بسرای شاه فغفور بردند … ” کتاب سمک عیار -تالیف فرامرزبن خدادادب��ن عبداهلل الکاتب االرجانی – جلد اول – صفحه – 113 تصحیح دکتر خانلری
به مساله ای فراتر از چارچوب محدودی که مولف برای او تدارک دیده بیاندیش��د .ماجراها سلس��له وار و بدون کنش های فکری و چالش آفرینی رخ می دهد.
نمونه ی دوم از ادبیات کهن : ” … چون زن کفشگر باز رسید خواهر خوانده را بینی بریده یافت ،تنگ دل ش��د و عذرها خواست و او را بگشاد و خود را بر ستون بست ،و او بینی در دست بخانه رفت .و این همه را زاهد می دید و می ش��نود .زن کفشگر ساعتی بیارامید و دست بدعا برداشت و در مناجات آمد و گفت :ای خداوند ،اگر می دانی که شوی با من ظلم کرده اس��ت وتهمت نهاده ست تو بفضل خویش ببخشای و بینی بمن باز ده .کفشگر گفت :ای نابکار جادو این چه سخن است ؟ جواب داد گفت :برخیز ای ظالم و بنگر تا عدل و رحمت آفریدگار عز اسمه بینی در مقابله جور و تهور خویش ،که چون برائت ساحت من ظاهر بود ایزد تعالی بینی بمن باز داد و مرا میان خلق مثله و رسوا نگذاشت .مرد برخاست و چراغ بیفروخت زن را بسالمت دید و بینی برقرار …” کتاب کلیله و دمنه – ابوالمعالی نصراهلل منشی نمونه ی سوم از ادبیات کهن : ” … پیر گفت :ای امیر عفریتان این غزال مرا دختر عم ،و سی س��ال با من همدم بود .فرزندی نی��اورد .کنیزکی گرفتم .آن کنیز پس��ری بزاد .چون پس��ر یازده ساله شد مرا س��فری پیش آمد .از بهر تجارت به ش��هر دیگر س��فر کردم و دختر عم من که همین غزال است در خردسالی ساحری آموخته بود .پس کنیز و پسر مرا با جادوی گاو و گوس��اله کرده به شبان سپرده بود .پس از چندی که من از سفر آمدم از کنیز و پسر جویان شدم .گفت کنیز بمرد و پسر بگریخت … “
عناصر چهارگانه و داستان نویسی مدرن داس��تان نویسی مدرن بعد از مش��روطه اگر چه هنوز به بازتعریف های دیگری نیاز دارد و هنوز در حال تواتر و تغییر و گاه هم شاهد رکود و درجا زدن آن هستیم ،ولی چهار عنصر کلیدی را به صورت آش��کارا و فی ذاته در بطن خود نهادینه کرد .چهار عنصری که ” رضا براهنی” در کتاب ” قصه نویس��ی ” نیز با آوردن نمونه ها و مواردی ،از آن ها با عناوین کلی ” زبان ،زمان ،مکان و علت ” یاد کرده است که از قضا یک نمونه از کارهایی را که براهنی از آنها یاد کرده – ” عشق سال های سبز از ابراهیم گلستان – کتاب جوی و دیوار و تشنه ” ،از نمونه هایی است که به عنوان یکی از نمادهای ادبی��ات دوره ی می توان بیداری می توان بدان پرداخت ،ولی به لح��اظ ذکر نمونه ی دیگری از گلس��تان از پردازش آن خودداری می کنم. این چهار عنصر ،ماهیت داستان نویسی را بعد از نهضت مشروطه تغیی��ر داد و وج��ه افتراق حکایت و قصه ش��د .حکایت مربوط به عوالم بی دردی است و واقعیت ندارد و دیگر در دوره ی معاصرهم ک��ه نکب��ت و فقر و اس��تبداد جامه ع��وض کرده و با شکس��ت نهضت مش��روطه که صرفنظر از تبعات و عوارض مثبت خود که روش��نفکری و جهان بینی گس��ترده تری را به ارمغان آورده ،ولی ب��ا ظهور رضاخان در واق��ع از غایت خود دور ش��ده و در چنگال استبداد نوین از بین رفته ،باز مجال حیات دیگرباره نمی یابد و مزاق خواننده و نویسنده برای همیشه عوض شده و پرونده ی حکایت برای همیشه بسته می ماند. ما همچنانک��ه در زندگی معمولی و در اطراف خود با بی نظمی و آشفتگی و مسیرهای مبهم در فراروی مان طرفیم و واقعیت های زندگی نامنظم و بصورت پراکنده رخ می دهد و هیچ الگو و قالب و قاعده ی از پیش تعریف شده ای مانند جهان حکایت و افسانه بر زندگی ما حاکم نیست و این بی نظمی و بی قاعده گی در جهان فکری ما نیز حضور قاطع دارد ،و باز چنانکه افکار نیمه شب ما با افکار س��پیده دم ما متفاوت است و ممکن است با افکار ظهر روز آینده از اس��اس متضاد باشد و یادها و خاطره ها و اثرپذیری ما را از زم��ان و م��کان و زبان و علت ها متفاوت می نمایاند ،در جهان قصه نویسی مدرن و معاصر نیز تابع همین واقعیتیم و مثل جهان حکایت و افسانه انتزاعی و سمبولیک رفتار نمی کنیم و قصه نویس جدید در قصه های جدید زندگی ها را عادی و بدون آغاز و بدون پایان ترسیم می کند. در دوره ی معاص��ر مناس��بات جدید اجتماعی ش��کل می گیرد و حکومت ،اگر چه بی اعتقاد به پارلمانتاریسم به سیر دیکتاتوری خود می اندیشد ولی بطور مستقیم باعث پیدایش سازمان های اداری جدید برای اداره ی مملکت می شود .طبقه ی متوسط شکل می گیرد و این بار نویس��نده ها بنا به سفارش و با عنایت به ذائقه ی اش��راف نمی نویس��ند و مخاطب خود را میان مردم جستجو می کنند .اگر چه اکثر نویسندگان ،خود متعلق به همان رده های باالی اشراف ورشکس��ته و طبقه ی اداری نوین و یا روحانیونی هستند که جامه عوض کرده اند که در کنار کار اداری قصه می نویس��ند، شعر می گویند و حزب درست می کنند .همین جا اشاره ای بکنم به حجم باالی قصه های سطحی و پاورقی های سریالی روزنامه ها و نشریاتی که هم عرض قصه نویسی جدی و چه بسا متاخرتر
کتاب هزار و یک شب – عبداللطیف طسوجی تبریزی جای ذکر تمام این سه قصه در این مجال نیست .به لحاظ یادکرد نثر و زبان و موقعیت مکان و زمان این نمونه ها آورده شده است. در نمونه یکم ،قهرمان داستان ،سمک را به جرم کشتن شیرافکن دس��تگیر می کنند و می برند که مجازات کنن��د .در این ماجرا از حاالت روحی س��مک موقع قتل و دستگیری اطالعی داده نمی ش��ود .تنها با ترسیم و تجسم طرفیم .افراد فاقد ابعاد هستند و در ش��کل حرکت می کنند .ب��ا عواطف و درون س��ر و کار نداریم و قهرمان ها و آدم ها بدون درون هستند .جدال و کنش و کشش، چنانکه در قصه های مدرن متدوال است و حائز اهمیت ،در قصه ی سمک عیار بچشم نمی آید. در نمونه ی دوم ،به عینه می بینیم که جهان معجزه و دس��ت به نقد بودن کرامت چقدر س��مبولیک است و حضور مستقیم خداوند بعن��وان عنصر غایی و مهم ترین رکن قصه بدون واس��طه باعث تشخیص نیکی و بدی و عدل و ظلم است که حتا در ساده ترین کنش ها و واکنش ها و مناسبت ها و دعواهای خانگی حضور دارد و خیلی سریع باعث می شود که عنصر بدی ،رفع و عنصر نیکی جایگزین شود. در نمونه ی سوم ،با جهان غرایب طرفیم .کنیز و پسر به سهولت تبدیل به گاو و گوس��اله می ش��وند .جادوگری که کنیز و پسر را تبدیل به گاو و گوساله کرده خود با جادوی دیگری تبدیل به غزال می شود .خواننده قصه ی هزار و یک شب ،ماجراها را یکی پس از دیگری تعقیب می کند و حتا به ذهن خود زحمت نمی دهد که
از قصه نویس��ی جدی و مورد نظر ما پیدا می شود و اگرچه اشاره به معضالت اجتماعی دارد ولی مانند سینمای فیلم فارسی بیشتر حول مس��ائل تکراری – دختر فقیر ،مرد ثروتمند و یا دختر فریب خورده و زنان بدکاره و مردان دیوس��یرت نوشته می شود ،ولی به عل��ت و یا علت های اصلی اش��اره نمی کن��د و این معضالت را بصورت انحرافی فقط محدود ب��ه کج رفتاری های اخالقی خود کاراکترها می داند و نه به سمبل های بزرگتر و عینی .در حالیکه در آثار فی المثل صادق هدایت ،صادق چوبک ،جالل آل احمد ،بهرام صادقی ،غالمحس��ین ساعدی یا بهرام حیدری و احمد محمود ما بطور مستقیم اگرچه گاه زیر پوستی ،ولی علت و علت های اصلی را باز می شناسیم. پیدایش داستان کوتاه این غلط نیست اگر بپنداریم که ” یکی بود یکی نبود ” یا ” فارسی ش��کر است ” س��یدمحمدعلی جمالزاده اولین داستان کوتاه های مدرن ادبیات معاصر ایران هس��تند .ولی چنانکه خود جمالزاده در جایی نقل می کند که ” محض تفریح خاطر از مشاغل و تتبعات جدی تر و به دست دادن نمونه ای از فارسی معمولی و متداوله ی امروزه ” اقدام به نگارش داستان کوتاه کرده ،باید اذعان کنیم که با این بی اعتباری و غیرجدی گرفتن داس��تان کوتاه از طرف خود پیش��قراول داستان کوتاه و با توجه به نگاه دقیق تر و عمیق تر و هدفمندتری که صادق هدایت به مقوله ی داس��تان کوتاه داشته، این هدایت اس��ت که بانی داس��تان کوتاه م��درن و جدی روزگار ماس��ت و با هدایت است که جایگاه داستان کوتاه تثبیت می شود و استحکام و قوام می یابد که بعدها دیگرانی مثل بزرگ علوی و چوبک نیز به وی می پیوندند. درباره ی خود نویس��ندگان در تمامی این سالها به دفعات گفته و س��خن ساز شده است و در این مجال اندک شاید ضروری نیست که به اقدام کوش��یده شود .ولی به صورت اجمالی به چند داستان کوتاه که به باور ما در حوزه ی ادبیات بیداری نوشته شده پرداخته می شود. ” علویه خانم ” و صادق هدایت درباره ی ص��ادق هدایت ،این پیچیده تری��ن و خوف انگیزترین نویس��نده ی ایرانی از بس نوشته اند ،چیزی که من بنویسم بطور قطع جفا در حق اوس��ت و بیشتر کمکاری ست تا این که مطلب جدیدی نوشته باشم و یا کاری صورت گرفته باشد .همین بس که هدایت ترس از مردن را برای همیشه در من از بین برده و همیشه در جی��ب های��م و در ذهنم یک folderذهن��ی دارم که نامش خودمرگی و مرگ است .و آرام بخش هم هست .و بقول نیچه در ” فراسوی نیک و بد ” :فکر خودکشی آرام بخشی قوی است؛ با آن چه شبهای بدی را که بخوبی می توان گذراند .صادق هدایت کشیده ترین خراش ها را بر پوست جامعه ی منحط و تباه شده ی ایران هم عصرش وارد کرد .همه ی آدم های داستان های هدایت گرفتار اضطراب و دغدغه های روحی درونی اند .کاراکتر بی خیال و آرامی را نمی توان در میان شخصیت های بسیار و متفاوت قصه ها و ماجراهای هدایت پیدا کرد .حتا جنس سرخوش��ی و شادمانی های اندک کاراکترهای ش��اد هدایت ،خیامی و دهری مس��لکی س��ت .در ” علویه خانم ” که لبریز از فحاش��ی های اغراق آمیز و نفوذ در حیات انگلی اوباش اس��ت ،عمیق ترین الیه های اجتماع پیرامون کاویده می شود و با مهارت ستودنی هدایت ،برای همیشه در دیال��وگ ها و کنش ها و واکنش های افراد ترس��یم و ضبط و
33