26
فرهنگ گفتگو
February 2016 بهمن 1394
و اگر بتوانيم اصول جديدي که بر مبناي برابري انسانها قرار دارند را در جامع بشري نهادينه سازيم ،خواهيم توانست ريشه اکثر قريب به اتفاق جنگهاي کنوني را که ريشه در همين برتريجوييها داشته و دارند و هنوز نيز متاسفانه به قدرت و قوت خود باقي هستند ،از بيخ و بن براندازيم.
اصل مهم تامين عدالت اجتماعي
شک نيست که اکثر تصميمات فردي و گروهي ما تحت تاثير نياز اقتصادي صورت ميگيرد ،و بهمين دليل اگر اصل مهم تامين عدالت اجتماعي بهر بهانه و يا علتي ناديده گرفته شود نتيجه آن درگيري و خشونت خواهد بود ،کما اينکه آنچه امروزه در سرتاسر دنيا شاهد و ناظر آن هستيم اگر به دقت مورد بررسي و تحقيق منصفانه قرار گيرد اين نتيجه را بدست خواهد داد که اين خشونتها فرزند ناخلف چندين قرن استعمار و استثمار ملتهايي است که مواد خام آنان را کشورهاي صنعتي به قيمتي ناچيز غارت کردهاند و فرآوردههاي حاصل از همين مواد خام را به قيمتي گزاف به همان کشورها فروختهاند .و بدين شکل کشورهاي صنعتي روز بروز غنيتر و کشورهاي فقير ،فقيرتر شدهاند ،که نتيجه آن عميقتر و گستردهتر شدن شکاف بين کشورهاي صنعتي و غير صنعتي بوده و هنوز نيز روز بروز اين شکاف عميقتر و گستردهتر ميگردد.
اين پيشنهاد قبل توجه را در تاريخ ادبي و اجتماعي ايران زمين نميبينيم ،بطوري که کتابهايي را که در اين مورد بوده و هست اجازه چاپ نداده و نميدهيم و به اين نيز اکتفا نکرده و حامالن اين پيام زندگيبخش را به بهانههاي مختلف از قبيل جاسوس اجنبي بودن و يا کافر ،يا مفسد در روي زمين ،به قتل رسانيده و ميرسانيم و يا آنکه آنان را آواره ديار دور و نزديک ساخته و ميسازيم.
مرگ فقرا عيش بزرگان = اين هر دو متاعي است که آوازه ندارد
ديگر نميتوان مرگ فقرا را از ديده تيزبين مردم کنوني بويژه نسل جوان که با فنآوريهاي ارتباطي مجهز هستند، دور نگآه داشت .زيرا هر واقعهاي ،در هر کجاي دنيا که اتفاق افتد نه تنها خود شخصا» به کمک همين ابزار اطالعاتي شاهد آن هستند بلکه بالفاصله آن را در معرض ديد ديگران نيز قرار ميدهند. پس ديگر نميتوان چه بصورت فردي يا گروهي وجود شکاف طبقاتي را که روز بروز عميقتر و وسيعتر ميگردد را از ديد تيز بين جوانان حساس فقير جهان مخفي نگاه داشت. آگاه شدن از اين که جواني در غرب از تمام امکانات رفاهي برخوردار است و او نه تنها فاقد آنهاست ،بلکه بدست آوردن
دکتر پرويز ايزدي -آتالنتا
لطفا» اگر همانند من از خون و تعصب و جنگ خسته شدهايد اين مقاله را بخوانيد در شماره گذشته پس از ذکر شواهد زيادي بدين نتيجه رسيده بودم که از انسانيت بدور افتادهايم! و حال ميخواهم بيان کنم که چگونه ميتوانيم انسانيت را به انسان برگردانيم: اگر به آنچه در شماره گذشته اشاره کردم توجه کنيم ميبينيم که بسياري از سنتهاي قديمي و گذشته ديگر نه تنها کارساز نيستند بلکه سبب پريشان حالي و عدم آرامش جامع بشري شدهاند ،و الزم است که آنها را به بوته فراموشي سپاريم و بجاي آنها اصول جديدي راکه کارساز هستند جايگزين نماييم. اصول جديدي که از آنها گفتگو ميکنم الزم است که در زمينههاي کامال» متفاوت ولي مرتبط بهم مورد بررسي قرار گيرند و در جامع بشري نهادينه و اجرا گردند تا شايد به کمک اين اصول بتوانيم صلح و آرامش را در سرتاسر اين کره کوچک خاکي برقرار سازيم. خبر خوش آن است که در دنياي بهم پيوسته کنوني که وسايل ارتباط همگاني تمام مرزهاي فيزيکي ،اقتصادي ،اجتماعي و سياسي را از ميان برده است ،و آموزش و تربيت توده مردم در سطحي جهاني امکانپذير شده است، ميتوان قواعد و مقرراتي را که در گذشته سبب نظم و ارتباط و باالخره آسايش مادي و آرامش روحي فرد و گروهي را فراهم ميآورده است، ولي امروزه نه تنها سبب آسايش و آرامش نيستند بلکه بر عکس پريشاني و نابساماني فردي و در نتيجه گروهي را بوجود آوردهاند، کنار نهاد و بجاي آنها اصول جديدي برگزيد که ضامن آسايش مادي و آرامش معنوي انسان هزاره سوم باشند ،به عبارتي ديگر الزم است که يک خانه تکاني اساسي در تمام زمينههاي اقتصادي ،اجتماعي ،سياسي و ديانتي بعمل آوريم تا شايد بتوانيم به اين نتيجه برسيم که همه ما بايد از نظر مادي از حداقل رفاه اجتماعي برخوردار باشيم و در ضمن هر يک از ما در هر کجاي دنيا که هستيم در مقابل قانون يکسانيم بطوري که هيچ يک از ما نبايد به خود اين اجازه را بدهيم که به بهانههاي مليت ،نژاد ،جنسيت، طبقه اجتماعي و يا ديانت خود را برتر از ديگران بدانيم.
26
پس الزم است که تمام هوشمندان جهان با استفاده از همين رساناهاي همگاني توده مردم را آگاه سازند که براي برگردانيدن آسايش مادي و آرامش رواني جامعه الزم است که تعادلي بين اکثريت فقير و تعداد بسيار کم ثروتمند بوجود آيد ،و اين وظيفه هر يک از ماست که بايد به اين مساله اعتقاد و ايمان آوريم که براي جلوگيري از اين تشنجات الزم است که هر يک از ما به جان و دل بکوشيم که اين نبود تعادل را از بين ببريم. در اينجاست که بعضيها بويژه کساني که در راحت کامل هستند به اين بهانه که از نظر مادي اين عمل امکانپذير نيست و شوربختانه در انتخاب گردانندگان جهان نقش اساسي نيز دارند شانه از زير بار اين مسوليت خالي ميکنند! در صورتي که اگر مخارجي که براي تامين اسلحه براي تروريستها و يا جنگهايي که در چهار گوشه دنيا خرج ميشود صرف تامين مسکن ،خوراک بويژه آموزش همگاني گردد ،اگر در مدت يک يا دو نسل به نتيجه دلخواه نرسد باالخره سبب هشياري توده مردم در سراسر جهان خواهد شد ،که براي بشريت براي جلوگيري از خشونت ،و تامين آسايش مادي و آرامش رواني جامع جهاني بايد کوششي همه جانبه صورت پذيرد. پس تنها دو راه در جلوي پاي بشر قرن بيست و يکم وجود دارد ،يا اينکه اصل تامين عدالت اجتماعي را بپذيرد و انسانيت را به انسان برگرداند ،يا آنکه منتظر انقالبات و تشنجاتي بيشتر از آنکه امروز شاهد و ناظر آن هستيم باشد که عاقبت نهايي آن از بين رفتن بشريت و تمدن موجود است ،و اين اعالم خطر را که در سال 1936يعني قبل از بروز جنگ بينالملل دوم کتابي که در ايران هرگز اجازه چاپ نيافت خطاب به تمام جهانيان چنين ميگويد: «صدمات و فالکتهاي وحشتناکتر از حد تصور ،بحرانها، انقالبات ،جنگ ،قحطي و سختيهاي مافوق تخطر ميبايد دست بدست هم دهند تا بر روح و روان نسلي غافل آن حقايق و اصولي را حک نمايند که از قبول و پيروي آن استنکاف (سرپيچي) ورزيده است .پيش از آنکه جامعهاي از هم پاشيده بتواند دوباره بنا و احيا گردد ،بايد رعشهاي (لرزشي) دردناکتر از آنچه تا کنون تجربه کرده بر پيکر مفلوکش استيال يابد و آنرا بيش از پيش مورد صدمه قراردهد)2( ». پس مالحظه ميفرماييد که ما را چارهاي جز تن دادن به اصل تحقق عدالت اجتماعي نيست.
اصول اجتماعي
وجود اين شکاف تا پيش از آنکه جهان سوميها يا کشورهاي فقير امکانات اطالع رساني را در اختيار داشته باشند، از ديد توده مردم کشورهاي فقير بويژه جوانان آنان مخفي نگه داشته ميشد و متاسفانه بعضي از گردانندگان اين کشورها نيز براي حفظ کرسي قدرت و گاهي نيز به اشتباه ،نه تنها چشم بر اين غارت ناعادالنه ميبستند بلکه خود همانند يک دالل زمينه را براي غارت کشورهاي ثروتمند فراهم ميساختند ،ولي با اختراع وسايل ارتباط جمعي ،ديگر نميتوان اين چپاول بيرويه را از ديد تيزبين توده مردم بويژه نسل جوان حساس و پرشور دور نگاه داشت ،بهمين دليل ميبينيم که عامالن خشونت را اغلب جوانان تشکيل ميدهند. پس الزم است که براي اين خشونتها که نتيجه مستقيم نبود عدالت اجتماعي است فکري اساسي و عمومي بنماييم، وگرنه وجود شکاف بين فقيران که اکثريت مردم دنيا را تشکيل ميدهند در مقابل جمع کمي از ثروتمندان جهان ،از هر بمبي خطرناکتر است ،بطوري که به جرات ميتوان گفت که اگر عدالت اجتماعي در سرتاسر کره خاک برقرار نگردد ،نابودي بشريت و تمدنش قابل پيشبيني است ،و همين دلهره و هراس است که نه تنها مردم کشورهاي فقير را به طغيان وا خواهد داشت و آرامش رواني را براي اهل عالم چه ثروتمند و چه فقير اگر محال نسازد، ميتوان گفت که مشکل خواهد ساخت. آيا ميدانستيم و هنوز که تقريبا» 170سال ميگذرد ميدانيم که يک ايراني براي تحقق آسايش مادي و آرامش رواني جامع بشري اصولي را پيشنهاد ميکند ،که يکي از آنها تامين عدالت اجتماعي است: «تعديل معيشت حيات است ،يعني بايد قوانين و نظاماتي گذارد که جميع بشر براحت زندگي کنند ،يعني همچنانکه غني در قصر خويش راحت دارد و به انواع موايد (خوراکيها) سفرهاش مزين است ،فقير نيز النه و آشيانه داشته باشد و گرسنه نماند ،تا جميع نوع انسان راحت يابند .تعديل معيشت بسيار مهم است و تا اين مساله تحقق نيابد سعادت براي عالم بشر ممکن نيست». ()1 آنچه مسلم است آن است که امروزه کسي نيست که اين مشکل را احساس نکرده باشد و به جان و دل خواهان تحقق تامين عدالت اجتماعي نباشد. سوال در اين است که اين چگونه است که ما هيچ اثري از
کار براي تامين زندگي روزمره حتا پس از تحصيل ،جزيي کوچک از مشغوليات زندگي او را تشکيل ميدهد ،اين چنين جواني مسلم است که تحت تاثير تبليغات ضد غربي بصورت ابزاري در دست بنيادگرايان خراب کار قرار ميگيرد ،که به بهانههاي مختلف نه تنها به حمالت انتحاري دست زند و انسانهاي بيگناهي را بهمراه خودش از نعمت زندگي محروم نمايد ،و يا آنکه ترک وطن نمايد و مترصد فرصتي باشد تا آتش عقده نهاني خود را که همانا دشمني با کشورهاي ثروتمند است با دست زدن به حمالت انتحاري فرو نشاند. بعنوان بهترين نمونه اين عقدههاي رواني ميتوان از واقعه 11سپتامبر سال 2001نام برد که در آن 19جوان از خاورميانه با وجودي که در غرب زندگي ميکردند و از تمام مزاياي آمريکا بهره ميگرفتند نه تنها چندين هزار نفر را دود کردند و در اين ميان جان خويش را نيز از دست دادند. همين يک نمونه کافيست که کشورهاي غني را بفکر چاره اندازد ،ولي سياستمداران غربي يا در اصطالح کشورهاي پيشرفته بجاي آنکه فکري اساسي براي تکرار نشدن اين عمليات نمايند بدنبال مقصر گشتند و تا از بين بردن بن الدن که طرح اين جنايت بود از پاي ننشستند و بدين تصور باطل دل خوش کردند که با اين عمل جلوي اينگونه حمالت انتحاري را خواهند گرفت .ولي عمال» مشاهده کرديم که اين تصور غلط از کار درآمد و هنوز که هنوز است اينگونه حمالت خواب و خوراک را نه تنها از گردانندگان کشورهاي در اصطالح توسعه يافته گرفته است بلکه سبب وحشت افراد عادي و بيگناه نيز شده است. همين احساس ناامني سبب گرديد که تعدادي از افراد ثروتمند چشم بصيرت گشايند و مقداري از ثروت خود را صرف امور خيريه نمايند که البته اين عمل آنان مورد تحسين است ولي کافي نيست .بلکه الزم است که قبول کنيم که در دنياي بهم پيوسته کنوني هر فرد در هر کجاي دنيا که متولد ميشود، اگر از نعمت خوراک ،پوشاک ،مسکن و بويژه تحصيل و شغل برخوردار نباشد نه تنها وضع بهبود نخواهد يافت بلکه از اين نيز بدتر خواهد شد. تجربه نه چندان دور به ما نشان داده است که اين عمل يعني برقراري تعادل بين فقير و غني با زور و اجبار عملي بيهوده است چه که جهان کمونيستي با همه آنکه جاذب قلوب تعداد فراواني از جوانان خيرخواه بود عمال» با شکست مواجه گرديد.
بارها نوشتهام و بار ديگر تکرار ميکنم که چه از نظر فردي و چه از نظر گروهي دوران قلدري کردن يا به بهانه قدرت نظامي يا در اصطالح ابرقدرتي نميتوان کشورهاي ديگر را وادار به قبول درخواستهاي غيرعادالنه نمود .به عبارتي ديگر الزم است قبول کنيم که در دوران کنوني که آن را عصر اطالعات ميگويند نميتوان گفت که: مردانگي به قبضه شمشير بسته است!
تا برابر حقوقي انسانها نهادينه نگردد انتظار برقراري آرامش نميتوان داشت
يکي از عواملي که سببساز خشونتهاي فردي و گروهي بوده و هست ،مساله قدرت و بکارگرفتن آن است. چه بصورت فردي و چه بصورت گروهي اگر طالب آرامش هستيم ما را چارهاي جز اين نيست که بپذيريم که دوران قلدري فردي يا ابرقدرتي گروهي گذشته است زيرا از نظر فردي با انساني روبرو هستيم که با در اختيار داشتن ابزار کشتار همگاني قدرتي يافته است که به تنهايي ميتواند نه تنها شهر و مملکت بلکه دنيايي را آنچنان در وحشت فرو برد که آرامش و آسايش را آنچنان از جامعه سلب نمايد که ،حتا جنگلها يا غارها که در گذشته نه چندان دور بهترين پناهگاه بشر به جان آمده شهر گريز بود ديگر نميتواند پناهگاه امني براي هيچ کس يا گروهي باشد. پس بهتر است که ديگر اين مفهوم را که :مردانگي به قبضه شمشير بسته است را بدست فراموش سپاريم و به جاي آن به صورت فردي متابعت از قانون ،و از نظر گروهي راه همزيستي مسالمتآميز را در پيش گيريم و براي تحقق اين مهم الزم است که آموزش الزم برابر حقوقي از خانواده شروع گردد ،که شروع اين کار از خانواده بستگي کامل به استقرار و نهادينه شدن برابر حقوقي زن و مرد دارد ،که متاسفانه هنوز که هنوز است حتا در ممالک پيشرفته کنوني زنستيزي آنچنان در فکر و ذهن نه تنها توده مردم ريشه دوانيده است بلکه حتا سياستمداران پيشتاز ،آن را وسيلهاي مناسب براي تبليغات انتخاباتي خود قرار دادهاند!. در اين مقطع الزم است که برابري حقوق زن و مرد را مورد توجه قرار دهيم که بررسي آن را به شماره آينده وا ميگذارم و تا آن زمان براي تمام انسانها آرزوي خوشبختي دارم و براي هميشه دل همه را شاد و لبانشان را خندان ميخواهم. ****** )1از آموزههاي آيين بهايي نقل از کتاب پيام ملکوت فصل تعديل معيشت (تامين عدالت اجتماعي) صفحه .3 )2از آموزههاي آيين بهايي نقل از کتاب جلوه مدنيت جهاني صفحه .78