سردبير؛ سيامک بھاری
بھمن ماه ١٣٩٣
شماره ١٢١
www.barnenforst.com
siabahari@yahoo.com
ﻣﺒﺎدا ﻣﺪرﺳﻪ ام دﻳﺮ ﺷﻮد!
ﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻛﻢ ﻣﻲ ﺳﭙﺎرﻳﺪ ﺗﻴﺮ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﻧﺰﻧﻴﺪ.... ﻛﻪ اﺣﺴﺎس زﻧﺪﮔﻲ را ﺑﺎ ﺧﺎك ﺑﮕﻮﻳﻢ. ﻣﻐﺰ ﻣﺮا از ﻫﻢ ﻧﭙﺎﺷﻴﺪ ﻣﮕﺮ آﮔﺎﻫﻲ و رﻧﺞ ﻣﺮا ﺧﺎك ﮔﻮرم ﺣﺲ ﻛﻨﺪ. ﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻛﻢ ﻣﻲ ﺳﭙﺎرﻳﺪ ﺑﺎز ﺑﮕﺬارﻳﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﺮا ﺷﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﺧﺎك رﻣﺰ ﻧﮕﺎﻫﻢ را اﺷﻚ زﻻﻟﻢ را ﺑﺪاﻧﺪ ﭼﻴﺴﺖ. دﺳﺖ ﻫﺎﻳﻢ را ﻧﺒﻨﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺎك ﮔﻮرم ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺑﺮاﻳﻢ ﻣﺮگ ﺑﻬﺘﺮ از ﺑﻨﺪﮔﻲ ﺑﻮد. ﺷﺶ ﻫﺎي ﻣﺮا از زﻧﺪﮔﻲ در ﺧﻮدﻛﺎﻣﮕﻲ ﺧﺎﻟﻲ ﻛﻨﻴﺪ. ﻣﺒﺎدا ﻛﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﭘﺮ ﺷﻮد از اﻳﻦ ﻫﻮا زﺑﺎن ﺳﺮﺧﻢ را ،ﺣﻨﺠﺮه ام را ﻛﻨﺎرم ﺑﮕﺬارﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﻛﻨﻢ دم ﺑﻪ دم آزادي ام را ﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻛﻢ ﻣﻲ ﺳﭙﺎرﻳﺪ زﻧﺠﻴﺮ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻢ ﻧﺒﻨﺪﻳﺪ ﻣﺒﺎدا ﻣﺪرﺳﻪ ام دﻳﺮ ﺷﻮد! ﺷﺠﺎﻋﺖ واﭘﺴﻴﻦ درس ﻣﻦ اﺳﺖ ﮔﺮ ﻣﺮا زﻫﺮي ﺑﻨﻮﺷﻴﺪ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ آزادﮔﻲ ﺑﺮﺗﺮ از ﻳﻚ ﻋﻤﺮ زﻧﺪﮔﻲ در ﺑﺮدﮔﻲ ﺳﺖ
رﺳﻮل ﺑﺪاﻗﻲ، زﻧﺪان رﺟﺎﻳﻲ ﺷﻬﺮ ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ ﺑﻬﻤﻦ 93
رزار ا زاد ن ز ا رسول بداغی ،محمود باقری و عبدالرضا قنبری
در اﯾن شما ره ميخوانيد: ـ حق کودک پس از ٣٦سال . . .سيامک بھاری ـ کارزار برای آزادی معلمين زندانی ـ حکومت اسالمی پاﯾان کودکی . . .افسانه وحدت ـ کودک و آسيب ھای جنگی ،ليال ﯾوسفی ـ شرﯾک ضجه ھای من . . .احسان رﯾاحی ـ ﯾک خاطره از نزدﯾک .. .رکسانا تالرمی ـ ترحم ﯾا حماﯾت ،نياز کودکان کار .شادی صبوری ـ دانش آموزانی که پتو به . . .شمس الدﯾن امانتی ـ صفحات وﯾژه آزادی بھنام ابراھيم زاده ـ تاثير موسيقی بر روند رشد ذھن کودک ،مانلی سدا ـ اپيزود ،آﯾا واقعا او ﯾک معلم است؟ ليال ﯾوسفی
د ن
شماره ١٢١
٢
آ دك از ٣٦ل !
ا
)('& ﯿ # $ر
بزودی حکومت اسالمی ايران ٣٦ساله ميشود .در طی زمامداری جمھوری اسالمی وضعيت کودکان چگونه بوده است .ارزيابی اين دوران مضمون گفتگوی نشريه کودکان مقدمن با سيامک بھاری است. نشريه کودکان مقدمند: اگر بطور کوتاه مختصر و عمومی و کلی بخواھيد وضعيت کودکان را در طی حکومت جمھوری اسالمی توضيح بدھيد، چه می گوييد؟
سيامک بھاری
سالم به شما و خوانندگان نشريه ،راستش يک مثالی ھست که می گويند به شتر گفتند چرا گردنت کجه ،گفت من کجام راسته که گردنم باشه! حاال مصداق اين مثال کل حکومت جمھوری اسالمی است .در پاسخ به پرسش شما بدون ترديد خواھم گفت ما با يک فاجعه تمام و کمال روبروييم. کودکی يک کابوس ھولناک در اين حکومت است .وضعيت کودکان از آنچه مينمايد ،بسيار رقت بار و مصيبت بار تر است .ھيچ درجه از بھبود در ھيچ زمينه ای را نمی توان نشان داد .خود حکومت جمھوری اسالمی ھم راستش قارد نيست ادعا کند که در قبال کودکان کار ويژه ای کرده باشد .وانگھی حق کودکان اتوماتيک به وضعيت عينی جامعه بر ميگردد .به سطح رفاه جامعه نگاه کنيد .زير سه ميليون تومان در آمد ،يعنی خط فقر! حاال خانواده ھای کارگری و کال مزد بگيران جامعه و ميليونھا کودک اين خانوارھا چگونه حقشان تامين ميشود؟ وقتی ميگويم فاجعه واقعا ھيچ اغراقی در کار نيست .مناسبترين کلمه برای توضيح وضعيت کودکان در ايران ھمين است .ما با يک فاجعه تمام و کمال روبروييم. شاخص ھای معتبر در باره رفاه کودکان را مقابل ھر آدم منصفی بگذاريد و بگوييد طبق اين شاخص ھا وضعيت کودکان در ايران را ارزيابی کن .در ھر زمينه ای، تعذيه ای ،رفاھی ،فرھنگی ،بھداشت و درمان ،آموزش و پرورش ،ورزش ،تفريح بازی و سرگرمی ،امنيت و خالقيت و . . . بی ھيچ ترديدی خواھد گفت وضع خراب
است .حتما به ما ميگويد تيتر مطلب را تصحيح کنيد ،بنويسيد حقوق پايمال شده کودکان بعد از ٣٦سال حکومت جمھوری اسالمی ايران. نشريه کودکان مقدمند :بسيار خوب برويم سراغ ھمين شاخص ھا ،شما دوران حاکميت جمھوری اسالمی را با چه مؤلفه ھای اساسی تعريف ميکند؟ سيامک بھاری:بنظرم چند مؤلفه اساسی کل دوران سياه جمھوری اسالمی را مشخصا در رابطه با حقوق کودکان تعيين ميکند .در باره آنھا در سؤال پيش مختصر و فشره نکاتی را گفتم .حاال اگر ھمان مؤلفه ھا را در اجزای اجتماعيش توضيح دھيم و البته شما ھم از من بپذيريد ،اينھا ھستند :كودكان و انقالب ،مدارس و تغيير فضاى آموزشى ،حجاب اجبارى ،تفكيك مدارس دخترانه و پسرانه و كتابھاى درسى و فضاى آموزشی ،كودكان ،جشن تكليف، نوجوانان و جنگ ٨ساله ،بسيج دانش آموزى ،كودكان و زندان ،كودكان كار و خيابان ،ازدواج كودكان ،كودكان زباله گرد ،كودكان كارتن خواب ،كودكان و مھاجرت ،مذھب و كودكان ،اردوھاى مذھبى ،ازدواج با فرزند خوانده ،كودكان بازمانده از تحصيل ،كودكان مھاجر ،اعدام كودكان ،گسترش اعتياد كودكان و نوجوانان ،ادبيات مذھبى و كودكان، خشونت ھاى مذھبى و كودكان ،قوانين جزايی و كيفرى جمھورى اسالمى و كودكان و . . . ادامه در صفحه بعد
٣
دھھا موارد ديگر ،خوب تصديق می کنيد که وقتی فقط فاکتورھا را رديف می کنيد. حتی اگر چيزی نگوييد ،آنقدر جاندار و گزنده ھستند که شما ناچاريد سر راست برويد سراغ کيفر خواست ٣٦ساله عليه جمھوری اسالمی. فکرش را بکنيد ،يک حکومتی در عرض ٣٦سال يک آجر روی آجر نگذاشته که شما بگوييد باالخره يک غلطی کرده است. استقرار حاکميت جمھوری اسالمی با اعمال يک سلسله قوانين عميقا ارتجاعی معنی پيدا می کند .وقتی اين حکومت آموزش و پرورش را اسالمی کرد ،رفت سراغ کتابھای درسی و در اولين قدم آپارتايد جنسيتی اسالم ناب محمدی را مثل بال ريخت روی سر کودکان .دختر بچه شش ساله از ھمه جا بی خير مواجه شد با مقتعه و چادر و محرم و نامحرم .برايش جشن تکليف گرفتند و مجبورش کردند بپذيرد که ديگر زن است و از االن آتش دوزخ در انتظارش زبانه می کشد. کتابھای درسی چنان زنانه و مردانه شد که ديگر ھيچ کودکی حتی نمی توانست با تصاوير و متونش ارتباط ذھنی و عاطفی برقرار کند .پس از پاکسازی ھای فله ای آموزگاران مخالف حکومت ،ھجوم پاسدار معلم ھا و بگير و ببندھا ،فضای مدارس چنان غمبار شد که تفاوتش با تکيه و حسينه و مسجد چندان ساده نبود. افت و تنزل چشمگير کيفيت متون درسی و ماالمال کردن آن با اراجيف مذھبی و خرافات و جعل حقايق تاريخی و علمی، يک بخش ديگر از يورش سپاه اسالم به آموزش و پرورش بود. خصوصی سازی در آموزش و پرورش و نھادينه کردن سيستم تبعيض آميز آموزشی، با طبقه بندی دسترسی به آموزش و تحصيل يک کارکرد ديگر آموزش و پرورش اسالمی است .فجايع ايمنی مدارس و مخروبه ماندن کالسھای درسی و آتش سوزی ھا و غيره را ھم کنارش بگذاريد
شماره ١٢١ يک سيستم کامال اسالمی را مشاھده خواھيد کرد. عفريت جنگ که زبانه کشيد ،سربازگيری برای جبھه شروع شد .مدارس به پادگانی غم زده شباھت پيدا کرد ٣٦ .ھزار کودک و نوجوان گوشت دم توپ شد ،منھای بمب بارانھای مدارس و بی سرپرست شدن خيل عظيمی از دانش آموزان. بسيج دانش آموزی سوار سر مدارس شد و دستگاه امنيتی جمھوری اسالمی در مدارس شروع بکار کرد .تفتيش و خبرچينی و کنترل و سربازگيری عقيدتی بخشی از فضای آموزشی مدارس شد. شستشوی مغزی دانش آموزان مانند گروگان جنگی يک بخش از سياست سازمان يافته آموزش و پرورش به نيابت از دستگاھھای امنيتی و نظامی جمھوری اسالمی شد. بازماندگان از تحصيل چنان سير سعودی بخود گرفت که در کنار جوامعی که شيرازه شان از ھم پاشيده شده ،مانند سومالی و افغانستان و غيره ،قرار گرفت. به مرور جامعه با ارقام ميليونی از دانش آموزانی که از مدرسه و تحصيل باز می مانند و به بازار بيرحم کار پرتاب ميشوند روبرو شد.
د ن نشريه کودکان مقدمند :به کودکان کار و خيابان اشاره کردی ،اين پديده ای نبود که جمھوری اسالمی مسببش باشد .از قبل ھم بود ،ترک تحصيل و کار کودکان مداوما وجود داشته. سيامک بھاری :اين پديده مانند ھمه پديده ھای ذاتی نظام سرمايه داری وجود داشته اما ھر دوره ای يک نظام سياسی آنرا صيانت کرده است .وقتی در قانون اساسی يک کشوری نوشته اند آموزش بايد رايگان باشد .و نيست ،شما نمی رويد نظام سياسی فروپاشيده را نبش قبر کنيد که بيايد جواب جرايم نظام سياسی جديد را بدھد .ميرويد يقه متولی آنرا می گيريد و می پرسيد اين چه وضعی است؟ پديده کودکان کار ھمزاد سرمايه داری است .در نظام جمھوری اسالمی اين پديده تشديد شد .کودکان ،در ابعاد ميليونی به کارگران مزدی کم سن و سال بدل شدند. بخشی از اقتصاد ويران خانواده ھا متکی شد به کار کودک .جمھوری اسالمی مسئوليتی درقبال تامين امکانات تحصيلی کودکان بعھده نگرفت. عدم استطاعت ميليونھا خانواده برای تامين مخارج تحصيل و نبودن امکانات و پشتوانه دولتی برای پذيرفتن تامين مخارج تحصيلی يک بخش اساسی در ايجاد پديده ای بنام کودکان کار و خيابان است. اگر آموزش رايگان واجباری بود .دولت روی سر آن می ايستاد و کنترلش ميکرد، آنوقت کودک جايش در مدرسه بود ،کارش ھم ميشد درس و تحصيل و ورزش و غيره. به نظر من جمھوری اسالمی مسبب و بانی و عامل بقای وجود کودکان کار است .فقر و فالکت اقتصادی و رکود تورمی بيسابقه کنونی را مردم ايران نساخته اند .يک حکومتی دارد سياستھای ديکته شده رياضت اقتصادی توسط صندوق بين المللی پول و بانک جھانی را پياده می کند و نتيجه اش اين فالکتی است که شاھدش
٤
ادامه از صفحه پيش . . . ھستيم .کودکان در اين شرايط جھنمی در چاھی که جمھوری اسالمی برايشان کنده سقوط می کنند .حضور کودکان در بازار کار و انواع حرفه ھا از دستفروشی تا کارھای تکنيکی و توليدی ،چنان گسترده است که ديگر حکومت نمی تواند زير عبا و عمامه پنھانش کند .بھزيستی و شھرداری ھا و غيره را رديف کرده اند که ادعا کنند دارند کاری می کنند .بی خانمانی و کارتن خوابی ،زندگی خيابانی را ديگر نمی شود پنھان کرد .مسئوليت اين فالکت بی سابقه بدون برو برگرد با حکومت است .نرخ سن ابتال به اعتياد و فحشا به ھمين دليل با سرعت مھيبی سقوط می کند .يکبار ديگر تاکيد کنم ما با يک فاجعه تمام عيار روبروييم. نشريه کودکان مقدمند :نقش مذھب را در طی اين مدت چگونه ارزيابی می کنيد. سيامک بھاری :يکی از رقت انگيز ترين رفتارھای فوق خشن جمھوری اسالمی در طی اين ٣٦سال ،باز گذاشتن دست مذھب و استيالی ھيوالی مذھب در زندگی کودکان است .وقتی قرار است، مھد کودکھا شھيد تربيت کنند و ھمايش
شماره ١٢١
شيرخوارگان حسينی و پروژه ترويج صلوات و نماز خانه و راھيان نور و حفظ قرآن و عفاف و نماز برگزار شود. مشخص ميشود که جمھوری اسالمی کودک و کودکی او را به گروگان گرفته است تا کودک را از خود بيگانه کند .در واقع برای جمھوری اسالمی دوران کودکی فاقد تعريف است. مذھب و بويژه مذھب اسالم حتی سر سوزنی احترامی برای دوران کودکی و کال رشد عاطفی کودک قايل نيست .به ازدواج ھای محمد و جانشينانش نگاه کنيد .ھر کدام دختر ديگری را حتی زير سن ٩سالگی به عقد ازدواج خود در آورده است .اين سنت توحش قبيله ای را دارند در زمان حال ترويج ميکنند. تربيت مذھبی کودک دقيقا به معنای متالشی کردن دروان کودکی اوست. ھيچيک از دستورات مذھبی را نمی يابيد که لطمه ای اساسی و بی برگشت به کودک و دوران کودکيش وارد نکند. اساس مذھب بر اطاعت کورکورانه است و با رشد و تعالی کودک از اساس منافات دارد. پديده ازدواج کودکان چرا چنين به يک باره سرطانی رشد کرد؟ چرا ادارات ثبت و احوال اين ازدواجھا را قانونا ثبت می کنند؟ چرا راھروھای دادسراھا مملو
د ن از کودک مادرانی است که کودک ديگری را بعنوان بچه خود بغل زده اند و آمده اند طالق بگيرند؟ چرا؟ اين اگر کارکرد دست دراز شده و پليد مذھب در زندگی کودکان نيست ،پس چيست؟ مذھب در مدرسه ،در خيابان ،در خانه، ھمه جا مثل سايه کودک را دنبال می کند .نتيجه اش را ھم شاھد ھستيم. اساسا شادی و خنده و رقص و موزيک و استقالل فکری را جمھوری اسالمی نمی تواند تحمل کند. جمھوری اسالمی به ترويج و تزريق اين سم به جسم و جان کودکان نيازمند است. وگرنه نمی تواند سرباز گيری کند .بسيج دانش آموزی راه بيندازد. نشريه کودکان مقدمند :ظھور جمھوری اسالمی به دنبال خود پديده ای به نام اعدام کودکان را ھم آفريد .در اين باره چه نظری داريد؟ سيامک بھاری :دقيقا ھمين را که خود شما گفتيد ،تکرار خواھم کرد .اعدام کودکان پديده ای است ھمزاد جمھوری اسالمی .سن کودکی بايد مرز ھيجده سالگی باشد ،جمھوری اسالمی آنرا به سن شرعی يعنی ٩سال تمام قمری برای دختران و ١٥سال تمام قمری برای پسران کاھش داد و بعد ھم دست قوانين عشيرتی و قبيله ای را ھم باز گذارد. گواھی رشد بلوغ جنسی را ھم داد دست ھمين سنت. قتل عمد دولتی و به دار کشيدن کودکان، يک پرونده قطور و مملو از جنايت جمھوری اسالمی است .اساس و پايه اش ھم دقيقا دست درازی مذھب در امور قضايی و جزايی و کيفری جامعه است. زخم دردناکی که ھمچنان پيکر جامعه را مجروح می کند .اگر چه در مقابل اعتراضات وسيع بين المللی قدری عقب نشست. ادامه در صفحه بعد
شماره ١٢١
٥
اما ھمچنان اين شمشير را روی سر جامعه گرفته است. نشريه کودکان مقدمند :مصاحبه قدری طوالنی شد .بعنوان آخرين پرسش. واکنش جامعه به يورش جمھوری اسالمی به ارزشھای شناخته شده چه بود .فعالين و مدافعين حقوق کودکان چه کرده اند. سيامک بھاری :اين پرسش چند وجھی است ،و بقول شما مصاحبه ما ھم به درازا کشيده شده است .نميدانم شما زياد پرسيديد يا من طوالنی جواب دادم. اميدوارم حوصله خوانندگان را سر نبرده باشيم. قبل از پاسخ به آخرين پرسش شما، پيشاپيش دست ھمه فعالين دفاع از حقوق کودک را به گرمی ميفشارم .راه سختی توسط اين فعالين طی شده است .با دست خالی و زير ضرب جمھوری اسالمی، ايستاده اند و از حرمت جامعه بيدريغ دفاع کرده اند. توجه جامعه و اعتراض به کار کودک و حمايت از کودکان کار و خيابان اساسا حاصل تالش مداوم و بی وقفه اين عزيزان است .وگرنه شما فکر ميکنيد،
جمھوری اسالمی حتی اين سازمان بھزيستی مترسکی را ھم ايجاد ميکرد؟ ھمين فعالين ،ھيوالی جمھوری اسالمی را عقب رانده اند .اين دستاورد به سادگی ميسر نشده است .تالشی خستگی ناپذير اين را ممکن کرده است .صد بار ساخته اند و جمھوری اسالمی خراب کرده است و اين فعالين مجددا ساخته اند .سنت مدرن ساخته اند .راه نشان داده اند. جامعه در مقابل يورش جمھوری اسالمی دست به مقاومت پرشوری زد .جمھوری اسالمی طی حکومتش ٣٦ساله اش ،در حقيقت ھيچ قله ای را فتح نکرده است. اين را با تاکيد می گويم که ھمه جا جمھوری اسالمی دست رد به سينه اش خورده است .به ھمين دليل است که می بينيد ،نسل امروز که اساسا زير دست و پای جمھوری اسالمی رشد کرده ،به نسبت نسل پيش از خودش ،بی دين تر، ضد مذھب تر و درعين حال معترض تر است .ھيچ نوع سر سازش با قوانين ارتجاعی جمھوری اسالمی را شما در ميان بخش وسيعی از مردم و بخصوص نسل حاضر نمی بينيد. پس زدن حجاب يک نمونه واالی اين مقاومت است .ھمه ارزشھای دينی و مذھبی ،اسباب جوک و طنز و ھزل،
د ن توسط مردم است. طيف بسيار و سيع و در عين حال فعال و خوش فکری صف انسانی دفاع از حقوق کودکان را ساخته است .سنت ھای جديد و امروزی بسياری از تشکلھای مدافع حقوق کودک ،عليرغم فضای امنيتی و سرکوب شديد و بگير و ببندی که جمھوری مداوما در سدد تشديد آن بوده است .نمونه شعف انگيز ايستادگی و مقاومت مردم و فعالين و مدافعين حقوق کودک است. برای ھمين است که وجدان بيدار جامعه، مدافع و پشتيبان انسانھای مبارزی چون بھنام ابراھيم زاده و سعيد شيرزاد ھستند. به ھمين دليل به شخصيت ھای شناخته شده و بسيار محبوب مردم بدل شده اند. عليرغم سرکوب شديد و وحشيانه داعشی حکومت اسالمی ،اميد به برپايی يک دنيای بھتر بدون جمھوری اسالمی بدون دست درازی مذھب ،و ساختن جھانی ايمن ،خالق و شاد برای کودکان ھمچنان جوانه ميزند. عليرغم طوالنی شدن عمر پرنکبت اين حکومت ،ھنوز شما می بينيد که مردم، فعالين سياسی و اجتماعی ،خود را شکست خورده نمی بينند .به اين دليل ساده که دستاوردھا و پيشرويھا و مقاومت و ايستادگی خود و جامعه را می بينند .اين را ھرگز نبايد دست کم گرفت که جمھوری اسالمی ھم پس از ٣٦سال ھنوز از تثبيت خود و استقرار خود نميتواند دم بزند .ھنوز وا اسالما سر ميدھد .مداوما در عرصه ھای اجتماعی و سياسی شکست خود از مردم و نه بزرگ مردم را تجربه می کند. اوضاع و شرايط حاضر ھمه فعالين عرصه دفاع از حقوق کودک را به سازمان دادن اعتراضات اجتماعی وسيع و حضور قوی تر فرا می خواند*.
رفتار ھر جامعه با کودکان محک ارزيابی درجه انسانی بودن آن جامعه است!
د ن
شماره ١٢١
٦
رزار ا زاد ن ز ا ر ل ا 1 ، 3د ,و */ا *+, - . اطالعيه شماره يک معلمان زندانی را آزاد کنيد در ميان شمار بسياری زندانی سياسی ،سه نفر از معلمان معترض به اسامی رسول بداغی ،محمود باقری و عبدالرضا قنبری در زندانند .اخيرا نيز يکی از معلمان شھر سقر به اسم سليمان عبدی بخاطر شرکت در اعتراضات دور جديد معلمان راھی دادگاه شده است .کانون صنفی معلمان ھم اکنون کارزاری را در حمايت از معلمان زندانی رسول بداغی و محمود باقری اعالم داشته است ،ما نيز ضمن اعالم حمايت و پشتيبانی از اين اقدام ،کمپينی را برای آزادی ھمه معلمان زندانی اعالم ميکنيم .رسول بداغی ،محمود باقری و عبدالرضا قنبری بايد فورا از زندان آزاد شوند .پرونده قضايی تشکيل شده برای سليمان عبدی در سقز بايد فورا لغو و پيگرد وی متوقف شود. معلمان زندانی بخاطر مبارزات برحق خود برای حقوق معلمان و برای داشتن يک زندگی انسانی در زندان و تحت پيگرد قرار دارند .با تمام قوا از اين معلمان و از خواستھايشان حمايت و پشتيبانی کنيم. کارزار برای آزادی معلمان زندانی، کارزاری در حمايت از معلمان معترض در بند و در حمايت از خواستھای برحق است .کارزار حمايت از معلمان زندانی از جمله به معنی حمايت از خواستھای فوری و ھمين امروز معلمان چون نپذيرفتن حقوقھای زير خط فقر و افزايش فوری آن ،حق تشکل و حق اعتصاب و آزادی بيان ،برخورداری از درمان
رايگان ،برخورداری از تسھيالت الزم برای تامين مسکن مناسبت و تحصيل رايگان برای ھمه کودکان و آموزش و پرورش مدرن و انسانی و مبارزات معلمان برای يک زندگی شايسته انسان است. از ھمگان نيز ميخواھيم که به ھر شکل که ميتوانند ما را در پيشبرد اين کارزار و رساندن صدای اعتراض معلمان دربند به سطح جامعه و در سطح جھانی ياری
رسانند. خالصه ای از آخرين اخبار در مورد اين معلمان را در زير می خوانيد. رسول بداغی :معلم محبوب و معترض و عضو کانون صنفی معلمان است .او سی سال در آموزش و پرورش به عنوان دبير دبيرستان به ويژه در اسالم شھر به کار معلمی اشتغال داشته است .رسول بداغی در دھم شھريوز ٨٨بخاطر مبارزاتش در
٧ ادامه از صفحه پيش . . . دفاع از حقوق معلمان پس از احضار به اداره آموزش و پرورش اسالمشھر دستگير و در ١٣مرداد ٨٩به ۶سال زندان و ۵سال محروميت از شرکت در احزاب محکوم گرديد .او در دھم شھريور ماه ١٣٨٨پس از احضار به اداره آموزش و پرورش اسالمشھر بازداشت و بعدتر در دادگاه انقالب اسالمی به رياست قاضی صلواتی و به اتھام "فعاليت تبليغی عليه نظام" و "تبانی و تجمع به قصد برھم زدن امنيت ملی" به ۶سال حبس تعزيری و پنج سال محروميت از فعاليتھای اجتماعی محکوم شد. او ٤سال است که در بازداشت بسر ميبرد .او ابتدا به بند ۴زندان گوھردشت کرج و بند ٢٠٩زندان اوين و زندان گوھردشت کرج و سپس به زندان رجايیشھر کرج منتقل شده است .او در اين مدت محروم از مرخصی و محروم از بودن با فرزندان و خانواده اش بوده است .حتی ھنگاميکه مادر وی درگذشت به او اجازه شرکت در مراسم خاکسپاری مادرش را ندادند. وی بخاطر فشارھای درون زندان بارھا دست به اعتراض زده است و از جمله در خرداد ٩٠به دليل انتشار نامهای از درون زندان در خصوص اعتصاب غذای خود ،وی را به سلول انفرادی بند ١ زندان رجايیشھر منتقل کردند .او در زندان زير فشار شديد شکنجه ھای رژيم قرا ر داشته است .از جمله اين شکنجه ھا جلوگيری از درمان وی بوده است. ھنگاميکه او دچار سردردھای شديد ميشد. او از جمله زندانيان سياسی است که ھمواره در زندان نيز صدای آزاديخواھی را سر داده و با بيانيه ھای پرشورش به مناسبت ھای مختلف و از جمله در حمايت از ھم بندی ھايشان به مبارزه خود
شماره ١٢١ برای انسانيت و آزاديخواھی ادامه داده است. پس از بازداشت وی ،بالفاصله در شرايط روحی و روانی خاصی بازجويی از ايشان آغاز گرديد ،که مراحل بازجويی از ابتدای دستگيری تا تشکيل دادگاه ٢٥ روز به طول انجاميد و اين در شرايطی بوده که بازجويی از نامبرده در اين مدت به صورت مداوم و تحت فشارھای روحی و جسمی شب و روز به عمل می آمد. محمود باقری :معلم فيزيک در منطقه ٤ تھران و عضو ھيات مديره کانون صنفی معلمان است ..او در دو پرونده جداگانه مجموعا به نه سال و نيم حبس "تغزيری و تعليقی" محکوم است .در پرونده سال ٨٥که مربوط به اعتراضات گسترده معلمان در آن سال است به سه و نيم سال حبس تعليقی و در پرونده سال ٨٩به شش سال حبس "تعزيری" محکوم شده است و در پی تاييد حکم ٦سال از سوی دادگاه تجديد نظر در ٥تير ٩١دستگير و ھم اکنون ٤سال است که در بازداشت و در زندان اوين بسر ميبرد .با محکوميت دوم او ،حکم سه و نيم سال حبس تعليقی او نيز به اجرا در آمده است. محمود باقری از داشتن ھرگونه مرخصی و بودن در کنار خانواده اش محروم است. عبدالرضا قنبری :معلم معترضی است که روز ٢٤دی ٨٨به جرم شرکت در تظاھرات ھای گسترده مردم در آن سال و بويژه تظاھرات روز ٦دی در محل کار خود در پاکدشت دستگير و راھی بند ٣٥٠اوين شد. ١٤سال به شغل معلمی اشتغال داشته و معلم ادبيات فارسی در يکی از مدارس پاکدشت و استاد دانشگاه است .او ابتدا به اتھامات پوچی چون "محاربه ،ارتباط با يکی از از رسانه ھای تلويزيونی
د ن خارج از کشور و داشتن ای ميل ھای مشکوک" از سوی شعبه ١٥دادگاه انقالب اسالمی تھران به رياست قاضی صلواتی به اعدام محکوم شد .حکم اعدام وی در دادگاه تجديد نظر شعبه ٣٦به رياست قاضی زرگر نيز تاييد و به دايره اجرای احکام ارسال گرديد .عبدالرضا قنبری سه سال زير خط اعدام بسر برد تا اينکه بدنبال اعتراضات گسترده ،در سال ٩١حکم اعدام وی توسط ديوان عالی کشور نقض و در اوايل سال ٩٢طی محاکمه ای به ١٥سال حبس به صورت تبعيد در زندان برازجان استان بوشھر محکوم گرديد .اعتراضات عليه اين احکام سنگين عليه اين معلم معترض ادامه يافت و سرانجام حکم وی در دادگاه تجديد نظر شعبه ٥٤به ١٠سال زندان بدون تبعيد کاھش پيدا کرد. ھمچنين در جريان اعتراضات گسترده اخير معلمان در روزھای ٣٠دی و اول بھمن تھران و استانھای مختلف کشور از جمله در کردستان ،يکی از معلمان معترض در شھر سقز به اسم سليمان عبدی دبير ھنرستان "بيد ھندی" توسط اداره اماکن به دادگاه معرفی شد .او يکی از برگزارکنندگان تحصن اعتراضی معلمان در سیام ديماه در شھر سقز است و اعتراض آنان به سطح نازل حقوق ھايشان است. او ھمچنين نقش فعالی در دفاع از مبارزات مردم کوبانی و شنگال در شھر سقز داشته است .به خاطر اين مبارزات و دفاع از آزادی و انسانيت است که سليمان عبدی به دادگاه احضار شده است. احضار معلمان معترض بايد متوقف شود. پرونده قضايی سليمان عبدی بايد فورا لغو گردد. ھمه معلمان زندانی و زندانيان سياسی بايد فورا از زندان آزاد شوند.
د ن
شماره ١٢١
٨
6رت ر ﯿ ن 4
ا
7ن آ دآ ا /م ! 8
افسانه وحدت
مردمی كه دستگاه ديكتاتوری به ظاھر شكست ناپذير شاھنشاھی را سرنگون كردند و با دنيايی اميد برای ساختن يك زندگی انسانی سرشار از رفاه ،امنيت و آسايش آزادی كوتاه مدتی را تجربه كردند. ضد انقالب ھم بيكار نبود تا باالخره در ٣٠خرداد ٦٠كه بعنوان يکی از سياهترين روزھا در تاريخ مبارزات مردم ايران به ثبت خواھد رسيد ،با سركوب و سبعيت بی نظير دستاوردھای انقالب مردم تماما نقش بر آب کردند .روزی که اوج قدرت و عروج اسالم سياسی بود و شکست انقالب مردم ،کابوسی وحشتناک و در ادامه ،جھنمی بكرات بدتر از قبل، برای سه نسل .ارتجاع ،تمامی سعی خود را کردد تا قيام مردم را در ھم بشکنند و ھمه آزادی روزھای زيبای قيام را از مردم بگيرد .ھر آنچه مردم در مدت بسيار کوتاه با درھم شکستن رژيم استبدادی و سرکوبگر آريامھری تجربه کردند را به آنھا زھر مار کنند. مردم انقالب کردند تا جامعهای آزاد ،ايمن و مرفه به وجود بياورند ،مردم يک رژيم مستبد و سرکوبگر را به زير نکشيدند که به جايش جنايتکاران و قاتلين از نوع بدتری به قدرت برسد .مردم خواھان حکومتی مذھبی که رفاھشان را در ھم شكند ،فرزندانشان را به دار بکشد و ھر صدای آزادی را خفه کند ،نبودند!
اين حكومت بر اجساد مبارزين و آزاديخواھان انقالب ٥٧پايان کودکی را اعالم كرد .دختر ٩ساله را زن اعالم کردند و پسر ١٣ساله مرد .با شكست دادن انقالب مردم ،ريزش مداوم طبقه متوسط به زير خط فقرو فالکت بخش وسيعی از جامعه شروع شد .آيت ﷲھايی که از ھمان روزھای اول شکست انقالب مردم ،به کشتارآزاديخواھان پرداختند و با چپاول دسترنج مردم "غنائم اسالم" را به جيب زدند و ميلياردرشدند ،ھدفشان زدن سوت پايان ھر گونه شادی ،ھر گونه رفاه و ھر گونه آزادی و برابری بود .با ورود شوم حكومت اسالمی ،ازدياد روزافزون کودکان کار ،گسترش روز افزون فقر و فالکت و اعتياد حتی در ميان کودکان خردسال دائمی و روزافزون شد .حكومت اسالمی نماد ازدواج روزافزون کودکان و شروع علنی فروش فرزند در نقاطی از ايران است .نماد تحويل آموزش و پرورش به حوزهھای علميه قم است.
جمھوری اسالمی در اين ٣٦سال به بعضی از اھدافش نائل آمد ولی در خيلی عرصهھا شکست خورد .يک نمونه اش شکست ٣۶سال تالش بی وقفه در سياستھا و اھداف ايدئولژيک اش برای تربيت نسل مسلمان و شيعه در آموزش و پرورش بود .ھر چه در توان داشتند و توانستند از پول بيت المال خرج طلبه و آخوند کردند تا به اصطالح کودکان را به راه راست بياورند و فرمانبردار و پيرو رھبر تربيت کنند .با استقرار آخوندھای ثابت با سمت مديريت مدارس و اختيارات كامل به حوزه علميه در مدارس دولتی نه تنھا نتوانستند جوانان را وادار به تمكين كنند بلكه برعکس شد .حرکت ّکل جامعه و بخصوص جوانان مخالف جھت اين حکومت بوده و ھست.
رفتار يک جامعه با کودکانش مھمترين محک درجه انسانی و آزاد بودن آن جامعه را نشان ميدھد .ضّ د انسان و ضّ د کودک بودن اين رژيم بر کسی پوشيده نيست .مقامات جمھوری اسالمی در اين ٣۶سال وقت کافی داشته اند تا با بی اھ ّميتی به رفاه و سعادت مردم تا ميتواند بدزدند و غارت کنند .نتيجه اش مشخص است .دستاورد اين ٣۶سال ،ميليونھا ادامه در صفحه ٢٨ کودک است که از
د ن
شماره ١٢١
٩
د< و ﯿ; ه = &+
ليال يوسفی
وقتی در جايی جنگی رخ می دھد ،خانه ھا ويران و ميليون ھا انسان آواره ی شھرھای ديگر می شوند و در ابعاد بزرگتر مجبور به مھاجرت ھستند. اقتصاد صدمه می بيند و در پی آن قحطی و بيکاری می آيد .دارو ناياب و گران می شود. در حين جنگ فجايع زيادی اتفاقات می افتد و زندگی را به ھمگان سخت می کند. جنگ که تمام شد ،خانه ھا را از نو می سازند و از خاطرات از دست رفتگان، يادواره درست می کنند .دولت سعی می کند اقتصاد را سروسامان بدھد و ھمه کارھا دوباره از سر گرفته می شود .اما آنچه جبران ناپذير می ماند ،چندين نسل است که زير دست و پای جنگ لت و پار شده و امروز با باری از صدمات و آسيب ھای روحی می خواھد يک زندگی جديد را از سر بگيرد.
در ھنگام جنگ از کودکی نمی پرسند چه احساسی دارد و به چه می انديشد؟ ھرکس به درست کردن سرپناه و تھيه خوراکی برای او فکر می کند و ديگر ھيچ! موارد بھتر و يا بدتری ھم وجود دارد و آنھا به چند گروه تقسيم می شوند:
تعدادی که در دوران جنگ از دست می روند ،تعدادی ناپديد می شوند ،کودکانی ھم در تمام مدت در ھمان حوالی و زير آتش توپ و تانک باقی می مانند و تعدادی با خانواده ھايشان مجبور به مھاجرت می شوند و کسانی که آواره باقی می مانند تا شايد پس از اتمام جنگ به شھرشان بازگردند .ھمه آنھا در يک نکته مشترک ھستند .دردی نامرئی، مانند پوکه ی تيری در جان و روحشان باقی می ماند و آنھا ديگر آن )شخصيت و ھويتی( که شايد بدون اين اتفاقات و در يک زندگی عادی قرار بود ،بشنوند، نخواھند شد .چيزی در آنھا تغيير کرده است .اثرات منفی جنگ از آنھا شخصی خجول و يا برعکس تھاجمی می سازد.
روحيه ی انتقام جويی و يا افسردگی ھای شديد و دوری از اجتماع را در آنھا به وجود می آورد .اگرچه ظاھر جنگ بی رحم ،در ھمه جا يکسان بنظر می رسد، اما اين مشکالت مسلما در جوامع مذھب زده و فقير و محروم دو صد چندان می شود. وقتی که کودک به ھمراه خانواده اش نه به کشوری پيشرفته ،بلکه به کشوری عقب مانده با حکومتی ديکتاتوری و اسالمی وارد می شود ،اين بار ،درد فقر انديشه و ناسيوناليسم و ھزاران تفکر خرافه ی مذھبی ھم به دردھايش اضافه می شود و فشارھای روحی را دو صد چندان می کند .عالوه بر اينھا ،بسياری
از کودکان از تحصيل باز می مانند. تجاوز و گاھی ربوده شدن و سوء استفاده ی جنسی از آنھا ،اثرات جبران ناپذيری در آينده باقی می گذارد .به اين ترتيب جنگ به راحتی چندين نسل را از بين می برد و کودکانی يتيم و بدون سرپرست را تحويل دنيايی می دھد که ھنوز راھی برای حمايت کافی از اين کودکان و برنامه ی منسجمی برای آنھا را ندارد. جنگ ھای قدرت و سرمايه داری تنفر برانگيز ھر ساله ،زندگی ميليون ھاکودک را ازھم می پاشند ،از خانواده ھايشان جدا می کنند و آينده ی نامعلومی را برای آنھا را رقم می زنند. جنگ ايران و عراق ھم به دور از اين مشکالت و فجايع نبود .به فاصله کوتاھی از انقالب ،قبل از آنکه مردم بتوانند از شوک اتفاقات ھولناک و پيش بينی نشده آن دوران در بيايند و در حالی که ھنوز داغ کشته شدگان شان را داشتند ،جنگی طوالنی و فاجعه بار رخ داد که تا امروز ھنوز مين ھای خنثی نشده اش ،کودکان از ھمه جا بی خبر و بی گناه را )اگر جانشان را نگيرد( معلول و از کار افتاده می کند. کودکان ايرانی زير سايه ی شوم حکومتی جنايتکار ،محکوم به زيستنی پر از ناامنی و فالکت و فقر ،به ھمراه آسيبھای جنگی ھستند*.
١٠
شماره ١٢١
د ن
8ﯾ ?@- $ه B ) ش ات !?+؟ ١٣٦٦و من متولد ٢٦آذر ١٣٦٦ھستم. ريحانه تنھا حدود يک ماه از من بزرگتر بودو ما ھر دو در يک شھر در يک سال در يک شرايط اجتماعی به دنيال آمديم و بزرگ شديم زندگی کرديم و مرديم.
احسان رياحی با توجه به قرار داشتن در ماه بھمن خواستم اين ماه اندکی از وضعيت زندگی کودکان نوجوانان و جوانان در ايران بعد از به قدرت رسيدن جمھوری اسالمی بنويسم ،تو ھمين فکر بودم که بايد از کجا شروع کنم .يادم افتاد حدود يک سال پيش ازوقتی اولين بار پرونده ريحانه جباری رو خوندم تصميم گرفتم نامه ای برای او بنويسم ،اما افسوس مشکالت فراوان ھيچ وقت اجازه نداد که در زمان حياتش اين نامه را برايش بنويسم. وقتی کمپين نجات ريحانه به راه افتاد از طرف مينا احدی )يکی از کمپينرھا( مسئول اين کمپين در فيسبوک شدم و يک صفحه ای بازکردم با اسم )من ريحانه جباری ھستم( قرار بود در اين صفحه گزارشاتی در رابط با فعاليتھای کمپين و آخرين اخبار واطالعات در ارتباط با پرونده ريحانه را در اختيار مردم بگذارم. اين موضوع باعث شد که در جريان کامل پرونده ريحانه قرار بگيرم و تمام پرونده و حواشی ھای آن را به دقت مورد مطالعه قرار بدھم. شايد نکته ای که مرا به طرف کيس ريحانه برد تاريخ تولدش بود .سوم آبان
ريحانه سالم! تو من رو نمی شناسی اما من تمام زندگی تو را می دانم. تو اسم من رو نشندی اما من ھمه جا اسمت رو فرياد زدم. توامروز آسوده خوابيدی اما من ھنوز برای اندکی خواب به آرام بخش احياج دارم. ريحانه وقتی برگه برگه دلنوشته ھايت رو ورق ميزدم تمام آن روزھای لعنتی که گذراندی و گذارنم رو به ياد می آوردم. تمام آن درب دری ھا توی اون شھر شلوغ بی در و پيکر که آنقدر بدبختی برشانه ھای مردمش نشسته که ديگر صفا صميميت در چھرھھای مردم نمی بينی. آنقدر درد زياد شده که داشتن لحظه ای دلخوشی ھمانند استشمام يک دم ھوای پاک برای مردم آن شھر شلوغ داستان عمر من و تو رويايی دست نيافتی شده. درست اون شبھايی که در آن سالن تنگ و تاريک اوين زير شکنجه فرياد
ميزندی ،من کمی آن طرف در بلندی ھای تھران در سکوت مرگبار شب اشک می ريختم .آری درست آن شبھايی که تو در زندان تنھايی در انتظار آمدن خبری بودی ،من از آن ھمه اخبار ناگواری که از کنارم می گذشت در عذاب بودم. آری عزيز ،ما ھر دو قربانی دنيايی شديم که ناخواسته به آن دعوت شديم ،ما ھر دو قربانی وضعيتی شديم که برای ما ساختند و ما ھمانند بازيگری آن را بی اختيار بازی کرديم.
دردھای تورا خواندم و با تمام وجودم احساسش کردم اما امروز که تصميم گرفتم از دردھای خودم برايت بنويسم تازه می فھمم که چقدر بی سوادم و لغت کم بلدم يا شايد قلم قدرت نوشتنش رو نداره. تو از ١٩سالگی ديگه تو خيابون نبودی، ناراحت نباش ھيچی رو از دست ندادی. چون اون شھر تنھا ھديه اش برای نسل
١١ ادامه از صفحه پيش . . . ما جز فحشا ،اعتياد ودعوا چيزه ديگری نبود. ريحانه نسل ما در آتش آن جامعه سوخت و نابود شد به چشم ديدم دوستانم رو که يکی بعد از ديگری رو تخت بيمارستان کف باال آوردن .امروز زيرخوارھا خاک آسوده خوابيدن. رفقايی که در ھمين ابتدای راه وقتی فھميدن اين وضعيت نکبت باری که برای ما ساختن چه روزھايی برای ما خواھد آورد با خوردن خشاب خشاب ترامادول فقط خواستن يک بار برای ھميشه راحت بشن. آنھای که موندن ھمه غرق حقه پيپ شدن برای سوتی شيشه دست به ھرکاری زدن .ريحانه ھيچکدام از ما روزگار بھتری نداشتم .به چشم خودم ديدم دختر متولد ٦٦که برای گذارند خرج زندگی خانوداه اش شبھا کنار خيابون منتظر
ماشينھا وا می ستاد که سه سرنشين داخل باشه بلکه با گرفتن تومانی از تک تکشان بتونه از پس ھزينه ھای سرسام آور يک مادر مريض و دو خواھرزاده اش بر بياد. بذار حاال بگويم آن روزھا با ديدن اين وقايع من چه حالی داشتم. ھدايت می گفت: ))در زندگی زخمھايی ھست که مثل
شماره ١٢١ خوره روح را آھسته در انزوا می خورد و ميتراشند .اين دردھا را نميشود به کسی اظھار کرد ،چون عموما عادت دارند که اين دردھای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدھای نادر و عجيب بشمارند و اگر کسی بگويد يا بنويسد ،مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرآميز تلقی بکنند. زيرا بشر ھنوز چاره و دوائی برايش پيدا نکرده و تنھا داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسيله افيون و مواد مخدره است. ولی افسوس که تاثير اينگونه داروھا موقت است و بجا ی تسکين پس از مدتی بر شدت درد ميافزايد((
آری شايد حق با ھدايت باشه شايد ھنوز وقت گفتن اين دردھا نرسيده باشه اما ريحانه اينھا برای ما درد بود,ھمين ھا نسل ما رو نابود کرد ريحانه بيشتر دوستام نه چرا بگم بيشتر دوستانم بايد بگم بيشتر ھم نسالنم امروز در اين آتش می سوزند و پرپر ميزنند. شايد کسی نفھميد که چه دردی بود وقتی ھمبازی ھای کودکيت رو سرگرم خون بازی می ديدی. دروغ چرا وقتی ھمه غرق شدند شايد اگر توھم بودی تصميم می گرفتی امتحانش کنی بلکه چيزه خوبی بود... اما بعضی وقت ھا بعضی امتحانھا
د ن چندمرحله ای ھستند کم کم تبديل به امتحان روزانه بی تعطيلی می شوند. آنقدر راحت مواد بدست مرسيد که فکرش ھا ھم نمی توانی بکنی يک بار بشوخی به يکی از دوستام می گفتم اگر مواد رو دولت مثل سبد کاال پخش کنه 20درصد معتادھا ترک می کنند چون حصله صف وايسادن رو ندارن. اما چه فايده ريشه اين درد جايی ديگريست. راستی در جريان ٨٨و اعتراضات مردم بود؟ شنيدی ندارو تو خيابون کشتن ھمانھای که تورو در رجايی شھر کشتن و من رو در کوچه پس کوچه ھای زندگی؟ شنيدی جواب فرياد مان بتری نوشابه بود؟ شنيدی چه خواستيم چه برسرمان آوردن؟ آن روزھايی که تو در پله ھای دادسرا از اين اتاق به آن اتاق ارجاع داده می شدی,من از اين مرز تا آن مرز رای روی نقشه وجب می کردم تا ببينم چند وجب مانده بجايی که شايد برسم جايی که بتونم نفسی بکشم با زبان بی زبانی پيام نسلم رو فرياد بزنم. ريحانه شبی که زجه ھای مادرت رو پشت ديوار رجايی شھر شنيدم,ياد زجه ھای مادرم افتادم که وقتی وارد بيمارستان شد من رو از بيھوشی به ھوش آورد تا بخودم بيام بگم کجايی تو خواستی دنيارو تغيير بدی اما چنان تغييرت دادن که امروز برای فرار از دردھا يک بار برای ھميشه خواستی راحت شی. آری ريحانه جان نسل ما روی سرنگ رقصيد اما تو امروز آسوده خوابيدی ما ھنوز بی خوابيم که ريحانه ھا مان ھنوز ھم زندانی اين وضعيتن*.
شماره ١٢١
١٢
د ن
ﯾ از دﯾ . . .
رکسانا تالرمی مدرسه ام را عوض كردم و دو ھفته ای از شروع كارم در اين مدرسه جديد می گذرد .پس از چندين سال كه در مناطق ويالنشين و يا باالی شھر سوئدی نشين، تدريس می كردم به منطقه خارجی ھا، حاشيه نشين ھای شھر آمدم .گر چه سالھا قبل ھم ،سابقه كار درمناطقی مشابه را داشتم ولی باز اين محله و مدرسه بسيار متفاوت است .برخی از شاگردان اين مدرسه ،فرزندان پناھندگانی ھستند كه ھنوز اقامت نگرفته اند و يا غير قانونی زندگی می كنند و برخی چند سالی است
كه آمده اند و برخی ھم ،در سوئد و اين محل متولد شده اند .قرار است در كالسھای مخصوص زبان سوئدی و ھمچنين دروس ديگر )علوم اجتماعی( را بصورت فشرده درس بدھم .ازآنجايی كه در سويد ،معلم خارجی تبار بسيار كم است ،در تمامی مدارسی كه روز اول شروع به كار می كنم ،مرا به جای كارگر نظافت چي ،مستخدم مدرسه ،مادر شاگردان ،معلم زبان مادری و يا پرستار مدرسه اشتباه می گيرند .ھم از طرف ھمكارانم ،يعنی معلم ھای سوئدی مدرسه و ھم از جانب شاگردان ،اين اشتباه صوررت می گيرد .پس از بيست سال كار معلمی ،ديگر به اين موضوع عادت كرده ام و با شنيدن اين تصور اشتباه ،تنھا چيزی كه به فكرم می رسد ،ادغام نشدن ما خارجی ھا در جامعه است كه آنھا را دچار چنين پيش داوری می كند .در زنگ تقريح امروز ،برای آشنايی بيشتر با محيط و شاگردان ،به حياط مدرسه می روم .ھوا بشدت سرد است و برف تمام حياط مدرسه را پوشانده .انبوھی از
شاگردان كالسھای مختلف مدرسه ،دورم حلقه ميزنند و با شوق و تعجب به من نگاھم كنند .سئوالھا شروع می شود. شنيديم تو ھم مثل مائی ،آيا اين حقيقت داره؟ لبخندی ميزنم و می پرسم: منظورت چيه عزيزم؟ يعنی اينكه سوئدی نيستی .مثل ما ھستی ديگه .درسته؟ نه من سوئدی نيستم .صدای پسر شيطونی بلند ميشه .حاال چرا البالی موھای مشكی ات ،رنگ طاليی قاطی زدی ،كه چي؟! كه ديگران فكر كنند سوئدی ھستی؟ در لحن صداش تمسخری كه از سر دلخوری باشه حس ميشه ،ولی قاه قاه می خنده .از شنيدن اين حرف و نظرش خجالت می كشم و ميگم نه عزيزم ،از رنگھای قاطی خوشم می آيد .فقط از روی سليقه شخصی ھست نه چيز ديگه. يكي ديگه می پرسه از كجا می آيی؟ از كدوم كشور؟ جواب ميدم :از آسيا. مخصوصا ميگم از آسيا ،كه حس ھمبستگی بيشتری را بوجود بيارم .خنده ھا شروع ميشه و صداھا بلندتر ميشه. اوه ،مثل خود من .منم ھمينطور از يكی از كشورھای آسيايی ميام .از سوريه .مثل فالنی ،مثل دوستم ،مثل ھمسايه ام. . . ، مثل عبدی از . . .مثل مريم از . . .مثل يوسف از . . .مثل عمر از . ..مثل زھرا از . . .مثل . . .مثل . . .مثل . . .صداھا در ھم مي پيچه ،با كمی شك و ترديد می پرسند :شنيديم معلم ھستی اينجا ،اين ھم درسته؟ اره . . .ھمه به ھمديگه نگاه می كنند و باز می خندند .اما در چشمشان يك حس خوبی ديده ميشه ،حس امنيت .اسمت را بگو .اسمم ركسانا . .چند سالته؟ بچه داری؟ خونه ات ھم اينجاست؟ نه .اينجا زندگی نمی كنم .
١٣
ادامه از صفحه پيش . . . پس چرا آمدی اين محل؟ ھمان پسری كه خيلی شيطون بنظر ميرسه و سنش بيشتر از آنھای ديگه است می گه :خبر داری كه در اين محله ھر ھفته ،صندوق يك مغازه را ميزنند .ديروز صندوق داروخانه را زدند و ھفته قبل ھم ماشين ترانسپورتی كه پول ھای مغازه ھا را جمع می كنه و به بانكھا تحويل می ده رو .چندين ماشين پليس آمد ولی آونھا زرنگ بودند و گير نيفتادن و فرار كردند .و جمله آخر را با يك غروری ادا مي كنه و بعد چھره اش كمی تو ھم ميره و ادامه ميده ،چند ماه قبل ھم يكی اينجا كشته شد .نمی ترسی؟ پيش خودم فكر می كنم اين اطالعات را مخصوصا به من ميده كه از واكنش ھای من ،منو بھتر بشناسه و بفھمه كه تا كجا می تونه داشته باشه .با صدای آروم می گم ،نه من نمی ترسم .ولی عجب ماجراھايی! و بعد سئوال پشت سوْ ال .در ھمھمه صداھا ،بعضی از سئوالھا را نمی شنوم .شلوغ می كنند .راستی تو قراره اينجا بمونی يا موقت آمدی؟ چي شد كه اصال از كشورت آمديسوئد؟ منتظر نمی مونند كه من جواب بدم .خودشون به ھم جواب ميدھند .حتما از جنگ فرار كرده مثل پدر و مادرھای ما .يكی ديگه می گه
شماره ١٢١
شايد ھم در كشورش كار نبوده برای كار آمده مثل مادر من .شايد ھم حكومت كشورش را دوست نداره مثل دائی من. تو ھم مثل ما پناھنده ای؟ سوئد را دوست داری؟ كجا رو بيشتر دوست داری كشور خودت را يا اينجا رو؟ جواب ميدم من سی سال ھست سوئد ھستم ،بيشتر عمرم از جوونی تا به حال اينجا گذشت .ھمه كشورھای دنيا را رو دوست دارم .ولی سوئد و ايران را يك كمي بيشتر .از حالت چھره شان پيداست از اين جواب من خوششون آمده و ھمگی سرشونو به حالت تاييد تكون ميدن.اجازه داريم يك سئوال خصوصی بپرسيم؟ چرا ھميشه دستمال گردن يا شال قرمز به گردنت ميبندي؟ سعی می كنم كمتر جواب بدم و بيشتر لبخند بزنم .از روی تجربه می دونم اينطوری زودتر بھم اعتماد می كنند.می پرسم .شماھا چی؟ بغير از زبان سوئدی به چه زبان ديگه ای حرف ميزنيد؟ در واقع غير مستقيم ،كشوری كه از آن می آيند را می پرسم .دھھا نفر ھمزمان جواب ميدند .عربی،عربی ،عربی ،تركی، روسی ،كردی ،كردی ،كردی ،پشتون، پشتون ،آذری ،دری ،سوماليايی، اسپانيولی ،بنگالی ،مغولی ،و صدايی آرام و ظريف دخترانه ای ھم آخر سر ميشنوم
د ن كه ميگه سويدی .بطرف صدا بر می گردم .دختر بلوند قد بلند و ساده ای ھم در ميان جمع شاگردان می بينم كه بنظر سويدی ميرسه .در دلم ھزاران بار قربون صدقه ھمه شون ميرم و از اينكه اين جان دلھای معصوم ،با داشتن معلم آسيايی احساس دلگرمی می كنند ،تمام وجودم پر از لذت ميشه و احساس خوشبختی می كنم. سئوالھا دوباره شروع ميشه :راستی معلم چی ھستی؟ چی درس ميدی؟ من زبان سوئدی ،تاريخ سوئد و كشور ھای ديگه ھم ،جامعه سوئد و . . .باز می خندند .ھر جوابی كه من ميدم به ھيجان شون مياره و خوشحال ميشند و بھم نگاه می كنند. زبانھای ما را ھم بلدی؟ تاريخ كشورھای مار و ھم درس ميدی؟ خواھش مي كنيم از تاريخ كشور ھاي ما ھم بگو كه سوئديھا بدونند كه ما ھم . . .ديگه اين حرفھا غمگينم ميكنه اما نميگذارم بفھمند.خودمو كنترل ميكنم و ميگم حتما عزيزم ،حتما .در ھمين ميان ،نظرم به دوپسر بچه آروم ،در جمع شاگردان جلب ميشه .آنھا نه تنھا ھيچ سئوالی نمی پرسند، بلكه ھيچ آثاری ھم از ھيجان و كنجكاوی در چھره ھای رنگ پريده شان ديده نميشه .اما بشدت توجه من را جلب می كنند .آن چشمھای درشت مضطرب و بيقرار .آن خشم پنھان زير پوست .آن فرياد خفه شده و در حبس سينه نشسته .. و ان چھره ھاي اشناي ،اشناي ،،اشنا . سرك مي كشم كه بھتر ببينمشان .اما چون شاگردھا در جنب و جوش و حركت ھستند و جاھا تغيير می كنه ،براحتی نمی تونم آنھا را خوب ببينم. در ھمين لحظات است كه يك دفعه ،يكی از شاگردھا با صدای بلند و خوشحال از من می پرسه راستی ركسانا ،تو ھم مثل ما "مسلمونی" ؟ مگه نه؟ در يك آن،ھمھمه ھا پايان می گيره .سكوت سنگينی برقرار ميشه و چشمھای منتظر
١٤
ادامه از صفحه پيش . . . ھمه شاگردھا را مي بينم كه به دھان من دوخته شده .خودمو جمع و جور می كنم، شال گردن قرمزم را باالتر به دور و بر صورتم می كشم ،و چشمم ،دوباره به چھره آن دو پسر رنگ پريده می افته .و اين بار در چشمان مضطرب آنھا ،نشان از كنجكاوی وانتظار می بينم .منتظر پاسخ من ھستند .غافلگير شدم .البته خوب ميدونم كه اين سئوال از من به منظور تفتيش عقيده نشده و ميل آنھا به مسلمان بودن من ،به اشتباه ،به منزله تأييدی است ،برای ھمان ھويت گمشده ای كه اين بچه ھای حاشيه نشين شھر در جستجوی آن ھستند .فكر می كنم اينجا كه كالس درس نيست كه فرصت توضيح داشته باشم و بتونم حرفم را بزنم .از اينرو ،صدامو صاف می كنم و با لحنی جدی می گم ما معلم ھا اجازه نداريم از دين و يا باور خودمون برای شاگردھا حرف بزنيم و تأثير تبليغاتی بگذاريم .بعدا مفصل با ھم ،سر كالس حرف ميزنيم. دختری كه در سمت راست من ايستاده و روسری گلداری به سر داره رو به من می كنه و می گه ولی تو ركسانا ،مثل اون معلم ھا كه نيستی ،از خودمون ھستی .تو
شماره ١٢١
به ما بگو .قول ميديم به كسی نميگيم. حرفش را نشنيده ميگيرم .بی اختيار در ميان شاگردان ،آن دو پسر بيقرار را دوباره جستجو می كنم،با چشم به دنبالشون می گردم .می خواھم ،واكنش آنھا را در مقابل اين جوابم بدانم .اين طرف آن طرف سرك می كشم .بشدت دچار اضطراب شده ام و تشويش تمام جانم را گرفته و نمی فھمم كه چرا از ميان اين ھمه شاگرد ،اين دو ،برايم اين ھمه ،مھم شده اند .پيدايشان می كنم و بدقت نگاھشان می كنم .عميقا نارضايتی و رنجش را در چھره اشان مشاھده می كنم و بنظر می آيد كه من آخرين اميدشان را بر باد داده ام. از اين مشاھده،انگا ،سوز سرما ی بيشتر در تن و جانم می نشيند ،به خودم می گم، بايد ھر طور شده اعتمادشان را جلب كنم .اعتماد اين دو كبوتر مضطرب نا امن را ،كه اگر من معلم ،نتونم،پاسخ پرسش ھايشان را بدھم و يا مرحم زخم روحشان نباشم ،معلوم نيست كه سر از كجا در خواھند آورد .در ھمين فكرھا ھستم كه يك دفعه ،نا خوداگاه ،ذھنم به جايی ديگه پرواز می كنه و ميرم به زيباترين شھر جھان .به عروس شھرھای دنيا .به پاريس و به بچه ھای مھاجرينی كه در حاشيه آن شھر بدنيا آمدند و در
د ن فقر بزرگ شدند و ھمان محله ھا به مدرسه رفتند وبخاطر نداشتن امكانات و بيكاری پدر و مادرھايشان و فقر اقتصادی ،به حاشيه نشينھای ناراضی تبديل شدند و حتی برخی از آنھا از گروه ھای فاالنژ مذھبی ھم سر درآوردند .از اين تداعی ،انگار چيزی در قلبم فرو ميريزد و تشويش ام بيشتر می شود سريعا به دنبال آن دو پسر بچه رنگ پريده می گردم وقتی پيداشون می كنم، بی مقدمه می پرسم راستی شماھا ،با شما دو نفر ھستم ،از كدوم كشور ھستيد؟ آنھا در سكوت ،فقط نگاھم می كنند و جوابم نمی دھند .اما يكی از شاگردھا جواب ميده ،اونھا مدتيه ديگه با كسيحرف نميزنند.اما من ميدونم از مراكش می آيند. مراكش .مراكش .نام مراكش در گوشم انعكاس پيدا می كنه سرم يكھو گيج ميره و چھره ھای پسركھای رنگ پريده و مضطرب ،با صورت ترور كنندگان شارلی عوض ميشه .انگار زمان به عقب برگشته و يا اونھا دوباره بچه شدند!؟ خيال می كنم كه آنھا ھمون جونھای گمراه و فريب خورده ای كه بنام دين ،كشتند و كشته شده اند ،ھستند .تمام بدنم داغ شده. به خودم می گم اينھا؟ اينجا؟ كاش می تونستم كمكشون كنم .كاش می تونستم جلوي حادثه را بگيرم .در ھمين خياالت ھستم كه مي بينم انھا ،دست در دست ھم از جمع ما دور ميشند .داد می زنم .كجا ميريد؟ پسر كوچولوھای من ،برگرديد. برگرديد ،از نو شروع می كنيم .راھی كه انتخاب كرديد ،اشتباھه .ھراسان به دنبالشون ميدوم و فرياد ميزنم ،يقين دارم كه تا به حال معلمی نداشتيد كه شمارو درك كنه .راه زندگي را گم نكنيد .من به شما قول ميدم كه حقايق را سر كالس از من خواھيد شنيد .بر گرديد .برگرديد. ھنوز خيلی حرفھا است كه از آن بی خبريد و نشنيده ايد .راھھای ديگری ھم ھست .ميشود اين جھان نابرابر را عوض
شماره ١٢١
١٥
ادامه از صفحه پيش . . . كالس درس برمی گرديم .برگرديم كه براتون تعريف كنم كه به چه علتی پدر و مادرھاتون از روی اجبار كشورشون را ترك كردند و چرا به اينجا آمدند .چرا پناھنده شدند .شما ھا بايد حقيقت را بدونيد .و فقط با دونستن حقيقت و آگاھی و شناخت كافی از مسببين اين آوارگی، راه مبارزه درست را پيدا می كنيد .نه بيراھه را ...بر می گردم و پشت سرم را نگاه می كنم آن دو پسرك از دست رفته، را مي بينم كه دورتر و دورتر شدند. افسوس می خورم و به پھنای صورت اشك ھايم سرازير ميشه و زير لب می گم ھمينطوره .نه .شماھا دلسوز نداشتيد .شما را كسی نفھميد و ھمزمان دست پسری كه آرزو داره پليس بشه را محكم در دستم می گيرم و فشار ميدم .مي بينم كه از سرما داره می لرزه .شال گردن سرخم را باز می كنم به دور گردنش ميبندم و می گم .نه عزيزم .تو دنبال اونھا نميری .تو پليس نميشی ،تو معلم ميشی .جامعه و اين منطقه به معلم خوب و دلسوز بيشتر نياز
داره تا به پليس .چشمان خندان و پر مھرش منو بيشتر مطمين ميكنه كه من به اين محله و مدرسه تعلق دارم .صدای زنگ مدرسه منو بخودم مياره .ديگه نزديك كالس رسيديم ،با شتاب خودمو توی كالس ام ميندازم و در را مي بندم و پشت به در ،تكيه ميدم .ضربان قلبم را ميشنوم .از پنجره روبرو به بيرون نگاه می كنم .آن دو پسر كوچولو را از دور می بينم كه چون دو نقطه سياھی در سپيدی برف ،دورتر و دورتر و در ھوای مه آلود محو ميشوند .ھمانطور كه به آن دو نقطه پنھان شده در مه از پنجره نگاه می كنم با آنھا و با خودم حرف می زنم. و صدای خشمگين خودم را می شنوم. ساليان سال ،كشورھاتون را تا آنجا كه می شد غارت كردند .وقتيكه ديگه نتونستند ،آوردنتون حاشيه شھرھا جاتون دادند .كارگران ارزان . . .آنوقت شما بچه ھای نازنين ،مزه تلخ فقر و نابرابری ،بيعدالتی ،مزه شھروند درجه دوم و مزه راسيسم را چشيديد .قربانيان سيستم سرمايه داری شديد .چون كسی
د ن براتون علت اين مھاجرت را تعريف نكرد .بدنبال ھويت ،اشتباھا دردامن فريب دين افتاديد .صاحبان سرمايه و دين اين فجايع را می آفرينند .فاجعه شارلی ،پی آمد سيستم ھای نابرابر ھست .مقصر آنھا ھستند .نه شما پسر كوچولوھای فريب خورده من كه راھنما و معلم دلسوز نداشتيد .صدای شاگردھام كه پشت در كالس ايستاده اند و دستگيره را فشار ميدھند را ميشنوم . بسرعت خودمو به تخته سياه كالس می رسونم و می نويسم ،بحث امروز :چگونه ميشود با ھم جھانی برابر بسازيم ،جھان بھتری كه حتما شدنيست .نقشه جغرافيای جھان را كه به سقف كالس ،در كنار تخته سياه آويزان ھست پايين می كشم .به نقشه اروپا و امريكا نگاھی می اندازم ،زھر خندی بر لبم می نشيند .مجددا به جمله روی تخته نگاه می كنم ،زھر خندم به لبخند مبدل ميشود .نفس عميقی می كشم و با روی گشاده در كالس را بروی شاگردانم باز مي كنم .اولين شاگردی كه می خواھد پا به كالس بگذارد ھمان پسرك خندانيست كه از نيمه راه برش گردانده ام و می خواسته پليس بشود ،شال گردن قرمز مرا ھم ھنوز برگردن دارد. نگاه مان در ھم تالقي می كند .معلم آينده جامعه خوش آمدی! ھمه شاگردان پشت سر او به كالس می آيند و بسرعت تمامی صندلی ھای كالس پر ميشود .و آنگاه با كنجكاوی به تخته سياه چشم می دوزند. انسانی ترين جمله ی عالم بر روی تخته كالس درس نوشته شده أست :چگونه ميشود جھانی بسازيم ،جھانی بھتر و برابر!*
منفعت کودکان بر ھر مالحظه و منفعت ملی ،مذھبی ،نژادی ،اقتصادی ،فرھنگی و ايدئولوژيک مقدم است!
به کمپين دفاع از حقوق کودکان بپيونديد. نھاد کودکان مقدمند ،کمپين بين المللی برای دفاع از حقوق کودکان است.
شماره ١٢١
١٦
د ن
F Gﯾ ﯾ ؛ ﯿ ز د ن ر!
شادی صبوری ين مقاله به ھدف نگاھی چند به موقعيت درد آور کودکان کار وخيابان در ايران نگاشته شده است. در حال حاضر جامعه ايران دقيقا مطابق نظريه تضاد يا ستيز ) Conflict (theoryاست .اين نظريه که با نوشته ھای کارل مارکس شھرت يافته ،ادعا ميکند جامعه از دو طبقه اجتماعی تشکيل شده است ،طبقه دارا و طبقه ندارا .اين دو طبقه پيوسته با يکديگر در حال تضاد و ستيز می باشند .طبقه دارا برای حفظ موقعيت خود تالش ميکند ،زيرا منافعش در آن است و طبقه ندارا برای برھم زدن اين وضع و رسيدن به دارايی و امکانات زندگی .از نظر مارکس ريشه اين درگيريھای قشری درجامعه به اقتصاد برمی گردد ،زيرا اقتصاد زيربناست و ساير نھادھای اجتماعی از جمله ،آموزش و پرورش و سياست روبنا ھستند و در صورت تغيير اقتصاد ،تمام نھادھای
ديگر نيز تغيير می يابد .مارکس ،مراحل تاريخ بشری را براساس ھمين نظامھای اقتصادی شرح می دھد) .ريمون آرون، مراحل اساسی انديشه در جامعه شناسی( بر پايه اين نظريه طبقه سرمايه دار آموزه ھايی را برای حفظ موقعيت خود در جامعه القا ميکند که طبقه کارگر و ضعيف را به تحمل مشکالت و سختی ھا برای دست يابی به امکانات اوليه زندگی فرا ميخواند .در چنين شرايطی است که کودکانی از ھمين خانواده ھای ضعيف و کم در آمد در سنين پايين تنھا برای باقی ماندن در رقابت زندگی ،مجبور به کار در شرايط دشوار جامعه می شوند .از اين رو کودکان کار در شرايط بسيار نامطلوب از نظر تغذيه ،بھداشت ،سالمت روح و ...قرار دارند .اين شرايط نابسامان غير از ھزاران مخاطرات ديگر مانند گرفتاری در دام اعتياد ،تکدی گری ،دست زدن به اعمال مجرمانه ،رو آوردن به فحشا و . . .است که در طول مدت حضورشان در عرصه کار و
خيابان با آنھا رو در رو می شوند و گويای آينده ای مبھم و ناشناخته برای خود اين کودکان و جامعه می باشد .در واقع کودکان کار پديده ای ھستند که به کمبود ھايی مانند :کمبود عاطفه ،توجه، عالقه و ...مبتال ھستند و در جامعه برای اين پديده ھا بايد چاره ای اساسی انديشيد. معضل کودکان کار در ايران نيز از مشکالت بنيادين در جايگيری طبقات اجتماعی است .امروزه در ايران از جانب حکومت برخورد ھای قابل تاملی با کودکان کار می شود و به جای چاره انديشی برای اين افراد ،تنھا دلسوزی ھای زود گذر و ناپايدار مرھم زخم آنھا می باشد که اوج گرفتن اين دلسوزی ھا منجر به کمک ھای مختصر مادی می شود که جز ترويج تکدی گری فايده ای اساسی برای آنھا ندارد .مشکل بزرگتر آن است که مسئولين ھيچ نگاه کارشناسانه و عميقی به اين موضوع ندارند و درصدد رفع اين معضل نيستند، وسازمانھا و نھادھا راه حل اين مشکل را به يکديگر واگذار می کنند. برای نمونه به نقل از جام نيوز يکی از سايتھای کامال طرفدار حکومت در ايران ،جاويد سبحانی فعال حقوق کودکان میگويد :ما برنامه منسجمی برای تغيير در خاستگاهھای اجتماعی اين کودکان نداريم. درآمار تخمينی سازمان جھانی کار در سال ١٩٩٥بيش از ٧١ /٤درصد کودکان بين ١٠تا ١٤سال در ايران از لحاظ اقتصادی فعال ھستند .متاسفانه نگاه عمومی در جامعه به کودکان کار مثبت و صحيح نيست و نگاھی بر گرفته از تحقير است و اين بيانگر فاصله فرھنگی
١٧
ادامه از صفحه پيش . . . مسئولين ايران با جامعه جھانی می باشد زيرا ما شاھد ھستيم که در دھه ١٦٩٠ جان الک طرحی پيشنھاد داد که بر اساس آن در تمامی محالت و مناطق شھری )مدارس کار( تشکيل شود که تمام کودکان از ٣تا ١٤سال موظف به حضور در آن مدارس شوند .در اين صورت ديگر کودکان ميل چندانی به کارکردن نداشتند ولی پس از گذشت ٤ قرن از اين رويداد ھنوز در ايران بر سر اين که مسئوليت ساماندھی کودکان کار به عھده چه ارگان يا سازمانی است اختالفاتی ديده می شود .مشکل اساسی اين است که ما قوانين و آييننامهھای اجرايی در اين زمينه کم نداريم ولی ارگانی حاضر به قبول اين مسئوليت نيست .کودکان کار و خيابان که جزء قشر ضعيف جامعه ھستند پيش از رسيدن به سن قانونی ،ناگزير وارد بازار کار میشوند و ھمين امر مانع رشد طبيعی، اجتماعی ،روانی و جسمانی آنھا میشود. ھيچ وقت آمار دقيقی از وضعيت و تعداد اين کودکان در دسترس قرار نگرفته تنھا آماری که از سوی مرکز آمار ايران از
شماره ١٢١
د ن بسيار اندکی از کودکان )دو درصد( تنھا به مشاغل غير متعارف شامل تنفروشی، خريد و فروش مواد و جيب بری می پردازند. با آمار بدست آمده از سازمان بھزيستی ميانگين درآمد اين کودکان ٢٣ ھزارتومان در روز است .مشکالت اقتصادی ،خانوادگی ،اجتماعی ،فرھنگی )آزار جسمی ،خشونت و ،(...قانونی نارسايی از وسيع ترين مشکالت کودکان کار در جامعه است .در ايران به دليل بی توجھی مسئوالن به کودکان کار با آسيبھای اجتماعی زيادی روبرو ھستند که ھيچ نظارت ھدفمندی بر روی آنھا انجام نمی گيرد ھمين بی توجھی عامل اصلی آوارگی و مبتال شدن اين کودکان به بيماری ھای سخت ميشود که ھرگز در به وجود آمدن آن سھمی نداشته اند.
تعداد کودکان کارارائه شده مربوط به سال ١٣٨٥است و طبق آن جمعيت کودکان کار در کشور يک ميليون و ٧٠٠ھزار نفر است .آماری که طی ٧ سال گذشته و باتوجه به افزايش مشکالت اقتصادی در ايران بايد به بيش از ٢ ميليون نفر رسيده باشد در يک جمع بندی ديگر برخی از کارشناسان آسيب ھای اجتماعی ،معتقدند جمعيت کودکان کار کشور حداقل بايد بيش از سه ميليون نفر باشد .براساس يافته ھای پژوھش گسترده سازمان بھزيستی ايران نتايج پژوھش طرح سنجش رفتارھای پرخطر در کودکان کار و خيابان در سال ١٣٩١ سن ورود کودکان به خيابان ٤ ،تا ١٨ سالگی بوده است و کودکان ١٠ساله بيشترين تعداد کودکان خيابانی را تشکيل می دھند.
از سال ١٣٧٧تاکنون به دفعات زيادی اقدام به جمع آوری کودکان کار و خيابان بعنوان ساماندھی آنان انجام گرفته است که جز صرف ھزينه و ايجاد مشکالت برای کودکان نتايج مثبتی برای آنان نداشته است و تا وقتی دولت جسارت تغيير در ساختار توزيع منابع و منافع را نداشته باشند و از اين مسير راھی به سوی تنھا راه واقعا ً مطمئن برای کاھش فقر که ھمان ايجاد شغل برای شھروند بالغ می باشد ،قادر به انجام اقدامات مؤثر برای کودکان کار و خيابانی نيستند و سرنوشت کودکان کار به اقدامات دولتھا برای بھبود کيفيت زندگی بزرگساالن بستگی محض دارد .
بيشتر کودکان خيابانی به کارھای متعارف به ويژه دستفروشی )/٢ ٧٣درصد( ،باربری و پادويی )٨ /٦ درصد( زباله گردی و جمع آوری ضايعات نان ) ٨ /٦درصد( و تکدی گری ٥ /٧درصد مشغولند و تعداد
اما راه حل اين مشکل با وجود مسائل مطرح شده تا در زندگی اقشار کم درآمد و خانواده ھای بیسرپرست و بد سرپرست تغييری حاصل نشود معضل کودکان کار و خيابان ھرگز حل نخواھد شد*.
شماره ١٢١
١٨
د ن
دا Hزا ? " ' " ? ر ? !
شمس الدين امانتی سيستم فکری غالب بر نحوه عملکرد مسئولين رژيم اسالمی ،ترکيبی است از حيله شرعی به منظور فريب افکار عمومی و سرکوب عريان تودەھای مردم تحت ستم براساس دين اسالم و مذھب تشيع ،که قدمت آن به طول عمر رژيم سرکوبگر اسالمی می باشد .مجريان اين سياست نه اينکه موفقيتی چندانی را در اين زمينه کسب نکردند بلکه اعمال سياست فريب و سرکوب منجر به شناخت واقعی از ماھيت ارتجاعی – مذھبی رژيم اسالمی و تنفر از اسالم شد توھم به رژيم اسالمی ،در ميان طيف وسيعی از خوديھای اين نظام در حال فروپاشی است ،رژيم اسالمی بمنظور جبران شکست اين پديده در ميان خوديھا، با توسل به زور ،دستگيری ،زندان، شکنجه و اعدام مخالفين سياسی خود جھت کسب اعتبار از دست رفته اش ،در ميان غير خوديھا به قلع و قمع مخالفين
سياسی خود ھمچنان ادامه می دھد ،که خوشبختانه در اين عرصه نيز موفقيت چندانی کسب نکرده است. توسل به پديده فريب و حيله شرعی در عرصه ھای گوناگون از جمله آموزش و پرورش اسالمی ،توسط مسئولين اين ارگان حکومتی که قرار است ،آموزش و پرورش ١٢ميليون و نيم دانش آموز را عھده دار باشند به امری روز مره و عادی تبديل شده است. به گزارش ايرنا ،فانی وزير آموزش و پرورش رژيم اسالمی ،در آغاز سال تحصيلی جاری در شھر اراک گفت، "آموزش و پرورش از ھشت ماه قبل فعاليت برای باز گشائی موفقيت آميز مدارس را آغاز کرده و در اين راستا امکانات الزم در استانھای مختلف کشور فراھم شده است". به گفته اين وزير دروغگو و فريبکار در دولت“تدبير و اميد“ ،تا کنون ،١٣ماه از وعده ھای پوچ و کذب نامبرده سپری شده است ،اما طی اين مدت نه تنھا در موردی که در اين نوشته کوتاه به آن اشاره خواھم کرد ،بلکه بيش از نود در صد از وعده
ھای وزير آموزش و پرورش رژيم اسالمی بی پايه و بدون پشتوانه اجرائی بوده و خواھند بود .وعده ھای دروغين اين وزير ،صدای نمايندگان مجلس اسالمی رژيم را نيز در آورده است ،تا جائيکه آنھا سعی در کشيدن وزير آموزش و پرورش به مجلس اسالمی و قصد استيضاح نامبرده را به بھانه بی لياقتی در جھت عدم اجرای سياست ارتجاعی-مذھبی بر مبنای سند تحول بنيادين آموزش و پرورش را در دستور دارند ،تا با توسل به حيله شرعی پوششی موقت بر عدم موفقيت سياستھای ارتجاعی -مذھبی رژيم اسالمی در نھاد آموزش و پرورش بگذارند ،تا در اين ارگان وابسطه به رژيم اسالمی ،پروژه فساد نيمه و نا تمام رحيمی معاون اول احمدی نژاد را ،در دولت "تدبير و اميد"، به اتمام رسانند. اما خبرگزاری دولتی مھر ،گزارشی تھيه کرده است که بعد از گذشت ٣۶سال از حاکميت اسالم در ايران ،تحت حاکميت اين دارو دسته مسلمان و ديکتاور در نوع خود خواندنی است. به گزارش خبرنگار اين خبر گزاری ،در دو دبيرستان دخترانه کوثر و دکترحسابی ،در شھرستان کوھدشت در استان لرستان بيش از ٢٠روز است که بهدليل نقص در وسايل گرمايشی به سيستم جديدی روی آوردهاند تا دانشآموزان برای حضور در کالسھای درس با خود پتو به مدرسه ببرند .اين وضعيت بهگونهای است که دانشآموزان مجبورند برای تحمل فضای سرد زمستانی کالسھا ،از پتوھايی استفاده کنند که از خانهھای خود میآورند"؟! اينگونه فشارھا بر زندگی مملو از فقر و
١٩
فالکت خانوادەھای دانش آموزان در حالی است که عالوه بر پرداخت ھزينه شھريه ساالنه ،ھزينه سرويس مدارس ،ھزينه لوازم التحرير و کتب درسی توسط والدين دانش آموزان ،اين سيستم نوين از خانه به دوشی در اين دو مدرسه دخترانه نيز بخشی از پروژه ای است که بدون سرو صدا جانشين بخاری نفتی و ساير وسائل گرمايشی رايج در مدارس کوھدشت خواھد شد ،با اين تفاوت که بدون ھزينه برای بخش اداری نوسازی ،توسعه و تجھيز مدارس استان لرستان ،جايگزين سيستم گرمايشی در دو مدرسه دخترانه در اين استان شده است. يکی از دانش آموزان دبيرستان کوثر به خبرنگار مھر ،میگويد" :وضعيت سرمای کالسھا به قدری حاد است که حتی نمیشود از ماژيک ھا استفاده کرد، چون تا چندکلمه با آنھا نوشته میشود يخ میزنند". اين دانشآموز ادامه میدھد "بچهھا مجبورند برای گرمشدن از خانه با خود پتو بياورند که اين ھم جوابگو نيست!". دانشآموز ديگری در حاليکه پتوی مسافرتی را به دور خود پيچانده است، میگويد" :باور کنيد قادر به يادگيری ھيچکدام از درسھا حتی رياضی که بسيار برايمان مھم است ،نيستيم چون سرمای شديد اجازه فکرکردن را از ما
شماره ١٢١
گرفته است". دانشآموز ديگری مدعی است" ،تاکنون به دليل وضعيت سرمای کالسھا برخی از دانشآموزان سرما خوردهاند". جالب ترين بخش اين گزارش ادعای مدير نو سازی است که سخنانش بر ھمان پاشنه و منوال سابق میچرخد .ھمان حيله شرعی غالب بر سيستم فکری وزير آموزش و پرورش رژيم اسالمی است که با متد حيله شرعی ،آموزش و پرورش يافته است. مديرکل نوسازی ،توسعه و تجھيز مدارس استان لرستان در اين رابطه در گفت و گو با خبرنگار مھر ،با رد مشکل سيستم گرمايشی اين دبيرستان ھا میگويد” ،در بازديدی که ھفته گذشته از دبيرستانھای کوھدشت داشتيم ،مشکل جدیای در اين زمينه وجود نداشت".؟! در ايران تحت حاکميت رژيم اسالمی، اشکارا در ھمه عرصه ھا با چنين مسئوالن بی درايت ،خشک مغز و دروغگو مواجه ھستيم .طبق اظھارات اين مأمور رژيم ،ادعای مسئولين اين مدارس کذب محض است و دانش آموزانی که در مدرسه و کالس درس، خود را با پتوئی که از خانه می آورند، پيچيده اند و از شدت سرما در کالس درس دستکش به دست ميکنند ،دروغگو و به احتمال قوی به اين مأمور رژيم و
د ن نظام حکومتی او که نماينده خدا در حکومت کردن بر بندگان است ،تھمت می زنند!؟ آنچه که به طور خالصه شرح آن رفت از جمله موانعی است که در فصل سرما ،در اغلب مدارس ايران عالوه بر اتالف وقت در امر آموزش و پرورش ،گاھا منجر به آتش سوزی بخاری ھای نفتی در کالس درس و نھايتا منجر به سوختگی، مسموميت ،خفگی و مرگ دانش آموزان خواھد شد )مدرسه دخترانه روستای شين آباد از توابع پيرانشھر(. ترس ناشی از اين گونه حوادث ،آموزش و فرا گيری در مدارس و مراکز آموزشی را با موانع جدی روبرو کردە و خواھد کرد .در چنين جو و فضائی دانش آموزان نه تنھا قادر به يادگيری نيستند بلکه ترس از اين نوع حوادث زمينه برای شادی، نشاط و نھايتآ قدرت خالقيت و يادگيری را از آنھا سلب خواھد کرد. اگر مسئوالن دزد ،فاسد و غارتگر امثال رحيمی ھا معاون سابق احمدی نژاد، آقازادە ھا و آقايان آنان که جزو سکاندارن اين نظام فاسد و سرکوبگرند و ھزينەھای دھھا ميليارد دالر برای گروھھای تروريستی و اعمال سياستھای ضدانسانی در عراق ،لبنان ،فلسطين سوريه و . . . اجازه دھند ،حل اين معضل با اختصاص دادن بودجه دزديدە شدە از جيب والدين دانش آموزان و ديگر کارگران و مزدبگيران ايران به سادگی قابل حل است. با پايان عمر ننگين رژيم اسالمی به اين ھمه ستم ،نابرابری و اجحاف نيز پايان دادە خواھد شد .در چنين شرايطی نه دانش آموزی بر اثر حوادث ناشی از بخاری ھای نفتی در آتش خواھد سوخت و نه دانش آموزان دبيرستانھای دخترانه کوثر و دکتر حسابی در شھرستان کوھدشت برای گرم شدن خود در کالس درس از خانه با خود پتو به مدرسه می آورند*.
شماره ١٢١
٢٠
د ن
وﯾ JKزاد +#م ا اهﯿ FزاJ ز ا ﯿ Nل د Nع از 6ق د ن
به كارزار "بھنام را آزاد کنيد" بپيونديد وضعيت بھنام ابراھيم زاده نگران کننده است بھنام ابراھيم زاده عضو کميته پيگيری برای ايجاد تشکلھای کارگری ،فعال دفاع از حقوق کودک و از رھبران و چھره ھای شناخته شده و محبوب کارگری در ايران است .او ھم اکنون در وضعيت نگران کننده ای در زندان رجايی شھر بسر ميبرد .بھنام از سوم دسامبر تا کنون در اعتراض به انتقالش به بند ١اندرزگاه زندان رجايی شھر که محل نگاھداری زندانيانی است که قتلی مرتکب شده و يا در بازار فروش مواد مخدر بوده اند ،و در اعتراض به پرونده سازی ھای جديد برای وی و رفتار خشونت بار و توھين آميز عليه او در اعتصاب غذا بسر ميبرد. از ھمين رو وضعيت جسمانی وی وخيم است و در اين مدت چند بار بيھوش گرديده و با افت شديد فشار خون روبرو شده است.
بھنام در روز ١٩دسامبر دست به اعتصاب غذای خشک زد و روز ٢١ دسامبر بدليل اينکه سه روزی ميشد که اعتصاب غذايش را به اعتصاب غذای خشک تبديل کرده بود ،بيھوش شد و وی را به بھداری بيمارستان انتقال دادند .اما بھنام اجازه نميداد که به وی سرم وصل کنند و در آخر در برابر اينکه تا سه روز ديگر خواستھای وی رسيدگی خواھد شد، با وصل کردن سرم به اعتصاب غذای خشک خود خاتمه داد ولی اعالم داشت که تا وقتی او را به بند زندانيان سياسی گوھر دشت ،يعنی سالن ١٢اين زندان انتقال ندھند به اعتصاب غذايش ادامه خواھد داد. بدنبال اين کشاکش ھا روز ٢٧دسامبر بھنام به جای انتقال به بند زندانيان سياسی )بند (١٢به بند دو زندان رجايی شھر
منتقل شد .و او با خواست بازگشت به بند زندانيان سياسی ھمچنان دراعتصاب غذا بسر ميبرد .بنا بر خبر ھا بر اثر اعتصاب غذا معده بھنام دچار خونريزی شده و در وضعيت جسمانی بدی بسر ميبرد. خواست فوری ديگر او اجرای فوری قانون تفکيک جرايم است. بھنام ابراھيم زاده ٤سال است که در زندان است و به ٥سال حبس محکوم شده است .اکنون رژيم اسالمی برای او پاپوش دوزی کرده و ميخواھد او را با اتھاماتی چون تماس با "احمد شھيد" و ھمكارى با مجاھدين محاکمه کند .بھنام به اين پرونده سازی معترض است و مقامات زندان او را با ضرب و شتم و دستبند تالش کرده اند به دادگاه ببرند .برای ھمين است که بھنام را به بند " ١اندرزگاه" رجايی شھر انتقال داده اند .وضعيت بھنام ابراھيم زاده بشدت نگران كننده است. جرم بھنام دفاع از حقوق کارگر ،حقوق و حقوق انسانھاست .بھنام ابراھيم زاده در زندان نيز سکوت نکرده و بر روی خواستھای انسانی خود پافشاری کرده است .از جمله آخرين نامه بھنام از زندان رجايی شھر است .او در اين نامه ضمن اشاره به وضعيت خود ،از وضعيت اسفبار ٧٠٠٠زندانی در اين گوھر دشت سخن ميگويد و از جھانيان ميخواھد از او و از خواستھايش و از زندانيان سياسی در ايران حمايت کنند. بھنام ابراھيم زاده بخاطر شکنجه ھای درون زندان از بيماريھای متعددی چون درد کليه ،خونريزی لثه ھا ،درد کمر و گردن رنج ميبرد .او نوبت عملی جراحی داشته است و مقامات قضايی جمھوری اسالمی مانع درمان او شده اند .اين
٢١ درحاليست که فرزند او نيما ابراھيم زاده به بيماری سرطان تحت درمان است و بھنام حتی از بودن در کنار فرزند بيمارش محروم است .خانواده بھنام نيز تحت فشار قرار گرفته اند. بھنام ابراھيم زاده جانش در خطر است. ما با اعالم كارزار " بھنام را آزاد کنيد" از مردم مدافع حقوق انسان در ايران, سازمانھای کارگری و نھادھای انساندوست در سراسر جھان دعوت ميكنيم كه براى نجات جان بھنام با اين كمپين بپيوندند .تنھا يك كارزار قوى و وسيع جھانى ميتواند بھنام را نجات بدھد. كارزار " بھنام را آزاد کنيد" يك كارزار ادامه دار بوده و از امروز ٢٧دسامبر ٢٠١٤برابر با ششم دى ماه ١٣٩٣آغاز به كار كرده وخواستار آزادى بھنام ابراھيم زاده است .اين كارزار در ادامه فعاليتھايش از شما دعوت ميكند كه در ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده فعاالنه و وسيعا شركت نماييد.
شماره ١٢١ در اطالعيه شماره ١٥گزارش کرديم که اتحاديه کارگران پست طی نامه ای به حسن روحانی حمايت خود را از بھنام ابراھيم زاده از رھبران کارگری در بند و خواستھای او اعالم کرده است. در ادامه اين ھمبستگی ريئس سراسری اين اتحاديه دنيس لمولين با ارسال عکسی که در آن کاغذی به دست گرفته و روی آن نوشته شده است "بھنام را آزاد کنيد" حمايت ھمه جانبه خود را از اين کمپين اعالم داشته است. در پيام اتحاديه کارگران پست در حمايت از بھنام ابراھيم زاده ،دنيس لمولين به نمايندگی از سوی ٥٤٠٠٠کارگر اين اتحاديه مينويسد: "از طرف ٥٤٠٠٠عضو اتحاديه پست کانادا خواستار آزادی بھنام ابرايھم زاده فعال کارگری و فعال دفاع از حقوق کودک که بطور ناعادالنه ای ٤سال است که در زندان است ،ھستم .ما ھمراه با نھادھای انساندوست در سراسر جھان نگرانی خود را اعالم ميکنيم .ما بويژه از وخامت بيشتر وضعيت جسمی بھنام ابراھيم زاده بعد از اعتصاب غذای اخير وی نگرانيم .ما ھمچنين نگران انتقال او به بند زندانيان غير سياسی و خطر جانی برای او ھستيم .ما درخواست آزادی فوری او از زندان ھستيم " کمپين برای آزادی بھنام ابراھيم زاده ادامه دارد. كميته مبارزه براى آزادى زندانيان سياسى كمپين برای آزادی کارگران زندانی نھاد كودكان مقدمند
نامه نيما ابراھيم زاده به پدرش بھنام ابراھيم زاده دنيس لمولين رئيس سراسری اتحاديه پست کانادا در حمايت از کمپين "بھنام را آزاد کنيد"
پدر عزيزم اين چند سال که تو در بند بودی من محکوم به بلوغ فکری شدم ھر چند ھنوز
د ن ھم از لحاظ ّ سن کودک حساب ميشوم اما بايد رشد و بلوغ را تصاعدی طیمیکردم تا بتوانم ھم تسکينی برای دردھای خودم باشم تا بتوانم محکم تر به جنگ بيماری بروم و ھم جای خالیتو را برای مادرم پر کنم ،تو برای از بين بردن کار کودک فعاليت ميکردی و اين يکیاز جرمھای تو بود که به زندان محکوم شوی اما من به عنوان فرزند تو که کودکی بيش نبودم حتی مجبور به کار کردن شدم و ھمين باعث شد تا بيشتر و بيشتر برای انسانھايیھمچون تو احترام قائل باشم چون زندگی خود را وقف فعاليت برای از بين بردن کار کودک کرديد. در اين چند سال کمبودھای عاطفی و احساسی زيادی داشته و دارم ھر بار که کودکی را به ھمراه پدرش ميبينم بی اختيار اشک میريزم و به فکر تمامی کودکانی ھستم که پدر دارند ولی از ديدنن پدرانشان محروم ھستند و بايد از پشت ميلهھا با پدرانشان مالقات کنند ،ولی باز به خودم دلداری ميدم و ميگم اين روزھا میگذره و تو آزاد ميشی و اين کمبودھا جبران میشه ،اما ھر دفعه که خبر شکنجه يا تبعيد به زندانی ديگر يا اعتصاب غذای تو را میشنوم تمام روح و جسمم گويی ھمچون تو به بند کشيده شده و استرس باعث ميشود که بيشتر و بيشتر بيماری بر من غلبه کند اما ھر بار که در شرايط بھتری ھستی و صدايت را از پشت تلفن میشنوم من ھم انرژی بيشتری ميگيرم و راحت تر به جنگ بيماری ميروم. تو بايد بمانی پدر ،بايد بمانی چون ما و خيلیھا به وجود تو نياز دارند ،تو بايد بمانی چون بودن تو باعث دلگرمی من، مادرم ،خانواده و خيلیاز کودکان کار و کارگرانی که تو به عشق اونھا متحمل زندان شدی ،میدونم که خيلیھا تو اين مدت که اعتصاب غذا کردی و االن يک ماه تو اعتصاب غذا ھستی ازت خواستند که اعتصاب غذا را بشکنی اما تو قبول
٢٢ نکردی اما تو بايد بمانی و ماندن تو ھم جسم سالم تری میخواد ،من و مامان ھم از تو میخواھيم که به اعتصاب غذا پايان بدی چون ما بيشتر از بقيه از نظر عاطفی و احساسیبه تو نياز داريم و بودن تو بزرگترين دلگرمیماست حتی پشت ميلهھای زندان ،پدرم ما از تو تقاضا داريم که به اعتصاب غذا پايان بدی و دوست داريم اين تقاضای ما را رد نکنی. دوستت دارم پدر عزيزم به اميد آزادی تمام پدران در بند
گزارشی از ھفته کارزار حمايت از بھنام ابراھيم زاده ١٨تا ٢٨دی برابر با ١٢تا ١٨ژانويه ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده بود .در اين ھفته نامه ھای حمايتی گرمی از اتحاديه سراسری کارگران سوئد "،"LO اتحاديه سراسری کارگران تونس " ،"UGTTسازمان کارگران ساختمانی در کردستان عراق و حمايت شبکه ھمبستگی کارگران خاورميانه و شمال آفريقا را دريافت کرديم .اين حمايت ھا ادامه دارد. در ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده ھمچنين تجمع ھای اعراضی در شھرھای لندن در انگليس ،تورنتو در کانادا و گوتنبرگ در سوئد برپا شد .که گوشه ای از تصاوير اين آکسيونھای حمايتی را در ضميمه ميتوانيد ببينيد. در ادامه برنامه ھاى ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده روز ٢٦دی ،برابر با شانزدھم ژانويه طوفان تويترى كه ھمزمان در كشورھای مختلف پيامھاى حمايت از بھنام و خواسته ھايش و ھمچنين خواسته بھنام را آزاد كنيد به صورت نوشته ھاى تويترى به مقامات جھانى ارسال گرديد.
شماره ١٢١ طومار حمايت از بھنام ابراھيم زاده كه پس از ھفته ھمبستگى نيز ادامه خواھد داشت دردسترس ھمگان جھت امضا قرار گرفته است .الزم به ذكر است با ھر امضا اين طومار يك نامه اعتراضى به سازمان جھانى كار ,اتحاديه اروپا و احمد شھيد ارسال ميشود. در ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده، برنامه پخش مستقيم کميته مبارزه برای آزادی زندانيان سياسی که شيوا محبوبی سخنگوی اين کميته ،ھرھفته در کانال جديد آنرا ارائه ميدھد ،به کمپين حمايت از بھنام ابراھيم زاده اختصاص يافت و بينندگان بسياری روی خط آمدند و حمايت خود را از بھنام ابراھيم زاده اعالم داشتند .ھمچنين يک بخش مھمی از برنامه تلويزيونی کارگران و يک دنيای بھتر به اين موضوع اختصاص داشت*.
د ن
GﯾOﯾ ن ?'/ ٢٤ ل = ﯾ کانال جديد ب رن ام ه ھ ای ٢٤ س اع ت ه خ ود را در ش ب ک ه "ن گ اه ش م ا" از م اھ واره ھاتبرد پخش ميکند. مشخصات شبکه "نگاه شما"
فرکانس١١٢٠٠ : پوالريزاسيون :عمودی سيمبل ريت٢٧٥٠٠ : FEC: ٥/٦ ب رن ام ه ھ ای ک ان ال ج دي د در شبکه نگاه شم ا را ھ م چ ن ي ن ميتوانيد از طريق GLwiz در گزينه تلويزي ون ھ ای اي ران ی مشاھده کنيد:
www.glwiz.com RSTت ل = ﯾ را ? دو ' ن و +8ﯾ ' ن ا Uع دهﯿ .
شماره ١٢١
٢٣
د ن
ز ن (/ﯿ Bا W X . Yا ' ر زاد Nر +#م ا اهﯿ Fزاد 8 J
بدنبال نشست افسانه وحدت سخنگوی نھاد کودکان مقدمند ،با مستولين سازمان عفو بين الملل )امنستی( در سوئد ،اين سازمان طی نامه ای ضمن اشاره به وضعيت وخيم بھنام ابراھيم زاده ،خواستار آزادی فوری و قرار گرفتن او تحت درمان و معالجه شده است .در بخشی از اين نامه آمده است ":عفو بين الملل بھنام ابراھيم را يک زندانی سياسی محسوب ميکند. ايشان يک مدافع حقوق بشر ھستند که تنھا به خاطر فعاليت مدنی در عرصه حقوق گارگران و حقوق کودکان دستگير شده اند.". روز ٨دی ،برابر با ٢٩دسامبر افسانه وحدت از طرف کمپين "بھنام را آزاد کنيد" با اليزابت لوفگرن سخنگوي سازمان عفو بين الملل "امنستي" در سوئد و برتيل اتوسون مسئول اتحاديه ھاي كارگري اين سازمان در شھر استکھلم ديدار داشت .بدليل وضعيت نگران کننده بھنام ايراھيم زاده ،اين ديدار به طور اضطراری انجام گرفت .در اين نشست افسانه وحدت در مورد وضعيت کارگران زندانی و فعالين حقوق انسانی در زندانھای حکومت اسالمی و بطور ويژه در مورد وضعيت بھنام ابراھيم زاده توضيحاتی داد .از جمله او در مورد وضعيت غير انسانی در زندانھا و بدتر شدن ھر روزه آن ،وضعيت بد غذايی و
بھداشت زندانھا و محروميت زندانيان از درمان بعنوان بخشی از شکنجه و آزار زندانيان توضيحاتی داد .افسانه وحدت بويژه در مورد بھنام ابراھيم زاده، اعتصاب غذای وی بخاطر انتقالش به بند زندانيانی که قتلی کرده اند و اذيت و آزارش در زندان و وضعيت وخيم جسمانی اش بدنبال شکنجه ھای درون زندان و بعد از اعتصاب غذايی که داشته است ،صحبت کرد و بر اھميت حمايتی جھانی از اين فعال کارگری زندانی تاکيد گذاشت .در عکس العمل به سخنان افسانه وحدت ،خام اليزابت با توضيح اينکه معموال عفو بين الملل در پرونده ھای خصوصی دخالت نميکند ،بر اھميت پرونده بھنام ابراھيم زاده و حمايت از او تاکيد گذاشت .نتيجه اين نشست تھيه نامه ای در حمايت از بھنام و محکومت رژيم اسالمی در قبال رفتارش با کارگران زندانی ،زندانيان سياسی و وضع اسفبار زندانھا خطاب به مقامات مسئول جمھوری اسالمی ،خامنه ای ،روحانی رئيس جمھور ،مجلس اسالمی و الريجانی رئيس قوه قضاييه جمھوری اسالمی بود .که ھمانجا اين نامه توسط پست و اينترنتی برای آنھا ارسال گرديد. کمپين "بھنام را آزاد کنيد" از سوی سه نھاد کميته مبارزه برای آزادی زندانيان سياسی ،کمپين برای آزادی کارگران
زندانی ،کودکان مقدمند در ٦دی برابر با ٢٧دسامبر اعالم شده است .کمپين برای آزادی بھنام ابراھيم زاده ادامه دارد .نامه بھنام ابراھيم زاده در مورد وضعيت خودش و وضعيت زندانيان در زندان رجايی شھر به زبانھای مختلف ترجمه و برای نھادھای کارگری و انساندوست در سراسر جھان ارسال شده است .به ھر شکلی که ميتوانيد با کمپين "بھنام را آزاد کنيد" ھمکاری کنيد. كميته مبارزه براى آزادى زندانيان سياسى كمپين برای آزادی کارگران زندانی نھاد كودكان مقدمند
ضميمه :ترجمه فارسی نامه حمايت سازمان عفو بين الملل )امنستی( سوئد از بھنام ابراھيم زاده استکھلم ٢٩ ،دسامبر ٢٠١٤ به :حسن روحانی رياست جمھوری اسالمی ايران طبق اخبار رسيده به ما ،مطلع گشتيم که وضع سالمتی آقای بھنام ابراھيم زاده بسيار وخيم است؛ ايشان از تاريخ ٣ دسمبر ٢٠١٤در اعتصاب غذا به سر ميبرند. بنا به اخبار رسيده آقای ابراھيم زاده در زندان منتقل شده اند و اکنون به بندی
شماره ١٢١
٢٤
د ن حقوق بشر ھستند که تنھا به خاطر فعاليت مدنی در عرصه حقوق گارگران و حقوق کودکان دستگير شده اند. بھنام اکنون چھار سال از پنج سال محکوميت خويش را سپری کرده و قرار است در ماه مارس ٢٠١٥آزاد شود. من خواھان آزادی بالفاصله ايشان بر مبنای مالحضات انساندوستانه ھستم تا بتواند در کنار فرزند خود باشد و ھمچنين به معالجه پزشکی دسترسی داشته باشد. اليزابت لوفگرن عفو بين الملل ،بخش سوئد
ادامه از صفحه پيش . . . فرستاده شده اند که متھمين به قتل و قاچاق مواد مخدر نگھداری ميشوند .شرايط اين بند بشدت نا مطلوب ھست و جان ايشان در خطر است .بھنام در اعتراض به شرايط زندان دست به اعتصاب غذا زده است. بنا بر اخبار رسيده اوضاع سالمتی ايشان
به خاطر شکنجه ھايی که متحمل شده بودند فی الواقع بسيار وخيم است .وی دچار نارسايی کليوی است ،اما با اين حال از خدمات درمانی محروم گرديده است .بعالوه فرزند ايشان از بيماری سرطان رنج ميبرند. عفو بين الملل بھنام ابراھيم را يک زندانی سياسی محسوب ميکند .ايشان يک مدافع
انتظار پاسخ سريع شما را داريم. عفو بين الملل شعبه سوئد کپی اين نامه برای خامنه ای ،صادق الريجانی رئيس مجلس اسالمی ،علی الريجانی رئيس قوه قضاييه جمھوری اسالمی ارسال شده است. ترجمه :سياوش آذری ــ )کمپين برای آزادی کارگران زندانی(
ده روز است که بھنام ابراھيم زاده به بند انفرادی ٢٠٩منتقل شده است اطالعيه شماره :١٥ "کمپين بھنام را آزاد کنيد" مطلع شديم که ده روز است بھنام ابراھيم زاده از چھره ھای شناخته شده و محبوب کارگری که در زندان رجايی شھر در بازداشت بود ،به بند انفرادی ٢٠٩منتقل شده است .در عين حال تماس و مالقات او با خانواده قطع است .علت تشديد فشار و شکنجه بر روی بھنام ابراھيم زاده و انتقالش به بند انفرادی ٢٠٩که ويژه بازجويی است ،روشن نيست .وضعيت جسمی بھنام وخيم است .او زير شکنجه
ھای درون زندان و اعتصاب غذای حمايت ھای تا کنونی از بھنام طوالنی ای که در اعتراض به اين فشار ابراھيم زاده-:
ھا داشته است ،در وضعيت جسمی بدی بسر ميبرد .جمھوری اسالمی در قبال سالمتی و جان او مسئول است. کمپين برای آزادی بھنام ابراھيم زاده ادامه دارد .با توجه به وضعيت اضطراری بھنام از ھمگان ميخواھيم که به ھر شکلی که ميتوانند حمايت خود را از او و خواستھايش اعالم کنند و به کارزار "بھنام را آزاد کنيد" بپيوندند .صدای بھنام ابراھيم زاده در سطح جھان باشيم. ١فوريه ٢٠١٥
اتحاديه سراسری کارگران سوئد ،ال او، اتحاديه سراسری کارگران تونس ،جی يو تی تی ،سازمان سراسری کارگران ساختمانی عراق ،شبکه ھمبستگی کارگری خاورميانه و شمال آفريقا، سازمان عفو بين الملل شعبه سوئد ،جمعی از زندانيان سايسی در زندان رجايی شھر ،اتحاديه کارگران پست کانادا و...
شماره ١٢١
٢٥
د ن
[ Gﯿ ﯿ 6رو ر 8ذه Bو رو ﯿ? د ن گفتگوی تلويزيونی افسانه وحدت با مانلی سدا آموزگار موسيقی کودکان
سالھاست که پژوھشگران ،به اين نتيجه رسيدند که موسيقی بر روان و ذھن انسان تاثيرات مثبت بسيار زيادی دارد و اين تاثيرگذاری تا حدی است که تغيير تم شاد، غمگين يا ھيجان انگيزه يک قطعه موسيقی ،موجب تغيير حاالت و روحيه شخص می شود و ھمين دليل باعث شد که پزشکان بخصوص روان پزشکان و طب فيزيکی و توان بخشی و کسانی در بخش کار درمانی فعال ھستند ،بسيار از روش موزيک تراپی يا موسيقی درمانی استفاده کنند و نتايج خيلی خوبی ھم تا به امروز در بيماران ديده شده است . از آنجايی که موسيقی در روند رشد فکری و خالقيت کودکان ،نقش کليدی دارد ،در مسايل آموزشی و تربيتی کودک ھم ھر روز توجه بيشتری را به خودش
جلب کرده است .آشنايی با موسيقی برای رشد بھتر و شکوفايی استعداد يک کودک با استفاده از سی دی ھايی که در اين زمينه تھيه شده ،از دوران بارداری مادر شروع می شود .موسيقی ای که اصطالحا کالسيک گفته می شود که البته صحيح نيست ،چون که سبک کالسيک فقط مربوط به يک دوران از تاريخ موسيقی است .بيشتر برای دوران
بارداری به مادران پيشنھاد می کنند. خصوصا بعد از تحقيقاتی که روی قطعات موتزارت نابغه ی موسيقی انجام شد .سه مورد بارز تاثير گذاری در کارھای او وجود داشت :رشد فکری و خالقيت ،تخيل و تجسم قوی تر و جنب و جوش و ھيجان .موسيقی تا حدودی ضريب ھوشی را افزايش می دھد و کسانی که می توانند يک ساز بنوازند از زندگی اجتماعی بھتری برخوردارند و در تحصيالت خود موفق ترند .تحقيقات ديگری ھم نشان داد ،کسانی که بطور منظم موسيقی کار می کنند ،بعد از مدتی شکل و قدرت کارايی مغزشون تعيير می کند .محققان اعالم کردند که مغز موسيقی دانان از لحاظ ساختار و عملکرد با ديگر افراد تفاوت ھای زيادی دارد .مثال قسمت ھايی از مغز که وظيفه ی توانايی ھای مھارتی و حرکتی و شنيداری و ذخيره ی اطالعات را بر عھده دارند ،به طور محسوسی رشد می کنند و و عمکرد آنھا روبه روز بھتر می شود .يک روانشناس اتريشی در اين باره می گويد :موسيقی می تواند ضريب ھوشی افراد را تا ھفت امتياز افزايش می دھد .موسيقی به دو شکل جسمی و روحی می تواند به انسان ھا کمک کند .حتا نشانه ھای مثبتی در
سه شنبه شبھا از ساعت ٢٣ /١٥تا ٢٣ /٣٠بوقت ايران ٢٠ /٤٥تا ٢١بوقت اروپای مرکزی لطفا ساعت پخش برنامه کودکان مقدمند را به ھمگان اطالع دھيد!
ما را از کيفيت برنامه ھا مطلع کنيد.
٢٦
مغز افراد سالمند و باالی شصت و پنج سال ديده می شود .در مورد کودکان ما متوجه می شديم که موسيقی به آنھا نظم و توجه و برنامه ريزی می آموزد و در زندگی آنھا بسيار موثر است. آموزش موسيقی برای کودکان تا چه حد مفيد است و کاربرد دارد؟ مانلی :پرداختن به يک ھنر در کنار تحصيل و آموزش کودکان ،می تواند برای آنھا بسيار مفيد باشد .موسيقی که از نقاشی و سفال گری و ھنرھای دستی، کمی مشکل تر بنظر می آيد ،سرگرمی فوق العاده جذابی برای کودکان است . در مورد يادگيری موسيقی برای کودکان، قبل از اينکه بخواھيم راجع به تاثير موسيقی بر روی روحيه ی آنھا صحبت کنيم .خيلی کوتاه ،اول راجع به اھمييت و کاربرد آن در زندگی و روند تحصيلی شان بگوييم .وقتی که شما با يک ساز در حال تمرين کردن ھستيد ،نت خوانی ميکنيد ،زمانبندیھا را رعايت کنيد و سعی می کنيد که صداھا را بھتر به حافظه خود بسپاريد .کلمات را مدت طوالنیتری در ذھن خود به خاطر
شماره ١٢١
بسپاريد .يک استاد دانشگاه دراين باره گفت» :ھيچ چيزی مانند موسيقی نمیتواند ھمه قسمتھای مغزی را فعال کند .زمانی که کودکان با موسقی آشنا میشوند قسمتھای زيادی از مغز آنھا به طور ھمزمان تقويت میشوند .کودکانی که موسيقی گوش میدھند قدرت شنيداری آنھا به طورقابل توجھی افزايش پيدا میکندکه ھمين عامل سبب میشود مھارتھای زبان آموزی آنھا رشد چشمگيری داشته باشد .اين کودکان بھتر میتوانند الگوھای زبانی را تقليد کرده و فراز و فرودھای خاص ھر زبان را تحليل کنند که ھمه اين مسائل به بھترين شکل میتوانند روی مھارتھای زبان آموزی تأثير مثبت داشته باشد .موسيقی ھمچنين میتواند روی رفتار کودکان تأثير مثبتی داشته باشد بطوری که کودکان زمانی که به شکل گروھی اقدام به آموزش موسيقی میکنند با مفاھيمی مانند ھمکاری ،بردباری و نظم گروھی آشنا شده و آنھا را به طور عملی میآموزند. امروزه ثابت شده كه حافظه میتواند از طريق موسيقی تقويت شود و افرادی كه
د ن از كودكی در معرض آموزش و بازيھای موسيقايی بودهاند ،حافظه بسيار بھتری دارند .ريتم ،ملودی ،ھارمونی و ...جزو عواملی ھستند كه موجب تقويت حافظه میشوند .شدت حس اعتماد به نفس کودکان را افزايش میدھد. من به ھمه والدين توصيه می کنم که بچه ھاشان را به کالس موسيقی بفرستند ،البته بدون توجه به اين تفکر که آيا موزيسين خواھد شد يا نه. پس تا اينجا ديديم که موسيقی چقدر در بخش آموزشی می تواند موثر واقع شود. حاال می رويم سراغ روحيه ی کودکان. با وجود اين ھمه فوايد موسيقی برای کودکان ،در ايران بچه ھا از موسيقی خوب و کال ھر نوع موسيقی محرومند. اگر بچه ھا حق ندارند سازی بنوازند ،يا خانواده آنھا توان مالی آن را ندارد ،اما می توانند با گوش دادن به موسيقی اقال از شادی و خوشحالی و ھيجان بھرمند بشوند .اين مسئله ای است که مذھب و حکومتی مثل حکومت ايران سخت جلو دارش است و وحشت عجيبی از خوشی و لذت بردن مردم دارد و نه تنھا کنسرت ھای پاپ و راک و حتا سنتی را کنسل می کند و مجوز نمی دھد و صدای زنان حتی برای زنان ھم دوباره ممنوع شد. بلکه با کنسرتھای کودکان ھم بسيار مشکل دارد و خيلی مواقع ھمان چند گروه فعال و سرشناس موسيقی کودک در ايران را ھم تحت فشار زيادی قرار ميدھد .بارھا و بارھا مامورينش به کالس ھای موسيقی ريختند و ضمن رعب و وحشت زيادی که برای بچه ھا ايجاد کردند ،سازھای آنھا را شکستند و توھين و تحقيرشان کردند .بارھا از موزيسن ھا درخواست کردند که موسيقی مذھبی و سفارشی برای بچه ھا تھيه و اجرا کنند. سر موضوع پوشش بچه ھای کوچک حتی زير ھفت سال روی صحنه ،به کرات پشت صحنه ،برخوردھای بسيار
٢٧
نامناسبی با اين کودکان شده است .به غير از اينھا ،شادی و ھيجان و خنده حق تمامی کودکان است و روحيه ی آنھا را سالم و سرحال بار می آورد .به ھمان اندازه ھم وقتی کودکان موسيقی افسرده و کليپ ھای نامناسب ببينند در روحيه ی آنھا تاثيرات منفی و مخربی خواھد گذاشت .راجع به موسيقی درمانی صحبت کرديم که از اونجايی که مذھب کال مخالف ھر گونه علمی ھست .اصال از موسيقی درمانی استقبال حمايتی نميکنه. وضعييت موسيقی کودکان و آموزش در مدارس و مھد کودک ھای ايران چگونه ست؟ اولين مشکل اينست که ما االن سال ھاست که آلبوم توليد شده مورد قبولی برای موسيقی کودکان نداريم .در دھه شصت ،برای آخرين بار يک آلبوم موسيقی کودک منتشر شد ،اثر ثمين باغچه بان که اين آلبوم خارج از کشور تھيه و اجرا شده بود و اول اجازه انتشار به اين آلبوم داده نشد ،اما مدتی بعد که نميدانم البته چقدر گذشته بود ،منتشر شد که سازنده اين اثر ،ديگر ايران را ترک کرده بود .بعد از آن تا مدتھا و مدتھا اثر
شماره ١٢٠
موسيقی برای کودکان توليد نشد ،کانون پرورش فکری اگرچه دوباره کار خودش را شروع کرد ،ولی مثل بقيه ی ادارات دولتی زير و رو شده بود ،کارھای بازنشر شده ھم اکثرا سانسور شده بودند. در نتيجه بچه ھا موسيقی مطلوب مربوط به سنين خودشان را نداشتند که بشنوند. از طرفی موسيقی حرام اعالم شد. ھنرستانھای موسيقی تعطيل شد. ارکسترھا منحل شدند و خيلی از نوازنده ھا و موزيسين ھای آکادميک بعالوه خوانندگان پاپ و سبک ھای ديگر ھمه از ايران رفتند .البته پيش از اين اتفاقات ھم مدارس تا جايی که من خبر دارم فقط کالس سرود خوانی داشتند. ولی اتفاق بدی که افتاد ،ممنوعيت موسيقی و بھتر بگويم ممنوعيت ھر گونه شادی و خوشحالی بود .شما به غير از اينکه حق حمل يک ساز را نداشتيد ،حق شنيدن موسيقی دلخواه را ھم نداشتيد، يعنی جلوی ماشينھا را می گرفتند و می پرسيدند که آيا ضبط صوت داريد؟ و اگر داشتيد ،ماشين را می گشتند تا ببيند چی گوش داديد و اگر موردی پيدا می شد، ھمان جا نوار کاست را می شکستند. جالبه که يک اصطالح جديد به موسيقی
د ن اضافه شد ،آن ھم موسيقی مجاز و غير مجاز بود .تعريف اين اصطالح اين بود اسالم جمھوری که اگر متن شعر مناسب ِ اسالمی نبود و اگر آھنگش شاد بود و می شد با آن رقصيد ،مسلما غير مجاز بود. خوب اين وسط موسيقی صرفا سنتی ايران باقی مانده بود و ھيچ رقيب و سبکی ديگری در عرصه ی موسيقی نداشت .در مدارس بچه ھا ورزش صبحگاھی را با خواندن اسم امامان و شعار انجام می دادند .تنھا وقت سال که سرودی و آھنگی شنيده می شد ،بھمن ماه بود .ما در مدرسه حق دست زدن ھم نداشتيم و يادم است معلم پرورشی وقتی ما بنا به دليلی می خواستيم دست بزنيم شايد کسی را تشويق می کرديم ،می گفت که دو انگشتی دست بزنيم .ظاھرا تا دو انگشت حالل بوده است! درس موسيقی کال وجود نداشت و مسئوليت ساختن ترانه ھا و اشعار کودکانه ھم به شعرای سرسپرده ،واگذار شده بود ،که بايد حاوی پيام اخالقی می بود و حتما رنگ و بوی مذھب می داشت .تمام زندگی موسيقيايی بچه ھا سرود ھايی بود اصطالحا انقالبی يعنی با موضوع انقالب يا ھمان چيزھايی که تلويزيون دولتی ھم پخش می کرد و دعای ربنای ماه رمضان ،محمدرضا شجريان و دو تا سرود مدرسه ای که شايد بيست سال تکراری پخش شد و ديگر اسباب خنده ھم نسل ھای من بود .از دھه ی ھفتاد به بعد شرايط تغيير کرد ،ھمان طور که گفتم موسيقی مجاز آمد ،در شھر ھا مغازه ھايی به اسم سی دی فروشی ھای مجاز باز شدند که تمام موزيکھای جديد داخلی و فرنگی در ھمين مغازه ھا رد و بدل می شد .ھنرستان ھا باز شده بودند .کنسرت برگزار می شد ولی حمل آلت موسيقی ھم ھمچنان ممنوع بود، سختگيری ھا کمتر شد و پای ”عمو ارگی ھا” به مھد کودک ھا باز شد .حاال ديگر بچه ھا در مھد کودک می توانستند يک
٢٨
شماره ١٢١
د ن
ادامه از صفحه پيش . . . ساعتی را در ھفته بزنند و بخوانند. مدارس فرقی نکرده بود ،بچه ھا را به خاطر داشتن يک واکمن و يک سی دی پلير يا چند تا عکس خواننده ،ممکن بود به راحتی از مدرسه اخراج کنند .اما اين ھيچ تاثيری در اشتياق بچه ھا به يادگيری موسيقی و رقص و آواز نداشت .اگرچه به مراکز موسيقی دايما يورش می بردند، به مھمانی ھای مردم در خانه ھاشان به خاطر پخش موسيقی ،بدون مجوز حمله ميکردند .اما بچه ھا موسيقی ھای قديم و جديد را از ھر راھی پيدا کردند و گوش دادند و زدند و رقصيدند .ظاھرا سالھای تلخ و عبوسی برای مردم گذشت ،اما وجود کنسرت ھای پاپ امروز ،تشکيل گروه ھای زير زمينی و ساختن کليپ موسيقی اعتراضی نشان دھنده ی عالقه ی ھرچه بيشتر نسل جديد به يادگيری موسيقی و خوانندگی و رقص است و اين نتيجه را حاصل کرد که پشت اين بگير و ببند ھا و تھديدات مداوم ،تمام مدت مردم خواستار چيزی بودند که جزيی از وجود يک انسان است .جزء عاطفه و احساساتشان .شايد با زور و تھديد تا حدودی مردم را بشود محدود کرد .اما احساسات انسانی را ھرگز نمی شود
سانسور کرد .اين حکومت مردم را و نسل کوچک متولد جنگ را محکوم به غم و عزاداری کرد ولی ھيچ کس نپذيرفت. االن نزديک نه ماه است که تمام کالس ھای موسيقی فرھنگسراھا تعطيل شده و می بينيد که در شھر تھران ،نوازنده ھای جوان بدون مجوز و با آگاھی به خطر و آزار و اذيتھای مامورين ،آمدند و در خيابانھا ساز می زنند .از آنطرف ميگويند که اجرای موسيقی و رقص و آواز در مھد کودکھا فاجعه است .بله ،فاجعه است البته نه برای بچه ھا ،بلکه برای کسانی که گذران زندگی شان ،از راه روضه خوانی و تزريق غم و اندوه و افسردگی به جامعه است. مردم در مقابل فقر و فالکتی که به آن دچارند ،بيشتر از قبل ھنر را حمايت ميکنند .حمايت از موزيسن ھايی که به خيابان آمدند ،کودکانشان که نياز به شادی و خنده و ھيجان دارند ،تا انرژی کودکيشان را تخليه کنند .مبارزه فرھنگی با حکومتی که سال در تالش نابودی فرھنگ و ھنر بوده است .وقتی که سر کالس از بچه ھای کوچک می پرسيدم برای چی آمدی کالس موسيقی؟ جواب می داد :اومدم خوشحال باشم .اومدم با دوستانم شادی کنم .وقتی بچه ھای کار
میآمدند ،می گفتند :اين چند ساعتی را که در ھفته در کالس موسيقی ھستيم ،باعث می شود که بتوانيم بقيه ی روزھا را بھتر تحمل کنيم و اميدوارم باشيم .االن ھم کالسھای گروھی موسيقی ما ،بازده خوبی برای بچه ھای جنگ زده سوری داشته و با آگاھی به اين که چه فجايعی را پشت سر گذاشتند و ھمچنان ھم سخت زندگی می کنند ،تالش می کنيم و تنھا ھدف مان اين است که روحيه شادی و زندگی را دوباره به آنھا باز گردانيم. در آخر ھم در جايی خواندم که آلبوم موسيقی مذھبی دارد برای بچه ھا توليد ميشود که احتماال بزور و بال در مدارس و مھد کودک ھا به خورد بچه ھا بدھند که مطمئنا اين پروژه تبليغاتی ھم راھی به جايی نخواھد بود. واقعييت جامعه ھمان نسل جوانش ھست که موسيقی را با ممنوعيت کامل به خيابانھا برد و کليپی از روحيه شاد و اميدوارش ساخت و به تمام آن سالھای غمبار و پر از اختناق دھن کجی کرد. واقعييت جامعه ،کودکانش ھستند که راھی کالس موسيقی می شوند و با منطق درست و ساده کودکانه شان می خواھند که ميان اين ممنوعيت ھا ،دنيای شادی را باھم بسازند*.
ادامه از صفحه ٨ـ افسانه وحدت. با بقدرت رسيدن . . .
که پدرش ،مادرش ،خواھر يا برادرش يا يک عزيزی از فاميلش به دست جنايتکار اين حکومت به قتل رسيده اند .دھه فجر را جشن میگيرند تا بر روی اجساد ريحانه جباری ھا دالرا دارابی ھا ،بھنام زارع ھا و بھنود شجايي ھا و . . .برای انقالبشان پايكوپی كنند .برای توليد كودكان كار و سونامی كار بزرگساالن جشن ميگيرند .برای اينكه مردم را از شدت تنگدستی وادار به فروش اندام ھای بدن خود مجبور كرده اند جشن میگيرند. به روی خون دهھا ھزار آزاديخواھی که به دار آويختند و يا تيرباران کردند جشن ميگيرند .آوازه اختالسھای نجومی
مقاماتشان در دنيا پيچيده است و دزدان و جنايتكاران بر سفره خالی مردم به عياشی مشغولند و پيروزی خود را جشن میگيرند .دھه فجر جشن يك درصد عليه بی حقوقی ٩٩درصد جامعه است .سعی رژيم در اين سالھای شوم حكومتش اين بوده كه انقالب ٥٧را از آن خود كند و آن را انقالب اسالمی نام نھد.
ابتدائیترين حقوق خود محروم و به بازار کار و خيابان ھا کشيده شده اند تا کمک خرج خانه باشند .درس خواندن برای بخشی از مردم ھرسال بيش از سال پيش به پديده ای تجملی و لوكس تبديل شده و از دسترس مردم زحمتکش بدور و ھر روز دور تر ميشود .دستاورد ٣٦سال حكومت اسالمی دهھا ھزار کودکی است که برای ارتزاق در ميان زباله ميگردند. کودکان و زنانی که کارتون خواب شده اند .ميليونھا كودك كه از چرخه تحصيل باز مانده اند .دستاوردش ھزاران کودکی
٢٢بھمن و انقالب از آن مردم است كه برای رفاه ،سعادت و آينده ای بھتر به ميدان آمدند .انقالب تا سرنگونی اين رژيم و نجات كودكان از سوء تغذيه ،فقر و بی آيندگی ادامه دارد*.
٢٩
د ن
شماره ١٢١
ﺗﻮي ﺟﻴﺒﻢ دارم و اﺟﺎزه ﻧﻤﻴﺪم ﻛﺴﻲ اذﻳﺘﺖ ﻛﻨﻪ. ﺣﺎﻻ ﺧﻴﺎل دﺧﺘﺮك راﺣﺖ ﺷﺪه ﺑﻮد .ﭘﺪر ﻗﻬﺮﻣﺎن و ليال يوسفی
او وا ﯾ ا ؟
ﺷﺠﺎﻋﺶ ﺑﺎ ﻳﻚ ﭼﺎﻗﻮي ﮔﻨﺪه آﻧﺠﺎ ﺑﻮد .ﺗﺮس ﻫﺎﻳﺶ ﻫﻤﻪ رﻓﺖ .ﭘﺪر را ﺑﻮﺳﻴﺪ و دوان دوان ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﻟﻴﻮان ﭼﺎي ﺑﻪ دﺳﺖ ،ﻛﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه ي ﺳﺎﻟﻦ و ﮔﻔﺖ :ﺧﻮب ﺷﻤﺎره ي ﺗﻠﻔﻦ اش را ﺑﺪه! ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺮ ﻛﻼس .ﭘﺪر در ﺑﻴﻦ ﺳﺮﻣﺎ و آﻓﺘﺎب ﭘﺮﻳﺪه رﻧﮓ ﭘﺬﻳﺮاﻳﻲ اﻳﺴﺘﺎده ﺑﻮدم .ﭘﻨﺠﺮه اي ﻛﻪ ﻣﺸﺮف ﺑﻪ ﺣﻴﺎط اﻻن ﺑﻬﺶ زﻧﮓ ﻣﻲ زﻧﻢ و ﻣﻴﺎد ﭘﻴﺸﺖ! آﺧﻪ ﻛﺸﺘﻲ ﭘﺎﻳﻴﺰ ،ﺗﻤﺎم روز ﻫﻤﺎن ﺟﺎ اﻳﺴﺘﺎد ﻛﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﻲ آن ﻣﺪرﺳﻪ ي دﺧﺘﺮاﻧﻪ اﺳﺖ .از آﻧﺠﺎ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻲ ﺣﻴﺎط ﺧﻮدﺗﻮ ﺑﭽﻪ از ﮔﺮﻳﻪ! آروم ﺑﮕﻴﺮ .دﺧﺘﺮك ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ اﻳﺴﺘﺎدﮔﻲ از ﻫﺮ اﻋﺘﺮاﺿﻲ ﺑﻪ رﻓﺘﺎر ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﺪﺗﺮ و ﻣﺪرﺳﻪ را ﺑﺒﻴﻨﻲ و آدم ﻫﺎ را ﺑﻪ راﺣﺘﻲ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺗﻮي ﺟﻴﺐ ﻫﺎﻳﺶ را ﮔﺸﺖ و ﺑﺎ دﺳﺘﻲ ﻟﺮزان ﻛﺎﻏﺬ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد. ﺑﺪﻫﻲ و ﺣﺘﺎ ﺣﺮف ﻫﺎﻳﺸﺎن را ﺑﺸﻨﻮي .در آن ﻣﭽﺎﻟﻪ ﺷﺪه ي ﺻﻮرﺗﻲ رﻧﮕﻲ را ﺟﻠﻮي ﺻﻮرت آن اﭘﻴﺰود ﺑﺮ اﺳﺎس ﻟﺤﻈﺎت واﻗﻌﻲ از زﻧﺪﮔﻲ ﻛﻮدﻛﺎن ﻟﺤﻈﺎت ﺣﻴﺎط ﺧﺎﻟﻲ از ﺷﺎﮔﺮدان ﺑﻮد .ﺷﺎﻳﺪ ﺗﺎزه ﺑﻪ ﺳﺮ زن ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ .ﺑﺎ ﭘﺪرش ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ .ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد؛ اﻃﺮاف ﻣﺎ اﺳﺖ . ﻛﻼس ﻫﺎ رﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ،ﺑﺎ اﻳﻦ وﺟﻮد ﻳﻜﻲ دو ﺗﺎ از ﺳﺮﻳﻊ ﺧﻮدم را ﻣﻲ رﺳﺎﻧﻢ .دﺧﺘﺮك ﻛﻤﻲ آرام واﻟﺪﻳﻦ ،ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﺎ از ﻣﺎدران ﻫﻨﻮز ،ﭘﺸﺖ در ﮔﺮﻓﺖ .دوﺑﺎره زن از او ﭘﺮﺳﻴﺪ :آﺧﻪ ﭼﻲ ﺷﺪه؟ ﻣﺪرﺳﻪ اﻳﺴﺘﺎده ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﺎﻫﻢ ﺣﺮف ﻣﻲ زدﻧﺪ .ﻫﻤﻪ ﺟﺎ دﺧﺘﺮك ﮔﻔﺖ :درﺳﻤﻮ ﺑﻠﺪ ﻧﺒﻮدم ،ﻣﻌﻠﻢ ام ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻛﺖ و آرام ﺑﻮد ﻛﻪ؛ ﻳﻚ ﻣﺮﺗﺒﻪ در راﻫﺮوي ﻣﺪرﺳﻪ اﮔﺮ درس ﻧﺨﻮﻧﻲ ،ﻣﻴﺒﺮﻣﺖ و ﻣﻲ اﻧﺪازﻣﺖ در ﺳﻴﺎه ﺑﻪ ﺷﺪت ﺑﻪ ﻫﻢ زده ﺷﺪ و ﻳﻚ دﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﮔﺮﻳﺎن و ﺟﻴﻎ ﭼﺎل ﻣﺪرﺳﻪ و ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻫﻢ ﺧﺒﺮ دار ﻧﻤﻴﺸﻪ! زﻧﺎن زﻧﺎن از ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﭘﺎﻳﻴﻦ آﻣﺪ و ﭼﻨﺎن ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﻲ دوﻳﺪ آﻫﻲ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ و ﺳﺮاﻳﺪار ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺮي ﺗﻜﺎن داد .ﺑﻌﺪ از ﻛﻪ ﺳﺮاﻳﺪار ﻣﺪرﺳﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺎﻧﻊ ﺧﺮوج او از رﻓﺘﻦ آﻧﻬﺎ ،دﺧﺘﺮك آﻧﻘﺪر آﻧﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﭘﺪرش رﺳﻴﺪ.
از صفحه فيسبوک کودکان مقدمند ديدن کنيد ،عضو اين صفحه بشويد و با آن ھمکاری کنيد .اخبار، مقاالت ،عکس و ھر اطالعی از وضعيت کودکان را دراين صفحه منتشر کنيد )(Kodakan moghadamand
ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﺸﻮد .اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ در را ﺑﺎز ﻛﺮد .ﻣﺤﻜﻢ ﺧﻮرد ﺑﻪ داﺳﺘﺎن را ﺑﺮاي ﭘﺪرش ﻫﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮد .ﭘﺪرش ﻛﻤﻲ
دبير نھاد کودکان مقدمند کريم شامحمدی
ﻳﻜﻲ از ﻣﺎدراﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﻮز آﻧﺠﺎ اﻳﺴﺘﺎده ﺑﻮدﻧﺪ .ﺻﺪاي ﻓﻜﺮ ﻛﺮد .اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ ،اﮔﺮ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ي ﻛﻮدك را
تماس با نھاد کودکان مقدمند
ﮔﺮﻳﻪ اش ﻣﺤﻠﻪ را ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﺑﻮد .ﮔﻔﺖ :ﺑﺎﺑﺎم! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻨﺪ ،ﺷﺎﻳﺪ او ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﺮﻧﮕﺮدد .ﺑﻪ او ﻣﻲ ﺧﻮام! ﻣﻲ ﺧﻮام ﺑﺮم ﺧﻮﻧﻪ!!! و آﻧﻘﺪر ﺑﻲ ﮔﻔﺖ :دﺧﺘﺮم ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺮدي ﺳﺮﻛﻼس و از ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﻗﺮاري و ﺗﻘﻼ ﻛﺮد ﻛﻪ ﺳﺮاﻳﺪار و ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﻛﺎﻣﻼ دﺳﺖ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﻲ ،دوﺑﺎره دﺧﺘﺮك ﺑﻲ ﻗﺮار ﺷﺪ ،اﻣﺎ ﭘﺪر و ﭘﺎﻳﺸﺎن را ﮔﻢ ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ .ﻳﻜﻲ از ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ از او ﻣﺠﺎﻟﺶ ﻧﺪاد و اداﻣﻪ داد :ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﺎ آﺧﺮ زﻧﮓ ﻫﻤﻴﻦ ﭘﺮﺳﻴﺪ :ﭼﻲ ﺷﺪه؟ ﭼﻪ اﺗﻔﺎﻗﻲ اﻓﺘﺎده؟! دﺧﺘﺮك ﺟﺎ واﻳﻤﻴﺴﻢ و ﺗﻮ ﻣﻲ ﺗﻮﻧﻲ ﻣﻨﻮ از ﭘﻨﺠﺮه ي ﻛﻼس ﺳﺌﻮال او را ﺑﻲ ﺟﻮاب ﮔﺬاﺷﺖ و ﻫﻖ ﻫﻖ ﻛﻨﺎن ﺑﺒﻴﻨﻲ .دﺧﺘﺮك ﻫﻨﻮز ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪه ﺑﻮد .ﭘﺪرش ﮔﻔﺖ: ﮔﻔﺖ :ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﻣﻲ ﺧﻮام! ﻳﻜﻲ از ﻣﺎدرﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮدش آﻣﺪ از ﻫﻴﭽﻲ ﻧﺘﺮس! ﻣﻦ ﻳﻚ ﻛﺎرد ﺑﺰرگ آﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ
karimshamohammadi@yahoo.se
barnenforst@hotmail.com Tel: 0046-702468454 Fax: 0046-706199054 Address: Barnen Först Box 48 151 21 Södertälje Sweden سردبيرنشريه فارسى سيامک بھاری siabahari@yahoo.com نشريه فارسى ماھانه منتشر ميشود و در سايت كودكان مقدمند قابل دسترس است.
www.barnenforst.com
٣٠
شماره ١٢١
د ن
خواستھای فوری جنبش دفاع از حقوق کودکان نھاد کودکان مقدمند به منظور تسھيل پيشروی و متشكل ش دن ھ رچ ه ب ي ش ت ر ج ن ب ش دف اع از حقوق کودکان و احقاق حقوق کودک مفاد زير را بعنوان خواستھای فوری و حداقل جن ب ش دف اع از حقوق کودکان در ايران اعالم ميدارد: ١ــ تضمين و تامين امکانات رفاھی ،آموزشی ،بھداشتی و درمانی کودکان برابر آخرين استانداردھای جھانی بوسيله دولت .دولت موظف است استاندارد واحدی از رفاه و امکانات رشد مادی و معنوی کودکان و نوجوانان را ،در باالترين سطح ممکن ،تضمين کند و کمک ھزينه ھای الزم و خدمات رايگان پزشکی و آموزشی و فرھنگی را مستقل از وضعيت خانوادگی کودکان و نوجوانان تامين کند. ٢ــ ايجاد مھد کودک ھای مجھز و مدرن به منظور برخورداری ھمه کودکان از يک محيط زنده و خالق تربيتی و اجتماعی ،مستقل از شرايط خانوداگی . ٣ــ تضمين حقوق برابر برای ھمه کودکان صرفنظر از محل تولد ،انتساب به مليت يا مذاھب مختلف .ممنوعيت ھرنوع تبعيض عليه کودکان دختر و پسر ،مھاجر و غير مھاجر و کودکانی که داخل يا خارج ازدواج بدنيا آمده باشند. ٤ــ ممنوعيت کار حرفه ای برای کودکان و نوجوانان ٥ــ لغو کليه قوانين قصاص و اعدام درمورد کودکان ،ممنوعيت نگھداری کودکان در زندان .ايجاد مراکز بازآموزی با امکانات رفاھی ،آموزشی و پرورشی مدرن ھمراه با کمک ھای مؤثر پزشکی و روانپزشکی برای نوجوانان بزھکاربا ھدف بازگرداندن زندگی شايسته به آنان. ۶ــ ممنوعيت حجاب کودکان! ٧ــ کودک مذھب ندارد .کودکان بايد از ھر نوع دست اندازی مادی و معنوی مذاھب و نھادھای مذھبی مصون باشند .جلب افراد زير شانزده سال به فرقه ھای مذھبی و مراسم و اماکن مذھبی ممنوع است. ٨ــ ممنوعيت دخالت مذھب در آموزش و پرورش و لغو فوری تبعيض و تمايز در ھمه عرصه ھا و سطوح آموزشی ميان دختر و پسر .مختلط شدن مدارس در ھمه سطوح تحصيلی ٩ــ مقابله قاطع قانونی با استفاده جنسی از کودکان ،حتی تحت نام ازدواج ،جرم سنگين جنايی محسوب ميشود. رابطه جنسی افراد بزرگسال با افراد زير ١٨سال ،ولو با رضايت آنھا ،ممنوع است و جرم محسوب ميشود . ١٠ــ ممنوعيت ھر نوع آزار کودکان در خانواده ،مدارس و موسسات آموزشی و در سطح جامعه بطور کلی. ممنوعيت اکيد تنبيه بدنی .ممنوعيت فشار و آزار روانی و ارعاب کودکان. ١١ــ ممنوعيت بخدمت گرفتن کودکان در نھادھای نظامی ،انتظامی و امنيتی. اين مطالبات فوری جنبش انسانی دفاع از حقوق کودکان در ايران و خواستھای حداقل و عاجل برای رھانيدن کودکان از محروميت و بيحقوقی و دست درازی مذھب و مقابله با کودک آزاری سيستماتيک توسط جمھوری اسالمی است .نھاد "کودکان مقدمند" ھمه انسانھايی که قلبشان برای حقوق کودک ميطپد و کليه تشکلھا و نھادھای مدافع حقوق کودک را بمبارزه برای تحقق اين خواستھا فراميخواند.
برپايی يک دنيای بھتر برای کودکان ممکن است ،به نھاد کودکان مقدمند بپيونديد!