نوشته ها ،مشاهدات ،مقاالت خود را براي ما به اين آدرس بفرستيد xyaban@gmail.com براي اشتراك روزانه با اين آدرس الكترونيكي متاس بگيريد khyaboon@gmail.com
يكشنبه 15آذرماه 1388
خيابان 56 زنده باد مقاومت مردمي عليه ديكتاتوري
در 16آذر گرامي باد ياد و خاطره شهداي دانشجوي جنبش مردمي عليه ديكتاتوري آن روز كه خيابان و دانشگاه به هم مي رسند شانزدهم غريبي قرار است از راه برسد .از آن روز كه رژيم مجبور شد آن را به عنوان سمبل مقاومت دانشجويي به رسميت بشناسند تمام تالش ها براي مبدل كردن آن به كارناوال و جشن دانشجويي ره به جايي نبرد .و امروز در استانه آن شانزدهمي هستيم كه قطعا دوست ندارند تصورش را هم بكنند .تهديد ،تعقيب ،دستگيري و ورود پليس به دانشگاه هم هيچ كدام براي شانزدهم ماه اذر غريب نيست .اين طنين انداز شدن فريادهاي اعتراض شانزدهم ،در كنار خشم دانشجويان در سراسر خيابان هاي شهرها ،تمام خيابان هايي كه دانشگاهي را در خود پناه داده جلوه اي است كه تاكنون نديده ايم و البته انتظارش را هم داريم .خيابان دانشگاه است يا دانشگاه است كه خود خيابان است .روي تمام دروديوارهاي شهر ،كوچه ها ،پس كوچه ها نوشته اند شانزدهم يادت نره گرچه حاال همه مي دانيم از ياد بردن اين روز باورنكردني است. بيش از 70نفر از هم كالسي هايمان دستگير شدند ...بلوايي از پچپچه ها در كالس راه مي افتد .فالني را هم گرفتند .اينقدر بچه هاي خيابان از اين نمايش ها ديده اند كه كسي حتي فكرش را نمي كند اين هجوم از گرماي شانزدهم بكاهد .مهاجمان خيال خامي دارند همه مي دانيم بچه هايي كه امسال از خيابان به دانشگاه آمده اند و سه ماه است كه خيابان هاي تمام شهرها را به دانشگاه هاي خود برده اند نه تنها هراسي به دل راه نمي دهند كه مصمم تر شده اند. اين روزها تنها چيزي كه دانشگاه را از خيابان جدا مي كند
يورش پليس به مادران عزادار و دستگيري بسياري از مادران و خواهران شهدا
ديروز شنبه با حمله مامورين حكومتي به مراسم مادران عزادار در پارك الله ،بسياري دستگير شدند .در زير گزارش فعالين حقوق بشر و دموكراسي از يورش مأمورين حكومتي به مادران عزادار درج شده است .الزم به ذكر است گزارش هاي بعدي ،تعداد دستگير شدگان را تا 29 نفر ذكر كرده اند. درطی يورش وحشيانه مامورين سرکوبگر بيش از 15نفر از مادران عزادار دستگير شدند بنابه گزارشات رسيده به فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران ،نيروهای سرکوبگر ولی فقيه به سوی مادران يورش بردند و بيش از 15نفر از مادران عزادار را دستگير و به نقاط نامعلومی بردند . روز شنبه 14آذر ماه حوالی ساعت 17:00در حالی که مادران در حال ورود به پار ک بودند و قصد برگزاری تجمعات اعتراضی خود را داشتند با انبوهی از نيروهای سرکوبگر ولی فقيه مواجه شدند.نيروهای انتظامی ،لباس شخصی که با خودرو و موتور سوار و پياده بودند تمامی
انگار همين ميله هاي آهنين است .راستي ميله هاي زندان هم همين شكلي است؟ بايد صبركرد تا همكالسي هايمان بيايند و تعريف كنند حتما در هر كالسي يكي خواهيم داشت. زمزمه هايي مي آيد ،قرار است بسياري دانشگاه ها را تا بعد از شانزدهم تعطيل كنند همان پوزخندي كه همگان نثارشان مي كنند كافيست خيابان كه تعطيل شدني نيست. بوردهاي دانشگاه پراست از جدال ما و آنها و صحنه هايي كه در خيابان و دانشگاه آفريديم .كاريكاتورهايي كه از ما كشيدند و به در و ديوار زدند حتي واكنش ما را هم بر نمي انگيزد .مي ايستيم از اين وقاحت ها عكس مي گيريم .اگر مي توانستيد در خيابان اين نمايشگاه را راه مي انداختيد .خيابان امنيتشان را بر هم مي زند .تمام در و ديوارهاي خيابان بر سرشان خراب شده مجبورند بچپند توي دانشگاه .توي دانشكده .توي همين بورد كوچك بسيج .ديوارهاي خيابان جايي براي آنها ندارد. روي تمام بوردها و ديوارها به سنت دانشگاهيان وقت و قرار مان را بر در و ديوار دانشگاه و خيابان كوبيديم .اما خيابان وقت وساعت نمي شناسد و كسي نمي پرسد كجا و كي بيايد تا آن گاه كه نايي براي دويدن و جنگيدن باشد نقاط پارک الله را به اشغال خود در آوده اند. نيروهای سرکوبگر لباس شخصی بطور وحشيانه ای بسوی مادران يورش بردندو 4نفر از مادران را دستگير و به نقطه نامعلومی منتقل کردند .در نقاط مختلف پارک به مادران عزادار و دختران جوان يورش می برند و 11نفر از آنها را دستگير و به وان های خود که در ميدان آب نمای پارک الله مستقر بودند انتقال دادند. آنها در حال گشت زدند در پارک هستند و هر مادری را می بينند مورد اهانت و بدرفتاری قرار ميدهندو سپس دستگير می کنند تا لحظه ارسال اين گزارش تعقيب و دستگيری مادران ادامه دارد و حتی در خيابانها اطراف پارک تعدادی از مادران دستگير شدند .احتمال زياد دارد که آمار دستگيريها بيش از 15نفر باشد .آمار بيش 15 نفر اعالم شده توسط شاهدان عينی گزارش شده است. برخوردها با مادران وحشيانه و غيرانسانی گزارش شده است .نيروهای سرکوبگر ولی فقيه که در حدود 200الی 300نفر تخمين زده می شوند در نقاط مختلف پارک مستقر شده اند .تعدادی از مامورين لباس شخصی که در هفته های گذشته از مادران اقدام به فيلم برداری می کردند امروز مادران شرکت کننده را شناسائی می کنند و اقدام به دستگيری آنها می کنند .نيروهای سرکوبگر دستگيريهای خود را عالوه بر پارک به خيابانها اطراف پارک کشاندند. گزارش تکميلی دستگيری گسترده مادران عزادار در پارک الله تهران امروز شنبه 14آذر ماه مطابق قرار هر شنبه كه مادران به نشانه اعتراض به بازداشت ها ،دستگيرى ها ،شكنجه ها و جان باختن ها در ميدان آب نماى پارك الله تجمع مى كردند و قرار بود امروز دانشجويان نيز در جمع مادران حضور يابند. از قبل از ساعت 17:00نيروهاى انتظامى به فاصله 10 متر به 10متر و سوار بر ون كه در داخل هر كدام 3-4
همه هستند. برخالف هميشه قرار است به خيابان بياييم .از همين امروز تجربيات تمام سال هاي گذشته پيش چشممان مي آيد 18 .تير ،كوي دانشگاه 13 ،اذر چگونه بود؟ از ابتداي خيابان انقالب اتوبوس ها صف مي كشند و خيابان هاي منتهي به دانشگاه را مي بندند .بعيد هم نيست كه مثل 13آبان دورتادور دانشگاه را گارد ويژه محاصره كند و نگذارند از دانشگاه خارج شويم .همهمه اي به راه مي افتد از اين تصور .ترديد داريم امسال چنين كاري را بتوانند انجام دهند .امسال كه همه دانشگاه هاي ايران اعالم امادگي كردند .امسال كه قرار است خيابان و دانشگاه يكي شود چگونه؟ امسال شايد حتي نيازي هم نباشد نرده ها را بشكنيم تا خيابان را به دانشگاه آوريم .خود عازم دانشگا ِه خيابان مي شويم .خواسته بزرگ امروز ما اين است .واي اگر اين دو صف به هم برسد ساعت پايان نزديكتر مي شود؟ نيرو حضور داشتند در تمام مسيرهاى منتهى به پارك مانند خيابان وصال ،كارگر 16 ،آذرمستقر كرده بودند.دور تا دور پارك الله نيز 2-3ون به همراه اتومبيل نيروى انتظامى و موتور حضور داشتند. در تمام ورودى هاى پارك لباس شخصى ها را براى شناسايى و بازداشت مستقر كرده بودند . در داخل پارك و در تمام مسيرهاى منتهى به ميدان آب نما نيروهاى لباس شخصى و نيروهاى انتظامى با اتومبيل نيروى انتظامى و ون مستقر شده بودند كه تعداد آنها دور ميدان آب نما بيشتر بود بيش از 300نيروى انتظامى و لباس شخصى در پارك الله حضور داشتند ،حتى در محوطه بازى كودكان نيز نيروهاى انتظامى به چشم مى خوردند .يكى از ماموران نيروى انتظامى با بی سيم صحبت مى كرد و مى گفت اگر از همان روز اول اين پدر سوخته ها را مى گرفتيد كار به اينجا نمى كشيد دو اتاق به ما بدهيد كه قاضى كشيك بياوريم وتا همين جا حكم براى بازداشتى ها صادر كند .دور ميدان آب نما عالوه بر ون ها و اتومبيل هاى نيروى انتظامى كه عالمت مشخص كالنترى هايى چون كالنترى 148انقالب و 124قلهك و...را داشتند ون هايى مستقر كرده بودند كه فاقد عالمت مشخص بوده و شيشه هاى آن نيز دودى بودند . تعدادى از دختران را وارد ون هايى كه عالمت مشخصى نداشتند مى كردند 5-6 .نفر را داخل همين ون ها بردند و تا ساعت 17:45بيش از 16مادر و دختر را دستگير كردند.امروز حتى خانم هايى كه دو نفره و يا چند نفره و يا مادران و دختران با هم راه مى رفتند را به داخل ون ها مى كشاندند و به نقاط نامعلومی منتقل می کردند. همچنين 3پسر جوان نيز توسط لباس شخصى ها بازداشت شدند . فعالين حقوق بشر ودمکراسی در ايران 14آذر 1388برابر با 05دسامبر 2009
به سوي تسخير دانشكده ها امير .ك
روز دانشجو ديگرباره با پالكاردها و شب نامه ها و بيانيه ها و مشت هاي گره كرده فرا مي رسد .روزي در ارتفاعات تاريخ ساز ايران معاصر .روزي؟ 16آذر روزي است در پيوستار رنج و سركوب؟ تاريخي است در مسير زمان؟ مماس معيني از زمان دوار و پيچنده و پيشرونده است كه ما را با تاريخ مقاومت در برابر ديكتاتوري حاكمان داخلي و درازدستي مديران ارشد كمپاني گلوبال پيوند مي دهد؟ پنجره اي است در سرسراي زمان آيا كه از شيشه هاي شفاف آن دانشجوي امروزي مي تواند جانباختن بزرگ نيا، قندچي و شريعت رضوي را به ضرب گلوله هاي گاردهاي كودتاي آمريكايي ببيند؟ جوان دانشجويي كه امروزه با چشمهاي نخفته در تابستان خود ديده است كه بيش از سه قطره خون از زخم هاي مرگبار گلوله هاي گاردهاي حاكمان مي چكد؟ نه .ما مي دانيم كه 16آذر زمان نيست .ملتقاي زمان و مكان است .زمان-مكاني است كه براي نيم قرن در شهر برافراشته است .روز 16آذر گره خورده است به مكان دانشگاه .هيچ ابزار برشي نمي تواند اين يادمان درهم جوش را به دو نيم كند. مقاومت زمانمند و فضامند است .همانگونه كه سركوب زمانمند و فضامند است .حاكميت زمان ما را مداوما مي بلعد ،همانگونه كه فضاهاي زيستي ما را به اشغال درآورده است .ما زمان زيستنمان را در ساختمان هاي ادارات و كارخانجاتي كه تحت كنترل رؤسا اداره مي شوند از دست مي دهيم .ما زمان زندگي را در چهارديواري هاي تنگ و غيراستاندارد اجاره اي ما از دست مي دهيم .زمان حيات فردي و جمعي ما در مكان هايي كه توسط حاكمان طراحي، تعبيه و كنترل مي شود ،در اين شهر اشغال شده، نابود مي شود ،تا زمان آزاد و فضاهاي حياتي حاكمان گسترده تر و پهناورتر گردد. تاريخ مقاومت ها ،جنبش ها و انقالب هاي مردمي اما تالش براي بازپس گيري و آزادسازي ميادين، ساختمان ها و فضاهاي فردي و اجتماعي است .در 16آذر 1332حاكميت با اشغال ساختمان دانشكده فني دانشگاه سركوب دانشگاه را كليد زد .انقالب 57اما با آزادسازي ساختمان ها و محوطه دانشگاه و كنترل شورايي و همگاني بر دانشگاه همراه بود .اگر جمهوري اسالمي در ارديبهشت 59دانشگاه ها را به اشغال خود درآورد ،بازپس گيري دانشگاه نمي تواند در دستور كار دانشجويان به پا خواسته قرار نگيرد .اگر ديكتاتوري تمام فضاهاي شهري را در اشغال خود درآورده است ،تسخير و بازپس گيري آن مكان ها جزئي الينفك از مبارزه مردم براي خلع ديكتاتوري است. فردا صرفا بيست و چهار ساعت نيست .فردا بيست و چهار ساعتي است كه در تاالرهاي دانشكده ها، محوطه ها ،ميادين ،خيابان ها و كوچه ها رقم مي خورد .جنبش مردمي گاهشماري تقويمي نيست، پيكار مردمي است كه زمانه ي انقالب را با پيكار براي فتح فضاهاي زيست خود پيش مي روند. مي گويند اموال عمومي است ،كاري به آنها نداشته باشيد؟ مي گوييم آري اموال عمومي است .عموم تصميم دارد اموال خودش را بازپس بگيرد و خود تصميم بگيرد كه چگونه آنها را به كار بگيرد .شما برويد با پول كارتان ،اگر از قبل كارتان پولي در زندگي كسب كرده ايد ،ساختمان هاي سياه و غمزده اي بسازيد و در آنها علوم اسالمي تان را در كالس هاي جداگانه ي مردانه زنانه تان موعظه كنيد .عموم دانش ديگري مي خواهد و نظام آموزشي خود را در فضاهاي دانشگاهي خود بنا خواهد كرد.
اخبار كوتاه حكومت نظامي رسانه اي ،مقدمه اي بر حكومت نظامي خياباني؟
شبكه اينترنت كشور از امروز قطع مي شود .همچنين دولت به مدت 3روز هرگونه فعاليت خبرنگاران خارجي را ممنوع اعالم كرده است .اختالل در شبكه تلفن همراه نيز آغاز شده است .قطع تمامي مجاري اطالع رساني و ارتباطي مي تواند نشانگر آمادگي تمام عيار حكومت براي سركوب خشونت بار دانشجويان و مردم در روز 16آذر باشد .در آخرين ارتباطات خود اما ،مردم و دانشجويان از عزم خود براي مقابله گسترده با حكومت نظامي اعالم نشده خبر مي دهند.
دستگيري 14فعال كارگري در شهر سنندج
درادامه بازداشت وتعقیب فعالین کارگری درشهرهای ایران ،روز جمعه سیزده هم آذرماه 14نفر ازفعالین کارگری در شهر سنندج توسط نیروهای امنیتی واداره اطالعات جمهوری اسالمی دستگیرشدند .فعالین کارگری به منظور بررسی مسایل کارگری وجلب حمایت از کارگران زندانی نیشکر هفت تپه درشهرک نایسر حومه شهر سنندج گردهم آمده بودند .الزم به ذكر است كه پنج نفر از اعضاي سنديكاي نيشكر هفت تپه به دليل تالش خود در جهت احقاق حقوق كارگران اين شركت به زندان منتقل شده و از شغل خويش نيز اخراج شده اند.
مبارزه در عرصه قلم نيز ادامه دارد
«پرسه» و «جهان نوين» دو نشريه جديد دانشجويي چپگرا هستند كه در روزهاي اخير انتشار خود را آغاز كرده اند .دانشجويان مستقل از حكومت و متحد با طبقه كارگر به رغم كمترين امكانات و تحمل بيشترين سركوب ،به فعاليت ادامه مي دهند.
استقبال مردم از روز دانشجو بر بامها
علی رغم سرما و باران ،جمع زیادی از ساکنین تهران در نقاط مختلف این شهر ،در آستانه 16آذر روز دانشجو بر بام منازل خود قرار گرفتند و شعارهای خود را بر ضد نظام دیکتاتوری فریاد کردند .مردم در حین شعار دادن از یکدیگر دعوت به شرکت در اعتراضات بزرگ روز دانشجو می کردند. نيروهای سرکوبگرنیز با ماشین های خود وحشت زده در خیابانها به گشت زنی مشغول بودند.
ممنوعيت يادبود براي جانباختگان قتل هاي زنجيره اي
امروز پیش از شروع مراسم سالگرد زنده یادان محمد مختاری و محمدجعفر پوینده ،نیروهای امنیتی و نیروی انتظامی محل برگزاری مراسم در امام زاده طاهر کرج را بسته بودند و مانع از برگزاری مراسم شدند .مأمورین که تعدادشان نسبت به سال های پیش بسیار پرشمارتر بود، خانواده های مختاری و پوینده را تهدید کردند که اجازۀ برگزاری مراسم را ندارند و اگر به سرعت محل برگزاری مراسم را ترک نکنند نیروهای امنیتی آنها را متفرق کرده و از قبرستان بیرون می کنند. امسال جمعيت نسبتا قابل توجهي از خانواده ها و دانشجویان و نویسندگان جوان و اعضای کانون نویسندگان ایران مثل برای گرامیداشت یاد محمد مختاری و محمد جعفر پوینده به مزار آنها رفته بودند .پس از ممانعت از برگزاری مراسم ،اعضای کانون نویسندگان به منزل علی اشرف درویشیان رفتند و در حضور خانواده های مختاری و پوینده مراسم را در آنجا برگزار کردند و به سخنرانی و شعرخوانی پرداختند.
زير پوست اين شهر نبايد فراموش کنم؛ در اين ديار واژهها گاهی به سرعت برق و باد به زبان آوردنشان ,جرم ,ميشود و گناهی نابخشودنی .لغزش قلم بر سفيدی کاغذ ميتواند موجب ,تشويش اذهان ,شود و تعقيب به دنبال داشته باشد و به زبان آوردن انديشه و افکار ميتواند ,تبليغ ,به حساب آيد. همدردی ميتواند ,تبانی ,باشد و اعتراض موجب ,براندازی, شود .کلمات بار حقوقی دارند پس بايد مواظب بود. نبايد فراموش کنم که به چشمانم بياموزم که هر چه را ميبيند باور نکند ،زبان همه چيز را بازگو نکند ،آنچه هر شب ميشنوم فرياد نيست ،موج نيست ،طوفان نيست، صدای خس و خاشاک است! که خواب از چشم شهر ربوده. نبايد فراموش کنم که در شهر خبری از خط فقر و اعتراض و گرانی و بيکاری و بيداد و گرسنگی و نابرابری و ظلم و جور و دروغ و بی اخالقی نيست .اينها واژههای دشمنان است. اما اين روزها زير پوست اين شهر خبرهايی است که به شاعر واژه ،به کارگردان سوژه ،به نويسنده قلم ،به پير
دانشگاه ،سنگر آزادی ف .آدینه صحبت از اهمیت دانشگاه و به طور خاص 16آذر ،روز دانشجو ،در تقویم مبارزات سیاسی مردم ایران سخن تازه ای نیست ،آنچه ضرورت پرداختن به بازخوانی سنت مبارزات دانشجویی را مبرم می سازد شرایط فعلی جنبش مردمی بر علیه دیکتاتوری جمهوری اسالمی و در همین راستا اهمیت مضاعف 16آذر در قیاس با سایر مناسبت های سیاسی و اجتماعی در ایران است 16 .آذر می تواند و باید به عنوان نقطه عطفی تاریخی در روند رادیکال شدن مبارزات مردمی ایفای نقش نماید؛ زیرا از یک سو بر خالف بسیاری از مناسبت های سیاسی -اجتماعی ای که در طی 30سال گذشته به نفع جناح های مختلف حاکمیت مصادره به مطلوب شده است( از جمله 13آبان، 18تیر و ،)...این روز همواره به عنوان آوردگاه اپوزیسیون با حاکمیت مطرح بوده و عم ً ال در چند سال اخیر به عنوان مهمترین و همگانی ترین روز اعتراضی در تقویم مبارزات مردمی ثبت شده است .از سوی دیگر 16آذر نماد پیوند جنبش دانشجویی ،خواسته های اجتماعی ،صنفی و سیاسی ایشان با خواست ها و مطالبات سایر گروه ها و اقشار اجتماعی است .از این رو شعارها و خواسته های مطرح شده دانشجویان در چنین روزی تنها نماینده خواست ها و مطالبات دموکراتیک و منافع طبقاتی خود دانشجویان نیست بلکه بیانگر حداقل خواست اقشار مختلف جامعه به ویژه طبقات و گروه های تحت ستم و استثماری چون کارگران ،معلمان ،پرستاران ،زنان ،اقلیت های زبانی و قومی و ...است .این نگرش همه جانبه و رادیکال دانشجویان به مسایل سیاسی -اجتماعی این توانایی و پتانسیل را به جنبش دانشجویی می دهد که در فضایی که بیم آن می رود حرکت های رفرمیستی غالب شود و در عین حال در وضعیتی که رهبری واحد و انقالبی برای پیشبرد حرکت مردمی وجود ندارد به عنوان مهمترین پایگاه آلترناتیو برای رهبری جنبش فعلی تا پشتیبانی توده ای خود را زمان تشکیل حزب انقالبی با ِ مطرح سازد .هسته ها و گروه های دانشجویی در فقدان سازمان دهی منسجم در سایر حوزه های مبارزه اجتماعی می توانند در پیشبرد اهداف جنبش و کمک به سازمان دهی دیگر نیروهای اجتماعی نقش کلیدی ایفا نمایند. جنبش دانشجویی از این ظرفیت ویژه انسانی و آگاهی
صدور حكم اعدام براي خلبان سابق ارتش
ایوب پرکار ،از خلبانان ایرانی دوران جنگ ایران و عراق که از یکسال پیش در زندان اوین در بازداشت به سر می برد، به اتهام «محاربه» توسط شعبه ۲۶دادگاه انقالب تهران به اعدام محکوم شد .به گزارش هرانا ،ارگان خبری فعاالن حقوق بشر در ایران ،ایوب پرکار که متهم به عضویت در سازمان مجاهدین خلق شده ،چهار سال بعنوان خلبان در جبهه های جنگ شرکت داشته است و بعد از جنگ و بدلیل انتقاد از مسئولین وقت ،از ارتش اخراج شده بود. حکم اعدام این زندانی سیاسی ،روز چهارشنبه بعد از انتقالش به دادگاه ،به وی ابالغ شد.
براي مطالعه آرشيو خيابان:
http://issuu.com/xyaban
براي دانلود آرشيو خيابان:
http://www.negah1.com/xyaban/ XYABAN.htm
جسارت ،به جوان اميد و به نااميد حرکت ميبخشد ،اين روزها گويا قلب جهان در اين شهر ميتپد ،گويا گرينويچ دنيا تهران شده ،تا مردم اين شهر نخوابند خبری از خواب نيست و تا بيدار نشوند نيم کره ما رنگ روز به خود نميبيند. اين روزها نيازی نيست برای سرودن يک شعر دور دنيا راه بيفتی تا ببينی کجا قلبت به درد ميآيد يا کجا تراوش قلم به فريادت ميرسد ،برای گرفتن يک عکس ديگر نيازی به سرک کشيدن به فالن نقطه بحران زده دنيا نيست ،برای خواندن يک آواز يا ساختن يک آهنگ نياز به لمس درد و رنج مردم فلسطين و عراق و افغانستان نيست ،نت و ضرب آهنگت را ميتوانی با ضربان قلب مادران نگران اين شهر هماهنگ کني ،صدای سنج و طبل آن را همراه با فرود آمدن ,چوب الف ,بر سر و گرده اين مردم هم وزن کنی. اين روزها هوای تموز ناجوانمرده خزانی شده ،حکايت بيابان کردن جنگل است ،ميتوان همه چيز را ديد حتا اگر ,تلويزيون کور باشد ،,ميتوان همه چيز را شنيد حتا اگر ,راديو هم کر باشد ،,ميتوان ناخواندهها و نانوشتهها را از الی سطور سياه روزنامه فهميد حتا اگر ,روزنامه هم الل شده باشد ،,ميتوان همه چيز را لمس و درک کرد حتا اگر پيرامونت را ديوارهايی به بلندا و ضخامت اوين
-1پپوله (پروانه) آزادي ،آهنگی از استاد خالقی است که چهل سال پيش همراه با ارکستر تهران اجرا کرد.
اجتماعی برخوردار است تا به عنوان حلقه واسط ،مبارزات نیروهای اجتماعی مختلف از جمله کارگران و زنان و سایر اقلیت ها را به هم پیوند زده و همسو سازد .بی دلیل نیست که در آستانه 16آذر شاهد چنین موج بی سابقه ای از تهدید و ارعاب ها ،دستگیری ها ،احضارها به کمیته انضباطی هستیم .حاکمیت به خوبی دریافته است چنانچه 16آذر به روال سنت رادیکال تاریخی اش برگزار شود می تواند مسیر آتی حرکت مردم را تعیین کرده و از سبزی رفرمیستی عارض شده بر بخشی از جنبش بکاهد .و این بدان معناست که دانشگاه همچنان به عنوان تنها سنگر آزادی از آرمان ها و خواسته های خود در مقابل حاکمیت تا دندان مسلح به ابزارهای ایدئولوژیک و سرکوبگر دفاع می کند. حضور واعالم حمایت از حرکت های دانشجویی به ویژه در روز 16آذر تنها اولین و کوچکترین گام برای دفاع و حمایت از این آخرین سنگر آزادی است .تشکیل هسته ها و محافل دانشجویی علنی و مخفیانه ،ارتباط و پیوند سازمان یافته با دانشجویان ایرانی خارج از کشور که می توانند صدا و رسانه دانشجویان در داخل باشند ،همزمان تالش برای ایجاد شبکه و جبهه ای واحد از نیروی های مترقی و ضد فاشیسم از دانشجویان سراسر کشور بر سر خواسته ها و مطالبات فراگیر صنفی و سیاسی از جمله کمپین های حمایتی از دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل ،دانشجویان زندانی و غیره از مبرم ترین وظایف پیش روی جنبش دانشجویی است .در همین راستا آشنایی و استفاده از تجربه موفق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در سالهای گذشته و در صورت لزوم تجدید و احیاء آن می تواند به عنوان آلترناتیوی برای تشکل های صنفی و سیاسی ناکارآمد کنونی در دانشگاه ها مورد توجه قرار گیرد .تجربه ی کنفدراسیون دانشجویان ،پتانسیل باالی جنبش دانشجویی به عنوان یکی از جنبش های دموکراتیک در فرایند مبارزات آزادی خواهانه و برابری طلبانه را در تاریخ معاصر در ایران و جهان نشان داده است .امواج مهاجرتی اخیر و حضور دانشجویان سیاسی و مبارز به صورت تبعیدیانی خواسته و ناخواسته در سرتاسر جهان ،فرصت دیگری را برای ایجاد تشکیالتی مشابه که بر فراز اختالف های پوسیده ی شبه احزاب منفعل اپوزیسیون عمل خواهد نمود فراهم آورده است .با حفظ همبستگی و تقویت روحیه دموکراتیک که امکان عمل اشتراکات پایه ای بر ضد فاشیسم را ممکن می در سطح ِ سازد می توان امیدوار بود که فعالیت منسجم تر و رادیکال تری در خارج از کشور رخ داده و هر حضور مقامات رژیم فاشیستی ایران در خارج از کشور را به کابوسی دائمی برای
آن ها تبدیل نماید .از این گذشته ،این کانون می تواند دانشگاهی دانشجویان فعالیت های عمدت ًا محلی و درون ِ داخل را به حرکتی هماهنگ در سطح تمامی دانشگاه ها فاشیستی اسالمی ،پاسخ هر تهدید و بدل نموده تا رژیم ِ فشار در هر دانشگاهی را ،در تمامی دانشگاه ها و از سوی تمامی گروه های اتحاد ضد فاشیستی دریافت نماید .این همکاری و عمل مشترک بر پایه ی اشتراکات حداقلی، پایه ی فعال شدن مجدد جنبش دانشجویی و فراروی از سرخوردگی موجود در جبهه ی دانشگاه است .نباید اجازه داد که رابطه ی بیمار احزاب اصالح طلب و دانشگاه ،میان جنبش توده ای موجود و دانشجویان مبارز تکرار شود. جنبش دانشجویی با استقاللش زنده می ماند. در کنار این اقدامات ،تالش برای برقراری ارتباط با سایر بخش های جامعه به ویژه اقشار محروم و تحت ستم -که عم ً ال صدای آنها از سوی سبزها سانسور شده است -و طرح خواسته ها و مطالبات آنها در قالب شعارها و نمادهای مبارزاتی می باید در دستور کار فعالین دانشجویی قرار گیرد. ً شهری جنبش از دیگر سو با توجه به گستره ی عموما ِ فعلی و فرم کنونی آن که در شهرهای بزرگ با بهره مندی از پارامتر غریبگی که از ویژگی های این شهرها است تبلور یافته ،جنبش دانشجویی می تواند عامل پیوند دهنده ی شهرهای کوچکتر با مراکز شهری بزرگ باشد. دانشجویان شاغل به تحصیل در دانشگاه های شهرستانی به عنوان غریبه های متحرک ،مرز های کالن شهر ها را به عنوان محدود کنند های جنبش در نوردیده و حوزه ی اثر گذاری را گسترش می بخشند .این موضوع با توجه به حضور فراگیر دانشجویان دانشگاه آزاد و پیام نور در شهر های کوچک ،بسیار اهمیت دارد .در مجموع می توان گفت ،تمرین صورت گرفته در شهرهای بزرگ را می توان از کانال جنبش دانشجویی توده ای تر نمود.
فرا گرفته باشد. اين روزها ديگر تنها در کوچه پس کوچههای شهرمان پرسه نميزنم .دلم در ميدان هفت تير و انقالب و جمهوری ميتپد ،در دستم شاخه گلی است تا به مادران داغدار اين شهر نثار کنم. اين روزها فقط تنهايی ابراهيم در بازداشتگاه سنندج بر دلم سنگينی نميکند ،ديگر برادران و خواهرانم تنها در زندانهای سنندج و مهاباد و کرمانشاه نيستند ،دهها خواهر و برادر دربند دارم که با شنيدن فريادشان اشکم سرازير ميشود و با ديدن قيافههای رنجورشان و لباسهای پارهشان بغض گلويم را ميگيرد و بر خودم ميبالم برای داشتن چنين خواهران و برادرانی. ديگر اين شهر برايم آن شهر غريب و دلگير با ساختمانهای بلند و پر از دود و دم نيست ،اين روزها اين شهر پر از ندا و سهراب شده ،انگار پس از سالها ,پپوله آزادی ¹,در آسمان اين شهر به پرواز درآمده و با مردم اين شهر برای ترنمش هم آواز شده است. فرزاد کمانگر -زندان اوين – چهاردهم آذرماه 1388
«باید بایستد» الف .م با گذشت قریب به شش ماه از انتصابات ننگ آور خرداد ماه نشانی از فرو نشستن نا آرامی های مردمی دیده نمی شود .حضور هر از گاهی مردم در خیابان ها ،مقاومت تحسین بر انگیز و باور نکردنی آن ها در برابر نیروی های افسار گسیخته ی سرکوب ،همراهی و هم صدایی معترضان ،مشت های گره کرده و فریاد ها ،حاکی از تغییری ژرف در زندگی ایرانیان است .بعد از مدت ها سیاست را در خیابان ها می یابیم ،اما جایگاه واقعی سیاست خیابان نیست ،جایگاه واقعی سیاست روز ها ولحظه های زندگی مردمان است ،شیوه ه زندگی آن هاست ،منظری است که از آن بیم ها و امیدهایشان را می کاوند .جایگاه واقعی سیاست نه تنها تظاهرات و نبرد های هر از چندگاهی خیابانی ،بلکه سرتاسر حیات اجتماعی انسان هاست .حضور سیاست در خیابان تنها قله ی کوه یخی عظیمی است که از اقیانوس توده ها
سر بر می آورد. آن چه در گذر این ماه ها رخ داده است ،باز آفرینی وجه مغفولی از حیات است .انسان به منزله ی حیوانی سیاسی. نگریستن به جهان از عینک تحول سیاسی قریب الوقوع تمامی شئون زندگی را ،از عمیق ترین و اندیشمندان ترین عرصه ها گرفته تا روزمرگی کسل کننده و مبتذل ،زیر و رو می سازد .آن چه در خیابان انتشار می یابد ،ویروس سیاست است .خیابان درد نشانه ی سیاست است.
موج حرکت سیاسی آنگاه که پیش از انتخابات بر می خاست ،کمینه گرایانه بود .شر کمتر را می جست ،می خواست باز گردد به آرامش نسبی گذشته ی نه چندان دور دولتمداری اصالح طلبان .می خواست نه بگوید به افراط های اخیر رژیم ،نه بگوید به تنگ شدن معیشت ،به لجن پراکنی گفتمانی مسلط و همه جا حاضر ،به بسته شدن فضا ،به بند آمدن راه نفس .موسوی باید می آمد تا به دلقک بازی ها و زبان درازی های دولت مهرورزی
خاتمه دهد .آن چه مطلوب می نمود ثبات بود .گویی ملت می خواست از شر حشره ای موذی خالص شود و پی زندگی خویش برود .پی روزمرگی خویش ،اما نخواستند. این خود رژیم بود که به مردم ماهیت واقعی خویش را یادآوری کرد .به خاطر آنان آورد که سال هاست که خواب رفته اند .که زندگی روزمره تحت سلطه ی هیوالی نفرت انگیز رژیم اسالمی ،مرگ تدریجی است .ضربه ناشی از دروغ بزرگ رژیم ،غول سیاست راستین را از خواب بیدار کرد. انفجار سیاسی بعد از اعالم نتایج ،در میان «رجال» سیاسی و نخبگان حاکم همپاسخی نمی یافت و هنوز هم نیافته است .کاندیدا های اصالح طلب می توانستند مردم را همراهی کنند ،اما تا پشت خط قرمز هایی که چندان دور نبود .برعکس آن چه گویی می توانست تا دوردست ها جنبش را همراهی کند ،گلوله ،اشک آور و باتوم بود .سرکوب وحشیانه ،شعارها را تند کرد و آتش ها را تند تر .شکاف بین کاندیدا ها و حامیانشان ،ژرف تر و آشکار تر شد .در کمتر از چند هفته ،ائتالف سیاسی مردم و کاندیداهای اصالح طلب به جد به چالش کشیده شد .مومیای سیاست اصالح طلبان ،تاب تحمل حرارت سرکوب را نمی آورد .آنان لنگان لنگان به دنبال جنبش می آیند ،از بیم بقای خویش و حکومت ،بر خویش می لرزند و بی ثمر نیروهای افسار گسیخته ی سرکوب را هشدار می دهند .آنان را یارای همراهی با درخشان ترین خواسته ی جنبش سیاسی اخیر نیست .خواسته ی رهیدن از طبیعت موهومی و ماورایی نظم حاکم ،خواسته ی جمهوری ای به جز جمهوری اسالمی. هنگامی که توده ها با دستگاه سرکوب رودررومی شوند ،هزینه پرداختن اجتناب ناپذیر می شود .فضای کنش سیاسی خیابانی ،به ناچارفضایی حماسی است .چنین حال هوایی با پروپاگاندای بیش از حد سبز کاندیداهای اصالح طلب همخوانی ندارد .کسی که با مرگ رودررو می شود ،نمی تواند همزمان مالحظه ی خط قرمز ها رابکند . کشیده شدن جدال سیاسی به خیابان به ناچار قیمت شرط بندی را باالتر می برد .مردم روز به روز بهتر می فهمندکه متاع اصالح طلبی به این همه دردسر نمی ارزد. اما آغوش گشودن به روی ذهنیت سیاسی رادیکال ،به سوی سیاستی بی حد و مرز تازه آغاز راه است .آن چه در پی خواهد آمد فعلیت یافتن این ذهنیت است .کنش سیاسی باید از حد اعالم عقیده ی محض ،ولو فریاد زدن آن عقیده در فضا های عمومی فراتر رود .باید که امواج تغییر زیرو روی نظم اجتماعی موجود راکه مطلوب دستگاه سلطه است در هم نوردد .مملو شدن خیابان ها از
مصاحبه ليبراسيون با آلن باديو ترجمه:تراب حق شناس آثار فلسفی شما و تعهدتان به ایده های چپ افراطی به سال های 1970برمی گردد .با وجود این ،در سال های اخیر شما را نماد نوین نوعی رادیکالیتهء (رادیکالیت) فکری می شناسند که از لیبرالیسم ،رفرمیسم و حتی دموکراسی انتقاد می کند .چنین پدیده ای را چگونه توضیح می دهید؟ ــ رادیکالیته اصطالحی ست که من چندان به کار نمی برم .این واژه که از انگلیسی گرفته شده ظاهراً مبین چیزی ست فراتر از چپ ،حتی فراتر از چپ افراطی ،آنجا که با چشم غیر مسلح چیزی را نمی توان دید! من ترجیح می دهم که معنای نخستین اش را به آن بدهم ،یعنی دست بردن به ریشهء امور ،در سطح ساخت ذاتی شان ،زیرا این تعریف ممکنی ست از فلسفه .مهمان های دائمی رادیوـ تلویزیون و مطبوعات اخیراً «رادیکالیتهء» سیاسی و فکری مرا کشف کرده اند ،اما من از سال های 1970به بعد تغییر داشتن صفت نکرده ام .در آن دوره رادیکالیتهء سیاسی با ِ «انقالبی» رونق زیادی داشت .طی سال های 1980 بسیاری به آن پشت کردند ولی من به آن وفادار ماندم. اما چرا اکنون این وفاداری مرئی شده و رسانه ها از آن صحبت می کنند؟ این را باید در تهی بودن و بی محتوایی بازی های سیاسی رسمی جستجو کرد .هم اکنون سیاست در بحران است ،همان طور که دولت در بحران است. شکاف بین زندگی مردم و آنچه قدرت سیاسی انجام می دهد ،یا از انجام آن خودداری می کند ،هرچه افزون تر می گردد .این بحران سیاسی که بحران ایدئولوژیک نیز هست برای اندیشه هایی که می کوشند به ریشه های امور دست برند فرصتی ست مغتنم. کتابچهء «سرکوزی مظهر چیست؟» یک سال پیش بازتابی غیر منتظره یافت .امروز از سیاست رئیس جمهوری [فرانسه] چه جمع بندی ارائه می دهید؟ ــ همان شد که از آن هراس داشتیم .اراده گرایی او هرجا توانسته به اجرا درآمده است یعنی ستمکاری بر ضعیف ترین ها ،به ویژه کارگرانی که از خارج می آیند و گسترش
جماعت معترض ،گرچه از نظر روانی برای رژیم هزینه زاست ،گرچه تا همین جای کارآنان را از عاقبت ماجرا سخت بیمناک ساخته است ،به خودی خود نمی تواند هدف باشد . مردم دو دفعه به خیابان می آیند .دفعه اول به خیابان می آیند تا بگویند ما باهم همبسته ایم .بگویند ما از شما نمی ترسیم .مردم دفعه دوم به خیابان خواهند آمد تا بنیاد ظلم را از ریشه بر کنند .نهاد های استراتژیک حکومت را به شکلی فیزیکی دراختیارگیرند و به مصادره در آورند. در یک کالم ،حکومت را سرنگون سازند .میان این دو مرحله برزخی هست .در این برزخ است که سیاست راستین ساری و جاری است .در این برزخ است که مفهوم واقعی آن اتحاد ادعایی باید رخ نماید .در این برزخ است که ماشین سرکوب رژیم به گل می نشیند ،نهاد هایش ناکارا و پوک می شوند .بین اضمحالل مشروعیت نظری یک نظام سیاسی و اضمحالل عملی قدرت آن فاصله ای هست.اینجاست که پایداری ومصمم بودگی نیرو های مترقی محک می خورد .ایران امروز درست در چنین نقطه ای قرار دارد. مفهوم پردازی عام بی سر و ته جهان امروز حول وحوش کلید واژه هایی چون تروریسم و خشونت در خدمت بقای نظام های سلطه و در راس آن ها ،آن هیوالی بی سر و ته بوروکراسی و پلیسگرایی« ،بت جدید» ،دولت مدرن است .گرویدن به گفتمان هژمونیک جهانی درمحکوم کردن هر نوعی از خشونت پی آمد های مصیبت باری برای جنبش های پیشرو خواهد داشت .از کار انداختن نظم سیاسی حاکم در هر صورت مستلزم به کار انداختن نوعی از خشونت است .هم سنگ قرار دادن هر شکل از خشونت انقالبی با آدم کشی و شکنجه ی اعمال شده توسط نظام حاکم ترفندی است که بهتر از هر ساز وکار دیگری سترونی جنبش انقالبی را تضمین می کند .نباید هر جلوه ای از خشونت انقالبی را ،از اعتصاب و خرابکاری در زیر ساختها گرفته تا اجتناب ازکار برای دولت ،زیرمجموعه ای از تروریسم و در نتیجه مضموم و منفور تلقی کرد. به درستی گفته می شود که «جنبش سبز» مبتنی بر مجموعه ای از شبکه های اجتماعی است .شبکه هایی که بر پایه ی روابط شخصی افراد ،هم صحبتی های محیط کار ،همکالسی های دانشگاه وهمسایگی های مناطق مسکونی پایه گذاشته شده است .ترکیب بندی این شبکه ها برپایه ی تجربه ی همنشینی بیواسطه ی انسانها در محیط زندگی روزمره ی آن هاست .درمقابل ساختار قدرت حاکم بر پایه ی مجموعه ای شبکه های انتقال فرمان ،اطالعات ،انرژی ،مواد و نیروی کار است که
اگرچه از نظر مکانی با شبکه های اجتماعی زیستگاه مشابهی دارند ،اما از آن ها مستقل عمل می کنند .به این ترتیب در هر یک از مکان های عمومی جامعه ،تقاطع های بی شماری بین این دو گروه از شبکه ها وجود دارد .درهمین لحظه قدرت در محاصره ی شبکه های اجتماعی است .تظاهر کنندگان فریاد می زنند دولت فاشیست باید بایستد. فریاد زدن در خیابان کافی نیست .دولت را باید ایستاند .باید آن را درخانه ی خودش ، در چهارچوب نهادهایی که نان و کره ی روزانه اش را فراهم می کنند متوقف کرد. نقاط تقاطع از پیش داده شده است .آنچه باید اتفاق افتد ،قطع کردن شریان های کلیدی قدرت حکومت است . گسستن از روزمرگی و جاری کردن سیاست در لحظه لحظه ی حیات اجتماعی ،همپاسخ طبیعی چنین فرایندی است .کار کردن برای دولت روزمرگی است ،متوقف کردن خط تولید سیاست است .درس خواندن و امتحان دادن برای دولت روزمرگی است ، تحریم زندگی سترون آکادمیک سیاست است .رانندگی کردن در خیابان های پایتخت روزمرگی است ،ایجاد ترافیک و شعار دادن در خودرو ها سیاست است .مفهوم به ظاهر نظری گسستن از زندگی روزمره ،در واقع عینی ترین شکل سیاست است که دولت بیش از هر چیز از آن هراس دارد .تمامی بوق های تبلیغاتی دولت ،با تمامی قوا می دمند : شرایط عادی است .شهر امن و امان است . باید نشانشان داد که چنین نیست . کلید گشایش هزارتوی شش قفله ی بحران سیاسی اتحاد تمامی گروه های ستمدیده برای از کار انداختن ماشین دولت است .کارشکنی در چرخه های اصلی و حیاتی فرایند اجتماعی و تهدید عینی دولت به اعتصاب عمومی ،عقبه ی ناگزیر سیاست خیابانی است .قدر قدرتی فعلی دولت در خیابان بر پایه ی اطمینان نسبی ازمحکم بودن شالوده های اقتصادی بوروکراتیک آن است .اگرمی خواهیم دولت را در خیابان مغلوب کنیم ،باید این شالوده ها را هدف قرار دهیم
بی وقفهء دستگاه سرکوب با توسل به قوانین تبهکارانه. «اصالحات» همه در جهت واحدی سیر می کند ،یعنی به سمت دولتی اقتدارگرا و ضدمردمی که هیچ مانعی را بر س ِر راه خود تحمل نمی کند .سرکوزی با سرعت تمام کردن نظام آموزشی و از آن هم خطرناک به سوی داغان ِ کردن نظام بهداشت و درمان می تازد .انگشت تر ،داغان ِ کردن بیماران روانی و آنها را به نام جامعه قابل تعقیب نما ِ دانستن یکی ازنفرت انگیزترین ابعاد سیاست او ست .در ماه های اخیر ،بحران مالی غافلگیرش کرد و خالف آنچه انتظار داشت پیش آورد .وی می کوشد بحران مالی را با حرافی مهار کند ،اما هیچ کاری جز آنچه دولتهای دیگر در ّ همه جا می کنند انجام نمی دهد و آن اینکه بانک ها را با خزانهء کشور نجات دهد. شما دربارهء او اصطالح «اوج پتنیسم» به کار برده اید .این اغراق آمیز نیست؟ ــ غرض از این تعبیر قرار دادن سرکوزی در راستای تاریخ نوعی ارتجاع در فرانسه است ،ارتجاع احیاء سلطنت علیه جمهوری در ژوئن 1848به زیان کارگران ،ارتجاع ورسایی ها علیه کمون ( ،)1871ارتجاع استعمارگران علیه «بومیان» ،ارتجاعی که از زمان انقالب 94ـ 1792هرگز وجود یک سیاست مردمی و انقالبی را نپذیرفته است؛ ارتجاعی که نامتغیرهای (خصلت های ثابت) آن را بر شمرده ام برای مثال ،شکنجه و آزار آشکار ضعیف ترین های جامعه ،مراجعه دادن به گفتارهای ارتجاعی که پای طبیعت و زیست شناسی را به میان می کشند ،چنان که از دهان سرکوزی علیه انسان های سیاهپوست یا دربارهء بیماران روانی شنیده شد .همان گونه که پتن (ژنرال پتن) می خواست به فجایع «جبههء خلقی» پایان دهد ،سرکوزی هم رسم ًا خواست با جنبش مه 1968تصفیه حساب کند. آیا درست تر نیست که از بوناپارتیسم صحبت شود؟ ــ بوناپارتیسم با بعد نظامی همراه است .سرکوزی بیشتر با محافل بازرگانی و مالی دمخور است .بگوییم «اورلئانیسم سرسخت» (با ارجاع به تاریخ فرانسه ،یعنی دفاع از حق خانوادهء اورلئان بر تاج و تخت سلطنت ،نوعی سلطنت لیبرالی و پارلمانی با مراجعهء محدود به افکار عمومی). چپ رفرمیست نیز منتقد سرکوزی ست .اما به نظر می رسد که شما فرقی حقیقی بین آنها نمی بینید .آیا حزب سوسیالیست ( )PSو حزب سرکوزی ( )UMPبه نظر شما عین هم هستند؟ ــ در درازمدت آری .همپالکی بین حزب سوسیالیست و احزاب راست از همان ابتدای سال های 1980مهر خورده
و تثبیت شده است .تنظیم زدایی (نفی رگوالسیون) در امور مالی ،ارتقاء امثال برنار تاپی [وی که یک دالل بود و کارخانه های ورشکسته را به یک فرانک می خرید و پس از بازسازی می فروخت ،میلیاردر شد و به عنوان یک شخصیت نمونه و موفق به سطح وزارت رسید .م ].و دامن زدن به مقام طلبی فردی ،محدود کردن ورود اعضای خانوادهء مهاجران به کشور ،برپایی اردوگاههای بازداشت، همهء اینها را چپ [حزب سوسیالیست] انجام داده است. پی یر موروا [نخست وزیر ]1981و گاستون دوفر [وزیر کشورش] هستند که اعتصابیون [کارخانهء ماشین سازی رنو در ناحیهء] فلَن ( )Flinsرا به نحوی تحقیرآمیز اسالمگرا نامیدند .با سوسیالیست ها است که واژهء «مهاجر» یا «غیرقانونی» جای واژهء «کارگر» را گرفت. حزب سوسیالیست است که مسوولیت آموزش توجیه گرانه و جانبدارانه از سرمایه داری را بین طبقات متوسط و مردمی ،مدت های مدید به عهده داشت و نتیجهء مستقیم اش شدت گیری سرکوب پلیسی در حومهء شهرها بود. چپ رفرمیست اقلیتی باوجود این ،هم اکنون در درون ِ وجود دارد که به شدت مخالف سرکوزی ست .تفاوت بین سستی و بی اعتباری بازی پارلمانی از یک طرف ،و کینه و مخالفتی که هنوز شکل خاص خود را پیدا نکرده از طرف دیگر ،همان چیزی ست که چپ کنونی را تعریف می کند. آیا چپ را به خاطر اینکه رفرم را بر انقالب ترجیح می دهد سرزنش میکنید؟ ــ در حال حاضر دیگر دربرابر این تقابل قرار نداریم. «انقالب» امروز یک مفهوم تهی ست و حتی «حزب نوین ضد سرمایه داری» ( )NPAهم در تدارک انقالب نیست .در یک مقایسهء تاریخی می توان گفت که ما در اوضاعی مشابه با دههء 1840بسر می بریم .در آن زمان ،احیاء [سلطنت] انجام شده و سرمایه داری در کلیهء ابعاد خود گسترش یافته بود و ایدهء انقالب به نظر می رسید که به طور قطع دفن شده است .دربارهء روبسپیر ( )Robespierreو سان ژوست ( )Saint-Justهمان حرفهایی را که امروز دربارهء مائو و لنین می گویند بر س ِر زبانها بود .جمهوری خواهان که چپ را در آن روزها نمایندگی می کردند ،مثل سوسیالیست های امروزمان در بازی های پارلمانی جذب و هضم شده بودند و بعداً دیدیم که چگونه پیروزی ظاهریشان به دست ناپلئون سوم دزدیده شد [ .]1851حال آنکه آنچه در آن روزها اتفاق افتاد و اهمیت داشت نوعی بازسازی فکری بود که از تجارب سیاسی کارگری منفرد شده تغذیه می کرد یعنی انواع کمونیسم تخیلی (اتوپیک) ،مانیفست مارکس و غیره؛
اما این فوران و جوشش در ابتدا نامشهود بود که البته امری ست عادی. با این تفاوت که بعدها تجربهء کمونیسم پیش آمد و چپ ضد اقتدارگرایی به نقد آن پرداخت، نقدی رادیکال. ــ ضد اقتدارگرایان قرن 21با نظریه پردازان آغاز قرن (19بنیامین کنستان ،توک ویل )...فرق ندارند .انواع ارتجاع و احیاء سلطنت همواره با روشنفکرانی لیبرال که حاضر نیستند گذشتهء انقالبی را بر عهده بگیرند همراه است، روشنفکرانی که به دکترین سخت جان لیبرالی روی می آورند چون برای شان سودمند است ،یعنی آزادی افکار، دولت قانون و انتخابات ،بدون آنکه در عمق ،به نابرابری و مالکیت خصوصی خدشه ای وارد شود. اما آخر ،به لحاظ کارایی اقتصادی و آزادی های سیاسی ،بیالن رژیم های کمونیستی فاجعه بار است! ــ ابتدا یادآوری کنیم که این رژیم ها در پی قیام های مردمی و شورش بزرگ سقوط نکردند ،بلکه با تصمیم کارگزاران خودشان و دولتهاشان بود که برافتادند .خواست خلق ها تعیین کننده نبود هرچند ترجیح داشت که قیام های مردمی رخ دهد چرا که از قیام ها می توانست ایده ها و خواست تحول درونی کمونیسم سر برآورد .اما دربارهء بیالن آن رژیم ها ،اگر تجارب کمونیستی را بر مبنای دو معیار کارآیی اقتصادی و آزادی سیاسی داوری کنید آنها از قبل بازنده اند زیرا دقیق ًا شما آنها را با معیارهای داوری جهان غرب می سنجید .اما معیاری که این تجارب از ابتدا برای خویش تعیین کرده بودند کام ً ال چیز دیگری بود .هدف عبارت بود از اینکه یک واقعیت جمعی ابداع کنند و گسترش دهند که برپایهء مالکیت خصوصی استوار نباشد .روشن است که وسایلی برای این هدف برگزیدند که فاجعه آمیز بود .آیا حال که چنین شده باید از خود پروژه چشم پوشید؟ برعکس! ما الزام ًا باید ایدهء رسیدن به جامعه ای را حفظ کنیم که موتور محرک آن مالکیت خصوصی، خودپرستی و طمع نباشد .امروز وانمود می شود که کشف کرده اند که روسای بانکها و مشتریان عمدهء آنها فقط به سود می اندیشند .حال آنکه سود به عنوان موتور محرک زندگی اجتماعی درست همان چیزی ست که پروژهء کمونیستی خواستار رها شدن بشریت از آن است. تمام تجارب به شکست انجامیده ،آنهم به بهای شمار انبوهی از کشتگان. ــ آنچه بیش از شکست اقتصادی به نظرم مهم است کارنامهء سیاسی ست .پس از به خون کشیدن قیام های کارگری قرن ،19انقالبیون آغاز قرن بیستم تنها به مسألهء
پیروزی می اندیشیدند یعنی اینکه آیا یک انقالب باالخره می تواند پیروز شود؟ لنین با سخن از سازماندهی ،نظم آهنین و حزب به این پرسش پاسخ داد .در واقعیت امر ،اگر کمون پاریس فروپاشید ،اتحاد شوروی دوام آورد .اما یک چیز هست و آن اینکه شکل های سازماندهی کارآمد برای کسب قدرت نشان دادند که با ادارهء کشور در زمان صلح خوانایی ندارند .صنعت و کشاورزی را با روش های نظامی نمی توان اداره کرد .یک جامعهء کلکتیویست (جمع گرا) را نمی توان با خشونتی که دولت اعمال می کند آرام کرد. آنچه باید زیر سوال برد گزینش سازمانیابی حزبی ست، چیزی که می توان آن را «شکل ـ حزب» نامید. اقدام بدون تشکیل حزب ،آیا همان چیزی نیست که آلترموندیالیست ها (طرفداران جهانی دیگر)، گروه های همآهنگی و غیره در نظر دارند؟ ــ امیدوارم چنین باشد .اینهمه از شبکه ،فن آوری، اینترنت ،اجماع (اتفاق نظر) حرف می زنند ،اما این نوع سازمانیابی کارآیی خود را نشان نداده است .به سخن دیگر ،آنان که چیزی ندارند ــ نه سرمایه ،نه اسلحه ،نه رسانه های گروهی ــ تنها چیزی که صاحبش هستند انضباط است و وحدت .مسألهء انضباط سیاسی ای که تقلید از مناسبات نظامی نباشد مسأله ای ست قابل بحث و درخور تجربه .بر حذر باشیم از رهیافت تئوریک مسأله که همواره به تقابل بین لنینیسم (سازمان) و آنارشیسم (بسیج بی شکل) می انجامد یعنی تقابل بین دولت و جنبش که خود یک بن بست است. شما با شور تمام دموکراسی را نقد می کنید. دمکراسی دست کم این امکان را به وجود آورده است که خشونت را بتوان از مناسبات اجتماعی زدود. ــ من جانبدار دولت قانون و حقوق بشر هستم .من تنها زمانی آنها را زیر سوال می برم که به محملی برای مداخلهء نظامی یا توجیه نابرابری های تحمل ناپذیر یا اعمال زجر و شکنجه زیر پوشش «دمکراتیسم» فرهنگی در می آیند. حقیقت این است که دمکراسی امکان کاهش خشونت در درون جامعه های غربی را به این شرط فراهم کرده که این خشونت را به جاهای دیگری ،به خارج ،منتقل کند .آمریکا از یک قرن و نیم پیش تا کنون بی وقفه درحال جنگ بوده است .از جنگ جهانی اول 18ـ1914 گرفته تا جنگ های استعمار زدایی ،جنگ کره ،ویتنام، عراق ،اسرائیل ـ فلسطین؛ و فراموش نکنیم جنگ های فرعی را که کشورهای دمکراتیک به طور پنهانی در آن دست دارند (هنوز هم روشن نیست که فرانسه در رواندا برکت دمکراسی ،در گفتن اینکه به چه کار کرده است). ِ ِ دنیایی بدون خشونت زندگی می کنیم جز شوخی چیز دیگری نیست .دمکراسی خشونت را از بین نبرده ،بلکه آن را به خارج صادر کرده است ،زیرا عرصهء دمکراتیکی که زیر یوغ سرمایه داری باشد ،اگر بخواهد دوام آورد باید عرصهء نوعی رفاه نسبی نیز باشد .روندهای دمکراتیک به خودی خود کافی نیست تا منازعات طبقاتی ناشی از اختالفات و ناهمآهنگی های اجتماعی را سمت و سو دهد. برای اجتناب از اینکه این منازعات مبادا به خشونت منتهی شود باید چنان رفاهی برقرار باشد که گویا درجاهای دیگر وجود ندارد .بنا بر این ،باید از رفاه حراست کرد .در نتیجه پروتکسیونیسم (حمایت از فرآورده های داخلی) پیش می
آید و قوانین علیه خارجی ها ،مداخالت نظامی و غیره. فراموش نکنیم که انباشت اولیهء سرمایه و تأسیس نظام های دمکراتیک ،با خشونتی عجیب و باور نکردنی همراه بوده است .پایهء رفاه سرمایه داری بر امحاء خلق ها به طور کامل (اهالی جزایر کارائیب و تاسمانی ،)...بر جنگها و کشتارهای بی شمار نهاده شده است ،و این خشونت ادامه دارد و مطمئنم که هرچه افزونتر خواهد شد .اگر ابتکارهای سیاسی مردمی از طراز نوین مستقر نشود و به نحوی بی سابقه گسترش نیابد ما به سوی جنگ هایی وحشتناک رهسپار خواهیم بود. آیا باید از زیستن در دمکراسی چشم پوشید؟ ــ من به عنوان یک شهروند فرانسوی می دانم که از امتیازات فراوانی برخوردارم .من فقط خواستار آنم که آگاه باشیم این امتیازات به چه قیمتی برای ما فراهم شده است و بدانیم که این قیمت گرانتر و گرانتر می شود .شما تعداد کشتگان کمونیسم را مطرح کردید .شاید بتوان این پاسخ را پیش کشید که از دههء 1950ایاالت متحده و همپیمانان غربی اش بیش از هرکشور دیگری به کشتار مردمان پرداخته اند .من تازه از اسرائیل و فلسطین برگشته ام و در آنجا دیوار را دیده ام که به سان مار بر این سرزمین در تمام طول ساحل غربی می پیچد .چه جنجالی که بر س ِر دیوار برلین برپا نکردند و حاال دارند همه جا دیوار می کشند ،در فلسطین ،در مکزیک ،با شمار کشتگانی که با معادل های کمونیستی شان رقابت می کند .دیوار آهنین مانع خروج انسانها می شد ،دیوارهای امنیتی مانع ورود می شود .دولت های سوسیالیستی خشونت را درونی می کردند ،دمکراسی ها آن را به خارج صادر می کنند. آیا اینکه ملت های دیگر را به جای ملت خویش شکنجه کنند حقیقت ًا شایستهء اینقدر فخرفروشی ست؟ منظورتان از «فرضیهء کمونیسم» که از آن دفاع می کنید چیست؟ ــ تقریب ًا همان معنایی که مارکس از آن درنظر داشت. این یک گام است به عقب که برای جدا کردن کمونیسم از تصویر «حزب ـ دولت» ضروری ست تا بتوان آن را به ماهیت نخستین اش به عنوان یک ایدهء فلسفی بازگرداند. منظور جامعه ای ست که موتور محرک آن مالکیت خصوصی نباشد و بتواند در فرآیندی برابری طلبانه پیش برود که برداشتی نوین از حقوق ،آن را هنجارمند میکند. مشکل بزرگی که همچنان برجای می ماند قدرت دولتی ست .مارکس زوال آن را پیش بینی می کرد .رژیم های کمونیستی ،برعکس ،دولتهای فوق العاده نیرومند برپا کردند .محدوده های دولت باید کجا باشد؟ در حال حاضر، در این باره نظر مدون (دکترین) روشنی در اختیار نداریم. به این دلیل است که تجربهء سیاسی ،امروز باید دولت را در حوزهء خود داشته باشد اما هرگز بدان وابسته نماند. آیا برنامهء مشخصی دارید؟ ــ آن چه مسألهء کلیدی ست برابری ست .این امر از اقدامات نیرومند ضد سرمایه داری می گذرد ،گسترش و استقرار مجدد بخش عمومی (دولتی) ،پی ریزی دولت به نحوی که دولت همگان باشد ،ارتباطی نوین بین آموزش و کار ،یک انترناسیونالیسم جدیداً ابداع شده ...به خاطر داشته باشیم که همهء اینها در شرایط مشخص تدوین می شود نه همچون برنامه ای مجرد. بنا بر این« ،فرضیهء کمونیسم» قبل از هرچیز
پاورقي
موضوع زياد مشكلي نبود كه به نقش يك زن زجر كشيده را بازي نمايم .نقشه ام بيش از حد موفق بود .ميزبانان خوش قلب توجه زيادي به من مي كردند .يك اتاق عالي در اختيار من قرار دادند ،آن قدر به من غذا مي دادند كه به سختي مي توانستم حركت كنم و فقط ماهانه دوازده روبل مي گرفتند كه حتي در آن روزها هم خيلي منطقي به نظر مي رسيد .در خانه ي افچينيكوف هركس از ارباب گرفته تا پيشخدمت چاق و حسابي تغذيه مي شد .الغري من در مقايسه با اطرافيانم توي ذوق مي خورد .ميزبانانم برايم افسوس مي خوردند .حسابي از من پذيرائي كرده و قلبا با دردسر خانوادگي من همدردي مي كردند. تمام خانواده افچينكوف آنچنان در موقعيتي خوب مي زيستند و مورد احترام تكذيب ناپذيري بودند كه اين حرمت شامل حال من هم گشته بود .ظاهرا طبيعي ترين چيز براي من اين بوده كه به آنجا بيايم و با آنها زندگي كنم .هيچ كس توجه ويژه اي به من نداشت .به اطراف رفته و سعي مي كردم تا حد ممكن با رفقا ارتباط برقرار كنم .در آن زمستان بيشتر قطعات سازمان شمالي را كه بهار قبل منهدم شده بود يافتم .از اين قطعات بر طبق دستورالعمل هايم از خارج مي بايست سازماني بسازم و اين سازمان زنده شده مي بايست به ايسكرا متصل شود .اولين رفيقي كه كمكم كرد تا بر كار مسلط شوم ايوان اسومين دكتر جواني بود كه در آن زمان در كوستروما به طور قانوني زندگي مي كرد .حتي قبل از اين كه من بيايم تالش كرده بود تا قطعات تشكيالت را متحد كند ولي مجبور بود كه آن را ول كند .در كوستروما همچون ياروسالل هيچ شخص جديدي وجود نداشت تا اين مرد براي كمك بر او تكيه كند .تنها كسانيكه او مي توانست به آنها اعتماد كند برادران زافارين سوفيا زاگانينا ماري الكساندروفنا و چند نفر ديگر كه تازه از زندان هاي مسكو برگشته بودند ،بود .ولي همه ي اين ها به دقت تحت مراقبت پليس بودند و وقتي من وارد آنجا شدم ،شور عجيبي ايوان را فرا
بيست سال كار مخفي در روسيه نوشته :سسيليا بابروفسكايا قسمت هجدهم وقتي كه به كوستروما رسيدم .فوري به دنبال محصلي به نام كلديا افچينيكو دختر افچسنيكف تاجر گشتم .او در آن زمان با والدينش زندگي مي كرد .كالديا به گرمي به من خوش آمد گفته و فورا ترتيب گرفتن جا را براي من داد .او مرا به عنوان يك آشناي قديمي سنت پطرزبورگ معرفي كرد كه به علت دردسرهاي خانوادگي به كوستروما آمده ام و مي خواهم در آنجا تدريس نمايم .خوشبختانه گذرنامه ام سنت پطرزبورگ بود و اسم ثبت شده در گذرنامه پالجيادافيدوفنا يك زن متاهل بود .در ثاني براي من هم
حمايت مالي شما ياري ارزنده اي است براي تداوم و ارتقاي انتشار خيابان نام بانك در سوئد Nordea نام دارنده حساب Jens-Hugo Nyberg account number: 155 69 28-8 SEK IBAN: SE41 9500 0099 6034 1556 9288 BIC-Cod (SWIFT-adress): NDEASESS
مجموعه ای ست از پرسش ها. گرفتن ــ فرضیهء کمونیسم تالشی ست برای در اختیار ِ زمان حال از زاویه ای غیر از ضرورتش .دمکراسی امروز به این معنا ست که بگویند هیچ هنجار دیگری ممکن نیست جز سود .این است آنچه [احزاب] راست و چپ بر س ِر آن اجماع دارند و باز همین است که بحران مالی، آشکار،ا از آن پرده برگرفته ،با مبالغ هنگفتی که بر س ِر آن دعوا ست مانند جوایز روسای شرکت ها و غیره .می توان به این سیستم گردن نهاد ،می توان اندیشید که این تنها امر ممکن است ،اما به لحاظ فلسفی ،آیا می توان خواستار آن شد یا آن را دلخواه تلقی کرد؟ بین لیبرالیسم و کمونیسم آیا جایی برای دولت رفاه نمی ماند آنطور که تا پایان دههء 1970 شاهدش بودیم؟ ــ انقالب محافظه کارانهء دههء 80را نمی توان گسستی از سی سال رونق [پس از جنگ دوم] که گاه شرح و رفتن تفصیل می دهند تلقی کرد .عمده ترین فرق از میان ِ قدرت دولت های سوسیالیستی بود .آنها با وحشتی که در سرمایه داری ایجاد می کردند برای سازمان های کارگری کشورهای غربی این امکان را فراهم نمودند که امتیازهای مهمی از سرمایه داری بگیرند .این تنها مورد احترام من به استالین است که باعث وحشت سرمایه داران بود .امروز می بینیم که سرمایه داری وقتی موقت ًا هم نمی ترسد، وقتی دستش باز است چیست و چگونه به وحشیگری ذاتی اش بر می گردد. دربارهء حزب نوین ضد سرمایه داری ()NPA به رهبری اولیویه بوزانسونو چه فکر می کنید؟ ــ امیدوارم در انتخابات آینده 10درصد آراء را نصیب خود کند زیرا در بازی پارلمانی تاحدی آشفتگی ایجاد می کند که جالب است .اما من در انتخابات شرکت نمی کنم چون از ژوئن 1968به بعد هرگز رأی نداده ام .این ترکیب کهنهء «شکل ـ حزب» ( )forme – partiبا توجیه مارکسیستی و بازی سیاسی سنتی (شرکت در انتخابات، مدیریت قدرت های محلی ،رخنه گری در سندیکاها) ِ یادآور همان حزب کمونیست قدیمی 40سال پیش است .امروز اقدام مبارزاتی باید خود را از دو مهلکه دور دارد :او ًال خود را با توجه به دولت تعریف کند زیرا در آن صورت ،الزام ًا به همان «شکل ـ حزب» بر می گردد. دوم وارد بازی انتخابات شدن .زیرا ما نباید دمکراسی را با معنای سرمایه داری ـ پارلمانی آن معتبر بشماریم .دیگر رف حضور در انتخابات به معنای آن است که می اینکه صِ ِ خواهیم انتخاب شویم و دفعهء دیگر هم انتخاب شویم، یک گروه در مجلس داشته باشیم ،به اعتبارات رسمی دست یابیم و غیره .در حال حاضر آنچه مهم است اجرای سازماندهی سیاسی مستقیم است در بین توده های خلقی و تجربهء اشکال نوین سازمانیابی .باید از «شکل ـ حزب» و از دولت فاصله گرفت .همچنین باید دانست که چگونه دربرابر بتوارگی «جنبش» مقاومت کرد که همیشه داالن نومیدی ست .حزب نوین ضد سرمایه داری ( )NPAدر چنین راهی گام بر نمی دارد.
دو شعر از برتولت برشت ترجمه ی علی عبداللهی و علی غضنفری
برای کسی که به وقت آغاز مبارزه کنج خانه می خزد کسی که کنج خانه می خزد موقع شروع مبارزه و می گذارد دیگران برای خودشان بجنگند باید به هوش باشد ،زیرا: کسی که در مبارزه سهمی ندارد از ناکامی ها حتما سهمی خواهد برد! حتی کسی که بخواهد از مبارزه تن بزند باز هم از مبارزه تن نزده ،زیرا: کسی که در جبهه ی دوست در کنارش مبارزه نکرده بی شک مبارز جبهه ی دشمن و همرزم اوست!
فقط باور کن فقط چیزی را باور کن که چشم هایت می بیند و گوش هایت می شنود! نیز باور نکن چیزی را که چشم هایت می بیند و گوش هایت می شنود! و نیز بدان که باور نکردن چیزی گاه می تواند باور کردن چیزی باشد.
منبع:سايت اخبار روز شعري از ناظم حكمت گرفت و احساس كرد كه مركزيت كوستروما را فراموش نكرده است .براي اين كه هسته اي به وجود آوريم كه سازمان كوستروما را حفظ كند مجبور بوديم كه القل يك كارگر متنفذ به صفوف خود بكشيم .حوالي اين زمان در بوتيلوف كارگري به نام ايوان الكساندرف ملقب به ماكار در كوستروما زندگي مي كرد كه از زندان تاگانكا آزاد شده بود .جائي كه دوره اي را به خاطر درگيري در جريان اتحاديه ي شمالي گذرانده بود .ماكار در كلبه اي خارج از محدوده ي شهر زندگي مي كرد .وقتي كه براي اولين بار به آنجا رفتم ايوان را هراسان و مبهوت در حالي كه در وسط اتاق نامرتبي ايستاده بود يافتم .در گوشه ي اتاق و روي رختخواب يك مرد غول پيكر سي تا سي و پنج ساله لميده بود .چشم ها نافذ و سياه او در صورت با انرژي و با حالتش عميقا فرو رفته بود .وقتي كه وارد شدم .اين مرد غول پيكر روي رختخواب جنبيد .يك دست بزرگ و پينه بسته خود را بيرون آورد و با طنز گفت: «كيتيك»(اسمي كه به ساوين اطالق مي كرد) سعي كرده است كه با گفتن اين كه شخصي به نام بالجيا هر آن ظاهر مي شود مرا مي ترساند ولي مي بينم كه فقط يك بالي كوچك آمده است و او هم اصال ترسناك نيست» ايوان سعي كرد مرد مريض را كه تازه خونريزي اش بند آمده بود ساكت نمايد .مرد مريض در وضع خيلي خطرناكي به سر مي برد .ساوين تصميم گرفت كه براي دكتر و گرفتن دارو به شهر برود .دكتر پير و با تجربه اي كه با ساوين برگشت اظهاركرد كه اگرچه وضع بيمار وخيم است ولي نو اميدانه نيست .غذاي خوب و مواظبت صحيح مي توانست سالمتي او را بازگرداند .بعد از رفتن دكتر يك كمي سرحال آمديم .مادامي كه من اتاق را تميز و شام را تهيه مي كردم كتيك شروع به گفتن مسائل تشكيالتي كرده و در ضمن براي ماكار مريض و ما همه وسايل الزم غذا را فراهم كرده و به طور كلي همه چيز را مرتب نمود. ادامه دارد...
روشنائي پيش مي آيد و مرا در بر مي گيرد دنيا زيباست و دستانم از اشتياق سرشار نگاه از درختان بر نمي گيرم كه سبزند و بار آرزو دارند راه آفتاب از البالي ديوارها مي گذرد پشت پنجره درمانگاه نشسته ام بوي دارو رخت بربسته ميخك ها جائي شكفته اند مي دانم. اسارت مسئله اي نيست ببين! مسئله اينست كه تسليم نشوي * ناظم حكمت ــ 1948 درمانگاه زندان