سليمان راوش آنھايی که تأکيد بر آريانا و آريايی ميدارند در پی نفی تاريخ و فرھنگ ھزاران سالۀ سرزمين ما می باشند چندی پيش حرکت دانشی در جھت روشن شدن گوشه ھای تاريک تاريخ باستانی کشور ما به راه افتاد .که آغازگر آن جناب پروفسيور لعل زاد بودند .خوشبختانه من نيز توانستم دراين بحث دانشگاھی سھم بگيرم .اميدوار بودم که با راه اندازی گفتمان بدون تعصب و تقلب ،قوم گرايی و محل انديشی ،حاشيه روی و اضافه گويی ھا ،موسمی انديشی و تفاضل درچنين بحث ،دانشی مردان ما اشتراک نمايند .سوگوارنه بجای ھمۀ اين اميدواری ھا مالحظه کردم که بحث در نطفه به کژراھه کشانيده شد .قوم گرايی ،محل انديشی ،حاشيه روی و اضافه گويی ،موسمی انديشی و تفاضل توأم با توھين و تحقير ،جايی خردورزی ،صداقت ،مستند گويی ،تحمل حقايق ،مراعات عفت کالم و قلم معين مطرح شده را گرفت .و اصل بحث اکادميک و دانشگاھی در رابطه به موضوع مشخص و ِ کنار زده شد. ما آگاھيم که در اثرعوامل معين اجتماعی و سياسی جامعۀ ما در طول چند سدۀ اخيرنتوانسته که تاريخ واقعی و جغرافيای اقوام ،اديان،ادبيات ،جنبش ھای فکری و فلسفی سرزمين باختر ،خراسان و افغانستان امروزی را ،تبيين وتأليف نمايند .آنچه از بزرگان چون احمد علی کھزاد ،مرحوم غالم محمد غبار ،مرحوم عبدالحی حبيبی ،کاتب ھزاره ،مير محمد صديق فرھنگ و چندتای ديگر را که داريم .سير گذرايی از مسير تاريخ کشورما در درازنای تاريخ به شمار می آيد .ما در ھيچيک از تواريخی که ايشان نوشته اند ،بگونۀ مفصل ومستند از دوره ھای باستان و شاھان پيشدادی ،کيانيان، ذکری نمی يابيم .تنھا شاد روان احمد علی کھزاد و عبدالحی حبيبی ياد کرد ھای دارند .اما با تأسف که در تعيين زمانی بر خی از دوره ھا ،دچارھمان اشتباھات شده اند که تاريخنگاران سنتی خراسان بعد از اسالم شده اند ،عالوه بر آنکه در تعين ھويت مردمان اين دوره خود دچار لغزشھايی گرديده اند ،که البته اين قابل درک است .اما بايد گفت که اين بدان معنی نيست که آنھا سعی ننموده اند که حقايق را نگويند ،نه ،آنھا با وجود شرايط تنگ محيطی و استبداد مذھبی و سياسی از ھمۀ امکانات خويش استفاده برده اند .اما ما ميدانيم که تا چند دھه پيش از امروز کتب و مأخذ و منابع مانند امروز وجود نداشت .به ويژه که بھترين وسيله که از طريق آن به بزرگترين موزه ھا و کتابخانه ھای جھان ميتوان دسترسی پيدا کرد ،يعنی انتيرنيت موجود نبود .سير و سفر ھای پژوھشی امکان نداشت ،دولت ھای وقت خانوادگی و ضد اشاعۀ فرھنگ ملی بودند .از يک سو دولت ھا و از سوی ديگر مال ھا نمی خواستند که شعورو دانش جامعه انکشاف پيدا نمايد و مردم به حقيقت ھويت ملی و فرھنگی و آيينی خود پی برند .تاريخ نگاران ،محققين و پژوھشگران ،منتقدين تاريخ و ادبيات ھمانقدر می توانستند کار نمايند که منبع و مؤخذ داشتند .يا ھمانقدر کار می توانستند بکنند که برای شان درمکتب و مدرسه و دانشگاه ھا تعليم داده شده بود .به ھمين سبب است که اکثر از آفرينش ھای ايشان دارای خال ھا و کاستی ھا می باشد.