرری متاسررفانه بررا‬ ‫تأخیراقررردام بررره ثبرررت نرررام نمررروده برررودیم ‪ ،‬چونکررره پررردرم مسرررئولیت ثبرررت نرررام در‬ ‫دبیرستان را به عهده خودم گااشته بود و من هم جزو ونایؾ ومسرئولیت هرای‬ ‫پدری به حساب مری آوردم !! وبردین شرکل هرر یر بره امیرد دیگرری برودیم کره‬ ‫فصل تابستان وتعطیالت به اتمام رسیده و سال تحصیلی هم آؼاز گشرته برود !‪،‬‬ ‫پدرم گمان می کرد که من ثبت نام کرده ام و مرن هرم فکرر مری کرردم کره پردرم‬ ‫مرررا ثبررت نررام کرررده اسررت !‪ .‬چررون فصررل تابسررتان آن سررال را نیزماننررد همرره ی‬ ‫تابسررتان هررای سررالهای دوران کررودکی ام در روسررتای ینگجرره سررپری کرررده و‬ ‫گارانده بودم ‪.‬‬ ‫وقتی از ده به شهر خودم مراجعرت کرردم و نرام مدرسره جدیردم را از‬ ‫پدرم جویا شدم تا که بدانم جهت ادامه تحصیل به کدام دبیرسرتان بایرد برروم !‪،‬‬ ‫تازه متوجه شدم که ای داد بر من از ثبت نام خبرری نیسرت و بازمانرده واز قلرم‬ ‫افتاده ام !‪.‬‬ ‫در دبیرسررتان هررای دولترری کرره اصررال جررائی برررای ثبررت نررام مررن وجررود‬ ‫نداشت !‪ .‬شاید اگرنمرات بهتر وخوب تری در کارنامه ابتردائی ام مری داشرتم ‪،‬‬ ‫پدرم می توانست با استفاده از نفوا لباس روحانی خویش جائی برای ثبت نرامم‬ ‫پیرردا نمایررد ولرری چررون نمرررات دوران ابترردائی و برره خصرروص کررالس ششررم و‬ ‫امتحانات نهایی ام چنگی به دل نمی زد و از طرفی هرم چنرد روزی از شررو‬ ‫سال تحصیلی سپری گردیده بود به هر دبیرستانی که مراجعره کرردیم و بره هرر‬ ‫مدیر دبیرستانی که رو انرداختیم برازهم فایرده ای نداشرت و مری گفتنرد کره لیسرت‬ ‫دانش آموزان ما پرشده است وازاواسط تابستان ثبت نام را متوقؾ کرده ایرم !‪.‬‬ ‫برره ناچررار برره سررراغ دبیرسررتان هررای ملرری وپررولی رفترریم ‪ .‬برررادر بزرگترررم کرره‬ ‫محصل ودانش آموزدرس خوان وزرنگری برود دریکری از دبیرسرتان هرای ملری‬ ‫تحصیل می کرد و پدرم شرهریه ثبرت نرامش را پرداخرت مری نمرود ‪ ،‬ولری گویرا‬ ‫پدرم چونکه فکر مری کررد مرن شراگرد درس خروانی نیسرتم اگرر بخواهرد هزینره‬ ‫وشهریه هنگفت ثبرت نرام در دبیرسرتان ملری را هرم بررایم پرداخرت نمایرد ‪ ،‬مثرل‬


‫احسان شوشتری ‪253 /‬‬

‫پول به جوی آب ریختن است !!‪ ،‬شاید به همین دلیل دلرش نمری آمرد بررای ثبرت‬ ‫نام من دردبیرستان ملی پولی بپردازد !‪.‬‬ ‫در فاصررله بررین فلکرره دروازه قوچرران تررا میرردان شررهرداری (مجسررمه)‬ ‫داخل خیابان رضوی ی دبیرستان ملی بود بره نرام "عطرائی" کره چرون رئریس‬ ‫ومدیر آنهم ی فرد روحانی بود و دبیرسرتان را هرم بره نرام فرامیلی خرودش نرام‬ ‫گااری کرده بود وبرا پردرم نیرزهم لبراس و هرم مسرل و ازطریرق حروزه علمیره‬ ‫آشنا بودند و از طرفی اخوی بزرگتر من هم که پسر درس خروانی برود درچنرد‬ ‫کالس وپایه باالتر درهمین دبیرستان درس می خواند بنا براین بر ما منت نهاد‬ ‫و با وجود شرو سال تحصیلی حاضر شد که مرا هم ثبت نام نماید !‪.‬‬ ‫اگرر چره مرن قلبرا مایرل نبرودم ودلرم نمری خواسرت ثبرت نرامم کننرد و بره‬ ‫جهت تنبلی به دنبال بهانه ای برای فراراز تحصیل ومدرسه می گشتم !‪ .‬ولری‬ ‫پرردرم شررروط مدیرمدرسرره را جهررت ثبررت نررام مررن پررایرفت وقرررار برررآن شررد کرره‬ ‫ماهیانه هزینه ثبت نام و شهریه مدرسه را به صورت اقساطی بپردازیم ‪.‬‬ ‫و برردین ترتیررب مررن هررم جررزودانش آمرروزان دوره متوسررطه "دبیرسررتان‬ ‫عطائی" شدم ‪ .‬اگر چه شاگرد درس خوان وزرنگی نبودم ولری ازفعالیرت هرای‬ ‫جانبی وفوق برنامه کرم نمری گااشرتم ! و درزنری ورزش هرم جرزو بهتررین هرا‬ ‫بودم !! زنی ورزش بهترین ساعت دوران مدرسه من بود ! چون مورد توجه‬ ‫همه بودم ! عضو تیم هند بال دبیرستان شده برودم و مربری ورزش مرا چرون از‬ ‫استیل و سب بازی مرن خیلری راضری برود وبهتررین وسرریعترین برازیکن خرط‬ ‫حملرره وسررانت فرروروارد مدرسرره بحسرراب مرری آمرردم ! بهمررین دلیررل مرررا بعنرروان‬ ‫کاپیتان تیم هندبال دبیرستان انتخاب کرده بودند !!‪.‬‬ ‫ولی متاسفانه با ی ندانم کراری در سرر جلسره امتحرانی درپایران ثلرس‬ ‫اول آنهررم دردرس ترراریخ کرره برره درد هرریچ جررای زنرردگیمان هررم نمرری خررورد و‬ ‫همه اش هم تحریؾ شده است ! وازطرفی با مطالعه ی کتراب مسرتند تراریخی‬ ‫مثل "خواجه تاجدار" یا " تاریخ صفویه " در نرؾ یر هفتره مری توانسرتم بره‬ ‫انرردازه طررول شررش سررال کترراب هررای ترراریخ دبیرسررتان اطالعررات ترراریخی کسررب‬


‫‪ /254‬خانه پدری‬

‫نمررایم !‪ ،‬برره جهررت اینکرره کترراب درسرری زیررر ورقرره امتحررانی ام بررود و گویررا قبررل‬ ‫ازشرو جلسه امتحان تاکر داده بودند کره دانرش آمروزان حرق ندارنرد از کتراب‬ ‫درسرری برره عنرروان زیررر دسررتی اسررتفاده نماینررد و چررون مررن دیرتررر برره سررر جلسرره‬ ‫امتحرران رسرریده بررودم و ایررن موضررو را نشررنیده ویررا شررنیده وسرسررری گرفترره‬ ‫بودم !‪ ،‬به عنوان تقلب درامتحانات ثلس اول ازسرجلسه امتحان اخراج شردم !‬ ‫و از آنجا که خودم نیز شاگرد درس خوانی نبودم ‪ ،‬من هم از خدا خواسته مثل‬ ‫بچه های لوس و ننر قهرر کرردم و از رفرتن بره دبیرسرتان هرم انصرراؾ دادم !‬ ‫اگر درمدرسه می ماندم فقط چند نمره از درس تاریخ ام کم می شد وشراید اگرر‬ ‫باز پدرم پا درمیانی می کرد همان چند نمره را هرم کسرر نمری کردنرد ولری از‬ ‫آنجا که شخصا به دنبال بهانه وتنبلی وفرار از مدرسه برودم ‪ ،‬خرودم را ازهمره‬ ‫دروس وتحصرریل محررروم کررردم و درمجمررو فقررط سرره مرراه دردبیرسررتان فرروق‬ ‫درس خواندم ودیگرپس ازآن تاریخ هیچگاه پایم را به درون دبیرسرتان عطرائی‬ ‫نگااشتم !‪.‬‬ ‫پدرم نیز هیچگونره اصرراری بربازگشرتم بره مدرسره و ادامره تحصریل‬ ‫نکرد ! و برعکس همیشه کره الاقرل نصریحت مری کررد و راه و چراه زنردگی را‬ ‫نشانم مری داد واز صربر وحوصرله وشرکیبائی سرخن مری گفرت !‪ ،‬ایرن برارحتی‬ ‫نصیحت هم نکرد !‪ .‬توبیخ وسرزنش هم اصال نکرد ! و شاید هرم برا خرودش‬ ‫فکر می کرد این پسرکه درس نمی خواند واهل تعلیم وتربیرت وتحصریل نیسرت‬ ‫پررس چرررا مجبررور باشررم ماهیانرره اینهمرره پررول بابررت شررهریه و ثبررت نررام او(مررن)‬ ‫پرداخت نمایم !‪ .‬اینجوری بود که من هم بهانه آوردم که می روم کار می کنم‬ ‫و در کالس شبانه ادامه تحصیل می دهم ! و پردرم نیرز ناچرارا ونهایترا بره ایرن‬ ‫خواسته ی من رضایت داد وتسلیم شد و عجیب اینکه هریچ کسری از نررفتن مرن‬ ‫به دبیرستان ناراحت نشد و هیچ احدی هم راهنمرایی وارشرادم نکررد ! و تنهرا‬ ‫کسرری کرره از نرررفتن مررن برره آن دبیرسررتان دلگیرومتأثرشررد همرران معلررم ومربرری‬ ‫ورزشمان بود که من کاپیتان تیم هنردبالش برودم و چنردین برار پیؽرام فرسرتاد کره‬


‫احسان شوشتری ‪255 /‬‬

‫حیؾ است !‪ ،‬چرا به مدرسه بر نمی گردی به عاقبت کار فکر کن تا پشیمان‬ ‫نشده ای برگرد !‪.‬‬ ‫تا فرصت وزمان هسرت بایرد تصرمیم عاقالنره وسرنجیده گرفرت وگرنره‬ ‫وقتی فرصت از دست رفت تصمیم عاقالنه هم بی فایده خواهد بود !‪.‬‬ ‫ولی متاسفانه نه من آدم منضبط وجدی ای برودم و نره کسری را داشرتم‬ ‫تا این کودک و یا نوجوان دوازده ‪ ،‬سیزده ساله را راهنمایی وهدایت نمایرد !‪.‬‬ ‫و از همین سال که من از رفتن به دبیرستان امتنا کردم و برابر با سال هزار‬ ‫و سیصد و پنجاه شمسی بود دوران متالطم وآشفته زندگی من آؼاز گردید ‪.‬‬ ‫پردرم بررا داشررتن هفرت تررا فرزنررد اکوروپسرر قررد ونرریم قرد ‪ ،‬خیلرری تمایررل‬ ‫داشررت و تمررامی سررعی و تررالش و کوشررش اش بررر آن بررود تررا بتوانررد یکرری ازایررن‬ ‫هفت پسرانش را به کسوت جامعه روحانیت شیعه درآورد و لبراس فاخرعلمرای‬ ‫دینری شرریعه را کرره عبرارت از عمامرره و عبررا و قبررا و لبراده و نعلررین اسررت را بررر‬ ‫قامت وی بپوشاند و جانشین خویش (پدر) گرداند تا پس از او راهرش را ادامره‬ ‫دهنررد و مسررجد و محررراب و منبررر و مجررالس روضرره خرروانی ماهیانرره و مرتررب‬ ‫ومننمش را به دست او بسپارد ! واین آرزوی بزرگ قلبی پدرم بوده وهست ‪.‬‬ ‫پدرم چون از دو پسراولیه و بزرگترش نا امید گشته بود و شاید آنران‬ ‫را شایسته والیق چنین خلعتی نمی دانست به سراغ من که سومین پسرش بودم‬ ‫آمده بود و این لباس فاخر روحانیت را برازنده قد رعنا و رشید مرن تشرخیص‬ ‫داده بررود و مرری خواسررت هرطرروری شررده از مررن ی ر طلبرره درسررت و حسررابی‬ ‫بسازد !‪ ،‬چون پسران قبلی اش را در خوروشایسته چنین موهبتی نمی دید !‪.‬‬ ‫به خصوص اینکه پدرم در مقایسه با اخوی بزرگتر خویش که رئیس‬ ‫وبنیانگاارحوزه علمیه شهرستان فاروج بود و می دید که ایشران چهرار ترا پسرر‬ ‫طلبه و روحانی دارد احساس ضعؾ و کمبود می کرد و شردیدا و بره کمرال جرد‬ ‫ونهایرت ترالش مایرل برود کره ازمرن یر طلبره واقعری و شایسرته ویر روحررانی‬ ‫حقیقرری ووارسررته ای بسررازد کرره یرر تنرره بررا آن چهارتررا برررادرزاده اش یکجررا‬ ‫برابری نمایم !!‪.‬‬


‫‪ /256‬خانه پدری‬

‫پرررس از یکررری دو هفتررره ای کررره از ؼیبرررت مرررن دردبیرسرررتان عطرررائی‬ ‫می گاشت و در سر کالس درس حاضر نمی شدم ‪ ،‬ی روز پدرم دسرت مررا‬ ‫گرفت و همراه خود بره حروزه علمیره مشرهد در جروار بارگراه حررم مطهرر امرام‬ ‫هشتم شیعیان برد ‪.‬‬ ‫مدرسرررره علمیرررره " دو درب" کرررره مدرسرررره ای اسررررت بسرررریار قرررردیمی‬ ‫وساختمان آن جزو آثار و بنا های ثبت شده سازمان میرراس فرهنگری مری باشرد‬ ‫و در کنارحرم اما رضا ( ) بنرا گردیرده برود و درآن زمانیکره مرن وارد حروزه‬ ‫علمیه شردم درب اصرلی و ورودی ایرن مدرسره از داخرل بازارچره ای برود بنرام‬ ‫بازار زنجیر که ازی طرؾ به صحن کهنه ویا صحن عتیق حرم باز می شرد‬ ‫وازطرررررؾ دیگررررر هررررم ازخیابرررران اصررررلی دورفلکرررره حرررررم وروبررررروی بررررازار‬ ‫سرشورآنروزآؼازمی شد واکنون هم که اطراؾ حرم و بازارچه های پیرامون‬ ‫آن را تخریررب و نررو سررازی و عمررران نمرروده انررد ‪ ،‬چررون بنررا و سرراختمان ایررن‬ ‫مدرسره یکری از شراهکارهای معمراری ویر سراختمان قردیمی و تراریخی اسررت‬ ‫و دو تا گنبد فیروزه ای خیلی زیبا هرم دارد وازطرفری برا دیگرر سراختمان هرا و‬ ‫بنررا هررای نوسررازاطراؾ حرررم نیزهمرراهنگی وهررارمونی الزم را دارا مرری باشررد‬ ‫همچنان به شکل اولیه ونخستین آن پرا برر جرا ولری متروکره براقی مانرده اسرت و‬ ‫خوشررربختانه ماننرررد سرررایراماکن وبناهرررای کهنررره وقررردیمی اطرررراؾ حررررم تخریرررب‬ ‫نگردیده است ‪.‬‬ ‫این هم ازشانس واقبال برزرگ زنردگی مرن اسرت کره درهرمدرسره ای‬ ‫اگررر چرره برررای مرردت کوترراه ومحرردودی تحصرریل کرررده باشررم ‪ ،‬آن مدرسرره جررزو‬ ‫بناهای حفانت شده سازمان میراس فرهنگری قرارگرفتره وبره ثبرت رسریده و از‬ ‫تخریب ونابودی آن جلوگیری گردیده است !‪.‬‬ ‫این مدرسره علمیره "دو درب" محرل تحصریل وخوابگراه ایرام جروانی و‬ ‫طلبگی پدرم بوده که ی حجره دراین مدرسه داشرته انرد و شرب هرا نیرز داخرل‬ ‫همرران حجررره مرری خوابیررده انررد و چنررد سررالی کرره مجرررد برروده تررا زمرران تأهررل و‬ ‫ازدواج خود در همین مدرسه زندگی می کرده و درس می خوانده است وحتری‬


‫احسان شوشتری ‪257 /‬‬

‫پس از ازدواج نیزکه در منزل شخصی خویش زنردگی مری کررده براز هرم اکثرر‬ ‫کالس های درسری وجلسرات مباحثره اش در همرین مدرسره برگراار مری گردیرده‬ ‫اسررت ‪ .‬پرردرم مرررا هررم بررا خررود برره همرران اترراق ایررام جرروانی خررودش کرره در طبقرره‬ ‫همکؾ و اولین اتاق در ضلع شمالی حیاط چهار ضلعی مدرسه واقرع شرده برود‬ ‫و درب آن هم رو به حیاط باز می شد برد تا تحویرل یکری از شراگردان خرویش‬ ‫بدهررد تررا او هررم کترراب "جررامع المقرردمات" را کرره اولررین کترراب آموزشرری حرروزه‬ ‫ودربرراره ی صرررؾ ونحرروعربی بررود برره مررن بیرراموزد ‪ .‬و چررون در آن سرراعت‬ ‫ورود ما بره مدرسره "دو درب" شراگرد طلبره پردرم کره قررار برود معلرم و اسرتاد‬ ‫اولیه من در حوزه علمیه باشد ‪ ،‬در حجره حضور نداشت ‪ ،‬پدرم خودش کتاب‬ ‫جامع المقردمات برزرگ وقطوروقردیمی و کهنره ای را کره جلرد پوسرتی قهروه ای‬ ‫رنی تیره وسوخته ای داشت را باز کرد واول بسم هللا ‪ ،‬اولرین وابتردائی تررین‬ ‫درس حوزه و شرو وآؼاز طلبگی را شخصا به من آموخت ‪.‬‬ ‫که آنهم ازصدقه سری سلیقه خوش من ! صررؾ کرردن افعرال عربری‬ ‫در زمان ماضی وگاشته بود و با فعل "ضرب" آؼاز می گشت کره ‪ :‬ضررب ‪،‬‬ ‫ضررربا ‪ ،‬ضررربوا ‪ ....،‬والررخ ‪ ،‬تررا پایرران دوازده تررا صرریؽه ای کرره بایسررتی حفررن‬ ‫می کردم که آخرین آنها هم صیؽه افعال متکلم وحده (گوینرده مفررد) "ضرربت"‬ ‫ومتکلم مع الؽیر(گوینده جمع) "ضربنا" بود یعنری مرن زدم وصریؽه جمرع آنهرم‬ ‫یعنی ما زدیم !‪.‬‬ ‫برررای اولررین بررار وارد حرروزه علمیرره شررده بررودم ‪ ،‬و روز اول زنرردگی‬ ‫روحررانی ام بررود و اولررین درسرری را کرره آمرروزش مرری دیرردم همررین صرررؾ فعررل‬ ‫"زدن" بود در زمان گاشرته !‪ ،‬مرن کره ترازه در آؼراز نوجروانی برودم و روحیره‬ ‫شکننده و لطیفی هم داشتم وخیلری هرم حسراس برودم وبررای کسرب معرارؾ آمرده‬ ‫برودم !‪ ،‬وبره محبررت ودوسرتی وصرلح ومهربررانی مری اندیشریدم ! بررا خرودم فکررر‬ ‫کردم عجب بزن ‪ ،‬بزنی است اینجا ! او می زند ‪ ،‬این می زند مرا مری زنریم ‪،‬‬ ‫آنها مری زننرد ‪ ،‬آن زنهرا مری زننرد ایرن مردهرا میزننرد ‪ ،‬دو نفرری مری زننرد کره‬ ‫مثنی باشند ‪ ،‬چند نفری می زنند که جمع باشند !‪ .‬والخ ‪.‬‬


‫‪ /253‬خانه پدری‬

‫من که برای کسب معارؾ آمده بودم ‪ ،‬برای درک عرفان آمده برودم‪،‬‬ ‫برای تعلیم وآموزش علم و فضل آمده بودم ‪ ،‬تو پنرداری بره جرای حروزه علمیره‬ ‫ومرردرس ومکتررب فیضرریه پررای برره رینرری برروکس نهرراده بررودم !‪ ،‬و آنهررم فقررط‬ ‫می زدیم !‪ ،‬اومی زد ‪ ،‬مرا مری زدیرم ‪ ،‬آنهرا زدنرد ‪ ....‬همره مری زدنرد !!‪ .‬هریچ‬ ‫بعید نبود اگر به همین نحرو بره صررؾ فعرل ضررب ‪ ،‬ضرربا ‪ ،‬ضرربوا‪ ....‬الرخ‬ ‫ادامه می دادیم کم کم و به مرور به قتل ‪ ،‬قتال ‪ ،‬قتلوا‪ ...‬هم می رسیدیم !‪.‬‬ ‫مدتی که در مدرسه علمیه "دو درب" بودم در پایان هر ماه قمری دو‬ ‫تا روحانی با ی گونی پر از پول به نمایندگی از طرؾ ی حضرت آیرت هللا‬ ‫عنمررائی برره مدرسرره مرری آمدنررد و در کنررار شبسررتان شررمالی حیرراط مدرسرره و در‬ ‫آفتاب درخشان زمستانی روی زیلو های پهن شده برای برگااری نمازطلبره هرا‬ ‫ومؤمنین می نشستند و به دیوار تکیه مری دادنرد و یکری ‪ ،‬یکری نرام طلبره هرا را‬ ‫از روی دفتربزرگ همراهشان می خواندند ‪ ،‬اول طلبه ها و رو حانیون معیرل‬ ‫ومتأهل و پس از آن هم نام مجرد هرا را کره گرردا گردشران جمرع شرده بودنرد برا‬ ‫صدای بلند اعالم می کردند و آن یکی روحرانی دیگرر هرم کره مسرئول پرداخرت‬ ‫شهریه بود دست در کیسه و گونی پول همراهش می کرد و به مقدار معین کره‬ ‫طلبه های مجرد معموال ی دوم طلبه های متاهرل و معیرل شرهریه مری گرفتنرد‬ ‫اسررکناس در مرری آورد و در بررین طلبرره هررا و اسرراتید مدرسرره توزیررع مرری کردنررد‬ ‫و هری ازآیات اعنام چنین نمایندگانی داشتند که در پایران هرر مراه قمرری بره‬ ‫مدارس علمیه سر می زدند و شهریه طلبه ها را پرداخت می نمودند ‪.‬‬ ‫هری ر ازطررالب گرراه از نماینرردگان چنررد تررن از ایررن حضرررات آیررات‬ ‫شهریه مری گرفتنرد ‪ .‬چنرد روز متروالی صربح و بعرد از نهرر در پایران هرر مراه‬ ‫قمرررری طلبررره هرررای مدرسررره سرشررران بررره دریافرررت شرررهریه گررررم برررود و انتنرررار‬ ‫مررری کشررریدند وچشرررم بررره راه ورود همررران روحرررانیون مسرررئول توزیرررع شرررهریه‬ ‫ونمایندگان حضرات آیات می ماندند و ازچهاردیواری و محیط مدرسه به هریچ‬ ‫وجه خارج نمی شدند که نکند ی وقت مسئول توزیرع پرول بیایرد و آنهرا ؼائرب‬


‫احسان شوشتری ‪251 /‬‬

‫باشند ! ومنتنرمی ماندند تا متصدیان توزیع شهریه طرالب وارد مدرسره شروند‬ ‫وآنان هم درنوبت وبه ترتیب پول خود را بستانند ‪.‬‬ ‫پررس از مرردتی کرره از حضررور مررن درحرروزه علمیرره مشررهد و مدرسرره‬ ‫"دو درب" مرری گاشررت ‪ .‬برره پرردرم اطررال دادنررد کرره از طرررؾ بیررت حضرررت‬ ‫آیت هللا میالنی مدرسه علمیه جدیدی افتتاح گردیرده کره عرالوه برر دروس رایرج‬ ‫حوزوی به آموزش سایر دروس که تا آن زمران در حروزه علمیره مرسروم نبرود‬ ‫مثل آموزش زبان انگلیسی وخوشنویسی ودیگردروسی که با روش هرای جدیرد‬ ‫آموزشی و ساعات دقیق و مننم تحصیلی و در کالس های مجزا و دارای میز‬ ‫و صندلی چیده شده ( که قبل از آن تاریخ اصال در حوزه علمیه متداول نبود و‬ ‫موقع حضوردرکالس درس که اکثرا هم در مسجد گوهرشاد ویرا شبسرتان هرای‬ ‫همان مدرسه دودرب ویا در مساجد اطراؾ حرم برگاار می شد همه طلبره هرا‬ ‫مکلؾ ومجبرور بودنرد همچنران چهرار زانرو روی فررش بنشرینند وبره فرمایشرات‬ ‫استاد گوش فرا دهند ولری در مدرسره جدیرد التاسریس آیرت هللا میالنری وضرع بره‬ ‫ایررن ترتیررب نبررود بلکرره مثررل کررالس هررای ی ر دبیرسررتان یررا دانشررکده پشررت میررز‬ ‫وصندلی می نشستیم ودرس می خواندیم و به صورت ترمی ویا در پایان سرال‬ ‫هم با برگزاری امتحان و آزمون برای راهیابی به ترم جدیرد وسرال باالترادامره‬ ‫می دادیم) ازابتدای سال تحصیلی شرو به ثبت نام طالب با برگزاری آزمرون‬ ‫برای داوطلبین جدید و پایرش آنان نموده بود ‪.‬‬ ‫پرردرم نیررز برره جهررت اینکرره نتیجرره مطلرروب تررری از آمرروزش حرروزوی‬ ‫فرزندش (من) نصیب و عایدش گردد ونیزچون مایل بود که مدرسره جدیرد مرن‬ ‫در حوزه علمیه با دبیرستانی کره قربال درآنجرا تحصریل مری کرردم زیراد متفراوت‬ ‫نباشد ‪ ،‬مجددا دست مرا گرفتند و برای ثبت نرام بره ایرن مدرسره جدیرد التاسریس‬ ‫در کوچه پرس کوچره هرای ابتردای خیابران طهرران و در نزدیکری وحروالی حررم‬ ‫امام رضا( ) و در جوارودیوار به دیوار بیت حضرت آیت هللا میالنی که ی‬ ‫ساختمان کهنه و قدیمی و مسکونی و پراتاق نیزبود بردند‪ .‬و چون پدر خود از‬ ‫اساتید حوزه علمیه و جزو علما و فضال محسوب می شدند ‪ ،‬برگزاری امتحان‬


‫‪ /215‬خانه پدری‬

‫و آزمررون ورودی هررم برررای فرزنررد ایشرران (مررن) ضرررورت والزامرری نداشررت !‬ ‫ودرنتیجرره برردون هیچگونرره امتحرران ورودی وارد مدرسرره علمیرره جدیررد التاسرریس‬ ‫حضررت آیرت هللا میالنری شردم کره عررالوه برر صررؾ و نحرو و جرامع المقرردمات‬ ‫وقوائررردعربی ‪ ،‬سررراعاتی را نیزبررره آمررروختن دروس دیگرررری همچرررون صرررحیفه‬ ‫سجادیه و احادیس و روایات وعلوم قرآنی ودیگر دروس مرورد نیراز طرالب آن‬ ‫زمررران بنرررا برررر مقتضررریات روزوطبرررق برنامررره ریرررزی مررردیران مدرسررره سرررپری‬ ‫می کردیم وطلبه ها آموزش می دیدند ‪.‬‬ ‫بنا براین من جزو اولین گروه طالب دراولین دوره آموزشری مدرسره‬ ‫جدید و تازه تأسیس مرحوم آیت هللا عنمی میالنی درشهرمشهد می باشم !‪.‬‬ ‫اهمیررت ایررن موضررو کرره مررا طلبرره هررای آن دوران برررای اولررین بررار‬ ‫درایران هنگام تحصیل وکسب علم ‪ ،‬پشت میز وصندلی می نشستیم وقتی قابرل‬ ‫درک وتحسین اسرت کره توجره داشرته باشرید فقرط کمترازهفتراد سرال قبرل از ایرن‬ ‫تاریخ پرس ازپیرروزی نهضرت مشرروطه ودردوره اول تشرکیل مجلرس شرورای‬ ‫ملی تمامی نمایندگان منتخب ملرت بررای تصرویب لروایح ومرااکرات فری مرا برین‬ ‫بصورت نیم دایره برروی زمین می نشستند ! چون میزوصرندلی را یر پدیرده‬ ‫ؼربرری مرری دانسررتند واسررتفاده از آن را نیزتقلیررد وپیررروی از کفررار برره حسررراب‬ ‫می آوردند !!‪.‬‬ ‫از خاطرات به یاد ماندنی و طنز و قابل اکر آن دوران یکی این برود‬ ‫که استادی داشتیم از اهل علم و روحانی و معمم ‪ ،‬البته همه اساتید مرا بره ؼیرر‬ ‫ازاستادی که به ما خوش نویسی وخطاطی تعلیم می داد ومی آموخت که لبراس‬ ‫شخصی و کت و شرلواری برود و یرا بره اصرطالح اهرل حروزه مکرال برود مرابقی‬ ‫تماما روحانی و معمم بودند ‪.‬‬ ‫این استاد بزرگوار به ما فقره آمروزش مری داد و بررای آمروختن درس‬ ‫قناعت و یا صرفه جویی و جلوگیری از اسراؾ وتبایراصرار داشت که به مرا‬ ‫بیاموزد برای ی دست نماز صحیح و وضرو گررفتن بری عیرب و نقرص جهرت‬ ‫اقامه نماز فقط به دوتا قاشق آش خروری (سروپ) آب نیراز داریرم وهمرین مقردار‬


‫احسان شوشتری ‪211 /‬‬

‫آب کافی است وکفایرت مری کنرد وبیشرتر ازآن زیراده روی وولخرجری واسرراؾ‬ ‫است !!‪.‬‬ ‫و از یادگرررار هرررای بررره جرررای مانرررده از دوران طلبگررری مرررن ‪ ،‬آبونمررران‬ ‫واشررتراک دائمرری وهمیشررگی ومتمررادی "انتشررارات راه حررق " بررود کرره نشررریه‬ ‫و جزوه کوچکی بود که همه ماهه با پست از شهر قم برایم ارسال می گردید و‬ ‫تفکرات شیعی را ترویج و تبلیػ می نمود ‪ ،‬این نشریات سالیان سال بررای مرن‬ ‫با پست ارسال می گشت ولی بعد ها که برا آثاروافکرار دکترعلری شرریعتی آشرنا‬ ‫شدم و ازمریدان و طرفداران اندیشه ایشان گردیدم و خود را مونؾ و مسئول‬ ‫مرری دیرردم کرره همرره آثررار و کتررب دکترعلرری را مطالعرره نمررایم ‪ ،‬چررون انتشررارات‬ ‫"درراه حق" را موافرق برا راه دکترر شرریعتی نمری دیردم دیگرهرگرزآن جرزوات‬ ‫راه حق را نمی خواندم !‪ ،‬اگرر چره همچنران مسرتمر وهمره ماهره و بره صرورت‬ ‫رایگان ومجانی از شهرستان قم به آدرس من درمشهد پست می شد ‪ ،‬ولری مرن‬ ‫حترری پاکررت آن ررا هررم برراز نمرری کررردم !‪ .‬ی ر روز کرره پرردرم پاکررات در بسررته‬ ‫نشریات راه حق را دید گفت ‪ :‬پسرم اگر اینها را نمی خوانی ال اقل اطال برده‬ ‫تا برایت نفرستند !‪ .‬کلی هزینه پست و ارسال اینهاسرت و ایرن اسرراؾ اسرت و‬ ‫خوب نیست ‪ ،‬خدا را خوش نمی آید ! بگو برای شخص دیگری بفرستند ‪.‬‬ ‫پس از مدتی چون تصمیم گرفته بودم که ادامه تحصیالت متوسرطه و‬ ‫دبیرستان را نیز با حضور در کالس های شبانه دنبال نمایم لاا در ابتدای سرال‬ ‫تحصیلی بعدی جهرت ثبرت نرام بره سرراغ دبیرسرتان رفرتم ولری از شرانس خروش‬ ‫واقبال خوب من ! ‪ ،‬در عرق همران یکری ‪ ،‬دو سرالی کره تررک تحصریل کررده‬ ‫بودم وبه دبیرستان نرفته بودم ‪ ،‬ننام آموزشی کشورهم تؽییر کرده بود !‪.‬‬ ‫یعنرری اینکرره تررا قبررل از آن سررال و طبررق برنامرره ننررام آمرروزش قرردیمی‬ ‫دوره ابتدائی و دبسرتان شرش سرال برود کره پرس از آن همره دانرش آمروزان وارد‬ ‫دبیرستان می شدند و اصطالحا کالس هفرتم را ادامره مری دادنرد و پرس از شرش‬ ‫سال تحصیل در دوره متوسطه و دبیرستان دیپلم می گرفتند ‪ .‬ولی در این سال‬ ‫چونکرره ننررام آموزشرری کشررور تؽییررر کرررده و اصررالح ومتحررول شررده بررود دوره‬


‫‪ /212‬خانه پدری‬

‫ابتدائی و دبستان پنج سال و پس از آن هم سه سال دوره راهنمائی و سپس نیز‬ ‫چهار سال مقطع تحصیل در دبیرستان تعیین گردیده بود تا دانش آموزان موفق‬ ‫به کسب ودریافت دیپلم شوند ! ‪.‬‬ ‫من با تنبلی و ندانم کاری خودم و یکی ‪ ،‬دو سال به دبیرسرتان نررفتنم‬ ‫باعس شدم سال تحصیلی بعدی که تصمیم به ادامه تحصیالتم گرفتم چرون ننرام‬ ‫آموزشی کشور دگرگون شده بود به جای نشستن برر سرر کرالس اول دبیرسرتان‬ ‫از کررالس اول دوره راهنمررایی سررر در آورم ! وازابترردای کررالس اول راهنمررایی‬ ‫شرو به خواندن نمودم و از بس شراگرد زرنری و درس خروانی برودم ‪ ،‬پایران‬ ‫دوره متوسطه و دبیرستان را که همره دانرش آمروزان معمرولی وحتری کنرد اهرن‬ ‫هرررم برررا دوازده سرررال تحصررریل سرررپری مررری کننرررد ‪ ،‬بگررراریم از دانرررش آمررروزان‬ ‫تیزهوشرری کرره بعضرری از مقرراطع تحصرریلی را جهشرری مرری خواندنررد وبرره کررالس‬ ‫برراالترمی پریدنررد تررا زودتررر دیررپلم بگیرنررد ! برررعکس همرره آنهررا مررن بررا هرروش و‬ ‫اکاوت فوق العاده وسرشرارخودم ! حتری بردون یکسرال رفروزه شردن ومرردودی‬ ‫ایررن دوره دوازده سرراله را درسرریزده سررال سررپری وتحصرریل کرررده ام ! ( شرراید‬ ‫تصمیم داشتم که پایه تحصیلی ام قروی ترر باشرد !!) و بررای دریافرت یر دیرپلم‬ ‫نا قابل متوسطه ‪ ،‬سیزده سال تالش کرده وزحمت کشیده ام ! وخدا می داند که‬ ‫چند سال یللی وتللی کرده ام !‪.‬‬ ‫مادرم همیشه می گفت ‪ :‬آدم تنبل ی کراررا دو برار انجرام مری دهرد !‬ ‫و من از این بابت خیلی خوشحالم و خدای را شکر می کنم که تنبلی مرن آنقردر‬ ‫نبرروده تامجبورباشررم کرره دوره اتمررام تحصرریالت متوسررطه وگرررفتن دیررپلم را کرره‬ ‫دوازده سال است را درطی بیست و چهار سال تجربه نمایم !‪.‬‬ ‫در حررروالی میررردان صررراحب الزمررران بررره طررررؾ فلکررره سرررعد آبررراد در‬ ‫شهرمشهد ی مدرسه راهنمرای شربانه ترازه تاسریس بره نرام "عرارؾ" برود ‪ ،‬کره‬ ‫پررس از مرردتی کرره از شرررو سررال تحصرریلی گاشررته بررود و مررن در هرریچ ی ر از‬ ‫کالس ها شرکت نکرده بودم ‪ ،‬برای پیگیری وضعیت تحصیلی خرودم بره دفترر‬ ‫مدرسه مراجعه کردم ‪ .‬با وجود گاشت حداقل سه ماه از سال تحصیلی ‪ ،‬مردیر‬


‫احسان شوشتری ‪213 /‬‬

‫مدرسه با کمال محبت و مهربانی مرا پایرفت و دستم را گرفت و همران لحنره‬ ‫به سرکالس درس برد و به دست معلمی که در حال تدریس بود سپرد !‪.‬‬ ‫خرررودم از تعجرررب مرررات و مبهررروت مانرررده برررودم و تصرررورش را هرررم‬ ‫نمی کردم و آمادگی اش را هم نداشتم ‪ .‬آنچنان رفتار پدرانه و صمیمانه ای در‬ ‫حق من انجام داد که هرگز فراموشش نمی کنم ‪ .‬این دیپلمری را هرم کره بعرد هرا‬ ‫موفق به دریافت آن شدم را مدیون او هستم که چنرین صرمیمانه مررا پرایرفت و‬ ‫به اصرار سر کالس درس نشاند ! ومی گفت ‪ :‬که پسرم این حرؾ ها چیه کره‬ ‫می زنی ‪ .‬اشکالی ندارد ‪ .‬حیؾ تو نیست که ی سال دیگه وقتت تلؾ شود‬ ‫و بخررواهی سررال بعررد دوبرراره نررام نویسرری کنرری ! ‪ .‬همررین رفتررار صررمیمانه وبررا‬ ‫محبررت آن مرردیر محترررم باعررس شررد تررا دوبرراره پررس از چنررد سررال ترررک تحصرریل‬ ‫مجددا دانش آموز دوره شبانه مدرسه راهنمایی عارؾ شردم !‪.‬مرن صرمیمانه از‬ ‫مرررردیریت محترررررم مدرسرررره راهنمررررایی تحصرررریلی عررررارؾ در آن سررررالها تشررررکر‬ ‫وقدردانی می نمایم و ای کاش نرام مبارکشران هرم بره خراطرم مانرده برود ترا اکرر‬ ‫می کردم ‪.‬‬ ‫در دوران دبیرسرررتان هرررم دبیرررر محتررررم و شایسرررته ای داشرررتم کررره بررره‬ ‫دانش آموزان زبان انگلیسی درس می دادند به نرام آقرای عطرائی کره ایشران هرم‬ ‫خاطرات خوب و به یاد ماندنی از شخصیت مهربان و پر کار و صمیمی خرود‬ ‫در اهن من به یاد گار گاارده است ‪.‬‬ ‫جنرررراب عطررررائی تررررا سررررالها پررررس از پیررررروزی انقررررالب اسررررالمی هررررم‬ ‫دردبیرسرررتان آقرررا مصرررطفی خمینررری واقرررع در چهرررار راه زرینررره مشرررهد تررردریس‬ ‫می فرمودند ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫اگررر مررن ایررن خواسررته وآرزوی قلبرری پرردرم را بررر آورده مرری کررردم و‬ ‫همچنان کره دوسرت مری داشرت ترا جامره و ردای روحانیرت را برر ترن مرن ببینرد‬ ‫عمل می کردم و این عبا و قبا و عمامه را که شایسته قد رشرید و رعنرای مرن‬


‫‪ /214‬خانه پدری‬

‫می دانست به تنم می کرردم ‪ ،‬سرنوشرت مرن بره گونره دیگرری رقرم مری خرورد‪،‬‬ ‫واحتمررراال امرررروز صررراحب بررری چرررون وچررررای محرررراب ومنبرومسرررجد وتسررربیح‬ ‫وسجاده پدری بودم !‪.‬‬ ‫ولی اینگونه نشرد وتقدیرومشریت الهری سرنوشرت وزنردگی دیگرری را‬ ‫برای من رقم زده بود و پس از مدتی که زیاد هم طوالنی نبود ‪ ،‬دروس حروزه‬ ‫را رهرررا کرررردم ودوبررراره بررره همررران دبیرسرررتان بازگشرررتم و چرررون روزانررره هرررم‬ ‫نمی توانستم ثبت نرام کرنم در دوره شربانه تحصریل مری کرردم ‪ ،‬ولری ترا مردتهای‬ ‫مدیرد و ترا زمران اعرزام بره خردمت سرربازی برا حروزه علمیره در ارتبراط برودم ‪،‬‬ ‫چون یکی ازپسرعمه های صمیمی و هم سن و سال من از روستا آمده برود و‬ ‫درمدرسه علمیه نواب حجرره ای گرفتره واسرکان یافتره برود ومرن نیرز دراوقرات‬ ‫بیکررراری وفراؼررررت کرررره در آن ایررررام ودرآن سرررالها خیلرررری فررررراوان هررررم داشررررتم‬ ‫هراز گررراهی بررره ایشررران سرررری مررری زدم و از اخبرررار و جریانرررات حررروزه علمیررره‬ ‫اطالعاتی کسب می کردم و حتی در بعضی از دروس نیرز بصرورت افتخراری‬ ‫ومستمع آزاد شرکت می کردم !‪.‬‬ ‫و به اتفاق وهمرراه هرم ایشران برود کره درمجلرس خرتم وتررحیم مرحروم‬ ‫دکترعلی شریعتی که درمسجد مال هاشم واقع درباغ مل فی ما بین چهار راه‬ ‫نادری و مسجد کرامرت از یر سرمت و مدرسره نرواب و حررم امرام رضرا ( )‬ ‫درسمت دیگرمنعقد گردیده بود شرکت کردیم ‪.‬‬ ‫مسجد کرامت واقع در چهار راه نادری نیز محلری برود کره آقرای سرید‬ ‫علی خامنه ای مجالس سخنرانی خرود را در آنجرا برر قرارمری کردنرد و مرا هرم‬ ‫معموال درپای منبرایشان حضور داشتیم ‪.‬‬ ‫ولی در آن روز خاص که خبر صعود دکترعلی شریعتی درآپارتمران‬ ‫مسکونی اش درشهر پاریس را روزنامره هرای کیهران و اطالعرات بره صرورت‬ ‫خیلرری کوچر و مختصردرصررفحه اول برره چرراپ رسررانده بودنررد ‪ ،‬مررن برره طررور‬ ‫اتفاقی جهت رفتن به سمت مدرسه علمیه نواب و دیداربا پسرعمه طلبه خرویش‬ ‫از جلوی مسجد "مال هاشم" عبور می کردم که از داخل اتوبوس شررکت واحرد‬


‫احسان شوشتری ‪215 /‬‬

‫چشمم به نیروهای زره پوش گارد و پلیس ضرد شرورش رییرم آریرامهری افتراد‬ ‫که دور تا دور مسجد را محاصره کرده بودند !‪.‬‬ ‫وقتی داخل مدرسه نواب پسرعمه طلبره جروان خرویش را دیردم و ایرن‬ ‫جریان و موضرو را تعریرؾ کرردم ‪ ،‬او هرم بالفاصرله در جرواب گفرت ‪ :‬حتمرا‬ ‫برای دکتر علی مجلس ختم گرفته اند ‪ ،‬پاشو بریم ببینیم چه خبره !‪.‬‬ ‫‪ ...‬ومرررن از اینکررره در آن روز و در صرررحن مسرررجد مرررال هاشرررم تنهرررا‬ ‫شرکت کننده ای بودم که داخل حیاط مسجد ودرمجلرس خرتم دکترعلری شرریعتی‬ ‫پیراهن رنگری و زرشرکی پوشریده برودم و در کنرار آنهمره شررکت کننردگانی کره‬ ‫تماما و یا اکثرا لباس سریاه و عرزا داری در ترن داشرتند حضورداشرتم هنروز هرم‬ ‫کرره سرری و پررنج سررال از آن ترراریخ گاشررته اسررت احسرراس نرراراحتی و شرررمندگی‬ ‫دارم !‪ ،‬ولررری متاسرررفانه در آن روز فرصرررت برگشرررتن بررره منرررزل و تعرررویق‬ ‫وپوشیدن لباس مناسب جهت شرکت در مجلس ختم نبود ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫بدون شر همرین دوران نوجروانی و بره طورمشرخص ازابتردای سرال‬ ‫هررزار و سیصررد و پنجرراه تررا اواخرسررال هررزار وسیصررد و پنجرراه و شررش هجررری‬ ‫شمسی که درابتدا در حوزه علمیه مشؽول کسب معارؾ برودم وپرس از آن نیرز‬ ‫در کالس های شبانه دوره متوسطه شرکت می کردم و درس می خواندم و در‬ ‫طررری روزهرررم کرررار مشخصررری انجرررام نمررری دادم ‪ ،‬دوران مرررتالطم و پرمخررراطره‬ ‫زندگی من بوده است ‪ .‬در ابتردا کره بنرا برر اصررار پردرم چنرد سرالی در دروس‬ ‫حوزه علمیه شرکت کردم و پس از آن هم چون خیلی دوست داشرتم کرار کرنم و‬ ‫زود ترر پرول در بیراورم واسرتقالل مرالی داشررته باشرم و نیراز منرد پرول ترو جیبرری‬ ‫پرداختی از جانب پدرم نباشرم ‪ ،‬هرر هفتره و هرر مراهی در یر جرائی و محلری‬ ‫مشررؽول کررار و شررؽل جدیرردی بررودم کرره متاسررفانه چررون در شرررایط سررنی مررن هررم‬ ‫کاردرسررت وحسررابی ومناسررب و دائم ری وشایسررته ای وجررود نداشررت ‪ ،‬برره طررور‬


‫‪ /216‬خانه پدری‬

‫مرتب و مننم محل کار و نو حرفه ام تعویق می شرد از شراگرد عکاسرخانه‬ ‫گرفته تا شیشه بری و گل دوزی و بستنی فروشری و توزیرع روزنامره خراسران‬ ‫ترررا عمرررده تررررین و طررروالنی تررررین کاروشرررؽلی کررره در آن ایرررام انجرررام داده ام‬ ‫کررارگرحروفچین چاپخانررره ای واقرررع در خیابرران خررراکی فررری مررا برررین چهرررار راه‬ ‫خسروی تا گنبد سبزبوده است ‪.‬‬ ‫با فرا رسیدن زمستان سال هزارو سیصدو پنجراه و شرش و اعرزام بره‬ ‫خدمت سربازی وملحق شدن به نیرروی زمینری ارترش شاهنشراهی ‪ ،‬درحقیقرت‬ ‫سررالهای پررر تالطررم و آشررفته زنرردگی مررن وبرره همررراه آن سررنین نوجرروانی ودوران‬ ‫سردرگمی من نیزپایان پایرفت‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪217 /‬‬

‫خاطرات قم‬

‫شهر قم ‪ -‬تابستان ‪۴۸۳۱‬‬

‫‪ ...‬دردوران نوجررروانی و درسرررن پرررانزده سرررالگی در یررر مسرررافرت‬ ‫تحقیقی وتفریحی و خراطره انگیرز کره بره درخواسرت پردرم صرورت گرفتره برود‬ ‫وحامل نامره ای مکتروب وپیرامی مخصروص از جانرب ایشران بررای پسررعموی‬ ‫طلبه و روحانی خویش درحوزه علمیه قم بودم ‪ ،‬ازشرهر خرودم مشرهد وبوسریله‬ ‫اتوبوس عازم شهرستان قم شدم ‪.‬‬ ‫درابتدای ورودم به شهر قم درمنزل پسرعموی خودم کره در کوچره ‪،‬‬ ‫پس کوچه های محله قدیمی یخچال قاضی سکونت داشتند میهمان بودم ‪ ،‬محل‬ ‫استقرارواسکان وخواب من دراتاق میهمان خانه که ابتدای ورودی درب حیاط‬ ‫بود تعیین گردیده ومشخص شده بود ‪.‬‬ ‫درانتهای ی کوچه بن بست ‪ ،‬ی ساختمان کوچ وآجری و کهنره‬ ‫وقردیمی واقررع شررده بررود کرره یر درچروبی عتیقرره ونسرربتا سررنگینی هررم داشررت کرره‬ ‫بمحق ورود پشت درب ورودی یر راهرروی باریر ترا حیراط منرزل وجرود‬ ‫داشت ومثل ی هشتی کوچ وباریر مری مانسرت کره در سرمت راسرت ایرن‬ ‫راهروی اتاق مخصوص میهمانان بود و بعد از راهرو هرم برا پرائین رفرتن از‬ ‫دو تا پله به کؾ حیاط می رسیدیم وکؾ حیاط وراهررو ورودی هرم آجرر فررش‬


‫‪ /213‬خانه پدری‬

‫بود ‪ ،‬اتراق هرای انردرونی هرم آن طررؾ حیراط واقرع شرده برود ‪ .‬ابتردای ورودی‬ ‫راهرو به حیاط منزل هم ی پرده ضخیم نصب کرده بودند که اتاق میهمران و‬ ‫ورودی راهرررو آن را کررامال ودقیقررا از حیرراط و اترراق هررای انرردرونی منررزل جرردا‬ ‫مری سرراخت و زمانیکرره میهمرران مرررد و نرامحرمی برره منزلشرران وارد مرری شررد بررا‬ ‫اهررالی منررزل رو برررو نمرری گشررت ودیررد داخررل حیرراط واترراق هررای روبرررو کررامال‬ ‫پوشریده شررده بررود تاهیچگونرره برخررورد ودیرداری بررا خررانم خانرره وکرردبانوی منررزل‬ ‫وجود نداشته باشد ‪.‬‬ ‫پررس از چنررد روزی کرره مررن در منررزل پسرررعمو مسررتقر بررودم یکبررار‬ ‫همسر پسرعمو که ما ازابتدا وطبق عادتی که به ما آموخته بودند ایشران را هرم‬ ‫دخترعمررو خطرراب مرری کررردیم ی ر کاسرره چینرری پرازدانرره هررای انررار سرراوه دون‬ ‫کرررده برررایم آورد ودرب اترراق تحررویلم داد ورفررت ‪ ،‬تررا آن روز هرریچ کسرری میرروه‬ ‫اناررا بدین شکل وصورت برایم سرو نکرده بود !‪.‬‬ ‫در مشهد که بودیم همیشه هنگام انارخوردن هر کسی ی اناردرسته‬ ‫از داخل سینی یا دیس وبشقاب برمی داشت وخودش مونؾ بودآن را قاچ کنرد‬ ‫وبادست وچنی ودندان به هر شکلی که می توانست ومایل بود صرؾ نماید ‪.‬‬ ‫مادرم می گفت ‪ :‬انار میوه بهشرتی اسرت و اگرر تمرام دانره هرای آن را‬ ‫کامل بخورید مثل این است که ی میوه کامل بهشتی را خورده باشید ! نه ایرن‬ ‫که خود مادرم با ولع کامل ی انار چهار قاچ می کرد و همه دانه هرای آن را‬ ‫هم تا دانه آخرمی خورد واجازه نمی داد حتری یر دانره نرارس و یرا خرراب آن‬ ‫هم این ور و آن ور بیافتد و یا تروی بشرقاب براقی بمانرد ‪ ،‬چرون در آن صرورت‬ ‫فکر می کرد کره میروه بهشرتی از دسرتش پریرده اسرت !‪ .‬بهمرین علرت وبراچنین‬ ‫تربیتی ما هم یاد گرفته بودیم که انار را ترا آخررین دانره آن بخروریم و کسری را‬ ‫در خوردن میوه بهشتی با خودمان شری نگردانیم ! حتری یر دانره انارمران‬ ‫را هم به هیچ احدی نمی دادیم ! هر چیزی راکه تصور بفرمائیرد امکران داشرت‬ ‫از دست ما بچه هرا بگیرنرد اال و بجرز یکری ‪ ،‬دو دونره انرار در هنگرام خروردن‬ ‫وبلعیدن ی انار درسته !‪ .‬شوخی که نبود آدم عاقرل کره میروه بهشرتی خرودش‬


‫احسان شوشتری ‪211 /‬‬

‫را به دیگران نمی داد ! کدام آدم سالمی شخص دیگرری را در بهشرت خرودش‬ ‫راه می دهد وشری می کند !!‪.‬‬ ‫بره همرین دلیرل وقتیکره دخترعمرو یر کاسره چینری نسربتا برزرگ انرار‬ ‫دون کرده باضافه قاشق برای ما به اتاق پایرائی فرستاد خیلی برایم جالب برود‬ ‫وکلی کیؾ کردم ولات بردم !‪ ،‬چرون ترا آن روز ندیرده برودم و نمری دانسرتم کره‬ ‫انار را هم می شود مانند بچه آدم نشست ومثل ی بستنی با قاشرق میرل کررد و‬ ‫از خوردن آن هم لات وافر وبسریاربرد کره حتری ترا سرالیان سرال مرزه اش زیرر‬ ‫دندانت باقی مانده باشد !‪.‬‬ ‫پس ازچند روزی که درمنزل پسرعمو میهمان برودم ‪ ،‬نمری دانرم دهره‬ ‫فاطمیرره فرررا رسررید و یررا ایررام سرروگواری دیگررری مشررابه آن بررود کرره پسرررعمو را‬ ‫برررای برگررااری مراسررم عررزاداری ومجلررس سررخنرانی و منبررر رفررتن و روضرره‬ ‫خوانی به یکی از شهرستان های جنوبی کشرور دعروت کررده بودنرد وپسررعمو‬ ‫با وجود اینکه اولین نوزادشان هم تازه بدنیا آمده برود ولری چرون قرول داده برود‬ ‫ناچاربه رفتن بود‪.‬‬ ‫چون پسرعموروحانی من جهت سفر تبلیؽی ازشهرقم خرارج مری شرد‬ ‫و من درمنزل تنها می ماندم ‪ ،‬ایشان مرا با خود به مدرسه علمیه دارالشفاء که‬ ‫در جرروارحرم حضرررت معصررومه ودیرروار برره دیوارمدرسرره فیضرریه قرررار دارد‬ ‫بردند و با چند تن از جوانان طلبره ای کره از حروزه علمیره فراروج بررای ادامره‬ ‫تحصرریل برره حرروزه علمیرره قررم آمررده بودنررد و جررزو شرراگردان عمررو جرران فرراروجی‬ ‫(عمو شیخ فضل هللا ) محسوب می شدند ‪ ،‬آشنا نمودند و قراربرراین شرد کره ترا‬ ‫هرزمانی کره مرن مایرل هسرتم در شرهرقم حضرور داشرته باشرم در اتراق وحجرره‬ ‫طلبگی آنان ودرمدرسه علمیه دارالشفاء سکونت واقامت نمایم !‪.‬‬ ‫شررراید ایرررن هرررم ازسفارشرررات وتوصررریه محرمانررره ومخفیانررره پررردرم بررره‬ ‫پسرعمو بود که مایل بودند من مردتی را در محریط وفضرای طلبگری ودرحروزه‬ ‫علمیه زندگی کرده باشم ! نمی دانم !‪.‬‬


‫‪ /225‬خانه پدری‬

‫درب ورودی هر دو تا مدرسه فیضیه و دارالشرفاء یکری اسرت کره بره‬ ‫میدان آستانه در جوار صحن حرم حضرت معصومه باز می شود ‪.‬‬ ‫وقترری مرری خواسررتیم وارد مدرسرره دارالشررفاء گررردیم یررا از آنجررا خررارج‬ ‫شویم ابتدا بایستی ازی راهروی باری وارد حیاط مدرسره فیضریه مری شردیم‬ ‫و پس از آن از درب ورودی این مدرسه وارد میدان آستانه می گشتیم ‪.‬‬ ‫چند روزی که از سکونت من در حجره طلبه هرای فراروج و مدرسره‬ ‫دارالشفاء می گاشت ‪ ،‬چون یکبار بدون اجازه بره وسرایل مرن دسرت زده بودنرد‬ ‫و به خاطر این عمل از آنها خوشم نیامرده برود ‪ ،‬یر روز کره برر حسرب اتفراق‬ ‫پسرخاله خودم را که ایشان هم از طالب جوان حروزه علمیره بودنرد و در شرهر‬ ‫قم سکونت داشتند را دراطراؾ حرم حضرت معصومه و داخرل صرحن مسرجد‬ ‫اعنم دیدم ‪ ،‬وقتی از من پرسرید‪ :‬کجرا مسرتقر هسرتی و مرن جریران را گفرتم ‪،‬‬ ‫ایشران دعرروت کررد کرره بره منررزل وی برروم ‪ ،‬خیلرری خوشرحال شرردم و بالفاصررله‬ ‫وبرردون کمترررین معطلرری دعرروتش را پررایرفتم و وسررایل خررودم را کرره عبررارت از‬ ‫ی ساک مسافرتی و چند جلرد کتراب داسرتان برود برداشرتم و بره منرزل طلبگری‬ ‫پسر خاله نقل مکان نمودم ‪.‬‬ ‫منزل پسرخاله هم عبارت از یر اتراق طلبگری و مجرردی برود منتهرا‬ ‫داخل مدرسه علمیه نبود ‪ ،‬بلکه درطبقره دوم یر درمانگراه و کلینیر درمرانی‬ ‫واقررع شررده بررود ‪ .‬در حقیقررت ی ر سرراختمان دو طبقرره در یکرری از خیابرران هررای‬ ‫اطراؾ ونزدی حرم به عنوان درمانگاه وییه طالب حوزه علمیره دایرر کررده‬ ‫بودنررد کرره چنررد روزدرهفترره تعرردادی از پزشررکان طهررران مرری آمدنررد و طلبرره هررا‬ ‫واعضررای خررانواده ایشرران را رایگرران ومجررانی ویزیررت مرری کردنررد و چررون همرره‬ ‫شررررب هررررا و اکثررررری از روزهررررای هفترررره هررررم کسرررری در سرررراختمان درمانگرررراه‬ ‫مستقروساکن نبود جهت حفانت و نگهبانی از درمانگراه تررجیح داده بودنرد کره‬ ‫اتاق های فوقانی وباالئی ساختمان را به تعدادی از طلبه ها واگاار نمایند تا بره‬ ‫عنوان خوابگاه از آنجا استفاده نمایند و ضمنا محافن و نگهبان لروازم و وسرائل‬ ‫و تجهیزات پزشکی درمانگاه هم باشند !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪221 /‬‬

‫من ازمدرسه علمیه دارالشفاء نقل مکان کرده و به این ساختمان آمرده‬ ‫بودم و بازهم دوباره با طلبه ها زندگی می کردم منتها در مدرسه دارالشرفاء برا‬ ‫طلبه های فاروج زندگی می کردم واکنون هم با طلبه های مشهد بودم ‪.‬‬ ‫از خاطراتی که از آن زمان به یاد دارم اینکه طلبه های آنجا ی تیم‬ ‫ورزشی وفوتبالی تشکیل داده بودند که روزهای خاصی از هفته را به یکی از‬ ‫زمین های خاکی اطراؾ شهر جهت تمرین و بازی می رفتند ‪.‬‬ ‫یکبار هم که من به اتفاق آنهرا رفتره برودم جوانران محرالت نزدیر بره‬ ‫زمررین خرراکی برررای مررا ایجرراد مزاحمررت نمودنررد ودرسررت وسررط بررازی فوتبررال‬ ‫م ر ی خواسررتند کرره مررا رااززمررین بیرررون کننررد و بررازی مررا را بهررم بزننررد بررا ایررن‬ ‫استدالل ؼیر منطقری کره چرون ایرن زمرین بایروخراکی بره محلره مرا نزدیر ترر‬ ‫است پس در نتیجه ما ماست ومحل تمرین وبازی ماست !‪ .‬و مرن هرم کره درآن‬ ‫سررن وسررال نوجرروانی حسررابی جوشرری شررده بررودم وکفرررم درآمررده بررود وازایررن‬ ‫زورگرویی و قلردری آنهرا سررخت عصربانی شرده برودم مرری خواسرتم دعروا وکتر‬ ‫کاری و بزن ‪ ،‬بزن راه بیندازم که با وساطت وپا درمیانی پسر خاله که جروان‬ ‫معقول تر و بزرگترما بود وکاپیتان تیم فوتبال هم بحساب می آمرد ‪ ،‬ؼائلره خرتم‬ ‫برره خیررر گردیررد و بررا تدبیرمدبرانرره ایشرران قراربررراین شررد کرره دو ترریم متشررکل از‬ ‫طلبه ها و تیم جوانان محالت قم ی بازی دوستانه با هم انجام بدهند وآنهرا هرم‬ ‫موافقت کردند ومسئله ومشکل پیش آمده به خوبی وخوشی حل شد !‪.‬‬ ‫ی شب سره شرنبه هرم کره همگری طلبره هرا قررار گااشرته بودنرد دسرته‬ ‫جمعی به مسجد جمکران قم برویم ‪ .‬آن شب هم پیاده راه افتاده بودنرد بره سرمت‬ ‫مسرررجد جمکرررران !‪ ،‬اتوبررروس هرررای ارزان قیمرررت دو ریرررالی شررررکت واحرررد بررره‬ ‫وفررروروفراوان از جلررروی حررررم واول خیابررران چهرررارمردان هرررر بعرررد از نهرررر‬ ‫سه شنبه مردم مشتاق را تا جمکران می بردند و آخر شب هم باز می گرداندند‬ ‫ولی ایرن گرروه طلبره هرای نابؽره تصرمیم گرفتره بودنرد کره ایرن مسریرطوالنی را‬ ‫پیرراده برونررد چررون معتقررد بودنررد پررای پیرراده ثررواب بیشررتری دارد و مررن هررم کرره‬ ‫نوجوانی پانزده ساله بودم به ناچار همراه آن گروه و پیاده براه افتادم و در آن‬


‫‪ /222‬خانه پدری‬

‫نلمت شب ازمیان بیابان های اطراؾ قرم وجراده هرای باریر وکرم رفرت وآمرد‬ ‫سنگی وشنی به سمت مسجد جمکران پیاده ولنی لنگان به پیش می رفتیم ‪.‬‬ ‫و جالبتر اینکه یکی از طلبه ها ی قرآن کوچ جیبی هم داشت کره‬ ‫آن را ازجیررب قبررای خررود در آورده بررود و در آن ترراریکی مسرریر راه کرره حترری‬ ‫المپ کم سوی تیر چراغ برق هم وجود نداشت ‪ ،‬فقرط از شرانس واقبرال خروش‬ ‫آنها فکر می کنم آن شب کمی مهتابی بود و در نرور مراه هرر از چنرد قردمی کره‬ ‫راه می پیمودند دوباره می ایستاد وچند نفری سرهاشان را روی قرآن کوچر‬ ‫جیبی که در دست یکی از طلبه ها بود خم می کردند تا به کم هم آیره ای را‬ ‫کره مرد ننرر برود و مری خواسررتند پیردا کننرد و آن خرط ریرز قررآن را در آن نررور‬ ‫مهتاب به دقت وبا صدای بلند بخوانند تا خودشان و دیگر طلبره هرای گرروه کره‬ ‫تعدادی از آنان جلوتر وتعدادی ازعقرب مری آمدنرد بشرنوند و آن آیره را در طری‬ ‫مسیر حفن نمایند !‪ .‬فکر می کنم صدها برار درطری مسریرراه ایسرتادند وآیره ای‬ ‫را که می خواستند یافتند وازروی قرآن با متن صحیح مطابقت وکنترل کردند‬ ‫ودوباره حرکت نمودند ! نمی دانم جرزو تکرالیؾ درسری حروزه وکالسشران برود‬ ‫کرره بایسررتی روز هررای آترری سرروره هررایی را حفررن کرررده وبرره اسررتاد خررود برررای‬ ‫امتحان تحویل دهند و یا اینکه یر عمرل خرود خواسرته برود کره مایرل بودنرد در‬ ‫طی مسیر پیاده تا جکمران چند تا سوره قرآنی را هم حفن کرده باشند !‪.‬‬ ‫یکبررار هررم در ی ر فرصررت مناسررب و مقتضرری کرره تنهررا مانررده بررودم‬ ‫مخفیانه ویواشکی سرری بره تنهرا سرینمای موجرود درشرهر قرم زدم و تر وتنهرا‬ ‫برای تماشای فیلم به سالن نمایش سینما رفتم ‪ ،‬خیلی هم نگرران ودلرواپس برودم‬ ‫کرره ی ر وقررت خرردائی نرراکرده ی ر نفرآشررنا مرررا ببینررد !‪ ،‬آخرره س رینما رفررتن در‬ ‫خانواده ما جزو اعمال منکراتی وقبریح وزشرت محسروب مری شرد و مرا درشرهر‬ ‫خودمان مشهد هیچ وقت جر ت آشکارا رفتن به سینما را نداشتیم !‪.‬‬ ‫ولی زمانیکه در شهرقم چنین فرصتی برایم پریش آمرده بروده کره تنهرا‬ ‫وبیکررار باشررم بالفاصررله از فرصررت اسررتفاده کررردم و برره سررینما رفررتم !‪ .‬درآن‬ ‫روزی فیلم سینمائی از "سعید راد" روی پرده نمرایش برود بره نرام " تنگنرا " ‪،‬‬


‫احسان شوشتری ‪223 /‬‬

‫در آن شهر وآنهم با وجود فقرط یر‬

‫سرالن نمرایش دیگره حرق انتخراب هرم بررای‬

‫تماشاچی باقی نمی ماند که بخواهد فیلم مورد عالقه اش را انتخاب نماید !‪.‬‬ ‫وهمین تنها سالن نمایش سینمای شهر قم نیزترا آن تراریخ یکری دو برار‬ ‫توسط افراد متعصب ومسلمانان تند رو به آتش کشریده شرده برود ‪ .‬وقتری مرن بره‬ ‫تنهایی وارد سالن نمایش سینما شدم هم نگران این برودم کره یر وقرت آشرنایی‬ ‫مرا ببیند ! وهم وحشت این را داشتم که نکند ی وقت این قمی هرای متعصرب‬ ‫سالن سینما را به آتش بکشند !!‪.‬‬ ‫پس از اقامت چنرد هفتره ای درشرهرقم بره شرهرخودم مشرهد مراجعرت‬ ‫کردم ‪.‬‬ ‫*********‬ ‫ولی چند سال بعد مجددا به این شرهر مسرافرت کرردم وآن زمرانی برود‬ ‫کررره یکررری ازبررررادران کررروچکترم جرررزو طرررالب حررروزه علمیررره قرررم گشرررته برررود و‬ ‫درحقیقررت برررای ادامرره تحصرریالت عالیرره از حرروزه علمیرره فرراروج برره ایررن ش رهر‬ ‫مهاجرت کرده ودرآنجا مقیم وساکن شده بود ‪ .‬اگر درسفر قبلی پیؽام ونامره ای‬ ‫خصوصرری ومحرمانرره از طرررؾ پرردرم برررای برررادرزاده طلبرره وروحررانی اش‬ ‫مررری برررردم ولررریکن اینبرررارفقط برررا تصرررمیم شخصررری وبررره خواسرررته خرررود وبررررای‬ ‫دیدارومالقات با برادر طلبه خویش درمسافرتی دیگربه شهرقم باز می گشتم ‪.‬‬ ‫وقترری درسررفر دوم وارد شررهرقم شرردم خرررداد مرراه سررال هزاروسیصررد‬ ‫وپنجاه وشش بود ومن اینبارجوانی نروزده سراله برودم کره قررار برود ترا چنرد مراه‬ ‫بعررد برررای آمرروزش سررربازی وخرردمت ننررام ونیفرره اعررزام گررردم ودرحقیقررت‬ ‫می رفتم تا با برادرم که در شهرقم زندگی ودرحروزه علمیره تحصریل مری کررد‬ ‫خداحافنی کرده باشم ‪ .‬و این ادامه داستان آن سفر تاریخی ‪:‬‬ ‫در اینجررررا اعتررررراؾ واقرارمرررری کررررنم کرررره تمررررامی مبررررارزات سیاسرررری‬ ‫و درگیررری هررای خیابررانی وفیزیکرری مررن بررا مررأموران گررارد جاویررد شاهنشرراهی‬ ‫ونیروهای ضد شورش در دوران رییم ستم شراهی عبرارت اسرت از یر روز‬


‫‪ /224‬خانه پدری‬

‫که در شهرقم برای دیداربرادرطلبه ام رفته بودم ‪ .‬وقتی ازدرب مدرسه فیضیه‬ ‫خررارج مرری شرردم در میرردان آسررتانه درسررت جلرروی درب ورودی حرررم حضرررت‬ ‫معصرررومه نیررررو هرررای گرررارد برررا بررراتوم و سرررپر و کالهخرررود وتمرررامی تجهیرررزات‬ ‫ضد شورش توی میدان آستانه و جلوی صحن حرم تجمع کرده بودند‪.‬‬ ‫من هم بی هیچ مشکل ودردسری راه خودم را به سمت درب ورودی‬ ‫حرم حضرت معصومه پیش می رفرتم ‪ .‬بعرد از نهرروزپرانزدهم خررداد برود ‪.‬‬ ‫ناگهان دیدم که یکی ازمأموران برا تجهیرزات کامرل یر پسررجوانی را تعقیرب‬ ‫می کند وآن بیچاره را به باد کت گرفته بود وبا ضربه هرای براتوم حسرابی بره‬ ‫جانش افتراده برود وتنبیره اش مری کررد ‪ .‬قصرد دسرتگیری وبازداشرت هرم درکرار‬ ‫نبود فقط می زدند که جوانان و طلبه ها را متفرق کنند اصال تجمعی هم در آن‬ ‫ساعت روز نبود ! فقط می خواستند خودی نشان بدهند و زهرچشمی بگیرند تا‬ ‫هیچ کسی جر ت تجمع را هم نداشته باشد ‪ ،‬چون سالگرد پانزده خرداد بود‪.‬‬ ‫مررأموران پلرریس و نیروهررای گررارد ایررن جرروان بیچرراره وبینرروا را چنررد‬ ‫نفری دوره کرده بودند و با باتوم کت می زدند آن جوان بیچاره وبد بخت هرم‬ ‫فرار می کرد که کت نخورد ویا کمترکت بخورد !‬ ‫اول و قبرررل ازاینکررره بررره سرررراغ مرررن بیایرررد پشرررت سرررر یررر پیرررر مررررد‬ ‫سالخورده ای که به سمت حرم می رفت پنراه گرفتره برود کره از ضرربات براتوم‬ ‫درامان باشد و پس از آنکه از کم وحمایرت پیرر مررد نرا امیرد شرده برود چرون‬ ‫کاری از دستش بر نمی آمد دوباره فرار کرد واینبار به سمت مرن آمرد و پشرت‬ ‫سر من سنگر گرفت !‪.‬‬ ‫من هم آهسته و آرام به راه خرودم بره سرمت درب ورودی حررم ادامره‬ ‫می دادم ‪ .‬والبته با نفرت وناراحتی وعصبانیت حرکات مرأموران ضرد شرورش‬ ‫را هم نناره می کردم و چون در آن شهر هم میهمان و ؼریب برودم در نتیجره‬ ‫نهایت سعی وتالشم را هم می کردم که ازدرگیری پرهیز نمایم !‪ .‬وقتیکه پسر‬ ‫جرروان قمرری از دسررت مررأموران گررارد فرررار مرری کرررد و پشررت سرررزائرین حرررم‬ ‫واین و آن قایم می شد حرص می خوردم که چررا کراری نمری کنرد ! برا خرودم‬


‫احسان شوشتری ‪225 /‬‬

‫مرری گفررتم اگررر االن درمشررهد بررودیم مرری دانسررتم کرره بررا ایررن مررأموران مررزدور و‬ ‫زورگو چه کار کنم !!‪.‬‬ ‫در همررین افکاروخیرراالت بررودم کرره از شررانس بررد آن روز مررن آن پسررر‬ ‫جوان قمی وشاید هم طلبه جوانی شهرستانی بود که به سراغ من آمد و مرا بره‬ ‫عنوان سنگروسپر بال وپناهگاه خودش جهت فرار از دست مأموری که در پی‬ ‫او دوان بود وتعقیبش می کرد قرار داد ومررا کره از معردود افرراد وسرط میردان‬ ‫بودم انتخاب کرد ‪ ،‬چون دیگر عابرین ورهگاران اکثرا داخل مؽازه ها وکنرار‬ ‫دیواره ها پناه گرفته بودند و بدون اراده و بدون هیچگونه حق انتخراب مررا هرم‬ ‫که مسافر وؼریب بودم وارد میردان کارزارومبرارزه و درگیرری خیابرانی کررده‬ ‫بود !!‪.‬‬ ‫دیگرره برری تفرراوتی و برری ترروجهی امکرران نداشررت ‪ ،‬چررون ی ر مررأمور‬ ‫زورگرروی برری ادب وبرری نزاکررت ‪ ،‬بررا ی ر جفررت پرروتین وی ر کالهخررود وی ر‬ ‫سپروی باتوم دردست !‪ ،‬ی تنه همه میدان آستانه را کره خیلری هرم پرر رفرت‬ ‫و آمد برود قررق کررده برود !‪ .‬و جماعرت زائررین را از چرپ و راسرت فرراری‬ ‫می داد به گونه ای که عده ای داخل مؽازه هرای اطرراؾ میردان و گروهری هرم‬ ‫داخل راهروی مدرسه فیضیه که درب بزرگی به سمت میدان داشت پناه گرفته‬ ‫بودند ‪ .‬وقتی جوان قمی هیچ جایی برای پناه برردن وسرنگرگیری نداشرت چرون‬ ‫همره متفررق شرده بودنرد و فقررط مرن وسرط میردان تنهررا مانرده برودم کره آهسررته راه‬ ‫خودم را می رفتم ‪ ،‬پشت سر من پناه گرفت !‪.‬‬ ‫یکی از مأمورانی که در تعقیب او بود وبه دنبال او مری دویرد بره مرن‬ ‫رسید ‪ ،‬از این کاله کاسکت ها روی سرش گااشرته برود ولری طررؾ پالسرتیکی‬ ‫ونقاب شفاؾ محافن جلوی صورتش را نبسته بود و نقاب جلروی صرورتش کره‬ ‫ف و دماغ و چشمانش را می پوشانید با ی بندی از روی کالهخودش روی‬ ‫شانه اش آویزان بود و یا اینکه نقراب کالهرش مثرل اینهرا کره عینکشران را روی‬ ‫سرشان می گاارند او هرم نقرابش را براالی کالهرش بررده برود ! وآنقردر بره خرود‬ ‫مؽرررور بررود کرره اصررال نیررازی نمرری دیررد حترری لبرراس محررافنش را درسررت تررنش‬


‫‪ /226‬خانه پدری‬

‫کند !‪ .‬می خواست همه مردم صورتش را به وضوح مشراهده کننرد و آن سربیل‬ ‫های پت و پهن اش را که تا بنا گوشش کشیده شده برود را ببیننرد و حسراب کرار‬ ‫دستشان بیاید !!‪.‬‬ ‫یررر دسرررتش بررراتوم و دردسرررتش دیگررررش از ایرررن سرررپرهای شرررفاؾ‬ ‫پالستیکی بود ‪ ،‬به مرن کره رسرید دسرتش را براال بررد و چروب براتومش را بلنرد‬ ‫کرررد کرره بررا نهایررت شرردت پررائین بیرراورد وضررربه بزنررد ! ولرری الحررق واالنصرراؾ‬ ‫قسمت پائین تنه و پاهای جوان فراری و هراسران را نشرانه گرفتره برود و چرون‬ ‫او هرم پشرت سررر مرن قررایم شررده و پنرراه گرفتره بررود اگررر چروب برراتوم مررأمور ضررد‬ ‫شورش که آن موقع ها به نیروهای گارد شاه معروؾ بودند ‪ ،‬پایین می آمرد نره‬ ‫تنها جوان پشت سر من که هر دوی ما آسیب جدی می دیدیم و پاهای هر دوی‬ ‫ما را قلم می کرد واگر قلم نمی کررد پرس حتمرا ورم مری کررد واز روی زمرین‬ ‫درو می شدیم !‪.‬‬ ‫مررن دیگرره طاقررت نیرراوردم وهمچنرران کرره پسررر جرروان هراسرران فررراری‬ ‫پشت سر من این پا واون پا میکرد وکت مرا هم با خودش این طرؾ وآنطرؾ‬ ‫می کشید !‪ ،‬بالفاصله ودر کوتاهترین لحنه ممکن و در کسری ازثانیه تصمیم‬ ‫خودم را گرفتم ! ودر چشم بهم زدنی دست چرپ خرودم را براال برردم و جلروی‬ ‫دست راست مأمور پلیس ضد شورش که باتوم در آن دستش روی هوا درحرال‬ ‫چرخش وجوالن بود گرفتم و با دست راستم که مشت کرده بودم با همره وجرود‬ ‫و تمامی قدرتم که نیروهای ؼیبی هم زوروشدتش را چندین برابرکرده بودنرد !‬ ‫از بین کاله کاسکتش و همان جائی که نقاب محافن صورتش را از شدت تکبر‬ ‫و ؼرور نبسته بود و اصال فکر نمی کرد کسی جر ت کنرد دسرت روی او بلنرد‬ ‫کنرررد مشرررت جانانررره ومحکرررم وکوبنرررده ام را حوالررره ونثارصرررورتش کرررردم !!‪.‬‬ ‫مامورگارد جاویدان شاهنشاهی با آن یال وکوپال و بره اون بزرگری ویوؼروری‬ ‫وبا آن هیکل درشت و گنده اش که ازقد وباالی درازمن هم نریم مترر بلنرد ترر و‬ ‫از طول وعرق من هم دوبرابرحجیم تربود از شدت ضرربه مشرت محکرم مرن‬ ‫چند متری تلو تلو خوران مثل آدمهای مست وملنری ‪ ،‬کرج ومعروج عقرب عقرب‬


‫احسان شوشتری ‪227 /‬‬

‫رفت وبه ناگراه بره پشرت بررروی زمرین افتراد وجفرت پاهرایش برا آن پروتین هرای‬ ‫ننامی اش بهوا بلند شد !!‪.‬‬ ‫و قبل از اینکه از چند جهت سایر مأموران با لباس فرم و براتوم و یرا‬ ‫لباس شخصی هرای دیگرر کره چنرد مترری برا مرا فاصرله داشرتند بره طررفم هجروم‬ ‫بیاورنرررد پرررا بررره فررررار گااشرررتم و بررره سررررعت خرررودم را بررره درب ورودی حررررم‬ ‫حضرررت معصررومه رسرراندم ‪ .‬جمرراعتی کرره جلرروی درب ورودی صررحن ایسررتاده‬ ‫وتجمع کرده بودند و اتفاقات وحوادس وسرط میردان آسرتانه را تماشرا مری کردنرد‬ ‫وشرراهد پیکارومبررارزه مررن ولشررگر مرراموران گررارد بودنررد ! از شرردت سرررعت‬ ‫فرررارمن همگرری برره کنرراری مرری رفتنررد و راه برراریکی را برررای فرررار مررن آمرراده‬ ‫ومهیا می کردند ‪.‬‬ ‫نگهبرران پیررر جلرروی درب حرررم کرره یکرری از ایررن گرزهررای نقررره ای را‬ ‫نگه می داشت زود به من اشاره کرد وراه نشانم داد که از این طررؾ !‪ ،‬ومررا‬ ‫در بین جمعیت زائران ومسافران داخل ؼرفه های حررم فرراریم داد ومخفری ام‬ ‫کرد و من هم داخل زائرین شدم و سپس ازآن یکی درب حرم بره سرمت مسرجد‬ ‫اعنم خارج شدم و از دست مأموران بیشماری که در تعقیبم بودند فررار کرردم‬ ‫و اجبارا سواری وانت باری که مسافرکشی مری کررد شردم کره مررا ترا منطقره‬ ‫نیروگاه که منزل یکی از پسر عموهای روحانی ام بود ببررد و شرب را هرم در‬ ‫منررزل ایشرران خوابیرردم چررون جررر ت نمرری کررردم برره سررمت حرررم ومنررزل اخرروی‬ ‫برگردم ! ‪.‬‬ ‫پسرعمو پس از اینکه درب منزل را گشود و مرا با آن وضرعیت وبرا‬ ‫آن حالررت آشررفته وهراسرران دیررد ومفاصررل مشررتم را کرره براثرشرردت برخررورد بررا‬ ‫صررورت و ف ر مررأمور گررارد خررونی و زخمرری شررده بررود را مشرراهده کرررد لرراا‬ ‫ازاوضا و احوال خیابان ها وتناهرات پرسید ‪.‬‬ ‫وقتی جواب شنید ‪ :‬که با مأموران گارد درگیر شده ام ‪.‬‬ ‫گفررت ‪ :‬خرروش برره حالررت !‪ ،‬چونکرره مررن ازصرربح ترروی خانرره زنرردانیم‬ ‫وخانمم اجازه نمی دهد ازمنزل خارج شوم !‪.‬‬


‫‪ /223‬خانه پدری‬

‫تمررام روزهررای بعررد وپررس ازآنکرره چنررین شررجاعت و شررهامتی از خررود‬ ‫بروز داده بودم و مأمورؼول پیکر ضد شورش را که میدان آسرتانه قرم را یر‬ ‫تنه قرق کرده برود ونفرس کرش مری طلبیرد و برا آن یرال و کوپرال ترسرناکش و برا‬ ‫هیبت هولناکش وآن براتوم یر مترری اش کره شرایعه برود شروک الکتریکری هرم‬ ‫پس از اصابت به بردن وارد مری کنرد را ایرن چنرین لرت و پرار کررده برودم و در‬ ‫عنفوان جوانی و با نوزده سرال سرن راه مبرارزه و اسرتقامت و پایرداری و دفرا‬ ‫ازمردم منلوم را که دراینجا همان پسرقمی ویرا زائرویرا طلبره جروانی برود کره‬ ‫پشت سرمن پناه وسنگرگرفته بود را به جوانان شهرستان قرم آموختره برودم !‪،‬‬ ‫خیلی خوشحال ومسرور بودم و در پوست خود نمی گنجیدم وراستشو بخواهیرد‬ ‫خیلی به خودم می بالیدم !‪.‬‬ ‫حتمررا دیگررران هررم کرره مرررا آنجررا ودرآن میرردان مبررارزه ننرراره کرررده‬ ‫وشاهد ماوقع بودند به خصوص آن خرادم ونگهبران سرالخورده حررم کره مررا از‬ ‫دسررت نیرررو هررای کفررر و نلررم وسررتم طرراؼوت نجرراتم داده بررود خیلرری مبهرروت و‬ ‫مجراوب شررجاعت مررن قرررار گرفترره بودنررد و حتمررا شررب کرره برره منررزل مرری رفتنررد‬ ‫برای همسر و فرزندان خویش و اهل بیرت منرزل خرود و بره خصروص جوانران‬ ‫عزیز خویش از رشادت وشهامت این جوان مشهدی (مرن) قصره هرا مری بافتنرد‬ ‫و برای دیگران نقل وروایت می کردند ! ‪.‬‬ ‫حتمررا پیررره زنرران و پیرمررردان شررهر قررم کرره نررانر عمررل شررجاعانه مررن‬ ‫بودنرررد و یرررا آن را بررره نقرررل قرررول از راوی دیگرررری مررری شرررنیدند در دل خرررویش‬ ‫همچون آرش کمانگیر برای سالمتی من نیز دعا می کردند !!‪.‬‬ ‫ولی اکنون که ازپنجاه سالگی گاشته ام ودوران میانسالی خرود را هرم‬ ‫پشت سر نهاده ام اقرار می دارم که این تنها مورد درگیری خیابانی من با ی‬ ‫مأمورضد شورش رییم پادشاهی در دوران قبل ازپیرروزی انقرالب بروده اسرت‬ ‫و امروز اعتراؾ می کنم که از رفتارسی وپرنج سرال پریش خرودم شررمنده ام و‬ ‫ازآن مأمورپلیس عزیز که من مشتی به صورت او نواخته ام پروزش مری طلربم‬ ‫وازخانواده محترمشان پس ازگاشت سی و پنج سال عار خواهی می کرنم و از‬


‫احسان شوشتری ‪221 /‬‬

‫صررمیم قلررب انهررار مرری دارم اگررر چنانچرره مررن آنررروز ایررن اعتقررادات وباورهررا‬ ‫وعقاید جدیدم را می داشتم و "بهرائی" مری برودم ‪ ،‬تحرت هریچ شررایطی حاضرر‬ ‫نمی شردم بره ایشران ضرربه ومشرتی وارد آورم و تررجیح مری دادم کره ایشران برا‬ ‫برراتوم خررودش هررر چرره مرری خواهررد بررر سرررمن بکوبررد وبزنررد و آخررر سرررهم اگررر‬ ‫اجازه می داد صورتش را نیزمی بوسیدم !‪.‬‬ ‫وازاینکه درآن زمان صورت ایشان را خونی وزخمی کررده ام واقعرا‬ ‫شرمنده ام و پوزش می خواهم ‪ .‬اگر امکان جبران به شکل دیگری هم باشرد و‬ ‫در خواسرررت نماینرررد برررا کمرررال میرررل جهرررت جلرررب رضرررایت ایشررران و خرررانواده‬ ‫محترمشان انجام ونیفه خواهم کرد و اطمینان می دهم که با ایمران واعتقراد بره‬ ‫امر جدید هیچگاه و هیچ زمانی و در هیچ کشوری امکان ندارد کره پرس ازایرن‬ ‫دستم را بر روی هیچ مرأمور دولتری بلنرد نمرایم و درهریچ تنراهراتی و در هریچ‬ ‫گونه اعتصابی و در هریچ مملکتری برر علیره دولرت متبرو ومنتخرب و حراکم آن‬ ‫کشور شرکت نخواهم جست چرا که معتقد به این بیان مبارک هستم ‪:‬‬ ‫" احبرراء الهرری در هررر کشررور و مملکترری زنرردگی مرری نماینررد بررا نهایررت‬ ‫وفررا داری و امانتررداری برره دولررت و حاکمرران آنجررا بایسررتی عمررل نماینررد و از‬ ‫شرررکت در اعتصرراب و هرگونرره اجتمررا بررر علیرره دولررت مرکررزی اکیرردا پرهیررز‬ ‫نمایند "‬ ‫اگر با اعتقادات و باورهای امروزی ام بودم هرگز امکان نداشت کره‬ ‫در مقابل آن نیروی پلیس گارد و یا مأمور ضد شرورش مقاومرت کرنم و خردایی‬ ‫نکرده او را با مشت بزنم ودر میدان آستانه شهر قم نقش برزمینش بنمایم ‪.‬‬ ‫وقتی حضرت بهاهللا می فرماینرد ‪:‬دسرت قاترل خرویش را هرم ببوسرید !‬ ‫چگونرره ممکررن اسررت در مقابررل خرروردن ی ر ضررربه چرروب برراتوم ازدسررت ی ر‬ ‫مأموردرحررال انجررام ونیفرره مقاومررت نمررایم وچرره بسررا اگررر فررراررا هررم بررر قرررار‬ ‫ترجیح می دادم وسریعترمثل سایرین متفرق می شدم آن باتوم هم اصال بره مرن‬ ‫اصابت نمی کرد ‪.‬‬ ‫ولی مقابله به مثل کردن و ضرب وشتم مأمورپلیس در حال انجام‬


‫‪ /235‬خانه پدری‬

‫ونیفه حرکتی بود که از افکار همان زمانی من بر می آمد ولی امروز نه تنهرا‬ ‫از این عمل خود پشیمان وشرمنده و متأسفم و از آن شرخص مرأمور و خرانواده‬ ‫محترررمش و نیزاهررالی وسرراکنین شهرسررتان قررم کرره اینچنررین مررأمورامنیتی وپلرریس‬ ‫ونیفررره شرررناس شهرشررران را مضرررروب و مجرررروح نمررروده ام پررروزش خواسرررته‬ ‫و معارت خواهی می کنم بلکه به هر شکلی که مایل باشند آمادگی جبرران ایرن‬ ‫خبط و اشتباه دوران شباب وجوانی ام را دارم حتی حاضرم چون برا اعتقرادات‬ ‫و عقایررد " اسررالم مبررارز" آن زمررانی ام مرتکررب چنررین عملرری شررده ام برره همرران‬ ‫قصاص اسالمی هم تن دردهم و یا اگر جبران مادی وپرداخت دیه امکان پرایر‬ ‫باشرررد خوشررربختانه آمرررادگی اش را دارم ترررا ازخرررانواده ایشررران و خودشررران در‬ ‫صورتی که درقید حیات باشند دلجوئی ورفع خسرارت وجبرران مافرات بنمرایم ‪.‬‬ ‫و بازدوباره تأکید می کنم که اگر در آن زمان بهائی بودم هرگز دست به چنین‬ ‫عمل ناشایستی نمی زدم و ترجیح می دادم خرودم دههرا بارازبراتوم ایشران نروش‬ ‫جان کنم ولی دسرتی روی کسری بلنرد نکرنم و حتری مورچره ای را هرم نیرازارم ‪.‬‬ ‫و اگررر خرررانواده ایشررران و همسرررر و فرزنرردان ایشررران را رنجانیرررده باشرررم نهایرررت‬ ‫شرمندگی و خجالرت بنرده بروده و هسرت ! مرا بهائیران دسرت قاترل خرویش را هرم‬ ‫می بوسیم ‪ ،‬پس چگونه ممکن است که من با یر مأمورمعراورانتنامی مقابلره‬ ‫به مثل بنمایم !‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪231 /‬‬

‫خدمت سربازی‬

‫خوزستان‪ -‬مسجدسلیمان ‪۴۸۳۱‬‬

‫‪ ...‬صبح روز نوزدهم بهمن ماه سال هزاروسیصد وپنجاه وشش چنرد‬ ‫دسررتگاه اتوبرروس مسررافربری همزمرران وباتفرراق وپشررت سرررهم ازجلرروی سررالن‬ ‫سرپوشیده بسکتبال مجموعه ورزشری واسرتادیوم سرعد آبراد شرهر مشرهد حرکرت‬ ‫کرده بودند و همراه هر اتوبوس نیز ی سرکار استوارودرجه دار ارتش و یرا‬ ‫افسری ازطرؾ حوزه ننام ونیفه درکنار راننده اتوبوس نشسته بود و پرونرده‬ ‫سربازان داخل اتوبروس یرا بره قرول خودشران آش خورهرای جدیرد کره تعدادشران‬ ‫داخل هر اتوبوس حدود پنجاه نفر برود و هنروز لبراس هرای شخصری و معمرولی‬ ‫خود را به تن داشتند همراهش بود ‪.‬‬ ‫وقتیکرره برره پادگرران شهرسررتان تربررت حیدریرره واقررع در یکصرردو چهررل‬ ‫کیلومتری جنوب شهرمشهد رسیدیم بالفاصله به دسته هرا وگرروه هرای بیسرت ‪،‬‬ ‫سی نفری تقسیم شدیم و هر دسته وگروهی را به ی سرباز قدیمی که آنان را‬ ‫سربازارشد و یا سرجوخه خطراب مری کردنرد ‪ ،‬سرپردند وآنهرا نیرز هرگرروه را‬ ‫دراطراؾ ودورترا دورحمرام وگرمابره پادگران کره درگوشره ای ازفضرای بسریار‬ ‫بزرگ پادگان ارتش که دربیابانهای اطرراؾ شرهرتربت حیدریره واقرع شرده برود‬ ‫جمررع کردنررد و چنررد تررا ماشررین اصررالح مرروی سررر آوردنررد و هررر ی ر را دسررت‬


‫‪ /232‬خانه پدری‬

‫سررربازی کرره داوطلررب شررده بررود برره عنرروان آرایشررگر و سررلمانی دادنررد ! وبرردین‬ ‫ترتیب همه جوانانی که با موهای بلند و آرایرش کررده و یل زده آمرده بودنرد بره‬ ‫نوبت وبرال اسرتثنا از خردمات ایرن ماشرین هرای اصرالح سرلمانی بهرره منرد شردند‬ ‫وهمه جوانان گروه همسان و یکنواخت و بره یر شرکل در آمدنرد و پرس از آن‬ ‫ی دسرت لبراس فررم کررم ‪ ،‬قهروه ای ویاخراکی رنری سرربازی ویر کراله کره‬ ‫همرنی لباس سربازی بود باضافه لباس های زیر و دو جفت جوراب پنبره ای‬ ‫مشررکی و ی ر جفررت پرروتین برره سررایز و انرردازه پررای هری ر از سررربازان جدیررد‬ ‫توزیع کردند و همگی افراد ی دسته وگروه را باتفاق وبا ننم وترتیرب جهرت‬ ‫شستشووننافت واستحمام راهی حمام پادگان نمودند ‪.‬‬ ‫با شمارش ی ‪ ،‬دو‪ ،‬سه وبه فاصله نواختن سه سوت همگی جوانان‬ ‫تررازه وارد وسرررربازان جدیرررد بایسرررتی لخررت مرررادر زاد مررری شررردند و زیرررر دوش‬ ‫مری رفتنررد !‪ .‬درطررول عمررم تررا برره آن روز بردین شررکل لخررت و پتری وبرری پرررده‬ ‫وعریان درحضرور جمرع حمرام نکررده برودم ! از تصرورش نیرز از خجالرت آب‬ ‫می شدم ! ولی چاره ای هم نبود فقط پنج دقیقه وقت حمام کردن و شست و شو‬ ‫وننافت داشتیم اگر دیر می جنبیردیم وتعلرل مری کرردیم ‪ ،‬هرم تنبیره برود و تهدیرد‬ ‫شالقی که دست سرجوخه وسرباز ارشد بود و هم اینکه بایستی همچنان با سرر‬ ‫و بدن کرؾ آلرود و صرابون زده و آب نکشریده وتمیرز نشرده اززیرر دوش خرارج‬ ‫می شدیم وبیرون می پریدیم ‪.‬‬ ‫با سه سوت اولی همگی دسته وگروه چهرل ‪ ،‬پنجراه نفرری لخرت شردند‬ ‫و لباس هایشان را همانجا که در آورده بودند روی زمین گااشرتند و برا نرواختن‬ ‫سه سوت بعدی همگی بالفاصله وبا عجلره ودر چشرم برزدنری زیرر دوش هرای‬ ‫حمام بودند !‪.‬‬ ‫به هرسه یا چهرار نفرر یر دوش آب گررم مری رسرید و هریچ کردام از‬ ‫دوش هررا هررم در و پیکررری نداشررت ‪ ،‬همرره چیررز اوپررن وبرراز بررود !‪ .‬سررالن حمررام‬ ‫عبارت بود از ی فضای سی ‪ ،‬چهل متری با دیواره های کاشریکاری شرده ترا‬ ‫ارتفا دومتری که دور تا دور آن تعداد ده پانزده تا دوش نصب کرده بودند ‪.‬‬


‫احسان شوشتری ‪233 /‬‬

‫ازلحنه ای که سربازان جدیرد وارد حمرام شرده بودنرد همره چیرز ریرتم‬ ‫تندی بخود گر فته بود وهری ازآنان با عجله وشتاب فوق العراده یر صرابون‬ ‫سررریع السرریروفی الفررور برره تررن خررود مرری مالیررد و کررؾ صررابون هررا را دسررتپاچه‬ ‫وهول هولکی وبره نوبرت کره هرسره نفرر زیریر دوش هماهنری وتقسریم بنردی‬ ‫کرده بودند زیر آب همیشه باز دوش می رفرت وبرا عجلره وشرتاب زایدالوصرفی‬ ‫آب کشی می نمود و گربه شور می کرد تا نوبت نفر بعدی کره کرؾ آلرود پشرت‬ ‫سررر منتنررر ایسررتاده بررود ‪ ،‬برسررد ! چررون اگررر دیررر مرری جنبیررد نفررر بعرردی هررولش‬ ‫می داد از زیر دوش بیرونش می انداخت !‪.‬‬ ‫شاید به هر نفری برای استفاده ازدوش آب گرم وشستشوی کؾ هرای‬ ‫سررروبدنش یر دقیقرره وسرری ثانیرره وقررت مری رسررید !! کرره بررا نررواختن سرره سرروت‬ ‫آخری توسط سرجوخه همگی افرراد خریس زیرر دوش بالفاصرله وبالدرنری در‬ ‫رختکن حمام ودر کنار لباس های خودشان ایستاده بودند !‪.‬‬ ‫همگرری جوانرران حمررام کرررده وتروتمیررز شررده آمرراده پوشرریدن لبرراس خررود‬ ‫بودند ولی اینباربجای پوشیدن لباسهای شخصی خودشان که قبل از حمام رفرتن‬ ‫از تن خارج کرده بودند بایستی لباس های ی نواخت وی شکل وی رنری‬ ‫سررررربازی را کرررره هنگررررام ورود از انبررررار پادگرررران دریافررررت نمرررروده بودنررررد را‬ ‫می پوشیدند ولباس های شخصری خودمران را نیرز داخرل همران گرونی هرایی کره‬ ‫لباس ارتشی را تحویل گرفته بودیم قرار دادیم و با سه سوت آخری سر جوخه‬ ‫کرره سرپرسررت مررا شررده بررود از حمررام پادگرران خررارج شرردیم تررا نوبررت حمررام رفررتن‬ ‫و ننافت به دسته و گروه بعدی برسد ‪.‬همگی در هیبت یر سررباز جدیرد و برا‬ ‫ی گونی لباس شخصی که در دست هر ی از سربازان بود بره ترتیرب و بره‬ ‫نوبت ودر ی صؾ تحویل انبارپادگان دادیم ‪ ،‬و از لباس شخصی و شخصری‬ ‫بررودن وشخصرری زیسررتن خررارج شرردیم و وارد گروهرران خررود در وسررط پادگرران‬ ‫بررزرگ ارتررش شرردیم و در آنجررا خوابگرراه و آسایشررگاه هررر ی ر از مررا مشررخص‬ ‫گردید ‪.‬‬


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.