66
ح ا و دث No. 721 | June , 05, 2014 Tel: 416.512.9874 - 647.521.9591
حوادث
ناظم مدرسه به اتهام آزار دانش آموزان محاکمه شد /قرار بازداشت برای متهم ناظم مدرسه ابتدایی در غرب تهران به اتهام آزار و اذیت دانش آموزان به صورت غیرعلنی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. به گزارش خبرنگار مهر ،رسیدگی به این پرونده همزمان با شکایت والدین پسربچه ای در دادگاه کیفری ،آغاز شد .آنها در شکایت خود گفتند: پسرمان دانش آموز مقطع ابتدایی است .چند روزی بود که رفتار پسرمان تغییر کرده بود.به این تغییر رفتار او مشکوک شده و پس از صحبت با پسر خود متوجه شدیم که او از سوی ناظم مدرسه مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. با طرح این شکایت پرونده در اختیار ماموران قرار گرفت و مشخص شد ،ناظم مدرسه با تهدید پسر بچه را مورد آزار و اذیت قرار داده است. در ادامه متهم دستگیر و در بازجویی ها منکر اتهام خود شد که در جریان تحقیق از دانش آموزان مشخص شد ،ناظم رفتار خوبی با آنها نداشته است .رسیدگی به این پرونده ،والدین پسر بچه 11ساله دیگری نیز با مراجعه به دادگاه علیه ناظم مدرسه به اتهام آزار و اذیت شکایت کردند. با توجه به حساسیت موضوع پرونده برای رسیدگی به شعبه 79دادگاه کیفری فرستاده شد و متهم صبح امروز به اتهام آزار و اذیت به ریاست قاضی محمدی کشکولی محاکمه شد. در این جلسه که به با حضور متهم و شکات برگزار شد متهم منکر اتهامات خود شد و شکات به طرح شکایت پرداختند .قضات دادگاه پس از این جلسه ادامه رسیدگی را به روز دیگری موکول کردند.متهم نیز با قرار قانونی روانه زندان شد.
و مخالفت من با طالق از این کار منصرف شد ولی به تازگی دوباره بهانهگیری هایش را شروع کرده بود .وی در ادامه افزود :روز آتش سوزی و دقیق ًا نیم ساعت پیش از خودسوزی پروین ،وی به یکی از همکارانم زنگ زده و گفته بود میخواهد دست به خودکشی بزند و من زمانی که به خانه رسیدم کار از کار گذشته بود. پلیس تحقیقات خود را به پایان رساند و دریافت این زن بهخاطر اختالفهای قدیمیاش دست به این کار زده و با توجه به اینکه جسد برای پزشکی قانونی قابل شناسایی نبود پس از صدور مجوز دفن،پروین تحویل خانوادهاش شد و در قبرستان شهر به خاک سپرده شد.
بر اساس این گزارش ،پس از افشای این موضوع جمعی از اولیای مدرسه با حضور در آموزش و پرورش خواستار رسیدگی به این ماجرا شدند.
داستان معمایی یک جنایت : براساس خاطره ای از یک پلیس خاطرهای از ستوان دوم منوچهر طهماسبی- پاییز سال ١٣٧٥ماجرایی به پلیس گزارش شد که در آن زنی دست به خودسوزی در خانهاش زده بود. خیلی زود تیمی از مأموران برای بررسی ماجرا به محل آتشسوزی رسیدند و با جسد زنی که کام ً ال سوخته بود و به خاطر شدت سوختگی به هیچ وجه قابل شناسایی نبود روبهرو شدند. این خودسوزی به بازپرس کشیک قتل دادسرا اعالم شد و وی به تیمی از اداره قتل مأموریت داد علت اصلی مرگ زن جوان را بررسی کنند .در این رابطه تحقیقات صورت گرفت و مشخص شد جسد متعلق به زنی به نام «پروین» ٣٠ساله است که متأهل بوده و دو دختر خردسال دارد. تجسسهای کارآگاهان نشان میداد پروین و شوهرش از مدتها پیش باهم اختالف داشتهاند و وی قصد جدایی داشته ولی شوهرش با طالق موافق نبوده است. شوهر پروین که «رضا» نام داشت در بازجوییها به پلیس گفت :من و پروین باهم زندگی خوبی داشتیم چند سالی است باهم اختالف پیدا کرده بودیم و همسرم دیگر نمیخواست با من زندگی کند ،حتی یک بار به دادگاه خانواده رفت و با پادرمیانی فامیل
دیدار اتفاقی یکی از مأموران این شهر کوچک که چند سال بعد به شهر دیگری منتقل شده بود شاهد صحنهای بود که خودش هم باور نمیکرد ،وی زنی را در کالنتری دید که دقیق ًا شبیه پروین بود. پروین دختر یکی از فامیلهای مأمور پلیس بود و وی حتی در مراسم خاکسپاری و ختم زن جوان شرکت کرده و خودش از نزدیک شاهد دفن پروین در قبر بود ،حاال صحنهای را میدید که برایش بسیار تعجب برانگیز بود .وی تا به خودش بیاید ،زن جوان کالنتری را ترک کرده بود. مأمور پلیس رفت و از قراول جلوی کالنتری پرسید این زن که بود؟ و با چه کسی کار داشت؟ مشخصات زن هیچ شباهتی با اسم پروین نداشت ولی مشخص شد وی با چه کسی کار دارد. در بازداشتگاه کالنتری مردی بسر میبرد که بهخاطر سرقت یک کپسول گاز توسط مردم غافلگیر شده و اسمش بیژن بود ،از پسوند نام خانوادگیاش معلوم شد اهل همان شهر پروین است .ماجرا برای مأمور خیلی مرموز به نظر میرسید بنابراین بیژن را تحت بازجویی قرار داد که وی ادعا کرد مهناز
همسرش است و برای دیدنش به کالنتری آمده بود. همین سرنخ برای مأمور پلیس کافی بود تا مقابل خانه بیژن برود ،وی وقتی زنگ خانه را به صدا درآورد شخصی که در را باز کرد کسی نبود جز پروین! پروین با دیدن مرد آشنا سرجایش خشکش زد و فکر نمیکرد همشهریاش که مأمور پلیس است را پیش روی خودش ببیند! مأمور پلیس گفت« :پروین خانم شما که در آتشسوزی سوخته و مرده بودید اینجا چه میکنید» ،پروین نمیدانست چه بگوید و لکنت گرفته بود و میخواست در را ببندد که مأمور زیرک مانع شد و از وی خواست برای بازجویی همراهش به کالنتری برود. همه چیز نشان میداد کاسهای زیر نیم کاسه است ،پروین شروع کرد به دروغ پردازی ولی هر بار دروغ هایش توسط مأمور فاش میشد .پروین فکر آن را نمیکرد که پس از سه سال ،آن هم در شهر دیگری رازش توسط یک پلیس فاش شود ،وی دیگر راهی برای فرار نداشت و باید اعتراف میکرد. جنایت آتشین پروین در بازجوییها لب به اعتراف گشود و این بار در برابر بازجویی پلیس پرده از راز جنایت هولناک برداشت و گفت: دوسال پیش از آتش سوزی با بیژن آشنا شدم ،وی چند سال از من کوچکتر بود و به من ابراز عالقه میکرد ،میخواستیم با هم ازدواج کنیم ولی شوهرم سد راهمان بود و وی با طالق همیشه مخالفت میکرد .برای اینکه بتوانم از دستش راحت شوم نقشهای را طراحی کردم و با بیژن درمیان گذاشتم تا نقشهمان را در فرصت مناسب به اجرا بگذاریم. چند روز پیش از به اجرا گذاشتن نقشهمان پول تهیه کردیم ،قرارم را با بیژن گذاشتم و روزمورد نظر به اطراف شهرمان رفتم و طبق برنامه پیرزنی را که گدایی میکرد شناسایی کردم و به وی گفتم نذری داشتم که قبول