Kheradmand Magazine - Issue #4

Page 1

Volume 1 - Issue 4 - June/July 2015 - www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676.9.676



77 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

77



76 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

76


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن‬

‫چشم پزشکی و عینک‬

‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪75‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪75 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫تعمیرگاه اتومبیل‬

‫تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل‬

‫‪74‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪74 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مشاور امالک‬ ‫مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک‬

‫‪73‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪73 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫‪72‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪72 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫حسابداری‬ ‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫عکاسی و فیلمبرداری‬

‫عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری‬

‫‪71‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪71 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آرایشگاه و سالن زیبایی‬ ‫آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪-‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪70‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪70 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


69 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

69


68 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

68


‫اســت که شــخصیت های این کارتون نه تنها‬ ‫باورکردنی بلکه دوســت داشــتنی هستند‪".‬‬ ‫کریســتوفر اروینــگ معتقد اســت کــه این‬ ‫مجموعه عناصــری از عــادات و فرهنگ افراد‬ ‫به اصطــاح خــوره کامپیوتر را‬ ‫نیز برجســته می کند که نشان‬ ‫مــی دهــد نویســندگان ایــن‬ ‫مجموعــه از چنیــن مضامینی‬ ‫لــذت مــی برنــد‪ .‬ولــی اکثر‬ ‫بیننــدگان اشــارات واضــح‬ ‫بــه فیلــم هــا و مجموعــه‬ ‫هــای تلویزیونی مشــهور را‬ ‫تشــخیص می دهند و میزان‬ ‫این اشــارات و استعاره های‬ ‫الهــام گرفته از فرهنگ پاپ‬ ‫آنقدر زیاد و متنوع اســت‬ ‫که هر بیننــده ای می تواند‬ ‫با بخشــی از آن احســاس قرابــت بکند‪.‬‬

‫برایتمامنسلهاویاشکافیبیننسلها؟‬ ‫دیوید اســتابز منتقد محصــوالت تلویزیونی‬ ‫معتقد اســت کــه مجموعه سیمپســون‌ها با‬ ‫جهت گیــری بیش از حد به ســمت ســلیقه‬ ‫خوره‌هــا‪ ،‬بخشــی از نفــوذ و‬

‫جذابیت خــود را‬ ‫از دســت داده است‪.‬‬ ‫او مــی افزاید‪":‬مــت گرونینــگ خالــق‬ ‫سیمپســون‌ها زمانــی ادعــا می کرد کــه این‬ ‫مجموعــه ضــد فرهنــگ متعارف و رســمی‬ ‫اســت‪ .‬ولی به اعتقاد من فقــط در دوره های‬ ‫اولیه آن چنین خصوصیتی داشــت و به مرور‬ ‫ایــن عنصر مهــم در مجموعه سیمپســون‌ها‬ ‫تضعیف شــده اســت‪".‬‬ ‫اما آیــا ایــن روش منحصر به فــرد در خلق‬ ‫مجموعه سیمپســون‌ها ‪ ،‬یعنی اشارات مکرر‬ ‫به عناصر فرهنگ پاپ‪ ،‬یک مشــکل و ضعف‬ ‫ذاتــی به وجود می آورد؟ شــاید چنین باشــد‪.‬‬ ‫اشــاره و یا الهام گرفتن از تبلیغات تجاری دهه‬ ‫های گذشــته و یا بازیهای اولیــه کامپیوتری و‬ ‫ترانــه ها و موســیقی پــاپ دهه هــای قبل‬ ‫در دوره هایــی مــی تواند بســیار تاثیر گذار‬ ‫باشــد چون در ذهن بینندگان خاطرات دوران‬ ‫گذشــته را زنده می کند‪.‬‬ ‫اما اگــر امروزه کســی که کمتر از ‪ ۲۰‬ســال‬ ‫دارد دوره های اول مجموعه سیمپســون‌ها را‬ ‫تماشــا کند برای درک هر یک از این اشــارات‬ ‫به فرهنــگ پاپ دهــه های گذشــته مجبور‬ ‫اســت به گوگل مراجعه کند چون هیچیک از‬ ‫آنها را نمی شناسد و به یاد نمی آورد‪ .‬شناخت‬ ‫غیرمستقیم این اشــارات به فرهنگ پاپ دهه‬ ‫های گذشــته نمــی تواند احســاس نزدیکی و‬ ‫عاطفه بینندگان جوان تــر را برانگیزد‪.‬‬ ‫آیــا اســتعاره هــای ایــن مجموعــه بــرای‬ ‫بیننــدگان نســل جوان امــروزی هــم جالب‬

‫هومر سیمپسون‪ ،‬پدر خانواده‬ ‫‪ ‬کریســتوفر کوک‪ ،‬مــورخ بریتانیایی فرهنگ‬ ‫نیز معتقد اســت که مجموعه سیمپســون‌ها‬ ‫نــه فقط بــا محصــوالت تلویزیونــی بلکه با‬ ‫روند تحول فرهنگ پاپ ارتبــاط نزدیکی دارد‪.‬‬ ‫او مــی افزاید‪":‬هنرمنــدان تاثیــر گــذار در‬ ‫فرهنــگ پــاپ مثل ریچــارد همیلتــون‪ ،‬روی‬ ‫لیکتنســتاین و انــدی وارهــول در دهــه های‬ ‫قبل از چنین روشــی اســتفاده کــرده اند‪ .‬اما‬ ‫سیمپســون‌ها تنها مجموعه تلویزیونی اســت‬ ‫کــه ایــن روش بازآفرینی و اشــاره به گذشــته‬ ‫را بــه خوبی پیاده کرده اســت‪ .‬مســلما مت‬ ‫گرونینــگ خالــق سیمپســون‌ها کــه اصــا‬ ‫یــک کارتونیســت بــود‪ ،‬با آثــار افــرادی مثل‬ ‫لیکتنســتاین آشــنا بوده است‪".‬‬ ‫‪ ‬کریســتوفر کوک مــی افزاید‪" :‬امــا به نظر‬ ‫من سیمپســون‌ها یکی از اولیــن نمایش های‬ ‫تلویزیونی پســامدرنی اســت که توانست به‬ ‫شــبکه های تلویزیونــی متعارف و سراســری‬ ‫آمریکا راه یابد‪ .‬برخی از صاحبنظران معتقدند‬ ‫کــه محصوالت پســامدرن در حقیقت کوالژی‬ ‫از عناصــر و مصالــح دوره های هنری قبلی به‬ ‫یک سبک و سیاق نامتعارف هستند‪ .‬آنچه که‬ ‫ایــن مــواد و مصالح نامتجانــس را به هم می‬ ‫چســباند در حقیقت نگاه طنــز و طعنه آمیز‬ ‫اســت و به نظر من این ســبک را می توان به‬ ‫وفــور در مجموعه سیمپســون‌ها دید‪".‬‬ ‫‪ 67‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خواهــد بود؟‬ ‫دیویــد اســتابز ضمــن تایید ایــن نکته می‬ ‫گویــد‪" :‬بــه نظر من نســل جــوان امــروزی‬ ‫کــه به حــد کافی بــا محصوالت ســینمایی و‬ ‫تلویزیونی دهه های قبل آشــنا نیســت‪ ،‬نمی‬ ‫توانــد به خوبی اســتعاره هــای مجموعه‬ ‫سیمپســون‌ها را درک کند‪.‬‬ ‫جوانــان امروزی با رســانه‬ ‫های کامــا متفاوتی بزرگ‬ ‫شــده انــد و اکثــر آنها به‬ ‫جای شــبکه های تلویزیونی‬ ‫بزرگ‪ ،‬محصوالت ســرگرمی‬ ‫خــود را از طریــق دی وی‬ ‫دی و یــا شــبکه هــای کابلی‬ ‫و اینترنتــی ویــژه پخش فیلم‬ ‫تماشــا می کنند‪".‬‬ ‫در حالیکــه بیننــدگان فعلی‬ ‫مجموعــه سیمپســون‌ها آن‬ ‫را بــه خاطــر اشــارات مکرر و‬ ‫هوشــمندانه بــه محصــوالت فرهنگــی دهه‬ ‫های گذشــته می ســتایند‪ ،‬نســل های بعدی‬ ‫ممکن اســت برای دریافت این اســتعاره ها با‬ ‫مشــکل مواجه شــوند‪.‬‬ ‫بــه همیــن خاطــر برخــی از منتقــدان‬ ‫محصوالت تلویزیونــی معتقدند که برنامه ها‬ ‫و نمایــش های کمدی محصــول دهه نود و یا‬ ‫دهــه های قبــل از آن با وجود تمــام ظرایف‬ ‫و هوشــمندی به کار برده شــده در آنها نمی‬ ‫تواننــد برای نســل جــوان امــروزی جالب و‬ ‫خنــده دار باشــند‪ .‬بــه گفته یکــی از آنها اگر‬ ‫قرار باشــد طنز نهفته در هر اشــاره و استعاره‬ ‫ایــن برنامه ها را برای نســل جوان توضیح داد‬ ‫دیگــر خنــده دار نخواهد بود‪.‬‬ ‫‪ ‬امــا کریســتوفر کــوک مــورخ بریتانیایــی‬ ‫فرهنــگ معتقــد اســت کــه طنــز مجموعه‬ ‫سیمپســون‌ها به این زودی ها کهنه نخواهند‬ ‫شــد‪ .‬او مــی افزاید‪":‬به اعتقاد مــن در آینده‬ ‫رشــته های دانشــگاهی برای تحلیل و آموزش‬ ‫سیمپســون‌ها بــه دانشــجویان و عالقمندان‬ ‫تاســیس خواهــد شــد‪ .‬امــا مهمتــر از همه‬ ‫ایــن اســت که بــا توجــه بــه جایــگاه ویژه‬ ‫سیمپســون‌ها در محصوالت فرهنگی دو دهه‬ ‫اخیــر و نقــش آن در پایه گذاری یک ســبک‬ ‫جدید‪ ،‬مســلما نســل هــای آینده به کشــف‬ ‫راز موفقیــت این مجموعــه و در نتیجه درک‬ ‫اشارات و اســتعاره های نهفته در آن عالقمند‬ ‫خواهند شــد‪".‬‬

‫‪67 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫سیمپسون‌ها چگونه تلویزیون را تغییر دادند؟‬ ‫مجموعــه سیمپســون‌ها کار خــود را بــه‬ ‫عنوان جانشــین و یا وارث مجموعه کارتونی و‬ ‫پرطرفدار عصر حجر شــروع کرد که در سالهای‬ ‫دهه شــصت میالدی پایه گذار و شکل دهنده‬ ‫نوع جدیــدی از کمــدی تلویزیونی بود‪.‬‬ ‫عصــر ایران مینویســد همزمان با بیســت و‬ ‫پنجمین ســالگرد آغاز پخش مجموعه کارتونی‬ ‫سیمپســون‌ها‪ ،‬جا دارد تا نگاهی بیاندازیم به‬ ‫طنز نوآورانه ای که نویســندگان این مجموعه‬ ‫بانــی آن بودنــد و در ســالهای پــس از آن بر‬ ‫بسیاری از محصوالت تلویزیونی تاثیر شگرفی‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫بینندگانــی کــه بــا دقــت مجموعــه‬ ‫سیمپســون‌ها را تماشــا کــرده اند مــی دانند‬ ‫کــه چند ثانیــه اول شــروع هر اپیــزود از این‬ ‫مجموعــه‪ ،‬صحنــه هایی که اعضــای خانواده‬ ‫سیمســون برای تماشــای تلویزیون روی مبل‬ ‫بــزرگ اطــاق نشــیمن خــود مــی نشــینند‪،‬‬ ‫عناصــری از مجموعه هــای تلویزیونــی و یا‬ ‫فیلــم هــای جاودانه ســینمایی الهــام گرفته‬ ‫ا ست ‪.‬‬ ‫این توجه هوشــمندانه به جزییات و ظرایف‬ ‫یکــی از رازهــای موفقیت کم نظیــر و تعداد‬ ‫کثیــر عالقمنــدان و تماشــاگران این مجموعه‬ ‫تلویزیونی است‪.‬‬ ‫‪ ‬دارن فرانیچ یک منتقد تلویزیون و ســینما‬ ‫چندی پیش نوشــته بود‪" :‬مت گرونینگ خالق‬ ‫مجموعه سیمپسون‌ها اشــاره مستمر و مکرر‬ ‫به عناصری از محصوالت ســرگرمی دیگر را به‬ ‫یــک روش هنری موثر بدل کــرده و مجموعه‬ ‫سیمپســون‌ها از اولیــن اپیزود آن تــا به امروز‬ ‫مملــو از الهام و اشــارات هوشــمندانه به آثار‬ ‫فرهنگی نخبه گرا و یا عامه پســند اســت‪".‬‬ ‫مجموعــه سیمپســون‌ها کار خــود را بــه‬ ‫عنوان جانشــین و یــا وارث مجموعه کارتونی‬ ‫و پرطرفــدار عصــر حجر شــروع کــرد که در‬ ‫ســالهای دهه شصت میالدی پایه گذار و شکل‬ ‫دهنــده نــوع جدیــدی از کمــدی تلویزیونی‬ ‫بــود‪ .‬قالب کلی که مــت گرونینگ برای خلق‬ ‫سیمپســون‌ها انتخاب کرد چیزی بود که افراد‬ ‫بالــغ در دهه نود و پس از آن از دوران کودکی‬ ‫‪66‬‬

‫‪‬‬

‫خود و کارتون عصر‬ ‫حجر بــه خوبی به‬ ‫یاد داشتند‪.‬‬ ‫حتــی در دوره‬ ‫هــای اولیــه تولید‬ ‫و پخــش مجموعه‬ ‫سیمپســون‌ها کــه‬ ‫طراحی شــخصیت‬ ‫های کارتــون کمی‬ ‫خــام تــر‪ ،‬صــدای‬ ‫شــخصیت هــا‬ ‫نپختــه تــر بــود و‬ ‫نویســندگان هنوز‬ ‫مشــغول صیقــل‬ ‫دادن شــخصیت و خصوصیــات افــراد ایــن‬ ‫خانــواده بودنــد‪ ،‬به خوبی می شــد نشــانه‬ ‫هــای یک گنجینه بــزرگ از فرهنگ پاپ را که‬ ‫در این مجموعه نهفته اســت مشــاهده کرد‪.‬‬ ‫اما در دوره ســوم این مجموعه در ســالهای‬ ‫‪ ۱۹۹۱‬و ‪ ۱۹۹۲‬سیمپســون‌ها از ایــن نظــر به‬ ‫اوج کیفیت خود رســید و به حــق به بهترین‬ ‫محصــول کمدی دهــه نود میالدی بدل شــد‪.‬‬ ‫ایــن قــدرت خــارق العــاده مجموعــه‬ ‫سیمپسون‌ها در گنجاندن اشارات هوشمندانه‬ ‫بــه فرهنگ پــاپ را بــه خوبی می تــوان در‬ ‫اپیزودی به نام "عاشــق شــدن دوســت بارت"‬ ‫دیــد‪ ،‬صحنه ای کــه در آن بارت سیمپســون‌‬ ‫پســر خانواده شیشــه پر از پول خــورد پدرش‬ ‫را مــی رباید‪.‬‬

‫اعضای خانواده سیمسون‬ ‫تمــام ایــن صحنــه در حقیقــت بازآفرینی‬ ‫زیرکانه صحنــه های اولیه فیلم "ایندیانا جونز‪:‬‬ ‫مهاجمان صندوق گمشــده" ســاخته استیون‬ ‫اســپیلبرگ اســت‪ .‬در بخشــی از ایــن صحنه‬ ‫هومر سیمســون در تعقیب پسر شیطان خود‬ ‫درســت مثل یک تخته ســنگ عظیــم از پله‬ ‫هــا پایین مــی رود که پس از حدود ‪ ۲۰‬ســال‬ ‫برای بســیاری از عالقمنــدان آن هنوز هم به‬ ‫یادماندنــی ترین و خنــده دار ترین صحنه از‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫مجموعه سیمپســون‌ها است‪.‬‬

‫کوالژ کارتونی‬ ‫قاعدتا هــر طرفدار مجموعه سیمپســون‌ها‬ ‫اپیــزود و یا دوره مورد عالقه خــود را دارد ولی‬ ‫بــرای من بــه یادماندنی تریــن و جالب ترین‬ ‫بخش های آن اپیزودهای دوره ششــم و اپیزود‬ ‫دو قســمتی شــروع دوره هفتم با عنوان "چه‬ ‫کســی به آقای برنز شــلیک کرد" است‪.‬‬ ‫ایــن اپیــزود دو قســمتی بیعتــی اســت با‬ ‫ســریال داالس و در عین حال مملو از اشاراتی‬ ‫اســت به ســاطین مامبو و ســرگیجه ساخته‬ ‫آلفــرد هیچــکاک و در قالب شــخصیت دکتر‬ ‫کولوســوس می توان خصوصیات هر دانشمند‬ ‫دیوانــه فیلم های کم هزینه را مشــاهده کرد‪.‬‬ ‫امــا جــادوی مانــدگار سیمپســون‌ها چیزی‬ ‫فراتــر از یــک گنجینه غنــی از لطیفــه های‬ ‫مربــوط بــه فرهنگ پاپ اســت‪.‬‬ ‫کریستوفر اروینگ نویسنده و مورخ فرهنگ‬ ‫پاپ می گوید‪" :‬سیمپســون‌ها به خاطر اینکه‬ ‫یک محصول نمایشــی بســیار عالی و ارزنده‬ ‫اســت توانســت تمــام شــوخی هــا در مورد‬ ‫فرهنگ پــاپ را به خوبی بــه کار بگیرد‪ .‬طنز‪،‬‬ ‫کنــار هم چیدن اســتعاره های ضــد و نقیض‬ ‫و گنجانــدن جلــوه های فرهنگ پاپ ســتون‬ ‫فقــرات این مجموعه نمایشــی نیســتند‪ .‬این‬ ‫مجموعــه بر مــدار مناســبات افراد ســاخته‬ ‫و پرداختــه شــده و دقیقــا به همیــن خاطر‬

‫‪66 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ســنی که هســت‪ ،‬متناســب با ســنی کــه دارد در مورد موضــوع با او‬ ‫صحبــت کنید‪ .‬فکر نکنیــد همین که بگوییــد «این حرف هــا برای تو‬ ‫زوده»‪ ،‬یــا «بــدو برو بخواب نشــنوم دیگــه از این حرف هــا بزنی» یا‬ ‫«باشــه به موقعش خودت مــی فهمی»‪ ،‬او دیگر در مــورد این موضوع‬ ‫فکــر یا کنجــکاوی نخواهد کرد‪ ،‬بلکــه فقط شــما را در جریان نخواهد‬ ‫گذاشت‪.‬‬

‫راستش را بگویید‬ ‫هرگــز در مورد هیچ یک از موارد مربوط به بلــوغ‪ ،‬به فرزندتان دروغ‬ ‫نگوییــد‪ .‬الزم نیســت همه چیــز را از همان اول‬ ‫بــا همه چزییــات بگویید امــا بــه او دروغ هم‬ ‫نگویید‪ .‬مثال اگر در مــورد خونریزی ماهانه زنان‬ ‫شــنیده و فکر مــی کنید تا ‪ 4-5‬ســال دیگر برای‬ ‫خــودش اتفاق نخواهد افتــاد‪ ،‬نگویید «نه چنین‬ ‫چیزی نیســت‪ ،‬حتما خواهر دوســتت مشــکل‬ ‫دیگــه ای داره که به تو نگفتــه‪ ».‬با این کار‪ ،‬اگر‬ ‫برای خــودش قبل از اینکه شــما توضیح دیگری‬ ‫بدهید‪ ،‬اتفاق بیفتد‪ ،‬حســابی نگران خواهد شد‪.‬‬ ‫بــه عالوه بــا توضیحات تکمیلی‪ ،‬مــی فهمد که‬ ‫بــه او دروغ گفتــه ایــد و اعتمــادش را به حرف‬ ‫های شــما از دســت خواهد داد‪.‬‬ ‫از ســخت ترین قســمت هایی که بایــد برای‬ ‫دختران توضیح بدهید‪ ،‬بدون اینکه نگران شــود‬ ‫و بترســد یا احســاس بــدی به او دســت بدهد‪،‬‬ ‫عــادت ماهانه اســت اما ســختی آن نباید باعث‬ ‫شــود که از آن فرار کنیــد‪ .‬فکر کنید فرزندتان قبــل از اینکه با او حرف‬ ‫بزنیــد‪ ،‬از طریق دوســتانش اطالعات غلطی در این بــاره بگیرد یا اینکه‬ ‫برای خــودش اتفاق بیفتد‪ ،‬چه حالی خواهد داشــت؟! پــس‪ ،‬کم کم او‬ ‫را آماده کنید‪.‬‬ ‫در مورد ســاختمان بــدن یک زن‪ ،‬با او حرف بزنیــد‪ .‬بگویید که او هم‬ ‫مثل شــما روزی مادر می شــود و بدنش از حاال که دارد بالغ می شــود‪،‬‬ ‫خــودش را بــرای آن زمان آماده می کند؛ مثل یــک جور تمرین ماهیانه‪،‬‬ ‫تــا وقتی کــه واقعا مادر می شــود‪ ،‬بســته به ســنی کــه دارد و میزان‬ ‫اطالعاتــی که دارد‪ ،‬می توانیــد این توضیح را مفصل تــر ارائه دهید‪.‬‬ ‫حاشیه عادت ماهانه را فراموش نکنید‬ ‫خیلــی وقت ها دردها‪ ،‬اعصــاب خردی های بی دلیل و نشــانه هایی‬ ‫مثل تورم قســمت هایی از بدن از خودت عــادت ماهانه ناراحتی های‬ ‫بیشــتری به همراه مــی آورند‪ .‬درباره ایــن موارد بــا فرزندتان صحبت‬ ‫کنید تــا اگر اتفاق افتاد بداند که طبیعی اســت و نگران نشــود‪.‬‬ ‫اگــر خیلی نزدیک به بلوغ اســت یا به تازگی عــادت ماهانه را تجربه‬ ‫کرده‪ ،‬او را راهنمایی کنید که همیشــه لبــاس زیر تمیز و خوراکی هایی‬ ‫کــه او را آرام مــی کنند‪ ،‬مثل شــیرینی یا مســکن مالیم همراه داشــته‬ ‫باشــد تا خیالش راحت باشد‪.‬‬

‫واضح اســت امــا دخترتان در مــورد کوچکترین مورد هــم آموزش الزم‬ ‫دارد‪ .‬اجــازه بدهید فرزندتان بداند که شــما در این دوران چه مســائلی‬ ‫داریــد‪ .‬این یــک موضوع دختــران ‪ -‬زنانه اســت و می توانیــد در این‬ ‫مــورد درد دل کنید‪.‬‬

‫موضوع را محرمانه یا شرم آور نشان ندهید‬ ‫درســت اســت که مردها عادت ماهانه ندارند اما همســر شما در این‬ ‫مورد می داند پس الزم نیســت قایم موشــک بــازی دربیاورید‪ .‬پدر هم‬ ‫محــرم دختر شــما اســت و می توانــد در مواقعی کمک کننده باشــد‪،‬‬ ‫مثــا وقتی دختران کالفه و عصبی می شــود‪ ،‬به‬ ‫او محبت بیشــتری کند یا اینکه اگر شــما نباشید‬ ‫و به مراقبت یا اقدام درمانی نیاز داشــته باشــد‪،‬‬ ‫از او حمایــت کند‪ .‬به عالوه‪ ،‬دختران قرار اســت‬ ‫یاد بگیــرد با پدیده ای طبیعی مواجه اســت که‬ ‫نشانه ســامت بدن او اســت‪ ،‬نه اینکه خجالت‬ ‫بکشــد و دائــم معذب باشــد که کســی متوجه‬ ‫نشود‪.‬‬ ‫نقش پدرها در بلوغ دخترها‬ ‫چــه در خانــواده های تــک والد که پــدر تنها‬ ‫سرپرست خانواده اســت و چه در خانواده هایی‬ ‫کــه مــادر هم حضــور دارد‪ ،‬نقش پــدر در بلوغ‬ ‫دختران جدی اســت‪ .‬در خانواده های تک والدی‬ ‫که پدر بــه تنهایی باید دختر خــود را بزرگ کند‬ ‫چــه؟! در این مــوارد‪ ،‬البته برای پــدر‪ ،‬توضیح بلوغا ســخت خواهدت‬ ‫بــود‪ .‬حتــی اگر پــدر از عهده این کار هــم بربیاید‪ ،‬شــاید دختر نتواند‬ ‫در مــورد همــه جزییات با او صحبــت کند یا درد دل کنــد و راهنمایی‬ ‫بخواهــد‪ .‬بهتریــن حالت این اســت که از قبــل‪ ،‬دختر با یکــی از زنان‬ ‫نزدیــک‪ ،‬ارتبــاط خوبی برقرار کرده باشــد‪ ،‬مثــا با مادر بــزرگ‪ ،‬خاله‪،‬‬ ‫عمه یا همســر یکی از دوســتان نزدیک پدرش‪ .‬پــس‪ ،‬از همین حاال به‬ ‫فکر یــک رابطه صمیمی و نزدیــک‪ ،‬بین دختران و یکــی از خانم های‬ ‫اطــراف که حســابی به او اعتماد دارید‪ ،‬باشــید‪.‬‬ ‫‬ ‫از دخترتان تعریف کنید‬ ‫همــه ایــن صحبت ها بدان معنا نیســت کــه پدرهــا در دوران بلوغ‬ ‫دخترشــان سهمی ندارند و قرار اســت عرصه را برای مادر و دختر خالی‬ ‫کنند‪ .‬دختران در این ســن بســیار نیازمند توجه هســتند‪ .‬آنها در مورد‬ ‫ظاهر خود حســاس می شــوند و مــدام نگرانند که زشــت و غیرجذاب‬ ‫باشــند‪ .‬الزم اســت که پــدران از دختران خــود تعریف کنند و نشــان‬ ‫بدهنــد که به او افتخــار می کنند‪.‬‬ ‫اشــتباه برخــی والدین این اســت که فکر مــی کنند اگــر وارد چنین‬ ‫مقوالتی شــوند‪ ،‬روی دخترشــان باز می شــود یا مثال به بیراهه می رود‪،‬‬ ‫در صورتــی کــه برعکــس‪ ،‬دختری که با تعریــف های پدری کــه به او‬ ‫اعتماد دارد‪ ،‬ســیراب است و احساس ارزشــمندی می کند‪ ،‬جای دیگری‬ ‫بــه دنبال تامین نیاز خود به تعریف و تمجید نمی گــردد و آنقدر برای‬ ‫خــودش ارزش قائل می شــود کــه از خودش به خوبــی مراقبت کند‪.‬‬

‫آموزش را فراموش نکنید‬ ‫یادتان باشــد شــما به عادت ماهانه عادت داریــد و همه چیز برایتان‬ ‫‪ 65‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪65 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫عادت ماهانه؛ چالش دخترانه‬

‫تقریبا همــه می دانیم بلــوغ به چه معناســت؛ حداقل‬ ‫تجاربی در این زمینه داشــته ایم‪ .‬بلــوغ مرحله ای طبیعی‬ ‫از رشــد هر انســانی اســت که در دوره زمانــی قابل پیش‬ ‫بینــی اتفــاق می افتــد‪ .‬با اینحــال‪ ،‬همین که بچــه ها به‬ ‫دوره بلوغ نزدیک می شــوند‪ ،‬خیلی ها دســت و پاشان را‬ ‫گــم می کننــد‪ ،‬طوری با ایــن پدیده رفتار مــی کنند انگار‬ ‫بالیی اســت که دارد بر ســر خودشــان و فرزند دلبندشان‬ ‫نازل می شــود و قرار اســت همــه چیز را به هــم بریزد‪.‬‬ ‫برخــی دیگر فوری سرشــان را زیــر برف فرو مــی برند‪،‬‬ ‫خودشــان را بــه نشــنیدن‪ ،‬ندیدن و ندانســتن مــی زنند‪.‬‬ ‫اتفاقاتی که درســت‬ ‫دارد جلــوی چشــم‬ ‫شــان مــی افتــد را‬ ‫انــکار مــی کننــد‬ ‫یــا مــی گذارنــد که‬ ‫فرزندشــان خــودش‬ ‫ایــن مرحلــه را طی‬ ‫کنــد‪ ،‬اســتدالل هم‬ ‫مــی آورند کــه مگر‬ ‫کســی در مــورد این‬ ‫چیزهــا با مــا حرف‬ ‫زد؟! خودمــان فهمیدیــم و خودمــان بــا آن کنــار آمدیم‪.‬‬ ‫هســتند والدینی هــم که شــورش را درمی آورنــد‪ .‬روی‬ ‫همه چیز حســاس می شــوند‪ ،‬همه چیز را به بلوغ نسبت‬ ‫مــی دهند و خالصــه از هر ‪ 10‬جمله ای که با فرزندشــان‬ ‫حرف می زنند‪ ،‬هشــت مــورد به عالئم بلــوغ و رفتارهای‬ ‫نوجــوان در این دوران و مانند آن مربوط می شــود‪.‬‬ ‫البتــه‪ ،‬بلوغ برای نوجــوان اول از همه و بعد اطرافیان او‪،‬‬ ‫دوران حساســی اســت؛ بخصوص دختران کــه چون زودتر‬ ‫از پســران عالئم بلــوغ را تجربه می کننــد و برخی از این‬ ‫عالئم خیلی متفــاوت از عادت های معمول زندگی شــان‬ ‫اســت‪ ،‬در معرض آسیب بیشــتری هم هستند‪ .‬چطور باید‬ ‫بــا بلوغ کنار آمد؟! چطــور باید با دخترهــا در مورد بلوغ‬ ‫حــرف زد؟! چــه کســی و در چــه زمانــی‪ ،‬چــه میزانی از‬ ‫اطالعــات را باید بــه دختر بدهد؟!‬

‫‪64‬‬

‫خودتان آماده باشید‬ ‫شــما به عنــوان والدین‪ ،‬چــه بخواهید و چــه نخواهید‪،‬‬ ‫خیلــی زود با بلــوغ فرزندتان مواجه خواهید شــد‪ .‬قبل از‬ ‫هر چیز‪ ،‬خودتان باید آرام باشــید و اطالعات مناســبی در‬ ‫این زمینه داشــته باشــید‪ .‬فقط اســترس داشــتن یا بسنده‬ ‫کــردن به تجربیات شــخصی یا حــرف های ایــن و آن‪ ،‬از‬ ‫شــما یک راهنمای مناســب برای فرزندتان نمی ســازد‪.‬‬ ‫اســترس و دســتپاچه شــدن هم کمکی به فرزندتان نمی‬ ‫کنــد و فقــط این احســاس را بــه او منتقل مــی کنید که‬ ‫از عهــده این موضــوع برنمی آیید و در نتیجه او از شــما‬ ‫فاصلــه مــی گیریــد‪ .‬پس‪ ،‬چــه به عنــوان مــادر و چه به‬ ‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫عنــوان پــدر‪ ،‬اگر دختــری دارید که طی چند ســال آینده‪،‬‬ ‫وارد ســن بلوغ (معموال ‪ 10‬تا ‪ 14‬ســال) می شود‪ ،‬از همین‬ ‫حــاال اقدامات زیــر را انجام دهید‪:‬‬ ‫در مــورد بلوغ مطالعــه کنید‪ .‬حواس تان باشــد از منابع‬ ‫معتبر بهــره ببرید‪ .‬بلــوغ غیر از جوش صــورت و عالمت‬ ‫های جســمانی و بداخالقی‪ ،‬نشــانه های دیگری هم دارد‬ ‫کــه با شــناخت آنها مــی توانید بــه فرزندتان بــه خوبی‬ ‫کمــک کنید‪ .‬از یاد نبرید که آدم ها متفاوتند‪ .‬شــاید فرزند‬ ‫شــما در همان سنی که شما بالغ شــدید یا با همان مدلی‬ ‫که شــما بلــوغ را تجربــه کردیــد‪ ،‬وارد این دوران نشــود‪.‬‬ ‫مطالعــه و کســب‬ ‫اطالعــات موثــق‪،‬‬ ‫برای همیــن ضروری‬ ‫هستند ‪.‬‬ ‫آرامــش خــود را‬ ‫حفــظ کنیــد‪ .‬بلــه‪،‬‬ ‫فرزنــد دلبنــد شــما‬ ‫قرار اســت از کودکی‬ ‫بامــزه و بازیگوش به‬ ‫به یک فرد بزرگســال‬ ‫تبدیــل شــود‪ .‬شــما‬ ‫نمــی توانید جلوی این فرآیند را بگیریــد‪ ،‬بلکه باید با ُبعد‬ ‫تازه ای از والد بودن مواجه شــده و لــذت های این دوران‬ ‫را تجربــه کنید‪.‬‬ ‫در رفتــار خــود تجدید نظــر کنید‪ .‬همانطور کــه انتظار‬ ‫نداریــد از فرزند ‪ 15‬ســاله خود رفتارهای ‪ 6‬ســالگی اش را‬ ‫ببینید‪ ،‬شــما هم نباید با او همانطــور رفتار کنید که وقتی‬ ‫‪ 6‬ســاله بــود رفتار مــی کردید‪ .‬الزم اســت مهــارت های‬ ‫رفتــاری و تربیتی تــازه ای را بیاموزید‪ .‬بهتر اســت قبل از‬ ‫اینکه دچار مشــکلی شــوید‪ ،‬به آن فکر کرده باشــید‪.‬‬

‫مادرانهدخترانه‬ ‫گفته می شــود که بهتر اســت مادران با دختران خود در‬ ‫مــورد بلوغ صحبــت کنند‪ .‬بلوغ‪ ،‬برای دختران پر اســت از‬ ‫تغییرات جســمانی و روانی که اغلب آنها‪ ،‬به حریم بسیار‬ ‫بســیار خصوصی دختــر مربوط مــی شــوند‪ .‬از تغییرات‬ ‫جســمانی در انــدام ها گرفته تــا باال و پایین شــدن ُخلق‬ ‫و احساســات ناگهانی و عادت ماهانه‪ ،‬همه و همه بسیار‬ ‫زنانه هســتند و در نتیجه بهتر اســت مادر‪ ،‬در مورد آنها با‬ ‫دخترش صحبت کنــد اما چطــور و از چه زمانی؟!‬ ‫گوش به زنگ باشید‬ ‫حــواس تان به نشــانه ها باشــد‪ ،‬بخصــوص در رفتارها و‬ ‫صحبــت هــا‪ .‬ممکن اســت فرزند شــما خیلی قبــل تر از‬ ‫آنکه شــما پیش بینی کنید‪ ،‬در بیرون از خانه یا در مدرســه‬ ‫یا توســط تلویزیون و اینترنــت‪ ،‬با اطالعاتی مواجه شــود‬ ‫که عالمت ســوال هایــی در ذهــن او ایجاد کنــد‪ .‬در هر‬

‫‪64 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


63 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

63


62 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

62


‫چنــد تا بودنــد و در کار ترجمه کمکــش می کردند‪ .‬بعد یــواش یواش‬ ‫زندگی برایش عادی شــد‪.‬‬ ‫• از کی باورش شد که دیگر تلویزیونی نیست؟‬ ‫وقتی آمد ج ّو اینجا را دید‪ .‬خیلی زود فهمید دورانش تمام شده‪.‬‬ ‫• آدمی مثل او که همیشــه یک چهره محبــوب از جنس مردم بوده‪،‬‬ ‫فکر می کنم تنها جرمش شــهرتش بود؟‬ ‫تقریبــاً! می گفتند با محمدرضا پهلوی دیدار داشــته‪ ،‬باالخره آن موقع‬ ‫همــه بــه این دیدارها مــی رفتند‪ .‬ولــی او هم این شــرایط را پذیرفت‪.‬‬ ‫غصــه خورد و تــوی خودش ریخت امــا همین‪ ‬جا مانــد و زندگی کرد‪.‬‬ ‫چنــد ســالی خانه ماند‪ ،‬ولــی بعد یواش یــواش دوباره پایــش به بیرون‬ ‫بــاز شــد‪ .‬اول از روزنامــه ری که برای آقای ری شــهری بــود به دنبالش‬ ‫آمدنــد و او را بردنــد‪ .‬مدتــی آنجا می نوشــت و بعد هــم اطالعات با‬ ‫آقای حصــاری و آقای اکبر فیض ‪.‬بعد دیگر کار را کنار گذاشــت و دیگر‬ ‫بازنشسته شد‪.‬‬ ‫• بچه های جدید به ایشان سر می زنند؟‬ ‫هیچ کس نمی آید‪.‬‬ ‫• حتی عادل هم نیامده؟‬ ‫او یک دفعه آمد‪.‬‬ ‫• عادل را می شناسد؟‬ ‫نه‪.‬‬ ‫• اصــا دوره ای کــه عادل گل کرد‪ ،‬آیا حالشــان خوب بــود و او را به‬ ‫خاطر می آورد؟‬ ‫االن ‪5‬ســال اســت‪ ،‬زمین گیر است شــاید ‪15‬ســال پیش حالش خوب‬

‫‪61‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بوده‪ ،‬ولــی اینطور عادل گل نکــرده بود‪.‬‬ ‫• قدیمی تر ها چی؟‬ ‫آنها را می شناخت و هیچ کدام را هم قبول نداشت‪.‬‬ ‫• خودتان فوتبال می بینید؟‬ ‫قبــا اصال! یک عالم مجله ورزشــی بــه خانه مان می آمــد‪ ،‬من نگاه‬ ‫هــم نمی کردم‪ .‬ولی االن این آقا فرهاد که عصای دســت ماســت مدام‬ ‫فوتبال مــی بیند‪ ،‬منم مجبورم یــک وقت هایی ببینم‪.‬‬ ‫• بچه های کشتی چطور؟ به دیدن استاد نیامدند؟‬ ‫نــه اینجا نیامدند‪ .‬یکی دوبار اســتاد را بردند؛ ولــی اینجا فقط همین‬ ‫آقای افشــارزاده اســت که لطف دارد و می آید‪.‬‬ ‫• و هنــوز هــم از معدود کســانی اســت که آقای بهمنــش او را می‬ ‫شناسد؟‬ ‫بله از معدود کســانی هســتند که می شناســند‪ .‬البتــه االن هم آقای‬ ‫افشــارزاده گفتند می خواهند بیایند‪ ،‬ســه روز اســت مــن می گویم تا‬ ‫بشناسد‪.‬‬ ‫• خب سنشان هم باال رفته‬ ‫بله ‪94‬ساله است‪.‬‬ ‫• در یــک مصاحبه ای گفته بودند وقتی بــه دنیا آمدند نوزاد نحیف‬ ‫و ضعیفی بودند؟‬ ‫‪7‬ماهــه به دنیا آمــده بود‪ .‬خب همین اســت دیگر! نمی دانم شــما‬ ‫بــه خدا اعتقاد داریــد یا ندارید‪ ،‬بــه طبیعت اعتقاد دارید یــا نه؟ ولی‬ ‫حکمــت خدا بوده و از طرفی این کــه زندگیش مطابق میلش بود‪ ،‬فکر‬ ‫مــی کنم یک دلیل ماندگاری اش باشــد‪.‬‬

‫‪61 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نبــود و فکر می کنم ریودوژانیرو بود برای گزارش مســابقات ورزشــی‪.‬‬ ‫وقتــی از آنجا خبر فرســتاد‪ ،‬به او گفتند چی مــی گویی اینجا همه چیز‬ ‫عــوض شــده و دیگر تــو را نمی خواهنــد ‪ .‬بعد که برگشــت دیگر به‬ ‫تلویزیون نرفت‪.‬‬ ‫• بعد از آن هم که دیگر شروع مشکالت بود؟‬ ‫دیگر سر کار نرفت و خانه بود و این برایش خیلی سخت بود‪.‬‬ ‫• چطور تحمل می کرد؟‬ ‫مجبور بود‪ ،‬فقط غصه می خورد‪.‬‬ ‫• این فضا چند سال بعد از انقالب شکست؟‬ ‫چند بــار حاج احمد آقــای خمینــی خدابیامرز دنبالش فرســتاد‪ ،‬این‬ ‫خیلــی فضــا را برایش آرام کــرد‪ .‬اما بهمنش باز هم بیــرون نرفت‪ .‬برای‬

‫• از کی بهمنش تبدیل به یک سوپراستار شد؟‬ ‫تــا ســال ‪ 37‬بانک ملی کار مــی کرد؛ ســال ‪ 37‬به رادیــو رفت و بعد‬ ‫اولیــن المپیکی که رفت ســال ‪ 37‬یا ‪ 38‬بود و بعــد از آن‪ ‬چهار المپیک‬ ‫رفــت‪ .‬کم کم او شــد ســتاره برنامه های ورزشــی و هی مــا او را کمتر‬ ‫دیدیم‪.‬‬ ‫• آن زمان رابطه تختی و قهرمانان دیگر با استاد چطور بود؟‬ ‫خیلی خوب بود‪.‬‬ ‫• رابطه خانوادگی هم داشتید؟‬ ‫نه من با ورزشکارها اصال رفت و آمد نداشتم‪.‬‬ ‫• اصال خوشتان نمی آمد؟‬ ‫بله همینطور است اصال خوشم نمی آمد‪.‬‬ ‫• اعتقاد داشتید یک مقدار بی معرفت هستند؟‬ ‫نــه اینطــور نبــود؛ اعتقاد داشــتم زندگی مــن آن طور که باید باشــد‬ ‫نیست ‪.‬‬ ‫• از شرایط ناراضی بودید؟‬ ‫بــرای این که بچه هایم هیچوقت بهمنــش را نمی دیدند‪ .‬در حقیقت‬ ‫خــودش را وقــف ورزش کــرده بــود و همــه مســابقات را مــی رفت‪.‬‬ ‫مســافرت های طوالنی مدت‪ ،‬داخل کشــور و ‪ ...‬یک مقدار از نظر اداره‬ ‫خانــه کار من ســنگین بــود‪ .‬این رفت و رفــت و رفت و بــه آن نهایت‬

‫او که در حقیقت خودش را وقف ورزش کرده بود غصه خورد‬ ‫و توی خودش ریخت اما ایران ماند و زندگی کرد‪ .‬او االن‬ ‫پنج سال است که زمین گیر شده است‪.‬‬ ‫رســید‪ .‬ولی من هیچوقت با ورزشــکارها ارتباطی نداشــتم‪ ،‬البته آنها به‬ ‫خانــه ما مــی آمدنــد‪ .‬آقای موحد با همســرش بــه خانه ما مــی آمد‪.‬‬ ‫خالصــه او به نهایت رســید و همه او را می شــناختند و در حقیقت به‬ ‫اوج رسیده بود‪.‬‬ ‫• و بعد یکباره او کنار گذاشته شد‪...‬‬ ‫انقالب که شــد ‪ ،‬گفتند دیگر بهمنش نباشــد‪ .‬او مجری سرشناسی بود‬ ‫و قبــل از انقــاب هم به دیدارهای مختلف مــی بردنش‪ .‬اما هیچ وقت‬ ‫آدم سیاســی نبود‪ .‬زمانی که ســینما رکــس را آتش زدنــد‪ ،‬بهمنش ایران‬ ‫‪ 60‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪60 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫ایــن که ج ّو‪ ،‬جوری نبود کــه برود‪ .‬در زمان قطــب زاده حکم اخراجش‬ ‫آمده بود‪ .‬‬ ‫• همان آدمی که بعدها‪....‬‬ ‫بله! ای کشــته‪ ...‬دگران کشتی تا کشته شــدی باز‪ .‬آنهایی که بهمنش‬ ‫را ضــ ّد انقالبــی مــی دانســتند و اخراجش کردند بعداً مشــخص شــد‬ ‫خودشــان چه کار می خواســتند بکنند‪.‬‬ ‫• آن سالهایی که در خانه بود چه می کرد؟‬ ‫می نوشــت و ترجمــه می کرد‪ .‬بچه هــا هم چند نفر رفتــه بودند و‬


‫اهالی ورزش را می شناســد‪ .‬یکی مثل موحد‪ ،‬قهرمان افســانه ای کشتی‬ ‫ایــران و یکی هم مثل بهرام افشــارزاده‪.‬‬ ‫اســتاد شــنوایی یکی از گوشــهایش را از دســت داده و همسرش می‬ ‫گویــد خیلی دیگر چیزها را به خاطر نمی ســپارد‪ .‬می گوید با خاطرات‬ ‫قدیمــش زندگــی می کند و روزهــا را در این حالت ســپری می کند‪.‬‬ ‫قــرار ما گــپ زدن با اســتاد بهمنش بود امــا گفت و گو بــا او خیلی‬ ‫ســخت بود پس ســئوال های مان را از بانو ســودابه عظیمی پرسیدیم‪.‬‬ ‫ســودابه عظیمی مدیر مدرســه ای که هفت فرزند اســتاد را در روزهای‬ ‫شــلوغ و دوری اش از خانــواده‪ ،‬بــزرگ کــرد و با تحصیالت عالیه ســر‬ ‫زندگی های شــان فرســتاد‪ .‬او که در این ســالهای طوالنی داغ از دســت‬ ‫دادن دو دختــر را بــه جــان خرید و حــاال هنوز راضی اســت به رضای‬ ‫خدا ‪.‬‬ ‫در روزگاری کــه دیگــر کســی خیلــی ســراغی از این زوج پا به ســن‬ ‫گذاشــته نمی گیرد‪ ،‬شــجاع و دلیرانه ســخن می گوید‪ .‬گفته هایی که تا‬ ‫پیشــتر شاید نقل نشده باشند‪ .‬همسر اســتاد که همه جا کنارش مانده‬ ‫از اوایــل دهــه ‪ 30‬تا امــروز برای خبرآنالیــن می گوید‪ .‬البتــه اصرار ما‬ ‫برای انتشــار عکس های همســر‬ ‫اســتاد بــه جایــی نرســید و اصال‬ ‫عالقــه ای به این کار نداشــت‪.‬‬

‫• چه طور می شــود که یک نفر‬ ‫استاد بهمنش می شود؟‬ ‫ایــن آقــا (اشــاره بــه بهــرام‪ ‬‬ ‫افشــارزاده) هر جا نباشــد آنجا پا‬ ‫نمــی گیرد‪ ،‬مــن کلک نمــی زنم‪،‬‬ ‫ولــی این طــرز تفکر من اســت‪.‬‬ ‫• شــما در دو و میدانی‪ ،‬کشتی‪،‬‬ ‫فوتبــال و رشــته هــای دیگــر‬ ‫بودیــد‪ ،‬بعــد از شــما هیچ کس‬

‫همسرش می پرسیم)‬ ‫• استاد روزها چه می کنند؟‬ ‫اغلب به خواب می گذراند یا کتاب می خواند‪.‬‬ ‫• می توانند بخوانند؟‬ ‫نــه دیگر امضا هــم نمی توانــد بکند و انگشــت می زنــد‪ .‬خیلی از‬ ‫چیزهــا یــادش رفته و فقط راجع بــه پدر و مادرش حرف مــی زند‪ .‬االن‬ ‫‪70‬ســال اســت کرمانشــاه نرفته‪ ،‬ولی در مورد آن زمان حــرف می زند‪.‬‬ ‫البتــه این تــا ‪7-6‬ماه پیش بیشــتر بود‪ ،‬ولی االن کمتر شــده‪.‬‬ ‫• اخبار فوتبال را پیگیری می کنند؟‬ ‫اصــا عکس العملی نشــان نمی دهنــد‪ ،‬فقط می بینــد و چون نمی‬ ‫شــنود‪ ،‬عکس العملی ندارد‪ .‬االن گوش چپ ایشــان اصال نمی شــنود و‬ ‫یک مقــدار هم خاطــرات از یادش رفته‪.‬‬ ‫• شــرایط خودتــان چطور اســت؟ زندگی شــما و اســتاد چطور می‬ ‫گذرد؟ فکر می کنم ‪70‬ســال خوب گذشــته و االن یک مقدار سخت‬ ‫شده؟‬ ‫نه خیلی هم خوب نگذشته‪.‬‬ ‫• خــب زندگــی با یــک خبرنگار‬ ‫شرایط ســختی دارد؟‬ ‫بلــه زندگــی بــا خبرنگار ســاده‬ ‫نیســت؛ االن آقــای فرهــاد مثــل‬ ‫نوه من هســت و همســرش هم‬ ‫همینطــور‪ .‬صبــح زود بیــدار می‬ ‫شوند‪ ،‬آقا می‌رود‪ ‬بهمنش را بیدار‬ ‫می کنــد و در نظافت به او کمک‬ ‫مــی کند و بعد باز بــه اتاقش می‬ ‫رود‪ ،‬یــک مقدار با کتــاب هایش‬ ‫ور مــی رود و بعــد مــی خوابد تا‬ ‫ظهر‪ ‬کــه برای ناهار مــی آید‪ .‬اما‬ ‫زمان را تشــخیص نمــی دهد‪ ،‬مثال‬

‫انقالب که شد ‪ ،‬گفتند دیگر بهمنش نباشد‪ .‬او مجری سرشناسی بود و قبل از‬ ‫انقالب هم به دیدارهای مختلف می بردنش‪ .‬اما هیچ وقت آدم سیاسی نبود‪.‬‬ ‫دیگــری نتوانســت بــه آن ســطح محبوبیت برســد؟‬ ‫چــه می شــود کرد؟! من مــادرم از دســت رفته‪ ،‬پدرم از دســت رفته‪.‬‬ ‫این مرد‪...‬‬ ‫• به ایشان بگویید از استقالل بیرون بیاید؟‬ ‫خــب با کجــا کار کند؟ آقــای افشــارزاده آنچنان کار می کنــد که اگر‬ ‫‪20‬نفــر در یک محلی جمع شــوند‪ ،‬نخواهد شــد‪ ،‬نمی شــود‪.‬‬ ‫• آخریــن باری که فوتبــال دیدی و حس خوبی داشــتید را به خاطر‬ ‫می آورید؟‬ ‫نه یادم نیست‪.‬‬ ‫(ادامه مکالمه با اســتاد خیلی ســخت است پس باقی ســئوال ها را از‬ ‫‪ 59‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪59 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫نیم ســاعت مانــده به ظهر مــی آید و می پرســد شــام خوردید؟ بعد‬ ‫دوبــاره بعدازظهر هــم می خوابد‪ ،‬چــون کار دیگــری نمی‌تواند انجام‬ ‫بدهــد‪ ،‬جایی که نمی رود اگــر هم بیرون بــرود‪ ،‬همراهیش می کنند‪.‬‬ ‫• عکس العمل مردم در برخورد با ایشان چطور است؟‬ ‫خیلی برای ایشــان احترام قائل هســتند‪.‬خیلی به او لطف دارند‪ .‬البته‬ ‫بایــد بگویم حقش اســت‪ ،‬بــرای این که خیلی زحمت کشــیده‪ .‬شــما‬ ‫جوان هســتید و اول راه‪ ،‬او تمام مدت از ســال ‪ 23‬که به تهران آمده و‬ ‫‪ 24‬بانک ملی اســتخدام شــده‪ ،‬همینطور در ورزش بــوده‪ .‬ورزش اولش‬ ‫هم دو ومیدانی اســت که خیلی به آن عالقــه دارد‪ .‬بعد در تمام ورزش‬ ‫هــا مثل فوتبال و والیبال و بســکتبال تخصص دارد‪.‬‬


‫ناگفته های سوپراستار دهه ‪ 50‬تلویزیون‬ ‫عطا بهمنش برای ورزش ایران ستاره ای بود بزرگتر از آنچه امروز‬ ‫عادل فردوسی پور است‪.‬‬

‫ستاره عاشق ســاخته است‪.‬‬ ‫فرهــاد عشــوندی در خبــر آنالین مینویســد‪ :‬این نام عجین شــده با‬ ‫خاطرات شــیرین نســل های مختلف ورزش ایران‪ .‬او که حاال وارد ســال‬

‫نود و چهارم زندگی شــده اســت‪ .‬مردی که خود درباره سالهایی که خدا‬ ‫عمر گرفته گغته بود‪ 7«:‬ماهم که بود در آن ســرمای کرمانشــاه ‪، 1301‬‬ ‫بیماری ســختی گرفتم‪ .‬این قــدر حالم بد بود که مــادرم خدابیامرز می‬ ‫گفت پزشــک تجربی ده گفته بود عمرش به دنیا نیســت‪ » .‬پیش بینی‬ ‫آن طبیــب اما خیلی اشــتباه بــود و همان کودک نحیف در ســال های‬ ‫جوانی شــد قهرمــان‪ .‬قهرمان دوی اســتقامت ایران‪ .‬مــردی که البته نه‬ ‫بــرای قهرمانــی هایش که البته بــرای صدای جاودانه اش شــد چهره ای‬ ‫بــی بدیل در ورزش ایــران‪ .‬او زبان ورزش ایران بــود و صدایش از رادیو‬ ‫از عطا یک اســطوره ســاخت‪ .‬او که حاال دیگر خیلی چیزی از آن روزها‬ ‫یادش نیســت اما هنوز خنده شــیرینش را به لب دارد‪ .‬چند نفری از کل‬

‫عطــا بهمنــش ؛ او‪ ‬بــرای ورزش ایران ســتاره ای بود بزرگتــر از آنچه‬ ‫امــروز عــادل فردوســی پور اســت‪ .‬مردی که یک کشــور بــا صدایش ‪،‬‬ ‫تحلیلهایــش و نظراتــش ورزش را می دیدند و می شــنیدند و لذت می‬ ‫بردند‪ .‬پیرمرد اما حاال در ‪ 94‬ســالگی خودش اســت و رویاهای شیرینی‬ ‫کــه از همــه این عمر با خــود آورده‪ .‬بخــش هایی که دوســت دارد به‬ ‫یــادش مانــده و روزهای تلــخ خانه نشــینی را انگار از یاد برده اســت‪.‬‬ ‫او یــک گنجینه اســت‪ .‬گنجینه ای که سالهاســت حراســتش به دســت‬ ‫همســری سپرده شــده که یک عمر با همه ســختی های زندگی با یک‬ ‫‪ 58‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪58 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


57 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

57


56 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

56


‫یک زندگی جنسی سالم برای سالمت شما بسیار خوب است‬ ‫همســرتان می شود که ترشــح اندروفین ها را‬ ‫بهبود می دهــد‪ .‬اندروفین هــا‪ ،‬اوپیوییدهای‬ ‫(مخدرهــا) طبیعی بدنتان هســتند‪ .‬این مواد‬ ‫بــه کاهــش درد و افزایــش حــس شــادابی و‬ ‫ســامت کمک زیادی مــی کند‪.‬‬

‫دهید!‬ ‫ســعی کنید زمانی رابطه زناشــویی داشــته‬ ‫باشــید کــه عــوارض جانبــی داروهایتــان در‬ ‫حداقــل میزان خود اســت‪ .‬دردتــان را با یک‬ ‫دوش آب گــرم‪ ،‬گرفتن ماســاژ یــا انجام ورزش‬ ‫هــای ســبک‪ ،‬آرام کنید تا رابطــه لذت بخش‬

‫وضعیت‪ ،‬همســرتان را در جریــان بگذارید و‬ ‫بر ســر یک وضعیــت ایمن به توافق برســید‪،‬‬ ‫بعد اقــدام کنید‪.‬‬ ‫در مورد پیشــنهاد برقــراری رابطه و رد کردن‬ ‫ییشــنهاد (در صــورت عدم آمادگــی و تمایل)‬ ‫بــدون آســیب زدن بــه عواطف یکدیگــر‪ ،‬با‬ ‫همســرتان صحبــت کنید‪ .‬برخی کتــاب های‬ ‫مفیــد هم در ایــن زمینــه وجوددارند که می‬ ‫تواننــد کیفیت زندگی جنســی تــان را بهبود‬ ‫دهند‪ .‬از مشــاور یا پزشک متخصص بخواهید‬ ‫جند کتــاب خوب در مــورد روابط زناشــویی‬ ‫ســالم و شــاد بــه شــما معرفی کنــد‪ .‬برخی‬ ‫متخصصــان دوره تخصصی خــود را در زمینه‬ ‫موضوع های جنســی گذرانــده اند‪.‬‬ ‫درمانگران جنســی (ســکس تراپییست ها)‬ ‫جوانــب جســمانی و روانــی نزدیکــی را بــه‬ ‫خوبــی مــی شناســند‪ .‬گاهی متخصصــان به‬ ‫صورت مشــترک بــا پزشــکان دیگــر کار می‬ ‫کنند تــا در زمینــه نگرانی های جنســی فرد‪،‬‬ ‫به نتیجه ای کلی برســند‪ .‬حواســتان باشد در‬

‫از مشاوره های جنسی بهره بگیرید‬ ‫با متخصصان رابطه زناشــویی صحبت کنید‬ ‫کــه مــی تواننــد راهنمایــی های مفیــدی را‬ ‫برایتان داشــته باشــند کــه چطور‪:‬‬ ‫با همسرتان صحبت کنید‪.‬‬ ‫مشــکالت جنســی تان که باعث اســترس و‬ ‫نگرانی هایتان شــده‪ ،‬کنتــرل کنید‪.‬‬ ‫اصال شــاید بهتر باشــد متخصصی پیدا کنید‬ ‫کــه به راحتــی و بدون خجالــت‪ ،‬در مورد این‬ ‫مســاله خصوصی تان صحبــت و راه حل رفع‬ ‫مشــکل را پیدا کنید‪.‬‬ ‫رابطه تان را از نو بسازید‪.‬‬ ‫بــا کمــک همســرتان راه هــا و ایــده های‬ ‫خــوب و ناگهانــی پیــدا خواهید کــرد که می‬ ‫توانــد کیفیــت زندگی جنســی تــان را بهبود‬ ‫دهد‪ .‬بــرای مثــال‪ :‬روزهایی کــه حس بهتری‬ ‫داریــد‪ ،‬رفتارهای غافلگیرکننده از خود نشــان‬ ‫‪ 55‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫تری داشــته باشــید‪ .‬عجله نکنیــد و حوصله‬ ‫به خــرج دهیــد؛ روش هــای پیش نــوازی و‬ ‫معاشــقه را دوباره کشــف کنید! به همسرتان‬ ‫بگوییــد در چــه حالتــی راحت تریــد و چه‬ ‫وضعیت هایــی آزارتان می دهد‪ .‬قبل از تغییر‬

‫انتخاب متخصص سکسولوژی دقت کنید و از‬ ‫افرادی که مــدرک قانونی برای درمــان دارند‪،‬‬ ‫کمــک بگیرید تا هــم خیال خودتــان راحت‬ ‫باشــد و هــم از درمانتان نتیجــه بگیرید‪.‬‬

‫‪55 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫چه چیزی باعث کاهش میل جنسی می شود؟‬

‫آیا به دلیــل دردهای بدنی‬ ‫و مشــکالت ایــن چنینــی از برقــراری رابطه‬ ‫زناشــویی واهمــه داریــد و از آن اجتناب می‬ ‫کنید؟ با همسر‪ ،‬پزشــک یا مشاورتان صحبت‬ ‫کنید تــا بتوانید علــت را پیدا کنید‪.‬‬ ‫شــاید این کار به شــجاعت نیاز داشته باشد‪،‬‬ ‫امــا یک گفت و گــوی صادقانــه در این مورد‬ ‫که دردهــای مختلف چطور رابطه زناشــویی‬ ‫تــان را تحت تاثیر قــرار می دهــد‪ ،‬می تواند‬ ‫همسرتان را از احساســاتتان مطمئن کند‪ .‬اگر‬ ‫مردد هســتید‪ ،‬بــا یک مشــاور صحبت کنید؛‬ ‫تنها یا همراه با همســرتان‪.‬‬ ‫از درد رابطه زناشویی خجالت نکشید‬ ‫با همسرتان در این موارد صحبت کنید‪:‬‬ ‫علت ایــن که به نظــر می رســد هیجانتان‬ ‫کم شده‪.‬‬ ‫حالت هــا و موقعیت هایی که در آن راحت‬ ‫تر هستید‪.‬‬ ‫زمــان هایی کــه در طول روز بیشــترین درد‬ ‫را دارید‪.‬‬ ‫‪54‬‬

‫‪‬‬

‫چــه چیــزی مــی تواند رابطــه زناشــویی را‬ ‫برایتــان لذت بخش و صمیمیــت رابطه تان را‬ ‫حفظ کند؟ شــاید نیاز داشــته باشــید مشکل‬ ‫اصلی تان حل شــود و دوســت داشــته باشید‬ ‫در ایــن مــورد صحبــت کنیــد اما پزشــکتان‬ ‫همچنان توجه اش به حل مشــکالت جســمی‬ ‫تان باشــد‪ .‬برای کاهش اضطراب و فشــار‪ ،‬به‬ ‫جــای کلمات خیلی ادبی یا زیــادی خودمانی‪،‬‬ ‫از واژه هــای علمی تر اســتفاده کنید‪.‬‬ ‫از پزشکتان بپرسید‪:‬‬ ‫چــه تغییراتی مــی توانــد در طــول رابطه‬ ‫زناشــویی‪ ،‬دردم را کمتــر و قابــل تحمل کند؟‬ ‫چــه چیزی باعــث کاهش میلی جنســی ام‬ ‫شده؟‬ ‫آیــا عالئــم و نشــانه هایــم باید به وســیله‬ ‫آزمایــش هــای تخصصی مــورد بررســی قرار‬ ‫گیرد؟‬ ‫آیا متخصصی می شناســید که بــرای درمان‬ ‫دردم بــه او مراجعه کنم؟‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫شناسایی سایر بازدارنده های جنسی‬ ‫ممکن اســت درد تنها عامل بروز مشــکالت‬ ‫جنســی شــما نباشد‪ .‬مشــکالت جســمی و‬ ‫عاطفــی‪ ،‬از خســتگی و تــرس از درد گرفته تا‬ ‫افســردگی و عــوارض ناشــی از مصرف برخی‬ ‫داروهــا‪ ،‬همگــی از دیگــر عوامــل موثــر در‬ ‫بروز ایــن معضل هســتند‪ .‬در مــورد نگرانی‬ ‫هایتان با پزشــک خود مشورت کنید و نظرش‬ ‫را بپرســید‪ .‬بعــد گام بــه گام پیــش بروید تا‬ ‫مشــکلتان حل شود‪.‬‬ ‫رابطه زناشویی مزایای زیادی دارد!‬ ‫اگــر درد یا مــوارد دیگر باعث شــده رابطه‬ ‫زناشــویی بــرای شــما بــه یک چالــش جدی‬ ‫تبدیــل شــود و نمــی خواهیــد در مــوردش‬ ‫صحبــت کنیــد‪ ،‬خــود را ترغیب کنیــد که با‬ ‫واقعیت روبرو شــوید و برای حل مشکل اقدام‬ ‫کنید؛ یک زندگی جنســی ســالم برای سالمت‬ ‫شــما بســیار خوب اســت‪ .‬رابطه زناشویی نه‬ ‫تنهــا باعث صمیمیت و تقویت رابطه شــما و‬

‫‪54 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اســتفاده می کنند‪ .‬طبق گفته اطبای ســنتی آفریقا این شــیره می تواند‬ ‫انــواع ناراحتــی های پوســتی از جمله اگزمــا و آکنه را برطــرف کرده و‬ ‫برای ســرماخوردگی نیز بســیار مفید اســت‪ .‬مردم نیجریه میوه درخت‬ ‫ســاحل را جمع می کنند و بعد از خشــک شــدن آن را می جوشــانند‪.‬‬ ‫روغنــی کــه روی‪ ‬ســطح آب می آیــد را جمع می کننــد و معتقدند‬ ‫ایــن روغــن غنــی از مواد طبیعی ضدحشــره اســت‪ .‬درضمــن خواص‬ ‫ضدالتهابــی و ضدمیکروبی هم دارد‪ .‬مردم نیجریه حین ســرماخوردگی‬ ‫و گرفتگــی بینــی این روغــن را به اطراف بینــی خود می مالنــد و در‬ ‫صورت داشــتن گلودرد آن را مــی خورند و برای زیباترشــدن و مرطوب‬ ‫نگه داشــتن پوســت شــان روی بدن می مالند‪.‬‬

‫شــادابی پوســت آن ها می شــود‪.‬‬

‫حمام پا و زیبایی پا برای آلمانی ها مهم است‬

‫خوش بویی و معطربودن‪ ،‬ژاپن‬

‫آلمانــی ها توجه بســیاری زیادی به حمام پا دارنــد‪ .‬برخالف کانادایی‬ ‫هــا که بــه زیبایی پاهای شــان اهمیتی نمــی دهند‪ ،‬آلمانــی ها توجه‬ ‫بســیاری به این موضوع دارند و هرشــب سعی می کنند برای ‪ 20‬دقیقه‬ ‫پاهای شــان را در حمامی از آب ولــرم و نمک و روغن های گیاهی قرار‬ ‫دهنــد‪ .‬بعد پاها را با ســنگ ماســاژ مــی دهند و از یک کــرم مرطوب‬ ‫کننده اســتفاده می کنند‪.‬‬

‫آووکادو برای زیبایی پوست در برزیل‬ ‫برزیلــی هــا‬ ‫مــدت ها اســت‬ ‫از گیــاه آووکادو‪ ‬‬ ‫هم بــه عنــوان‬ ‫یک مــاده غذایی‬ ‫و هــم زیبایــی‬ ‫اســتفاده کــرده‬ ‫و از آن ماســک‬ ‫صــورت‪ ،‬شــامپو‬ ‫و کــرم مرطــوب‬ ‫کننــده تهیه می‬ ‫کنند‪ .‬این گیاه از‬ ‫‪ 500‬ســال قبــل از میالد مســیح در مناطق التین آمریکایی کشــت می‬ ‫شــده اســت و مملو از چربی های مونوی غیراشباع و ‪ 20‬نوع ریزمغذی‬ ‫متفاوت شــامل ویتامین های ‪ ،C، A، E ،B6‬روی‪ ،‬آهن و پتاســیم است‪.‬‬ ‫مصــرف چربــی آووکادو ســبب کاهش کلســترون خــون‪ ،‬التهاب ها‬ ‫و کاهش ترشــح انســولین می شــود و محرک بازســازی ســلولی است‪.‬‬ ‫برزیلــی ها میوه این گیاه را با شــیر و شــکر مخلوط مــی کنند و روی‬ ‫پوست شــان می مالند‪ .‬حتی معتقدند نوشــیدن این مایع سبب روشن‬ ‫شــدن پوســت به ویژه پوســت های ســیاه می شود‪.‬‬

‫از جمله شــیوه های زیبایی که مردم ژاپن به آن عالقه بســیاری دارند‪،‬‬ ‫حمــام کردن بــا گیاهــان و عرقیات معطر اســت‪ .‬ژاپنی هــا معتقدند‬ ‫حمام کردن نوعی مدیتیشــن اســت که نه تنها جســم بلکه روح را هم‬ ‫پــاک مــی کند‪ .‬به همین دلیل اکثر ژاپنی ها هرشــب قبــل از خوابیدن‬ ‫دوش مــی گیرنــد‪ .‬آن هــا ابتدا بدن خــود را به کمک یک برس دســته‬ ‫بلند ماســاژ داده و ناپاکی را بیرون می کشــند و در نهایــت با آب ولرم‬ ‫خــود را شســت و شــو‬ ‫مــی دهند‪ .‬بعــد وان را‬ ‫بــا آب داغ ُپــر کــرده و‬ ‫در آن گل و بــرگ هــای‬ ‫معطــر مــی ریزنــد و‬ ‫بــرای آن که بدن شــان‬ ‫خوشــبو و پوســت شان‬ ‫پــاک شــود‪ ،‬مدتــی در‬ ‫آن می خوابنــد‪ .‬این کار‬ ‫ســبب طراوت اپیدرم و‬ ‫‪ 53‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪53 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫روش های طبیعی متفاوت برای زیبایی در جهان!‬ ‫‪52‬‬

‫‪‬‬

‫در هــر گوشــه از جهــان‪ ،‬زنان برای زیباتر شــدن شــیوه‬ ‫ای را آموختــه انــد و بــه فرزندان شــان آمــوزش داده اند‪.‬‬ ‫گرچــه این شــیوه ها برای مدت زمانی منحصــرا در اختیار‬ ‫این دســته بــوده اما مهاجرت ها ســبب شــده بین مردم‬ ‫کشــورهای مختلــف رایج شــود؛ شــیوه هایی کــه دلیل‬ ‫مانــدگاری اکثر آن ها طبیعی بودن و اقتصادی بودن شــان‬ ‫است‪.‬‬

‫بند انداختن و اپیالسیون ایرانی‬

‫الیه برداری و درمان آکنه با آرد نخود در هند‬

‫بندانداختن از جمله شــیوه های مرســوم اپیالســیون در‬ ‫خاورمیانــه و جنوب شــرقی آســیا اســت که منشــا آن به‬ ‫ایــران بر می گــردد‪ .‬زنان ایرانی به کمــک یک نخ کتان که‬ ‫بیــن گردن و دو دســت قرار مــی گیرد‪ ،‬موهــای زائد را بر‬ ‫می داشــتند‪ .‬این همان کاری اســت که با موم گرم و ســرد‬ ‫هم مــی توان انجــام داد با این تفاوت که نخ ســبب کش‬ ‫آمدن پوســت نمی شــود و وســیله ای عالی برای برداشتن‬ ‫موهــای نواحی حســاس به ویــژه موهای صــورت و ابرو‬ ‫اســت‪ .‬درد بند کمتر از درد موچین اســت و کار هم سریع‬ ‫تر به اتمام می رســد‪ .‬امروزه اســتفاده از بند در بسیاری از‬ ‫کشــورها از جمله اســپانیا و کانادا بین زنان مرســوم است‪.‬‬

‫کفیر و تاثیر آن بر زیبایی زنان روسیه‬ ‫مردم روســیه صورت های شــاداب و جوانــی دارند‪ .‬اکثر‬ ‫زنــان ســنتی این کشــور عالقه ای به اســتفاده از وســایل‬ ‫آ ر ا یشــی‬ ‫ند ا شــته‬ ‫و معتقــد‬ ‫هســتند‬ ‫دلیل زیبایی‬ ‫پوست شان‬ ‫نو شــید ن‬ ‫روزانه کفیر‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اســت‪ .‬کفیر نوعــی نوشــیدنی ُپرکالری و غنــی از باکتری‬ ‫هــای پروبیوتیک‪ ،‬کلســیم‪ ،‬پروتئین‪ ،‬ویتامین هــا به ویژه‬ ‫ویتامیــن ‪ B‬و ریزمغذی ها اســت‪ .‬بررســی هــای فراوان‬ ‫نشــان داده‪ ،‬مصرف کفیر ســبب هضم بهتر مــواد غذایی‬ ‫مــی شــود و همین موضوع بــر طراوت و زیبایی پوســت‬ ‫اثر می گذارد ‪ .‬كفیر یك نوع ماســت نوشــیدنی اســت كه‬ ‫خاســتگاه آن كوه های قفقــاز واقــع در اتحادیه جماهیر‬ ‫شــوروی ســابق مــی باشــد‪.‬‬

‫در تمامی نواحی جنوب آســیا اســتفاده از آرد نخود برای‬ ‫پاک ســازی و الیه برداری پوســت و مقابله بــا آکنه امری‬ ‫رایج است‪.‬‬ ‫زنان این کشــور آرد نخود را با آب یــا چای مخلوط کرده‬ ‫و به شــکل خمیر در مــی آوردند و بعــد روی صورت می‬ ‫مالنــد تا جایی که پوســت کامال پــاک شــود و در نهایت‬ ‫پوســت ر می شــویند‪ .‬بعد از انجام این کار پوســت کامال‬ ‫نرم و تمیز اســت‪ .‬درضمن در این کشــور مــردم از همین‬ ‫خمیر و در کنار آن از آب لیموترش برای ســفید کردن آرنج‬ ‫و زانوهای خود اســتفاده می کنند‪.‬‬

‫شیره گیاه برای زیبایی مردم نیجریه‬ ‫نیجریه ای ها از نوعی درخت که در ‪ 20‬کشــور آفریقایی‬ ‫از ســنگال تا ســودان رشــد مــی کند و ســاحل نــام دارد‪،‬‬ ‫روغنــی می گیرنــد به نام کارتیــد که از آن هــم به عنوان‬ ‫یــک مــاده غذایــی و هم کــرم مرطــوب کننده پوســت‬

‫‪52 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ ‬می‌دونی رویا‪ ،‬دیشــب خواب تورو دیدم‪.‬‬‫خواب دیــدم با لباس صورتی و آبی نشســتی‬ ‫روی تــاب‪ ،‬ته باغ اینجــا‪ .‬داری آواز می‌خونی‪.‬‬ ‫ببینــم هنوزم مثــل اون روزا عطر توت فرنگی‬ ‫می‌زنــی؟ هنوز وقتــی توت فرنگــی می‌بینم‬ ‫یــاد تو می‌افتم‪ .‬یــه دفعه دلم هــوای روزایی‬ ‫رو می‌كنه كه لباس ســفیدت رو می‌پوشــیدی‪.‬‬ ‫همون كه یادت هســت؟ آستین كوتاه داشت‬ ‫و بلند بــود؟ مثل پیراهن خــواب؟ چه روزایی‬ ‫بود‪...‬كفــش های پاشــنه بلند مشــكی ات رو‬ ‫هنوز داری یا بخشــیدی به كسی؟‬ ‫‪ ‬گــوش کن هنــوز نمی‌خوای اســمت رو‬‫بگی ؟‬ ‫‪ ‬كفش های مشكی رو داری یا نه؟‬‫‪ ‬یــه روز زنــگ می‌زنــی و هر چیــزی رو‬‫كــه بــه ذهنت می‌رســه می‌گــی و بعد قطع‬ ‫می‌كنــی و دوباره‪ ...‬هفته هــا زنگ نمی‌زنی‪...‬‬ ‫حتی اســمت رو هم نمی‌گی‪...‬مــن همه اش‬ ‫فكــر می‌كنم كــه تو كی هســتی ولــی‪ ...‬باز‬ ‫زنــگ می‌زنی و می‌گی رویا‪ .‬من رویا نیســتم‪.‬‬ ‫خب؟‬ ‫بوی ســوپ پیچیده بود تــوی خانه‪ .‬فكر كرد‬ ‫حتماً ته گرفته‪.‬‬

‫‪51‬‬

‫‪‬‬

‫‪ ‬رویــا چــرا از مــن فــرار می‌كنــی؟ فكــر‬‫می‌كنی همه چیز تموم شــده؟ هنوز انگشت‬ ‫هام دلتنــگ دندوناته‪ ،‬مثــل اونموقع ها که‪...‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫گریه كــرد و صدای گــرم و مردانــه اش بین‬ ‫هــق هق هــا گم شــد‪ .‬مثــل بچه هــا گریه‬ ‫می‌كرد ‪.‬‬ ‫بعد‪ ...‬بوق بوق بوق(نباشــد بهتر اســت)‪...‬‬ ‫صــدای نبودنش تــوی تلفن پیچید‪.‬‬ ‫زن چنــد دقیقــه مبهــوت نشســته بــود‬ ‫روی صندلــی و گوشــی را گرفتــه بــود تــوی‬ ‫دســتش‪ .‬تابلوی آبرنگ از آشــپزخانه پیدا بود‪.‬‬ ‫چشــم هایش را بســت و قطره اشــكی را كه‬ ‫می‌خواســت بیایــد و نیامــد را بــا گوشــه ی‬ ‫انگشــتش گرفت‪ .‬صدای فریاد خفه شده بود‪.‬‬ ‫بعد‪...‬‬ ‫یــاد ســوپ افتاد و گوشــی را گذاشــت روی‬ ‫دستگاه‪ ...‬زیر ســوپ را خاموش كرد و پلوپز را‬ ‫از برق كشید و نشســت روی صندلی‪ .‬ساعت‬ ‫را نــگاه كــرد‪ .‬زیــر لــب شــروع به شــمردن‬ ‫كــرد‪ ... ،18 ،19 ،20.‬وقتــی به ‪ 2‬رســید‪ ،‬صدای‬ ‫آیفون پیچید توی خانــه‪ .‬بچه ها آمدندو بعد‬ ‫هم شــوهرش‪ .‬صدای ضبط و تلفن حرف زدن‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫و تلویزیــون و اخبــار پیچید تــوی خانه‪ .‬لباس‬ ‫ها را پهن كرد و میــز را چید‪ .‬چند نفر بودند؟‬ ‫ســوپ را ریخت توی بشــقاب هــا و لوبیا پلو‬ ‫را تــوی دیس‪ .‬رفت توی اتــاق دخترش تا برگه‬ ‫ی امتحانــی اش را ببینــد‪ .‬وقتــی رفت تو‪ ،‬یك‬ ‫صدای گرم داشــت می‌خوانــد‪ .‬دخترش پرید و‬ ‫بوســش كرد و او گیج گفت‪ " :‬عزیــزم‪ ،‬ناهار"‬ ‫زیــر تخت چشــمش خــورد به كفــش های‬ ‫پاشــنه بلنــد مشــكی‪...‬گفت‪" :‬ایــن را ِكــی‬ ‫خریده؟"‬ ‫بعــد از نهــار‪ ،‬كنــار بشــقاب بچــه هــا و‬ ‫شــوهرش پر از هویــج بود‪ .‬خانه ســاكت بود‬ ‫و همه خــواب بودند‪ .‬چشــمش را دوخت به‬ ‫تابلــوی آبرنگ و دانه دانه هویــج ها را خورد‪.‬‬ ‫فكــر كرد فردا‪ ،‬تــوی دوره ی دوســتش‪ ،‬كفش‬ ‫های پاشنه بلند مشــكی بپوشد با دامن حریر‬ ‫یا صندل های ســفید با شــلوار‪.‬‬ ‫شــوهرش از توی اتاق خواب گفــت‪ " :‬رویا‪،‬‬ ‫عزیزم‪" ...‬‬ ‫آخریــن هویــج را از توی بشــقاب دخترش‬ ‫برداشــت و گفــت‪ " :‬كار دارم"‪. ‬‬

‫‪51 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نوشته‪ :‬بهاره سلمانی‬

‫با كفش های پاشنه بلند مشكی‬

‫به چرخــش تند لباس ها توی ماشــین لباس‬ ‫شــویی خیره شــده بود‪ .‬ســرش داشــت گیج‬ ‫می‌رفــت‪ ،‬انگار خــودش هم داشــت با لباس‬ ‫هــا می‌چرخید‪‌،‬با شــلوارها‪ ،‬بلوزها‪ ،‬روســری‬ ‫ها‪...‬‬ ‫ظرف هــای شــام دیشــب توی آشــپزخانه‬ ‫تلنبــار شــده بود‪ .‬یــادش آمد كــه هویج توی‬ ‫ســوپ نریخته‪ ،‬دوید و رفت توی آشــپزخانه‪.‬‬ ‫تابلــوی آبرنگ‌‪ ،‬درســت رو به روی‬ ‫در آشپزخانه بود‪ .‬وقتی رفت‬ ‫تو‪ ،‬چشــمش خورد به آبی ها‬ ‫و صورتــی ها و لبخند زد‪ .‬یك‬ ‫نفــر‪ ،‬یك صــدا از تــوی اتاق‬ ‫بچــه ها داشــت داد می‌زد‪" :‬‬ ‫بــوی گندم مال مــن‪ ،‬هرچی‬ ‫كه دارم مال تو‪ ."...‬چشــمش‬ ‫را دوخت بــه تابلو ولی رنگ‬ ‫زردی تــوی آن نبــود‪ .‬هرچه‬ ‫بــود‪ ،‬آبــی و صورتی و بنفش‬ ‫بــود و قرمز‪.‬‬ ‫خــط قرمــزی كــه ممتــد‪‌،‬‬ ‫وسط تابلو كشــیده شده بود‬ ‫و انــگار تا دیوارها می‌رســید‬ ‫و دیوارهــا را رد می‌كــرد و‬ ‫می‌رفت تا خانه ی همســایه‬ ‫ی كنــاری بعــد از آنجــا هم‬ ‫می‌گذشــت و می‌رســید به پارك و و‬ ‫بعــد بازار و بعــد مغازه ی طال فروشــی و‪. ...‬‬ ‫بشــقاب ها را یكی یكی شست و بعد قاشق‬ ‫هــا را‪ ،‬بعد چنگال ها و لیوان هــا و كاردها و‬ ‫دیس ها و‪ ...‬دیشــب چند نفر بودند؟‬ ‫ظرف ها تمام شــد و شــیر آب را بست‪ .‬یاد‬ ‫هویج افتاد و زد پشــت دستش‪ .‬توی جا میوه‬ ‫ای یخچــال‪ ،‬ســه تا هویج تقریباً درشــت بود‪.‬‬ ‫هویــج ها را برداشــت و چشــمش را دوخت‬ ‫به ســاعت‪ .‬اگر پوســت می‌گرفت دیر می‌شد‬ ‫و اگــر نمی‌گرفت بد می‌شــد‪ .‬پوســت كن را‬ ‫برداشــت و یكــی در میان پوســت هویج ها‬ ‫را گرفــت‪ .‬وقتــی داشــت هویــج هــا را خرد‬ ‫می‌كــرد‪ ،‬كارد گرفــت به انگشــتش ولی خون‬ ‫‪50‬‬

‫‪‬‬

‫نیامــد‪ .‬هویج هــا را ریخــت تــوی قابلمه و‬ ‫زیرش را زیــاد كرد‪.‬‬ ‫صــدای فریادپیچیــده بــود توی گوشــش‪" :‬‬ ‫اهــل طاعونی این قبیله ی مشــرقی ام" ‪،‬لباس‬ ‫ها حتم‌اً تمام شــده بود‪ ،‬رفت ســراغ ماشــین‬ ‫لباس شــویی و درست در همان لحظه ماشین‬ ‫ایســتاد‪ .‬لبــاس هــا را یكــی یكــی در آورد و‬ ‫ریخت توی ســبد‪ .‬صدای زنگ تلفــن‪ ،‬او را از‬

‫خلصــه ی طوالنی كه داشــت دنبــال خودش‬ ‫توی ماشــین لباس شویی می‌گشــت در آورد‪.‬‬ ‫دوید و گوشــی را برداشــت‪.‬‬ ‫‪ ‬الو‪...‬‬‫صــدای گــرم‪ ،‬مثــل آب جوش ریخــت توی‬ ‫گــوش هایش‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬سالم‪ .‬تو كه هنوز اونجایی؟‬‫‪ ‬‬ ‫عادت كــرده بود به این صدای داغ‪ .‬گوشــی‬ ‫را چســباند به گوشش و نشست روی صندلی‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ -‬سالم‪ .‬فكر نمی‌كردم دیگه زنگ بزنی‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪ ‬چرا؟‬‫‪ ‬همینطوری‪.‬‬‫‪ ‬دلم برات تنگ شده بود‪...‬‬‫‪ ‬هنوز نمی‌خوای بگی با كی كار داری؟‬‫‪ ‬دلم برات تنگ شده بود‪...‬‬‫‪ ‬میدونــی دفعــه چندمــه كه اینجــا زنگ‬‫می‌زنــی و چندمین باره كه مــن بهت می‌گم‬ ‫اشــتباه می‌گیــری و بــاز تو اصــرار می‌كنی و‬ ‫گوشــی رو قطــع نمی‌كنی؟‬ ‫‪ ‬خب‪..‬‬‫‪ ‬همــش حــرف هــای‬‫فیلســوفانه میزنــی و دنبــال‬ ‫كفــش مشــكی ای می‌گردی‬ ‫كه پاشــنه های بلند داشت؟‬ ‫‪ ‬دلــم بــرات تنــگ شــده‬‫بو د ‪.‬‬ ‫‪ ‬ببین‪...‬‬‫‪ ‬دیــروز رفتم توی خیابون‪،‬‬‫داشــتم دنبال تو می‌گشــتم‪.‬‬ ‫جلوی همه ی كفش فروشــی‬ ‫ها ایســتادم و به كفش های‬ ‫مشــكی پاشــنه بلنــد خیره‬ ‫شدم‪...‬‬ ‫‪ ‬ببین‪...‬‬‫‪ ‬بــه تــق تــق كفــش ها‬‫فكــر كــردم‪ .‬تــا حــاال كفش‬ ‫پاشــنه بلند پوشــیدی؟‬ ‫‪ ‬نه‪ .‬گوش کن‪...‬‬‫‪ ‬صــدای تــق تــق راه رفتن بــا كفش های‬‫پاشــنه بلند‌‪ ،‬مثل تاپ تاپ قلــب می‌مونه‪ .‬تا‬ ‫حــاال صدای تــاپ تاپ قلب رو شــنیدی؟‬ ‫‪ ‬وقتی حامله بودم‪.‬‬‫‪ ‬پــس تــو مــادری؟ همــه ی مــادرا كفش‬‫پاشــنه بلند دارند‪ .‬حاال شــاید مشــكی نباشه‬ ‫ولــی حتمــا یكــی دارن‪ .‬گفتی چنــد تا بچه‬ ‫داری؟‬ ‫‪ ‬دو تا‪.‬‬‫‪ ‬رویا؟‪...‬‬‫‪ ‬مــن رویــای تــو نیســتم‪ .‬چند بــار بگم‬‫اشــتباه می‌گیــری؟‬

‫‪50 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




47 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

47


46 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

46


‫آلزایمر دوست داشتنی!‬

‫تقدیم به همه پدرهای دوست داشتنی‬ ‫به مناسبت روز پدر‬

‫وقتی از در وارد شــد‪ ،‬مریم چشــمانش را بســت تا صدای گام های او‬ ‫را بشــنود‪ ،‬درســت مثل روزهای کودکی‪ .‬جای شــکرش باقی اســت که‬ ‫هنــوز صدای قــدم هایش همانقدر محکــم و مقتدر اســت که صدای‬ ‫نفــس هایش گــرم و پر اعتمــاد‪ .‬هنوز هم با چشــمان بســته می‌توان‬ ‫فهمید که او وارد خانه شــده اســت‪.‬‬ ‫وقتی از در وارد شــد‪ ،‬مریم چشــمانش را بســت تا صدای گام های او‬ ‫را بشــنود‪ ،‬درســت مثل روزهای کودکی‪ .‬جای شــکرش باقی اســت که‬ ‫هنــوز صدای قــدم هایش همانقدر محکــم و مقتدر اســت که صدای‬ ‫نفــس هایش گــرم و پر اعتمــاد‪ .‬هنوز هم با چشــمان بســته می‌توان‬ ‫فهمید که او وارد خانه شــده اســت‪.‬‬ ‫شــاهین پشت ســر او وارد شــد‪ .‬از صورتش معلوم بود که این بار هم نمی‌کرد‪ .‬شکســتن پــدر را نمی‌خواســت‪ ،‬انگار از خودش می‌ترســید و‬ ‫خوش خبر نیســت‪ .‬مریم نمی‌خواست بپرســد که دکتر چه گفته‪ .‬اصال از بیمــاری پدر‪.‬‬ ‫ایــن حــرف هــا و آزمایش ها برایــش مهم نبــود؛ اما از صــدای پچ پچ حتــی نــام آلزایمر هم بــرای او یــاد آور خاطره بدی اســت‪ .‬اولین بار‬ ‫همســایه دســت چپی شــان این بیمــاری را گرفت‪ .‬آن وقــت ها مریم‬ ‫شــاهین و مادر فهمید که گویا روزهای ســختی در پیش اســت‪.‬‬ ‫بــاورش بــرای مریم غیرممکن بود‪ .‬از وقتی به یاد مــی‌آورد‪ ،‬پدر زودتر هنوز یــک کودک بــود‪ .‬وقتی می‌دیــد پیرمرد مهربان همســایه‪ ،‬دیگر‬ ‫از بقیــه اهــل خانه به ســر کار می‌رفــت و دیرتر از بقیه برمی‌گشــت‪ .‬نمی‌توانــد تنهــا به پارک برود و بیشــتر اوقات در ایوان تنها نشســته و‬ ‫آنقــدر که او گمــان می‌کرد نبودن و ندیدن پدر برایش عادی اســت‪ .‬در به جایی خیره شــده اســت‪ ،‬خیلی دلش می‌ســوخت‪ .‬پیرمــرد مهربان‬ ‫روزهای نوجوانی همیشــه آرزو داشــت یک بار فقط یکبار پدر در اتاق همســایه دیگــر نــه کتــاب می‌خوانــد و نــه به مــرغ عشــق هایش‬ ‫او را بزنــد و مثل ســریال های تلویزیونی اجازه بگیــرد و بیاید آرام روی می‌رســید‪ .‬چشــمانش روز به روز بی ســوتر می‌شــد و رنگــش پریده‬ ‫تخت کنار او بنشــیند و از او بپرســد امروز در مدرسه چه خبر بوده؟ یا تــر‪ .‬نمی‌توانســت نــوه هایش را بــه پارک ببــرد و مریم خــوب به یاد‬ ‫درباره آینده و رویاهای مریم و رشــته ای که دوســت دارد بخواند‪ ،‬کاری می‌آورد که گاهی صدای فریاد های آقا محمود و ســیمین خانوم‪ ،‬پســر‬ ‫که دوســت دارد داشــته باشــد و‪ ...‬با هــم حرف بزنند‪ ،‬اما ســهم مریم و عــروس پیــر مرد مهربان همســایه‪ ،‬به خانه آنها هم می‌رســید‪ .‬وقتی‬ ‫فقــط حضور گاهــگاه پــدر در خانه بود و ســام های رســمی‌و حرف پیرمــرد مهربــان به خاطر آلزایمــر کاری می‌کرد که نبایــد‪ .‬خوب به یاد‬ ‫های معمول که گاهی بین شــان رد و بدل می‌شــد‪ .‬بیشترین چیزی که دارد کــه چقــدر از آقامحمود و ســیمین خانوم به خاطر این رفتارشــان‬ ‫از کودکــی برایش معنی آمدن پدر را داشــت همیــن قدم های محکم و متنفــر بــود و چقدر برای پیرمرد مهربان همســایه غصــه می‌خورد‪ ،‬اما‬ ‫حاال آلزایمر از خانه همســایه به خانه آنها آمــده‪ .‬و مریم یکی از دلهره‬ ‫مقتــدر بود به همــراه نفس هایی گــرم و پر اعتماد‪.‬‬ ‫بــاز هــم کــه رفتی تــو فکــر‪ ،‬مگه فقــط پدر ماســت کــه مریضه؟ هایش از روزی اســت که صدای او یا برادرش به خانه همســایه برود و‬ ‫بچــه های آنها از او متنفر شــوند که چرا ســر پدر به خاطر فراموشــی‬ ‫می‌دونــی چنــد نفــر توی دنیــا ایــن بیمــاری رو دارن؟‬ ‫صدای شــاهین بود که می‌خواســت بــه خواهرش دلــداری بدهد‪ ،‬اما اش فریــاد می‌زند‪.‬‬ ‫ایــن حرف ها بــی فایده بود‪ .‬مریــم فقط از بیماری پــدر غمگین نبود اما مریم قســم خــورده بود به جای تمــام آن روزهایــی که فرصت با‬ ‫تــا بــا این حرف ها آرام شــود‪ .‬او حســش را گم کرده بود‪ .‬وقتی کســی پــدر بودن را نداشــت‪ ،‬ایــن روزها کنارش بماند و تمــام حرف هایی که‬ ‫مجــال گفتنــش را پیدا نکرده بود‪ ،‬با او بگویــد‪ .‬هرچند دیگر پدر معنی‬ ‫حســش را گم می‌کند‪ ،‬تمــام دنیایش به هــم می‌ریزد‪.‬‬ ‫تــا آنجــا که بــه یــاد مــی‌آورد‪ ،‬از نبودن پــدر گله داشــت؛ امــا این خیلــی از آنها را نمی‌فهمید‪.‬‬ ‫روزهــا پدر بود خیلی بیشــتر از آنچه انتظارش را داشــت‪ ،‬به او نزدیک پــدر از خواب بیدار شــد‪ ،‬صدای قدم هایش می‌آید‪ ،‬مریم چشــمانش‬ ‫شــده بــود؛ چون کودکــی بی قــرار و ناآرام‪ .‬پــدر آنقدر بــود که مریم را می‌بنــدد‪ ،‬بــه دلنشــین ترین صــدای دنیا گــوش می‌دهــد و با خود‬ ‫می‌گویــد‪ ،‬جــای شــکرش باقی اســت کــه هنوز صــدای قــدم هایش‬ ‫نمی‌دانســت بــا این همــه بودن چــه کند‪.‬‬ ‫همــه اهــل خانه از وضــع موجود ناراحتنــد و مریم هــم چون بقیه؛ همانقدر محکم و مقتدر اســت که صدای نفس هایش گرم و پراعتماد‪.‬‬ ‫امــا ته قلبــش آنقدر ها هم غمگین نیســت‪ .‬او فرصتی را که همیشــه هنوز هســت‪ ،‬هنوز فرصت هســت‪...‬‬ ‫ندا داودی‬ ‫در رویاهایــش جســتجو می‌کــرد‪ ،‬پیــدا کرده بــود؛ اما ایــن راضی اش‬ ‫‪ 45‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪45 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کــه پــس از طی مســافتی و یــا مانــدن در ترافیک‪ ،‬با آن دچار میشــد‬ ‫و دلیــل آن طراحــی رادیاتــور آن بــا آب و هوای انگلســتان بــود‪ .‬این‬ ‫مشــکل باهوش و ذکاوت و زیرکی مکانیک ها و قطعه‌ســازان داخلی با‬ ‫طراحــی و ســاخت رادیاتورهای چهارلول که راننــدگان قدیمی‌پیکان آن‬ ‫را بــه خوبی به خاطر دارنــد و جایگزینی آن با رادیاتورهای ســه‌لول به‬ ‫ســرعت برطرف گردید‪.‬‬

‫یکی دیگر از مشــکالت این اتومبیل تنظیم کاربراتور آن با آب و هوای‬ ‫شــهرهای مختلف بــود‪ .‬به عنوان مثال اگر این اتومبیــل از تهران جهت‬ ‫مســافرت به شــمال کشــور می‌رفت کاربراتور آن دچار خالل می‌گردید‬ ‫و خــوب کار نمی‌کــرد و می‌بایســت آن را دوبــاره تنظیــم می‌کردنــد‬ ‫کــه بــا تعویض ایــن نــوع کاربراتورها که بــه آنها شــیری می‌گفتند‪ ،‬با‬ ‫کاربراتورهــای اتوماتیک این نقصی هــم برطرف گردید‪.‬‬ ‫یکه‌تــازی ایران ناســیونال در زمینه تولید پیکان به جایی رســید که در‬ ‫روزهــای ابتدای انقالب‪ ،‬حــدود ‪ ۱۵‬هزار نفر در داخل کارخانه و چندین‬ ‫هــزار نفر نیــز در بخش فروش لــوازم یدکی و تعمیرگاه‌هــای مجاز که‬ ‫زیر نظر مســتقیم کارخانه اداره می‌شــد‪ ،‬به کار مشغول بودند‪.‬‬ ‫یکــی از نــکات جالب در تأســیس کارخانه ایران ناســیونال آن بود که‬ ‫بــرادران خیامــی در ابتدا برای کار در کارخانه فقط از کارگران مشــهدی‬ ‫و شــهرهای اطراف آن اســتفاده می‌کردند و هرچند ماه یک بار عده‌ای‬ ‫را بــه خــرج کارخانه با قطار برای اســتخدام به تهــران می‌آوردند و پس‬ ‫از دو مــاه کار آزمایشــی‪ ،‬کارگران خوب و ورزیــده و عالقمند را از میان‬ ‫آنــان انتخــاب و اســتخدام می‌کردند و بقیــه را باز با خرج شــرکت به‬ ‫مشــهد باز می‌گرداندند‪.‬‬ ‫بعدها با گســترش کارخانه و تولید بیشــتر از دیگر شــهرهای کشور از‬ ‫جمله تهران نیز کارگران فراوانی به اســتخدام شــرکت درآمدند‪ .‬برادران‬ ‫خیامی همراه با توســعه روزافزون کارخانه به خریــد زمین‌های اطراف‬ ‫کارخانــه ادامه داده و هرچند ماه مقــداری از زمین‌های اطراف کارخانه‬ ‫بــه مالکیت ایــران ناســیونال درمی‌آمد‪ ،‬و امــروزه اگر به ایــن کارخانه‬ ‫نگاهــی دقیــق بیندازید‪ ،‬می‌بینید که ســه جاده اتوبــان‪ ،‬مخصوصی و‬ ‫قدیــم کرج از میان این شــرکت عبور می‌کنند‪ .‬همانگونه که گفته شــد‬ ‫‪ 44‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫یکی از کارهای خیامی ها ســاخت شــهرکی در کنــار کارخانه بود با نام‬ ‫پیکان شهر برای ســکونت کارگران و کارفرمایان‪.‬‬ ‫آنها معتقــد بودند برای بهره وری و بازدهی کار کارگران‪ ،‬ســاخت این‬ ‫آپارتمان‌هــا در کنــار کارخانه‪ ،‬وقت کارگــران را در رفت و آمدشــان به‬ ‫منــازل خود کــه در اقصا نقاط تهران و شــهرهای اطراف تهــران بودند‬ ‫کمتر گرفته شــود و کارگران زمان مسیر رفت و برگشت به خانه‌هایشان‬ ‫را که ســاعت‌ها طول می‌کشــید در منازل ســازمانی جنب کارخانه‪ ،‬به‬ ‫اســتراحت بیشــتر در کنار خانواده خود بپردازند و برای روز بعد آماده‬ ‫و قبراق تر به کار خود مشــغول بشــوند‪.‬‬ ‫از دیگــر کارهــای این شــرکت اعــزام کارگــران به صــورت گروهی و‬ ‫خانوادگی در تابســتانها به ترتیــب نوبت به تورهای زیارتی شــهرهای‬ ‫مشــهد و کربــا و مجردها‪ ،‬به شــهرهای شــمالی بــود‪ ،‬و گاهی خود‬ ‫خیامــی ها نیــز با خانــواده خود به همــراه آنان در یــک هتل اقامت‬ ‫می‌نمودند‪.‬‬ ‫یکــی از آرزوهای خیامی ها تولید پیکان به دســت کارگران ایرانی بود‬ ‫و پیوســته در این اندیشــه بودند که تمام قطعات این اتومبیل در داخل‬ ‫ایران ســاخته شــود که پس از چند ســال مونتاژ و واردات انبوه قطعات‬ ‫از خــارج‪ ،‬باالخره در ســال ‪ ۵۱‬ریخته‌گری در کارخانــه راه‌اندازی گردید‬ ‫و ابتدا با ریختن شــاتون‌ها و ســپس سرســیلندر و کم کم سیلندر کامل‬ ‫بــه تولید انبوه رســید‬ ‫و پس از تراشــکاری بر‬ ‫روی اتومبیل‌ها ســوار‬ ‫گردیــد‪ ،‬و اینگونه بود‬ ‫که پیــکان بــه عنوان‬ ‫اولیــن اتومبیل وطنی‬ ‫در ایران شــناخته شد‪،‬‬ ‫ولی نام ملــی به خود‬ ‫نگرفت‪.‬‬ ‫از دیگــر کارهای آنان‬ ‫تأسیس شــرکت بیمه‬ ‫امیــد بود کــه بعدها به آســیا تغییر نام داد‪ .‬تأســیس بانــک صنایع و‬ ‫تأســیس فروشــگاه‌های زنجیرهای کورش (قدس)‪ ،‬تأسیس کارخانه بزرگ‬ ‫مبل‌ســازی به نام مبلیــران در جاده کــرج و اقدام به تأســیس کارخانه‬ ‫قاشــق چنگال ســازی در قزویــن و همچنیــن واردات برنــج امریکایی‬ ‫و پخــش آن در سراســر کشــور برای افراد کــم درآمد جامعــه‪ ،‬از دیگر‬ ‫کارهایی اســت که از ســوی خیامی ها انجام پذیرفت که بیشــتر جنب ٔه‬ ‫خیریه داشت‪.‬‬ ‫حــاج علی اکبــر‪ ،‬پدر خیامی ها و همچنین احمد بــرادر بزرگتر‪ ،‬فوت‬ ‫کرده‌انــد و محمــود نیز در حــال حاضر در کشــور آمریــکا نمایندگی‬ ‫شــرکت مرســدس بنز را دارا است‪.‬‬ ‫و باالخــره آخریــن دســتگاه پیــکان تولید‬ ‫شــده در ســال ‪ ۱۳۸۴‬پس از توقف تولید آن‪،‬‬ ‫بعد از دو میلیون و ‪ ۲۹۵‬هزار دســتگاه‪ ،‬روانه‬ ‫موزه خــودرو تقریباً در همســایگی کارخانه‬ ‫در جــاده مخصوص کرج شــد‪.‬‬ ‫‪44 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫علــی اکبــر خیامــی مقــداری از زمین‌هــای‬ ‫کشــاورزی خود را در مشهد فروخت و گاراژی‬ ‫در فلکــه برق برای پســرش احمــد و محمود‬ ‫خرید و تعــدادی از خودروهیا بنز ‪ ۱۸۰‬و ‪۱۹۰‬‬ ‫را بــا تعمیــر و تغییراتــی مختصر بــه صورت‬ ‫قســطی در اختیار رانندگان تاکســی مشــهد‬ ‫قــرار می‌داد‪.‬‬ ‫در آن هنگام‪ ،‬هیچکس فکــر نمی‌کرد روزی‬ ‫ایــن دو بــرادر صاحــب بزرگ‌تریــن کارخانه‬ ‫تولیــد انواع اتومبیــل کوچک و بــزرگ‪ ،‬یعنی‬ ‫ایران ناســیونال دیروز و ایــران خودروی امروز‬ ‫در ایــران و حتی خاورمیانه شــوند‪.‬‬ ‫کســانی که در شــهر مشــهد ســنی از آنان‬ ‫گذشــته و ایــن خانــواده را می‌شناســند‬ ‫می‌گویند‪ :‬محمود خیامی در ســرمای ســخت‬ ‫مشــهد با لباس کار و پوشیدن چکمه اقدام به‬ ‫تعمیر و تعویضی قطعات فرســوده اتومبیلها‬ ‫می‌کرد و پس از تعمیر به شستشــو و نظافت‬ ‫آنها می‌پرداخت و احمــد برادر بزرگتر کارهای‬ ‫دفتر و حسابرســی را انجام می‌داد و حاج علی‬

‫تاریــخ مهرماه ‪ ۱۳۴۲‬با هــدف مونتاژ اتوبوس‬ ‫و مینــی بوس‪ ،‬شــرکت ایــران ناســیونال را با‬

‫اتاق‌هــا‪ ،‬اتوبوس‌هــای بنــز ‪ ۳۲۱‬آلمانــی‬ ‫در کارخانــه آنهــا ســاخته شــد‪ ،‬و ســپس با‬ ‫رایزنی‌های احمد خیامی با اداره‌ها و ســازمانها‬ ‫و همچنیــن بعضــی از کارخانه‌هــای بــزرگ‪،‬‬ ‫ابتــدا تعــدادی از ایــن اتوبوس‌ها بــه عنوان‬ ‫ســرویس کارکنان به نیروی هوایی و سپس به‬ ‫شــرکت‌های مســافربری لوان تور‪ ،‬تی پی تی‬ ‫و کارخانجات واقع در جاده کرج فروخته شــد‬ ‫و چــون اکثر راننــده ها از آن اظهــار رضایت‬ ‫داشــتند بازار آنهــا رونق بیشــتری گرفت‪.‬‬ ‫پس از چندی‪ ،‬تولید محدود اتوبوس‪ ،‬خیامی‬ ‫هــا را راضــی نکــرد و آنهــا را به فکــر تولید‬ ‫اتومبیلی کوچــک انداخت که ضمن دارا بودن‬ ‫اســتحکام‪ ،‬دارای قیمتی ارزان نیز باشد و همه‬ ‫اقشــار جامعه در سراســر ایران بتوانند با هر‬ ‫درآمــدی که دارند از آن اســتفاده کنند‪ .‬از این‬ ‫رو بــه ارتباط با کارخانه‌های خودروســازی در‬ ‫سراســر دنیا پرداخته و پس از مذاکرات فراوان‬ ‫با کشــورهای آلمان‪ ،‬فرانسه‪ ،‬ایتالیا و انگلیسی‪،‬‬ ‫باالخره با شــرکت تالبوت انگلســتان که در آن‬

‫یکی از نکات جالب در تأسیس کارخانه ایران ناسیونال آن بود که برادران خیامی در ابتدا‬ ‫برای کار در کارخانه فقط از کارگران مشهدی و شهرهای اطراف آن استفاده می‌کردند و‬ ‫هرچند ماه یک بار عده‌ای را به خرج کارخانه با قطار برای استخدام به تهران می‌آوردند و‬ ‫پس از دو ماه کار آزمایشی‪ ،‬کارگران خوب و ورزیده و عالقمند را از میان آنان انتخاب و‬ ‫استخدام می‌کردند و بقیه را باز با خرج شرکت به مشهد باز می‌گرداندند‪.‬‬ ‫زمان اتومبیلهای هیلمــن را تولید میکرد و زیر‬ ‫مجموعه‌ای از شــرکت کرایســلر امریکا بود به‬ ‫توافق رسیده و در تاریخ اول اردیبهشت ‪۱۳۴۶‬‬ ‫تولیــد هیلمن با نام پیــکان با تیــراژ ‪ ۶۰‬هزار‬ ‫دســتگاه در ســال با این اشــعار به امید روزی‬ ‫کــه هــر ایرانی یک پیکان داشــته باشــد آغاز‬ ‫گردیــد و در اواخر همان ســال اتومبیل پیکان‬ ‫با قیمــت ‪ ۱۲‬هزار تومان به بــازار آمد‪.‬‬ ‫ایــن تیــراژ در ســالهای بعــد بــا تولیــد‬ ‫اتومبیل‌هــای پیــکان تاکســی‪ ،‬پیــکان کار‬ ‫(اونجــری)‪ ،‬پیــکان جوانــان دو کاربراتــوره‪،‬‬ ‫دولوکــس و پیکان استیشــن و وانت پیکان که‬ ‫به شــش مدل می‌رســید بــه تیــراژ ‪ ۱۲۰‬هزار‬ ‫دســتگاه در ســال رســید‪.‬‬ ‫یکی از اشــکاالتی کــه پیکان در ابتــدا با آن‬ ‫روبــه رو گردید‪ ،‬جوش آوردن آن در شــهرهای‬ ‫دارای آب و هــوای گــرم از جملــه تهــران بود‬

‫اکبــر نیز صندوقــدار گاراژ بود‪.‬‬ ‫آنها چند ســالی را بدین منوال بــه کار ادامه‬ ‫دادنــد تا ایــن که احمد خیامی بــه تهران آمد‬ ‫و در خیابــان چــراغ بــرق یک مغــازه کوچک‬ ‫زیرپلــه را اجاره نمود و لــوازم یدکی را خودش‬ ‫بــه طور مســتقیم به مشــهد می‌فرســتاد که‬ ‫برای تعمیر اتومبیل‌ها و فروش مورد اســتفاده‬ ‫قــرار می‌گرفت‪.‬‬ ‫پــس از چنــد ســال با توســعه کارشــان‪ ،‬در‬ ‫همــان خیابان چراغ بــرق مغازه بــزرگ لوازم‬ ‫یدکــی اتومبیل‌هــای بنــز را دائر نمــوده و با‬ ‫حفظ گاراژ در مشــهد همگی بــه تهران آمده ایجاد دفتــری در خیابان اکباتان با ســرمایه‌ای‬ ‫و بــه کســب و کار مشــغول شــدند‪ .‬پس از حدود ده میلیون تومان با شــراکت حاج علی‬ ‫مدتی محمود که اندیشــه‌های بزرگی در ســر اکبر خیامــی‪ ،‬احمد خیامــی‪ ،‬محمود خیامی‪،‬‬ ‫داشــت‪ ،‬با توجه به شــم اقتصــادی‌اش قطعه مرضیه خیامی و زهرا ســیدی تأســیس نمود‪.‬‬ ‫بــا تولید اتــاق اتوبــوس و مونتــاژ موتور و‬ ‫زمیــن بزرگی را در جــاده کرج بــرای کارخانه‬ ‫اتاق‌ســازی اتوبــوس خریــداری نمــود و در شاســی و دیفرانســیل و گیربکــس بــر روی‬ ‫‪ 43‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪43 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫داستان شکل‌گیری و تأسیس کارخانه ایران ناسیونال‬

‫ســال ‪ ۱۳۳۹‬را بایــد ســرآغاز صنعــت تولید‬ ‫اتومبیــل در ایــران دانســت که بــا مونتاژ آن‬ ‫شــروع گردیــد‪ .‬در این ســال شــرکتی بــا نام‬ ‫ســایکا (‪ )SAIKA‬در جاده آبعلی تأســیس و‬ ‫تحت لیســانس شــرکت یا کمپانی فیــات‪ ،‬به‬ ‫مونتــاژ اتومبیلهــای فیات ‪ ۱۱۰۰‬اقــدام نمود‪.‬‬ ‫دومیــن کارخانه مونتاژ اتومبیــل مربوط به‬

‫اتومبیلهــای آریــا و شــاهین بود کــه کارخانه‬ ‫رامبلر وابســته به کارخانجات جنــرال موتورز‬ ‫آمریــکا در جــاده مخصــوص کرج تأســیس‪،‬‬ ‫و اقــدام بــه تولید‪ ،‬یا همــان مونتــاژ این دو‬ ‫اتومبیــل کرد و در ســال ‪ ۱۳۴۶‬اقدام به فروش‬ ‫گســترده آن به همــراه تبلیغــات در جراید و‬ ‫‪42‬‬

‫‪‬‬

‫تلویزیون و ســینما نمود‪.‬‬ ‫این دو نوع اتومبیل که دارای شــش سیلندر‬ ‫بودند بسیار مورد اســتقبال مردم قرار گرفتند‬ ‫و دلیــل این اســتقبال هم نخســت‪ ،‬تبلیغات‬ ‫شــبانه‌روزی و ســپس داشــتن بعضــی مزایا‬ ‫نســبت بــه دیگر اتومبیل‌هــا بــود‪ .‬از جمله‪،‬‬ ‫داشــتن فرمــان تلســکوپی و هیدرولیک‪ ،‬که‬ ‫هنگام تصــادف به راننده آســیبی‬ ‫نمی‌رســانید‪ ،‬و همچنیــن نصــب‬ ‫فالشــر راهنمــا بــود کــه همزمان‬ ‫در چهــار طــرف اتومبیل روشــن و‬ ‫خامــوش می‌شــد‪ .‬از دیگــر مزایای‬ ‫این اتومبیل‌ها داشــتن ترمز دوبال‬ ‫بود کــه خطر بریدن ترمــز در آنها‬ ‫را از بیــن می‌برد‪.‬‬

‫اولین اتومبیل ساخت ایران‬ ‫در ســال ‪ ۱۳۴۴‬مقدمــات یــک‬ ‫کارخانــه ســاخت اتومبیــل ســواری در ایران‬ ‫پی‌ریــزی و کارخانــه‌ای مجهــز در جــاده‬ ‫مخصوص کرج ساخته شــد و با امتیاز شرکتی‬ ‫انگلیســی بــه نــام «روتــس» کــه بعدها به‬ ‫کرایسلر مبدل گردید‪ ،‬در تاریخ ‪ ۲۳‬اردیبهشت‬ ‫ســال ‪ ۴۶‬اولین اتومبیل‌های ســواری به تولید‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫انبوه رســید که به نام پیکان نامگذاری گردید‪.‬‬ ‫البتــه ایــن محصــول ابتــدا در دو مــدل‪،‬‬ ‫دولوکــس و کارلوکس تولید و به بــازار عرضه‬ ‫شــد و در اواخــر همان ســال یعنی ســال ‪۴۶‬‬ ‫تاکســی‌های تهران‪ ،‬تبدیل به پیکان شــدند و‬ ‫بــه موازات آن‪ ،‬وانت پیــکان هم به آنها اضافه‬ ‫گردید‪ .‬همزمان بــا این تولیدها‪ ،‬تعمیرگاه‌های‬ ‫مجــاز نیز یکی یکــی در تهران و شهرســتانها‬ ‫تأســیس و شــروع به کار نمودنــد‪ ،‬و اینگونه‬ ‫بــود که بــه خاطر وجــود ایــن تعمیرگاه‌ها و‬ ‫همچنین لــوازم یدکی و قیمت ارزان پیکان که‬ ‫چیــزی حــدود ‪ ۱۲‬هزار تومان بــود‪ ،‬به یکباره‬ ‫در عــرض چنــد ســال خیابان‌های شــهرهای‬ ‫سراســر ایران مملــو از این اتومبیــل گردید‪.‬‬ ‫در ســال ‪ ۴۷‬در یــک تیــزر تبلیغاتــی که در‬ ‫تلویزیون و ســینما پخش می‌شــد‪ ،‬بــرای این‬ ‫اتومبیــل جشــن تولــد گرفتــه و در حالی که‬ ‫چنــد دختر و پســر جــوان با هم بــه دور آن‬ ‫چرخیده و می‌رقصیدند‪ ،‬شــمع کیک بزرگی را‬ ‫خاموش می‌کردند‪ .‬این فیلــم در آن زمان مورد‬ ‫انتقاد چند تن از اســاتید دانشگاه و نمایندگان‬ ‫مجلــس قرارگرفتــه و از پخــش آن پس از یک‬ ‫هفتــه جلوگیری بــه عمل آمد‪.‬‬ ‫در ســالهای ‪ ۱۳۵۰‬تــا ‪ ۱۳۵۲‬تولیــد پیکان به‬ ‫شــش مدل رســید که عبارت بودنــد از‪ :‬پیکان‬ ‫دولوکــس‪ ،‬پیــکان‌کار‪ ،‬پیــکان وانــت‪ ،‬پیکان‬ ‫جوانان دوکاربوراتوره‪ ،‬پیکان تاکســی و باالخره‬ ‫پیــکان اتوماتیک‪.‬‬ ‫در طــول ‪ ۳۸‬ســال‪ ،‬کارخانــه پیــکان بــه‬ ‫کارخانجــات بــزرگ ایــران ناســیونال تبدیل‬ ‫گردیده و در جوار کارخانه شــهرکی مسکونی‬ ‫نیــز بــرای کارگران ســاخته شــد و بــه پیکان‬ ‫شــهر معــروف گردید‪ .‬پیــکان شــهر از اولین‬ ‫شهرک‌های مســکونی در جاده کرج محسوب‬ ‫می‌شــود‪ ،‬و باالخره در سال ‪ ۱۳۸۴‬این کارخانه‬ ‫آخرین تولید از ماشــینهای ســواری خود را به‬ ‫مــوزه فرســتاد و تولید خــود را متوقف نمود‬ ‫و تنهــا تولید وانت پیــکان گویا برای ‪ ۹‬ســال‬ ‫دیگــر ادامه پیــدا کرد‪.‬‬ ‫***‬ ‫داســتان از آنجا شروع شــد که مرحوم حاج‬

‫‪42 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


41 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

41


40 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

40


‫میتوان مشتریان را به گروه های‪ :‬مشتریان خوب‪ ،‬مشتریان اذیت کن و‪...‬‬ ‫تقسیم بندی کرد ولی تقسیم بندی آنها به مشتریان ایرانی و مشتریان‬ ‫غیر ایرانی قدری بی مناسبت خواهد بود‪.‬‬

‫عنــوان نمونــه در تابلــوی اعالنات دفتر الصــاق کرده ام تــا چنانچه به‬ ‫کســی بگویم ما چــک قبول نمیکنیم بهش بــر نخورد!‬ ‫وقتی با مشــتری ســر و کار داری‪ ،‬ممکن اســت یــک معامله تجاری‬ ‫خــوب و یــا یک خاطــره بد بــرای هر دو طــرف به جا بمانــد‪ .‬ممکن‬ ‫اســت شــما نتوانیــد کار را به هر دلیلــی خــوب از آب در بیاورید و یا‬ ‫بــر عکس‪ ،‬حتــی با ارائه یــک کار بی نقص از جانــب صاحب بیزنس و‬ ‫علیرغم این که بســیار تالش کنید‪ ،‬مشــتری شما از شــما ناراضی باشد‪.‬‬ ‫این تا حدودی طبیعیســت ولی بســط و تعمیم این قضیــه به این که‪:‬‬ ‫• همیشــه کارکردن بــا صاحب بیزنــس ایرانی منجر به خراب شــدن‬ ‫کار میشود…‬ ‫یا‬ ‫• همیشه مشتری ایرانی باعث دردسر است و شما را اذیت میکند…‬ ‫کار خطایی است‪.‬‬ ‫در بیــن چکهای برگشــتی من‪ ،‬که عکــس آن را می بینیــد چک های‬ ‫غیــر ایرانیان نیز دیده میشــوند‪.‬‬ ‫نکتــه ای کــه میخواهم بر آن پافشــاری کنم این اســت کــه وقتی در‬ ‫کشــوری که اسکناس در دست مردم نیســت کار میکنی و جرأت نداری‬ ‫از کســی چک بگیــری و حتی پرداختهای کردیت کارتی هم خیال شــما‬ ‫را صــد در صد راحت نمیکند‪ ،‬مشــکالت وصول طلــب وجود دارند‪ ،‬چه‬ ‫طرف حســابت ایرانی باشــد چه غیر ایرانی‪.‬‬ ‫وقتــی با هر دو طیف ایرانــی و غیر ایرانی کار کنــی درخواهی یافت‬ ‫کــه میتوانی مشــتریانت را به گروه های‪ :‬مشــتریان خوب‪ ،‬مشــتریان‬ ‫اذیــت کــن‪ ،‬مشــتریان صادق‪ ،‬مشــتریان بدحســاب‪ ،‬مشــتریان دائم‪،‬‬ ‫مشــتریان یک بــار مصرف و… تقســیم بندی کنی ولی تقســیم بندی‬ ‫آنهــا به مشــتریان ایرانی و مشــتریان غیــر ایرانی قدری بی مناســبت‬ ‫خواهد بود‪.‬‬ ‫***‬ ‫صاحبــان بیزنــس باید در پی یافتن راهی باشــند تا خــود را در مقابل‬ ‫مشــتریان بدحســاب بیمه کنند‪ .‬چنانچه شما سیســتم کاری خود را بر‬

‫‪39‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫این اســاس بنا بنهید که از بدحسابی مشــتریان جلوگیری کنید‪ ،‬احتمال‬ ‫این که با یک مشــتری بدحســاب مواجه شوید کمتر میشــود پس زیاد‬ ‫معقــول جلــوه نمیکند که شــما یک مشــتری را صرفا بخاطــر این که‬ ‫ایرانی اســت رد بکنیــد چرا که وقتی یک سیســتم خــوب و قوی برای‬ ‫محافظت از حســابهای دریافتنی خود داشــته باشــید‪ ،‬هرچه مشــتری‬ ‫بیشــتر باشد‪،‬شــما درآمد بیشــتری دارید پس چرا در را بــه روی بخش‬ ‫خاصی از این مشــتریان ببندیم؟‬ ‫* * *‬ ‫از قدیم می گفته اند‪ :‬کالهتو سفت بچسب‪ ،‬مردم را دزد نکن!‬

‫‪39 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫من با ایرانی بیزنس نمی‌كنم!‬

‫غیر ایرانی یا به قول خودمان «خارجی» بودن دلیل بر‬ ‫بی دردسر بودن یا خوش حساب بودن نیست‬

‫محمدسهی‬ ‫قسمت دوم‬

‫خردمنــد بــه ابعــاد دیگــری از ایــن پدیــده‬ ‫خواهــم پرداخت‪.‬‬ ‫غیــر ایرانی یا بــه قول خودمــان «خارجی»‬ ‫بــودن دلیــل بر بــی دردســر بودن یــا خوش‬ ‫حســاب بــودن‬ ‫نیســت‪ .‬بــه نظــر‬ ‫مــن کســانی کــه‬ ‫مشــتریان ایرانــی‬ ‫و مشــتریان غیــر‬ ‫ایرانــی را از لحــاظ‬ ‫ایــن کــه کار کردن‬ ‫بــا ایرانی دردســر‬ ‫اســت و کار کردن‬ ‫بــا غیــر ایرانــی‬ ‫مثــل آب خــوردن‬ ‫می‌مانــد مقایســه‬ ‫می‌کننــد ســخت‬ ‫در اشــتباهند‪.‬‬ ‫نظــام اقتصادی و‬ ‫قانون تجاری کانادا طوری اســت که همیشــه‬ ‫راه را بــرای ایجــاد مانــع ســر راه صاحبیــن‬ ‫مشــاغل کوچک باز نگاه میــدارد‪ .‬چک اینجا‬ ‫کاغــذ پــاره ای بیــش نیســت و نمیتــوان در‬ ‫معامالت تجاری به داد و ســتد چک اطمینان‬

‫در شماره قبل گفتیم‪:‬‬ ‫متأســفانه کار نکردن با ایرانی به عنوان یک‬ ‫مز ّیــت و افتخــار در میــان صاحبان مشــاغل‬ ‫مطرح اســت در حالی که در بسیاری از موارد‬ ‫بــه دلیل نا آشــنایی کامــل به زبــان از طرف‬ ‫صاحــب بیزنس یــا مراجعــه کننــده و یا هر‬ ‫دو‪ ،‬حیــات صاحــب بیزنس ایرانی به داشــتن‬ ‫مشــتری ایرانی گره خورده اســت‪.‬‬ ‫همچنین گفتیم شــاید دلیل ایــن افتخار کار‬ ‫نکــردن بــا هم وطن این باشــد کــه یک نوع‬ ‫شــیفتگی و ارادت به همه کســانی که میتوان‬ ‫آنهــا را «خارجی» نام نهــاد در فرهنگ ما موج‬ ‫میزند‪.‬‬ ‫من به عنوان کســی که حدود بیســت سال‬ ‫در تورنتــو با انــواع مشــتریان ایرانــی و غیر‬ ‫ایرانــی کار کــرده ام‪ ،‬در این شــماره از مجله‬ ‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫داشــت‪ .‬صاحب یــک بیزنــس چنانچه چک‬ ‫قبول نکند شــاید نتواند مشــتری را به ســوی‬ ‫خــود جلب کنــد و چنانچه چک قبــول کند‪،‬‬ ‫خــود را در معرض این خطر قــرار میدهد که‬ ‫چــک دریافتــی یا‬ ‫وصــول نشــود و‬ ‫یــا صاحــب چک‬ ‫هروقــت که دلش‬ ‫خواســت مبلــغ‬ ‫آن را بــه صاحــب‬ ‫بیزنــس بدهد‪.‬‬ ‫در این قســمت‬ ‫حســاب مشتریان‬ ‫قدیمی و کســانی‬ ‫کــه سالهاســت با‬ ‫صاحب بیزنس در‬ ‫تماس بــوده اند و‬ ‫یک رابطــه خوب‬ ‫و مســتحکم برپا‬ ‫کــرده اند جدا اســت و اینگونــه روابط خوب‬ ‫دوجانبه هســتند که پایه و اساس یک بیزنس‬ ‫خــوب را تشــکیل میدهند‪.‬‬ ‫کســانی که به دفتــر من آمده انــد میدانند‬ ‫که تعدادی از چکهای برگشــتی مشتریان را به‬

‫‪38 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫زنان رئیس‌جمهور و نخست وزیر و حتی وزیر‪ ،‬در دوران مسئولیت‌شان در‬ ‫بیشتر موارد‪ ،‬کارنامه ای درخشان و پر و پیمان از خود به جا می‌گذارند‬

‫‪ ‬سوئیس؛ سیمونا سوماروگا‬ ‫خانم ســوماروگا یــک سیاســتمدار ایتالیایی تبار‬ ‫اســت که از اولین ماه ســال ‪ 2015‬میالدی‪ ،‬کرسی‬ ‫ریاســت جمهوری را در کشــور ســاعت و شکالت‬ ‫از آن خــود کرده اســت‪ .‬او‪ ،‬عضو حزب سوســیال‬ ‫دموکرات ســوییس اســت و البته از اعضای شــورای فدرال این کشــور‪.‬‬ ‫خانم ســوماروگا‪ 55 ،‬ســال دارد و با نویســنده ای به نام لوکاس‌هارتمن‬ ‫ازدواج کــرده و در اشــپیگل‪ ،‬شــهری در نزدیکی بــرن زندگی می‌کند‪.‬‬ ‫‪ ‬کرواسی؛ کالیندا گرابار کیتاروویچ‬ ‫کالینــدا‪ ،‬رئیس جمهور نســبتاً جوان و ‪ 47‬ســاله‬ ‫کرواســی‪ ،‬اولین رئیس جمهور زن در این کشور به‬ ‫شــمار می‌رود‪ .‬کیتاروویچ‪ ،‬پیشــتر‪ ،‬مسئولیت‌های‬ ‫مهمی‌از جملــه نمایندگی پارلمان‪ ،‬وزیر کرواســی‬ ‫برای عضویــت در اتحادیه اروپــا ‪ ،‬معاون دبیر‌کل‬ ‫ناتــو‪ ،‬وزیر امــور خارجه کرواســی و ســفیر تام‌االختیــار و فوق‌العاده‬ ‫کرواســی در آمریــکا را بر عهده داشــته اســت‪ .‬او به انتخاب بســیاری‬ ‫از مجــات بیــن المللی‪ ،‬بعنوان یکی از زیباترین روســای جمهور زن در‬ ‫جهان انتخاب شــده است‪.‬‬ ‫‪ ‬کوزوو؛ عاطفه یحیی آغا‬ ‫عاطفه‪ ،‬سیاســتمدار کوزوویی‪ ‬از ‪ ۷‬آوریل ‪۲۰۱۱‬‬ ‫پســت ریاســت جمهوری ایــن کشــور را برعهده‬ ‫دارد‪ .‬پیشــتر‪ ،‬فرمانــده پلیس بود و بــا رأی موافق‬ ‫‪ ۸۰‬نماینــده پارلمان به‌عنــوان اولین رئیس‌جمهور‬ ‫زن کــوزوو انتخاب شــد‪ .‬خانم یحیــی آغا به دلیل‬ ‫فعالیت خود در نیروی پلیس در هیچ حزب سیاســی‪ ،‬عضویت نداشــته‬ ‫و به لحاظ سیاســی فردی ناشــناخته است!‬ ‫‪ ‬لیتوانی؛دالیاگریبائوسکایته‬ ‫رئیس‌جمهور فعلی کشــور لیتوانی‪ 59 ،‬سال دارد‬ ‫و قبل از این‪ ،‬کمیســر بودجــه و برنامه‌ریزی مالی‬ ‫اتحادیه اروپا بود‪ .‬او در انتخابات ریاست‌جمهوری‬ ‫لیتوانی کــه ‪ ۱۲‬ژوئیه ســال‪ ،۲۰۰۹ ‬برگزار شــد با‬ ‫کســب اکثریت آرا به پیروزی رسید و اولین رئیس‬ ‫جمهور زن در این کشــور شد‪.‬‬ ‫خانــم گریبائوســکایته دارای کمربنــد مشــکی در ورزش رزمی‌کاراته‬ ‫اســت‪ .‬او مشــهور به رک گویی اســت و می‌گوید الگوی سیاســی اش‪،‬‬ ‫مارگارت تاچر‪ ،‬نخســت وزیر ســابق انگلیس اســت‪ .‬بی جهت نیســت‬ ‫که مــردم لیتوانی بــه او لقب «بانــوی آهنین» و «مگنولیــای فوالدی»‬ ‫داده اند‪.‬‬ ‫‪37‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪ ‬مالت؛ ماری لوییز پرکا‬ ‫رئیــس جمهور فعلی مالت‪ 57 ،‬ســاله اســت و از‬ ‫‪ 4‬آوریــل ‪ ، 2014‬صندلی شــماره یک قدرت در این‬ ‫کشــور نیم میلیون نفری را در اختیــار‪ ‬دارد‪ .‬خانم‬ ‫لوییــز‪ ،‬عضو حزب کارگر اســت و پیش‌تر‪ ،‬نماینده‬ ‫پارلمــان مالت بوده اســت‪ .‬او بعد از نمایندگی پارلمــان‪ ،‬به‌عنوان وزیر‬ ‫خانــواده و همبســتگی اجتماعــی نیز خدمت کرده اســت‪ .‬مــاری در‬ ‫دانشــگاه‪ ،‬مطالعات حقوقی و انســانی خوانده و با مدرک کارشناســی‬ ‫ارشــد‪ ،‬فارغ التحصیل شــده است‪.‬‬ ‫‪ ‬دانمارک؛ هله تورنینگ اشمید‬ ‫نهایتــاً بــه نخســت وزیــر ‪ 49‬ســاله دانمــارک‬ ‫می‌رســیم؛ خانم اشــمید که رهبری حزب سوسیال‬ ‫دموکــرات این کشــور را برعهــده‌دارد و اولین زنی‬ ‫‌اســت که در تاریخ دانمارک به مقام نخست‌وزیری‬ ‫می‌رســد‪ .‬همین هفته پیش بود که همســرش نیز‬ ‫در انتخابات پارلمانی بریتانیا شــرکت کرد و با کســب آرای الزم به‌عنوان‬ ‫یکی از نمایندگان منطقه ولز انتخاب شــد‪ .‬البته خود خانم اشــمید‪ ،‬در‬ ‫ایــران برای خیلی‌ها چهره ای آشناســت! صمیمیت نامتعارف او با باراک‬ ‫اوبامــا در جریــان برگزاری مراســم یادبود نلســون مانــدال در آفریقای‬ ‫جنوبی حســابی جنجالی شــده و تصاویــر این اتفاق تــا مدت‌ها برای‬ ‫خانم اشــمید‪ ،‬حاشیه ســازی کرد‪.‬‬ ‫‪ ‬آینده از آن زنان است؟‬ ‫به هــر حــال‪ ،‬آنچــه در‬ ‫طول ســال‌های اخیر تجربه‬ ‫شــده‪ ،‬نشــان می‌دهد که‬ ‫اگر فمینیســت بازی را کنار‬ ‫بگذاریم‪ ،‬زنان سیاســتمدار‬ ‫در اروپــا‪ ،‬آســیا‪ ،‬آفریقــا و‬ ‫آمریــکای شــمالی و جنوبی با یک آهنگ رشــد مطلوب ‪ ،‬قــدرت را در‬ ‫کشــورهای خود به دســت گرفتــه اند‪.‬‬ ‫بدون شــک آینده از آنِ آنهاســت؛ زنان رئیس‌جمهور و نخســت وزیر‬ ‫و حتــی وزیــر‪ ،‬در دوران مسئولیت‌شــان در بیشــتر مــوارد‪ ،‬کارنامه ای‬ ‫درخشــان و پــر و پیمان از خود بــه جا می‌گذارند‪ .‬آنهــا‪ ،‬با ظرافت‌های‬ ‫زنانه‪ ،‬رشــته امور را در سیاســت به دست می‌گیرند و در برخی کیس‌ها‪،‬‬ ‫انصافــاً از مردان سیاســتمدار‪ ،‬موفق تر بــوده انــد‪ .‬در واقع باید گفت‬ ‫کــه پولتیك‌ها و سیاســت‌های زنان آنقدر هوشــمندانه اســت که کار را‬ ‫برای اینکه رقبای مرد به قدرت برســند‪ ،‬ســخت کرده اســت و شاید هم‬ ‫غیر ممکن‪ .‬مث ًال چه کســی اســت کــه در آلمــان ‪ ،2015‬بتواند حریف‬ ‫آنگال مرکل شــود؟‬ ‫‪37 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫زنان سوپراستار در دنیای سیاست را بشناسید‬ ‫‪36‬‬

‫‪‬‬

‫در دنیــای امــروز‪ ،‬زنــان زیــادی را به‌عنوان ســتاره‌هایی‬ ‫درخشــانی در دل خــود جا داده اســت‪ .‬سوپراســتارهایی‬ ‫کــه گوی ســبقت را از مردان ربوده انــد و با فتح منظومه‬ ‫قدرت در کشورشــان‪ ،‬عم ًال جامعــه را متقاعد کرده اند که‬ ‫در سیاســت توانمند هستند!‬ ‫روزنامه قانون می‌نویســد‪ :‬اولین موضــوع که باید درباره‬ ‫زنان سیاســتمدار اروپایــی و آمریکایی بــه آن دقت كنیم‪،‬‬ ‫شــخصیت «دموکرات» آنهاســت؛ زنانی که با رأی مردم به‬ ‫قدرت رســیده اند و وصله دیکتاتوری به آنها نمی‌چســبد!‬ ‫در اروپــای ‪ 2015‬تعداد کشــورهایی که نبــض قدرت در‬ ‫آنجا در دســت زنان اســت‪ ،‬بیشتر از کشــورهای آمریکای‬ ‫شــمالی اســت؛ بماند که در ایــاالت متحده تا بــه امروز‪،‬‬ ‫هنــوز شــرایطی فراهــم نشــده که یــک زن بــه صندلی‬ ‫شــماره یک کاخ ســفید برســد و در کانادا نیــز‪ ،‬وضعیت‬ ‫همین طور اســت‪ .‬در دو کشــور بزرگ آمریکای شــمالی‪،‬‬ ‫زنان در ایســتگاه وزارت متوقف شــده اند و نتوانســته‌اند‬ ‫به پســت‌های ریاســت جمهوری یا نخســت‌وزیری دست‬ ‫پیــدا کنند‪ ،‬در حالی کــه در اروپا‪ ،‬زنان زیادی به نخســت‬ ‫وزیری و ریاســت جمهوری رســیده اند؛ آن هم نه دیروز و‬ ‫امــروز بلکه از ســال‌ها پیش‪.‬‬ ‫حــاال امــا آمریكایی‌ها تصمیــم گرفته اند کــه هرطوری‬ ‫شــده‪ ،‬مســتأجر جدید کاخ ســفید را از بین زنــان انتخاب‬ ‫کنند؛ با این حال‪ ،‬آنقــدر معادله قدرت در آمریکا‪ ،‬پیچیده‬ ‫اســت که نمی‌تــوان گفت کــه قرعه اولیــن رئیس‌جمهور‬ ‫زن در آمریــكا بــه نام چه کســی می‌افتد؟‬ ‫بر اســاس یک قول و قرار نانوشــته در آمریکا‪ ،‬هر ‪ 8‬سال‬ ‫یک‌بــار قدرت بیــن دو حــزب جمهوریخــواه و دموکرات‬ ‫دســت به دســت می‌شــود؛ این یعنی که جانشــین باراک‬ ‫اوبامــا اگــر هم یــک زن باشــد ‪ ،‬بایــد متعلق بــه حزب‬ ‫جمهوریخواه باشــد‪ .‬مث ًال کســی مثل کارلی فیورینا‪ ،‬مدیر‬ ‫اجرایی پیشــین شــرکت (‪ )HP‬که اخیراً خبــر حضورش در‬ ‫انتخابات ریاســت جمهوری ســال ‪ 2016‬نظــر خیلی‌ها را‬ ‫به‌ســوی خود جلب کــرد؛ این خانم به رقیب شــماره یک‬ ‫هیــاری کلینتــون از حزب دموکرات تبدیل شــده اســت‪.‬‬ ‫خیلی‌ها می‌گویند‪ ،‬دســت آخــر فیورینا به احتمــال زیاد‬ ‫تنها نامزد زن مشــهور از حزب جمهوریخواه برای رســیدن‬ ‫به کرســی ریاســت‌جمهوری آمریــکا خواهد بود‪.‬‬ ‫جالــب اســت کــه پیش‌تــر روزنامــ ‌ه نیویــورک تایمــز‬ ‫خبــری را رســانه ای کــرد که طبــق آن‪« ،‬کارلــی» یکی از‬ ‫نامزدهای بالقوه تصدی پســت ریاســت بانــک جهانی به‬ ‫شــمار می‌رفت‪ .‬کارلــی در انتخابات ســال ‪ 1387‬هم ابتدا‬ ‫به‌عنــوان یکی از نامزدهــای جمهوریخواه بــه میدان آمد‬ ‫امــا در ادامــه به کمپیــن مک‌کیــن پیوســت‪ .‬در کارنامه‬ ‫کارلی یک شکســت تمام عیار هم ثبت شــده اســت؛ یک‬ ‫باخت نا امید کننده در ســال ‪ 2010‬و در جریان انتخابات‬ ‫ســنا‪ .‬کارلی که در جبهه دموکرات‌هــا‪ ،‬هیالری را پیش روی‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خود دارد با یک سیاســت زنانــه‪ ،‬در یک برنامه تلویزیونی‬ ‫اولین طعنه سیاســی را بار وزیر خارجه ســابق آمریکا کرد‬ ‫و گفــت‪« :‬از هیالری کلینتون خیلی خوشــم می‌آید اما او‬ ‫قابل اعتماد نیســت!» کارلی در دوئلی رسانه ای با هیالری‬ ‫کلینتون‪ ،‬هفت تیر انتقاد را کشــید و بــا گلوله‌هایی چون‬ ‫اســتفاده از یک ســرور ایمیل خصوصی‪ ،‬حمله به سفارت‬ ‫آمریــکا در بنغازی در ســال ‪ ۲۰۱۲‬و کمک‌های خارجی به‬ ‫بنیاد کلینتــون ‪ ،‬اساســاً او را «آب کش» کرد!‬ ‫معلوم نیســت که اگر هیالری و کارلی در انتخابات درون‬ ‫حزبــی موفق به کســب مقبولیت الزم شــوند آنــگاه در‬ ‫میــدان «تقابل» چگونه از خجالت هم در خواهند آمد! آیا‬ ‫دو ســر انتخابات ســال ‪ 2016‬در آمریکا تمام زنانه خواهد‬ ‫بــود؟ آیا فینال انتخابات ریاســت جمهــوری در ینگه دنیا‬ ‫را دو زن برگزار خواهند کرد؟ آیا باید شــاهد یک «کشــتی‬ ‫کج» سیاســی بین هیالری و کارلی باشــیم؟ قطعــاً اگر این‬ ‫طور باشــد‪ ،‬رقابتی جــذاب و کم نظیر در تاریخ سیاســی‬ ‫جهــان بــه ثبت خواهد رســید‪ .‬ایــن را هم بگویــم که در‬ ‫کانادا خبری از این رقابت‌ها نیســت و خیلــی که به زنان‪ ‬‬ ‫لطف شــده‪ ،‬پســت وزارت به آنها ســپرده شــده اســت‪.‬‬ ‫ضمــن اینکه در ســرزمین «افرا»‪ ،‬مقام ریاســت جمهوری‬ ‫وجــود ندارد و نخســت وزیر همه کاره امور اســت‪.‬‬ ‫حــاال برگردیــم به اروپا که بــرای به قدرت رســیدن زنان‪،‬‬ ‫سنگ تمام گذاشــته اســت و در این مورد استثنائاً‪ ،‬آمریکا‬ ‫دنبال روی اروپاست!‬

‫‪ ‬آلمان؛ آنگال مرکل‬ ‫کســی نیســت کــه در دنیــا او را‬ ‫نشناســد؛ آنگال مــرکل‪ ،‬قدرتمندترین‬ ‫سیاســتمدار زن در جهان‪ .‬صدراعظم‬ ‫ژرمن‌هــا کــه کشــورش را تبدیــل به‬ ‫اقتصاد شــماره یــک اروپا کــرده و با‬ ‫موفقیت تمــام و برای ســومین دوره‬ ‫در رأس قــدرت قــرار دارد‪ .‬او آنقــدر‬ ‫در آلمــان‪ ،‬محبوبیــت دارد که ســاکنان ســرزمین «یورگن‬ ‫کلینزمــن» به او لقــب «مــادر ملــت» را داده اند‪ .‬وقتی‬ ‫پرونده سیاســی خانــم صدراعظــم را زیــر و رو می‌کنید‪،‬‬ ‫متوجــه می‌شــوید کــه او حتی بدون داشــتن یــک پارتی‬ ‫درســت و حســابی به این مقام رســیده و همه موفقیت‬ ‫او حاصــل تــاش خودش بوده اســت‪ .‬او‪ ،‬نان بــازوی خود‬ ‫را می‌خورد و به کســی‪ ،‬مدیون نیســت‪ .‬زنــی متولد آلمان‬ ‫شــرقی که پــدر او کشــیش و مــادرش زنی خانــه‌دار بود‪.‬‬ ‫خانم دکتر آنگال قبل از اینکه به پســت نخســت‌وزیری یا‬ ‫همان صدراعظمی‌آلمان برســد‪ ،‬در رشته فیزیک دانشگاه‬ ‫شــهر الیپزیگ تحصیالت عالی خود را استارت زده و نهایتاً‬ ‫دکتــرای خــود را از آکادمی‌علــوم آلمان شــرقی اخذ کرده‬ ‫است‪.‬‬

‫‪36 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫افراد زیادی از چپ‌ها او را ستایش می‌کنند و افرادی هم از راست‌ها او را به باد انتقاد‬ ‫می‌گیرند‪ ،‬اما با اطمینان باید گفت که‪« :‬خیر او یک کمونیست نیست‪».‬‬

‫کشــورهای مســیحی غرب تفــاوت آشــکاری دارد‪ .‬حــدود ‪ 80‬میلیون‪ ‬‬ ‫کاتولیــک واقعــی در ایــن کشــور زندگی می‌کننــد و به عبارتــی آن‌ها‬ ‫بزرگ‌تریــن جمعیــت مذهبــی ایاالت‌متحده هســتند‪ .‬عالوه بــر این‪،‬‬ ‫بیشــتر کاتولیک‌های این کشــور به ســن جــان پل دوم به چشــم یک‬ ‫پــاپ قهرمان نــگاه می‌کنند زیرا او یک جنگجوی دلیــر در دوران جنگ‬ ‫و حــاال صحبت‌هــای پــاپ فرانســیس بــه منزلــه خیانت بــرای آن‌ها‬ ‫اســت‪ .‬البته او موافقانی هــم در بین کاتولیک‌های دموکــرات دارد که‬ ‫تعدادشــان کم نیست‪ .‬اما ســوالی که مطرح می‌شــود این است که آیا‬ ‫پاپ یک کمونیســت اســت؟‬ ‫‪ ‬پــاپ جــان پل و پــاپ فرانســیس از دو دنیای کامال متفــاوت آمدند‬ ‫و ایــن قضیــه قطعــا در طرز فکــر آن‌ها نســبت به اقتصــاد و عدالت‬ ‫اجتماعی تاثیرگذار اســت‪.‬‬ ‫‪ ‬بیشــتر زندگی پاپ جان پل دوم بیشــتر در رژیم‌هــای تمامیت‌خواه‬ ‫گذشــت‪ .‬او در طول جنگ جهانی دوم در لهســتان زیر نظر آلمان نازی‬ ‫زندگی کرد و در ســپس در ســلطه اســتالین و شــوروی در دوران جنگ‬ ‫ســرد زندگــی کرد‪ .‬تمــام تجربیات او به عنوان یک کشــیش یا اســقف‬ ‫یــک چیز را برای او مســلم‌تر می‌کرد‪ :‬اینکه کمونیســتم دشــمن اصلی‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ ‬در ســوی دیگــر زندگــی پاپ فرانســیس یا همــان خورخــه برگولیو‬ ‫متفــاوت اســت‪ .‬او در رژیــم رهبر ملی‌گــرای آرژانتین «خــوان ِپرون»‬ ‫زندگی کرد‪ .‬آســتن ایو ِری که سرگذشــت زندگی پاپ فرانسیس را نوشته‬ ‫ت‪‎‬های آرژانتین‬ ‫می‌گویــد که از آن موقع پرونیســم در تار و پود سیاســ ‌‬ ‫نفــوذ کــرده اما نمی‌تــوان از نظــر سیاســی آن را به درســتی تعریف‬ ‫کرد‪ .‬آســتن اضافه می‌کند‪« :‬بحث راســتی و چپی نیســت‪ .‬آرژانتین در‬ ‫دهه‌هــای ‪ 30‬و ‪ 40‬میالدی به شــکلی شــاهد احیای مجــدد ملی‌گرایی‬ ‫بــود که با طبقه کارگــری و بیش از هــر چیز اتحادیه‌هــای تجاری گره‬ ‫خورده بود‪».‬‬

‫خوان پرون (‪)1895-1976‬‬

‫الهیاتی بــر حضور دین در عرصه‌های اجتماعی و سیاســی تاکید دارد و‬ ‫مهم‌ترین ریشــه‌های ناکامــی‌و بدبختی جوامع فقیــر منطقه آمریکای‬ ‫التین را حکومت‌های خودکامه و نظام ‌یوابســته به ابرقدرت‌های بزرگ‬ ‫می‌دانــد و وظیفه کلیســا را حمایــت از محرومان و مقابلــه با ظالمان‬ ‫می‌دانــد‪ .‬جــان پل معتقد بــود که نظریــه الهیــات آزادی‌بخش برخی‬ ‫کشیش‌ها و اســقف‌ها را وسوسه می‌کند تا به رویکردهای مارکسیستی‬ ‫روی بیاورنــد و او شــخصا چندین نظریه‌پرداز الهیــات آزادی‌بخش را به‬ ‫چالش کشــید‪ .‬در طرف دیگر پاپ فرانسیس مارکسیســت را رد کرد‪ ،‬اما‬ ‫پذیرفت کــه برخی از اصول الهیــات آزادی‌بخش را قبــول دارد‪ .‬البته او‬ ‫با خرســندی تمام گفت که چندین دوست مارکسیســت دارد‪ .‬نظرهای‬ ‫ایــن دو در مــورد ایدئولــوژی «آموزه‌هــای اجتماعــی کاتولیــک» نیز‬ ‫متفاوت است‪.‬‬ ‫‪ ‬پروفســور موریــس گالســمان‬ ‫اقتصــاددان بریتانیایــی ایدئولــوژی‬ ‫آموزه‌هــای اجتماعــی کاتولیــک را‬ ‫بــرای مقطــع دکتــری خود بررســی‬ ‫کــرد‪ .‬او مجــذوب این مســئله شــده‬ ‫بود کــه چگونه ایــن ایدئولوژی چپ‬ ‫و راســت را رد می‌کــرد‪ .‬او می‌گویــد‪:‬‬ ‫«ایــن ایدئولوژی تــاش دارد تا جامعه‬ ‫را درگیــر کند و با ایــن قضیه مخالف‬ ‫اســت که فقط کشــور یا بــازار وجود‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬از ایــن طریــق ایــن‬ ‫ایدئولــوژی خواهد توانســت ســلطه‬ ‫ثروتمنــدان بر فقــرا را پایــان دهد‪».‬‬ ‫گالســمان معتقــد اســت کــه ایــن‬ ‫ایدئولــوژی با کمونیســم مخالف اســت زیرا از «مالکیــت خصوصی»‬ ‫طرفــداری می‌کنــد و «ضــد جمع‌گــرا» اســت‪.‬‬ ‫تعبیــر پــاپ فرانســیس از آموزه‌هــای اجتماعی کاتولیک نســبت به‬ ‫پاپ‌های قبلی کمی‌تندروتر اســت‪ .‬او در آرژانتین پافشــاری می‌کرد که‬ ‫کشــیش‌هایش باید جهان را از قاب چشــمان فقرا بنگرنــد و آن‌ها باید‬ ‫میــان فقرا زندگی کنند‪ .‬او ســپس همین دید را همراه خــود به رم آورد‪.‬‬ ‫پاپ فرانســیس می‌گوید‪« :‬بیکاری نتیجه یــک تصمیم جهانی و حاصل‬ ‫یک نظــام اقتصادی اســت‪ .‬این نظــام اقتصادی در محــور اصلی خود‬ ‫یک خــدای دروغین دارد و آن نیز پول اســت‪».‬‬ ‫‪ ‬برخی پاپ فرانســیس را متهم بــه «بنگاه مداری» در ســطح جهانی‬ ‫می‌کننــد و آن را خطرنــاک می‌دیدنــد‪ ،‬زیرا معتقدند که ممکن اســت‬ ‫حرف‌های او منجر شــود برخی کشــورها سیاست‌های اشــتباهی را در‬ ‫پیش گیرند‪ .‬پاســخ ما به ســوال اصلــی این مطلب این اســت‪« :‬خیر‪».‬‬ ‫افــراد زیادی از چپ‌ها او را ســتایش می‌کنند و افرادی هم از راســت‌ها‬ ‫او را بــه بــاد انتقاد می‌گیرنــد‪ ،‬اما با اطمینــان باید گفت کــه «خیر او‬ ‫یک کمونیســت نیست‪».‬‬

‫‪ ‬‬ ‫رویکــرد پاپ فرانســیس و پاپ جان پــل دوم به الهیــات آزادی‌بخش‬ ‫(از نظریــات الهیاتی مســیحیت) هم کامال متفاوت اســت‪ .‬این نهضت‬ ‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪35 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آیا پاپ فرانسیس یک کمونیست است؟‬

‫دشــوارترین سفرهای دوران اســقفی او است‪ .‬اســتیون مور اقتصاددان‬ ‫ارشــد اتاق فکر بنیاد هریتج واشــنگتن اســت که خودش نیز کاتولیک‬ ‫اســت‪ .‬او می‌گویــد‪« :‬کاتولیک‌های آمریکا خیلی شــکاک هســتند‪ .‬به‬ ‫نظــرم این پــاپ تحت تاثیر مارکسیســت‌ها اســت و بــه همین دلیل‬ ‫اســت که نسبت به کاپیتالیســم و اقتصاد آزاد شکاک اســت‪ ...‬به نظرم‬ ‫این خیلی مشــک ‌لزا است‪».‬‬

‫به نقل از بی‌بی‌ســی‪ ،‬پاپ فرانســیس می‌گوید که کاپیتالیســم (نظام‬ ‫ســرمایه‌داری) در بهترین حالت نابرابری تولید کرده و در بدترین حالت‬ ‫بــای جــان انســان‌ها خواهد شــد‪ .‬آیــا ادعای پاپ فرانســیس نشــان‬ ‫می‌دهد که او یک کمونیســت تندرو اســت؟‬ ‫وب ســایت فرادیــد‪ :‬انتقاد پاپ فرانســیس از اقتصاد مبتنــی بر بازار‬ ‫آزاد باعــث شــده تا او به نمــاد چپی‌ها تبدیل گــردد و برخی ادعا کنند‬ ‫که او یک کمونیســت است‪ .‬پاپ فرانســیس رهبر ‪ 1.2‬میلیارد کاتولیک‬ ‫است‪.‬‬ ‫به نقل از بی‌بی‌ســی‪ ،‬پاپ فرانســیس می‌گوید که کاپیتالیســم (نظام‬ ‫ســرمایه‌داری) در بهترین حالت نابرابری تولید کرده و در بدترین حالت‬ ‫بــای جــان انســان‌ها خواهد شــد‪ .‬آیــا ادعای پاپ فرانســیس نشــان‬ ‫می‌دهد که او یک کمونیســت تندرو اســت؟‬ ‫رائــول کاســترو رهبــر کوبــا از رژه روز پیــروزی در مســکو بــه کوبا‬ ‫برمی‌گشــت که ســر راهش در رم توقفی کوتاه داشت‪ .‬او تصمیم گرفت‬ ‫که نزد پاپ فرانســیس بــرود و به دلیل تالش‌های او برای نزدیک شــدن‬ ‫مجدد کوبا و ایاالت‌متحده از او تشــکر کند‪ .‬کاســترو گفــت‪« :‬اگر پاپ‬ ‫‪ ‬پاپ فرانسیس و رائول کاسترو در واتیکان – مه ‪2015‬‬ ‫به همین منــوال ادامه دهد‪ ،‬مــن دوباره به دعا خوانــدن روی می‌آورم‬ ‫و به کلیســا برمی‌گردم‪ .‬شــوخی هم نمی‌کنم‪».‬‬ ‫پاپ فرانســیس قرار اســت در جریان سفر ماه سپتامبر خود به آمریکا راش لیمبــو مجــری محافظــه‌کار رادیویــی ســخنان پاپ بــا عبارت‬ ‫توقفــی کوتاه در کوبا نیز داشــته باشــد‪ .‬بی‌شــک این ســفر او یکی از «مارکسیســت نــاب» تعبیــر کــرد‪ .‬وضعیــت ایاالت‌متحــده بــا دیگر‬ ‫‪ 34‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪34 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫تــا چند ســال پیش بــه تلویزیــون می‌گفتند‬ ‫شــیطان‪ .‬آنها هرگز اجــازه نمی‌دادند كودكان‬ ‫پای صفحه تلویزیون بنشــینند و جادو شوند‪.‬‬

‫هایی با ســاخت امروزی و گاه شــهری و دارای‬ ‫آجرنمــا‪ ،‬اگرچــه قــد برافراشــته و خانه‌های‬ ‫تو ســری خــورده را در ســایه خود قــرار داده‬ ‫امــا نتوانســته انــد نگاه‌هــا را از آن برگیرند‪.‬‬ ‫ماخونیــک همچنان زنده اســت‪.‬‬

‫از ماخونیك تا مرز افغانســتان در حدود نیم‬ ‫ســاعت راه اســت و اهالــی ماخونیك اصلیت‬ ‫افغانــی دارنــد كه در حدود ســه چهــار قرن‬ ‫پیــش به این ناحیــه آمده اند و اینجــا را برای‬ ‫ســكونت انتخاب كــرده انــد‪ ،‬ازدواج فامیلی‬ ‫میــان كوتاه قدهــا و نوع تغذیه باعث شــده‬ ‫كــه افراد روســتای ماخونیك كوتاه قد باشــند‬ ‫ولی چند سالی می‌شــود كه با تغییر وضعیت‬ ‫تغذیــه اهالــی و مصرف قرص و قطــره آهن‪،‬‬ ‫نســل جدید بهتر شــده اند‪.‬‬ ‫بر طبق شــواهد چنین بر می‌آید که ساکنان‬ ‫روســتا در ابتدا دامدار و عشــایر بــوده اند و‬ ‫در دوره هــای بعــد در منطقه ماخونیک و به‬ ‫ویــژه در روســتای ماخونیک ســکونت گزیده‬ ‫اند‪ ،‬وجود ســنگ نــگاره ای در نزدیکی قنات‬ ‫ماخونیــک که نقش هــای چوپانی و بســیار‬ ‫قدیمی‌بــر روی آن نقش بســته نیز گواهی بر‬ ‫قدمت ســکونت در ماخونیک است‪.‬‬ ‫از آثــار تاریخی ماخونیک می‌توان به ســنگ‬ ‫ســیاه (ســنگ نگاره) ماخونیک‪ ،‬بنــای برج و‬ ‫قلعه‪ ،‬بــرج گل انجیر‪ ،‬منزل ســرگردونی‪ ،‬نادر‬ ‫مرده اشــاره کرد‪.‬‬ ‫در حال حاضر گردشــگران خارجی و داخلی‬ ‫زیــادی از این روســتا دیــدن می‌کننــد و این‬ ‫روستا از روســتاهای هدف گردشگری خراسان‬ ‫جنوبی به شــمار می‌رود‪.‬‬

‫قضــاوت تــا شــیوه كشــاورزی و از چگونگی‬ ‫تقســیم ارث تا بازی‌ها همگی از گذشــته‌های‬ ‫دور جریان داشــته و اغلب آنها دست نخورده‬ ‫باقی مانده اســت‪ .‬روســتای ماخونیك پیش از‬ ‫این بــه عنوان منطقه كوتوله ها مطرح شــده‬ ‫بود چــون اهالی کوتاه قد بــوده و به زحمت‬ ‫قدشــان از ‪ ۱.۴۰‬تجــاوز می‌کند‪ ،‬قد متوســط شگفتی‌های رسوم مردم ماخونیک‬ ‫مــردم این روســتا می‌توانــد ناشــی از ازدواج مــردم ماخونیــك تــا ‪ 50‬ســال پیــش‪ ،‬چای‬ ‫فامیلــی و نوع تغذیه آنها باشــد‪.‬‬ ‫نمی‌نوشــیدند‪ ،‬شــكار نمی‌كردنــد و اصــ ًا‬ ‫یکی از عمده نشــان ‌ه های فرهنگی روستای گوشــت هــم نمی‌خوردنــد و هنوز ســیگار‬ ‫ماخونیک مســکن اســت کــه در نــوع خود نمی‌كشــند‪ .‬مــردم ماخونیك این قبیــل كارها‬ ‫جالــب و قابل توجه اســت‪.‬‬ ‫را گنــاه می‌دانســتند‪ ،‬ورود تلویزیــون به این‬ ‫بافت مســکونی روســتا در دامن ٔه تپه و خانه‌ روســتا به معنای ورود شــیطان بــود و اهالی‬ ‫هــا به طور فشــرد ‌ه ب ‌ه هــم و در گودی زمین‬ ‫ســاخته شــده‌اند‪ ،‬کف خانه حدود یک متر از‬ ‫ســطح زمین پایین‌تر اســت و دارای یک درب‬ ‫کوتاه چوبی اســت‪ .‬برای رفتــن به داخل خانه‬ ‫بایــد دوال شــده و بــه زحمت خــود را داخل‬ ‫خانــه کــرد‪ ،‬اغلب یکی دو پلــه درگاهی را به‬ ‫کف خانه متصــل می‌‌کنند‪.‬‬ ‫هــر خانه دارای فضاهایــی همچون کندیک‬ ‫(مخزن نگهداری گندم و جو)‪ ،‬کرشــک (اجاق‬ ‫گلی برای طبــخ غذا)‪ ،‬طاق و طاقچه اســت‪.‬‬ ‫باید دانســت عمده مصالح بــه کار رفته در‬ ‫مســکن روســتا شــامل ســنگ‪ ،‬چوب و هیزم‬ ‫اســت‪ ،‬ظاهراً از آنجا كه هوای آن ناحیه ســرد‬ ‫اســت مردم خانه هــا را كوچك و كــم ارتفاع‬ ‫می‌ســازند تــا راحت تر گرم شــوند‪.‬‬ ‫بــا ایــن حــال خانــه‌هــای مســکونی آدم‬ ‫کوچولوهای ایران همچنان پابرجاســت و خانه‌‬ ‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪33 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ماخونیک؛ سرزمین لی‌لی‌پوت‌های ایران‬ ‫آنهــا این نام را برای روســتا انتخــاب کرده‌اند‪.‬‬ ‫برخــی نیز می‌‌گویند به دلیل وجود شــکافی‬ ‫در کوه نزدیک روســتا به آنجا ماده ماخونیک‬ ‫گفته می‌شــده که به مرور زمان به ماخونیک‬ ‫تغییر نام یافته است‪.‬‬ ‫در برخــی اســناد قدیمی‌کــه تاریــخ نگارش‬ ‫آنهــا به ‪ ۳۰۰‬ســال قبل می‌‌رســد‪ ،‬نام روســتا‬ ‫مادخنیک ذکر شــده اســت که مرکــب از دو‬ ‫جزء «مــاد» و «خنیک» اســت‪ .‬مــاد در زبان‬ ‫پهلوی و پارســی باســتان به ماه تبدیل شــده‬ ‫کــه یکی از معانی آن شــهر و مملکت اســت‬ ‫و در مجمــوع به‌نام شــهر ماخونیک اســت‪.‬‬ ‫دربــاره ایــن روســتا هیــچ ســابقه تاریخــی‬ ‫مکتوبی وجــود نــدارد و فقط «کلنــل چارلز‬ ‫ادوار دبیــت» در کتاب ســفرنامه خراســان و‬ ‫روســتای ماخونیک یکی از هفت روســتای‬ ‫شــگفت انگیز جهان اســت که به سرزمین لی‬ ‫لی پوتهــای ایران شــهرت دارد در این روســتا‬ ‫کشــیدن ســیگار‪ ،‬دیدن تلویزیون و نوشــیدن‬ ‫چــای بنا به ســنت و رســوم محلــی ممنوع‬ ‫است‪.‬‬ ‫به گــزارش مهر‪ ،‬حتما تعجــب خواهید كرد‬ ‫وقتــی بدانید ایــران هم جایی دارد شــبیه لی‬ ‫لی پوت‪ ،‬ســرزمین افســانه ای داستان گالیور‪،‬‬ ‫روســتای ماخونیك كــه در اطراف شهرســتان‬ ‫سربیشــه واقــع شــده اســت‪ ،‬بــه دلیــل قد‬ ‫و قامــت كوتــاه ســاكنان آن به لــی لی پوت‬ ‫مشــهور اســت گرچه ایــن روســتای كوچك‪،‬‬ ‫تنها بــه خاطر قد و قامت مردمانش مشــهور‬ ‫نشــده اســت‪ ،‬بلكه دالیل دیگری نیــز دارد‪.‬‬ ‫علت مشهورشــدن روستای ماخونیك در ‪ 142‬اهالــی ایــن روســتاها از نظــر مذهــب‪ ،‬سیســتان در دوره ناصرالدین شاه به توصیف‬ ‫كیلومتری شهرســتان بیرجند واقع در اســتان معیشــت‪ ،‬شــیوه زندگی و اوضــاع اجتماعی منطقــه ماخونیک پرداخته اســت‪.‬‬ ‫خراســان جنوبی آداب‪ ،‬رسوم و فرهنگ خاص وجــه اشــتراک زیــادی بــا یکدیگر دارنــد اما‬ ‫مردمانش است‪.‬‬ ‫غالب این روســتاها اصل و نســب خــود را از زندگی در بستر آداب کهن‬ ‫می‌‌داننــد‪.‬‬ ‫ماخونیــک‬ ‫روســتای‬ ‫است‬ ‫آبادی‬ ‫‪۱۲‬‬ ‫از‬ ‫متشــکل‬ ‫ماخونیک‬ ‫منطقه‬ ‫در روســتای ماخونیك نه تنهــا نحوه زندگی‬ ‫که روســتای ماخونیک بزرگترین آنها محسوب دربــاره وجه تســمیه روســتا چندیــن قول كه محل ســكونت نیز ســاده و ابتدایی است‬ ‫می‌‌شــود‪ .‬این روســتا شــامل ماخونیک‪ ،‬کفاز‪ ،‬وجــود دارد‪ ،‬می‌گوینــد کــه در گذشــت ‌ه های بلکــه خانه های روســتاییان نیز دارای شــكل‬ ‫چاپنســر‪ ،‬توتک‪ ،‬سفال‌بند‪ ،‬سوالبست‪ ،‬لجونگ بســیار دور عــده‌ای مامــوران دولتــی به این هندســی خاصــی نیســت و تمــام امكانات‬ ‫(ســفلی و علیا)‪ ،‬کالته بلــوچ‪ ،‬دامدامه و میش روســتا آمده و اهالی به گرمی‌از آنها اســتقبال زندگــی دریك اتــاق جای گرفته اســت‪.‬‬ ‫نو‪ ،‬خارســتو و جالرو است‪.‬‬ ‫نکرده‌اند و با آنها برخورد ســردی داشــته‌اند و آداب و رســوم ســاكنان روســتا از نحــوه‬ ‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪32 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


31 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

31


‫انسجام و همنشینی کمدی با زبان انتقادی فیلم نهنگ عنبر‪ ،‬باعث‬

‫شده تمام دنیای فیلم در خدمت مضمون انتقادی اش قرار بگیرد‬ ‫بقیه از صفحه ‪22‬‬

‫مقدم در بازســازی فضای دهه ی شــصت و‬ ‫هفتاد‪ ،‬منطقی و معقوالنــه فکر کرده ‪ ،‬حجم‬ ‫باالی نماهای بســته در سکانس های خارجی‬ ‫و گرفتن بســیاری از پالن ها در ساعات خلوت‬ ‫شــب‪ ،‬کار را از جهت بازسازی فیزیکی محیط‬ ‫راحت کرده اســت به نوعی ســازندگان با درک‬ ‫درســت کمبودهای بیشــمار برای خلق چنین‬

‫گرفته اســت‪ ،‬به راحتی خلق خنده ای ســالم‬ ‫می‌کنــد‪ ،‬در حقیقــت ما به خــود می‌خندیم‬ ‫بــه شــایعاتی چون بــرادری محمــود دینی و‬ ‫شــهرام شــب پره و این نهنــگ عنبر همچون‬ ‫آینــه ای مــوج ســواری مــا را در مدهایی که‬ ‫بعضا چشــم بســته پذیرفته ایم نقد می‌کند‪،‬‬ ‫گیره ی ســوم فیلم همین «گذشــته ی نقادانه‬ ‫ای» اســت که مقابــل ما قرار داده اســت‪.‬‬ ‫انسجام و همنشــینی کمدی با زبان انتقادی‬

‫فضایی‪ ،‬انــرژی خود را روی «هجــو و اغراق»‬ ‫کاراکتــر ها گذاشــته اند‪ ،‬همــان عناصری که‬ ‫این روزها در شــبکه های مجــازی و ابزارهای‬ ‫ارتباطی مردم را می‌خنداند‪ ،‬بســیاری از لطیفه‬ ‫ها بر مبنای اغراق و هجو ســاخته می‌شــوند‬ ‫و خنــده دار جلــوه می‌کنــد‪ ،‬اغــراق و هجو‬ ‫را می‌توانیــد در فــکل هــای دهه ی شــصتی‬ ‫ارژنــگ و یا ابروهــای بهم پیوســته ی رویا و‬ ‫آرزو کــردن یک رنو‪ ،‬شــلوار پیلــه دار‪ ،‬رقص پا‬ ‫در میهمانی شــبانه و به طور کلی تر‪ :‬طراحی‬ ‫لباس کاراکترهای داســتان ببینید‪.‬‬ ‫حال ایــن طراحــی بــا گریم هایــی تیپیک‬ ‫فضــا را در جهــت خلق خنده بازســازی کرده‬ ‫اســت و این بازســازی چون در خاطر جمعی‬ ‫حداقــل متولدین دهه هــای قبل از هفتاد جا‬ ‫‪ 30‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫فیلــم‪ ،‬باعث شــده این اثــر به اصطــاح بی‬ ‫ســرو ته جلــوه نکند‪ ،‬تمــام دنیــای فیلم در‬ ‫خدمت مضمــون انتقادی اش قــرار گرفته؛ به‬ ‫قولــی فیلم برنامــه دارد‪ ،‬دهه بــه دهه پیش‬ ‫می‌رود و نیشــش را می‌زند‪ ،‬گوشــه ای از این‬ ‫نیش هــا را مرور می‌کنیم ‪،‬فــردی که در دهه‬ ‫ی شــصت جاعــل بــوده در دهــه ی هفتــاد‬ ‫روزنامه دار می‌شــود به تبع فضای باز رســانه‬ ‫ای دوران اصالحات بســتر مناســبی برای ســو‬ ‫اســتفاده پیــدا می‌کنــد‪ ،‬در دهه ی هشــتاد‬ ‫دســت به ســاخت و ســاز می‌زند‪ ،‬زیــرا بازار‬ ‫مسکن پولساز اســت و در سالهای بعد پس از‬ ‫موقعیت ســازی برای خود‪،‬حالت شبه مافیایی‬ ‫می‌گیــرد‪ .‬این داســتان رامیتوانید به بیشــمار‬ ‫آدم هــای واقعی کــه ما از آنها بــه عنوان تازه‬ ‫به دوران رســیده یاد می‌کنیــم‪ ،‬تعمیم دهید‪،‬‬ ‫لحن فیلم کمدی و ســویه ی آن انتقادی است‬ ‫پس انســجام چهارمین گیره ی فیلم اســت‪.‬‬ ‫گیره ی پایانی هم اســتفاده از ســتاره ی این‬ ‫ســالهای ســینمای ایران جناب «رضا عطاران»‬ ‫اســت که یــک بــار دیگــر می‌درخشــد و از‬ ‫جذابیــت ها گفتیم و در پایان از حســرتی که‬ ‫می‌ماند می‌گوییم؛ شــصت دقیقــه ی ابتدایی‬ ‫فیلم یکــی از خوش ریتم ترین های ســالهای‬ ‫اخیر است‪.‬‬

‫‪30 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مجله تایــم اقدامی‌خوشــایند اما شــتاب زده‬ ‫بوده است‪.‬‬ ‫بانــوی اول افغانســتان در ایــن بــاره اظهار‬ ‫کرد‪ :‬چیــزی که من از ابتدا گفته‌ام این اســت‬ ‫کــه من تــاش خواهــم کرد بــه تمــام مردم‬ ‫افغانســتان کمک کنم‪.‬‬ ‫در این میــان قطعا زنان مرکز فعالیت‌های او‬ ‫هســتند حتی اگر او تصویری را که رسانه‌های‬ ‫غربــی از زنــان افغانســتان نشــان می‌دهند‬ ‫محکوم کنــد‪ .‬او می‌گوید‪ :‬یکــی از نقش‌های‬ ‫مــن ایــن اســت که بــه جهــان بگویــم زنان‬ ‫افغــان‪ ،‬زنان بســیار قوی‌ای هســتند با وجود‬ ‫اینکــه در شــرایط چالــش برانگیــزی زندگی‬ ‫می‌کننــد انعطاف بســیاری نشــان می‌دهند‪،‬‬ ‫بســیار مبتکراند و این‌ها مســائلی اســت که‬ ‫زنــان افغــان بایــد به آن شــناخته شــوند نه‬ ‫ضعفی کــه به آنها نســبت داده می‌شــود‪.‬‬ ‫روال ادامــه می‌دهــد‪ :‬مشــکل اساســی در‬ ‫افغانستان این اســت که با گذشت ‪ ۳۰‬سال از‬ ‫جنگ‪ ،‬خشــونت به یک امر عادی تبدیل شده‬ ‫اســت و این زنان افغان هســتند که با فروخته‬ ‫شــدن طی ازدواج و در شرایطی ناعادالنه حتی‬ ‫بــا وجود حمایت‌هــای قانونی مــورد ضرب و‬

‫‪29‬‬

‫‪‬‬

‫شــتم قرارگرفته یا کشــته می‌شوند‪.‬‬ ‫بانوی اول افغانســتان خاطرنشــان می‌کند‪:‬‬ ‫مســاله کاهش خشــونت علیه زنان ریشه در‬ ‫کاهش کلی خشــونت دارد‪ .‬کاهش خشــونت‬ ‫در جریــان رونــد بازگردانــدن صلــح بــه این‬

‫همسر حامد کرزای‪ ،‬رئیس‬ ‫جمهوری سابق افغانستان به‬ ‫“بانوی اول نامرئی” شهرت‬ ‫داشت‬ ‫کشــور رخ خواهد داد‪.‬‬ ‫او در ادامه اظهاراتش به تراژدی وحشــتناک‬ ‫“فرخنــده” اشــاره می‌کنــد؛ زنی کــه در ماه‬ ‫مارس در کابل از ســوی یک مشــت “دیوانه”‬ ‫تــا ســر حــد مــرگ کتــک خــورد و پیکــر‬ ‫بی‌جانش ســوزانده شــد‪ .‬این حمله وحشیانه‬ ‫موجــی از اعتــراض را در افغانســتان و جهان‬ ‫به راه انداخت و ســتم ‌یرا که زنــان افغان در‬ ‫ایــن جامعــه محافظــه کار و افراطی متحمل‬ ‫می‌شــوند‪ ،‬بیش از گذشــته برجســته کرد‪.‬‬ ‫پیــش از ایــن چهــار متهــم این پرونــده به‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اعــدام و هشــت تا ‪ ۱۶‬ســال حبــس محکوم‬ ‫شــدند‪ ۱۱ .‬مامور پلیس نیز به دلیل قصور در‬ ‫مســئولیت به یک ســال حبس محکوم شدند‪.‬‬ ‫روال در ایــن باره عنوان می‌کنــد‪ :‬این پرونده‬ ‫کشــور را تکان داد و چشــمان مردم را باز کرد‪.‬‬ ‫ما نمی‌خواهیم در جامعــه‌ای زندگی کنیم که‬ ‫خشــونت در آن یک قانون است‪.‬‬ ‫او در دیدارهایــش می‌گویــد شــاهد‬ ‫نشــانه‌هایی از تغییــر در افغانســتان اســت‪:‬‬ ‫مــن ایــن را در مردمی‌می‌بینــم کــه پیش من‬ ‫می‌آینــد‪ .‬اینکه مســائلی را مطرح می‌کنند که‬ ‫پیــش از آن مطــرح نمی‌کردند نشــان دهنده‬ ‫همیــن تغییر اســت‪.‬‬ ‫بانــوی اول افغانســتان در پایــان می‌گویــد‪:‬‬ ‫اگر در جامعه‌ای ســازگاری وجود داشــته باشد‬ ‫افراد در خانواده‌هایی همدل و ســازگار زندگی‬ ‫خواهنــد کرد‪ .‬آنهــا در این جامعــه و خانواده‬ ‫مســولیت‌ها و وظایــف خــود را می‌داننــد و‬ ‫می‌فهمند کــه چگونه مســائل و درگیری‌های‬ ‫خــود را بدون خشــونت حــل کننــد‪ .‬در این‬ ‫مرحلــه اســت کــه خشــونت علیه زنــان نیز‬ ‫کاهش پیــدا می‌کند‪».‬‬

‫‪29 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بانوی اول افغانستان تابوها را می‌شکند‬ ‫بانــوی اول افغانســتان بســیاری از تابوهای‬ ‫جامعــه‌ای را شکســته اســت که زنــان در آن‬ ‫همــواره پشــت درهــای بســته نگهداشــته‬ ‫می‌شــوند‪ .‬او با ســخن گفتن درباره مســائلی‬ ‫چون خشــونت علیــه زنــان‪ ،‬نقــش قانون و‬ ‫قــدرت مذهــب ایــن مرزهــا را یکــی پس از‬ ‫دیگــری شکســته اســت‪ .‬امــا به طــور قطع‬ ‫بزرگترین تابوشــکنی «روال غنــی» این خواهد‬ ‫بــود کــه او اولیــن بانــوی افغانســتان طــی‬ ‫دهه‌هاســت کــه در عمــوم دیده و شــنیده‬ ‫می‌شــود‪.‬‬ ‫بــه گــزارش ایســنا‪ ،‬روال غنــی‪ ،‬بانــوی اول‬ ‫افغانســتان و همســر اشــرف غنــی‪ ،‬رئیــس‬ ‫جمهــوری ایــن کشــور در مصاحبــه‌ای بــا‬ ‫آسوشیتدپرس به سخن گفتن درباره زندگی‌اش‬ ‫به عنوان بانوی اول افغانســتان پرداخته است‪.‬‬ ‫«زمانی که همســر روال‪ ،‬اشــرف غنی هشت می‌شــد تقریبا به یک ســده پیش بر می‌گردد خشــن‪ ،‬چهره‌هــای محافظــه کار و مذهبی و‬ ‫مــاه پیش زمام امور افغانســتان را در دســت امــا ایــن روزها کمتر کســی ملکه ثریــا را به همچنیــن دشــمنان سیاســی همســرش ادعا‬ ‫گرفــت کاری دور از انتظــار انجــام داد‪ .‬او یــاد می‌آورد؛ کســی کــه در ســال ‪ ۱۹۲۹‬پس می‌کننــد روال و فرزندانش نه افغان هســتند‬ ‫همســرش را در ســخنرانی تنفیذ خود معرفی از کناره گیری همســرش امان‌الله شــاه تبعید و نه ســلمان و این برای مردم افغاســتان قابل‬ ‫شــد‪ .‬رویکرد مــدرن ثریــا به مســائل زنان و قبول نیست‪.‬‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫از همــان زمــان‪ ،‬روال غنی به انجــام اموری خــودداری‌اش از پوشــیدن روبنده بســیاری را امــا روال افغــان‪ ،‬آمریکایی و لبنانی اســت‪.‬‬ ‫پرداختــه کــه بانــوان اول در کشــورهای شــوکه می‌کرد و امروز بسیاری او را تا حدودی میراثــی کــه باعث شــده او بــه چهــار زبان‬ ‫انگلیسی‪ ،‬فرانسوی‪ ،‬عربی و دری مسلط باشد‪.‬‬ ‫دموکراتیــک انجــام می‌دهنــد‪ .‬او در کنــار مقصر فنای ســلطنت همســرش می‌دانند‪.‬‬ ‫همسرش در مراســ ‌م عمومی‌شرکت می‌کند و زینت قریشــی کرزای‪ ،‬همســر حامد کرزای‪ ،‬او در ســال ‪ ۱۹۴۸‬در خانــواده‌ای مســیحی به‬ ‫درباره مســائل جاری به ســخنرانی می‌پردازد رئیس جمهوری ســابق افغانســتان به “بانوی دنیا آمده و بزرگ شــده اســت‪ .‬روال همسرش‬ ‫اما کلمــات مالیم و ملیح او فاصلــه زیادی تا اول نامرئــی” شــهرت داشــت‪ .‬او در یکــی از را اولین بار در دانشــگاه بیــروت دیده و پس‬ ‫معــدود مصاحبه‌هــای خــود دربــاره نقــش از ازدواج بــه آمریکا مهاجــرت کرده؛ جایی که‬ ‫عرصه سیاســی افغانســتان دارد‪.‬‬ ‫خــودش در ایــن بــاره می‌گویــد‪ :‬مــن بانوی اول در افغانســتان گفته بود‪ :‬افغانستان ‪ ۳۰‬ســال در آنجا زندگی می‌کــرد‪ .‬روال غنی در‬ ‫دانشــگاه کلمبیا روزنامه نــگاری خوانده و دو‬ ‫آمــاده دیــدن یک بانوی اول نیســت‪.‬‬ ‫سیاســتمدار نیســتم‪.‬‬ ‫از مــاه ســپتامبر صدها تــن از مــردم برای در مقابــل روال غنــی نظر متفاوتــی دارد و فرزنــد دارد‪ .‬خانــواده غنی ‪ ۱۲‬ســال پیش به‬ ‫درمیــان گذاشــتن مشــکالت و مسائلشــان و تاکید می‌کند افغانســتان در مسیر تغییر قرار افغانستان بازگشــتند‪ .‬خودش می‌گویند‪ :‬ما ‪۱۲‬‬ ‫شــنیدن توصیــه بانــوی اول کشــور بــه اتاق دارد‪ :‬به نظر می‌رســد که من باید پاســخگوی سال اســت که در افغانستانیم‪ ،‬بنابراین من از‬ ‫خنــک و چوبــی او آمده‌انــد‪ .‬روال می‌گوید او نیازی باشــیم که وجــود دارد‪ .‬بــه اعتقاد من اتفاقاتی که در افغانســتان می‌افتد تصورات و‬ ‫خــودش را مشــاور مــردم می‌داند؛ کســی که بانــوان اول پیشــین در دســترس و قابل فهم درک خود را دارم‪.‬‬ ‫او بــا توصیفاتی کــه دیگــران از او می‌کنند‬ ‫به حرف‌های مــردم گوش می‌دهد‪ .‬او کســی نبودنــد‪ ،‬اما من هســتم‪.‬‬ ‫اســت که نیاز به حضور زنــان در قلب دولت پیــش از این در نمونــه‌ای از اظهارات خاص‪ ،‬ماننــد اینکه او را حامی‌حقوق زنان در کشــور‬ ‫روال به دفــاع از ممنوعیت پوشــش برقعه در می‌دانند که بدترین کشــور برای زنان اســت‪،‬‬ ‫افغانســتان را پــر می‌کند‪.‬‬ ‫آخرین باری که افغانســتان چنین بانوی اولی فرانســه پرداخته بــود؛ اظهارنظری که به گفته مخالفــت می‌کند‪ .‬خودش معتقد اســت حتی‬ ‫داشــت که یک شــخصیت عمومی‌محســوب خودش به حاشــیه کشانده شــد‪ .‬در واکنشی قرار گرفتــن نامش در بین ‪ ۱۰۰‬چهره تاثیرگذار‬ ‫‪ 28‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪28 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مجموعــه کار نگارش و طراحی بخش زیادی از‬ ‫آیتــم ها را هم انجام مــی‌داد‪ .‬داوود با توانایی‬ ‫و اســتعدادی که در نوشــتن و نقاشی داشت‬ ‫می‌توانســت بیــش از این هــا به خلــق آثار‬ ‫جذاب هنری بپــردازد اما خیلی زود از میان ما‬ ‫رفــت و عالم هنر فرصت نکــرد حتی نیمی‌از‬ ‫توانایــی های بالقوه او را به فعل برســاند‪.‬‬ ‫آنهایی که با داوود از نزدیک حشــر و نشــر‬ ‫داشــته اند همگی بــر این نکته اذعــان دارند‬ ‫کــه او ذاتــا هنرمند بود اما بــرای مارکتینگ و‬ ‫عرضــه هنرهایش نه برنامه مدونی داشــت و‬ ‫نــه انگیــزه آنچنانــی‪ .‬خب بعضی ها اســاس‬ ‫مجنــون تــر از آن هســتند کــه عقــل معاش‬ ‫داشــته باشــند‪ .‬داوود هــم یکی از آنهــا بود‪.‬‬ ‫روحش شــاد‪.‬‬

‫نمودار سینوســی حرکــت کرده اســت‪ .‬او در‬ ‫اولیــن کارهای مدیری بعد از دوران ممنوعیت‬ ‫حضور نداشــت‪ .‬اما از نقطه چیــن دوباره به‬ ‫تیم مدیــری بازگشــت و این همــکاری را در‬ ‫‪ 5‬پــروژه متوالی بــا مهران مدیــری ادامه داد‪.‬‬ ‫اتفاقــا در اغلــب این کارها رضا شــفیعی جم‬

‫امیرغفارمنش‬

‫پوپک گلدره‬

‫یکــی دیگــر از یــاران از دســت رفتــه تیم‬ ‫ســاعت خوش و یکی از حســرت هــای به جا‬ ‫مانده بــرای آن هایی که بــا هنرمندی هایش‬ ‫آشــنا بودند پوپک گلدره از نسل اول بازیگران‬ ‫طنــز تلویزیون و از اعضای تیم ســاعت خوش‬ ‫بــود‪ .‬بعدها کــم کم بازیگــری درایــن ژانر را‬ ‫رهــا کــرد و ایفای نقش های جــدی تری را به‬ ‫عهده گرفت‪.‬‬ ‫بــا ایفای نقش دریــا در مجموعه تلویزیونی‬ ‫«دنیای شــیرین دریا» به شــهرت رســید و در‬ ‫فیلــم های مهمی‌چون «آخر بــازی» (همایون‬ ‫اســعدیان)‪« ،‬ســیندرال» (بیرنــگ و رســام) و‬ ‫«موج مــرده» (ابراهیم حاتمی‌کیــا) بازی کرد‪.‬‬ ‫او در بیســت و هفتم فروردین مــاه ‪ 1385‬در‬ ‫ســن ‪ 35‬سالگی بر اثر ســانحه تصادف از دنیا‬ ‫رفــت‪ .‬در حالی که هنوز حرف هــای فراوانی‬ ‫برای گفتن روی صحنه داشــت‪.‬‬

‫که حتــی خودش هــم ادعایــی در این زمینه‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬اما آن طور کــه می‌گویند این‬ ‫کاســتی را با دقــت در انتخاب لباس و ســت‬ ‫کــردن رنگ ها جبــران می‌کرده اســت‪.‬‬ ‫صیــادی در دوران پخش ســاعت خوش جزو‬ ‫بازیگــران رده اول و پــرکار ایــن مجموعه بود‬ ‫و بــه انــدازه رادش و عطاران و بقیه شــهرت‬ ‫داشــت اما بعد از پایان آن دوران بسیار کمتر‬ ‫از همــدوره هایــش فرصت ابراز وجــود پیدا‬ ‫کرد و تقریبا از جمــع بازیگران درجه اول طنز‬ ‫محو شــد‪ .‬امروز خاطرات تصویــری مان از او‬ ‫بــه چند نقش کوتاه در ســریال ها و تله فیلم‬ ‫ها و حضــوری رقت انگیز در ســریال «دارا و‬ ‫ندار» مســعود ده نمکی محدود می‌شــود‪.‬‬

‫به ســتاره اصلی کار بدل شــد و با بامشاد (در‬ ‫نقطه چین)‪ ،‬کامبیز باغی (جایــزه بزرگ)‪ ،‬قل‬ ‫مــراد (باغ مظفــر) و حتی دکتر کیوان (شــب‬ ‫هــای بــرره) محبــوب ترین چهــره مجموعه‬ ‫بــود‪ .‬او یکی از تواناترین بازیگــران طنز ایران‬ ‫در زمینه تیپ ســازی اســت‪ .‬به شــرطی که با‬ ‫حضور در تلــه فیلم هــا و مجموعه های بی‬ ‫کیفیــت اعتبار خــودش را به حــراج نگذارد‪.‬‬

‫یوسف صیادی‬ ‫ایــن بازیگر خوب و خــوش اخالق تلویزیون‬ ‫از زمان ســاعت خوش تا امــروز حضور مداوم‬ ‫و بدون فراز و نشــیبی در مجموعه های طنز‬ ‫داشــته است‪ .‬امیر غفارمنش همیشه روی یک‬ ‫خــط ســیر ثابت و متوســط قرار داشــته و تا‬ ‫امروز در بســیاری از ســریال های تلویزیونی‬ ‫بازی کرده اســت‪ .‬او هیچ گاه نقش اول نیست‬ ‫امــا در ایفــای نقش های فرعــی آن قدر قابل‬ ‫قبول و اســتاندارد بــوده که هرگــز از صحنه‬ ‫محو نشــده است‪.‬‬

‫می‌گوینــد یکی از خوش پــوش ترین اعضای‬ ‫ســاعت خوش بوده و اهمیــت زیادی به تیپ‬ ‫و لباســش مــی‌داده اســت‪ .‬او البتــه از نظر‬ ‫زیبایــی ظاهــر و چهــره‪ ،‬جزو اعضــای درجه‬ ‫یک گروه محســوب نمی‌شــد و بعید اســت‬

‫رضا شفیعی جم‬ ‫از ســاعت خــوش تا امــروز‪ ،‬همــکاری رضا‬ ‫شــفیعی جــم بــا مهــران مدیــری روی یک‬ ‫‪ 27‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ســاعت خوش‪ ،‬ســیب خنده‪ ،‬همســایه ها‪،‬‬ ‫دنیــای شــیرین‪ ،‬رســتوران خانوادگــی‪ ،‬خوش‬ ‫نشــین ها‪ ،‬تهــران پالک یــک و دردســرهای‬ ‫عظیم از بهتریــن مجموعه هــای تلویزیونی‬ ‫او هســتند‪ .‬ضمن این که حضــور در ‪ 12‬فیلم‬ ‫ســینمایی نیــز در کارنامه بازیگــری اش دیده‬ ‫می‌شود ‪.‬‬

‫‪27 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نــام واقعی صدا می‌زدند امــا در مورد نصرالله‬ ‫رادش اســتثنائا به جای نام کوچک از فامیل او‬ ‫اســتفاده می‌شد‪.‬‬ ‫شــاید هم یکــی از دالیــل این کــه او بیش‬ ‫از بقیــه در ذهــن مخاطب جا خــوش می‌کرد‬ ‫همیــن بــود کــه «رادش» نام خــاص و گوش‬ ‫نوازی اســت و بــه هر حال پیش از او کســی‬ ‫در دنیــای هنر نبوده کــه رادش صدایش کرده‬ ‫باشــند! این جنوبــی متولــد آذرمــاه‪ ،‬بعد از‬ ‫ســاعت خوش و طی شــدن دوران ممنوعیت‪،‬‬ ‫چندســالی از مهــران مدیری دور اتفــاد تا این‬ ‫که با «بــاغ مظفر» دوباره بــه عرصه طنزهای‬ ‫نودشــبی برگشــت‪ .‬در این فاصلــه رادش در‬ ‫کارهــای دیگــری ظاهر شــد که از میــان آنها‬ ‫«روزگار جوانــی» از اقبال و محبوبیت فراوانی‬ ‫نــزد مخاطبان برخــوردار بود‪.‬‬ ‫او هــم از جمله بازیگرانی اســت که به نظر‬ ‫می‌رســد هنــوز بخــش زیــادی از توانایی ها‬ ‫و اســتعدادهایش در بازیگری دســت نخورده‬ ‫باقــی مانده و فرصت بــروز پیدا نکــرده اند‪.‬‬ ‫شــاید آن شــعر معــروف ناظــم حکمت که‬ ‫«زیباترین شــعرها را هنوز برایــت نگفته ام‪...‬‬ ‫و زیباتریــن روزهایمــان را هنــوز ندیده ایم»‬ ‫وصف حال خوبی باشــد بــرای نصرالله رادش‪،‬‬ ‫کــه این همــه کار خــوب از او دیــده ایم‪ ،‬اما‬ ‫خــوب تریــن کارش را هنوز ندیــده ایم‪.‬‬

‫کســی بود که بعد از انقالب اســامی‌با شکل‬ ‫و شــمایلی متفاوت و موهایــی بلند و مجعد‬ ‫روی صفحــه تلویزیون ظاهر می‌شــد‪.‬‬ ‫شــاید آیتــم جالبــی کــه ارژنگ بــه عنوان‬ ‫خریــدار بــه بازدیــد آپارتمــان می‌رفــت و‬ ‫فروشــنده او را بــه در و دیوار و ســتون های‬ ‫خانــه می‌کوبید‪ ،‬هنوز از خاطــر عالقه مندان‬ ‫ســاعت خوش پاک نشــده باشــد‪ .‬ارژنگ هم‬ ‫مثل عطاران و لوالیی و‪ ...‬بعد از دوران ساعت‬ ‫خــوش دیگر در کنــار مدیری قــرار نگرفت و‬ ‫آینده هنری اش را در کارهای دیگری جســت‬ ‫و جو کــرد‪ .‬کارهایی که از میــان آنها اخراجی‬ ‫هــای مســعود ده نمکی بیــش از بقیه دیده‬ ‫شــده و برای ارژنگ شــهرت به همــراه آورده‬ ‫است‪.‬‬

‫رامینناصرنصیر‬ ‫در زمــان ســاعت خــوش یکــی از بازیگران‬

‫ارژنگامیرفضلی‬ ‫درجــه دوم ایــن مجموعــه بــود‪ .‬امــا بعد از‬ ‫پایــان دوران محرومیت‪ ،‬نزدیــک ترین فرد به‬ ‫مهران مدیری شــد و در «جنــگ ‪ »77‬و «پالک‬ ‫‪ »14‬و «ببخشــید شــما» عالوه بر نقش های‬ ‫مهمی‌که بــازی می‌کرد دســتیار اول کارگردان‬ ‫هم بود‪.‬‬ ‫اجراهای جالبش به عنوان اســتاد ادبیات که‬ ‫بــا هجو فرهنگســتان زبان فارســی واژه های‬ ‫جایگزیــن را معرفــی می‌کــرد‪ ،‬از یادگارهــای‬ ‫همان دوران محســوب می‌شــوند‪ .‬بعد از آن‬ ‫دوران رامیــن ناصرنصیــر به مــرور از مدیری‬ ‫فاصلــه گرفــت و از ســال ‪ 78‬تاکنــون این دو‬ ‫نفــر هیــچ همــکاری مشــترکی بــا یکدیگر‬ ‫نداشــته انــد‪ .‬البتــه دوری از مدیری بــرای او‬ ‫بــه معنای دوری از مجموعــه های طنز نبود‪.‬‬ ‫او در «زن بابــا»ی ســعید آقاخانــی به عنوان‬ ‫بازیگــر حضور داشــت و «خانه اجــاره ای» را‬ ‫هم شــخصا کارگردانــی کرد‪.‬‬

‫در گــروه جــوان ســاعت خــوش‪ ،‬ارژنــگ‬ ‫امیرفضلی تنها کســی بود کــه از یک خانواده‬ ‫هنــری می‌آمــد و پــدرش (مرحــوم حســین‬ ‫امیرفضلی) بازیگر و صداپیشــه مطرحی بود‪.‬‬ ‫ارژنگ عالوه بر بازی در ســاعت خوش‪ ،‬بخش‬ ‫زیــادی از کار نگارش آیتــم ها را هم به همراه‬ ‫داوود اســدی انجام می‌داد‪ .‬ارژنگ شاید اولین‬ ‫‪ 26‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫فاطمههاشمی‬ ‫ســبک آیتم هــای ســاعت خوش بــه گونه‬

‫ای بــود که بازیگــران زن کمتــر فرصتی برای‬ ‫ابــراز وجود و درخشــش در این مجموعه پیدا‬ ‫می‌کردنــد‪ .‬در ســاعت خــوش‪ ،‬گل طالیی را‬ ‫همیشــه بازیگران مرد می‌زدنــد و برای خانم‬ ‫ها وظیفــه ای بیشــتر از تعارف کــردن چای‬ ‫و نشــان دادن ری اکشــن باقــی نمی‌ماند‪ .‬به‬ ‫همیــن دلیل از فاطمه هاشــمی‌خاطره واضح‬ ‫و شــفافی از دوران حضــور در ســاعت خوش‬ ‫در اذهــان باقی نمانده اســت‪ .‬امــا او یکی از‬ ‫قدیمی‌تریــن بازیگــران این حــوزه و از اولین‬ ‫زنانی اســت که بــه کار در مجموعه های طنز‬ ‫دعوت شــدند‪ .‬فاطمه هاشــم ‌یرا این روزها با‬ ‫«در حاشــیه» و در نقش خدمتکار بیمارستان‬ ‫می‌بینید کــه دائمــا جاروبرقی به دســت در‬ ‫حال تردد اســت‪.‬‬

‫داوود اسدی‬

‫افســوس‪ ،‬تنها واژه ای اســت که با شــنیدن‬ ‫نــام داوود اســدی بــه ذهن می‌آیــد‪ .‬او یکی‬ ‫از بااســتعدادترین و خالق ترین اعضای گروه‬ ‫ســاعت خوش بــود که عالوه بر بــازی در این‬

‫‪26 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ســلیمانی وقتــی اولین بار با پیشــنهاد حضور‬ ‫در ســاعت خوش مواجه شــد به این پیشنهاد‬ ‫روی خوش نشــان نداد! چون او اساســا عالقه‬ ‫ای بــه بازی در کارهای طنز نداشــت و ترجیح‬ ‫می‌داد شــانس خودش را در درام های جدید و‬ ‫نمایش های کالســیک امتحــان کند‪.‬‬ ‫او بعــد از دوران ســاعت خوش و ممنوعیت‬ ‫کاری‪ ،‬چند ســالی از مهران مدیــری دور افتاد‬ ‫امــا از باغ مظفر دوباره بــه جمع یاران مدیری‬ ‫بازگشــته و مجموعا در ‪ 8‬مجموعه از کارهای‬ ‫این کارگردان حضور داشــته اســت‪ .‬سلیمانی‬ ‫مــرد خانه و خانواده اســت و بعــد از ازدواج‬ ‫موفقــی کــه در همــان دوران ســاعت خوش‬ ‫داشــت در کنار همســر و دو فرزندش زندگی‬ ‫خانوادگــی باثباتی را ســپری می‌کند‪.‬‬

‫نیما فالح‬

‫شــده در آن برنامــه بود‪ .‬حضــور رضا عطاران‬ ‫در ســاعت خــوش آن قــدر عالقــه مندانه و‬ ‫پرانــرژی بــود کــه می‌گویند حتی شــب ها‬ ‫هــم در لوکیشــن ایــن مجموعــه در امیرآباد‬ ‫تهــران می‌خوابید و به خانه نمی‌رفــت! او از‬ ‫فکل های مرتفــع (!) در زمان ســاعت خوش‬ ‫تا چهــره جاافتــاده امروزش مســیری طوالنی‬ ‫را طی کرده اســت‪ .‬مســیری که نویســندگی‬ ‫و کارگردانــی ســریال های طنــز در تلویزیون‬ ‫و بــازی و کارگردانی در ســینما را هم شــامل‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫عطاران هم جزو آن دســته از ساعت خوشی‬ ‫ها اســت که بعــد از آن دوران هرگز با مهران‬ ‫مدیــری کار نکرد‪ .‬مدیری و عطــاران طی این‬ ‫ســال ها فقط یک بار آن هم در یک ســریال‬ ‫جــدی و صرفا به عنــوان دو بازیگر مقابل هم‬ ‫قرار گرفتند‪ .‬در ســری دوم از ســریال خانگی‬ ‫«قلــب یخی» که عاقبت خوشــی نداشــت و‬ ‫به شــکل عجیبی نیمه کاره ماند‪.‬‬

‫سعیدآقاخانی‬ ‫اغلــب مخاطبان تلویزیــون اولین بــار او را‬ ‫در جنــگ ‪ 77‬دیدنــد‪ .‬بــه خصوص بــا ایفای‬ ‫تیپی که همیشــه از روی درخت با گزارشــگر‬ ‫تلویزیــون مصاحبه می‌کــرد و نگــران افتادن‬ ‫بــود‪« :‬بهــرام‪ ،‬نیفتــم!» امــا شــاید خیلی ها‬ ‫نمی‌دانند که ســابقه او هم به دوران ســاعت‬ ‫خــوش و بــازی در اولین مجموعــه بازی طنز‬ ‫مهــران مدیری بــاز می‌گــردد‪ .‬نیما فــاح در‬ ‫ســاعت خــوش نقش هــای کوتاهی داشــت‬ ‫و مهــم تریــن حضــورش بــازی در آیتم های‬ ‫مربــوط به کارآگاه درک بــود‪ .‬یعنی زمانی که‬ ‫بــه جای داوود اســدی قــرار گرفت تــا ایفاگر‬ ‫«هنری» دســتیار کارآگاه باشــد‪.‬‬ ‫نقش ِ‬

‫از اوج تــا فــرود‪ ،‬و از فــرود تــا اوج دوباره‪،‬‬ ‫مســیر ســخت امــا شــیرینی بود که ســعید‬ ‫آقاخانــی در عالم هنــر طی کــرد و امروز در‬ ‫نقطه ای ایســتاده کــه خیلی هــا آرزویش را‬ ‫دارند‪.‬‬ ‫پررنــگ تریــن خاطــره ای که از حضــور او‬ ‫در ســاعت خوش بــه جا مانده بــازی هایش‬ ‫در آیتم های ســریالی «ســعید و خان دایی»‬ ‫اســت که او ســعیدش بــود و نادر ســلیمانی‬ ‫خــان دایــی اش‪ .‬بــا پایان ســاعت خــوش و‬ ‫پراکنده شــدن آن گروه‪ ،‬مسیر سعید آقاخانی‬

‫رضا عطاران‬ ‫ســتاره ای که امروز در ســطح اول ســینمای‬ ‫ایــران می‌درخشــد‪ ،‬یکــی دیگــر از بازیگران‬ ‫مجموعه ســاعت خوش و پدیده های معرفی‬ ‫‪ 25‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫در بازیگــری دیگــر بــا ســریال هــای مهران‬ ‫مدیــری تالقــی نکــرد و او راه خــودش را در‬ ‫عالــم هنــر پیــش‪ ‬گرفــت‪ .‬مدتی بــه دلیل‬ ‫گرفتاری های شــخصی کم کار شــد تا این که‬ ‫بــا کارگردانی ســریال های طنــز در تلویزیون‬ ‫دوبــاره بــه دوران پرکاری بازگشــت‪.‬‬ ‫در دوران جدید‪ ،‬دامنه کاری ســعید آقاخانی‬ ‫از تلویزیــون به ســینما هم کشــیده شــد‪ .‬او‬ ‫فیلــم «المــپ ‪ »100‬را کارگردانــی کــرد و با‬ ‫بــازی در «مــن دیه گــو مارادونا نیســتم» و‬ ‫«خداحافظــی طوالنــی» عیار بــاالی بازیگری‬ ‫اش را در ســینما نشــان داد‪.‬‬ ‫همین دو ســه ماه قبل‪ ،‬وقتی روی سن رفت‬ ‫تا ســمیرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را‬ ‫از جشــنواره فیلم فجر بگیرد‪ ،‬مهران مدیری از‬ ‫او با عنــوان «عزیز دل من» یاد کــرد و درباره‬ ‫اش گفت‪« :‬پیر شــده‪ ...‬کچل شــده‪ ...‬زشــت‬ ‫شــده‪ »...‬اما بعید اســت در آن لحظات کسی‬ ‫به پیری و زشــتی چهره اش دقت کرده باشــد‪.‬‬ ‫چــون همه هوش و حواس شــان به ســیمرغ‬ ‫درخشــانی بود که ســعید در دســت داشت‪،‬‬ ‫و به مســیر ســختی که برای رســیدن به این‬ ‫لحظه طــی کرده بــود؛ از آن پاییــن پایین‪ ،‬تا‬ ‫آن باالی باال‪.‬‬

‫نصرالله رادش‬

‫او محبوب ترین ســتاره ســاعت خوش بود‪.‬‬ ‫شــاید بــه دلیل نقــش هــای موثری کــه در‬ ‫اولیــن قســمت هــای مجموعه به او رســید‪،‬‬ ‫شــاید بــه دلی جنــون جــاری در جســت و‬ ‫خیزهای کودکانه اش و شــاید به خاطر اشعار‬ ‫بی معنــا اما جذابــی که می‌خوانــد‪ ،‬او بیش‬ ‫از باقی همکارانش توی چشــم بــود‪ .‬در آیتم‬ ‫های ســاعت خــوش‪ ،‬بازیگران همدیگــر را با‬

‫‪25 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫تیتر‬

‫بازیگران «ساعت خوش» چه شدند؟‬ ‫همه با هم آمدند اما امکانش نبود که همه با هم تا آخر خط بروند‬ ‫همــه با هــم آمدند امــا امکانش نبــود که‬ ‫همــه با هم تــا آخر خط بروند‪ .‬حــاال هرکدام‬ ‫شــان یک گوشــه مشــغول اند‪ .‬بعضی ها در‬ ‫اوج قلــه‪ ،‬بعضی هــا در دامنه‪ .‬عــده ای هم‬ ‫مثل پوپــک و داوود رفته انــد و فقط فرصت‬ ‫یک «آه» در حســرت شایستگی هایشان برای‬ ‫ما باقی مانده اســت‪.‬‬ ‫از گــروه معــروف «ســاعت خــوش» حرف‬ ‫می‌زنیم‪ ،‬اولین ســلبریتی های تلویزیون ایران‬ ‫در ســال های پس از انقالب‪ .‬بنیانگذاران موج‬ ‫جدیــد طنزهــای تلویزیونــی که بعــد از یک‬ ‫رونــد ‪ 20‬ســاله امروز به بیمارســتان حاشــیه‬ ‫رســیده است‪.‬‬

‫او بعــد از دوران ممنــوع الکاری دیگر هرگز‬ ‫بــا مهــران مدیــری کار نکرد اما بــا حضور در‬ ‫آثار دیگــران یکی از پرکارتریــن بازیگران طنز‬ ‫تلویزیونــی طــی این دو دهه لقــب گرفت‪.‬‬

‫حمیدلوالیی‬

‫نادرسلیمانی‬

‫در جمــع پدیــده های ســاعت خــوش که‬ ‫همگــی چهره های جــوان و نوظهوری بودند‪،‬‬ ‫حمید لوالیی با ســن و ســالی باالتر از دیگران‬ ‫تنها کســی بود که ســال های جوانی را پشت‬ ‫ســر گذاشته و به میانسالی رســیده بود‪ .‬شاید‬ ‫حتی بــا دیدن او در آن جمع‪ ،‬تصور می‌شــود‬ ‫ســازندگان برنامه یک عاقله مر ِد باتجربه را در‬ ‫میان گروهی جوان و ســرخوش جا داده اند تا‬ ‫مراقب رفتارهای خام جوان ها باشــد! اگرچه‪،‬‬ ‫لوالیی نشــان داد در شــیطنت و سرخوشــی‬ ‫هیچ دســت کمی‌از جوان ترهــا ندارد‪.‬‬

‫مجله دیده بان مینویســد‪ :‬درســت یا غلط‪،‬‬ ‫آنها بخش مهمــی‌از تاریخ طنزهای نمایشــی‬ ‫در ایران اند‪ 20 .‬ســال بعد از آن شروع توفانی‪،‬‬ ‫برخــی از آنهــا هنوز در ســاعت خــودش به‬ ‫ســر می‌برنــد و عــده ای دیگر بــه خاطرات‬ ‫خوش بدل شــده اند‪ .‬بررســی سرگذشــت آنها‬ ‫و سرنوشــتی که هرکدام شــان در این دو دهه‬ ‫پیــدا کردند چالــش جذابــی اســت‪ .‬جذاب‪،‬‬ ‫شــاید به اندازه جاسوســی در سرنوشت پینک‬ ‫ها و بیتــل ها‪...‬‬ ‫‪ 24‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خــان دایــی جــانِ تپــل مپــل و مهربــان‬ ‫ســاعت خوش که مهــران مدیــری او را از بین‬ ‫دانشــجویان فرهنگســرای نیاوران در آن سال‬ ‫ها کشــف کــرده بــود‪ .‬جالــب این کــه نادر‬

‫‪24 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


23 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

23


‫نهنگ عنبر واقع ًا ارزش دیدن دارد‬ ‫‪22‬‬

‫‪‬‬

‫نهنگ عنبر روایت زندگی شــخصی بــه نام ارژنگ صنوبر عنبــر" چندین و چنــد از این به اصطالح صحنــه ها دارد‪،‬‬ ‫(رضا عطاران) اســت‪ ،‬درچهار دهه بــا زبانی طنز و کمدی نمونه اش ســکانس ورود رویا به فیلم و آن موسیقی بارها‬ ‫و البتــه گزنده و اجتماعی ؛ در میان انواع تزها و مســلک شــنیده شده ی کالغ دم ســیاه و‪...‬پس گیره ی اول فیلم به‬ ‫ذهن تماشــاچی‪ ،‬صحنه های جذاب اســت ‪.‬‬ ‫ها و جدال بین ســینمای روشــنفکر و سینمای عوامانه‪،‬‬ ‫ایمــان عبدلــی در برترینهــا مینویســد‪ :‬اعتــراف میکنم در ســری فیلم های( اخراجــی ها) و یا در( ایــران برگر)‬ ‫هنگام تماشــای نهنگ عنبر پس از مدت هــا از حضور در ســکانس هایی که با اســتفاده از لهجه و یا شــوخی های‬ ‫فیزیکی از تماشــاچی خنده گرفته می‌شود بیشمار داریم‪،‬‬ ‫ســینما لذت بردم‪.‬‬ ‫خصوصا یک ســاعت ابتدایی فیلم که ریتم مناسبی دارد‪ ،‬ایــن جنس خنده گرفتن ســطحی ترین نــوع خلق کمدی‬ ‫اســت‪ .‬امــا در فیلــم مــورد‬ ‫هم لبخنــد به لب مــی‌آورد‬ ‫شخصیت این فیلم فقط بخاطر بحث مــا کمــدی عمدتــا از‬ ‫هــم این لبخند گران نیســت‬ ‫طریــق بــازی بــا خاطــرات‬ ‫و به هر قیمتی ایجاد نشــده‪،‬‬ ‫سامان مقدم کارگردانی است این که مادر و همسرش به آمریکا و خلــق تضــاد بــا ارزش هــا‬ ‫کــه هیچــگاه دغدغــه های مهاجرت کرده و از او دور شده اند و یــا ایجــاد موقعیــت خلق‬ ‫می‌شــود‪ ،‬پرداختش دشــوارتر‬ ‫اجتماعــی رهایش نکــرده و‬ ‫میگوید!‬ ‫آمریکا‬ ‫بر‬ ‫مرگ‬ ‫اســت اما خنده اش دلنشــین‬ ‫در تــازه تریــن ســاخته اش‬ ‫تــر ‪،‬مــا بــه یــک پرداخــت‬ ‫معشوقه ای به نام رویا(مهناز‬ ‫کمیــک لهجــه در لحظــه‬ ‫افشــار) خلق کرده که چیزی‬ ‫می‌خندیــم و شــاید قهقهــه‬ ‫نزدیــک بــه چهــار دهــه‬ ‫می‌زنیم‪ ،‬اما بــازی خالقانه ای‬ ‫هــرگاه که به ارژنــگ احتیاج‬ ‫که فیلم بــا موجودیت آمریکا‬ ‫پیــدا میکنــد دلبــری می‌کند‬ ‫می‌کنــد تا هــر وقــت که به‬ ‫ومی‌رود تا دفعــه ی و بعدی‬ ‫خاطر می‌آوریم مفرح اســت‪.‬‬ ‫و احتیــاج بعــدی‪ ...‬اگــر از‬ ‫هر چند این لبخند در عمق‬ ‫داســتان نمادین فیلم توقیف‬ ‫آن خیلی هم یله ورها نیست‪،‬‬ ‫شــده ی مقدم (صدســال به‬ ‫خــب این نــوع طنــز کمیاب‬ ‫ایــن ســالها) اطــاع داشــته‬ ‫تر اســت وبــه همیــن دلیل‬ ‫باشــید نهنــگ عنبر هــم به‬ ‫تــازه تر نشــان می‌دهــد‪ ،‬در‬ ‫نظــر نمادیــن و اجتماعی به‬ ‫همیــن مورد آمریــکا ذهن ما‬ ‫چشــم می‌آید‪،‬این نــام رویا و‬ ‫همیشــه و یا حداقل از ابتدای‬ ‫ایــن چهار دهــه و این رجوع‬ ‫انقالب با بدخویی و دشــمنی‬ ‫بــه ارژنــگ به وقــت احتیاج‬ ‫آمریــکا آمیخته شــده و ذهن‬ ‫و ‪...‬‬ ‫ها همیشــه نگاهی سیاســی‬ ‫بــا فیلمی‌مواجــه ایــم که‬ ‫چــه خــوب و چه بد نســبت‬ ‫زبــان طنــزش منحصــر بــه‬ ‫بــه آمریکا داشــته اســت‪ ،‬اما‬ ‫لودگی و زیر پا گذاشــتن خط‬ ‫در فیلــم در موقعیتی ویژه و‬ ‫قرمزهــای اخالقــی نیســت ‪،‬‬ ‫با اســتفاده از نگاهی خالقانه‪،‬‬ ‫فیلــم با بهــره گیــری از ترانه‬ ‫های پــاپ خاطره انگیز و مردمی‌دهه های گذشــته عالوه ارژنــگ داســتان کــه اتفاقــا مطابق بــا پیش فــرض های‬ ‫بــر اینکه بــا خلق صحنــه های دلپذیــر جذابیــت ایجاد ذهنی مــا "مرگ بــر آمریــکا" می‌گوید‪ ،‬آن هم بامشــتی‬ ‫می‌کند با تماشــاچی ایجاد صمیمیــت می‌کند‪ ،‬این صحنه گره کــرده اما نــه در راســتای خباثت هــای آمریکا‪ ،‬بلکه‬ ‫فقــط برای اینکه مادرش و همســرش بــه آمریکا مهاجرت‬ ‫هــای دلپذیر را دســت کــم نگیرید‪.‬‬ ‫تماشــاچی سینمای ایران بارها نشــان داده که دلبسته ی کرده اند و از دســت یانکی ها شاکیســت کــه مهم ترین‬ ‫«صحنه هاســت» معروف ترش را مثــال می‌زنم ‪ :‬خیلی ها زن های زندگی اش را گرفته اند و خب هم ســنت شــکنی‬ ‫پس از گذشــت ‪ 50‬ســال ( گنج قارون) را به عشق سکانس دارد و هــم خالقیــت و مهم تــر اینکه مــا را می‌خنداند‪.‬‬ ‫آبگوشــت خــوری اش نگاه می‌کنند‪ ،‬ایــن منحصر به فیلم پس گیره ی دوم داســتان ارائه کردن طنزی کمتر کار شــده‬ ‫هــای بــه اصطالح کمدی نیســت‪ ،‬قیصر را هــم خیلی ها اســت‪،‬یا همان تازگی‪.‬‬ ‫به عشــق ســکانس حمامش نگاه می‌کننــد و خب "نهنگ‬ ‫بقیه در صفحه ‪30‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪22 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫از همــان روزهــای اول نمی‌پذیرفتنــد و‬ ‫فقــط از مــن کار جدید می‌خواســتند من‬ ‫هم حرفشــان را گــوش دادم‪».‬‬ ‫طراحــی های خســروانجم شــبیه هیچ‬ ‫کس نیســت و این ســبک منحصر به فرد‬ ‫باعث شــده اگــر کارهایش را بدون اســم‬ ‫هــم جایی دیدید بالفاصلــه یادش بیفتید‪.‬‬ ‫« اوایــل از تختــه شاســی و انگشــتم‬ ‫عکــس می‌گرفتم‪ .‬یکــی از دوســتان بهم‬ ‫خــرده گرفت که چرا انگشــتت توی همه‬ ‫عکسهایت افتاده اســت‪ .‬بعد از این حرف‬ ‫دلم خواســت اصــا از انگشــتانم و حتی‬ ‫یــک جســم خارجــی دیگــر در کارهایم‬ ‫اســتفاده کنــم‪ .‬چــون بــه نظــرم جذاب‬ ‫می‌آ مــد ‪.‬‬ ‫بعد هــم ادامه‬ ‫دادم و مــورد‬ ‫اســتقبال قــرار‬ ‫گر فــت ‪» .‬‬ ‫کا ر یکا تــو ر‬

‫‪21‬‬

‫‪‬‬

‫بزرگتریــن بخش زندگی این هنرمند اســت آنقدر که یکبار‬ ‫وقتــی مســافرت به خانه یکــی از دوســتانش رفته مجبور‬ ‫شــده صفحات ســفید کتاب های آنجا را بکند تا کاریکاتور‬ ‫توی ذهنش را بکشــد و عکس بگیرد‪ .‬دیوارهای خانه شــان‬ ‫هــم پربــوده از هنرنمایی هایش که دیگر بعد از نقاشــی‬ ‫جدیــد ســاختمان‪ ،‬خانــم خانه ایــن اجــازه را از آقا گرفته‬ ‫ا ست ‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪21 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫را کرده باشــد‪ .‬دوران دانشــجویی هم بارها در مســابقات‬ ‫جهانی کاریکاتور شــرکت کرده و خواســته شــانس خود را‬ ‫امتحــان کنــد‪ « .‬آن موقع هــا اینترنت به این شــکل نبود‬ ‫بــرای تفریح آمار مســابقات ایــن شــکلی را در می‌آوردیم‬ ‫و شــرکت می‌کردیــم‪ .‬خیلــی از هنرمندان ایرانــی این کار‬ ‫را انجــام می‌دادنــد‪ .‬انقــدر که مثــا مســابقه کاریکاتور‬ ‫«اولنس» بلژیک که می‌شــد حــدود ‪ ۳۰۰‬نفر بلژیکی‪۲۰۰ ،‬‬ ‫هلنــدی‪ ۲۰ ،‬انگلیســی ‪ ۱‬آفریقایی شــرکت می‌کردند بعد‬ ‫ایران ‪ ۷۸۰‬تا شــرکت کننده داشــت‪».‬‬

‫یکی از مسئولین زنگ زد و از من تشکر کرد‬ ‫خســرو انجــم هیــچ عالقــه ای بــه کشــیدن کاریکاتور‬ ‫شــخصیت های سیاســی ندارد‪ .‬البته گاهی هوس کشیدن‬ ‫کاریکاتورهــای اجتماعــی و نیمچــه سیاســی به ســبک‬ ‫خــودش می‌کند‪ .‬نــام مجید خســرو انجم بــا ‪ ۲‬کاریکاتور‬ ‫بر ســر زبان هــا افتاد‪ .‬اولــی کاریکاتور «روز پــدر» و دوم‬ ‫کاریکاتور «گرد و خاک خوزســتان» که حســابی در شــبکه‬

‫امــا کاریکاتــور روز پدر محبــوب ترین کاریکاتــور آقای‬ ‫کاریکاتوریســت اســت‪ « .‬قبــل از ایــن نمی‌توانســتم‬

‫کاریکاتــوری را از بیــن کارهایــم انتخــاب کنم امــا بعد از‬ ‫ایــن کاریکاتــور دیگر می‌توانــم‪ ».‬ایــن کاریکاتــور را که‬ ‫خســروانجم تصمیم گرفت بــدون امضا منتشــرش کند با‬ ‫حاشــیه هم روبرو شد‪ .‬حاشــیه ای که مجبورش کرد از این‬ ‫بــه بعــد کاریکاتورهایش را با امضا منتشــر کند تا کســی‬ ‫نتوانــد به اســم خودش منتشــر کنــد‪ .‬اما کاریکاتــور تنها‬

‫فعالیت خسروانجم نیســت‪ .‬او سال ها پیش فعالیت های‬ ‫رادیویــی اش را بــا یک آیتم یــک دقیقه ای شــروع کرد و‬ ‫بعد از آن تبدیل به نویســنده و ســردبیر یکی پرشــنونده‬ ‫تریــن برنامه های رادیویی به نام «مکس‪»۹۵‬شــد تا خیلی‬ ‫از شــنونده های رادیو این نام مجید خســرو انجم را اولین‬ ‫بار از این رســانه شــنیده باشند‪.‬‬

‫روی دیوارهای خانه ام نقاشی می‌کشیدم‬ ‫های اجتماعی و رســانه های خبری بازنشــر شد طوری که جالب اســت بدانید خســروانجم بعد از فیلتر شــدن هر‬ ‫یکی از مســئولین با او تماس گرفتــه و به خاطر کاریکاتور شــبکه اجتماعی فعالیت هایش را در آنجا خاتمه می‌دهد‬ ‫خوزســتان از او تشــکر کرده است‪.‬‬ ‫و حــاال اینســتاگرام محبــوب ترین شــبکه اجتماعی آقای‬ ‫کاریکاتور اســت که به معروف شــدنش هم کمک زیادی‬ ‫طراحی های خسروانجم شبیه هیچ کس نیست و این سبک کرده اســت‪ .‬حــاال او در صفحه اش حــدود ‪ ۱۹‬هزار دنبال‬ ‫کننده دارد که هر روز منتظر کار جدیدی از وی هســتند و‬ ‫منحصر به فرد باعث شده اگر کارهایش را بدون اسم هم همه کامنت هایشــان را با دقــت می‌خواند‪.‬‬ ‫ « اوایــل عکس از همه چی می‌گذاشــتم‪ .‬اما مخاطبان‬‫جایی دیدید بالفاصله یادش بیفتید‪.‬‬ ‫‪20‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪20 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کاریکاتور روز پدر‬

‫آن شــب از ذوق تــا صبح خوابــم نبرد‪ .‬یادم می‌آید هــر ‪ ۵‬تایش را کنار‬ ‫هم چیــدم و تاصبــح نگاهشــان کردم‪.‬‬ ‫بعــد روی یکــی از آنها اولین کاریکاتورم را کشــیدم‪ .‬یــک آدمی‌که در‬ ‫مســابقه دو شــرکت کرده و نزدیک خط پایان از بقیه عقب اســت اما‬ ‫زبانــش را دراز کرده و اول شــده‪ .‬من این کاریکاتــور را هنوز دارم‪».‬‬ ‫کیهان کاریکاتور‪ ،‬گل آقا و ســروش نوجوان مجالتی بودند که خســرو‬ ‫انجــم در دوران نوجوانــی پیگیرشــان بوده اما گاهــی جیبش با قیمت‬ ‫روی جلد همخوانی نداشــته و مجبور شــده بی خیال خریدشــان شود‪.‬‬ ‫« گل آقــا مجلــه عمومی‌تــری بود کــه مردم بیشــتر پیگیــرش بودند‪.‬‬ ‫کیهــان کاریکاتــور هم خیلی گران بــود‪ .‬آن زمان ســروش نوجوان که ‪۷‬‬ ‫تومــان بود شــد ‪ ۱۰‬تومان دیگر نتوانســتم بخرم بعــد فکر کنید کیهان‬ ‫کاریکاتــور ‪ ۱۵‬تومان بود‪».‬‬

‫گرد و خاک خوزستان‬

‫کاریکاتور معلممان را کشیدم‬ ‫کاریکاتــور جزء جدانشــدنی خســرو انجم اســت تا حاشــیه دفتر و‬ ‫کتابهایش هنگام درس خواندن تبدیل به دفتر نقاشــی شــود‪ .‬گاهی هم‬ ‫قلقلکــش بگیرد کــه در زمان بی حوصلگــی کالس درس معلم هایش را‬ ‫در ژســت های مخصوص به خودشــان نقاشــی کند‪«.‬یک بار کاریکاتور‬ ‫معلــم عربی‌مان را کشــیدم‪ .‬قبلش گفته بود اگر کاریکاتورم را بکشــی‬ ‫‪ ۲‬نمــره بــه کل کالس اضافه می‌کنــم‪ .‬من هم کاریکاتورش را کشــیدم‬ ‫و تحویلــش دادم آخــر ســر هم بدقولی نکــرد و بــه کل کالس ‪ ۲‬نمره‬ ‫اضافــه کــرد اما از من ‪ ۱۰‬نمــره کم کرد‪ ».‬آقای کاریکاتوریســت اولین‬ ‫کارش زمــان پیــش دانشــگاهی و بحبوحــه کنکور ســال ‪ ۷۴‬در مجله‬ ‫«طنز و کاریکاتور» چاپ شــده اســت تــا قدم اول حرفه ای شــدن را‬ ‫در ‪ ۱۷‬ســالگی برداشــته باشــد‪ .‬ولی صدایش را در نیاورده و نخواسته‬ ‫بــه کســی نشــان دهد‪ .‬امــا خواهــرش همــه مجله های کیوســک‬ ‫محلــه را خریده و خواســته با پخــش کردن مجله ها تبلیــغ برادرش‬ ‫‪ 19‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪19 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کاریکاتوریست ایرانی که پدیده اینستاگرام شد‬ ‫عطیــه همتــی در مجلــه مهــر‬ ‫مینویســد‪« :‬مجید خســرو انجم»‬ ‫کاریکاتوریستی است که این روزها‬ ‫صفحه شــخصی اش در اینستاگرام‬ ‫حســابی پــر بازدیــد اســت‪ .‬طرح‬ ‫هــای جالب و منحصر بــه فرد این‬ ‫کاریکاتوریســت باعث شد سراغش‬ ‫برویم تا از دنیایش ســر دربیاوریم‪.‬‬ ‫یــک آدم الغــر ریــش دار کــه‬ ‫همیشــه یــک ماژیک تــو جیبش‬ ‫اســت تا هر وقت مغــزش کار کرد‬ ‫و یــک دیــوار یا صفحــه خالی گیر‬ ‫آورد شــروع بــه نقاشــی کشــیدن‬ ‫کنــد‪ .‬گاهی هــم مجبور می‌شــود‬ ‫بعــد از کشــیدن نقاشــی در دیوار‬ ‫مورد نظــر‪ ،‬بالفاصله محــل را ترک‬ ‫کنــد تا مــورد عقوبت قــرار نگیرد‪.‬‬ ‫چون یکبار وقتی مشــغول کشیدن‬ ‫کاریکاتــور در یکــی از شــعبات‬ ‫عابربانــک بوده و پلیس مچــش را گرفته‪ .‬در طــول مصاحبه آنقدر تند‬ ‫تنــد حرف می‌زنــد که باید گوش هایــت را تیز کنی تــا کلماتش برایت‬ ‫خــوب جا بیفتــد وگرنه هیچ بدش نمی‌آیــد از جــواب دادن به بعضی‬ ‫‪18‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ســواالت در برود‪ .‬برای همین وقتی‬ ‫زیادی ســوال پیچــش می‌کنیم یک‬ ‫جمله می‌شــنویم‪ « :‬خــب بعدی!»‬

‫بــه خاطــر داشــتن کاغــذ ‪ A۴‬تا‬ ‫صبــح نخوابیدم‬ ‫‪ ‬مجید خســروانجم بچــه خیابان‬ ‫نــواب اســت‪ ۱۹ .‬آبان ‪ ۵۷‬بــه دنیا‬ ‫آمــده و کارشناســی ارشــد طراحی‬ ‫صنعتــی از دانشــگاه هنــر دارد‪ .‬از‬ ‫‪ ۱۵‬ســالگی بــا یــک اتفــاق جالب‬ ‫پایــش بــه کاریکاتور باز می‌شــود‬ ‫و تــا االن پایــش هنــوز گیــر کرده‬ ‫اســت‪ « .‬شــاید اصال ایــن موضوع‬ ‫را درک نکنیــد ولــی آن موقــع ها‬ ‫کــه ما بچــه بودیم اصــا کاغذ ‪A۴‬‬ ‫وجود نداشــت‪ .‬ما روی دفترنقاشی‬ ‫هــای نــازک بــی کیفیت نقاشــی‬ ‫می‌کشــیدیم‪ .‬آن زمــان هــا انقدر‬ ‫وضــع دفتــر و کاغــذ خراب بــود که بــه شــاگرد اول ها دفتــر هدیه‬ ‫می‌دادنــد‪ .‬یــک روز پــدرم ‪ ۵‬کاغــذ ‪ A۴‬به خانــه آورد‪ .‬یعنــی ‪ ۵‬حجم‬ ‫ســفید کاغذ که به هیچ منگنه ای وصل نبود‪ .‬شــاید باورتان نشــود من‬ ‫‪18 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


17 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

17


‫اگر زیباترین و باشکوهترین کاخهای دنیا به نامم بود‪ ،‬زیبایی و لذت بخش‬ ‫بودن این کار را‪ ،‬حتی برای یک دم‪ ،‬با آنها عوض نخواهم کرد‪...‬‬

‫• هنگام افتتاح این پروژه‪ ،‬چه احساسی داشتید؟‬ ‫مســروره‪ :‬شــاید باور نکنید ولی اگر زیباترین و باشکوهترین کاخهای‬ ‫دنیــا به نامم بود‪ ،‬اگر ده ها برابر پول هزینه شــده در حســاب بانکیم‬ ‫خوابیــده بود‪ ،‬زیبایــی و لذت بخش بــودن این کار را‪ ،‬حتــی برای یک‬ ‫دم‪ ،‬با آنها عوض نخواهم کرد و اگر از من پرســیده شــود‪ ،‬دوســت داری‬ ‫بار دیگر مدرســه ای بســازی و یا به بهشــت بروی‪ ،‬بدون درنگ خواهم‬ ‫گفت‪ :‬ســاختن مدرســه‪ .‬چرا که رفتن به بهشــت تنها شــادی و مسرت‬ ‫خودم را در بر دارد ولی ســاختن مدرســه باعث شــادمانی و دلشــادی‬ ‫تعداد زیادی از کودکان ســرزمینم خواهد شــد که منهم از شــادی آنها‬

‫گروهموسیقیموالنا‬

‫نســبت بــه موضوع هاى ادبــى‪ ،‬فرهنگى و هنرى كنونى و گذشــته به‬ ‫كار مى بندم‪ .‬امیدوارم كه توانســته باشــم با اســتفاده از این فرصت‪ ،‬به‬ ‫هدفم در جهت اعتالی فرهنگ برســم و راه درســتى را برگزیده باشم‪.‬‬ ‫• حتمــا هم همینطور اســت‪ ،‬مخاطبان تنها رادیوی ایرانی شــهر ما‬ ‫میتوانند شــاهدی بر این مدعا باشــند‪ .‬به نظر شــما چگونه میتوان‬ ‫كارهــای خیرخواهانه را از مرحله كالم به مرحله عمل رســاند؟‬ ‫مسروره‪:‬‬ ‫ز مشک و ز عنبر سرشته نبود‬ ‫فریدون فرخ فرشته نبو د‬ ‫به داد و دهش یافت این نیکویی تو داد و دهش کن‪ ،‬فریدون تویی‬ ‫کشــوری که مردمانش از ســرزمین خرد و علم نیستند گویا که در این‬ ‫روزگار‪ ،‬حق زیــادی برای زندگی ندارند‪.‬‬ ‫خطاب من به انســانهایی اســت که توانایی قدم گذاشــتن در این راه‬ ‫را دارند‪ ،‬شــمع را نســیمی‌خاموش میکند اما اگر برای پیکار با ســیاهی‪،‬‬ ‫شــمع هایمان را کنار هم بگذاریم‪ ،‬مشــعلی میشــود کــه طوفان هم‬ ‫نمیتواند خاموشــش بکند‪ .‬پس بیایید دســت در دســت هــم دهیم به‬ ‫مهــر و نادانــی و نا آگاهــی را که نماد تاریکی اســت نابود کنیم‪.‬‬ ‫بــه خوبی میدانــم و تجربه اش را دارم که دل کندن از مال‪ ،‬کار ســاده‬ ‫و آســانی نیســت و به قول حضرت سعدی‪:‬‬ ‫زر و نعمت اکنون بده کان توست‬ ‫که بعد از تو بیرون ز فرمان توست‬

‫شــاد خواهم شــد و شــادمانم از این عمل‪ ،‬چرا که مدرســه قطعه ای از‬ ‫بهشــت است روی زمین و درختی است که هر ســال میوه دارد به قول‬ ‫زرتشــت لذتی اســت که به خوشحالی و تندرســتی می‌افزاید‪.‬‬ ‫• كســی كــه ایــن كار را انجــام میدهــد‪ ،‬قطعاً شــخصی اســت كه‬ ‫خیرخواهــی در ذاتش اســت‪ .‬میدانم كه خبر ســاخت این مدرســه به‬ ‫نوعی یك خبر لو رفته اســت و شــما شخصا قصد انتشــار آن را نداشته‬ ‫باشــید‪ .‬آیا این بزرگترین كار خیری اســت كه تاكنون انجــام داده اید یا‬ ‫پــروژه های دیگری هــم بوده كه مــا از آنها خبــر نداریم؟‬ ‫مســروره‪ :‬به گمانم که این بزرگتریــن و زیباترین حرکتم بود‪ ،‬بگذارید‬ ‫در موارد دیگر ســکوت کنــم‪ ،‬فقط در پیوند با همین حرکت شــاید بد‬ ‫گروهسرودمدرسهنابینایانشهرکرمان‬ ‫نباشــد که بگویم جهت برانگیختن انگیزه و تشــویق دانش آموزان این‬ ‫مدرســه‪ ،‬به آنها قول دادم کــه چنانچه دانش آموزی رتبــه ‪ ۵۰-۱‬کنکور مدرســه مکان عشــق است و مدرسه ســازی رســیدن به عشق‪ ،‬و هر‬ ‫سراســری را بدســت آورد و از نظر تأمین مخارج در تنگناباشــد‪ ،‬هزینه کــس بــه این وادی رســید‪ ،‬دیگــر مال خودش نیســت‪ .‬کاش ســرزمین‬ ‫عشــق‪ ،‬هر روز مســافران تازه ای داشــته باشد‪.‬‬ ‫تحصیــل او را تا پایان دوره لیســانس خواهم پرداخت‪.‬‬ ‫• پــس ایــن کار خیــر را بی پایان کردیــد‪ .‬آرزو دارم لــذت کمک به • مــن هــم همین آرزو را دارم‪ .‬متشــکرم که در این گفتگو شــرکت‬ ‫دیگران در شــما بی پایان و ابدی باشــد‪ .‬به نظر میرســه كه یكى از کردید‪ .‬شــما سرمشــق خوبی برای انجام کارهای خوب و پســندیده‬ ‫دغدغه هاى شــما مســایل آموزشــى و فرهنگى ایران است‪ .‬با توجه هستید‪.‬‬ ‫مســروره‪ :‬و من هم سپاســگزارم که صفحاتی چنــد از ماهنامه وزین و‬ ‫بــه زندگى در غربت چگونــه به این مهم مــى پردازید؟‬ ‫مســروره‪ :‬درســت حدس زدید! سالهاســت كه در رادیو صداى ایران‪ ،‬با ارزشــمند «خردمند» را به این مطلــب اختصاص دادید‪.‬‬ ‫عنایت مدیریت ســركار خانم احمدى و جناب شــهریار‪ ،‬یك ســاعت در پاینده و پوینده باشید‪.‬‬ ‫اختیارم داده شــده كه نهایت كوششم را در جهت آگاهى رسانى بیشتر‬ ‫‪ 16‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪16 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫باید در مسیر فرهنگی پویاتر گام نهاد‪ ،‬باید به دنبال‬ ‫زنجیره ای بود که گسسته نشود‬ ‫ســاختن این مدرســه رؤیای کودکی‪ ،‬آرزوی جوانی و هدف میانســالی‬ ‫من بود کــه باالخره به آن دســت یافتم‪.‬‬ ‫• هیــچ چیــز زیباتر و پاک تر از رؤیاهای کودکانه نیســت‪ .‬به شــما‬ ‫تبریــک میگویم که بــه این زیبایی جامه عمل پوشــاندید‪ .‬وضعیت‬ ‫تحصیل بچــه ها قبل از احداث این مدرســه چگونه بوده اســت؟‬ ‫مســروره‪ :‬از لطف شما سپاســگزارم‪ .‬وضعیت بچه ها اسفناک بود‪ .‬در‬ ‫ســفر اخیرم به ایران‪ ،‬که به دلیل پایان یافتن ســاخت و ســاز مدرســه‬ ‫و گشــایش وبهــره وری از آن‪ ،‬به کرمان رفتم‪ ،‬مدیر دبیرســتانی که قرار‬ ‫بــود دانش آموزانش به این مدرســه نوســاز انتقال داده شــوند‪ ،‬از من‬

‫قبــال وقــت و کارهایی که انجام دادند نشــدند و با سیاســت و ذکاوت‬ ‫دوران پر تنش و پر دســت انداز را بخوبی ســپری کرد‪ .‬تقریبا سالی یک‬ ‫بــار برای پیگیری کارها به ایران میرفتم و امســال چهارمین ســال پایانی‬ ‫ســفرهای من برای پیگیری مســایل و حل و فصــل آنها بود‪.‬‬ ‫• نام این مدرسه چگونه انتخاب شد؟‬ ‫مســروره‪ :‬در ‪ ۳-۲‬ســال اول نســبت به نام مدرســه‪ ،‬هرگز فکر نکرده‬ ‫بودم و تمام هم و غم و کوشــش من‪ ،‬به پایان رســاندن پــروژه بود‪ .‬در‬ ‫ســال گذشته خواسته شــد که نام مدرســه را انتخاب کنم تا در سردرب‬ ‫آن بــر روی کاشــی نصب شــود‪ ،‬به مشــورت بــا گروهی از مســئولین‬ ‫آمــوزش و پــرورش کرمان پرداختــم و همگی بر این عقیــده بودند که‬ ‫نــام خودم را بــر آن بگذارم و بــا وجود مخالفتم که قرار اســت این جا‬ ‫دبیرســتان پســرانه باشد شــاید نام دخترانه بر آن شایســته نباشد‪ ،‬ولی‬ ‫گویــا برای تشــویق و ترغیب مردم برای ســاخت مکان های آموزشــی‪،‬‬ ‫نامگذاری به نام خ ّیر یک ســنت و روال شــده اســت‪.‬‬ ‫• تمام این كار آكنده از خوشــی اســت‪ .‬در بین همه این خوشــی ها‬ ‫كدام خاطره را شــیرین تر از بقیه میدانید؟‬ ‫مســروره‪ :‬ســفر چند روزه ام برای گشــایش مدرســه‪ ،‬هــر لحظه اش‬ ‫خاطــره ای تــازه و بــه یاد ماندنی برایم داشــت‪ ،‬مهم تر از همه‪ ،‬آشــنا‬ ‫شــدن با انســان هایی که انســانیت در وجودشــان م ّواج اســت و گویا‬ ‫تمام عمرشــان را به پاالیش خواســته های دنیوی پرداختــه اند‪ .‬از دیدار‬

‫درخواســت کــرد که در مــکان فعلی حضور پیــدا کرده و با شــاگردان‬ ‫آنجا نشســتی داشــته باشــم‪ ،‬مخروبه ای دیدم به نام مدرســه که فاقد‬ ‫کمترین اســتانداردها بود و وضعیت فیزیکی بســیار نامناسبی داشت‪.‬‬ ‫در این دیدار بود که شــادی را در چشمان نوجوانانی دیدم که به دلیل‬ ‫زلزلــه خیز بودن این اســتان‪ ،‬همواره دلشــان از ترس فــرو ریختن آوار‪،‬‬ ‫می‌لرزید‪ .‬در هنگام گشــایش مکان تازه‪ ،‬اشــک شــوق در چشمانشان‬ ‫و لبخند شــعف و شــادی بر لبانشــان‪ ،‬خســتگی ام را زدود و پاک کرد‪.‬‬ ‫دانــش آموزان نخبه ای که رتبه های افتخار آفرینی را در ســطح کشــور‬ ‫کســب کرده بودند‪ ،‬در چنان مخروبــه ای درس می‌خواندند‪.‬‬ ‫• در مدت انجام ســاخت و ســاز‪ ،‬چندبار مجبور به مسافرت به سر‬ ‫دوباره نخســتین مدیر مدرســه ام پس از ‪ ۴۰‬ســال‪ ،‬از حضــور ناگهانی‬ ‫زدن به محل پروژه شــدید؟‬ ‫مســروره‪ :‬کلنــگ این مدرســه در ســال ‪ ۱۳۹۰‬بر روی زمینــی ‪ ۵‬هزار یکی از شــاگردانم در این مراســم‪ ،‬از همراهی حدود ‪ ۱۵‬نفر از دوستان‬ ‫متری‪ ،‬پر از مصالح تخریب شــده از ساختمان قبلی زده شد و پس از آن و همکاران قدیمی‪ ،‬از ســرودن شــعری توسط بانو بتول مؤمن (آذرمهر)‬ ‫خشــت خشــت این مکان مقدس با عشــق روی هم گذاشته شد‪ ،‬یکی برایم‪ ،‬از ســخن خواننده گــروه موالنا که حضورشــان را با وجود حضور‬ ‫از مشــکالتی که در دو ســال نخســت با آن روبرو بودم‪ ،‬ســنگ اندازی تعــدادی از مســولین درجــه ‪ ۱‬مملکتــی‪ ،‬فقط به خاطــر کار نیک من‬ ‫ارگان هــای دولتی بود و مشــکل دیگر آنکه در مدت انجــام این پروژه برای شهرشــان می‌دانســتند‪ ،‬از ســرودی که کودکان نابینا در وصف کار‬ ‫‪ ۳‬برابر شــدن نرخ برابــری دالر با ریال‪ ،‬گرانی مصالح‪ ،‬کارگر و دســتمزد من خواندند‪ ،‬از اســتقبال پرشــور پدران و مادران جوانانی که قرار است‬ ‫هــا و … همه چــی را با خود به همراه آورد ولی خوشــبختانه مهندس در این مدرســه آموزش ببینند‪ ،‬از نقاشــی زیبایی که یکــی از کارکنان از‬ ‫کارفرما؛ جناب مهندس ســجادیان؛ که انســانی وارسته‪ ،‬فرهیخته‪ ،‬عارف عکس من کشــیده بود و بســیاری دیگر‪ ،‬کدام را می‌توانم برگزینم و بر‬ ‫و موالنا شــناس هســتند که هرگز حاضر به دریافت حتــی یک ریال در دیگــری ترجیح دهم‪.‬‬ ‫‪ 15‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪15 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫داستان ساخت یک مدرسه‬

‫زیبا‪ ...‬همچون یک رؤیای کودکانه‬

‫گفتگوی محمد سهی با مسروره بنی هاشمی‪ ،‬خ ّیر مدرسه ساز‬

‫اگر در لغتنامه دهخدا این کلمه را بجوییم چنین خواهیم یافت‪:‬‬ ‫خیرخواهــی ‪ [ .‬خ َ خــوا ‪ /‬خــا ] (حامص مرکب ) رغبــت در خوبی و‬ ‫نیکــی ‪( .‬ناظم االطباء)‪ .‬نیک اندیشــی ‪.‬‬ ‫پــس نیک اندیشــی یا همــان پندار نیک اســت که کردار نیــک را به‬ ‫دنبال خــود می‌آورد‪.‬‬ ‫همانطور که در شــماره پیش بــه اطالع خوانندگان گرامی‌مان رســید‪،‬‬ ‫یکــی از همکاران ما که فرد خیری اســت اقدام به احداث یک مدرســه‬ ‫در زادگاه خود‪ ،‬کرمان‪ ،‬نموده اســت‪ .‬گفتگوی محمد ســهی را با مؤسس‬ ‫مدرسه مســروره بنی هاشمی‌میخوانید‪.‬‬ ‫———————‬ ‫محمــد ســهی‪ :‬خانم‬ ‫مسروره بنی هاشمی‪،‬‬ ‫چطور شــد كه به فكر‬ ‫ســاختن این مدرســه‬ ‫افتادید؟‬ ‫مسروره بنی هاشمی‪:‬‬ ‫مــن چندیــن ســال در‬ ‫ایران در مســیر آموزش‬ ‫فرزنــدان ایــران آریائی‬ ‫و همچنین آمــوزگاران‬ ‫بــودم‪ .‬پــس از کــوچ‬ ‫به کانــادا‪ ،‬برگشــت به‬ ‫خاطــرات و یــادآوری‬ ‫گذشــته هــا‪ ،‬همیشــه‬ ‫حسی گنگ و ناشناخته‬ ‫راست‪ :‬مسروره بنی هاشمی‪ ،‬چپ‪ :‬مهندس سجادیان‪،‬‬ ‫داشــتم کــه خــودم را‬ ‫کارفرمای پروژه و رئیس خیرین مدرسه ساز کرمان‬ ‫نســبت به آنچه تا آن زمان‬ ‫انجــام داده بودم راضی نمیکــرد و چون در گذر زندگی همیشــه باورم‬ ‫ایــن بــوده که‪:‬‬ ‫هدف نقشیست کزما باز ماند‬ ‫که هستی را نمیبینم بقایی‬ ‫بــرای جان بخشــیدن به ایــن بــاور‪ ،‬باید کــه در پی بــاروری خرد و‬ ‫اندیشــه آن هم در طیف گســترده تــری بود‪ ،‬باید در مســیر فرهنگی‬ ‫پویاتــر گام نهاد‪ ،‬باید به دنبال زنجیره ای بود که گسســته نشــود وبرای‬ ‫پایندگــی و بالندگی فرهنگ این ســرزمین اهورائی‪ ،‬پیوســته و پویا بود‪.‬‬ ‫چون همیشــه بــر این بــاور بــوده ام کــه از طریق آموزش اســت که‬ ‫می‌تــوان بیشــترین تغییر را ایجاد کــرد‪ ،‬چرا که یخ نادانــی و نا آگاهی‪،‬‬ ‫تنهــا در برابــر نور آگاهی و دانش اب میشــود‪.‬‬

‫بنی آدم اعضای یك پیكرند…‬ ‫آفرین بر ســعدی كه چنین شــعر زیبایی ســروده اســت‪ .‬شــما چند‬ ‫انشــاء راجع به این شعر نوشــته اید؟ شــعر بنی آدم را همه شنیده اند‬ ‫اما ســعدی شــعرهای دیگری هم دارد‪:‬‬ ‫خویشتن را خیرخواهی‪ ،‬خیرخواه خلق باش‬ ‫زانکه هرگز بد نباشد نفس نیک‌اندیش را‬ ‫آدمیت رحم بر بیچارگان آوردنست‬ ‫کادم ‌یرا تن بلرزد چون ببیند ریش را‬ ‫راستی کردند و فرمودند مردان خدای‬ ‫ای فقیه‪ ،‬اول نصیحت گوی نفس خویش را‬ ‫آنچه نفس خویش را خواهی حرامت سعدیا‬ ‫گر نخواهی همچنان بیگانه را و خویش را‬ ‫خیرخواهــی بــرای دیگــران در واقــع یعنی اینکــه آنچه را کــه برای‬ ‫خــودت نمی‌پســندی برای دیگــران هم نپســندی‪ .‬یعنــی اینکه وقتی‬ ‫خوبی خودت رو می‌خواهی وقتی دوســت داری پیشــرفت کنی موفق‬ ‫باشــی شاد باشــی و راه درســت رو طی کنی به همان اندازه هم آنها را‬ ‫برای دیگــران بخواهی‪...‬‬ ‫آیــا در مــورد تأثیــری كــه تفكــر خیرخواهانــه و عمل بر مبنــای آن‬ ‫می‌تواند بر كل زندگی ما داشــته باشــد اندیشــیده ایم؟ این که ما شب‬ ‫و روز بــرای ســامتی بیماران و تحقــق آرزوهای دیگــران دعا کنیم کار‬ ‫خوبی اســت اما آیا ایــن کار به تنهایی کافیســت؟‬ ‫اگــر خیرخواهی بــه یک فرهنگ عمومی‌تبدیل شــود‪ ،‬همــه اعضای‬ ‫جامعــه بهره منــدش خواهند شــد‪ .‬برای اجــرای خیرخواهــی نیازمند‬ ‫کاربرد روشــهای درســت آن هســتیم‪ .‬ما باید برای تحقق این خواسته ‪-‬‬ ‫شــفای همــه‪ ،‬رفع گرفتــاری همه‪ ،‬به خیر رســیدن همه ‪ -‬تــا جایی كه‬ ‫وســعمان می‌رســد تالش كنیم‪ .‬این یعنــی خیرخواهی بــرای عموم…‬ ‫‪ 14‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪14 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫ماهنامهخردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬ ‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬

‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫با تشکر از‪ :‬مسروره بنی هاشمی‌‪ -‬مریم‬ ‫ُسهی ‪ -‬آرزو وفـا ‪ -‬رضا میرفخرایی ‪ -‬راضیه‬ ‫عباس زادگان و همه کسانی که در این شماره‬ ‫ما را یار و یاور بودند‪.‬‬

‫مریم رشیدی‬ ‫و قصه بی پایان مهاجرت‬

‫هیچکس نمیتواند ســختی زندگی مهاجرتــی را درک کند مگر‬ ‫این کــه خودش مهاجــرت کرده باشــد‪ .‬مهاجرت با مســافرت‬ ‫فــرق می کنــد‪ ،‬مهاجر‪ ،‬مســافر نیســت‪ ،‬مهاجر «حــاال بریم‬ ‫ببینیــم چی میشــود» نیســت‪ ،‬به قول یــک دوســت بزرگوار‬ ‫مهاجــرت یک جاده یکطرفه اســت‪ ،‬وقتی مهاجرت کردی دیگر‬ ‫نمیتوانی برگردی‪ ،‬اگر خوشــت نیومــد نمیتونی بگی‪ :‬به جهنم‬ ‫برمیگردم ســر جــای اول‪ .‬اگر چنیــن موقعیتــی داری‪ ،‬مهاجر‬ ‫نیســتی بلکه مســافری هســتی یا یک کرایه نشــین و از قدیم گفته اند کرایه نشــین‪ ،‬خوش‬ ‫خردمند در ویرایش و اصالح مطالب ارسالی‬ ‫اختیار دارد‪ .‬نظرات نویسندگان مقاالت‪ ،‬نشــین اســت‪ ،‬یعنی اگر خوشــش نیامد میرود جای دیگری کرایه می کند که خوشــش بیاید‪،‬‬ ‫الزام ًا بیانگر دیدگاه ماهنامه خردمند نیست‪ .‬امــا اگــر صاحب آن خانه باشــی‪ ،‬دیگر بایــد با بد و خوبش بســازی‪.‬‬ ‫مسئولیت قیمتها‪ ،‬سرویسها و کلیه مطالب درج‬ ‫***‬ ‫شده در آگهی ها به عهده صاحب آگهی است‪ .‬ســال هــا پیش زمانی که دوســت دارو ســازم بــا من تماس میگرفــت تا به دنبــال برخی از‬ ‫کارهــای مهاجرتــی اش باشــم‪ ،‬یک بار از شــرایط اینجــا برایش گفتم که چنانچــه در امتحان‬ ‫هایش موفق نشــود و یا حداقل در فاصله گذراندن امتحان های ســخت و طوالنی اش‪ ،‬ممکن‬ ‫اســت مجبور شــود تن به کارهایی بدهد که بهتر اســت از آنها آگاه باشــد‪ .‬خوشــبختانه در‬ ‫کانــادا کار کردن عار نیســت ولی نحوه نگرش کســانی کــه تازه از ایران می آیند شــاید کمی‬ ‫متفــاوت باشــد‪ .‬این دوســت عزیز بهم گفت‪ :‬متشــکرم که ایــن چیزها را به مــن می‌گویی‬ ‫ولی مــن حاضرم بیام اونجا تو مک دونالد مســتراح بشــورم…‬ ‫و من فهمیدم او یک مهاجر است و می دانستم موفق میشود و… موفق هم شد‪.‬‬ ‫***‬ ‫کار کــردن مهاجــری که مهنــدس نفت و گاز اســت در یک پمپ بنزیــن‪ ،‬آن هم در منطقه‬ ‫نفــت و گاز کانادا‪ ،‬من را به یاد دوســت داروســازم انداخت‪ .‬مریم رشــیدی و شــوهرش هم‬ ‫روی جلد ‪ -‬شرح در صفحه ‪۲۲‬‬ ‫مهاجران واقعــی بوده اند‪ ،‬با هزاران امیــد و آرزوئی که یک مهاجر‬ ‫نهنگعنبر‬ ‫واقعــی دارد‪ .‬با دیوانگــی دو جوان‪ ،‬که جان مریم را با حماقتشــان‬ ‫فیلمی که واقعا ارزش دیدن دارد‬ ‫ســتاندند‪ ،‬چــراغ امید ایــن زوج خاموش شــد و این یــک بخت بد‬ ‫بود که نگذاشــت آنها نیز همانند دیگر مهاجران ســختکوش موفق‬ ‫‪Tel: 416-676-9-676‬‬ ‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫شــوند‪ ،‬اما شــور و عشــق و ا ّمید ایــن زوج تحصیلکرده بــه آینده‬ ‫‪info@kheradmand.ca‬‬ ‫میتوانــد الگویــی باشــد برای همــه آنهایی کــه به واقــع مهاجرت‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫کرد ه‌اند‪.‬‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫برای خانواده همیشه چشم به راهش آرزوی صبر و بردباری دارم‪.‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario L3T 2C6‬‬

‫‪12‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - 4‬جون‪/‬جوالی ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪12 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


11 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

11


10 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

10


9 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

9

 


8 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

8

 



6 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

6

 



4 Kheradmand Monthly - Issue 4 - June/July 2015 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۵ ‫جوالی‬/‫ جون‬- 4 ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

4

 





Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.