تمام شهر و آبادی ما خیلی قشنگه همش یک گوشه اش مضمون جنگه سکینه فاطمه سلطان و رقیه زیر چادر توی دستای دخترهاش دلیری و تفنگه ؟ اتم زیر همین چادر برای حضرت حجت ندیدی؟ به مخفی کردنش آقا خودش یک پا نهنگه به گردش ها و چرخش ها اتم را کم نگیرید به دانشگاه ما کی آن علومش بهر ننگه آخوند و شیخ و مال باد داده باد داده تمام حرف اسالمش پر از تیر و فشنگه همه موشند و ترسو زیر چادر زیر عینک کجا چرخشمداری های یارو پالهنگه تمام آتش اخگر به جان شعرش افتاد چرا سر های آزادی چنین خونین رنگه؟ الف 176