Pardis April 2014 digital edition

Page 43

‫‪43‬‬ ‫به ياد هنرمند ارزنده‪ ،‬نوازنده چيره‌دست ويلن‬

‫«شاپور نياکان»‬ ‫سرم را سرسري متراش اي استاد سلماني‬ ‫که ما هم در ديار خود سري داريم و ساماني‬ ‫ ‬ ‫بر حسب اتفاق در کانون ايرانيان شخصي را مالقات کردم که روحيه‌اي شاد‬ ‫و محضري دلپذير داشت‪ ،‬از آنجايي که بر خالف غربي‌ها که زماني که گردهم جمع‬ ‫مي‌شوند به معرفي خود مي‌پردازند ما ايراني‌ها اين شيوه را نه تنها بجا نمي‌آوريم‬ ‫بلکه از معرفي کردن خود خودداري مي‌کنيم‪ .‬بهمين دليل تا چند جلسه اسم اين‬ ‫فرد برايم مشخص نبود تا اينکه در جلسه‌اي ايشان با ويلن به هنرنمايي پرداخت‬ ‫و آهنگي به نام برادرش شاپور نياکان نواخت‪.‬‬ ‫در اينجا بود که متوجه شدم که ايشان منوچهر نياکان‪ ،‬برادر هنرمند ارزنده و‬ ‫نوازنده چيره‌دست ويلن است که با آهنگ‌هاي خود فصلي نو در آهنگسازي بوجود‬ ‫آورده است‪.‬‬ ‫پس از آشنايي با منوچهر نياکان با نشريه «پرديس» تماس گرفتم و خواهش‬ ‫کردم که حال که برادر شاپور نياکان در شهر آتالنتا زندگي مي‌کند بجا خواهد‬ ‫بود که خاطرات دست اولي از شاپور نياکان را براي ثبت در تاريخ موسيقي ايران‬ ‫در اختيار ما قرار دهد‪ ،‬و براي انجام اين کار الزم مي‌آيد که ترتيبي داده شود‬ ‫مصاحبه‌اي با ايشان از طرف پرديس صورت گيرد‪ ،‬که اين تقاضا مورد تاييد نشريه‬ ‫پرديس قرار گرفت و اين افتخار نصيب من شد که با ايشان گفتگويي داشته‬ ‫باشم‪.‬‬ ‫تقاضايي که از خوانندگان عزيز دارم آن است که در گردهم‌آيي‌هاي ايرانيان‬ ‫الزم است که با يکديگر بيشتر آشنا گرديم‪ ،‬چه بسا فردي که از بد حادثه درکنار‬ ‫ما نشسته است مي‌تواند صدفي باشد که در اثر طغيان اقيانوس تعصب آخوندي از‬ ‫اصل خويش دور افتاده است که مي‌توان آن را با مهرباني باز کرد و گوهر گرانبهاي‬ ‫درون آن را در معرض ديد همگان قرار داد‪ _ .‬پرويز ايزدي‬ ‫با توجه به مقدمه باال آنچه را که در زير مي‌خوانيد نتيجه گفتگو با منوچهر‬ ‫نياکان‪ ،‬برادر شاپور نياکان همان گوهر درخشنده موسيقي ايران است‪:‬‬

‫‪April 2014‬‬ ‫فروردين ‪1393‬‬

‫بوده‌اند تفنگ آنان را گرفته و بجاي آن نان و وسايل امرار معاش در اختيار آنان‬ ‫مي‌گذاشته است‪ ،‬و اين اسلحه‌ها را براي تقويت نيروي نظامي ‌نهضت جنگل در‬ ‫اختيار مي‌گرفته است‪.‬‬ ‫پس از کشته شدن ميرزا کوچک خان و شکست نهضت جنگل به دست‬ ‫رضاشاه‪ ،‬هژبرالسلطان متواري شده و به قفقاز مي‌رود که پس از بخشش رضاشاه‬ ‫و تامين يکپارچگي ايران‪ ،‬محيط را مناسب براي خدمت مي‌بيند‪ ،‬و به ايران‬ ‫برمي‌گردد‪.‬‬ ‫چون هژبرالسلطان در گيالن صاحب نفوذ بوده است رضاشاه صالح نمي‌بيند‬ ‫که او به گيالن برگردد‪ ،‬در نتيجه او را براي سر و سامان دادن به ادارات دارايي‬ ‫تويسرکان‪ ،‬نهاوند و ماليرکه به نام ثالث يا سه‌گانه مشهور بوده است به آن ديار‬ ‫اعزام مي‌کند‪.‬‬ ‫در اين وقت که دولت به کار بردن عناوين را ممنوع اعالم کرده بود و هرکس‬ ‫بايد نام فاميلي براي خود انتخاب نمايد‪ ،‬هژبرالسلطان گيالني نيز نام فاميلي نياکان‬ ‫را براي خود برمي‌گزيند‪ ،‬و نظر به اينکه همسر اول او در جنگل در اثر بمباران کشته‬ ‫شده بود در مالير با خانم بانو بهزادي که از طايفه لر بوده است ازدواج مي‌نمايد‪،‬‬ ‫پس در حقيقت فرزندان هژبر السلطان گيالني که حاال محمد نياکان ناميده مي‌شود‬ ‫نتيجه ازدواج يک مرد گيالني با يک لر مي‌باشد‪.‬‬ ‫از اين ازدواج ‪ 5‬پسر و ‪ 2‬دختر متولد مي‌شود که عبارتند از بهمن (قاضي‬ ‫دادگستري)‪ ،‬شاپور (فرهنگي و هنرمند معروف مورد نظر)‪ ،‬بهرام (دندانپزشک)‪،‬‬ ‫منوچهر (وکيل دادگستري)‪ ،‬اردشير (کارمند دخانيات)‪ ،‬پوراندخت و ايراندخت‪.‬‬ ‫که با دو فرزند ديگر به نام‌هاي هوشنگ (افسر ارتش)‪ ،‬و نادر (افسر شهرباني)‬ ‫که از همسر قبلي خود داشته است صاحب نه فرزند بوده است که نام‌هاي آنان‬ ‫نشان دهنده ميهن‌پرستي و ايراندوستي خانواده نياکان است‪.‬‬ ‫اين اسامي‌نشان دهنده اين واقعيت است‪:‬‬ ‫نمي‌توان کساني را که پيش از مشروطيت دست به ايجاد نهضتي زده‌اند‬ ‫تجزيه‌طلب و يا خاﺋﻦ ناميد بلکه برعکس بايد خادم به يکپارچگي ايران و‬ ‫خدمتگذار ملت و کشور به حساب آورد زيرا اگر دل در گرو ايران نمي‌داشتند هرگز‬ ‫راضي نمي‌شدند که پس از مشروطيت و در زمان رضاشاه که يکپارچگي ايران‬ ‫تامين شده بود‪ ،‬براي خدمت به ايران صميمانه کوشا باشند‪.‬‬ ‫هژبرالسلطان دستي به سه تار داشت و با اين ساز خودش را سرگرم مي‌کرد‬ ‫و اين سه تار هميشه با او بود‪ ،‬تا آنکه نوازندگي تار را نزد استاد (درويش خان)‬ ‫آموخت‪.‬‬ ‫او به علت دلتنگي‌هايش که ناشي از دوري از زادگاه خود (الهيجان) که در‬ ‫واقع مي‌توان گفت در حين انجام وظيفه به نوعي در تبعيد بسر مي‌برد‪ ،‬با نواي ساز‬ ‫خود شعري از يادبودهايش را که در جنگل‌هاي اطراف الهيجان به نام کوه‌هاي‬ ‫(جور) هنگام مبارزات خود بياد داشت با صدايي گرفته و غم انگيز چنين زمزمه‬ ‫مي‌کرد‪:‬‬ ‫بيا بشيم کوهاي جور‬ ‫دور از آدم گيله کر‬ ‫غم دنيا را بنم‬ ‫همه دنياي رو بنيم زير پايان گيله کر‬ ‫غم دل زياد دارم‪ ،‬شيرين حکايت گيله کر‪.‬‬ ‫پس از انتقال از مالير‪ ،‬به نطنز کاشان مي‌رود و در اين شهر است که در سال‬ ‫‪ 1305‬شاپور نياکان متولد مي‌شود‪.‬‬

‫نابغه‌اي تولد مي‌يابد‬

‫سوابق خانوادگي‬

‫نام پدرمان هژبرالسلطان گيالني از همکاران ميرزا کوچک‌خان جنگلي است‪.‬‬

‫(‪)1‬‬ ‫جريان پيوستن پدرمان به نهضت جنگل داستاني شنيدني است‪ .‬مي‌دانيد که‬ ‫در آن زمان حکومت مرکزي در ايران وجود نداشت که از حق و حقوق مظلومان‬ ‫دفاع نمايد و چون پدرمان از ورزشکاران باستاني بوده است‪ ،‬و ورزشکاران‬ ‫باستاني دفاع از حقوق ستمديدگان را وظيفه خويش مي‌شمرده‌اند‪ ،‬هژبرالسلطان‬ ‫وظيفه خود ميدانسته است که مدافع حقوق ستمديدگان باشد‪ .‬روزي به او خبر‬ ‫مي‌دهند که در يکي از مزارع چاي الهيجان که بوسيله يوناني‌ها اداره مي‌شده است‬ ‫به کارگران ستم مي‌شود و حق و حقوق آنان را حيف و ميل مي‌نمايند‪ .‬هژبرالسلطان‬ ‫به مزرعه مي‌رود تا حق و حقوق کارگران را از کارفرماي يوناني بگيرد که کار به‬ ‫دعوا و مرافعه مي‌کشد‪.‬‬ ‫هژبرالسلطان پس از آن که انبار‌هاي چاي را بين مردم تقسيم مي‌کند براي‬ ‫فرار از دست ماموران انتظامي‌که به حمايت از يونانيان در پي دستگيري او بوده‌اند‬ ‫به جنگل متواري شده و به نهضت جنگل مي‌پيوندد‪ ،‬و پس از زماني از طرف‬ ‫نهضت‪ ،‬سرپرستي آستارا را بر عهده مي‌گيرد و به خاطر حسن شهرت‪ ،‬زماني که‬ ‫به آستارا مي‌رود اهالي محل با شاگردان مدرسه به استقبال او مي‌آيند‪.‬‬ ‫در آن زمان که سربازان روسي در شمال ايران يکه‌تاز بودند‪ ،‬در حال مستي‬ ‫زنان ايراني را مورد تجاوز قرار مي‌داده‌اند و کسي را جرات آن نبوده است که از‬ ‫اين نواميس محافظت نمايد که در اينچنين مواقعي او وظيفه خود ميدانسته است‬ ‫که بهمراهي يارانش از اين تجاوزات جلوگيري نمايد‪.‬‬ ‫زماني که در آستارا بوده است‪ ،‬سربازان روسي‌اي را که پس از شکست در‬ ‫جنگ اول جهاني از آستارا قصد برگشت به روسيه را داشته‌اند و گرسنه و محتاج‬

‫دوران طفوليت او در شهرستان‌هاي نطنز‪ ،‬يزد و شيراز مي‌گذرد و بعد از شيراز‬ ‫که پدر به خطه خراسان شهرستان سبزوار منتقل مي‌گردد‪ ،‬استعداد نبوغ‌آميز او در‬ ‫موسيقي آشکار مي‌گردد‪.‬‬ ‫جريان از اين قرار بوده است که چون پدر به موسيقي عالقمند بوده است‬ ‫براي برادر بزرگ ما (بهمن) ويلني تهيه مي‌کند و از شخصي به نام آقاي ساغري‬ ‫که معلم موسيقي دبستان‌هاي سبزوار بوده است و با پدر دوستي داشته است‬ ‫مي‌خواهد که به بهمن نواختن ويلن را بياموزد‪.‬‬ ‫بهمن در اين کار عالقه‌اي نشان نمي‌دهد ولي شاپور برادرم تمام تمريناتي را‬ ‫که آقاي ساغري به بهمن مي‌داده است به ذهن مي‌سپرده است و در غياب‪ ،‬تمام‬ ‫آن‌ها را تمرين مي‌کرده است‪ ،‬تا اينکه مادرم که از تمرينات و صداي ويلن ناراحت‬ ‫شده است به پدر شکايت مي‌برد که شاپور بدون اجازه تمرين مشق ويلن ميکند!‬ ‫در اينجاست که پدر متوجه عالقه‌مندي شاپور به موسيقي مي‌گردد و از آقاي‬ ‫ساغري مي‌خواهد که تعليم شاپور را بر عهده بگيرد و بدين ترتيب نابغه‌اي پا‬ ‫به دنياي موسيقي مي‌گذارد‪ ،‬بطوري که در سن ‪ 11‬سالگي در نمايش مدرسه با‬ ‫نواختن ويلن آهنگ‌هايي را مي‌نوازد که نه تنها براي حاضران بلکه براي معلمش‬ ‫تعجب برانگيز بوده است‪.‬‬ ‫پس از سبزوار نوبت به شهر مشهد مي‌رسد که در آنجا نيز در سن ‪ 15‬سالگي‬ ‫همه را شيفته آهنگ‌هاي ساز خود مي‌سازد‪.‬‬ ‫و باالخره در سن بيست سالگي در زماني که همراه پدر به طهران مي‌آيد‬ ‫آهنگ‌هايي را مي‌ساخت که همه در ذهن مردم جايگزين مي‌گرديد و بر سر زبان‌ها‬ ‫مي‌افتاد‪.‬‬ ‫شاپور نياکان پس از استقرار در طهران و اشتغال به تحصيل در دانشگاه‬ ‫مي‌کوشد که با استادان برجسته موسيقي آشنايي پيدا کند و در اين کار موفق نيز‬ ‫مي‌شود‪ ،‬در اين موقع يعني در حدود سال ‪ 1324‬با يک پيانيست مشهور آلماني به‬ ‫نام «وولف» آشنايي پيدا مي‌کند که اين رابطه به دوستي و سپس به رابطه استاد‬ ‫و شاگردي بدل مي‌گردد که شاپور به مدت ‪ 2‬سال به کسب معلومات در رموز و‬ ‫دقايق هنر موسيقي‪ ،‬شيوه خواندن و نگارش نت‪ ،‬نکات مربوط به همنوازي و اصول‬ ‫و اسلوب رهبري ارکستر‌ها مي‌پردازد و جالب آنکه همزمان از حضور در کالس‌هاي‬ ‫دوره ليسانس دانشکده ادبيات غفلت نمي‌ورزد‪ ،‬بطوري که مي‌توان او را در هر دو‬ ‫زمينه موسيقي و ادبيات صاحب‌نظر دانست‪)2( .‬‬ ‫اولين آهنگ شاپور نياکان که بسيار زيبا و دلنشين بود و «طوفان عشق» نام‬ ‫داشت را جمشيد شيباني خواند و شعر اين ترانه نيز از آقاي جليلي بود که چنين‬ ‫آغاز مي‌شد‪:‬‬

‫‪43‬‬

‫طوفاني بر پا شد از عشق تو در قلب من‬ ‫گويي با وصل تو جانم از نو آمد بر تن‬ ‫عمري بر ديدارت حسرت بردم‬ ‫جاي مي‌ خون‌دل هر شب خوردم‬ ‫اکنون در زير اين بيد مجنون دلشادم من‬ ‫از نيرنگ چرخ گردون آزادم من‬ ‫زندگي ايام شيرين دارد‬ ‫طوفان عشق تو گر بگذارد‪.‬‬ ‫تا قبل از اين آهنگ تصنيف‌ها سنتي و تک نفري بود ولي اين ترانه شورانگيز‬ ‫و با آهنگ شاد که بزودي بر سر زبانها افتاد در حقيقت سبک جديدي در ترانه و‬ ‫آهنگسازي بوجود آورد‪.‬‬ ‫اولين کنسرت به رهبري شاپور در سال ‪ 1328‬يعني در سن ‪ 23‬سالگي در‬ ‫تاالر فرهنگ طهران و با شرکت منوچهر شفيعي برگزار گرديد‪.‬‬ ‫شاپور نياکان همکاري خود را با راديو ايران از سال ‪ 1330‬آغاز کرد که‬ ‫اين همکاري تا سال ‪ 1340‬ادامه داشت و حاصل آن آفريدن حدود ‪ 300‬آهنگ‬ ‫فراموش نشدني است که بوسيله خوانندگان به نام آن زمان مثل قاسم جبلي‪،‬‬ ‫بهرام سير‪ ،‬منوچهر شفيعي‪ ،‬طاووسي‪ ،‬هوشنگ شوکتي‪ ،‬خانم روحبخش و خانم‬ ‫دلکش اجرا شده‌اند‪.‬‬ ‫شاپور نياکان در سال ‪ 1330‬که جوان نو رسيده‌اي شهرستاني بيشتر نبود‬ ‫ارکستر شماره ‪ 5‬راديو ايران را که خانم روحبخش در آن ترانه‌هاي شاپور را‬ ‫مي‌خواند تشکيل داد‪ ،‬که در اين ارکستر چهره‌هاي درخشان موسيقي ايران مانند‬ ‫فرهنگ شريف‪ ،‬ابراهيم سلمکي‪ ،‬حسين همدانيان‪ ،‬انوشيروان روحاني‪ ،‬امير فتاح‬ ‫بازرگان‪ ،‬تاکستاني‪ ،‬عماد رام و گلستان در آن شرکت داشتند و هر هفته روزهاي‬ ‫يکشنبه و پنجشنبه با ترانه‌هاي جديد خود روح و نشاط به جامعه مي‌دادند‪.‬‬ ‫جذب و همکاري چهره‌هاي موفق و مطرح زمان در ارکستر شاپور نياکان‬ ‫نشان دهنده اين واقعيت است که او نايغه نوظهوري در موسيقي ايران بود‪.‬‬ ‫از برجسته‌ترين کارهاي شاپور چهار مضراب‌هاي او بهمراه تار شاپور حاتمي‬ ‫‌است که از راديوي ژاندارمري پخش مي‌شد و مورد قبول همگان قرار مي‌گرفت‪.‬‬ ‫يکي ديگر از شاهکارهاي شاپور آهنگ «دراي غم‌انگيز کاروان» است که خود‬ ‫چنين تعريف مي‌کرد که شبي مهتابي در ده بيد شيراز نظاره‌گر کارواني بودم که‬ ‫نواي زنگ شتران الهام بخشم گرديد و آهنگ «دراي غم‌انگيز کاروان» را ساختم‪.‬‬ ‫شاپور نياکان نه تنها در موسيقي براستي نابغه بود بلکه در ترانه‌سرايي و‬ ‫شعر نيز طبعي حساس و خالق داشت‪ .‬شعري که خطاب به برادرش بهرام سروده‬ ‫است نشان از روح حساس او دارد‪:‬‬ ‫اين نامه که قاصد است و پيغام‬ ‫از سوي برادر است‪ ،‬بهرام‬ ‫يک روح و دو تن زهم جداييم‬ ‫اکنون تو کجا و ما کجاييم‬ ‫اين معني تلخ زندگاني است‬ ‫هر چند سخن ز کامراني است‬ ‫دنيا و هرآنچه هست فاني است‬ ‫عشق است فقط که جاوداني است‬ ‫صد در هنر به بحر سفتن‬ ‫آنگاه به خاک گور خفتن!‬ ‫اين نکته به لوح دل نگهدار‬ ‫در خاطر خويش خوب بسپار‬ ‫بگذار به قلب ساز انگشت‬ ‫مردانه به اين جهان بکن پشت‬ ‫اسرار جهان ز ساز بشنو‬ ‫از ساز هزار راز بشنو‬ ‫نوميد مشو ز زندگاني‬ ‫خوش باش هر آنچه مي‌تواني‬ ‫شاپور هر آنچه گفت هشدار‬ ‫فاني است جهان‪ ،‬تو خود ميازار‬ ‫جز رنج در اين جهان ثمر نيست‬ ‫جز واژه عشق بر زبان نيست‪.‬‬ ‫ناگفته‌هاي زندگاني زنده‌ياد شاپور نياکان بسيار است که آن‌ها را در‬ ‫شماره‌هاي آينده تقديم دوستداران هنر خواهم کرد‪.‬‬ ‫منوچهر نياکان‬ ‫آتالنتا ‪ 15‬مارچ ‪ 20014‬ميالدي‬ ‫* * * *‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.