از اواسط دسامبر قلقلک می شدم درباره اﯾن زمستـان
ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ
مطبوع و باور نکردنی امسال بنوﯾسم ولی می تـرسـيـدم
اﺷﻚ ﻫﺎ و ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎ
که نوشته تاﯾپ نشده و نشرﯾه منتشر نشده برف و بوران راه بيفتد و متھم به چشم زدن زمستانم کـنـنـد .سـکـوت
ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري
کردم تا باالخره چند روزی بيشتر به پاﯾان فورﯾه نمانده برف و بوران خودش آمد و حاال می شود دربـاره اش نـوشـت!
اشک ھا و لبخند ھا .ساده ترﯾن و کامل ترﯾن مـتـرادف ِ
عجب زمستان غرﯾبی دارﯾم امسال .نه برف چندانـی ،نـه
زندگی .اشک ھا و لبخند ھا ،ﯾعنی از ﯾک ثانيه بعدتر خبـر
زﯾر صفر دو رقمی چندانـی ،و نـه بـاد و بـورانـی ...اﯾـن
نداشتن .ﯾعنی ﯾک لحظه اشتياق و ﯾه لحظه سردرگمـی.
ششمين زمستانی که دارم در سرزمين ﯾـخـی بـه سـر
ﯾعنی غير منتظره ھا .اﯾن چند ھفته گذشته شاﯾد عجيـب
می برم بی تردﯾد غيره منتظره ترﯾن بوده است .زمسـتـان
ترﯾن ملغمه ممکن از شادی و درد را تجربه کردﯾم .حـادثـه
امسال را در فھرست "لبخند" ھا می گذارم.
دردناک درگذشت ﯾک خانواده چھارنفره اﯾرانی در حـادثـﮥ رانندگی بی تردﯾد گيج کننده تـرﯾـن بـود .خـيـره بـه ﯾـک عکس ِ شاد ،گرفته شده در ﯾک روز ِ سرمست ِ آفـتـابـی، چند ھفته ای است با خودم به اﯾن فکر می کنم کـه چـه ساده زندگی آدم ھا با واژگونی ﯾک ماشين تا ابد واژگـون می شود .دو چھره کودکانه و ﯾک پدر و ﯾک مادر امـيـدوار،
امشب که مراسم اسکار را نگاه می کـردم و "جـداﯾـی نادر از سيمين" باعث شنيده شدن نـام اﯾـران و اﯾـرانـی شد ،با خودم به نزدﯾک تر شدن دل ھا فکر کردم .بـه اﯾـن که حادثه ھا ،مثبت ﯾا منفی ،باعث به ھم نـزدﯾـک شـدن آدم ھا می شوند.
تا ابد در خيالم نقش می بندد .حادثه دردناکی بود .دور از
"جداﯾی نادر از سيمين" افتخار آفرﯾد و خاطره ای شيرﯾن
ذھن .و چه ساده اتفاق افتاد .اﯾن ھفته ھای بـی تـرّحـم
شد ولی قبل از خاطره شدن ﯾک "لحظه" مثبت اﯾجاد کرد.
چنان با شتاب می آﯾند و می روند که آدم ھا بـه مـحـض
تالش ھای مثبت با ارزشند نه فقط چـون در ﯾـک جـھـت
رفتن خاطره می شوند .آرزوی آرامش و رحمت کـه بـرای
مثبت حرکت می کنند ،بلکه به اﯾن خاطر که در ﯾک دنيای
رفته ھا می کنی ،انگار که پنھان و بی صدا ،برای آرامـش
سياه و منفی و ھميشه منتقد ،بی ھـيـچ حـاشـيـه ای
تا ابد از دست رفته خودت دعا می کنی .آخر ِ پروندۀ ھـر
سازندگی می کنند .تالش ھای مثبت بـا ارزشـنـد چـون
آدمی را به ﯾک "روحش شاد" می بندند.
مثبت ماندن و مثبت عمل کردن مـدت ھـاسـت کـه کـار
از اشک ھا و لبخند ھا ،بشر خصلتاً "اشـک" ھـاﯾـش را دﯾرتر فراموش می کند .مثل زخمی که تا ابد نقشش روی پوست می ماند .روحشان که به راستی شاد .از رفته ھـا نمی شود گذشت ولی درباره زنده ھا ھـم نـمـی شـود بی تفاوت بود .خنده تلخی دارم از دﯾدن آن ھا کـه رفـتـن آدم ھا را ھر روز می بينند و فلسفﮥ اﯾن روزھای بودن بـه فکرشان وا نمی دارد .که نـمـی بـيـنـنـد کـه چـه سـاده می شود زندگی آدم را باد ِ حادثه ای تـا ابـد بـا خـودش ببرد .کار سختی است دل نبستن به زنـدگـی ،ولـی دل کندن از زندگی با اولين تجربه از دست دادن ﯾک فرد عزﯾز، انگار که برای آدم ممکن تر مـی شـود .و اﯾـن ﯾـکـی از "اشک" ھای زندگی است.
ساده ای نيست .اگر و تنھا اگر ھر کسی انرژی و زمانـش را به جای نقد کردن ھای تمام نشدنـی صـرف سـاخـتـن چيزی می کرد ،بھانه ھای زﯾادتری برای نزدﯾک شدن آدم ھا به ھم پيدا می شد .اشک ھا و لبخند ھـای زنـدگـی متعادل تر بود .درد ھا را راحت تر می شـد تـحـمـل کـرد. ھيچ زمستانی تا ابد بی برف و سرما نمی مانـد و ھـيـچ اشکی باالخره بی لبخند خشـک نـمـی شـود .رخ دادن غيرمنتظره ھا تنھا حقيقت محتوم روزھای زندگی اسـت. تمام برنامه رﯾزی ھا و باﯾد ھا و نباﯾد ھا به سادگی سر از نتاﯾج عجيب و غرﯾب در می آورد .انگار که زندگی با تـمـام توانش ،بی ثباتی اش را به آدم ثابـت مـی کـنـد .رفـتـن آدم ھا را باﯾد دﯾد ،ممکن بودن پيروزی ھای کوچک و بزرگ را باﯾد دﯾد" .اشک ھا و لبخند ھا" ی زندگی را باﯾد دﯾـد و فراموش نکرد ھرگز که ھيچ چيز ابدی نيست.
2
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -اﺳﻔﻨﺪ1390