پرواز عــاشق ش��هيد ولی اهلل فالحي در س��ال 1310در طالقان متولد ش��د .در س��ال 1327وارد دبيرس��تان نظام و پس از اخذ ليس��انس در س��ال1333از دانش��كده افس��ري فارغ التحصيل شد .از سال 1351تا اواس��ط س��ال 1353با درجه س��رهنگ دومي ب��ه همراه گروهي از افس��ران ايراني ب��ه عن��وان ناظر صلح س��ازمان ملل در آتشبس ويتنام به آن كش��ور اعزام ش��د .در 12مهر س��ال 1357ب��ه درجه س��رتيپي ارتقا يافت .پ��س از پيروزي انقالب اس�لامي ب��ه فرماندهي نيروي زميني منصوب ش��د .با ش��روع جن��گ تحميلي وي اكثر اوقات خوي��ش را در جبهههاي نب��رد ميگذران��د و عملياته��اي نظام��ي را از نزدي��ك نظ��ارت ميك��رد .هواپيماي ش��هید فالح��ي روز هفتم مهر در حوالي كهريزك س��قوط كرد و سرلش��كر فالحي به ش��هادت رس��يد.
ویترین
برگزاي مسابقه دلنوشتهها
باغ م��وزه دف��اع مق��دس به منظ��ور ترويج فرهن��گ مقاومت اقدام به برگزاري مسابقه دلنوشته كرده است. ب��ه گ��زارش گ��روه فرهنگ و پايداري ،عالقه مندان به ش��ركت در اين مس��ابقه كه ب��ا محوريت دف��اع مق��دس برپا خواهد ش��د ميتوانن��د تا 30مرداد ماه آثار خود را به روابط عمومي باغ موزه دفاع مق��دس و يا ب��ه آدرس الكترونيك��ي pub.iranhdm.ir ارسال كنند. بنا بر اين گزارش متقاضيان ش��ركت در اين مسابقه بايد آثار خ��ود را در كمتر از 1500كلمه كه تاكن��ون در هيچ كتب و يا فضاي مجازي چاپ و درج نش��ده است را به صورت تايپ شده و در قالب يك لوح فشرده ارسال کنند. گفتني اس��ت ب��ه 30نفر از برگزيدگان طي مراس��مي جوايز اهدا خواهد شد.
پشت خاکریز
ديو هفت سر
با نعره مجتبي تمام بچههايي كه ت��و س��نگ ِر دم ك��رده خواب بودند ،از جا پريدند .فرمانده هاج و واج گفت« :چه شده؟» مجتبي سراسيمه و بدون توجه به كساني كه لگد ميكرد ،دويد و ته سنگر چپيد زير پتو و مثل بيد ش��روع كرد به لرزيدن. حاال تمام بچهها دل نگران و ترس��يده ،داشتند دورش جمع ميش��دند .تا فرمانده آمد دست بر شانه مجتبي بگذارد و بپرسد كه چه باليي س��رش آم��ده ،مجتبي از جا جهيد و با چش��مان رميده و وحش��تزده ناليد« :اي واي ،بدبخت ش��ديم! دايناس��ور! اژدها»... فرمانده باحيرت به مجتبي كه س��ر و صورتش خيس عرق و س��رخ و موهاي سرش سيخ شده بود ،نيم نگاهي كرد و بعد آب دهانش را به س��ختي قورت داد و نگاهي به بچههاي ديگر كرد. هواي سنگر دم كرده بود و حاال همه خيس عرق بودند .فرمانده گفت« :چيداري ميگي پس��ر؟ اژدها كجا بود؟» مجتبي دس��ت فرمان��ده را گرف��ت و در حالي كه كم مانده ب��ود زير گريه بزند ناليد« :بدبخت شديم! يك غول بياباني بيرونه .يك ديو! بچهها را بردار فرار كنيم! مطمئنم كه عراقيها را خورده و حاال اومده س��ر وقت ما! فرمانده ش��انههاي مجتبي را ت��كان داد و گفت: «اژدها و دايناس��ور كجا بود؟ اي��ن دريوريها چيه ميبافي. نكنه مخت عيبناك ش��ده!» يكي از بچهها گفت« :آفتاب زده تو كلهاش و قاطي كرده!» مجتب��ي در حالي كه مثل بيد ميلرزيد و دندانهايش به هم ميخورد و چش��مش به ورودي سنگر بود ناله كرد كه« :دروغم كجاست؟ با چشمانم ديدم .چشمهايش مثل دو كاسه خون بود و ه��ي ميچرخيد .از پش��تش هم پرههاي اس��تخواني مثل باله ماهي زده بود بيرون« .قيافهاش مثل ديو بود!» دوباره خزيد زير پتو .تو آن گرما همه به هم نگاه ميكردند و منتظر بودند كس��ي حرف بزند .آخر س��ر فرمانده بلند شد و سالحش را مسلح كرد و گفت« :تقي و ياسر ،با من بياييد». هر س��ه آماده رفتن ميشدند كه مجتبي س��ر بيرون آورد و فرياد زد« :كجا ميريد؟ همه تان را ميخورد!» فرمانده و ياس��ر و تق��ي رفتند .بچهها دلواپس و ترس��يده ،يك ن��گاه به مجتبي داشتند و يك نگاه به بيرون كه چه ميشود. چند دقيقه بعد صداي چند ش��ليك بلند ش��د و منطقه پر از صداي ش��ليك و انفجار ش��د .مجتبي نعره زد ك��ه« :اي خدا به دادم��ان برس! اي خ��دا نگذار اين هيوال م��ا را بخورد!» كمكم ديگران آماده ميشدند كه با ديدن ديو خونخوار فرار كنند كه از ميان گرد و غبار انفجارها فرمانده و تقي و ياس��ر ،سر رسيدند و شيرجه رفتند تو سنگر. اول چند س��رفه كردند و گرد و غبار از س��ينه زدودند و بعد نگاهي به هم و به بچهها كردند و پقي زدند زير خنده .تو دست فرمانده يك آفتاب پرست سرخ و گنده بود كه از سينهاش خون ميرفت. فرمانده خنده خنده گفت« :پاش��و آقا مجتبي .پاش��و رزمنده ش��جاع .آنكه تو ديدي نه اژدها بود نه ديو هفت سر .يك آفتاب پرس��ت بدبخت بود كه از ديدن دوربيني كه تو به چش��م گرفته بودي و عراقيها را ديد ميزدي تعجب كرده بود و هي به دوربين نگاه كرده بود .راستش ما هم اول كه رسيديم آفتاب پرست نبود. ام��ا چند بار كه به دوربين نگاه كردم يك هو آمد جلوي دوربين و من��م زدم اين بيچ��اره را ناكار كردم .بايد پانس��مانش كنيم تا خوب بشه!» حاال خمپاره بود كه دور و بر ما منفجر ميشد ،اما خنده آنها صداي انفجارها را ميشكافت و به آسمان ميرفت.
سبزي خوران یک روز در مق��ر داخل چادر مش��غول ناهار خوردن بودیم .از چ��ادر بغلی یکی از ب��رادران که حدود 30س��ال داش��ت ،آمد با حالت بچگان��های رو به ما کرد و گفت :بابا گفتم اگر سبزی دارین یک خرده بدین! رفقا که سرش��ان درد میکرد ب��رای این طور حرفها ،یکی گفت :بارک اهلل پس��ر خوب که به حرف بابا گوش میکنی .خ��وب عمو جان کالس چندمی ،چند سالته؟ او ک��ه س��عی میکرد نقش��ش را خوب بازی کند ،س��رش را انداخت پایین و با حجب و حیا شکسته بسته جواب داد ،کالس مدرسه میروم 30 .سالمه! آفرین بیا این س��بزیها را بگیر و به بابا بگو :مگر دستم بهت نرسد .بالیی به روزگارت بیاورم که آن سرش ناپیدا باشد.
14
پایداری
سال نوزدهم شماره 5391 دوشنبـه 27خرداد 1392 8شعبان 1434 17ژوئن 2013
معـلم ایـثار
W W W. i r a n - n e w s p a p e r. c o m
عبدالمجي��د عراق��يزاده مرداد 1336در بندر عباس چش��م به جهان گش��ود .وي پس از ط��ي دوره دانشس��راي عالي كرم��ان و اخذ مدرك ف��وق ديپلم رياضي ،خدمت س��ربازي را ب��ه ص��ورت معلم در بخش في��ن بندر عباس آغاز ک��رد .با آغاز حم�لات رژيم عراق ب��ه ميهن اس�لامي به حراس��ت از حريم مق��دس انق�لاب پرداخت و ب��ه جبهههاي نبرد ش��تافت .س��ردار ش��هيد عبدالمجيد عراقيزاده در طول خدمت در جنگ ،در پس��تهاي قائ��م مقام��ي و فرمانده��ي بهداري مش��غول خدمت ب��ود .وی دبير نمون��ه و معلم رياضي دبيرس��تان ه��اي بندر عباس ب��ود .او در عمليات خيبر در خط مقدم جبهه از ناحيه ش��كم م��ورد اصاب��ت تركش قرار گرفت و قبل از رس��يدن به بيمارس��تان به ش��هادت رس��يد.
نخبهگرايي عرفاني در برابر تقديرگرايي صوفيانه محمد مطلق گــروه فرهنگ و هنر
يادگاران
شجاعت يك سرباز را از خدا ميخواهم
«ابنس��ینا فهم فرهنگ اس�لامی را احیا و عقالنی کرده اس��ت اما متاسفانه در طول این هزار سال تنها با کتاب «شفا» شناخته شده .در حالی که اگر ابن سینا نبود ،از فرهنگ مدون اسالمی تنها فرهنگ سعودی و طالبانی باقی میماند». اين بخشي از گفته دكتر ديناني فيلسوف و نويسنده كتاب «سخن ابنسینا و بیان بهمنیار» است كه بايد مورد كنكاش قرار گيرد .وي همچنين براي نخس��تين بار ابن س��ينا را عارف معرفي كرده كه باز در ارتباط با صورتبندي نظري ايرانيان براي اس�لام و پايداري در برابر اس�لام اموي و س��فياني در قالب تشيع و عرفان ايراني -اسالمي بسيار اهميت دارد. در نهاي��ت ارتباط همه اين موضوع��ات با پايداري فرهنگ��ي ك��ه در آثار جامعهشناس��ان تح��ت عنوان تفاوتهاي نخبهگرايي عرفان��ي با تقديرگرايي صوفيه مطرح اس��ت ،يكي از ش��اه كليدهاي اصلي است براي درك بهت��ر تاريخ ايران و راز ماناي��ي هويت ايراني در كوران حوادث عظيم تاريخي. ëعرفان و تصوف حس��ن قاض��ي م��رادي ،پژوهش��گر روانشناس��ي اجتماع��ي در «خودم��داري ايراني��ان» از تفاوتهاي عرفان به عن��وان جريان نخبهگ��را و تصوف به عنوان ش��كلي از تقديرگراي��ي وارداتي يونان��ي كه در كيش مان��وي ادامه پيدا كرده ،ياد ميكند .بگذريم از اين كه ريش��ههاي زروانيسم يا پرستش خداي زمان كه ديني تقديرگراس��ت بنا به تحقيقات دوش��ن گيمن بسيار كهنتر از زرتش��ت اس��ت و در تفكر فالس��فه پيش از س��قراط نيز تاثير داشته است .آيا گنوسيسم يا عرفان يوناني تحت تاثير زروانيسم ايراني بوده؟ بگذري��م ،آنچ��ه اهمي��ت دارد اي��ن اس��ت كه به تفاوته��اي عرف��ان و تصوف فكر كني��م و اگر عرفان را در مقابل تقديرگراي��ي صوفيه يافتيم و نيز جرياني نخبهگرا ،آن وقت ميتوانيم ابن س��ينا را نيز عارفي در كنار عينالقضات همداني و موالنا به حس��اب آوريم و همه اين جريان را عاملي براي پايداري فرهنگي و نيز تمدن بخشي به ساير ملل مسلمان بدانيم.
يكي از علل شكس��ت ايرانيان در برابر نيروي اندك مغول را گسترش تصوف و تقديرگرايي دانستهاند؛ اين كه چگونه امكان دارد قومي با 30هزار سرباز در حالي ك��ه خود نيز ب��اور به پيروزياش نداش��ته تمام خاك ايران را از شرق به غرب درنوردد و شهرها را يكي پس از ديگري ويران كند؟ فرزندان جهانگشاي كوروش آن روزه��ا كجا بودند كه «تاريخ جهانگش��اي جويني» از زب��ان آن اهل بخارا ثبت ميك��رد« :آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند». چرا وقتي كوچههاي نيشابور زير سم ستوران اجنبي ميلرزي��د و بوي خ��اك و خون ميداد ،س��بزواريها تكان��ي نميخوردند تا الاقل ديوار فروريخته ش��هر را به سامان كنند؟ آموزههاي تص��وف و تقديرگرايي صوفيه ،آن روزها «از توحرك��ت از خدا برك��ت» را از ذهنها زدوده بود. زمزم��ه مردان ش��ده بود «خدا خ��ودش بهتر ميداند ب��ه ما چه؟ ما چكارهايم؟ ياه��و» و چه تلخ و دردناك مرگ عطار كه در دل آن ماجرا هم فرياد انديش��ههاي تقديرگرايانه و تسليم و بي عملي بلند است: «ش��یخ عطار به دس��ت لش��کر مغول اسیر گشت. گویند مغولی میخواس��ت او را بکشد ،شخصی گفت: ای��ن پیر را مکش که به خونبه��ای او هزار درم بدهم. عطار گفت :مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. دیگری گفت :این پیر را مکش که به خونبهای او یک کیسه کاه ترا خواهم داد .شیخ فرمود :بفروش که بیش از این نمیارزم .مغول از گفته او خشمناک شد و او را هالک کرد ».و عطار با س��ري كه در بغل گرفته بود به راه افتاد و چند قدمي رفت تا فرو غلتيد و جان داد.
ëنخبهگرايي عرفاني در براب��ر اين بي عمل��ي ،حكايت عرف��ان حكايت ديگري اس��ت؛ ايس��تادن در برابر كج فهمي از اسالم و تالش براي روش��ن س��اختن چه��ره رحماني آن در برابر «ناسيوناليس��م كودكانه عرب��ي -اموي» به تعبير دكتر عبدالحس��ين زرين كوب .و چ��ه جانها در اين راه تقديم نش��ده و چه سرها كه باالي دار نرفته و چه موالناها كه ترك دي��ار نكرده و چه عينالقضاتها كه شمع آجين نشده! عينالقضات همداني در «لوايح» تا آنجا پيش رفت كه جاي عاشق و معشوق را عوض كرد .مينويسد اياز آن هنگام كه در كنار تخت س��لطنت محمود ايستاده، بنده اوس��ت نه در خلوت كه آنجا اياز محمود ميشود و محمود اياز. حكايت «موس��ي و ش��بان» مثنوي را ك��ه به ياد داري��د؛ ش��باني كه آرزو دارد گيس��وي خدا را ش��انه كن��د و ش��پشهايش را بكش��د« :تو كجايي تا ش��وم من چاكرت /چارقت دوزم كنم ش��انه سرت /جامهات شویم شپشهايت کشم /شیر پیشت آورم ای محتشم/ دس��تکت بوس��م بمالم پایکت /وقت خواب آید بروبم جایک��ت /ای ف��دای تو همه بزهای م��ن /ای به یادت هی هی و هی های من /زین نمط بیهوده میگفت آن ش��بان /گفت موسی با که هستي ای فالن /گفت با آن کس که ما را آفرید /این زمین و چرخ ازو آمد پدید» ب��ه راس��تي اگ��ر اي��ن ايس��تادگيها در برابر آن سخت س��ريها نب��ود ،اگر عينالقض��ات وموالنا و ابن س��يناها نبودن��د ،اكن��ون از ما و از اس�لام چيزي جز فرهنگ سعودی و طالبانی باقي ميماند؟
بازخوانی اسرار نظامي شكست دشمن در عمليات دارخوين عمليات فرماندهي كل قوا ،خميني روح خدا ك��ه در منطق��ه دارخوين در 21خ��رداد 1360انجام ش��د ،با توجه به اوضاع سياس��ي كش��ور و همچنين به لحاظ منطق��ه عمليات و تاثيرات آن در شكس��تن محاصره آبادان از اهميت بسياري برخوردار بود .در اين عمليات كه نيروهاي سپاه آن را طراحي كرده بودند، 364نفر از رزمندگان با فرماندهي سپاه شركت داشتند .اجراي آتش پشتيباني نيز ب��ا نيروهاي ارتش ب��ود .هدف اين عمليات ،تصرف خاكريزهاي دش��من و س��ه كيلومتر پيشروي به سمت جنوب (به طرف پل مارد) بود .مهمترين تالش در اين عمليات ،حفر كانال براي نزديك ش��دن به مواضع دش��من بود كه براي نخستين بار در جنگ به دست نيروهاي سپاه انجام گرفت .حفر اين كانال كه سه ماه طول كشيد ،در غافلگيري دشمن و موفقيت عمليات نقش كارسازي داشت. ëآغاز عمليات با پيشروي عمليات دارخوين س��اعت 3و 30 بامداد 21خرداد 1360از س��ه محور آغ��از ش��د.در اين عملي��ات ،نيروهاي خودي با دو تا س��ه كيلومتر پيشروي در منطقه حدفاص��ل رودخانه كارون تا ج��اده آبادان ـ اه��واز ضمن نابودي بيش از 30دس��تگاه تان��ك و نفربر و يك فروند بالگرد دشمن ،موفق شدند س��يصد نفر از متجاوزان را به اس��ارت درآورند .عملي��ات دارخوين با اينكه در مقايسه با عمليات وسيع پس از آن وسيع و طوالني نبود ،ويژگي ارزشمند آن در اي��ن اس��ت ك��ه نقط��ه پايان ي��ك دوره رك��ود و زمينگيري و نقطه آغ��از حركت و پيروزيه��اي بزرگ و حماسي نيروهاي جهادگر اسالميمان در تاريخ دفاع مقدس است. ابت��كار س��پاه پاس��داران انقالب اس�لامي در حفر كانال��ي به طول دو كيلومتر و با عمق يك متر و هش��تاد س��انتيمتر در دل تاري��ك ش��ب از جلوههاي زيبا و باشكوه اين عمليات در زمان خود بود. نيروهاي سپاه پاس��داران انقالب اس�لامي ،چهار ماه بدون س��ر و صدا و جل��ب توجه دش��من و در نزديكي نيروهاي عراق ،ش��بانه يك كانال به طول 1300متر و به شكل« »Tحفر كردن��د كه پايان آن وارد ميدان مين
چند قدم تا پیروزی
در جلوي خاكريز و خط آتش دش��من شده بود .پيشاني اين كانال به موازات خط آتش دش��من و ب��ه فاصله 400 تا 500متر قرار داش��ت .در اين حمله نيروهاي سپاه پاسداران عملكننده و ارتش پش��تيباني و پدافند را به عهده داش��تند .قرار ب��ود در س��اعت 3:30 بامداد 21خرداد ماه 1360حمله آغاز شود .س��اعت 11ش��ب خبر بركناري بنيصدر از فرماندهي كل قوا توس��ط امام خميني(ره) از راديو پخش ش��د و وضعيت در بهترين حالت ممكن قرار گرفت. ëمقدمه شكست حصر آبادان اين عمليات كليدي براي باز شدن طلسم محاصره آبادان و آزمايشي براي عمليات بزرگ ثامناالئمه و شكس��ت حص��ر آب��ادان ب��ود .در اي��ن حمله با سه كيلومتر پيش��روي ،مواضع محكم و مهم دش��من در اين جناح به تصرف
درآمد و دس��ت كم 32دستگاه تانك و نفربر ناب��ود و 1496نفر از نيروهاي دشمن كشته ،زخمي و اسير شدند. اين عمليات توس��ط س��ردار رحيم صفوي و ش��هيد حسن باقري طراحي و اجرا ش��د كه فرماندهي س��ه محور اصلي آن را ش��هيدان منصور موحدي، پهلوانن��ژاد و رض��ا رضايي ب��ه عهده داشتند. نيروهای دشمن در مواضع پدافندی جنوب محمديه؛ ي��ك گردان مكانيزه تقويت ش��ده با يك گروهان اضافی و يك گروهان تانك برآورد شده بود. ب��ا توج��ه با اينك��ه در چن��د ماه گذشته ،دش��من قدرت دست درازي خود را از دس��ت داده بود و با بررس��ی وضعي��ت زمي��ن ،گس��ترش رودخانه كارون در جن��اح غرب��ی منطق��ه و آبگرفتگ��ی در جن��اح ش��رقی زمين عملي��ات ،ق��ادر به اس��تفاده از قدرت مانوری نيروهای زرهی و مكانيزه خود
نبود و حداكثر میتوانست به نگهداري مواضع پدافندی موجود بسنده كند. در اي��ن عمليات ،يكانهای لش��كر 77پياده مس��تقر در منطقه عمليات ماهش��هر ـ آبادان در جناح ش��رقی و جنوب سرپل دشمن در شرق كارون، ماموري��ت تثبيت دش��من و پدافند از مواضع را به عهده داش��تند و نيروهای سپاه پاس��داران دارخوين با همكاری گ��ردان 214زرهی و ي��ك گروهان از گردان 107ژاندارمری تحت پوش��ش يكانهای توپخانه لشكر ،77ماموريت «ت��ك» به مواضع دش��من را به عهده داشتند. ëآن گاه پي�روزي رزمن�دگان ايران عمليات دارخوين در س��اعت 3:30 بامداد 21خرداد 1360از س��ه محور آغاز ش��د .پ��س از اج��رای 10دقيقه آت��ش تهيه ،هجوم رزمندگان اس�لام در س��اعت 4:15دقيق��ه بام��داد روز 21خرداد به مواضع دش��من آغاز شد. واحدهای تككنن��ده همچنان در روز 21خرداد به پيشروی خود ادامه دادند و مواضع دشمن را كه در خاكريزهای متناوب تهيه ش��ده ب��ود فتح كردند و افراد دش��من را نابود يا اسير ساختند، به گونهای كه تا ساعت 10:30دويست نفر از نيروهای دشمن اسير شدند. نزدي��ك س��اعت 11هم��ان روز واحده��ای ايران��ی ب��ه آخري��ن حد پيشروی تعيين شده رسيدند و منطقه را از وجود دشمن پاك كردند .دشمن از ساعت 12به بعد شروع به پاتك كرد كه پاتك ه��ای او در اثر آتش توپخانه و گ��ردان های تانك و مقاومت دليرانه رزمندگان اسالم خنثی شد. به هر حال ،ه��دف نهايی عمليات فرمانده��ی كل قوا كه عق��ب راندن نيروهای دش��من به غرب كارون بود به دس��ت آمد و به اي��ن ترتيب پس از عمليات ،دش��من در سه روز پشت س��ر هم براي بازپسگي��ري منطقه آزاد ش��ده تالش كرد ،ولي نتيجهاي نگرفت و س��رخورده و شكست ديده ب��ه عق��ب برگش��ت .اي��ن عمليات، ت جنگ در يك��ي از مهمترين عمليا آغ��از حمله ع��راق بود ك��ه به نوعي به تمرين��ي براي حملهه��اي بعدي رزمندگان ايران بدل شد.
س��يدجعفر آقايىميب��دى ،فرمانده گ��ردان ام��ام علي(ع) لش��کر 8نجف اش��رف وصيتنامهاي از خود به يادگار گذاش��ته اس��ت ك��ه اينط��ور آغ��از ميشود: در اين لحظه كه به جبهه مىروم و لباس رزم را مىپوشم و پاى در چكمه مىكنم و حربه را در دست مىگيرم و قلب دش��من را نشان مىروم و تركش خمپاره را مىخورم ،نه به خاطر كينه و انتقام بلكه از خداى يگانه مىخواهم كه اس��تقامت و ش��جاعت يك سرباز را به من بدهد تا بتوانم در اين جبهه نور و ظلمت يك قدمى برداشته باشم. خدايا! از تو مىخواهم كه قدرت صبر به مادر و خواهرانم و برادرانم عنايت كنى تا همان گونه كه من از س��ر شوق به اين راه مىروم و خوش��حال هس��تم ،آنها هم همين طورى باشند. م��ادر! از ش��ما مىخواهم در اين موقع كه خبر ش��هادت من به گوش ات رس��يد ،مانند آن برادر عزيزم سيدقاس��م مرا آزرده نكنى ،نمىگويم دلت نس��وزد ،البته الزمه عالقه ،دل سوختن و اشك ريختن است. اما از ش��ما مىخواهم در بين زنها سرت را باال بگيرى چون جوانى را در راه اس�لام پرورش دادى و به سوى خدا سوق دادى و اين را هم بدان مادر ،جان دادن و جان گرفتن دست خداست. چ��ون يادم اس��ت دفعه اول كه در جبه��ه دارخوين بودم ،گفتم م��زدوران عراقى حمله كردند تا يك مت��رى ما هم آمدند و خدا پس و پيش آنها را سد بست و چشمهايشان را پرده افكند ،در آن لحظه خدا نخواست .ولى اگر صالح بود اين دفعه هم مىتوانست م��را زنده نگ��ه دارد تا در اين دنيا كه هر نفس��ى مىكش��م ،به معصيت و گناه نگه دارد. سالم برادران و خواهرانم ،مىدانم كه دلتان گواهى نمىدهد كه شهادت من را بپذيريد ولى اين خواست خداست و هيچ گونه ترديدى در اين راه نبايد داشت. سالم بر ش��ما دوس��تان گرامى كه مانند برادر برايم بوديد، مرا ببخشيد چون آن دوس��تى كه بايد براى شما باشم ،نبودم. از فرصت اس��تفاده كنيد و به اين جبههها بياييد .انسان مومن نبايد از مرگ بدش بيايد و از آن وحش��ت داش��ته باش��د بلكه ه��ر وقت خداوند مرگ او را خواس��ت ،بايد م��رگ در آن حال نعمت بداند.
راوي
سوت زدن مين عي��د س��ال 73بود ك��ه در منطقه شلمچه به دو تيم تقسيم شديم تا به تفحص برويم .از كنار «خين» آمدي��م و به فاصله نه��ر ّ 10-20متر از ه��م ،رفتيم توي ميدان كه معبر باز كنيم و پخش ش��ويم توي ميدان مين و زمين را بگرديم. تيمي ك��ه من توي آن ب��ودم تيم برادر «منص��ور عزيزي» بود .او س��ر س��تون ميرفت و ما هم پش��ت س��رش .منصور از بچههاي تخريب بود .همين طور كه پش��ت س��رش ميرفتيم، ناگه��ان دي��دم يك چيزي زير پايش صدا كرد و دود س��فيدي باال آمد .يك انفجار كوچك بود كه فقط او را به جلو پرت كرد. خيلي ترس��يدم ،چون منصور توي عملي��ات خيبر پاي چپش رفته بود روي مين و چهار انگش��ت و بخشي از كف پايش قطع شده بود. انفجار هم زير پاي س��المش يعني پاي راستش زد .يك آن با خودم گفتم پاي ديگرش هم قطع ش��د .احساس كردم بايد مين گوجهاي زده باشد زير پايش. منصور پرت ش��ده بود.بچهها رفتند جلو ببينند كه چي شده؛ جراحتي به چش��م نميخورد ،نگاهي به مح��ل انفجار انداختم، درس��ت حدس زده بودم .يك مين گوجهاي پوكيده بود .پوسته مي��ن و خرجهاي داخلش پرت ش��ده بود بي��رون و ته آن توي زمين مانده بود .مواد منفجره داخل مين ناقص عمل كرده بودند. منصور ايستاده بود و نگاه ميكرد كه ببيند چي شده ،هاج و واج مانده بود .باورش نميشد. هرك��س از بچهه��ا كه به منصور ميرس��يد ،نگاه��ي از روي تمسخر به مين ميانداخت و نگاهي به منصور .بعضيها كه توي سرش ميزدند و ميگفتند: خاك بر س��رت كنن ،چه وضعشه؟ مين هم براي تو سوتميزنه .ديدي مين هم تو رو اليق ندونست. هرك��س تيكه ميانداخت ،البته همه از روي مزاح و ش��وخي بود؛ خودمان هم باورمان نميش��د .ميدان مين آنجا خيلي بههم ريخته و آشفته بود و به هيچ چيز نميشد اطمينان كرد. نگاهي به منصور انداختم؛ نگاهي به آس��مان و خدا را ش��كر كردم كه پاي سالمش آسيبي نديد.
لبخند در سنگر
سفره خاکی در منطقه سومار ،خط مقدم بودیم که با خودرو ناهار را آوردند. به اتفاق یکی از برادران رفتیم غذا را گرفتیم و آوردیم. در فاصله خودرو تا س��نگر خمپاره زدند .سطل غذا را گذاشتیم روی زمین و درازکش شدیم ،برخاستیم دیدیم ای دل غافل سطل برگشته و تمام برنجها نقش خاک شده است. از همانج��ا با هم بچهها را صدا زدیم و گفتیم :با عرض معذرت، امروز اینجا س��فره انداختهایم ،تشریف بیاورید سر سفره تا ناهار از دهان نیفتاده و س��رد نشده .همه از س��نگر آمدند بیرون .اول فکر میکردند ش��وخی میکنیم ،نزدیکتر که آمدند ،باورشان شد که قضیه جدی است!
روزنامه ایران شماره ٥٣٩١ بیست و هفتم خرداد ١٣٩٢ Ruznāmeye IRĀN Shomāreye 5391 27-03-1392 Daryāft (6 MB)
Published on Jun 17, 2013
روزنامه ایران شماره ٥٣٩١ بیست و هفتم خرداد ١٣٩٢ Ruznāmeye IRĀN Shomāreye 5391 27-03-1392 Daryāft (6 MB)