Iranians Monthly

Page 2

‫از اواسط دسامبر قلقلک می شدم درباره اﯾن زمستـان‬

‫ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ‬

‫مطبوع و باور نکردنی امسال بنوﯾسم ولی می تـرسـيـدم‬

‫اﺷﻚ ﻫﺎ و ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎ‬

‫که نوشته تاﯾپ نشده و نشرﯾه منتشر نشده برف و بوران‬ ‫راه بيفتد و متھم به چشم زدن زمستانم کـنـنـد‪ .‬سـکـوت‬

‫ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري‬

‫کردم تا باالخره چند روزی بيشتر به پاﯾان فورﯾه نمانده برف‬ ‫و بوران خودش آمد و حاال می شود دربـاره اش نـوشـت!‬

‫اشک ھا و لبخند ھا‪ .‬ساده ترﯾن و کامل ترﯾن مـتـرادف ِ‬

‫عجب زمستان غرﯾبی دارﯾم امسال‪ .‬نه برف چندانـی‪ ،‬نـه‬

‫زندگی‪ .‬اشک ھا و لبخند ھا‪ ،‬ﯾعنی از ﯾک ثانيه بعدتر خبـر‬

‫زﯾر صفر دو رقمی چندانـی‪ ،‬و نـه بـاد و بـورانـی‪ ...‬اﯾـن‬

‫نداشتن‪ .‬ﯾعنی ﯾک لحظه اشتياق و ﯾه لحظه سردرگمـی‪.‬‬

‫ششمين زمستانی که دارم در سرزمين ﯾـخـی بـه سـر‬

‫ﯾعنی غير منتظره ھا‪ .‬اﯾن چند ھفته گذشته شاﯾد عجيـب‬

‫می برم بی تردﯾد غيره منتظره ترﯾن بوده است‪ .‬زمسـتـان‬

‫ترﯾن ملغمه ممکن از شادی و درد را تجربه کردﯾم‪ .‬حـادثـه‬

‫امسال را در فھرست "لبخند" ھا می گذارم‪.‬‬

‫دردناک درگذشت ﯾک خانواده چھارنفره اﯾرانی در حـادثـﮥ‬ ‫رانندگی بی تردﯾد گيج کننده تـرﯾـن بـود‪ .‬خـيـره بـه ﯾـک‬ ‫عکس ِ شاد‪ ،‬گرفته شده در ﯾک روز ِ سرمست ِ آفـتـابـی‪،‬‬ ‫چند ھفته ای است با خودم به اﯾن فکر می کنم کـه چـه‬ ‫ساده زندگی آدم ھا با واژگونی ﯾک ماشين تا ابد واژگـون‬ ‫می شود‪ .‬دو چھره کودکانه و ﯾک پدر و ﯾک مادر امـيـدوار‪،‬‬

‫امشب که مراسم اسکار را نگاه می کـردم و "جـداﯾـی‬ ‫نادر از سيمين" باعث شنيده شدن نـام اﯾـران و اﯾـرانـی‬ ‫شد‪ ،‬با خودم به نزدﯾک تر شدن دل ھا فکر کردم‪ .‬بـه اﯾـن‬ ‫که حادثه ھا‪ ،‬مثبت ﯾا منفی‪ ،‬باعث به ھم نـزدﯾـک شـدن‬ ‫آدم ھا می شوند‪.‬‬

‫تا ابد در خيالم نقش می بندد‪ .‬حادثه دردناکی بود‪ .‬دور از‬

‫"جداﯾی نادر از سيمين" افتخار آفرﯾد و خاطره ای شيرﯾن‬

‫ذھن‪ .‬و چه ساده اتفاق افتاد‪ .‬اﯾن ھفته ھای بـی تـرّحـم‬

‫شد ولی قبل از خاطره شدن ﯾک "لحظه" مثبت اﯾجاد کرد‪.‬‬

‫چنان با شتاب می آﯾند و می روند که آدم ھا بـه مـحـض‬

‫تالش ھای مثبت با ارزشند نه فقط چـون در ﯾـک جـھـت‬

‫رفتن خاطره می شوند‪ .‬آرزوی آرامش و رحمت کـه بـرای‬

‫مثبت حرکت می کنند‪ ،‬بلکه به اﯾن خاطر که در ﯾک دنيای‬

‫رفته ھا می کنی‪ ،‬انگار که پنھان و بی صدا‪ ،‬برای آرامـش‬

‫سياه و منفی و ھميشه منتقد‪ ،‬بی ھـيـچ حـاشـيـه ای‬

‫تا ابد از دست رفته خودت دعا می کنی‪ .‬آخر ِ پروندۀ ھـر‬

‫سازندگی می کنند‪ .‬تالش ھای مثبت بـا ارزشـنـد چـون‬

‫آدمی را به ﯾک "روحش شاد" می بندند‪.‬‬

‫مثبت ماندن و مثبت عمل کردن مـدت ھـاسـت کـه کـار‬

‫از اشک ھا و لبخند ھا‪ ،‬بشر خصلتاً "اشـک" ھـاﯾـش را‬ ‫دﯾرتر فراموش می کند‪ .‬مثل زخمی که تا ابد نقشش روی‬ ‫پوست می ماند‪ .‬روحشان که به راستی شاد‪ .‬از رفته ھـا‬ ‫نمی شود گذشت ولی درباره زنده ھا ھـم نـمـی شـود‬ ‫بی تفاوت بود‪ .‬خنده تلخی دارم از دﯾدن آن ھا کـه رفـتـن‬ ‫آدم ھا را ھر روز می بينند و فلسفﮥ اﯾن روزھای بودن بـه‬ ‫فکرشان وا نمی دارد‪ .‬که نـمـی بـيـنـنـد کـه چـه سـاده‬ ‫می شود زندگی آدم را باد ِ حادثه ای تـا ابـد بـا خـودش‬ ‫ببرد‪ .‬کار سختی است دل نبستن به زنـدگـی‪ ،‬ولـی دل‬ ‫کندن از زندگی با اولين تجربه از دست دادن ﯾک فرد عزﯾز‪،‬‬ ‫انگار که برای آدم ممکن تر مـی شـود‪ .‬و اﯾـن ﯾـکـی از‬ ‫"اشک" ھای زندگی است‪.‬‬

‫ساده ای نيست‪ .‬اگر و تنھا اگر ھر کسی انرژی و زمانـش‬ ‫را به جای نقد کردن ھای تمام نشدنـی صـرف سـاخـتـن‬ ‫چيزی می کرد‪ ،‬بھانه ھای زﯾادتری برای نزدﯾک شدن آدم‬ ‫ھا به ھم پيدا می شد‪ .‬اشک ھا و لبخند ھـای زنـدگـی‬ ‫متعادل تر بود‪ .‬درد ھا را راحت تر می شـد تـحـمـل کـرد‪.‬‬ ‫ھيچ زمستانی تا ابد بی برف و سرما نمی مانـد و ھـيـچ‬ ‫اشکی باالخره بی لبخند خشـک نـمـی شـود‪ .‬رخ دادن‬ ‫غيرمنتظره ھا تنھا حقيقت محتوم روزھای زندگی اسـت‪.‬‬ ‫تمام برنامه رﯾزی ھا و باﯾد ھا و نباﯾد ھا به سادگی سر از‬ ‫نتاﯾج عجيب و غرﯾب در می آورد‪ .‬انگار که زندگی با تـمـام‬ ‫توانش ‪ ،‬بی ثباتی اش را به آدم ثابـت مـی کـنـد‪ .‬رفـتـن‬ ‫آدم ھا را باﯾد دﯾد‪ ،‬ممکن بودن پيروزی ھای کوچک و بزرگ‬ ‫را باﯾد دﯾد‪" .‬اشک ھا و لبخند ھا" ی زندگی را باﯾد دﯾـد و‬ ‫فراموش نکرد ھرگز که ھيچ چيز ابدی نيست‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ ‪ -‬اﺳﻔﻨﺪ‪1390‬‬


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.