توبیاس تیپیک
عاشق و مفلس کیرستین ال حن
Nypon förlag
مطبعه نشراتی نیپون – امکانات برای همه info@nyponforlag.se www.nyponforlag.se عنوان توبیاس تیپیک مفلس وعاشق عنوان اصلیTypiskt Tobias! Pank och kär : المؤلّفة :کیرستین ال حن تصوی گر :یونس لیندین © 2017کیرستین ال حن و مطبعه نشراتی نیپون ترجمعه :لونا سالم Översatt till dari av Lona Salam, 2018 نسخه اول ،چاپ اول 2018 تعداد صفحات30 : ISBN 978-91-7567-972-3
کیرستین ال حن
توبیاس تیپیک!
مفلس و عاشق
روی جلد از یونس لیندل ترجمه لونا سالم
Nypon förlag
نواختن گیتار
نام من توبیاس است .من یک زندگی معمولی دارم. بعد ازمکتب من کارهای خانگی خود را انجام می دهم و در کمپییوتر بازی میکنم. گاه گاهی فوتبال بازی می کنم .وگاهی هم وقت خود را با دوستم کیوین می گذرانم. وگیتارمی نوازم .من هرچهارشنبه شب به کورس می روم .من تاحال فقط چند اکورد را می توانم بنوازم. من فکر می کنم که جالب است.
3
پدر میگوید ،موزیک وسیله خوب برای یافتن دوستان جدید است. پسران کیوین میگوید :همه دختران، ِ را خوش دارند که گیتار می نوازند. دیده شود.
4
قهوه خانه کنِل
یک روز چهار شنبه بعد از کورس گیتارسرویس را از دست دادم باران می بارید و باد می وزید .من بسیار خنک می خوردم وسرویس بعدی هم بعد ازبیست دقیقه میامد. درنزدیک ایستگاه سرویس یک قهوه خانه قرار دارد .نام این قهوه خانه (قهوه خانه کنِل) است. داخل قهوه خانه گرم ودل پذیر معلوم می شد. من با خودفکر کردم ،تا آمدن سرویس میتوانم این جا یک چای بنوشم.
5
من وارد قهوه خانه کنِل شدم. درآن جا بوی قهوه وبوی نان تازه پخته شده بود. بعدا به جیبم نگاه کردم ،دیدم که کارت سرویس بود ولی کارت بانکی ام نبود. من فقط یک نوت بیست کرونی و کمی پول سیاه داشتم. من آن ها را حساب کردم ...بیست و هشت کرون بود. خوب مشخص بود که این حتی برای یک قهوه ای لت ِه کفایت نمی کرد.
6
مفلس
من نزدیک ویترین استاده بودم .وبه انواع کلچه ها ،کلچه های قندی وساندویچ ها نگاه می کردم. سالم ،فروشنده پرسید :تو چه می خواهی؟ من گفتم: – مممممممم! مه کمی فکر می کنم. – او گفت :درست است. قیمت یک قهوه لت ِه سی کرون وقیمت یک کلچه قندی سی وپنج کرون بود. با خود گفتم :چرا من دقیقآ امروز باید کارتم را فراموش می کردم؟
7
– پسر که در پشت ویترین بود به پوش گیتارم اشاره کرده و پرسید :تو گیتار می نوازی؟ – من گفتم :امممممم. او به تعمیر کورس که از کلکین معلوم می شد اشاره کرده و گفت: – تو به کورس گیتار می روی به اینجا؟ – من گفتم :دقیقاّ. او گفت :من نیز این کار را می کردم. ولی چند سال پیش بود .حاال من در ترکیب یک گروپ می نوازم .ولی باید گفت که :ثروتمند نمی شوی وباید کار اضافی بکنی. – من گفتم :آه آه
8
اسم این پسر لییو بود .بر روی بلوز او نوشته بود قهوه خانه کنِل لییو. – من گفتم :میتوانم نیم پیاله قهوه لت ِه بخرم؟ میدانم شاید این یک سوال احمقانه باشد. – لیو گفت :مفلس هستی؟ من همه ای پول های خود را کشیدم و نشان دادم .او خندید و گفت: – امشب برای گیتاریست ها ارزان است یک لت ِه می خواهی؟ – من گفتم :تشکر لطف داری ،و پول ها را روی میز گذاشتم.
9