715 section

Page 92

‫‪71‬‬

‫‪No. 715 | April , 24, 2014‬‬ ‫‪Tel: 416.512.9874 - 647.521.9591‬‬

‫میانسالی به دادسرای شمیرانات مراجعه کرد‬ ‫و در شکایتی به بازپرس گفت‪ :‬من تاجر و‬ ‫بازاری هستم‪ .‬امروز متوجه شدم که شخصی‬ ‫با جعل امضای من ‪ 90‬میلیون تومان پول از‬ ‫حسابم برداشت کرده است‪ ،‬بنابراین تقاضای‬ ‫پیگیری ماجرا را دارم‪.‬‬ ‫با اعالم این شکایت موضوع در دستور‬ ‫کار ماموران قرار گرفت و تالش برای‬ ‫شناسایی دزد ‪ 90‬میلیون تومانی آغاز شد‪.‬‬ ‫کارآگاهان در نخستین شاخه از تحقیقات‬ ‫خود به بررسی دوربین مداربسته بانک‬ ‫پرداختند و موفق به شناسایی چهره متهمی‬ ‫شدند که از حساب مالباخته پول برداشت‬ ‫کرده بودند‪ .‬با حضور مالباخته در دادسرا‬ ‫و مشاهده فیلم از سوی او مشخص شد که‬ ‫این سرقت ‪ 90‬میلیون تومانی از سوی دختر‬ ‫مالباخته صورت گرفته است‪ .‬مالباخته که‬ ‫باور نمی‌کرد دخترش دزد پول‌هایش باشد از‬ ‫او شکایت کرد‪ .‬این دختر نیز خیلی زود با‬ ‫شکایت پدرش دستگیر شد و به شعبه سوم‬ ‫دادسرای شمیرانات انتقال یافت تا تحت‬ ‫بازجویی‌های فنی و پلیسی قرار بگیرد‪.‬‬ ‫متهم در اعترافات خود به بازپرس گفت‪:‬‬ ‫می‌خواستم با چند نفر از دوستانم به‬ ‫خارج از کشور بروم اما پول نداشتم‪.‬‬ ‫در واقع با چند تا از دوستانم قرار‬ ‫گذاشته بودیم که قاچاقی به استرالیا‬ ‫برویم‪ .‬برای همین به پول نیاز داشتم‬ ‫و باید پول جور می‌کردم‪ .‬این شد‬ ‫که تصمیم گرفتم با همدستی یکی‬ ‫از دوستانم که او هم برای رفتن به‬ ‫پول نیاز داشت‪ ،‬از پدرم دزدی کنم‪.‬‬ ‫درواقع من دزدی نکردم فقط حقم را‬ ‫از پدرم گرفتم‪ .‬من دختر او بودم و باالخره‬ ‫از همه ثروتش ارث و میراثی هم به من‬ ‫می‌رسید‪.‬‬ ‫با اعترافات این دختر جوان‪ ،‬پسر جوانی که‬ ‫همدست او بود هم در حالی که قصد خروج‬ ‫از کشور را داشت بالفاصله پیش از خروج‬ ‫از کشور دستگیر شد و به جرم خود اعتراف‬ ‫کرد‪ .‬پس از اعتراف آنها متهمان تحویل‬ ‫مقام قضایی شدند و تحقیقات تکمیلی در‬ ‫این خصوص همچنان ادامه دارد‪.‬‬ ‫گفت‌وگوی فرهیختگان با متهم‬ ‫چند سال داری؟‬ ‫‪ 19‬سال‪.‬‬ ‫چرا دست به سرقت از پدرت زدی؟‬ ‫می‌خواستم از بالتکلیفی خالص شوم و به‬ ‫استرالیا بروم‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫پدرم بازاری و میلیاردر بود‪ .‬اما از وقتی‬ ‫که پای نامادری‌ام به زندگی‌مان باز شد‬ ‫مشکالت‌مان چند برابر شد‪ .‬نامادری‌ام‬ ‫مرتب باعث جنگ و دعوا در خانه ما‬ ‫می‌شد‪ .‬همیشه فتنه‌گری می‌کرد و پدرم را‬ ‫به جانم می‌انداخت‪ .‬دیگر از دستش خسته‬ ‫شده بودم‪ ،‬زندگی را برایم جهنم کرده بود‪.‬‬ ‫با حقه‌بازی داشت همه پول‌ها و خانه‌های‬ ‫پدرم را یکی‌یکی از چنگش درمی‌آورد‪.‬‬ ‫می‌خواستم از این زندگی جهنمی خالص‬

‫شوم و برای خودم راحت زندگی کنم‪ .‬برای‬ ‫همین تصمیم گرفتم به خارج از کشور‬ ‫بروم اما پدرم به من پول نمی‌داد‪ ،‬او تمام‬ ‫پول‌هایش را خرج نامادری‌ام می‌کرد‪ .‬در‬ ‫واقع تمام حساب و کتاب خانه و پول‌های‬ ‫ما دست نامادری‌ام بود و او هم هیچ وقت‬ ‫اجازه نمی‌داد پدرم برای من پولی خرج کند‪.‬‬ ‫همیشه می‌گفت دخترت هنوز بچه است و‬ ‫نباید پول در دستش باشد‪ .‬پدرم هم هرچه‬ ‫او می‌گفت گوش می‌کرد‪ .‬من هم با دوستانم‬ ‫قرار گذاشتم به قاچاقچی انسان پول بدهیم‬ ‫که کارمان را جور کند و به اندونزی برویم‪.‬‬ ‫بعد از آن با لنج به صورت قاچاقی به‬ ‫استرالیا برویم‪.‬‬ ‫دوستانت هم در این دزدی همدستت بودند؟‬ ‫آنها فقط گفته بودند که اگر بتوانم پول جور‬ ‫کنم می‌توانم با آنها بروم‪ .‬ما یک اکیپ‬ ‫پنج نفری بودیم که با هم قرار گذاشته‬ ‫بودیم قاچاقی به استرالیا برویم‪ .‬اما من یک‬ ‫همدست داشتم؛ یکی از دوستانم که تازه با‬ ‫او آشنا شده بودم‪ .‬او هم به اکیپ ما اضافه‬ ‫شده بود و می‌خواست به استرالیا بیاید‪.‬‬ ‫مسعود وقتی فهمید که برای رفتن هیچ پولی‬

‫ندارم چون می‌دانست که پدرم خیلی پولدار‬ ‫است به من پیشنهاد دزدی از گاوصندوق‬ ‫پدرم را داد‪ .‬او در جریان همه زندگی من بود‬ ‫و می‌دانست که من چقدر به خاطر نامادری‌ام‬ ‫و رفتارهای پدرم در فشار هستم برای همین‬ ‫گفت با این دزدی هم می‌توانم پول رفتنم را‬ ‫جور کنم و هم حقم را از پدرم بگیرم‪ ،‬قبل‬ ‫از اینکه تمام ثروتش را به نامادری‌ام بدهد‪.‬‬ ‫من هم که چاره‌ای نداشتم دیدم پیشنهاد‬ ‫خوبی است و نقشه این دزدی را کشیدم‪.‬‬ ‫از روز سرقت بگو؟‬ ‫یک شب که پدرم و نامادری‌ام به خانه یکی‬ ‫از دوستان‌شان رفته بودند‪ ،‬سراغ گاوصندوق‬ ‫پدرم رفتم‪ .‬تصور می‌کردم به خاطر معامله‬ ‫سنگینی که او به تازگی انجام داده بود پول‬ ‫زیادی در گاوصندوقش داشته باشد اما وقتی‬ ‫در گاوصندوق را باز کردم در کمال ناباوری‬ ‫دیدم که به جز دسته چک و مقدار کمی‬ ‫تراول‪ ،‬هیچ پول دیگری در گاوصندوقش‬ ‫نیست‪ .‬من هم که نمی‌خواستم بی‌خیال این‬ ‫موضوع بشوم و از طرفی هم فرصت زیادی‬ ‫نداشتم و باید هرچه زودتر برای رفتن پول‬ ‫به قاچاقچی انسان می‌دادم دسته چک پدرم‬ ‫را برداشتم و امضایش را جعل کردم و یک‬ ‫چک سفید امضا دزدیدم‪ .‬بعد از آن مبلغ‬ ‫‪ 90‬میلیون تومان روی چک نوشتم و به‬ ‫بانک رفتم‪.‬‬


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.