کودکان مقدمند

Page 1

‫سردبير؛ سيامک بھاری‬

‫بھمن ماه ‪١٣٩٣‬‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪www.barnenforst.com‬‬

‫‪siabahari@yahoo.com‬‬

‫ﻣﺒﺎدا ﻣﺪرﺳﻪ ام دﻳﺮ ﺷﻮد!‬

‫ﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻛﻢ ﻣﻲ ﺳﭙﺎرﻳﺪ‬ ‫ﺗﻴﺮ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﻧﺰﻧﻴﺪ‪....‬‬ ‫ﻛﻪ اﺣﺴﺎس زﻧﺪﮔﻲ را ﺑﺎ ﺧﺎك ﺑﮕﻮﻳﻢ‪.‬‬ ‫ﻣﻐﺰ ﻣﺮا از ﻫﻢ ﻧﭙﺎﺷﻴﺪ ﻣﮕﺮ آﮔﺎﻫﻲ و رﻧﺞ ﻣﺮا‬ ‫ﺧﺎك ﮔﻮرم ﺣﺲ ﻛﻨﺪ‪.‬‬ ‫ﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻛﻢ ﻣﻲ ﺳﭙﺎرﻳﺪ ﺑﺎز ﺑﮕﺬارﻳﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﺮا‬ ‫ﺷﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﺧﺎك رﻣﺰ ﻧﮕﺎﻫﻢ را‬ ‫اﺷﻚ زﻻﻟﻢ را ﺑﺪاﻧﺪ ﭼﻴﺴﺖ‪.‬‬ ‫دﺳﺖ ﻫﺎﻳﻢ را ﻧﺒﻨﺪﻳﺪ‬ ‫ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺎك ﮔﻮرم ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ‬ ‫ﺑﺮاﻳﻢ ﻣﺮگ ﺑﻬﺘﺮ از ﺑﻨﺪﮔﻲ ﺑﻮد‪.‬‬ ‫ﺷﺶ ﻫﺎي ﻣﺮا از زﻧﺪﮔﻲ در ﺧﻮدﻛﺎﻣﮕﻲ ﺧﺎﻟﻲ ﻛﻨﻴﺪ‪.‬‬ ‫ﻣﺒﺎدا ﻛﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﭘﺮ ﺷﻮد از اﻳﻦ ﻫﻮا‬ ‫زﺑﺎن ﺳﺮﺧﻢ را ‪ ،‬ﺣﻨﺠﺮه ام را ﻛﻨﺎرم ﺑﮕﺬارﻳﺪ‬ ‫ﻛﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﻛﻨﻢ‬ ‫دم ﺑﻪ دم آزادي ام را‬ ‫ﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻛﻢ ﻣﻲ ﺳﭙﺎرﻳﺪ زﻧﺠﻴﺮ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻢ ﻧﺒﻨﺪﻳﺪ‬ ‫ﻣﺒﺎدا ﻣﺪرﺳﻪ ام دﻳﺮ ﺷﻮد!‬ ‫ﺷﺠﺎﻋﺖ واﭘﺴﻴﻦ درس ﻣﻦ اﺳﺖ‬ ‫ﮔﺮ ﻣﺮا زﻫﺮي ﺑﻨﻮﺷﻴﺪ‬ ‫ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ آزادﮔﻲ‬ ‫ﺑﺮﺗﺮ از ﻳﻚ ﻋﻤﺮ‬ ‫زﻧﺪﮔﻲ در ﺑﺮدﮔﻲ ﺳﺖ‬

‫رﺳﻮل ﺑﺪاﻗﻲ‪،‬‬ ‫زﻧﺪان رﺟﺎﻳﻲ ﺷﻬﺮ‬ ‫ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ ﺑﻬﻤﻦ ‪93‬‬

‫ رزار ا زاد ن ز ا ‬ ‫رسول بداغی‪ ،‬محمود باقری و عبدالرضا قنبری‬

‫در اﯾن شما ره ميخوانيد‪:‬‬ ‫ـ حق کودک پس از ‪ ٣٦‬سال ‪ . . .‬سيامک بھاری‬ ‫ـ کارزار برای آزادی معلمين زندانی‬ ‫ـ حکومت اسالمی پاﯾان کودکی ‪ . . .‬افسانه وحدت‬ ‫ـ کودک و آسيب ھای جنگی‪ ،‬ليال ﯾوسفی‬ ‫ـ شرﯾک ضجه ھای من ‪ . . .‬احسان رﯾاحی‬ ‫ـ ﯾک خاطره از نزدﯾک‪ .. .‬رکسانا تالرمی‬ ‫ـ ترحم ﯾا حماﯾت‪ ،‬نياز کودکان کار‪ .‬شادی صبوری‬ ‫ـ دانش آموزانی که پتو به ‪ . . .‬شمس الدﯾن امانتی‬ ‫ـ صفحات وﯾژه آزادی بھنام ابراھيم زاده‬ ‫ـ تاثير موسيقی بر روند رشد ذھن کودک‪ ،‬مانلی‬ ‫سدا‬ ‫ـ اپيزود‪ ،‬آﯾا واقعا او ﯾک معلم است؟ ليال ﯾوسفی‬


‫ د ن ‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٢‬‬

‫و‬

‫ آ دك از ‪ ٣٦‬ل ! ‬

‫ا ‬

‫)('& ﯿ ‪ # $‬ر ‬ ‫بزودی حکومت اسالمی ايران ‪ ٣٦‬ساله‬ ‫ميشود‪ .‬در طی زمامداری جمھوری‬ ‫اسالمی وضعيت کودکان چگونه بوده‬ ‫است‪ .‬ارزيابی اين دوران مضمون‬ ‫گفتگوی نشريه کودکان مقدمن با سيامک‬ ‫بھاری است‪.‬‬ ‫نشريه کودکان مقدمند‪ :‬گر بطور کوتاه‬ ‫مختصر و عمومی و کلی بخواھيد‬ ‫وضعيت کودکان را در طی حکومت‬ ‫جمھوری اسالمی توضيح بدھيد‪ ،‬چه می‬ ‫گوييد؟‬

‫سيامک بھاری‬

‫سالم به شما و خوانندگان نشريه‪ ،‬راستش‬ ‫يک مثالی ھست که ميگويند به شتر گفتند‬ ‫چرا گردنت کجه‪ ،‬گفت من کجام راسته که‬ ‫گردنم نباشه! حاال مصداق اين مثال کل‬ ‫حکومت جمھوری اسالمی است‪ .‬بدون‬ ‫ترديد خواھم گفت ما با يک فاجعه تمام و‬ ‫کمال روبروييم‪ .‬کودکی يک کابوس‬ ‫ھولناک در اين حکومت است‪ .‬و ضعيت‬ ‫کودکان از آنچه مينمايد‪ ،‬بسيار رقت بارتر‬ ‫و مصيبت بار تر است‪ .‬ھيچ درجه از‬ ‫بھبود در ھيچ زمينه ای را نمی توان نشان‬ ‫داد‪ .‬خود حکومت جمھوری اسالمی ھم‬ ‫راستش قارد نيست ادعا کند که در قبال‬

‫کودکان کار ويژه ای کرده باشد‪ .‬وانگھی‬ ‫حق کودکان اتوماتيک به وضعيت عينی‬ ‫جامعه بر ميگردد‪ .‬به سطح رفاه جامعه‬ ‫نگاه کنيد‪ .‬زير سه ميليون تومان در آمد‪،‬‬ ‫يعنی خط فقر! حاال خانواده ھای کارگری‬ ‫و کال مزد بگيران جامعه و ميليونھا کودک‬ ‫اين خانوارھا چگونه حقشان تامين ميشود؟‬ ‫وقتی ميگويم فاجعه واقعا ھيچ اغراقی در‬ ‫کار نيست‪ .‬مناسبترين کلمه برای توضيح‬ ‫وضعيت کودکان در ايران ھمين است‪ .‬ما‬ ‫با يک فاجعه تمام وکمال روبروييم‪.‬‬ ‫شاخص ھای معتبر در باره رفاه کودکان‬ ‫را مقابل ھر آدم منصفی بگذاريد و بگوييد‬ ‫طبق اين شاخص ھا وضعيت کودکان در‬ ‫ايران را ارزيابی کن‪ .‬در ھر زمينه ای‪،‬‬ ‫تعذيه ای‪ ،‬رفاھی‪ ،‬فرھنگی‪ ،‬بھداشت و‬ ‫درمان‪ ،‬آموزش و پرورش‪ ،‬ورزش‪ ،‬تفريح‬ ‫‪ ،‬بازی و سرگرمی‪ ،‬امنيت و خالقيت و ‪. .‬‬ ‫‪ .‬بی ھيچ ترديدی خواھد گفت وضع خراب‬ ‫است‪ .‬حتما به ما ميگويد تيتر مطلب را‬ ‫تصحيح کنيد‪ ،‬بنويسيد حقوق پايمال شده‬ ‫کودکان بعد از ‪ ٣٦‬سال حکومت جمھوری‬ ‫اسالمی ايران‪.‬‬ ‫نشريه کودکان مقدمند‪ :‬بسيار خوب برويم‬ ‫سراغ ھمين شاخص ھا‪ ،‬شما دوران‬ ‫حاکميت جمھوری اسالمی را با چه مؤلفه‬ ‫ھای اساسی تعريف ميکند؟‬ ‫سيامک بھاری‪:‬بنظرم چند مؤلفه اساسی‬ ‫کل دوران سياه جمھوری اسالمی را‬ ‫مشخصا در رابطه با حقوق کودکان تعيين‬ ‫ميکند‪ .‬در باره آنھا در سؤال پيش مختصر‬

‫فشره نکاتی را گفتم‪ .‬حاال اگر ھمان مؤلفه‬ ‫ھا را در اجزای اجتماعيش توضيح دھيم و‬ ‫البته شما ھم از من بپذيريد‪ ،‬اينھا ھستند‪:‬‬ ‫كودكان و انقالب‪ ،‬مدارس و تغيير فضاى‬ ‫آموزشى‪ ،‬حجاب اجبارى‪ ،‬تفكيك مدارس‬

‫دخترانه و پسرانه و كتابھاى درسى و‬ ‫فضاى آموزشی‪ ،‬كودكان‪ ،‬جشن تكليف‪،‬‬ ‫نوجوانان و جنگ ‪ ٨‬ساله‪ ،‬بسيج دانش‬ ‫آموزى‪ ،‬كودكان و زندان‪ ،‬كودكان كار و‬ ‫خيابان‪ ،‬ازدواج كودكان‪ ،‬كودكان زباله‬ ‫گرد‪ ،‬كودكان كارتن خواب‪ ،‬كودكان و‬ ‫مھاجرت‪ ،‬مذھب و كودكان‪ ،‬اردوھاى‬ ‫مذھبى‪ ،‬ازدواج با فرزند خوانده‪ ،‬كودكان‬ ‫بازمانده از تحصيل‪ ،‬كودكان مھاجر‪ ،‬اعدام‬ ‫كودكان‪ ،‬گسترش اعتياد كودكان و‬ ‫نوجوانان‪ ،‬ادبيات مذھبى و كودكان‪،‬‬ ‫خشونت ھاى مذھبى و كودكان‪ ،‬قوانين‬ ‫جزايی و كيفرى جمھورى اسالمى و‬


‫‪٣‬‬

‫كودكان و ‪ . . .‬دھھا موارد ديگر‪ ،‬خوب‬ ‫تصديق می کنيد که وقتی فقط فاکتورھا را‬ ‫رديف می کنيد‪ .‬حتی اگر چيزی نگوييد‪،‬‬ ‫آنقدر جاندار و گزنده ھستند که شما‬ ‫ناچاريد سر راست برويد سراغ کيفر‬ ‫خواست ‪ ٣٦‬ساله عليه جمھوری اسالمی‪.‬‬ ‫فکرش را بکنيد‪ ،‬يک حکومتی در عرض‬ ‫‪ ٣٦‬سال يک آجر روی آجر نگذاشته که‬ ‫شما بگوييد باالخره يک غلطی کرده است‪.‬‬ ‫استقرار حاکميت جمھوری اسالمی با‬ ‫اعمال يک سلسله قوانين عميقا ارتجاعی‬ ‫معنی پيدا می کند‪ .‬وقتی اين حکومت‬ ‫آموزش و پرورش را اسالمی کرد‪ ،‬رفت‬ ‫سراغ کتابھای درسی و در اولين قدم‬ ‫آپارتايد جنسيتی اسالم ناب محمدی را مثل‬ ‫بال ريخت روی سر کودکان‪ .‬دختر بچه‬ ‫شش ساله از ھمه جا بی خير مواجه شد با‬ ‫مقتعه و چادر و محرم و نامحرم‪ .‬برايش‬ ‫جشن تکليف گرفتند و مجبورش کردند‬ ‫بپذيرد که ديگر زن است و از االن آتش‬ ‫دوزخ در انتظارش زبانه می کشد‪ .‬کتابھای‬ ‫درسی چنان زنانه و مردانه شد که ديگر‬ ‫ھيچ کودکی حتی نمی توانست با تصاوير‬ ‫و متونش ارتباط ذھنی و عاطفی برقرار‬ ‫کند‪ .‬پس از پاکسازی ھای فله ای‬ ‫آموزگاران مخالف حکومت‪ ،‬ھجوم پاسدار‬ ‫معلم ھا و بگير و ببندھا‪ ،‬فضای مدارس‬ ‫چنان غمبار شد که تفاوتش با تکيه و‬ ‫حسينه و مسجد چندان ساده نبود‪.‬‬ ‫افت و تنزل چشمگير کيفيت متون درسی و‬ ‫ماالمال کردن آن با اراجيف مذھبی و‬ ‫خرافات و جعل حقايق تاريخی و علمی‪،‬‬ ‫يک بخش ديگر از يورش سپاه اسالم به‬ ‫آموزش و پرورش بود‪.‬‬ ‫خصوصی سازی در آموزش و پرورش و‬ ‫نھادينه کردن سيستم تبعيض آميز‬ ‫آموزشی‪ ،‬با طبقه بندی دسترسی به‬ ‫آموزش و تحصيل يک کارکرد ديگر‬ ‫آموزش و پرورش اسالمی است‪ .‬فجايع‬ ‫ايمنی مدارس و مخروبه ماندن کالسھای‬ ‫درسی و آتش سوزی ھا و غيره را ھم‬

‫شماره ‪١٢١‬‬ ‫کنارش بگذاريد يک سيستم کامال اسالمی‬ ‫را مشاھده خواھيد کرد‪.‬‬ ‫عفريت جنگ که زبانه کشيد‪ ،‬سربازگيری‬ ‫برای جبھه شروع شد‪ .‬مدارس به پادگانی‬ ‫غم زده شباھت پيدا کرد‪ ٣٦.‬ھزار کودک‬ ‫و نوجوان گوشت دم توپ شد‪ ،‬منھای بمب‬ ‫بارانھای مدارس و بی سرپرست شدن خيل‬ ‫عظيمی از دانش آموزان‪.‬‬ ‫بيسج دانش آموزی سوار سر مدارس شد و‬ ‫دستگاه امنيتی جمھوری اسالمی در‬ ‫مدارس شروع بکار کرد‪ .‬تفتيش و‬ ‫خبرچينی و کنترل و سربازگيری عقيدتی‬ ‫بخشی از فضای آموزشی مدارس شد‪.‬‬ ‫شستشوی مغزی دانش آموزان مانند‬ ‫گروگان جنگی يک بخش از سياست‬ ‫سازمان يافته آموزش و پرورش به نيابت‬ ‫از دستگاھھای امنيتی و نظامی جمھوری‬ ‫اسالمی شد‪.‬‬ ‫بازماندگان از تحصيل چنان سير سعودی‬ ‫بخود گرفت که در کنار جوامعی که‬ ‫شيرازه اش از ھم پاشيده شد‪ ،‬مانند سومالی‬ ‫و افغانستان و غيره‪ ،‬قرار گرفت‪ .‬به‬ ‫يکباره جامعه با ارقام ميليونی از دانش‬ ‫آموزانی که از مدرسه و تحصيل باز می‬ ‫مانند و به بازار بيرحم کار پرتاب ميشوند‬ ‫روبرو شد‪.‬‬

‫ د ن ‬ ‫نشريه کودکان مقدمند‪ :‬به کودکان کار و‬ ‫خيابان اشاره کردی‪ ،‬اين پديده ای نبود که‬ ‫جمھوری اسالمی مسببش باشد‪ .‬از قبل ھم‬ ‫بود‪ ،‬ترک تحصيل و کار کودکان مداوما‬ ‫وجود داشته‪.‬‬ ‫سيامک بھاری‪ :‬اين پديده مانند ھمه پديده‬ ‫ھای ذاتی نظام سرمايه داری وجود داشته‬ ‫اما ھر دوره ای يک نظام سياسی آنرا‬ ‫صيانت کرده است‪ .‬وقتی در قانون اساسی‬ ‫يک کشوری نوشته اند آموزش بايد رايگان‬ ‫باشد‪ .‬و نيست‪ ،‬شما نمی رويد نظام سياسی‬ ‫فروپاشيده را نبش قبر کنيد که بيايد جواب‬ ‫جرايم نظام سياسی جديد را بدھد‪ .‬ميرويد‬ ‫يقه متولی آنرا می گيريد و می پرسيد اين‬ ‫چه وضعی است!؟‬ ‫پديده کودکان کار ھمزاد سرمايه داری‬ ‫است‪ .‬در نظام جمھوری اسالمی اين پديده‬ ‫تشديد شد‪ .‬کودکان‪ ،‬در ابعاد ميليونی به‬ ‫کارگران مزدی کم سن و سال بدل شدند‪.‬‬ ‫بخشی از اقتصاد ويران خانواده ھا متکی‬ ‫شد به کار کودک‪ .‬جمھوری اسالمی‬ ‫مسئوليتی درقبال تامين امکانات تحصيلی‬ ‫کودکان بعھده نگرفت‪.‬‬ ‫عدم استطاعت ميليونھا خانواده برای تامين‬ ‫مخارج تحصيل و نبودن امکانات و‬ ‫پشتوانه دولتی برای پذيرفتن تامين مخارج‬ ‫تحصيلی يک بخش اساسی در ايجاد پديده‬ ‫ای بنام کودکان کار و خيابان است‪.‬‬ ‫اگر آموزش رايگان واجباری بود‪ .‬دولت‬ ‫روی سر آن می ايستاد و کنترلش ميکرد‪،‬‬ ‫آنوقت کودک جايش در مدرسه بود‪ ،‬کارش‬ ‫ھم ميشد درس و تحصيل و ورزش و‬ ‫غيره‪.‬‬ ‫به نظر من جمھوری اسالمی مسبب و بانی‬ ‫و عامل بقای وجود کودکان کار است‪ .‬فقر‬ ‫و فالکت اقتصادی و رکود تورمی بيسابقه‬ ‫کنونی را مردم ايران نساخته اند‪ .‬يک‬ ‫حکومتی دارد سياستھای ديکته شده‬ ‫رياضت اقتصادی توسط صندوق بين‬ ‫المللی پول و بانک جھانی را پياده می کند‬ ‫و نتيجه اش اين فالکتی است که شاھدش‬


‫‪٤‬‬

‫ھستيم‪ .‬کودکان در اين شرايط جھنمی در‬ ‫چاھی که جمھوری اسالمی برايشان کنده‬ ‫سقوط می کنند‪ .‬حضور کودکان در‬ ‫بازار کار و انواع حرفه ھا از‬ ‫دستفروشی تا کارھای تکنيکی و توليدی‪،‬‬ ‫چنان گسترده است که ديگر حکومت‬ ‫نمی تواند زير عبا و عمامه پنھانش کند‪.‬‬ ‫بھزيستی و شھرداری ھا و غيره را‬ ‫رديف کرده اند که ادعا کنند دارند کاری‬ ‫می کنند‪ .‬بی خانمانی و کارتن خوابی‪،‬‬ ‫زندگی خيابانی را ديگر نمی شود پنھان‬ ‫کرد‪ .‬مسئوليت اين فالکت بی سابقه بدون‬ ‫برو برگردد با حکومت است‪ .‬نرخ سن‬ ‫ابتال به اعتياد و فحشا به ھمين دليل با‬ ‫سرعت مھيبی سقوط می کند‪ .‬يکبار‬ ‫ديگر تاکيد کنم ما با يک فاجعه تمام عيار‬ ‫روبروييم‪.‬‬ ‫نشريه کودکان مقدمند‪ :‬نقش مذھب را‬ ‫در طی اين مدت چگونه ارزيابی می‬ ‫کنيد‪.‬‬ ‫سيامک بھاری‪ :‬يکی از رقت انگيز‬ ‫ترين رفتاری فوق خشن جمھوری‬ ‫اسالمی در طی اين ‪ ٣٦‬سال‪ ،‬باز‬ ‫گذاشتن دست مذھب و استيالی ھيوالی‬ ‫مذھب در زندگی کودکان است‪ .‬وقتی‬ ‫قرار است‪ ،‬مھد کودکھا شھيد تربيت کنند‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫و ھمايش شيرخوراگان حسينی و پروژه‬ ‫ترويج صلوات و نماز خانه و راھيان‬ ‫نور و حفظ قرآن و عفاف و نماز برگزار‬ ‫شود‪ .‬مشخص ميشود که جمھوری‬ ‫اسالمی کودک و کودکی او را به‬ ‫گروگان گرفته است تا او را از خود‬ ‫بيگانه کند‪ .‬در واقع برای جمھوری‬ ‫اسالمی دوران کودکی فاقد تعريف است‪.‬‬ ‫مذھب و بويژه مذھب اسالم حتی سر‬ ‫سوزنی احترامی برای دوران کودکی‬ ‫قايل و کال رشد عاطفی کودک قايل‬ ‫نيست‪ .‬به ازدواج ھای محمد و‬ ‫جانشينانش نگاه کنيد‪ .‬ھر کدام دختر‬ ‫ديگری را حتی زير سن ‪ ٩‬سالگی به‬ ‫عقد ازدواج خود در آورده است‪ .‬اين‬ ‫سنت توحش قبيله ای را دارند در زمان‬ ‫حال ترويج ميکنند‪.‬‬ ‫تربيت مذھبی کودک دقيقا به معنای‬ ‫متالشی کردن دروان کودکی است‪.‬‬ ‫ھيچيک از دستورات مذھبی را نمی يابيد‬ ‫که لطمه ای اساسی و بی برگشت به‬ ‫کودک و دوران کودکيش وارد نکند‪.‬‬ ‫اساس مذھب بر اطاعت کورکورانه‬ ‫است و با رشد و تعالی کودک از اساس‬ ‫منافات دارد‪.‬‬ ‫پديده ازدواج کودکان چرا چنين به يک‬ ‫باره سرطانی رشد کرد؟ چرا ادارات‬ ‫ثبت و احوال اين ازدواجھا را قانونا ثبت‬

‫ د ن ‬ ‫می کنند؟ چرا راھروھای دادسراھا مملو‬ ‫از کودکان مادری است که کودک‬ ‫ديگری را بعنوان بچه خود بغل زده اند‬ ‫و آمده اند طالق بگيرند؟ چرا؟ اين اگر‬ ‫کارکرد دست دراز شده و پليد مذھب در‬ ‫زندگی کودکان نيست‪ ،‬پس چيست؟‬ ‫مذھب در مدرسه‪ ،‬در خيابان‪ ،‬در خانه‬ ‫ھمه جا مثل سايه کودک را دنبال می‬ ‫کند‪ .‬نتيجه اش را ھم شاھد ھستيم‪ .‬اساسا‬ ‫شادی و خنده و رقص و موزيک و‬ ‫استقالل فکری را جمھوری اسالمی نمی‬ ‫تواند تحمل کند‪.‬‬ ‫جمھوری اسالمی به ترويج و تزريق اين‬ ‫سم به جسم و جان کودکان نيازمند است‪.‬‬ ‫وگرنه نمی تواند سرباز گيری کند‪ .‬بسيج‬ ‫دانش آموزی راه بيندازد‪.‬‬ ‫نشريه کودکان مقدمند‪ :‬ظھور جمھوری‬ ‫اسالمی به دنبال خود پديده ای به نام‬ ‫اعدام کودکان را ھم آفريد‪ .‬در اين باره‬ ‫چه نظری داريد؟‬ ‫سيامک بھاری‪ :‬دقيقا ھمين را که خود‬ ‫شما گفتيد‪ ،‬تکرار خواھم کرد‪ .‬اعدام‬ ‫کودکان پديده ای است ھمزاد جمھوری‬ ‫اسالمی‪ .‬سن کودکی بايد مرز ھيجده‬ ‫سالگی باشد‪ ،‬جمھوری اسالمی آنرا به‬ ‫سن شرعی يعنی ‪ ٩‬سال تمام قمری برای‬ ‫دختران و ‪ ١٥‬سال تمام قمری برای‬ ‫پسران کاھش داد و بعد ھم دست قوانين‬ ‫عشيرتی و قبيله ای را ھم باز گذارد‪.‬‬ ‫گواھی رشد بلوغ جنسی را ھم داد دست‬ ‫ھمين سنت‪.‬‬ ‫قتل عمد دولتی و به دار کشيدن کودکان‪،‬‬ ‫يک پرونده قطور و مملو از جنايت‬ ‫جمھوری اسالمی است‪ .‬اساس و پايه اش‬ ‫ھم دقيقا دست درازی مذھب در امور‬ ‫قضايی و جزايی و کيفری جامعه است‪.‬‬ ‫زخم دردناکی که ھمچنان پيکر جامعه را‬ ‫مجروح می کند‪ .‬اگر چه درمقابل‬ ‫اعتراضات وسيع بين المللی قدری عقب‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٥‬‬

‫نشست‪ .‬اما ھمچنان اين شمشير را روی‬ ‫سر جامعه گرفته است‪.‬‬ ‫نشريه کودکان مقدمند‪ :‬مصاحبه قدری‬ ‫طوالنی شد‪ .‬بعنوان آخرين پرسش‪.‬‬ ‫واکنش جامعه به يورش جمھوری‬ ‫اسالمی به ارزشھای شناخته شده چه‬ ‫بود‪ .‬فعالين و مدافعين حقوق کودکان چه‬ ‫کرده اند‪.‬‬ ‫سيامک بھاری‪ :‬اين پرسش چند وجھی‬ ‫است‪ ،‬و بقول شما مصاحبه ما ھم به‬ ‫درازا کشيده شده است‪ .‬نميدانم شما زياد‬ ‫پرسيديد يا من طوالنی جواب دادم‪.‬‬ ‫اميدوارم حوصله خوانندگان را سر نبرده‬ ‫باشيم‪.‬‬ ‫قبل از پاسخ پرسش آخر شما‪ ،‬پيشاپيش‬ ‫دست ھمه فعالين دفاع از حقوق کودک را‬ ‫به گرمی ميفشارم‪ .‬راه سختی توسط اين‬ ‫فعالين طی شده است‪ .‬با دست خالی و‬ ‫زير ضرب جمھوری اسالمی‪ ،‬ايستاده اند‬ ‫و از حرمت جامعه بيدريغ دفاع کرده اند‪.‬‬ ‫توجه جامعه و اعتراض به کار کودک و‬ ‫حمايت از کودکان کار و خيابان اساسا‬ ‫حاصل تالش مداوم و بيوقفه اين عزيزان‬ ‫است‪ .‬و گرنه شما فکر ميکنيد‪ ،‬جمھوری‬ ‫اسالمی حتی اين سازمان بھزيستی‬

‫مترسکی را ھم ايجاد ميکرد؟‬ ‫ھمين فعالين ھيوالی جمھوری اسالمی را‬ ‫عقب رانده اند‪ .‬اين دستاورد به سادگی‬ ‫ميسر نشده است‪ .‬تالشی خستگی ناپذير‬ ‫اين را ممکن کرده است‪ .‬صد بار ساخته‬ ‫اند و جمھوری اسالمی خراب کرده است‬ ‫و اين فعالين مجددا ساخته اند‪ .‬سنت مدرن‬ ‫ساخته اند‪.‬‬ ‫جامعه در مقابل يورش جمھوری اسالمی‬ ‫دست به مقاومت پرشوری زد‪ .‬جمھوری‬ ‫اسالمی طی حکومتش ‪ ٣٦‬ساله اش‪ ،‬در‬ ‫حقيقت ھيچ قله ای را فتح نکرده است‪.‬‬ ‫اين را با تاکيد می گويم که ھمه جا‬ ‫جمھوری اسالمی دست رد به سينه اش‬ ‫خورده است‪ .‬به ھمين دليل است که می‬ ‫بينيد‪ ،‬نسل امروز که اساسا زير دست و‬ ‫پای جمھوری اسالمی رشد کرده‪ ،‬به‬ ‫نسبت نسل پيش از خودش‪ ،‬بی دين تر‪،‬‬ ‫ضد مذھب تر و درعين حال معترض تر‬ ‫است‪ .‬ھيچ نوع سر سازش با قوانين‬ ‫ارتجاعی جمھوری اسالمی را شما در‬ ‫ميان مردم و بخصوص نسل حاضر نمی‬ ‫بينيد‪.‬‬ ‫پس زدن حجاب يک نمونه واالی اين‬ ‫مقاومت است‪ .‬ھمه ارزشھای دينی و‬ ‫مذھبی اسباب جوک و طنز و ھزل‪،‬‬

‫ د ن ‬ ‫توسط مردم است‪.‬‬ ‫طيف بسيار و سيه و در عين حال فعال و‬ ‫خوش فکری صف انسانی دفاع از حقوق‬ ‫کودکان را ساخته است‪ .‬سنت ھای جديد و‬ ‫امروزی بسياری از تشکلھای مدافع‬ ‫حقوق کودک‪ ،‬عليرغم فضای امنيتی و‬ ‫سرکوب شديد و بگير و ببندی که‬ ‫جمھوری مداوما در سدد تشديد آن بوده‬ ‫است‪ .‬نمونه شعف انگيز ايستادگی و‬ ‫مقاومت مردم و فعالين و مدافعين حقوق‬ ‫کودک است‪.‬‬ ‫برای ھمين است که وجدان بيدار جامعه‪،‬‬ ‫مدافع و پشتيبان انسانھای مبارزی چون‬ ‫بھنام ابراھيم زاده و سعيد شيرزاد ھستند‪.‬‬ ‫به ھمين دليل به شخصيت ھای شناخته‬ ‫شده و بسيار محبوب مردم بدل شده اند‪.‬‬ ‫عليرغم سرکوب شديد و وحشيانه داعشی‬ ‫حکومت اسالمی‪ ،‬اميد به برپايی يک‬ ‫دنيای بھتر بدون جمھوری اسالمی بدون‬ ‫دست درازی مذھب‪ ،‬وساختن جھانی‬ ‫ايمن‪ ،‬خالق و شاد برای کودکان را‬ ‫ھمچنان جوانه ميزند‪ .‬عليرغم طوالنی‬ ‫شدن عمر پرنکبت اين حکومت ھنوز‬ ‫شما می بينيد که مردم‪ ،‬فعالين سياسی و‬ ‫اجتماعی خود را شکست خورده نمی‬ ‫بينند‪ .‬به اين دليل ساده که دستاوردھا و‬ ‫پيشروی ھا و مقاومت و ايستادگی خود و‬ ‫جامعه را می بينند‪ .‬اين را ھرگز نبايد‬ ‫دست کم گرفت که جمھوری اسالمی ھم‬ ‫پس از ‪ ٣٦‬سال ھنوز از تثبيت خود و‬ ‫استقرار خود نميتواند دم بزند‪ .‬ھنوز وا‬ ‫اسالما سر ميدھد‪ .‬ھر روز ھم که در‬ ‫عرصه ھای اجتماعی و سياسی شکست‬ ‫خود را از مردم و نه بزرگ مردم را‬ ‫تجربه می کند‪.‬‬ ‫اوضاع و شرايط حاضر ھمه فعالين‬ ‫عرصه دفاع از حقوق کودک را به‬ ‫سازمان دادن اعتراضات اجتماعی وسيع‬ ‫و حضور قوی تر فرا می خواند‪*.‬‬

‫رفتار ھر جامعه با کودکان محک ارزيابی درجه انسانی بودن آن جامعه است!‬


‫ د ن ‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٦‬‬

‫ رزار ا زاد ن ز ا ‬ ‫ر ل ا‪ 1 ، 3‬د ‪ ,‬و ‪ */‬ا‪ *+, - .‬‬ ‫اطالعيه شماره يک‬ ‫معلمان زندانی را آزاد کنيد‬ ‫در ميان شمار بسياری زندانی سياسی‪ ،‬سه‬ ‫نفر از معلمان معترض به اسامی رسول‬ ‫بداغی‪ ،‬محمود باقری و عبدالرضا قنبری‬ ‫در زندانند‪ .‬اخيرا نيز يکی از معلمان شھر‬ ‫سقر به اسم سليمان عبدی بخاطر شرکت‬ ‫در اعتراضات دور جديد معلمان راھی‬ ‫دادگاه شده است‪ .‬کانون صنفی معلمان ھم‬ ‫اکنون کارزاری را در حمايت از معلمان‬ ‫زندانی رسول بداغی و محمود باقری‬ ‫اعالم داشته است‪ ،‬ما نيز ضمن اعالم‬ ‫حمايت و پشتيبانی از اين اقدام‪ ،‬کمپينی را‬ ‫برای آزادی ھمه معلمان زندانی اعالم‬ ‫ميکنيم‪ .‬رسول بداغی‪ ،‬محمود باقری و‬ ‫عبدالرضا قنبری بايد فورا از زندان آزاد‬ ‫شوند‪ .‬پرونده قضايی تشکيل شده برای‬ ‫سليمان عبدی در سقز بايد فورا لغو و‬ ‫پيگرد وی متوقف شود‪.‬‬ ‫معلمان زندانی بخاطر مبارزات برحق‬ ‫خود برای حقوق معلمان و برای داشتن‬ ‫يک زندگی انسانی در زندان و تحت‬ ‫پيگرد قرار دارند‪ .‬با تمام قوا از اين‬ ‫معلمان و از خواستھايشان حمايت و‬ ‫پشتيبانی کنيم‪.‬‬ ‫کارزار برای آزادی معلمان زندانی‪،‬‬ ‫کارزاری در حمايت از معلمان معترض‬ ‫در بند و در حمايت از خواستھای برحق‬ ‫است‪ .‬کارزار حمايت از معلمان زندانی‬ ‫از جمله به معنی حمايت از خواستھای‬ ‫فوری و ھمين امروز معلمان چون‬ ‫نپذيرفتن حقوقھای زير خط فقر و افزايش‬ ‫فوری آن‪ ،‬حق تشکل و حق اعتصاب و‬ ‫آزادی بيان‪ ،‬برخورداری از درمان‬

‫رايگان‪ ،‬برخورداری از تسھيالت الزم‬ ‫برای تامين مسکن مناسبت و تحصيل‬ ‫رايگان برای ھمه کودکان و آموزش و‬ ‫پرورش مدرن و انسانی و مبارزات‬ ‫معلمان برای يک زندگی شايسته انسان‬ ‫است‪.‬‬ ‫از ھمگان نيز ميخواھيم که به ھر شکل‬ ‫که ميتوانند ما را در پيشبرد اين کارزار و‬ ‫رساندن صدای اعتراض معلمان دربند به‬ ‫سطح جامعه و در سطح جھانی ياری‬

‫رسانند‪.‬‬ ‫خالصه ای از آخرين اخبار در مورد اين‬ ‫معلمان را در زير می خوانيد‪.‬‬ ‫رسول بداغی‪ :‬معلم محبوب و معترض و‬ ‫عضو کانون صنفی معلمان است‪ .‬او سی‬ ‫سال در آموزش و پرورش به عنوان دبير‬ ‫دبيرستان به ويژه در اسالم شھر به کار‬ ‫معلمی اشتغال داشته است‪ .‬رسول بداغی‬ ‫در دھم شھريوز ‪ ٨٨‬بخاطر مبارزاتش در‬


‫‪٧‬‬ ‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫دفاع از حقوق معلمان پس از احضار به‬ ‫اداره آموزش و پرورش اسالمشھر‬ ‫دستگير و در ‪ ١٣‬مرداد ‪ ٨٩‬به ‪ ۶‬سال‬ ‫زندان و ‪ ۵‬سال محروميت از شرکت در‬ ‫احزاب محکوم گرديد‪ .‬او در دھم‬ ‫شھريور ماه ‪ ١٣٨٨‬پس از احضار به‬ ‫اداره آموزش و پرورش اسالمشھر‬ ‫بازداشت و بعدتر در دادگاه انقالب‬ ‫اسالمی به رياست قاضی صلواتی و به‬ ‫اتھام "فعاليت تبليغی عليه نظام" و "تبانی‬ ‫و تجمع به قصد برھم زدن امنيت ملی" به‬ ‫‪ ۶‬سال حبس تعزيری و پنج سال‬ ‫محروميت از فعاليتھای اجتماعی‬ ‫محکوم شد‪.‬‬ ‫او ‪ ٤‬سال است که در بازداشت بسر‬ ‫ميبرد‪ .‬او ابتدا به بند ‪ ۴‬زندان گوھردشت‬ ‫کرج و بند ‪ ٢٠٩‬زندان اوين و زندان‬ ‫گوھردشت کرج و سپس به زندان‬ ‫رجايیشھر کرج منتقل شده است‪ .‬او در‬ ‫اين مدت محروم از مرخصی و محروم‬ ‫از بودن با فرزندان و خانواده اش بوده‬ ‫است‪ .‬حتی ھنگاميکه مادر وی درگذشت‬ ‫به او اجازه شرکت در مراسم خاکسپاری‬ ‫مادرش را ندادند‪.‬‬ ‫وی بخاطر فشارھای درون زندان بارھا‬ ‫دست به اعتراض زده است و از جمله در‬ ‫خرداد ‪ ٩٠‬به دليل انتشار نامهای از‬ ‫درون زندان در خصوص اعتصاب غذای‬ ‫خود‪ ،‬وی را به سلول انفرادی بند ‪١‬‬ ‫زندان رجايیشھر منتقل کردند‪ .‬او در‬ ‫زندان زير فشار شديد شکنجه ھای رژيم‬ ‫قرا ر داشته است‪ .‬از جمله اين شکنجه ھا‬ ‫جلوگيری از درمان وی بوده است‪.‬‬ ‫ھنگاميکه او دچار سردردھای شديد‬ ‫ميشد‪.‬‬ ‫او از جمله زندانيان سياسی است که‬ ‫ھمواره در زندان نيز صدای آزاديخواھی‬ ‫را سر داده و با بيانيه ھای پرشورش به‬ ‫مناسبت ھای مختلف و از جمله در‬ ‫حمايت از ھم بندی ھايشان به مبارزه خود‬

‫شماره ‪١٢١‬‬ ‫برای انسانيت و آزاديخواھی ادامه داده‬ ‫است‪.‬‬ ‫پس از بازداشت وی‪ ،‬بالفاصله در شرايط‬ ‫روحی و روانی خاصی بازجويی از‬ ‫ايشان آغاز گرديد‪ ،‬که مراحل بازجويی‬ ‫از ابتدای دستگيری تا تشکيل دادگاه ‪٢٥‬‬ ‫روز به طول انجاميد و اين در شرايطی‬ ‫بوده که بازجويی از نامبرده در اين مدت‬ ‫به صورت مداوم و تحت فشارھای‬ ‫روحی و جسمی شب و روز به عمل می‬ ‫آمد‪.‬‬ ‫محمود باقری‪ :‬معلم فيزيک در منطقه ‪٤‬‬ ‫تھران و عضو ھيات مديره کانون صنفی‬ ‫معلمان است‪ ..‬او در دو پرونده جداگانه‬ ‫مجموعا به نه سال و نيم حبس "تغزيری‬ ‫و تعليقی" محکوم است‪ .‬در پرونده سال‬ ‫‪ ٨٥‬که مربوط به اعتراضات گسترده‬ ‫معلمان در آن سال است به سه و نيم سال‬ ‫حبس تعليقی و در پرونده سال ‪ ٨٩‬به‬ ‫شش سال حبس "تعزيری" محکوم شده‬ ‫است و در پی تاييد حکم ‪ ٦‬سال از سوی‬ ‫دادگاه تجديد نظر در ‪ ٥‬تير ‪ ٩١‬دستگير و‬ ‫ھم اکنون ‪ ٤‬سال است که در بازداشت و‬ ‫در زندان اوين بسر ميبرد‪ .‬با محکوميت‬ ‫دوم او‪ ،‬حکم سه و نيم سال حبس تعليقی‬ ‫او نيز به اجرا در آمده است‪.‬‬ ‫محمود باقری از داشتن ھرگونه مرخصی‬ ‫و بودن در کنار خانواده اش محروم است‪.‬‬ ‫عبدالرضا قنبری‪ :‬معلم معترضی است که‬ ‫روز ‪ ٢٤‬دی ‪ ٨٨‬به جرم شرکت در‬ ‫تظاھرات ھای گسترده مردم در آن سال و‬ ‫بويژه تظاھرات روز ‪ ٦‬دی در محل کار‬ ‫خود در پاکدشت دستگير و راھی بند‬ ‫‪ ٣٥٠‬اوين شد‪.‬‬ ‫‪١٤‬سال به شغل معلمی اشتغال داشته و‬ ‫معلم ادبيات فارسی در يکی از مدارس‬ ‫پاکدشت و استاد دانشگاه است‪ .‬او ابتدا‬ ‫به اتھامات پوچی چون "محاربه‪ ،‬ارتباط‬ ‫با يکی از از رسانه ھای تلويزيونی‬

‫ د ن ‬ ‫خارج از کشور و داشتن ای ميل ھای‬ ‫مشکوک" از سوی شعبه ‪ ١٥‬دادگاه‬ ‫انقالب اسالمی تھران به رياست قاضی‬ ‫صلواتی به اعدام محکوم شد‪ .‬حکم اعدام‬ ‫وی در دادگاه تجديد نظر شعبه ‪ ٣٦‬به‬ ‫رياست قاضی زرگر نيز تاييد و به دايره‬ ‫اجرای احکام ارسال گرديد‪ .‬عبدالرضا‬ ‫قنبری سه سال زير خط اعدام بسر برد تا‬ ‫اينکه بدنبال اعتراضات گسترده ‪ ،‬در سال‬ ‫‪ ٩١‬حکم اعدام وی توسط ديوان عالی‬ ‫کشور نقض و در اوايل سال ‪ ٩٢‬طی‬ ‫محاکمه ای به ‪ ١٥‬سال حبس به صورت‬ ‫تبعيد در زندان برازجان استان بوشھر‬ ‫محکوم گرديد‪ .‬اعتراضات عليه اين‬ ‫احکام سنگين عليه اين معلم معترض‬ ‫ادامه يافت و سرانجام حکم وی در دادگاه‬ ‫تجديد نظر شعبه ‪ ٥٤‬به ‪ ١٠‬سال زندان‬ ‫بدون تبعيد کاھش پيدا کرد‪.‬‬ ‫ھمچنين در جريان اعتراضات گسترده‬ ‫اخير معلمان در روزھای ‪ ٣٠‬دی و اول‬ ‫بھمن تھران و استانھای مختلف کشور از‬ ‫جمله در کردستان‪ ،‬يکی از معلمان‬ ‫معترض در شھر سقز به اسم سليمان‬ ‫عبدی دبير ھنرستان "بيد ھندی" توسط‬ ‫اداره اماکن به دادگاه معرفی شد‪ .‬او يکی‬ ‫از برگزارکنندگان تحصن اعتراضی‬ ‫معلمان در سیام ديماه در شھر سقز است‬ ‫و اعتراض آنان به سطح نازل حقوق‬ ‫ھايشان است‪.‬‬ ‫او ھمچنين نقش فعالی در دفاع از‬ ‫مبارزات مردم کوبانی و شنگال در شھر‬ ‫سقز داشته است‪ .‬به خاطر اين مبارزات و‬ ‫دفاع از آزادی و انسانيت است که سليمان‬ ‫عبدی به دادگاه احضار شده است‪.‬‬ ‫احضار معلمان معترض بايد متوقف شود‪.‬‬ ‫پرونده قضايی سليمان عبدی بايد فورا لغو‬ ‫گردد‪.‬‬ ‫ھمه معلمان زندانی و زندانيان سياسی‬ ‫بايد فورا از زندان آزاد شوند‪.‬‬


‫ د ن ‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٨‬‬

‫ ‪ 6‬رت ر ﯿ ن ‪ 4‬‬

‫ا ‬

‫ ‪ 7‬ن آ دآ ا‪ /‬م ‪! 8‬‬

‫افسانه وحدت‬

‫مردمی كه دستگاه ديكتاتوری به ظاھر‬ ‫شكست ناپذير شاھنشاھی را سرنگون‬ ‫كردند و با دنيايی اميد برای ساختن يك‬ ‫زندگی انسانی سرشار از رفاه‪ ،‬امنيت و‬ ‫آسايش آزادی كوتاه مدتی را تجربه‬ ‫كردند‪.‬‬ ‫ضد انقالب ھم بيكار نبود تا باالخره در‬ ‫‪ ٣٠‬خرداد ‪ ٦٠‬كه بعنوان يکی از‬ ‫سياهترين روزھا در تاريخ مبارزات مردم‬ ‫ايران به ثبت خواھد رسيد‪ ،‬با سركوب و‬ ‫سبعيت بی نظير دستاوردھای انقالب‬ ‫مردم تماما نقش بر آب کردند‪ .‬روزی که‬ ‫اوج قدرت و عروج اسالم سياسی بود و‬ ‫شکست انقالب مردم‪ ،‬کابوسی وحشتناک‬ ‫و در ادامه‪ ،‬جھنمی بكرات بدتر از قبل‪،‬‬ ‫برای سه نسل‪ .‬ارتجاع ‪ ،‬تمامی سعی خود‬ ‫را کردد تا قيام مردم را در ھم بشکنند و‬ ‫ھمه آزادی روزھای زيبای قيام را از‬ ‫مردم بگيرد‪ .‬ھر آنچه مردم در مدت‬ ‫بسيار کوتاه با درھم شکستن رژيم‬ ‫استبدادی و سرکوبگر آريامھری تجربه‬ ‫کردند را به آنھا زھر مار کنند‪.‬‬ ‫مردم انقالب کردند تا جامعهای آزاد‪ ،‬ايمن‬ ‫و مرفه به وجود بياورند‪ ،‬مردم يک رژيم‬ ‫مستبد و سرکوبگر را به زير نکشيدند که‬ ‫به جايش جنايتکاران و قاتلين از نوع‬ ‫بدتری به قدرت برسد‪ .‬مردم خواھان‬ ‫حکومتی مذھبی که رفاھشان را در ھم‬ ‫شكند‪ ،‬فرزندانشان را به دار بکشد و ھر‬ ‫صدای آزادی را خفه کند‪ ،‬نبودند!‬

‫اين حكومت بر اجساد مبارزين و‬ ‫آزاديخواھان انقالب ‪ ٥٧‬پايان کودکی را‬ ‫اعالم كرد‪ .‬دختر ‪ ٩‬ساله را زن اعالم‬ ‫کردند و پسر ‪ ١٣‬ساله مرد‪ .‬با شكست‬ ‫دادن انقالب مردم‪ ،‬ريزش مداوم طبقه‬ ‫متوسط به زير خط فقرو فالکت بخش‬ ‫وسيعی از جامعه شروع شد‪ .‬آيت ﷲھايی‬ ‫که از ھمان روزھای اول شکست انقالب‬ ‫مردم‪ ،‬به کشتارآزاديخواھان پرداختند و با‬ ‫چپاول دسترنج مردم "غنائم اسالم" را به‬ ‫جيب زدند و ميلياردرشدند‪ ،‬ھدفشان زدن‬ ‫سوت پايان ھر گونه شادی‪ ،‬ھر گونه رفاه‬ ‫و ھر گونه آزادی و برابری بود‪ .‬با ورود‬ ‫شوم حكومت اسالمی‪ ،‬ازدياد روزافزون‬ ‫کودکان کار‪ ،‬گسترش روز افزون فقر و‬ ‫فالکت و اعتياد حتی در ميان کودکان‬ ‫خردسال دائمی و روزافزون شد‪ .‬حكومت‬ ‫اسالمی نماد ازدواج روزافزون کودکان‬ ‫و شروع علنی فروش فرزند در نقاطی از‬ ‫ايران است‪ .‬نماد تحويل آموزش و‬ ‫پرورش به حوزهھای علميه قم است‪.‬‬

‫جمھوری اسالمی در اين ‪ ٣٦‬سال به‬ ‫بعضی از اھدافش نائل آمد ولی در خيلی‬ ‫عرصهھا شکست خورد‪ .‬يک نمونه اش‬ ‫شکست ‪ ٣۶‬سال تالش بی وقفه در‬ ‫سياستھا و اھداف ايدئولژيک اش برای‬ ‫تربيت نسل مسلمان و شيعه در آموزش و‬ ‫پرورش بود‪ .‬ھر چه در توان داشتند و‬ ‫توانستند از پول بيت المال خرج طلبه و‬ ‫آخوند کردند تا به اصطالح کودکان را به‬ ‫راه راست بياورند و فرمانبردار و پيرو‬ ‫رھبر تربيت کنند‪ .‬با استقرار آخوندھای‬ ‫ثابت با سمت مديريت مدارس و اختيارات‬ ‫كامل به حوزه علميه در مدارس دولتی نه‬ ‫تنھا نتوانستند جوانان را وادار به تمكين‬ ‫كنند بلكه برعکس شد‪ .‬حرکت ّکل جامعه‬ ‫و بخصوص جوانان مخالف جھت اين‬ ‫حکومت بوده و ھست‪.‬‬

‫رفتار يک جامعه با کودکانش مھمترين‬ ‫محک درجه انسانی و آزاد بودن آن‬ ‫جامعه را نشان ميدھد‪ .‬ضّ د انسان و ضّ د‬ ‫کودک بودن اين رژيم بر کسی پوشيده‬ ‫نيست‪ .‬مقامات جمھوری اسالمی در اين‬ ‫‪ ٣۶‬سال وقت کافی داشته اند تا با بی‬ ‫اھ ّميتی به رفاه و سعادت مردم تا ميتواند‬ ‫بدزدند و غارت کنند‪ .‬نتيجه اش مشخص‬ ‫است‪ .‬دستاورد اين ‪ ٣۶‬سال‪ ،‬ميليونھا‬ ‫ادامه در صفحه ‪٢٨‬‬ ‫کودک است که از‬


‫ د ن ‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٩‬‬

‫ د< و ﯿ; ه =‪ &+‬‬

‫ليال يوسفی‬

‫وقتی در جايی جنگی رخ می دھد‪ ،‬خانه‬ ‫ھا ويران و ميليون ھا انسان آواره ی‬ ‫شھرھای ديگر می شوند و در ابعاد‬ ‫بزرگتر مجبور به مھاجرت ھستند‪.‬‬ ‫اقتصاد صدمه می بيند و در پی آن قحطی‬ ‫و بيکاری می آيد‪ .‬دارو ناياب و گران می‬ ‫شود‪.‬‬ ‫در حين جنگ فجايع زيادی اتفاقات می‬ ‫افتد و زندگی را به ھمگان سخت می کند‪.‬‬ ‫جنگ که تمام شد‪ ،‬خانه ھا را از نو می‬ ‫سازند و از خاطرات از دست رفتگان‪،‬‬ ‫يادواره درست می کنند‪ .‬دولت سعی می‬ ‫کند اقتصاد را سروسامان بدھد و ھمه‬ ‫کارھا دوباره از سر گرفته می شود‪ .‬اما‬ ‫آنچه جبران ناپذير می ماند‪ ،‬چندين نسل‬ ‫است که زير دست و پای جنگ لت و پار‬ ‫شده و امروز با باری از صدمات و‬ ‫آسيب ھای روحی می خواھد يک زندگی‬ ‫جديد را از سر بگيرد‪.‬‬

‫در ھنگام جنگ از کودکی نمی پرسند چه‬ ‫احساسی دارد و به چه می انديشد؟‬ ‫ھرکس به درست کردن سرپناه و تھيه‬ ‫خوراکی برای او فکر می کند و ديگر‬ ‫ھيچ! موارد بھتر و يا بدتری ھم وجود‬ ‫دارد و آنھا به چند گروه تقسيم می شوند‪:‬‬

‫تعدادی که در دوران جنگ از دست می‬ ‫روند‪ ،‬تعدادی ناپديد می شوند‪ ،‬کودکانی‬ ‫ھم در تمام مدت در ھمان حوالی و زير‬ ‫آتش توپ و تانک باقی می مانند و‬ ‫تعدادی با خانواده ھايشان مجبور به‬ ‫مھاجرت می شوند و کسانی که آواره‬ ‫باقی می مانند تا شايد پس از اتمام جنگ‬ ‫به شھرشان بازگردند‪ .‬ھمه آنھا در يک‬ ‫نکته مشترک ھستند‪ .‬دردی نامرئی‪،‬‬ ‫مانند پوکه ی تيری در جان و روحشان‬ ‫باقی می ماند و آنھا ديگر آن )شخصيت و‬ ‫ھويتی( که شايد بدون اين اتفاقات و در‬ ‫يک زندگی عادی قرار بود‪ ،‬بشنوند‪،‬‬ ‫نخواھند شد‪ .‬چيزی در آنھا تغيير کرده‬ ‫است‪ .‬اثرات منفی جنگ از آنھا شخصی‬ ‫خجول و يا برعکس تھاجمی می سازد‪.‬‬

‫روحيه ی انتقام جويی و يا افسردگی ھای‬ ‫شديد و دوری از اجتماع را در آنھا به‬ ‫وجود می آورد‪ .‬اگرچه ظاھر جنگ بی‬ ‫رحم‪ ،‬در ھمه جا يکسان بنظر می رسد‪،‬‬ ‫اما اين مشکالت مسلما در جوامع مذھب‬ ‫زده و فقير و محروم دو صد چندان می‬ ‫شود‪.‬‬ ‫وقتی که کودک به ھمراه خانواده اش نه‬ ‫به کشوری پيشرفته‪ ،‬بلکه به کشوری‬ ‫عقب مانده با حکومتی ديکتاتوری و‬ ‫اسالمی وارد می شود‪ ،‬اين بار‪ ،‬درد فقر‬ ‫انديشه و ناسيوناليسم و ھزاران تفکر‬ ‫خرافه ی مذھبی ھم به دردھايش اضافه‬ ‫می شود و فشارھای روحی را دو صد‬ ‫چندان می کند‪ .‬عالوه بر اينھا‪ ،‬بسياری‬

‫از کودکان از تحصيل باز می مانند‪.‬‬ ‫تجاوز و گاھی ربوده شدن و سوء استفاده‬ ‫ی جنسی از آنھا ‪ ،‬اثرات جبران ناپذيری‬ ‫در آينده باقی می گذارد‪ .‬به اين ترتيب‬ ‫جنگ به راحتی چندين نسل را از بين می‬ ‫برد و کودکانی يتيم و بدون سرپرست را‬ ‫تحويل دنيايی می دھد که ھنوز راھی‬ ‫برای حمايت کافی از اين کودکان و‬ ‫برنامه ی منسجمی برای آنھا را ندارد‪.‬‬ ‫جنگ ھای قدرت و سرمايه داری تنفر‬ ‫برانگيز ھر ساله‪ ،‬زندگی ميليون ھاکودک‬ ‫را ازھم می پاشند‪ ،‬از خانواده ھايشان جدا‬ ‫می کنند و آينده ی نامعلومی را برای آنھا‬ ‫را رقم می زنند‪.‬‬ ‫جنگ ايران و عراق ھم به دور از اين‬ ‫مشکالت و فجايع نبود‪ .‬به فاصله کوتاھی‬ ‫از انقالب‪ ،‬قبل از آنکه مردم بتوانند از‬ ‫شوک اتفاقات ھولناک و پيش بينی نشده‬ ‫آن دوران در بيايند و در حالی که ھنوز‬ ‫داغ کشته شدگان شان را داشتند‪ ،‬جنگی‬ ‫طوالنی و فاجعه بار رخ داد که تا امروز‬ ‫ھنوز مين ھای خنثی نشده اش‪ ،‬کودکان‬ ‫از ھمه جا بی خبر و بی گناه را )اگر‬ ‫جانشان را نگيرد( معلول و از کار افتاده‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫کودکان ايرانی زير سايه ی شوم حکومتی‬ ‫جنايتکار‪ ،‬محکوم به زيستنی پر از ناامنی‬ ‫و فالکت و فقر‪ ،‬به ھمراه آسيبھای جنگی‬ ‫ھستند‪*.‬‬


‫‪١٠‬‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫ د ن ‬

‫‪ 8‬ﯾ‪ ?@- $‬ه ‪B‬‬ ‫) ش ات ‪!?+‬؟‬ ‫‪١٣٦٦‬و من متولد ‪ ٢٦‬آذر ‪ ١٣٦٦‬ھستم‪.‬‬ ‫ريحانه تنھا حدود يک ماه از من بزرگتر‬ ‫بودو ما ھر دو در يک شھر در يک سال‬ ‫در يک شرايط اجتماعی به دنيال آمديم و‬ ‫بزرگ شديم زندگی کرديم و مرديم‪.‬‬

‫احسان رياحی‬ ‫با توجه به قرار داشتن در ماه بھمن‬ ‫خواستم اين ماه اندکی از وضعيت زندگی‬ ‫کودکان نوجوانان و جوانان در ايران بعد‬ ‫از به قدرت رسيدن جمھوری اسالمی‬ ‫بنويسم‪ ،‬تو ھمين فکر بودم که بايد از کجا‬ ‫شروع کنم‪ .‬يادم افتاد حدود يک سال پيش‬ ‫ازوقتی اولين بار پرونده ريحانه جباری‬ ‫رو خوندم تصميم گرفتم نامه ای برای او‬ ‫بنويسم‪ ،‬اما افسوس مشکالت فراوان ھيچ‬ ‫وقت اجازه نداد که در زمان حياتش اين‬ ‫نامه را برايش بنويسم‪.‬‬ ‫وقتی کمپين نجات ريحانه به راه افتاد از‬ ‫طرف مينا احدی )يکی از کمپينرھا(‬ ‫مسئول اين کمپين در فيسبوک شدم و يک‬ ‫صفحه ای بازکردم با اسم )من ريحانه‬ ‫جباری ھستم( قرار بود در اين صفحه‬ ‫گزارشاتی در رابط با فعاليتھای کمپين و‬ ‫آخرين اخبار واطالعات در ارتباط با‬ ‫پرونده ريحانه را در اختيار مردم بگذارم‪.‬‬ ‫اين موضوع باعث شد که در جريان‬ ‫کامل پرونده ريحانه قرار بگيرم و تمام‬ ‫پرونده و حواشی ھای آن را به دقت‬ ‫مورد مطالعه قرار بدھم‪.‬‬ ‫شايد نکته ای که مرا به طرف کيس‬ ‫ريحانه برد تاريخ تولدش بود‪ .‬سوم آبان‬

‫ريحانه سالم!‬ ‫تو من رو نمی شناسی اما من تمام زندگی‬ ‫تو را می دانم‪.‬‬ ‫تو اسم من رو نشندی اما من ھمه جا‬ ‫اسمت رو فرياد زدم‪.‬‬ ‫توامروز آسوده خوابيدی اما من ھنوز‬ ‫برای اندکی خواب به آرام بخش احياج‬ ‫دارم‪.‬‬ ‫ريحانه وقتی برگه برگه دلنوشته ھايت رو‬ ‫ورق ميزدم تمام آن روزھای لعنتی که‬ ‫گذراندی و گذارنم رو به ياد می آوردم‪.‬‬ ‫تمام آن درب دری ھا توی اون شھر‬ ‫شلوغ بی در و پيکر که آنقدر بدبختی‬ ‫برشانه ھای مردمش نشسته که ديگر صفا‬ ‫صميميت در چھرھھای مردم نمی بينی‪.‬‬ ‫آنقدر درد زياد شده که داشتن لحظه ای‬ ‫دلخوشی ھمانند استشمام يک دم ھوای‬ ‫پاک برای مردم آن شھر شلوغ داستان‬ ‫عمر من و تو رويايی دست نيافتی شده‪.‬‬ ‫درست اون شبھايی که در آن سالن تنگ‬ ‫و تاريک اوين زير شکنجه فرياد‬

‫ميزندی‪ ،‬من کمی آن طرف در بلندی‬ ‫ھای تھران در سکوت مرگبار شب اشک‬ ‫می ريختم‪ .‬آری درست آن شبھايی که تو‬ ‫در زندان تنھايی در انتظار آمدن خبری‬ ‫بودی‪ ،‬من از آن ھمه اخبار ناگواری که‬ ‫از کنارم می گذشت در عذاب بودم‪.‬‬ ‫آری عزيز‪ ،‬ما ھر دو قربانی دنيايی شديم‬ ‫که ناخواسته به آن دعوت شديم‪ ،‬ما ھر دو‬ ‫قربانی وضعيتی شديم که برای ما ساختند‬ ‫و ما ھمانند بازيگری آن را بی اختيار‬ ‫بازی کرديم‪.‬‬

‫دردھای تورا خواندم و با تمام وجودم‬ ‫احساسش کردم اما امروز که تصميم‬ ‫گرفتم از دردھای خودم برايت بنويسم‬ ‫تازه می فھمم که چقدر بی سوادم و لغت‬ ‫کم بلدم يا شايد قلم قدرت نوشتنش رو‬ ‫نداره‪.‬‬ ‫تو از ‪ ١٩‬سالگی ديگه تو خيابون نبودی‪،‬‬ ‫ناراحت نباش ھيچی رو از دست ندادی‪.‬‬ ‫چون اون شھر تنھا ھديه اش برای نسل‬


‫‪١١‬‬ ‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫ما جز فحشا‪ ،‬اعتياد ودعوا چيزه ديگری‬ ‫نبود‪.‬‬ ‫ريحانه نسل ما در آتش آن جامعه سوخت‬ ‫و نابود شد به چشم ديدم دوستانم رو که‬ ‫يکی بعد از ديگری رو تخت بيمارستان‬ ‫کف باال آوردن‪ .‬امروز زيرخوارھا‬ ‫خاک آسوده خوابيدن‪.‬‬ ‫رفقايی که در ھمين ابتدای راه وقتی‬ ‫فھميدن اين وضعيت نکبت باری که‬ ‫برای ما ساختن چه روزھايی برای ما‬ ‫خواھد آورد با خوردن خشاب خشاب‬ ‫ترامادول فقط خواستن يک بار برای‬ ‫ھميشه راحت بشن‪.‬‬ ‫آنھای که موندن ھمه غرق حقه پيپ شدن‬ ‫برای سوتی شيشه دست به ھرکاری‬ ‫زدن‪ .‬ريحانه ھيچکدام از ما روزگار‬ ‫بھتری نداشتم‪ .‬به چشم خودم ديدم دختر‬ ‫متولد ‪ ٦٦‬که برای گذارند خرج زندگی‬ ‫خانوداه اش شبھا کنار خيابون منتظر‬

‫ماشينھا وا می ستاد که سه سرنشين داخل‬ ‫باشه بلکه با گرفتن تومانی از تک‬ ‫تکشان بتونه از پس ھزينه ھای سرسام‬ ‫آور يک مادر مريض و دو خواھرزاده‬ ‫اش بر بياد‪.‬‬ ‫بذار حاال بگويم آن روزھا با ديدن اين‬ ‫وقايع من چه حالی داشتم‪.‬‬ ‫ھدايت می گفت‪:‬‬ ‫))در زندگی زخمھايی ھست که مثل‬

‫شماره ‪١٢١‬‬ ‫خوره روح را آھسته در انزوا می خورد‬ ‫و ميتراشند‪ .‬اين دردھا را نميشود به‬ ‫کسی اظھار کرد‪ ،‬چون عموما عادت‬ ‫دارند که اين دردھای باور نکردنی را‬ ‫جزو اتفاقات و پيش آمدھای نادر و‬ ‫عجيب بشمارند و اگر کسی بگويد يا‬ ‫بنويسد‪ ،‬مردم بر سبيل عقايد جاری و‬ ‫عقايد خودشان سعی می کنند آنرا با‬ ‫لبخند شکاک و تمسخرآميز تلقی بکنند‪.‬‬ ‫زيرا بشر ھنوز چاره و دوائی برايش‬ ‫پيدا نکرده و تنھا داروی آن فراموشی‬ ‫بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسيله‬ ‫افيون و مواد مخدره است‪.‬‬ ‫ولی افسوس که تاثير اينگونه داروھا‬ ‫موقت است و بجا ی تسکين پس از مدتی‬ ‫بر شدت درد ميافزايد((‬

‫آری شايد حق با ھدايت باشه شايد ھنوز‬ ‫وقت گفتن اين دردھا نرسيده باشه اما‬ ‫ريحانه اينھا برای ما درد بود‪,‬ھمين ھا‬ ‫نسل ما رو نابود کرد ريحانه بيشتر‬ ‫دوستام نه چرا بگم بيشتر دوستانم بايد‬ ‫بگم بيشتر ھم نسالنم امروز در اين آتش‬ ‫می سوزند و پرپر ميزنند‪.‬‬ ‫شايد کسی نفھميد که چه دردی بود وقتی‬ ‫ھمبازی ھای کودکيت رو سرگرم خون‬ ‫بازی می ديدی‪.‬‬ ‫دروغ چرا وقتی ھمه غرق شدند شايد‬ ‫اگر توھم بودی تصميم می گرفتی‬ ‫امتحانش کنی بلکه چيزه خوبی بود‪...‬‬ ‫اما بعضی وقت ھا بعضی امتحانھا‬

‫ د ن ‬ ‫چندمرحله ای ھستند کم کم تبديل به‬ ‫امتحان روزانه بی تعطيلی می شوند‪.‬‬ ‫آنقدر راحت مواد بدست مرسيد که‬ ‫فکرش ھا ھم نمی توانی بکنی يک بار‬ ‫بشوخی به يکی از دوستام می گفتم اگر‬ ‫مواد رو دولت مثل سبد کاال پخش کنه‬ ‫‪ 20‬درصد معتادھا ترک می کنند چون‬ ‫حصله صف وايسادن رو ندارن‪.‬‬ ‫اما چه فايده ريشه اين درد جايی‬ ‫ديگريست‪.‬‬ ‫راستی در جريان ‪ ٨٨‬و اعتراضات‬ ‫مردم بود؟‬ ‫شنيدی ندارو تو خيابون کشتن ھمانھای‬ ‫که تورو در رجايی شھر کشتن و من رو‬ ‫در کوچه پس کوچه ھای زندگی؟‬ ‫شنيدی جواب فرياد مان بتری نوشابه‬ ‫بود؟‬ ‫شنيدی چه خواستيم چه برسرمان‬ ‫آوردن؟‬ ‫آن روزھايی که تو در پله ھای دادسرا‬ ‫از اين اتاق به آن اتاق ارجاع داده می‬ ‫شدی‪,‬من از اين مرز تا آن مرز رای‬ ‫روی نقشه وجب می کردم تا ببينم چند‬ ‫وجب مانده بجايی که شايد برسم جايی که‬ ‫بتونم نفسی بکشم با زبان بی زبانی پيام‬ ‫نسلم رو فرياد بزنم‪.‬‬ ‫ريحانه شبی که زجه ھای مادرت رو‬ ‫پشت ديوار رجايی شھر شنيدم‪,‬ياد زجه‬ ‫ھای مادرم افتادم که وقتی وارد‬ ‫بيمارستان شد من رو از بيھوشی به‬ ‫ھوش آورد تا بخودم بيام بگم کجايی تو‬ ‫خواستی دنيارو تغيير بدی اما چنان‬ ‫تغييرت دادن که امروز برای فرار از‬ ‫دردھا يک بار برای ھميشه خواستی‬ ‫راحت شی‪.‬‬ ‫آری ريحانه جان نسل ما روی سرنگ‬ ‫رقصيد‬ ‫اما تو امروز آسوده خوابيدی ما ھنوز بی‬ ‫خوابيم که ريحانه ھا مان ھنوز ھم زندانی‬ ‫اين وضعيتن‪*.‬‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪١٢‬‬

‫ د ن ‬

‫ﯾ از دﯾ ‪. . .‬‬

‫رکسانا تالرمی‬ ‫مدرسه ام را عوض كردم و دو ھفته ای‬ ‫از شروع كارم در اين مدرسه جديد می‬ ‫گذرد‪ .‬پس از چندين سال كه در مناطق‬ ‫ويالنشين و يا باالی شھر سوئدی نشين‪،‬‬ ‫تدريس می كردم به منطقه خارجی ھا‪،‬‬ ‫حاشيه نشين ھای شھر آمدم‪ .‬گر چه سالھا‬ ‫قبل ھم‪ ،‬سابقه كار درمناطقی مشابه را‬ ‫داشتم ولی باز اين محله و مدرسه بسيار‬ ‫متفاوت است‪ .‬برخی از شاگردان اين‬ ‫مدرسه‪ ،‬فرزندان پناھندگانی ھستند كه‬ ‫ھنوز اقامت نگرفته اند و يا غير قانونی‬ ‫زندگی می كنند و برخی چند سالی است‬

‫كه آمده اند و برخی ھم ‪ ،‬در سوئد و اين‬ ‫محل متولد شده اند‪ .‬قرار است در‬ ‫كالسھای مخصوص زبان سوئدی و‬ ‫ھمچنين دروس ديگر )علوم اجتماعی( را‬ ‫بصورت فشرده درس بدھم‪ .‬ازآنجايی كه‬ ‫در سويد‪ ،‬معلم خارجی تبار بسيار كم‬ ‫است‪ ،‬در تمامی مدارسی كه روز اول‬ ‫شروع به كار می كنم‪ ،‬مرا به جای‬ ‫كارگر نظافت چي‪ ،‬مستخدم مدرسه‪ ،‬مادر‬ ‫شاگردان‪ ،‬معلم زبان مادری و يا پرستار‬ ‫مدرسه اشتباه می گيرند‪ .‬ھم از طرف‬ ‫ھمكارانم‪ ،‬يعنی معلم ھای سوئدی مدرسه‬ ‫و ھم از جانب شاگردان‪ ،‬اين اشتباه‬ ‫صوررت می گيرد‪ .‬پس از بيست سال‬ ‫كار معلمی‪ ،‬ديگر به اين موضوع عادت‬ ‫كرده ام و با شنيدن اين تصور اشتباه‪ ،‬تنھا‬ ‫چيزی كه به فكرم می رسد‪ ،‬ادغام نشدن‬ ‫ما خارجی ھا در جامعه است كه آنھا را‬ ‫دچار چنين پيش داوری می كند‪ .‬در زنگ‬ ‫تقريح امروز‪ ،‬برای آشنايی بيشتر با‬ ‫محيط و شاگردان‪ ،‬به حياط مدرسه می‬ ‫روم‪ .‬ھوا بشدت سرد است و برف تمام‬ ‫حياط مدرسه را پوشانده‪ .‬انبوھی از‬

‫شاگردان كالسھای مختلف مدرسه‪ ،‬دورم‬ ‫حلقه ميزنند و با شوق و تعجب به من‬ ‫نگاھم كنند‪ .‬سئوالھا شروع می شود‪.‬‬ ‫شنيديم تو ھم مثل مائی‪ ،‬آيا اين حقيقت‬ ‫داره؟ لبخندی ميزنم و می پرسم‪:‬‬ ‫منظورت چيه عزيزم؟ يعنی اينكه سوئدی‬ ‫نيستی‪ .‬مثل ما ھستی ديگه‪ .‬درسته؟ نه من‬ ‫سوئدی نيستم‪ .‬صدای پسر شيطونی بلند‬ ‫ميشه‪ .‬حاال چرا البالی موھای مشكی‬ ‫ات‪ ،‬رنگ طاليی قاطی زدی‪ ،‬كه چي؟!‬ ‫كه ديگران فكر كنند سوئدی ھستی؟ در‬ ‫لحن صداش تمسخری كه از سر دلخوری‬ ‫باشه حس ميشه‪ ،‬ولی قاه قاه می خنده‪ .‬از‬ ‫شنيدن اين حرف و نظرش خجالت می‬ ‫كشم و ميگم نه عزيزم‪ ،‬از رنگھای قاطی‬ ‫خوشم می آيد‪ .‬فقط از روی سليقه‬ ‫شخصی ھست نه چيز ديگه‪.‬‬ ‫يكي ديگه می پرسه از كجا می آيی؟ از‬ ‫كدوم كشور؟ جواب ميدم‪ :‬از آسيا‪.‬‬ ‫مخصوصا ميگم از آسيا‪ ،‬كه حس‬ ‫ھمبستگی بيشتری را بوجود بيارم‪ .‬خنده‬ ‫ھا شروع ميشه و صداھا بلندتر ميشه‪.‬‬ ‫اوه‪ ،‬مثل خود من‪ .‬منم ھمينطور از يكی‬ ‫از كشورھای آسيايی ميام‪ .‬از سوريه‪ .‬مثل‬ ‫فالنی‪ ،‬مثل دوستم‪ ،‬مثل ھمسايه ام‪. . . ،‬‬ ‫مثل عبدی از ‪ . . .‬مثل مريم از ‪ . . .‬مثل‬ ‫يوسف از ‪ . . .‬مثل عمر از ‪ . ..‬مثل زھرا‬ ‫از ‪ . . .‬مثل ‪. . .‬مثل ‪. . .‬مثل ‪ . . .‬صداھا‬ ‫در ھم مي پيچه‪ ،‬با كمی شك و ترديد می‬ ‫پرسند‪ :‬شنيديم معلم ھستی اينجا‪ ،‬اين ھم‬ ‫درسته؟ اره ‪ . . .‬ھمه به ھمديگه نگاه می‬ ‫كنند و باز می خندند‪ .‬اما در چشمشان يك‬ ‫حس خوبی ديده ميشه‪ ،‬حس امنيت‪ .‬اسمت‬ ‫را بگو‪ .‬اسمم ركسانا ‪ . .‬چند سالته؟ بچه‬ ‫داری؟ خونه ات ھم اينجاست؟ نه‪ .‬اينجا‬ ‫زندگی نمی كنم ‪.‬‬


‫‪١٣‬‬

‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫پس چرا آمدی اين محل؟ ھمان پسری كه‬ ‫خيلی شيطون بنظر ميرسه و سنش بيشتر‬ ‫از آنھای ديگه است می گه‪ :‬خبر داری كه‬ ‫در اين محله ھر ھفته‪ ،‬صندوق يك مغازه‬ ‫را ميزنند‪ .‬ديروز صندوق داروخانه را‬ ‫زدند و ھفته قبل ھم ماشين ترانسپورتی كه‬ ‫پول ھای مغازه ھا را جمع می كنه و به‬ ‫بانكھا تحويل می ده رو‪ .‬چندين ماشين‬ ‫پليس آمد ولی آونھا زرنگ بودند و گير‬ ‫نيفتادن و فرار كردند‪ .‬و جمله آخر را با‬ ‫يك غروری ادا مي كنه و بعد چھره اش‬ ‫كمی تو ھم ميره و ادامه ميده‪ ،‬چند ماه قبل‬ ‫ھم يكی اينجا كشته شد‪ .‬نمی ترسی؟ پيش‬ ‫خودم فكر می كنم اين اطالعات را‬ ‫مخصوصا به من ميده كه از واكنش ھای‬ ‫من‪ ،‬منو بھتر بشناسه و بفھمه كه تا كجا‬ ‫می تونه داشته باشه‪ .‬با صدای آروم می‬ ‫گم ‪ ،‬نه من نمی ترسم‪ .‬ولی عجب‬ ‫ماجراھايی! و بعد سئوال پشت سوْ ال‪ .‬در‬ ‫ھمھمه صداھا‪ ،‬بعضی از سئوالھا را نمی‬ ‫شنوم‪ .‬شلوغ می كنند‪ .‬راستی تو قراره‬ ‫اينجا بمونی يا موقت آمدی؟ چي شد كه‬ ‫اصال از كشورت آمديسوئد؟ منتظر نمی‬ ‫مونند كه من جواب بدم‪ .‬خودشون به ھم‬ ‫جواب ميدھند‪ .‬حتما از جنگ فرار كرده‬ ‫مثل پدر و مادرھای ما‪ .‬يكی ديگه می گه‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫شايد ھم در كشورش كار نبوده برای كار‬ ‫آمده مثل مادر من‪ .‬شايد ھم حكومت‬ ‫كشورش را دوست نداره مثل دائی من‪.‬‬ ‫تو ھم مثل ما پناھنده ای؟ سوئد را دوست‬ ‫داری؟ كجا رو بيشتر دوست داری كشور‬ ‫خودت را يا اينجا رو؟ جواب ميدم من سی‬ ‫سال ھست سوئد ھستم‪ ،‬بيشتر عمرم از‬ ‫جوونی تا به حال اينجا گذشت‪ .‬ھمه‬ ‫كشورھای دنيا را رو دوست دارم ‪.‬ولی‬ ‫سوئد و ايران را يك كمي بيشتر‪ .‬از حالت‬ ‫چھره شان پيداست از اين جواب من‬ ‫خوششون آمده و ھمگی سرشونو به حالت‬ ‫تاييد تكون ميدن‪.‬اجازه داريم يك سئوال‬ ‫خصوصی بپرسيم؟ چرا ھميشه دستمال‬ ‫گردن يا شال قرمز به گردنت ميبندي؟‬ ‫سعی می كنم كمتر جواب بدم و بيشتر‬ ‫لبخند بزنم‪ .‬از روی تجربه می دونم‬ ‫اينطوری زودتر بھم اعتماد می كنند‪.‬می‬ ‫پرسم‪ .‬شماھا چی؟ بغير از زبان سوئدی‬ ‫به چه زبان ديگه ای حرف ميزنيد؟ در‬ ‫واقع غير مستقيم‪ ،‬كشوری كه از آن می‬ ‫آيند را می پرسم‪ .‬دھھا نفر ھمزمان جواب‬ ‫ميدند‪ .‬عربی‪،‬عربی‪ ،‬عربی‪ ،‬تركی‪،‬‬ ‫روسی ‪،‬كردی‪ ،‬كردی‪ ،‬كردی‪ ،‬پشتون‪،‬‬ ‫پشتون‪ ،‬آذری ‪ ،‬دری‪ ،‬سوماليايی‪،‬‬ ‫اسپانيولی‪ ،‬بنگالی‪ ،‬مغولی‪ ،‬و صدايی آرام‬ ‫و ظريف دخترانه ای ھم آخر سر ميشنوم‬

‫ د ن ‬ ‫كه ميگه سويدی‪ .‬بطرف صدا بر می‬ ‫گردم‪ .‬دختر بلوند قد بلند و ساده ای ھم در‬ ‫ميان جمع شاگردان می بينم كه بنظر‬ ‫سويدی ميرسه‪ .‬در دلم ھزاران بار قربون‬ ‫صدقه ھمه شون ميرم و از اينكه اين جان‬ ‫دلھای معصوم‪ ،‬با داشتن معلم آسيايی‬ ‫احساس دلگرمی می كنند‪ ،‬تمام وجودم پر‬ ‫از لذت ميشه و احساس خوشبختی می‬ ‫كنم‪.‬‬ ‫سئوالھا دوباره شروع ميشه‪ :‬راستی معلم‬ ‫چی ھستی؟ چی درس ميدی؟ من زبان‬ ‫سوئدی‪ ،‬تاريخ سوئد و كشور ھای ديگه‬ ‫ھم‪ ،‬جامعه سوئد و‪ . . .‬باز می خندند‪ .‬ھر‬ ‫جوابی كه من ميدم به ھيجان شون مياره و‬ ‫خوشحال ميشند و بھم نگاه می كنند‪.‬‬ ‫زبانھای ما را ھم بلدی؟ تاريخ كشورھای‬ ‫مار و ھم درس ميدی؟ خواھش مي كنيم‬ ‫از تاريخ كشور ھاي ما ھم بگو كه‬ ‫سوئديھا بدونند كه ما ھم ‪ . . .‬ديگه اين‬ ‫حرفھا غمگينم ميكنه اما نميگذارم‬ ‫بفھمند‪.‬خودمو كنترل ميكنم و ميگم حتما‬ ‫عزيزم‪ ،‬حتما‪ .‬در ھمين ميان‪ ،‬نظرم به‬ ‫دوپسر بچه آروم‪ ،‬در جمع شاگردان جلب‬ ‫ميشه‪ .‬آنھا نه تنھا ھيچ سئوالی نمی پرسند‪،‬‬ ‫بلكه ھيچ آثاری ھم از ھيجان و كنجكاوی‬ ‫در چھره ھای رنگ پريده شان ديده‬ ‫نميشه‪ .‬اما بشدت توجه من را جلب می‬ ‫كنند‪ .‬آن چشمھای درشت مضطرب و‬ ‫بيقرار‪ .‬آن خشم پنھان زير پوست‪ .‬آن‬ ‫فرياد خفه شده و در حبس سينه نشسته ‪..‬‬ ‫و ان چھره ھاي اشناي ‪ ،‬اشناي ‪ ،،‬اشنا ‪.‬‬ ‫سرك مي كشم كه بھتر ببينمشان ‪ .‬اما‬ ‫چون شاگردھا در جنب و جوش و حركت‬ ‫ھستند و جاھا تغيير می كنه‪ ،‬براحتی نمی‬ ‫تونم آنھا را خوب ببينم‪.‬‬ ‫در ھمين لحظات است كه يك دفعه‪ ،‬يكی‬ ‫از شاگردھا با صدای بلند و خوشحال از‬ ‫من می پرسه راستی ركسانا‪ ،‬تو ھم مثل‬ ‫ما "مسلمونی" ؟ مگه نه؟ در يك‬ ‫آن‪،‬ھمھمه ھا پايان می گيره‪ .‬سكوت‬ ‫سنگينی برقرار ميشه و چشمھای منتظر‬


‫‪١٤‬‬

‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫ھمه شاگردھا را مي بينم كه به دھان من‬ ‫دوخته شده‪ .‬خودمو جمع و جور می كنم‪،‬‬ ‫شال گردن قرمزم را باالتر به دور و بر‬ ‫صورتم می كشم‪ ،‬و چشمم‪ ،‬دوباره به‬ ‫چھره آن دو پسر رنگ پريده می افته‪ .‬و‬ ‫اين بار در چشمان مضطرب آنھا ‪ ،‬نشان‬ ‫از كنجكاوی وانتظار می بينم‪ .‬منتظر‬ ‫پاسخ من ھستند‪ .‬غافلگير شدم‪ .‬البته خوب‬ ‫ميدونم كه اين سئوال از من به منظور‬ ‫تفتيش عقيده نشده و ميل آنھا به مسلمان‬ ‫بودن من‪ ،‬به اشتباه‪ ،‬به منزله تأييدی‬ ‫است‪ ،‬برای ھمان ھويت گمشده ای كه‬ ‫اين بچه ھای حاشيه نشين شھر در‬ ‫جستجوی آن ھستند‪ .‬فكر می كنم اينجا كه‬ ‫كالس درس نيست كه فرصت توضيح‬ ‫داشته باشم و بتونم حرفم را بزنم‪ .‬از‬ ‫اينرو‪ ،‬صدامو صاف می كنم و با لحنی‬ ‫جدی می گم ما معلم ھا اجازه نداريم از‬ ‫دين و يا باور خودمون برای شاگردھا‬ ‫حرف بزنيم‬ ‫و تأثير تبليغاتی بگذاريم‪ .‬بعدا مفصل با‬ ‫ھم‪ ،‬سر كالس حرف ميزنيم‪.‬‬ ‫دختری كه در سمت راست من ايستاده و‬ ‫روسری گلداری به سر داره رو به من‬ ‫می كنه و می گه ولی تو ركسانا‪ ،‬مثل‬ ‫اون معلم ھا كه نيستی‪ ،‬از خودمون‬ ‫ھستی‪ .‬تو‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫به ما بگو‪ .‬قول ميديم به كسی نميگيم‪.‬‬ ‫حرفش را نشنيده ميگيرم‪ .‬بی اختيار در‬ ‫ميان شاگردان‪ ،‬آن دو پسر بيقرار را‬ ‫دوباره جستجو می كنم‪،‬با چشم به‬ ‫دنبالشون می گردم‪ .‬می خواھم‪ ،‬واكنش‬ ‫آنھا را در مقابل اين جوابم بدانم‪ .‬اين‬ ‫طرف آن طرف سرك می كشم‪ .‬بشدت‬ ‫دچار اضطراب شده ام و تشويش تمام‬ ‫جانم را گرفته و نمی فھمم كه چرا از‬ ‫ميان اين ھمه شاگرد‪ ،‬اين دو‪ ،‬برايم اين‬ ‫ھمه‪ ،‬مھم شده اند‪ .‬پيدايشان می كنم و‬ ‫بدقت نگاھشان می كنم ‪ .‬عميقا نارضايتی‬ ‫و رنجش را در چھره اشان مشاھده می‬ ‫كنم و بنظر می آيد كه من آخرين اميدشان‬ ‫را بر باد داده ام‪.‬‬ ‫از اين مشاھده‪،‬انگا‪ ،‬سوز سرما ی بيشتر‬ ‫در تن و جانم می نشيند‪ ،‬به خودم می گم‪،‬‬ ‫بايد ھر طور شده اعتمادشان را جلب‬ ‫كنم‪ .‬اعتماد اين دو كبوتر مضطرب نا‬ ‫امن را‪ ،‬كه اگر من معلم‪ ،‬نتونم‪،‬پاسخ‬ ‫پرسش ھايشان را بدھم و يا مرحم زخم‬ ‫روحشان نباشم‪ ،‬معلوم نيست كه سر از‬ ‫كجا در خواھند آورد‪ .‬در ھمين فكرھا‬ ‫ھستم كه يك دفعه‪ ،‬نا خوداگاه‪ ،‬ذھنم به‬ ‫جايی ديگه پرواز می كنه و ميرم به‬ ‫زيباترين شھر جھان‪ .‬به عروس شھرھای‬ ‫دنيا‪ .‬به پاريس و به بچه ھای مھاجرينی‬ ‫كه در حاشيه آن شھر بدنيا آمدند و در‬

‫ د ن ‬ ‫فقر بزرگ شدند و ھمان محله ھا به‬ ‫مدرسه رفتند وبخاطر نداشتن امكانات و‬ ‫بيكاری پدر و مادرھايشان و فقر‬ ‫اقتصادی‪ ،‬به حاشيه نشينھای ناراضی‬ ‫تبديل شدند و حتی برخی از آنھا از گروه‬ ‫ھای فاالنژ مذھبی ھم سر درآوردند‪ .‬از‬ ‫اين تداعی‪ ،‬انگار چيزی در قلبم فرو‬ ‫ميريزد و تشويش ام بيشتر می شود‬ ‫سريعا به دنبال آن دو پسر بچه رنگ‬ ‫پريده می گردم وقتی پيداشون می كنم‪،‬‬ ‫بی مقدمه می پرسم راستی شماھا‪ ،‬با شما‬ ‫دو نفر ھستم‪ ،‬از كدوم كشور ھستيد؟ آنھا‬ ‫در سكوت‪ ،‬فقط نگاھم می كنند و جوابم‬ ‫نمی دھند‪ .‬اما يكی از شاگردھا جواب‬ ‫ميده ‪ ،‬اونھا مدتيه ديگه با كسيحرف‬ ‫نميزنند‪.‬اما من ميدونم از مراكش می آيند‪.‬‬ ‫مراكش‪ .‬مراكش‪ .‬نام مراكش در گوشم‬ ‫انعكاس پيدا می كنه سرم يكھو گيج ميره‬ ‫و چھره ھای پسركھای رنگ پريده و‬ ‫مضطرب‪ ،‬با صورت ترور كنندگان‬ ‫شارلی عوض ميشه‪ .‬انگار زمان به عقب‬ ‫برگشته و يا اونھا دوباره بچه شدند!؟‬ ‫خيال می كنم كه آنھا ھمون جونھای گمراه‬ ‫و فريب خورده ای كه بنام دين‪ ،‬كشتند و‬ ‫كشته شده اند‪ ،‬ھستند‪ .‬تمام بدنم داغ شده‪.‬‬ ‫به خودم می گم اينھا؟ اينجا؟ كاش می‬ ‫تونستم كمكشون كنم‪ .‬كاش می تونستم‬ ‫جلوي حادثه را بگيرم ‪ .‬در ھمين خياالت‬ ‫ھستم كه مي بينم انھا ‪ ،‬دست در دست ھم‬ ‫از جمع ما دور ميشند‪ .‬داد می زنم‪ .‬كجا‬ ‫ميريد؟ پسر كوچولوھای من‪ ،‬برگرديد‪.‬‬ ‫برگرديد‪ ،‬از نو شروع می كنيم‪ .‬راھی كه‬ ‫انتخاب كرديد‪ ،‬اشتباھه‪ .‬ھراسان به‬ ‫دنبالشون ميدوم و فرياد ميزنم‪ ،‬يقين دارم‬ ‫كه تا به حال معلمی نداشتيد كه شمارو‬ ‫درك كنه‪ .‬راه زندگي را گم نكنيد‪ .‬من به‬ ‫شما قول ميدم كه حقايق را سر كالس از‬ ‫من خواھيد شنيد‪ .‬بر گرديد‪ .‬برگرديد‪.‬‬ ‫ھنوز خيلی حرفھا است كه از آن بی‬ ‫خبريد و نشنيده ايد‪ .‬راھھای ديگری ھم‬ ‫ھست‪ .‬ميشود اين جھان نابرابر را عوض‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪١٥‬‬

‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫كالس درس برمی گرديم‪ .‬برگرديم كه‬ ‫براتون تعريف كنم كه به چه علتی پدر و‬ ‫مادرھاتون از روی اجبار كشورشون را‬ ‫ترك كردند و چرا به اينجا آمدند‪ .‬چرا‬ ‫پناھنده شدند‪ .‬شما ھا بايد حقيقت را‬ ‫بدونيد‪ .‬و فقط با دونستن حقيقت و آگاھی‬ ‫و شناخت كافی از مسببين اين آوارگی‪،‬‬ ‫راه مبارزه درست را پيدا می كنيد‪ .‬نه‬ ‫بيراھه را ‪ ...‬بر می گردم و پشت سرم را‬ ‫نگاه می كنم آن دو پسرك از دست رفته‪،‬‬ ‫را مي بينم كه دورتر و دورتر شدند‪.‬‬ ‫افسوس می خورم و به پھنای صورت‬ ‫اشك ھايم سرازير ميشه و زير لب می گم‬ ‫ھمينطوره‪ .‬نه‪ .‬شماھا دلسوز نداشتيد‪ .‬شما‬ ‫را كسی نفھميد و ھمزمان دست پسری كه‬ ‫آرزو داره پليس بشه را محكم در دستم‬ ‫می گيرم و فشار ميدم‪ .‬مي بينم كه از‬ ‫سرما داره می لرزه‪ .‬شال گردن سرخم را‬ ‫باز می كنم به دور گردنش ميبندم و می‬ ‫گم‪ .‬نه عزيزم‪ .‬تو دنبال اونھا نميری‪ .‬تو‬ ‫پليس نميشی‪ ،‬تو معلم ميشی‪ .‬جامعه و اين‬ ‫منطقه به معلم خوب و دلسوز بيشتر نياز‬

‫داره تا به پليس‪ .‬چشمان خندان و پر‬ ‫مھرش منو بيشتر مطمين ميكنه كه من به‬ ‫اين محله و مدرسه تعلق دارم‪ .‬صدای‬ ‫زنگ مدرسه منو بخودم مياره‪ .‬ديگه‬ ‫نزديك كالس رسيديم‪ ،‬با شتاب خودمو‬ ‫توی كالس ام ميندازم و در را مي بندم و‬ ‫پشت به در‪ ،‬تكيه ميدم‪ .‬ضربان قلبم را‬ ‫ميشنوم‪ .‬از پنجره روبرو به بيرون نگاه‬ ‫می كنم‪ .‬آن دو پسر كوچولو را از دور‬ ‫می بينم كه چون دو نقطه سياھی در‬ ‫سپيدی برف‪ ،‬دورتر و دورتر و در ھوای‬ ‫مه آلود محو ميشوند‪ .‬ھمانطور كه به آن‬ ‫دو نقطه پنھان شده در مه از پنجره نگاه‬ ‫می كنم با آنھا و با خودم حرف می زنم‪.‬‬ ‫و صدای خشمگين خودم را می شنوم‪.‬‬ ‫ساليان سال‪ ،‬كشورھاتون را تا آنجا كه‬ ‫می شد غارت كردند‪ .‬وقتيكه ديگه‬ ‫نتونستند‪ ،‬آوردنتون حاشيه شھرھا جاتون‬ ‫دادند‪ .‬كارگران ارزان ‪ . . .‬آنوقت شما‬ ‫بچه ھای نازنين‪ ،‬مزه تلخ فقر و‬ ‫نابرابری‪ ،‬بيعدالتی‪ ،‬مزه شھروند درجه‬ ‫دوم و مزه راسيسم را چشيديد‪ .‬قربانيان‬ ‫سيستم سرمايه داری شديد‪ .‬چون كسی‬

‫ د ن ‬ ‫براتون علت اين مھاجرت را تعريف‬ ‫نكرد‪ .‬بدنبال ھويت‪ ،‬اشتباھا دردامن فريب‬ ‫دين افتاديد‪ .‬صاحبان سرمايه و دين اين‬ ‫فجايع را می آفرينند‪ .‬فاجعه شارلی ‪ ،‬پی‬ ‫آمد سيستم ھای نابرابر ھست‪ .‬مقصر آنھا‬ ‫ھستند‪ .‬نه شما پسر كوچولوھای فريب‬ ‫خورده من كه راھنما و معلم دلسوز‬ ‫نداشتيد‪ .‬صدای شاگردھام كه پشت در‬ ‫كالس ايستاده اند و دستگيره را فشار‬ ‫ميدھند را ميشنوم ‪.‬‬ ‫بسرعت خودمو به تخته سياه كالس می‬ ‫رسونم و می نويسم‪ ،‬بحث امروز‪ :‬چگونه‬ ‫ميشود با ھم جھانی برابر بسازيم‪ ،‬جھان‬ ‫بھتری كه حتما شدنيست‪ .‬نقشه جغرافيای‬ ‫جھان را كه به سقف كالس‪ ،‬در كنار تخته‬ ‫سياه آويزان ھست پايين می كشم‪ .‬به نقشه‬ ‫اروپا و امريكا نگاھی می اندازم‪ ،‬زھر‬ ‫خندی بر لبم می نشيند‪ .‬مجددا به جمله‬ ‫روی تخته نگاه می كنم ‪ ،‬زھر خندم به‬ ‫لبخند مبدل ميشود‪ .‬نفس عميقی می كشم و‬ ‫با روی گشاده در كالس را بروی‬ ‫شاگردانم باز مي كنم‪ .‬اولين شاگردی كه‬ ‫می خواھد پا به كالس بگذارد ھمان‬ ‫پسرك خندانيست كه از نيمه راه برش‬ ‫گردانده ام و می خواسته پليس بشود‪ ،‬شال‬ ‫گردن قرمز مرا ھم ھنوز برگردن دارد‪.‬‬ ‫نگاه مان در ھم تالقي می كند‪ .‬معلم آينده‬ ‫جامعه خوش آمدی! ھمه شاگردان پشت‬ ‫سر او به كالس می آيند و بسرعت تمامی‬ ‫صندلی ھای كالس پر ميشود‪ .‬و آنگاه با‬ ‫كنجكاوی به تخته سياه چشم می دوزند‪.‬‬ ‫انسانی ترين جمله ی عالم بر روی تخته‬ ‫كالس درس نوشته شده أست‪ :‬چگونه‬ ‫ميشود جھانی بسازيم‪ ،‬جھانی بھتر و‬ ‫برابر!*‬

‫منفعت کودکان بر ھر مالحظه و منفعت ملی‪ ،‬مذھبی‪ ،‬نژادی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬فرھنگی و ايدئولوژيک مقدم است!‬

‫به کمپين دفاع از حقوق کودکان بپيونديد‪.‬‬ ‫نھاد کودکان مقدمند‪ ،‬کمپين بين المللی برای دفاع از حقوق کودکان است‪.‬‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪١٦‬‬

‫ د ن ‬

‫‪ F G‬ﯾ ﯾ ؛ ﯿ ز د ن ر!‬

‫شادی صبوری‬ ‫ين مقاله به ھدف نگاھی چند به موقعيت‬ ‫درد آور کودکان کار وخيابان در ايران‬ ‫نگاشته شده است‪.‬‬ ‫در حال حاضر جامعه ايران دقيقا مطابق‬ ‫نظريه تضاد يا ستيز ) ‪Conflict‬‬ ‫‪ (theory‬است‪ .‬اين نظريه که با نوشته‬ ‫ھای کارل مارکس شھرت يافته‪ ،‬ادعا‬ ‫ميکند جامعه از دو طبقه اجتماعی تشکيل‬ ‫شده است‪ ،‬طبقه دارا و طبقه ندارا‪ .‬اين دو‬ ‫طبقه پيوسته با يکديگر در حال تضاد و‬ ‫ستيز می باشند‪ .‬طبقه دارا برای حفظ‬ ‫موقعيت خود تالش ميکند‪ ،‬زيرا منافعش‬ ‫در آن است و طبقه ندارا برای برھم زدن‬ ‫اين وضع و رسيدن به دارايی و امکانات‬ ‫زندگی‪ .‬از نظر مارکس ريشه اين‬ ‫درگيريھای قشری درجامعه به اقتصاد‬ ‫برمی گردد‪ ،‬زيرا اقتصاد زيربناست و‬ ‫ساير نھادھای اجتماعی از جمله‪ ،‬آموزش‬ ‫و پرورش و سياست روبنا ھستند و در‬ ‫صورت تغيير اقتصاد‪ ،‬تمام نھادھای‬

‫ديگر نيز تغيير می يابد‪ .‬مارکس‪ ،‬مراحل‬ ‫تاريخ بشری را براساس ھمين نظامھای‬ ‫اقتصادی شرح می دھد‪) .‬ريمون آرون‪،‬‬ ‫مراحل اساسی انديشه در جامعه شناسی(‬ ‫بر پايه اين نظريه طبقه سرمايه دار آموزه‬ ‫ھايی را برای حفظ موقعيت خود در‬ ‫جامعه القا ميکند که طبقه کارگر و‬ ‫ضعيف را به تحمل مشکالت و سختی ھا‬ ‫برای دست يابی به امکانات اوليه زندگی‬ ‫فرا ميخواند‪ .‬در چنين شرايطی است که‬ ‫کودکانی از ھمين خانواده ھای ضعيف و‬ ‫کم در آمد در سنين پايين تنھا برای باقی‬ ‫ماندن در رقابت زندگی‪ ،‬مجبور به کار‬ ‫در شرايط دشوار جامعه می شوند‪ .‬از اين‬ ‫رو کودکان کار در شرايط بسيار‬ ‫نامطلوب از نظر تغذيه‪ ،‬بھداشت‪ ،‬سالمت‬ ‫روح و‪ ...‬قرار دارند‪ .‬اين شرايط‬ ‫نابسامان غير از ھزاران مخاطرات ديگر‬ ‫مانند گرفتاری در دام اعتياد‪ ،‬تکدی‬ ‫گری‪ ،‬دست زدن به اعمال مجرمانه‪ ،‬رو‬ ‫آوردن به فحشا و‪ . . .‬است که در طول‬ ‫مدت حضورشان در عرصه کار و‬

‫خيابان با آنھا رو در رو می شوند و‬ ‫گويای آينده ای مبھم و ناشناخته برای‬ ‫خود اين کودکان و جامعه می باشد‪ .‬در‬ ‫واقع کودکان کار پديده ای ھستند که به‬ ‫کمبود ھايی مانند‪ :‬کمبود عاطفه‪ ،‬توجه‪،‬‬ ‫عالقه و‪ ...‬مبتال ھستند و در جامعه برای‬ ‫اين پديده ھا بايد چاره ای اساسی انديشيد‪.‬‬ ‫معضل کودکان کار در ايران نيز از‬ ‫مشکالت بنيادين در جايگيری طبقات‬ ‫اجتماعی است‪ .‬امروزه در ايران از‬ ‫جانب حکومت برخورد ھای قابل تاملی با‬ ‫کودکان کار می شود و به جای چاره‬ ‫انديشی برای اين افراد‪ ،‬تنھا دلسوزی‬ ‫ھای زود گذر و ناپايدار مرھم زخم آنھا‬ ‫می باشد که اوج گرفتن اين دلسوزی ھا‬ ‫منجر به کمک ھای مختصر مادی می‬ ‫شود که جز ترويج تکدی گری فايده ای‬ ‫اساسی برای آنھا ندارد‪ .‬مشکل بزرگتر‬ ‫آن است که مسئولين ھيچ نگاه کارشناسانه‬ ‫و عميقی به اين موضوع ندارند و‬ ‫درصدد رفع اين معضل نيستند‪،‬‬ ‫وسازمانھا و نھادھا راه حل اين مشکل را‬ ‫به يکديگر واگذار می کنند‪.‬‬ ‫برای نمونه به نقل از جام نيوز يکی از‬ ‫سايتھای کامال طرفدار حکومت در‬ ‫ايران‪ ،‬جاويد سبحانی فعال حقوق کودکان‬ ‫میگويد‪ :‬ما برنامه منسجمی برای تغيير‬ ‫در خاستگاهھای اجتماعی اين کودکان‬ ‫نداريم‪.‬‬ ‫درآمار تخمينی سازمان جھانی کار در‬ ‫سال ‪ ١٩٩٥‬بيش از ‪ ٧١ /٤‬درصد‬ ‫کودکان بين ‪ ١٠‬تا ‪ ١٤‬سال در ايران از‬ ‫لحاظ اقتصادی فعال ھستند‪ .‬متاسفانه نگاه‬ ‫عمومی در جامعه به کودکان کار مثبت و‬ ‫صحيح نيست و نگاھی بر گرفته از تحقير‬ ‫است و اين بيانگر فاصله فرھنگی‬


‫‪١٧‬‬

‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫مسئولين ايران با جامعه جھانی می باشد‬ ‫زيرا ما شاھد ھستيم که در دھه ‪١٦٩٠‬‬ ‫جان الک طرحی پيشنھاد داد که بر اساس‬ ‫آن در تمامی محالت و مناطق شھری‬ ‫)مدارس کار( تشکيل شود که تمام‬ ‫کودکان از ‪ ٣‬تا ‪ ١٤‬سال موظف به‬ ‫حضور در آن مدارس شوند‪ .‬در اين‬ ‫صورت ديگر کودکان ميل چندانی به‬ ‫کارکردن نداشتند ولی پس از گذشت ‪٤‬‬ ‫قرن از اين رويداد ھنوز در ايران بر سر‬ ‫اين که مسئوليت ساماندھی کودکان کار به‬ ‫عھده چه ارگان يا سازمانی است‬ ‫اختالفاتی ديده می شود‪ .‬مشکل اساسی‬ ‫اين است که ما قوانين و آييننامهھای‬ ‫اجرايی در اين زمينه کم نداريم ولی‬ ‫ارگانی حاضر به قبول اين مسئوليت‬ ‫نيست‪ .‬کودکان کار و خيابان که جزء‬ ‫قشر ضعيف جامعه ھستند پيش از رسيدن‬ ‫به سن قانونی‪ ،‬ناگزير وارد بازار کار‬ ‫میشوند و ھمين امر مانع رشد طبيعی‪،‬‬ ‫اجتماعی‪ ،‬روانی و جسمانی آنھا میشود‪.‬‬ ‫ھيچ وقت آمار دقيقی از وضعيت و تعداد‬ ‫اين کودکان در دسترس قرار نگرفته تنھا‬ ‫آماری که از سوی مرکز آمار ايران از‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫ د ن ‬ ‫بسيار اندکی از کودکان )دو درصد( تنھا‬ ‫به مشاغل غير متعارف شامل تنفروشی‪،‬‬ ‫خريد و فروش مواد و جيب بری می‬ ‫پردازند‪.‬‬ ‫با آمار بدست آمده از سازمان بھزيستی‬ ‫ميانگين درآمد اين کودکان ‪٢٣‬‬ ‫ھزارتومان در روز است‪ .‬مشکالت‬ ‫اقتصادی‪ ،‬خانوادگی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬فرھنگی‬ ‫)آزار جسمی‪ ،‬خشونت و‪ ،(...‬قانونی‬ ‫نارسايی از وسيع ترين مشکالت کودکان‬ ‫کار در جامعه است‪ .‬در ايران به دليل بی‬ ‫توجھی مسئوالن به کودکان کار با‬ ‫آسيبھای اجتماعی زيادی روبرو ھستند که‬ ‫ھيچ نظارت ھدفمندی بر روی آنھا انجام‬ ‫نمی گيرد ھمين بی توجھی عامل اصلی‬ ‫آوارگی و مبتال شدن اين کودکان به‬ ‫بيماری ھای سخت ميشود که ھرگز در به‬ ‫وجود آمدن آن سھمی نداشته اند‪.‬‬

‫تعداد کودکان کارارائه شده مربوط به‬ ‫سال ‪ ١٣٨٥‬است و طبق آن جمعيت‬ ‫کودکان کار در کشور يک ميليون و‬ ‫‪ ٧٠٠‬ھزار نفر است‪ .‬آماری که طی ‪٧‬‬ ‫سال گذشته و باتوجه به افزايش مشکالت‬ ‫اقتصادی در ايران بايد به بيش از ‪٢‬‬ ‫ميليون نفر رسيده باشد در يک جمع بندی‬ ‫ديگر برخی از کارشناسان آسيب ھای‬ ‫اجتماعی‪ ،‬معتقدند جمعيت کودکان کار‬ ‫کشور حداقل بايد بيش از سه ميليون نفر‬ ‫باشد‪ .‬براساس يافته ھای پژوھش گسترده‬ ‫سازمان بھزيستی ايران نتايج پژوھش‬ ‫طرح سنجش رفتارھای پرخطر در‬ ‫کودکان کار و خيابان در سال ‪١٣٩١‬‬ ‫سن ورود کودکان به خيابان‪ ٤ ،‬تا ‪١٨‬‬ ‫سالگی بوده است و کودکان ‪١٠‬ساله‬ ‫بيشترين تعداد کودکان خيابانی را تشکيل‬ ‫می دھند‪.‬‬

‫از سال ‪ ١٣٧٧‬تاکنون به دفعات زيادی‬ ‫اقدام به جمع آوری کودکان کار و خيابان‬ ‫بعنوان ساماندھی آنان انجام گرفته است‬ ‫که جز صرف ھزينه و ايجاد مشکالت‬ ‫برای کودکان نتايج مثبتی برای آنان‬ ‫نداشته است و تا وقتی دولت جسارت‬ ‫تغيير در ساختار توزيع منابع و منافع را‬ ‫نداشته باشند و از اين مسير راھی به‬ ‫سوی تنھا راه واقعا ً مطمئن برای کاھش‬ ‫فقر که ھمان ايجاد شغل برای شھروند‬ ‫بالغ می باشد‪ ،‬قادر به انجام اقدامات مؤثر‬ ‫برای کودکان کار و خيابانی نيستند و‬ ‫سرنوشت کودکان کار به اقدامات دولتھا‬ ‫برای بھبود کيفيت زندگی بزرگساالن‬ ‫بستگی محض دارد ‪.‬‬

‫بيشتر کودکان خيابانی به کارھای‬ ‫متعارف به ويژه دستفروشی )‪/٢‬‬ ‫‪٧٣‬درصد(‪ ،‬باربری و پادويی )‪٨ /٦‬‬ ‫درصد( زباله گردی و جمع آوری‬ ‫ضايعات نان )‪ ٨ /٦‬درصد( و تکدی‬ ‫گری ‪ ٥ /٧‬درصد مشغولند و تعداد‬

‫اما راه حل اين مشکل با وجود مسائل‬ ‫مطرح شده تا در زندگی اقشار کم درآمد‬ ‫و خانواده ھای بیسرپرست و بد‬ ‫سرپرست تغييری حاصل نشود معضل‬ ‫کودکان کار و خيابان ھرگز حل نخواھد‬ ‫شد‪*.‬‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪١٨‬‬

‫ د ن ‬

‫دا ‪ H‬زا ? " ' " ? ر ? !‬

‫شمس الدين امانتی‬ ‫سيستم فکری غالب بر نحوه عملکرد‬ ‫مسئولين رژيم اسالمی‪ ،‬ترکيبی است از‬ ‫حيله شرعی به منظور فريب افکار‬ ‫عمومی و سرکوب عريان تودەھای مردم‬ ‫تحت ستم براساس دين اسالم و مذھب‬ ‫تشيع‪ ،‬که قدمت آن به طول عمر رژيم‬ ‫سرکوبگر اسالمی می باشد‪ .‬مجريان اين‬ ‫سياست نه اينکه موفقيتی چندانی را در‬ ‫اين زمينه کسب نکردند بلکه اعمال‬ ‫سياست فريب و سرکوب منجر به شناخت‬ ‫واقعی از ماھيت ارتجاعی – مذھبی رژيم‬ ‫اسالمی و تنفر از اسالم شد‬ ‫توھم به رژيم اسالمی‪ ،‬در ميان طيف‬ ‫وسيعی از خوديھای اين نظام در حال‬ ‫فروپاشی است‪ ،‬رژيم اسالمی بمنظور‬ ‫جبران شکست اين پديده در ميان خوديھا‪،‬‬ ‫با توسل به زور‪ ،‬دستگيری‪ ،‬زندان‪،‬‬ ‫شکنجه و اعدام مخالفين سياسی خود‬ ‫جھت کسب اعتبار از دست رفته اش‪ ،‬در‬ ‫ميان غير خوديھا به قلع و قمع مخالفين‬

‫سياسی خود ھمچنان ادامه می دھد‪ ،‬که‬ ‫خوشبختانه در اين عرصه نيز موفقيت‬ ‫چندانی کسب نکرده است‪.‬‬ ‫توسل به پديده فريب و حيله شرعی در‬ ‫عرصه ھای گوناگون از جمله آموزش و‬ ‫پرورش اسالمی‪ ،‬توسط مسئولين اين‬ ‫ارگان حکومتی که قرار است‪ ،‬آموزش و‬ ‫پرورش ‪ ١٢‬ميليون و نيم دانش آموز را‬ ‫عھده دار باشند به امری روز مره و‬ ‫عادی تبديل شده است‪.‬‬ ‫به گزارش ايرنا‪ ،‬فانی وزير آموزش و‬ ‫پرورش رژيم اسالمی‪ ،‬در آغاز سال‬ ‫تحصيلی جاری در شھر اراک گفت‪،‬‬ ‫"آموزش و پرورش از ھشت ماه قبل‬ ‫فعاليت برای باز گشائی موفقيت آميز‬ ‫مدارس را آغاز کرده و در اين راستا‬ ‫امکانات الزم در استانھای مختلف کشور‬ ‫فراھم شده است‪".‬‬ ‫به گفته اين وزير دروغگو و فريبکار در‬ ‫دولت“تدبير و اميد“‪ ،‬تا کنون ‪ ،١٣‬ماه از‬ ‫وعده ھای پوچ و کذب نامبرده سپری شده‬ ‫است‪ ،‬اما طی اين مدت نه تنھا در موردی‬ ‫که در اين نوشته کوتاه به آن اشاره خواھم‬ ‫کرد‪ ،‬بلکه بيش از نود در صد از وعده‬

‫ھای وزير آموزش و پرورش رژيم‬ ‫اسالمی بی پايه و بدون پشتوانه اجرائی‬ ‫بوده و خواھند بود‪ .‬وعده ھای دروغين‬ ‫اين وزير‪ ،‬صدای نمايندگان مجلس‬ ‫اسالمی رژيم را نيز در آورده است‪ ،‬تا‬ ‫جائيکه آنھا سعی در کشيدن وزير‬ ‫آموزش و پرورش به مجلس اسالمی و‬ ‫قصد استيضاح نامبرده را به بھانه بی‬ ‫لياقتی در جھت عدم اجرای سياست‬ ‫ارتجاعی‪-‬مذھبی بر مبنای سند تحول‬ ‫بنيادين آموزش و پرورش را در دستور‬ ‫دارند‪ ،‬تا با توسل به حيله شرعی پوششی‬ ‫موقت بر عدم موفقيت سياستھای‬ ‫ارتجاعی‪ -‬مذھبی رژيم اسالمی در نھاد‬ ‫آموزش و پرورش بگذارند‪ ،‬تا در اين‬ ‫ارگان وابسطه به رژيم اسالمی‪ ،‬پروژه‬ ‫فساد نيمه و نا تمام رحيمی معاون اول‬ ‫احمدی نژاد را‪ ،‬در دولت "تدبير و اميد"‪،‬‬ ‫به اتمام رسانند‪.‬‬ ‫اما خبرگزاری دولتی مھر‪ ،‬گزارشی تھيه‬ ‫کرده است که بعد از گذشت ‪ ٣۶‬سال از‬ ‫حاکميت اسالم در ايران‪ ،‬تحت حاکميت‬ ‫اين دارو دسته مسلمان و ديکتاور در نوع‬ ‫خود خواندنی است‪.‬‬ ‫به گزارش خبرنگار اين خبر گزاری‪ ،‬در‬ ‫دو دبيرستان دخترانه کوثر و‬ ‫دکترحسابی‪ ،‬در شھرستان کوھدشت در‬ ‫استان لرستان بيش از ‪ ٢٠‬روز است که‬ ‫بهدليل نقص در وسايل گرمايشی به‬ ‫سيستم جديدی روی آوردهاند تا‬ ‫دانشآموزان برای حضور در کالسھای‬ ‫درس با خود پتو به مدرسه ببرند‪ .‬اين‬ ‫وضعيت بهگونهای است که دانشآموزان‬ ‫مجبورند برای تحمل فضای سرد‬ ‫زمستانی کالسھا‪ ،‬از پتوھايی استفاده‬ ‫کنند که از خانهھای خود میآورند"؟!‬ ‫اينگونه فشارھا بر زندگی مملو از فقر و‬


‫‪١٩‬‬

‫فالکت خانوادەھای دانش آموزان در حالی‬ ‫است که عالوه بر پرداخت ھزينه شھريه‬ ‫ساالنه‪ ،‬ھزينه سرويس مدارس‪ ،‬ھزينه‬ ‫لوازم التحرير و کتب درسی توسط والدين‬ ‫دانش آموزان‪ ،‬اين سيستم نوين از خانه به‬ ‫دوشی در اين دو مدرسه دخترانه نيز‬ ‫بخشی از پروژه ای است که بدون سرو‬ ‫صدا جانشين بخاری نفتی و ساير وسائل‬ ‫گرمايشی رايج در مدارس کوھدشت‬ ‫خواھد شد‪ ،‬با اين تفاوت که بدون ھزينه‬ ‫برای بخش اداری نوسازی‪ ،‬توسعه و‬ ‫تجھيز مدارس استان لرستان‪ ،‬جايگزين‬ ‫سيستم گرمايشی در دو مدرسه دخترانه‬ ‫در اين استان شده است‪.‬‬ ‫يکی از دانش آموزان دبيرستان کوثر به‬ ‫خبرنگار مھر‪ ،‬میگويد‪" :‬وضعيت‬ ‫سرمای کالسھا به قدری حاد است که‬ ‫حتی نمیشود از ماژيک ھا استفاده کرد‪،‬‬ ‫چون تا چندکلمه با آنھا نوشته میشود يخ‬ ‫میزنند‪".‬‬ ‫اين دانشآموز ادامه میدھد "بچهھا‬ ‫مجبورند برای گرمشدن از خانه با خود‬ ‫پتو بياورند که اين ھم جوابگو نيست‪!".‬‬ ‫دانشآموز ديگری در حاليکه پتوی‬ ‫مسافرتی را به دور خود پيچانده است‪،‬‬ ‫میگويد‪" :‬باور کنيد قادر به يادگيری‬ ‫ھيچکدام از درسھا حتی رياضی که‬ ‫بسيار برايمان مھم است‪ ،‬نيستيم چون‬ ‫سرمای شديد اجازه فکرکردن را از ما‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫گرفته است‪".‬‬ ‫دانشآموز ديگری مدعی است‪" ،‬تاکنون‬ ‫به دليل وضعيت سرمای کالسھا برخی از‬ ‫دانشآموزان سرما خوردهاند‪".‬‬ ‫جالب ترين بخش اين گزارش ادعای مدير‬ ‫نو سازی است که سخنانش بر ھمان‬ ‫پاشنه و منوال سابق میچرخد‪ .‬ھمان حيله‬ ‫شرعی غالب بر سيستم فکری وزير‬ ‫آموزش و پرورش رژيم اسالمی است که‬ ‫با متد حيله شرعی‪ ،‬آموزش و پرورش‬ ‫يافته است‪.‬‬ ‫مديرکل نوسازی‪ ،‬توسعه و تجھيز مدارس‬ ‫استان لرستان در اين رابطه در گفت و‬ ‫گو با خبرنگار مھر‪ ،‬با رد مشکل سيستم‬ ‫گرمايشی اين دبيرستان ھا میگويد‪” ،‬در‬ ‫بازديدی که ھفته گذشته از دبيرستانھای‬ ‫کوھدشت داشتيم‪ ،‬مشکل جدیای در اين‬ ‫زمينه وجود نداشت‪".‬؟!‬ ‫در ايران تحت حاکميت رژيم اسالمی‪،‬‬ ‫اشکارا در ھمه عرصه ھا با چنين‬ ‫مسئوالن بی درايت‪ ،‬خشک مغز و‬ ‫دروغگو مواجه ھستيم‪ .‬طبق اظھارات‬ ‫اين مأمور رژيم‪ ،‬ادعای مسئولين اين‬ ‫مدارس کذب محض است و دانش‬ ‫آموزانی که در مدرسه و کالس درس‪،‬‬ ‫خود را با پتوئی که از خانه می آورند‪،‬‬ ‫پيچيده اند و از شدت سرما در کالس‬ ‫درس دستکش به دست ميکنند‪ ،‬دروغگو‬ ‫و به احتمال قوی به اين مأمور رژيم و‬

‫ د ن ‬ ‫نظام حکومتی او که نماينده خدا در‬ ‫حکومت کردن بر بندگان است‪ ،‬تھمت می‬ ‫زنند!؟‬ ‫آنچه که به طور خالصه شرح آن رفت از‬ ‫جمله موانعی است که در فصل سرما‪ ،‬در‬ ‫اغلب مدارس ايران عالوه بر اتالف وقت‬ ‫در امر آموزش و پرورش‪ ،‬گاھا منجر به‬ ‫آتش سوزی بخاری ھای نفتی در کالس‬ ‫درس و نھايتا منجر به سوختگی‪،‬‬ ‫مسموميت‪ ،‬خفگی و مرگ دانش آموزان‬ ‫خواھد شد )مدرسه دخترانه روستای شين‬ ‫آباد از توابع پيرانشھر(‪.‬‬ ‫ترس ناشی از اين گونه حوادث‪ ،‬آموزش‬ ‫و فرا گيری در مدارس و مراکز آموزشی‬ ‫را با موانع جدی روبرو کردە و خواھد‬ ‫کرد‪ .‬در چنين جو و فضائی دانش آموزان‬ ‫نه تنھا قادر به يادگيری نيستند بلکه ترس‬ ‫از اين نوع حوادث زمينه برای شادی‪،‬‬ ‫نشاط و نھايتآ قدرت خالقيت و يادگيری‬ ‫را از آنھا سلب خواھد کرد‪.‬‬ ‫اگر مسئوالن دزد‪ ،‬فاسد و غارتگر امثال‬ ‫رحيمی ھا معاون سابق احمدی نژاد‪،‬‬ ‫آقازادە ھا و آقايان آنان که جزو سکاندارن‬ ‫اين نظام فاسد و سرکوبگرند و ھزينەھای‬ ‫دھھا ميليارد دالر برای گروھھای‬ ‫تروريستی و اعمال سياستھای ضدانسانی‬ ‫در عراق‪ ،‬لبنان ‪ ،‬فلسطين سوريه و ‪. . .‬‬ ‫اجازه دھند‪ ،‬حل اين معضل با اختصاص‬ ‫دادن بودجه دزديدە شدە از جيب والدين‬ ‫دانش آموزان و ديگر کارگران و‬ ‫مزدبگيران ايران به سادگی قابل حل‬ ‫است‪.‬‬ ‫با پايان عمر ننگين رژيم اسالمی به اين‬ ‫ھمه ستم‪ ،‬نابرابری و اجحاف نيز پايان‬ ‫دادە خواھد شد‪ .‬در چنين شرايطی نه‬ ‫دانش آموزی بر اثر حوادث ناشی از‬ ‫بخاری ھای نفتی در آتش خواھد سوخت‬ ‫و نه دانش آموزان دبيرستانھای دخترانه‬ ‫کوثر و دکتر حسابی در شھرستان‬ ‫کوھدشت برای گرم شدن خود در کالس‬ ‫درس از خانه با خود پتو به مدرسه می‬ ‫آورند‪*.‬‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٢٠‬‬

‫ د ن ‬

‫وﯾ‪ JK‬زاد ‪ +#‬م ا اهﯿ‪ F‬زا‪J‬‬ ‫ز ا ﯿ ‪ N‬ل د‪ N‬ع از ‪ 6‬ق د ن‬

‫به كارزار "بھنام را آزاد کنيد" بپيونديد‬ ‫وضعيت بھنام ابراھيم زاده نگران کننده است‬ ‫بھنام ابراھيم زاده عضو کميته پيگيری‬ ‫برای ايجاد تشکلھای کارگری‪ ،‬فعال دفاع‬ ‫از حقوق کودک و از رھبران و چھره‬ ‫ھای شناخته شده و محبوب کارگری در‬ ‫ايران است‪ .‬او ھم اکنون در وضعيت‬ ‫نگران کننده ای در زندان رجايی شھر‬ ‫بسر ميبرد‪ .‬بھنام از سوم دسامبر تا کنون‬ ‫در اعتراض به انتقالش به بند ‪ ١‬اندرزگاه‬ ‫زندان رجايی شھر که محل نگاھداری‬ ‫زندانيانی است که قتلی مرتکب شده و يا‬ ‫در بازار فروش مواد مخدر بوده اند‪ ،‬و‬ ‫در اعتراض به پرونده سازی ھای جديد‬ ‫برای وی و رفتار خشونت بار و توھين‬ ‫آميز عليه او در اعتصاب غذا بسر ميبرد‪.‬‬ ‫از ھمين رو وضعيت جسمانی وی وخيم‬ ‫است و در اين مدت چند بار بيھوش‬ ‫گرديده و با افت شديد فشار خون روبرو‬ ‫شده است‪.‬‬

‫بھنام در روز ‪ ١٩‬دسامبر دست به‬ ‫اعتصاب غذای خشک زد و روز ‪٢١‬‬ ‫دسامبر بدليل اينکه سه روزی ميشد که‬ ‫اعتصاب غذايش را به اعتصاب غذای‬ ‫خشک تبديل کرده بود‪ ،‬بيھوش شد و وی‬ ‫را به بھداری بيمارستان انتقال دادند‪ .‬اما‬ ‫بھنام اجازه نميداد که به وی سرم وصل‬ ‫کنند و در آخر در برابر اينکه تا سه روز‬ ‫ديگر خواستھای وی رسيدگی خواھد شد‪،‬‬ ‫با وصل کردن سرم به اعتصاب غذای‬ ‫خشک خود خاتمه داد ولی اعالم داشت‬ ‫که تا وقتی او را به بند زندانيان سياسی‬ ‫گوھر دشت‪ ،‬يعنی سالن ‪ ١٢‬اين زندان‬ ‫انتقال ندھند به اعتصاب غذايش ادامه‬ ‫خواھد داد‪.‬‬ ‫بدنبال اين کشاکش ھا روز ‪ ٢٧‬دسامبر‬ ‫بھنام به جای انتقال به بند زندانيان سياسی‬ ‫)بند ‪ (١٢‬به بند دو زندان رجايی شھر‬

‫منتقل شد‪ .‬و او با خواست بازگشت به بند‬ ‫زندانيان سياسی ھمچنان دراعتصاب غذا‬ ‫بسر ميبرد‪ .‬بنا بر خبر ھا بر اثر اعتصاب‬ ‫غذا معده بھنام دچار خونريزی شده و در‬ ‫وضعيت جسمانی بدی بسر ميبرد‪.‬‬ ‫خواست فوری ديگر او اجرای فوری‬ ‫قانون تفکيک جرايم است‪.‬‬ ‫بھنام ابراھيم زاده ‪ ٤‬سال است که در‬ ‫زندان است و به ‪ ٥‬سال حبس محکوم شده‬ ‫است‪ .‬اکنون رژيم اسالمی برای او پاپوش‬ ‫دوزی کرده و ميخواھد او را با اتھاماتی‬ ‫چون تماس با "احمد شھيد" و ھمكارى با‬ ‫مجاھدين محاکمه کند‪ .‬بھنام به اين پرونده‬ ‫سازی معترض است و مقامات زندان او‬ ‫را با ضرب و شتم و دستبند تالش کرده‬ ‫اند به دادگاه ببرند‪ .‬برای ھمين است که‬ ‫بھنام را به بند ‪" ١‬اندرزگاه" رجايی شھر‬ ‫انتقال داده اند‪ .‬وضعيت بھنام ابراھيم زاده‬ ‫بشدت نگران كننده است‪.‬‬ ‫جرم بھنام دفاع از حقوق کارگر‪ ،‬حقوق و‬ ‫حقوق انسانھاست‪ .‬بھنام ابراھيم زاده در‬ ‫زندان نيز سکوت نکرده و بر روی‬ ‫خواستھای انسانی خود پافشاری کرده‬ ‫است‪ .‬از جمله آخرين نامه بھنام از زندان‬ ‫رجايی شھر است‪ .‬او در اين نامه ضمن‬ ‫اشاره به وضعيت خود ‪ ،‬از وضعيت‬ ‫اسفبار ‪ ٧٠٠٠‬زندانی در اين گوھر دشت‬ ‫سخن ميگويد و از جھانيان ميخواھد از او‬ ‫و از خواستھايش و از زندانيان سياسی‬ ‫در ايران حمايت کنند‪.‬‬ ‫بھنام ابراھيم زاده بخاطر شکنجه ھای‬ ‫درون زندان از بيماريھای متعددی چون‬ ‫درد کليه‪ ،‬خونريزی لثه ھا‪ ،‬درد کمر و‬ ‫گردن رنج ميبرد‪ .‬او نوبت عملی جراحی‬ ‫داشته است و مقامات قضايی جمھوری‬ ‫اسالمی مانع درمان او شده اند‪ .‬اين‬


‫‪٢١‬‬ ‫درحاليست که فرزند او نيما ابراھيم زاده‬ ‫به بيماری سرطان تحت درمان است و‬ ‫بھنام حتی از بودن در کنار فرزند‬ ‫بيمارش محروم است‪ .‬خانواده بھنام نيز‬ ‫تحت فشار قرار گرفته اند‪.‬‬ ‫بھنام ابراھيم زاده جانش در خطر است‪.‬‬ ‫ما با اعالم كارزار " بھنام را آزاد کنيد"‬ ‫از مردم مدافع حقوق انسان در ايران‪,‬‬ ‫سازمانھای کارگری و نھادھای‬ ‫انساندوست در سراسر جھان دعوت‬ ‫ميكنيم كه براى نجات جان بھنام با اين‬ ‫كمپين بپيوندند‪ .‬تنھا يك كارزار قوى و‬ ‫وسيع جھانى ميتواند بھنام را نجات بدھد‪.‬‬ ‫كارزار " بھنام را آزاد کنيد" يك كارزار‬ ‫ادامه دار بوده و از امروز ‪ ٢٧‬دسامبر‬ ‫‪ ٢٠١٤‬برابر با ششم دى ماه ‪ ١٣٩٣‬آغاز‬ ‫به كار كرده وخواستار آزادى بھنام‬ ‫ابراھيم زاده است‪ .‬اين كارزار در ادامه‬ ‫فعاليتھايش از شما دعوت ميكند كه در‬ ‫ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده فعاالنه‬ ‫و وسيعا شركت نماييد‪.‬‬

‫شماره ‪١٢١‬‬ ‫در اطالعيه شماره ‪ ١٥‬گزارش کرديم که‬ ‫اتحاديه کارگران پست طی نامه ای به‬ ‫حسن روحانی حمايت خود را از بھنام‬ ‫ابراھيم زاده از رھبران کارگری در بند و‬ ‫خواستھای او اعالم کرده است‪.‬‬ ‫در ادامه اين ھمبستگی ريئس سراسری‬ ‫اين اتحاديه دنيس لمولين با ارسال عکسی‬ ‫که در آن کاغذی به دست گرفته و روی‬ ‫آن نوشته شده است "بھنام را آزاد کنيد"‬ ‫حمايت ھمه جانبه خود را از اين کمپين‬ ‫اعالم داشته است‪.‬‬ ‫در پيام اتحاديه کارگران پست در حمايت‬ ‫از بھنام ابراھيم زاده‪ ،‬دنيس لمولين به‬ ‫نمايندگی از سوی ‪ ٥٤٠٠٠‬کارگر اين‬ ‫اتحاديه مينويسد‪:‬‬ ‫"از طرف ‪ ٥٤٠٠٠‬عضو اتحاديه پست‬ ‫کانادا خواستار آزادی بھنام ابرايھم زاده‬ ‫فعال کارگری و فعال دفاع از حقوق‬ ‫کودک که بطور ناعادالنه ای ‪ ٤‬سال است‬ ‫که در زندان است‪ ،‬ھستم‪ .‬ما ھمراه با‬ ‫نھادھای انساندوست در سراسر جھان‬ ‫نگرانی خود را اعالم ميکنيم‪ .‬ما بويژه از‬ ‫وخامت بيشتر وضعيت جسمی بھنام‬ ‫ابراھيم زاده بعد از اعتصاب غذای اخير‬ ‫وی نگرانيم‪ .‬ما ھمچنين نگران انتقال او‬ ‫به بند زندانيان غير سياسی و خطر جانی‬ ‫برای او ھستيم‪ .‬ما درخواست آزادی‬ ‫فوری او از زندان ھستيم "‬ ‫کمپين برای آزادی بھنام ابراھيم زاده‬ ‫ادامه دارد‪.‬‬ ‫كميته مبارزه براى آزادى زندانيان سياسى‬ ‫كمپين برای آزادی کارگران زندانی‬ ‫نھاد كودكان مقدمند‬

‫نامه نيما ابراھيم زاده به پدرش‬ ‫بھنام ابراھيم زاده‬ ‫دنيس لمولين رئيس سراسری‬ ‫اتحاديه پست کانادا در حمايت از‬ ‫کمپين "بھنام را آزاد کنيد"‬

‫پدر عزيزم‬ ‫اين چند سال که تو در بند بودی من‬ ‫محکوم به بلوغ فکری شدم ھر چند ھنوز‬

‫ د ن ‬ ‫ھم از لحاظ ّ‬ ‫سن کودک حساب ميشوم اما‬ ‫بايد رشد و بلوغ را تصاعدی طیمیکردم‬ ‫تا بتوانم ھم تسکينی برای دردھای خودم‬ ‫باشم تا بتوانم محکم تر به جنگ بيماری‬ ‫بروم و ھم جای خالیتو را برای مادرم‬ ‫پر کنم ‪ ،‬تو برای از بين بردن کار کودک‬ ‫فعاليت ميکردی و اين يکیاز جرمھای تو‬ ‫بود که به زندان محکوم شوی اما من به‬ ‫عنوان فرزند تو که کودکی بيش نبودم‬ ‫حتی مجبور به کار کردن شدم و ھمين‬ ‫باعث شد تا بيشتر و بيشتر برای‬ ‫انسانھايیھمچون تو احترام قائل باشم‬ ‫چون زندگی خود را وقف فعاليت برای‬ ‫از بين بردن کار کودک کرديد‪.‬‬ ‫در اين چند سال کمبودھای عاطفی و‬ ‫احساسی زيادی داشته و دارم ھر بار که‬ ‫کودکی را به ھمراه پدرش ميبينم بی‬ ‫اختيار اشک میريزم و به فکر تمامی‬ ‫کودکانی ھستم که پدر دارند ولی از ديدنن‬ ‫پدرانشان محروم ھستند و بايد از پشت‬ ‫ميلهھا با پدرانشان مالقات کنند‪ ،‬ولی باز‬ ‫به خودم دلداری ميدم و ميگم اين روزھا‬ ‫میگذره و تو آزاد ميشی و اين کمبودھا‬ ‫جبران میشه‪ ،‬اما ھر دفعه که خبر‬ ‫شکنجه يا تبعيد به زندانی ديگر يا‬ ‫اعتصاب غذای تو را میشنوم تمام روح‬ ‫و جسمم گويی ھمچون تو به بند کشيده‬ ‫شده و استرس باعث ميشود که بيشتر و‬ ‫بيشتر بيماری بر من غلبه کند اما ھر بار‬ ‫که در شرايط بھتری ھستی و صدايت را‬ ‫از پشت تلفن میشنوم من ھم انرژی‬ ‫بيشتری ميگيرم و راحت تر به جنگ‬ ‫بيماری ميروم‪.‬‬ ‫تو بايد بمانی پدر ‪ ،‬بايد بمانی چون ما و‬ ‫خيلیھا به وجود تو نياز دارند‪ ،‬تو بايد‬ ‫بمانی چون بودن تو باعث دلگرمی من‪،‬‬ ‫مادرم‪ ،‬خانواده و خيلیاز کودکان کار و‬ ‫کارگرانی که تو به عشق اونھا متحمل‬ ‫زندان شدی‪ ،‬میدونم که خيلیھا تو اين‬ ‫مدت که اعتصاب غذا کردی و االن يک‬ ‫ماه تو اعتصاب غذا ھستی ازت خواستند‬ ‫که اعتصاب غذا را بشکنی اما تو قبول‬


‫‪٢٢‬‬ ‫نکردی اما تو بايد بمانی و ماندن تو ھم‬ ‫جسم سالم تری میخواد‪ ،‬من و مامان ھم‬ ‫از تو میخواھيم که به اعتصاب غذا پايان‬ ‫بدی چون ما بيشتر از بقيه از نظر‬ ‫عاطفی و احساسیبه تو نياز داريم و بودن‬ ‫تو بزرگترين دلگرمیماست حتی پشت‬ ‫ميلهھای زندان‪ ،‬پدرم ما از تو تقاضا‬ ‫داريم که به اعتصاب غذا پايان بدی و‬ ‫دوست داريم اين تقاضای ما را رد نکنی‪.‬‬ ‫دوستت دارم پدر عزيزم‬ ‫به اميد آزادی تمام پدران در بند‬

‫گزارشی از ھفته کارزار حمايت از‬ ‫بھنام ابراھيم زاده‬ ‫‪ ١٨‬تا ‪ ٢٨‬دی برابر با ‪ ١٢‬تا ‪ ١٨‬ژانويه‬ ‫ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده بود‪ .‬در‬ ‫اين ھفته نامه ھای حمايتی گرمی از‬ ‫اتحاديه سراسری کارگران سوئد "‪،"LO‬‬ ‫اتحاديه سراسری کارگران تونس‬ ‫"‪ ،"UGTT‬سازمان کارگران ساختمانی‬ ‫در کردستان عراق و حمايت شبکه‬ ‫ھمبستگی کارگران خاورميانه و شمال‬ ‫آفريقا را دريافت کرديم‪ .‬اين حمايت ھا‬ ‫ادامه دارد‪.‬‬ ‫در ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده‬ ‫ھمچنين تجمع ھای اعراضی در شھرھای‬ ‫لندن در انگليس‪ ،‬تورنتو در کانادا و‬ ‫گوتنبرگ در سوئد برپا شد‪ .‬که گوشه ای‬ ‫از تصاوير اين آکسيونھای حمايتی را در‬ ‫ضميمه ميتوانيد ببينيد‪.‬‬ ‫در ادامه برنامه ھاى ھفته حمايت از بھنام‬ ‫ابراھيم زاده روز ‪ ٢٦‬دی‪ ،‬برابر با‬ ‫شانزدھم ژانويه طوفان تويترى كه‬ ‫ھمزمان در كشورھای مختلف پيامھاى‬ ‫حمايت از بھنام و خواسته ھايش و‬ ‫ھمچنين خواسته بھنام را آزاد كنيد به‬ ‫صورت نوشته ھاى تويترى به مقامات‬ ‫جھانى ارسال گرديد‪.‬‬

‫شماره ‪١٢١‬‬ ‫طومار حمايت از بھنام ابراھيم زاده كه‬ ‫پس از ھفته ھمبستگى نيز ادامه خواھد‬ ‫داشت دردسترس ھمگان جھت امضا‬ ‫قرار گرفته است‪ .‬الزم به ذكر است با ھر‬ ‫امضا اين طومار يك نامه اعتراضى به‬ ‫سازمان جھانى كار‪ ,‬اتحاديه اروپا و احمد‬ ‫شھيد ارسال ميشود‪.‬‬ ‫در ھفته حمايت از بھنام ابراھيم زاده‪،‬‬ ‫برنامه پخش مستقيم کميته مبارزه برای‬ ‫آزادی زندانيان سياسی که شيوا محبوبی‬ ‫سخنگوی اين کميته‪ ،‬ھرھفته در کانال‬ ‫جديد آنرا ارائه ميدھد‪ ،‬به کمپين حمايت‬ ‫از بھنام ابراھيم زاده اختصاص يافت و‬ ‫بينندگان بسياری روی خط آمدند و حمايت‬ ‫خود را از بھنام ابراھيم زاده اعالم‬ ‫داشتند‪ .‬ھمچنين يک بخش مھمی از‬ ‫برنامه تلويزيونی کارگران و يک دنيای‬ ‫بھتر به اين موضوع اختصاص داشت‪*.‬‬

‫ د ن ‬

‫‪ G‬ﯾ‪O‬ﯾ ن‬ ‫‪?'/ ٢٤‬‬ ‫ ل = ﯾ ‬ ‫کانال جديد ب رن ام ه ھ ای ‪٢٤‬‬ ‫س اع ت ه خ ود را در ش ب ک ه‬ ‫"ن گ اه ش م ا" از م اھ واره‬ ‫ھاتبرد پخش ميکند‪.‬‬ ‫مشخصات شبکه "نگاه شما"‬

‫فرکانس‪١١٢٠٠ :‬‬ ‫پوالريزاسيون‪ :‬عمودی‬ ‫سيمبل ريت‪٢٧٥٠٠ :‬‬ ‫‪FEC: ٥/٦‬‬ ‫ب رن ام ه ھ ای ک ان ال ج دي د در‬ ‫شبکه نگاه شم ا را ھ م چ ن ي ن‬ ‫ميتوانيد از طريق ‪GLwiz‬‬ ‫در گزينه تلويزي ون ھ ای اي ران ی‬ ‫مشاھده کنيد‪:‬‬

‫‪www.glwiz.com‬‬ ‫ ‪ RST‬ت ل = ﯾ ‬ ‫را ? دو ' ن و ‪ +8‬ﯾ ' ن‬ ‫ا‪ U‬ع دهﯿ ‪.‬‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٢٣‬‬

‫ د ن ‬

‫ ز ن ‪ (/‬ﯿ‪ B‬ا‪ W X .‬‬ ‫‪ Y‬ا ' ر زاد ‪ N‬ر ‪ +#‬م ا اهﯿ‪ F‬زاد‪ 8 J‬‬

‫بدنبال نشست افسانه وحدت سخنگوی نھاد‬ ‫کودکان مقدمند‪ ،‬با مستولين سازمان عفو‬ ‫بين الملل )امنستی( در سوئد‪ ،‬اين سازمان‬ ‫طی نامه ای ضمن اشاره به وضعيت‬ ‫وخيم بھنام ابراھيم زاده‪ ،‬خواستار آزادی‬ ‫فوری و قرار گرفتن او تحت درمان و‬ ‫معالجه شده است‪ .‬در بخشی از اين نامه‬ ‫آمده است‪ ":‬عفو بين الملل بھنام ابراھيم‬ ‫را يک زندانی سياسی محسوب ميکند‪.‬‬ ‫ايشان يک مدافع حقوق بشر ھستند که تنھا‬ ‫به خاطر فعاليت مدنی در عرصه حقوق‬ ‫گارگران و حقوق کودکان دستگير شده‬ ‫اند‪.".‬‬ ‫روز ‪ ٨‬دی‪ ،‬برابر با ‪ ٢٩‬دسامبر افسانه‬ ‫وحدت از طرف کمپين "بھنام را آزاد‬ ‫کنيد" با اليزابت لوفگرن سخنگوي‬ ‫سازمان عفو بين الملل "امنستي" در سوئد‬ ‫و برتيل اتوسون مسئول اتحاديه ھاي‬ ‫كارگري اين سازمان در شھر استکھلم‬ ‫ديدار داشت‪ .‬بدليل وضعيت نگران کننده‬ ‫بھنام ايراھيم زاده ‪ ،‬اين ديدار به طور‬ ‫اضطراری انجام گرفت‪ .‬در اين نشست‬ ‫افسانه وحدت در مورد وضعيت کارگران‬ ‫زندانی و فعالين حقوق انسانی در‬ ‫زندانھای حکومت اسالمی و بطور ويژه‬ ‫در مورد وضعيت بھنام ابراھيم زاده‬ ‫توضيحاتی داد‪ .‬از جمله او در مورد‬ ‫وضعيت غير انسانی در زندانھا و بدتر‬ ‫شدن ھر روزه آن‪ ،‬وضعيت بد غذايی و‬

‫بھداشت زندانھا و محروميت زندانيان از‬ ‫درمان بعنوان بخشی از شکنجه و آزار‬ ‫زندانيان توضيحاتی داد‪ .‬افسانه وحدت‬ ‫بويژه در مورد بھنام ابراھيم زاده‪،‬‬ ‫اعتصاب غذای وی بخاطر انتقالش به بند‬ ‫زندانيانی که قتلی کرده اند و اذيت و‬ ‫آزارش در زندان و وضعيت وخيم‬ ‫جسمانی اش بدنبال شکنجه ھای درون‬ ‫زندان و بعد از اعتصاب غذايی که داشته‬ ‫است‪ ،‬صحبت کرد و بر اھميت حمايتی‬ ‫جھانی از اين فعال کارگری زندانی تاکيد‬ ‫گذاشت‪ .‬در عکس العمل به سخنان افسانه‬ ‫وحدت‪ ،‬خام اليزابت با توضيح اينکه‬ ‫معموال عفو بين الملل در پرونده ھای‬ ‫خصوصی دخالت نميکند‪ ،‬بر اھميت‬ ‫پرونده بھنام ابراھيم زاده و حمايت از او‬ ‫تاکيد گذاشت‪ .‬نتيجه اين نشست تھيه نامه‬ ‫ای در حمايت از بھنام و محکومت رژيم‬ ‫اسالمی در قبال رفتارش با کارگران‬ ‫زندانی‪ ،‬زندانيان سياسی و وضع اسفبار‬ ‫زندانھا خطاب به مقامات مسئول‬ ‫جمھوری اسالمی‪ ،‬خامنه ای‪ ،‬روحانی‬ ‫رئيس جمھور‪ ،‬مجلس اسالمی و‬ ‫الريجانی رئيس قوه قضاييه جمھوری‬ ‫اسالمی بود‪ .‬که ھمانجا اين نامه توسط‬ ‫پست و اينترنتی برای آنھا ارسال گرديد‪.‬‬ ‫کمپين "بھنام را آزاد کنيد" از سوی سه‬ ‫نھاد کميته مبارزه برای آزادی زندانيان‬ ‫سياسی‪ ،‬کمپين برای آزادی کارگران‬

‫زندانی‪ ،‬کودکان مقدمند در ‪ ٦‬دی برابر با‬ ‫‪ ٢٧‬دسامبر اعالم شده است‪ .‬کمپين برای‬ ‫آزادی بھنام ابراھيم زاده ادامه دارد‪ .‬نامه‬ ‫بھنام ابراھيم زاده در مورد وضعيت‬ ‫خودش و وضعيت زندانيان در زندان‬ ‫رجايی شھر به زبانھای مختلف ترجمه و‬ ‫برای نھادھای کارگری و انساندوست در‬ ‫سراسر جھان ارسال شده است‪ .‬به ھر‬ ‫شکلی که ميتوانيد با کمپين "بھنام را آزاد‬ ‫کنيد" ھمکاری کنيد‪.‬‬ ‫كميته مبارزه براى آزادى زندانيان‬ ‫سياسى‬ ‫كمپين برای آزادی کارگران زندانی‬ ‫نھاد كودكان مقدمند‬

‫ضميمه‪ :‬ترجمه فارسی نامه‬ ‫حمايت سازمان عفو بين الملل‬ ‫)امنستی( سوئد‬ ‫از بھنام ابراھيم زاده‬ ‫استکھلم‪ ٢٩ ،‬دسامبر ‪٢٠١٤‬‬ ‫به‪ :‬حسن روحانی رياست جمھوری‬ ‫اسالمی ايران‬ ‫طبق اخبار رسيده به ما‪ ،‬مطلع گشتيم که‬ ‫وضع سالمتی آقای بھنام ابراھيم زاده‬ ‫بسيار وخيم است؛ ايشان از تاريخ ‪٣‬‬ ‫دسمبر ‪ ٢٠١٤‬در اعتصاب غذا به سر‬ ‫ميبرند‪.‬‬ ‫بنا به اخبار رسيده آقای ابراھيم زاده در‬ ‫زندان منتقل شده اند و اکنون به بندی‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٢٤‬‬

‫ د ن ‬ ‫حقوق بشر ھستند که تنھا به خاطر فعاليت‬ ‫مدنی در عرصه حقوق گارگران و حقوق‬ ‫کودکان دستگير شده اند‪.‬‬ ‫بھنام اکنون چھار سال از پنج سال‬ ‫محکوميت خويش را سپری کرده و قرار‬ ‫است در ماه مارس ‪ ٢٠١٥‬آزاد شود‪.‬‬ ‫من خواھان آزادی بالفاصله ايشان بر‬ ‫مبنای مالحضات انساندوستانه ھستم تا‬ ‫بتواند در کنار فرزند خود باشد و ھمچنين‬ ‫به معالجه پزشکی دسترسی داشته باشد‪.‬‬ ‫اليزابت لوفگرن‬ ‫عفو بين الملل‪ ،‬بخش سوئد‬

‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫فرستاده شده اند که متھمين به قتل و قاچاق‬ ‫مواد مخدر نگھداری ميشوند‪ .‬شرايط اين‬ ‫بند بشدت نا مطلوب ھست و جان ايشان‬ ‫در خطر است‪ .‬بھنام در اعتراض به‬ ‫شرايط زندان دست به اعتصاب غذا زده‬ ‫است‪.‬‬ ‫بنا بر اخبار رسيده اوضاع سالمتی ايشان‬

‫به خاطر شکنجه ھايی که متحمل شده‬ ‫بودند فی الواقع بسيار وخيم است‪ .‬وی‬ ‫دچار نارسايی کليوی است‪ ،‬اما با اين‬ ‫حال از خدمات درمانی محروم گرديده‬ ‫است‪ .‬بعالوه فرزند ايشان از بيماری‬ ‫سرطان رنج ميبرند‪.‬‬ ‫عفو بين الملل بھنام ابراھيم را يک زندانی‬ ‫سياسی محسوب ميکند‪ .‬ايشان يک مدافع‬

‫انتظار پاسخ سريع شما را داريم‪.‬‬ ‫عفو بين الملل شعبه سوئد‬ ‫کپی اين نامه برای خامنه ای‪ ،‬صادق‬ ‫الريجانی رئيس مجلس اسالمی‪ ،‬علی‬ ‫الريجانی رئيس قوه قضاييه جمھوری‬ ‫اسالمی ارسال شده است‪.‬‬ ‫ترجمه‪ :‬سياوش آذری ــ‬ ‫)کمپين برای آزادی کارگران زندانی(‬

‫ده روز است که بھنام ابراھيم زاده‬ ‫به بند انفرادی ‪ ٢٠٩‬منتقل شده است‬ ‫اطالعيه شماره ‪:١٥‬‬ ‫"کمپين بھنام را آزاد کنيد"‬ ‫مطلع شديم که ده روز است بھنام ابراھيم‬ ‫زاده از چھره ھای شناخته شده و محبوب‬ ‫کارگری که در زندان رجايی شھر در‬ ‫بازداشت بود‪ ،‬به بند انفرادی ‪ ٢٠٩‬منتقل‬ ‫شده است‪ .‬در عين حال تماس و مالقات‬ ‫او با خانواده قطع است‪ .‬علت تشديد فشار‬ ‫و شکنجه بر روی بھنام ابراھيم زاده و‬ ‫انتقالش به بند انفرادی ‪ ٢٠٩‬که ويژه‬ ‫بازجويی است‪ ،‬روشن نيست‪ .‬وضعيت‬ ‫جسمی بھنام وخيم است‪ .‬او زير شکنجه‬

‫ھای درون زندان و اعتصاب غذای حمايت ھای تا کنونی از بھنام‬ ‫طوالنی ای که در اعتراض به اين فشار ابراھيم زاده‪-:‬‬

‫ھا داشته است‪ ،‬در وضعيت جسمی بدی‬ ‫بسر ميبرد‪ .‬جمھوری اسالمی در قبال‬ ‫سالمتی و جان او مسئول است‪.‬‬ ‫کمپين برای آزادی بھنام ابراھيم زاده ادامه‬ ‫دارد‪ .‬با توجه به وضعيت اضطراری‬ ‫بھنام از ھمگان ميخواھيم که به ھر شکلی‬ ‫که ميتوانند حمايت خود را از او و‬ ‫خواستھايش اعالم کنند و به کارزار‬ ‫"بھنام را آزاد کنيد" بپيوندند‪ .‬صدای بھنام‬ ‫ابراھيم زاده در سطح جھان باشيم‪.‬‬ ‫‪ ١‬فوريه ‪٢٠١٥‬‬

‫اتحاديه سراسری کارگران سوئد‪ ،‬ال او‪،‬‬ ‫اتحاديه سراسری کارگران تونس‪ ،‬جی يو‬ ‫تی تی‪ ،‬سازمان سراسری کارگران‬ ‫ساختمانی عراق‪ ،‬شبکه ھمبستگی‬ ‫کارگری خاورميانه و شمال آفريقا‪،‬‬ ‫سازمان عفو بين الملل شعبه سوئد‪ ،‬جمعی‬ ‫از زندانيان سايسی در زندان رجايی‬ ‫شھر‪ ،‬اتحاديه کارگران پست کانادا و‪...‬‬


‫شماره ‪١٢١‬‬

‫‪٢٥‬‬

‫ د ن ‬

‫‪[ G‬ﯿ ﯿ‪ 6‬رو ر‪ 8‬ذه‪ B‬و رو ﯿ? د ن‬ ‫گفتگوی تلويزيونی افسانه وحدت با مانلی سدا آموزگار موسيقی کودکان‬

‫سالھاست که پژوھشگران‪ ،‬به اين نتيجه‬ ‫رسيدند که موسيقی بر روان و ذھن انسان‬ ‫تاثيرات مثبت بسيار زيادی دارد و اين‬ ‫تاثيرگذاری تا حدی است که تغيير تم شاد‪،‬‬ ‫غمگين يا ھيجان انگيزه يک قطعه‬ ‫موسيقی‪ ،‬موجب تغيير حاالت و روحيه‬ ‫شخص می شود و ھمين دليل باعث شد‬ ‫که پزشکان بخصوص روان پزشکان و‬ ‫طب فيزيکی و توان بخشی و کسانی در‬ ‫بخش کار درمانی فعال ھستند‪ ،‬بسيار از‬ ‫روش موزيک تراپی يا موسيقی درمانی‬ ‫استفاده کنند و نتايج خيلی خوبی ھم تا به‬ ‫امروز در بيماران ديده شده است ‪.‬‬ ‫از آنجايی که موسيقی در روند رشد‬ ‫فکری و خالقيت کودکان‪ ،‬نقش کليدی‬ ‫دارد‪ ،‬در مسايل آموزشی و تربيتی کودک‬ ‫ھم ھر روز توجه بيشتری را به خودش‬

‫جلب کرده است‪ .‬آشنايی با موسيقی برای‬ ‫رشد بھتر و شکوفايی استعداد يک کودک‬ ‫با استفاده از سی دی ھايی که در اين‬ ‫زمينه تھيه شده‪ ،‬از دوران بارداری مادر‬ ‫شروع می شود‪ .‬موسيقی ای که‬ ‫اصطالحا کالسيک گفته می شود که البته‬ ‫صحيح نيست‪ ،‬چون که سبک کالسيک‬ ‫فقط مربوط به يک دوران از تاريخ‬ ‫موسيقی است‪ .‬بيشتر برای دوران‬

‫بارداری به مادران پيشنھاد می کنند‪.‬‬ ‫خصوصا بعد از تحقيقاتی که روی‬ ‫قطعات موتزارت نابغه ی موسيقی انجام‬ ‫شد‪ .‬سه مورد بارز تاثير گذاری در‬ ‫کارھای او وجود داشت‪ :‬رشد فکری و‬ ‫خالقيت‪ ،‬تخيل و تجسم قوی تر و جنب و‬ ‫جوش و ھيجان‪ .‬موسيقی تا حدودی‬ ‫ضريب ھوشی را افزايش می دھد و‬ ‫کسانی که می توانند يک ساز بنوازند از‬ ‫زندگی اجتماعی بھتری برخوردارند و‬ ‫در تحصيالت خود موفق ترند‪ .‬تحقيقات‬ ‫ديگری ھم نشان داد‪ ،‬کسانی که بطور‬ ‫منظم موسيقی کار می کنند‪ ،‬بعد از مدتی‬ ‫شکل و قدرت کارايی مغزشون تعيير می‬ ‫کند‪ .‬محققان اعالم کردند که مغز موسيقی‬ ‫دانان از لحاظ ساختار و عملکرد با ديگر‬ ‫افراد تفاوت ھای زيادی دارد‪ .‬مثال قسمت‬ ‫ھايی از مغز که وظيفه ی توانايی ھای‬ ‫مھارتی و حرکتی و شنيداری و ذخيره ی‬ ‫اطالعات را بر عھده دارند‪ ،‬به طور‬ ‫محسوسی رشد می کنند و و عمکرد آنھا‬ ‫روبه روز بھتر می شود‪ .‬يک روانشناس‬ ‫اتريشی در اين باره می گويد‪ :‬موسيقی‬ ‫می تواند ضريب ھوشی افراد را تا ھفت‬ ‫امتياز افزايش می دھد‪ .‬موسيقی به دو‬ ‫شکل جسمی و روحی می تواند به انسان‬ ‫ھا کمک کند‪ .‬حتا نشانه ھای مثبتی در‬

‫سه شنبه شبھا از ساعت‬ ‫‪ ٢٣ /١٥‬تا ‪ ٢٣ /٣٠‬بوقت ايران‬ ‫‪ ٢٠ /٤٥‬تا‪ ٢١‬بوقت اروپای مرکزی‬ ‫لطفا ساعت پخش برنامه کودکان مقدمند را به ھمگان اطالع دھيد!‬

‫ما را از کيفيت برنامه ھا مطلع کنيد‪.‬‬


‫‪٢٦‬‬

‫مغز افراد سالمند و باالی شصت و پنج‬ ‫سال ديده می شود‪ .‬در مورد کودکان ما‬ ‫متوجه می شديم که موسيقی به آنھا نظم‬ ‫و توجه و برنامه ريزی می آموزد و در‬ ‫زندگی آنھا بسيار موثر است‪.‬‬ ‫آموزش موسيقی برای کودکان تا چه حد‬ ‫مفيد است و کاربرد دارد؟‬ ‫مانلی‪ :‬پرداختن به يک ھنر در کنار‬ ‫تحصيل و آموزش کودکان‪ ،‬می تواند‬ ‫برای آنھا بسيار مفيد باشد‪ .‬موسيقی که از‬ ‫نقاشی و سفال گری و ھنرھای دستی‪،‬‬ ‫کمی مشکل تر بنظر می آيد‪ ،‬سرگرمی‬ ‫فوق العاده جذابی برای کودکان است ‪.‬‬ ‫در مورد يادگيری موسيقی برای کودکان‪،‬‬ ‫قبل از اينکه بخواھيم راجع به تاثير‬ ‫موسيقی بر روی روحيه ی آنھا صحبت‬ ‫کنيم‪ .‬خيلی کوتاه‪ ،‬اول راجع به اھمييت و‬ ‫کاربرد آن در زندگی‬ ‫و روند تحصيلی شان بگوييم‪ .‬وقتی که‬ ‫شما با يک ساز در حال تمرين کردن‬ ‫ھستيد‪ ،‬نت خوانی ميکنيد‪ ،‬زمانبندیھا را‬ ‫رعايت کنيد و سعی می کنيد که صداھا‬ ‫را بھتر به حافظه خود بسپاريد‪ .‬کلمات را‬ ‫مدت طوالنیتری در ذھن خود به خاطر‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫بسپاريد‪ .‬يک استاد دانشگاه دراين باره‬ ‫گفت‪» :‬ھيچ چيزی مانند موسيقی‬ ‫نمیتواند ھمه قسمتھای مغزی را فعال‬ ‫کند‪ .‬زمانی که کودکان با موسقی آشنا‬ ‫میشوند قسمتھای زيادی از مغز آنھا به‬ ‫طور ھمزمان تقويت میشوند‪ .‬کودکانی‬ ‫که موسيقی گوش میدھند قدرت شنيداری‬ ‫آنھا به طورقابل توجھی افزايش پيدا‬ ‫میکندکه ھمين عامل سبب میشود‬ ‫مھارتھای زبان آموزی آنھا رشد‬ ‫چشمگيری داشته باشد‪ .‬اين کودکان بھتر‬ ‫میتوانند الگوھای زبانی را تقليد کرده و‬ ‫فراز و فرودھای خاص ھر زبان را‬ ‫تحليل کنند که ھمه اين مسائل به بھترين‬ ‫شکل میتوانند روی مھارتھای زبان‬ ‫آموزی تأثير مثبت داشته باشد‪ .‬موسيقی‬ ‫ھمچنين میتواند روی رفتار کودکان‬ ‫تأثير مثبتی داشته باشد بطوری که‬ ‫کودکان زمانی که به شکل گروھی اقدام‬ ‫به آموزش موسيقی میکنند با مفاھيمی‬ ‫مانند ھمکاری‪ ،‬بردباری و نظم گروھی‬ ‫آشنا شده و آنھا را به طور عملی‬ ‫میآموزند‪.‬‬ ‫امروزه ثابت شده كه حافظه میتواند از‬ ‫طريق موسيقی تقويت شود و افرادی كه‬

‫ د ن ‬ ‫از كودكی در معرض آموزش و بازيھای‬ ‫موسيقايی بودهاند‪ ،‬حافظه بسيار بھتری‬ ‫دارند‪ .‬ريتم‪ ،‬ملودی‪ ،‬ھارمونی و‪ ...‬جزو‬ ‫عواملی ھستند كه موجب تقويت حافظه‬ ‫میشوند‪ .‬شدت حس اعتماد به نفس‬ ‫کودکان را افزايش میدھد‪.‬‬ ‫من به ھمه والدين توصيه می کنم که بچه‬ ‫ھاشان را به کالس موسيقی بفرستند‪ ،‬البته‬ ‫بدون توجه به اين تفکر که آيا موزيسين‬ ‫خواھد شد يا نه‪.‬‬ ‫پس تا اينجا ديديم که موسيقی چقدر در‬ ‫بخش آموزشی می تواند موثر واقع شود‪.‬‬ ‫حاال می رويم سراغ روحيه ی کودکان‪.‬‬ ‫با وجود اين ھمه فوايد موسيقی برای‬ ‫کودکان‪ ،‬در ايران بچه ھا از موسيقی‬ ‫خوب و کال ھر نوع موسيقی محرومند‪.‬‬ ‫اگر بچه ھا حق ندارند سازی بنوازند‪ ،‬يا‬ ‫خانواده آنھا توان مالی آن را ندارد‪ ،‬اما‬ ‫می توانند با گوش دادن به موسيقی اقال از‬ ‫شادی و خوشحالی و ھيجان بھرمند‬ ‫بشوند‪ .‬اين مسئله ای است که مذھب و‬ ‫حکومتی مثل حکومت ايران سخت جلو‬ ‫دارش است و وحشت عجيبی از خوشی و‬ ‫لذت بردن مردم دارد و نه تنھا کنسرت‬ ‫ھای پاپ و راک و حتا سنتی را کنسل‬ ‫می کند و مجوز نمی دھد و صدای زنان‬ ‫حتی برای زنان ھم دوباره ممنوع شد‪.‬‬ ‫بلکه با کنسرتھای کودکان ھم بسيار‬ ‫مشکل دارد و خيلی مواقع ھمان چند‬ ‫گروه فعال و سرشناس موسيقی کودک در‬ ‫ايران را ھم تحت فشار زيادی قرار‬ ‫ميدھد‪ .‬بارھا و بارھا مامورينش به کالس‬ ‫ھای موسيقی ريختند و ضمن رعب و‬ ‫وحشت زيادی که برای بچه ھا ايجاد‬ ‫کردند‪ ،‬سازھای آنھا را شکستند و توھين‬ ‫و تحقيرشان کردند‪ .‬بارھا از موزيسن ھا‬ ‫درخواست کردند که موسيقی مذھبی و‬ ‫سفارشی برای بچه ھا تھيه و اجرا کنند‪.‬‬ ‫سر موضوع پوشش بچه ھای کوچک‬ ‫حتی زير ھفت سال روی صحنه‪ ،‬به‬ ‫کرات پشت صحنه‪ ،‬برخوردھای بسيار‬


‫‪٢٧‬‬

‫نامناسبی با اين کودکان شده است‪ .‬به غير‬ ‫از اينھا‪ ،‬شادی و ھيجان و خنده حق‬ ‫تمامی کودکان است و روحيه ی آنھا را‬ ‫سالم و سرحال بار می آورد‪ .‬به ھمان‬ ‫اندازه ھم وقتی کودکان موسيقی افسرده و‬ ‫کليپ ھای نامناسب ببينند در روحيه ی‬ ‫آنھا تاثيرات منفی و مخربی خواھد‬ ‫گذاشت‪ .‬راجع به موسيقی درمانی صحبت‬ ‫کرديم که از اونجايی که مذھب کال‬ ‫مخالف ھر گونه علمی ھست‪ .‬اصال از‬ ‫موسيقی درمانی استقبال حمايتی نميکنه‪.‬‬ ‫وضعييت موسيقی کودکان و آموزش در‬ ‫مدارس و مھد کودک ھای ايران چگونه‬ ‫ست؟‬ ‫اولين مشکل اينست که ما االن سال‬ ‫ھاست که آلبوم توليد شده مورد قبولی‬ ‫برای موسيقی کودکان نداريم‪ .‬در دھه‬ ‫شصت‪ ،‬برای آخرين بار يک آلبوم‬ ‫موسيقی کودک منتشر شد‪ ،‬اثر ثمين‬ ‫باغچه بان که اين آلبوم خارج از کشور‬ ‫تھيه و اجرا شده بود و اول اجازه انتشار‬ ‫به اين آلبوم داده نشد‪ ،‬اما مدتی بعد که‬ ‫نميدانم البته چقدر گذشته بود‪ ،‬منتشر شد‬ ‫که سازنده اين اثر‪ ،‬ديگر ايران را ترک‬ ‫کرده بود‪ .‬بعد از آن تا مدتھا و مدتھا اثر‬

‫شماره ‪١٢٠‬‬

‫موسيقی برای کودکان توليد نشد‪ ،‬کانون‬ ‫پرورش فکری اگرچه دوباره کار خودش‬ ‫را شروع کرد‪ ،‬ولی مثل بقيه ی ادارات‬ ‫دولتی زير و رو شده بود‪ ،‬کارھای‬ ‫بازنشر شده ھم اکثرا سانسور شده بودند‪.‬‬ ‫در نتيجه بچه ھا موسيقی مطلوب مربوط‬ ‫به سنين خودشان را نداشتند که بشنوند‪.‬‬ ‫از طرفی موسيقی حرام اعالم شد‪.‬‬ ‫ھنرستانھای موسيقی تعطيل شد‪.‬‬ ‫ارکسترھا منحل شدند و خيلی از نوازنده‬ ‫ھا و موزيسين ھای آکادميک بعالوه‬ ‫خوانندگان پاپ و سبک ھای ديگر ھمه از‬ ‫ايران رفتند‪ .‬البته پيش از اين اتفاقات ھم‬ ‫مدارس تا جايی که من خبر دارم فقط‬ ‫کالس سرود خوانی داشتند‪.‬‬ ‫ولی اتفاق بدی که افتاد‪ ،‬ممنوعيت‬ ‫موسيقی و بھتر بگويم ممنوعيت ھر گونه‬ ‫شادی و خوشحالی بود‪ .‬شما به غير از‬ ‫اينکه حق حمل يک ساز را نداشتيد‪ ،‬حق‬ ‫شنيدن موسيقی دلخواه را ھم نداشتيد‪،‬‬ ‫يعنی جلوی ماشينھا را می گرفتند و می‬ ‫پرسيدند که آيا ضبط صوت داريد؟ و اگر‬ ‫داشتيد‪ ،‬ماشين را می گشتند تا ببيند چی‬ ‫گوش داديد و اگر موردی پيدا می شد‪،‬‬ ‫ھمان جا نوار کاست را می شکستند‪.‬‬ ‫جالبه که يک اصطالح جديد به موسيقی‬

‫ د ن ‬ ‫اضافه شد‪ ،‬آن ھم موسيقی مجاز و غير‬ ‫مجاز بود‪ .‬تعريف اين اصطالح اين بود‬ ‫اسالم جمھوری‬ ‫که اگر متن شعر مناسب‬ ‫ِ‬ ‫اسالمی نبود و اگر آھنگش شاد بود و می‬ ‫شد با آن رقصيد‪ ،‬مسلما غير مجاز بود‪.‬‬ ‫خوب اين وسط موسيقی صرفا سنتی‬ ‫ايران باقی مانده بود و ھيچ رقيب و‬ ‫سبکی ديگری در عرصه ی موسيقی‬ ‫نداشت‪ .‬در مدارس بچه ھا ورزش‬ ‫صبحگاھی را با خواندن اسم امامان و‬ ‫شعار انجام می دادند‪ .‬تنھا وقت سال که‬ ‫سرودی و آھنگی شنيده می شد‪ ،‬بھمن ماه‬ ‫بود‪ .‬ما در مدرسه حق دست زدن ھم‬ ‫نداشتيم و يادم است معلم پرورشی وقتی‬ ‫ما بنا به دليلی می خواستيم دست بزنيم‬ ‫شايد کسی را تشويق می کرديم‪ ،‬می گفت‬ ‫که دو انگشتی دست بزنيم‪ .‬ظاھرا تا دو‬ ‫انگشت حالل بوده است! درس موسيقی‬ ‫کال وجود نداشت و مسئوليت ساختن ترانه‬ ‫ھا و اشعار کودکانه ھم به شعرای‬ ‫سرسپرده‪ ،‬واگذار شده بود‪ ،‬که بايد حاوی‬ ‫پيام اخالقی می بود و حتما رنگ و بوی‬ ‫مذھب می داشت‪ .‬تمام زندگی موسيقيايی‬ ‫بچه ھا سرود ھايی بود اصطالحا انقالبی‬ ‫يعنی با موضوع انقالب يا ھمان چيزھايی‬ ‫که تلويزيون دولتی ھم پخش می کرد و‬ ‫دعای ربنای ماه رمضان‪ ،‬محمدرضا‬ ‫شجريان و دو تا سرود مدرسه ای که شايد‬ ‫بيست سال تکراری پخش شد و ديگر‬ ‫اسباب خنده ھم نسل ھای من بود‪ .‬از دھه‬ ‫ی ھفتاد به بعد شرايط تغيير کرد‪ ،‬ھمان‬ ‫طور که گفتم موسيقی مجاز آمد‪ ،‬در شھر‬ ‫ھا مغازه ھايی به اسم سی دی فروشی‬ ‫ھای مجاز باز شدند که تمام موزيکھای‬ ‫جديد داخلی و فرنگی در ھمين مغازه ھا‬ ‫رد و بدل می شد‪ .‬ھنرستان ھا باز شده‬ ‫بودند‪ .‬کنسرت برگزار می شد ولی حمل‬ ‫آلت موسيقی ھم ھمچنان ممنوع بود‪،‬‬ ‫سختگيری ھا کمتر شد و پای ”عمو ارگی‬ ‫ھا” به مھد کودک ھا باز شد‪ .‬حاال ديگر‬ ‫بچه ھا در مھد کودک می توانستند يک‬


‫‪٢٨‬‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫ د ن ‬

‫ادامه از صفحه پيش ‪. . .‬‬ ‫ساعتی را در ھفته بزنند و بخوانند‪.‬‬ ‫مدارس فرقی نکرده بود‪ ،‬بچه ھا را به‬ ‫خاطر داشتن يک واکمن و يک سی دی‬ ‫پلير يا چند تا عکس خواننده‪ ،‬ممکن بود‬ ‫به راحتی از مدرسه اخراج کنند‪ .‬اما اين‬ ‫ھيچ تاثيری در اشتياق بچه ھا به يادگيری‬ ‫موسيقی و رقص و آواز نداشت‪ .‬اگرچه‬ ‫به مراکز موسيقی دايما يورش می بردند‪،‬‬ ‫به مھمانی ھای مردم در خانه ھاشان به‬ ‫خاطر پخش موسيقی‪ ،‬بدون مجوز حمله‬ ‫ميکردند‪ .‬اما بچه ھا موسيقی ھای قديم و‬ ‫جديد را از ھر راھی پيدا کردند و گوش‬ ‫دادند و زدند و رقصيدند‪ .‬ظاھرا سالھای‬ ‫تلخ و عبوسی برای مردم گذشت‪ ،‬اما‬ ‫وجود کنسرت ھای پاپ امروز‪ ،‬تشکيل‬ ‫گروه ھای زير زمينی و ساختن کليپ‬ ‫موسيقی اعتراضی نشان دھنده ی عالقه‬ ‫ی ھرچه بيشتر نسل جديد به يادگيری‬ ‫موسيقی و خوانندگی و رقص است و اين‬ ‫نتيجه را حاصل کرد که پشت اين بگير و‬ ‫ببند ھا و تھديدات مداوم ‪ ،‬تمام مدت مردم‬ ‫خواستار چيزی بودند که جزيی از وجود‬ ‫يک انسان است‪ .‬جزء عاطفه و‬ ‫احساساتشان‪ .‬شايد با زور و تھديد تا‬ ‫حدودی مردم را بشود محدود کرد‪ .‬اما‬ ‫احساسات انسانی را ھرگز نمی شود‬

‫سانسور کرد‪ .‬اين حکومت مردم را و‬ ‫نسل کوچک متولد جنگ را محکوم به غم‬ ‫و عزاداری کرد ولی ھيچ کس نپذيرفت‪.‬‬ ‫االن نزديک نه ماه است که تمام کالس‬ ‫ھای موسيقی فرھنگسراھا تعطيل شده و‬ ‫می بينيد که در شھر تھران‪ ،‬نوازنده ھای‬ ‫جوان بدون مجوز و با آگاھی به خطر و‬ ‫آزار و اذيتھای مامورين‪ ،‬آمدند و در‬ ‫خيابانھا ساز می زنند‪ .‬از آنطرف ميگويند‬ ‫که اجرای موسيقی و رقص و آواز در‬ ‫مھد کودکھا فاجعه است‪ .‬بله‪ ،‬فاجعه است‬ ‫البته نه برای بچه ھا‪ ،‬بلکه برای کسانی که‬ ‫گذران زندگی شان‪ ،‬از راه روضه خوانی‬ ‫و تزريق غم و اندوه و افسردگی به جامعه‬ ‫است‪.‬‬ ‫مردم در مقابل فقر و فالکتی که به آن‬ ‫دچارند‪ ،‬بيشتر از قبل ھنر را حمايت‬ ‫ميکنند‪ .‬حمايت از موزيسن ھايی که به‬ ‫خيابان آمدند‪ ،‬کودکانشان که نياز به شادی‬ ‫و خنده و ھيجان دارند‪ ،‬تا انرژی‬ ‫کودکيشان را تخليه کنند‪ .‬مبارزه فرھنگی‬ ‫با حکومتی که سال در تالش نابودی‬ ‫فرھنگ و ھنر بوده است‪ .‬وقتی که سر‬ ‫کالس از بچه ھای کوچک می پرسيدم‬ ‫برای چی آمدی کالس موسيقی؟ جواب‬ ‫می داد‪ :‬اومدم خوشحال باشم‪ .‬اومدم با‬ ‫دوستانم شادی کنم‪ .‬وقتی بچه ھای کار‬

‫میآمدند‪ ،‬می گفتند‪ :‬اين چند ساعتی را که‬ ‫در ھفته در کالس موسيقی ھستيم‪ ،‬باعث‬ ‫می شود که بتوانيم بقيه ی روزھا را بھتر‬ ‫تحمل کنيم و اميدوارم باشيم‪ .‬االن ھم‬ ‫کالسھای گروھی موسيقی ما‪ ،‬بازده‬ ‫خوبی برای بچه ھای جنگ زده سوری‬ ‫داشته و با آگاھی به اين که چه فجايعی را‬ ‫پشت سر گذاشتند و ھمچنان ھم سخت‬ ‫زندگی می کنند‪ ،‬تالش می کنيم و تنھا‬ ‫ھدف مان اين است که روحيه شادی و‬ ‫زندگی را دوباره به آنھا باز گردانيم‪.‬‬ ‫در آخر ھم در جايی خواندم که آلبوم‬ ‫موسيقی مذھبی دارد برای بچه ھا توليد‬ ‫ميشود که احتماال بزور و بال در مدارس‬ ‫و مھد کودک ھا به خورد بچه ھا بدھند که‬ ‫مطمئنا اين پروژه تبليغاتی ھم راھی به‬ ‫جايی نخواھد بود‪.‬‬ ‫واقعييت جامعه ھمان نسل جوانش ھست‬ ‫که موسيقی را با ممنوعيت کامل به‬ ‫خيابانھا برد و کليپی از روحيه شاد و‬ ‫اميدوارش ساخت و به تمام آن سالھای‬ ‫غمبار و پر از اختناق دھن کجی کرد‪.‬‬ ‫واقعييت جامعه‪ ،‬کودکانش ھستند که‬ ‫راھی کالس موسيقی می شوند و با منطق‬ ‫درست و ساده کودکانه شان می خواھند که‬ ‫ميان اين ممنوعيت ھا‪ ،‬دنيای شادی را‬ ‫باھم بسازند‪*.‬‬

‫ادامه از صفحه ‪ ٨‬ـ افسانه وحدت‪.‬‬ ‫با بقدرت رسيدن ‪. . .‬‬

‫که پدرش‪ ،‬مادرش‪ ،‬خواھر يا برادرش يا‬ ‫يک عزيزی از فاميلش به دست جنايتکار‬ ‫اين حکومت به قتل رسيده اند‪ .‬دھه فجر‬ ‫را جشن میگيرند تا بر روی اجساد‬ ‫ريحانه جباری ھا دالرا دارابی ھا‪ ،‬بھنام‬ ‫زارع ھا و بھنود شجايي ھا و ‪ . . .‬برای‬ ‫انقالبشان پايكوپی كنند‪ .‬برای توليد‬ ‫كودكان كار و سونامی كار بزرگساالن‬ ‫جشن ميگيرند‪ .‬برای اينكه مردم را از‬ ‫شدت تنگدستی وادار به فروش اندام ھای‬ ‫بدن خود مجبور كرده اند جشن میگيرند‪.‬‬ ‫به روی خون دهھا ھزار آزاديخواھی که‬ ‫به دار آويختند و يا تيرباران کردند جشن‬ ‫ميگيرند‪ .‬آوازه اختالسھای نجومی‬

‫مقاماتشان در دنيا پيچيده است و دزدان و‬ ‫جنايتكاران بر سفره خالی مردم به عياشی‬ ‫مشغولند و پيروزی خود را جشن‬ ‫میگيرند‪ .‬دھه فجر جشن يك درصد عليه‬ ‫بی حقوقی ‪ ٩٩‬درصد جامعه است‪ .‬سعی‬ ‫رژيم در اين سالھای شوم حكومتش اين‬ ‫بوده كه انقالب ‪ ٥٧‬را از آن خود كند و‬ ‫آن را انقالب اسالمی نام نھد‪.‬‬

‫ابتدائیترين حقوق خود محروم و به بازار‬ ‫کار و خيابان ھا کشيده شده اند تا کمک‬ ‫خرج خانه باشند‪ .‬درس خواندن برای‬ ‫بخشی از مردم ھرسال بيش از سال پيش‬ ‫به پديده ای تجملی و لوكس تبديل شده و‬ ‫از دسترس مردم زحمتکش بدور و ھر‬ ‫روز دور تر ميشود‪ .‬دستاورد ‪ ٣٦‬سال‬ ‫حكومت اسالمی دهھا ھزار کودکی است‬ ‫که برای ارتزاق در ميان زباله ميگردند‪.‬‬ ‫کودکان و زنانی که کارتون خواب شده‬ ‫اند‪ .‬ميليونھا كودك كه از چرخه تحصيل‬ ‫باز مانده اند‪ .‬دستاوردش ھزاران کودکی‬

‫‪ ٢٢‬بھمن و انقالب از آن مردم است كه‬ ‫برای رفاه‪ ،‬سعادت و آينده ای بھتر به‬ ‫ميدان آمدند‪ .‬انقالب تا سرنگونی اين رژيم‬ ‫و نجات كودكان از سوء تغذيه‪ ،‬فقر و بی‬ ‫آيندگی ادامه دارد‪*.‬‬


‫‪٢٩‬‬

‫ د ن ‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫ﺗﻮي ﺟﻴﺒﻢ دارم و اﺟﺎزه ﻧﻤﻴﺪم ﻛﺴﻲ اذﻳﺘﺖ ﻛﻨﻪ‪.‬‬ ‫ﺣﺎﻻ ﺧﻴﺎل دﺧﺘﺮك راﺣﺖ ﺷﺪه ﺑﻮد‪ .‬ﭘﺪر ﻗﻬﺮﻣﺎن و‬ ‫ليال يوسفی‬

‫ او وا ﯾ ا ؟‬

‫ﺷﺠﺎﻋﺶ ﺑﺎ ﻳﻚ ﭼﺎﻗﻮي ﮔﻨﺪه آﻧﺠﺎ ﺑﻮد‪ .‬ﺗﺮس‬ ‫ﻫﺎﻳﺶ ﻫﻤﻪ رﻓﺖ‪ .‬ﭘﺪر را ﺑﻮﺳﻴﺪ و دوان دوان ﺑﺮﮔﺸﺖ‬

‫ﻟﻴﻮان ﭼﺎي ﺑﻪ دﺳﺖ‪ ،‬ﻛﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه ي ﺳﺎﻟﻦ و ﮔﻔﺖ‪ :‬ﺧﻮب ﺷﻤﺎره ي ﺗﻠﻔﻦ اش را ﺑﺪه! ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺮ ﻛﻼس‪ .‬ﭘﺪر در ﺑﻴﻦ ﺳﺮﻣﺎ و آﻓﺘﺎب ﭘﺮﻳﺪه رﻧﮓ‬ ‫ﭘﺬﻳﺮاﻳﻲ اﻳﺴﺘﺎده ﺑﻮدم‪ .‬ﭘﻨﺠﺮه اي ﻛﻪ ﻣﺸﺮف ﺑﻪ ﺣﻴﺎط اﻻن ﺑﻬﺶ زﻧﮓ ﻣﻲ زﻧﻢ و ﻣﻴﺎد ﭘﻴﺸﺖ! آﺧﻪ ﻛﺸﺘﻲ ﭘﺎﻳﻴﺰ‪ ،‬ﺗﻤﺎم روز ﻫﻤﺎن ﺟﺎ اﻳﺴﺘﺎد ﻛﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﻲ آن‬ ‫ﻣﺪرﺳﻪ ي دﺧﺘﺮاﻧﻪ اﺳﺖ‪ .‬از آﻧﺠﺎ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻲ ﺣﻴﺎط ﺧﻮدﺗﻮ ﺑﭽﻪ از ﮔﺮﻳﻪ! آروم ﺑﮕﻴﺮ‪ .‬دﺧﺘﺮك ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ اﻳﺴﺘﺎدﮔﻲ از ﻫﺮ اﻋﺘﺮاﺿﻲ ﺑﻪ رﻓﺘﺎر ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﺪﺗﺮ و‬ ‫ﻣﺪرﺳﻪ را ﺑﺒﻴﻨﻲ و آدم ﻫﺎ را ﺑﻪ راﺣﺘﻲ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺗﻮي ﺟﻴﺐ ﻫﺎﻳﺶ را ﮔﺸﺖ و ﺑﺎ دﺳﺘﻲ ﻟﺮزان ﻛﺎﻏﺬ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد‪.‬‬ ‫ﺑﺪﻫﻲ و ﺣﺘﺎ ﺣﺮف ﻫﺎﻳﺸﺎن را ﺑﺸﻨﻮي‪ .‬در آن ﻣﭽﺎﻟﻪ ﺷﺪه ي ﺻﻮرﺗﻲ رﻧﮕﻲ را ﺟﻠﻮي ﺻﻮرت آن اﭘﻴﺰود ﺑﺮ اﺳﺎس ﻟﺤﻈﺎت واﻗﻌﻲ از زﻧﺪﮔﻲ ﻛﻮدﻛﺎن‬ ‫ﻟﺤﻈﺎت ﺣﻴﺎط ﺧﺎﻟﻲ از ﺷﺎﮔﺮدان ﺑﻮد‪ .‬ﺷﺎﻳﺪ ﺗﺎزه ﺑﻪ ﺳﺮ زن ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ‪ .‬ﺑﺎ ﭘﺪرش ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ‪ .‬ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد؛ اﻃﺮاف ﻣﺎ اﺳﺖ ‪.‬‬ ‫ﻛﻼس ﻫﺎ رﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ‪ ،‬ﺑﺎ اﻳﻦ وﺟﻮد ﻳﻜﻲ دو ﺗﺎ از ﺳﺮﻳﻊ ﺧﻮدم را ﻣﻲ رﺳﺎﻧﻢ‪ .‬دﺧﺘﺮك ﻛﻤﻲ آرام‬ ‫واﻟﺪﻳﻦ‪ ،‬ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﺎ از ﻣﺎدران ﻫﻨﻮز‪ ،‬ﭘﺸﺖ در ﮔﺮﻓﺖ‪ .‬دوﺑﺎره زن از او ﭘﺮﺳﻴﺪ‪ :‬آﺧﻪ ﭼﻲ ﺷﺪه؟‬ ‫ﻣﺪرﺳﻪ اﻳﺴﺘﺎده ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﺎﻫﻢ ﺣﺮف ﻣﻲ زدﻧﺪ‪ .‬ﻫﻤﻪ ﺟﺎ دﺧﺘﺮك ﮔﻔﺖ‪ :‬درﺳﻤﻮ ﺑﻠﺪ ﻧﺒﻮدم‪ ،‬ﻣﻌﻠﻢ ام ﮔﻔﺖ‪:‬‬ ‫ﺳﺎﻛﺖ و آرام ﺑﻮد ﻛﻪ؛ ﻳﻚ ﻣﺮﺗﺒﻪ در راﻫﺮوي ﻣﺪرﺳﻪ اﮔﺮ درس ﻧﺨﻮﻧﻲ‪ ،‬ﻣﻴﺒﺮﻣﺖ و ﻣﻲ اﻧﺪازﻣﺖ در ﺳﻴﺎه‬ ‫ﺑﻪ ﺷﺪت ﺑﻪ ﻫﻢ زده ﺷﺪ و ﻳﻚ دﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﮔﺮﻳﺎن و ﺟﻴﻎ ﭼﺎل ﻣﺪرﺳﻪ و ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻫﻢ ﺧﺒﺮ دار ﻧﻤﻴﺸﻪ! زﻧﺎن‬ ‫زﻧﺎن از ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﭘﺎﻳﻴﻦ آﻣﺪ و ﭼﻨﺎن ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﻲ دوﻳﺪ آﻫﻲ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ و ﺳﺮاﻳﺪار ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺮي ﺗﻜﺎن داد‪ .‬ﺑﻌﺪ از‬ ‫ﻛﻪ ﺳﺮاﻳﺪار ﻣﺪرﺳﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺎﻧﻊ ﺧﺮوج او از رﻓﺘﻦ آﻧﻬﺎ‪ ،‬دﺧﺘﺮك آﻧﻘﺪر آﻧﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﭘﺪرش رﺳﻴﺪ‪.‬‬

‫از صفحه فيسبوک کودکان مقدمند‬ ‫ديدن کنيد‪ ،‬عضو اين صفحه بشويد‬ ‫و با آن ھمکاری کنيد‪ .‬اخبار‪،‬‬ ‫مقاالت‪ ،‬عکس و ھر اطالعی از‬ ‫وضعيت کودکان را دراين صفحه‬ ‫منتشر کنيد‬ ‫)‪(Kodakan moghadamand‬‬

‫ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﺸﻮد‪ .‬اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ در را ﺑﺎز ﻛﺮد‪ .‬ﻣﺤﻜﻢ ﺧﻮرد ﺑﻪ داﺳﺘﺎن را ﺑﺮاي ﭘﺪرش ﻫﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮد‪ .‬ﭘﺪرش ﻛﻤﻲ‬

‫دبير نھاد کودکان مقدمند‬ ‫کريم شامحمدی‬

‫ﻳﻜﻲ از ﻣﺎدراﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﻮز آﻧﺠﺎ اﻳﺴﺘﺎده ﺑﻮدﻧﺪ‪ .‬ﺻﺪاي ﻓﻜﺮ ﻛﺮد‪ .‬اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ‪ ،‬اﮔﺮ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ي ﻛﻮدك را‬

‫تماس با نھاد کودکان مقدمند‬

‫ﮔﺮﻳﻪ اش ﻣﺤﻠﻪ را ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﺑﻮد‪ .‬ﮔﻔﺖ‪ :‬ﺑﺎﺑﺎم! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻨﺪ‪ ،‬ﺷﺎﻳﺪ او ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﺮﻧﮕﺮدد‪ .‬ﺑﻪ او‬ ‫ﻣﻲ ﺧﻮام! ﻣﻲ ﺧﻮام ﺑﺮم ﺧﻮﻧﻪ!!! و آﻧﻘﺪر ﺑﻲ ﮔﻔﺖ‪ :‬دﺧﺘﺮم ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺮدي ﺳﺮﻛﻼس و از ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ‬ ‫ﻗﺮاري و ﺗﻘﻼ ﻛﺮد ﻛﻪ ﺳﺮاﻳﺪار و ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﻛﺎﻣﻼ دﺳﺖ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﻲ‪ ،‬دوﺑﺎره دﺧﺘﺮك ﺑﻲ ﻗﺮار ﺷﺪ‪ ،‬اﻣﺎ ﭘﺪر‬ ‫و ﭘﺎﻳﺸﺎن را ﮔﻢ ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ‪ .‬ﻳﻜﻲ از ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ از او ﻣﺠﺎﻟﺶ ﻧﺪاد و اداﻣﻪ داد‪ :‬ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﺎ آﺧﺮ زﻧﮓ ﻫﻤﻴﻦ‬ ‫ﭘﺮﺳﻴﺪ‪ :‬ﭼﻲ ﺷﺪه؟ ﭼﻪ اﺗﻔﺎﻗﻲ اﻓﺘﺎده؟! دﺧﺘﺮك ﺟﺎ واﻳﻤﻴﺴﻢ و ﺗﻮ ﻣﻲ ﺗﻮﻧﻲ ﻣﻨﻮ از ﭘﻨﺠﺮه ي ﻛﻼس‬ ‫ﺳﺌﻮال او را ﺑﻲ ﺟﻮاب ﮔﺬاﺷﺖ و ﻫﻖ ﻫﻖ ﻛﻨﺎن ﺑﺒﻴﻨﻲ‪ .‬دﺧﺘﺮك ﻫﻨﻮز ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪه ﺑﻮد‪ .‬ﭘﺪرش ﮔﻔﺖ‪:‬‬ ‫ﮔﻔﺖ‪ :‬ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﻣﻲ ﺧﻮام! ﻳﻜﻲ از ﻣﺎدرﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮدش آﻣﺪ از ﻫﻴﭽﻲ ﻧﺘﺮس! ﻣﻦ ﻳﻚ ﻛﺎرد ﺑﺰرگ آﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ‬

‫‪karimshamohammadi@yahoo.se‬‬

‫‪barnenforst@hotmail.com‬‬ ‫‪Tel: 0046-702468454‬‬ ‫‪Fax: 0046-706199054‬‬ ‫‪Address: Barnen Först‬‬ ‫‪Box 48‬‬ ‫‪151 21 Södertälje Sweden‬‬ ‫سردبيرنشريه فارسى‬ ‫سيامک بھاری‬ ‫‪siabahari@yahoo.com‬‬ ‫نشريه فارسى ماھانه منتشر ميشود و در‬ ‫سايت كودكان مقدمند قابل دسترس است‪.‬‬

‫‪www.barnenforst.com‬‬


‫‪٣٠‬‬

‫شماره ‪١٢١‬‬

‫ د ن ‬

‫خواستھای فوری جنبش دفاع از حقوق کودکان‬ ‫نھاد کودکان مقدمند به منظور تسھيل پيشروی و متشكل ش دن ھ رچ ه ب ي ش ت ر ج ن ب ش دف اع از‬ ‫حقوق کودکان و احقاق حقوق کودک مفاد زير را بعنوان خواستھای فوری و حداقل جن ب ش دف اع‬ ‫از حقوق کودکان در ايران اعالم ميدارد‪:‬‬ ‫‪١‬ــ تضمين و تامين امکانات رفاھی‪ ،‬آموزشی‪ ،‬بھداشتی و درمانی کودکان برابر آخرين استانداردھای جھانی‬ ‫بوسيله دولت‪ .‬دولت موظف است استاندارد واحدی از رفاه و امکانات رشد مادی و معنوی کودکان و نوجوانان‬ ‫را‪ ،‬در باالترين سطح ممکن‪ ،‬تضمين کند و کمک ھزينه ھای الزم و خدمات رايگان پزشکی و آموزشی و‬ ‫فرھنگی را مستقل از وضعيت خانوادگی کودکان و نوجوانان تامين کند‪.‬‬ ‫‪٢‬ــ ايجاد مھد کودک ھای مجھز و مدرن به منظور برخورداری ھمه کودکان از يک محيط زنده و خالق تربيتی‬ ‫و اجتماعی‪ ،‬مستقل از شرايط خانوداگی ‪.‬‬ ‫‪٣‬ــ تضمين حقوق برابر برای ھمه کودکان صرفنظر از محل تولد‪ ،‬انتساب به مليت يا مذاھب مختلف‪ .‬ممنوعيت‬ ‫ھرنوع تبعيض عليه کودکان دختر و پسر‪ ،‬مھاجر و غير مھاجر و کودکانی که داخل يا خارج ازدواج بدنيا آمده‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫‪٤‬ــ ممنوعيت کار حرفه ای برای کودکان و نوجوانان‬ ‫‪٥‬ــ لغو کليه قوانين قصاص و اعدام درمورد کودکان‪ ،‬ممنوعيت نگھداری کودکان در زندان‪ .‬ايجاد مراکز‬ ‫بازآموزی با امکانات رفاھی‪ ،‬آموزشی و پرورشی مدرن ھمراه با کمک ھای مؤثر پزشکی و روانپزشکی برای‬ ‫نوجوانان بزھکاربا ھدف بازگرداندن زندگی شايسته به آنان‪.‬‬ ‫‪۶‬ــ ممنوعيت حجاب کودکان!‬ ‫‪٧‬ــ کودک مذھب ندارد‪ .‬کودکان بايد از ھر نوع دست اندازی مادی و معنوی مذاھب و نھادھای مذھبی مصون‬ ‫باشند‪ .‬جلب افراد زير شانزده سال به فرقه ھای مذھبی و مراسم و اماکن مذھبی ممنوع است‪.‬‬ ‫‪٨‬ــ ممنوعيت دخالت مذھب در آموزش و پرورش و لغو فوری تبعيض و تمايز در ھمه عرصه ھا و سطوح‬ ‫آموزشی ميان دختر و پسر‪ .‬مختلط شدن مدارس در ھمه سطوح تحصيلی‬ ‫‪٩‬ــ مقابله قاطع قانونی با استفاده جنسی از کودکان‪ ،‬حتی تحت نام ازدواج‪ ،‬جرم سنگين جنايی محسوب ميشود‪.‬‬ ‫رابطه جنسی افراد بزرگسال با افراد زير ‪ ١٨‬سال‪ ،‬ولو با رضايت آنھا‪ ،‬ممنوع است و جرم محسوب ميشود ‪.‬‬ ‫‪١٠‬ــ ممنوعيت ھر نوع آزار کودکان در خانواده‪ ،‬مدارس و موسسات آموزشی و در سطح جامعه بطور کلی‪.‬‬ ‫ممنوعيت اکيد تنبيه بدنی‪ .‬ممنوعيت فشار و آزار روانی و ارعاب کودکان‪.‬‬ ‫‪١١‬ــ ممنوعيت بخدمت گرفتن کودکان در نھادھای نظامی‪ ،‬انتظامی و امنيتی‪.‬‬ ‫اين مطالبات فوری جنبش انسانی دفاع از حقوق کودکان در ايران و خواستھای حداقل و عاجل برای رھانيدن‬ ‫کودکان از محروميت و بيحقوقی و دست درازی مذھب و مقابله با کودک آزاری سيستماتيک توسط جمھوری‬ ‫اسالمی است‪ .‬نھاد "کودکان مقدمند" ھمه انسانھايی که قلبشان برای حقوق کودک ميطپد و کليه تشکلھا و‬ ‫نھادھای مدافع حقوق کودک را بمبارزه برای تحقق اين خواستھا فراميخواند‪.‬‬

‫برپايی يک دنيای بھتر برای کودکان ممکن است‪ ،‬به نھاد کودکان مقدمند بپيونديد!‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.